-
حرية الوصول المقاله
1 - منابع ناآشناي کشف المحجوب هجویری
ایمان منسوب بصیریکشف المحجوب هجویری یکی از قدیمترین و عمدهترین منابع عرفانی ادب پارسی است، از این رو میتواند در جستجوی مآخذی که در ایجاد عرفان ایرانی-اسلامی نقش داشتهاند، موثر باشد. مآخذی که مؤلفـ گاه بدون آنکه از نام و نشان اصلی آنها آگاه باشدـ استفاده کرده است، یعنی کتبی که در ن أکثرکشف المحجوب هجویری یکی از قدیمترین و عمدهترین منابع عرفانی ادب پارسی است، از این رو میتواند در جستجوی مآخذی که در ایجاد عرفان ایرانی-اسلامی نقش داشتهاند، موثر باشد. مآخذی که مؤلفـ گاه بدون آنکه از نام و نشان اصلی آنها آگاه باشدـ استفاده کرده است، یعنی کتبی که در نهضت ترجمه از زبانهای گوناگون به ویژه یونانی به تازی در آمدهاند و بعضاً نام صحیح اثر و مولف در نزد نویسندگان اسلامی ناشناخته بوده است. زيرا مطابق رسم قدما ایشان کمتر به ذکر نام منبع قول خود میپرداخته و اقوال منقول را به صورت عام در مطاوی گفتار خویش مندرج میساختهاند و همین امر موجب شده که مؤلف را صاحب قول بدانند. در این مقاله سعی بر آن است که علاوه بر ذکر منابع برخی عبارات، از آبشخورهای مشترکی که در شکلگیری عرفان اسلامی و مسیحی تأثیرگذار بودهاند، سخن به میان آید و تأثیر آنها در کشف المحجوب بررسی شود. بدیهی است که در این طریق، توارد و تداعی معانی در ایجاد افکار مشترک مؤثر است و نمیتوان هر شباهتی را قطعا حاکی از برداشت و اقتباس دانست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
2 - چشماندازهای حکمی «آفرینش عالم» در شاهنامه
طیبه گلستانی محمود مدبری محمدرضا صرفیمعمّا و مفهوم پیچیدۀ خلقت در جایجای زندگی و تفکّر و تخیّل بشر قابل مشاهده است. هنر و ادبیّات، بستری مناسب برای بازتاب و به نمود درآمدن چنین مسئلۀ شگفتی است. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعری است که در دورۀ اوج شکوفایی تمدّن اسلامی و شکل گیری مکاتب کلامی اشعری و معتزله و شیع أکثرمعمّا و مفهوم پیچیدۀ خلقت در جایجای زندگی و تفکّر و تخیّل بشر قابل مشاهده است. هنر و ادبیّات، بستری مناسب برای بازتاب و به نمود درآمدن چنین مسئلۀ شگفتی است. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعری است که در دورۀ اوج شکوفایی تمدّن اسلامی و شکل گیری مکاتب کلامی اشعری و معتزله و شیعه چشم به جهان گشود و کاخ نظم خود را با خرد و اندیشیدن دربارۀ خدا، انسان و هستی پی افکند. مقالة حاضر با وارسی اصول و چارچوب حکمی و فلسفی مهمی (همچون: آغاز خلقت، حدوث یا قدم جهان هستی، مادۀ اوّلیۀ آفرینش و مراتب آفرینش) که دربارۀ آفرینش عالم در عصر فردوسی وجود داشته است، بخش «گفتار اندر آفرینش عالم» شاهنامه را تحلیل میکند تا روشن شود آیا تفکّرات رایج عصر فردوسی در بیان او دربارۀ آفرینش عالم بازتاب داشته است یا نه. مشاهده خواهد شد که تفکّرات حکمی و فلسفی ایرانیان باستان و فیلسوفان اسلامی چنان با یکدیگر همنشین شده اند که نمی توان فردوسی را در قلمرو گفتمان یا اندیشهای خاص محصور کرد؛ بلکه او نمایندۀ تفکّرات حکیمانۀ «اسلام ایرانی» در روزگار خویش است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
3 - بنیاد اسطورهای استعارة مفهومی مرگ در مثنوی معنوی
علیرضا شعبانلودر عرفان اسلامی، مسیر عمدة رسیدن به شناخت حقیقت و اتصال به آن، مرگ است. مرگ، مرغ جان را از قفس تن میرهاند و به زندگی معنا میبخشد و مقصد و مقصودش را مشخص میکند؛ از این رو مرگ ثمره و میوة زندگی است. این تفکر در برخی از اساطیر نیز وجود دارد. مولوی از جمله عارفانی است که أکثردر عرفان اسلامی، مسیر عمدة رسیدن به شناخت حقیقت و اتصال به آن، مرگ است. مرگ، مرغ جان را از قفس تن میرهاند و به زندگی معنا میبخشد و مقصد و مقصودش را مشخص میکند؛ از این رو مرگ ثمره و میوة زندگی است. این تفکر در برخی از اساطیر نیز وجود دارد. مولوی از جمله عارفانی است که در تصویر سیمای مرگ، از اندیشههای اساطیری بهره برده است. در این مقاله با استفاده از روش و نظریة استعاره مفهومی، استعارههای حوزه مرگ را در مثنوی مولوی کاویدیم تا بدانیم چه نسبتی میان اندیشة مولوی دربارة مرگ با اندیشههای اسطورهای وجود دارد و نقش باورهای اساطیری در تعریف مسیر سلوک عرفانی چیست. دریافتیم که مولوی چون اغلب عرفا، مرگ (بهویژه مرگ بیمرگی) را در چارچوب «سفرِ بازگشت و بالارونده به سوی اصل/ حق/ حقیقت» شناخته و پرداخته است و از این رهگذر، راه سلوک عرفانی را بازنموده، و مرگ را روش شناخت حقیقت و نیل به عرفان معرفی کرده و نقش مهم آن را در فرایند دریافت معرفت الهی و سلوک عرفانی نشان داده است. مبنای این استعاره، اصل دوگانگی جان و تن در باور به ثنویت ایرانیان باستان است که در منطقة آسیای غربی و شمال آفریقا و جنوب اروپا گسترش یافته بود تا این که از خرقة «مُثُل» افلاطون سر برآورد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
4 - انديشه سياسي رضا داوري اردكاني
سيدرضا شاكريجستجوي انديشه سياسي در تفكر رضا داوري اردكاني، دغدغه اين نوشتار است. بر اين اساس مقاله ميكوشد در يك پس زمينه تاريخي يعني از طريق بازنمايي بستر و شرايط تاريخي در قالبي نظري، به قوام يافتن انديشه فلسفي داوري در دو بخش مربوط سياست بپردازد. دو محور اساسي در كليت جريان اندي أکثرجستجوي انديشه سياسي در تفكر رضا داوري اردكاني، دغدغه اين نوشتار است. بر اين اساس مقاله ميكوشد در يك پس زمينه تاريخي يعني از طريق بازنمايي بستر و شرايط تاريخي در قالبي نظري، به قوام يافتن انديشه فلسفي داوري در دو بخش مربوط سياست بپردازد. دو محور اساسي در كليت جريان انديشه سياسي داوري بچشم ميخورد؛ يكي تأمل و كند كاو در دستگاه فلسفه سياسي فارابي مؤسس فلسفه اسلامي و دوم بازخواني و نقد داوري از مباني تجدد است. نتيجه آنكه انديشه سياسي داوري به ضرورت فلسفي است و در حوزه سياست متأثر از زمانهاي است كه افكار و آراي او در آن شكل يافته است و به همين دليل در بخشهايي متضمن نظريه سياسي است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
5 - ایرانشهری در آثار یونانی: با تأکید بر آثار فلسفی سیاسی افلاطون- گزنفون (1)
حاتم قادریايرانيان و يونانيان در راستای گسترش فضاي زندگاني خود، خيلي زود با يكديگر در تماس قرار گرفتند: به رغم غلبه سويههاي سياسي-نظامي، نبايد از سويههاي تأثيرگذاري و تأثيرپذيري سياسي، فلسفي-ديني صرفنظر كرد. تا جايي كه به تعامل گسترده ايرانيان و يونانيان دراوان رابطه آنان برمي أکثرايرانيان و يونانيان در راستای گسترش فضاي زندگاني خود، خيلي زود با يكديگر در تماس قرار گرفتند: به رغم غلبه سويههاي سياسي-نظامي، نبايد از سويههاي تأثيرگذاري و تأثيرپذيري سياسي، فلسفي-ديني صرفنظر كرد. تا جايي كه به تعامل گسترده ايرانيان و يونانيان دراوان رابطه آنان برميگردد، بايد توجه داشت كه اين بيشتر يونانيان بودند كه از آموزهها و سلوك سياسي، فلسفي-ديني ايرانيان متأثر بودن. در همين راستا اين بخش از مقاله، مهمترين تأملات يونانيان، با تمركز بر آتنيان، بر آموزههاي سياسي، فلسفي-ديني ايرانيان را برجسته ميسازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
6 - ایرانشهری در آثار یونانی: با تأکید بر آثار فلسفی سیاسی افلاطون- گزنفون (2)
حاتم قادریايرانيان و يونانيان در راستای گسترش فضاي زندگاني خود، خيلي زود با يكديگر در تماس قرار گرفتند: به رغم غلبه سويههاي سياسي-نظامي، نبايد از سويههاي تأثيرگذاري و تأثيرپذيري سياسي، فلسفي-ديني صرفنظر كرد. تا جايي كه به تعامل گسترده ايرانيان و يونانيان دراوان رابطه آنان برمي أکثرايرانيان و يونانيان در راستای گسترش فضاي زندگاني خود، خيلي زود با يكديگر در تماس قرار گرفتند: به رغم غلبه سويههاي سياسي-نظامي، نبايد از سويههاي تأثيرگذاري و تأثيرپذيري سياسي، فلسفي-ديني صرفنظر كرد. تا جايي كه به تعامل گسترده ايرانيان و يونانيان دراوان رابطه آنان برميگردد، بايد توجه داشت كه يونانيان بيشتر از آموزهها و سلوك سياسي، فلسفي-ديني ايرانيان متأثر بودند. اين بخش از مقاله، مهمترين تأملات يونانيان، (آتنيان)، بر آموزههاي سياسي، فلسفي-ديني ايرانيان را برجسته ميسازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
7 - مبانی وجودی آرمانگرایی سیاسی در فلسفه اسلامی (با تأکید بر حکمتالاشراق سهروردی)
احمد بستانیاین مقاله به بحث از نسبت وجودشناسی و اندیشه سیاسی در نگرش فلاسفه و حکمای مسلمان، بهویژه در ایران، اختصاص دارد. در نظامهای فلسفی قدیم وجودشناسی از اهمیت کانونی برخوردار بود و تمامی مباحث فکری، از جمله اندیشه سیاسی را از خود متأثر می ساخت. فلسفه سیاسی اسلامی نگرشی است آ أکثراین مقاله به بحث از نسبت وجودشناسی و اندیشه سیاسی در نگرش فلاسفه و حکمای مسلمان، بهویژه در ایران، اختصاص دارد. در نظامهای فلسفی قدیم وجودشناسی از اهمیت کانونی برخوردار بود و تمامی مباحث فکری، از جمله اندیشه سیاسی را از خود متأثر می ساخت. فلسفه سیاسی اسلامی نگرشی است آرمان گرا که واقعیت سیاسی موجود را نفی می کند و افقی نوین می گشاید. این سیاست آرمانی اما پشتوانه در وجودشناسی حکمای اسلامی دارد و از همین روی فهم مبانی فلسفه سیاسی اسلامی بدون مطالعه موشکافانه مبانی وجودشناسانه و کیهان شناسانه فلسفه اسلامی میسر نخواهد شد. در بحث حاضر این نکته بهویژه از این جهت اهمیت اساسی دارد که فلاسفه مسلمان معتقد بودند نظام سیاسی مطلوب باید از نظم کیهانی حاکم بر عالم هستی دقیقاً الگوبرداری شود. بدینسان هرگونه انسجام یا خلل در نگرش وجودی و کیهانی می تواند تاثیری مثبت یا منفی بر آرمان گرایی سیاسی داشته باشد. در این میان شهابالدین سهروردی با طرح «حکمت نوری» و تدوین نظام نوینی در کیهانشناسی توانست افق های جدیدی در فلسفه سیاسی آرمانی بگشاید. این مقاله علاوه بر بحث از مبانی آرمانگرایی در فلسفه اسلامی بهطور خاص مورد حکمتالاشراق را نیز بررسی خواهد کرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
8 - وضع معرفتی فلسفه سیاسی
مرتضی بحرانیمیتوان در پاسخ به این پرسش که جایگاه دانشی به نام فلسفه سیاسی در میان سایر دانشهای انسانی کجاست، دورههاي مختلفی را شناسایی کرد: در اندیشه سنتی که نگاهی هنجاری و فضیلتمحور به انسان و جامعه دارد، فلسفه سیاسی که پیوند عمیقی با اخلاق دارد ذیل حکمت عملی قرار میگیرد و از أکثرمیتوان در پاسخ به این پرسش که جایگاه دانشی به نام فلسفه سیاسی در میان سایر دانشهای انسانی کجاست، دورههاي مختلفی را شناسایی کرد: در اندیشه سنتی که نگاهی هنجاری و فضیلتمحور به انسان و جامعه دارد، فلسفه سیاسی که پیوند عمیقی با اخلاق دارد ذیل حکمت عملی قرار میگیرد و از سوی دیگر، گزارههای معرفتی خود را جهانشمول معرفی میکند. در دوران مدرن از یکسو هنجاری بودن فلسفه سیاسی مورد تشکیک قرار گرفت و از سوی دیگر موضوع فلسفه سیاسی تا حد زیادی به امور ممکن و در دسترس از جمله قدرت و امنیت تقلیل یافت. در دوران معاصر، و بهدنبال تجزيه «علمي» دانشها، تلاشهای زیادی شد تا از موجودیت این معرفت در مقابل حملات پوزیتویستی دفاع بهعمل آید؛ در نتیجه فلسفه سیاسی دست از بسیاری از مدعیات هنجاری و جهانشمول خود برداشت در دوران معاصر فلسفه سیاسی برای ادامه حیات و اثبات موجودیت و فایدهمندی خود، بطور جدی به تأمل در باب خاستگاه و جایگاه خود پرداخته است، درست به همان سان که طی چرخش زبانی، زبان همزمان، ابژه و سوژه واقع شد؛ اين امر توانست فلسفه سياسي را اعتباري ديگر ببخشد. در نهایت اینکه «امر سیاسی» به مثابه مقولهای بس مهم میتواند در تبیین جایگاه کنونی فلسفه سیاسی و تفسیر معنا و مقصود آن کارگر و حائز اهمیت باشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
9 - مدرنیته و تکوین نظریة سیاسی مدرن
سید رضا شاكريارزشمندي نظريه سياسي مدرن در اصالت درونی و کاربردهای بیرونی آن است؛ اما سؤال این است که این نظریه چگونه تکوین یافت؟ این مقاله در پاسخ به این پرسش، این فرضیه را مطرح میکند که مدرنیته به پیدایش و آشکار شدن نیروهایی انجامید که آن نیروها مبانی و کاربردهای نظریه سیاسی را از أکثرارزشمندي نظريه سياسي مدرن در اصالت درونی و کاربردهای بیرونی آن است؛ اما سؤال این است که این نظریه چگونه تکوین یافت؟ این مقاله در پاسخ به این پرسش، این فرضیه را مطرح میکند که مدرنیته به پیدایش و آشکار شدن نیروهایی انجامید که آن نیروها مبانی و کاربردهای نظریه سیاسی را از بنیاد دگرگون کردند. تفکر علمی به عنوان عامل زمینهاي و سیاست جدید (مشخصاً دولت مدرن) در پی فروپاشی قرون وسطی (به عنوان عامل درونی)، دو نیروی اصلی در تکوین نظریه سیاسی مدرن بودند. اندیشة علمی جدید با دگرگونی در مفهوم طبیعت و سیاست با تمرکز بر قدرت و گسست از اندیشة مدینة فاضله، زمینههای تحول نظریه سیاسی را ایجاد کرد. نظریه سیاسی مدرن در پی این وضعيت، چونان چارچوبی مرجع و کارآمد در توصیف زندگی سیاسی و عرضه راهكارهایی برای حل مشکلات سیاست پدیدار شد. این مقاله با تفکیک مفهومی نظریه سیاسی قدیم و نظریه سیاسی مدرن در یک جایگاه تاریخی نشان میدهد که چگونه در فضای مدرنیته، نظریه سیاسی مدرن با گسست از جهان قدیم شکل گرفت، هویت یافت و کاربردهای جدید خود را در فهم مسائل و حل مشکلات نشان داد. نتیجه حاصل از این مطالعه نشان میدهد که کفایت و کارآیی نظریه سیاسی مدرن در نوع تلازم و تناسب میان مبانی فکری و ارزشهای بنیادین آن و نیز کاربردهای عملی آن در عرصة زندگی سیاسی و اجتماعی است؛ وظیفهاي که در نظریه سیاسی در عصرجهانی شدن با آسیب و تردید مواجه شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
10 - امکانسنجی تحلیل پارادایمی در فلسفۀ سیاسی فارابی
منصور میراحمدی میثم قهرمانتاکنون مطالعات گوناگونی دربارۀ فلسفۀ سیاسی «فارابی» صورت گرفته است، اما یکی از رهیافت هایی که می تواند چشم انداز تازه ای را برای فهم فلسفۀ سیاسی فارابی بازنماید، تحلیل پارادایمی است. در این نوشتار، به امکان سنجی تحلیل پارادایمی در فلسفۀ سیاسی فارابی خواهیم پرداخت. به عب أکثرتاکنون مطالعات گوناگونی دربارۀ فلسفۀ سیاسی «فارابی» صورت گرفته است، اما یکی از رهیافت هایی که می تواند چشم انداز تازه ای را برای فهم فلسفۀ سیاسی فارابی بازنماید، تحلیل پارادایمی است. در این نوشتار، به امکان سنجی تحلیل پارادایمی در فلسفۀ سیاسی فارابی خواهیم پرداخت. به عبارت دیگر، بررسی خواهیم کرد که آیا با استخراج مبانی و پیش فرض های پنج گانۀ فلسفۀ سیاسی فارابی می توان تحلیل پارادایمی از آن ارائه نمود؟ فرضیۀ نوشتار حاضر بدین قرار است که با استخراج چنین مبانی و پیش فرض هایی می توان تحلیلی پارادایمی از فلسفۀ سیاسی فارابی ارائه کرد؛ تحلیلی که در آن، علاوه بر تفکیک مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، اجتماع شناسی و فرجام-شناسی، می توان خط سیر منطقی و پیوستگی معناداری میان این مبانی برقرار کرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
11 - اندیشۀ سیاسی ایرانشهری در دورۀ اسلامی
احمد بستانیاندیشۀ سیاسی ایران شهری، یکی از مهمترین مؤلفههای سنت اندیشۀ سیاسی در تاریخ ایران محسوب میشود. این اندیشه که در سنن و عقاید سیاسی ایرانیان باستان ریشه دارد، تلقی ویژهای از حکمرانی ارائه میدهد که با نگرش فلسفی به سیاست، که برگرفته از فلسفۀ سیاسی یونانی است، تفاوتهای أکثراندیشۀ سیاسی ایران شهری، یکی از مهمترین مؤلفههای سنت اندیشۀ سیاسی در تاریخ ایران محسوب میشود. این اندیشه که در سنن و عقاید سیاسی ایرانیان باستان ریشه دارد، تلقی ویژهای از حکمرانی ارائه میدهد که با نگرش فلسفی به سیاست، که برگرفته از فلسفۀ سیاسی یونانی است، تفاوتهای مهمی دارد. با اینکه ریشۀ این اندیشه به ایران باستان بازمیگردد، می توان تداوم آن را در تمدن اسلامی و در قالب های مختلفی مورد توجه قرار داد. از این حیث، سنت تفکر ایران شهری موقعیت ویژه ای دارد که پژوهش در باب آن، اسلوب ویژه ای را می طلبد؛ اسلوبی که قادر به توضیح تحول تاریخی چند هزار سالۀ این سنت فکری و نشان دادن نوعی وحدت در سرتاسر آن باشد. پژوهش حاضر درصدد است تا با نگاهی ویژه به اندیشۀ سیاسی در دورۀ اسلامی، به ویژه در دوران میانه، روایت های مختلف از اندیشۀ سیاسی ایران شهری را در تمدن اسلامی بازخوانی کند و به عبارت دیگر تجلیات مختلف این اندیشه در دورۀ اسلامی، توسط اندیشمندان مسلمان ایرانی را بررسد و جنبه های تداوم را در تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران برجسته نماید. بدین منظور، بررسی نظریۀ موسوم به «تداوم فرهنگی ایران»، اهمیت خاصی دارد و مبنای نظری مقالۀ حاضر را تشکیل میدهد. خواهیم کوشید تا در پرتو دستاوردهای این نظریه، جنبه های بازپرداخت اندیشۀ سیاسی ایران شهری و مفهوم کلیدی آن «فرّ ایزدی» را در اندیشۀ سیاسی اسلامی به بحث گذاشته و به صورت بندی آنها بپردازیم. بر اساس فرضیۀ این مقاله، اندیشۀ سیاسی ایران شهری در قالب های متعددی در دورۀ اسلامی بازتولید شده و هر یک از این روایت ها، دریافت ویژۀ خود را از مفهوم «فرّ ایزدی» عرضه داشته اند. از دید مقالۀ حاضر، پنج روایت فرّه ایزدی در تمدن اسلامی عبارتند از: روایت حماسی، روایت فلسفی، روایت اندرزنامه نویسان، روایت عرفانی و روایت اشراقی. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
12 - «نافرمانی مدنی» ایدهای برای عبور از بنبست نظری لیبرالیسم
تورج رحمانی علی مختارینافرمانی مدنی در مقام شیوة مبارزه، تاریخی طولانی دارد. مبارزۀ سیاسی مهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا در سده بیستم، نمونههای بارزی از نافرمانی مدنی محسوب میشوند. البته این مفهوم در حد یک تاکتیک و شیوة مبارزة سیاسی باقی نماند، بلکه در نیمۀ دوم قرن بیستم مورد أکثرنافرمانی مدنی در مقام شیوة مبارزه، تاریخی طولانی دارد. مبارزۀ سیاسی مهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا در سده بیستم، نمونههای بارزی از نافرمانی مدنی محسوب میشوند. البته این مفهوم در حد یک تاکتیک و شیوة مبارزة سیاسی باقی نماند، بلکه در نیمۀ دوم قرن بیستم مورد تأمل نظری و فلسفی برخی از اندیشمندان همچون هانا آرنت، یورگن هابرماس، رونالد دورکین، جان رالز و بسیاری دیگر قرار گرفت و عملاً به حیطة فلسفۀ سیاسی مدرن وارد شد. در این مقاله تلاش میشود به درک این مطلب بپردازیم که چرا و چگونه تاکتیک نافرمانی مدنی مورد تأمل نظری فیلسوفان واقع شد و به بحثی جدی در حوزۀ فلسفه سیاسی بدل گردید؟ دیدگاه مطرح در مقاله حاضر این است که با دریافتی آرنتی از مفهوم نافرمانی مدنی و با استناد به صورت بندی سنت فکری جامعه گرایی از بحران ها و تنش های آموزۀ لیبرالیسم (که آموزهای غالب در فلسفۀ سیاسی مدرن به شمار میرود)، میتوان زمینۀ اهمیت یابی مفهوم نافرمانی مدنی در اندیشۀ سیاسی مدرن را نشان داد. بحران سنت لیبرال در حوزۀ نظر و قابلیتهای موجود در اندیشة نافرمانی مدنی در تاکتیک و نقد فکری، پیوند این مفهوم با حوزۀ اندیشه سیاسی مدرن را به وجود آورد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
13 - واکاوی تحول مفهومی فلسفه سیاسی بر اساس دو مؤلفه حقیقت و قدرت در اندیشه اشتراوس، آرنت و فوکو
محمدباقر خرمشاد محمد اسماعیل نوذریتاکنون تقریرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی عرضه شده است و پنداشت واحدی در باب سرشت فلسفه سیاسی در میان متفکران وجود ندارد. مقاله حاضر نیز درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه می توان وجود تعبیرها و پنداشت های متفاوت در باب چیستی و ماهیت فلسفه سیاسی را توضیح داد؟ أکثرتاکنون تقریرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی عرضه شده است و پنداشت واحدی در باب سرشت فلسفه سیاسی در میان متفکران وجود ندارد. مقاله حاضر نیز درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه می توان وجود تعبیرها و پنداشت های متفاوت در باب چیستی و ماهیت فلسفه سیاسی را توضیح داد؟ فرضیه این مقاله آن است که دگرگونی و تحول معنایی مفاهیم بنیادین حقیقت و قدرت در چارچوب الگوهای متفاوت پارادایمی و نسبت متفاوتی که ذیل پارادایم های گوناگون میان دو مفهوم یادشده برقرار می شود، سبب شکل گیری تعبیرهای گوناگونی در باب ماهیت فلسفه سیاسی شده است. جستار حاضر کوشیده تا با اتخاذ رویکرد متن گرا و با سود جستن از تحلیل مقایسه ای، ماهیت فلسفه سیاسی را در پرتو دو مفهوم بنیادین حقیقت و قدرت از جنبه انضمامی در اندیشه اشتراوس، آرنت و فوکو تحلیل کند. با این هدف، نشان داده ایم که در اندیشه اشتراوس، وجود حقیقتی استعلایی مفروض دانسته شده است. در اینجا قدرت، ابژه فلسفه سیاسی تلقی می گردد و فلسفه سیاسی به مثابه دانشی عقلی در نقش گفتارهای حقیقت ظاهر می شود. اما «آرنت»، حقیقت را از حیطه امر استعلایی به درون حوزه عمومی و حیطه مفاهمه بین الاذهانی می کشاند. بنابراین قدرت با سیاست گفت وگویی پیوند می خورد و فلسفه سیاسی از حیطه فعالیت صرف ذهنی به حیطه کنش عملی کشانده می شود. در اندیشه «فوکو» اما قدرت به مثابه پدیده ای مویرگی در پس هر معرفت سیاسی نهفته است و فلسفه سیاسی در نقش ابزاری در خدمت توجیه مناسبات قدرتی عمل می کند که معطوف به برساختن یک رژیم حقیقت است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
14 - سير تطور «لذت» در انديشه سياسي کلاسيک
سیدمحسن علوی پوربا توجه به اینکه در اندیشه سیاسی کلاسیک، انسان موجودی طبعاً اجتماعی انگاشته میشود، بسیاری از مقوله های بشری که در دوران مدرن به عرصه خصوصی رانده شده است، در زمره مباحث فلسفه سیاسی قرار دارد و جایگاه برجسته ای را در آن اشغال میکند. «لذت» از جمله این مقوله هاست که فیلس أکثربا توجه به اینکه در اندیشه سیاسی کلاسیک، انسان موجودی طبعاً اجتماعی انگاشته میشود، بسیاری از مقوله های بشری که در دوران مدرن به عرصه خصوصی رانده شده است، در زمره مباحث فلسفه سیاسی قرار دارد و جایگاه برجسته ای را در آن اشغال میکند. «لذت» از جمله این مقوله هاست که فیلسوفانی مانند افلاطون و ارسطو و اخلاف آنها درباره آن تأمل کردهاند و در چارچوب فلسفه سیاسی - اخلاقی خود بدان پرداختهاند. با این حال هر چند افلاطون رساله فیلبوس را اساساً به بررسی موضوع «لذت» اختصاص میدهد و ارسطو در دو بخش از اخلاق نیکوماخوس بدان میپردازد، با هلنیسم رومی به تدریج «لذت» از جایگاه سیاسی خود فروکاهیده شده، به عرصه اخلاق خصوصی هدایت میشود. اپیکور از جمله کسانی است که «لذت» را در مرکز توجه قرار میدهد، اما نه - مانند ارسطو - به عنوان فعالیتی اجتماعی، بلکه چونان مقولهای مربوط به تهذیب فردی و همین مقدمهای است برای آنکه در ادامه و با ظهور مسیحیت، «لذتِ» راندهشده از اندیشه سیاسی به امری کاملاً الهیاتی تقلیل یابد و به جای آنکه در ترسیم جامعه نیکسامان جایی برای خود بیابد، به امری در چارچوب روابط انسان - خدا تبدیل میشود و در نتیجه دیگر نه موضوع فهم هنجاری اجتماعی و سیاسی، که مقولهای مربوط به فرمانبرداری از امر الهی است. با سنت آگوستین، این امر تثبیت میشود و «لذت» در سیر تطور خویش از امر سیاسی به امر مذهبی تحول مییابد که در ادامه، امکان ظهور لذتگرایی مدرنِ فارغ از مبانیِ اخلاق اجتماعی را فراهم میآورد. به منظور درک چگونگی تغییر جایگاه مقوله «لذت» از امر سیاسی در فلسفه اخلاق یونان به امر خصوصی در فلسفه سیاسی مدرن، مقاله حاضر به بررسی فرایند تحول «لذت» از امر هنجاری به یک مقوله صرفاً مذهبی در دوران کلاسیک میپردازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
15 - مقایسۀ تطبیقی روش «اسکینر» و «طباطبایی» در تاریخ اندیشه
امیر محمد سوری سید رضا شاكرياسکینر و طباطبایی، دو متفکری که در موضوع تاریخ اندیشه در غرب و ایران کار میکنند، در پی شناسایی ریشههای فکری و تحول و تطور آن هستند. هر چند هر دو نویسنده، دغدغۀ بررسی تاریخ اندیشه را دارند، نتایج کار به دلیل تفاوت در شیوۀ بررسی، متفاوت است. اسکینر، بررسی تاریخ اندیشه أکثراسکینر و طباطبایی، دو متفکری که در موضوع تاریخ اندیشه در غرب و ایران کار میکنند، در پی شناسایی ریشههای فکری و تحول و تطور آن هستند. هر چند هر دو نویسنده، دغدغۀ بررسی تاریخ اندیشه را دارند، نتایج کار به دلیل تفاوت در شیوۀ بررسی، متفاوت است. اسکینر، بررسی تاریخ اندیشه را با باور عمیق به تاریخ و نفی عقاید کلی بررسی می کند، در حالی که طباطبایی در هر فعالیت پژوهشی، رؤیای دستیابی به مدرنیته را دارد. طباطبایی، بررسی متفکران را با معیار و ملاکهایی همچون مدرنیته و سنت میسنجد؛ معیاری که در نهایت او را به این جمع بندی میرساند که دچار زوال و انحطاط اندیشه در ایران هستیم. از سوی دیگر اسکینر، نویسندگان برجسته را درون تاریخ و میثاقهای زبانی قرار میدهد و تلاش میکند که قصدیت مؤلف و کنش گفتاری آنان را با در نظر گرفتن متون آن مقطع زمانی تشخیص دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
16 - اندیشهشناسی سیاسی الگوی نیازهای اساسی
مهدی مظفری نیا عباس منوچهری مسعود غفاریشرایط توفیق و دلایل عدم توفیق استراتژیها و برنامههای توسعه، از دغدغهها و موضوعات مهم در قلمرو «مطالعات توسعه» بوده است. این مسئله به صورتهای مختلفی تبیین شده است، از جمله از این منظر که میان کارآمدی استراتژیها و برنامههای توسعه و نوع نظریههای توسعه که مبنای برنامه أکثرشرایط توفیق و دلایل عدم توفیق استراتژیها و برنامههای توسعه، از دغدغهها و موضوعات مهم در قلمرو «مطالعات توسعه» بوده است. این مسئله به صورتهای مختلفی تبیین شده است، از جمله از این منظر که میان کارآمدی استراتژیها و برنامههای توسعه و نوع نظریههای توسعه که مبنای برنامهریزی بوده اند، ارتباط وثیقی وجود دارد. بنا بر نظریه دلالتی- پارادایمی که رابطۀ میان «نظریههای توسعه» و «اندیشه سیاسی» را تبیین کرده است و نظریه توسعه را یکی از دلالتهای کاربردی اندیشه سیاسی محسوب میکند، یکی از شرایط توفیق استراتژیها و برنامههای توسعه میتواند به بنیاد اندیشگانی سیاسی نظریههای توسعه بازگردد. از این رو بررسی بنیاد اندیشگانی نظریهها و برنامههای توسعه ضروری به نظر میرسد. در این مقاله، با بهرهگیری از روش تحلیل محتوای کیفی نشان داده خواهد شد که بنیاد اندیشگانی سیاسی «الگوی نیازهای اساسی» که از مهم ترین الگوهای توسعه در دهه 1970 میلادی بوده است، بر اساس اصل «کمترین ضرر برای کمترین افراد» متناسب با اندیشه سیاسی «عدالت به مثابه انصاف» جان رالز است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
17 - کیهانشناسی سیاست فارابی و عدم نياز به سنجش گزارهها در فلسفۀ مدنی
رضا اکبری نوریرابطۀ فلسفه عملی با فلسفۀ نظری، موضوعی دیرین در تاریخ فلسفۀ سیاسی است. این رابطه در نظام فلسفی قدیم عمدتاً رابطه ای تبعی میان فلسفۀ عملی در نسبت با فلسفۀ نظری است. اما موضوع حائز اهمیت دراین میان، میزان تبعیت فلسفۀ عملی از فلسفۀ نظری و تأثیری است که یکی بر دیگری دارد. م أکثررابطۀ فلسفه عملی با فلسفۀ نظری، موضوعی دیرین در تاریخ فلسفۀ سیاسی است. این رابطه در نظام فلسفی قدیم عمدتاً رابطه ای تبعی میان فلسفۀ عملی در نسبت با فلسفۀ نظری است. اما موضوع حائز اهمیت دراین میان، میزان تبعیت فلسفۀ عملی از فلسفۀ نظری و تأثیری است که یکی بر دیگری دارد. مقالۀ حاضر با اتکا به این نسبت در تلاش است تا نشان دهد که این رابطه در فلسفۀ سیاسی فارابی، چه رابطهای است و میزان اثرگذاری فلسفۀ نظری وی در بازتولید فلسفۀ عملی چه اندازه است و این موضوع چه تأثیری بر ساختار فلسفۀ سیاسی فارابی بر جای گذاشته است. به این منظور با اتکا به روشی شناختی در فلسفۀ قدیم یعنی آنالوژی، تلاش شده تا نشان داده شود که فارابی چگونه با مبنا قرار دادن فلسفۀ نظری، فلسفۀ سیاسی خود را بازتولید کرده است. مدعای مقاله این است که فارابي در كنشي يكسويه، فلسفۀ سياسي خود را از دل فلسفۀنظري استخراج كرده است و اين كنش به بازتوليد فلسفۀ نظري در فلسفۀ سياسي رسيده است. فارابي با ابتنا به فلسفۀ نظري و انتقال گزارهها از فلسفۀ نظري به فلسفۀ سياسي نيازي به سنجش مجدد گزارههاي منتقل شده به فلسفۀ سياسي نديده است. به اين معنا فارابي با متناظر كردن يكياز این دو بر ديگري با استفاده از روش قیاس یا آنالوژی عملاً خود را بينياز از سنجش مجدد گزارههايش در فلسفۀ سياسي ديده است. از این رو وظيفۀ وي به عنوان فيلسوف سياسي در توصيف مدينۀ فاضله و سامان مطلوب و مدينههاي غير فاضله و فاقد سامان مطلوب در جایی به اتمام ميرسد که هنوز از فلسفۀ نظری، فاصله زیادی نگرفته است. در این مقاله تلاش شده است تا با اتکا به روشی که فارابی برای دستیابی به فلسفۀ سیاسی انتخاب کرده است، نشان دهیم که چگونه استقلال فلسفۀ سیاسی و فهم آن در آرای وی تابع فلسفۀ نظری است و این موضوع چگونه باعث شده است تا شارحان وی، دیدگاههای بسیار متفاوتی از یکدیگر داشته باشند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
18 - نقش نظریۀ اعتباریات «علامه طباطبایی» در تحقق حکمت سیاسی- اجتماعی متعالیه
حسن اورعی طاهره کمالی زاده مریم صانع پوربا وجود استقبال عالمان و متفکران جهان اسلام و تألیف شروح و تفاسیر متعدد، بسیاری از کارکردهای نظام حکمت صدرایی هنوز مورد توجه کافی واقع نشده است. ابعاد سیاسی- اجتماعی حکمت متعالیه، مهمترین زوایای مغفول ماندۀ این مکتب است. سید محمدحسین طباطبایی، یکی از بزرگترین پیروان م أکثربا وجود استقبال عالمان و متفکران جهان اسلام و تألیف شروح و تفاسیر متعدد، بسیاری از کارکردهای نظام حکمت صدرایی هنوز مورد توجه کافی واقع نشده است. ابعاد سیاسی- اجتماعی حکمت متعالیه، مهمترین زوایای مغفول ماندۀ این مکتب است. سید محمدحسین طباطبایی، یکی از بزرگترین پیروان مکتب صدرایی است که با طرح نظریۀ اعتباریات، امتداد حکمت متعالیه در مسیر اجتماعی- سیاسی را رقم زد. این نوشتار با بررسی نظریۀ ادراکات اعتباری به نقش آن در تبیین حکمت سیاسی- اجتماعی در چارچوب فلسفۀ صدرایی پرداخته است. ادراکات اعتباری، واسطه های بین نیازهای انسان و افعال او جهت رفع آن نیازهاست و بر این اساس نظریۀ اعتباریات را می توان حلقۀ وصل حکمت نظری و حکمت عملی دانست. طبق این نظریه، جامعه یک واقعیت تقلیل ناپذیر به افراد و منوط به تحقق یک جمع انسانی است که تأثیر و تأثر متقابل داشته، تحقق این جمع تابع اصل استخدام است. اصل استخدام متقابل نیازمند تعامل و تفاهم دوطرفه و بهتبع نیازمند خلق زبان و در ادامه اعتبار ساختارهای اجتماعی، عدالت، قدرت و درنهایت سیاست است. سپس نظامات اجتماعی بر اساس احکام و اوامر عقلی برخاسته از فطرت در راستای صلاح و تکامل فرد و جامعه سامان می یابد. اصالت جامعه از منظر علامه و سریان اعتباریات پیش از اجتماع در اعتباریات پسینی، تبیین دقیقتری از حرکت استکمالی عالم از کثرت به وحدت و جهتدهی افراد به سوی کمال در بستر حکمت سیاسی- اجتماعی متعالیه و در چارچوب شریعت ارائه می دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
19 - ایدة «کارل لُویت» دربارة مبانی الهیاتیِ اندیشة تاریخی- سیاسی «روشنگری» در بستر سنت ضدروشنگری آلمانی و منتقدان آن
بهنام جودی مجید توسلی رکن آبادی حسن آبنیکی علياشرف نظرياندیشة «روشنگری» از همان آغاز در سدة هجدهم به کانون تأمل و تفکر اروپایی تبدیل شد. واکنش ها به جریان روشنگری متفاوت بوده است. در نیمة نخست سدة بیستم در آلمان، گفتار ضدروشنگری به واسطة متفکرانی مانند هایدگر، اشمیت، آدورنو، هورکهایمر و کارل لُویت، انتقادهایی رادیکال علیه ا أکثراندیشة «روشنگری» از همان آغاز در سدة هجدهم به کانون تأمل و تفکر اروپایی تبدیل شد. واکنش ها به جریان روشنگری متفاوت بوده است. در نیمة نخست سدة بیستم در آلمان، گفتار ضدروشنگری به واسطة متفکرانی مانند هایدگر، اشمیت، آدورنو، هورکهایمر و کارل لُویت، انتقادهایی رادیکال علیه اندیشة روشنگری در حوزهای گوناگون فلسفی، سیاسی و تاریخی مطرح کرد. در این پژوهش، براساس رویکرد «زمینه–متن محور» اسکینر به بررسی ایدة کارل لویت دربارة اندیشة تاریخی-سیاسی روشنگری خواهیم پرداخت. پرسش این پژوهش این است که «ایدة کارل لُویت دربارة مبانی الهیاتی اندیشة تاریخی-سیاسی روشنگری در چه زمینه ای شکل گرفت و مدعا و نیّت مؤلف در طرح آن چیست؟». می توان گفت که ایدة لُویت در بستر سنت ضدروشنگری آلمان نیمة نخست سدة بیستم شکل گرفت. او فلسفة مدرن تاریخ و مفهوم پیشرفت را صورت سکولارشدة الهیات تاریخ و مفهوم مشیت می داند. لویت با این مدعا تلاش دارد تا اندیشة روشنگری را با طرح ریشه های الهیاتی برای آن، نامشروع و خطا معرفی کند. به نظر می رسد که تبعات پذیرش ایدة لویت می تواند مفروضات اندیشة تاریخی-سیاسی مدرن به ویژه دربارة مفهوم «پیشرفت» را با چالشی اساسی به عنوان سکولارشدة مفاهیم الهیاتی مواجه کند. به این معنا که اندیشة مدرن توان طرح خود به عنوان اندیشه ای مستقل را ندارد. درمقابل، سانتو ماتزرینو، هانا آرنت و هانس بلومنبرگ، مبانی نظری و روش لُویت را مورد نقدهای اساسی قرار داده و آن را با تردیدهایی جدی مواجه کرده اند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
20 - «هانری کُربن»، هرمنوتیک فلسفی و اندیشه سیاسی کیهانی: ارزیابی انتقادی
احمد بستانی«هانری کُربن»، نخستین اندیشمندی بود که به کاربست آگاهانه هرمنوتیک فلسفی در فهم و تفسیر متون شیعی و تاریخ اندیشه فلسفی در ایران پرداخته است. او با بهره گیری از سنت های پدیدارشناسی، هرمنوتیک، الهیات مسیحی و سنت افلاطونی، ابزاری روش شناسانه برای فهم و تفسیر میراث فکری اسلا أکثر«هانری کُربن»، نخستین اندیشمندی بود که به کاربست آگاهانه هرمنوتیک فلسفی در فهم و تفسیر متون شیعی و تاریخ اندیشه فلسفی در ایران پرداخته است. او با بهره گیری از سنت های پدیدارشناسی، هرمنوتیک، الهیات مسیحی و سنت افلاطونی، ابزاری روش شناسانه برای فهم و تفسیر میراث فکری اسلام فراهم آورد و خود نیز در نوشته های متعددی آن را به کار بست. هرچند درباره اهمیت و جایگاه کُربن در مطالعات اسلامی و شیعی بسیار گفته اند، ارزیابی انتقادی از اندیشه و روش شناسی مطلوب او کمتر انجام شده است. هدف این مقاله، مطالعه و بررسی اسلوب هرمنوتیکی کُربن به ویژه از منظر نگرش انتقادی و اندیشۀ سیاسی است. مدعای ما این است که هرمنوتیک فلسفی کُربن در فهم خود از میراث اسلامی و ایرانی دست کم با سه مشکل اساسی مواجه است: نخست فقدان نگرش انتقادی به سنت، دوم تأویل افراطی و سوم سیاست زدایی از میراث فکری مسلمانان. هرسه ایراد یادشده در وجودشناسی کیهانی کُربن و فقدان ساحت بیناذهنی در اندیشه فلسفی وی ریشه دارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
21 - نژادپرستی در فلسفة اخلاق کانت با تکیه بر امر مطلق کانتی
علیرضا ملکی محسن جوادینژادپرستی در معنای فراگیر خود به معنای برتری برخی انسانها بر برخی دیگر به واسطۀ نوع نژاد آنهاست. موضوع نژادپرستی در علوم مختلفی از جمله سیاست، جامعهشناسی، حقوق، روانشناسی و به ویژه علم اخلاق مورد توجه قرار گرفته است. در برخی سیستمهای اخلاقی، همچُون دستگاه فلسفۀ اخل أکثرنژادپرستی در معنای فراگیر خود به معنای برتری برخی انسانها بر برخی دیگر به واسطۀ نوع نژاد آنهاست. موضوع نژادپرستی در علوم مختلفی از جمله سیاست، جامعهشناسی، حقوق، روانشناسی و به ویژه علم اخلاق مورد توجه قرار گرفته است. در برخی سیستمهای اخلاقی، همچُون دستگاه فلسفۀ اخلاق کانت، موضوع نژادپرستی، همانندِ بسیاری از موضوعات موردیِ دیگری، مورد توجه خاص قرار نگرفته است. اما این امر بدین معنا نیست که نتوان بر اساس آن سیستم، نژادپرستی را بررسی کرد. در این نوشتار سعی بر آن است تا بر اساس دستگاه اخلاقی کانت و با شرح و توضیح سه تنسیق مشهور او از امر مطلق، به استخراج و استنتاج نظر کانت در باب بحث نژادپرستی پرداخته شود. در فرجامین تحقیق، این نتیجه رُخ خواهد نمود که کانت، بر اساس دستگاه اخلاقی خود، نمیتواند نژادپرستی را موجّه بداند. در نظر کانت، فضیلت اخلاقی عبارت است از ادای تکلیف یا فعل مطابق تکلیف، که این امر نمیتواند ارتباطی با نوع نژاد فاعلِ فعل داشته باشد. این امر در حالی است که برخی، پارهای از نظرات او، از جمله امر مطلق متعیّن، را موجب بروز عقاید نژادپرستانه میدانند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
22 - عدالت بر پایۀ میثاقهای برآمده: تحلیلی انتقادی از ایدۀ قرارداد اجتماعی اِسکِرمز
محمدهادی زاهدیوفا داود منظور محمد جواد رضائیطی دو دهۀ اخیر برخی فلاسفه علوم اجتماعی و اقتصاددانان علاقه خویش را به تبیینهای تکاملی از عدالت نشان دادهاند. برایان اسکرمز یکی از نوآوران اصلی چنین تبیینهایی است. دو اثر مهم وی، یعنی تکامل قرارداد اجتماعی (1996) و شکار گوزن و تکامل ساختار اجتماعی (2004)، تلاشهایی د أکثرطی دو دهۀ اخیر برخی فلاسفه علوم اجتماعی و اقتصاددانان علاقه خویش را به تبیینهای تکاملی از عدالت نشان دادهاند. برایان اسکرمز یکی از نوآوران اصلی چنین تبیینهایی است. دو اثر مهم وی، یعنی تکامل قرارداد اجتماعی (1996) و شکار گوزن و تکامل ساختار اجتماعی (2004)، تلاشهایی در راستای طرح چنین تبیینهایی از عدالت با استفاده از نظریه بازیهای تکاملی هستند. هدف این مقاله، شرح و ارزیابی چارچوب تحلیلی و مبانی ایدۀ اسکرمز است. از این رو، مقاله بر اساس روش نظری و تحلیلی عناصر بناکنندۀ تلقی اسکرمز از قرارداد اجتماعی را شناسایی کرده و سپس به ارزیابی آن مبانی پرداخته است. یافتههای این تحقیق حاکی از آن است که اسکرمز در پی طبیعیسازی مفاهیمی چون عدالت است؛ پروژهای که با کاستیهایی چون تلقی اثباتی از ارزشها و عدم سازگاری درونی روبروست تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
23 - واكاوي و ارزيابي مفهوم سعادت از ديدگاه خواجه نصیرالدین طوسي
حسن حسینی رضا اكبري علی اله بداشتیمفهوم «سعادت»، يكى از مفاهيم برجسته اخلاقي در دستگاه فلسفهاخلاق خواجه نصیرالدین طوسی است. او همانند بیشتر فلاسفه و حكماي قديم، اخلاق كامل را مبتني بر رهيافتي بيروني و آفاقي يا همان عقلگرايي و تعقلورزي ميداند. بر اين اساس عقل تنها راهنماي سعادت انسان است،پس انسان أکثرمفهوم «سعادت»، يكى از مفاهيم برجسته اخلاقي در دستگاه فلسفهاخلاق خواجه نصیرالدین طوسی است. او همانند بیشتر فلاسفه و حكماي قديم، اخلاق كامل را مبتني بر رهيافتي بيروني و آفاقي يا همان عقلگرايي و تعقلورزي ميداند. بر اين اساس عقل تنها راهنماي سعادت انسان است،پس انسان بايد بدون چونوچرا حكم عقل را پيشه خود سازد، بهگونهای كه دارنده حكمت عملي بايد نسبت به فضايل و رذايل آگاهي داشته باشد وهرچه را که عقل زشت و ناپسند ميداند، واگذارد و هرچه را كه عقل نيك مييابد، انجام دهد. او سعادت را همچون ارسطو عين كمال ميداند اما براي آن دو مرتبه قائل است، نازلترين آن مربوط به حيات مادى و والاترين آن عمدتاً مربوط به حيات اخروي است كه آنرا سعادت تام مىنامد. بدينترتيب در انديشه او غالباً در دنيا سعادت تام حاصل نمىشود و براي اثبات اين نگرش از مؤلفههای گوناگوني بهره ميجويد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
24 - بررسی نظارت اخلاقی متقابل دولت و ملت در نظام حقوقی ایران و اسلام
رضا نیکخواه سرنقی محمدرضا یزدان یارهمواره بشریت بدنبال ایجاد یک جامعه انسانی مطلوب و منطبق بر آرمانها و خواسته های متعالی خود می باشد.در چنین جامعه ایی می بایست الزاماتی بر پایه اصول حقوقی ، روابط اجتماعی مبتنی بر قرارداد اجتماعی را مدنظر قرار دهد. از این منظر تمسُک جستن به حاکمیت قانون می تواند بعنوان پ أکثرهمواره بشریت بدنبال ایجاد یک جامعه انسانی مطلوب و منطبق بر آرمانها و خواسته های متعالی خود می باشد.در چنین جامعه ایی می بایست الزاماتی بر پایه اصول حقوقی ، روابط اجتماعی مبتنی بر قرارداد اجتماعی را مدنظر قرار دهد. از این منظر تمسُک جستن به حاکمیت قانون می تواند بعنوان پیش نیاز چنین جامعه ای قلمداد گردد. در پرتو حاکمیت قانون ، همواره اراده های فردی در نظام تصمیم گیری وارد شده و به یک نیاز عمومی یا اراده جمعی تبدیل می گردد ، تمایلات متناقض با افکار عمومی ، نمادی مُخل و برهم زننده هویت جمعی شده و سرمایه های مادی و معنوی افراد اجتماع در خدمت کمالات افراد و اجتماع گذاشته می شود و ساختارهای سیاسی و اجتماعی برآمده از آحاد ملت ، این اراده ها و تمایلات مشترک را شاخص اصلی تعیین مسیر حرکت نظام سیاسی قرار می دهند و درآن جهت تعقیب می نمایند ، حاکمیت قانون، خود نه تنها هویت مشترک اعضای اجتماع را مورد شناسایی قرار می دهد ، بلکه بر مسئولیت متقابل حاکمیت و دولت نیز تاکید دارد، مسئولیتی که هر فرد در برابر سایر افراد اجتماع داشته و در پرتو آن است که حق جسنجوی رفاه ، سعادت ، آسایش و امنیت اجتماعی واجد مفهوم می گردد. هرنوع مجموعه ای خواه اجتماعی یا سیاسی نیاز به کنترل یا نظارت دارد که شیوه های این نظارت و کنترل بر آن حسب مقام نظارت کننده و شیوه کنترلهای پیش بینی شده است.لذا در این مقاله سعی شده که به انواع نظارتهای چهارگانه پیش بینی شده در اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بپردازد و تکالیف مخاطبین آن را در مقایل اینگونه نظارتها مورد کنکاش و نقد قرار دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
25 - بررسی تحلیلی مبانی ارزششناختی تعلیم و تربیت اسلامی ازمنظر استاد مطهری به منظور تدوین الگوی مدرسهی مطلوب
لیلا میرزائی سعید بهشتی محسن ایمانی نائینیاين پژوهش، با هدف معرّفي الگوي مدرسهي مطلوب براساس تحليل مباني ارزششناختی استادمطهري (ره) به نگارش درآمده است. نوع پژوهش، پژوهش تربيتي از نوع بنيادي-کاربردي و روش مورد استفاده، تحليلي-استنباطي بوده و با استفاده از روش کتابخانهاي (واقعي ومجازي) اطّلاعات جمعآوري و أکثراين پژوهش، با هدف معرّفي الگوي مدرسهي مطلوب براساس تحليل مباني ارزششناختی استادمطهري (ره) به نگارش درآمده است. نوع پژوهش، پژوهش تربيتي از نوع بنيادي-کاربردي و روش مورد استفاده، تحليلي-استنباطي بوده و با استفاده از روش کتابخانهاي (واقعي ومجازي) اطّلاعات جمعآوري و ابزار گردآوري اطّلاعات نيز فيشبرداري است. ابتدا مفهوم تعلیم و تربیت اسلامی، الگو، ارزششناختی و مدرسهی مطلوب تعریف و سپس مبانی ارزششناختی از منظر شهیدمطهری(ره) مورد بررسی قرار گرفته و استخراج شده است و در ادامه الگوی مدرسهی مطلوب با نگاه تحلیلی به مبانی ارزششناختی استاد، استنباط و ترسیم شده است. یافتههای پژوهش نشان داد که: از منظر استادمطهری، مدرسهی مطلوب، مدرسهای است که انسانیّت، پذیرش ارزشها درفضایی آکنده از آرامش، تکریم و احترام فراگیران، آموزش رفتاری توام با تدبر و تامّل در مقابل ارزشها، مادی نبودن صرف ارزشها، تدوین اهداف ارزشمند و پرجاذبه، توام بودن علم و عمل، اخلاقمحوری، پرورش انسانهای صاحبدرد دوری از حق، طالب کمال مطلق ، پرورش مصلحان اجتماعی عابد و عالمان مصلح اجتماعی، انسانهای آزاده، ، مسئولیّتپذیر، تقویت ارادهی دانشآموزان، عدالتمحوری، احقاقحق، تقویت عاطفهی بهجا و توجّه به برنامههای عبادی، تقويت و پرورش جنبههاي هنري و خلّاقيت و درس شرف و انسانيت و معنويت و تعادل در ارزشها از جمله آموزههای مدرسهی مطلوب میباشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
26 - تبیین الگوی اسلامی-ایرانی تعلیم و تربیت با تکیه بر آرای تربیتی ملاصدرا
سمیه مرحبا نجمه وکیلی محسن ایمانیتعلیم و تربیت یکی از موضوعاتی است که از دیرباز در فلسفه های دینی و غیردینی به آن توجه ویژه ای شده است.بررسی الگوی اسلامی- ایرانی جهت پرورش انسان در علم تعلیم و تربیت، حائز اهمیت است. الگوی اسلامی- ایرانی یک الگوی نظری با کارکرد هنجاری است.این الگو می تواند به زبان ری أکثرتعلیم و تربیت یکی از موضوعاتی است که از دیرباز در فلسفه های دینی و غیردینی به آن توجه ویژه ای شده است.بررسی الگوی اسلامی- ایرانی جهت پرورش انسان در علم تعلیم و تربیت، حائز اهمیت است. الگوی اسلامی- ایرانی یک الگوی نظری با کارکرد هنجاری است.این الگو می تواند به زبان ریاضی یا منطقی ارائه شود و لازم است که در آن از روش های علم امروز برای توضیح امور پیچیده استفاده شود. نظریه ی اسلامی- ایرانی نظریه ای است که بر اساس مبانی بینشی اسلام و در چارچوب اخلاق و حقوق اسلامی و منطبق بر شرایط ایران است. بررسی اندیشههای ملاصدرا بیانگر آن است که در اندیشۀ ملاصدرا انسان، در مراتب وجود، حرکت و سیلان عمودی دارد. انسان شناسی صدرایی نقطه تلاقی انسان شناسی دینی، اخلاقی، فلسفی و عرفانی است، با توجه به مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی، مانند اصالت و تشکیک وجود، حرکت جوهری و غیره، جامعیت انسان را با توجه به درجات ونشئههای گوناگون، که از پست ترین مراتب، یعنی جمادی آغاز و به آخرین مرحله یعنی، تجرد و تعقل و ادراک عقلی میرسد. بنابراین، این شایستگی را دارد که به بالاترین درجه هستی برسد یا با فرصت سوزی به پست ترین مراتب هستی گرفتار شود تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
27 - نظام و روشهاي تربيتي درنظرگاه اسلامی ومقارنه آن با مكتب اگزيستانسياليسم
محمد فرج زاده محمد رضا سرمدیپژوهش حاضربه " نظام وروش هاي تربيتي درنظرگاه اسلامی ومقارنه آن با مكتب اگزيستانسياليسم "می پردازد.هدف این پژوهش نظری ،کاربردی وباروش توصیفی –تحلیلی انجام شده است.در روش شناسي اگزيستانسياليسم، معلم تلاش مي كند كه متعلم را ترغيب كند تا از طريق سئوالاتي درباره ی معني زندگ أکثرپژوهش حاضربه " نظام وروش هاي تربيتي درنظرگاه اسلامی ومقارنه آن با مكتب اگزيستانسياليسم "می پردازد.هدف این پژوهش نظری ،کاربردی وباروش توصیفی –تحلیلی انجام شده است.در روش شناسي اگزيستانسياليسم، معلم تلاش مي كند كه متعلم را ترغيب كند تا از طريق سئوالاتي درباره ی معني زندگي به حقيقتي شخصي دست يابد. وظيفه ی معلم آن است كه براي يادگيري موقعيتي فراهم آورد كه طي آن شاگردان بتوانند ذهنيت خويش را ابراز كنند. به عقيده ی اگزيستانسياليست ها نبايد فراگير را با اغفال يا زور به يادگيري وادار كرد بلكه فراگير بايد از روي ميل و رغبت خويش و روبرو شدن با يك موقعيت نامعين، خود به دنبال يادگيري برود.در اين روش معلم نقش تسهيل كننده را دارد و فراگير ازروي ميل و رغبت به دنبال كشف حقيقت مي رود. در مكتب تربيتي اسلام نيز بر آن تاكيد شده است. ليكن طريق دسترسي به اين مهم در اين مكاتب با هم متفاوت است. به طور كلي در بررسي اين كه آيا روش هاي تربيتي اسلام و اگزيستانسياليسم، هم جهت مي باشد، مي توان گفت كه اين روش ها در خصوص پرورش تفكر منطقي در فراگيران تا حدودي همسو بوده ليكن روش هاي تربيتي اسلام نظر به جامع نگري اسلام از نوعي جامعيت كليتري برخوردار است. به گونه اي كه اسلام با ديد همه جانبه اي كه به انسان دارد پرورش تمام ابعاد وجودي انسان را درنظر گرفته است.درحالي كه اگزيستانسياليسم و به طور كلي مكاتب غربي صرفاً به انسان به عنوان موجودي مادي توجه نموده اند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
28 - بررسی فلسفه نظری تاریخ در نهج البلاغه؛ مطالعه موردی جبر و اختیار
سید مهدی حسینی شیروانی سید علی اکبر ربیع نتاج محمد شریفیجبر و اختیار از مهم ترین و قدیمیترین مباحث فلسفه نظری تاریخ است. اهمیت و حساسیت این مسأله از بعد دینی و کلامی به این دلیل است که با مسائل اراده، استطاعت، قدرت، علم خداوند به افعال بندگان، مخصوصاً خلق افعال و قضا و قدر و طلب و اراده، پیوندی تنگاتنگ دارد. سؤالی که در این أکثرجبر و اختیار از مهم ترین و قدیمیترین مباحث فلسفه نظری تاریخ است. اهمیت و حساسیت این مسأله از بعد دینی و کلامی به این دلیل است که با مسائل اراده، استطاعت، قدرت، علم خداوند به افعال بندگان، مخصوصاً خلق افعال و قضا و قدر و طلب و اراده، پیوندی تنگاتنگ دارد. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این که آیا از دیدگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه انسان مختار است یا مجبور و آیا این مختار بودن منافاتی با اراده الهی دارد؟ بر این اساس، یافته های پژوهش حاکی از آن است که امام علی(ع) در نهج البلاغه به تصادف و جبر تاریخی اعتقادی ندارد و معتقد به رابطه علت و معلول در حوادث و رویدادهای تاریخ است. به طوری که انسان در بینش فلسفی امام علی(ع) یک قربانی بی اراده در مقابل خدای تاریخ نیست، بلکه خود، خود تاریخ و سازنده آن است و می تواند در پهنای قضا و قدر الهی، به راه خیر و سعادت رهنمون شود. در نگاه امام(ع) اراده انسان ها در طول اراده و سنت های الهی است و جبری بر تاریخ مسلط نیست. بر این اساس، مختار بودن، یکی از ویژگی های مهم انسان از نظر نهج البلاغه است. روش تحقیق پژوهش حاضر در مقام گردآوری کتابخانه ای- اسنادی و در مقام داوری توصیفی- تحلیلی می باشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
29 - رهبر شایسته برای مدینه فاضله (براساس علم النفس ملا صدرا)
مهدی ایمانی مقدموجود حاکم، یک ضرورت عقلی است و در جامعهای با هویت اسلامی علم و تقوا و عدالت مهمترین ویژگی او خواهد بود. قران کریم، ولایة را امری تشکیکی دانسته که از ولایة الله شروع و در مرتبه نازل تر ولایة الرسول وسپس ولایة الامام و در بیان امامان هدی(س) ولایة فقیه حجت کامل ایشان بر خ أکثروجود حاکم، یک ضرورت عقلی است و در جامعهای با هویت اسلامی علم و تقوا و عدالت مهمترین ویژگی او خواهد بود. قران کریم، ولایة را امری تشکیکی دانسته که از ولایة الله شروع و در مرتبه نازل تر ولایة الرسول وسپس ولایة الامام و در بیان امامان هدی(س) ولایة فقیه حجت کامل ایشان بر خلق معرفی شده است. سؤال این است که حقیقت این ولایت چیست که با سریانی تشکیکی از ولایت حقه حقیقیه شروع و به ولایت مومنان ختم میگردد؟برای پاسخ باید «خلیفه الله » را شناخت که هم صبغه الهی دارد وهم جنبه ناسوتی و این مهم ضرورت شناخت لایههای عمیق وجودی انسان را مضاعف نموده است.با شروع اندیشه و حکمت یعنی از آغاز خلقت انسان،مسأله علم النفس مورد التفات حکیمان بوده و حکیم ملاصدرا همچون سایر تعمقها و نو آوریهای خود مبانی رصین حکمت متعالیه را در ساحت علم النفس جاری ساخته و مبتنی بر وحی و کشف به معرفی ویژگی نفس شایسته راهبری اقدام نموده است.از دیدگاه او جامعه، مجموعه نفوس بشری و ظرف تکامل نفس انسانی است و بین اولویتهای تربیتی و مراتب تکوینی نفس و بین اولویتهای تربیتی و سیاسی جامعه تناظر وجود دارد؛ وی اصول حکمت متعالیه از جمله اصالت و تشکیک در وجود ونیز تساوق بین خیر و وجود را هم در تبیین حقیقت نفس و هم حقیقت جامعه جاری ساخته،بر پایه آن کمال جامعه را در پیروی از فضایل در جهت ساختن مدینه فاضله دانسته که «حکیم متأله» همچون قلب به آن جامعه روح و نشاط میدهد و با صلابت و از نفوذ رذایل اخلاقی در کالبد اجتماع جلوگیری میکند. بنابراین صلاحیت رهبری مدینه فاضله بر اساس تکامل نفس راهبر اوست. این نوشته حاصل تحقیق و مطالعه در آثار مختلف ملاصدرا و استنباط آثار اجتماعی سیاسی اندیشه اوست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
30 - بررسی عوامل کم رونقی حکمت عملی در فلسفهی اسلامی از ابن سینا تا ملاصدرا (با تاکید بر اخلاق)
محمد رضا اسدی غلامرضا بدرخانیدر فلسفه اسلامی حکمت عملی، قسیم حکمت نظری است. ولی چه از نظر حجم تالیفات و چه تفصیل و توسعه مباحث، در مقایسه با حکمت نظری کم رونق است. شناخت عوامل این کم رونقی، می تواند زمینه ساز توسعهی آن، باشد. ورود فلسفه در فضای فکری جهان اسلام با دو موضع مخالف و موافق همراه بوده ا أکثردر فلسفه اسلامی حکمت عملی، قسیم حکمت نظری است. ولی چه از نظر حجم تالیفات و چه تفصیل و توسعه مباحث، در مقایسه با حکمت نظری کم رونق است. شناخت عوامل این کم رونقی، می تواند زمینه ساز توسعهی آن، باشد. ورود فلسفه در فضای فکری جهان اسلام با دو موضع مخالف و موافق همراه بوده است در موضع مخالف، فلسفه جایگاهی برای ورود در عرصه حکمت نظری و عملی ندارد و در موضع موافق، نوعی تلاش در جهت بومی سازی فلسفه یونان در لایه های مختلف مشاهده میشود که نتیجه آن احاله حکمت عملی به شریعت شده است. عوامل منجر به این احاله را، می توان عدم امکان استنتاج حکمت عملی از حکمت نظری ارسطویی و تفصیل و احاطه شریعت بر تمام دقائق حکمت عملی و عدم احساس ضرورت حکما از ورود به حکمت عملی و اهمیت فلسفه اولی در نگاه حکمای مسلمان به حسب شرافت موضوعی، برشمرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
31 - تبیین و نقد مفهوم حق در اندیشه مدرن با تکیه بر آراء حکمت متعالیه
محمد مهدی گرجیان عربی رضا آذریانمفهوم حق یکی از پرکاربردترین واژههایی است که در دانشهای مختلفی همچون فلسفه، کلام، فقه، حقوق، سیاست، عرفان و اخلاق از آن استفاده میشود. این مفهوم را میتوان از دو منظر اصلی مورد بررسی قرار داد. جنبه نخست، بعد واقعی و توصیفی مفهوم حق است که در علوم حقیقی از آن بحث میش أکثرمفهوم حق یکی از پرکاربردترین واژههایی است که در دانشهای مختلفی همچون فلسفه، کلام، فقه، حقوق، سیاست، عرفان و اخلاق از آن استفاده میشود. این مفهوم را میتوان از دو منظر اصلی مورد بررسی قرار داد. جنبه نخست، بعد واقعی و توصیفی مفهوم حق است که در علوم حقیقی از آن بحث میشود و جنبه دوم، بعد اعتباری و هنجاری آن است که در علوم انسانی و اجتماعی کاربرد ویژهای دارد. هرچند تفکیک میان «حق بودن» و «حق داشتن» و تمایز میان دو کاربرد وصفی و اسمی مفهوم حق، مرز میان حقیقت و اعتبار را میان دانشهای حقیقی و علوم اعتباری روشن میسازد، اما انحصار بحث حق در معنای مدرن آن(حق داشتن) در دانش فلسفه حق مدرن، به عنوان یکی از فلسفههای مضاف، موجب توجه انحصاری نگاه فلسفی مدرن و غفلت از اندیشه حکمت متعالیه و نگرش ناب اعتقادی اسلامی بر این بحث خواهد شد. ما ضمن بررسی فلسفه حق در معنای مدرن، نخست چیستی مفهوم حق در اندیشه حکمت متعالیه به مثابه نگرش عمیق اعتقادی، در دو عرصه حقیقی و اعتباری آن را واکاوی نموده، سپس به نقد مفهوم حق در اندیشه مدرن میپردازیم. ضمنا روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی و توصیفی است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
32 - معرفی و تحلیل نسخۀ خطی «روضةالملوک»
اردشیر آل علی احمد حسنی هرمزآبادی رنجبر علی اصغر حلبی«روضةالملوک» را مؤلفی ناشناخته در قرن نهم هجری و در حکمت عملی و با شیوهای ادبی نوشته است. کتاب، به مانند عموم کتب اخلاقیای که بعد از خواجه نصیرالدین طوسی تألیف شدهاند، به تقلید یا اقتفای «اخلاقِ ناصری» خواجه شکل گرفته است. مؤلفِ کتاب -که پیرو مذهب تشیع بوده- بهرهای أکثر«روضةالملوک» را مؤلفی ناشناخته در قرن نهم هجری و در حکمت عملی و با شیوهای ادبی نوشته است. کتاب، به مانند عموم کتب اخلاقیای که بعد از خواجه نصیرالدین طوسی تألیف شدهاند، به تقلید یا اقتفای «اخلاقِ ناصری» خواجه شکل گرفته است. مؤلفِ کتاب -که پیرو مذهب تشیع بوده- بهرهای از ادبیت و عربیت داشته و با شیفتگیای که نسبت به نثر فنی داشته، خواسته است کتابی اخلاقی ترتیب دهد. کارِ وی را در میان دیگر آثار مشابه، نمیتوان شاخص دانست، اما در این راه نهایت ذوق و سلیقه را به کار برده است. کتاب در اواخر عصر تیموری نوشته شده و هرچند تا آن زمان، تألیف کتب اخلاق در میان نویسندگان شیعی بیسابقه نبوده، میتوان این کتاب را یکی از نخستین، یا شاید هم نخستین نمونه شناختهشده از تألیفات اخلاقی پیروان این مذهب دانست که به شکل ادبی پرداخته و به یک دربار شیعی تقدیم شده است. کتاب از زمان نگارش تا مدتی مدید در پردۀ اختفا بوده و تنها نسخۀ بازمانده و شناختهشدۀ آن، نسخهای است که 160 سال پیش، رونویسی شده است. چون در تحقیقات رشتههایی مانند اخلاق و ادبیات، ملزم به نقد و بررسی همۀ آثار بهجامانده از گذشتۀ این رشتهها هستیم، لازم بود کتاب به تصحیح انتقادی برسد. این امر با کمک مأخذ شناختهشدۀ متن، و با توجه به تکنسخه بودن آن، به روش قیاسی انجام گرفته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
33 - بررسی تطبیقی اندیشه¬های خیّامی در سروده¬های محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی
