Historical Background of the Theory of Immutability of Change in the Problem of the Relation of the Changing to the Immutable
Subject Areas : Comparison of philosophical thoughts within the Islamic tradition
1 - Assistant Professor, Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran
Keywords: relation of the changing to the immutable, immutability of change, pre-eternal motion of heavenly sphere, contradiction, universal, theory of Rajol Hamedani, Mullā Ṣadrā,
Abstract :
In Sadrian philosophy the change in motion is the same as its immutability, which justifies the relationship between the changing to the immutable. The question here is whether the theory of immutability of change had any supporters before Mullā Ṣadrā. The main purpose of this study is to provide an appropriate response to this question. This theory has been criticized by Muslim thinkers and philosophers for a very long time. Therefore, this paper provides a discussion of the most important of such criticisms based on available evidence. Some scholars have attributed the theory of immutability of change to early philosophers in order to solve the problem of the relation of the changing to the immutable and support their own views, which does not seem to be based on solid evidence. Prior to Mullā Ṣadrā, some philosophers maintained that the heavenly sphere enjoys continuity and fixity in its evolution; however, this cannot be considered as a final resolution to the problem of the relation of the changing to the fixed. Here, the author concludes that the fixity of Sadrian change should be criticized because it leads to accepting a view attributed to Rajol Hamedani about the “universal”.
آملی، محمدتقی (بیتا) منتهی الوصول إلی غوامض کفایة الأصول من إفادات سیدنا العلامة الرباني السید أبوالحسن الإصفهاني، شرکت سهامی چاپخانه فردوسی.
ابنتیمیه، تقيالدين أبوالعباس أحمد بن عبدالحليم (1406 ﻫ.ق ـ 1986م) منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، تحقیق محمد رشاد سالم، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية.
ابنرشد (1993م) تهافت التهافت، مقدمه و تعليق محمد العريبى، بيروت: دارالفكر.
ابن¬سینا (1375 ﻫ.ش) شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات، ج3، قم: نشر البلاغة.
ابن¬سینا (1379 ﻫ.ش) النجاة من الغرق فى بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانشپژوه، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
ابن¬سینا (1383) المبدأ و المعاد، به¬اهتمام: عبدالله نورانی، تهران: انتشارات موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك گیل.
ابن¬سینا (1404 ﻫ.ق) التعلیقات، قم: مكتب الإعلام الإسلامي.
ابنكمونه (1402 ﻫ.ق) الجديد فى الحكمة، مقدمه، تحقيق و تعليق حميد مرعيد الكبيسى، بغداد: جامعة بغداد.
ابنکمونه، سعد بن منصور (1387 ﻫ.ش) شرح التلویحات اللوحیة و العرشیة، ج3، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران: مرکز پژوهشی ميراث مکتوب.
اسدی، مهدی (1401) «بررسی انتقادی نسبت تجرد ادراک با ثبات تغیر»، آینۀ معرفت، دوره 22، شماره 2، پیاپی 71، ص 78ـ57.
اسدی، مهدی (1401) «بررسی تاریخی اشکالهای بعد چهارم در جهان اسلام»، جستارهایی در فلسفه و کلام، https://jphilosophy.um.ac.ir/article_42733.html
اسدی، مهدی (1401) «بررسی انتقادی «ثبات تغیر» در ربط ثابت به متغیر»، فلسفه، https://jop.ut.ac.ir/article_89593.html?lang=fa
اسدی، مهدی (1401) «نقد قطبالدین رازی بر بعد چهارم و تأثیر آن بر اندیشمندان مسلمان»، اندیشة دینی.
اسفراينى نيشابورى، محمد بن على (1383 ﻫ.ش) شرح كتاب النجاة لابن سينا (قسم الالهيات)، تقدیم و تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران: دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
افغانى (اسدآبادی)، سيدجمال¬الدين (1423ق) التعليقات على شرح العقائد العضدية، مقدمه از سيدهادى خسرو شاهى و تحقيق عماره تحرير شيخ محمد عبده، القاهرة: مكتبة الشروق الدولية.
اوجبی، علی (1382) مقدمة مصحح بر إشراق هیاكل النور ← غیاثالدین دشتكى (1382ش).
