یادداشت سردبیر
الموضوعات :
1 - دانشگاه تهران
الکلمات المفتاحية: فلسفه و کودک فرهنگ جامعهپذیری,
ملخص المقالة :
فرهنگ هر جامعه بخشهاي مختلفي دارد؛ آموزش و پرورش، نهادهاي عدالتي، قانونگذاري، نهادهاي اقتصادي، امنّيتي، سياسي و ... غيره و كشور ما ايران همانند همه جوامع ديگر داراي اين بخشهاست. از نظر جامعهشناسان، جامعه همانند بدن انسان، زنده و پوياست، رشد ميكند، بيمار ميشود و نابود ميشود. نهادهاي جامعه همانند اعضا و اندامهاي بدن هستند كه وظايف خود را انجام ميدهند و در غير اينصورت كل جامعه تحت تأثير اين بينظمي، قرار ميگيرد و بيمار ميشود. شاهد اين گفتار شعر معروف سعدي شيرازي است كه «بنيآدم اعضاي يك پيكرند...». متأسفانه امروزه در جامعهيي زندگي ميكنيم كه بيمار شده است و نهادهاي آن وظيفه خود را انجام نميدهند و همه اعضا و جوارح جامعه درگير اين بيماري خودايمني شده است و طبيعي است كه در اين ميان، نهاد فرهنگي و آموزش و پرورش كشور، مظلومتر از هميشه، بيشترين آسيب را ببيند. امنيت اقتصادي دستاويزي براي فشارهاي سياسي و خيانت و بيمسئوليتي برخي مسئولين و فساد در اركان اساسي جامعه شده و همه و همه دست بدست هم داده تا نهاد تعليم و تربيت، مظلومتر از هميشه، نظارهگر هرج و مرجها و نابسامانيها و كملطفيها باشد. حال در اين ميانه وظيفه ما چيست؟ ما كه ادعاي فرهنگسازي و پرورش نسلها را داريم، چه بايد بكنيم تا آسيبها به حداقل برسد و كودكان، با استحاله فرهنگي روبرو نشوند و خودباختگي نداشته باشند، مرعوب نشوند، حقايق را بفهمند و وضعيت را درك كنند و به توسعه تعليم و تربيت و تطبيق آن با شرايط موجود بپردازند؟ در ميانة اين ميدان رزم، نقش تفكر كجاست؟ و چه تأثيري در بهبود اوضاع دارد؟ فلسفه چگونه ميتواند مرهم و راه نجاتي براي جامعة بيمار و فاسد باشد و «فلسفه و كودك» به عنوان يك راه نجات، چگونه ميتواند آيندهساز شود؟ و اگر فلسفه و فلسفيدن نتواند كمكي به مردم جامعه نمايد، اصولاً به چه كار ديگري خواهد آمد؟ كاربردي كردن فلسفه در اين وضعيت خاص و بحراني جامعه چگونه است و چه نتايجي دربرخواهد داشت؟ اينها سؤالات اساسي است كه جوابهاي اساسيتر ميطلبد و شايد بتواند جرقههاي كوچكي ايجاد كند كه به تأثيرات بزرگي بينجامد. ژاپنيها ضربالمثلي دارند كه ميگويد: «تفكر، آدم را عاقل ميكند و عقل زندگي را شيرين ميكند» اما اينكه چگونه از اين نعمت بزرگ الهي بهرهمند شويم و آن را براي اصلاح وضعيت كنوني جامعه بكار ببنديم، نياز به بررسي و ارائه راهكار دارد. در هر صورت آهسته حركت كردن بسوي هدف، از حركت نكردن بهتر است. ايران و ايراني از قديمالايام به ادب، احترام، هوش، استعداد، تمدن، دوستي و صلح، ايمان و تفكر، دانش و فضل و معرفت معروف بوده است، چه شد كه سرمايههاي فرهنگي ما به تاراج رفت و بر ما اينگونه گذشت؟ و چه بايد كرد؟ اي كاش در فرايند غربي شدن جامعه همه خصلتهاي جامعة غرب را متوازن پرورش داده بوديم و دختران و پسران ايراني خودباوري و عِرق ملّي و روحيه تلاش و كوشش و اميد و ادب را از همتايان خود در جوامع ديگر، فراگرفته بودند. چــه جـويي آن ادبي كآن ادب نـدارد نام چه گويي آن سخني كان سخن ندارد جسم
دوفصلنامه فلسفه و کودک، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، شماره 17، بهار و تابستان 1397.