دکتراحمدرضا نظری چروده دکتر معصومه نظری چرودهچکیده حکیم عمر خیّام نیشابوری از ریاضیدانان، ستاره شناسان و شاعران بنام ایران در دورۀ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیّام برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازۀ وی بیشتر به واسطۀ سرودن رباعیّاتی است که در روزگار ما شهرت جهانی یافته است. رباعیّات خیّام را به اغلب زبا أکثرچکیده حکیم عمر خیّام نیشابوری از ریاضیدانان، ستاره شناسان و شاعران بنام ایران در دورۀ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیّام برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازۀ وی بیشتر به واسطۀ سرودن رباعیّاتی است که در روزگار ما شهرت جهانی یافته است. رباعیّات خیّام را به اغلب زبان های زندۀ دنیا ترجمه کرده اند و ترجمۀ انگلیسی آن توسّط ادوارد فیتز جرالد در سال 1859 م. موجب شهرت او در مغرب زمین شده است. تأثیر رباعیّات خیّام بر ادبیّات جهان، او را به نماد فلسفۀ شرق و شاعر محبوب روشنفکران تبدیل کرده است. با اینکه شمار رباعیّات خیّام تا امروز به طور دقیق معلوم نشده است، امّا تأثیر خیّام در شعر فارسی چنان عمیق بوده که محقّقان را به وضع اصطلاح «اندیشۀ خیّامی» واداشته است. اندیشه های خیّامی که مضامینی همچون اغتنام فرصت، خوشباشی و رندی فلسفی، حیرت و سرگشتگی در مقابل معمّای هستی، تأکید بر کوتاهی و گذر عمر و افسوس خوردن بر آن، و پناه بردن به بادۀ فراموشی را دربرمی گیرد، در شعر معاصر فارسی و عربی نیز آشکار است. در تحقیق حاضر، این اندیشه های فلسفی را در شعر عبدالوهّاب البیاتی، شاعر شیفتۀ خیّام، بررسی می کنیم، آن را با شعر محمّدرضا شفیعی کدکنی که از منظر اندیشه های خیّامی شباهت و ارتباط زیادی با البیاتی دارد، مقایسه کرده ایم. نتایج این پژوهش که به شیوۀ تطبیقی و تفسیر محتوای آثار دو شاعر اجرا شده است نشان می دهد که عمق اندیشۀ هر دو شاعر نسبت به خیّام بسیار کمتر است و درک فلسفی البیاتی نیز بر تفکّر شفیعی کدکنی رجحان دارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
34 - یادداشت سردبیر
طوبی كرمانيفرهنگ هر جامعه بخشهاي مختلفي دارد؛ آموزش و پرورش، نهادهاي عدالتي، قانونگذاري، نهادهاي اقتصادي، امنّيتي، سياسي و ... غيره و كشور ما ايران همانند همه جوامع ديگر داراي اين بخشهاست. از نظر جامعهشناسان، جامعه همانند بدن انسان، زنده و پوياست، رشد ميكند، بيمار ميشود و نابود أکثرفرهنگ هر جامعه بخشهاي مختلفي دارد؛ آموزش و پرورش، نهادهاي عدالتي، قانونگذاري، نهادهاي اقتصادي، امنّيتي، سياسي و ... غيره و كشور ما ايران همانند همه جوامع ديگر داراي اين بخشهاست. از نظر جامعهشناسان، جامعه همانند بدن انسان، زنده و پوياست، رشد ميكند، بيمار ميشود و نابود ميشود. نهادهاي جامعه همانند اعضا و اندامهاي بدن هستند كه وظايف خود را انجام ميدهند و در غير اينصورت كل جامعه تحت تأثير اين بينظمي، قرار ميگيرد و بيمار ميشود. شاهد اين گفتار شعر معروف سعدي شيرازي است كه «بنيآدم اعضاي يك پيكرند...». متأسفانه امروزه در جامعهيي زندگي ميكنيم كه بيمار شده است و نهادهاي آن وظيفه خود را انجام نميدهند و همه اعضا و جوارح جامعه درگير اين بيماري خودايمني شده است و طبيعي است كه در اين ميان، نهاد فرهنگي و آموزش و پرورش كشور، مظلومتر از هميشه، بيشترين آسيب را ببيند. امنيت اقتصادي دستاويزي براي فشارهاي سياسي و خيانت و بيمسئوليتي برخي مسئولين و فساد در اركان اساسي جامعه شده و همه و همه دست بدست هم داده تا نهاد تعليم و تربيت، مظلومتر از هميشه، نظارهگر هرج و مرجها و نابسامانيها و كملطفيها باشد. حال در اين ميانه وظيفه ما چيست؟ ما كه ادعاي فرهنگسازي و پرورش نسلها را داريم، چه بايد بكنيم تا آسيبها به حداقل برسد و كودكان، با استحاله فرهنگي روبرو نشوند و خودباختگي نداشته باشند، مرعوب نشوند، حقايق را بفهمند و وضعيت را درك كنند و به توسعه تعليم و تربيت و تطبيق آن با شرايط موجود بپردازند؟ در ميانة اين ميدان رزم، نقش تفكر كجاست؟ و چه تأثيري در بهبود اوضاع دارد؟ فلسفه چگونه ميتواند مرهم و راه نجاتي براي جامعة بيمار و فاسد باشد و «فلسفه و كودك» به عنوان يك راه نجات، چگونه ميتواند آيندهساز شود؟ و اگر فلسفه و فلسفيدن نتواند كمكي به مردم جامعه نمايد، اصولاً به چه كار ديگري خواهد آمد؟ كاربردي كردن فلسفه در اين وضعيت خاص و بحراني جامعه چگونه است و چه نتايجي دربرخواهد داشت؟ اينها سؤالات اساسي است كه جوابهاي اساسيتر ميطلبد و شايد بتواند جرقههاي كوچكي ايجاد كند كه به تأثيرات بزرگي بينجامد. ژاپنيها ضربالمثلي دارند كه ميگويد: «تفكر، آدم را عاقل ميكند و عقل زندگي را شيرين ميكند» اما اينكه چگونه از اين نعمت بزرگ الهي بهرهمند شويم و آن را براي اصلاح وضعيت كنوني جامعه بكار ببنديم، نياز به بررسي و ارائه راهكار دارد. در هر صورت آهسته حركت كردن بسوي هدف، از حركت نكردن بهتر است. ايران و ايراني از قديمالايام به ادب، احترام، هوش، استعداد، تمدن، دوستي و صلح، ايمان و تفكر، دانش و فضل و معرفت معروف بوده است، چه شد كه سرمايههاي فرهنگي ما به تاراج رفت و بر ما اينگونه گذشت؟ و چه بايد كرد؟ اي كاش در فرايند غربي شدن جامعه همه خصلتهاي جامعة غرب را متوازن پرورش داده بوديم و دختران و پسران ايراني خودباوري و عِرق ملّي و روحيه تلاش و كوشش و اميد و ادب را از همتايان خود در جوامع ديگر، فراگرفته بودند. چــه جـويي آن ادبي كآن ادب نـدارد نام چه گويي آن سخني كان سخن ندارد جسم تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
35 - تمرین خلاقیت در خانه و مدرسه
علیرضا امینبسیاریاز مردم بر این باورند که خلاقیت استعدادی است که برخی مردم با آن به دنیا میآیند و بقیه میتوانند تنها حسرت آن را بخورند كه این یک باور منفی و کاملاً اشتباه است. خلاقیت یک مهارت است که هر کسي میتواند آن را یاد بگیرد، تمرین کند و بکار بندد. خلاقیت مانند اسکی کردن، ت أکثربسیاریاز مردم بر این باورند که خلاقیت استعدادی است که برخی مردم با آن به دنیا میآیند و بقیه میتوانند تنها حسرت آن را بخورند كه این یک باور منفی و کاملاً اشتباه است. خلاقیت یک مهارت است که هر کسي میتواند آن را یاد بگیرد، تمرین کند و بکار بندد. خلاقیت مانند اسکی کردن، تنیس بازی کردن، آشپزی یا یادگیری ریاضی، یک مهارت است. هرکسي میتواند این مهارتها را یاد بگیرد و از طریق تمرین بهتر شود؛ ولی در پایان قرار نیست که همة افراد به یک اندازه در این مهارتها خوب باشند. بر همین اساس و با توجه به اهمیت خلاقیت، اغلب جوامع مدتهاست برای پرورش خلاقیت به برنامهریزیهای جدی پرداختهاند. با توجه به اینکه پرورش خلاقیت به بستر و محیط مناسب نیاز دارد، شیوهها و متدهای گوناگونی در این راستا مطرح گرديدهاند كه بر مبنای مؤلفههای خلاقیت و بمنظور پرورش و رشد آنها طرح شدهاند. در نوشتار حاضر به توضیح برخی از این مؤلفهها و نحوة پرورش آنها میپردازیم و با تعریف، اهمیت و موانع خلاقیت آشنا میشویم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
36 - نظریههای رشدشناختی کودک در اندیشه چهار فیلسوف ایرانی (فارابي، ابنسينا، سهروردي، ملاصدرا)
نواب مقربیکار ما در مواجهه با فیلسوفان هر مکتب و نحله يی تنها این نیست که آموزه ها و اندیشه های آنان را تقریر و تشریح کنیم، بل این است که تلاش کنیم و از خودمان بپرسیم که اگر آن فیلسوفان با همان عینک معرفتی و فلسفی که بر چشم دارند به جهان ما و مسائل و دشواریهای کنونی ما مینگریست أکثرکار ما در مواجهه با فیلسوفان هر مکتب و نحله يی تنها این نیست که آموزه ها و اندیشه های آنان را تقریر و تشریح کنیم، بل این است که تلاش کنیم و از خودمان بپرسیم که اگر آن فیلسوفان با همان عینک معرفتی و فلسفی که بر چشم دارند به جهان ما و مسائل و دشواریهای کنونی ما مینگریستند، این جهان و مسائل آن چگونه بر ايشان پدیدار میشد و چه راهکارهایی را برای برون رفت از دشواریها و بنبستهای آن پیش مینهادند. ازاینرو، در نوشتار پیشرو تلاش بر این است که نظریه-های رشد شناختی کودک با اتکا به دیدگاه فوق در باب فلسفه و فیلسوفان استخراج و استنتاج شود. برای این منظور چهار فیلسوف که از استوانههایِ بنیانگذارِ فلسفة ایرانی بشمار میروند، برگزید شده و دیدگاههای آنان درباب نظریة رشد شناختی بررسی و بازکاوی شده است. پر پیداست که فیلسوفان متقدم ایراني دیدگاه ویژه يی یا اثر مستقلی درباب رشد شناختی کودک ندارند. با اینهمه، اگر بناست نظریه رشد شناختی کودک استخراج شود بیش از هر چیز بایستی به سراغ شناختشناسی برویم که در سنت فلسفه ایرانی به «نفس شناسی» موسوم است. پس از ورود برنامه «فلسفه و کودک» در ایران، بسیاری از دستاندرکاران این حوزه شتابزده به برگزاری کارگاهها و حلقه های کندوکاو در مدارس و پژوهشگاهها پرداختند و به بررسی و ارزیابیهای آماری و توصیفی در این زمینه روی آوردند، بی آنکه مبانی، اصول، زمینه ها و پیشزمینه های این برنامه را که اغلب با فرهنگ و فلسفه ایرانی ناسازوار بودند، بررسی و ارزیابی تحلیلی نقادانه و موشکافانه کنند. عدم آگاهی از مبانی و اصول نظری هم در میان موافقان برنامه «فلسفه و کودک» و هم در میان مخالفان آن آشکار و هویداست. در این نوشتار، برای نخستین بار نظریه های رشد شناختی کودک در بستر و زمینه فلسفه ایرانی و در اندیشه و چشمانداز چهار فیلسوف قَدَر و مکتب ساز ایرانیـ فارابی، ابنسینا، سهروردی و ملاصدرای شیرازیـ طرح و نقد میشوند. پی ریزی و پایگذاری هر گونه دستگاه و برنامه فلسفی نوین بدون شناخت پس زمینه ها و شالوده های پیشین و نهفته در دل هر فرهنگ و فلسفهيی امری محال و دور از منطق بنظر می آید؛ چراکه حصول هرگونه معرفت و سرانجام هر عمل حاصل از آن تنها بر پایة شناخته ها و دانسته های از پیش بوده فراهم میآيد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
37 - پرستش، تعلیم و تربیت و «فلسفه و کودک»
مسلم شجاعینیاز به پرستش و نیایش یکی از نیازهای اساسی است که در عمق روان بشر وجود دارد. انسان به اقتضای فطرت و سرشت خویش به خدا و پرستش او گرایش دارد. این گرایش پدیدهيی خارج از وجود انسان نیست، بلکه در عمق جان و ضمیر او ریشه دارد و اگر جز این بود، اساساً مفهوم خداپرستی تحقق نمییا أکثرنیاز به پرستش و نیایش یکی از نیازهای اساسی است که در عمق روان بشر وجود دارد. انسان به اقتضای فطرت و سرشت خویش به خدا و پرستش او گرایش دارد. این گرایش پدیدهيی خارج از وجود انسان نیست، بلکه در عمق جان و ضمیر او ریشه دارد و اگر جز این بود، اساساً مفهوم خداپرستی تحقق نمییافت. اسلام برای اینکه پیروانش را بسوی پرستش و اكمال در بعد روحی و معنوي حرکت دهد، دستوراتی را ارائه داده است. در تفكر اسلامي، انسان در مقام جانشين خدا، خلافت اللهي بر روي زمين عهدهدار امور است. براي كسب اين مقام، بايد از دوران خردسالي، زمينهسازيها و اقدامات لازم صورت گيرد تا كودك آمادگي پذيرش تكاليف الهي را در زمان بلوغ پيدا كند. بنابرین از همان دوران کودکی لازم است فلسفه نیایش و پرستش را به کودک تعلیم داد و او را در مسیر دستورات اسلام تربیت نمود. از اینرو نوشتار حاضر با هدف بررسی نیایش و پرستش، تعلیم و تربیت و «فلسفه و کودک» به روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی موضوع میپردازد و مباحثي چون: حقیقت پرستش و تأثیر آن بر انسان، آثار نيايش و پرستش در زندگی، انگیزة پرستش، ریشههای پرستش و فواید آن، محتواي پرستش، اهمیت تربیت و تفكر فلسفي برای كودكان و نقش تعلیم و تربیت فلسفی کودکان در توجه به نیایش و پرستش را بررسي مينمايد. نتیجه تحقیق نشان میدهد کودکان همانند هر انسانی، صاحب تفکر و اندیشهاند و علاوه بر این فطرتاً کنجکاو هستند. با جهت دادن به حس کنجکاوی کودکان میتوان آنان را اندیشمندانی خلاق بار آورد. این خلاقیت سبب رشد عقلانی کودک میشود و با این روش است که کودک، متفکر و منتقد بار میآید و سپس میآموزد با انتقاد از اندیشهيي، ذهن خود را بسمت اندیشهيي برتر که از خلاقیت کودک سرچشمه میگیرد، سوق دهد. اما عدم پرورش تفکر خلاقانه، تقلیدی بودن رفتار فرد را به همراه دارد که در اینصورت قدرت تفکر و انتقاد را از کودک سلب میكند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
38 - «فلسفه و کودک» و مهارت رفتار ارتباطی با پیروان سایر ادیان
مهدی گنجورکاربردی کردن فلسفه در زندگی روزمره، یکی از دغدغههای مهم فیلسوفان در عصر حاضر بشمار میرود و در اين راستا اقدامات گستردهيی در محافل آموزشی و پژوهشی در این زمینه صورت پذیرفته است.در این میان، تلاش واضعان «فلسفه و کودک» در راستای تلفیق و عجین ساختن فلسفه با جامعه، قابلم أکثرکاربردی کردن فلسفه در زندگی روزمره، یکی از دغدغههای مهم فیلسوفان در عصر حاضر بشمار میرود و در اين راستا اقدامات گستردهيی در محافل آموزشی و پژوهشی در این زمینه صورت پذیرفته است.در این میان، تلاش واضعان «فلسفه و کودک» در راستای تلفیق و عجین ساختن فلسفه با جامعه، قابلملاحظه و تأمل است. هرچند «فلسفه و کودک» از ابتدا گرایشی بسوی اخلاق داشته، لیکن بنظر میرسد تأثیر این برنامه آموزشی ـ تربیتی در افزایش مهارتهای رفتاری و تعامل کودکان با همنوعان خود، برغم ضرورت و اهمیت فراوان، از دید پژوهشگران و اصحاب این فن، پوشیده و مغفول مانده است. از اینرو، نوشتار حاضر بر آن است تا ضمن تحلیل انتقادی هندسه معرفتی «فلسفه و کودک» به تبیین نقش و تأثیر این برنامه در تقویت مهارت ارتباطی آنان با غیرهمکیشان بپردازد. استنباط و ارائه مؤلفههای تأثیرگذار در مهارتافزایی کودکان بویژه در برخورد و تعامل با پیروان سایر ادیان، از مهمترین یافتههای این پژوهش محسوب میشود که باختصار عبارتند از: تأکید بر رعایت حقوق همنوعان و احترام به عقیده مخالف، ایجاد روحیه آزاداندیشی (آزادی فکر و بیان)، تقویت هوش عاطفی ـهیجانی (EQ) کودک؛ آموزش همزیستی مسالمتآمیز با دیگران، التزام کودکان به اخلاق باور (پرهیز از تعصب؛ تحکّم و تقلید بیجا). روش پژوهش در این نوشتار، شیوه تحلیل محتوا از نوع تحلیلیـ استنتاجی است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
39 - بررسی لزوم آموزش تفکر منطقی به کودکان مسلمان
خدیجه شهیدی مارانی«فلسفه و کودک» که بعنوان یک برنامه آموزش تفکر به کودکان وارد کشور ما شد در سرزمین محل تولدش مراحل متعددی را طی کرد تا بصورت کنونی درآمد. این مراحل همگی در چگونگی شکلگیری این برنامه نقش تعیینکننده داشتند. یکی از اولین این مراحل، احساس نیاز و لزوم آموزش تفکر صحیح به کود أکثر«فلسفه و کودک» که بعنوان یک برنامه آموزش تفکر به کودکان وارد کشور ما شد در سرزمین محل تولدش مراحل متعددی را طی کرد تا بصورت کنونی درآمد. این مراحل همگی در چگونگی شکلگیری این برنامه نقش تعیینکننده داشتند. یکی از اولین این مراحل، احساس نیاز و لزوم آموزش تفکر صحیح به کودکان است. تربیت فکری موضوعی است که بصورت میانرشتهيی همزمان وابسته به مسائل رشته تعلیم و تربیت و مطالعات فلسفه و منطقی است؛ بدینمعنا که این دو رشته هر دو بطور مستقیم در این موضوع تأثيرگذارند. نوشتار حاضر سعی دارد با روش تحقیق کیفی ـ و تفسیر و تحلیل دادههای میدانی که از طریق مشاهدهيی جمعآوری شدهاند و به روش خوشهيی طبقهبندی و گزینش شدهاندـ به اهمیت و ضرورت آموزش تفکر صحیح به کودک مسلمان بپردازد و این هدف را در دو بخش اصلی دنبال میکند که عبارتند از: «کودکان ما تفکر میکنند» (وحتی گاهی قادرند تفکرات دیگران را نقد کنند) برای اثبات این مطلب ـامکان تفکر منطقی در کودکانـ شواهدی از سخنان کودکان مسلمان ایرانی ارائه و تحلیل شده است؛ سخنانی که دربردارنده استدلالهای منطقی و معتبری هستند و استدلالهایی شناخته شده که در علم منطق به تعریف و بیان چارچوبهای آنها پرداخته شده است. دوم اینکه «کودکان ما گاهی در تفکرشان دچار خطا هم میشوند». برای نشان دادن این مطلب نیز از ارائه نمونههایی از خطای منطقی کودکان و تبیین آنها استفاده شده است. این مقدمات ما را به این نتیجه میرساند که با توجه به استعداد و توانایی ذاتی کودکان «آموزش تفکر به کودکان مسلمان» در راستای افزایش مهارت تفکر منطقی در آنان لازم و ضروری است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
40 - بررسی اثربخشی و کارآیی داستانهای مثنوی(دفتر ششم) در «فلسفه و کودک»
زهرا ستارپناهی زینب برخورداریاز داستان براي اهداف گوناگونی بهره گرفته میشود. امروزه بویژه در جهت افزایش قدرت تفکر و بحث و استدلال، داستان مورد توجه است. ابزار مورد استفاده در نظام آموزشی فلسفه و کودک «داستان» است. از سوی دیگر، فرهنگ اصیل و ریشهدار و کهن پارسی، همواره با ادبیات داستانی قرین بوده أکثراز داستان براي اهداف گوناگونی بهره گرفته میشود. امروزه بویژه در جهت افزایش قدرت تفکر و بحث و استدلال، داستان مورد توجه است. ابزار مورد استفاده در نظام آموزشی فلسفه و کودک «داستان» است. از سوی دیگر، فرهنگ اصیل و ریشهدار و کهن پارسی، همواره با ادبیات داستانی قرین بوده است. یکی از بهترین منابع داستانی پارسی، مثنوی معنوي است كه داراي داستانهايی با مضامین عمیق و آموزههای سازنده زیادی است. این داستانها میتوانند در جهت رشد شناختی و عاطفی کودکان مؤثر باشند. بکارگیری داستانهای مثنوی در حلقههای کندوکاو به سبک آموزش «فلسفه و کودک»، علاوه بر ارتقاي مهارتهای بحث و پرسشگری، در جهت تربیت کودک متفکر نیز میتواند اثربخش باشد. این داستانها همچنین با داشتن محتوای برانگیزاننده و سرشار از پرسشها و چالشهای فلسفی و در برخی موارد، داشتن شخصیتهایی مشابه کودکان، کارآیی لازم را برای استفاده در آموزشهای «فلسفه و کودک» دارند. مواضع ناکارآمدی این داستانها در بسیاری از موارد قابل رفع و رجوع است. بومی بودن این داستانها مزیت دیگر آنها در بهرهگيري در آموزشهای «فلسفه و کودک» است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
41 - تأثیر برنامه درسی فلسفه برای کودکان، بر پرورش تفکر انتقادی در استفاده از فضای مجازی
مریم سلگیآموزش و پرورش یکی از مهمترین فعالیتهای بشر در تمامی جوامع میباشد. گسترش روزافزون ساختارهای اجتماعی و نیاز به تربیت و آمادهسازی افراد برای زندگی در حال رشد از یکسو و تعدد دیدگاهها ـ در خصوص نقشی که آدمیان در قرن جدید ایفا خواهند کردـ از سوی دیگر، بیش از پیش دستاندر أکثرآموزش و پرورش یکی از مهمترین فعالیتهای بشر در تمامی جوامع میباشد. گسترش روزافزون ساختارهای اجتماعی و نیاز به تربیت و آمادهسازی افراد برای زندگی در حال رشد از یکسو و تعدد دیدگاهها ـ در خصوص نقشی که آدمیان در قرن جدید ایفا خواهند کردـ از سوی دیگر، بیش از پیش دستاندرکاران نظامهای آموزشی را متوجه هدایت و سازماندهی فرایندهای آموزشی نموده است. آموزش و پرورش جدید در تلاش است تا تفکر انتقادی و روشهای صحیح استدلال و تفکر را محور برنامه درسی قرار دهد. تغییر و تحولات سریع جوامع، رشد روزافزون اطلاعات، ورود فضای مجازی به زندگی افراد و نیاز به نحوة برخورد صحیح با این تحولات، مستلزم درست اندیشیدن و پرورش قوه تخیل و قضاوت است تا فرد توانایی سازگاری و هماهنگی با این تحولات را بیابد. در این راستا در سه دهة پیش، برنامه درسی فلسفه و کودک در جهت اصلاح و تقویت نیروی فکر و اندیشه طراحی شد. این برنامه یکی از جدیدترین راهها با هدف تقویت و بهبود توانایی استدلال، داوری و قدرت تشخیص دانشآموزان میباشد. همچنين این برنامه دارای هدفهای شناختی و اجتماعی است و هدف اصلی آن آموختن چگونه اندیشیدن به کودکان میباشد. بدینمنظور در تحقیق حاضر از روش مطالعه کیفی جهت گردآوری مطالب استفاده شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که در برنامه درسی فلسفه و کودک توجه گستردهيی به ابعاد مختلف ذهن فلسفی شده است. ولی با توجه به تغییرات ایجاد شده در حوزة فناوریهای اینترنتی و شبکههای مجازی و تحیر کودکان در مواجهه با این تغییرات باید کودکان هوشمند را با برنامههای درسی به نقد اطلاعاتی که روزانه از این طریق به ذهن آنها وارد میشود، هدایت کرد و مهمتر اینکه موضوع تهدیدات فضای مجازی برای گروه کودکان، عامل مهمی است تا دستاندرکاران حوزه آموزش و پرورش به این مهم بیشتر توجه کنند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
42 - بررسی مقایسهيی مبانی انسانشناسی ابنسینا و متیو لیپمن
ميثم فلاحيهدف نوشتار حاضر، مقایسه مبانی انسانشناسی ابنسینا و متیو لیپمن میباشد. این پژوهش با روش توصیفی ـتحلیلی و استنباطی و روش جمعآوری اطلاعات، کتابخانهيی و فیشبرداری صورت گرفته است. در ابتدا مؤلفههای مربوط به انسان از دیدگاه ابنسینا و لیپمن بیان میشود و سپس با مقایسه أکثرهدف نوشتار حاضر، مقایسه مبانی انسانشناسی ابنسینا و متیو لیپمن میباشد. این پژوهش با روش توصیفی ـتحلیلی و استنباطی و روش جمعآوری اطلاعات، کتابخانهيی و فیشبرداری صورت گرفته است. در ابتدا مؤلفههای مربوط به انسان از دیدگاه ابنسینا و لیپمن بیان میشود و سپس با مقایسه انسانشناسی ابنسینا و متیولیپمن، نقاط اختلاف و شباهت آنها روشن میگردد. نتایج نشان میدهد که انسانشناسی ابنسینا و متیو لیپمن دارای شباهت و تفاوتهایی است: در وجه مشابهتها انسان موجودی عقلانی، دارای اراده و اختیار، دارنده ویژگیهای حسی، زیستی و طبیعی است که با هویت فردی و اجتماعی شناخته میشود و همچنین موجودی در حال تغییر و تحول دائمی است. در وجه تفاوتها، هر کدام تفسیری متفاوت از مبدأ و مقصد انسان ارائه میدهند و سن مناسب برای شروع تفکرات فلسفی یکی از برجستهترين اختلافات انسانشناسی میان آن دو میباشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
43 - الگوهای حكيمانه کودک پروری ايراني ـ اسلامي
معصومه ذبیحییکی از عناصری که الگوهای کودکپروری ایرانیان را از سایر ملل، متفاوت و بلکه متعالی میسازد، حضور حکمت در اندیشه اسلامی ـ ایرانی این قوم است. حكمت، از دیر باز حلقه اتصال تعلیم و تربیت و تمدن بشری بوده است. تاریخ تمدن بشر نیز همیشه گویای این حقیقت است که ایران همواره مهد ت أکثریکی از عناصری که الگوهای کودکپروری ایرانیان را از سایر ملل، متفاوت و بلکه متعالی میسازد، حضور حکمت در اندیشه اسلامی ـ ایرانی این قوم است. حكمت، از دیر باز حلقه اتصال تعلیم و تربیت و تمدن بشری بوده است. تاریخ تمدن بشر نیز همیشه گویای این حقیقت است که ایران همواره مهد تمدن و علم و حکمت بوده و با ظهور دین مبين اسلام، رونق تازهيی یافته و ثمره خویش را به جهانیان عرضه داشته است. تعلیم و تربیت حکیمانه ایرانیان در گاهواره اسلام به بلوغ و بالندگی دست یافته و توانسته از خود الگوهایی باقی بگذارد که ملل دیگر، آنها را در انديشه حكيمانه سرمشق خویش قرار دهند؛ چنانكه اگر تعصب ملیگرای ایرانی، خود را به میان نمیانداخت، چه بسا ايشان این الگوها را به نام ملل خویش و برای تاریخ فرهنگ خود به ثبت میرساندند! در نوشتار حاضر، سعی شده به این الگوها پرداخته شود و تأثیر حکمت اسلامی ـ ایرانی در آنها بازخوانی گردد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
44 - سرشت ـ نشان ایرانی حکمت متعالیه و کاربرد آن در تحول بنیادین آموزش
نواب مقربیدربابحکمت متعالیه که نمودار حکمت و فلسفة ایرانی است، پژوهشگران بسیاری از جنبه های گوناگون به بحث و فحص پرداخته اند. با اینهمه، این پرسش اساسی شاید کمتر محل اعتنا بوده است که «سرشتـ نشان» ویژة ایرانی ملاصدرا - که شاید واپسین فیلسوف دستگاهساز و پارادایمآفرین در تاریخ أکثردربابحکمت متعالیه که نمودار حکمت و فلسفة ایرانی است، پژوهشگران بسیاری از جنبه های گوناگون به بحث و فحص پرداخته اند. با اینهمه، این پرسش اساسی شاید کمتر محل اعتنا بوده است که «سرشتـ نشان» ویژة ایرانی ملاصدرا - که شاید واپسین فیلسوف دستگاهساز و پارادایمآفرین در تاریخ فلسفة ایرانی باشدـ چیست؟ کدام ویژگی گوهری و بنیادی است که ملاصدرا را از دیگر فیلسوفان در فرهنگها و فلسفه های دیگر جدا میسازد و مشخص میکند. از سوی دیگر، پر پیداست اگر بناست حکمت متعالیه از پردة تاریخ و پوشیدگی بدر آید و بجای خاک خوردن در کتابخانه ها و تکرار مکرر در حوزه های تنگ مباحث نظری بیپایان و خالی از فایدة عملی، در زندگی روزمره و فرهنگ امروز ایرانیان کارگر بیفتد، بایستی بتواند در آموزش و پرورش جامعه، تحول بنیادین بمعنای تحول در نگرش فلسفی به آموزش، پدید آورد. در این جستار تلاش میشود نخست صفتهای مشخصه و نشانویژههاي حکمت متعالیة ملاصدرا بررسی و بازکاوی شود و سپس شیوة اطلاق آن بر آموزش و برنامه های نوین آموزشی مربوط، همچون برنامه تحولآفرین فلسفه و کودک که رهیافتی سراسر دیگرگون به آموزش و پرورش در ایران و جهان دارد، بحث و طرح شود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
45 - تفکر مراقبتی در حلقۀ کندوکاو در برنامۀ آموزش «فلسفه و کودک»
لعیا رحیمزاده معصومه صمدی فهیمه انصاریانتفکر مراقبتی، مهارتی فکری، اخلاقی، عاطفی، هنجاری و مبتنی بر ارج نهادن و مشارکت فعال در اجتماع، همراه با درجاتی از دغدغه برای بسط و گسترش خیر همگانی است که در کنار دو نوع تفکر انتقادی و خلاق، مسیر رشد قدرت تحلیل فکری را هموار میسازد. تفکر قدردان، سپاسگزارانه، هنجاری، عاط أکثرتفکر مراقبتی، مهارتی فکری، اخلاقی، عاطفی، هنجاری و مبتنی بر ارج نهادن و مشارکت فعال در اجتماع، همراه با درجاتی از دغدغه برای بسط و گسترش خیر همگانی است که در کنار دو نوع تفکر انتقادی و خلاق، مسیر رشد قدرت تحلیل فکری را هموار میسازد. تفکر قدردان، سپاسگزارانه، هنجاری، عاطفی، فعال و همدلانه از جمله مؤلفههای کاربردی تفکر مراقبتی در اجتماع محسوب میشود. بسط و تغییر باور دانشآموزان نسبت به پدیدۀ مراقبت، ضرورتی انکارناپذیر و از رسالتهای حیاتی تسهیلگر برای سلامت روان و بالندگی فکری آنها در حلقههای کندوکاو است. پژوهش حاضر با هدف تعریف مفهومی تفکر مراقبتی در حلقۀ کندوکاو آموزش «فلسفه و کودک» بر اساس منابع مرتبط انجام شده است. روش پژوهش تحلیل و توصیف مبانی نظری برای تبیین مفهوم تفکر مراقبتی، کاربرد تفکر مراقبتی و روشهای بهبود این نوع تفکر در حلقۀ کندوکاو آموزش «فلسفه و کودک» است. نمونۀ تحلیلی مورد نظر، با دو پیششرط «جدید بودن» و «مبنا بودن»، از میان انواع منابع موجود دربارۀ تفکر مراقبتی، انتخاب شده و بروش کتابخانهیی گردآوری شدهاند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
46 - تبيين اصول تسهیلگر در برنامة «فلسفه و کودک» در تناظر با اندیشۀ اسلامی
ایمان دیندار اصفهانیامروزه «فلسفه و کودک»، مورد استقبال جوامع مختلف قرار گرفته است، زیرا در این روش، با محوریت پرورش تفکرِ خلاق و انتقادی، مسائل مختلفی به کودک آموزش داده میشود. در ایران نیز این برنامه بهمت بنیاد حکمت اسلامی صدرا در سال 1373 آغاز گردید و تهیه و تنظیم برنامة بومی و روایت ای أکثرامروزه «فلسفه و کودک»، مورد استقبال جوامع مختلف قرار گرفته است، زیرا در این روش، با محوریت پرورش تفکرِ خلاق و انتقادی، مسائل مختلفی به کودک آموزش داده میشود. در ایران نیز این برنامه بهمت بنیاد حکمت اسلامی صدرا در سال 1373 آغاز گردید و تهیه و تنظیم برنامة بومی و روایت ایرانی این طرح فلسفی، در دستور کار قرار گرفت. در این نوشتار، بهاجمال، برنامۀ فلسفه و کودک را در هفت رکن: 1. مربی، 2. زمانبندی، 3. محیط، 4. روش آغاز بحث، 5. اندیشهورزی، 6. روش و قالب ارائه و 7. محتوا، توضیح داده و رکن مربی را که نقش تسهیلگر دارد، بتفصیل بررسی میکنیم. از آن جایی که این برنامه بطور رسمی در غرب تدوین شده، بیشک تحت تأثیر اندیشه های غربی است و نیاز است برای بومیسازی و سازگاری آن با فرهنگ و سنت ایرانی بازنگری شود. با توجه به تأکید اسلام به تربیت فکری انسانها و همچنین با توجه به ظرفیتهای زیادی که در متونِ فرهنگِ ایرانی اسلامی از جهات مبانی، اصول، روش، محتوا و... وجود دارد، میتوان یک برنامۀ متناسب با اين فرهنگ، بومیسازی کرد. پژوهش پیش رو که بروش کتابخانه یی صورتبندی شده، نمونۀ کوچکی از ظرفیتهای موجودِ موردِ ادعاست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
47 - کودک و دنیای فلسفی او
مسلم شجاعی سید سجاد ساداتی زادهمهمترین رکن آموزش، ایجاد راهکاری برای تفکر و پویایی طالبان آن است. از اینرو نیاز به علمی که تفکر و اندیشیدن بر پایۀ استدلال را بیاموزد، احساس میشود و این یعنی باز شدن راه فلسفه به آموزش در تمامی سطوح، بویژه دوران کودکی. از آنجایی که اهمیت علوم به کاربردی بودن آنهاست، ما أکثرمهمترین رکن آموزش، ایجاد راهکاری برای تفکر و پویایی طالبان آن است. از اینرو نیاز به علمی که تفکر و اندیشیدن بر پایۀ استدلال را بیاموزد، احساس میشود و این یعنی باز شدن راه فلسفه به آموزش در تمامی سطوح، بویژه دوران کودکی. از آنجایی که اهمیت علوم به کاربردی بودن آنهاست، ما در این پژوهش درصدد تبیین یک چارچوب نظری برای درک کاربردی بودن و ارتباط فلسفه با نظام آموزش و کودکان هستیم تا کارکرد و نقش فلسفه برای سامان دادن به نظام پرسشگر کودکان را دریابیم و نهایتاً به هدف مدنظر منتهی شود. در صورتی که فضا، آموزش و برخورد مناسب با کودک رعایت شود، بدلیل بروز تفکر فلسفی و بالقوه فیلسوف بودن کودک، میتوان از او یک فرد مستعد، کارآمد و خلاق در حوزههای مختلف ساخت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
48 - ضرورت «فلسفه و کودک» در ترازوی اندیشه اسلامی با تأکید بر ظرفیتهای موجود در فرهنگ اسلامی
ایمان دیندار اصفهانی مهدی منصوریبرنامۀ «فلسفه و کودک» یکی از روشهای نوینی است که امروزه در حوزة آموزش مورد استقبال و استفاده جوامع مختلف قرار گرفته است. هدف از این برنامه شکوفا نمودن تفکر انتقادی و خلاق کودکان است؛ هدفي كه مورد تأكيد دين مبين اسلام نيز هست. بر اساس مبانی و اصول تربیت اسلامی و از منظر أکثربرنامۀ «فلسفه و کودک» یکی از روشهای نوینی است که امروزه در حوزة آموزش مورد استقبال و استفاده جوامع مختلف قرار گرفته است. هدف از این برنامه شکوفا نمودن تفکر انتقادی و خلاق کودکان است؛ هدفي كه مورد تأكيد دين مبين اسلام نيز هست. بر اساس مبانی و اصول تربیت اسلامی و از منظر متون ديني، تربیت فکری باید از سن کودکی آغاز شود، يعني دقيقاً همان هدفِ برنامة «فلسفه و کودک». اين برنامة که اکنون مطرح است، از فرهنگ و اندیشة جامعة غربی رنگ پذیرفته است و بعنوان نمونه ميتوان ردّ پاي اندیشه پراگماتیسمی، کثرتگرایی و... را در آن مشاهده نمود. با توجه به اين ریشههاي فکری از يكسو، و وجود ظرفیتهای فراوان در حوزهها، مبانی، اصول، روش، محتوا و... در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، از ديگر سو، شایسته و بایسته است برنامة «فلسفه و کودک» متناسب با فرهنگ ایرانیـ اسلامی بومیسازی شود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
49 - تبیین جایگاه هنر دیالکتیک در برنامۀ «فلسفه و کودک»
علیاصغر جعفری ولنی محیا مهرجدیمفهوم فلسفه با مفهوم انديشه ورزي گره خورده است و کيفيت خروج افکار از عالم ذهن به عالم خارج، جزو دغدغه هاي ناگزير انديشمندان بوده و هست؛ اينکه چگونه ميتوان انديشه ها را بگونهيي بيان کرد که قابل درک براي دوستداران فلسفه باشد؟ از سويي، هنرِ انتخاب واژه هاي مناسب، شيوة فص أکثرمفهوم فلسفه با مفهوم انديشه ورزي گره خورده است و کيفيت خروج افکار از عالم ذهن به عالم خارج، جزو دغدغه هاي ناگزير انديشمندان بوده و هست؛ اينکه چگونه ميتوان انديشه ها را بگونهيي بيان کرد که قابل درک براي دوستداران فلسفه باشد؟ از سويي، هنرِ انتخاب واژه هاي مناسب، شيوة فصلبندي، نحوة ارجاع به ايده هاي فيلسوفان و...، از جمله مصاديق ياريرسان هنر در بيان آراء فلسفي است. همچنین، بحث از هنر و زيبايي شناسي نزد فيلسوفان، نشان دهندة ارتباط بين هنر و فلسفه است. از سوي ديگر، در برنامة فلسفه و کودک، چگونگي طرح داستانها و پرسشها، شيوة بيان معلمان اين حوزه و... نشانگر استفاده از هنر در اين برنامه است. ديالکتيک يا گفتگو در برنامة «فلسفه و كودك» از اصول اساسي آن بوده و اگر بتوانيم هنرمندانه فن ديالکتيک را در جهت رسيدن به تعريف دقيق مفاهيم فلسفي بکار بريم، ميتوانيم بگوييم به موفقيت نسبي در اجراي اين برنامه دست يافته ايم. اين نوشتار با مروري بر الگوي تأملي و تفکر انتقادي و معرفي مختصري از برنامة «فلسفه و كودك»، درصدد تبيين جايگاه هنر ديالکتيک در برنامة «فلسفه و كودك» است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
50 - آموزش تفکرورزی به کودکان در مثنوی معنوی
فاطمه بندلی زاده زهره حسینی خامنهای احسان قیصریهدف اصلی در این پژوهش بررسی دیدگاه مولانا در آموزش تفکرورزی به کودکان است. از دیدگاه او، خاستگاه هر تفکري در بشریت، وحی الهی است و در واقع عقل انسانها با پشتوانة وحی تکمیل میشود و آدمی از ابتدای خلقت، در راه رسیدن به کمال فکری، نیازمند استادی جامع و کامل همچون خداوند می أکثرهدف اصلی در این پژوهش بررسی دیدگاه مولانا در آموزش تفکرورزی به کودکان است. از دیدگاه او، خاستگاه هر تفکري در بشریت، وحی الهی است و در واقع عقل انسانها با پشتوانة وحی تکمیل میشود و آدمی از ابتدای خلقت، در راه رسیدن به کمال فکری، نیازمند استادی جامع و کامل همچون خداوند میباشد. نگرش مولانا به کودکان نیز همینگونه است. کودکان دارای تجربههای بسیار محدود، صداقت و سرشتي پاك و بدور از نیرنگهای بزرگسالان هستند. در اشعار مولانا کودکی نماد دورانی است که آدمی به وصال معشوق دست نیافته است. در این دوره، عاشق نیاز به واسطه دارد؛ در واقع کودک نیاز به آموزش تفکرورزی دارد. مقالة حاضر با تکیه بر مثنوی معنوی، به بررسی و استخراج مؤلفههای اندیشة مولانا در اینباره پرداخته است، به این امید که بدین وسیله بتوانیم گامی در حوزة تعلیم و تربیت برداشته و شاهد بفعلیت درآمدن تواناییهای بالقوه کودکانمان باشیم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
51 - فارابي و خوانشي فلسفي از الحروف
قاسم پورحسنتاکنون خوانشي فلسفي از کتاب الحروف صورت نگرفته است. برخلاف باور رايج، الحروف اثري صرفاً زبانشناسانه نيست بلکه حيثيت فلسفي آن از اهميت بنيادين برخوردار است. اين کتاب يکي از مهمترين آثار فلسفي فارابي محسوب ميشود. عمده تحقيقات صورت گرفته بر اين ديدگاه تأكيد دارند که الحرو أکثرتاکنون خوانشي فلسفي از کتاب الحروف صورت نگرفته است. برخلاف باور رايج، الحروف اثري صرفاً زبانشناسانه نيست بلکه حيثيت فلسفي آن از اهميت بنيادين برخوردار است. اين کتاب يکي از مهمترين آثار فلسفي فارابي محسوب ميشود. عمده تحقيقات صورت گرفته بر اين ديدگاه تأكيد دارند که الحروف تنها شرحي بر مابعدالطبيعه ارسطوست. همين امر سبب شده که ابتکارات و ابداعات فارابي در اين نوشته مورد غفلت قرار گيرد. الحروف تنها از حيث توجه به بنيانهاي زبانشناسي نيست که از اهميت برخوردار است بلکه برجسته بودن آن بسبب اهتمامهايي است که فارابي در نسبت زبان و فلسفه، پيوند شريعت و فلسفه، ربط وثيق زبان طبيعي و زبان فلسفي صورت ميدهد. الحروف سرشت نزاعهاي کلام و فلسفه و نحو و منطق که بمدت دويست سال در دنياي اسلام جريان داشت را عيان ميسازد. در اين نوشتار ميکوشيم تا دو مسئله بنيادين را بررسي و تحليل کرده و منظرها را مورد ارزيابي قرار دهيم: نخست جايگاه الحروف و اسباب نگارش آن را مورد توجه قرار داده و جايگاه فلسفي آن را تبيين خواهيم کرد. الحروف در وهله اول واکنشي به مخالفان فلسفه و جريان عقليگرايانه در فهم شريعت است. فارابي با زبانشناسي آغاز کرده و در پرتو آن انديشه منطقي و معرفتي را تبيين نموده و سرانجام به انديشه هستيشناسي ميرسد. او در الحروف تأكيد دارد که عدم التفات به بنيانهاي زباني چه آسيبهايي ميتواند در مباحث معرفتي و هستيشناسي ببار آورد و پژوهشهاي زباني چگونه ميتواند شالودههاي فلسفي را آشکار ساخته و عمق ببخشد. دوم ميکوشيم تا ضمن بررسي ساختار رساله، نظريه بنيادين فارابي يعني آموزه سازگاري را مورد توجه و تحليل قرار دهيم. با تحليل دو مکتب کوفه و بصره، مقدمات بحث را فراهم ساخته و سپس اصل نظريه سازگاري را مورد بازخواني قرار خواهيم داد. فارابي در الحروف در باب دوم در دو فصل از پيوند حکمت و شريعت (الصله بين الفلسفه و المله) نشان ميدهد که چارهيي جز دفاع از نظريه سازگاري نيست. دين غيرعقلاني، توهم است. فارابي بنيانهاي اساسي شريعت را بر عقل و برهان استوار ميسازد. نه ابوبشر و نه ابوسعيد اهميت ديدگاه جمع را درنيافته بودند. متي بن يونس تنها نماينده منطق و عقل نبود بلکه وي و همراهان و طرفدارانش، تنها بر عقل خودبنياد تکيه داشتند؛ ديدگاهي که فارابي نيز آن را نابسنده ميدانست. در مقابل، ابوسعيد نيز تنها نماينده نحو مکتب بغداد نبود بلکه او بهمراه تعداد زيادي که از رويکرد ديني صرف دفاع بعمل ميآوردند، مخالف نقش عقل در فهم و توجيه باورهاي ديني بودند. فارابي در الحروف ميکوشد با تحليل دو ديدگاه، نظريه سوم را طرح و تدوين نمايد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
52 - سخن سردبير
دکتر حسین کلباسی اشتریاز زمره منابع مهم آگاهي ما از آراء و افكار و ملل و نحل گذشتگان از حكما و فيلسوفان ـ بويژه در سنت يوناني گزارش مورخان و عقايدنگاران، فهرستنويسان و نيز تكنگاريها و تذكرهها و تراجم مختصر و مفصلي است كه دستكم بلحاظ سبك و مضمون تا حدود يك سده پيش در سنت تاريخنويسي ما رو أکثراز زمره منابع مهم آگاهي ما از آراء و افكار و ملل و نحل گذشتگان از حكما و فيلسوفان ـ بويژه در سنت يوناني گزارش مورخان و عقايدنگاران، فهرستنويسان و نيز تكنگاريها و تذكرهها و تراجم مختصر و مفصلي است كه دستكم بلحاظ سبك و مضمون تا حدود يك سده پيش در سنت تاريخنويسي ما رواج داشته است؛ آثاري چون عيون الانباء، طبقات الاطباء، تاريخ الحكماء، وفيات الاعيان، كنزالحكمة، درة التاج، طبقاتالحكماء، مروجالذهب و شماري از ايندست، سرشار از دادهها و اخباري است دربارة احوالات و افكار و آثار قدما كه امروزه هرچند بنحو وسيع در تتبعات و نوشتههاي تحقيقي مورد استناد قرار ميگيرند، ليكن حدود و ثغور اعتبار دادههاي اين آثار دقيقاً روشن نشده و به اصطلاح مورد ارزيابي انتقادي قرار نگرفته است، اما گذشته از اين، پرسش اساسي اين است كه مناط اعتبار گزارشهاي قديم و جديد در چيست؟ اگر براي نمونه به تصوير افلاطون و ارسطو و نيز حكماي پيشاسقراطي در منابع قديم و جديد بنگريم، تفاوت در جزئيات و مفردات نيست، بلكه در اساس ميان معرفي ويژگيهاي فكري، مكتب و مدرسه، آموزهها و مقاصد تعليمي اين چهرهها تفاوت ديده ميشود. ميان فيثاغورس و امپدكلس و افلاطون الهي و آمونيوس و بليناس و فرفوريوس حكيم در منابع قديم و تصوير همين اشخاص در تاريخ فلسفههاي دو قرن اخير فاصله از زمين تا آسمان است. با گفتن اينكه به استناد پژوهشها و يافتههاي جديد، طبيعتاً اعتبار منابع متأخر افزونتر است، در واقع به نوعي پاسخ اقناعي راضي شدهايم، ليكن سخن بر سر اختلاف افق و عالم است. افلاطون و ارسطوي قدما متعلق به عالمي است كه بنابر اصول و مباني آن، رود جاري حكمت بواسطه سلسله نبوت به سرچشمه وحي و دين و شريعت الهي متصل است و حكيمان در شرق و غرب عالم به درجات و تفاريق از اين جريان معرفتي بهره گرفتهاند. در اين عالم، حكمت نه منحصر به بحث و نظر است و نه مقيد به برهان و استدلال عقلي، بلكه ذوق و شهود و يافت قلبي نيز در آن راه دارد و وحدت و يكپارچگي در تمامي شئون و مراتب آن ديده ميشود. حكيمان در واقع اگر خود از زمره انبيا و حاملان وحي الهي نيستند، اما مع الواسطه متصل و مرتبط به شجره پربار وحي و ملهم از رسولان و پيامبران خدايند. از اين تصوير در منابع اخير بكلّي خبري نيست! چرا؟ فيلسوفان قديم در روايت متأخر، متفكراني هستند در عداد پژوهشگران طبيعتشناس، منجمان، طبيبان و رياضيدانان زبردستي كه از زمان و عصر خود قدري جلوتر بودهاند و اكنون جز سخنان پراكنده، كلمات قصار، كوتهنوشتها و پارهها چيزي از آنان در اختيار ما نيست. در اين منابع، حكمت قديم متعلق به دوره ما قبل عقل (پريلوژي) و عصر اسطوره و شاعري است، در حالي كه فلسفه به ديدگاه متأخرين، بر مبناي عقل و علم تجربي و اسطورهزدايي است. در واقع در اين عالم، مطالعه آراء و مكاتب و احياناً احوالات اين حكما اگر وجه صرفاً زيباشناختي نداشته باشد، حداكثر در حكم مقدمه و تمهيدي است براي دوره موسوم به منطق و عقل استدلالي و اين بيترديد صورتي از غلبه تاريخ انگاري و احياناً نگاه تحصلي (پوزيتيويستي) به جريان علماست؛ همان نگاهي كه بر حركت تاريخي و قهري از اسطوره و پندار به علم و عقل تأكيد دارد. در تأييد و تقويم چنين ديدگاهي، يافتههاي باستانشناسي و مردمشناسي و زبانشناسي نيز بكار ميآيد، ضمن آنكه تبحر قدما در كيميا و علوم خفيه و دانش حروف و اعداد و احياناً آميختگي اينها به آراء فلسفي به منسوخ شدن نظام فكري آنان دامن ميزند و در مقابل، اعتبار و حجيت تصوير متأخران مقبوليت عام يافته و چند و چون دربارة آن ناموجه مينمايد. هيچكس نبايد و نميتواند در نقش روشنگرانه اسناد و مدارك تاريخي ترديد كند، اما آيا به فرض روشن شد كه اثولوجيا و درباره علل و خير محض از آن ارسطو نيست و از زمره نوشتههاي نوافلاطونيان است و ارسطوي واقعي نه در خلال نوشتههاي اوليه و محاورات، بلكه در خلال آثار رسمي متداول جلوه كرده است؟ چگونه ميتوان اعتبار تصوير اخير را پذيرفت؟ اينكه هندسه و رياضي قديم مشتمل بر چه حقايقي بوده است و با وجه هستيشناختي حكمت قديم چه نسبتي، داشته، خود به روشن شدن مقام علم و حكمت قديم و ميزان اعتبار يا عدم اعتبار تلقي قدما مدد ميكند ولي اكنون پرسش نخست وجه دقيقتري مييابد: براستي مناط اعتبار گزارشهاي متأخران و بي اعتباري يا تشكيك و ترديد گزارشهاي متقدمان در تاريخ نگاري فلسفي چيست؟ چرا و چگونه روايت متقدمان فاقد اعتبار و روايت متأخران اعتبار مطلق يافته است؟ اكنون اين نوشته را به صرف طرح پرسش و پاسخ مطرح نموده و در شماره آتي فصلنامه آن را پي خواهيم گرفت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
53 - بازخواني حکمت اشراق سهروردي در پرتو الگوي فلسفي پي يرآدو ؛ فلسفه بمثابه روش زندگي
اميرعباس عليزماني زهرا رستاخيز قصرالدشتيپي يرآدو (2010ـ1922.م) فيلسوف فرانسوي معاصر، با عرضه الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ که حاصل سالها پژوهش او در زمينة فلسفة باستان است، پويايي و حيات حقيقي فلسفه را در زندگي روزمرة فيلسوف نشان ميدهد. در اين پژوهش سعي بر آن است که با بکارگيري اين الگو به تحليل و با أکثرپي يرآدو (2010ـ1922.م) فيلسوف فرانسوي معاصر، با عرضه الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ که حاصل سالها پژوهش او در زمينة فلسفة باستان است، پويايي و حيات حقيقي فلسفه را در زندگي روزمرة فيلسوف نشان ميدهد. در اين پژوهش سعي بر آن است که با بکارگيري اين الگو به تحليل و بازخواني مکتب اشراق سهروردي بپردازيم. به اين منظور، علاوه بر معرفي الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ به توضيح مؤلفههاي مهم آن از جمله: گفتار فلسفي تمرينات معنوي و جايگاه آن در بررسي مکاتب فلسفي ارشاد معنوي ميپردازيم. پس از آشنايي با الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي در بخش دوم نوشتار حاضر به تحليل و بازخواني حکمت اشراق در قالب اين الگوي فلسفي ميپردازيم. به اين منظور، ابتدا به طرح مسائل اساسي مکتب اشراق همچون نور و سلسله مراتب انوار، نفس و اهميت آن در مکتب اشراق، عالم مثال و ضرورت آن، معرفتشناسي و هستيشناسي در مکتب اشراق، خواهيم پرداخت. بيان مسائل و موضوعات بنيادين در مکتب اشراق سبب ميشود تا با توجه به اين الگوي فلسفي بتوانيم روش زندگي مکتب اشراق را مشخص کنيم و سپس عناصر و ويژگيهاي اين روش زندگي را با توجه به الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي نشان ميدهيم. از آنجا که مکتب اشراق سهروردي پيوندي عميق با عرفان و سير و سلوک معنوي دارد، شناخت و درک آن فلسفي و نشان دادن انسجام ساختاري آن در بيان مسائل مختلف فلسفي با دشواري همراه است. الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي با ارائة راهکارهايي محقق را قادر ميسازد تا درک يکپارچه و جامع خويش از مسائل و موضوعات مطرح شده در اين مکتب فلسفي ـ عرفاني را بخوبي و در ساية يافتن روش زندگي منتخب از سوي اين مکتب نشان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
54 - ايده نظم در تاريخ فلسفه يونان؛ بررسي وجوه معرفتي- هستي¬شناختي نظم در فلسفه سياسي افلاطون
عبدالرسول حسني فر حمزه عالمي چراغعلييكي از مسائلي كه نقطه اتحاد وجوه هستيشناسي، معرفتشناسي و انسانشناسي تفكر فلسفي در طول تاريخ و تأثير گذار و تعيينكننده جهت و جريان كلي سياست و اجتماع است، موضوع و ايده نظم است. بعبارتي، نظم هم وجه هستيشناسي و معرفتشناسي و هم وجه انسانشناسي در ارتباط با زندگي سياسي أکثريكي از مسائلي كه نقطه اتحاد وجوه هستيشناسي، معرفتشناسي و انسانشناسي تفكر فلسفي در طول تاريخ و تأثير گذار و تعيينكننده جهت و جريان كلي سياست و اجتماع است، موضوع و ايده نظم است. بعبارتي، نظم هم وجه هستيشناسي و معرفتشناسي و هم وجه انسانشناسي در ارتباط با زندگي سياسي در شهر و جامعه دارد بطوري كه تاريخ فلسفه را ميتوان بر محوريت اين ايده نظم تفسير و صورتبندي كرد. نظم در تفكر فلسفي يونان يكي از انديشه هاي فلسفي است كه بسبب تأثير و جهتدهندگي به ساير انديشه ها و متفكران در طول تاريخ تفكر فلسفي، نقش و جايگاه مهم و يگانهيي دارد و در اين ميان انديشه افلاطون يكي از نقاط عطف آن بشمار ميرود. بر اين اساس، در نوشتار حاضر تلاش گرديده مفهوم فلسفي نظم از جهات معرفتي، هستي شناسي و انسان شناسي در تاريخ تفكر فلسفي يونان و بصورت خاص افلاطون مورد بررسي قرار گيرد و تأثير و جهتدهندگي آن در فلسفه سياسي افلاطون نشان داده شود. از اين جهت در اين نوشتار با روشي تحليلي توصيفي در گام اول نگاهي تاريخي به مفهوم نظم در انديشمندان قبل از افلاطون انداخته شده است و سپس فلسفه افلاطون بطور عام از جهات هستي شناسي و معرفت شناسي و بطور خاص فلسفه سياسي افلاطون با تأكيد بر نظام سياسي مطلوب، نظام تربيتي و ... بر اساس اين ايده نظم، مورد بررسي قرار گرفته است. بطور كلي بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد تفكر فلسفي معطوف به نظم، اگرچه با نوعي نگاه افسانهيي و طبيعت گرايي آغاز ميگردد ولي با تحول تفكر انسان از جهان افسانهيي و نگرش نظم طبيعي، به نظم با سويه رياضي، جهانشناسانه و متافيزيكي متحول ميشود. در ادامه اين جريان در تفكر افلاطون، نگرش طبيعي و رياضي به نظم با نگرش الهي و فضيلت مندانه پيوند مييابد و نظم بعنوان هم زمينه و اساس ديگر فضيلتها و هم هدف نهايي فلسفه، صورتي سياسي ـ اجتماعي در ارتباط با قانون مييابد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
55 - سخن سردبير
دکتر حسین کلباسی اشتریقال ا...الحکيم في کتابه الکريم: «الم اعهداليکم يابني آدم ان لاتعبدوا الشيطان، انه لکم عدو مبين* و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم» (يس/60-61). عنوان همايش خرداد ماه سال جاري «جهان عاري از فلسفه» انتخاب شده است. اهميت اين عنوان از آنروست که نشان از دغدغهيي اساسي در وضع عموم أکثرقال ا...الحکيم في کتابه الکريم: «الم اعهداليکم يابني آدم ان لاتعبدوا الشيطان، انه لکم عدو مبين* و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم» (يس/60-61). عنوان همايش خرداد ماه سال جاري «جهان عاري از فلسفه» انتخاب شده است. اهميت اين عنوان از آنروست که نشان از دغدغهيي اساسي در وضع عمومي جهان امروز دارد. در بادي امر بنظر ميرسد فلسفه همواره و در همه جا به درجات مختلف حضور داشته و دارد و آنگونه که برخي مورخان فلسفه مينويسند «همزاد بشر» بوده است. اين سخن به اعتبار توجه هميشگي و دائمي بشر به دريافت و فهم اسرار هستي و رمز و راز کائنات و جستجوي پاسخي مناسب براي پرسشهاي بنيادين وي درست است و بنابرين، هيچ دورهيي از ادوار حيات او را عاري از التفات فلسفي نميبينيم. عبارت منسوب به فيثاغورس در عشق به دانايي يا حکمت (فيلوسوفوس) را همه ما شنيدهايم يا مشابه به آن را در آغاز متافيزيک ارسطو خواندهايم که «آدمي بالطبع در جستجوي دانش است» و يا در عبارتي ديگر از او که «حيات، فعليت عقل است». اينها حکايت از روح جستجوگر بشر ميکند و البته جستجويي مستمر و دائمي؛ گويي پاسخها تماميت ندارند و خود مقدمهيي براي جستجوي بعدي واقع ميشوند. درباره «آغاز فلسفه» نيز اظهار نظرهايي شده كه ميتواند افقهايي را فراروي ما بگشايد؛ اما عنوان همايش امسال بظاهر به سرآغاز فلسفه و وجه تاريخي آن فعلاً کاري ندارد. مسئله عمدتاً به روزگار ما و وضعيت کنوني فلسفه در عالم معاصر بازميگردد؛ يعني بايد بپرسيم اکنون نسبت ما با فلسفه چيست و چه نقشي در حيات و نظر و عمل انسان امروز دارد؟ آيا ميتوان از تقسيم حکمت به نظري و عملي و فروعات آن نزد قدما براي عالم معاصر توشهيي فراهم ساخت؟ آيا چنان فلسفهيي ميتواند الهامبخش فکر و فعل امروز بشر قرار گيرد؟ حضور يا غيبت فلسفه چه تاثيري در وضع کنوني بشر ميتواند داشته باشد؟ در اينجا صرفنظر از معناي لغوي و اصطلاحي فلسفه و دلالتهاي آن ـ که البته بايد از حدّ مشهورات و مسلّمات به حدّ تفکر در معنا و رسوخ در لفظ ارتقاء يابد ـ ميتوان به مقام و موقعيت فلسفه و عقلي که بمثابه قوّه اصلي درک و دريافت آن ذکر شده است، انديشيد. ترديدي نيست که در چهارقرن اخير، همانند تمامي عرصههاي گوناگون دانش، در فلسفه نيز از مفردات و واژگان کليدي گرفته تا شيوهها و موضوعات و حتي نتايج و مقاصد آن، دگرگونيهاي اساسي صورت پذيرفته است. ارغنون جديد فرانسيس بيکن و کوژتيو و درخت دانش دکارت نه تنها سرشت و سرنوشت فلسفه، بلکه سراسر پيکره دانش را تحتتأثير قرار داد. اينکه از منظر جامعهشناسي علم، اين تحوّل حيث فردي داشته يا حيث اجتماعي و قومي و يا به ضرورت تاريخي بروز کرده و بايد در حکم تقدير تاريخي بشر بدان نگريسته شود يا اينکه آن را حاصل رخدادي صرف بدانيم، فعلاً در محور نوشته حاضر قرار ندارد، ليکن بايد بياد داشته باشيم که احاله وضع کنوني علم و تکنيک با سابقه چهارصدساله آن به «ضرورت» و عليت تاريخي اگر هم درست باشد، از ابهام و بعضاً سادهانگاري خالي نيست. با هر پيشفرض و انگارهيي که بدين موضوع نگريسته شود، نميتوان نقش اراده و خواست آدمي را در ساخت عالمي نو، متفاوت از گذشته انکار کرد؛ ارادهيي که مسبوق به نوعي آگاهي و معطوف به قدرت بوده و هست. فلسفه در دوره ماقبل تجدّد، با علم و ايمان همجوار و بلکه همسو و هماهنگ بوده و تحصيل علم و فلسفه نه فقط در ميان مسلمانان، بلکه در ميان عالمان و متألهان مسيحي نيز نوعي عبادت شمرده ميشده است. چنين فلسفهيي به علم جهت ميبخشيد و از آغاز و پايان هستي خبر ميداد و علم نيز خود را مستقل از چنين فلسفهيي نميدانست. ماجراي چگونگي جدايي علم از فلسفه و عقل از دين و حتي الهيات از فلسفه را همة ما ميدانيم و کمابيش از علل و اسباب نيز مطلع هستيم. آنچه اکنون بيشتر بايد مورد تأمل و تفطّن قرار گيرد، وضع و مقام فلسفه در دوره مدرن و نسبت آن با مقوله فرهنگ است؛ هرچند با شنيدن ترکيباتي مانند فلسفه فرهنگ، فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و فلسفه دين گمان ميرود که نسبتي که درگذشته با فلسفه برقراربوده، همچنان برقرار است. ما امروز از «فلسفه اخلاق» نزد کانت، روسو، هابز و اسپينوزا سخن ميگوييم و آن را نه تنها با نظر کساني در گذشته مانند آگوستين و افلوطين و ارسطو و افلاطون ميسنجيم، بلکه به تطبيق آن با اخلاق ديني در سنت خودمان نيز ميپردازيم، درحالي که مهمترين وجه تمايز اين نظامهاي اخلاقي بعضاً از نظر دور ميافتد و آن عبارت است از وجه خودبنياد و سوبژکتيو فلسفه در عالم مدرن، متمايز از فلسفه کلاسيک و بويژه متمايز از حکمت الهي. در اينجا نگارنده بر آن نيست که متعرّض شيوهها و نتايج مطالعات تطبيقي در فلسفه شود؛ بسياري از اين پژوهشها به حصول نتايج مهمي بويژه در نشان دادن وجوه اشتراک و مقارنه دستگاههاي فلسفي توفيق يافته است. سخن ما به اصطلاح امروز بيش از آنکه جنبه پسين داشته باشد، ناظر به فهم پيشين از موضوع است و موضوع در اينجا عبارت است از تلقي متقدم و متأخر از فلسفه که البته در واژه و تعاريف رسمي آن نيز خلاصه نميشود. تلقي شايع غربي از فلسفه چنين است که هيچ مناسبتي با دين ندارد و فيلسوف و الهيدان (تئولوگ) در دو فضاي علمي متفاوت قرار دارند. اين تفکيک و تمايز بلحاظ متدولوژي علم کاملاً موجه و غيرقابل ترديد است، ليکن بنگريم که فلسفه منهاي دين و دين منهاي فلسفه چه ويژگيهايي دارد؟ توجه کنيم که فلسفه منهاي دين مساوق مکاتب الحادي و ناسوتي (سکولار) نيست و هر فلسفه غيرديني الزاماً ضدديني نيست، ليکن دستگاه عقلي منفکّ از دين، يا منطق و روششناسي صرف است و يا نسبت به مبدأ و منتهاي عالم ساکت است و البته نمونه چنين دستگاهي در تاريخ فلسفه هم زياد نيست. اما دين منهاي فلسفه مشکل مضاعفي دارد، هم در لفظ و هم در معنا و دلالت. به اعتبار لفظ، «دين» با منشأ وحياني و آسماني و بنابر آنچه که در تمامي صُحف انبياي الهي (ع) و بويژه در قرآنکريم آمده است، با هيچيک از مباني و احکام عقل سليم و ادراک فطري انسان نه تنها تعارض بلکه تقابل عام نيز ندارد و بالعکس؛ ازاينرو، قانون خداوند در لباس و قالب تشريع در هماهنگي کامل با مقتضاي تکوين است. از اينرو هر مجموعه نظاموارهيي که به نام دين در اختيار بشر بوده و يا اکنون وجود داشته و با مقتضاي عقل ناسازگار باشد، از دايره اين لفظ خارج شده و بايد آن را «آيين» ناميد؛ يعني دستگاه کوچک و بزرگي از آموزهها که فاقد منشأ وحياني بوده و مصنوع ذهن و خيال آدمي است. اما در مورد معناي فلسفه، قدري ابهام و پيچيدگي وجود دارد و امروز در کتابهاي متداول تاريخ فلسفه، انبوهي از گرايشها و شيوهها و دستگاههاي فکري، از تالس گرفته تا هرمنوتيک و فمنيسم را تحت عنوان واحد «فلسفه» ذکر ميکنند و آنقدر سخن و نوشته در اين زمينهها منتشر شده است که گويي پرسش از فلسفه اصيل و غيراصيل ناموجّه بنظر ميآيد. اکنون بايد اين پرسش قديمي و بظاهر ساده را به ميدان آورد که ملاک و مناط تمايز فلسفه از غير آن چيست؟ و ميزان دخالت عقل در اين دستگاه معرفتي تا چه اندازه است؟ ملاکهاي سنجش عقلانيت در گفتمان معاصر چيست؟ واقعيت اين است که سايه آشفتگي در معنا و مفهوم، نه تنها بر سر فلسفه، بلکه بر عقلانيت مدرن و پسامدرن افتاده است و حتي آن خردي که در قرن هجدهم توانايي نقد خويش را داشته، امروزه يا کارآمدي خود را از دست داده و يا در خوابي عميق فرورفته است. عصر روشنگري، افقي را نويد ميداد که آدمي هر آنچه با خرد و فهم عمومي بشر در تقابل است را از خود دور کرده و با آرمان «صلح پايدار»، زندگي بر پايه عقل محض را تجربه کند؛ ليکن در پايان هزاره دوم و آغاز هزاره سوم، متحجّرترين افکار و عقايد و خشنترين صورتهاي رفتار و عمل را در قالب آيينهاي شيطانپرستي، سلفيگري، وهابيت، القاعده و داعش و مانند آن بچشم خود مشاهده کرد و ميکند. جهان عاري از فلسفه، جهان عاري از عقلانيتي است که معنويت و عدالت و خداپرستي و توحيد را نويد ميدهد و «حق» را نه در فرآوردههاي ناقص عيني و ذهني بشر که در دين راستين الهي ميجويد. فقدان چنين فلسفهيي را با تذکر و التفات به وجه تاريخي اين دگرديسي ميتوان تا حدودي تدارک ديد و نه با اقبال به نحلههاي رنگارنگي که برآمده از روحي بيمار و افسرده است و هيچ نسبتي نيز با حقيقت ندارند. درد و رنج امروز بشر از فقدان فلسفه بمعناي رسمي آن نيست؛ درد آن از بيمعنايي و نيستانگاري و توحش رو به گسترشي است که نتيجه قهري دورشدن از سرچشمه حقيقت و حکمت و عبوديت و بندگي خداست و تنها راه خلاصي از اين بحران کمنظير، تجديد عهدي است که در کتاب خدا از آن يادشده؛ همان عهدي که در آيه شريفة صدر اين نوشتار ذکر آن رفته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
56 - معيار تشخيص مسائل فلسفه اولي و ميزان پايبندي فيلسوفان اسلامي بدان