الایجی، قاضی عضدالدین عبدالرحمن (1412ﻫ. ـ1370) المواقف و شرحها، ج8، شرح المحقق السید الشریف علی بن محمد الجرجانی، یلیه حاشیتی السیالکوتی و الچلپی، قم: منشورات الشریف الرضی، الطبعه الاولی.
باغنوی، میرزاجان حبیبالله (997ق) حاشیه تجرید، نسخة خطی، کتابخانة فاضل احمد پاشا، شمارة 803.
بخاری، شمسالدین محمّد بن مبارکشاه (1353) شرح حکمة العین، مقدمه و تصحیح جعفر زاهدی، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات و گرافیک دانشگاه فردوسی.
بخاری، شمسالدین (1319 ﻫ.ق) شرح حکمة العین مع حواشی قطبالدّين الشيرازى و السيّد الشريف على بن محمّد الجرجانى، چاپ سنگی، قزان: شرکة شقیقیة.
بهمنیار بن المرزبان (1375) التحصيل، تصحیح و تعلیق مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران.
جرجانی، میر سید شریف (1319 ﻫ.ق) ← بخاری (1319 ﻫ.ق).
جرجانی، میر سید شریف (1412 ﻫ.ق ـ1370) ← الایجی (1412ﻫ.ـ1370).
حیدری، کمال (1437ق/ 2016م) شرح نهایة الحکمة: القوة والفعل 1، بقلم علی حمود العبادی، بیروت: مؤسسة الهدی.
خواجهزاده بروسوی، مصطفی (1321ق) المحاکمة فی التهافت، (در: تهافت الفلاسفة: 3 كتب)، چاپ سنگی مصر.
خواجوئى اصفهانى، اسماعيل (1381 ﻫ.ش) رسالة ابطال الزمان الموهوم ← دوانى (1381 ﻫ.ش)، ص283ـ239.
خوانساری، حسین (1388) الحاشیة علی شروح الاشارات، ج1، قم: بوستان کتاب.
خوانساری، حسین (1076ق) حاشیه حواشی شرح تجرید الکلام، نسخة خطی، تهران: کتابخانة ملی ایران، شناسه كد كتاب: 1233946.
میرداماد، میرمحمّدباقر (1367 ش) القبسات، بهاهتمام مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران.
میرداماد، میرمحمّدباقر (1381) مصنّفات میرداماد، ج1، به¬اهتمام عبدالله نورانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
میرداماد، میرمحمّدباقر (1385) مصنّفات میرداماد (الافقالمبين)، ج2، به¬اهتمام عبدالله نورانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
دشتکی، صدرالدین محمد (بیتا الف) الحاشية الصدرية الثانية في الردّ على الحاشية الجديدة للدواني على شرح القوشجي لتجريد الكلام للطوسي، نسخة خطی، راغب پاشا، شمارة 724.
دشتکی، صدرالدین محمد (بیتا ب) حاشيه بر شرح تجريد، نسخة خطی، تهران: کتابخانة مركزی دانشگاه تهران، شمارة 6220.
دشتكى شیرازی، غیاثالدین منصور (1382ش) إشراق هیاكل النور لكشف ظلمات شواكل الغرور، تقدیم و تحقیق علی اوجبی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
دشتكى شیرازی، غیاثالدین منصور (1386الف) مصنفات غیاثالدین منصور حسینی دشتكى شیرازی، ج1، بکوشش عبدالله نورانی، تهران: دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
دشتكى شیرازی، غیاثالدین منصور (1386ب) مصنفات غیاثالدین منصور حسینی دشتكى شیرازی، ج2، بکوشش عبدالله نورانی، تهران: دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
دشتكى شیرازی، غیاثالدین منصور (بی¬تا) امالی، نسخة خطی، تهران: کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، شمارة 1249.
دوانى، جلالالدین (1381 ﻫ. ش) سبع رسائل، تقديم تحقيق و تعليق احمد تويسركانى، تهران: ميراث مكتوب.
دوانى، جلالالدین (1393 ﻫ. ش) حواشی بر شرح تجرید ← قوشچی (1393 ﻫ. ش).
دوانى، جلالالدین (1411 ﻫ. ق) ثلاث رسائل (و بذيله رسالة هياكل النور)، تحقيق احمد تويسركانى، مشهد: آستان قدس رضوى.
دوانى، جلالالدین (1423 ق) شرح الدوانى للعقائد العضدية ← افغانى اسدآبادی (1423 ق).
رازی، فخرالدّین ابن خطیب (1411 ﻫ. ق) المباحث المشرقية فى علم الالهيات و الطبيعيات، ج1، قم: بيدار.
رازی، قطبالدّین (1375 ﻫ. ش)← ابنسینا (1375 ﻫ. ش)
سبزواری، هادی (1379ـ 1369ﻫ. ش) شرح المنظومة، ج3، تصحيح و تعليق آيت¬الله حسن حسن¬زاده آملى، تحقيق و تقديم مسعود طالبى، تهران: نشر ناب.
سعادت مصطفوی، سیدحسن (1393) الهیات نجات شیخ الرییس ابوعلی سینا: تقریرات دروس آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی، ج1، بکوشش حسین کلباسی اشتری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
سهروردی (1375 ﻫ. ش/الف) مجموعه مصنفات شیخ¬اشراق، ج1، تصحیح و مقدمه هانری کربن، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
سهروردی (1375 ﻫ. ش/ب) مجموعه مصنفات شیخ¬اشراق، ج3، تصحیح و مقدمه هانری کربن، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
ملاصدرا (1366 ش) شرح أصول الكافي، ج3، تصحیح محمد خواجوی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی.
ملاصدرا (1981/ج) الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج3، بيروت: دار احياء التراث.
ملاصدرا (1981/ب) الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج2، بيروت: دار احياء التراث.
شيرازى، قطبالدّين (1369 ﻫ.ش) درة التاج، به¬اهتمام و تصحيح سيدمحمّد مشكوة، تهران: حكمت.
طباطبايى، محمدحسين (1388) بررسىهاى اسلامى، ج2، قم: بوستان كتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم).
طباطبايى، محمدحسين (بیتا) حاشية الكفاية، ج2، قم: بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى.
طوسی، علاءالدین (بیتا) الذخيرة في المحاكمة بين التهافت للإمام الغزالي و بين الحكماء، چاپ سنگی، حیدرآباد دکن: مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة الكائنة فى الهند.
طوسی، نصیرالدین (1375 ﻫ.ش)← ابنسینا (1375 ﻫ. ش).
غزالی طوسی، ابو حامد محمد بن محمد (بیتا) تهافت الفلاسفة، تحقيق و تقدیم سلیمان دنیا، قاهره: دارالمعارف.
فارابی (1413ق ـ 1992م) الاعمال الفلسفية، تحقیق جعفر آل یاسین، بيروت: دار المناهل.
قوشچی، علاءالدین علی بن محمد (1393 ﻫ. ش) شرح تجرید العقائد (با حواشی دوانی)، تصحیح و تحقیق محمدحسین زارعی رضایی، قم: رائد.
قونوی، صدرالدین (1381) إعجاز البيان فى تفسير أم القرآن، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
مطهری، مرتضی (1392) مجموعه آثار، ج12، قم: صدرا.
پیشینة تاریخی نظرية «ثبات تغیر» در مسئلة ربط متغیر به ثابت
مهدی اسدی1
چکیده
در فلسفة صدرایی تغیّر حرکت عین ثبات آن است و همین نكته، ربط متغيّر به ثابت را نیز توجیه میکند. در اينجا سؤال مهمی مطرح ميشود مبني بر اينكه آیا پیش از ملاصدرا نیز نظرية ثبات تغیر پیروانی داشته است؟ هدف اصلی این نوشتار، بررسی اين پرسش و يافتن پاسخي مناسب براي آن است. البته نقد نظرية ثبات تغیر نیز دارای پیشینهیی دیرین نزد اندیشمندان و فلاسفة مسلمان بوده و از همينرو در اين پژوهش، به مهمترين اين نقدها بطور مستند پرداختهايم. براي حل مسئلة ربط متغيّر به ثابت، بسیاری نظرية ثبات تغیر را به حکمای گذشته نسبت دادهاند، كه ادعای چندان استواری بنظر نمیرسد. گرچه پیش از ملاصدرا نیز برخی در مورد ربط متغيّر به ثابت گفتهاند که فلک در حرکت دوری خود دوام و ثبات دارد، اما آنها این پاسخ را پاسخ نهایی براي حل مسئلة ربط متغيّر به ثابت ندانستهاند. در پایان اين مقاله به این نکته پرداخته شده كه ثبات تغیر صدرایی، به این دلیل قابل نقد است که منتهي به پذيرفتن دیدگاه معروف «رجل همدانی» پیرامون «کلّی» خواهد شد.