منصور ايمانپورپرسش اصلي اين مقاله، اين است که در تاريخ فلسفه اسلامي، مسائل فلسفه اولي براساسِ چه ملاک مشخّصي متمايز شدهاند و آيا فيلسوفان اسلامي در مقام واقع به اين ملاک پايبند و ملتزم بوده اند يا نه؟ نگاه به آثار فيلسوفان يوناني به ويژه ارسطو و تامّل در آنها، نشان مي دهد که سخنان ا أکثرپرسش اصلي اين مقاله، اين است که در تاريخ فلسفه اسلامي، مسائل فلسفه اولي براساسِ چه ملاک مشخّصي متمايز شدهاند و آيا فيلسوفان اسلامي در مقام واقع به اين ملاک پايبند و ملتزم بوده اند يا نه؟ نگاه به آثار فيلسوفان يوناني به ويژه ارسطو و تامّل در آنها، نشان مي دهد که سخنان ارسطو در باب موضوع فلسفه اولي متشتّت و گوناگون است و مسائل فلسفه اولي نيز به صورت نظام مند، ازموضوع مشخّصي استنتاج و صورت بندي نشدهاند. با ورود فلسفه يوناني با همه لوازمش به جهان اسلام، فيلسوفان اسلامي، بويژه شيخ الرئيس تلاش نمودند تا به ايضاح موضوع فلسفه اولي و مسائل آن و تشريح رابطه آن دو بپردازند و ملاکي براي تشخيص مسائل فلسفي از مسائل علوم ديگر ارائه کنند. آنها غالباً، موضوع فلسفه اولي را موجود بماهو موجود دانسته و مسائل آن را مشتمل بر محمولاتي تلقي نمودند که از عوارض ذاتي موجود مطلق محسوب ميشود. بنابرين، ملاک اصلي تشخيص و تمييز مسائل فلسفه اولي، همان عرض ذاتي بودن محمولات آن مسائل براي موجود مطلق معرّفي شد؛ لکن اين فيلسوفان در مقام واقع، از مسائلي بحث نمودند که به نظر ميرسد محمولات آنها، عوارض ذاتي موجود مطلق نيستند. با تأمّل در آثار ارسطو و فيلسوفان اسلامي ميتوان دريافت که سرّ اين ابهام، در اين رويکرد نهفته است که آنها ابتدا علوم نظري را به سه علم طبيعي و رياضي و فلسفه اولي تقسيم نمودند و سپس در مقام واقع، مسائل غير قابل بحث در دو علم ديگر را به سمت فلسفه اولي سوق دادند؛ در حالي که عرض ذاتي بودن محمولات آنها براي موجود بماهوموجود، محلّ ترديد است. نوشتار حاضر بر آن است تا به تشريح و تفصيلِ مستدلّ و مستند ِمطالب و مدّعيات مذکور بپردازد و علّت اصلي عدمِ انسجام بين مسائل و موضوع فلسفه اولي در تاريخ فلسفه اسلامي را تبيين نمايد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
57 - «تشکيک در کلمه» بعنوان فلسفه زبان درحکمت اشراق سهروردي
محمود رضا مرادياننوشتار حاضر به بررسي فلسفه زبان از ديدگاه سهروردي در قالب «تشکيک در کلمه» با استناد به کتابها، رساله ها و داستانهاي رمزي وي ميپردازد. براي نيل به اين مقصود، ابتدا، کتب، رسائل و داستانهاي سهروردي بعنوان منابع دسته اول و همچنين منابع دست دومي که به شرح حکمت اشراق پرداخته أکثرنوشتار حاضر به بررسي فلسفه زبان از ديدگاه سهروردي در قالب «تشکيک در کلمه» با استناد به کتابها، رساله ها و داستانهاي رمزي وي ميپردازد. براي نيل به اين مقصود، ابتدا، کتب، رسائل و داستانهاي سهروردي بعنوان منابع دسته اول و همچنين منابع دست دومي که به شرح حکمت اشراق پرداخته يا در آنها سخني دربارة زبان و ماهيت آن ذکر شده، مورد مطالعة دقيق قرار گرفته و نکات مربوط، جداگانه گردآوري گرديده و سپس مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. تحليل محتواي اين نکات منجر به کشف حقيقتي بنام «تشکيک در زبان» يا بعبارت دقيقتر، «تشکيک در کلمه» شد. همچنين نتايج اين پژوهش نشان ميدهد که سهروردي با اتخاذ رويکردي تقليل گرا، محور فلسفه زباني خود را بر «کلمه» قرار داده و براي آن سه مرتبه کلي وجودي و نوري به نامهاي «کلمات کبري»، «کلمات وسطي» و «کلمات صغري» در نظر گرفته است. کلمات کبري در رأس، کلمات وسطي در ميان و کلمات صغري در پايينترين حد اين مرتبة وجودي قرار دارند. اين کلمات، بواسطه «کلمة عليا»، از حضرت حق صادر ميشوند و منشأ خلقت در عالم هستي يا عالم امکان ميباشند. در فرايند آفرينش، ابتدا، حضرت حق يا واجب الوجود يا نورالانوار، «کلمه عليا» را خلق ميکند. کلمه عليا مانند نورالانوار يا واجب الوجود يا خداوند، واحد و مجرد است، اما از نظر مرتبه و نورانيت از خداوند پايينتر است؛ چون وراي پروردگار نور و کلمهيي نيست. کلمه عليا معادل با «نور اقرب» در حکمت اشراق سهروردي و «عقل اوّل» در فلسفة مشائي فارابي و ابنسيناست و از انوار اين کلمه، کلمات کبراي ديگري ايجاد ميگردد. بر اساس متون نگارش يافته در باب حکمت اشراق، «آخرين کلمه کبري»، جبرئيل يا عقل فعّال يا عقل دهم است. کلمه جبرئيل يا روح القدس، باعث ايجاد کلمات نازلتري بنام کلمات وسطي و کلمات صغري ميشود. در حکمت اشراق، کلمات وسطي، معادل با نفوس فلکي نه گانه اند و بلحاظ مرتبه وجودي از کلمات کبري نازلترند. کلمات صغري که از اشراق کلمه جبرئيل يا عقل فعّال بوجود مي آيند، معادل با نفوس ناطقه انسانيند كه نوشتار حاضر به بررسي هركدام بطور مفصل ميپردازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
58 - نسبت ابنسينا و فلسفه مشاء (معنا شناخت تاريخي اصطلاح مشائي)
سيد محمدعلي ديباجياصطلاح مشائي بطور مطلق در ادبيات فلسفي معاصر دربارة شيوه فلسفي ارسطو، پيروان او، ابنسينا و شماري از فيلسوفان مسلمان بکار ميرود. از طرف ديگر، ابنسينا که خود رئيس حکماي مشاء در ميان مسلمانان محسوب ميشود، در يکي از آثارش انتقادات شديدي بر مشائيان وارد کرده و آنها را تخطئ أکثراصطلاح مشائي بطور مطلق در ادبيات فلسفي معاصر دربارة شيوه فلسفي ارسطو، پيروان او، ابنسينا و شماري از فيلسوفان مسلمان بکار ميرود. از طرف ديگر، ابنسينا که خود رئيس حکماي مشاء در ميان مسلمانان محسوب ميشود، در يکي از آثارش انتقادات شديدي بر مشائيان وارد کرده و آنها را تخطئه نموده است. اکنون سؤالاتي که در اينباره پيش ميآيد عبارتند از: آيا ابنسينا ارسطو را نقد کرده يا انتقادات وي متوجه پيروان اوست؟ اگر انتقادات او از مشائيان به ارسطو مربوط نيست، آيا پيروان يوناني، اسکندراني، رومي و مشائيان بغداد در دوره اسلامي را به يک اندازه شامل ميشود؟ و بالأخره اين فرض هم قابل بررسي است که آيا ميتوان نقدهاي او از مشائيان را دليل عدول وي از فلسفه مشائي به حکمت مشرقي دانست؟ در نوشتار حاضر ضمن مرور تاريخي و معناشناختي بر کلمه «مشاء» اين مطالب مورد بحث قرار گرفته که ميتوان سه دسته از مشائيان (اصحاب لوکئوم، دوره مياني قرن سوم تا ششم ميلادي و اصحاب بيتالحکمه) را در تاريخ فلسفه شناسايي کرد که انتقادهاي ابنسينا متوجه هر سه گروه بويژه سومين آنهاست؛ بعلاوه بنظر ابنسينا ميتوان از فلسفه مشائي چنان روايتي داشت که نقصها و کژيهاي آن رفع گرديده و بصورت اصلاح شده مورد قبول بلکه مورد توجه و تأکيد واقع شود و اين ميتواند تمهيدي بر حکمت مشرقي او باشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
59 - بررسي و تحليل زمينههاي رشد فلسفه در دوره آل بويه
علياکبر کجباف سعيد مؤکديهر دانشي شرايط خاص خود را براي رشد و نمو ميطلبد و فلسفه نيز دانشي است که بذر آن در هر خاکي به بار نمينشيند. فراز و فرود رشد فلسفه در تاريخ ايران نيز گواهي بر اين موضوع است. در دورة آلبويه اين دانش رشدي را در تحرير و ترجمة کتب و توجه به فلاسفه و تربيت دانشآموخته در تج أکثرهر دانشي شرايط خاص خود را براي رشد و نمو ميطلبد و فلسفه نيز دانشي است که بذر آن در هر خاکي به بار نمينشيند. فراز و فرود رشد فلسفه در تاريخ ايران نيز گواهي بر اين موضوع است. در دورة آلبويه اين دانش رشدي را در تحرير و ترجمة کتب و توجه به فلاسفه و تربيت دانشآموخته در تجربه دارد که متعاقباً اين سؤال را به ذهن متبادر ميکند که چه عواملي سبب شد تا فلسفه اين پيشرفت را از خود نشان دهد؟ پژوهش حاضر بدنبال چرايي اين موضوع، به بررسي و تحليل زمينههاي رشد فلسفه در اين دوره از تاريخ ايران پرداخته است. نگارش دادههاي يافت شده با روشي توصيفي ـ تحليلي نشان ميدهد که زمينههاي علمي ـ فرهنگي و سياسي ـ مذهبي متفاوتي بصورت مستقيم و غيرمستقيم بر جريان اين رشد تأثيرگذار بودهاند که در نوشتار حاضر به واکاوي آنها پرداختهايم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
60 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشترینگراني فزاينده امروز جهان از موج رو به گسترش خشونت ناشي از افراطيگري و ناداني، امري بيسابقه يا دستكم كمسابقه در دوره معاصر و شايد در سراسر تاريخ بشر است. عموم مردم جهان امروزه از زمينهها و خاستگاههاي ظهور گروههاي تندرو با افكار خرافي و توهّمات ماليخوليايي آنها ميپر أکثرنگراني فزاينده امروز جهان از موج رو به گسترش خشونت ناشي از افراطيگري و ناداني، امري بيسابقه يا دستكم كمسابقه در دوره معاصر و شايد در سراسر تاريخ بشر است. عموم مردم جهان امروزه از زمينهها و خاستگاههاي ظهور گروههاي تندرو با افكار خرافي و توهّمات ماليخوليايي آنها ميپرسند. براستي در دنيايي كه زير امواج رسانهها و وسايل ارتباط جمعي، هر لحظه صدها و بلكه هزاران خبر و مطلب را ميتوان دريافت كرد، كمتر نقطهيي را ميتوان نام برد كه از تحولات علمي، تكنيكي، فرهنگي و سياسي عالم بيخبر باشد. چگونه ميتوان باور كرد عدهيي شورشي تا دندان مسلّح و نقاب بر چهره، مثل آبخوردن آدم ميكُشند و نه تنها كشتن، بلكه مُثله ميكنند و اعمال وحشيانه و ضدانساني خود را نيز به تصوير ميكشند؟! اين هياكل ـ كه بسختي ميتوان نام آنها را انسان ناميد و بهتر است انساننما بخوانيمشان ـ در كدامين سرزمين و تحت چه نظام آموزشي و تربيتي و اخلاقي قرار داشته و دارند و با چه انگيزه يا انگيزههايي بيباكانه و سُبعانه به قتل انسانها كمر هّمت بستهاند؟ شگفتي ما وقتي دو چندان ميشود كه بشنويم و ببينيم جمعيت كثيري از اين گروههاي منحرف و منحط به كشورهاي باصطلاح توسعه يافته، با مدعاي مردمسالاري و حقوق بشر تعلق دارند و حتي از امكانات رفاهي و آموزشي خوبي نيز برخوردارند. حتي اگر فقر و محروميت و فشارهاي اجتماعي و اقتصادي نيز در گرايش و پيوستن اين افراد به گروههاي خشن و تندروي امروز مؤثر بوده باشد، باز بايد پرسيد چرا اروپا و آمريكا و كانادا و برخي ديگر كشورهاي صنعتي در اين موج ضدانساني پيشگام و جلودار هستند؟ به اين پديده منحوس و زشت، پديده حمايت پنهان و آشكار و رسمي و غيررسمي مدعيان حقوق بشر و دستگاهها و سازمانهاي عريض و طويل آنها را بايد افزود كه برغم برخي محكوميتهاي صوري و بيخاصيت، عملاً ميدان را براي جولان اين جنود جهل و بيخردي هموار و فراهم ميسازند. اگر امروز براي مثال در گوشهيي ـ ولو متروك ـ از آفريقا و آسيا و خاورميانه و در يك خودروي عادي، تعدادي سلاح و مهمّات را كشف كنند كه مبدأ و مقصد آن نيز بدرستي مشخص نيست، در عرض چند ثانيه يا چند دقيقه در صدر اخبار شبكههاي بزرگ و كوچك دنيا جار ميزنند كه تروريسم رو به گسترش است و احتمالاً گروههاي اسلامي درصدد اجراي نقشهيي عليه مراكز اقتصادي و امنيتي دنيا ـ و بويژه در قلمرو نظامهاي سرمايهداري ـ بودهاند!! اين در حالي است كه كشتي و هواپيما و كاميونهاي مملّو از سلاح و ماشينآلات جنگي رسماً از جانب آلسعود، رژيم صهيونيستي و برخي عمّال آنها در منطقه به مقصد همين گروههاي آدمكش و شيطانصفت رهسپار ميگردند و هيچ خبري از رسانهها منتشر نميشود و هيچ چشمي نظارهگر نيست و هيچ سازمان و نهاد حقوق بشري هم صدايش در نميآيد. براستي هيچ وجدان و سرشت و فطرتي نيست كه در عصر خاموشي وجدانها و تغافل سنگين بشر خوابزده زبان بگشايد و از اين ظلم و جفايي كه بر انسان امروز ميرود، سخني بگويد؟ آنهايي كه به كمترين بهانه، حلقوم خود را براي دفاع از حقوق بشر پاره ميكنند و از فلان حادثه ـ ولو كوچك ـ در گوشهيي و جزيرهيي در دنيا تأسف ميخورند و در حركات نمايشي خود به جمعآوري پول و اعانه به مقصد حقوق پايمال شده انسانها اقدام ميكنند، اكنون در مقابل كشتار جمعي بيگناهان و راه افتادن حمّام خون بدست كساني كه از جيب وهابيت و سلفيگري و صهيونيزم تغذيه ميشوند و روزانه دستمزد قتل و جنايت خود را ميگيرند، چه سخني دارند؟ اگر در گذشته جهان، صحنههايي مشابه آنچه امروز از قتل و جنايتهاي دستهجمعي ديده ميشود، اتفاق ميافتاد، همه را بحساب توحّش و بربريّت و بيخبري انسانها ميگذاشتند، اما در عصر علم و تكنيك و رسانه و فرهنگ، چه توجهيي براي بروز و اعمال اين همه رفتار غيرانساني وجود دارد؟ اما از آنسو، زمزمههايي نيز مُشعر بر وجود تعارض و تناقض در ذات و سرشت ليبراليسم و تفكر اخلاقي و سياسي عالم مدرن شنيده ميشود؛ تفكري كه در دويست سال اخير ميداندار شعار مردمسالاري و حاكميت مردم بر سرنوشت خويش بوده است. اگر تا حدود يك دهه قبل، وجود اين تعارض مورد ترديد و تشكيك بود، اما امروزه به باوري نسبتاً فراگير بدل شده است، هرچند در آغاز قرن گذشته، خبر اين شكاف در قالب روح نيستانگارانه اعلام شده بود. حكايت اين نيستانگاري دراز دامن است، ولي شگفت آنكه نخستين عرصه آن، اخلاق و هنجارهاي مرتبط با آن بوده و هست و اكنون هيچ كوششي براي توجيه و يا انكار آن صورت نميگيرد. اما وجه اين نيستانگاري بيارتباط با صورتي از عقلانيت مدرن و آنچه در فضاي دويست سال اخير از آن ياد ميشود، نيست. وقتي كانت درباره تواناييهايي عقل و ظرفيت و استعداد آن در سامان دادن به ساحتهاي مختلف بشر سخن ميگفت، سوداي «صلح پايدار» را نيز در سرداشت و آيندهيي عاري از خشونت و سرشار از صلح و امنيت را پيشبيني ميكرد، ليكن به فاصله اندكي از مرگ او، ناپلئون ـ يعني فرزند انقلاب فرانسه ـ طرح صلح كانتي را به چالش كشيد و از اروپامحوري سخن گفت. پس از او نيز هرچند دوره فتوحات امپراتوريمآب بسر آمد و كمتر كساني در احياي آن تلاش كردند، اما خوي تجاوز و سلطه و تغّلب در كالبد مكاتب رنگارنگ اخلاقي و سياسي مستقر شد و حتي ليبرال دموكراسي نيز نتوانست براي يك بازه زماني كوتاه، حقوق تمامي انسانها و تمامي فرهنگها را به رسميت بشناسد. ايراد اساسي در اين صُور گوناگون، تلقي ناقص، ابزارگرايانه و حتي تحريفشده از عقل و آثار و احكام آن است؛ عقلي كه در آغاز تجدّد متولد شد و به ميدان آمد، جز فهم و عمل در جهت تسخير و تصرف در طبيعت، كار ديگري را برعهده نداشت و ندارد. چنين عقلي در بروز و فعلّيت كاركرد جزئي خويش دستكم در دويست سال اخير توفيق كامل يافته است، اما در عين حال از ساحت يا ساحتهاي ديگري بريده و منقطع شده و در اين انقطاع، آفات و خسارتهايي را نيز به خود خريده است. عقلانيت ماقبل مدرن خود را بينياز و منقطع از ذروة عالم مثال و حقيقت مطلق و نامتناهي نميديد و نميدانست، در حالي كه اصل نخستين عقلانيت مُدرن، خودبنيادي و استغناء از غير خويش است و حتي طرح مسئلهيي به نام «ديگري» در گفتمان معاصر، بيشباهت با تقابل «يونانيان و بربرها» در سنت كلاسيك يوناني نيست. از منظر ديني و وحياني، عقل در آيينه وجود و جلوهيي از حقيقت منبسط است كه آدمي نيز بهرهيي از آن را در خود و با خود دارد و با توسل و تمسّك به آن، حقيقت تكوين راه مييابد. اما آنچه كه از غيبت عقلانيت كل و كلي در تفكر جديد بر جاي ماندهاست، ظهور و بسط انانّيت و طغيان است؛ چيزي كه در قرآن كريم مساوق و ملازم با استغناء و خودبنيادي خوانده شده است. اكنون جاي آن دارد كه ظرفيتها و محدوديتهاي عقلانيت جزئي مدرن به نقد و چالش كشيده شود و نسبت آن با طغيان و سركشي امروز كه به نامهاي گوناگون و در پوشش خرد و خردباوري عرضه ميشود، تحليل و ارزيابي گردد. يقيناً اهل فلسفه در اين نگاه تاريخي و انتقادي و گشايش راههاي جديد به عقلانيت و خردورزي حقيقي از ساير طبقات علما و دانشمندان، وظيفه سنگينتري بر دوش دارند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
61 - قاعده «الحق ماهيته إنيته» در سنت اسلامي و فلسفه يوناني
هدي حبيبيمنش شمسالله سراجمسئله عينيت وجود و ماهيت در واجب تعالي که در آثار فلاسفه مسلمان با تعبير «الحق ماهيته إنيته» بيان شده و بعنوان يک قاعده فلسفي به آن پرداخته ميشود، مسئلهيي است که بزرگان حکمت اسلامي تفاسير و نتايج متفاوتي از آن ارائه دادهاند. بيشک آراء فلاسفه يونان و تعاليم دين اسلام أکثرمسئله عينيت وجود و ماهيت در واجب تعالي که در آثار فلاسفه مسلمان با تعبير «الحق ماهيته إنيته» بيان شده و بعنوان يک قاعده فلسفي به آن پرداخته ميشود، مسئلهيي است که بزرگان حکمت اسلامي تفاسير و نتايج متفاوتي از آن ارائه دادهاند. بيشک آراء فلاسفه يونان و تعاليم دين اسلام در شکلگيري اين قاعده نزد حکماي مسلمان نقش بسزايي داشته است. نوشتار حاضر در پي ريشهيابي تحليلي اين قاعده است و بنظر ميرسد تحليل مفهومي هريک از اصطلاحات بکار رفته در اين قاعده، ياريرسان محقق در نتيجهگيري بهتر و عميقتر باشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
62 - سرآغاز پيدايش فلسفه ايراني
اعلي توراني فريبا رخدادشايد هرگز نتوان بطور دقيق و مسلّم معلوم کرد که علم و فلسفه در کدام نقطه از عالم و در نزد کدام مردم شروع شد و چگونه رشد و تکامل يافت؛ ولي قدر مسلّم اين است که علم و فلسفه نميتواند داراي يک زادگاه مشخص باشد. هرگز نبايد تصور کرد که يک عده خاص و معيني يا ملتي مشخص آن را ساخ أکثرشايد هرگز نتوان بطور دقيق و مسلّم معلوم کرد که علم و فلسفه در کدام نقطه از عالم و در نزد کدام مردم شروع شد و چگونه رشد و تکامل يافت؛ ولي قدر مسلّم اين است که علم و فلسفه نميتواند داراي يک زادگاه مشخص باشد. هرگز نبايد تصور کرد که يک عده خاص و معيني يا ملتي مشخص آن را ساخته و پرداخته باشند، ولي اينکه کدام ملت گامهاي اوليه را در بسط و ترقي و تکامل اين معرفت پر ارج برداشتهاند، جاي بحث است .در يکي دو قرن گذشته، پژوهشگران و شرقشناسان، مطالب مختلفي درباره فلسفه و مرکزيت علم و انديشه به تحرير درآوردهاند که اغلب مغرضانه بنظر ميرسد. عمده اين متفکرين تلاش کردهاند که يونان و اروپا را اولين پايگاه و خاستگاه علم و فلسفه نشان دهند که اگر بخواهيم منصفانهتر قضاوت کنيم بايد بگوييم که شايد چون منابع مکتوبي از گذشتههاي درخشان علمي شرق و خاورميانه در دسترس آنها نبوده است، بيشتر دچار اشتباه شدهاند و مدارک و شواهد تاريخي بسياري وجود دارد که علما و بزرگان مشهور يوناني به مصر، هند، بابل و ايران سفر کرده و با کولهباري پر از دانش، فلسفه و عرفان و اشراق به يونان بازگشتهاند و منابع موثقي وجود دارد مبني بر اينکه کساني همچون فيثاغورس و سقراط و... نزد مغان ايراني تعليم ديدهاند. بدين ترتيب، فلسفه مغان مادستان ايران زمين در تاريخ فلسفه، دانش و عرفان قومهاي شرق و غرب جهان نقش ويژهيي داشته است و اين فيلسوفان، از جمله استانس، گبرياس، پازاتاس و استرامپ سيخوس ميباشند که به فيلسوفان خسرواني يا فهلويون شناخته ميشوند که نقش مهمي را در انتقال دانش ايرانيان به سراسر جهان داشتهاند. بنابرين، در اين نوشتار به دو تن از اين فيلسوفان يعني استانس و گبرياس پرداخته ميشود . تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
63 - سرچشمه و خاستگاه فلسفه اسلامي
قاسم پورحسندر دوراني طولاني پرسش از ماهيت فلسفه اسلامي تبديل به مناقشهيي پراهميت گرديد. نوع مواجهه با اين پرسش ميتواند در رهيافت ما نسبت به فلسفه اسلامي تعيينکننده باشد. سه سنخ از ديدگاهها در اين باب شکل گرفته که هر کدام قابل تأمل و در عين حال بررسي انتقادي است: نخست، ديدگاهي أکثردر دوراني طولاني پرسش از ماهيت فلسفه اسلامي تبديل به مناقشهيي پراهميت گرديد. نوع مواجهه با اين پرسش ميتواند در رهيافت ما نسبت به فلسفه اسلامي تعيينکننده باشد. سه سنخ از ديدگاهها در اين باب شکل گرفته که هر کدام قابل تأمل و در عين حال بررسي انتقادي است: نخست، ديدگاهي است که بر يوناني بودن فلسفه اسلامي تأکيد ورزيده و آن را تداوم فلسفهيي تلقي ميکنند که سنت يوناني ناميده ميشود. اين گروه مدعيند تمامي جريانهاي فلسفي در تمام دورهها متأثر يا منشعب از فلسفه يونان بوده و بايد در نظريه تداوم خطي مطالعه گردد. طبق اين رأي، فرض اينکه تفکر عقلي از ايران، هند يا چين و نيز بابل و بينالنهرين يا مصر اخذ شده باشد، چندان اعتباري ندارد. ديدگاه دوم بر بيمصداق بودن فلسفه اسلامي پاي ميفشارند. اين عده معتقدند اساساً فلسفههاي ديني بدون مصداق است. تلقي آنان اين است در صورتي که قائل به فلسفه اسلامي باشيم با معضلاتي همچون قداست، تناقض، تفسير متون و عدم رشد و بسط فلسفه روبرو خواهيم بود. ادعاي ايندسته اين است که اگر از اسلاميبودن فلسفه جانبداري کنيم، لازم ميآيد که فلسفه قداست پيدا کند و هر نقدي به آن بمثابه نقد دين خواهد بود؛ در حالي که اين ملازمه صحيح نيست. در مشکل تناقض ادعا ميشود که به هيچ روي نميتوان ميان ديدگاه قرآني و روايي و يوناني سازگاري ايجاد کرد. بنابرين تلقي سعادت يوناني با قرآني در مقابل يکديگرند. در گونه سوم، تأکيد ميشود كه فلسفه اسلامي بسط يافته فلسفه يونان است و چنانچه نتوانيم تفسير درستي از اين سنخ بدست دهيم، نميتوانيم تبيين صحيحي از ماهيت فلسفه اسلامي و تفاوت گوهري آن با يونان بدست دهيم. اينکه مسائل فلسفي در يونان به دويست مسئله محدود ميشد و در دوره اسلامي به هفتصد مسئله گسترش يافت بخودي خود نه بيان درستي از سرشت فلسفه اسلامي است و نه ميتواند اسلامي بودن اين نوع از فلسفه را توجيه کرده و بنحو مدلّل از آن دفاع نمايد. سخن اين است که آبشخور فلسفه اسلامي نه يونان، بلکه آيات قرآن و روايات مأثوره، ادعيه و متون ديني است. با نظريه بسط مسائل نميتوان از خاستگاه ديني فلسفه اسلامي سخن بميان آورد. تفاوت بنياديني وجود دارد ميان اين نظريه که ريشه فلسفه اسلامي را يونان تلقي کنيم و تلاش فيلسوفان مسلمان را محدود بر گسترش موضوعات يا تنوع بخشيدن براهين يا اصلاح و افزونهکردن آن بدانيم و اين نظريه که مسلمانان پيش از آشنايي با فلسفه يونان، تحتتأثير تعاليم ديني و آموزههاي قرآني و سنت نبوي، به تفکر عقلي روي آورده و بتدريج از ساير ملل و نحل بهرمند گرديدهاند که در اين ميان بهرهگيريشان از ايران و هند و يونان بيش از سايرين بود. بنابرين، مدعاي ما اين است که درصدد اثبات خاستگاه اوليه قرآني و روايي فلسفه اسلامي هستيم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
64 - نظريه «اتصال» در طبيعيات رواقي
محمدجواد اسماعيلي سينا مشايخيدر اين نوشتار نظرية اتصال در طبيعيات رواقي با تأكيد بر مفاهيمي مانند پنوما (نَفَس)، هکسيس (ملکه) و تنوس (تنش) بررسي شده و به نتايج برآمده از اين نظريه اشاره ميگردد. همچنين نشان داده ميشود که فيلسوفان رواقي، تحليلي ساختارمند از ارتباط اجزاء جاندار و غيرجاندار طبيعت بدست أکثردر اين نوشتار نظرية اتصال در طبيعيات رواقي با تأكيد بر مفاهيمي مانند پنوما (نَفَس)، هکسيس (ملکه) و تنوس (تنش) بررسي شده و به نتايج برآمده از اين نظريه اشاره ميگردد. همچنين نشان داده ميشود که فيلسوفان رواقي، تحليلي ساختارمند از ارتباط اجزاء جاندار و غيرجاندار طبيعت بدست دادهاند. اين موضوع در طبيعيات رواقي براساس نظرية نبود خلاء در طبيعت و اجزاء آن بنيان يافته است و با اين نظريه، عنصر فعال در طبيعت ـ خداوند و قوة عاقله ـ با عناصر منفعل ـ طبيعت غيرارگانيک ـ مرتبط شده است. بنابرين، در اين تحقيق با تحليل اصول طبيعي فلسفه رواقي در مرحلة اول عنصر فعال در طبيعيات يعني پنوما (نَفَس) و شکلهاي متنوع آن در طبيعت: الف) در وجه والاتر آن ـ قوة عاقله ـ در انسان؛ ب) در وجه ضعيفتر آن ـ هکسيس (ملکه)ـ در طبيعت غيرارگانيک تبيين ميشود و در مرحله دوم به مفهوم اتصال براساس پنوما (نَفَس) و اثبات آن به شيوة تجربي ميپردازد. در پايان نيز نظرية اتصال بر پاية تفسير فيلسوفان مسلمان از فلسفة رواقي مقايسه ميگردد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
65 - سخن سردبير
دکتر حسین کلباسی اشترینوزدهمين همايش ملي ملاصدرا که در آخرين روز ارديبهشت ماه سال جاري و به همت بنياد حکمت اسلامي صدرا برگزار شد، با عنوان «فلسفه و نظم عمومي» زينت يافته بود. واژه "نظم" را همگان ميستايند، زيرا مفاهيمي چون تربيت و هماهنگي، دقت و انضباط و مانند اينها را به ذهن متبادر ساخته و ظ أکثرنوزدهمين همايش ملي ملاصدرا که در آخرين روز ارديبهشت ماه سال جاري و به همت بنياد حکمت اسلامي صدرا برگزار شد، با عنوان «فلسفه و نظم عمومي» زينت يافته بود. واژه "نظم" را همگان ميستايند، زيرا مفاهيمي چون تربيت و هماهنگي، دقت و انضباط و مانند اينها را به ذهن متبادر ساخته و ظاهراً امور آدمي را در هر دو ساحت فردي و اجتماعي سامان ميبخشد. اين تلقي عمومي از واژه نظم به همان اندازه که روشن، سهل و آسانياب است و همگان فيالجمله به خواص و پيامدهاي آن وقوف دارند، اما در عين حال نه آسان بدست ميآيد و نه به آساني ميپايد. وقتي پاي فلسفه به ميان ميآيد، دشواري و پيچيدگي مطلب آشکارتر ميشود، زيرا فيلسوف ميپرسد حقيقت نظم چيست؟ انواع و مراتب آن کدام است؟ مباني و مبادي نظم در کجاست؟ و سرانجام اينکه نسبت نظم با مفاهيمي چون «عدل» و «حق» چيست؟ در اينجا مجال پرداختن به تمامي اين پرسشها وجود ندارد، اما ملاحظات فلسفي برخي از حکماي سلف، روشنايي بخش مطلب است: افلاطون به تبعيت از فيثاغورس، ضمن تأکيد بر نظم وجود ازلي و کيهاني، آن را در صورت رياضي و هندسي ميديد. «لوگوس» و «آريثموس»، متضمن ترتيب و هماهنگي مطلق و ابدي است. هرآنچه که به دريافت عقلي، واجد ترتيب و تقدم و تاخر است، نمايشدهندة همان نظم کيهاني و وجودي است و اگر امور و اشياء به ضدشان شناخته ميشوند، نقطه مقابل نظم، چيزي نيست جز آشفتگي و پريشاني (خواء). بر اين اساس، هر آنچه صورتي از اين ترتيب و هماهنگي را بازتاب دهد، بهرهيي از هماهنگي ازلي را نيز در خود دارد. ميپرسيم بدينترتيب کار قانونگذار چيست و چه نوع نظم و قانوني را بايد تشخيص دهد؟ وقتي افلاطون ميگفت کار هنرمند تقليد از اصل است، کار قانونگذار را نيز تقليدي از مناسبت و نظم کيهاني و ازلي ميديد. پس کار قانونگذار اساساً کشف است نه وضع و جعل. اما در اينصورت تکليف قواعد و ضوابط جزيي و روزمره و انضمامي و حتي قوانين موضوعي محاکم که ناظر به حل دعاوي مردمان است چه ميشود؟ در ديدگاه وجودي، تمامي جزئيات و کثرات به سپهر مطلق و بسيط هستي تحويل ميگردند و همه چيز در آينه وجود محض ديده ميشود. بدينترتيب، قانون و قاعده جزيي نيز جلوهيي از قاعده و نظم کلي است و تعيني است از حقيقت ناب تسرّييافته در مراتب اعيان. چنين نظم و قاعدهيي نميتواند از غايت وجودي و متعالي خالي باشد، زيرا اشياء و قراردادها و مناسبتهاي اعتباري، همگي با حقيقت وجودي خويش- که همان غايت و کمال وجوديشان است- سنجيده شده و آغاز و انجام آنها به لسان عرفا در يک قوس نزول و صعود تصوير ميگردد. بنابرين، نظم قراردادي و اعتباري به حيث ميزان ارتباط و اتصال به نظم حقيقي و نفسالامري از يکديگر متمايز ميشوند. نظمي که از انديشه عالم مدرن برآمده، سوبژکتيو است و اتصالي با نفسالامر ندارد و حداکثر با مقتضاي عقل جزيي و کاربردي تناسب دارد. کساني چون کانت که در حکم معماران مدرنيته بودند، الزاماً وجه حقيقي و نفسالامري عالم را انکار نميکردند، لکن امکانات عقلي را در کشف و تقرير چنين ساحتي ناتوان ميديدند. به ديده کانت، حداکثر چنين است که ساحت اخير به الوهيت و وجه متعالي عالم تعلق دارد و البته بنابر آن مباني، دست عقل از معرفت بدان کوتاه است. لکن در مقابل چنين نظمي، نظمي هم هست که متکي و مسبوق به نفسالامر و حيث تکويني عالم است و تمامي مظاهر نظم و ترتيبات جزوي، جلوات آن نظم تکويني شمرده ميشوند. اساس حکمت و عرفان اسلامي بر اين نگاه وجودي ابتناء دارد و در ارتباط وثيقي با معاني حق و عدل قرار گرفته است. در لسان اهل حکمت، وجود و وحدت با يکديگر مساوقت دارند؛ چنانکه شيخالرئيس در فصل نخست الهيات نجات، «موجود» و «واحد»- و ضرورتا وجود و وحدت- را مساوق يکديگر ميداند و بر اين معنا اقامه برهان ميکند. در لسان اهل عرفان «وجود» و «حق» نيز با هم مساوقت دارند؛ چنانكه قيصري در آغاز مقدمه خود بر فصوصالحکم ابنعربي چنين آورده است: «الفصل الاول في الوجود و انه هوالحق». در چنين تقريري از حقيقت وجود و سريان آن در مراتب و مظاهر موجودات، نظم و البته «عدل» هم از جلوات وجود اطلاقي بحت و بسيط بشمار ميروند و از قضا نسبت نظم و عدل، از لطايف و نکات محوري همين بحث قرار ميگيرند. در تعريف عدل گفتهاند: «اعطاء کل ذي حق حقه» و در تعريف نظم آمده است: «وضع الشيء في ما وضع له». بنابرين قرارگرفتن اشياء در موضع و وعاء حقيقي خويش، صورتي از عدل و بلکه عين آن ست و اگر «حق» در معناي عام آن يعني عين ثبوت و تحقق، پس «نظم» و «عدل» و «حق» نيز عين يکديگرند و همگي في حد ذاتهم با «وجود» مساوقت دارند. لطيفه بحث همينجاست که اگر نظم عبارتست از قرارگرفتن هرچيز در موضع حقيقي خويش، چگونه ميتوان جاي حقيقي اشياء را تشخيص داد؟ اين تشخيص نميتواند به مدد عقل جزئي، مصلحتانديش، سوبژکتيو و نسبي انگار صورت پذيرد، بلکه عقل بالمستفاد و متصل به عقل کل- که بنابر نص در وجود پيامبراکرم(ص) و اوصياي او(ع) تجلي يافته است- ميتواند به چنين دريافتي نائل آيد. در اينصورت، مناسبت ميان نظم تکويني و اعتباري همانند مناسبت ميان احکام حقيقي و اعتباري است که امثال علامه طباطبايي در آثار خويش بکرّات بدان پرداختهاند و در بيان ديگري در رساله شريفه الولاية در عنوان فصل نخست آن ميفرمايد: «في انّ لظاهر هذا الدين باطنا، و لصورته الحقه حقايق»؛ يعني براي احکام و شرايع ديني- که در نظر ايشان از سنخ اعتباريات است- باطن و حقيقتي است که آن احکام و اين حقيقت، در حکم ظاهر و باطن دين محسوب ميشوند. اما بايد توجه داشت كه اعتبار و قرارداد در اينجا مستقل از حقيقت وجودي خويش نيست و مستمراً و در همه حال به وجه تعلقي و ربطي به اصل و بنياد خود بازميگردد و ازاينرو با آنچه که در سنت غربي از اعتبار و نسبيت افاده ميشود، در اساس متمايز است. در سنت اخير، اين فاعل شناساي خودبنياد است که احکام و مناسبات را تعيين کرده و در صورت مصلحت، آن را تغيير ميدهد و درنتيجه، بنياد احکام و قراردادها، نه حقيقت محض تکويني و ازلي، بلکه سوژه خودبنيادي است که همه چيز را «غيرخود» يا ابژة خويش تلقي کرده و دست به تبيين و تقرير و توجيه آن ميزند. فاصله دو تلقي مذکور اندک نيست و به دو سنخ نگاه هستيشناسانه بازميگردد که از قضا التفات بدين معنا در فلسفه معاصر در زبان و نوشتههاي نيچه و فيلسوفان پستمدرن با عناويني چون پوشيدگي حقيقت وجود در فلسفه و متافيزيک غربي مطرح و بحث شده است. سرگذشت و پيشينه اين پوشيدگي- يا شايد پوشانندگي- در سنت انديشگي غرب، دراز دامن است و از مناظر و زواياي مختلف تقرير شده، اما در عين حال، غفلت از اين معنا و مبنا- بويژه در مباحث تطبيقي و مقارنهيي- سبب خلط، سوءفهم و خطاهايي عظيم بخصوص در نتايج و استنتاجات گرديده است. براي نمونه، دکارت و ملاصدرا بلحاظ زمان تقويمي، متعلق به يک دورهاند (قرن هفدهم ميلادي و قرن يازدهم هجري قمري) و هر دو فيلسوفند و چنانکه ميدانيم، هر دو دغدغه ديني و الهي دارند، اما نظم مورد نظر دکارت با آنچه ملاصدرا از اين لفظ افاده ميکند، در مبنا و روش و غايت کاملاً متفاوت است. نظمي که از حکمت متعاليه برميآيد، تنها و تنها مسبوق به تصديق اصالت وجود و تشکيک در مراتب آن است؛ درحاليکه نظم دکارتي، نظم رياضي و مکانيکي و مؤدي به تکنيک است. از لوازم يا احکام اصالة الوجود، درک و دريافت وحدت در وجود است و اين نگاه توحيدي است که تمامي اعيان و اشياء و نيز احکام مترتب بر آنها را به يک حقيقت وحداني محض ارجاع ميدهد. بدين قرار است که مقايسه دو نظم پيش گفته، با لحاظ تمايز دو عقل دريافتکننده و مبنائاً دو سنخ نگاه «وجودبين» و «موجودبين» راست ميآيد و در غير اينصورت موجبات خبط و خطا را در نتايج فراهم ميسازد. اگر در روزگار ما، غلبه عقل نسبيانگار و تکنيکي، درک و شهود نظم ازلي کيهاني را محال يا دشوار ساخته است و مناسبتي ميان نظم و عدل و حق نميبيند و يا عدل و حق را به وجه سوبژکتيو تبيين و توجيه ميکند، دستکم ما نبايد خود را از التفات به حيث پوشانندگي و غفلت مدرن محروم سازيم و تذکر بدين معنا را تقبيح کرده يا ناموجه بدانيم. با اين حال، تصديق به وجود ذات و سرشتي خاص در اين مراتب عقل و نظم، مساوق انکار نتايج و دستاوردهاي عقل جزئي و خواص و آثار آن در زندگي و امورات بشري نيست، بلکه کمترين اثر معرفتي اين التفات، گشايش افقهايي است در فهم مناسبات و اعتبارات در حيات انضمامي بشر که البته معرفت بدين آفاق، سخت به طلب و همّت و توفيق نيازمند است: بر سر تربت ما چون گذري همت خواه که زيارتگه رندان جهان خواهد بود تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
66 - فيلسوف ارغواني؛ زندگي، انديشهها و نوشتههاي فرفوريوس
مهدي عظيمي«فرفوريوس» بمعناي «ارغواني» نام يکي از برجستهترين نمايندگان فلسفة نوافلاطوني است که هم خودش و هم مکتبش تأثير انکارناپذيري بر فلسفة اسلامي داشتهاند. آموزة کلّيهاي پنجگانة او بصورت موشکافانهتر و گسترشيافتهتر در مدخل همة منطقنوشتههاي دورۀ اسلامي نشست. نظرية او در ب أکثر«فرفوريوس» بمعناي «ارغواني» نام يکي از برجستهترين نمايندگان فلسفة نوافلاطوني است که هم خودش و هم مکتبش تأثير انکارناپذيري بر فلسفة اسلامي داشتهاند. آموزة کلّيهاي پنجگانة او بصورت موشکافانهتر و گسترشيافتهتر در مدخل همة منطقنوشتههاي دورۀ اسلامي نشست. نظرية او در باب اتحاد عاقل و معقول، نخست از سوي ابنسينا فرو نهاده شد و سپس ملاصدرا آن را پذيرفت و برکشيد. خداگون شدن بمثابه غايت اخلاق آموزهيي است که فرفوريوس از استادش فلوطين برگرفته بود و از سوي انديشمندان مسلمان قبول عام يافت. رنگ و بويي از تناسخباوري فرفوريوس را در پارهيي از سخنان فارابي و ابنسينا ميتوان رصد کرد؛ گرچه آن دو منکر تناسخباوري يوناني بودند. فرفوريوس منطق را در صدر نظام آموزشي مکتب نوافلاطوني نشاند که اين نيز در اهتمام نوافلاطونيان مسلمان به منطق بياثر نبوده است. او معتقد به همرايي بنيادين افلاطون و ارسطو و جاودانخرد بود که هر دو تأثير آشکاري بويژه بر فارابي داشتهاند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
67 - تأثير جريانهاي فکري بر آموزش فلسفه در مدارس عصر صفويه
موسيالرضا بخشي استادتوجه مدارس به فلسفه در ادوار مختلف عصر صفويه يکسان نبود و تحتتأثير جريانهاي فکري و علمي حاکم بر جامعه، فراز و فرودهايي را طي کرد. در اين نوشتار، روند آموزش فلسفه در مدارس عصر صفوي با استناد به منابع تاريخي با روش توصيفي و تحليلي در دو نيمة اين دوره بررسي ميگردد. در نيم أکثرتوجه مدارس به فلسفه در ادوار مختلف عصر صفويه يکسان نبود و تحتتأثير جريانهاي فکري و علمي حاکم بر جامعه، فراز و فرودهايي را طي کرد. در اين نوشتار، روند آموزش فلسفه در مدارس عصر صفوي با استناد به منابع تاريخي با روش توصيفي و تحليلي در دو نيمة اين دوره بررسي ميگردد. در نيمة اول اين دوره بعلت حاکميت عقلگرايي بر مدارس، فلسفه در کنار علوم ديني، همچون دورة پيش از صفويه بسيار مورد توجه قرار داشت که اوج بالندگي آن در ميانه هاي عصر صفوي و در مکتب فلسفي اصفهان است. اما در نيمة دوم اين دوره، بويژه در دهههاي پاياني آن با احياي مکتب «اخباري» يا اهل حديث و تحتتأثير آن، آموزش اخبار و احاديث شيعه در مدارس رونق يافت و آموزش فلسفه در مدارس با تنگناهايي روبرو شد و رو به افول نهاد؛ بگونهيي که در بعضي از مدارس مانند مدرسة «سلطاني» و «مريم بيگم» در اصفهان تعليم و تعلّم آن ممنوع شد و در رديف علوم ضالّه قرار گرفت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
68 - مقايسه دو سنخ خردورزي خودبنياد و وحي بنياد در مناظره ابوحاتم رازي و محمد بن زکرياي رازي
احد فرامرز قراملکي عباسعلي منصوريدر بررسي سير جريان عقلگرايي در جهان اسلام معمولاً به بررسي چالشهاي جريان عقلگرايي با گروههاي ظاهرگرا، متکلمان اشعري و صوفيه پرداخته ميشود و کمتر به بررسي و مقايسه جريانهاي مدافع عقل با يکديگر اقبال ميگردد. در ميان جريانهاي مدافع عقل، دو سنخ خردورزي خودبنياد و خردورزي أکثردر بررسي سير جريان عقلگرايي در جهان اسلام معمولاً به بررسي چالشهاي جريان عقلگرايي با گروههاي ظاهرگرا، متکلمان اشعري و صوفيه پرداخته ميشود و کمتر به بررسي و مقايسه جريانهاي مدافع عقل با يکديگر اقبال ميگردد. در ميان جريانهاي مدافع عقل، دو سنخ خردورزي خودبنياد و خردورزي وحيباور جايگاه مؤثرتري دارند. زيرا در گفتگوي اين دو سنخ از خردورزي است که نيازهاي متقابل عقل و دين به هم آشکار ميشود و گفتگوها از جدلهاي صنفي فاصله گرفته و به گفتگوي واقعي نزديکتر ميگردند. هدف اين نوشتار بررسي مواضع خلاف و وفاق خردورزي ابوحاتم رازي، احمدبنحمدان (ف.322 ﻫ .ق) و محمد بن زکرياي رازي (ف.313 ﻫ .ق) بعنوان نمايندگان خردورزي خودبنياد و خردورزي وحي بنياد در قرن سوم و چهارم هجري است. اين دوره اهميت زيادي در تاريخ تفکر اسلامي دارد، زيرا در اين دوره است که گفتمانها و مکاتب فکري شکل ميگيرد و نظريهها و مرزبنديها ظهور و نمود مييابد. فروکاستن اختلاف عقلگرايي ابوحاتم و محمدبن زکرياي رازي به اعتقاد يا عدم اعتقاد ايشان به ضرورت نبوت، يک مقايسه بسيار سطحي است که مؤلفهها و ماهيت عقلگرايي ايشان را بيان نميكند. نوشتار حاضر در پي اين است كه ريشههاي دورتر و اصلي اين اختلاف را واکاوي نمايد و تصويري از روش عقلگرايي و نظام معرفتي هريک ارائه دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
69 - فهم از حقيقت نزد پيشاسقراطيان
سعيد شاپوريتفکر پيشاسقراطي يونان باستان با فلاسفه ملطي و جستجوي آنها براي منشأ و آرخه عالم، آغاز ميشود. هراکليتوس با بيان اينکه طبيعت دوست دارد خود را پنهان کند، نخستين انديشمندي است که در پي دانستن حقيقت بود و پارمنيدس نيز يکي از مهمترين متفکراني است که بدنبال فهمِ حقيقت، با نشان أکثرتفکر پيشاسقراطي يونان باستان با فلاسفه ملطي و جستجوي آنها براي منشأ و آرخه عالم، آغاز ميشود. هراکليتوس با بيان اينکه طبيعت دوست دارد خود را پنهان کند، نخستين انديشمندي است که در پي دانستن حقيقت بود و پارمنيدس نيز يکي از مهمترين متفکراني است که بدنبال فهمِ حقيقت، با نشان دادن راههاي گمان و حقيقت در شعر تعليميش، طريقِ رسيدن به حقيقت را بازگو نمود. در ادامه تفکر پيشاسقراطيان، آناکساگوراسِ مادي مسلک، چيزي بر اين فهم اضافه نكرد، اما اشاره ميکند که بر اثر ناتواني حواس، انسان قادر به تشخيص حقيقت نميباشد، اتميستها (اتميان) هم مطلبي بيش از اينکه حقيقت در گردابي پنهان است و از حقيقت چيزي نميدانيم، بر مطالب قبل نيفزودند. حاصل اين تفکرات درنهايت به يک نقطه مشترك ميرسد که فهم از حقيقت همواره با کلماتي مانند فوزيس، پوشيدگي و ناپوشيدگي، ارتباط تنگاتنگي داشته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
70 - رابطه نفس و بدن از ديدگاه حكمت متعاليه و مكتب ابنعربي
محمد ميرينگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و ب أکثرنگاه فيلسوفانه حکمت متعاليه و نگاه عارفانه مکتب ابنعربي به مسئله چگونگي ارتباط نفس و بدن، تشابهات بسياري دارد. هر دو سنت، با در نظر گرفتن اعتبار و لحاظي خاص، به يگانگي نفس و بدن باور داشته و در عين حال، از لحاظي ديگر، ضمن پذيرش وجود فاصله فراوان ميان نفس ناطقه عقلي و بدن جسماني، بر ناکافي بودن روح بخاري براي برقراري ارتباط ميان نفس و بدن تأکيد داشته و وجود مرتبه و بدن مثالي را نيز که ميان روح بخاري و نفس ناطقه قرار ميگيرد، ضروري ميدانند. به اين ترتيب، نفس ناطقه عقلي براساس نظر هر دو طايفه، داراي سه بدن در طول هم ميباشد؛ يعني ابتدا به بدن مثالي تعلق گرفته و سپس به روح بخاري و در مرتبه سوم به بدن جسماني تعلق ميگيرد. بعبارت ديگر، نفس ناطقه با دو واسطه بدن مثالي و روح بخاري به تدبير بدن جسماني ميپردازد. همچنين حکمت متعاليه و مکتب ابنعربي، هر دو، با عنايت به قاعده «تطابق عالم کبير و عالم صغير» به تبيين جايگاه نفس ناطقه و بدن مثالي و روح بخاري و بدن جسماني، بعنوان مراتب عالم صغير و تطبيق هرکدام از آنها بر مراتب عالم کبير پرداختهاند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
71 - گرايش از فلسفه عقلي به حکمت باطني در آراء اخوانالصفا (تحليل نخستين رويارويي انديشمندان مسلمان با فلسفه)
حسن بُلخاري قهيدر اين پژوهش، نخستين کاربردهاي اصطلاحات حکمت و فلسفه و مفاهيم آنها در فرهنگ اسلامي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد و همچنين به تبيين رويکرد غالب در ميان متفکران مسلمان که تلاش در جهت تأليف شريعت و فلسفه و اظهار و آشکارگي مفهوم مورد قبول دين از آن، با استناد به واژه حکمت اس أکثردر اين پژوهش، نخستين کاربردهاي اصطلاحات حکمت و فلسفه و مفاهيم آنها در فرهنگ اسلامي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد و همچنين به تبيين رويکرد غالب در ميان متفکران مسلمان که تلاش در جهت تأليف شريعت و فلسفه و اظهار و آشکارگي مفهوم مورد قبول دين از آن، با استناد به واژه حکمت است (که اصطلاحي کاملاً قرآني است)، پرداخته ميشود؛ رويکردي که با استناد به مفاهيمي چون تأويل در قرآن و نيز گرايش به زهد و عرفان در سدههاي دوم تا چهارم هجري ميتوانست به ظهور نوعي حکمت باطني منجر شود. اخوانالصفا که تأثيري عظيم بر سير حکمت و انديشه در فرهنگ اسلامي داشتند، از پيشگامان رويکرد فوق محسوب ميشوند. ايشان با تأليف مجموعه پنجاه و چهار رسالهيي رسائل، گامي بلند در جهت تأليف شريعت و فلسفه و تبيين مفهوم حکمت و بويژه حکمت باطني برداشتند. نوشتار حاضر با رويکردي تحليلي ـ تاريخي به بررسي مفهومشناختي دو اصطلاح فلسفه و حکمت در دوره آغازين ظهور انديشه فلسفي در تمدن اسلامي پرداخته و تلاش اخوانالصفا براي رسيدن به نوعي حکمت باطني که تأليفي از رويکردي کاملاً فلسفي و در عين حال قرآني (و روايي) است را مورد تأمل قرار ميدهد؛ رويکردي که براي اثبات اين تأليف، ناگزير از متحد دانستن مفهوم دين و فلسفه بود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
72 - مكتب ودانتا و وحدتگرايي
علينقي باقرشاهيمکتب ودانتا اصيلترين جريان فکري و فلسفي هندي است که اصول فکري خود را از اوپانيشادها گرفته و بر وحدتگرايي و يکتاپرستي تأکيد دارد. مورخان هندي، تاريخ اين مکتب را به سه دورة ماقبل شانکارا، دوره شانکارا و دوره پساشانکارا تقسيم ميکنند. در دوره اول، شخصيتهايي مانند بادرايان أکثرمکتب ودانتا اصيلترين جريان فکري و فلسفي هندي است که اصول فکري خود را از اوپانيشادها گرفته و بر وحدتگرايي و يکتاپرستي تأکيد دارد. مورخان هندي، تاريخ اين مکتب را به سه دورة ماقبل شانکارا، دوره شانکارا و دوره پساشانکارا تقسيم ميکنند. در دوره اول، شخصيتهايي مانند بادرايانا و گوداپادا ظاهر شدند و حکمت ودانتا را پايهريزي کردند. در دوره دوم شانکارا به بسط اين حکمت پرداخت و سهم زيادي درگسترش و اشاعه آن داشت. در دوره سوم نيز رامانوجا با نظريات انتقادي خود قرائت متفاوتي از وحدتگرايي و مفهوم حقيقت نهايي ارائه کرد و دامنه اين مکتب را گسترش داد. بطورکلي بانيان و مفسران حکمت ودانتا در هر دوره برحسب ذوق و سليقة فکري خود به شرح و بسط اين مکتب پرداختند و باعث غنيتر شدن آن شدند. آنچه اهميت دارد اين است که همه آنها در يکتاپرستي و وحدتگرايي اتفاق نظر داشتند، هرچند دربارة بعضي از مباحث ميان برخي از ايشان اختلافنظر جدي وجود داشت و اين اختلاف درميان پيروان آنها نيز مطرح بود. در ميان متفکران معاصر هند برخي مانند رابيندرانات تاگور کوشيدند سازشي ميان آنها ايجاد کنند. نفوذ مکتب ودانتا در ميان متفکران و هنرمندان معاصر هندي نيز عميق بوده است؛ بطوريکه جهانبيني آنها کاملاً تحتتأثير اين مکتب بوده است. در نوشتار حاضر سير تاريخي اين مکتب و نسبت آن با وحدتگرايي مورد بررسي قرار ميگيرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
73 - پيشينه تمايز دكارتي در فلسفه و كلام اسلامي
مهدي اسدياين نوشتار درصدد است نشان دهد رگههاي ملاک بسيار مهم معرفتشناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينهيي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفت أکثراين نوشتار درصدد است نشان دهد رگههاي ملاک بسيار مهم معرفتشناختي تمايز دکارتي پيشتر در فلسفه و کلام اسلامي وجود داشته است. به اين منظور نخست به ديدگاههاي دکارت اشاره ميشود تا نزد انديشمندان مسلمان پيشينهيي بر آنها بيابيم. سپس به متفکراني چون فخر رازي، علامه حلي، تفتازاني، ملاصدرا و ... اشاره ميگردد که بيشتر درگير اين بحث بودهاند و نسخههاي قويتر و قابلدفاعتري پيشکشيدهاند و گاه، پيشتر از برخي نقادان دکارت، به همين تقريرهاي قوي نيز نقادانه نگريستهاند. بدينسان نشان خواهيم داد در واقع تقرير آنها به تقرير قويتر هيوم که ميگويد وضوح و تمايز وجود امکاني را نتيجه ميدهد نه وجود محقق را، نزديکتر است تا خود دکارت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
74 - تحليل، نقد و بررسي آراء ناظر به «اسلاميت» فلسفه اسلامي
منصور ايمانپوريکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانست أکثريکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانسته و افزودن وصف عربي و اسلامي به آن را امري بيوجه دانستهاند. برخي ديگر، اين فلسفه را بجهت جانبداري از باورهاي اسلامي، به الهيات و کلام اسلامي تقليل و تحويل دادهاند. لکن محققان و صاحبنظران زيادي هم هستند که به واقعيت و تحقق اين فلسفه و اسلاميت آن معتقدند. اين محققان به دو دستة بزرگ تقسيم ميشوند: برخي عنوان «اسلامي» را امري صوري و ظاهري قلمداد کرده و رشد و گسترش اين فلسفه در سرزمين اسلامي و بدست فيلسوفان مسلمان و تحت لواي حکومت اسلامي را علل نامگذاري آن به «فلسفة اسلامي» دانستهاند. دستهيي ديگر، وصف مذکور را ناظر و معطوف به محتواي اين فلسفه دانسته و ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه ارائه کردهاند. برخي از اين بزرگان بر اين باورند که چون بعضي از مسائل اين فلسفه، مأخوذ از تعاليم اسلامي است و برخي از آن نيز در خدمت اثبات بعضي از تعاليم دين اسلام است، ازاينرو اين فلسفه به صفت اسلامي متصف گشته است. برخي ديگر از اين محقّقان، باور مستدّل فيلسوفان اين فلسفه به وجود باريتعالي و توحيد ربوبي و تشريعي را براي اسلامي (بمعناي عام) ناميدن اين فلسفه،کافي ميدانند و بعضي ديگر، اين فلسفه را همان فلسفة نبوي و مأخوذ از کتاب و سنّت معرفي ميکنند. نوشتار حاضر پس از تشريح و تحليل ديدگاههاي مذکور، به اين نتيجه ميرسد که فلسفة اسلامي، مولود تعامل زندۀ فلسفه و تفکر يوناني و ايراني و فرهنگ و تمدن اسلامي است و اين فلسفه با التزام به موضوع و چارچوب و روش فکر فلسفي، از جهات مختلف، متأثر از جهانبيني و تعاليم اسلامي است و هرگونه حصرگرايي در اين زمينه و تمرکز به برخي جهات، مستلزمِ افتادن در دام مغالطة کنه و وجه خواهد بود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
75 - مؤلفههاي ميانرشتهيي مرکز تدوين تاريخ جامع حکمت و فلسفه؛ ابداع روشي نوين در تدوين تاريخ فلسفه و نقد تاريخنگاري کنوني در ايران
رضا ماحوزي مريم سليماني فردمرکز تدوين تاريخ جامع حکمت و فلسفه، وابسته به بنياد حکمت اسلامي صدرا و انجمن علمي تاريخ فلسفه، با هدف تدوين تاريخ جامع حکمت و فلسفه ايران و جهان در بستر واقعي رويدادها و حوادث فرهنگي و اجتماعي، از سال 1384 تاکنون پژوهشگران و محققان فراواني را گرد هم آورده است. ساختار کل أکثرمرکز تدوين تاريخ جامع حکمت و فلسفه، وابسته به بنياد حکمت اسلامي صدرا و انجمن علمي تاريخ فلسفه، با هدف تدوين تاريخ جامع حکمت و فلسفه ايران و جهان در بستر واقعي رويدادها و حوادث فرهنگي و اجتماعي، از سال 1384 تاکنون پژوهشگران و محققان فراواني را گرد هم آورده است. ساختار کلي حاکم بر تدوين اين تاريخ فلسفه گوياي فعاليتي مشترک و همگاني است که در آن طيفي از اساتيد و صاحبنظران باستانشناسي، زبانشناسي، تاريخ، هنر، عرفان، دين و فلسفه حضور دارند. اين نوشتار درصدد است پس از تشريح ضوابط و اصول حاکم بر رويکرد ميانرشتهيي در عرصه دانش و تفاوت آن با رويکرد رشتهيي، برمبناي مستندات منتشر شده توسط اين مرکز، تصويري از فعاليت گروهي پژوهشگران اين مرکز مطابق با رويکرد مزبور عرضه دارد و فعاليتهاي فعلي و چشمانداز پيشروي آنان را ترسيم نموده و مورد داوري قرار دهد. در پايان، بر مبناي ماهيت اين رويکرد و انتظارات علمي برخواسته از آن، توصيههايي به محققان همکار و متوليان اين طرح سترگ ارائه شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
76 - سنت عقیدهنگاری فیلسوفان باستان یونان (با اشاره به ديدگاه هرمان ديلس)
دکتر حسین کلباسی اشتری بهناز عقیلی دهکردیپیشاسقراطیان در سده ششم قبل از میلاد، شیوههای پژوهش در دو قلمرو علم و فلسفه را پایهگذاري كردند؛ نخستین رسالات علمی را نگاشتند و مفاهیمِ پایه در فرایند استنتاج را شناساندند. با وجود این، هیچ اثر مستقلی از ایشان بدست ما نرسیده و هرچه داریم پارههایی منقول از سخنان ایشا أکثرپیشاسقراطیان در سده ششم قبل از میلاد، شیوههای پژوهش در دو قلمرو علم و فلسفه را پایهگذاري كردند؛ نخستین رسالات علمی را نگاشتند و مفاهیمِ پایه در فرایند استنتاج را شناساندند. با وجود این، هیچ اثر مستقلی از ایشان بدست ما نرسیده و هرچه داریم پارههایی منقول از سخنان ایشان در آثار پسینیان است که هرکدام پارهنوشته را در سیاقی متفاوت آوردهاند. ولی این شیوه همواره در فهم سخن و ارزیابی پیشاسقراطیان کارآیی ندارد. هرمان دیلس با تأليف کتاب عقیدهنگاری یونانی خود، شیوهيی نو در باب عقیدهنگاری را مطرح ساخت. وی سنت عقیدهنگاری را به کتاب تئوفراستوس، شاگرد ارسطو، بازگرداند. شیوه دیلس را دانشمندان بعدی ـ از جمله منسفیلدـ نقد کردند. بر اساس نقد منسفید، تأثیر منابعی مانند سوفیستها، نظر ارسطو درباره عقیده بر گلچینها و کتابهای آموزهيی، سنت سلسلهنگاری و آثار شارحان بر شکلگیری متون عقیدهنگاری، چیزی است که در روش دیلس کمتر به آن بها داده شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
77 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریبیستمین همایش ملی حکیم ملاصدرا درآخرین روز اردیبهشت ماه سال جاری با عنوان «فلسفه در مواجهه با فضای مجازی» با حضور استادان و دانشجویان و علاقمندان به مباحث فلسفی برگزار شد. درباره ماهیت و تأثیرات عالم دیجیتال و دنیای سایبری به غیر از انبوه آثار و اظهارنظرها در زبانهای ار أکثربیستمین همایش ملی حکیم ملاصدرا درآخرین روز اردیبهشت ماه سال جاری با عنوان «فلسفه در مواجهه با فضای مجازی» با حضور استادان و دانشجویان و علاقمندان به مباحث فلسفی برگزار شد. درباره ماهیت و تأثیرات عالم دیجیتال و دنیای سایبری به غیر از انبوه آثار و اظهارنظرها در زبانهای اروپایی، نوشتهها و تحقیقات نسبتاً متنوعی نیز به زبان فارسی صورت گرفته است. بیشتر این نوشتهها واظهارنظرها متوجه تغییرات و دگرگونیهای حاصل از گسترش این فضا در روح و روان، هنجارها، کنشها و بطورکلی تمامی شئونات حیات آدمی است و اینکه دامنه این دگرگونیها حد و مرز نمیشناسد. امروزه نگرانی صرفاً دربارة نسل جوان و تقلید از الگوهای جدید زیستـ فرهنگی و اجتماعی آنان نیست، بلکه سخن از تجربهیی فراگیر از درک و حضور در عالمی خیالانگیز در سطح تمامی طبقات و سنتها و فرهنگهاست که شاکلههای خود را سوار بر امواج ماهوارهیی به اعماق زندگی وحتی خلوت طبیعی انسانها ـ بدون برخورد با هیچ مانعی ـ میفرستد. این میهمان را نه میتوان خوانده خواند و نه ناخوانده، زیرا بتدریج از مقوله انتخاب و اختیار به مقوله ضرورتی اجتنابناپذیردر زندگی ما تبدیل شده است. بظاهر تبیین موضوع ذیل عنوان متداول چالش و فرصت و ادبیات مربوط بدان برای مخاطبان بویژه متخصصان و اهل نظر چندان تازگی ندارد و در نگاه آنان بعضاً ملالآور هم بنظر میآید؛ بگونهیی که تقریباً نه تنها مناظر و گفتمان جامعهشناختی و فرهنگی بلکه حتی اذهان عمومی نیز به لوازم این معنا آشناست؛ آنچه دستكم در میان اهل فلسفه و نظر اولویت مییابد، خوانش و بازیابی موقعیت انسان امروز در معادلهیی است که اغلب یا تمامی نسبتهای آن بالمجاز است نه بالحقیقه. انتخاب واژه «مجاز» در فارسی ـ معادل واژه «سایبر» اصالتاً یونانی ـ شاید دقیقترین معادلیابی باشد، زیرا در دلالت این لفظ نوعی تقابل با واقع مندرج است. حال این مجاز چگونه مجازی است و آیا آینده این عالم، وداع قطعی با عالم واقع است؟ طرح پرسشهایی نظیر این پرسش، ضرورت دارد. از سوی دیگر اکنون بنظر میرسد که پرسش یا پرسشهای فراروی ما نیز بسرعت امواج دیجیتال تغییر میکند و موقعیتهای جدید، مجال استقرار و اسکان و حتی فهم و موانست با موقعیتهای قبلی را میگیرد. موتورهای جستجو، پایگاهها، لینکها، صفحات و دادهها کثرتی را به کاربران عرضه میکنند که در مواردی، فرصت انتخاب میان دادهها را نیز سلب کرده و کاربر را بسمت و سویی معین و غیرارادی میکشانند. با علم به این «انتخاب گریزناپذیر» چگونه میتوان به این پیکر سنگین تکنیکال، روح و جوهری متفاوت تزریق کرد؟ این امکان را باید در سطحی نظری و فلسفی مطالعه و ملاحظه کرد و فلسفه در این معنا و در این مقام طلب میشود؛ بخصوص كه فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما مجهز به الگویی خاص از زیست اخلاقی و جمعی و مشتمل بر نگاهی متفاوت به آینده است. قدر مسلّم این آینده با طرح تاریخانگارانه عالم مدرن، همخوانی ندارد و آینده عالم را هم ایصال به آخرین ایستگاههای مدرنیته نمیداند و لاجرم در عرضه الگوی زیست امروز و اینجا نیز خود را توانا میبیند. این توانایی را باید آگاهانه و عالمانه به نسل امروز شناساند و ظرفیتهای حقیقی آن را به اشکال مختلف معرفی کرد. این معنا را نباید دست کم گرفت که نقش تاریخی و تمدنساز تعلیمات و حیانی ـ بویژه در این سرزمین ـ همچنان ناشناخته است؛ تا رسیدن به این خودآگاهی راه درازی در پیش است. آفت بزرگ در این مسیر، اعتقاد ایدئولوژیک به قهر و غلبه تاریخ غربی بر عالم و باور به تقدیر اجتنابناپذیر غربی شدن عالم است. اگرگفته شود که سیر آفاقی در جهت گذار از این عالم ناممکن است، اما بیشک بمدد سیر انفسی، تأمل و سیر در امکانات بیشمار هستی برای هر صاحب خردی همیشه فراهم است؛ آنهم نه سیری خیالی و وهمی، بلکه سیری خردمحور و واقعنگرانه. اولین گام در این راه، آزاد شدن از باور تحمیلی برآمده از هیستوریسیسم و قیود و لوازم آن است که ناخواسته در ضمیر برخی عالمان عصر نیز مستقر شده است. این معنا متضمن دعوت و تذکری است که بیتردید به گشایش آفاقی نو میانجامد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
78 - ریشه تاریخی مفهوم و مصداق مادة¬المواد و صادر اول در فلسفه یونان
علی حقی عباس جوارشکیان حسین بلخاری قهیتردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است. فلسفه که تابناکترین وجه تع أکثرتردیدی نیست تاریخ اندیشه در حیات بشر، خصوصیتی تداوم یافته و سیری تسلسلی دارد. البته ابداعات و خلق مسائل و موضوعات جدید در این تاریخ حضوری مداوم و مبارک داشته است، اما هرگز این ابداعات سیر تسلسلی کمال اندیشه در حوزه فلسفه را منقطع نساخته است. فلسفه که تابناکترین وجه تعقّل بشری در سرگذشت اندیشه هاست، عهده دار تبیین عقلی مهمترین موضوعات حیات بشر بوده که بی شک از جمله بارزترین آنها تبیین نسبت میان خالق و فاطر عالم با موجودات و مخلوقات است. حال اگر ظهور فلسفه در یونان را وجه برجسته تاریخ فلسفه بدانیم چگونگی رویکرد این فلسفه به مادةالمواد و سپس صادر اول از جمله جذابترین و مهمترین وجوهات این تاریخ است. نوشتار حاضر با روش تحلیلی کوشیده است سابقه تاریخی صادر اول در تاریخ فلسفه اسلامی (عقل: اول ما خلقالله العقل) را با رجوع به اندیشه یونانیان در اینباب مورد تأمل و تحقیق قرار دهد. فرض بر این است که سرگذشت اندیشه در تمدن اسلامی با تأمل بر روی برخی اندیشههای یونانی همراه است و با بازخوانی عمیق مصادر فکری خود (چون قرآن و روایات) به پی ریزی ساختار فلسفی خویش همّت گمارده است؛ با این تأکید و تنبیه این نکته که قرآن و روایات محور مطلق این پیریزیند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
79 - تبیین نظریه فراتاریخ در اندیشه هانری کربن
سیدعلی علمالهدی مرضیه اخلاقی ناصر محمّدی حسن سیدعربهانری کربن (1903 ـ 1978.م) فیلسوف فرانسوی و نخستین مفّسر غربی فلسفه سهروردی است. اندیشههای او مشتمل بر تأویل، پدیدارشناسی و «نظریة فراتاریخ» است. هدف پژوهش حاضر، شرح و بررسی این نظریه و تأثیر آن در بررسی وی از فلسفه و عرفان ایرانی- اسلامی است. در گسترة مطالعات نظری درب أکثرهانری کربن (1903 ـ 1978.م) فیلسوف فرانسوی و نخستین مفّسر غربی فلسفه سهروردی است. اندیشههای او مشتمل بر تأویل، پدیدارشناسی و «نظریة فراتاریخ» است. هدف پژوهش حاضر، شرح و بررسی این نظریه و تأثیر آن در بررسی وی از فلسفه و عرفان ایرانی- اسلامی است. در گسترة مطالعات نظری درباره تاریخ، «فلسفة تاریخ» برگرفته از مطالعات فلسفی است و بر این اساس به بررسی تاریخ و حوادث آن میپردازد. بنظر کربن، گزارش تاریخ فلسفه، بر مبنای نظریه فلسفه تاریخ قابل بررسی نیست؛ زیرا نمیتوان حوادث آن را براساس ربط علّی و معلولی توصیف کرد. اندیشه کربن در این مسئله مبتنی بر الهیات است و با رهیافت، نسبت تاریخ و انسان، ادوار حکمت ایران باستان، فلسفه اسلامی و بویژه فلسفه سهروردی (540 ـ 587 ﻫ .ق) و عرفان را تفسیر کرده و حوادث آن را مسبوق به عالم مثال دانسته است. آموزههای ادموند هوسرل (1859 ـ 1928.م) و مارتین هایدگر (1889 ـ 1976.م)، او را در طرح نظریه فراتاریخ یاری کرده است. جستار حاضر نخستین تلاش برای بررسی و تحلیل نظریه فراتاریخ نزد هانری کربن خواهد بود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
80 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریفلسفه در هر زمان و مكاني كه ظهور يافته، بيشك با كلّيت روحي و قومي و يا وجوهي از فرهنگ و نحوة زيست و باور ساكنان آن نسبت داشته است. اما تصديق و تفصيل اين امر چندان هم ساده نيست و براي نمونه ميتوان پرسيد ظهور عناويني چون «فلسفه هندي»، «فلسفه چيني»، «فلسفه ژاپني»، «فلسفه أکثرفلسفه در هر زمان و مكاني كه ظهور يافته، بيشك با كلّيت روحي و قومي و يا وجوهي از فرهنگ و نحوة زيست و باور ساكنان آن نسبت داشته است. اما تصديق و تفصيل اين امر چندان هم ساده نيست و براي نمونه ميتوان پرسيد ظهور عناويني چون «فلسفه هندي»، «فلسفه چيني»، «فلسفه ژاپني»، «فلسفه آفريقايي» و مانند آن و راهيابي آنها در گفتمان تاريخي و اجتماعي يكي دو دهه اخير دقيقاً به چه معناست؟ آيا پسوندهاي قومي و جغرافيايي به واژه فلسفه، نشان از ويژگيها و اختصاصاتي دارد كه در ساير اقوام و فرهنگها ديده نميشود؟ آيا اساساً فلسفه ميتواند به حوزة جغرافيايي خاصي تعلق داشته باشد و در اينصورت رواج اصطلاحات «فلسفه غربي»، «فلسفه شرقي»، «فلسفه اروپايي» يا «فلسفه ايراني» چه ممّيزاتي را افاده ميكند؟ به فرض وجود اين فلسفهها در ساحت نظر و وجدان، نشان و تأثير خارجي آنها چگونه و كجاست و مؤدّي به چه نتايج و پيامدهايي در زندگي و عمل ـ بويژه در عالم كنوني ـ گرديده است؟ پاسخ بدين پرسشهايي از ايندست، چندان آسان نمينمايد، زيرا اين اصطلاحات مركّب، تصوراً و تصديقاً به روشن شدن مفاهيم بسيط آنها قيام دارد و پس از ايضاح و روشني بايد پرسيد تفصيلاً چه امكاناتي را فراروي ذهن ميگشايد. ترديدي نيست وجهي از اين موضوع، به ظهور بحران در فلسفه و فرهنگ غربي بازميگردد؛ يعني همان زمينه يا زمينههايي كه سبب تحول در مطالعات شرقشناسي و اقبال به عناويني چون «فلسفه تطبيقي» گرديد. تا قبل از قرن بيستم، اصطلاح «فلسفه چيني» شايد بيمعنا و مهمل مينمود، اما از زمان اعلام بحران در فلسفة غرب و سيطره نيستانگاري برآمده از آن، توجه به امكاناتي متفاوت از امكانات فعليت يافته و تماميت تفكر غربي رونق گرفت. از نشانههاي بارز آن، همين رونق فلسفه تطبيقي، اديان تطبيقي و عناوين مشابه با آنهاست كه در بطن خود به جستجوي افق يا افقهاي ديگري در پايان تاريخ تجددّ نظر دارد. اينكه اين جستجو از سنخ نگاه تاريخي است يا پديدارشناختي و آيا ميتواند به خروج از فروبستگي اين عالم مددي برساند يا خير، موضوعي است در خور تأمل و البته هنوز به مرحله آزمون توانمندي خود نرسيده است. از سوي ديگر، واژگان مذكور، حاوي واكنش و البته اعتراضي است به هژموني فلسفة معاصر و بروز نارساييها و تعارضات دروني آن كه بويژه در خارج از مرزهاي اروپايي و آمريكايي آن خود را آشكارتر ميسازد. اين وضعيت، وضعيت پيچيدهيي است كه طرد و تمنّاي فلسفه غرب را توأمان با خود دارد، اما در عين حال فرصتي است مغتنم براي حيات دوباره فرهنگهاي كمجان يا بيجاني كه در زير بار سنگين فرهنگ مصرف و تكنيك دنياي مدرن به فراموشي سپرده شدهاند. در اين ميان، التفات جدّي و پرسشگرانه نسبت به «فلسفه ايراني» شايسته و بايسته است؛ هرچند در آغاز از پيرايههاي ناسيوناليسم و قومگرايي و تعصب ملي بايد خالي شود و هرچند ظرفيت اين فلسفه در مواجهه با پرسشها و نيازهاي بشر امروز مبهم است. «فلسفه ايراني» از اين امتياز بزرگ برخوردار است كه نه واكنشي است به سيطرة فلسفه غربي و پيامدهاي آن و نه پديدهيي است بيريشه و تاريخ. اكنون ميتوان بمدد پژوهشهاي دقيق تاريخي و زبانشناختي، شواهد و قرينههاي متعددي از وجودشناسي، كيهانشناسي، اخلاق و بطوركلي حكمت عملي اين فلسفه را كه بر محور نور و ذوق و اشرق روحي و باطني است، تشخيص داد؛ چنانكه گروهي از ايرانشناسان و اسلامشناسان و مستشرقان دوره اخير نيز سخت بدان روي آوردهاند. آگاهي ما از حكمت خسرواني، حكماي فُرس و حكمت مغان در قياس با ميراث بزرگ و سترگ آنان بسيار اندك است. امتياز ديگر اين سنت حكمي آن است كه از آفت قومي و محدوديت جغرافيايي مبرّاست و به پهنة وجود و ساحت ظهور آفريدگار چشم دوخته است. «فلسفه ايراني» هرچند بظاهر در قلمرو پژوهشهاي اهل فلسفه ميگنجد، اما با اطمينان ميتوان گفت اهالي تاريخ و ادب و هنر و سياست و اخلاق را نيز به جستجوي زوايا و امكانات خويش فراميخواند. اميد كه محققان و دانشمندان جوان ما به شناخت و معرّفي اين ميراث و سنت غني اهتمام ورزند و محصّلان و دانشجويان را به كاوش در مدارك و اسناد و گواهيهاي تاريخي آن فراخوانند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
81 - درآمدي بر فلسفه «تاريخ فلسفه»
مسعود امیدموضوعيت تاريخ فلسفه و پرسش از آن در عين حال که زمينههايش در گذشته وجود داشت، اما يكي از مسائل نوپديدي است كه در دو قرن اخير، ذهن و زبان فيلسوفان را بشدت بخود مشغول داشته است. اينکه معنا و ماهيت تاريخ فلسفه چيست؟ مقام ثبوت و اثبات آن کدام است؟ امري پايان يافته است يا در أکثرموضوعيت تاريخ فلسفه و پرسش از آن در عين حال که زمينههايش در گذشته وجود داشت، اما يكي از مسائل نوپديدي است كه در دو قرن اخير، ذهن و زبان فيلسوفان را بشدت بخود مشغول داشته است. اينکه معنا و ماهيت تاريخ فلسفه چيست؟ مقام ثبوت و اثبات آن کدام است؟ امري پايان يافته است يا در شرف شکلگيري و بسط است؟ نسبت ما با آن چيست و در قبال اين نسبت چه بايد باشد؟ تاريخ است يا فلسفه يا از سنخ فلسفي است؟ تفاوت آن با تاريخ علم و دين و هنر و... چيست؟ و... همه سؤالات برجسته در زمينه تاريخ فلسفه هستند. نوشتار حاضر بر آن است تا بدليل توجه به مسائل مربوط به تاريخ فلسفه (در ايران و جهان) و وسعت يافتن آنها، ضمن موضوعيت دادن بدان در قالب عنوان «فلسفه تاريخ فلسفه»، به مباحثي چند در باب آن بپردازد. در گذشته در عالم فلسفه، از فلسفه نظري تاريخ و فلسفه علم تاريخ سخن بميان آمده، اما بنظر ميرسد که امروز وقت آن است تا در باب «فلسفه تاريخ فلسفه» نيز سخن بگوييم، اساسيترين مباحثي که در اين نوشتار در باب فلسفه تاريخ فلسفه مطرح ميشود است عبارتند از: جايگاه آن در شاخههاي فلسفي و امکان و ضرورت و مطلوبيت آن، درنهايت بنظر ميرسد که ميتوان فلسفة «تاريخ فلسفه» را بعنوان زمينه مطالعاتي يا شاخه جديدي از فلسفههاي مضاف در نظر گرفت و حتي واحدي درسي دانشگاهي با اين عنوان تدارک ديد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
82 - نقش مسيحيت در بازگشت فلسفه يوناني به ايران عصر ساساني
زهرا عبديموضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاونگونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يون أکثرموضوع نوشتار حاضر نقش مسيحيت در انتقال علوم يوناني بخصوص فلسفه به ايران عصر ساساني است. دين مسيحي در ابتدا شکلي برادرانه و تعاونگونه داشت و بعدها بود که معلمين و قدسين مسيحي جهت تثبت و تعلم خداشناسي ناچار به استفاده از يک دستگاه فلسفي شدند که آن را از آراء فيلسوفان يوناني يعني افلاطون، ارسطو و پيروان آنها نظير نوافلاطونيان اقتباس کردند. بدعتهايي نظير نستوري، منوفيزيست و... نيز که در مسيحيت پديد آمدند با تکيه بر آراء فلسفي، خداشناسي نظري خود را تعليم دادند. همچنين مسيحيان سرياني زبان حوزه بينالنهرين که اغلب نستوري بودند، در مدارس خود آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان را به سرياني ترجمه ميکردند تا ضمن آموزش فلسفه در حوزه ديني از آن استفاده کنند. مهاجرت اين جمعيتها به ايران بر اثر پناهندگي يا اسارت باعث انتقال علوم يوناني به ايران شد. نوشتار حاضر به استناد منابع کتابخانهيي و به روش توصيفي ـ تحليلي اين مباحث را مورد بررسي قرار داده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
83 - دلايل اشراقي بودن فلسفه ابن سينا در ترازوي نقد
عبدالحسین خسروپناه حسام الدین مؤمنی شهرکی سید حمید فرقانی دهنویيکي از مسائل مهم موجود در حوزة ابنسيناشناسي، مشائي يا اشراقي بودن فلسفة وي است. برخي بر اين باورند که فلسفة شيخالرئيس اشراقي است و براي اثبات اين مدعا دلايلي را ذکر ميکنند که در يک تقسيمبندي کلي ميتوان گفت دستهيي از اين دلايل مبتني بر آثار خود شيخ و دسته يي ديگر بر پ أکثريکي از مسائل مهم موجود در حوزة ابنسيناشناسي، مشائي يا اشراقي بودن فلسفة وي است. برخي بر اين باورند که فلسفة شيخالرئيس اشراقي است و براي اثبات اين مدعا دلايلي را ذکر ميکنند که در يک تقسيمبندي کلي ميتوان گفت دستهيي از اين دلايل مبتني بر آثار خود شيخ و دسته يي ديگر بر پايه منابع معرفتيي ميباشد که او از آنها بهره برده است. نگارندگان معتقدند نقدهايي بر دلايل و شواهد اشراقي بودن فلسفة ابن سينا وارد است، بنابرين در نوشتار حاضر ابتدا به تعريف فلسفة اشراقي و تبيين دقيق و موجز دلايل و شواهد معتقدان اشراقي بودن فلسفه ابنسينا پرداخته شده و در گام بعدي، دلايل مذکور مورد نقد و بررسي قرار گرفته و ضعف آنها مشخص گرديده است. روش محققان در اين پژوهش تحليلي ـ انتقادي است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
84 - عناصر و جايگاه مفهوم تخنه در فلسفه يونان باستان و بررسي ديدگاه هايدگر درباره آن
حسن مهرنیا حسین لطیفی مهدی ذاکریيکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. ما أکثريکي از جنبههاي مهم و تأثيرگذار در فلسفة فناوري، سابقة تاريخي مفاهيم مرتبط با اين موضوع در سخنان نويسندگان و متفکران دنياي باستان است. از ميان اين مفاهيم، مفهوم «تخنه» بمعناي فن، صنعت يا هنر و جايگاه آن در آثار بجا مانده از يونان باستان، از اهميت بيشتري برخوردار است. مارتين هايدگر از نخستين کساني بود که بررسي مفهوم تخنه در يونان باستان را مقدمة درک متمايز از تکنولوژي مدرن تلقي کرد و در اين زمينه ديدگاهي خاص داشت. پژوهش حاضر با بررسي سه گروه از متون يوناني در پي آن است كه ابتدا عناصر اصلي مفهوم تخنه در نگاه نويسندگان و متفکرين يونان باستان را رديابي نمايد و همچنين با بررسي ديدگاه هايدگر، نقطة ثقل تحليل او در اين مسئله را بازيابي کند. درنهايت روشن ميگردد که اولاً، مفهوم تخنه، مفهومي غني است که با توجه به داشتن عناصر مختلف، براي کاربست در مباحث فلسفي براي متفکران يوناني جذاب بوده است و عناصر اصلي آن در طول دوران باستان تکرار شدهاند؛ گرچه در برخي دورهها، به تناسب شرايط زمانه و ديدگاه هر متفکر، برخي عناصر در آن پررنگتر شده است و نيز فروکاست اين مفهوم پيچيده و چندبعدي به يک عنصر کلي، درست و دقيق بنظر نميرسد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
85 - بررسي مباني و مؤلفههاي فلسفه تطبيقي در انديشه ايزوتسو
حمیدرضا اسکندری دامنه قاسم پورحسنفلسفه تطبيقي تاکنون بواسطه چيرگي نظريه شباهت و رويکرد پديدارشناسي کربن، بدرستي مورد واکاوي قرار نگرفته است. در ايران عمدتاً نامي از نظريه فراتاريخي و ايزوتسو برده نشده و پژوهشهاي درخوري در اين زمينه صورت نپذيرفته است. ديدگاه فراتاريخي ايزوتسو اگرچه گسست بنيادين از رويکر أکثرفلسفه تطبيقي تاکنون بواسطه چيرگي نظريه شباهت و رويکرد پديدارشناسي کربن، بدرستي مورد واکاوي قرار نگرفته است. در ايران عمدتاً نامي از نظريه فراتاريخي و ايزوتسو برده نشده و پژوهشهاي درخوري در اين زمينه صورت نپذيرفته است. ديدگاه فراتاريخي ايزوتسو اگرچه گسست بنيادين از رويکرد اورسلي و حتي تاريخينگري است، اما نظر بديعي محسوب شده که نيازمند تأمل دقيقتري ميباشد. از اينرو تحقيق حاضر عهدهدار واکاوي مؤلفهها و مباني فلسفه تطبيقي در انديشه ايزوتسو ميباشد. در اين راستا، اهميت و جايگاه ايزوتسو در فلسفه تطبيقي، چيستي فلسفه تطبيقي، ضرورت و امکان فلسفه تطبيقي و همچنين اروپامحوري در انديشه ايزوتسو مورد بررسي قرار گرفته تا روشن گردد طبق مباني وي چگونه ميتوان به ضرورت و امکان فلسفه تطبيقي دست يافت و در عين حال از انتقادهايي که به ساير رويکردهايي فلسفه تطبيقي وارد است، مصون ماند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
86 - تاریخ فلسفه و الگوهاي آن
مسعود امیدآيا ميتوان تاريخ فلسفه را از منظر الگوها نگريست؟ باعتقاد نوشتار حاضر با تأمل در تاريخ فلسفه ميتوان ردپاي الگوهايي را براي فيلسوفي و فلسفهورزي آشکار ساخت. مراد از الگوي فيلسوفي بمعناي عام، قالبي تمثيلي است که فيلسوف بلحاظ آن و در چارچوب و در محاکات با آن، فلسفهورزي و ف أکثرآيا ميتوان تاريخ فلسفه را از منظر الگوها نگريست؟ باعتقاد نوشتار حاضر با تأمل در تاريخ فلسفه ميتوان ردپاي الگوهايي را براي فيلسوفي و فلسفهورزي آشکار ساخت. مراد از الگوي فيلسوفي بمعناي عام، قالبي تمثيلي است که فيلسوف بلحاظ آن و در چارچوب و در محاکات با آن، فلسفهورزي و فلسفه خود را شکل ميدهد. از ديدگاه اين نوشتار، مجموعه الگوهاي تاريخ فلسفه را ميتوان مورد طبقهبندي کلي قرار داد و سپس به توضيح اقسام هريک از آنها پرداخت. برحسب جريان تاريخ فلسفه و فعاليت فيلسوفان در آن، نخست ميتوان الگوهاي فيلسوفي را در سه دسته کلي الگوهاي خنثي نگر، مثبت نگر و منفي نگر دستهبندي کرد. مدلهاي آيينهيي (انعکاسي) و روايي (بازگويي) در دسته خنثي قرار ميگيرند. اما الگوهاي مثبتنگر، نخست در دو دسته مکانيکي و ارگانيکي قرار دارند که در آن مدل دايرةالمعارفي مربوط به دسته نخست است و اما مدلهاي رياضي ـ درختي (دکارت)، رياضي ـ هندسي (اسپينوزا)، پازلي (هيوم)، معماري (کانت)، معماري ديالکتيکي (هگل)، معماري ارگانيکي کلگرايانه (شوپنهاور)، معماري پديدارشناختي(هايدگر در وجود و زمان) و معماري منطقي (ويتگنشتاين متقدم) را ميتوان در دسته دوم قرار داد. مدل درمانگر (ويتگنشتاين متأخر) و فلسفههاي پست مدرن را ميتوان در ذيل الگوهاي منفينگر لحاظ کرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
87 - هراکليتوس، اخلاق و فضيلت
مجيد ملايوسفي مریم صمدیههراکليتوس از جمله فيلسوفان پيشاسقراطي مهمي است که در زمينة اخلاق پارهنوشتههايي از وي باقي مانده است. براي فهم ديدگاههاي اخلاقي وي علاوه بر پارهنوشته هاي موجود، توجه به بستري که تفکر هراکليتوس در آن شکل گرفته، ضرورت دارد. هراکليتوس تحتتأثير دو سنتي قرار داشت که در عص أکثرهراکليتوس از جمله فيلسوفان پيشاسقراطي مهمي است که در زمينة اخلاق پارهنوشتههايي از وي باقي مانده است. براي فهم ديدگاههاي اخلاقي وي علاوه بر پارهنوشته هاي موجود، توجه به بستري که تفکر هراکليتوس در آن شکل گرفته، ضرورت دارد. هراکليتوس تحتتأثير دو سنتي قرار داشت که در عصر وي جريان داشتند: سنت اول تحتتأثير هومر، شعرا و حکماي اوليهيي چون سولون، باياس و ديگران بود که ويژگي بارز آن اعتقاد به خدايان انسانوار بود. سنت ديگر، سنت علمي و فني جديدي بود که در همان قرن در ميلتوس تحتتأثير کساني همچون طالس و آناکسيمندر شکل گرفته بود که دغدغه اصلي آن جهان شناسي، يعني فهم چگونگي ايجاد، بقا و درنهايت فناي نظم جهاني بود. در واقع، فلسفه هراکليتوس را ميتوان پلي ميان اين دو سنت مختلف دانست. از آنجايي که هراکليتوس، قانون جهاني و قانون انساني (نظم جهاني و نظم انساني) را يکي ميدانست، ميتوان گفت که موضوع و هدف واقعي وي نه جهان فيزيکي بلکه موقعيت و وضعيت انسان در آن بود. اخلاق هراکليتوس همچون ساير فلاسفه يونان باستان گونه يي اخلاق فضيلت بود که محور اصلي آن را فضيلت و سعادت شکل ميداد. هراکليتوس در حوزه فضايل، هم به فضايل اخلاقي و هم به فضايل عقلاني پرداخته است. وي درخصوص فضايل اخلاقي با تفکيک ميان لذات جسماني و غيرجسماني، درنهايت افراط و تفريط را مردود شمرده و اعتدال و ميانه روي در لذات را بعنوان ملاک رفتار انسان معرفي ميکند. در زمينه فضايل عقلاني نيز بر فضيلت حکمت تکيه کرده و بر اين باور است که حکمت، صرف زياد دانستن نيست، بلکه حکمت، معرفت متأملانه و آگاهانهيي است که مطابق لوگوس باشد. در نتيجه، تأکيد بيشتر وي بر فضايل عقلاني است تا فضايل اخلاقي. درنهايت نيز هراکليتوس سعادت انسان را نتيجه شناخت و رفتار مطابق لوگوس ميداند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
88 - تحليل مباني فلسفي انسانشناسي در فلسفه مصر باستان
محمد حسین مدد الهی حسین زمانیهايونانيان از مدتها پيش از ظهور تالس در قرن ششم قبل از ميلاد، با فرهنگ مصر آشنايي نزديک داشته و از دانش آنها بخصوص در حوزه رياضيات بهره فراوان برده اند. در حوزه فلسفه نيز مطالعات اخير نشان ميدهد که تالس از نزديک با تفکر مصر باستان آشنا بوده و در مباحث فلسفي خود متأثر از ا أکثريونانيان از مدتها پيش از ظهور تالس در قرن ششم قبل از ميلاد، با فرهنگ مصر آشنايي نزديک داشته و از دانش آنها بخصوص در حوزه رياضيات بهره فراوان برده اند. در حوزه فلسفه نيز مطالعات اخير نشان ميدهد که تالس از نزديک با تفکر مصر باستان آشنا بوده و در مباحث فلسفي خود متأثر از انديشههاي مصريان باستان بوده است. در تفکر مصريان باستان برغم بهرهگيري از اسطورهها براي تحليل و تبيين حقايق جهان هستي، رگههايي از تفکر فلسفي به معني خاص آن نيز ديده ميشود. در تفکر مصر باستان در مباحثي همچون هستيشناسي، سياست و جامعه و انسانشناسي رگههايي از تفکر ناب فلسفي مشاهده ميشود؛ تفکري که بر محور مفهوم عميق و ذو ابعاد «مآت» شکل ميگيرد. مآت در عرصه هستيشناسي بمعناي نظم، در عرصه سياست و جامعه بمعناي عدالت و در عرصه انسانشناسي بمعناي راستي و درستي است. در عرصه انسانشناسي بطور خاص مصريان باستان بر اين عقيدهاند که وجود انسان داراي ابعاد و مراتب نهگانهيي است که در بين اين ابعاد و مراتب نوعي وحدت حاکم است. آنچه باعث ظهور تام اين مراتب و بخصوص آخرين مرتبه آن يعني تفکر و انديشه و بتبع آن جاودانگي انسان است، تبعيت از مآت يا قوانين حاکم بر نظام هستي است. بدين شکل، ايشان بين انسانشناسي و هستيشناسي خود ارتباطي نزديک ايجاد ميکنند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
89 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریاين واقعيت كه ملت ايران در طول تاريخ باشكوه و دراز دامن خود، روزها و دوران سخت و دشواري را پشت سرگذاشته و همواره سربلند و سرفراز، تن به خواري و ذلّت ـ بويژه در مقابل دشمن و دشمنان خود ـ نداده است، مورد تصديق و اجماع مورخّان و آشنايان به تاريخ جهان بوده و هست. از آن ايام أکثراين واقعيت كه ملت ايران در طول تاريخ باشكوه و دراز دامن خود، روزها و دوران سخت و دشواري را پشت سرگذاشته و همواره سربلند و سرفراز، تن به خواري و ذلّت ـ بويژه در مقابل دشمن و دشمنان خود ـ نداده است، مورد تصديق و اجماع مورخّان و آشنايان به تاريخ جهان بوده و هست. از آن ايامي كه پارسيان و ايرانيان دست سلوكيان و مغولان را از منابع مادي و معنوي اين كشور كوتاه كرده و با رشادت و دلاوري كمنظير، متجاوزان را از خاك و سرزمين خود بيرون راندهاند تا همين چهار دهه اخير كه نه تنها دشمن را با زبوني از كشور عقب راندند، بلكه دست تطاول آنان را نيز قطع كردند، حوادث و رويدادهاي كوچك و بزرگي بر پايه همين آزاديخواهي و استقلالطلبي اين ملت شريف رخ داده است. امروز نيز همين ملت رشيد و آگاه، شاهد انواع فشارها، تهديدها و محدوديتهاي ظالمانه از سوي قدرتها و عوامل ريز و درشت آنها در منطقه و ساير نقاط است كه تنها و تنها بجهت عدم تمكين در برابر خواستههاي ناحق و غيرانساني آنان بايد اين وضع را تحمل كند. اين وضع بيشك تاوان همين ويژگي و همين ايستادگي ملت ايران در برابر زورگويان زمانه است كه اگر غير از اين بود، انواع امتيازات و حمايتها را ـ البته در ازاي فروش و حراج غيرت و عزّت ملّي خويش ـ از جانب قدرتمندان دريافت ميكرد. كيست كه امروزه نداند شماري از كشورهاي ظاهراً ثروتمند و مرفّه منطقه، چگونه با اشاره فلان مسئول آمريكايي و اروپايي، طومارشان در هم ميپيچد و در عين حال ثروت و منافع بيحساب و كتاب آنان چگونه به جيب ارباب ميرود؟ آيا براي خفّت و خواري يك ملّت كافي نيست كه صدر و ذيل حكّام و واليان آنها را بيگانگان معين سازند و همه چيزشان را به تاراج برند و به اين خوش باشند كه از زرق و برق برجها و عمارتها و مظاهر مدرن برخوردارند و همزمان تقدير آنان جزئاً و كلاً بدست اجنبي باشد؟ وقتي كريستوفر مارلو در نمايشنامه خويش بنام «دكتر فاستوس» به معامله بشر جاهطلب با شيطان و سرنوشت اين معامله ميپردازد، درواقع تقدير تراژيك انسان مدرن در عرصه دين و سياست و اخلاق را ترسيم ميكند. او نشان ميدهد انساني كه خواهان خدايي كردن بر روي زمين و بدنبال تثبيت فرعونيت خويش است، شرافت خود را با قدرت پوشالي شيطاني معاوضه و معامله ميكند. تقدير امروز بشر مدرن نيز چنين است كه توأمان شاهد بدترين رفتارهاي غيرانساني عليه ملتهاي مظلوم تحت لواي دمكراسي و ليبراليسم و نيز شاهد ارتجاعيترين حكومتهاي وابسته است كه منافع يك قوم را فداي رضايت حاكمان آمريكايي و اروپايي ميكنند؛ يعني بشر جاهل ميتواند اخلاق، دين و ارزشهاي اصيل بشري را با جلوههاي مجازي و بيبنياد حيات ناسوتي معاوضه كند و اين حكايت همچنان در ادوار تاريخ تكرار ميشود. اما سنت الهي چنين بوده و هست و خواهد بود كه فرعون و فرعونيّت را زبون و خوار سازد و امروز نيز ملت بزرگ ايران به پشتوانه فرهنگ غني و قويم خود، با تمام وجود از ميراث بزرگ ديني و ملّي خود نگاهباني كرده و دير نيست كه پيروزي ديگري را بر كارنامه درخشان حقطلبي خود بيفزايد و يقيناً شيريني اقتدار و عزّت خويش را خواهد چشيد. انشاءالله تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
90 - فيلوپونوس و تطور انديشه فلسفي وي
فرهاد اسدی مریم سالم سید محمد اسماعیل سید هاشمیفيلوپونوس، فيلسوف نوافلاطوني ـ اسکندراني دورة متأخر، در اکثر علوم عصر خود به حدي متبحر شده بود که برخي به او لقب علاّمه دادند. ولي اين تنها خصوصيت بارز اين متفکر مدرسة اسکندريه نيست. انديشة فيلوپونوس در طول عمر آکادميک خود، دچار نوسانات شگرفي گرديد که برخي شجاعت او را د أکثرفيلوپونوس، فيلسوف نوافلاطوني ـ اسکندراني دورة متأخر، در اکثر علوم عصر خود به حدي متبحر شده بود که برخي به او لقب علاّمه دادند. ولي اين تنها خصوصيت بارز اين متفکر مدرسة اسکندريه نيست. انديشة فيلوپونوس در طول عمر آکادميک خود، دچار نوسانات شگرفي گرديد که برخي شجاعت او را در نقد و ردّ آراء پيشينيان در حدّ يک قهرمان ستودهاند و وي را راهگشاي تفکر نقّادانه دانستهاند و برخي هم وي را بزدل و طمّاع دانستهاند که براي نجات جان خويش و اغراض مادي، در مقابل فشار حکومت مسيحي ـ رومي تسليم شد و از دستاوردهاي فلسفي خويش دست شست. در نوشتار حاضر تلاش شده تا حدي، پرده از چهرة رازآلود اين فيلسوف، با استناد به آثار ارزشمند پژوهشگران معاصر، کنار زده شود و در جهت تعميق فهم درست از سير تطور انديشة فلسفي در تاريخ فلسفه گامي، هرچند کوچک، برداشته شود. از جمله مواردي که اين نوشتار مورد توجه قرار ميدهد، چگونگي تعامل مدرسة اسکندريه با حکومت مقتدر مسيحي است، بنحوي که در دورة مورد نظر، زمينة رشد و نموّ فيلسوفان و شارحان مروّج انديشة ارسطويي از جمله فيلسوف مورد نظر ما فراهم گرديد. ولي شايد مهمترين دستاورد اين نوشتار بررسي رويکرد نقّادانة فيلوپونوس نسبت به آراء ارسطو و اسلاف وي و مقايسة تطبيقي مهمترين آراء فلسفي فيلوپونوس در دو دوره از فعاليت آکادميک وي باشد؛ آراء متضاد و گاه متناقضي که در جاي خود محل بروز مناقشات قابلتوجهي گرديد و آثار خاص خود را بر سير تحول انديشة فلسفي جوامع مختلف از جمله فلسفة اسلامي بر جاي گذاشت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
91 - کانت و تاريخ فلسفه: چشماندازها و نکتهها
مسعود امیدپرسش از تاريخ فلسفه و ديدگاههاي فيلسوفان درخصوص آن، از آن جهت اهميت دارد که مهمترين منبع فلسفهورزي و دانش فلسفه، همانا تاريخ فلسفه است. جريان فلسفه جديد خواه در قالب عقلگرايي و خواه تجربهگرايي، عموماً بدون اظهار نياز به تاريخ فلسفه و موضوعيت دادن بدان و بدون منظري تا أکثرپرسش از تاريخ فلسفه و ديدگاههاي فيلسوفان درخصوص آن، از آن جهت اهميت دارد که مهمترين منبع فلسفهورزي و دانش فلسفه، همانا تاريخ فلسفه است. جريان فلسفه جديد خواه در قالب عقلگرايي و خواه تجربهگرايي، عموماً بدون اظهار نياز به تاريخ فلسفه و موضوعيت دادن بدان و بدون منظري تاريخي در باب آن شکل گرفته است؛ مثلاً دکارت براي تدوين فلسفه خويش تنها به ظرفيتهاي خودِ انديشنده و جهان ممتد نگريست. تجربهگرايان نيز با دَلو تجربهگرايي از چشمه طبيعت آدمي و جهان کيفيات و کميات به استخراج معرفت پرداختند. اما نزد کانت، هر چند آغازگاه کتاب نقد عقل محض تمرکز بر امکانات شناختاري سوژه است، ولي پايان بخش آن، عنوان تاريخ عقل محض ميباشد. حتي مطلع و برخي مضامين تمهيدات وي مشتمل بر چشماندازها و نکتههايي در باب تاريخ فلسفه است. بنابرين ميتوان گفت که وي نيمنگاهي به جريان تاريخ فلسفه نيز داشته است و حتي تدوين و تثبيت فلسفه خود را وامدار فهم ماهيت و تاريخ متافيزيک و علوم و درسها و عبرتهاي آن ميدانسته است. کانت دريافت که بدون نگريستن به تاريخ متافيزيک و ديگر علوم فلسفي و تجربي، درک ماهيت فلسفه و نيز انکشاف و اکتشاف فلسفي مقدور نيست. ظهور نظريه سوژه و کشف ماهيت استعلايي آن بدون لحاظ تاريخ فلسفه و علوم و داشتن منظري تاريخي در باب معارفِ نظاممند آدمي، مقدور نبود. البته نزد کانت با تاريخ فلسفه فينفسه سروکار نداريم، بلکه با تاريخ فلسفهشناسي سروکار داريم. بعلاوه، در همين حد هم نسبت تاريخ فلسفهشناسي يا منظر تاريخي به تعريف و تحديد و تعيين سوژه، از نوع معرفتزاي تقويمي نيست، بلکه ميتواند از سنخ کارکردي تنظيمي باشد. تاريخ فلسفهشناسي ميتواند در حکم يک اصل راهنما براي فهم و کار فلسفي باشد؛ ميتواند نشانهها و ردپاي سوژه را نشان دهد ولي نميتواند فينفسه عهدهدار تعريف يا تکوين آن باشد. اين امر به اين مبنا برميگردد که سوژه کانتي داراي وجه تاريخي است، اما نه آنکه تاريخمند باشد. به بيان ديگر سوژه، تاريخشناس و منظردار و تاريخبند است، ولي نه تاريخمند. تاريخ فلسفه، شرط وقوعي سوژه است و نه شرط استعلايي آن. شرايط استعلايي سوژه، دروني است و در تعريف آن گنجانيده شده است و نه آنکه بيروني و تاريخي و عارض بر آن باشند. اين نوشتار متکفل پرسش از تأملات کانتي در باب تاريخ فلسفه است تا شايد از اين طريق اين وجه مهجور و مسکوت انديشه اين فيلسوف تا حدي مکشوف گردد. از اينرو اين نوشتار به مسائلي از قبيل معنا و تعريف تاريخ فلسفه، تاريخ فلسفهگرايي، پايان تاريخ فلسفه، تمايز و تشابه با تاريخ علم، تقسيمبندي تاريخ فلسفه، نسبت فلسفه و تاريخفلسفه، رابطه فلسفه تاريخ و تاريخ فلسفه و... از نظر وي ميپردازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
92 - واکاوی علل کم توجهی به فلسفه در دوره امویان اندلس
موسی الرضا بخشی استاد عبدالحسین لطیفیاندلس تحت سيطرة حکومت اموي توانست در دوراني که اروپا در رکود قرون وسطايي بسر ميبرد، رهبري فکري اروپا را برعهده گيرد و بر سر رهبري جهان اسلام نيز با بغداد رقابت کند که اوج آن در قرن چهارم هجري رخ نمود. اما برغم پيشرفت علمي مسلمانان و فضاي مطلوب فرهنگي در اين دوره، فلسفه أکثراندلس تحت سيطرة حکومت اموي توانست در دوراني که اروپا در رکود قرون وسطايي بسر ميبرد، رهبري فکري اروپا را برعهده گيرد و بر سر رهبري جهان اسلام نيز با بغداد رقابت کند که اوج آن در قرن چهارم هجري رخ نمود. اما برغم پيشرفت علمي مسلمانان و فضاي مطلوب فرهنگي در اين دوره، فلسفه کمتر مورد توجه قرار گرفت و حتي با تنگناهاي شديدي نيز روبرو شد. از اينرو همين امر، مسئله محوري نوشتار حاضر است تا بر اساس تحليل منابع تاريخي کمتوجهي به فلسفه را که با شکوفايي تمدن اسلامي در آنجا هماهنگي ندارد، مورد واکاوي قرار دهد. در تبيين اين مسئله ميتوان گفت، مسلمانان با فتح اندلس، وارد سرزميني شدند که پيش از آن، کليسا بطور نهادينه خرد گرايي را در آنجا و ممالک پيرامون آن منکوب کرده بود. اما مهمترين عامل عدم اقبال به فلسفه در اندلس، همانا استقرار مذهب مالکي بود که با رويکرد اخباريگري، به خردگرايي مجال بروز نداد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
93 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریتلقي رايج چنين بوده است که «شرقشناسي» بمثابه رشتهيي تحقيقاتي در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي داير بوده و «شرقشناسان» نيز گروهي از استادان و پژوهشگراني بوده و هستند که درباره تمدن و ميراث فرهنگي مشرق زمين به امر آموزش و پژوهش اشتغال دارند. اما اگر اين تلقي تا چند دهه پيش أکثرتلقي رايج چنين بوده است که «شرقشناسي» بمثابه رشتهيي تحقيقاتي در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي داير بوده و «شرقشناسان» نيز گروهي از استادان و پژوهشگراني بوده و هستند که درباره تمدن و ميراث فرهنگي مشرق زمين به امر آموزش و پژوهش اشتغال دارند. اما اگر اين تلقي تا چند دهه پيش اعتباري داشت، اکنون بکلّي دگرگون شده و ضمن نقد بسياري از پيشفرضهاي شرقشناسي، سخن از پايان شرقشناسي به گفتماني غالب مبدل شده است. دربارة مبادي، اصول و پيشفرضهاي شرقشناسي و بويژه سرانجام آن در دورة معاصر نوشتههاي متعددي حتي به زبان فارسي انتشار يافته است و در اينجا مجالي براي پرداختن بدان ولو باجمال نيز وجود ندارد، ليکن به قدر اشاره، التفات به اشتباهات فاحش ـ و شايد جزميت و مقاومت نابخردانهـ برخي مورخان غربي فلسفه و متأثر از آنان در جاهاي ديگر خالي از لطف نيست. پرسش محوري نوشته حاضر اين است كه اکنون با گذشت چهارده قرن از تولد فلسفه و حکمت اسلامي برآمده از فرهنگ و تعليمات وحياني، استعمال واژة «فلسفه عربي» در گفتار و نوشتههاي برخي متخصصان غربي ـ و غربزده ـ تاريخ فلسفه چه توجيهي دارد؟ آيا با وجود انبوهي از پژوهشهاي تاريخي و فلسفي آنهم به زبانهاي مختلف، تکرار اين اصطلاح مجعول و خالي از محتوا به چيزي جز جهالت يا لجاجت گوينده يا نويسنده آن ميتواند دلالت داشته باشد؟ مجعول بودن اين اصطلاح از آنروست که تمامي قراين و آثار مربوط به جريان حکمت و علوم عقلي در عالم اسلام هيچ قيدي جز اسلاميت را نميپذيرد و حتي اگر به حيث زباني و ادبي آثار فلسفي در اين سنت استناد کنيم، حجم بزرگي از اين آثار نه به زبان عربي بلکه به زبان فارسي به نگارش درآمده است. اگر اين گروه از نويسندگان براي توجيه کاربرد اين واژه يعني «فلسفه عربي»، وجود چند چهره فلسفي را در مناطق عربزبان مورد استناد قرار دهند، روشن است که در مقام مقايسه، اين استناد نيز هم بلحاظ کمي و هم بلحاظ کيفي فاقد اعتبار است. نام معدود کساني چون ابواسحاق کندي و ابنرشد در مقابل شمار کثيري از حکماي طراز نخست اين سنت نظير فارابي، ابوعلي مسکويه، ابنسينا، ابوحيان توحيدي، ابوالعباس لوکري، ابوسليمان سجستاني، شهابالدين سهروردي، خواجه نصيرالدين طوسي، ميرداماد، ميرفندرسکي، ملاصدرا و دهها تن در ميانه آنها به انضمام چهرههاي نامدار و حتي کمتر شناخته شده دو مکتب شيراز و اصفهان اساساً قابلمقايسه و قابل رقابت نيست. اين معنا نه تنها در لسان و نوشته گروه کثيري از اسلامشناسان و مستشرقان قديم و جديد ظاهر شده است که حتي بدست آنان برخي از وجوه و زواياي تاريک اين سنت پربار و زاينده به ديگران شناسانده شده است. نمونه بارز آن را بايد در کوششهاي اسلامشناس فقيد معاصر هانري کربن ملاحظه کرد که تمامي اهتمام خويش را با انصراف از مغرب وجود، مصروف کشف مشرق وجود در آثار مشرقيان يعني حکماي ايراني و اسلامي ساخته و اين تنها نمونهيي است از فهرست بلند بالاي پژوهشهاي مستشرقان در قالب دانشنامهها و تکنگاشتهايي که صدالبته خالي از برخي خطاهاي تاريخي و مفهومي هم نيست. با اين اوصاف اصرار برخي نويسندگان و فرهنگنويسان معاصر در استعمال واژة مجعول پيشگفته چه وجهي ميتواند داشته باشد جز جهالت يا تجاهل نسبت به واقعيتهاي محرز تاريخي و يا گرفتاري آنان در جزميتها و پيشفرضهاي نادرست شرقشناسي و يا دخالت اغراض سياسي و يا قيود مليگرايانه و تعصبات کور قومي نظير آن نوع دعاوي که در نوشتههاي مؤلف نقد عقلعربي پديدار گشته است؟! که اثبات سست بودن آن دعاوي را تني چند از صاحبنظران کشورمان بر عهده گرفتهاند. شگفت آنکه انتشار کتابهايي با اين عنوان يا عناوين مشابه را ناشريني برعهده گرفته يا ميگيرند که از اسم و رسمي در محافل علمي دنيا برخوردارند. شايد يادآوري اين پرسش نزد پژوهشگران اين مرز و بوم، انگيزهيي را براي خوانش مجدد سير تاريخي حکمت در عالم اسلام متمايز از مشهورات شرقشناسي فراهم سازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
94 - هستيشناسي رياضي افلاطون در تفاسير اسلامي و غربي
محمد ساکت نالکياشري علينقي باقرشاهيياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقعباو أکثرياضيات همواره از علوم يقيني شمرده ميشده است، اما اينکه معرفت رياضي دربارة چيست، همواره دغدغه ذهني رياضيدانان و فيلسوفان رياضي بوده است. اين نظريه که متعلقات رياضي، اموري مجرد و مفارق از جهان ذهن و انديشه ما هستند به افلاطون نسبت داده شده و عده زيادي از فيلسوفان واقعباور را با تمام اختلافنظرهايشان افلاطونگرا ناميدهاند. مفسران افلاطون، فلسفه رياضي وي را چه از لحاظ هستيشناسي و معناشناسي، چه از لحاظ معرفتشناسي بطور شفاف و سازگار تفسير نکردهاند و اين امر باعث بدفهمي فلسفه رياضي افلاطون و ابهام در کل فلسفه او گرديده است. از جمله، پريچارد، تفسيري از هستيشناسي افلاطون ارائه کرد که بموجب آن، متعلقات رياضي همين محسوسات هستند. بر اساس اين تفسير، تمثيل خط به گونه ديگري تفسير شده و ابهامات موجود در اين تمثيل از ميان ميرود. ما در اين نوشتار اين تفسير را بررسي ميکنيم و آن را با ساير تفاسير هستيشناسي رياضي افلاطون مقايسه كرده و آثار آن را در کل فلسفه رياضي افلاطون ملاحظه مينماييم و نشان ميدهيم فلسفه رياضي افلاطون برخلاف تفسير سنتي آن درگير معماي بناسراف نيست. بعلاوه، بر اساس استدلالهاي صدرالمتألهين نظرية مثل بلحاظ هستيشناسي نظريهيي کاملاً سازگار است؛ نتيجه اينکه فلسفه رياضي افلاطون فلسفهيي سازگار است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
95 - تأثير حکيم سبزواري بر مکتب تهران (تداوم مکتب فلسفي اصفهان قاجاري)
محمدجواد سامي سعيد رحيمياننوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطبالدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و ا أکثرنوشتار حاضر به بررسي نحوة تحقق مکاتب فلسفي اسلامي در حوزه فرهنگي ايران از قرن هشتم تا سيزدهم هجري ميپردازد. در اين راستا سير تحول مکاتب مزبور از «مکتب فلسفي شيراز» (به نمايندگي قطبالدين شيرازي و صدرالدين دشتکي) به «مکتب اصفهان صفوي» (به نمايندگي ميرداماد و ملاصدرا) و از آن به «مکتب اصفهان قاجار» (به نمايندگي ملاعلي نوري و ملااسماعيل خواجوي) و در نهايت وصول آن به «مکتب تهران» (به نمايندگي ملاعلي مدرس زنوزي و ملامحمد رضا قمشهاي و حکيم جلوه) مطرح ميشود و در ادامه به نقش کليدي حکيم سبزواري در تحول مکتب سوم به مکتب تهران پرداخته ميشود. بديهي است بلحاظ دوره زماني انتخاب شده مجال پرداختن به مکاتب پيش از مکتب فلسفي شيراز مانند «مکتب مراغه» (به نمايندگي خواجه نصيرالدين طوسي) و يا پس از مکتب تهران يعني «مکتب نوصدرايي» (به نمايندگي علامه طباطبايي) نبوده است. در اين راستا تلاش شده به ويژگيهاي چهار مکتب مورد نظر و شرايط اجتماعي حاکم بر جامعه و علل رويکرد مردم به حکما و دانشمندان شاخص هر مکتب اشاره گردد. اين پژوهش به شيوه كتابخانهيي و تلاشي تطبيقي نشان ميدهد كه استبداد و ظلم ناشي از رفتار حاکمان و مشروعيتبخشي و همراهي اهل علم، علت عمده تشکيل حلقهها و کانونهاي شبهحزبي به دور قدرتهاي معنوي در لباس حکيم و صوفي بدليل تأثير سخن عارفان و فيلسوفان بوده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
96 - تحلیل انتقادی اندیشههای هانری کربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة یونان
حسن سیدعرب سیّد علی علم الهدی علیرضا پارسا مرضیه اخلاقیهانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تأویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای كربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة أکثرهانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تأویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای كربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة افلاطون، ارسطو و نوافلاطونیان است. این مقاله به نوآوریهای سهروردی پرداخته است تا بدينوسيله وجه تمایز اندیشة او از آن فیلسوفان بيان گردد. در نتیجهگیری نیز پس از جمعبندی مطالب، نقدی کلی به روششناسی کربن و کاستیهای آن مطرح شده است. فلسفة تطبیقی ـ که گاه فلسفة بینافرهنگی نیز نامیده میشودـ رشتهيی از مطالعات فلسفی است که در خلال آن فیلسوفان با نظر به مبانی اندیشة فلاسفه از جریانهای فرهنگی، زبانی و فلسفی متفاوت، به مسائل فلسفی میپردازند و اختلاف و اشتراک آراء آنان را مطالعه میکنند. بعقيدة کربن، فلسفة تطبیقی راهگشای درک صحیح تفکر در تاریخ فلسفه است و او بر این مبنا فلسفة اشراق را با افلاطون و ارسطو تطبیق داده است. بنظر وی این فلسفه برگرفته از دیدگاههای افلاطون است. این وجه نظر مسبوق به اصالت فلسفه در یونان نزد اوست. کربن سهروردی را افلاطون جهان اسلام دانسته است. دیدگاه کربن نوآوریهای سهروردی و تفاوت اندیشة او با افلاطون و نیز انتقاد وی به ارسطو را نادیده میگیرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
97 - مفهومشناسی و جایگاه «بهمن» در متون اوستایی و پهلوی بمثابه صادر اول در حکمت اشراقی
حسن بُلخاري قهي«اول ما خلق الله العقل» که در بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و توسط حکمای بزرگی چون شیخاشراق و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) مورد استناد و تأکید قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است و از آن روشنتر، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ أکثر«اول ما خلق الله العقل» که در بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و توسط حکمای بزرگی چون شیخاشراق و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) مورد استناد و تأکید قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است و از آن روشنتر، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ». این معنا با رجوع و تطبیق با جایگاه عقل در حکمت یونانی که معادل وجود است، اهمیّت و جايگاه عظیمتری نیز مييابد. شیخاشراق بعنوان صدرالحکماء اشراقی چنانكه در رسالة فيحقيقةالعشق (ص268) تصريح كرده، به این روایت مشهور وقوف داشته است. حال پرسش مقاله حاضر اينست كه با توجه به اين تصريح و نيز نصِّ صریح شیخاشراق در حکمةالاشراق که خود را احیاگر حکمت ایران باستان نامیده (یا دستکم یکی از منابع اصلی حکمت خود را حکمت فهلویون دانسته) چگونه میتوان ردپای این بهره گرفتن از حکمت ایران باستان را در اندیشة او نشان داد؟ یکی از مهمترین حلقههای واسط میان حکمت او و حکمت ایرانیان، رجوع شیخ به جایگاه امشاسپندانی چون بهمن یا اردیبهشت در متون اوستایی و پهلوی و قرار دادن آنها بعنوان ارکان نظام نوری و وجودی در حکمت خویش است. در این میان، او بنا به قاعدة «الواحد لایصدر منه الا الواحد»، صادر اول از حضرت نورالانوار را نور اقرب و بنا به حکمت ایرانیان باستان، بهمن خوانده است. اما چه نسبتی میان بهمن و صادر اول وجود دارد؟ بویژه اگر این صادر در اندیشة اسلامی، عقل باشد. این نوشتار با رویکردی تاریخی و تحلیلی به فلسفة انتخاب بهمن بعنوان صادر اول در اندیشة شیخاشراق پرداخته و بویژه بهمن را بعنوان ایزدِ خرد و دانایی، معادل عقل در احادیث اسلامی (بعنوان صادر اول) دانسته است که البته خود نشان از بینش و شناخت عمیق شیخ از حکمت ایران باستان دارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
98 - بررسي کتاب ايضاح الخير المحض و تأثير آن در تاريخ فلسفه اسلامي
غلامحسين احمدي آهنگرکتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است. برقلس با طرح چهار بخشي علت ا أکثرکتاب الخيرالمحض برگرفته از پايههاي الهيات برقلس برغم حجم کمش بهمراه اثولوجيا بيشترين تأثير را در فلسفه اسلامي برجاي نهاده است. برقلس در اين رساله مسائل را در حوزههاي علت اولي، عقول و نفوس مطرح کرده که نزد فيلسوفان مسلمان پذيرفته شده است. برقلس با طرح چهار بخشي علت اولي، وجود، عقول و نفوس در نظريه جهانشناختي صدور مبتني بر فيض و تقسيم هريک از عقول و نفوس به اولي و ثانوي و طرح آنها براساس جايگاه وجودي و شرافتشان از نظريه صدور فلوطين فاصله ميگيرد. با ترجمه کتاب الخيرالمحض به عربي بعلت سازگاري بيشتر آن با انديشههاي ديني و وحياني فيلسوفان مسلمان، حضوري پر رنگ نزد آنان يافت؛ بگونهيي که در مواردي عين الفاظ و عبارات الخيرالمحض در آثار آنان آمده است مانند رساله في المعالم الاهيه عامري، اما نزد بقيه، اصول و مبادي و مسائل الخيرالمحض با صورتبندي جديدي آمده است. ما در نوشتار حاضر تلاش ميکنيم تا تأثير آن را نزد فيلسوفان مسلمان اثبات نماييم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
99 - مقام فلاسفه در تأويل قرآن از ديدگاه ابنرشد
روح اله عليزادهابوالوليد محمد بن رشد، بزرگترين فيلسوف غرب جهان اسلام بمانند ديگر فلاسفه اسلامي در باب نسبت بين دين و فلسفه انديشيد و آثار مهمي در اينباره بر جاي گذاشت که از جمله آنها ميتوان به فصل المقال، الکشف عن مناهج الادله في عقائد المله و تهافت التهافت اشاره کرد. از نظر ابنرشد، أکثرابوالوليد محمد بن رشد، بزرگترين فيلسوف غرب جهان اسلام بمانند ديگر فلاسفه اسلامي در باب نسبت بين دين و فلسفه انديشيد و آثار مهمي در اينباره بر جاي گذاشت که از جمله آنها ميتوان به فصل المقال، الکشف عن مناهج الادله في عقائد المله و تهافت التهافت اشاره کرد. از نظر ابنرشد، دين و فلسفه باهم هماهنگ بوده و تعارضي ندارند. استدلال او در اينمورد چنين است: «الحق لايضاد الحق بل يوافقه و يشهد له». او ميگويد: چون شريعت حق است و دعوت به تفکري (استدلال عقلاني) ميکند که مؤدّي به حق است، پس هر دو حقند و حق با حق متضاد نيست بلکه موافق با آن و گواه بر آن است. اما اينکه فلسفه با دين تعارض ندارد مربوط به باطن دين و آيات قرآني است، چراکه فلسفه و تفکر عقلي گاهي با ظواهر ديني و آيات در تعارض ميافتد. راه حل ابنرشد براي رفع تعارض اين ظواهر با فلسفه، دستيابي به باطن آيات از طريق تأويل است. البته ابنرشد مانند فارابي قائل به وحدت و جمع بين دين و فلسفه نيست و صرفاً به سازگاري و عدم تعارض بين آنها ميانديشد، چراکه فلسفه و دين بخاطر امنيت خود بايد مستقل و مجزا از هم باشد و نبايد بين مباحث آنها خلط کرد. ما در نوشتار حاضر بطور کلي به مسئله هماهنگي فلسفه و دين از نظر ابنرشد و بطور خاص به نظريه او در باب تأويل خواهيم پرداخت و در نهايت خواهيم گفت که يکي از مهمترين اهداف ابنرشد از طرح بحث عدم تعارض بين دين و فلسفه و تأويل، دفاع از فلسفه و اعطاي حق تأويل به اهل برهان که همان فلاسفه باشند، است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
100 - نگاهي تاريخي بر انتقال از معرفت نفس به معرفت رب در حکمت مشاء و حکمت اشراق
سيد محمدكاظم علويسير تكاملي و نتايج مترتب بر معرفت نفس در فلسفه اسلامي از جمله مباحث مهم بشمار ميرود. يكي از مهمترين اين نتايج بحكم حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيل به شناخت آفريدگار است. تبيين و تفسير اين حديث در مکاتب آغازين فلسفه اسلامي کمتر مورد توجه بوده و شکوفايي شرح و تفسير آن أکثرسير تكاملي و نتايج مترتب بر معرفت نفس در فلسفه اسلامي از جمله مباحث مهم بشمار ميرود. يكي از مهمترين اين نتايج بحكم حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيل به شناخت آفريدگار است. تبيين و تفسير اين حديث در مکاتب آغازين فلسفه اسلامي کمتر مورد توجه بوده و شکوفايي شرح و تفسير آن بيشتر به دورههاي تلفيقي و تأليفي در مکتب شيراز و اصفهان تا دورههاي تفوق حکمت متعاليه در ميان متأخران و معاصران برميگردد. اين تحقيق درصدد پرداختن به سابقه اين تبيينها و تحليلها در دو مکتب آغازين فلسفه اسلامي يعني حکمت مشاء و حکمت اشراق و حتي قبل از آن است. تفسير احاديث معرفت نفس در فلسفه اسلامي با نفسشناسي و خودشناسي پيوند دارد و بدينلحاظ براي آن ديرينهيي بسان خود فلسفه در يونان در نظر گرفته شده در کتابهاي فلسفه اسلامي اقوال و عباراتي در اين زمينه به قدما و حکماي يونان نسبت داده شده است و سرآغاز تاريخنگاري در اين زمينه بوده است. نقل اين احاديث و اقوال مشابه آن از همان دوران اوليه فلسفه اسلامي از اخوانالصفا آغاز شده است و بيشتر با تأکيد بر اهميت نفسشناسي و تجرد نفس همراه بوده است که در حکمت مشاء با توجه به برجستگي علمالنفس و نفسشناسي برجستگي مييابد. ابنسينا با استفاده از اين احاديث به اثبات مهمترين مسئله نفسشناسي خود يعني تجرد نفس ميپردازد و از آنها بعنوان تأييدي ديني براي اثبات اين امر در برابر ديدگاه متکلمان دال بر جسماني بودن نفس بهره ميگيرد. در حکمت اشراق با توجه به بنيادين بودن بعد معرفتشناختي نفس، رويکرد اساسيتري به ارتباط ميان معرفت نفس و معرفت رب پيدا ميشود و بعنوان برهاني براي اثبات وجود خدا و صفات او معرفي ميگردد؛ برهاني که بر ديگر براهين اولويت دارد. آنچه در اين گذار تاريخي نمايان است، تقرير حاکي از امکان معرفت نفس و امکان انتقال از آن به معرفت رب است که در اشراقيترين وجه آن ذومراتب دانسته ميشود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
101 - طباع تامّ در فلسفۀ اسلامی و مقایسۀ آن با «فروهر» در حکمت خسروانی
مریم اسدیان بابک عالیخانیطباع تامّ مفهومی برگرفته از یک حکایت هرمسی است که نزد اشراقیون از جمله حقایق نوری و ربالنّوعی بشمار میرود. اتحاد میان نفس و ربالنّوع (عقل) از رهگذر تزکیه، ریاضت و رها شدن از عالم برازخ و تجرید رخ میدهد. این اندیشه که پیش از سهروردی در آراء ابوالبرکات بغدادی و دیگران ن أکثرطباع تامّ مفهومی برگرفته از یک حکایت هرمسی است که نزد اشراقیون از جمله حقایق نوری و ربالنّوعی بشمار میرود. اتحاد میان نفس و ربالنّوع (عقل) از رهگذر تزکیه، ریاضت و رها شدن از عالم برازخ و تجرید رخ میدهد. این اندیشه که پیش از سهروردی در آراء ابوالبرکات بغدادی و دیگران نیز سابقه داشته است، از سوی ملاصدرا و شاگردانش تفسیر و تبیین شد. ملاصدرا طباع تامّ را صورت واحد عقلی و بالاترین مرتبه از مراتب وجودی انسان میداند که دارای بیشترین درجۀ تجرّد است. وی این مرتبه را «روحالقدس» مینامد و تصریح میکند که میان نفس و طباع تامّ هیچگونه مغایرتی وجود ندارد و اساساً همۀ هویت نفس انسانی به طباع تامّ او بازمیگردد. طباع تامّ اگرچه با تعالیم هرمسی پیوند دارد، اما از ریشههای خسروانی آن نیز غافل نمیتوان بود. در تعالیم مزدیسنایی، از اطوار و شئون نفس سخن رفته که بالاترین آن، فرَوَشی یا فِرَوهر است. فروهر، اصل آسمانی یا وجهی از مینوی خرد است که خود را بر پارسا مینماید و معارف را به او میآموزد. نوشتار حاضر، پس از بررسی آراء فلاسفۀ اسلامی در باب طباع تامّ در پي اين است كه نشان دهد این مفهوم ریشه در خمیرۀ ازلی حکمت دارد که مطابق تبارشناسی سهروردی در دو شاخۀ شرقی و غربی حکمت، یعنی هم در تعلیم هرمسی (شاخۀ غربی) و هم در تعلیم خسروانی (شاخۀ شرقی) جزو اساسیترین مبانی معرفتشناسی بوده و سهروردی، در پی مقصود اشراقی خود، یعنی احیای خمیرۀ ازلی با طرح مفهوم طباع تامّ، حکمت خسروانی و حکمت هرمسی را جمع کرده و ملاصدرا نیز در این زمینه بر پیِ وی پوییده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
102 - حکمت متعالیه سینوی؛ گذار ابن سینا از مشاء به متعالیه
مصطفی مؤمنیهر چند ابنسینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض أکثرهر چند ابنسینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض نمایان ساخت؟ ابنسینا نه فیلسوفی مشائی باقی مانده و نه بر سیره مشائین تا به آخر حیات خویش مشی نموده است. وی با بیان اصطلاح «حکمت متعالیه» و ارجاع طالبان درک حقایق برای فهم دقیق حقایق به آن، هویت خویش را سامانی تام بخشید که این حکمت در تفکر صدرایی به اوج خود رسید. نگارنده در پی تبیین دیدگاه «تعالی تفکر سینوی» است که در آن به ردیابی و ریشهیابی مبانی حکمت متعالیه ملاصدرا در تفکر ابن سینا پرداخته ميشود و این اصول را در آثار و عبارات شیخ نمایان میسازد؛ هرچند مشغلة سیاسی و عمر کوتاه شيخ، مجال برهم نهشتی نو از این اصول را به وی نداد، ولی زمینه را برای تحقق چنین نظامی در تفکر پسینیان خود هموار ساخت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
103 - اعتقاد به جهان واپسين در ايران پيش از تاريخ (تحليلي فلسفي براساس شواهد باستانشناختي)
آتوسا مؤمنیدیری نیست که در پی باروری علوم انسانی در میان دیگر علوم، دانش باستانشناسی بعنوان شاخة دانشی مادی و معنویگرا از علوم انسانی، سعی دارد بر پایه مستندات ملموس و ناملموس با مطالعه تطورِ تفکر، فرهنگ، سنت و باورها و اعتقادات جوامع در گذشته، به شناخت چگونگی شكلگيري، تداوم و ت أکثردیری نیست که در پی باروری علوم انسانی در میان دیگر علوم، دانش باستانشناسی بعنوان شاخة دانشی مادی و معنویگرا از علوم انسانی، سعی دارد بر پایه مستندات ملموس و ناملموس با مطالعه تطورِ تفکر، فرهنگ، سنت و باورها و اعتقادات جوامع در گذشته، به شناخت چگونگی شكلگيري، تداوم و تغییر آنها بپردازد و این فرایند تغیير و تحول را همراه با زایشهای عقلی و منطقی در پیوند با جهانبینی انسان، بمثابة گنجینة زنده يي که از پیش از تاریخ تا کنون قوام یافته و منتقل شده است، دریابد. مرگ از جمله مسائل به غایت بنیادین با ابعاد حیاتی و هستیشناختی در زمینة فرهنگها، جامعه و جهان بشری برای انسان بوده است. از این منظر انسان اساساً هستنده يي مرگاندیش است که در جریان تاریخ همواره پیوندش را با این تفکر، محفوظ داشته است. شواهد باستانشناسی، ملموسترین میراث مرگاندیشی و مؤید توجه و حساسیت انسان پیرامون مرگ است و خود ریشه در فلسفة تفکر و اندیشة او نسبت به دنیای پس از مرگ دارد. در نوشتار حاضر تلاش شده نسبت به فلسفه مرگ و سرشت مرگاندیش انسان در هزارة دوم و اول قبل از میلاد بر پایه کاوشهای باستانشناختی، در گورستان نوبند (که معرف دوره يی خاص و منطقة غنی از تاریخ و فرهنگ دیرینالموت است)، پرداخته شود و خاصه آداب تدفین و تطور آن به همراه بنیانهای ایدئولوژیکی محاط بر آن، مورد مطالعه قرار گيرد و در این رهیافت بر پایه مطالعات باستانشناختی و شواهد مکشوفه از واکاویهای میدانی، موضوع مرگآگاهی انسان و اعتقاداتش به دنیای پس از مرگ بیش از پیش شناخته شود و انتقال بین نسلی آن با همة ابعاد تغییریافتهاش، بر پایه رشد عقلی و منطقی به بوته بررسی گذاشته شود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
104 - تعبیر «خمیره ازلی» و مساله «احیاء یا تاسیس؟» در حکمت اشراق سهروردی
علی باباییتعبیر «خمیرة ازلی» و ارتباط آن با «حکمت خسروانی» در حکمت اشراق، دستمایه يی شده تا برخی از محققان نظیر هانری کربن، هدف حکمت اشراق و «طرح عظیم همة عمر» سهروردی را احیای حکمت ایران باستان موسوم به حکمت خسروانی بدانند. به اعتقاد نويسنده، قرائن بسیاری در حکمت اشراق وجود دار أکثرتعبیر «خمیرة ازلی» و ارتباط آن با «حکمت خسروانی» در حکمت اشراق، دستمایه يی شده تا برخی از محققان نظیر هانری کربن، هدف حکمت اشراق و «طرح عظیم همة عمر» سهروردی را احیای حکمت ایران باستان موسوم به حکمت خسروانی بدانند. به اعتقاد نويسنده، قرائن بسیاری در حکمت اشراق وجود دارد که نشان میدهد کار سهروردی تأسیس حکمتی جدید است و نه صرفاً احیای سنتی موجود. تحلیل مفهوم «خمیرة ازلی» و مفاهیم پیرامونی آن و توجه به مصداقهای ظهور خمیرة ازلی در دل تمدنهای مختلف، حقیقت دیدگاه شیخاشراق را برخلاف ادعاهای یاد شده نمایان میكند. میان تعبیر «تأسیس» و «احیا» تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ احیا امری ثانوی، تبعی و تقلیدی است اما تأسیس امری اصیل، بنیادین و ابتکاری است که احیا را هم میتواند در پی داشته باشد. احیا با تأثیر و تأثر خط تاریخی سازگار است در حالیکه ازل، نه امری تاریخی که ورای آن است و دریافت از خمیرة ازلی، بمعنای دریافت از منبعی ورای خط تاریخی است؛ بنابرین مناسبات میان ایران باستان و حکمت اشراق سهروردی نمیتواند مقصود بالذات سهروردی باشد. اگر شیخاشراق حکمت خسروانی را جلوه يی از خمیرة ازلی میداند، دیدگاهش در مورد حکمت فیثاغوریِ منشعب از خمیرة ازلی و دیگر حکمتهای متجلی در تمدنهایی مانند هند و بابل هم همینگونه است. بنابرین طرفداران ادعای احیای حکمت ایرانی باید عیناً همین سخن را در مورد احیای حکمت یونانی و سایر حکمتها هم تکرار کنند. پس هدف اصلی سهروردی ـ برخلاف ادعای برخی از محققانـ تأسیس حکمت اشراقی است نه احیای حکمت خسروانی. قرائتهای یادشده زمینه را برای ادعای شعوبیگري سهروردی یا اتکاء نوشعوبی گرایی بر اندیشه های وي فراهم می آورد اما توجه به مضمون نظریة خمیرة ازلی و لازمه های آن، همة ادعاهای یاد شده را مردود میسازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
105 - روششناسی مواجهه حکیمان بزرگ مسلمان با جریان ترجمة دورة عباسی
سيد محمدعلي ديباجي«نهضت ترجمه» عنوانی است که محققان مطالعات اسلامی در غرب، بر جریان ترجمة کتب ملل مختلف به زبان عربی در دورة عباسی، نهادهاند. این جریان که حدود دو قرن بصورتهای مختلف، خودجوش یا هدایتشده، ادامه داشت، واکنشهایی را در جامعة اسلامی بدنبال داشت. یکی از پرسشهای مهمی که در این أکثر«نهضت ترجمه» عنوانی است که محققان مطالعات اسلامی در غرب، بر جریان ترجمة کتب ملل مختلف به زبان عربی در دورة عباسی، نهادهاند. این جریان که حدود دو قرن بصورتهای مختلف، خودجوش یا هدایتشده، ادامه داشت، واکنشهایی را در جامعة اسلامی بدنبال داشت. یکی از پرسشهای مهمی که در اینباره مطرح است اینست که حکمای بزرگ مسلمان آن دوره، بویژه کندی، فارابی و ابنسینا، چه موضعی در اینباره داشتهاند؟ مقاله پیشرو نشان میدهد که برخلاف پاسخ رایج در تاریخنگاری جریان ترجمه، در این برهه بجای نهضت ترجمه با یک نهضت حکمی همپای نهضت علمی در تاریخ اسلام مواجهیم و حکمای مذکور، حکم سه مسئله، یعنی پدیده ترجمه، مترجمان و مفسران، و علوم ترجمه و تفسیرشده را از یکدیگر جدا کردهاند. آنها بر اساس نهضت حکمی خویش که با اصول اندیشه اسلامی مطابقت دارد، سه مواجهه با این موضوع داشتهاند: روششناختی، اصلاحی و انتقادی. آنان بر مبنای حکمتاندیشی خود، علوم ترجمه شده را با آموزههای حکمت در اسلام میسنجیدند و با نوآوریهای خویش، از آن در بنای نظام حکمی خود بهره میبردند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
106 - سیمرغ اوستایی، سیمرغ اشراقی (پژوهشی در ریشهشناسی تاریخی «سیمرغ» در حکمت اسلامی ـ ایرانی)
حسن بُلخاري قهيبدون تردید «سیمرغ» یکی از مهمترین و جذابترین نمادهای اشراقی و عرفانی در تمدن اسلامی ـ ایرانی است. ردپای این مرغ اساطیری را میتوان در متون اوستایی و پهلوی یافت؛ هم بعنوان مرغی سدرهنشین و طوبینشین و هم با نام حکیمی بلند مرتبه در حکمت زرتشتی. تلفظ اصلی واژۀ سیمرغ در او أکثربدون تردید «سیمرغ» یکی از مهمترین و جذابترین نمادهای اشراقی و عرفانی در تمدن اسلامی ـ ایرانی است. ردپای این مرغ اساطیری را میتوان در متون اوستایی و پهلوی یافت؛ هم بعنوان مرغی سدرهنشین و طوبینشین و هم با نام حکیمی بلند مرتبه در حکمت زرتشتی. تلفظ اصلی واژۀ سیمرغ در اوستا، «مرغو سه ئه نه»، در پهلوی «سن مورو» و «سه نه موروک» و در مواردی در زبان فارسی، «سیرنگ» آمده است که مستشرقین آن را به عقاب و شاهین ترجمه کردهاند. شاید ترجمة واژه به عقاب، ناشی از تأمل مترجمان بر واژة syena سانسکریت باشد که در آن زبان، بمعنای عقاب است و چنانکه میبینیم این واژة سانسکریت، از نظر تلفظ بسیار شبیه saena اوستایی است. شیخاشراق در بخشهای مختلف آثار خود دربارۀ سیمرغ سخن گفته است؛ در رسالاتی همچون صفیر سیمرغ، عقل سرخ و فى حالة الطفولية. او در عقل سرخ با رویکرد و تأویلی بدیع که در حمایت سیمرغ از رستم در جنگ با اسفندیار دارد، در رسالة صفیر سیمرغ با بیان مقدمهیی که شرح فضايل سیمرغ است و در فى حالة الطفولية با بیان طوبینشینی این مرغ اسطورهیی، از سیمرغ بحث کرده است. نوع پرداختن شیخاشراق به این بحث بیانگر جایگاه و قداست سیمرغ در ذهن و زبان او و مهمتر از آن، مطالعه و شناخت وي از حکمت ایران باستان است. در این مقاله از سیمرغ در متون اوستایی و پهلوی و بازتاب آن در حکمت اشراقی سخن میگوییم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
107 - نگاهی به یک قرن ترجمة متون فلسفی در ایران (کتابشناسی فيلسوفان مغربزمین از پیش از میلاد تا پايان قرن نوزدهم)