کلیدواژگان: ربط متغيّر به ثابت، ثبات تغیّر، حرکت ازلی فلک، تناقض، تناقضنما، كلّي، نظرية رجل همداني، ملاصدرا.
* * *
1. مقدمه
در فلسفة صدرایی تغیر حرکت ـاغلب و معمولاًـ عین ثبات آن است و در ربط متغيّر به ثابت نیز امور متغیر درست از همین حیث ثباتِ خود به ثابت مرتبطند. برای نمونه، ملاصدرا در بحث ربط حادث به قديم تعابیری چون ثبات تغیر و ثبات تجدد را اینگونه بکار میبرد:
ان لكل شيء نحواً من الوجود لا ينفك عنه، فمن الاشياء ما يكون وجوده تجددياً، مثل الحركة و الزمان الذي مقدارها، فوجود الحركة ليس الا تجدد امر و تقضّيه، فذلك الامر نحو وجودها الخاص حدوث و تجدد، فيكون ثباته عين التجدد و بقاؤه عين التبدل و الانقضاء (ملاصدرا، 1366: 210).
همانطور که دیده میشود، ملاصدرا معتقد است در اموری همچون حرکت و زمان، از آنجا که وجود اینها چیزی جز تجدد و سپریشدن نیست، پس ثبات و ماندگاری آنها عین تجدد و سپریشدن آنهاست. او در اسفار نیز تعبیری مشابه دارد و معتقد است: همانطورکه فعلیت برخی از امور چیزی جز فعلیت قوه نیست، ثبات برخی از امور نیز چیزی جز ثبات تجدد نیست:
و لكل شيء ثبات ما و فعلية ما و إنما الفائض من الجاعل نحو ثباته و فعليته فإذا كان ثبات شيء ثبات تجدده و فعليته فعلية قوته فلا محالة يكون الفائض من الأول عليه هذا النحو من الثبات و الفعلية ... و الذي من الموجودات ثباته عين التجدد هي الطبيعة ... فالطبيعة بما هي ثابتة مرتبطة إلى المبدأ الثابت و بما هي متجددة يرتبط إليها تجدد المتجددات و حدوث الحادثات (همو، 1981: 68).
هماهنگ با ملاصدرا، تعبیر علامه طباطبایی نیز پیرامون ربط متغيّر به ثابت چنین است:
تغيّر در تغيّر خود ثابت است و اگر در تغيّر خود متغيّر بود، به ثابت تبديل مىشد. موجودات مادّيه كه متغيّر و حادث زمانى آنها هستند، حركت جوهرى دارند و با وجودى سيال موجودند و سيال در سيلان خود ثابت مىباشد و از اين راه موجود متغير به علت ثابت مىتواند ارتباط داشته باشد (طباطبايى، 1388: 116).
در راستای فهم و سنجش موشکافانۀ این ادعای فلسفة صدرایی، مسئلهیی مهم پیشمیآید مبنی بر اینکه آیا پیش از ملاصدرا نیز ثباتِ تغیر پیروانی داشته است؟ هدف اصلی این نوشتار یافتن پاسخ تحقیقی برای این مسئله است. در این مورد باید دانست گویا پیش از صدرالمتألهین نیز برخی گفتهاند حرکت فلک در حرکت خود بمعنای واقعی کلمه ثابت است و از همین جهت میتوان ربط متغيّر به ثابت را نیز تبیین کرد. این ادعای عجیب مورد اعتراض افرادی چون غزالی واقع شده است. ثبات تغیر پس از غزالی نیز توسط اندیشمندانی چون سبزواری و دیگران1 به حکمای پیشین نسبت داده شده (سبزواری، 1379ـ1369: 678؛ همو، در: ملاصدرا، 1981: 2/ 393؛ مطهرى، 1392: 696ـ694؛ جرجانی، 1412: 52) و در برخی موارد، نقد نیز شده است. آنچه مسلم است نقد ثبات تغیر دارای پیشینة دیرینهیی نزد اندیشمندان مسلمان است و همین امر در سنجش «تناقضنمای ثبات تغیر» نیز به ما کمک خواهد کرد. ولی اینکه در حل دشوارة ربط متغيّر به ثابت، بسیاری ثبات تغیر را به حکما نسبت دادهاند، ادعای قابل مناقشهیی بنظر میرسد، زیرا حکمای پیشین گرچه به چیزی شبیه ثبات تغیر اشارهکردهاند، آن را پاسخ نهایی ربط متغيّر به ثابت ندانستهاند و بلکه ـ درست برخلاف فلسفة صدرایی ـ اساساً آنها ثبات تغیر را بگونهیی مطرح نساختهاند که امری شگفت و غیرمعقول بنظر آید.