سعید انواری مریم مهدوی مزدهدر قرن گذشته (1300ـ1399 شمسی) شاهد نهضت دوم ترجمة آثار فلسفی غرب در ایران بودیم. در این کتابشناسی فهرستی از آثار اصلی چهل تن از فلاسفة معروف مغربزمین از پیش از میلاد تا قرن نوزدهم، که به زبان فارسی ترجمه شدهاند معرفی شده است. مترجمانی که آثار فلاسفة کلاسیک را به فارسی أکثردر قرن گذشته (1300ـ1399 شمسی) شاهد نهضت دوم ترجمة آثار فلسفی غرب در ایران بودیم. در این کتابشناسی فهرستی از آثار اصلی چهل تن از فلاسفة معروف مغربزمین از پیش از میلاد تا قرن نوزدهم، که به زبان فارسی ترجمه شدهاند معرفی شده است. مترجمانی که آثار فلاسفة کلاسیک را به فارسی ترجمه کردهاند، گاه علاقمند و متمرکز بر یک فیلسوف خاص شدهاند و بصورت تخصصی به ترجمة آثار وی پرداختهاند؛ بعنوان مثال، منوچهر بزرگمهر به آثار بارکلی؛ محمدحسن لطفی به آثار افلاطون و فلوطین؛ داریوش آشوری به آثار نیچه؛ زیبا جبلی به آثار مارکس و منوچهر صانعی درهبیدی به آثار کانت توجه نشان دادهاند. آثار تعدادی از فلاسفه نیز چندین بار ترجمه شدهاند؛ در این میان کتاب چنین گفت زرتشت با چهارده ترجمة مجدد، بیشترین آمار را بخود اختصاص داده است. در مواردی نیز هیچ کتابی از برخی از فیلسوفان معروف مغربزمین مانند: مالبرانش، اسکوتوس، بوناونتورا و اوکام، به فارسی ترجمه نشده است. در این کتابشناسی، آثار فلاسفة زیر معرفی شدهاند: آکویناس، آگوستین، آنسلم، اپیکتتوس، اپیکور، ارسطو، اسپنسر، اسپینوزا، افلاطون، افلوطین، انگلس، اورلیوس، بارکلی، بیکن، پاسکال، پیش سقراطیان، دکارت، روسو، سنکا، شلایرماخر، شلینگ، شوپنهاور، شیلر، فوئرباخ، فیشته، کانت، کنت، کیرکگور، لاک، لایب نیتس، لوکرتیوس، مارکس، ماکیاولی، منتسکیو، مور، میل، نیچه، هابز، هگل و هیوم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
108 - نگاهی ديگر به یک قرن ترجمة آثار فلسفی در ایران (کتابشناسی فيلسوفان مغربزمین از ابتدای قرن بیستم تاکنون)
سعید انواری مریم مهدوی مزدهمقاله پیش رو فهرستی از آثار فلاسفة جدید مغربزمین، از ابتدای قرن بیستم تاکنون است که در میانة سال 1300 تا 1399 شمسی به فارسی ترجمه و منتشر شده است. بدلیل گسترش شاخههای فلسفه در قرن بیستم و پس از آن و زیاد بودن فلاسفة مطرح در زمینههای مختلف فلسفی، در این فهرست تنها چهل أکثرمقاله پیش رو فهرستی از آثار فلاسفة جدید مغربزمین، از ابتدای قرن بیستم تاکنون است که در میانة سال 1300 تا 1399 شمسی به فارسی ترجمه و منتشر شده است. بدلیل گسترش شاخههای فلسفه در قرن بیستم و پس از آن و زیاد بودن فلاسفة مطرح در زمینههای مختلف فلسفی، در این فهرست تنها چهل تن از تأثیرگذارترین فلاسفه در ایران انتخاب شدهاند. مترجمانی که آثار اين فلاسفه را به فارسی ترجمه کردهاند، گاه علاقمند و متمرکز بر یک فیلسوف خاص شدهاند و بصورت تخصصی به ترجمة آثار او پرداختهاند. بعنوان مثال میتوان به موارد زیر اشاره کرد: منوچهر صانعی درهبیدی، آثار دیلتای؛ یدالله موقن، آثار کاسیرر؛ مالک حسینی، آثار ویتگنشتاین؛ محمدحسن لطفی، آثار یاسپرس. آثار تعدادی از فلاسفه چندین بار ترجمه شده است؛ مثلاً اين آثار دستکم چهار بار ترجمه شدهاند: نیچه و فلسفه دلوز؛ آرمانهای سیاسی، چرا مسیحی نیستم، قدرت و زناشویی و اخلاق از راسل؛ اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر و کلمات سارتر؛ افسانة سیزیف و یادداشتها کامو؛ ساختار انقلابهای علمی کوهن؛ رسالة منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین؛ وجود و زمان هایدگر. از این میان، کتاب قدرت راسل با شش ترجمة مجدد، بیشترین آمار را بخود اختصاص داده است. در این کتابشناسی، آثار چهل فیلسوف معرفی گرديده است: آدورنو، آرنت، آیر، برگسون، پوپر، جیمز، دریدا، دلوز، دوبوار، دیلتای، دیویی، راسل، رالز، رورتی، ریکور، سارتر، سرل، فایرابند، فرگه، فوکو، کارناپ، کاسیرر، کامو، کریپکی، کواین، کوهن، گادامر، لویناس، لیوتار، مارسل، مارکوزه، مرلوپونتی، مور، وایتهد، ویتگنشتاین، هابرماس، هایدگر، هوسرل، هیک و یاسپرس. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
109 - بررسی حضور مؤلفههاي فكري سنت افلاطوني ـ افلوطيني در انديشة خواجه نصيرالدين طوسی
سیدمرتضی هنرمندحکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا ش أکثرحکمت و فلسفه در ايران پس از اسلام و همچنين در ديگر نقاط جهان اسلام، از طريق نهضت ترجمه با حکمت يوناني پيوند خورده و به تعامل رسيده است. خواجه نصيرالدين طوسی از جمله انديشمندان برجسته در جهان اسلام است كه از طريق حكمت مشاء و آثار فارابي و ابنسينا، با فلسفة يونانی آشنا شده و با ابتكارات خود بر غنای آن افزوده است. حال پرسش اينجاست که کداميک از مؤلفه های فکری حکمت يونانی، بويژه سنت افلاطونی ـ افلوطينی، در انديشههای فلسفی و کلامی خواجه نصيرالدين طوسی حضور دارد؟ در اين پژوهش كه با روش توصيفی ـ تحليلی و با مراجعه به آثار خواجه نصير صورت گرفت، دريافتيم که اين حضور و مشابهت در قالب اشکال مختلفی بروز كرده است كه عبارتند از: 1) پذيرش کامل و بدون تغيير، گرچه همراه با جابجايي، ديدگاههاي يوناني؛ مانند اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه، علل اربعه و تقسيمات علوم؛ 2) تکميل، تغيير و افزودن براهيني بر اثبات ديدگاههاي پيشين؛ مانند مسئلة امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور كثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهريت صور نوعيه؛ 3) تغيير محتوا و ماهيت ديدگاههاي يوناني در عين حفظ نام و عنوان قديمي آنها؛ مانند مثل افلاطونی. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
110 - سخن سردبير
دکتر حسین کلباسی اشتریپیشینة تألیف و تدوین کتاب یا مجموعه کتابهایی با عنوان «تاریخ فلسفه» چندان زیاد نیست و اساساً ظهور عناوینی چون تاریخ هنر، تاریخ ادبیات، تاریخ ادیان، تاریخ تمدن و مانند آن، به ظهور تفکر و نگاه تاریخی ـ که از مظاهر تفکر جدید و معاصر استـ بازمیگردد. معنای این سخن آن نیست ک أکثرپیشینة تألیف و تدوین کتاب یا مجموعه کتابهایی با عنوان «تاریخ فلسفه» چندان زیاد نیست و اساساً ظهور عناوینی چون تاریخ هنر، تاریخ ادبیات، تاریخ ادیان، تاریخ تمدن و مانند آن، به ظهور تفکر و نگاه تاریخی ـ که از مظاهر تفکر جدید و معاصر استـ بازمیگردد. معنای این سخن آن نیست که آدمی قبل از دورة جدید به مقولة تاریخ و تأملات تاریخی التفاتی نداشته است، بلکه مقصود آنست که در این عصر، نحوی از نگاه تاریخی تکوین، بسط و گسترش یافته که عالم و مسیر حوادث و سوانح را نه برابر طرح و مشیتالهی، که مطابق طرح فاعل شناسا و مدرک خودبنیاد و خودآيین (سوژه) تبیین و تقریر میکند. تاریخ در نظر قدما، صحنة ظهور اراده خالق هستی و واجد غایت و فرجامی ابدی است و نقش انسان همانا درک و دریافت غایت هستی و تطبیق ارادة فردی خویش با ارادة کلی و کیهانی است. این تفاوت و تمایز در همة شئون دانش و عمل، میان دورة اخیر و ماقبل آن بچشم میخورد. تاریخانگاری و غلبة طرح و شاکلة سوژه، صفت عام و مشترک تمامی علوم انسانی و اجتماعی شمرده میشود. در این میان، از قرن نوزدهم میلادی به اینسو و از زمان درسگفتارهای هگل دربارة تاریخ فلسفه و فلسفه تاریخ و نیز نگارش پدیدارشناسی روح، مجموعه نوشتههایی با عنوان تاریخ فلسفه رواج قابل ملاحظهيی یافت و ابتدا در اروپای قارهيی و سپس در دنیای انگلیسی زبان، گسترش چشمگيري پیدا کرد. روح و منطق حاکم بر این نوشتهها موضوعی است که نیاز به تأمل و سنجش دارد، چرا که اولاً، گذشته از تفاوتها در صورت و قالب (حجم، ادبیات، نوع نگارش، ایجاز یا تفصیل، تعداد نویسندگان و...) در محتوا و مضامین (پیشفرضها و انگارهها، منطق و هندسه، نوع تحلیل و تبیین، نوآوری یا تکرار و تقلید، منابع و مراجع و...)، در برخی مبادی و خاستگاهها نیز از یکدیگر متمایزند و ثانیاً، در نگاه به میراث فلسفی، عرفانی و معرفتی مشرق زمین، غالباً و عملاً در مدار منطق و روش «شرقشناسی» و قالبهای کلیشهيی آن قرارگرفته و از انگارههای آن تبعیت میکند. این نسبت میان انحاء تاریخنگاری غرب با شرقشناسی از یکسو و با فلسفة تاریخ از سوی دیگر، موضوعی است که در ردیف مبادی و مبانی دانش معاصر باید لحاظ شود. حکایت پیامدهای نگاه تاریخانگارانه و شرقشناسانه به ساحتهای مختلف دانش، حکایت شورباری است، تا آنجا که مثلاً برخی نویسندگان عرب زبان که در چند دهة اخیر به نگارش تاریخ فلسفه روی آوردهاند، یا مقید و مقهور پیشفرضهای شرقشناسی شدهاند یا در دام ناسیونالیزم خام افتادهاند.گذشته از نقدهای گزنده ادوارد سعید و نشان دادن شجاعانه و بیپردة باطن شرقشناسی در نسبت با مقاصد سیاسی و استعماری، باید در نظر داشت که چهارصد سال پیشینة شرقشناسی کلاسیک، نوعی حالت متصلب و سترون در پیکرة آن پدید آورد و تاریخانگاری (هیستوریسیسم) در این تصلب نقش نخست را ایفا کرد. کوتاه سخن آنکه، سنجش و ارزیابی این سلسله نوشتهها که بعضاً در محافل دانشگاهی نیز تدریس میشود، ضرورت دارد و به این مطلب، وفور و تعدد ترجمههایی را باید افزود که در یکی دو دهة اخیر با عنوان تاریخ فلسفه در سطحی وسیع چاپ و منتشر شده است. بررسی آثاری که در زبان فارسی در عداد منابع تاریخ فلسفه قرار گرفتهاند مجال مستقلی میطلبد، لیکن همینقدر اشاره کنیم که پس از نگارش سیر حکمت در اروپا به قلم محمدعلی فروغی در حدود هشتاد سال پیش و پس از انتشار مجلدات تاریخ فلسفه کسانی چون امیل بریه، ویل دورانت، برتراند راسل و سرانجام، فردریک کاپلستون، در خلال پنج دهة اخیر (و با لحاظ تمامی تفاوتهای کمی و کیفی میان آنها)، اکنون نیز مجموعههای تک جلدی و چند جلدی تاریخ فلسفه شامل تاریخ فلسفههای موسوم به راتلج، آکسفورد، استنفورد، گاتری، گمپرتس (دو اثر اخیر فقط در حوزة یونان باستان) و اخیراً آنتونی کنی، روانه بازار نشر شدهاند و افزون بر این، برخی از این آثار حتی ترجمه مکرر شده است. این تنوع و تعدد، فینفسه نشان از رغبت و توجه اهالی فلسفه به آگاهی از سیر و صیرورت تفکر فلسفی از گذشته دور تاکنون دارد ولی در عین حال بنظر میرسد برغم تعدد و گوناگونی این دسته از آثار، نوعی مشابهت و حتی اقتباس و تکرار ناشی از وحدت انگارهها و پیشفرضها نیز در میان این آثار دیده میشود و در عوض، جای مطالعات انتقادی نسبت به مثلاً دورة یونانی و یونانیمآبی در آنها خالی است و طنین لحن ستایشگرانه و همدلانه نویسندگان قرن نوزدهم و بیستم میلادی در اینها نیز موج میزند. سخن خود را با طرح یک پرسش به پایان میبریم و آن اینکه، آیا نوبت به عرضة تصویری نو و متفاوت از تاریخ فلسفه و بویژه متفاوت با پیشفرضهای تاریخانگارانه و شرقشناسانه نرسیده است؟ به دیدگاهها و پیشنهادهای محققان و صاحبنظران کشور عزیزمان ارج گذارده و از گشوده شدن باب بحث و گفتگو در این زمینه استقبال میکنیم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
111 - فلسفة تحلیلی و اتهام تاريخهراسي
محمد سعید عبداللهی محمدعلی عبداللهیبنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بیاعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفة تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. بهمين دليل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاريخهراسي) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیل أکثربنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بیاعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفة تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. بهمين دليل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاريخهراسي) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیلسوفان قارهيی و سنتگرا با یکدیگر همداستانند. اما آیا منتقدان فلسفة تحلیلی براهین کافی و قانعکنندهيي برای اين اتهام دارند؟ یا اینکه بیتوجهی به تاریخ، ادعایی بیپایه است که برخاسته از تلقی نادرست و شناخت ناکافی از این نهضت فلسفی است؟ در این مقاله درصدديم از سویی ادعا، استدلالها و شواهد منتقدان را برای عدم آگاهیِ تاریخی در فلسفة تحلیلی روشن کنیم و از سوي ديگر، توجه و دقت در نحوة نگرش فیلسوفان تحلیلی به تاریخ فلسفه و دلایل آنها را بیان نماييم. تأکید ما بر اینست که اولاً، باید میان تاریخانگاری ذاتی، تاریخانگاری ابزاری و تاریخانگاری ضعیف تمایز قائل شد. فیلسوفان تحلیلی شاید با تاریخانگاری ذاتی مخالف باشند ولی نوعی تاریخانگاری ضعیف را میپذیرند. ثانیاً، تأکید بر تمایز تاریخ مسائل فلسفی از تاریخ فلسفه نباید بمعنای تاريخهراسي یا همسانسازی گذشته و حال تلقی شود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
112 - مبانی انسانشناختي هابز و اسپینوزا دربارة حکومت (ملاحظاتي تاريخي)
بیان کریمی سيدمصطفي شهرآيينيهابز و اسپینوزا از جمله فیلسوفانی هستند که در تاریخ فلسفه پرداختن به اندیشة سیاسی را از ضروریات کار فلسفی دانستهاند. این دو متفکر بنحوی نظاممند اندیشة سیاسی خود را به مابعدالطبیعه و انسانشناسي منتج از آن مرتبط دانستهاند که از این حیث با پیشینیان خود و حتی با دکارت که أکثرهابز و اسپینوزا از جمله فیلسوفانی هستند که در تاریخ فلسفه پرداختن به اندیشة سیاسی را از ضروریات کار فلسفی دانستهاند. این دو متفکر بنحوی نظاممند اندیشة سیاسی خود را به مابعدالطبیعه و انسانشناسي منتج از آن مرتبط دانستهاند که از این حیث با پیشینیان خود و حتی با دکارت که کمابیش همدورة آنهاست، تفاوتي آشکار دارند. اسپینوزا در برخی جهات از هابز تأثیر پذیرفته است، اما بدليل تفاوت در منطق و فلسفة کلی هر یک، تفاوتي چشمگیر در خوانشهای انسانشناختي و ارائة کارکردهای اندیشة سیاسی این دو فیلسوف مشاهده ميشود. هدف راهبر مقالة حاضر برجستهسازی پیشینة تاریخی فلسفة سیاسی در یونان باستان بویژه در سدههای میانه و سپس در تقابل تاریخی با این پیشینه، یافتن مبادی و مفروضات مابعدالطبیعی و انسانشناختي پیدا و پنهان در برتری نوع حکومت مطلوب هابز و اسپینوزا و همچنین برشمردن شباهتها و تفاوتهای میان آنهاست. مدعای اصلی مقاله اینست که فلسفة سیاسی اسپینوزا بر پایة اخلاق و عقل استوار است تاجاییکه ویژگی بارز آن عشق به انسان و اهمیت عقل در سرشت اوست. در سوی دیگر، فلسفة سیاسی هابز حس بنیاد است و ویژگی مشهود آن نگرش بدبینانه به انسان و تفسیری مادی از سرشت وي است. بر همین اساس، اصل صیانت ذات در هابز تنها بمعنای صیانت جسم است و نوع برتر حکومت بزعم او، سلطنت مطلق است که تنها هدف آن حفظ جان شهروندان و تأمین امنیت جامعه است، اما صیانت ذات برای اسپینوزا فراتر از صیانت جسم بوده و صیانت عقل را نیز دربرمیگیرد و چهبسا بر آن تأکید بیشتری دارد، چراکه ذات آدمی بیشتر به عقل اوست تا به جسمش. بنابرين، نوع برتر حکومت از نظر اسپینوزا، دموکراسی بوده و او به نقش حکومت در تعالی فرهنگ بشر و لزوم سیاستگذاری تربیتی و اخلاقی تصريح كرده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
113 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریاز جمله منابع مربوط به تاریخ عقاید و مکاتب فکری و اعتقادی که بنحو مستقیم یا غیرمستقیم با سیر و تاریخ کلام و فلسفه در عالم اسلام مناسبت دارد، مجموعههایی است با عنوان «ملل و نحل» یا «مذاهب و فرق»؛ برای نمونه الملل و النحل عبدالکریم شهرستانی (ت. 548ق.) و الفرق بین الفرق ع أکثراز جمله منابع مربوط به تاریخ عقاید و مکاتب فکری و اعتقادی که بنحو مستقیم یا غیرمستقیم با سیر و تاریخ کلام و فلسفه در عالم اسلام مناسبت دارد، مجموعههایی است با عنوان «ملل و نحل» یا «مذاهب و فرق»؛ برای نمونه الملل و النحل عبدالکریم شهرستانی (ت. 548ق.) و الفرق بین الفرق عبدالقاهر بغدادی (ت. 429ق). امروزه پژوهشهايی ارزنده دربارۀ پیشینة این آثار ـ و به اصطلاح آثار فرقهنگاری ـ و طبقهبندی آنها صورت گرفته است (آقانوری، علی (1382) «درآمدی بر شناخت مشهورترین آثار ملل و نحل»، نشریه طلوع، ش5). این مجموعهها که در آغاز عمدتاً بقصد تفکیک و تمیيز مکاتب و فرقههای کلامی ـ فقهی از یکدیگر و دفاع از مذهب (بزعم نویسنده) حقه و احیاناً نشان دادن بطلان دیگر عقاید، تدوین و تصنیف میشد، از يكسو، معرف فضای فکری و اعتقادی عصر خود و گفتمان غالب در آن زمان بوده و از سوی دیگر، نمایانگر زمینهها و نحوۀ شکلگیری مذاهب و نحلهها در مقاطع تاریخی قبل از زمان تصنیف یا معاصر اثر است. با وجود این، جای پژوهش در این زمینه همچنان خالی است. در این مجال به ذکر چند ملاحظه اکتفا میکنیم: 1. واژۀ «ملل» (جمع ملت) که در عنوان برخی از این آثار آمده، چنانکه گفتهاند، در فرهنگ اسلامی در اصل بمعنای دین و مذهب، آيین و کیش بکار میرفته و در ایران معاصر، ظاهراً پس از دورة مشروطه، بمعنای گروه، جمعیت، کشور و ساکنان سرزمینی واحد، و اخیراً در مقابل واژۀ فرنگی nation بکار میرود. این ریشهیابی معنایی خود میتواند از تلقی دینی و اعتقادی قدما دربارۀ دلالتهای این لفظ حکایت کند. قرآن کریم از «ملت ابراهیم» (آل عمران/ 95) و از زبان حضرت یوسف، از «تبعیت از ملت پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب» (یوسف/ 38) سخن گفته است. همچنین در روایات و احادیث مأثوره نیز شواهدی از کاربرد این واژه را میتوان مشاهده نمود. در اینجا مراد از «ملت»، دین خدایی یا مُنزل است که بواسطۀ انبیاي الهی با محوریت باور به توحید و پرستش خدای یگانه، به انسانها عرضه شده است. بر همین اساس، مکاتب و آیینهای غیروحیانی، غیرمنزل و دستساز و دستپرورده بشر از دایرۀ شمول واژه خارج میشوند. 2. این مکاتب و فرقهها هرچند در آغاز در فضای مناقشات کلامی و گهگاه فقهی شکل گرفتهاند، اما بتدریج به عرصۀ مکاتب و مشارب فلسفی نیز سرایت کرده و مشخصاً دو مکتب اعتزالي و اشعری در پیوندی نزدیک با مشربهای فلسفی ظاهر شدهاند. نکته اینجاست که مشربهای فلسفی و کلامی عقلباور همواره در گسترش و توسعۀ علم و تمدن عالم اسلام مشارکت و دخالت داشته و نقشآفرینی کردهاند و برعکس، برخی مشربهای ظاهری، عقلستیز و متصلب، هیچگونه نقش مثبتی در این سیر و گسترش نداشتهاند، بلکه در بسیاری از مقاطع، در حکم مانع و چالش و انحطاط فرهنگی آشكار شدهاند. کافی است نتایج فکری، علمی و فرهنگی رویکردهای ضدعقلی و اشعری مسلک و ایدههای منحط کسانی چون ابنتیمیه را در ظهور پدیدههای نابهنجاری همچون سلفیگری و وهابیت تکفیری در همین دهههای اخیر بیاد آوریم. مطالعه و سنجش اینگونه منابع میتواند ما را به اسباب این تفرق، بویژه بازخوانی چرایی رشد علوم عقلی در دامن تعلیمات امامان شیعه اثناعشری رهنمون سازد. 3. بررسی و سنجش و به اصطلاح مطالعة انتقادی ایندسته از آثار در فضای فکری جدید و بدست پژوهشگران عالم اسلام، ضرورت دارد. اغلب این آثار به دلایلی که خود جای تأمل فراوان دارد (و بیان مقاصد آنان در این زمینه، به فهم مبادی شرقشناسی در متن تاریخ غرب جدید بسیار مدد میرساند)، سخت مورد توجه مستشرقان و مورخان غربی بوده و هست و متأسفانه در حوزة فرهنگ اسلامی، از ایندست مطالعات انتقادی کمتر صورت گرفته است. آثاری چون فرق الشیعه نوبختی؛ الملل و النحل شهرستانی؛ الفرق بین الفرق بغدادی؛ الفصل بین الملل ابنحزم؛ مقالات الاسلامیین اشعری؛ التبصیر اسفراینی؛ کتاب الزینه ابوحاتم رازی و چندین اثر مهم دیگر، نه تنها به زبانهای اروپایی ـ حتی مکررـ ترجمه شده، بلکه مورد تحلیل و واکاوی جمعی از مستشرقان و باصطلاح اسلامشناسان قرار گرفته است. با این حال، اکثر این پژوهشها به رشد علوم عقلی در مشرق عالم اسلام ـ با محوریت سرزمین ایران ـ اعتراف کرده و به نقش روح و باور و فرهنگ ایرانی در این زمینه اقرار میکنند. در کنار لزوم بررسی جامع ایندسته از منابع، باید به ضرورت بررسی منابعی که در دستة منابع عقایدنگاری و شرح احوال و تراجم و فهرستها قرار میگیرند نیز اشاره کنیم که امید است در مجالی دیگر به چند ملاحظه در اینباره هم بپردازیم؛ انشاءالله. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
114 - خطوط کلی آثار رجبعلی تبریزی و گذار به مکتب نومشائی (معرفی تحلیلی آثار قلمی یا تقریرات دروس حکیم)
محمود هدايت افزارجبعلي تبریزی پس از تحصیلات مقدماتی به سلوک شرعی و تهذیب نفس پرداخته، سرانجام در اصفهان به حلقة درس حکیم میرفندرسکی پیوست. اغلب تذکرهنویسان به طهارت نفسانی و تمحض تبریزی بر طبیعیات، منطق و فلسفه اذعان دارند و تنها برخی همچون صاحب ریاض العلماء، او و برخی شاگردانش را به أکثررجبعلي تبریزی پس از تحصیلات مقدماتی به سلوک شرعی و تهذیب نفس پرداخته، سرانجام در اصفهان به حلقة درس حکیم میرفندرسکی پیوست. اغلب تذکرهنویسان به طهارت نفسانی و تمحض تبریزی بر طبیعیات، منطق و فلسفه اذعان دارند و تنها برخی همچون صاحب ریاض العلماء، او و برخی شاگردانش را به عدم تسلط بر ادبیات عرب متهم کردهاند. حکیم تبریزی از منتقدان جدی تفکر صدرایی است. او بدین منظور، به بسط ادبیات مشائی، بازخوانی برخی قواعد آن و طرح برخی اصطلاحات نو پرداخت تا بستر تحلیل مسائل جدید در قالب «حکمت نومشائی» فراهم گردد. در عین حال، او چندان به کتابت آموزههای خویش اهتمام نمیورزید و بیشتر اوقات وی به سلوک فردی، تدریس معقول و تربیت شاگردان سپری ميشد؛ از اینرو برخی شاگردان فاضل وی، ـ بويژه پیرزاده، قوامالدین رازی و محمدسعید حکیم ـ تقریرات دروس حکیم و یادداشتهای علمی وی را تدوین کردهاند. رسالة اثبات واجب، الاصول الآصفیة، المعارف الإلهیة، مصنفات قوامالدین رازی و شرح توحید صدوقِ قاضی سعید؛ اهم منابع پژوهش در باب مکتب نومشائی حکیم تبریزی بشمار می آیند. در اینباره، گزارشهای اصحاب تراجم و برخی آراء مصححان و پژوهشگران معاصر نیز ارزیابی شدهاند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
115 - تطور روشی تفکر تأویلی در اسلام از کندی تا میرداماد
سید محمد حسین میردامادیمقالة حاضر به بررسی دورنمایی از روش تفکر تأویلی حکمای اسلامي قبل از ملاصدرا پرداخته است. هرچند تفکر تأویلی همیشه به یک معنا بکار نرفته اما خصوصیت کلی آن، عدم تصلب به ظاهر و همراهی عقل و ملزومات آن با متن وحیانی بوده است. نگاه به این سیر تاریخی نشاندهندة رشد کلی (هر چند أکثرمقالة حاضر به بررسی دورنمایی از روش تفکر تأویلی حکمای اسلامي قبل از ملاصدرا پرداخته است. هرچند تفکر تأویلی همیشه به یک معنا بکار نرفته اما خصوصیت کلی آن، عدم تصلب به ظاهر و همراهی عقل و ملزومات آن با متن وحیانی بوده است. نگاه به این سیر تاریخی نشاندهندة رشد کلی (هر چند با فراز و فرود) این روش در درون سنت حكمي اسلامي، است. دلیل این ادعا اینست که فرایند تأویل از دوگانهبینی دین و فلسفه بسمت وحدت مراتبی آن پیش آمده است. تفکر کاشف وحدت ـ اگر مستدل باشد ـ نشانة رشد عقلی است، چراکه عقل وحدتگرا و خیال کثرتگراست. در یک نگاه تاریخی ميتوان گفت تفکر تأویلی حکما از موضع دفاع از دین و فلسفه در مقابل یکدیگر که بسته به حکیم مورد بحث، گاهی با جانبداری از ظواهر دین و گاه با جانبداری از عقل و فلسفه بوده، بتدریج به این سو سوق پیدا کرده که حقیقت دین و عقل در طول هم بوده و جدا از هم نيستند، بلكه حقیقتي واحدند که با زبانهای مختلف بيان شده و آنچه مهم است درک روش و زبان بیان و محدودیتهای آن است. بنابرین شاهد سیر از انحصارگرایی و جزئینگری به جامعهگرایی و جامعنگری هستیم. روش این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است و با هدف نشان دادن سیر اندیشة تأویلی در مهمترین حکمای قبل از ملاصدرا تدوين شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
116 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریدربارة روابط و مناسبات ایران و فرهنگ ایرانی با اسلام و فرهنگ اسلامی، نوشتهها و تحقیقات مختصر و مفصلی در زبانهای فارسی و اروپایی صورت گرفته و میگیرد و البته موضوعی است که نه تنها کهنه نشده و به حد اشباع نرسیده، بلکه همواره بدلایلی، مورد توجه شماری از خاورشناسان و اسلام أکثردربارة روابط و مناسبات ایران و فرهنگ ایرانی با اسلام و فرهنگ اسلامی، نوشتهها و تحقیقات مختصر و مفصلی در زبانهای فارسی و اروپایی صورت گرفته و میگیرد و البته موضوعی است که نه تنها کهنه نشده و به حد اشباع نرسیده، بلکه همواره بدلایلی، مورد توجه شماری از خاورشناسان و اسلامشناسان و ایرانشناسان قرار دارد. گردآوری و سنجش و ارزیابی این آثار فینفسه کاری است بزرگ و البته با توجه به حجم و دامنه آن، نه کار یک تن، بلکه تنها از عهدة گروهی از پژوهشگران برمیآید. در میان آثار مشهور در زبان فارسی، بیش از پنج دهه است که از زمان نگارش کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، نوشته استاد مرتضی مطهری میگذرد و هر چند اکنون نیازمند ویرایش و بروزرسانی، بویژه از جهت برخی دادههای تاریخی است، اما بنوبة خود نشاندهندة دغدغه مهم یکی از اندیشمندان بزرگ معاصر است که به زوایایی از موضوع در زمان تصنیف آن پرتو افکنده است. بجز این اثر، آثار دیگری نیز در دهههای اخیر با رهیافتهایی متفاوت نگاشته شدهاند که بطور خاص بر نقش تشیع و انقلاب اسلامی ایران در تحولات یک قرن اخیر جهان تمرکز دارند. آنچه در این میان برای پژوهشگران فلسفه اهمیت مییابد، وضعیت علوم عقلی در منطقه شرق عالم اسلام با محوریت ایران، در این بازة زمانی است. اکنون بیاعتباری این سخن برخی مستشرقان و مورخان فلسفه، دائر بر همزمانی مرگ فلسفه در عالم اسلام با مرگ ابنرشد، کاملاً روشن شده و کمتر کسی است که دربارة گسترش خیرهکنندة فلسفه و علوم عقلی، حد فاصل قرن هفتم تا قرن یازدهم قمری و از آنزمان تا امروز یعنی چهارصد سال اخیر، در عالم اسلام و بویژه در قلمرو ایران و شعاع ایران فرهنگی، تردید کند. شاهد بر این معنا تألیف و تصنیف هزاران اثر در علوم عقلی و ظهور دهها مدرسه و مکتب فلسفی و حکمی در این پهنه و محدودة زمانی، با محوریت ایران و فرهنگ ایرانی است که صد البته جوهر معارف قرآنی و تعلیمات ائمه هدی را در خود جای داده و بمدد آن، به این مقام شامخ دست یافته است. همچنین سخن و تلاش برخی نویسندگان عربزبان در پوشاندن یا حتی انکار سهم ايرانيان در فلسفه، با داعیههایی چون عقل عربی و مانند آن، بیشتر از سر تعلقات ملیگرایانه یا اغراض سیاسی است که سستی و بیپایگی آن نیز روشن شده و تقریباً از گردونه گفتمان علمی معاصر خارج افتاده است. با نگاهی به وضعیت کنونی عالم و رویدادهای پرشتاب آن در تمامی سطوح، و بویژه مقایسه وضعیت علوم عقلی میان عمدة کشورهای اسلامی از یکسو و ایران از سوی دیگر، نتایج مهمی حاصل میشود که نزدیکترین این نتایج به زمینههای ظهور و بروز گرایشهای انحرافی و سلفی و تکفیری در برخی مناطق عالم اسلام بازمیگردد و به اذعان جمهور تحلیلگران سیاسی و اجتماعی، این گرایشها و متعاقب آن، رفتارهای خشونتبار و حتی غیر انسانی، عمدتاً در بستر انجماد فکری و در غیاب معارف عقلی و فلسفی شکل گرفته و میگیرد. از این جهت، سرزمین ایران هیچ استعدادی برای اینگونه گرایشهای افراطی و سلفی نداشته و ندارد. در دانشگاه هزار سالة الازهر، با آن سابقه درخشان علمی، اکنون نه از تعلیمات فلسفی خبری هست و نه حتی اجازه بحث فلسفی داده ميشود و در عوض، به جولانگاه افکار منجمد سلفی و تکفیری و صدور فتواهای آنچنانی بدل شده است. این وضعیت را باید با تحولات مدارس فلسفی شیراز و اصفهان و تهران در چند قرن اخیر و تعلیم و تدریس متون فاخر و اصلی حکمت در مدارس علمیه و دانشگاههای کشورمان مقایسه کرد. حاصل آنکه، در روح و ضمیر مردمان این سرزمین ویژگیهایی وجود داشته و دارد که همواره پذیرای خرد و عقلانیت و اجتناب از هر گونه جمود و تصلب نظری و عملی بوده است. با چنین ظرفیت و استعدادی که در اعماق تاریخ این سرزمین قابل جستجو و شناسایی است، اکنون بازخوانی سهم ایران و فرهنگ ایرانی در تاریخ جهان، فارغ از انگارههای میهنگرایانه و ناسیونالیستی، ضرورت مییابد، بویژه آنکه با ظهور انقلاب اسلامی ملت ایران، این مردمان بعنوان ملتی تأثیرگذار و نقشآفرین در تمامی سطوح در چهار دهة اخیر در کانون توجه محافل و مراکز علمی و سیاسی جهان قرار گرفتهاند. این بازخوانی از جهتی ناظر به جستجو در مدارک و شواهد مکتوب و غیر مکتوب و پژوهشهای علمی و میدانی معاصر است و از جهتی ناظر به تأملات و انظار تحقیقی اهل نظر، تا زوایایی از این تأثیر و تأثر را که مغفول مانده است، روشن نمايند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
117 - حکمت زرتشتی و آیین مجوس در منابع قدیم یونان و روم
حجت الله عسکری زادهپژوهش در مورد تأثیر آیین و جهانبینی زرتشتی بر فلسفة یونان و فیلسوفان باستان و بطورکلی بر تاریخ فلسفه، بعنوان موضوعي بنیادی برای بررسی پیدایش تاریخی فلسفه همواره مطرح بوده است. اندیشمندان باستان پيوسته از حکمت و فلسفة زرتشتی سخن گفتهاند و این حکمت و فلسفه را به آیین مجو أکثرپژوهش در مورد تأثیر آیین و جهانبینی زرتشتی بر فلسفة یونان و فیلسوفان باستان و بطورکلی بر تاریخ فلسفه، بعنوان موضوعي بنیادی برای بررسی پیدایش تاریخی فلسفه همواره مطرح بوده است. اندیشمندان باستان پيوسته از حکمت و فلسفة زرتشتی سخن گفتهاند و این حکمت و فلسفه را به آیین مجوس پیوند دادهاند. این نوشتار حکمت زرتشتی را از طریق منابع قدیم یونان و روم، و منشأ آن را که به آیین مجوس مرتبط است، مورد توجه قرار داده است. در منابع قدیم یونان و روم، مؤسس این حکمت، زرتشتی است که از زرتشت صاحب اوستا که در عهد گشتاسب میزیسته، بسیار کهنتر است. بهمين دليل اگر بخواهيم از نگاه اندیشمندان یونانی و رومی باستان حکمت و فلسفة زرتشتی را بررسي نماييم، باید آن را در آیین مجوس جستجو کنیم؛ آیینی که گویا از قدیمیترین مکاتب فلسفی و حکمت در دوران کهن بوده و از ایران باستان آغاز شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
118 - بررسي تطبيقي قوة عملي و هوش هيجاني
نجف يزداني روح الله رازینیيكي از موضوعات مشترك ميان علمالنفس فلسفي و روانشناسي جديد، شناخت ابعاد و ساحتهاي وجود انسان با روشهاي مختلف است. يكي از اين ساحتها، بعد غيرشناختي انسان است كه در علمالنفس فلسفي حكيمان در بحث قوة عملي به آن اشاراتي شده و امروزه ذيل عنوان هوش هيجاني مورد توجه روانشناسان أکثريكي از موضوعات مشترك ميان علمالنفس فلسفي و روانشناسي جديد، شناخت ابعاد و ساحتهاي وجود انسان با روشهاي مختلف است. يكي از اين ساحتها، بعد غيرشناختي انسان است كه در علمالنفس فلسفي حكيمان در بحث قوة عملي به آن اشاراتي شده و امروزه ذيل عنوان هوش هيجاني مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است. در فلسفه، برخي رويكرد شناختي و برخي رويكرد غيرشناختي به قوة عملي دارند و برخي اساساً وجود قوهيي جداگانه را انكار كردهاند. از بين تفسيرهاي بيان شده براي قوة عملي در انسان، تفسير غيرشناختي آن، ديدگاه صحيحي بنظر ميرسد. در روانشناسي نيز مدلهاي مبتني بر توانايي، مدلهاي غيرشناختي و مدلهاي مبتني بر شايستگي براي هوش هيجاني ذكر شده است كه از اين ميان، مدل دوم و سوم با تفسير برگزيده در مورد قوة عملي در فلسفه سازگارتر است. از آنجا كه ابعاد غيرشناختي انسان در بسياري از افعال انساني مؤثر بوده و حتي گاه ابعاد معرفتي نيز متأثر از جنبههاي غيرعقيدتي انسان است، بررسي و مقايسة نگاه روانشناسان جديد تحت عنوان هوش هيجاني با بحثهاي علم النفس قديم تحت عنوان قوة عملي اهميت مييابد. اين نوشتار با مقايسه اين بعد در دو قلمروي روانشناسي جديد و علم النفس فلسفي نشان ميدهد يكي از ابعاد مهم در جهت تكامل انسان، بعد غيرشناختي است و با شناخت آن ميتوان به معرفت كاملتري از انسان دست يافت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
119 - مرز ميان عرفان با دانشهاي همگن
علي شيرواني«عرفان» واژهيي آشنا و پربسامد در فرهنگ شفاهي و مكتوب و داراي طيف معنايي گستردهيي است و همين امر موجب ابهام در كاربردهاي گوناگون آن و بويژه كاربردهاي تازه پيداي آن از قبيل «عرفانهاي كاذب»، «عرفانهاي نوظهور» و نيز بحثهايي مانند «نسبت دين وعرفان»، «نسبت عقل و عرفان» و «ن أکثر«عرفان» واژهيي آشنا و پربسامد در فرهنگ شفاهي و مكتوب و داراي طيف معنايي گستردهيي است و همين امر موجب ابهام در كاربردهاي گوناگون آن و بويژه كاربردهاي تازه پيداي آن از قبيل «عرفانهاي كاذب»، «عرفانهاي نوظهور» و نيز بحثهايي مانند «نسبت دين وعرفان»، «نسبت عقل و عرفان» و «نسبت فلسفه و عرفان» شده است. اين مقاله درصدد است با تبيين معنا و مفهوم عرفان و تمايز نهادن ميان عرفان عملي و عرفان نظري و نيز بيان تمايز ميان آن دو با علم عرفان عملي و علم عرفان نظري، مرز ميان عرفان (علم عرفان نظري) با فلسفه و نيز تفاوت ميان عرفان (علم عرفان عملي) با علم اخلاق را تا حدودي مشخص كند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
120 - نسبت نظر و عمل با ملكات اخلاقي و تبدل ذاتي انسان در حكمت متعاليه
اسماعيل سعادتي خمسهدر حكمت متعاليه ميان حكمت نظري و حكمت عملي رابطة هستيشناختي دقيقي وجود دارد. ملاصدرا بر پاية اصالت و تشكيك وجود، حركت جوهري و حدوث جسماني و بقاء روحاني نفس به تبيين اين رابطه و تبدل نفساني ناشي از آن ميپردازد. تأثير و تأثر ميان افكار و اعمال و نيات و خلقيات فرد طي فراي أکثردر حكمت متعاليه ميان حكمت نظري و حكمت عملي رابطة هستيشناختي دقيقي وجود دارد. ملاصدرا بر پاية اصالت و تشكيك وجود، حركت جوهري و حدوث جسماني و بقاء روحاني نفس به تبيين اين رابطه و تبدل نفساني ناشي از آن ميپردازد. تأثير و تأثر ميان افكار و اعمال و نيات و خلقيات فرد طي فرايند حركت جوهري نفس صورت باطني و حقيقي انسان را شكل ميدهد؛ انسانها ابتداي آفرينش از نوع واحدند ولي در باطن و در آخرت بسبب غلبة ملكات مختلف نفساني تحت انواع مختلف ملكي، حيواني، سبعي و شيطاني قرار ميگيرند. تجسم صورت اخروي و بدن مثالي انسان نيز متناسب با ملكات نفساني و اخلاقي وي خواهد بود، زيرا در آخرت اجسام ساية ارواحند. اين همان مسخ باطن يا تجسد اخلاقِ اشاره شده در نصوص ديني است. در عين حال، حركت جوهري نفس ـ چه در مسير ملكي و چه در مسير حيواني، سبعي يا شيطانيـ از سنخ لبس بعد از لبس است، زيرا منشأ شقاوت باطني و اخروي نيز نوعي اشتداد در فعليت است. بنابرين، ميتوان نتيجه گرفت كه بر اساس مباني و اصول حكمت صدرايي مسخ باطني و اخروي انسان از سنخ انقلاب محال نيست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
121 - زمينهها و علل طرح نظريات فلسفي ناسازگار در آثار ملاصدرا
سعيد انواريملاصدرا دربارة برخي از مباحث فلسفي در آثار مختلف خويش نظريات متفاوتي بيان كرده است كه در يك نظام فلسفي واحد قابل جمع با يكديگر نيستند. در اين مقاله با طرح اينگونه مباحث، علت متفاوت بودن نظريات ملاصدرا در موارد ذيل بررسي خواهد شد: موضوع حركت جوهري؛ حركت توسطيّه؛ عامل ايج أکثرملاصدرا دربارة برخي از مباحث فلسفي در آثار مختلف خويش نظريات متفاوتي بيان كرده است كه در يك نظام فلسفي واحد قابل جمع با يكديگر نيستند. در اين مقاله با طرح اينگونه مباحث، علت متفاوت بودن نظريات ملاصدرا در موارد ذيل بررسي خواهد شد: موضوع حركت جوهري؛ حركت توسطيّه؛ عامل ايجاد زمان؛ ماهيت علم؛ علم الهي به جزئيات؛ فاعليت الهي؛ رابطة علت و معلول؛ ملاك نيازمندي ممكن به واجب؛ معاني ماهيت؛ نحوة اتصاف ماهيت به وجود؛ وحدت وجود؛ تجرد و حدوث نفس. با بررسي اين موارد مشخص ميشود كه طرح نظريات مختلف در آثار ملاصدرا ناشي از يكي از عوامل زير است: 1. تغيير ديدگاه ملاصدرا در طول زمان (وي نخست به اصالت ماهيت و سپس به اصالت وجود و تشكيك وجود قائل شده است و در نهايت به نظرية وحدت شخصي وجود دست يافته است)؛ 2. رعايت جنبة تعليمي در بيان مطالب؛ 3. طرح نظريات بر اساس مباني مختلف (مبناي قوم، مبناي وحدت تشكيكي وجود و مبناي وحدت شخصي وجود)؛ 4. تلاش براي نگارش يك دورة مدون از مباحث فلسفي. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
122 - نقش مرتبة مثالي نفس در برقراري ارتباط ميان نفس و بدن در انديشة صدرالمتألهين
محمد ميريصدرالمتألهين، بر خلاف حكماي پيش از خود، فاصلة ميان نفس ناطقه عقلي و بدن جسماني را بيشتر از آن ميداند كه با روح بخاري بتنهايي پر شود. او علاوه بر روح بخاري، وجود مرتبة مثالي را نيز بعنوان حلقة واسط ميان مرتبة عقلي و مرتبة جسماني انسان ضروري ميشمارد. نگاه تشكيكي ملاصدرا ب أکثرصدرالمتألهين، بر خلاف حكماي پيش از خود، فاصلة ميان نفس ناطقه عقلي و بدن جسماني را بيشتر از آن ميداند كه با روح بخاري بتنهايي پر شود. او علاوه بر روح بخاري، وجود مرتبة مثالي را نيز بعنوان حلقة واسط ميان مرتبة عقلي و مرتبة جسماني انسان ضروري ميشمارد. نگاه تشكيكي ملاصدرا به وجود واحد انساني او را بر آن داشت تا اولاً انسان را داراي سه مرتبة عالي (مرتبة عقلي) سافل (مرتبة مادي) و متوسط (مرتبة مثالي) معرفي كرده و ثانياً مرتبة مثالي و خيالي انسان را حلقة وصل و ماية ارتباط ميان دو مرتبة بالا و پايين بداند. او در تبيين جايگاه مرتبة مثالي در وجود انساني، از قاعدة «تطابق عالم كبير و عالم صغير» نيز بهره برده و دو مرتبة عقلي و مثالي در عالم صغير انساني را نظير عرش و كرسي در عالم كبير دانسته است. صدرالمتألهين طبق اذعان خود وي در مبحث مرتبة مثالي انسان، بشدت متأثر از عارفان است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
123 - حكمت متعاليه و منطقِ طريقِ اولايي
محمود زراعت پيشهحكمت متعاليه بر چه منطقي استوار است؟ در اين مقاله و در پاسخ به اين پرسش مهم، «منطق طريقِ اولايي» موضوع بحث قرار گرفته است؛ اين منطق نه تنها تأثير مراتب تشكيكي وجود را بر ساختار قضايا و احكام نشان ميدهد بلكه استخراج قضاياي حاصل از مقايسة امور وجودي و عدمي را نيز تبيين مي أکثرحكمت متعاليه بر چه منطقي استوار است؟ در اين مقاله و در پاسخ به اين پرسش مهم، «منطق طريقِ اولايي» موضوع بحث قرار گرفته است؛ اين منطق نه تنها تأثير مراتب تشكيكي وجود را بر ساختار قضايا و احكام نشان ميدهد بلكه استخراج قضاياي حاصل از مقايسة امور وجودي و عدمي را نيز تبيين مينمايد. منطق طريق اولايي را ميتوان در بسياري از آيات قرآن نيز رديابي نمود. فرض اين نوشتار بر اينست كه سير تاريخي فلسفة اسلامي از مشاء تا حكمت متعاليه با نيت توجيه گزارههاي ديني، نشان از مشابهت منطق نهفته در ساختار آن با منطق برآمده از متون ديني دارد. صحت اين فرضيه نشانگر تأثير بارز اسلام بر حكمت متعاليه خواهد بود كه از طريق آن تسمية اين فلسفه به «اسلامي» توجيه مناسب خود را باز مييابد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
124 - «پيله و پروانه» يا «مرغ و قفس»؟ ارزيابي تطبيقي ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا در باب رابطه» نفس و بدن
عبدالرزاق حساميفرمسئلة اصلي مقالة حاضر اينست كه نفس در انديشة ابنسينا و ملاصدرا چه نوع ماهيتي دارد و نسبت آن با بدن چگونه تبيين و توجيه ميشود؟ آيا اين دو فيلسوف ديدگاهي همسان درباب چيستي نفس و نسبت آن با بدن دارند يا ديدگاهشان متفاوت است؟ همچنين كداميك از آنها با طرز تفكر و شيوة نگرش ق أکثرمسئلة اصلي مقالة حاضر اينست كه نفس در انديشة ابنسينا و ملاصدرا چه نوع ماهيتي دارد و نسبت آن با بدن چگونه تبيين و توجيه ميشود؟ آيا اين دو فيلسوف ديدگاهي همسان درباب چيستي نفس و نسبت آن با بدن دارند يا ديدگاهشان متفاوت است؟ همچنين كداميك از آنها با طرز تفكر و شيوة نگرش قرآني ـ اسلامي سازگاري و همداستاني بيشتري دارد؟ مدعاي مقالة حاضر اينست كه هرچند ابنسينا در توجيه تجرد نفس و بقاي روحاني آن براهين نيرومندي اقامه كرده است ولي بخش عمدة اين براهين، اگر نگوييم همة آنها، متأثر از شيوة نگرش افلاطوني ـ نوافلاطوني درباب چيستي نفس و رابطة نفسـ بدن است؛ و اگرچه ابنسينا در اين باب ريزهكاريها و نوآوريهايي دارد، اما چارچوب كلي و استخوانبندي بحث او همان است كه در سنت افلاطوني ـ نوافلاطوني ملاحظه ميشود. از سوي ديگر، ملاصدرا هرچند به براهين ابنسينا درباب تجرد و بقاي نفس توجه ويژهيي دارد و تقرير تازهيي از آنها بدست ميدهد ولي با اتكا به نگرة حركت جوهري و حدوث جسماني نفس و بقاي روحاني آن، ديدگاهي را عرضه ميكند كه تنها از شجرة طيبة حكمت متعاليه برميآيد و ميبالد و نه تنها با ديدگاه عقلاني متعاليه، كه با ديدگاه اسلامي ـ قرآني درباب طبيعت نفس و رابطة نفس و بدن هم سازگاري دارد. ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا درباب رابطة نفس و بدن را ميتوان بترتيب چون رابطة «مرغ و قفس» و «پيله و پروانه» دانست. در نگاه ملاصدرا نفس هنگام حدوث در واپسين مرحلة تكامل صورتهاي مادي و نخستين مرحلة صورتهاي ادراكي قرار دارد و هستيش در اين هنگام واپسين پوستة جسماني و نخستين مغز روحاني بشمار ميرود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
125 - الهيات تنزيهي از ديدگاه قاضي سعيد قمي
انشاءالله رحمتيبا بررسي ريشهها و تاريخ الهيات تنزيهي در عالم اسلام، ميتوان سابقة اين بحث را به حكمت اسماعيليه باز برد و به همين دليل، لازم است نگاهي به ديدگاه حكيمان اسماعيليه در اين زمينه بيندازيم. در ميان حكيمان شيعة دوازده امامي، قاضي سعيد قمي و استاد او ملا رجبعلي تبريزي را ميتوا أکثربا بررسي ريشهها و تاريخ الهيات تنزيهي در عالم اسلام، ميتوان سابقة اين بحث را به حكمت اسماعيليه باز برد و به همين دليل، لازم است نگاهي به ديدگاه حكيمان اسماعيليه در اين زمينه بيندازيم. در ميان حكيمان شيعة دوازده امامي، قاضي سعيد قمي و استاد او ملا رجبعلي تبريزي را ميتوان نظريهپردازان اين نوع الهيات دانست. ديدگاه آنها به يك معنا احياء مكتب نوافلاطوني ـ بويژه تفسير پروكلسي اين مكتب ـ است. قاضي سعيد قمي هر چند معتقد به الهيات تنزيهي است، ولي نميتوان او را قائل به لاادريگري يا مذهب تعطيل دانست. در اين نوشتار، بحث و برهانهاي وي براي اثبات الهيات تنزيهي بشرح آمده است و در عين حال نشان داده ميشود كه او چگونه برمبناي نظريهيي كه ميتوان از آن به الهيات ناظر به تجليّات تعبير كرد، راهي براي خروج از بنبست لاادريگري و مذهب تعطيل پيدا ميكند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
126 - اضلاع تربيت در هندسة صدرايي؛ با تأكيد بر چهارگانة مراحل، اهداف، اصول و روشها
محمدرضا شمشيريحكمت صدرايي، حاوي ديدگاهي نوين دربارة انسان و ابعاد وجودي اوست كه ميتواند مبناي تبيينهاي تربيتي مبتني بر رويكرد اسلامي باشد. بدينمنظور، اين جستار در صدد است با شيوة تحليلي ـ استنتاجي، ضمن تبيين ديدگاه صدرالمتألهين دربارة تربيت اخلاقي ـ همراه با توضيح و تبيين اجمالي أکثرحكمت صدرايي، حاوي ديدگاهي نوين دربارة انسان و ابعاد وجودي اوست كه ميتواند مبناي تبيينهاي تربيتي مبتني بر رويكرد اسلامي باشد. بدينمنظور، اين جستار در صدد است با شيوة تحليلي ـ استنتاجي، ضمن تبيين ديدگاه صدرالمتألهين دربارة تربيت اخلاقي ـ همراه با توضيح و تبيين اجمالي مقولههاي مطرح در اينباره، بر اساس نظريات او دربارة نفس، بعنوان مبناي تعليم وتربيت ـ به دلالتهاي تربيتي و نتايج بدست آمده با تأكيد بر چهار بخش مراحل، اهداف، اصول و روشهاي تعليم وتربيت بپردازد. در اينجا توجه به هدف غايي تربيت اخلاقي يعني مكاشفة حق و اهداف واسطهيي شامل تربيت انسان در مراحل نفس نباتي، حيواني و انساني، بررسي تلازم مباني فلسفي موجود در حكمت متعاليه با اصول تربيتي و نيز پرداختن به روشهاي تربيت اخلاقي شامل پرورش قواي حسي، تخيل و عقل اجتنابناپذير خواهد بود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
127 - دين و سياست در حكمت صدرايي
مهدي نجفي افرا روح الله مداميشريعت و سياست و رابطة آن دو از مسائل مهم در انديشة صدرالمتألهين است. مسئلة سياست كه يكي از عرصههاي مهم زندگي انسان است، از نگاه او مغفول نمانده است. ملاصدرا در آثار خود، اجتماعي بودن انسان را مورد تأكيد قرار داده و زندگي فردي را حتي اگر همراه با شريعت باشد، كافي نميدان أکثرشريعت و سياست و رابطة آن دو از مسائل مهم در انديشة صدرالمتألهين است. مسئلة سياست كه يكي از عرصههاي مهم زندگي انسان است، از نگاه او مغفول نمانده است. ملاصدرا در آثار خود، اجتماعي بودن انسان را مورد تأكيد قرار داده و زندگي فردي را حتي اگر همراه با شريعت باشد، كافي نميداند. در نگاه وي، سير تكاملي آدمي با زندگي اجتماعي امكانپذير بوده وجامعهيي كه بخواهد زمينة رشد و تكامل انسان را فراهم كند، بايد مبتني برشريعت اسلامي باشد. هرچند سياست، در چهار محور مبدأ، غايت، فعل و انفعال با دين تفاوت دارد، لكن سياست، كاملاً مستهلك در شريعت و شريعت باطن و حقيقت سياست است. ملاصدرا رابطه ميان دين وسياست را رابطة معقول با محسوس يا باطن با ظاهر ميداند؛ همانگونه كه شناخت طبيعت بدون ماوراء طبيعت شناختي ناكافي است، سياست بدون دين، موجب فرو غلطيدن انسان در ظواهر و غفلت از حقايق متعالي ميشود و صدمات جبرانناپذيري براي زندگي انسان بدنبال خواهد داشت. تبيين درست انديشة ملاصدرا بهترين سد در برابر سكولاريسم است كه بر جدايي دين از سياست تأكيد دارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
128 - تبيين مباني وجودشناختي، جايگاه تكويني و آثار حقيقت محمّديه در حكمت متعاليه
مهدی گنجور ناصر مؤمنیمسئله صدور عقل اول بعنوان نخستين مخلوق بيواسطه حق تعالي، يكي از مسائل مهم حكمت اسلامي است. عقل يا صادر اول در حكمت متعاليه، ذات و روح متعالي نبي اكرم(ص) يا همان «حقيقت محمّديه است كه با شواهد نقلي و قواعد عقلي تأييد ميشود. اين جُستار با روش توصيفي ـ تحليلي، ضمن بيان مع أکثرمسئله صدور عقل اول بعنوان نخستين مخلوق بيواسطه حق تعالي، يكي از مسائل مهم حكمت اسلامي است. عقل يا صادر اول در حكمت متعاليه، ذات و روح متعالي نبي اكرم(ص) يا همان «حقيقت محمّديه است كه با شواهد نقلي و قواعد عقلي تأييد ميشود. اين جُستار با روش توصيفي ـ تحليلي، ضمن بيان معنا و مصداق حقيقت محمديه در حكمت و عرفان اسلامي، به تبيين مباني وجودشناختي اين نظريه در حكمت متعاليه ميپردازد. برخي از اين مباني فلسفي كه فهم و تبيين حقيقت محمّدي(ص) مبتني بر آنهاست، عبارتند از: اصالت وجود، قاعده الواحد، قاعده امكان اشرف، بساطت وجود يا قاعده بسيط الحقيقه و اصل انبساط و سريان وجود. سرانجام با تكيه بر آثار ملاصدرا به تبيين جايگاه تكويني حقيقت محمديه در نظام هستي پرداختهايم و برخي از مهمترين آثار و بركات وجودي اين حقيقت متعالي ـ همچون وساطت در فيض و رحمت الهي، حفظ اساس و نظام عالم، هدايت به صراط مستقيم و وصول به سعادت، و وساطت در تقرّب و شفاعت ـ را بيان ميكنيم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
129 - تأملي در عرفان فلسفي قونوي
غلامرضا حسينپورمفتاحالغيب صدرالدين قونوي، بعنوان اولين اثر در علم عرفان نظري، مباني عرفان نظري يا فلسفي را بنيان نهاد زيرا ابن عربي كه به پدر عرفان نظري اسلامي مشهور است، فرصت اين مهم را نيافت و لذا قونوي بود كه مبادرت به اين امر ورزيد. قونوي در كنار حكمت مشاء و حكمت اشراق، مكتبي ر أکثرمفتاحالغيب صدرالدين قونوي، بعنوان اولين اثر در علم عرفان نظري، مباني عرفان نظري يا فلسفي را بنيان نهاد زيرا ابن عربي كه به پدر عرفان نظري اسلامي مشهور است، فرصت اين مهم را نيافت و لذا قونوي بود كه مبادرت به اين امر ورزيد. قونوي در كنار حكمت مشاء و حكمت اشراق، مكتبي را پايهگذاري كرد كه ميتوان آن را عرفان فلسفي خواند. وي با تمام بدبينيش به عقل نظري، اذعان ميكند كه كشف و ذوق با عقل نظري در همۀ مراحل موافق است زيرا تناقضي در حجت عقل نظري نميبيند اما ادراك اين حجت را از تصور بشري محجوب ميداند. تلاش قونوي آنست تا ميان قواعد كشفي عرفا و نظريات حكما، انسي حاصل كند. او در بسياري از مواضع خود، از اشارات ابن سينا و بويژه شرح خواجه نصيرالدين طوسي بر آن بهره ميبرد، بگونهيي كه ميتوان زبان فلسفي مورد استفادة قونوي را حكمت مشاء، خصوصاً اشارات ابن سينا قلمداد كرد كه در فلسفي كردن عرفان قونوي، سهم بسزايي دارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
130 - حكمت؛ گمشدة انسان معاصر
طوبي كرماني حبيب كاركنگرچه واژههاي «فلسفۀ و «حكمت» در اصطلاح، معمولاً بصورت مترادف بكار ميروند ولي در اين مقاله اعتقاد بر اين است كه در سنت فلسفة اسلامي، حكمت، معنايي برتر از فلسفه دارد. با نظر به تعريف حكمت به اموري همچون معرفت الله، تشبّه به اله و استكمال نفس انساني، بدست ميآيد كه حكمت ب أکثرگرچه واژههاي «فلسفۀ و «حكمت» در اصطلاح، معمولاً بصورت مترادف بكار ميروند ولي در اين مقاله اعتقاد بر اين است كه در سنت فلسفة اسلامي، حكمت، معنايي برتر از فلسفه دارد. با نظر به تعريف حكمت به اموري همچون معرفت الله، تشبّه به اله و استكمال نفس انساني، بدست ميآيد كه حكمت با اخلاق حكيم ارتباطي وثيق دارد و ملازم با ايمان و عمل اوست. حكيم برخلاف فيلسوف بمعناي رايج كلمهـ بر آن است تا جهاني عقلاني شود بنشسته در گوشهيي، و اين امري است كه زندگي حكماي مسلمان نيز گواه آن است. بديهي است كه در دنياي معاصر كه اغلب فلسفههاي آن بر شكاكيت و نسبيت گرايي تأكيد ميورزند، نميتوان از حكمت سخن راند ولي ميتوان از فلسفههاي گوناگون سخن بميان آورد. فلسفه هاي متأخر بيش از آنكه انسان را به يقين برسانند، او را از آن دور ساخته و در ميان انبوهي از ترديدها رها ميسازند. از اينرو، حكمت، گمشدة انساني است كه در جستجوي يقين است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
131 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحماني احد فرامرز قراملکیدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
132 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحماني احد فرامرز قراملکی قاسم كاكاييدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
133 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحماني احد فرامرز قراملکی قاسم كاكاييدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
134 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحماني احد فرامرز قراملکی قاسم كاكاييدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
135 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحماني احد فرامرز قراملکی قاسم كاكاييدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
136 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحمانيدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
137 - انگارة ملاصدرا از فلسفه
منصوره رحماني احد فرامرز قراملکی قاسم كاكاييدر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال أکثردر نگاه برخي فلاسفه، فلسفه به سلوك ذهني و تبادلات مفهومي تقليل مييابد. در مقابل، برخي ديگر از فلاسفه با تكيه بر جنبههاي عملي، فلسفه را سلوك وجودي ميدانند. از نظر ملاصدرا، فلسفه فرايند استكمال نفس انساني است. استكمال نفس، نه از گونة رشد كمي يا كيفي بلكه بمعناي استكمال ذاتي، اشتداد و سلوك وجودي. او غايت فلسفه را تشبه به اله ميداند و اين تشبه با دو مشخصة احاطه به معلومات و تجرد از جسمانيات محقق ميگردد. سلوك انگاري فلسفه، پيامدهايي همچون كثرتگرايي فلسفهورزي، فلسفهورزي بيكرانه، تناظر ارتقاء معرفتي با ارتقاء وجودي، كثرتگرايي روششناختي و همبستگي تهذيب نفس و فلسفه را بدنبال دارد. ملاصدرا با تكيه بر سلوك انگاري فلسفه، ميكوشد حكمت متعاليه را بر اساس الگوي سفرهاي چهارگانه سامان دهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
138 - تأثير آموزههاي قرآني بر حكمت اشراقي سهروردي
قاسم پورحسن سيد مصطفي باباييبه يقين ميتوان گفت كه همة فلاسفة اسلامي ـ از هريك از سه مكتب مشهور فلسفيـ در سير انديشة فلسفي خود، تأثيرات بسياري از قرآن كريم پذيرفتهاند اما در اين ميان، شيخ شهابالدين سهروردي اولين فيلسوف اسلامي است كه در نظام حكمت اشراقي خود بيشترين استفاده را از قرآن كرده است أکثربه يقين ميتوان گفت كه همة فلاسفة اسلامي ـ از هريك از سه مكتب مشهور فلسفيـ در سير انديشة فلسفي خود، تأثيرات بسياري از قرآن كريم پذيرفتهاند اما در اين ميان، شيخ شهابالدين سهروردي اولين فيلسوف اسلامي است كه در نظام حكمت اشراقي خود بيشترين استفاده را از قرآن كرده است. استفادة سهروردي از اين كتاب آسماني، هم از نظر كميت و مقدار و هم از جهت نوع استفادة تأويلي، از سايرين متمايز است. او بسياري از ايدهها، برهانها و داوريهاي خود را مقرون و منوط به قرآن كرده است. در اين مقاله سعي شده است از تأثير آموزههاي قرآني بر حكمت نوري سهروردي در چهار مقوله» حكمت نوري، نورالانوار، عقول، و نفس بهاختصار سخن گفته شود، چراكه قطعاً بحث مستوفي در اينباره نيازمند مجال و كمالي شايسته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
139 - نگرشي شناختي ـ وجودي در رشد و تربيت ارادي «شخصيت» بر مبناي انديشة ملاصدرا
طوبی لعل صاحبی محمد کاظم علمی سولا«من» يا «خود» در نظريه» صدرايي با خودآگاهي عجين است. پيدايش و ظهور «من» با آگاهي از خود آغاز شده و سپس با آگاهي نيز تكامل و رشد يافته و داراي مراتب گوناگون ميگردد. آنچه اين نوشتار بر اساس مباني فكري ملاصدرا درصدد بيان آن است، در نظر گرفتن رشد «من» يا «شخصيت» است. «شخصيت أکثر«من» يا «خود» در نظريه» صدرايي با خودآگاهي عجين است. پيدايش و ظهور «من» با آگاهي از خود آغاز شده و سپس با آگاهي نيز تكامل و رشد يافته و داراي مراتب گوناگون ميگردد. آنچه اين نوشتار بر اساس مباني فكري ملاصدرا درصدد بيان آن است، در نظر گرفتن رشد «من» يا «شخصيت» است. «شخصيت» بمعناي اصطلاحي آن، كه در اثر تربيت و عوامل مؤثر ديگر ايجاد ميگردد، در حوزة «منِ» متعالي و رشديافته شكل ميگيرد، زيرا «من» از همان آغاز پيدايش، شخص و يك هويت وجودي خاص است، اما شخصيت كه بيشتر نمايانگر صفات و ويژگيهاي ارادي فرد است، در مراحلي از سير تكاملي و تربيت صحيح عقلاني آن بروز مييابد. جستار حاضر با بررسي تحليلي خاص، فرايند اين رشد صحيح را كه عمدتاً پس از بلوغ حاصل ميشود، واكاوي ميكند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
140 - بررسي منطق أسفار أربعة ملاصدرا و استفاده از آن براي ارائة الگويي فراگير و نوين در تبيين مراحل انديشة عقلاني
ابراهیم خانی مجید صادقی حسن آبادی مهدی امام جمعهأسفار أربعة عرفاني، الگويي مشهور براي تبيين مراحل سلوك توحيدي است. با تأمل در منطق أسفار أربعة عرفاني و بررسي چرايي تقسيم سلوك به اين مراحل چهارگانه ميتوان دريافت كه اين الگو از توانايي و ظرفيت بسيار مطلوبي براي تبيين مراحل انديشه در يك سلوك نظري برخوردار است. در اين مق أکثرأسفار أربعة عرفاني، الگويي مشهور براي تبيين مراحل سلوك توحيدي است. با تأمل در منطق أسفار أربعة عرفاني و بررسي چرايي تقسيم سلوك به اين مراحل چهارگانه ميتوان دريافت كه اين الگو از توانايي و ظرفيت بسيار مطلوبي براي تبيين مراحل انديشه در يك سلوك نظري برخوردار است. در اين مقاله براي تبيين تفصيلي اين مدعا يعني ارائه» الگوي أسفار أربعة انديشه، ابتدا با اشاره به پيشينة أسفار أربعة عرفاني به بررسي منطق موجود در آن پرداخته ميشود و پس از روشن شدن چيستي أسفار أربعة عرفاني اثبات ميشود كه مراحل انديشهورزي مطلوب در حل هر مسئلة علمي ميتواند شامل مراحلي كاملاً مشابه با أسفار أربعة عرفاني باشد. پس از تبيين تفصيلي اين مشابهت، أسفار أربعة انديشه در حكمت صدرايي و همچنين أسفار أربعة انديشه در مسئلة انسانشناسي بطور اجمالي مورد بررسي قرار ميگيرد و پس از آن به تبيين برخي از احكام عمومي الگوي أسفار أربعه در حيطة انديشهورزي و مزيتهاي آموزشي استفاده از اين الگوي خاص پرداخته ميشود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
141 - بایدها و نبایدهای فلسفۀ اسلامی مبتنی بر اندیشۀ مقام معظم رهبری
محمد رحمانی گورجی فاطمه مسجدیاین پژوهش با الگو قرار دادن سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی به بررسی اندیشههای ایشان در فلسفۀ اسلامی و لوازم توسعه و تعمیق آن پرداخته و در تلاش است با استفاده از روش نظریهپردازی دادهبنیاد، الگوی توسعه و تعمیق فلسفۀ اسلامی را بر مبنای بیانات و دیدگاههای رهبر معظم انقلا أکثراین پژوهش با الگو قرار دادن سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی به بررسی اندیشههای ایشان در فلسفۀ اسلامی و لوازم توسعه و تعمیق آن پرداخته و در تلاش است با استفاده از روش نظریهپردازی دادهبنیاد، الگوی توسعه و تعمیق فلسفۀ اسلامی را بر مبنای بیانات و دیدگاههای رهبر معظم انقلاب تدوین و ارائه کند. در این پژوهش، بیانات، خطبهها، پیامها، احکام و فرمانها و مصاحبههای امام خامنهای طى سالهاى ۱۳۶۳ تا ۱۳۹۷ مورد مطالعه قرار گرفته و با استفاده از سه نوع کدگذاری باز، محوری و انتخابی در روش نظریهپردازی دادهبنیاد، ۱۱۱ کد/مفهوم، ۲۴ مقوله و چهار بُعد بدست آمده است. در بخش نتایج، ضمن ارائۀ الگوی پارادایمی حاکم بر مقولهها، با استفاده از یافتههای پژوهش به سؤالات اولیه نیز پاسخ داده شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
142 - سرمقاله
آیتالله سیدمحمد خامنهایدر آستانه فصل خزان امسال، اين شماره از خردنامه صدرا بدست حكمتجويان ميرسد كه فصل خزان و برگريزان ثمرات درخت نبوت و عزا و ماتم بر سالار و سيد شهيدان است. در اين تقارن نكتههاست كه خردمندان مييابند و ميربايند. نخست آنكه آنچه را حكيمان در حكمتآموزي نظري آموختند و هر آن شي أکثردر آستانه فصل خزان امسال، اين شماره از خردنامه صدرا بدست حكمتجويان ميرسد كه فصل خزان و برگريزان ثمرات درخت نبوت و عزا و ماتم بر سالار و سيد شهيدان است. در اين تقارن نكتههاست كه خردمندان مييابند و ميربايند. نخست آنكه آنچه را حكيمان در حكمتآموزي نظري آموختند و هر آن شيوه بهزيستن و خوشبختي گزيدن را كه در طول زمان به نمايش گذاشتند، اين امام حكيمان و يارانش در نيمروزي از عاشورا در سرزميني بنام نينوا يا كربلا به صحنة عمل درآوردند و ابواب و فصول حكمت نظري و حكمت عملي و اخلاق و فتوت و بالاتر از همه، عشق الهي را در كوتاهترين زمان به تاريخ نشان دادند. دوّم آنكه بسياري انديشمند و حكيم و دانا و راهآموز بشر، در تعريف و معناي زندگي و راه خوشبختي و عاقبت نيك سخنها گفتند و شيوهها نشان دادند، اما در اين روز بزرگ تاريخ، امام شهدا و يارانش، يك به يك، در كوتاهترين رفتار خود در كلام و خطاب و در نبرد و هماوردي شيرمردانه و بركف داشتن جان گرانمايه، معناي حقيقي زندگي و خوشبختي و پايان نيك عمر كوتاه بشري را به جهان و آيندگان هويدا ساختند. شاگردان اين مكتب، معني حيات انساني را آميختهيي از عقيده و اخلاص و توحيد از يكطرف و آزادگي و شجاعت و تيغ كشيدن بر روي خصم خدا و خلق، از سوي ديگر معرفي كردند، و حتي نوآموزاني چون حرّ رياحي، در يك لحظة عمر خود، خود را از بند دنياپرستي رهانيدند و به جمع نيكفرجامان اولوالالباب پيوستند، چه رسد به مردان سالخوردهيي كه همة قلل رفيع فرهنگ والاي اسلام و قرآني بودند و شيرمرداني از اهلبيت پيامبر(ص) كه جهان را در برابر عظمت خود بسيار حقير و كوچك ميديدند و مرگ با عزت را شيرينتر از عسل ميدانستند. امام شهيدان، كه خود مظهر تمام اسماءالهي شده بود، اسمائي كه يكايك آنها را باري تعالي روز نخست بشريت به آدم آموخته بود، بمنصة ظهور آورد. ارواح اين حلقة زرين خلقت، اسطورهگان تاريخ بشريت، گويي همان مدبّران قدسي ملكوتي بودند كه براي تربيت انسان و آموختن و دادن الگوي يك زندگي جاويد پرسعادت به او، از آسمان بر زمين آمده بودند تا اخلاص و اخلاق و فداكاري و فتوت و بالاتر از همه، عاشقي را به نسل همة بشر بياموزند و درخت حكمت را كه خصم شيطان و شيطانيان است، آبياري نمايند و آنها را به خرد و خردورزي رهنما گردند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
143 - تبيين ديدگاه عبدالرزاق لاهيجي دربارة عالم مُثل معلّقه و نقد آن
زکریا بهارنژاداعتقاد يا عدم اعتقاد به عالم مُثل معلّقه از جمله مسائل فلسفي است كه بر نوع نگرش فيلسوف و روش وي در پژوهش فلسفي تأثيرگذار است، بنابرين لازم است با رويكردي جديد و با بهرهگيري از منابع اصلي، بيشتر دربارة آن تحقيق و بررسي شود. در همين راستا، مقالة حاضر تلاش ميكند نخست، تصو أکثراعتقاد يا عدم اعتقاد به عالم مُثل معلّقه از جمله مسائل فلسفي است كه بر نوع نگرش فيلسوف و روش وي در پژوهش فلسفي تأثيرگذار است، بنابرين لازم است با رويكردي جديد و با بهرهگيري از منابع اصلي، بيشتر دربارة آن تحقيق و بررسي شود. در همين راستا، مقالة حاضر تلاش ميكند نخست، تصويري واضح و روشن از «عالم مُثل معلقة و تفاوت آن با «مُثل افلاطوني» نزد سهروردي ارائه دهد، سپس به تبيين ديدگاه حكيم عبدالرزاق لاهيجي و نقدهاي وي بر عالم مُثل معلّقه شيخ اشراق ميپردازيم و در مرحلة سوم به نقدهاي لاهيجي پاسخ ميدهيم. نويسنده مدعي نيست كه در اين موضوع سخن آخر را گفته ولي ميتواند ادعا كند كه در مورد ديدگاه حكيم لاهيجي دربارة نظرية مُثل معلّقه و نقد آن، پژوهش شايستهيي صورت نگرفته است. هرچند حكيم متأله ملاهادي سبزواري، پيش از اين در كتاب اسرار الحكم به نقدهاي لاهيجي پاسخ داده، ليكن پاسخهاي وي جامع و فراگير نيست؛ افزون بر اينكه مغلق و فهم آن دشوار است. اميد است با اين تلاش، راه پژوهش در اين حوزه گشوده شود و كاستيهاي احتمالي تحقيق حاضر در پژوهشهاي آينده مرتفع گردد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
144 - سرمقاله
آیتالله سیدمحمد خامنهایتقارن اين فصل با عزاداري اباعبدالله الحسين عليهالصلوة و السلام، و نقش اربعين حسيني در بقاء اسلام بهانهيي است تا يكي از دستاوردهاي شيعه و آموختههاي اهل بيت عليهمالسلام بهتر شناخته و به حكمت آن توجه بيشتر و اشارهيي شود. واقعه كربلا و به شهادت رساندن امام حسين(ع) و هم أکثرتقارن اين فصل با عزاداري اباعبدالله الحسين عليهالصلوة و السلام، و نقش اربعين حسيني در بقاء اسلام بهانهيي است تا يكي از دستاوردهاي شيعه و آموختههاي اهل بيت عليهمالسلام بهتر شناخته و به حكمت آن توجه بيشتر و اشارهيي شود. واقعه كربلا و به شهادت رساندن امام حسين(ع) و همة رجال اجتماعي و سياسي آنروز و قهرمانان دفاع از اهلبيت، در نظر جريان معارض و مبارز ضد اسلام كه ابوسفيان و معاويه رهبر آن بودند، واقعة سياسي مهمي بود زيرا بگمان آنان با اين واقعه، نسل وارثان پيامبر و شعارها و دين او منقرض ميشد و نظام اسلام برانداخته و از صفحه تاريخ حذف ميگرديد. اما قدرت جوهري آئين الهي اسلام و قوت تدبير ائمه، بويژه امام سجاد(ع) بدنبال حادثه كربلا، سبب گرديد كه نه فقط اسلام و شيعه تن به نابودي نداد و تسليم سياستهاي شيطاني مكتب ابوسفياني نشد بلكه بطرق مختلف نقاب از چهرة تشيع برداشت و اسلام واقعي را روز بروز روشنتر نمود. اقامة عزاداري و زيارت اباعبدالله(ع) در اربعين، يعني چهلم شهادت او، يكي از سنتهايي بود كه از همان روزهاي نخستين امامت امام سجاد(ع) به شيعيان آموخته شد و تلاش مأموران حكومتي بنياميه و بنيعباس كه قرنها امپراتوران و شاهنشاهان دوران خود بودند، براي مقابله و جلوگيري آن سودي نبخشيد و روح مبارزه و دشمني حاكمان ستمگر و عزم و مطالبه عدالت و آزادي روز بروز در شيعه قويتر گشت و با راهنمايي امامان شيعه، سازمانهاي پنهان سياسي و نظامي براي شكستن قدرت حكومتهاي غاصب هر روز بيشتر و مؤثرتر گرديد. چراغ راهنماي آنهمه نهضتهاي معروف يا فراموش شدة ايرانيان برضد خلفا كه در تاريخ آمده، و محور اتحاد پيروان خط ولايت، همين سنت «اربعين» و تجديد عزاداري و يادآوري واقعة وحشيانة خلفا در كربلا بود كه نگذاشت خطوط اصلي سياسي اسلام، يعني پيكار با ستم و ستمگر، نفي انظلام و ستمپذيري و ساختن جامعهيي با فرهنگ مبارزه براي اقامة حق و اجراي عدالت و مساوات و صلح و آرامش، و طرد اشرافيت و بردهداري امت مسلمان، و رد شعار جدايي دين از سياست فروگذار شود؛ هماني كه پس از چهارده قرن، انقلاب اسلامي ايران پرچم آنرا بلند كرد و پيام آنرا به جامعة بشري داد. پيام واضح نهضت حسيني آنروز و پيام انقلاب اسلامي امروز، اصل جداييناپذيري دين از سياست بود كه طواغيت زمان ما آنرا بخوبي حس كرده و مانند آلسفيان بدنبال خاموش كردن آن هستند و مشتي مزدوران خود در ايران و جهان را براي نابودي آن به صف كردهاند، اما هيهات كه اين چراغ الهي خاموش شود و دشمنان شيعه به مراد خود برسند. «والله متّم نوره و لو كره الكافرون». تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
145 - تحليل وجودي مسئلة ضعف اراده از منظر حكمت متعاليه
اکبر پور مرضیه حسن مرادی محمود صیدیموضوع اين مقاله ضعف اراده يا شكاف بين نظر و عمل است و مسئلة آن، چگونگي تحليل وجودي اين مسئله بر اساس نظرية وحدت تشكيكي وجود. در تحليل ماهوي، مبادي فعل ارادي داراي ترتب علّي و زمانيند اما در تحليل وجودي، آنها مراتب حقيقت واحد وجودند. با اين تفسير، علم و عمل وجوه يك حقيقت أکثرموضوع اين مقاله ضعف اراده يا شكاف بين نظر و عمل است و مسئلة آن، چگونگي تحليل وجودي اين مسئله بر اساس نظرية وحدت تشكيكي وجود. در تحليل ماهوي، مبادي فعل ارادي داراي ترتب علّي و زمانيند اما در تحليل وجودي، آنها مراتب حقيقت واحد وجودند. با اين تفسير، علم و عمل وجوه يك حقيقتند كه وقتي از ذات نشئت ميگيرد، در مرحلهيي نام علم به خود ميگيرد و در مرحلهيي ديگر، نام اراده يا شوق. در نتيجه، علم و عمل ارادي دو رشتة بهممتصل هستند كه ريشة واحدي در ذات انسان دارند؛ ريشهيي از سنخ محبت و ابتهاج. در ديد ماهوي، ضعف اراده را بايد در ضعف اعضاي زنجيرة علّي قبل از آن، مثل تصور فعل و تصديق به فايدة آن، جستجو نمود. اما در ديد وجودي، ضعف عمل ارادي در رابطة مستقيم با ضعف وجودي انسان و ضعف علم مساوق با آن است. تفاوت نگاه وجودي با نگاه ماهوي در اينست كه نگاه وجودي عمل ارادي را در انتهاي يك زنجيره از مبادي و جداي از علم نميداند بلكه عمل يكي از ظهورات حقيقتي وجودي و مساوق با علم است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
146 - تبيين فعل ارادي انسان (عمل) در پرتو تبيين دعا (تحليلي از ديدگاه ابن سينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي دربارة دعا)
روح الله دارائي طوبي كرمانيچيستي و تبيين فعل ارادي انسان و نيز دامنة ارادة وي در جهان هستي، امروزه ذيل موضوع «فلسفة عمل» بررسي ميشود. فيلسوفان مسلمان، در اين حوزه نيز ابتكارات و راهحلهاي مؤثري ارائه دادهاند. در اين سنت دعا بعنوان يك فعل ارادي، از دو جهت كلي، در دو علم كلام و فلسفه مورد توجه قر أکثرچيستي و تبيين فعل ارادي انسان و نيز دامنة ارادة وي در جهان هستي، امروزه ذيل موضوع «فلسفة عمل» بررسي ميشود. فيلسوفان مسلمان، در اين حوزه نيز ابتكارات و راهحلهاي مؤثري ارائه دادهاند. در اين سنت دعا بعنوان يك فعل ارادي، از دو جهت كلي، در دو علم كلام و فلسفه مورد توجه قرار گرفته است؛ اول رابطة آن با ارادة الهي و دوم، رابطة دعا با ضرورت نظام علّي. ابنسينا براي نخستينبار، چارچوب مسائل اين حوزه را ترسيم كرد و حكماي بعد از وي، از جمله ميرداماد، ملاصدرا، سبزواري و علامه طباطبايي، هر يك با ارائة استدلالها و تبيينهايي، در شرح و بسط آن گامهاي ارزندهيي برداشتهاند. در اين جستار ديدگاه ابنسينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي پيرامون موضوع دعا بررسي شده است. با مقايسة اين آراء روشن ميشود كه ابنسينا مسئلة دعا را خارج از نظام علّي تبيين نكرده است. او معتقد است هر حادثهيي در مقام ثبوت، طبيعي يا ارادي است و در مقام اثبات، طبيعي، ارادي يا اتفاقي. بر اين اساس، تفاوت «دليل» و «علت» به تفاوت مقام ثبوت و اثبات است و نبايد دليل و توجيه را متباين از علت يا تبيين بپنداريم. ملاصدرا ضمن پذيرش چارچوب نظرية ابن سينا و مؤثر دانستن دعا در نظام علّي، در برخي جهات با شيخ الرئيس همسخن نيست. تبيين ملاصدرا نشان از آن دارد كه تأثير و دامنة بيشتري براي عمل و فعل اراديِ انسان قائل است. او با باور به تشكيك وجود، دو نقد را به نظرية ابن سينا وارد كرده است. هر چند ملاصدرا در تبيين دعا به تشكيك و اتحاد عقل و معقول اشاره دارد اما بسط نظرية اتحاد عاقل و معقول براي تبيين دعا، يعني تبيين رابطة ميان اراده، مراد و مريد و به همان وزان، عمل، عامل و معمول نزد علامه طباطبايي صورتبندي شده است. علامه با بسط نظرية ملاصدرا، تبييني دقيقتر از دعا ارائه كرده، هر چند كه اين نظريه نيز مصون از نقد صاحبنظران نبوده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
147 - جايگاه وجودي ولي و امام در حكمت متعاليه (ديدگاه حكيم زنوزي)
عبدالرضا صفريمقالة حاضر درصدد است با بررسي مفهوم ولي و امام در ديدگاه حكيم زنوزي، نشان دهد كه ميتوان بنا بر قواعد فلسفة نظري حكمت متعاليه ـ همچون قاعدة الواحد، امكان اخس و بويژه امكان اشرفـ شأن ضروري وجود عقل را اثبات نمود. از آنجا كه «ولي» در برترين مرتبة عقل بالفعل و قوة تحريك ق أکثرمقالة حاضر درصدد است با بررسي مفهوم ولي و امام در ديدگاه حكيم زنوزي، نشان دهد كه ميتوان بنا بر قواعد فلسفة نظري حكمت متعاليه ـ همچون قاعدة الواحد، امكان اخس و بويژه امكان اشرفـ شأن ضروري وجود عقل را اثبات نمود. از آنجا كه «ولي» در برترين مرتبة عقل بالفعل و قوة تحريك قرار دارد، بر مرتبة عقل اول بعنوان حق ثاني، اتم و اقرب جواهر نشئة ملكوت به حق تعالي منطبق ميشود، از اينرو اين مرتبه بر «ولي» صادق است. همچنين اين عقل كه درحكمت اشراقية متعاليه «عقل متكافئه» و «رب النوع» و در اين مقاله نمونة برتر «موجود مستكفي» شناخته ميشود، به اين سبب كه داراي جنبهيي از ربوبيت حق تعالي است، بر خلاف عقول مفارق، به تربيت و تدبير مادون خويش التفات دارد. نمونة اين عقل را ميتوان در انوار مدبرة انسانيه و نفوس عاليه، از جمله اوليا وحكماي متأله، مشاهده كرد. نويسنده با بررسي اين ويژگيها و مصاديق اينگونه از عقل، نتيجه ميگيرد كه بر اساس تحليل حكمي محتواي بعضي از روايات ميتوان زمينه را براي تطبيق اين ويژگيها بر اولياء آماده ساخت و بتعبير زنوزي، ركن ابيض عرش الهي وعقل كل را نمايندة اين مرتبه معرفي نمود. سرانجام، بنا بر اين باور كه عقل، اشرف و اقرب و محبوبترين جواهر ملكوتي است، ميتوان آن را روح دانست. به اين سبب، ولي، روح و عقل ناطقهيي است كه در معرض فرامين و ثواب و عقاب حق تعالي قرار ميگيرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
148 - «حكمت متعاليه» در انديشة صدرالمتألهين
محمدصادق عليپورشايد در طول تاريخ كمتر مكتب فلسفييي مانند حكمت متعاليه، كانون قضاوتهاي مختلف و گاه متقابل بوده باشد. گستره و نفوذ حكمت متعاليه، در كنار قوت و شمولش، باعث شده انديشمنداني با گرايشهاي فلسفي، عرفاني، كلامي و حتي قرآني، به آن رو كنند و از پنجرة ديد خود، آن را توصيف كرده، أکثرشايد در طول تاريخ كمتر مكتب فلسفييي مانند حكمت متعاليه، كانون قضاوتهاي مختلف و گاه متقابل بوده باشد. گستره و نفوذ حكمت متعاليه، در كنار قوت و شمولش، باعث شده انديشمنداني با گرايشهاي فلسفي، عرفاني، كلامي و حتي قرآني، به آن رو كنند و از پنجرة ديد خود، آن را توصيف كرده، خواسته يا ناخواسته، بنفع خود مصادره و تفسير كنند. همين اختلافها موجب شده حقيقت و ماهيت آن دچار ابهام شود. معنا و حقيقت خود «حكمت» نزد صدرالمتألهين كه متصف به صفت «متعالي» شده است، يكي از اين موارد ابهام است. تلاش در راستاي رفع اين ابهام، ما را بر آن داشت كه با مراجعه به سخنان و كلمات خودِ صدرالمتألهين، حكمتش را توصيف كنيم. در اين راستا، پس از تعيين ماهيت حكمت و فلسفه، و بررسي تطبيقي تعريف حكمت مشهور با حكمت متعاليه و يافتن نقاط افتراق و اشتراك، مشخص شد اين حكمت نوع خاصي از حكمت است كه با منشئي نبوي و ديني، موهبتي است الهي كه تنها نصيب بندگان خاص او ميشود؛ حكمتي كه عرفان و برهان را در ساية قرآن به ساحل امن هماهنگي و تعاضد ميرساند. نيل به اين مقصود، با اين دو ميسر شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
149 - هبوط، نردباني تا بيكرانة عروج (تبيين هبوط از ديدگاه حكمت متعاليه)
راضیه نیکی سعید رحیمیان عبدالعلي شكردربارة هبوط حضرت آدم(ع) تفاسير و تاويل متفاوتي، اعم از رويكرد مدحي و ذمّي وجود دارد اما اينكه كدام تفسير با مقام نبوت و خلافت ايشان سازگارتر بوده و از دقت و قوت بيشتري برخوردار است، نياز به بحث و بررسي دارد. در اين مقاله تبيين ميشود كه در ميان تفاسير متعدد، چگونه وجه م أکثردربارة هبوط حضرت آدم(ع) تفاسير و تاويل متفاوتي، اعم از رويكرد مدحي و ذمّي وجود دارد اما اينكه كدام تفسير با مقام نبوت و خلافت ايشان سازگارتر بوده و از دقت و قوت بيشتري برخوردار است، نياز به بحث و بررسي دارد. در اين مقاله تبيين ميشود كه در ميان تفاسير متعدد، چگونه وجه مدحي هبوط بيش از وجه ذمّي آن قابل دفاع است و از سويي آيا ميتوان براي هبوط وجه ضرورت و وجوب نيز لحاظ نمود يا خير؟ از ديدگاه اهل معرفت ـ بخصوص صدرالمتألهينـ پيدايش كثرات كرانهناپيداي عالم طبيعت، عمران و آباداني زمين، كثرت نسل انسان، استكمال او در پرتو عشق، عرفان و عمل تا نيل به مقام لامقامي خليفةاللهي و بويژه ظهور يافتن غايت عالم هستي، انسان كامل محمدي، حضرت خاتم الانبياء(ص) و اهل بيت مطهر ايشان(ع) در كسوت بشري و بسياري بركات ديگر، همه در پرتو هبوط محقق شد. از اينرو هبوط نه فقط امري ممدوح، بلكه ضروري بود كه طبق ارادة تكويني و ازلي خداوند، ضرورتاً بايد محقق ميشد و انسان را نردباني ميگشت از حضيض نزول تا بينهايت عروج و صعود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
150 - سلامت و بيماري از منظر حكمت متعاليه
محمد احمدی زاده اعظم قاسمي حامد آرضاییچيستي سلامت و بيماري و نسبت آن دو با يكديگر اولين و ضروريترين مبحث نظري در فلسفة پزشكي است كه هر بحث ديگري در اين شاخة نظري مترتب بر آن بوده و به اختلاف زاويههاي نظري و عملي بسياري ميانجامد. در ميان فلاسفه و حكماي اسلامي صدرالمتألهين شيرازي همچون برخي ديگر از حكماي بز أکثرچيستي سلامت و بيماري و نسبت آن دو با يكديگر اولين و ضروريترين مبحث نظري در فلسفة پزشكي است كه هر بحث ديگري در اين شاخة نظري مترتب بر آن بوده و به اختلاف زاويههاي نظري و عملي بسياري ميانجامد. در ميان فلاسفه و حكماي اسلامي صدرالمتألهين شيرازي همچون برخي ديگر از حكماي بزرگ اسلامي به اين مسئله پرداخته است. او در مباحث خود، مواضع ابنسينا را شرح و از آنها در برابر ايرادات مستشكلين كه سرآمد آنها فخر رازي است دفاع ميكند. وي در اينباره بر ممشاي حكمت رايج عصر خود رفته و سلامت را «حالت يا ملكة نفس كه بواسطة آن افعال نفس بخوبي از مجاري مخصوص بخود صادر ميشوند» تعريف كرده و بر نفساني بودن سلامت و بيماري تأكيد ميكند. ملاصدرا صريحتر از ابنسينا رابطۀ آن دو را ملكه و عدم ملكه برشمرده است، هرچند در مسئلة واسطة ميان سلامت و بيماري موضع شفافي نگرفته است. با پژوهش در آثار ملاصدرا به اين نتيجه رهنمون ميشويم كه گذشته از تصريحات وي، بر اساس مباني حكمت متعاليه ميتوان سلامت را «نحوة وجود نفس از آن حيث كه در مرتبة بدن مادي و عنصري افعال خود را بدون مشكلي جاري ميكند» تعريف كرد و با تأكيد بر وجودي بودن سلامت و عدمي بودن بيماري و بتبع، مشكك بودن آنها، مرز و واسطة ميان سلامت و بيماري را منتفي دانست و بدين ترتيب به تصويري متمايز از سلامت و بيماري دست يافت. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
151 - مسئلة جنسيت در رويكرد معرفتشناسانة ملاصدرا
مهناز مظفری فر علیرضا حسن پور مجید ضیائی قهنویهدر فلسفة اسلامي بطور عام و حكمت متعاليه بطور خاص، مسئلة جنسيت بصراحت مورد توجه قرار نگرفته است. اما بر اساس مباني فلسفة اسلامي و از لابلاي آثار فيلسوفان ميتوان به آراء ايشان در اينباره و تفسيرهاي گوناگوني از اين موضوع دست پيدا كرد. هدف اين مقاله، نشان دادن نسبت ميان عقل أکثردر فلسفة اسلامي بطور عام و حكمت متعاليه بطور خاص، مسئلة جنسيت بصراحت مورد توجه قرار نگرفته است. اما بر اساس مباني فلسفة اسلامي و از لابلاي آثار فيلسوفان ميتوان به آراء ايشان در اينباره و تفسيرهاي گوناگوني از اين موضوع دست پيدا كرد. هدف اين مقاله، نشان دادن نسبت ميان عقل و جنسيت بر اساس حكمت صدرايي است و اينكه آيا زن و مرد در ادراك عقلاني سهم يكساني دارند يا بين اين دو تفاوت وجود دارد؟ طبق نظر ملاصدرا بنياديترين ويژگي انسان، عقلانيت، بخصوص عقل نظري است و زن و مرد از حيث داشتن قوة تعقل يكسان هستند؛ بدين معنا كه بين زن و مرد ذاتاً و طبيعتاً در برخورداري از عقل تفاوتي وجود ندارد. ملاصدرا تصريح ميكندكه رسيدن به مرتبة تعقل ـ يعني از قوه به فعليت رساندن عقل ـ بطور اكتسابي بدست ميآيد و تفاوتي كه بين زن و مرد و حتي در ميان خود زنان و مردان در فرايند كسب معرفت مشاهده ميشود، امري عارضي و نتيجة غلبة شرايطي است كه شخص در آن قرار گرفته است. او در تقسيمبندي عقل و مراتب تعقل از ـ عقل هيولاني تا عقل مستفادـ اين امر را بخوبي نشان داده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
152 - از «حكمت» تا «كاركردگرايي»؛ تحليلي نو از ماهيت پارادايم فكري صدرالمتألهين
حسن رهبر حميد اسكندريتبيين ماهيت پارادايم فكري ملاصدرا، بعنوان نظام فلسفي جامع در جهان اسلام، همواره مورد بررسي پژوهشگران بوده است. تاكنون هشت ديدگاه در اينباره مطرح شده است؛ بعضي نظام فكري ملاصدرا را فلسفه، گروهي عرفان و عدهيي كلام دانستهاند اما گفتهها و نوشتههاي او نافي اين ديدگاههاس أکثرتبيين ماهيت پارادايم فكري ملاصدرا، بعنوان نظام فلسفي جامع در جهان اسلام، همواره مورد بررسي پژوهشگران بوده است. تاكنون هشت ديدگاه در اينباره مطرح شده است؛ بعضي نظام فكري ملاصدرا را فلسفه، گروهي عرفان و عدهيي كلام دانستهاند اما گفتهها و نوشتههاي او نافي اين ديدگاههاست. او مايل است نظام انديشهيي خود را «حكمت» نام نهد كه عبارتست از علم به خدا و صفات و افعال او با روش توأمان برهاني و عرفاني. اما به اعتقاد نگارنده، حكمت هويتي مستقل از سه مشرب فكري فلسفه، كلام و عرفان ندارد و نميتوان آن را مكتبي مستقل لحاظ نمود. از اينرو، براي تبيين دقيق نظام فكري او بايد افزون بر بررسيهاي دروني و محتوايي، از منظر بيروني نيز به زيستجهان ملاصدرا نگريست. با در نظرگرفتن اين امر، ميتوان مكتب صدرالمتألهين را از منظر دروني، «كاركردگرايي وفاقبخش» ـ بمعناي تلاش براي كاربردي نمودن آن و وحدت ميان مشارب فكري سهگانهـ دانست و از منظر بيروني، «زمانشناسانة مردمنگر»؛ يعني شرايط فكري، اجتماعي و سياسي عصر وي بايد در تبيين مباحث، مسائل و روش فكري او لحاظ شود. بر اين مبنا، نويسندگان معتقدند با لحاظ نمودن سه نكته ميتوان رويكردي بهينه به نظام فكري صدرايي داشت. اين سه نكته عبارتند از: تمايز حقايق عقل از حقايق ايمان، حذف آنچه با روش فلسفي ناسازگار يا ناهمسوست و تعيين محدوده و قلمرو عقل در برابر نقل و عرفان. در اين مقاله ضمن ارائة ديدگاه صدرالمتألهين دربارة نظام فكريش، تلاش شده با تبيين انديشة صدرايي از منظر محتوايي و شرايط بيروني، تحليلي نو دربارة نظام فكري ملاصدرا ارائه گردد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
153 - تحليل و بررسي دلايل ضرورت بُعد جسماني براي انسان از ديدگاه ملاصدرا
هادی جعفری علي ارشدرياحيانسانشناسي فلسفي از مقولات جذاب و مهمي است كه از آغاز تاريخ فلسفه مورد توجه و كنكاش فيلسوفان بوده است. در اين ميان، ملاصدرا در مقام يكي از فيلسوفان برجستة عالم اسلام توجهي ويژه به انسان و مسائل پيراموني آن داشته است. يكي از مسائل مهم در حوزة انسانشناسي، بُعد جسماني ان أکثرانسانشناسي فلسفي از مقولات جذاب و مهمي است كه از آغاز تاريخ فلسفه مورد توجه و كنكاش فيلسوفان بوده است. در اين ميان، ملاصدرا در مقام يكي از فيلسوفان برجستة عالم اسلام توجهي ويژه به انسان و مسائل پيراموني آن داشته است. يكي از مسائل مهم در حوزة انسانشناسي، بُعد جسماني انسان است كه خود داراي ابعاد گوناگوني است. اين مقاله به يكي از ابعاد مهم آن، يعني ضرورت بُعد جسماني براي انسان از نگاه ملاصدرا ميپردازد و اين نتيجه حاصل ميشود كه ضرورت بعد جسماني براي انسان با مباني فلسفي ملاصدرا همچون اصل سنخيت، تشكيك وجود، جسمانية الحدوث و روحانية البقاء بودن نفس، امكان اخس، استعداد دريافت امانت از سوي انسان، اصل تضاد و برخي ديگر از مباني وي، قابل اثبات است. اين نوشتار نشان ميدهد كه از منظر صدرالمتألهين، بُعد جسماني براي انسان حقيقتي ضروري و لازم براي تشكيل هويت انساني و ارتقا و تكامل وجودي آدمي است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
154 - ذاتگرايي در حكمت متعاليه؛ مباني و لوازم
محمد نجاتی مصطفی مومنی فاروق طولي«ذاتگرايي» بمعناي استقلال اشياء خارجي از علايق و ادراك انسانهاست. در سنت فلسفة اسلامي، عموماً با نگرشي ايجابي، اشياء مجموعهيي از صفات ذاتي و عرضي دانسته شده كه از انديشة انسانها مستقل هستند. اين مسئله در تفكر ملاصدرا نيز دو وجه عمده مييابد. او در رويكرد عام خويش، بناب أکثر«ذاتگرايي» بمعناي استقلال اشياء خارجي از علايق و ادراك انسانهاست. در سنت فلسفة اسلامي، عموماً با نگرشي ايجابي، اشياء مجموعهيي از صفات ذاتي و عرضي دانسته شده كه از انديشة انسانها مستقل هستند. اين مسئله در تفكر ملاصدرا نيز دو وجه عمده مييابد. او در رويكرد عام خويش، بنابر مشرب قوم و بويژه ابنسينا، اشياء خارجي را مستقل از ادراك بشري و متشكل از مجموعه صفات ذاتي و عرضي ميداند. صدرالمتألهين در رويكردي خاص، ضمن تأكيد بر استقلال وجودي اشياء خارجي، بر اساس مباني وجودي و معرفتي تفكر خود، ذات اشياء خارجي را در حقيقتِ واحد و فارد وجود منحصر كرده و با نفي هرگونه تأصلِ خارجيِ اجزاءِ ذاتي و عرضي و همچنين كليه لواحق ماهوي، تركيب احتمالي موجودات از دوگانههاي ماده و صورت يا جنس و فصل را مربوط به عالم ذهن و ذيل قدرت خلاقيت نفس قلمداد ميكند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
155 - مابعدالطبيعه (متافيزيك) چيست؟
رضا داوري اردكانيكتاب مابعدالطبيعه ارسطو شايد بنياديترين اثر فلسفي بشمار ميرود. اهميت اين اثر بحدي است كه اكنون دو هزار سال است اين نام بر فلسفه اولي و الهيات اطلاق ميشود. دستكم هزار و پانصدسال است كه مراد از لفظ متافيزيك يا مابعدالطبيعه علمي شمرده ميشود كه از مبادي و علتهاي نخستين و أکثركتاب مابعدالطبيعه ارسطو شايد بنياديترين اثر فلسفي بشمار ميرود. اهميت اين اثر بحدي است كه اكنون دو هزار سال است اين نام بر فلسفه اولي و الهيات اطلاق ميشود. دستكم هزار و پانصدسال است كه مراد از لفظ متافيزيك يا مابعدالطبيعه علمي شمرده ميشود كه از مبادي و علتهاي نخستين و موضوعهاي علوم جزئي بحث ميكند. مابعدالطبيعه كه ابتدا نامش فلسفه اولي و علم كلي بود، دو بخش داشته است؛ يكي بحث از مطلق وجود و اعراض ذاتي آن و ديگري مباحث الهيات. بر همين اساس، فيلسوفان جهان اسلام فلسفه اولي يا علم كلي را الهيات ناميدند و آن را به دو بخش تقسيم كردند؛ امور عامه يا الهيات بمعنيالاعم كه در آن از وجود و مبادي و علل و اعراض آن بحث ميشود و الهيات خاص يا الهيات بمعنيالأخص كه مسائلش توحيد و صفات و اسماء و افعال باريتعالي است. در سنت اسلامي فيلسوفان دستكم در مبادي و حتي در بسياري از مسائل اساسي با هم توافق داشتند اما در فلسفه جديد غرب مسائل مابعدالطبيعه صورت تازه پيدا كرده و حوزههاي گوناگون فلسفه بوجود آمده است. فيلسوفان دوره جديد از دكارت تا كنون وصف و تعريفي از مابعدالطبيعه پيش آوردهاند كه در ظاهر با بيان ارسطو يكي نيست. آنها بجاي تعريف و وصف مابعدالطبيعه، فلسفة خود را وصف و تعريف كردهاند. نوشتار پيشرو درصدد است با تحليل تطور تاريخي موضوع اين علم، چيستي مابعدالطبيعه را تبيين نمايد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
156 - اسرار شريعت و منافع طاعت از نظر ملاصدرا
سيدمصطفي محقق دامادبر اساس آموزههاي ديني، اعمال و مناسك مذهبي، علاوه بر پيكرة ظاهري، چهرهيي باطني دارند كه هويت و روح انسان را ميسازند. در سنت اسلامي نيز آثار زيادي، گاه بوجه عام و گاه در قالب تحليل برخي اعمال و مناسك خاص، دربارة اسرار شريعت برشتة تحرير درآمده است كه از آن جمله ميتوان ب أکثربر اساس آموزههاي ديني، اعمال و مناسك مذهبي، علاوه بر پيكرة ظاهري، چهرهيي باطني دارند كه هويت و روح انسان را ميسازند. در سنت اسلامي نيز آثار زيادي، گاه بوجه عام و گاه در قالب تحليل برخي اعمال و مناسك خاص، دربارة اسرار شريعت برشتة تحرير درآمده است كه از آن جمله ميتوان به الفتوحات المكيه ابنعربي، أسرار الشريعة و اطوار الطريقة و أنوار الحقيقه سيدحيدر آملي، المحجة البيضاء ملامحسن فيضكاشاني، رسالة التنبيهات العلية علي وظائف الصلاة القلبية شهيد ثاني، اسرار الصلاة امام خميني(ره) و... اشاره كرد. ملاصدرا نيز در دو بخش از كتاب الشواهد الربوبيه في المناهج السلوكية به بحث پيرامون اسرار شريعت پرداخته است. مقالة حاضر ديدگاه ملاصدرا درباره اسرار شريعت را بررسي و تحليل ميكند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
157 - عليت فاعلي از ديدگاه متكلمان و فيلسوفان اسلامي
سید صدرالدین طاهریعليت محور بسياري از روابط طبيعي است كه در علوم تجربي مورد تحقيق قرار ميگيرد و هماكنون مبناي كشف قوانين علمي است. همچنين كاربرد قوانين علوم، اعم از آنچه به فرد، اجتماع يا ديگر قلمروهاي طبيعي ـاعم از حيوان، گياه يا جماداتـ مربوط ميشود، همگي بر محور عليت است. در اين ن أکثرعليت محور بسياري از روابط طبيعي است كه در علوم تجربي مورد تحقيق قرار ميگيرد و هماكنون مبناي كشف قوانين علمي است. همچنين كاربرد قوانين علوم، اعم از آنچه به فرد، اجتماع يا ديگر قلمروهاي طبيعي ـاعم از حيوان، گياه يا جماداتـ مربوط ميشود، همگي بر محور عليت است. در اين نوشتار سعي بر اينست كه اعتبار اصل عليت از ديدگاه دو فرقه كلامي معتزله و اشاعره و همچنين دو مكتب فلسفه اسلامي مشاء و متعاليه (از ابنسينا تا علامه طباطبايي)، بررسي شود. اين تحقيق شامل يك مقدمه، سه گزارش تفصيلي و يك جمعبندي و نتيجهگيري است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
158 - بسترهاي انسانشناختي حكمت صدرايي در تعامل ميان علم ديني و دانش روانشناسي
محمدصادق فاضلی عسکر دیربازتعامل ميان علم ديني و دانش روز، از دغدغههاي كنوني جوامع اسلامي بهشمار ميرود. در اين تحقيق، بسترهايي كه فلسفة صدرايي از منظر انسانشناختي فراهم آورده تا علم ديني و دانش روانشناسي بتوانند به تعامل و تبادل دانشي بپردازند، مورد پژوهش قرار گرفته است. بعبارت روشنتر، هدف تحق أکثرتعامل ميان علم ديني و دانش روز، از دغدغههاي كنوني جوامع اسلامي بهشمار ميرود. در اين تحقيق، بسترهايي كه فلسفة صدرايي از منظر انسانشناختي فراهم آورده تا علم ديني و دانش روانشناسي بتوانند به تعامل و تبادل دانشي بپردازند، مورد پژوهش قرار گرفته است. بعبارت روشنتر، هدف تحقيق آن است كه نشان دهد علم ديني و دانش روانشناسي نوين، در بستر انسانشناسي فلسفي ـ بعنوان يكي از مباديِ دانشي اين دو عرصة علميـ داراي چه زمينههاي تعاملييي است. براي تحقق اين امر، با بررسي كتابخانهيي و تحليل محتوايي، زمينههاي مزبور مورد مطالعه قرار گرفتهاند. نتيجة تحقيق آن است كه فلسفة صدرايي بلحاظ مبانيِ انسانشناختي، در دو بستر كليِ «علمشناختي» و «مفهومشناختي»، زمينة تعاملي مناسبي براي تبادل اطلاعات ميان علم ديني و دانش روانشناسي فراهم نموده است. انسانشناسي فلسفي با تبيين صحيح غايت، روش، ابزار، منبع، ساختار و معيارِ علم ديني و دانشِ روانشناسي، زمينة لازم براي ارتباط دو جانبه» اين علوم را در بستر «علمشناختي» مهيا كرده است. در زمينة «مفهومشناسي» نيز حكمت صدرايي، با تبيين ماهيت و كاربست مفاهيمي نظير «انگيزه»، «عشق» و «معناي زندگي» از منظري انسانشناختي، بستر تعامليِ مناسبي براي تبادل دانشي ميان اين دو عرصه علمي ـبلحاظ مفهوميـ ايجاد نموده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
159 - خوانشي فلسفي از ساحت اجتماعي انسان كامل در نهج البلاغه (با رويكرد حكمت متعاليه)
سیدمحمدعلی میردامادی سیدمهدی امامی جمعه مجید صادقی حسن آبادیهدف اين مقاله دستيابي به تصويري كلي از ساحت اجتماعي انسان كامل با تتبع ميان عبارات نهجالبلاغه و تحليل حكمي آنها با مباني حكمت متعاليه است. ساحت اجتماعي انسان كامل، عبارتست از ويژگيهايي از انسان كامل كه در تعامل با انسانهاي ديگر و در ساختار اجتماعي و اينجهاني او قرار أکثرهدف اين مقاله دستيابي به تصويري كلي از ساحت اجتماعي انسان كامل با تتبع ميان عبارات نهجالبلاغه و تحليل حكمي آنها با مباني حكمت متعاليه است. ساحت اجتماعي انسان كامل، عبارتست از ويژگيهايي از انسان كامل كه در تعامل با انسانهاي ديگر و در ساختار اجتماعي و اينجهاني او قرار دارد. معرفت انسان كامل در اين حوزه نمايانگر نقش تمدني او در جامعة انساني و در تحقق «جامعة متعاليه» خواهد بود. از ميان روشهاي مناسب براي گردآوري دادههاي تحقيق، روش موردنظر براي اين پژوهش، روش توصيفي ـ تحليلي ميباشد. بر اساس تعاليم نهجالبلاغه و مباني حكمت متعاليه، انقلاب فكري و محتوايي جامعه و هدايت آن از طريق ايجاد بيداري و شكوفايي فطري و آشكارسازي گنجينههاي عقلي انسانها، اساس و بنياد فعاليتهاي اجتماعي انسان كامل را تشكيل ميدهد كه اين امر بانضمام كمالات وجودي ديگر در انسان كامل و بحسب اطاعت و فرمانبرداري مردم، باعث تكامل و شكوفايي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي و تشكيل جامعة متعاليه ميگردد. بنابرين، محوريت و رهبري انسان كامل و فرمانبري مردم از او، اساس و مهمترين ركن تحقق آرمان جامعة متعاليه است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
160 - کارکرد عقل و برهان در اثبات اوصاف الهی از دیدگاه ملاصدرا
مژگان فتاحی علي ارشدرياحيملاصدرا در آثار خود، بكارگيري عقل و استدلال عقلي را براي اثبات و فهم اوصاف الهي بطور مستقل، كارآمد ميداند. با تبيين روش ملاصدرا در استفاده از «عقل» روشن ميگردد كه وي طرح مباحث را با محوريت «برهان» صورتبندي كرده و بحثهاي مفصل و منسجمي دربارة صفات الهي ارائه نموده، بگونه أکثرملاصدرا در آثار خود، بكارگيري عقل و استدلال عقلي را براي اثبات و فهم اوصاف الهي بطور مستقل، كارآمد ميداند. با تبيين روش ملاصدرا در استفاده از «عقل» روشن ميگردد كه وي طرح مباحث را با محوريت «برهان» صورتبندي كرده و بحثهاي مفصل و منسجمي دربارة صفات الهي ارائه نموده، بگونهيي كه اهم مباحث اوصاف الهي بشكل قابل توجهي تبيين و اثبات برهاني شده است. بر اساس تتبع حاضر، مهمترين برهانها و قواعد فلسفي در اين حوزه، كه ملاصدرا آنها را تبيين و اثبات نموده، عبارتند از: برهان وجودشناختي، قاعدة «بسيط الحقيقه كل الاشياء»، قاعدة «معطي شيء، فاقد شيء نيست»، قاعدة «واجب الوجود لذاته واجب من جميع جهاته» و برهان عنايت. بحثهاي مبسوط و مبتني بر براهين عقلي ملاصدرا دربارة اوصاف الهي، از يكسو حاكي از باور وي به صحت كاركرد استقلالي عقل در اين حوزه و از سوي ديگر تأييدكنندة توانمندي عقل در حوزة معرفتشناسي اوصاف الهي بنحو مستقل است. نتيجة حاصل از اين پژوهش، رهيافتي مبتني بر تفكيك دو كاركرد «استقلالي» و «ابزاري» عقل است كه در ساير پژوهشهاي مشابه، مورد توجه نبوده است. عدم تفكيك ميان دو كاركرد استقلالي و ابزاري عقل، زمينهساز نسبتدادن روش غيرعقلي و برهاني به حكمت متعاليه و حتي التقاطيبودن آن شده است. پژوهش پيشِرو، بعنوان يك بررسي موردي در حوزة اوصاف الهي، بيانگر بُعد عقلي، برهاني و فلسفي حكمت متعالية صدرايي است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
161 - عقل مستمع (مظهر) و عقل منبع (مصدر) از ديدگاه استاد جواديآملي (با ملاحظاتي از استاد مصباحيزدي بر آن)
روح اله آدینه سیده رقیه موسویبحث از ادراك عقلي و نحوة تعقل، از مباحث مهم معرفتشناسي است. فلاسفة اسلامي ضمن تأكيد بر ارزش ادراك عقلي، در تبيين سازوكار تعقل رويكردهايي گوناگون داشتهاند. در اين ميان، ملاصدرا نيز در تبيين فرايند ادراك كلي، تعبيرات مختلفي دارد؛ او گاهي عقل را مظهر (مستمع) و گاهي مصدر أکثربحث از ادراك عقلي و نحوة تعقل، از مباحث مهم معرفتشناسي است. فلاسفة اسلامي ضمن تأكيد بر ارزش ادراك عقلي، در تبيين سازوكار تعقل رويكردهايي گوناگون داشتهاند. در اين ميان، ملاصدرا نيز در تبيين فرايند ادراك كلي، تعبيرات مختلفي دارد؛ او گاهي عقل را مظهر (مستمع) و گاهي مصدر (منبع) صور عقلي ميداند. از اينرو هر يك از پژوهشگران و شارحان حكمت صدرايي بنوعي، درصدد توجيه اختلاف تعابير صدرالمتألهين برآمدهاند. استاد جواديآملي در آثار خود، در مقام يك فيلسوف نوصدرايي مباحثي را مطرح ميكند كه ميتواند نگاهي نو به مسئلة فرايند ادراك عقلي باشد. پژوهش حاضـر با روش توصيفي ـ تحليلي نشان ميدهد كه استاد جواديآملي به دو نوع ادراك عقلي و لزوم تفكيك آنها تصريح نموده است؛ در يك نوع عقل، مستمع است و ادراك كلي حاصل شهود آگاهانه عقلي و انفعال نفس ميباشد و درك آن مختص به گروهي خاص است و در نوع ديگر، عقل، منبع است و ادراك كلي حاصل كاركرد ذهن و فعاليت نفس است و عموم مردم از اين ادراك عقلي بهرهمندند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
162 - واقعانگاري فضاي مجازي (تحليلي فلسفي از واقعيت مجازي با تأكيد بر مباني حكمت متعاليه)
مهدی گنجور«فضاي مجازي» را بلحاظ هستيشناختي بايد ساحتي از واقعيت اصيل و منشأ اثر دانست كه با رشد فراگير خود، تأثيراتي عميق بر شئون زندگي انسان مدرن گذاشته است. پرداختن به ابعاد وجودشناختيِ اين ساحت از واقعيت، از چند وجه اهميت دارد؛ هم از اين حيث كه بخش مهمي از حيات انسان و جهان ا أکثر«فضاي مجازي» را بلحاظ هستيشناختي بايد ساحتي از واقعيت اصيل و منشأ اثر دانست كه با رشد فراگير خود، تأثيراتي عميق بر شئون زندگي انسان مدرن گذاشته است. پرداختن به ابعاد وجودشناختيِ اين ساحت از واقعيت، از چند وجه اهميت دارد؛ هم از اين حيث كه بخش مهمي از حيات انسان و جهان امروز، متشكل از مظاهر متنوع فضاي مجازي است و هم بدان لحاظ كه حضور اين پديده، زواياي مختلف انديشه و رفتار آدمي را تحت تأثير قرار داده و شيوة نويني از زندگي را براي انسان معاصر و نسل بعدي او رقم زده است. نوشتار حاضر، ضمن بررسي وجودشناختي و ارائة تحليل متافيزيكي از فضاي مجازي، با تكيه بر اثربخشي آن بر سرشت و سرنوشت انسان، به اثبات عقلاني اين مدعا پرداخته كه «فضاي مجازي، امري واقعي و برخوردار از عينيت و واقعيت است». سپس به اقتضاي قاعده» منطقي «تُعرَف الاشياء بِأثمارِها»، با تبيين و تأكيد بر آثار و لوازم عيني فضاي مجازي، زوايايي از ماهيت اين واقعيت مرموز و پيچيده را بكمك مباني صدرايي، نمايان ساخته است. «واقعانگاري فضاي مجازي»، ميتواند اين انديشه را به ذهن متبادر نمايد كه واقعيت مجازي با نحوهيي از وجود ـكه در فلسفه» اسلامي با عنوان «عالم مثال» يا «عالم صوَر مقداري» مطرح شده ـ مماثلت و مشابهت دارد، زيرا صرفنظر از تفاوت و تباين اين دو پديده، بنياد واقعيت مجازي نيز بر اعداد و صورتهاي مقداري استوار است و در اين ساحت از هستي ـ همچون عالم مثال ـ خبري از حضور ماده نيست، هرچند آثار و لوازم وجودي ماده در آن يافت ميشود. كمترين دستاورد فلسفي تتبع در واقعيت مجازي اينست كه با نماياندن ساحتي از هستي ـ مشتمل بر صورتهاي غيرمادي و لطيف ـ انسان معاصر را مستعد ادراك و تجربة «حقايق مجرد» و آمادة پذيرش امور قدسي، انتزاعي و غيرملموس ميكند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
163 - فلسفۀ امامت و جایگاه آن در اندیشه ملاصدرا؛ با تأکید بر شرح اصول کافی
عبدالله میراحمدی مونا امانی پورتأمّل در مباحث كتاب شرح الاصولالكافي نشان ميدهد كه صدرالمتألهين در اين اثر سعي نموده امامت و ماهيت آن را ـبعنوان مقامي انتصابي از جانب خداوندـ با حقيقتهاي بيان شده در سخنان ائمة معصومين(ع) تفسير و تطبيق نمايد. ملاصدرا با وجود صبغة عقلي و شرعي مفهوم امامت و أکثرتأمّل در مباحث كتاب شرح الاصولالكافي نشان ميدهد كه صدرالمتألهين در اين اثر سعي نموده امامت و ماهيت آن را ـبعنوان مقامي انتصابي از جانب خداوندـ با حقيقتهاي بيان شده در سخنان ائمة معصومين(ع) تفسير و تطبيق نمايد. ملاصدرا با وجود صبغة عقلي و شرعي مفهوم امامت و رهيافتهاي گوناگون در اين زمينه، هرگز به قرائت بشري و غيرالهي از اين منصب نپرداخته، بلكه با اصالتبخشي و توجه به آموزههاي روايي و باورهاي كلامي شيعه، در تبيين روايات «كتاب الحجة» بعنوان بخشي از كتاب الكافي، بر فرابشري و الهيبودن اين مقامپافشاري ميكند. او هنگام بحث از مفهوم امامت، ضمن طرح و نقد ديدگاه فرقههاي مختلف اسلامي در موضوع نصب، وجود امام(ع) را براساس قاعدة امكان اشرف ضروري ميداند و ويژگيها و امتيازهايي را براي اثبات حجتبودن امام(ع) برميشمارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
164 - تمهیدات و مختصات سیاست جنایی متعالیه
محمد میرزایی ایمان امینیسیاست جنایی به تدبیر علمی و تدبّر عملی دربارة پدیدة مجرمانه میپردازد و از لحاظ اینکه با پدیدة مجرمانه مرتبط است، از هنجارها و ارزشهای موجود در جامعه متأثر شده و بايد بر اساس آن ارزشها و باورها سامان یابد. در جامعه یا نظامی که ایدئولوژی و ارزشهای غالب آن دینی است نمیتوان أکثرسیاست جنایی به تدبیر علمی و تدبّر عملی دربارة پدیدة مجرمانه میپردازد و از لحاظ اینکه با پدیدة مجرمانه مرتبط است، از هنجارها و ارزشهای موجود در جامعه متأثر شده و بايد بر اساس آن ارزشها و باورها سامان یابد. در جامعه یا نظامی که ایدئولوژی و ارزشهای غالب آن دینی است نمیتوان از سیاستهای وارداتی یا ترجمانی که ریشه در اصول مورد پذيرش مبدأ صدور آن دارد، کارآیی لازم را انتظار داشت. بهمين دليل پایه ریزی الگویی از سیاست جنایی که با اصول و ارزشهای پذیرفته شده در جامعة هدف متناسب باشد، امری مهم تلقی میشود. سیاست جنایی متعالیه الگویی است که ابتنای نظری آن برگرفته از حکمت متعالیه صدرالمتألهین است. اين الگو علاوه بر جامعیت در تأمین مصالح مادی و دنیوی، بر خلاف سیاستهای جنایی متعارف، دارای ابعاد متافیزیکی و معنوی و مطابق با باورهای دینی و آموزه های اسلامی و مشترکات فطری و انسانی است که هدف غایی آن، نورانیت انسان و جامعه و در نهایت، تأمین سعادت انسان و رساندن وی به قرب الهی است. مقالة حاضر بمثابه يك پيشگفتار، درصدد تبیین مختصات و مؤلفه های این الگو با نگاهی به قوانین موجود کشور برآمده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
165 - بررسي نقش آموزههاي قرآنكريم در ساحت خداشناسي فلسفي
علیرضا اسعدیبرخي مخالفان فلسفه و بسياري از خاورشناسان چنين ميپندارند كه فلسفة اسلامي تكرار سخنان و نظريات فلاسفة يونان است و نه تنها از تعاليم اسلامي بكلي دور است، بلكه گاهي در تضاد و تعارض با تعاليم قرآني است. هدف اين نوشتار آنست تا با تبيين حد و حدود نقش و تأثيرگذاري قرآنكريم أکثربرخي مخالفان فلسفه و بسياري از خاورشناسان چنين ميپندارند كه فلسفة اسلامي تكرار سخنان و نظريات فلاسفة يونان است و نه تنها از تعاليم اسلامي بكلي دور است، بلكه گاهي در تضاد و تعارض با تعاليم قرآني است. هدف اين نوشتار آنست تا با تبيين حد و حدود نقش و تأثيرگذاري قرآنكريم بر يك بحث عقلي و فلسفي، و نيز بررسي آثار فلاسفة مسلمان، نشان دهد كه آنها بمنظور بسط و تكامل مباحث فلسفي ـو بطورخاص، خداشناسي فلسفيـ از تعاليم قرآني بهره بردهاند و گسترش كمّي و كيفي مسائل، استدلالها، نظريهها و قواعد فلسفي در اين حوزه وامدار تعاليم قرآني است. اين تأثير و بهرهگيري بميزاني است كه به تحول محتوايي و ساختاري فلسفة يونان منتهي شده و رويكرد و نگرش كلي فلسفة اسلامي را از فلسفة يوناني متمايز ساخته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
166 - تربيت كلگرا بر اساس مباني حكمت متعاليه
سوده یاوری طیبه ماهروزاده علی ستاری«تربيت كلگرا» يكي از رهيافتهاي تربيتي قرن بيستم در غرب است كه با كاستيهاي موجود در نظام تربيتي مدرن مقابله كرده است. با اندكي توجه ميتوان شباهتهايي بين تعليم و تربيت ديني و اسلامي با اين روش تربيتي يافت؛ تا آنجا كه ميتوان گفت تربيت كلگرا شيوة رايج تربيت در نظام آمو أکثر«تربيت كلگرا» يكي از رهيافتهاي تربيتي قرن بيستم در غرب است كه با كاستيهاي موجود در نظام تربيتي مدرن مقابله كرده است. با اندكي توجه ميتوان شباهتهايي بين تعليم و تربيت ديني و اسلامي با اين روش تربيتي يافت؛ تا آنجا كه ميتوان گفت تربيت كلگرا شيوة رايج تربيت در نظام آموزش سنتي ما بوده است. اين پژوهش به طرح برخي از اصول تربيتي در حكمت متعاليه ميپردازد كه ذيل مفهوم «كلگرايي» قرار ميگيرند. برخي از اصول مطرح شده عبارتند از: لزوم جمع ميان ماده و معنا، تربيت بدن بهمراه روان و كلگرايي اخلاقي و معرفتي. همچنين در ذيل كلگرايي معرفتي به جايگاه ويژة عقل در معرفتشناسي پرداخته شده و اصول تربيتي متناسب با عقلانيت استخراج گرديده است كه از جمله آنها محاسبه و لزوم آموزش تعقل به متربي است. در انتها برخي از روشهاي اجرايي متناسب با اصول ياد شده، آمده است. اين تحقيق از روش كيفي تحليل محتوا و استنتاج فلسفي بهره برده است. به اين ترتيب كه با مراجعه به كتابهاي صدرالمتألهين در حكمت متعاليه و برخي از شارحان وي، به استخراج اصول تربيتي متناسب و در راستاي كلگرايي پرداخته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
167 - تبیین مفاهیم حکمت اشراقی در خانه ایرانی
تکامه عباس نیا طهرانی خسرو صحاف حسن رضائی ابوالقاسم قوامحکمت اشراقی، حکمتی بحثی ـ ذوقی و نورمحور است که با دربرداشتن مفاهیم حکمی ایرانیـ اسلامی، تأثیر بسزایی در هنر و معماری ایرانی داشته است. این نوشتار به بررسي نحوۀ کاربرد و تأثیر آراء حکمت اشراقی، بعنوان معیار و منبع الهامی برای معماری و ساخت خانههایی براساس معنویت پر أکثرحکمت اشراقی، حکمتی بحثی ـ ذوقی و نورمحور است که با دربرداشتن مفاهیم حکمی ایرانیـ اسلامی، تأثیر بسزایی در هنر و معماری ایرانی داشته است. این نوشتار به بررسي نحوۀ کاربرد و تأثیر آراء حکمت اشراقی، بعنوان معیار و منبع الهامی برای معماری و ساخت خانههایی براساس معنویت پرداخته است. هدف اصلی مقاله آنست که با توجه به مفاهیم حکمت اشراقی، قدمی را بمنظور ارتقاء طراحی و معماری خانههای ایرانی در زمان حاضر بردارد. در این راستا، ابتدا با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی، به تبیین مفاهیم و آراء حکمت اشراقی سهروردی پرداخته شده و در وهلۀ بعد، نمود و کاربرد این مفاهیم و نظریات در معماری خانۀ ایرانی، مورد بررسی قرار گرفته است. بعبارت دیگر، تلاش میکنیم با تحلیل مبانی و مفاهیم حکمت اشراقی و تطبیق آنها بر معماری و ساخت خانۀ ایرانی، بتوانیم نمود مفاهیم حکمی ـ اشراقي را در آن مشاهده کنیم و خانۀ ایرانی را مجلی و مظهر آموزههای حکمت اشراقی قرار دهیم تا سرانجام، از این طریق به اصول و مبانی مشخصی بعنوان الگو و معیار در طراحی و ساخت خانههایی توأم با معنویت دست یابیم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
168 - مؤلفههای اشراقی آثار ابنسینا در سه حوزۀ روش، محتوا و زبان
سعيد رحيميانابن سینا با اینکه شیخ الرئیس مشائیان شمرده میشود اما خود زمینههای پیدایش حکمت اشراق را نیز فراهم نموده است. او بلحاظ روش شناسی و معرفت شناسی، با ابداع حکمت مشرقیه که حکمت اختصاصی خود او، صرفنظر از دیدگاههای یونانیان است، و همچنین با بکارگیری برخی مصطلحات و قواعد و دلای أکثرابن سینا با اینکه شیخ الرئیس مشائیان شمرده میشود اما خود زمینههای پیدایش حکمت اشراق را نیز فراهم نموده است. او بلحاظ روش شناسی و معرفت شناسی، با ابداع حکمت مشرقیه که حکمت اختصاصی خود او، صرفنظر از دیدگاههای یونانیان است، و همچنین با بکارگیری برخی مصطلحات و قواعد و دلایل که رنگ و بوی اشراقی دارند، مقدمات احیا و رشد حکمت اشراق نزد سهروردی را آماده کرد. ذهن وقاد و شایستگی روحانی بوعلي در عمر کوتاهش، بخوبی زمینه های جهش فلسفه و حکمت اسلامی بسوی حکمت اشراق و سپس حکمت متعالیه را در سه زمینة روش، محتوا و زبان مهیا ساخت. هرچند سهروردی بیشتر بر تفاوتهای حکمت خود با حکمت ابنسینا و مشائیان پیرو او تأکید دارد و آغاز حکمت خود را پایان حکمت مشاء معرفی میکند، اما بجرئت میتوان گفت كه حکمت او تا حد زیادی متأثر از حکمت بوعلی بوده است تا آنجا که شاید بتوان اندیشة سهروردی را نتیجة رشد طبیعی حکمت سینوی در بستر زمان دانست. مقالۀ حاضر تلاش میکند با برجسته کردن عناصر عرفانی و ذوقی (یا آنچه بعداً اشراقی نام گرفت) در آثار موجود و بجا مانده از ابن سینا، بنحوی روشن نشان دهد که دین سهروردی به ابن سینا بیشتر از آن چیزی است که معمولاً تصور میشود و سهروردی در هر سه زمینۀ روش، محتوا و زبان، مدیون وی بوده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
169 - بررسي اشتراك نوعي تكاليف از منظر ديني و فلسفي (با رويكردي انسانشناسانه)
علیاصغر جعفری ولنی حبيبه مولاپناهدر اين پژوهش مسئلة امكان تكليف يكسان از منظر دين و فلسفه، با توجه به مباني انسانشناسانه در منابع ديني و فلسفي مورد بحث قرار گرفته است. از آنجا كه مسئلة تكليف يكسان پيوندي با وحدت و كثرت نوعي انسان دارد، بررسي ديدگاه ديني و فلسفي در اينباب ميتواند راهگشا باشد. گرچه بزر أکثردر اين پژوهش مسئلة امكان تكليف يكسان از منظر دين و فلسفه، با توجه به مباني انسانشناسانه در منابع ديني و فلسفي مورد بحث قرار گرفته است. از آنجا كه مسئلة تكليف يكسان پيوندي با وحدت و كثرت نوعي انسان دارد، بررسي ديدگاه ديني و فلسفي در اينباب ميتواند راهگشا باشد. گرچه بزرگان اديان و اكثر فلاسفه، طرفدار «وحدت نوعي» انسان هستند اما فلاسفة اصالت وجودي به «كثرت نوعي» معتقدند. از اينرو، اگرچه از نظر عملي، اديان و عموم فلاسفه به يكساني تكليف پايبند هستند، اما بلحاظ نظري ميتوان گفت كه لازمة كثرت نوعي انسان، ناهمانندي تكليف است. بنابرين بنظر ميرسد در برخي موارد ناسازگاريهايي رخ دهد، مانند تعارض ميان نظرية كثرت نوعي انسان در بيان ملاصدرا و التزام عملي وي به تكليف يكسان. البته براي رفع اين ناسازگاري ميتوان به جنبة ثبات انسان با وجود حركت جوهري و كثرت نوعي اشاره كرد. تعارض ديگر، ميان آياتِ دالّ بر تساوي ذاتي انسانها و آيات ِحاكي از تكليف در حد وسع است كه براي توجيه اين دوگانگي نيز، ميتوان به تفاوت ميان مرحلة جعل و مجعول تكاليف تمسك كرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
170 - فلسفه بازي و بازي فلسفي در دوران كرونا
نادیا مفتونیبازي، تفریح، سرگرمي و لذت، در آثار فارابی مورد توجه قرار گرفته و با تأکید بر چارچوبهای اخلاقی و اعتدال و سعادت، مجاز بلکه در جای خود ضروری قلمداد شده است. او از آنها بعنوان آثار مفيد هنر نیز ياد کرده است. از نگاه فارابی، انسانهای سختکوش و پرتلاشی که سعی بیشتر و جدیتری د أکثربازي، تفریح، سرگرمي و لذت، در آثار فارابی مورد توجه قرار گرفته و با تأکید بر چارچوبهای اخلاقی و اعتدال و سعادت، مجاز بلکه در جای خود ضروری قلمداد شده است. او از آنها بعنوان آثار مفيد هنر نیز ياد کرده است. از نگاه فارابی، انسانهای سختکوش و پرتلاشی که سعی بیشتر و جدیتری در راه تحقق سعادتهای عقلی دارند، باید بمیزان متناسب با آن، از استراحت بیشتری بهره ببرند و بدینوسیله برای ادامة راه سعادت تجدید قوا کنند. بازی و سرگرمی در بسیاری از موارد با محاکات همراه است. لفظ محاکات را ابوبشر متی در ترجمه فن شعر ارسطو بکار برده است. محاکات یا میمسیس ارسطو بمعنای همان تقلیدی است که میمون و طوطی انجام میدهند. بوعلی سینا و خواجه نصیر و علامه حلی نیز این محاکات را تکرار کردهاند. فارابی محاکات را بمعنایی مطرح کرده که میتواند فراتر از تقلید صرف و با خلاقیت همراه باشد؛ او قوة خیال را دارای سه توانایی حفظ صور حسی، تصرف در آن صور و محاکات محسوس و معقول توسط صور محسوس دانسته است. در توانايي سوم، آدمی در ازای یک صورت حسی، صورت حسی دیگری قرار میدهد که معمولاً در این تصویرسازیها، با معنایی همراه است. همچنین خیال از معقولات و مفاهیم کلی و فلسفی و عقلی محاکات میکند. محاکات میتواند با هدف بازی و سرگرمی نیز صورت پذیرد. از آنجا که کاربرد بازی و لعب و سرگرمی از نگاه فارابی اخلاقی تلقی شده و آشکارا دربارة لعب و لذت و استراحت سخن گفته و این امور را فیذاته مذموم و مردود نمیداند، معلمان میتوانند بازیهای گوناگون را در آموزش بکار بندند. نگارنده برای آموزش در رشته فلسفة اسلامی و دروس عرفان و فلسفه و منطق، بازیهای متنوعی را در دوران کرونا بکار گرفته و به اقتضای آموزش مجازی که الزام این ایام است، از سامانه دانشگاه تهران برای برگزاری کلاسهای مختلف خود استفاده میکند. شاید همۀ ابعاد آموزش مجازی نسبت به آموزش حضوری قدری ملالآور و ناخوشایند باشد، اما مزیت بازیهای متنوع ویژهیی در این سامانه وجود دارد که آن را در آموزش حضوری نمیتوان یافت. البته این سامانه همان سامانه جهانی مودل است که دانشگاه تهران هم آن را برای آموزش انتخاب کرده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
171 - تبیین فلسفی راهبردهای تدریس خلاق درس علوم تجربی دبستان با تأکید بر برنامة «فلسفه و کودک»
فاطمه بندلی زادهدوران کودکی و نوجوانی دورهيي مهم برای رشد اجتماعی، عاطفی و شناختی کودکان و نوجوانان است؛ از سویی، تفكر پايه و بنيان حيات انسان را تشكيل ميدهد و آنچه انسان در طول قرنهاي متمادي بوجود آورده حاصل قدرت فكري اوست و عاملي كه در تداوم و رشد انسان نقشي تعيينكننده دارد، قدرت أکثردوران کودکی و نوجوانی دورهيي مهم برای رشد اجتماعی، عاطفی و شناختی کودکان و نوجوانان است؛ از سویی، تفكر پايه و بنيان حيات انسان را تشكيل ميدهد و آنچه انسان در طول قرنهاي متمادي بوجود آورده حاصل قدرت فكري اوست و عاملي كه در تداوم و رشد انسان نقشي تعيينكننده دارد، قدرت تفكر انسان است. بنابرين تمام موفقيتها و پيشرفتهاي انسان، نتیجة تفكر خلاق وي است. در همین راستا، هدف پژوهش حاضر تبیین فلسفی راهبردهای پرورش تفکر خلاق، بویژه در درس علوم تجربی دورة ابتدایی، با تأکید بر برنامة «فلسفه و کودک» است که روشهای تدریس خلاقانه را در این حوزه میطلبد. روش این پژوهش، تحلیلی ـتوصیفی و روش گردآوری دادهها، کتابخانهيی است؛ ابتدا از منابع مدون ـ شامل قوانین، کتابها، رسالهها و مقالات داخلی و خارجی ـ استفاده شده و پس از گردآوری مطالب، به تجزیه و تحلیل دادهها پرداختهایم. یافتههای مقاله گویای اینست که موضوع تفکر خلاق در درس علوم تجربی اهمیت بسياري دارد. آموزش سنتی درس زیستشناسی، علاوه بر عدم رشد تفکر انتقادی در دانشآموزان، موجب ایجاد شکاف عمیق بین برنامۀ درسی قصدشده و اجراشده گردیده است؛ بنابرین تحول در روشهای تدریس این درس با استفاده از برنامۀ «فلسفه و کودک» از یکسو، و رويكرد فلسفی معلمان به علوم تجربی از سوی دیگر، راهگشاست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
172 - تربيت فلسفی کودک
حسين عطاييآنزمان که افلاطون در جمهور و نواميس، مباني جامعة آرماني را توصيف ميکرد، بر اين مسئله تأکيد داشت که تربيت افراد جامعه بايد از همان کودکي آغاز شود. توجه به کودکان از پيدايش فلسفه با آن همراه بود و تا دوران معاصر نيز ادامه داشته است. اين امتداد ما را به اين انديشه واميدار أکثرآنزمان که افلاطون در جمهور و نواميس، مباني جامعة آرماني را توصيف ميکرد، بر اين مسئله تأکيد داشت که تربيت افراد جامعه بايد از همان کودکي آغاز شود. توجه به کودکان از پيدايش فلسفه با آن همراه بود و تا دوران معاصر نيز ادامه داشته است. اين امتداد ما را به اين انديشه واميدارد که چرا تربيت کودک دغدغة فلاسفه بوده است؟ آيا بحث تربيت کودک پيرو فلسفة اخلاق است و همان اصول و فروعي که در تربيت يک فرد بالغ رعايت ميشود را بايد دربارة کودک نيز در نظر گرفت؟ يا تربيت کودک اصول و فروع ويژة خود را دارد؟ اين مقاله تلاش ميكند با تکيه بر انديشة اسلامي ـ ايراني نشان دهد كه ضرورت توجه فلسفي به تربيت کودکان چيست؟ آيا اساساً ما در کنار تربيت ديني به تربيت فلسفي نيز نياز داريم؟ ديگر اينكه، اصول تربيت فلسفي كدام است؟ اگر بخواهيم چشماندازي به والدين ارائه دهيم، چه اصول و جزئياتي خواهد داشت؟ طبيعي است که پيش از همة اينها بايد به خود مفهوم تربيت پرداخته شود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
173 - تجلی فلسفة صدرایی در تعلیقات امامخمینی(ره) بر مقدمة قیصری