کوتاه اینکه، پس از گردآوری و بررسی دیدگاههای پراکندهیی که در این زمینه در طول تاریخ در آثار متعدد ـچاپی یا خطیـ ضبط و ثبت شده، میتوان مسئله را بگونهیی دقیق بررسی نموده و میزان توجیه یا عدم توجیه «تناقض ثبات تغیر» را مشخص کرد.
2. پیشینة ثبات تغیر پیش از ملاصدرا
پیش از ملاصدرا نیز گویا برخی از فیلسوفان مشائی در ربط متغيّر به ثابت بر این باور بودهاند که فلک در حرکت دوری خود دوام و ثبات دارد و همین حیثیت دوام و ثبات حرکت میتواند تبیینکنندة ربط متغیرها به ثابت باشد. این دیدگاه عجیب مورد نقد مخالفان قرار گرفته که ما به آنها نیز اشارهیی خواهیم کرد.
2ـ1. فارابی
فارابی (33۹ـ25۹ق) معتقد است از آنجا که حرکت فلک اتصال و دوام دارد، پس دارای وحدت است، از همین جهت میتوان گفت «مانند» امری ثابت است:
الغرض فی الحركات الفلكية ليس هو نفس الحركة بما هی هذه الحركة؛ بل حفظ طبيعة الحركة. إلّا أنّها لم يمكن حفظها فاستبقيت بالنوع؛ أی بالحركات الجزئية، و ذلك كما استبقي نوع الإنسان بالأشخاص؛ لأنّه لم يمكن حفظه بشخص واحد؛ لأنه كائن و كلّ كائن فاسد بالضرورة. و الحركة الفلكية، و إن كانت متجدّدة، فإنّها واحدة بالاتصال و الدوام، و من هذه الجهة و على هذا الاعتبار تكون كالثابتة (فارابی، 1413: 391).
همانگونه که دیده میشود، فارابی بصراحت نگفته که حرکت فلک در حرکت خود ثابت است، بلکه صرفاً آن را مانند امری ثابت خوانده است.
2ـ2. ابنسینا
ابنسینا (۴۲۸ ـ ۳۷۰ ق) نیز در التعليقات عین همین سخن فارابی را تکرار کرده و بجای «ثابت» آن را صرفاً «در حکم امری ثابت» دانسته است (ابنسینا، 1404: 108)، ولی گویا برخی فراتر رفته و گفتهاند حرکت فلک در حرکت خود «بمعنای واقعی کلمه» ثابت است، و از همین جهت میتوان ربط متغيّر به ثابت را نیز تبیین کرد. این سخن مورد اعتراض کسانی چون غزالی واقع شد. غزالی در اینجا دقیقاً درصدد نقد چه کسی است؟ آیا بجز عبارتهای نهچندان صریح فارابی و ابنسینا، اشخاص دیگری نیز پیش از غزالی چنین دیدگاهی را اختیار کردهاند؟ تاجایی که به پیش از غزالی مربوط است، ما در اینجا به عباراتی از ابنسینا در نجاة و مبدأ و معاد و نیز عباراتی از بهمنیار در التحصیل اشاره میکنیم. ابنسینا در نجاة در بحث ثبات و دوام معلول با دوام علت میگوید: چیزی وجود دارد که دوام و ثبات آن بر سبیل حدوث و تجددی است که استمرار و اتصال دارد؛ «ثباته على سبيل الحدوث و التجدد على الاتصال» (همو، 1379: 577)؛ و این چیز همان حرکت است2، بویژه حرکت دوری: «فأما ما هذا الشىء، فهو الحركة، و خصوصا المكانية و خصوصاً المستديرة» (همانجا). علت خود این چیز نیز همینگونه است؛ یعنی از سویی، اراده کلی وجود دارد که ثابت است و از سوی دیگر، تصورات جزئی و ارادههای مختلفی وجود دارد که دارای تجدد است:
و يكون هناك شىء واحد ثابت دائماً، و هو الارادة الثابتة هاهنا الكلية. ... و أشياء تتجدد، و هى تصورات جزئية و ارادات مختلفة (همان: 580).