غلامرضا حسینپورفصل چهارم مقدمة قیصری بر فصوصالحكم ابنعربي، در باب تبیین جواهر و اعراض بر اساس طریقة عرفاست و بیشتر بدنبال تبیین نفس رحمانی است. اما در این بین، بحثي مفصل نیز در بیان نفس رحمانیِ عرفا به زبان فلسفی دارد. امامخميني(ره) در تعلیقهيي، با استفاده از حکمت متعالیه به نقد ب أکثرفصل چهارم مقدمة قیصری بر فصوصالحكم ابنعربي، در باب تبیین جواهر و اعراض بر اساس طریقة عرفاست و بیشتر بدنبال تبیین نفس رحمانی است. اما در این بین، بحثي مفصل نیز در بیان نفس رحمانیِ عرفا به زبان فلسفی دارد. امامخميني(ره) در تعلیقهيي، با استفاده از حکمت متعالیه به نقد بیان قیصری پرداخته است. قیصری در خاتمة اين فصل نکاتی را در باب معنای تعین و انواع آن نيز بيان کرده که امام(ره) در تعلیقهيي دیگر، تبییني دقیق از انواع تعین به زبان عرفانی ارائه داده است. این معنای تعین و انواع آن بقلم قیصری، تقریباً بطور کامل در فصل سوم از مرحلة چهارم امور عامة اسفار اربعه انعکاس یافته که نشان از تأثیرپذیری بسيار فلسفة صدرایی از سنت عرفانی ابنعربی بطور عام، و مقدمة قیصری بطور خاص، دارد. از منظر قیصری، اعراض باید فصول جواهر باشند، اما از نظر صدرالمتألهین و بتبع او، امامخمینی(ره)، فصل جوهر، جوهر است نه عرض. قیصری معتقد است گاهی تعین، عین ذات است و گاهی نیز امری زائد بر ذات، اما امام بر اين باور است كه اساساً تعین به ذات حق تعالی تعلق نمیگيرد زیرا تعین از آثار تجلیات اسمائی است؛ اما آنچه دارای احدیت جمع تعینات است، اسم اعظم و انسان کامل است. هدف اصلي مقاله حاضر تبيين، تحلیل و گاه نقد دقیق مقاصد متن قیصری و تعلیقات امامخمینی(ره) بر آن است. امام(ره) در یک تعلیقه با استفاده از ذخایر فلسفة صدرایی به نقد قیصری پرداخته و در تعلیقهيي دیگر، در واقع بر مبناي بخشی از اسفار اربعه، مواضع خود را تبیین نموده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
174 - تطبيق آراء علامه طباطبايي و علامه مصباح يزدي درباره منشاء الزام و ارزش اخلاقي
سید مرتضی حسینی مطلق مهدي ايماني مقدمعموم فیلسوفان اخلاق مسلمان، به اقتضای اطلاق و دوام شریعت اسلام و حجیت ابدی سیره و سنت حضرات معصومین (علیهم السلام) و نیز به اقتضای استدلال عقلی و ثبات فطرت انسانی و علي رغم تفاوت در روشِ تبيين، قائل به اطلاق ملاکات برای ارزش ها و هنجارهای اخلاقی شده اند. دو فيلسوف بزرگ أکثرعموم فیلسوفان اخلاق مسلمان، به اقتضای اطلاق و دوام شریعت اسلام و حجیت ابدی سیره و سنت حضرات معصومین (علیهم السلام) و نیز به اقتضای استدلال عقلی و ثبات فطرت انسانی و علي رغم تفاوت در روشِ تبيين، قائل به اطلاق ملاکات برای ارزش ها و هنجارهای اخلاقی شده اند. دو فيلسوف بزرگ اخلاق شيعي در دوره معاصر يعني علامه طباطبايي و علامه مصباح يزدي در تبيين به ظاهر متفاوت از واقع گروي اخلاقي و اطلاق ملاكات اخلاقي، نظريه پردازي نموده اند؛ مقاله حاضر در پي اثبات اين نكته است كه اين دو تبيين، مآلا به تبيين واحدي قابل ارجاع است. علامه طباطبائی (در تفسير رايج از نظريه ايشان) ضروریات اخلاقی را از باب اعتباریات دانسته و ضرورت حقیقی و تکوینی بین عمل قوه فعاله و اثر عینی آن را ، مجازا (به معناي وحدت در معنا و تفاوت در مصداق) به ضرورت ذهنی و نفسانیِ حاصل از تصور غایت ذهني تسری داده است اما علامه مصباح از باب ضرورت بالقیاس الی الغیر، به ضرورت الزامات اخلاقی رسیده است. می توان با اعتباری و ذهنی دانستن ضرورت بالقیاس و ارجاع آن به ضرورت بالغیر، اين دو نظريه را، تعابیری متفاوت از یک حقیقت دانست. تحقیق پیش رو، به تبیین این مهم پرداخته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
175 - اسطورة هيولاي مشائي در چارچوب حكمت متعاليه
محمدرضا نورمحمدیتحليل فلسفي تغييرات اجسام طبيعي، فيلسوفان مشاء را به آموزة هيولي رسانيد. هيولي، جوهري ذاتاً فاقد فعليت است كه در فرايند تغيير ثابت باقي ميماند. فيلسوفان مشاء در بسياري از مباحث فلسفي، ازجمله تقسيم مشهور موجودات به مادي و مجرد، آموزة هيولي را بكار گرفتهاند. اما برغم تأك أکثرتحليل فلسفي تغييرات اجسام طبيعي، فيلسوفان مشاء را به آموزة هيولي رسانيد. هيولي، جوهري ذاتاً فاقد فعليت است كه در فرايند تغيير ثابت باقي ميماند. فيلسوفان مشاء در بسياري از مباحث فلسفي، ازجمله تقسيم مشهور موجودات به مادي و مجرد، آموزة هيولي را بكار گرفتهاند. اما برغم تأكيد فيلسوفان مشائي بر اين آموزه، سهروردي وجود هيولاي مشائي را انكار كرد. در مورد صدرالمتألهين نيز گرچه خود در جايي بصراحت ابعاد و زواياي ديدگاهش دربارة هيولي را تشريح نكرده، اما با تتبع در آثار او و بويژه با توجه به مباني فلسفيش ميتوان استنباط كرد كه هيولاي مشائي در حكمت متعاليه پذيرفتني نيست؛ تا آنجا كه برخي فيلسوفان معاصر حتي مدعاي هيولاي مشائي را در چارچوب حكمت متعاليه خودمتناقض دانستهاند. در عين حال، واژگان هيولي و ماده همچنان در آثار صدرالمتألهين پركاربردند، چراكه فارغ از مواردي كه او درصدد شرح آراء گذشتگان است، خود او نيز به نوعي هيولي باور دارد كه بايد آن را «هيولاي تحليلي» ناميد. هيولاي تحليلي يك معقول ثاني فلسفي است كه از تحليل حركت جوهري انتزاع ميشود. اين هيولي با صورت، تركيب اتحادي دارد و بر اساس آن ميتوان موجودات را به ثابت و سيال تقسيم كرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
176 - چرایی عدم سلطۀ فلسفۀ سیاسی ارسطویی بر مدار تفکر در جهان زیست اسلامی، سده میانه
محمد عثمانی روحالله اسلامیتدوین تمدن اسلامی در قرن دوم هجری با انتقال علوم مختلف از یونان به تمدن ایرانی و از آنجا به جهان اسلام همراه بود. این تمدن در فرآیند برسازی ساختارهای عینی، چونان حکومت، پشتوانه¬های ذهنی خود را از یونان و فلسفه افلاطونی و ارسطویی برگرفت. در این مسیر به دلیل ویژگی¬های فره أکثرتدوین تمدن اسلامی در قرن دوم هجری با انتقال علوم مختلف از یونان به تمدن ایرانی و از آنجا به جهان اسلام همراه بود. این تمدن در فرآیند برسازی ساختارهای عینی، چونان حکومت، پشتوانه¬های ذهنی خود را از یونان و فلسفه افلاطونی و ارسطویی برگرفت. در این مسیر به دلیل ویژگی¬های فرهنگ عربی و عناصر دینی آن و نیز تجربه ایران¬شهری که در حال انتقال به جهان زیست اسلامی بود، فلسفه افلاطونی و افلاطون¬گرایی با اتکا به امر متافیزیکی مورد توجه قرار گرفت؛ در حالی که فلسفه ارسطویی که به واقعیت¬گرایی نزدیک است، در عرصه حکومت¬¬اندیشی مورد اغفال قرار گرفت. بدین معنا که دشواره¬های امر سیاسی در برسازی حکومت¬اندیشی جهان زیست اسلامی از مدار فلسفه ارسطویی اندیشیده نشد؛ بلکه از زاویه فلسفه سیاسی افلاطونی مورد تأمل واقع شد. از این چشم¬انداز، سؤال مطرح این است که چرا فلسفه سیاسی ارسطویی در این فرآیند مورد بی¬توجهی قرار گرفت؟ در صورت توجه به فلسفه سیاسی ارسطویی، ساخت¬های عینی برساخته تمدن اسلامی چگونه سازمان¬دهی میشدند؟ فرضیۀ¬ مطرح در این مقاله این است که در تمدن اسلامی، ساخت¬ها و سازههایی ذهنی و عینی وجود داشت که باعث به حاشیه رفتن فلسفه سیاسی ارسطویی شد. سازه¬های فکری چونان دوگانگی ذهنی همراه با سلطه انگاره¬های دینی باعث تجلی ساخت¬هایی متأثر از این تصور در عرصه سیاسی شد. اندیشه دینی و انگاره¬های اسطوره¬ای، عامل بنیادین گرایش به افلاطون¬گرایی برای اندیشیدن امر سیاسی و ساختار حکومتی بود. البته تجربه حکومت¬اندیشی در جهان زیست ایرانی دوره ساسانی که نوافلاطون¬گرایی، پشتوانه فکری حل دشواره¬های سیاسی قرار گرفته بود نیز به¬مثابه یک الگو در اندیشیدن دشوارههای اجتماعی مورد اقبال مسلمانان قرار گرفت. اما در مقابل فلسفه ارسطویی چون مبتنی بر واقعیت¬های اجتماعی و رویکرد عقلانی استوار بود، در این فرآیند به حاشیه رفت. بدین منظور ما با رهیافت روش تفسیری ویتگنشتاین به تحلیل موضوع می¬پردازیم. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
177 - طبقهبندی علوم از دیدگاه ملاصدرا و تأثیر شرایط اجتماعی بر آن
فاطمه جمشیدی نسرین سراجیپوردر دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقاب أکثردر دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقابله با این رویکرد گمراهکننده، به تأسیس نظام فلسفی جدیدی پرداخت تا بتواند تمام تفکرات پیشین را بهنحوی سازگار و در خود جمع نماید. در واقع او در تلاش بود با تأسیس مکتب فلسفی خود، جایگاه علم حقیقی و راه رسیدن به آن را برای جامعه تبیین کند. از آنجا که طبقهبندی علوم از مسائل اولیه هر نظام فلسفی بشمار میرود و هر نظام فلسفی و مجموعه مسائل آن، متأثر از شرایط اجتماعی هستند، طبقهبندی ملاصدرا از علوم متأثر از دغدغههای اجتماعی وی بوده و در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه خویش و هدایت آن بسمت علوم حقیقی ترسیم شده است. او در هر یک از سه دورة حیات علمی خود، دستهبندی خاصی از علوم ارائه داده است؛ در دورة نخست، بر اساس رویکرد مشائی، سپس بر اساس رویکرد اشراقی، و در دورة پختگی تفکرش، با رویکرد متعالیه. این مقاله بر آنست تا طبقهبندی صدرالمتألهين از علوم را در هر یک از سه دورة حیات علمی وی بررسی نماید و نشان دهد که در هر یک از ادوار چه تأثیری از دغدغههای جامعه پذیرفته و چگونه پاسخگوی آنها بوده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
178 - يادداشت سردبير
حسین کلباسی اشتریاز مداخل مهم تاريخ علم و فلسفه جهان، مدخلي موسوم به «نهضت ترجمه» در دو قلمرو عالم اسلام و غرب لاتيني است. تتبّعات و تحقيقات متعدّدي در چگونگي اين دو رخداد مهم علمي و فرهنگي صورت پذيرفته و اكنون به بركت اين تلاشها، دادههاي ارزشمندي دربارة آثار و منابع، مترجمان و چگونگي أکثراز مداخل مهم تاريخ علم و فلسفه جهان، مدخلي موسوم به «نهضت ترجمه» در دو قلمرو عالم اسلام و غرب لاتيني است. تتبّعات و تحقيقات متعدّدي در چگونگي اين دو رخداد مهم علمي و فرهنگي صورت پذيرفته و اكنون به بركت اين تلاشها، دادههاي ارزشمندي دربارة آثار و منابع، مترجمان و چگونگي ترجمة آثار از زبان مبدأ به زبان مقصد در اختيار ماست. برابر گاهشماري موّرخانِ تاريخ علم، نهضت ترجمة نخست، حدّ فاصل قرن سوّم تا پنجم قمري در عالم اسلام و در مناطقي چون بغداد و مرو و نهضت ترجمة دوم، حد فاصل اواخر قرن يازدهم تا اواسط قرن سيزدهم ميلادي در مناطقي چون صَقليّه (سيسيل) و طليطليه (تولدو) در جنوب اروپاي آنروز پديد آمد. بيترديد در باب مبادي و انگيزههاي دو حوزة فرهنگي و تمدني عالم اسلام و غرب لاتيني در اقبال به ترجمة متون نيز ديدگاههاي مختلفي عرضه شده است، ليكن همچنان پرسشهاي مهمي در اين زمينه وجود دارد كه نيازمند تتبّع و تحقيق افزونتري است، مانند اين پرسشها كه: به غير از احساس نياز به فراگيري دانشها ـ بويژه دانشهاي كاربردي نظير رياضيات، نجوم و طبّ ـ چه انگيزه يا انگيزههاي ديگري در اخذ و اقتباس اين علوم وجود داشته است؟ در اقبال و توجه به علوم عقلي نظير منطق و فلسفه و كلام چه زمينههاي روحي و فرهنگي مؤثر بوده است؟ و مهمتر اينكه: در اخذ و اقتباس علوم، چه افزودهها و تغييراتي به صورتهاي اوليه آن علوم ضميمه شده است؟ بنظر ميرسد مبادي تحرّك و نشاط علمي سدههاي نخستين قمري در عالم اسلام و نيز تأثيرات ناشي از حضور هشتصد ساله حاكمان مسلمان (711 ـ 1492م.) در شبه جزيره ايبري در جنوب اسپانيا از جمله موضوعاتي است كه همچنان نيازمند بررسي و پژوهش بيشتري است، زيرا در مقايسه با شرايط و موقعيتهاي قبل و بعد از اين مقاطع تاريخي، تحولات چشمگيري صورت گرفته كه تنها برمبناي آگاهي از گاهشماري آن تحولات، نميتوان به عمق روابط و مناسبات فرهنگي و معنوي آن روزگار پي برد. به اين مطلب بايد مطلب ديگري نيز افزود و آن اينكه بخش اعظم پژوهشهاي صورت گرفته در خصوص اين دو جريان علمي بدست پژوهشگران غربي انجام شده و حتي آن بخش از اين پژوهشها كه مربوط به نهضت ترجمه در عالم اسلام است نيز عمدتاً از جانب پژوهشهاي غرب به شرق سرازير شده است، اين در حالي است كه منابع و مدارك تاريخي براي پژوهشهاي گسترده در اين زمينه در اختيار پژوهشگران عالم اسلام قرار داشته و دارد، مانند انبوهي از تراجم و فهرستها و گزارشهاي تاريخي كه هرچند نيازمند مطالعه و بررسي انتقادي است، ليكن حجم قابل توجهي از دادهها را در اختيار پژوهشگران اين حوزه قرار ميدهد. اميد آنكه اين مهم با همّت و دقت نظر صاحبان قلم و پژوهشگران علاقمند به حوزة تاريخ علم و تمدن تحقق يافته و افق جديدي از تأثير ميراث علمي جهان اسلام را به روي نسل حاضر بگشايد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
179 - تبیین نگرش دلوزی بر مدیریت پاندمیک کرونا با رویکرد اجتماع مداری
محمدتقی حیدری مریم رحمانی محمود امید علی سعید محرمی مهتاب امراییتاريخ شهرسازي قرن بيستم، مملو از نظريات و روشهایی است كه به مفروضات هستي شناختي، شناخت شناختي و روششناختی پارادايم اثباتگرایی وابسته هستند؛ درواقع، برنامهریزی شهري پيش از اواخر دهه هفتاد ميلادي، ميراث تسلط رويكرد عقلائـي مدرنيسـتي دهـه 50 و 60 میلادی اسـت. یکی از نظ أکثرتاريخ شهرسازي قرن بيستم، مملو از نظريات و روشهایی است كه به مفروضات هستي شناختي، شناخت شناختي و روششناختی پارادايم اثباتگرایی وابسته هستند؛ درواقع، برنامهریزی شهري پيش از اواخر دهه هفتاد ميلادي، ميراث تسلط رويكرد عقلائـي مدرنيسـتي دهـه 50 و 60 میلادی اسـت. یکی از نظریه پردازان مهم و شاخص پستمدرنیسم "ژیل دلوز"، فیلسوف فرانسوی است. دلوز با طرح رویکرد افقی و عرضی خود به معرفت که موسوم به "رویکرد ریزوماتیک" است سعی دارد نگاهی نو به معرفت و دانش را مطرح کند؛ دیدگاهی که در برابر رویکرد درختی به معرفت قرارگرفته و همه نظام های معرفتی گوناگون مبتنی بر رویکرد درختی به معرفت را به چالش فراخواند. دلوز معتقد است نظام های درختی دارای خصلتی خطی، سلسهمراتبی، ایستا و عمودی هستند و از برش ها و تقسیم بندی ها و خط مشی بین امور حکایت می کند. تفکر درختی همان "تفکر بودن" است، حالآنکه تفکر ریزومی "تفکر شدن" است. اپیدمی کووید 19، در قرن بیست و یکم درزمانی به وقوع پیوست که کشورهای مختلف در حال ایجاد و گسترش روابط پیچیده ای در سرتاسر جهان بودند و موفقیت از آن دولت هایی بود که بیشترین روابط را داشتند درحالیکه کووید 19، این روابط را به کمترین میزان رساند. در ابتدای گسترش کووید 19، هرکدام از کشورها تلاش می کردند تا از ورود و گسترش اپیدمی در کشور خود خودداری نمایند. در این میان رویکرد اجتماع-محور، بیش از همه بر نقش بخش داوطلبانه و مردمی در توسعه محلی و شکل گیری سازمان های اجتماع محور، بیش از همه بر نقش بخش داوطلبانه و مردمی در توسعه محلی و شکل گیری سازمان های اجتماع محور تأکید دارد. در این رویکرد، اجتماعات محلی پیش قدم شده، بهصورت خودجوش سازمان یافته تا به علائق و اهداف مشترک ازجمله حل مسائل، دستیابی به رفاه اجتماعی و خروج از وضعیت موجود جامعه محلی خود دست یابند.تاريخ شهرسازي قرن بيستم، مملو از نظريات و روشهایی است كه به مفروضات هستي شناختي، شناخت شناختي و روششناختی پارادايم اثباتگرایی وابسته هستند؛ درواقع، برنامهریزی شهري پيش از اواخر دهه هفتاد ميلادي، ميراث تسلط رويكرد عقلائـي مدرنيسـتي دهـه 50 و 60 میلادی اسـت. یکی از نظریه پردازان مهم و شاخص پستمدرنیسم "ژیل دلوز"، فیلسوف فرانسوی است. دلوز با طرح رویکرد افقی و عرضی خود به معرفت که موسوم به "رویکرد ریزوماتیک" است سعی دارد نگاهی نو به معرفت و دانش را مطرح کند؛ دیدگاهی که در برابر رویکرد درختی به معرفت قرارگرفته و همه نظام های معرفتی گوناگون مبتنی بر رویکرد درختی به معرفت را به چالش فراخواند. دلوز معتقد است نظام های درختی دارای خصلتی خطی، سلسهمراتبی، ایستا و عمودی هستند و از برش ها و تقسیم بندی ها و خط مشی بین امور حکایت می کند. تفکر درختی همان "تفکر بودن" است، حالآنکه تفکر ریزومی "تفکر شدن" است. اپیدمی کووید 19، در قرن تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
180 - علم الهی به جزئیات از دیدگاه ابنسینا و توماس آکوئینی
محمد محمودی حسین کلباسی اشتریاین پرسش که «آیا خدا به جزئیات علم دارد؟» یکی از پرسشهای بنیادین در حوزۀ خداشناسی فلسفی است. برخی بدون توجه به واژة «خدا» که در تصور آن اختلافنظر وجود دارد، درصدد اثبات یا انکار علم الهی به جزئیات برآمدهاند. در سنت فلسفی یی که سخن از آن با افلاطون و ارسطو آغاز میشود و أکثراین پرسش که «آیا خدا به جزئیات علم دارد؟» یکی از پرسشهای بنیادین در حوزۀ خداشناسی فلسفی است. برخی بدون توجه به واژة «خدا» که در تصور آن اختلافنظر وجود دارد، درصدد اثبات یا انکار علم الهی به جزئیات برآمدهاند. در سنت فلسفی یی که سخن از آن با افلاطون و ارسطو آغاز میشود و ابنسینا نیز در درون این سنت جای میگیرد، علم الهی به جزئیات انکار میگردد اما در چارچوب همین مکتب، توماس آکوئیناس در مقام يك متکلم، این علم را برای خدا اثبات میکند. از دیدگاه ابنسینا میان «ماهیت» و «وجود» بعنوان دو مرتبة مختلف از هستی، تفاوت بنیادین وجود دارد. واجبالوجود علت برای اعطاء وجود به ماهیات میباشد و به این دلیل نمیتواند ماهیات را در جزئیات آنها بشناسد، چرا که آنها مستقل از او، «وجود» ندارند؛ البته ابنسینا علم الهی به جزئیات را از طریق «وجودشان» انکار نكرده است. اما در تصور کلامی توماس از خدا، بمثابه خدای متشخص، انکار علم الهی به جزئیات، منجر به خلل در قدرت الهی میگردد. بعلاوه، در صورت انکار علم الهی به جزئیات، انسان که مخلوق خداست، در مرتبهيي بالاتر از خالق قرار میگیرد، زیرا میتواند جزئیات را بشناسد. آکوئیناس که در اینجا در قامت یک متکلم ظاهر شده، مرز میان فلسفه و الهیات را نادیده گرفته و در اعتراض به ابنسینا ميگويد کلیاتی مانند «حیوان» و «انسان» نمیتوانند ملاک تمایز یک جزئی مانند «سقراط»، از دیگران باشند. مقالۀ حاضر به تحلیل و تطبیق دیدگاه ایندو فیلسوف در مورد علم خدا به جزئیات میپردازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
181 - سازهشناسی حکمت عملی و نقش صناعات پنجگانه در آن
احمد محمدی پیرومیان حکمت عملی و حکمت نظری رابطهيی ناگسستنی وجود دارد. صناعات خمس نیز بعنوان بخشی از حکمت نظری میتواند در حکمت عملی دخيل باشد. حکمت عملی گاهی بمثابه معرفت و دانش، و گاهی بمثابه خُلق یا فضیلت بکار میرود. پرسش تحقیق حاضر اینست که نقش صناعات خمس، اولاً، در تولید مؤلفهها أکثرمیان حکمت عملی و حکمت نظری رابطهيی ناگسستنی وجود دارد. صناعات خمس نیز بعنوان بخشی از حکمت نظری میتواند در حکمت عملی دخيل باشد. حکمت عملی گاهی بمثابه معرفت و دانش، و گاهی بمثابه خُلق یا فضیلت بکار میرود. پرسش تحقیق حاضر اینست که نقش صناعات خمس، اولاً، در تولید مؤلفههای شناختاری حکمت عملی و ثانیاً، در مبادی صدور فعل، چقدر و چگونه است؟ چه عوامل و متغیرهایی از صناعات خمس، سازندة حکمت عملی هستند؟ اهمیت بیان رابطة آن دو در اینست که ملکات نفسانی، به هویت انسان تعين ميبخشند و صناعات خمس ملکات نفسانیند که میتوانند با تأثیرگذاری بر مبادی صدور فعل، در تعین هویت انسان نقش داشته باشند و در نتیجه، تمام شئون زندگی بشر مانند زندگی علمی، اجتماعی، سیاسی و... را تحت تأثیر قرار دهند. در این نوشتار ابتدا صناعات خمس و بطور خاص، ویژگیهای مشترک آنها از کتابهای منطقی استخراج شده و سپس با روش توصیفی ـ تحلیلی تأثیر آنها در مؤلفههای حکمت عملی دانشی و خُلقی بررسی ميشود. در بخش نخست، چرخش معرفتی از تصورات و تصدیقات خطایی، اثربخشی در روششناسی حکمت عملی، شکلگیری مفاهیم اعتباری در مقام عمل و حصول تعقلات عقل عملی برای انواع انسانها، و در بخش دوم، انتظامبخشی به وظایف ویژۀ عقل عملی، مهارت تطبیق امور شناختی بر امور اجرایی، تأثیر در مبادی شناختی صدور فعل و شکلدادن به کنشهای انسانی، بعنوان نتایج تحقیق حاصل شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
182 - درونگرایی اشتدادی و انگیزش اخلاقی در فلسفة عمل از دیدگاه ملاصدرا
مهدي زمانياین نوشتار با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی دیدگاه ملاصدرا دربارة انگیزش اخلاقی پرداخته است. ملاصدرا در آثار خویش، برای مبدأ انگیزشی انسان برای انجام فعل، دو نوع تبیین ارائه داده است: تبیین ماهوی و تبیین اشتدادی. او در تبیین ماهوی هماهنگ با فیلسوفان پیش از خود، گاه انگیز أکثراین نوشتار با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی دیدگاه ملاصدرا دربارة انگیزش اخلاقی پرداخته است. ملاصدرا در آثار خویش، برای مبدأ انگیزشی انسان برای انجام فعل، دو نوع تبیین ارائه داده است: تبیین ماهوی و تبیین اشتدادی. او در تبیین ماهوی هماهنگ با فیلسوفان پیش از خود، گاه انگیزش را به حلقة اول از مبادی صدور فعل یعنی شناخت و تصور (داعی) نسبت داده، اما در بیشتر موارد عامل اصلی انگیزش را به حلقة دوم یعنی شوق مربوط میداند. شوق پس از ادراک (تصور و تصدیق) و پیش از اراده (اجماع و عزم)، حالتی انگیزشی در فاعل ایجاد میکند. بر اساس این تبیین، ممکن است فاعل، خوبیِ فعل را درک و تصدیق کند اما نسبت به آن شوق نداشته باشد و نیز احتمال دارد امری را که نسبت به آن شوق دارد، اراده نکند و بنابرین میان این سه مرحله رابطهيی امکانی تصویر میشود. بر اساس تبیین وجودی و اشتدادی، میان ادراک، شوق و اراده پیوندی عمیق و ذاتی وجود دارد که از آن میتوان به «درونگرایی اشتدادی» تعبیر نمود. اعتقاد ملاصدرا به 1) سریان علم، شوق و اراده در سراسر وجود، 2) هویت واحد نفس و وحدت قوا و افعال و 3) نقش دوگانة شناختی ـ انگیزشی عقل عملی، دلايلی است که میتواند به تبیین این نوع از درونگرایی در دیدگاه او کمک نماید. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
183 - تحلیل دروننگری به مفهوم مدیریت کیفیت فراگیر نرم با تأکید بر مضامین کهنالگوها
حمزه امین طهماسبی سیّد سینا معصومیکیفیت نمایانگر یک فلسفه، ترکیبی از روشها و شیوهها و همچنین تعهد به تعالی است و بهعنوان یک محرک مهم مزیت رقابتی پایدار، مورد توجه در تحقیقات نظری بوده است. در طی زمان مفهوم کیفیت دچار تکامل شده و اکنون زمان مناسبی برای تأمل در فلسفه کیفیت است. مفاهیم مدیریت کیفیت امرو أکثرکیفیت نمایانگر یک فلسفه، ترکیبی از روشها و شیوهها و همچنین تعهد به تعالی است و بهعنوان یک محرک مهم مزیت رقابتی پایدار، مورد توجه در تحقیقات نظری بوده است. در طی زمان مفهوم کیفیت دچار تکامل شده و اکنون زمان مناسبی برای تأمل در فلسفه کیفیت است. مفاهیم مدیریت کیفیت امروزی همان یافتههای انسان در طول تاریخ است که در مسیر رشد و بهبود تجربه شده و به خاطره سپرده شده است؛ لذا استفاده از کهنالگوها میتواند منجر به درک بهتر دادههای بیواسطه، حاصل از تجربه روانی شود و فهم بهتر جریانهای نرم و سخت مدیریت کیفیت ممکن شود. جهت تجزیهوتحلیل کهنالگوهای مرتبط با این دو رویکرد مسلط از روش کیفی دروننگری استفاده شد. از اینرو با دوازده تن از خبرگان دانشگاهی درخصوص مفهوم مدیریت کیفیت نرم مصاحبه به عمل آمد و در نهایت مدلی بومی برای مدیریت کیفیت نرم ارائه شد. جهت سنجش مدل، از روش کمی تحلیل مسیر استفاده شده و مطابق با مؤلفههای استخراجی پرسشنامهای تدوین گردید و در اختیار مدیران 64 واحد اقتصادی فعال در استان گیلان قرار گرفت. مؤلفههای استخراجی از منابع کتابخانهای مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت و سه متغیر «هنجاری» (بیانگر تعبیرها، تفسیرها و سیستمهای معانی مشترک در میان گروهها) «رابطهای» (توصیفکننده روابط انسانی در داخل و خارج سازمان) و «ساختاری» (تعیینکننده الگوها در داخل سازمان) تبیین شد. طبق نظر خبرگان روابط علی- معلولی میان متغیرها تعریف شد و مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج این مطالعه رهنمودهای مدیریتی و راهبردهای عملیاتی را منطبق با ابعاد تحلیلشده مدیریت کیفیت نرم در اختیار قرار میدهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
184 - نظريه دولت در ديدگاه ابن خلدون با تأكيد بر جنبه هاي جغرافيايي و شهر سازی
امیر امین زادهموضوع، خاستگاه، اشكال و كاركرد دولت، در حوزه انديشه اسلامي به طور جدي مورد توجه قرار داشته و هم از منظر فلسفه سياسي و هم از بعد حقوقي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است؛ به طوري كه اين موضوع و مسئله حاكميت را ميتوان به صراحت در آيات فراواني از قرآن كريم، و نيز كلمات علي ( أکثرموضوع، خاستگاه، اشكال و كاركرد دولت، در حوزه انديشه اسلامي به طور جدي مورد توجه قرار داشته و هم از منظر فلسفه سياسي و هم از بعد حقوقي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است؛ به طوري كه اين موضوع و مسئله حاكميت را ميتوان به صراحت در آيات فراواني از قرآن كريم، و نيز كلمات علي ( ع) در نهج البلاغه، همچنين در متون كلامي و فقهي و تاريخي مسلمانان ملاحظه نمود. آرا و نظريات حكمائي چون فارابي، بوعلي سينا، غزّالي، خواجه نصير طوسي و بويژه عبدالرحمن ابن خلدون در اين زمينه بسيار واجد اهميت و شايسته بررسي و تأمل است. در مقالهي حاضر تلاش به عمل آمده تا ضمن اشاراتي اجمالي به مفهوم دولت و حاكميت در متون ديني و بخصوص قرآن كريم، به طور مشخص آراء و نظريات ابن خلدون در اين خصوص مورد بررسي و نقادي قرار بگيرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
185 - صورت بندی فلسفه تعلیم و تربیت ضمنی در فرهنگ ایران باستان
دکتر سمانه خلیلی خسرو باقریهدف این مقاله استخراج فلسفه تعلیم و تربیت ایران بر مبنای ویژگیهای فرهنگی ایران باستان است. به این منظور، با در نظر داشتن تعریف تیلور از فرهنگ و تأکید بر چهار عنصر اثرساز شامل حکومت، شرایط اجتماعی، دین و آموزش و پرورش و با استفاده از روشهای تحقیق تاریخی، تحلیل استعلایی أکثرهدف این مقاله استخراج فلسفه تعلیم و تربیت ایران بر مبنای ویژگیهای فرهنگی ایران باستان است. به این منظور، با در نظر داشتن تعریف تیلور از فرهنگ و تأکید بر چهار عنصر اثرساز شامل حکومت، شرایط اجتماعی، دین و آموزش و پرورش و با استفاده از روشهای تحقیق تاریخی، تحلیل استعلایی و استنتاج به تحلیل و صورتبندی فلسفه تعلیم و تربیت ضمنی ایران باستان پرداخته شده است. یافتههای پژوهش شامل هدف غایی تربیت، مفهوم اساسی تربیت، مبانی فلسفی (انسانشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی) و اصول حاصل از آن میباشند. بررسییافتههای پژوهش نشان میدهد که هدف غایی تعلیم و تربیت«دستیابی به خیر» است و در این راستا به ابعاد مختلف وجود انسان توجه میشود و این نکته، بهویژه در وجه فردی، از نقاط مثبت فلسفه ضمنی تربیت ایران باستان است. در بخش مربوط به انسانشناسی، نگاه جبری به انسان و تواناییهایش، همچنین عدم تحرک اجتماعی و تعلق به طبقه اجتماعی خاص، قابل انتقاد است. در حیطه معرفتشناسی، وابستگی معرفت به طبقات اجتماعی، عدم توجه به ارزش فینفسه دانش و تسلط رویکردهای تقلیدی در برابر تعقلی از نقاط ضعف این فلسفه تربیتی است. در حیطه ارزششناسی نیز نقاط قوت و ضعفی وجود دارند. در بعد اجتماعی پایبندی به ارزشهای طبقاتی و عدم قدرت انتخاب در آنها نقطه منفی بهحساب میآید. اما در حیطه فردی و ارزشهای فردی، پایبندی افراد و نقش خانواده در انتقال ارزشها از نقاط مثبت بهشمار میرود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
186 - یادگیری بدنمند: نقد رویکرد عصبپژوهی فلسفی به شناخت و یادگیری
بیژن بابایی بختيار شعباني وركي طاهره جاویدی کلاته جعفرآبادی علی مقیمیهدف اصلی این پژوهش، نقد منظر عصبپژوهی فلسفی چرچلند درباره یادگیری بدنمند رادیکال است. برای دستیابی به این هدف، نخست تحلیلی از مواضع فیزیکالیستی عصبپژوهی فلسفی و دشواریهای آن ارائه شده است. سپس، رویکرد عصبپدیدارشناختیِ وارلا و ماتورانا بهمثابه بدیل رویکرد رادیکال ب أکثرهدف اصلی این پژوهش، نقد منظر عصبپژوهی فلسفی چرچلند درباره یادگیری بدنمند رادیکال است. برای دستیابی به این هدف، نخست تحلیلی از مواضع فیزیکالیستی عصبپژوهی فلسفی و دشواریهای آن ارائه شده است. سپس، رویکرد عصبپدیدارشناختیِ وارلا و ماتورانا بهمثابه بدیل رویکرد رادیکال به یادگیری بدنمند مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. برای دستیابی به این هدف، با ابتنا به رویکرد عصبپدیدارشناسی، مواضع رویکرد فیزیولوژیکی عصبپژوهی فلسفی مورد نقد قرار گرفته است. در این بررسی نشان داده شده است که از منظر چرچلند مشاهدهگر بیرونی با آگاهی از کارکرد و یا ارگانیزم مغز میتواند به همه دانشی که این ارگانیزم واجد آن است، دست یابد. در حالی که در رویکرد عصب پدیدار شناسی وارلا، یادگیریِ بدنمند صرفاً مبتنی بر آگاهی ما از مغز نیست. این دیدگاه بهرغم پذیرش یادگیریِ بدنمند، فهم آن را در بافت بیولوژیکی، روانشناختی و فرهنگیِ ممکن تلقی میکند. بدین ترتیب به یادگیری بهعنوان تجربه نوپدیدِ بدنمند، عجین شده در جهان، بسط یافته و فعال ارج مینهد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
187 - بررسی تطبیقی تفکر انتقادی در فلسفه اجتماعی هورکهایمر و «برنامه فلسفه برای کودکان»
معصومه رمضانی فینی خسرو باقری نوع پرست یحیی قائدیمقاله حاضر مطالعهای تطبیقی جهت بررسی نسبت میان مبانی، اهداف و روش تفکر انتقادی در فلسفه اجتماعی هورکهایمر و برنامه فلسفه برای کودکان و نقد دو رویکرد است. در این راستا 3 سؤال پژوهشی مطرح شده است که مقاله حاضر در صدد پاسخگویی به این سؤالها ناظر به تبیین مبانی، اهداف و ر أکثرمقاله حاضر مطالعهای تطبیقی جهت بررسی نسبت میان مبانی، اهداف و روش تفکر انتقادی در فلسفه اجتماعی هورکهایمر و برنامه فلسفه برای کودکان و نقد دو رویکرد است. در این راستا 3 سؤال پژوهشی مطرح شده است که مقاله حاضر در صدد پاسخگویی به این سؤالها ناظر به تبیین مبانی، اهداف و روش و نسبت میان آنها میباشد. برای پاسخگویی به این سؤالها روش پژوهش تطبیقی مورد استفاده قرار گرفته است. نتایج پژوهش بیانگر مشابهتها و همچنین تفاوتهایی در ابعاد مورد نظر است. بهعنوان مثال در حوزۀ مبانی، میتوان تأثیرپذیری از روش و منش سقراط و تأکید بر جایگاه اندیشهورزی در فلسفه بهجای موضوعات متافیزیکی را نام برد. در حوزۀ اهداف، پرورش عقلانی و ساختن زندگی بهتر موضوعی است که هر دو دیدگاه به آن توجه دارند با این تفاوت که معنای زندگی بهتر در نظر هورکهایمر فراهم ساختن شادکامی برای بیشترین افراد ممکن است، اما در فلسفه برای کودکان زندگی بهتر به معنای زندگی در جامعهای دموکراتیک با شهروندانی متفکر و مسئول است. همچنین تفاوتهایی مثل انطباق با شرایط اجتماعی و جایگاه دانش در نقد اجتماعی مطرح شده است. در باب روش، تفاوت عمدۀ دو دیدگاه در این است که برنامه فلسفه برای کودکان قائل به ارائه روشی مشخص برای پرورش تفکر انتقادی است، اما هورکهایمر تفکر انتقادی را فرایندی در جریان و مداوم میداند و از ارائۀ روشی مشخص اجتناب میکند و تنها به نقد منفی اشاره میکند. نتایج این مطالعۀ تطبیقی میتواند برای طراحان برنامههای درسی در سیستمهای آموزشی به منظور ارائۀ الگویی برای پرورش تفکر انتقادی بهکار رود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
188 - محیط یاددهی ـ یادگیری کلنما: گذر از عصبفلسفه به عصبپدیدارشناسی
حسین شرفی بختيار شعباني وركي محمد سعید عبدخدایی علی مقیمیهدف اصلی این مقاله تبیین نابسندگی و دشواریهای نظریهی عصبفلسفه، در ترسیم چارچوب محیطهای یاددهی - یادگیری و پیشنهاد بدیلی برای رفع این دشواریهاست. بنابراین نخست چشمانداز نظریهی عصبفلسفه به محیطهای یاددهی - یادگیری مورد بررسی و نقد قرار گرفته است، آنگاه با ابتنای أکثرهدف اصلی این مقاله تبیین نابسندگی و دشواریهای نظریهی عصبفلسفه، در ترسیم چارچوب محیطهای یاددهی - یادگیری و پیشنهاد بدیلی برای رفع این دشواریهاست. بنابراین نخست چشمانداز نظریهی عصبفلسفه به محیطهای یاددهی - یادگیری مورد بررسی و نقد قرار گرفته است، آنگاه با ابتنای بر رویکرد عصبپدیدارشناسی وارلا و با نظر به دیدگاه انتگرال، محیط یاددهی - یادگیری کلنما پیشنهاد شده است. مهمترین ویژگیهای این رویکرد در محیطهای یادگیری عبارتاند از: نگرش کلنگر و یکپارچه به حیات پیچیدهی آدمی، درنظرگرفتن روابط علّی و متعامد ذهن، بدن و محیط یادگیری و توجه همزمان به عین و ذهن و همهی لایههای پیدا و پنهان آن، با بهکارگیری تلفیقی روششناسیهای اول و سوم شخص در خصوص مؤلفههای اساسی محیطهای مذکور یعنی تدریس، ارتباط معلم و یادگیرنده، ارزشیابی و برنامه درسی به عنوان یک کل یکپارچه. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
189 - تحليل و نقد نگرش تقلیل¬گرایانه به فلسفة اسلامی
زهرا مظاهری سیدمحمدکاظم علوییکی از مناقشههاي معاصر دربارة فلسفة اسلامی، مناقشه در اصالت آن، يعني پرسش از «امكان فلسفة اسلامي» است. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیري بسزا دارد. آراء منکران اصالت فلسفة اسلامی ـ اعم از مستشرقان، مورخان غربی، برخی از عرب زبانان و مخالفان هرگونه فل أکثریکی از مناقشههاي معاصر دربارة فلسفة اسلامی، مناقشه در اصالت آن، يعني پرسش از «امكان فلسفة اسلامي» است. این مسئلة هویتی، در تاریخ و آیندة فلسفه اسلامی تأثیري بسزا دارد. آراء منکران اصالت فلسفة اسلامی ـ اعم از مستشرقان، مورخان غربی، برخی از عرب زبانان و مخالفان هرگونه فلسفة دینی ـ را میتوان تقلیلگرایانه دانست. در این نظريات، فلسفة اسلامی به چند موضوع فروکاسته شده است: فلسفهيی تقليدگر از فلسفه یونان، کلام و الهیات اسلامی و فلسفة عربی. مستشرقان و مورخان مخالف، فلسفة یونانی را اصل و فلسفة اسلامی را فرع بر آن دانسته اند. برخی مخالفان با پافشاري بر عدم سازگاری دین و فلسفه، تلاش براي ایجاد فلسفة اسلامی را بیهوده دانسته و با اعتقاد به عدم امکان فلسفة دینی، ازجمله فلسفة اسلامی، قید اسلامی برای فلسفه ـبعنوان علم تعقلی ـ را جایز ندانسته و فلسفة اسلامی را همان کلام و الهیات پنداشته اند. مخالفان دیگر، ازجمله عرب زبانان، از بكارگيري تعبير فلسفة اسلامی امتناع ورزیده و با توجه به زبان متون فلسفی در سنت اسلامی، آن را فلسفة عربی نامیدهاند. آنها فلسفة عربی را مختص به نژاد عرب تلقي كرده و همان را محقق در تاریخ فلسفه دانستهاند. مقاله پيشرو به تحلیل و نقد مدعیات تقلیلگرایانه در باب فلسفة اسلامي پرداخته و تلاش ميكند اصالت آن را بعنوان واقعیتي تاریخی، اثبات و از ضرورت آن دفاع نمايد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
190 - عقل و عقل گرایی در فلسفه و قرآن
نفیسه امیریتلقی عصر حاضر به عنوان عصر عقلگرایی، اهمیت پرداختن به مقولهی عقلانیت و لزوم توجه به آنرا به وضوح نمایان میسازد. با توجه به اهمیت و گسترش مطالعات میان رشتهای در حوزهی قرآن کریم، در این پژوهش با دو رویکرد فلسفی و قرآنی به تبیین عقل و عقلگرایی و بیان تفاوت این مقول أکثرتلقی عصر حاضر به عنوان عصر عقلگرایی، اهمیت پرداختن به مقولهی عقلانیت و لزوم توجه به آنرا به وضوح نمایان میسازد. با توجه به اهمیت و گسترش مطالعات میان رشتهای در حوزهی قرآن کریم، در این پژوهش با دو رویکرد فلسفی و قرآنی به تبیین عقل و عقلگرایی و بیان تفاوت این مقوله از دیدگاه قرآن و فلسفه میپردازیم. با بررسی نظرات فلاسفه و نیز کاوش در آیات قرآن که ناظر به این مسأله است، میتوان دریافت که عقل فلسفی ابزاری برای معرفت است که کاربردش ادراک کلیات است؛ بر خلاف عقل قرآنی که به نحو کاربردی، سعی دارد از پدیدههای جزئی و ظاهری به اموری کلی و مهم منتقل شود و میان جزئیات و کلیات پیوند برقرار سازد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
191 - واکاوی کیفیت انتزاع مفاهیم فلسفی بر اساس مبانی حکمت متعالیه
مجتبی رحمانیان کوشککی محسن حیدری سيدمحمد موسويدیدگاه مشهور اینست که مفاهیم فلسفییی مانند وجود، وحدت، علیت و ضرورت، هیچگونه مابازائی در خارج ندارند و حتی بفرض اینکه این مفاهیم در خارج مابازاء داشته باشند نیز انسان توان درک آنها را ندارد، زیرا مواجهة انسانها با دنیای محسوسات از طریق حواس است و حواس نیز تنها توان درک أکثردیدگاه مشهور اینست که مفاهیم فلسفییی مانند وجود، وحدت، علیت و ضرورت، هیچگونه مابازائی در خارج ندارند و حتی بفرض اینکه این مفاهیم در خارج مابازاء داشته باشند نیز انسان توان درک آنها را ندارد، زیرا مواجهة انسانها با دنیای محسوسات از طریق حواس است و حواس نیز تنها توان درک کیفیات محسوس اشیاء را دارند و حتی قادر به درک تمام عوارض هم نیستند. با پذیرش ایندو مطلب، راه انتزاع مفاهیم فلسفی از واقعیات محسوس خارجی بطورکلی بسته بنظر میرسد. این پژوهش با روش توصیفیـتحلیلی، بر اساس برخی از مبانی حکمت متعالیه ـازجمله تقرر و ثبوت مفاهیم فلسفی در خارج، نحوۀ وجود نفس و کیفیت ادراک آنـ درصدد اثبات این مطلب است که مفاهیم فلسفی، مستقیم و بدون واسطه از خارج و از دل ادراکات حسی بدست می آیند. اگرچه این نظریه در آثار صدرالمتألهین وجود ندارد اما مبانی فلسفی وی، زمینه و بستر چنین تبیینی را بخوبی فراهم میکند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
192 - مقام موسیقی در رسالۀ صناعیه ابوالقاسم میرفندرسکی
سهند سلطاندوست مهدی کشاورز افشار اصغر فهیمیفرابوالقاسم میرفندرسکی (حدود ۱۰۵۰-970ق)، حکیم و فیلسوف عصر صفوی، در مشهورترین اثر خود با عنوان رسالۀ صناعیه مباحثی در باب موسیقی نظری دارد. از این نظر، او در بین فیلسوفان این دوره کمنظیر است. اما هدف میرفندرسکی، بر خلاف فلاسفۀ اوایل دورۀ اسلامی، نه آموزش فنی موسیقی از طر أکثرابوالقاسم میرفندرسکی (حدود ۱۰۵۰-970ق)، حکیم و فیلسوف عصر صفوی، در مشهورترین اثر خود با عنوان رسالۀ صناعیه مباحثی در باب موسیقی نظری دارد. از این نظر، او در بین فیلسوفان این دوره کمنظیر است. اما هدف میرفندرسکی، بر خلاف فلاسفۀ اوایل دورۀ اسلامی، نه آموزش فنی موسیقی از طریق متن مکتوب، بلکه استفاده از مثال موسیقی نظری برای توضیح اقسام صناعات (پیشهها) است. در مقالۀ حاضر، که با هدف بررسی آراء فلسفی میرفندرسکی در ارتباط با موسیقی ذیل دستهبندی صناعات نوشته شده، با استفاده از روش کیفیِ تحلیل متن و مواد تاریخی و کتابخانهيی، ضمن مرور مختصر تاریخی بر احوال و آثار و اندیشههای میر، مقدمات نظری رساله و اصطلاحات بکاررفته در آن را شرح دادهایم تا از آنجا بتوان به مراد مؤلف از مثال موسیقی نظری پی برد. مهمترین نتیجۀ ضمنیيي که از مباحث موسیقایی اثر میگیریم اینست که در این دوره، علما تمایز روشن و قاطعی میان علم و عمل موسیقی قائل بودهاند، تا آنجا که ممکن بود یک عالم دینی برجسته، برغم وقوف کامل بر موسیقی نظری، داشتن گوش موسیقایی، و حتی تدریس آن، از اشتغال عملی به موسیقی بپرهیزد و طلاب خود را نیز از آن برحذر دارد. این واقعیت را میتوان از نشانههای آشکار جدایی علم و عمل موسیقی در این دوران دانست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
193 - سفر معنوی بر اساس سیر دیالکتیکی در فلسفۀ افلاطون و تطبیق آن با سفرهای عرفانی
عطیه زندیه لیلا افتخاریدر فلسفۀ افلاطون و سنت عرفان اسلامی، عالَم و آدم دارای دو بعد جسمانی و روحانی معرفی شدهاند. بعد روحاني انسان میتواند در عوالم هستي سفر معنوی صعودی و نزولی داشته باشد. در عرفان اسلامی، طی مراتب هستی، یعنی حضرات خمس، در سفرهای چهارگانه توضیح داده شده است که شامل سفر از خ أکثردر فلسفۀ افلاطون و سنت عرفان اسلامی، عالَم و آدم دارای دو بعد جسمانی و روحانی معرفی شدهاند. بعد روحاني انسان میتواند در عوالم هستي سفر معنوی صعودی و نزولی داشته باشد. در عرفان اسلامی، طی مراتب هستی، یعنی حضرات خمس، در سفرهای چهارگانه توضیح داده شده است که شامل سفر از خلق به حق، سیر در حق، سفر از حق به خلق و در نهایت سیر با حق در خلق میباشد. سفر معنوی در فلسفة افلاطون نیز با استفاده از سیر دیالکتیکی، تمثیل خط و تمثیل غار قابل تبیین است. افلاطون بطور کلی به این سفر معنوی پرداخته و قصد تقسیمبندی مراتب آن را نداشته است، اما میتوان آراء او را بطریقی صورتبندی کرد که بر این چهار سفر مطابقت پیدا کند. در این صورت، سفر معنوی در فلسفة افلاطون این چهار مرحله را شامل خواهد شد: سفر از سایهها به عالم مُثُل، سیر در مُثُل، سفر از عالم مُثُل به عالم محسوس، و در نهایت، سیر با مُثُل در سایهها. بدینترتیب، سفر اول، دوم و چهارم با اختلافاتی که ایندو تفکر در نگاه به برترین مراتب هستی و انسان کامل دارند، بصورت واضحتری قابل تطبیق است. سفر سوم گرچه قابلتطبیق است، ولی تطبیق در آن بصراحت سه سفر دیگر نیست. نگاه دینی عارفان، تأکید آنان بر ریاضت و تزکیة نفس و فاصلة زمانی طولانی که میان طرح ایندو نوع اندیشه وجود دارد، از مواردی است که تفاوتهايی عمیق بین آنها ایجاد کرده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
194 - رویکرد ارزشی به علوم در انگارة حکمای اسلام ؛ بازخوانی و اعتبارسنجی
احمد شه گلی فردین جمشیدی مهراین پژوهش درصدد تبیین دیدگاه حکمای اسلامي پيرامون رویکرد تشکیکی به علوم و بیان ابعاد و نتایج این موضوع است. یکی از اصول حاکم بر جهانبینی حکماي اسلامی، نگرش تشکیکی يا مرتبهيي به امور است. این نگرش در مورد علوم نیز وجود دارد. بر اساس این تفکر، علوم بلحاظ ارزشمندی دارای د أکثراین پژوهش درصدد تبیین دیدگاه حکمای اسلامي پيرامون رویکرد تشکیکی به علوم و بیان ابعاد و نتایج این موضوع است. یکی از اصول حاکم بر جهانبینی حکماي اسلامی، نگرش تشکیکی يا مرتبهيي به امور است. این نگرش در مورد علوم نیز وجود دارد. بر اساس این تفکر، علوم بلحاظ ارزشمندی دارای درجات و مراتب مختلفی هستند؛ برخی از علوم فراتر، بعضي فروتر، برخی ارزشمندتر و بخشي در درجهيي پايينتر قرار دارند. حکما معتقدند اشرف علوم «فلسفه» است و برای این ادعا معیارها و دلایلی بيان كردهاند. این مقاله با روش توصیفیـتحلیلی و انتقادی بدنبال تبیین این رویکرد و بیان آثار معرفتی آن، و در نهایت، بازخوانی این دیدگاه است. تبیین این موضوع ابتدا ما را با مبانی و رویکرد حکما آشنا ميسازد و با تأمل در این موضوع، ثمرات و نتایج آن در سایر عرصه ها روشن ميگردد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
195 - مبانی هستی¬شناختی هویت انسان در حکمت متعالیه
علی زمانی خارائی جعفر شانظری سید مهدی امامی جمعه«هویت» یکی از مهمترین کلیدواژههای علوم انسانی در دنیای معاصر است که همچون سایر مفاهیم نظری، برآمده از مبانی متافیزیکی بوده و نمیتواند از حدود آن مبانی، فراتر رود. بررسی اصول حکمت متعالیه بر مبنای توجه به حقیقت وجود و احکام آن، نشان میدهد که هویت حقیقی انسان، همان نحوۀ أکثر«هویت» یکی از مهمترین کلیدواژههای علوم انسانی در دنیای معاصر است که همچون سایر مفاهیم نظری، برآمده از مبانی متافیزیکی بوده و نمیتواند از حدود آن مبانی، فراتر رود. بررسی اصول حکمت متعالیه بر مبنای توجه به حقیقت وجود و احکام آن، نشان میدهد که هویت حقیقی انسان، همان نحوۀ وجود اوست که بسیط بوده و در عین ثبات شخصیت، سیال و تدریجی است؛ از اینرو، در طول حرکت خود، تحولاتی مختلف را تجربه کرده و کمالات علمی و عملی متعددی بدست می¬آورد که باعث میشود دارای آثار و مراتب گوناگونی باشد، بگونه¬یی که از هر مقطع آن، اوصاف و عناوین متفاوتی برداشت میشود. این درک از انسان، نه¬تنها با واقعیتهای زندگی بشری و فرهنگ ایرانیـاسلامی سازگار است، بلکه بسیاری از دغدغه¬ها و چالشهای علوم جدید در زمینۀ انسان¬شناسی و بحران هویت را حل میکند. نوشتار حاضر، مبانی هستیشناختی حکمت متعالیه در نسبت با هویت انسان، و همچنین آثار آن را بررسی میکند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
196 - نسبت اروس، تخنه و فلسفه در دو محاورة¬ مهمانی و فدروس افلاطون (با تأکید بر نقد آراء ولاستوس و نوسباوم)
جاويد كاظمي سید محمد حکاک علينقي باقرشاهي محمد رعايت جهرمي«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معاني مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفة افلاطون نیز با تعابیر گوناگوني آمده است. این تنوع معانی سبب شده كه مفسران وی در تفسیر آن مرتكب خطا شوند؛ از جمله در ترجمة اروس به عشق. در مقالة حاضر به بررسی أکثر«اروس» بعنوان خدای عشق یونانی، علاوه بر معاني مختلفی که در تاریخ اساطیری و فلسفی پیش از سقراط داشته، در فلسفة افلاطون نیز با تعابیر گوناگوني آمده است. این تنوع معانی سبب شده كه مفسران وی در تفسیر آن مرتكب خطا شوند؛ از جمله در ترجمة اروس به عشق. در مقالة حاضر به بررسی معناي اروس در دو محاورة مهمانی و فدروس افلاطون، و ارتباط آن با «فلسفه» و «تخنه» پرداخته شده است. اروس در محاورة مهمانی، پس از بیان چند معنای مختلف، سرانجام بمعناي اشتیاق و آرزو به مشاهدة زیبایی مطلق بکار رفته که در حقیقت همان فلسفه است، چراکه در انديشة افلاطون، تفاوت میان ايدة خیر (که فلسفه انگيزهيي برای مشاهدة آن است) و ايدة زیبایی، تفاوتی اعتباری است؛ بدین معنا که ايدة خیر و زیبایی مطلق یک حقیقتند که از دو دریچه به آن نگریسته شده است. حال از آنجاکه دیالکتیک ـ یعنی فعالیتی که در آن جزئیات کثیر از واحد، و واحد از جزئیات کثیر شناخته ميشود ـ در محاورة فدروس بعنوان ابزار تخنه (Technites) معرفی شده، ميتوان چنین نتیجه گرفت که عاشق افلاطونی ـ بمعنایی كه در این مقاله مطرح شده ـ و فیلسوف جز از طریق تخنه به درک ايدة زیبا (یا خیر) نائل نخواهند شد. تحلیل مباحث مقاله، با تکیه بر نقد آراء دو مفسر افلاطون، پروفسور گرگوری ولاستوس و مارتا نوسباوم، انجام خواهد شد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
197 - مراتب ایمان در حکمت متعالیۀ ملاصدرا و مراحل رشد ایمان از دیدگاه فاولر
مهدی زمانی زیبا شفیعی خوزانیملاصدرا بر اساس مبانی حکمت متعالیه، بویژه حرکت جوهری، تشکیک در مراتب وجود، انسان و شناخت، به بیان مراتب ایمان پرداخته است. او گاه ایمان را به تقلیدی، برهانی و عیانی و گاهی به ظاهری و حقیقی و همچنین به لفظی، معنایی، حقیقی (برهانی یا کشفی) و استغراق در نور احدیت تقسیم کرد أکثرملاصدرا بر اساس مبانی حکمت متعالیه، بویژه حرکت جوهری، تشکیک در مراتب وجود، انسان و شناخت، به بیان مراتب ایمان پرداخته است. او گاه ایمان را به تقلیدی، برهانی و عیانی و گاهی به ظاهری و حقیقی و همچنین به لفظی، معنایی، حقیقی (برهانی یا کشفی) و استغراق در نور احدیت تقسیم کرده است. از نظر او، اوج ایمان از آنِ کاملان در عقل نظری و عملی است که اندک افرادی از آنان به خلافت الهی و انسان کامل میرسند. جیمز فاولر، الهیدان و روانشناس معاصر، با تأثیرپذیری از برخی الهیـدانـان جـدید مسیحـی ماننـد تیلیـخ و روانشناسانی مانند پیاژه، کولبرگ و اریکسون، رشد ایمان را در شش مرحله تبیین کرده اسـت: 1) شهـودیـتصویری، 2) اسطورهیـیـواقعی، 3) تـرکیبـیـعـرفـی، 4) انـفـرادیـانتقـادی، 5) پیونددهنده، 6) دین جهانی. وسعت نظر شناختی و اخلاقی خویش، نمونهیی از مرحلۀ ششم ایمان هستند. در این نوشتار ابتدا با روش توصیفیـتحلیلی به تبیین دیدگاه ملاصدرا درباب مراتب ایمان و دیدگاه فاولر دربارۀ مراحل رشد ایمان پرداخته و سپس به مقایسۀ نقاط اشتراک و تفاوت و ارزیابی ایندو دیدگاه پرداخته شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
198 - مقایسه مبانی انسان¬شناختی ملاصدرا و مزلو
محمد آزادی سيد محمدعلي ديباجي مسعود آذربایجانیمزلو، در مقام یک روانشناس انسانگرا و ملاصدرا، در مقام یکی از بزرگترین اندیشمندان سنت اسلامی، دیدگاههای متفاوتی دربارۀ چیستی انسان بیان کردهاند. با توجه به اینکه هر دو اندیشمند، اهتمامی ویژه به تبیین ویژگیها، مقدمات لازم برای کمال انسان، روند کمال انسان و خصوصیات انسان أکثرمزلو، در مقام یک روانشناس انسانگرا و ملاصدرا، در مقام یکی از بزرگترین اندیشمندان سنت اسلامی، دیدگاههای متفاوتی دربارۀ چیستی انسان بیان کردهاند. با توجه به اینکه هر دو اندیشمند، اهتمامی ویژه به تبیین ویژگیها، مقدمات لازم برای کمال انسان، روند کمال انسان و خصوصیات انسان کامل داشتهاند، مقایسۀ مبانی انسانشناختی آنها میتواند ثمراتی ارزشمند بدنبال داشته باشد. کرامت ذاتی، اختیار، توانایی حرکت بسمت کمال، برخورداری از فطرت، پذیرش تجربههای معنوی و محدود نبودن روند کمال انسان، برخی از مبانی مشترک ایندو بشمار میآیند، اما آنها تفسیرهایی متفاوت از این مبانی ارائه دادهاند. همچنین دیدگاه هردو فیلسوف در مورد محوریت خداوند در زندگی انسان، ابعاد وجودی، نیازهای بنیادین، مراحل رشد انسان، غایت کمال انسان و ویژگیهای انسان کامل، متفاوت است. صدرالمتألهین با بهرهگیری از مبانی دینی، عرفانی و فلسفی، تلفیق این مبانی و ارائۀ تصویری جامع و سازوار از حقیقت انسان، توانسته نظامی متقن از مبانی شناختی ارائه کند که احصاء دقیق و جامع آنها میتواند برای بحثهای امروزی نیز راهگشا باشد. جمع بین عرفان، شریعت و برهان، یکی از مهمترین ویژگیهای اندیشۀ فلسفی ملاصدراست که در تمام مؤلفه¬های مورد قبول دربارۀ چیستی انسان، تأثیرگذار است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
199 - نقدی بر نظریۀ پایان فلسفۀ تطبیقی، با تکیه بر دیدگاه استیون بوریک
مریم پرویزی قاسم پورحسناز زمان پیدایش اصطلاح «فلسفۀ تطبیقی» تا به امروز، دیدگاههای مختلفی در باب چیستی، مبانی و کارکرد آن مطرح شده است. بعضی از اندیشمندان بر پایان فلسفۀ تطبیقی تأکید دارند، برخی دیگر بر اهمیت و ضرورت آن اصرار میورزند و عدهیی نیز به ایجاد تغییرات اساسی در آن ـاز اروپامحوری، أکثراز زمان پیدایش اصطلاح «فلسفۀ تطبیقی» تا به امروز، دیدگاههای مختلفی در باب چیستی، مبانی و کارکرد آن مطرح شده است. بعضی از اندیشمندان بر پایان فلسفۀ تطبیقی تأکید دارند، برخی دیگر بر اهمیت و ضرورت آن اصرار میورزند و عدهیی نیز به ایجاد تغییرات اساسی در آن ـاز اروپامحوری، به التفات به دیگری و همسخنیـ روی آوردهاند. با اینحال، «پایان» دارای معانی گوناگونی است که با بررسی آنها، میتوانیم سه معنا و مصداق اساسی را برای آن بیان کنیم: 1) بمعنای امتناع ذاتی، حامیان این نظریه معتقدند فلسفۀ تطبیقی بدلیل کاستیها و ناکامیابیهای درونی، با اشکال مهمی تحت عنوان «امتناع در ذات» روبرو بوده و اساساً نباید شکل میگرفت، 2) بمعنای ظهور تمامی امکانها و فعلیت یافتن همۀ استعدادها و تواناییها، که در آن بر اصل پیشرفت و کمال تأکید شده است و 3) بمعنای پایان گذشته و آغازی نو. در پژوهش حاضر با روش تحلیلیـتوصیفی و با تکیه بر دیدگاه استیون بوریک، نظریۀ پایان فلسفۀ تطبیقی بر اساس این معانی سهگانه بررسی و ارزیابی شده است. بنظر میرسد آنچه مخالفان فلسفۀ تطبیقی بر آن تأکید میکنند، پایان بمعنای نخست آن است، چراکه معتقدند فلسفۀ تطبیقی، «اروپامحور» شده و نمیتواند با سایر سنتها و نظامهای علمی گفتگو و تعامل کند؛ از اینرو بلحاظ مفهومی دارای امتناع ذاتی است. اما بوریک برخلاف دیدگاه مخالفان، فلسفۀ تطبیقی را برای خروج از انزواگرایی شرق و اروپامحوری ضروری میداند. او با اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به «فلسفۀ تطبیقی گذشته» بدلیل اروپامحور بودن، به «فلسفۀ تطبیقی آینده» توجه میکند که دو وظیفۀ بر عهده دارد: 1) حفظ شیوههای مختلف تفکر و 2) تسهیل ارتباط میان این شیوهها، بدون تقلیل یکی به دیگری. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
200 - نقد ادله فمینیستی بر «آزادی سقط جنین به دلیل حقوق اخلاقی مادر و جنین » بر اساس روش شناسی بنیادین در فلسفه اخلاق
نرجس رودگر زینب کبیریآزادی سقط جنین یکی از مطالبات جدی فمینیستی است که در گرایشات مختلف با استدلال های مختلف پی گیری می شود. در بعضی از استدلال های فمینیستهای سوسیال به این مطالبه در جهت احراز حقوق اخلاقی مادر و جنین پرداخته می شود. لزوم آزادی سقط جنین به دلیل حق جنین در خصوص برخورداری از أکثرآزادی سقط جنین یکی از مطالبات جدی فمینیستی است که در گرایشات مختلف با استدلال های مختلف پی گیری می شود. در بعضی از استدلال های فمینیستهای سوسیال به این مطالبه در جهت احراز حقوق اخلاقی مادر و جنین پرداخته می شود. لزوم آزادی سقط جنین به دلیل حق جنین در خصوص برخورداری از شرایط زیستی مطلوب یا به دلیل توجه به کیفیت مادری ، همچنین به دلیل منع الزام زن به فداکاری به عنوان حق اخلاقی زن ،همچنین حق زن به انتخاب آگاهانه ، از جمله ادله ای است که برخی فمینیستهای سوسیال مطرح کرده اند. براساس روش شناسی بنیادین هر نظریه علوم انسانی متأثر از بنیادهای نظری بستر تکون خود است و بدون لحاظ آنها قابل فهم نیست . در نتیجه ارزیابی صحیح نظریه ، منوط به بازشناسی و بررسی بنیادهای مذکور است. ادله فمینیستی مذکور نیز با دعاوی خود مبنی برحق اخلاقی مادر و جنین ، در بنیادهای ناظر در مکاتب فلسفه اخلاق بستر خود شکل گرفته است.این مقاله با بررسی این ادله طبق روش شناسی بنیادین ، مبانی فلسفه اخلاقی ادله مذکور را مشخص و ازاین طریق نقد بنیادین آنان را میسر نموده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
201 - بررسی آثار اخلاقی و اجتماعی نکاح منقطع در فقه عامه
عبدالحمید نوردی ابوالقاسم عاصی مذنب احمد صادقیانخداوند، نکاح دائم را در مقایسه با نکاح منقطع در اولویت برای انسان دانسته است. متعه، نوعی ازدواج مشروع در اسلام است، که راهکار شایسته ای را برای جلوگیری از معضلات اجتماعی ارائه می کند و جایگاه آن در آیة 24 سورة نساء تصریح شده است. با هدف اذعان مشروعیت آن از نگاه شیعه و ا أکثرخداوند، نکاح دائم را در مقایسه با نکاح منقطع در اولویت برای انسان دانسته است. متعه، نوعی ازدواج مشروع در اسلام است، که راهکار شایسته ای را برای جلوگیری از معضلات اجتماعی ارائه می کند و جایگاه آن در آیة 24 سورة نساء تصریح شده است. با هدف اذعان مشروعیت آن از نگاه شیعه و اهل سنت، با روش کتابخانه ای و بررسی کتابشناسی 183 تفسیر، چهل تفسیر در ارتباط با مسائل فقهی، حقوقی و تربیتی از مفسرین قرآن انتخاب شد. با توجه به شناخت نادرست از ماهیت فقهی و اخلاقی متعه (ازدواج موقت) در جامعه از این نهاد در جهت سازنده آن استفاده نمی گردد. همچنین قوانین ما در مورد برخی از احکام ویژ ه آن ناقص و مبهم و گاهاً ساکت است و در همین احکام در فقه اختلاف نظرهایی وجود دارد که ازدواج موقت بلند مدت یکی از این موارد است.حکم اولیه ازدواج موقت اباحه است و امامان معصوم(ع) به دلیل منع حکومتی از ناحیه خلیفه دوم، با حکم تحریم آن مبارزه نمودند؛ چون منع مطلق آن توجیه شرعی نداشت. در این نوشتار متعه از دیدگاه فقه عامه با نگاه حکومتی مورد بررسی قرار گرفته و ضمن پرداختن به مستندات مربوط به اصل مشروعیت متعه که احیانا در مباحث تطبیقی و اختلافی نقش دارد، حکم ازدواج موقت از جهت نسخ یا منع حکومتی مورد بحث واقع شده است، زیرا اهل سنت مدعی نسخ یا منع این نوع ازدواج با استفاده از اختیارات حکومتی هستند. همچنین مطرح شده که حکومت اسلامی باید بر اساس مصالحی، با توجه به زمان و مکان، محدودیتها و شرایطی را برای جلوگیری از بروز مشکلات اخلاقی ناشی از آن وضع نماید و در عین حال، زمینه را برای استفاده منطقی آن فراهم نماید. ازدواج موقت اگر در معرض ازدواج دائم قرارگیرد، خطرفروپاشی بنیاد خانواده و یا شکل نگرفتن آن را نیز از میان می برد. علیرغم سیاق آیه و مشروعیت اولیۀ حکم در خصوص کنیزان و مردان سپاه اسلام، این حکم اخلاقی به سایر افراد جامعه، تعمیم داده شد؛ و ضمن بررسی حکمت، فلسفه و جایگاه آن، مواردی که توصیه به جواز آن شده؛ اعم از جایگاه متعه در جنگ، سفرهای طولانی و حفظ عفت و سلامت روان، و مواردی که به عدم جواز آن توصیه گردیده؛ از جمله تهدید نظام خانواده، تنوع طلبی جنسی و وهن مذهب شیعه تشریح گردید. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
202 - تبیین کثرتهای عرضی در عوالم طولی وجود بر مبنای حکمت صدرایی
علی صداقت حسن فتح زادهبر مبنای اصل تشکیک وجود در حکمت صدرایی، جهان هستی نظامی طولی است که از اعلی علیین تا اسفلالسافلین امتداد دارد و هر موجودی، در درجه¬یی از شدت و ضعف وجودی قرار میگیرد. قبول این مبنا در حکمت صدرایی، در کنار مشاهدات ما در جهان پیرامون از موجودات همعرضی که هیچ رابطۀ علّیـ أکثربر مبنای اصل تشکیک وجود در حکمت صدرایی، جهان هستی نظامی طولی است که از اعلی علیین تا اسفلالسافلین امتداد دارد و هر موجودی، در درجه¬یی از شدت و ضعف وجودی قرار میگیرد. قبول این مبنا در حکمت صدرایی، در کنار مشاهدات ما در جهان پیرامون از موجودات همعرضی که هیچ رابطۀ علّیـمعلولی با هم ندارند، مثل یک سنگ و یک درخت، این پرسش مهم را در تاریخ اندیشۀ بعد از صدرالمتألهین پیش آورد که چگونه میتوان بین این دو حقیقت، جمع نمود. پاسخ به این پرسش، در چهارصد سال گذشته، اختلافهایی مبنایی بین شارحان آثار ملاصدرا پدید آورده است. ما در این پژوهش نشان میدهیم که پذیرش نظام طولی و تشکیکی وجود، منافاتی با پذیرش کثرتهای عرضی ندارد و آنچه در تشکیک وجود صدرایی پذیرفته شده، یک نظام تفاضلی بین همـۀ موجـودات است، نـه صرفـاً یک نظام علّـی ـ معلولـی. کلیـد اصلـی فهـم ماجرای کثرتهای عرضی در اندیشۀ صدرایی را باید در ماجرای ارباب انواع و ملحقات آن یافت. صدرالمتألهین در ارائۀ نظام فیض خود، تأثیر فراوانی از اندیشۀ سهروردی پذیرفته و از نحـوۀ صـدور اربـاب انـواع، در مجالهـای مختلف، دفاع کرده است. ارباب انواع همان عقول عرضی هستند که پذیرش آنها، مساوی است با حل ماجرای کثرتهای عرضی در همۀ عوالم طولی وجود. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
203 - بررسی و نقد مبانی، اصول و روشهای انسانشناختی تربیت اخلاقی شخصگرا
ادریس اسلامیهدف این مقاله، بررسی و نقد اصول و روشهای انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گراست. برای نیل به این هدف، از دو روش قیاس عملی و نقد درونی استفاده شده است؛ با بهره گیری از روش نخست، اصول و روش های انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گرا و با تکیه بر روش دوم، چالش های جدی مبانی انسا أکثرهدف این مقاله، بررسی و نقد اصول و روشهای انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گراست. برای نیل به این هدف، از دو روش قیاس عملی و نقد درونی استفاده شده است؛ با بهره گیری از روش نخست، اصول و روش های انسانشناختی تربیت اخلاقی شخص گرا و با تکیه بر روش دوم، چالش های جدی مبانی انسان شناختی شخص گرایی و اصول و روش های تربیت اخلاقی مبتنی بر آن کشف و معرفی می شوند. یافتهها حاکی از آن است که براساس مبانی انسانشناختی شخص گرایی میتوان به اصول تربیت اخلاقی؛ مانند انجام فعالیت اخلاقی، ترغیب به تصمیم گیری، تشکیل اجتماع و پرورش تشخص و روش های تربیت اخلاقی؛ همچون فراهمآوردن فرصت برای انجام عمل اخلاقی خیر، خَلق موقعیت انتخاب و زمینه سازی برای ارزشیابی آن، اقدام خودانگیخته به مشارکت در اجتماعهای زندگی و عمل و شخصیکردن آموزش دست یافت. علاوه بر این، ناسازواری درونی در مفهوم آزادی، آرمان گرایی و ناسازگاری با شرایط دنیای معاصر در مفهوم اجتماع، تأکید صرف بر نقش انسان در شکل گیری فضائل اخلاقی، خصوصی گرایی افراطی و کمتوجهی به الگو، چالش های جدی این رویکرد تربیت اخلاقی به شمار می آیند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
204 - اثربخشی آموزش فلسفه کودک و نوجوان بر هوش موفق، هوش هیجانی و خرد در دانشآموزان
فاطمه حدادی مهدی عرب زاده شبنم فیضیهوش یکی از توانایی های مهم در انسانی و در مسیر پیشرفت افراد، نقش به سزایی دارد. هر آنچه بتواند باعث افزایش هوش شود، بر موفقیت افراد تاثیر گذار است. بررسی هوش جوامع و عوامل تاثیرگذار بر آن از اهمیت وافری برخوردار می باشد. هدف از انجام این پژوهش این است آیا آموزش فلسفه کو أکثرهوش یکی از توانایی های مهم در انسانی و در مسیر پیشرفت افراد، نقش به سزایی دارد. هر آنچه بتواند باعث افزایش هوش شود، بر موفقیت افراد تاثیر گذار است. بررسی هوش جوامع و عوامل تاثیرگذار بر آن از اهمیت وافری برخوردار می باشد. هدف از انجام این پژوهش این است آیا آموزش فلسفه کودک و نوجوان می تواند به عنوان یک مداخله موثر در افزایش هوش موفق، هوش هیجانی و خرد دانش آموزان قرار بگیرد. طرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی و از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی آماری پژوهش، شامل داﻧﺶ آﻣﻮزان مقطع چهارم ابتدایی دخترانه شهر تهران بود که یک مدرسه با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شد و با در نظر گرفتن معیارهای ورود به مطالعه، 20 دانش آموز دختر با میانگین سنی 10 سال، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جای گرفتند. اعضای گروه آزمایش به مدت 7 جلسه تحت آموزش فلسفه کودک و نوجوان قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه هوش موفق گوریگور و استرنبرگ، (2002)؛ پرسشنامه هوش هیجانی شرینگ (1995)؛ پرسشنامه خرد آردلت (2004)؛ بوده است. یافته های حاصل از پژوهش تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش فلسفه کودک و نوجوان بر هوش موفق و هوش هیجانی موثر بوده است اما آموزش فلسفه کودک و نوجوان بر خرد موثر نبوده و بنابراین آموزش فلسفه کودک و نوجوان می تواند به عنوان یک مداخله موثر در افزایش هوش موفق و هوش هیجانی دانش آموزان مورد استفاده قرار بگیرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
205 - بررسی و نقد دیدگاه اولیور لیمن در باره تعارض وحی و فلسفه
علیرضا اسعدیمسئله رابطه وحی و فلسفه یکی از مشهورترین مباحث در تاریخ فکر بشر است. در تاریخ اندیشه اسلامی نیز این مبحث از آعاز مطرح شده است و حتی خاورشناسان و نویسندگان تاریخ فلسفه غرب نیز به مسئله تعارض عقل و وحی در اسلام اهتمام ورزیده اند. از جمله اولیور لیمن (1950م-) خاورشناس قرآن أکثرمسئله رابطه وحی و فلسفه یکی از مشهورترین مباحث در تاریخ فکر بشر است. در تاریخ اندیشه اسلامی نیز این مبحث از آعاز مطرح شده است و حتی خاورشناسان و نویسندگان تاریخ فلسفه غرب نیز به مسئله تعارض عقل و وحی در اسلام اهتمام ورزیده اند. از جمله اولیور لیمن (1950م-) خاورشناس قرآن پژوه و مفسر غربی فلسفه اسلامی در برخی آثار خود رابطه قرآن و فلسفه را بررسی کرده است. او هر چند نسبت به تاثیر تعالیم قرآنی در فلسفه اسلامی دیدگاه معتدل تری نسبت به بسیاری از خاورشناسان دارد و نقش تعالیم قرآن کریم را در شکل گیری فلسفه اسلامی پذیرفته است اما در مسئله تعارض وحی قرآنی با فلسفه و راه حل فلاسفه اسلامی برای آن، اظهارات تامل برانگیزی را مطرح کرده است. این مقاله با روش توصیفی انتقادی دیدگاه او را در این زمینه بررسی و نقد می کند و ضمن تبیین دیدگاه وی نشان می دهد که اولا تعارض تنها بین فهم عقلی فلسفی و فهم قرآنی بشری واقع می شود و انگاره تعارض وحی و فلسفه در میان خاورشناسان ناشی از قیاس اسلام و قرآن با مسیحیت و کتاب مقدس است. ثانیا برخلاف گفته اولیور لیمن راه حل فلاسفه اسلامی و از جمله ابن رشد، مستلزم فرودست انگاری قرآن و وحی نیست و متهم ساختن فلاسفه مسلمان به اموری همچون انکار علم الهی به جزئیات و یا معاد جسمانی و پیروی از ارسطو در باب نفس، به دلیل برداشت نادرست از بیان آنها توسط مخالفان فلسفه در جهان اسلام و یا خاورشناسان است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
206 - شبهات فخررازي بر قانون عليت و پاسخ به آنها بر اساس مباني حكمت متعاليه
حسين عشاقيفخررازي، از متكلمان برجستة اشعري، در كتاب المطالب العالية من العلم الالهي هيجده شبهه را بر قانون عليت وارد كرده است. او اين شبهات را بنقل از ديگران مطرح كرده اما بنظر ميرسد شبههكننده، خود او باشد. برخي از اين شبهات را محقق لاهيجي در كتاب شوارق الالهام آورده و پاسخ أکثرفخررازي، از متكلمان برجستة اشعري، در كتاب المطالب العالية من العلم الالهي هيجده شبهه را بر قانون عليت وارد كرده است. او اين شبهات را بنقل از ديگران مطرح كرده اما بنظر ميرسد شبههكننده، خود او باشد. برخي از اين شبهات را محقق لاهيجي در كتاب شوارق الالهام آورده و پاسخ داده، ولي اكثر آنها بدون پاسخ ماندهاند. در مقالة حاضر ما پانزده شبهه از اين شبهات را كه اهميت بيشتري دارند، نقل و پاسخهاي ديگران به آنها را ذكر ميكنيم. از آنجا كه اكثر اين شبهات پاسخ داده نشدهاند، درحاليكه ميتوان آنها را بر اساس حكمت متعاليه صدرايي پاسخ داد، ما آنها را با تلخيص عبارات فخر رازي آورده و سپس بر اساس نكات پذيرفته و اثبات شده در حكمت متعاليه، پاسخ ميدهيم. برخي از اين شبهات نيز بر اساس رويكردهاي سهگانة، مشائي، اشراقي و متعاليه قابل حل نيستند و بايد آنها را با مباني عرفاني پاسخ داد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
207 - چیستی، خاستگاه و هدف تربیت سرشتگرا
احمدرضا آذربایجانی محمدرضا سرمدی فایزه ناطقی علیرضا فقیهیملاصدرا در حکمت متعالیه، «حقیقت» در آرمانگرایی را با «حقایق» در واقعگرایی، در کنار هم میداند؛ به این معنی که حقایق، همان حقیقتند که در پردۀ مراتب، خود را نمایان ساخته است. سفرهای چهارگانه نزد عرفا، راهی برای تعالی عرفانی است که سالک طی مراتب میکند. این سفر از فطرت آغا أکثرملاصدرا در حکمت متعالیه، «حقیقت» در آرمانگرایی را با «حقایق» در واقعگرایی، در کنار هم میداند؛ به این معنی که حقایق، همان حقیقتند که در پردۀ مراتب، خود را نمایان ساخته است. سفرهای چهارگانه نزد عرفا، راهی برای تعالی عرفانی است که سالک طی مراتب میکند. این سفر از فطرت آغاز میشود؛ فطرت نیز مراتبی دارد که نازلترین مرتبۀ آن، طبیعت است. پس این سفر، یا بعبارتی این یادگیری، از طبیعت آغاز میشود و با طی سلسله مراتب، کامل میگردد. مراتب یادگیری، مرتبۀ نظر و عمل را توأمان دربرمیگیرد. روششناسی ملاصدرا در فلسفهاش، مبتنی بر سخن وحی، برهان عقل و مشاهدۀ قلب است، به این معنی که هر سه منظر، باید راستی، واقعیت و حقیقت یک یافته را ادراک و تأیید کنند. پژوهش پیشرو با تکیه بر حکمت متعالیه در ابعاد فلسفی و با روش برهانی، به تعریف، خاستگاه و اهداف پرورش سرشتگرایانه پرداخته و در موضوع، هدف و شیوه، از روش فراترکیب بهره میبرد تا مراتب یادگیری سرشتگرایی را که مبتنی بر فطرت انسان است، عرضه و معرفی نماید. هدف این پژوهش، معرفی الگوی مفهومی تربیتی و یادگیری است و ابتناء فلسفی آن، لزوماً محدود به یکی از مکاتب و آراء فلسفی نیست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
208 - تبیین نگرش دلوزی بر مدیریت پاندمیک کرونا با رویکرد اجتماع مداری
محمدتقی حیدری سعید محرمی مهتاب امرایی محمود اميد عليتاريخ شهرسازي قرن بيستم، مملو از نظريات و روشهایی است كه به مفروضات هستي شناختي، شناخت شناختي و روششناختی پارادايم اثباتگرایی وابسته هستند؛ درواقع، برنامهریزی شهري پيش از اواخر دهه هفتاد ميلادي، ميراث تسلط رويكرد عقلائـي مدرنيسـتي دهـه 50 و 60 میلادی اسـت. یکی از نظ أکثرتاريخ شهرسازي قرن بيستم، مملو از نظريات و روشهایی است كه به مفروضات هستي شناختي، شناخت شناختي و روششناختی پارادايم اثباتگرایی وابسته هستند؛ درواقع، برنامهریزی شهري پيش از اواخر دهه هفتاد ميلادي، ميراث تسلط رويكرد عقلائـي مدرنيسـتي دهـه 50 و 60 میلادی اسـت. یکی از نظریه پردازان مهم و شاخص پستمدرنیسم (ژیل دلوز)، فیلسوف فرانسوی است. دلوز با طرح رویکرد افقی و عرضی خود به معرفت که موسوم به (رویکرد ریزوماتیک) است سعی دارد نگاهی نو به معرفت و دانش را مطرح کند؛ دیدگاهی که در برابر رویکرد درختی به معرفت قرارگرفته و همه نظام های معرفتی گوناگون مبتنی بر رویکرد درختی به معرفت را به چالش فراخواند. دلوز معتقد است نظام های درختی دارای خصلتی خطی، سلسهمراتبی، ایستا و عمودی هستند و از برش ها و تقسیم بندی ها و خط مشی بین امور حکایت می کند. تفکر درختی همان »تفکر بودن« است، حالآنکه تفکر ریزومی »تفکر شدن« است. اپیدمی کووید 19، در قرن بیست و یکم درزمانی به وقوع پیوست که کشورهای مختلف در حال ایجاد و گسترش روابط پیچیده ای در سرتاسر جهان بودند و موفقیت از آن دولت هایی بود که بیشترین روابط را داشتند درحالیکه کووید 19، این روابط را به کمترین میزان رساند. در ابتدای گسترش کووید 19، هرکدام از کشورها تلاش می کردند تا از ورود و گسترش اپیدمی در کشور خود خودداری نمایند. در این میان رویکرد اجتماع محور، بیش از همه بر نقش بخش داوطلبانه و مردمی در توسعه محلی و شکل گیری سازمان های اجتماع محور، بیش از همه بر نقش بخش داوطلبانه و مردمی در توسعه محلی و شکل گیری سازمان های اجتماع محور تأکید دارد. در این رویکرد، اجتماعات محلی پیش قدم شده، بهصورت خودجوش سازمان یافته تا به علائق و اهداف مشترک ازجمله حل مسائل، دستیابی به رفاه اجتماعی و خروج از وضعیت موجود جامعه محلی خود دست یابند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
209 - فوکو در برابر هگل؛ درنگی درباب دیرینهـتبارشناسی و فلسفة¬ تاریخ
حسن احمدی زادهفوکو و هگل دو متفکر تأثیرگذار هستند که بطور بنیادین با مسئله شناخت و تاریخ درگير بوده اند، چنانکه بدون فهمی از جایگاه تاریخ در اندیشة این دو، درک درست اندیشه های آنها بسیار دشوار بنظر ميرسد. گرچه فوکو بطور پراکنده در آثارش به هگل و تقابل خود با او پرداخته، اما این مهم ر أکثرفوکو و هگل دو متفکر تأثیرگذار هستند که بطور بنیادین با مسئله شناخت و تاریخ درگير بوده اند، چنانکه بدون فهمی از جایگاه تاریخ در اندیشة این دو، درک درست اندیشه های آنها بسیار دشوار بنظر ميرسد. گرچه فوکو بطور پراکنده در آثارش به هگل و تقابل خود با او پرداخته، اما این مهم را هرگز بگونهيي مبسوط روشن نساخته است. با اینهمه، با نگاهی به آثار او و بويژه آنچه او بعنوان دیرینهـتبارشناسی مطرح ميكند، ميتوان تقابلی اساسی بین این روش و رویکرد هگل به فلسفة تاریخ مشاهده کرد. این مقاله درصدد آنست كه با خوانش دیدگاه هگل درباب تاریخ بمثابه فلسفة تاریخ، و نیز دیرینهـتبارشناسی، نشان دهد که چگونه این دو دیدگاه در تقابل با یکدیگر قابل فهم ميشوند. دیدگاه فوکو، با تکیه بر آراء نیچه، با هر گونه متافیزیک یا فلسفة تاریخ كاملاً مخالف است؛ یکی مبتنی بر کلیت، عقل و غایت شناسی است، و دیگری مبتنی بر تکثر، گسست، و نبود هرگونه غایت کلی. همچنين تلاش خواهیم کرد تا روشن گردد که این دو متفکر در برخی مسائل، ازجمله مسائل اساسی در نسبت با تاریخ، دارای اشتراکاتی هستند، گرچه به این مسائل پاسخهایی كاملاً متفاوت داده شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
210 - نقد دیدگاه اليور لیمن درباره تعارض وحی و فلسفه
علیرضا اسعدیمسئلة رابطة وحی و فلسفه یا نزاع عقل و دین از مشهورترین مباحث چالشبرانگیز در تاریخ اندیشة اسلامی است که از صدر اسلام تاکنون در میان دانشمندان بزرگ اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنت مطرح بوده و بتبع آن به حوزة مطالعات اسلامی خاورشناسان نیز راه یافته است. اليور لیمن (1950م) خ أکثرمسئلة رابطة وحی و فلسفه یا نزاع عقل و دین از مشهورترین مباحث چالشبرانگیز در تاریخ اندیشة اسلامی است که از صدر اسلام تاکنون در میان دانشمندان بزرگ اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنت مطرح بوده و بتبع آن به حوزة مطالعات اسلامی خاورشناسان نیز راه یافته است. اليور لیمن (1950م) خاورشناس، قرآن پژوه و مفسر غربی فلسفة اسلامی در برخی آثار خود رابطة قرآن و فلسفه را بررسی کرده است. او با اتخاذ موضعی معتدلتر نسبت به بسیاری از خاورشناسان، ضمن اذعان به سازگاری وحی و فلسفه با یکدیگر، نقش تعالیم قرآنکریم را در شکلگیری فلسفة اسلامی پذیرفته است اما در تحليل اصل تاریخی تعارض و ارزیابی راهحل فلاسفة اسلامی، نکاتي تأملبرانگیز مطرح کرده است. این مقاله با روش توصیفی ـ انتقادی، به تبیین و نقد دیدگاه او پرداخته و نشان میدهد: که اولاً، تعارض تنها بین فهم عقلی فلسفی و فهم قرآنی بشری واقع میشود و انگارة تعارض وحی و فلسفه در میان بسیاری از خاورشناسان ناشی از قیاس اسلام و قرآن با مسیحیت و کتاب مقدس است. ثانیاً، برخلاف گفتة اليور لیمن راهحل فلاسفة اسلامی و ازجمله ابنرشد، مستلزم فرودست انگاری قرآن و وحی نیست و متهم ساختن فلاسفة مسلمان به اموری همچون انکار علم الهی به جزئیات و یا معاد جسمانی و پیروی از ارسطو در باب نفس، بدلیل برداشت نادرست از بیان آنها توسط مخالفان فلسفه در جهان اسلام یا خاورشناسان است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
211 - جریان¬شناسی تاریخی مباحث معرفت¬شناسی در سنت فلسفة پیشاصدرایی
علیاصغر جعفری ولنی دنیا اسدی فخرنژادبررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوا أکثربررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوان بر اساس دستاوردهای این مباحث، شبهات بنیادین معرفتشناسی را پاسخ داد. بعنوان نمونه، دیدگاههای هستیشناختی ابن سینا و سهروردی بر معرفتشناسی آنها تأثیرگذار بوده است. حال مسئلة پژوهش اینست که چگونه میتوان با بررسی و استخراج یکسری مسائل و بررسی تحلیلیشان، رویکرد معرفتشناختی آنها را در مواضع و آراء فلاسفه اسلامی نشان داد. در راستای تحقق این هدف، باید گفت که مبانی معرفتشناسی مبتنی بر سه پایة حس، عقل و شهود، میتواند به نظام معرفتشناسی فلاسفه اسلامی منجر شود. البته حکمت مشاء عمدتاً بر عقل و استدلال مبتنی است و حکمت اشراق اگرچه در تبیین و اثبات، متکی بر استدلال بوده، اما بنيان اصلی در تحلیل معرفت-شناختی را بر کشف و شهود بنا نهاده است. البته منطق بعنوان مدخل معرفتشناسی سرآغاز بحث قرار میگیرد؛ چراکه عموم فلاسفة اسلامی با محوریت علم حصولی و مبتنی بر کلیات خمس، نظریة تعریف را وسیلة کشف مجهول (کشف ماهیت کلی امور) میدانند؛ درحالی که سهروردی و پیروان او با محوریت علم حضوری، معتقدند تعریف حدی قابل توجیه نبوده و با انتقاد از نظریة تعریف، سعی بر کشف مجهول جزئی از طریق مشاهده و اشراق دارند. در همین راستا، مسئله ابصار، خیال در نظام معرفت شناسی، اغلب بعنوان ضلعی از اضلاع علم حصولی تلقی میشود؛ بر خلاف معرفتشناسی حکمت اشراق، که همگی ذیل علم حضوری قابل تبیین است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
212 - شخصيت و جايگاه علمي حکیم میرزا حسن کرمانشاهی در فلسفة معاصر ايران
عباسعلی منصوریحکیم میرزا حسن کرمانشاهی (ف. 1336ق) يكي از حکمای بزرگ مکتب تهران است که با وجود نقش و مقام والايي که در تاریخ فلسفة معاصر ایران دارد، گمنام بوده و جايگاهش در مجامع علمی مغفول مانده است. این پژوهش تلاش نموده كه با دقت و بكارگيري منابع مستند و موثق، این حکیم فاضل را به عل أکثرحکیم میرزا حسن کرمانشاهی (ف. 1336ق) يكي از حکمای بزرگ مکتب تهران است که با وجود نقش و مقام والايي که در تاریخ فلسفة معاصر ایران دارد، گمنام بوده و جايگاهش در مجامع علمی مغفول مانده است. این پژوهش تلاش نموده كه با دقت و بكارگيري منابع مستند و موثق، این حکیم فاضل را به علاقمندان تاريخ حكمت معاصر ايران، مجامع علمی فلسفه و علاقمندان به فلسفة اسلامی معرفی نمايد. از ويژگيها و اهداف اين نوشتار ميتوان به اين موارد اشاره كرد: 1) در عین حال که سعی وافري شده تا از ورود به مباحث حاشیهيي پرهیز شود، اما ميتوان اين مقاله را مفصلترين تحقيق دربارة شخصيت علمي حكيم ميرزا حسن كرمانشاهي دانست 2) شناخت و بررسی اساتید میرزا حسن كرمانشاهي و نوع ارتباط او با ايشان 3) فرضیة یادگیری فلسفه از طریق آموزش خودخوان فلسفه 4) اشاره به برخي شاگردان ميرزا حسن كرمانشاهي كه از ايشان در منابع، كمتر نامي به ميان آمده است 5) بحثي مفصل و تحلیلی دربارة مقام علمی میرزا حسن كرمانشاهي در پنج بخش: گسترة مهارتی و دانشی، عمق اندیشه و قدرت تحلیل، مشرب فلسفی، جایگاه عرفان در اندیشة و او، توانایی و مهارت در تدریس 6) جمعآوری حکایت نقل شده دربارة میرزا حسن کرمانشاهی. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
213 - مقایسۀ دیدگاه صدرالمتألهین و ادوارد جاناتان لو درباب کیفیت ارتباط نفس با بدن
پروین نیک سرشت قاسم کاکایی محمدباقر عباسی<p>یکی از این پرسشهای اساسی در انسان‌شناسی فلسفی، چگونگی ارتباط نفس با بدن، بعنوان دو جوهر مجزای از یکدیگر است. این پرسش هم در فلسفۀ اسلامی و هم در فلسفۀ ذهن مورد بررسی قرار گرفته است. در سنت فلسفۀ اسلامی، صدرالمتألهین با طرح اصل جسمانیة‌الحدوث و روحانیة‌ أکثر<p>یکی از این پرسشهای اساسی در انسان‌شناسی فلسفی، چگونگی ارتباط نفس با بدن، بعنوان دو جوهر مجزای از یکدیگر است. این پرسش هم در فلسفۀ اسلامی و هم در فلسفۀ ذهن مورد بررسی قرار گرفته است. در سنت فلسفۀ اسلامی، صدرالمتألهین با طرح اصل جسمانیة‌الحدوث و روحانیة‌البقاء بودن نفس، درصدد برآمد تا پاسخی قاطع برای این معضل فراهم آورد. از سوی دیگر، ادوارد جاناتان لو، یکی از صاحبنظران برجسته در حوزۀ فلسفۀ ذهن، نیز با نفی تجرد محض نفس، کوشیده این چالش را حل کند. این پژوهش بدنبال اینست که آراء این‌دو فیلسوف را بررسی و ارزیابی نماید تا روشن شود که آیا توانسته‌اند این معضل را برای همیشه حل کنند یا خیر. مقالۀ حاضر، با مطالعه و تأمل در منابع مربوطه، بروش توصیفی‌ـ‌تحلیلی انجام شده است. اگرچه ابتدا بنظر میرسد هر یک از این‌دو فیلسوف، با پاسخهایی شبیه به هم، تا حدی توانسته‌اند بر این مشکل فائق آیند، اما دقت نظر در دیدگاه آنها نشان میدهد که پاسخهای هر یک، با اشکالاتی همراه است که باید به آنها پاسخ داده شود.</p> تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
214 - مبانی نظری فلسفه برای کودکان در نظام تعلیم و تربیت
حمید خالق پناهدر نظر گرفتن درسی مانند فلسفه برای کودکان، پرورش خلاقیت، تعقل، درک اخلاقی، توانایی در مفهوم و رشد روابط را به دنبال دارد. البته نباید از یاد برد که در نظر گرفتن چنین برنامهای، این کودکان را به افراد جستوجوگر در زمینههای فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و... تبدیل میکند و نظا أکثردر نظر گرفتن درسی مانند فلسفه برای کودکان، پرورش خلاقیت، تعقل، درک اخلاقی، توانایی در مفهوم و رشد روابط را به دنبال دارد. البته نباید از یاد برد که در نظر گرفتن چنین برنامهای، این کودکان را به افراد جستوجوگر در زمینههای فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و... تبدیل میکند و نظام آموزشی را نیز متحول میسازد. تلاش تحقیق مبانی نظری فلسفه برای کودکان نیز آشنایی بیشتر شما با سودهای برنامه درسی فلسفه است اعتقاد به مغایرت اهداف برنامه آموزش فلسفه به کودکان با اهداف تعلیم و تربیت در اسلام یکی از مهمترین دلایل عدم اجرایی شدن این برنامه در نظام تعلیم و تربیت رسمی کشور ما به شمار میرود. با توجه به معنایی که در این برنامه برای فلسفه تعریفشده است میتوان دریافت که اساس آن پرورش قوهی عقل است که در متون دینی نیز بسیار بر اهمیت و تربیت آن تأکید شده است. زیرا تربیت عقل موجب تربیت انسانهای خردمند و صاحب اندیشهای خواهد شد که دستیابی به جامعه کمال مطلوب را ممکن و میسر میسازند. از طرفی هدف غایی تعلیم و تربیت دینی نیز رساندن انسان به کمال و قرب الهی است که تنها در صورت تربیت کردن عقل بهعنوان تکیهگاه ایمان قلبی محقق خواهد شد. با اندک تأملی میتوان دریافت که اهداف این دو دیدگاه تربیتی مغایر یکدیگر نبوده، باهم متناظرند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
215 - پرورش تفکر انتقادی و رویکردهای آن
علی بخش نظریانی اصل ثارالله علامه حکیمه مرادی بهروز رهبریانمدافعان تفکر انتقادي بر این عقیدهاند که تفکر انتقادي میتواند تأثیر عام ویژگیهای انسانی را بر طبقات و گروههاي اجتماعی افزایش دهد. تربیت انتقادی و تفکر انتقادي بر نقش توانمندسازی حوزهی امکانات انسانی تأکیددارند. بهگونهاي که فراگیران در فکر و عمل، نقاد أکثرمدافعان تفکر انتقادي بر این عقیدهاند که تفکر انتقادي میتواند تأثیر عام ویژگیهای انسانی را بر طبقات و گروههاي اجتماعی افزایش دهد. تربیت انتقادی و تفکر انتقادي بر نقش توانمندسازی حوزهی امکانات انسانی تأکیددارند. بهگونهاي که فراگیران در فکر و عمل، نقاد پرورش یابند و در این رابطه به ملاک کفایت شناسی توجه مینمایند. هدف این پژوهش پرورش تفکر انتقادی و رویکردهای آن است. روش پژوهش از نوع اسنادی – تحلیلی میباشد. نتایج نشان داد باید به پرورش شیوههای تفکر انتقادی در افراد بیشتر توجه شود. همچنین در فرایند آموزش، باید ضمن تقویت روحیه انتقادپذیری در معلمان، روحیه انتقاد کردن و زمینه بررسی و تحقیق را در شاگردان به وجود آورد. نتایج اجمالی تحقیقاتی مرتبط را، که مؤید تأثیر این روش در پرورش تفکر پژوهشی است، برای بیان کرده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
216 - بررسی چالش های کاربرد آموزش فلسفه برای کودکان
حسنعلی پور غریبفلسفه برای کودکان، می تواند به روند رشد تفکر جوانان کمک کند. پیشنهاد ما فلسفه را آن طور که اکثر مردم آن را درک می کنند، به عنوان بدنه ای خالی از ایده های پیش ساخته در نظر نمی گیرند: ما به فلسفه عمل نزدیک می شویم. این ویژگی انحصاری کسانی نیست که خود را «فیلسوف» مینامند، أکثرفلسفه برای کودکان، می تواند به روند رشد تفکر جوانان کمک کند. پیشنهاد ما فلسفه را آن طور که اکثر مردم آن را درک می کنند، به عنوان بدنه ای خالی از ایده های پیش ساخته در نظر نمی گیرند: ما به فلسفه عمل نزدیک می شویم. این ویژگی انحصاری کسانی نیست که خود را «فیلسوف» مینامند، بلکه برای طبیعت انسان است. با توجه به اهمیت آموزش برای کودکان در فلسفه معاصر، این پژوهش به بررسی چالش ها و راه حل های مربوط به فلسفه و آموزش فلسفه برای کودکان می پردازد. با توجه به هدف فوق،10 چالش بهعنوان مهمترین این چالشها شناسایی شد: مفهوم فلسفه بهعنوان یک رشته، فقدان مربیان آموزش دیده و ماهر برای آموزش فلسفه به کودکان، گسست بین ارزشها و هنجارهای اجتماعی موجود می باشد. نقش مبهم معلم در این نوع تربیت، استفاده تند از فلسفه برای تربیت کودکان، ناآگاهی خانواده از فلسفه تعلیم و تربیت کودکان، عدم رشد شناختی کودکان برای درک مفاهیم انتزاعی از برنامه های فلسفه تعلیم و تربیت برای کودکان. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
217 - اهداف برنامه فلسفه برای کودکان
رهام پاراد محمد حسن بادست حلیمه بادستهدف از این پژوهش اهداف برنامه فلسفه برای کودکان می باشد. در این پژوهش تفکر انتقادی و جایگاه آن در تعلیم و تربیت و نقش آن در برنامه آموزشی لیپمن از دیدگاه فیلسوفان تعلیم و تربیت مورد بررسی قرار گرفت. روش انجام پژوهش به صورت توصیفی تحلیلی از نوع م أکثرهدف از این پژوهش اهداف برنامه فلسفه برای کودکان می باشد. در این پژوهش تفکر انتقادی و جایگاه آن در تعلیم و تربیت و نقش آن در برنامه آموزشی لیپمن از دیدگاه فیلسوفان تعلیم و تربیت مورد بررسی قرار گرفت. روش انجام پژوهش به صورت توصیفی تحلیلی از نوع مطالعه کتابخانهای است. پس از بررسی و تحلیل مطالب در این پژوهش می توان نتیجه گفت که تفکر انتقادی دغدغهی تمام فیلسوفان تعلیم و تربیت است و برنامه فبک (فلسفه برای کودکان) حلقهی مفقود شده آموزش و پرورش امروزی است. در این برنامه دانش آموزان با مشارکت در حلقه های کندوکاو فلسفی بر مهارت های استدلالی، تحلیل و قدرت ارزیابی خود میافزایند و شرکت در کلاس های فلسفه برای کودکان در قدرت اعتماد به نفس، خودباوری و اجتماعی شدن دانش آموزان تأثیر مثبت دارد. هدف براي آموزش فلسفه به کودکان به این شرح قید نموده است: ١- بهبود توانایی استدلال ٢- پرورش خلاقیت ٣- پرورش تفکر انتقادي ٤-پرورش درک اخلاقی ٥- پرورش ارزشهاي هنري 6- پرورش شهروندي ٧-رشد فردي و میان فردي٨- پرورش توانایی مفهوم یابی در ترجمه تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
218 - خداشناسی و خداباوری در فلسفه و ادیان
محسن پسندهخدا آفریدگار جهان و کاملترین وجود، مفهوم محوری اغلب ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی است. مفاهیم و تعاریف گوناگونی از خدا در ادیان و مذاهب و ذهن اشخاص وجود دارد. میان اعتقاد به خدا و دینداری رابطه ناگزیری برقرار نیست و برخی مردم که به دین معتقد نیستند، به خدا باور دارند. خ أکثرخدا آفریدگار جهان و کاملترین وجود، مفهوم محوری اغلب ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی است. مفاهیم و تعاریف گوناگونی از خدا در ادیان و مذاهب و ذهن اشخاص وجود دارد. میان اعتقاد به خدا و دینداری رابطه ناگزیری برقرار نیست و برخی مردم که به دین معتقد نیستند، به خدا باور دارند. خدا در نظر شیعه، یگانه و سرمنشأ همه کمالات و علت هستیبخش همه موجودات است و ذاتی ازلی و ابدی دارد. هیچ موجودی شبیه او نیست. ذات او عین صفاتش است. واقعیتی بسیط و بیماهیت است. نه در دنیا و نه در آخرت قابل دیده شدن نیست و دارای علم و قدرت مطلق است، در همه جا حضور و ارتباطی تام با مخلوقاتش دارد. وجود خدا و برخی صفاتش با حس و عقل و فطرت اثباتپذیر است؛ ولی کُنه ذات نامحدودش با حس و عقل محدود قابل ادراک نیست. بعضی از فیلسوفان غربی و متألهان مسیحی اعتقاد دارند خدایی که در فلسفه اثبات می شود، مغایر با خدایی است که دین توصیفش می کند. برخی دیگر از اندیشمندان معتقدند خدای دین شایسته محبت و پرسش است، در حالی که خدای فلاسفه تنها یک واجب الوجود است که شوری در دل ها نمی افکند. مدعای دوگانگی خدای دین با خدای فلسفه از منظر قرآن و فلسفه اسلامی پذیرفتنی نیست؛ زیرا طبق قرآن، یکی از اوصاف منحصر در فرد الله تعالی، «شیء غیرمخلوق» است. واجب الوجود فلسفه تنها موجود بدون علت است. پس «شیء غیرمخلوق» وصف انحصاری الله قرآن و واجب فلسفه است. بنابراین مصداق الله و واجب الوجود یکی است. حقیقت مدعای دوم با تمرکز بر صفات ذاتی و فعلی خداوند است. اوصاف فعلی خداوند بیانگر روابط گوناگون خداوند با مخلوقات و انسان اند؛ اما صفات ذاتی چگونگی ذات الهی و کمالات او را توصیف می کنند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
219 - ماکیاولی و نسبت او با فلسفه سیاسی جدید
معصومه حاجتی محمد اکوان امیر محبیانبا تفکر ماکیاولی ،دریچه ای تازه از سیاست به روی جهان گشوده می شود.و سنگ بنای آن جهان، استقلال و انسانمداری است.ماکیاولی نخستین متفکر سیاسی است که یا تعیین مفهوم سیاست به منزله عملکرد استراتژی قدرت ،راه را برای نظریه سیاسی مدرن میگشاید. دو کتاب اصلی ماکیاولی شهریار و گف أکثربا تفکر ماکیاولی ،دریچه ای تازه از سیاست به روی جهان گشوده می شود.و سنگ بنای آن جهان، استقلال و انسانمداری است.ماکیاولی نخستین متفکر سیاسی است که یا تعیین مفهوم سیاست به منزله عملکرد استراتژی قدرت ،راه را برای نظریه سیاسی مدرن میگشاید. دو کتاب اصلی ماکیاولی شهریار و گفتارها می باشد.بررسی کتاب شهریار ماکیاولی سیاست را با دو مفهوم قدرت و قانون مشخص می کند.به همین دلیل او سیاستمداران را به ارتشی قوی و قانونی مدون توصیه می کند.ارتش قوی برای حفاظت از تمامیت ارضی و دفاع از مرزهای یک کشور و قانون مدون برای نگاه داشتن مردم و ایالتها در زیر یک پرچم واحد می باشد.او برای قانون مدون ابتدا مطالعه تاریخ و سپس استنتاجات صحیح ازحوادث را برای مورخان و سیاستمداران سفارش می کند.چون هر که تاریخ بداند مسلط بر اوضاع و احوال مردمان است.چراکه حوادث تاریخی معمولا تکرار شدنی هستندکتاب دیگر ماکیاولی یعنی گفتارها به منزله دستورالعملی مدون درخصوص شهریار یا رئیس جمهور می باشد. این مقاله در پنج فصل و نتیجه گیری به تاثیر نظریات ماکیاولی در سلوک سیاسی بعد از خود پرداخته است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
220 - تحلیل تکامل اجتماعی انسان بر اساس «حکمت متعالیۀ نبوی و ولایی» از دیدگاه صدرالمتألهین
صالح حسن زاده حسین کلباسی اشتری جمال بابالیان<p>پژوهش حاضر به بررسی تکامل اجتماعی انسان بر اساس «حکمت متعالیه نبوی و ولایی» از دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی، بروش تحلیلی‌ـ‌توصیفی پرداخته است. اهمیت و ضرورت بحث از آن جهت است که شناخت بسیاری از مقوله‌های اجتماعی، ازجمله «معیار شقاوت و س أکثر<p>پژوهش حاضر به بررسی تکامل اجتماعی انسان بر اساس «حکمت متعالیه نبوی و ولایی» از دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی، بروش تحلیلی‌ـ‌توصیفی پرداخته است. اهمیت و ضرورت بحث از آن جهت است که شناخت بسیاری از مقوله‌های اجتماعی، ازجمله «معیار شقاوت و سعادت حقیقی»، «نحوۀ تعامل فرهنگ و سنن جامعه با رفتارهای اجتماعی»، «آزادیهای فردی و اجتماعی»، «حقوق شهروندی» و...، متوقف بر تبیین علت و شاخصه‌ها و آثار تکامل اجتماعی انسان است. در مباحث مطروحه، ضمن آنکه به بررسی مفاهیم کاربردی از کمال و تکامل، حقیقی و اعتباری بودن جامعه و جایگاه انبیا و وارثان آنان توجه شده است، بتبع نظریات ملاصدرا درباب صیرورت نفس ناطقه و حرکت اشتدادی وجود، اتصال انسان به «عقل فعال» و بتبعیت از آن، شکوفایی عقلی، دلیل تکامل برای نوع انسان شمرده شده است. از نظر ملاصدرا، مهمترین شاخصه‌های تحقق کمالات عقلی برای نوع بشر، عبارتند از: متابعت از نبی و ولیّ، تشبه به معبود و تخلّق به اخلاق الله. یافتۀ این تحقیق بر این نکته تمرکز دارد که صدرالمتألهین در مباحث جامعه‌شناسی، با ارتقای حکمت متعالیۀ خود به «حکمت متعالیۀ نبوی و ولایی»، آثار تکامل اجتماعی انسان را در چهار مقولۀ «ایجاد مدینۀ فاضله یا امت واحده»، «کشف و نمایش گنجینه‌های عقلی توسط نبی و ولیّ»، «طلب آخرت و اعراض از حب دنیا» و «تشکیل تمدن متعالی» دنبال مینماید.</p> تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
221 - حمل حقیقت و رقیقت از دیدگاه ملاصدرا و برخی از معاصران
هادی ایزانلو رامین گلمکانی رسول پاداشپوربحث حمل از مسائل مهم در فلسفه و منطق است. حمل بمعنای اتحاد میان موضوع و محمول است. از نظر ملاصدرا، ملاک اتحاد منحصر در وجود است؛ از همینرو، تلقی وی از دو حمل اولی ذاتی و شایع صناعی، با دیگران متفاوت است. ایندو حمل در نظام حکمی ملاصدرا، برای بیان برخی مباحث وجودشناسی کا أکثربحث حمل از مسائل مهم در فلسفه و منطق است. حمل بمعنای اتحاد میان موضوع و محمول است. از نظر ملاصدرا، ملاک اتحاد منحصر در وجود است؛ از همینرو، تلقی وی از دو حمل اولی ذاتی و شایع صناعی، با دیگران متفاوت است. ایندو حمل در نظام حکمی ملاصدرا، برای بیان برخی مباحث وجودشناسی کارساز نبود و در تبیین رابطۀ بسیط حقیقی با ممکنات، باید از حملی استفاده نمود که سازگاری تامّ با مبانی حکمت متعالیه داشته باشد. بنابرین، صدرالمتألهین نوع سومی از حمل، موسوم به حمل «حقیقت و رقیقت» را مطرح نمود. در این نوع حمل، «حقیقت»، اصل و منشأ پیدایش و ظهور همۀ اشیاء و مظاهر است و اشیاء، «رقیقه»های آن «حقیقت» بشمار میروند. در این مقاله به ویژگیهای حمل حقیقت و رقیقت که آن را از دیگر اقسام حمل متمایز میسازد، خواهیم پرداخت. در ضمن، درصدد پاسخگویی به برخی پرسشها هستیم: آیا میتوان حمل حقیقت و رقیقت را قسم سومی از حمل دانست یا خیر؟ چنانکه برخی آن را زیر مجموعۀ حمل شایع صناعی دانستهاند. آیا بنا بر وحدت شخصی وجود، این حمل در صفات فعلی خداوند جریان دارد یا خیر؟ چنانکه عدهیی این حمل را در صفات فعلی حق نامعتبر دانستهاند و به قسمی چهارم از حمل، با عنوان حمل ظاهر بر مظهر، قائل شدهاند. سرانجام، در این نوشتار با روش توصیفیـتحلیلی، با تبیین ویژگیهای حمل حقیقت و رقیقت، مشخص خواهیم کرد که این حمل، قسمی سوم از حمل است و در صفات فعلی حقتعالی نیز بنا بر وحدت شخصی وجود، جریان دارد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
222 - بررسی و تحلیل نقش انسانشناسی در پیریزی فرهنگ و تمدن نوین اسلامی
روح اله پورآسیاب دیزج سید حسین واعظی محمدرضا شمشیریفرهنگ و تمدن اسلامی به دلیل اتصال به عالم وحیانی و قرآنی و روایی، دارای غنای محتوایی بیبدیلی است که میتواند تمامی انسانها را در هر زمان و هر مکان و با هر شرایطی تا قیامت هدایت نموده و سعادت دنیا و آخرت ایشان را تضمین نماید. از سوی دیگر نقش بینظیر فلسفه اسلامی به عنو أکثرفرهنگ و تمدن اسلامی به دلیل اتصال به عالم وحیانی و قرآنی و روایی، دارای غنای محتوایی بیبدیلی است که میتواند تمامی انسانها را در هر زمان و هر مکان و با هر شرایطی تا قیامت هدایت نموده و سعادت دنیا و آخرت ایشان را تضمین نماید. از سوی دیگر نقش بینظیر فلسفه اسلامی به عنوان پشتوانه عقلانی و معرفتی فرهنگ و تمدن اسلامی دارای اهمیت فوقالعادهای است. حال بایستی توجه نمود که در آینده، نقش انسانشناسی فلسفه اسلامی در طراحی مبانی نظری فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی که بارها مورد تأکید امام امت(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی است، چگونه است؟ فلسفه اسلامی با رویکرد انسانشناسانه خود به مبانی نظری فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی ورود نموده و بصورت کامل و دقیق تبیین مینماید و بر این اساس، شاکله حیات طیبه بشری را طرحریزی میکند. به عبارت دیگر حل این مهم، باعث رفع همه مشکلات کاربردی فرهنگی و تمدنی نوین اسلامی میگردد، چرا که مباحث رفتاری و عملی رابطه مستقیم و تنگاتنگی با مباحث نظری دارد و از آن متأثر است. اين پژوهش با هدف بررسی و تحلیل انسانشناسی فلسفه اسلامی در فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی و با روش توصيفي- تحليلي به دنبال نشان دادن نقش مهم و حیاتی انسانشناسی فلسفه اسلامی به عنوان مباحث نظری فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی است. یافتههای پژوهش عبارتند از عملیاتی نمودن مباحث نظری دقیق و عمیق انسانشناسی فلسفه اسلامی در فرهنگ و تمدن نوین اسلامی. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
223 - آشکارگی وجه ِ پنهانِ اشیاء، از طریقِ نقاشی مبتنی بر فلسفه ژیل دولوز
سیده مریم غازی علی مرادخانی محمد شکریپژوهشگر در این پژوهش به آشکارگی وجه پنهانِ اشیاء از طریقِ نقاشی مبتنی بر نظرگاهِ ژیل دولوز پرداخته است. با بازگویی تاریخی از هنر ماقبل تاریخ تا دوره ی پست مدرن، با رویکرد مبتنی بر رنگ مداری های اثرگذار بر حسانيّت، و فراروی از فیگوراسیون، که مشتمل بر نقاط توقف و گذرگاه ه أکثرپژوهشگر در این پژوهش به آشکارگی وجه پنهانِ اشیاء از طریقِ نقاشی مبتنی بر نظرگاهِ ژیل دولوز پرداخته است. با بازگویی تاریخی از هنر ماقبل تاریخ تا دوره ی پست مدرن، با رویکرد مبتنی بر رنگ مداری های اثرگذار بر حسانيّت، و فراروی از فیگوراسیون، که مشتمل بر نقاط توقف و گذرگاه هایی است که می توان در رنگ و در احساس رنگی، تصاویرِ نقاشی شده را، ورایِ خوانش های مبتنی بر فرم و ایده، به مثابه ی عصاره ای از برهم کنشِ نیروهای تاثیرگذار بر ایده های نهفته بر بوم، مورد مطالعه قرار داد، با بررسی فرآیندِ نقاشی، به مثابه ی بُردارِ بَرآیندِ ایده های نهفته، و تحقیق پیرامونِ شیوه های بیانِ واقعیِ رنگ ها در نقاشی، تحلیلِ کشمکش های صوریِ رنگ ها بر بومِ نقاشی را کنار زده و به ایده های نهفته در رنگ ها، رسیده است. هدف این پژوهش که به روش کیفی و بر مبنای اطلاعات و داده های کتابخانه ای است، تعیینِ مختصاتِ نقاشیِ مدرن، مبتنی بر رنگ مداری های اثرگذار بر حسانیّت و چگونگی شناساییِ مکانیسم های معطوف به روابطِ رنگی، بر رویِ بومِ نقاشی است. پژوهشگر با تاکید، بر اصلی ترین نکات دستگاه فکری ژیل دلوز، چارچوب جست و جو برای یافتن چشم اندازی به نقاشی را شکل داده است و در غایت با نگاهی بر رنگ، به جایگاه محض یک امر واقع تصویری که دیگر چیزی برای روایت کردن ندارد، و با پذیرشِ گذار از کلیشه های نقاشی های بصری و کنشی، به رویت پذیر کردن امر رویت ناپذیر رسیده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
224 - فارابی و حکمت مشاء اسلامی در نخستین دانشگاههای اروپایی
رضا ماحوزيفارابی، فیلسوف شهیر ایرانی، یکی از شخصیتهای محوری حکمت مشاء در قلمرو اسلامی است که گسترۀ افکار وی پس از حیاتش، از مرزهای اسلامی در سه قارۀ آسیا، اروپا و آفریقا گذر کرده و اندیشمندان و حوزههای علمی ادیان یهودی و مسیحی و سرزمینهای غیراسلامی را نیز تحت تأثیر قرار داد. از أکثرفارابی، فیلسوف شهیر ایرانی، یکی از شخصیتهای محوری حکمت مشاء در قلمرو اسلامی است که گسترۀ افکار وی پس از حیاتش، از مرزهای اسلامی در سه قارۀ آسیا، اروپا و آفریقا گذر کرده و اندیشمندان و حوزههای علمی ادیان یهودی و مسیحی و سرزمینهای غیراسلامی را نیز تحت تأثیر قرار داد. از این میان، اندیشههای فارابی و دو شخصیت محوری دیگر این جریان، یعنی ابنسینا و ابنرشد، تأثیری انکارناپذیر بر نهادهای علمی عالی قرون سیزدهم تا پانزدهم میلادی اروپا گذاشتهاند تا آنجا که نمیتوان بدون توجه به این نقش در هویتبخشی به دانشگاههای اولیۀ اروپایی، بویژه دانشگاه پاریس و فرایند تأسیس دانشکدۀ فلسفه در جریان نزاع دو دانشکدۀ الهیات و صناعت، خوانشی مبتنی بر واقعیت از دلایل شکلگیری و توسعۀ دانشگاههای اولیۀ اروپایی بدست داد. این نوشتار بکمک اسناد و گزارشهای معتبر تاریخی، این فرایند اثرگذاری را توضیح خواهد داد. همچنین این خوانش، یکی از مسیرهای انتقال فرهنگ و اندیشۀ فلسفی مسلمانها به کشورهای اروپایی و نحوۀ شکلگیری نهاد دانشگاه در آن دوران را بصورت انضمامی بتصویر میکشد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
225 - درآمدی بر صورتبندی اخلاق سیاسی در تاریخ فلسفۀ چین (با تأکید بر چین باستان)
علی آقاجانیتاریخ انديشه در چين از زمان پيدايش و سپس تحول و تكامل آن، همواره ريشۀ اخلاقی و سياسي داشته است. وابستگی ارزش و اعتبار دولت و حاکمیت به حیثیت اخلاقي آن، وجه اشتراک میان تمامی فیلسوفان سیاسی چین، با وجود همۀ تفاوتهای نظری آنان است. آنها میكوشیدند از اين راه به اصول اخلاقي أکثرتاریخ انديشه در چين از زمان پيدايش و سپس تحول و تكامل آن، همواره ريشۀ اخلاقی و سياسي داشته است. وابستگی ارزش و اعتبار دولت و حاکمیت به حیثیت اخلاقي آن، وجه اشتراک میان تمامی فیلسوفان سیاسی چین، با وجود همۀ تفاوتهای نظری آنان است. آنها میكوشیدند از اين راه به اصول اخلاقي دست يابند تا بتوانند چينيان را مقيد به هماهنگي با حكومتي آرماني نمايند. بر این اساس، با اذعان به غموض زبانی و معنایی و نظریات مختلف صاحبنظران، نوشتار حاضر با روش تطبیقی، به مسئلۀ ماهیت اخلاق سیاسی و ارتباط آن با دولت در فلسفۀ سیاسی چین (با تأکید بر چین باستان) میپردازد و با این فرضیه پیش میرود که با وجود دیدگاههای کلی و مشترک، رویکردهای متفاوتی دربارۀ چیستی و چگونگی اخلاق سیاسی و ارتباط آن با نهاد دولت و وظایف و اختیارات اخلاقیـسیاسی آن وجود دارد. اختلاف میان رویکردها را میتوان از سویی در هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی، و از سوی دیگر، در رابطۀ اخلاق و سیاست، ماهیت دولت، مشروعیت دولت و وظایف دولت پیگیری کرد. بعنوان مثال، در مسئلۀ ماهیت دولت، لائوتزه، یانگ تزو و تسونگ تزو که تائوئیست هستند، منتقد نهاد دولتند و آن را بنوعی شر غیرضروری میدانند که جز افزودن بر پیچیدگی و خرابی اوضاع، ثمری ندارد؛ از اینرو به دولت حداقلی و نبود یک قدرت متمرکز و دارای سلطه رأی داده و هماهنگی سیاسی بشر با طبیعت غیرمتمرکز را تجویز میکنند. در طرف مقابل، کنفوسیوس، منسیوس، تونگ چونگ شو، هان في تسو و چو هسي، دولت را خیر ضروری میدانند و وظایف اخلاقیـسیاسی حداکثری برایش قائلند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
226 - تأملی در رویکرد متفکران غربی به فلسفۀ شرق
رضا گندمی نصرآبادیبحث دربارۀ معنا و وجود فلسفه در شرق، پیش درآمد هرگونه تبادل اندیشه و تفاهم بین شرق و غرب محسوب میشود. ریچی، مبلغ مسیحی، برای نخستینبار کتابی با عنوان کنفوسیوس: فیلسوف چینی نوشت و اندیشههای او را به غرب معرفی کرد؛ سپس، تحت تأثیر وی، لایبنیتس و کریستین ولف نهتنها وجود أکثربحث دربارۀ معنا و وجود فلسفه در شرق، پیش درآمد هرگونه تبادل اندیشه و تفاهم بین شرق و غرب محسوب میشود. ریچی، مبلغ مسیحی، برای نخستینبار کتابی با عنوان کنفوسیوس: فیلسوف چینی نوشت و اندیشههای او را به غرب معرفی کرد؛ سپس، تحت تأثیر وی، لایبنیتس و کریستین ولف نهتنها وجود فلسفه در شرق، بویژه چین را مسلم انگاشتند بلکه معتقد بودند از رهگذر آن میتوان کاستیهای موجود در فلسفه و الهیات غربی را مرتفع ساخت. اما با کانت، نگاه نژادپرستانه و از موضع برتر به تفکر دیگر اقوام آغاز شد و اصل فلسفه در شرق زیر سؤال رفت. این نگاه اروپامحور در غرب، با هگل وارد مرحلۀ نوینی شد؛ نگاه او به تفکر شرقی، نگاه تحقیرآمیز و سلسلهمراتبی بود. پس از وی دوسن، شوپنهاور، نیچه، هوسرل، ویتگنشتاین، هایدگر و بسیاری از متفکران غربی دیگر، از خوان گستردۀ شرق بهرهمند شدند. در کل، میتوان گفت انکار یا تردید در مشروعیت فلسفۀ شرق از سوی بعضی از غربیها، فاقد پشتوانۀ منطقی و بیشتر برخاسته از احساسات ملیگرایانه است. واکنش خود اندیشمندان شرقی نیز در اینباره جالب توجه است؛ جمعی از اینکه فیلسوفان غربی آنگونه که باید و شاید به تفکر شرق بها نداده و از آن برای برونرفت از بحرانهای انسان معاصر بهره نبردهاند، گلایه دارند و برخی همگام با غربیها، البته با انگیزهیی متفاوت، از اطلاق عنوان فلسفه بر میراث کهن خود احتراز میجویند تا از اصالت و درهم آمیختگی آن با تفکر غربی، صیانت کنند. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
227 - نقد خوانشهای شرقمحور و غربمحور از حکمت اشراق سهروردی
علی باباییحکمت اشراق سهروردی از وجوه مختلف برای محققان، اعم از مسلمان و غربی، جالب توجه بوده است. در دورۀ معاصر نیز افراد و گروههای بسیاری درصدد تفسیر نسبت حکمت اشراق با حکمتهای پیشین برآمده¬اند. تنها بعنوان نمونه، میتوان دو تن از محققان غربی را نام برد که تحقیقاتی تأثیرگذار در ا أکثرحکمت اشراق سهروردی از وجوه مختلف برای محققان، اعم از مسلمان و غربی، جالب توجه بوده است. در دورۀ معاصر نیز افراد و گروههای بسیاری درصدد تفسیر نسبت حکمت اشراق با حکمتهای پیشین برآمده¬اند. تنها بعنوان نمونه، میتوان دو تن از محققان غربی را نام برد که تحقیقاتی تأثیرگذار در اینباره انجام داده¬اند؛ هانری کربن و جان¬ والبریج. هانری کربن با تمسک به تعبیرهای «خمیرۀ فیثاغوری» و «خمیرۀ خسروانی» که سهروردی در آثارش بکار برده، با رویکردی شرق¬محور، هدف وی از پرداختن به حکمت اشراق را احیای حکمت ایران باستان دانسته است؛ البته کربن در این میانه تنها نیست؛ اکثر کسانی که دربارۀ حکمت خسروانی مطلبی نوشته و با سهروردی نسبتی بربسته¬اند، همین رویکرد را دنبال کردهاند. در سوی دیگر، جان¬ والبریج، هدف سهروردی را احیای حکمت پیشاارسطویی یا فیثاغوریـافلاطونی میداند. تلاش والبریج در مقدمه¬چینی برای تفسیر خود، به طرح مسائلی می¬انجامد که بدور از واقعیت، و بنوعی انحراف در تفسیر دیدگاه شیخ اشراق است. این در حالی است که بررسی آموزه¬های حکمت اشراق، بویژه توجه به معنای «خمیرۀ ازلی» و دیگر آموزه¬های اشراقی، نشان میدهد که کار شیخ اشراق تأسیس حکمتی جدید بوده که منبع دریافت آن، خمیرۀ ازلی است. سهروردی همۀ حکمتهای راستین را منبعث از خمیرۀ ازلی میداند و معتقد است بارقهیی از این حکمت را در روزی شگفت، خودش بیواسطه، از نافث قدسی دریافت کرده است؛ در عین حال، در یونان و ایران باستان و تمدنهای دیگر، نیز کسانی بوده¬اند که از این خمیره بهره¬مند شده¬اند. در اینجا، ازل بمعنای جهت رو به آغاز تاریخ یا آغاز تاریخ نیست، بلکه امری فوق زمانی است که بر همۀ زمانهای خطی تاریخی احاطه دارد. بهمین قیاس، دریافت از خمیرۀ ازلی نیز بمعنای تأثیر و تأثر تاریخی نیست. بنابرین، نه خوانشهای شرق¬محور و نه خوانشهای غرب¬محور از حکمت اشراق سهروردی، صحیح نیست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
228 - مواجهه فلسفه اسلامی با فلسفه غرب در دوره قاجار
طاهره کمالی زادهدورۀ قاجار از جهات مختلف، بویژه فرهنگی و علمی، در تاریخ معاصر ایران اهمیت دارد. از یکسو، در این دوره فلسفه و حکمت اسلامی در پایتخت جدید، با تأسیس مکتب فلسفی تهران رونق یافت و آغاز تحول فرهنگی و خردگرایی در این شهر، موجب رونق علمی و فرهنگی آن گردید. از سویی دیگر، دورۀ قا أکثردورۀ قاجار از جهات مختلف، بویژه فرهنگی و علمی، در تاریخ معاصر ایران اهمیت دارد. از یکسو، در این دوره فلسفه و حکمت اسلامی در پایتخت جدید، با تأسیس مکتب فلسفی تهران رونق یافت و آغاز تحول فرهنگی و خردگرایی در این شهر، موجب رونق علمی و فرهنگی آن گردید. از سویی دیگر، دورۀ قاجار سرآغاز ارتباط فرهنگی با اروپای مدرن و ورود فلسفۀ جدید غرب به ایران است. این فلسفه از طریق ترجمۀ متون آموزشی و متون سیاسی وارد ایران شد. اما نه برای اساتید و متعاطیان فلسفۀ اسلامی و نه برای روشنفکران، بعنوان مسئلهیی جدی مطرح نبود و مواجهۀ جدی فلسفی را در این دوره پدید نیاورد. این پژوهش به بررسی دو رویکرد غالب به فلسفۀ مدرن غرب در این دوره، یعنی رویکرد تجددگرایانه و ترقی و رویکرد کلامی، میپردازد. روش تحقیق، کتابخانهیی و سندپژوهی و توصیف و تحلیل دادههاست. مسئله پژوهش، مواجهۀ اساتید فلسفۀ اسلامی با فلسفۀ جدید غرب است و یافتههای مقاله از عدم توجه جدی به فلسفۀ مدرن غرب در حوزۀ سنتی فلسفۀ اسلامی و بویژه مکتب تهران، بیاعتنایی حکما و مدرسان و محققان فلسفۀ اسلامی در این دوره به فلسفۀ جدید غرب و عدم تعامل با آن حکایت دارند. در این پژوهش ضمن نقد این مواجهه و بررسی دلایل و علل مختلف فرهنگی، اجتماعی و معرفتی و... آن، گفتگو و تعامل با فلسفۀ جدید بجای طرد و بیتفاوتی، پیشنهاد شده است. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
229 - فلسفۀ میرداماد در هندوستان از ميانۀ قرن یازدهم تا پایان قرن دوازدهم هجریقمری (با تکیه بر سنتهای درسیمتنی)
حسین نجفی داود حسینیاز میانۀ قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبهقارۀ هند، حضوری پررنگ داشتهاند. اندیشۀ فلسفیِ میرداماد، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء او پس از انتقال به هندوستان، از طریق سنتهای متنی در سراسر شبهقاره انتشار أکثراز میانۀ قرن پنجم تا قرن چهاردهم هجری قمری، آثار و آراء فیلسوفان ایرانی در محافل علمیِ شبهقارۀ هند، حضوری پررنگ داشتهاند. اندیشۀ فلسفیِ میرداماد، یکی از نقاط عطف این حضور تاریخی است. آثار و آراء او پس از انتقال به هندوستان، از طریق سنتهای متنی در سراسر شبهقاره انتشار یافتند. انتشار این نگاشتهها و اندیشهها، علاوه بر تکاپویی که در محافل علمی ایجاد کرد، چهرههای فلسفیِ هندوستان را در دو صف مخالفان و موافقانِ میرداماد جای داد و در میان آنان، مباحثاتی دامنهدار بوجود آورد؛ مباحثاتی دربارۀ «جعل بسیط ماهیت»، «حدوث دهری»، «اقسام هل بسیط»، «شبهۀ جذر اصم» و... که بر محور کتاب الأفقالمبین شکل گرفتهاند. در این مقاله، ضمن معرفی اجمالیِ سنتهای متنی در هندوستان، نشان خواهیم داد که فلسفۀ مدرَسی در این سرزمین، از ميانۀ قرن یازدهم تا پایان قرن دوازدهم هـ.ق.، دادوستدی عمیق با اندیشۀ فلسفیِ میرداماد داشته است. بدین منظور، چهرههای شاخص فکری هندوستان طی ایندو قرن، معرفی میشوند؛ جایگاه آنها در سنتهای متنی مشخص میشود؛ ارتباط آنها با اندیشههای میرداماد در موضوعات مختلف فلسفی بیان میگردد؛ و سرانجام، گستردگی جغرافیایی حضور اندیشههای میرداماد در پهنۀ شبهقاره تحلیل میگردد. در ادامه نشان خواهیم داد که گستردگی این حضور در شبهقاره، بسیار بیشتر از آنست که در دورۀ معاصر تصور شده است. مراد از «هندوستان»، «شبهقاره» و «جنوب آسیا» در این مقاله، محدودۀ تاریخیِ این سرزمین پیش از سال 1947 میلادی است که جغرافیای کنونیِ کشورهای هند، پاکستان، بنگلادش، سریلانکا و بخشهایی از افغانستان را دربرمیگیرد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
230 - بررسی تاریخ تطبیقی فلسفه با تأکید بر دیدگاه فردریش اشلگل
رضا گندمی نصرآبادییکی از رویکردها در فلسفة تطبیقی، مقایسۀ مبتنی بر طبقهبندی نظامهای فلسفی است که پیشینۀ آن به ارسطو میرسد. در دهۀ نخست سدۀ نوزدهم، ژراندو و اشلگل این قسم از فلسفة تطبیقی را با تمرکز بر گونهشناسی نظامهای فلسفی و تحلیل تطبیقی آنها، با عنوان تاریخ تطبیقی فلسفه، مطرح کردند. أکثریکی از رویکردها در فلسفة تطبیقی، مقایسۀ مبتنی بر طبقهبندی نظامهای فلسفی است که پیشینۀ آن به ارسطو میرسد. در دهۀ نخست سدۀ نوزدهم، ژراندو و اشلگل این قسم از فلسفة تطبیقی را با تمرکز بر گونهشناسی نظامهای فلسفی و تحلیل تطبیقی آنها، با عنوان تاریخ تطبیقی فلسفه، مطرح کردند. گونهشناسی زمینۀ رهایی اندیشمند از محدودیتهای یک نظام فلسفی را فراهم میسازد و او را در موقعیت ارزیابی مشارکتهای مختلف فیلسوفان دیگر قرار میدهد. تاریخ تطبیقی فلسفه بر این اصل استوار است که برای تعیین جایگاه و سهم یک فیلسوف در تاریخ فلسفه، نباید استدلالهای معتبر و درست او مبنای داوری قرار داد، بلکه باید مشارکت وی در تاریخ فلسفه با مشارکت و نقش فیلسوفان دورهها و سنتهای فلسفی مختلف مقایسه گردد. بنابرین، هدف تاریخ تطبیقی فلسفه، برشمردن نظامهای فلسفی بترتیب تاریخی نیست، بلکه مقصود نقد همۀ فلسفههای پیشین و بیان رابطۀ آنها با یکدیگر است. بر این اساس، چگونگی پیدایش یک نظام فلسفی از دل یک گونۀ دیگر و بسط و زوال آن، در تحلیل تطبیقی مورد توجه قرار میگیرد. تاریخ تطبیقی فلسفه بجای تکیه بر اصول پیشینی، پیامدها و تأثیرات عملی فلسفههای مختلف در قلمرو علم، هنر و حکومت را مبنای ارزیابی قرار میدهد. در این مقاله، ضمن بررسی رویکرد میانفرهنگی فردریش اشلگل به تاریخ تطبیقی فلسفه، شباهتهـا و تفاوتهـای آن با فلسفـة تطبیقـی بمعنای جدیـد کلمـه (دیـدگاه ماسونـاورسل) و تاریخ تطبیقی فلسفۀ جهان (با تمرکز بر کتابی با همین عنوان از شارفشتاین) بررسی خواهد شد. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
231 - روش نظاممند خواجهنصیرالدین طوسی در مواجهه با منتقدان فلسفة اسلامی
حسام الدین مؤمنی شهرکیخواجهنصیرالدین طوسی را میتوان در شمار برترین مدافعان فلسفۀ اسلامی در دوران غربت تفکر و فلسفهورزی دانست. او با تلاشها و حمايتهاي علمي و فلسفي خود، مانع از خاموشی چراغ اين اندیشة اصيل شد. خواجهنصيرالدين براي دفاع از فلسفۀ اسلامي در برابر منتقدان آن، از روشي نظاممند به أکثرخواجهنصیرالدین طوسی را میتوان در شمار برترین مدافعان فلسفۀ اسلامی در دوران غربت تفکر و فلسفهورزی دانست. او با تلاشها و حمايتهاي علمي و فلسفي خود، مانع از خاموشی چراغ اين اندیشة اصيل شد. خواجهنصيرالدين براي دفاع از فلسفۀ اسلامي در برابر منتقدان آن، از روشي نظاممند بهره برده كه موجب تحول بنیادین در روند فلسفه و کلام اسلامی شد. پژوهش حاضر با استفاده از راهبردهاي توصیفی، تحلیلی و استدلالی و روشهای اسنادی، تحلیل منطقی و قیاسی، بدنبال تبیین نظام علميـدفاعي خواجهنصير در مواجهه با منتقدان فلسفۀ اسلامی است. یافته¬های اين تحقیق نشان میدهند که شاخصههای روش نظاممند وی عبارتند از: تبيين عدم تعارض میان فلسفه و دین، گفتگو با ساير اندیشمندان، شرح فلسفة سینوی، نقد آراء مخالفـان و منتقـدان فلسفه، ترکیب فلسفة مشائـی و اشراقـی، نشاندادن کاربرد فلسفه با ارائة کلام فلسفی، رویکرد عقلی و بدون غرضورزي در شرح و نقد، و رعایت اخلاق در نقد. نتایج پژوهش حاکی از آنست که عقل فلسفی و رويكرد عقلانی خواجه، اساس و محور اصلي نظام علمیـدفاعی اوست. تفاصيل المقالة -
حرية الوصول المقاله
232 - سیر تاریخی تحول معنای فلسفه از یونان باستان تا ملاصدرا؛ نقش تمرینهای معنوی در امکان تبیین فلسفة ملاصدرا با رویکرد پییر آدو
مجید پیرحسینلو طاهره کمالی زاده سيدمصطفي شهرآييني<p>پی‌یر آدو، فیلسوف فرانسوی، فلسفة یونان باستان را «چونان راهی برای زندگی» میبیند. او نظری مثبت به فلسفه‌های مَدرَسی مسیحی ندارد و ظهور مسیحیت را عامل اصلی سقوط فلسفه از جایگاه اصلی خویش در مقام راهی برای زندگی میداند؛ ازهمینرو، با این رویکرد امکا أکثر<p>پی‌یر آدو، فیلسوف فرانسوی، فلسفة یونان باستان را «چونان راهی برای زندگی» میبیند. او نظری مثبت به فلسفه‌های مَدرَسی مسیحی ندارد و ظهور مسیحیت را عامل اصلی سقوط فلسفه از جایگاه اصلی خویش در مقام راهی برای زندگی میداند؛ ازهمینرو، با این رویکرد امکان تبیین و بررسی فلسفه‌های مدرسی و اندیشة نمایندگان مهم آن، بویژه توماس آکوئیناس، و همچنین سایر فلسفه‌های ملتزم به دین، مانند فلسفة ملاصدرا را مورد تردید جدی قرار میدهد. مسئلة مقاله حاضر، بررسی امکان تبیین فلسفة ملاصدرا در مقام راهی برای زندگی بر مبنایِ رویکرد پی‌یر آدو به فلسفه است. پیش از این، متیو کروگر در مطالعة خویش دربارة فلسفة توماس آکوئیناس، نشان داده است که فهم آدو از فلسفة آکوئیناس درست و دقیق نبوده و اگر این فلسفه را درست بفهمیم، امکان تبیین آن در مقام راهی برای زندگی بر مبنای رویکرد آدو به فلسفة یونان باستان، هیچ مانعی ندارد. کروگر با پیش‌نهادن ادله‌یی همچون عدم فهم درست آدو از تفکر آکوئیناس و ناهمدلی او با سنت توماسی، همچنین اهتمام توماس به زندگی معنوی و وجود تمرینهای معنوی در فلسفة او، سخن آدو را بچالش کشیده است. ما در این مقاله، نخست دلایل کروگر را می‌آوریم و در ادامه با بیان شواهدی مشابه از آثار ملاصدرا، میکوشیم امکان تبیین فلسفة ملاصدرا را نیز در مقام «راهی برای زندگی» بر مبنای رویکرد آدو، نشان دهیم. نتیجة این پژوهش ـ‌بپیروی از کروگر‌ـ اینست که دست‌کم از باب مقولة تمرینهای معنوی ـ‌که آدو آن را از ارکان نظریة فلسفه چونان راه زندگی، میداندـ میتوان فلسفة ملاصدرا را نیز راهی برای زندگی تفسیر کرد. نوآوری این مقاله اینجاست که به اثبات امکان انجام چنین پژوهشی، همراه با وفاداری به کلیت نظریۀ آدو ـ که ظاهراً در پژوهشهای پیشین، مفروض انگاشته شده بود‌ـ میپردازد.</p> تفاصيل المقالة