فاعل بیواسطة این ارادههای متغیر (و ارادة ثابت) نیز نفس میباشد که خود متغیر است (همان: 581). بنابرین حرکت ـیعنی چیزی که ثبات آن بر سبیل حدوث استـ علتی دارد که ذات آن علت واحد است ولی احوال آن، بگونهیی مستمر و متصل، دارای تغیر و تجدد است:
فقد بان اذاً ان شيئاً ثباته على سبيل الحدوث، و هو الحركة، و ان له علة انما تكون علة بالفعل، لتجدد بعد تجدد يعرض فى حالها على الاتصال، و يكون لها ذات باقية بالعدد متغيرة الاحوال. و لو لا انها متغيرة الاحوال، لم يحدث عنها تغير. و لو لا ان لها ذاتاً باقية، لم يحدث عنها اتصال التغيير (همان: 585 ـ584).
پس در نجاة مسئله ربط حادث به قدیم و متغیر به ثابت اینگونه حل میشود که ابنسینا نخست حرکت دوری فلک را پیش میکشد که بنوعی در تغیر خود ثبات دارد، ولی او در اینجا متوقف نمیشود و نمیگوید که حرکت دوری دارای دو حیث تغیر و ثبات است و همین میتواند ربط متغیر به ثابت را روشن سازد، بلکه معتقد است خود این تغیر مدام و ثابت نیز علتی دارد که هم دارای ثبات است و هم دارای تغیر و آن ارادة کلی ثابت و ارادههای جزئی متغیر است. او حتی در همینجا نیز متوقف نمیشود و نمیگوید که همین دو حیث تغیر و ثبات میتواند ربط متغیر به ثابت را آشکار سازد، بلکه در ادامه میافزاید این ارادههای ثابت و متغیر نیز از چیزی چون نفس صادر میشود که هم دارای ذات ثابت است و هم دارای حالتهای متغیر (و نیز ر.ک: ابنسینا، 1379: 585؛ نیز بسنجید با: طوسی، 1375: 207). اینکه این نفس ثابت متغیر در نهایت میتواند مسئله ربط متغیر به ثابت را حلکند یا نه، خارج از گسترة این پژوهش است، ولی آنچه مستقیم به بحث ما ارتباط مییابد تنها این نکته است که در آثار ابنسینا ثبات تغیر در بحث حرکت چگونه مطرح شده است.
ابنسینا در ادامه باز به ثبات تغیر در حرکت بازمیگردد. او معتقد است: در اینجا یک نسبت ثابت وجود دارد و یک نسبت متغیر. نسبت ثابت، مانند اینکه خورشید ـ بشکل حرکت توسطیه ـ در تمام طول روز در آسمان موجود است (و همین علت اعدادی وجود روز و عدم شب است):
و النسبة الثابتة مثل وجود الشمس فوق الارض، لكون النهار أو زوال العشى. فان معنى كون الشمس فوق الارض واحد فى جميع النهار، و ان كان على سبيل تغير و انتقال من مكان الى مكان. فتكون النسبة الواحدة يبقى معها أمر ما، و تكون النسبة المتجددة انما له أدت الى علة مضادة لعلة بقائه، فتوجب فساده، و ليس ينعكس (ابنسینا، 1379: 586).
ابنسینا مطالب فوق از کتاب نجاة3 را در مبدأ و معاد نیز بطور مختصر تکرار کرده است (همو، 1383: 31ـ 29)، مگر این نکتة اضافهتر در مبدأ و معاد وجود دارد که وی در پایان بحث، تعابیری نسبتاً متفاوتی دارد؛ مخصوصاً که تصریح میکند در اینجا ثبات لازمة تغیر است و تغیر این معنای واحد ثابت را بوجود میآورد:
و فى هذا العرض تكون نسبة ما ثابتة، و ان كان ثباتها لازما للتغيّر. فتلك النسبة الثابتة علّة لثبات ما يحدث فى هذه النسبة الثابتة، مثل وجود الشمس فوق الأرض، لكون النهار او زوال العشىّ، فانّ معنى أنّ الشمس فوق الأرض واحد فى جميع النهار، و إن كان على سبيل تغيّر و انتقال من مكان، فيكون معنى واحد حصّله التغيّر و ثبت على التغيّر فلا يحتاج إلى علّة اخرى ثابتة، و ثبت التغيّر بتغيّره (همان: 31).
2ـ 3. بهمنیار
بهمنیار (ت 446 ﻫ .ق) در عبارتی مختصر میگوید: چون اشیاء حادث پیرامون ما باید علتهای حادث و متغیری داشته باشند که در عین حال از اتصال نیز برخوردار باشند، پس آن علتها باید همان حرکت باشند؛ یعنی همان حرکت دوری فلک:
فيجب أن يكون عللها أمراً متغيّراً، و مع تغيّره متّصلاً، و هذه صفة الحركة الدّوريّة (بهمنیار، 1375: 653).
او در ادامه اضافه میکند: در اینجا حرکت دوری صرفاً معدّ است تا علت مفارق با ارادة خود صورتهای حادث را در امور مادی بوجود آورد (همان: 654).
همانطور که دیده میشود، بهمنیار در اینجا بجای ثبات تغیر، تعبیر اتصال متغیرها را بکار میبرد و معتقد است باید علتهای متغیری وجود داشته باشند که در عین حال، اتصال نیز داشته باشند. اگر این تعبیر اتصال را با سایر عبارات مربوطة او بسنجیم، روشن است که منظور از اتصال واحد در اینجا نوعی ثبات است؛ چراکه او بصراحت میگوید حرکت توسطیه فاقد تغیر است:
إنّ الموجود من الحركة هو كون بين المبدأ الّذي منه الحركة، و المنتهى الّذي اليه الحركة، بحيث أىّ حدّ يفرض فيه ـ أى فى الوسط ـ لا يوجد المتحرّك قبله و لا يكون بعده فيه. و هذا التوسّط هو صورة الحركة، و هو صفة واحدة تلزم المتحرّك من دون أن يتغيّر. نعم قد يتغيّر حدود التوسّط بالفرض (همان: 419).
بهمنیار این اتصال واحد ثابت را آنی به شمار میآورد و سپس ـبا بیانی که بنظر ما مشکلساز استـ وجود آن را مانند نقطه، یک وجود فرضی و بالقوه میداند:
و هذه الصورة توجد فى المتحرك و هو فى آن ... و كل كون مشار اليه فإنّه يوجد فى آن، و كلّ كون بهذه الصفة فهو مطابق لنقطة فى المسافة، فكما أنّ النقطة فى المسافة لا تكون بالفعل إلّا بالقوّة فكذلك كلّ كون من هذه الأكوان لا يكون إلّا بالقوّة، بمعنى أنّه لا يكون كون متميّزاً عن كون يليه بالفعل، و كأنّها امتداد فى الوهم يوجد منه فى الأعيان حدوده لا بالفعل، و إلّا لكان الموجود منه سكوناً و كما أنّ الحدود ليست بالفعل فكذلك الكون فيها ليس بالفعل (همان: 420).
بهمنیار در یک مورد دیگر افزون بر اینکه فعلیت را از حرکت توسطیه سلب میکند، ظاهراً خارجیبودن را نیز از آن نفی میکند؛ چراکه آن را عقلی و ذهنی میداند:
و أمّا الأمر المتّصل المعقول للمتحرّك بين المبدأ و المنتهى فذلك البتّة لايحصل للمتحرّك بالفعل، بل إنّما هو أمر يحصل فى العقل (همان: 422).
بالقوه یا ذهنی4 دانستن حرکت توسطیه به این دلیل در فلسفة اسلامی مشکلساز است که حرکت قطعیه در خارج معدوم است. حال اگر این نوع حرکت، یعنی حرکت توسطیه نیز در خارج وجودی بالفعل نداشته باشد، پس آن کدام حرکت است که در خارج وجود بالفعل دارد؟
2ـ4. سهروردی
سهروردی (۵۴۹ ـ۵۸۷ ق) نیز ـهمنظر با ابنسیناـ در المشارع و المطارحات، پرتونامه و التلویحات در بحث پيوستگی معلول به پيوستگی و ثبات علت معتقد است چیزی چون حرکت دوری فلک وجود دارد که در تجدد استمرار دارد:
شىء ثباته على سبيل الحدوث متجدّد الاتّصال و هى الحركة الدائمة (سهروردی، 1375الف: 45؛ 413ـ408؛ همو، 1375ب: 57).
علت خود این نیز همینگونه است؛ یعنی از سویی ارادة کلی فلک وجود دارد که پيوسته و ثابت است و از سوی دیگر، ارادههای جزئی فلک که دارای تجدد است. او در تلویحات بصراحت میگوید: علت این حرکت دوری دائمی نیز نفس است. وی ـ در مشارع، پرتونامه و تلویحات ـ در پایان، مانند ابنسینا، در مورد ثبات تغیر در حرکت میگوید: در اینجا یک نسبت ثابت وجود دارد و یک نسبت متغیر؛ و سپس ـ در پرتونامه و تلویحات ـ در مورد نسبت ثابت همان مثال حرکت توسطیه خورشید را پیش میکشد (همو، 1375ب: 58ـ56؛ همو، 1375الف: 46ـ45؛ همان: 413ـ408). به تعبیری، افراد این حرکت5 ثبات ندارند، ولی نوع و صنف حرکت ثبات دارد (همان: 46؛ 412).
بنابرین، در سهروردی نیز مسئلة ربط متغیر به ثابت اینگونه حل میشود که او نخست حرکت دوری فلک را پیش میکشد که بنوعی در تغیر خود ثبات دارد، ولی او اینجا در تبیین ربط متغیر به ثابت، آنچنانکه مرسوم است، صرفاً نمیگوید که حرکت دوری دارای دو حیث تغیر و ثبات است، بلکه معتقد است خود این تغیر مدام و ثابت نیز علتی دارد که هم دارای ثبات است و هم دارای تغیر، که عبارت است از ارادة کلی ثابت فلک و ارادههای جزئی متغیر فلک؛ البته اینها نیز برخاسته از نفسند.
پس از سهروردی نیز در برخی از منابع دست اول، بحث را بهمین صورت یافتیم که علاوه بر آنکه دو حیثیت داشتن حرکت و ثبات را برای تغیّر ثابت میکنند، بحث از ارادههای جزئی متغیر یا نفس فلکی متغیر را نیز پیش میکشند (رازی، 1375: 206؛ 2/ 115ـ114؛ ابنکمونه، 1402: 499ـ496؛ همو، 1387: 236ـ223؛ شیرازی، 1369: 783ـ779).
2ـ 5. ثبات تغیر در اندیشۀ صدرالدین قونوی
بدین ترتیب، مسئلهیی که پاسخ روشنی به آن داده نشده اینست که پیش از ملاصدرا، آیا منبع دست اوّلی وجود دارد که بدون بحث از ارادههای جزئی متغیر و نفس فلکی متغیر، دو حیثیت داشتن حرکت و ثبات تغیر را بتنهایی برای حل مشکل ربط متغيّر به ثابت کافی بداند؟ چراکه در غیر این صورت، روشن نیست معنای چندان عجیبی در نظریۀ ثبات تغیر وجود داشته باشد، یعنی هنگامی که مثلاً میگوییم دیروز ماه در آسمان حرکت میکرد و امروز نیز ماه در آسمان حرکت میکند، پس ماه در حرکت خود دوام و ثبات دارد، تا اینجا امری شگفتانگیز در این سخن ـکه بسیار نیز رایج استـ وجود ندارد. مسئله هنگامی غیرعادی میشود که کسی مثلاً این تغیر را عین ثبات بداند، ولی اگر کسی ـ همچون فیلسوفانی که تاکنون از آنها سخن گفتیم ـ بگوید در اینجا جهت ثبات، علت ثابتی دارد و جهت متغیر نیز علت متغیری (همچون ارادههای متغیر) دارد، همین امر نشان دهنده آن است که جهت ثبات را به هیچ وجهی عین جهت تغیر ندانستهاند. پس مسئله اینست که همانطور که ملاصدرا بحث تغیر را در نهایت به حرکت و تغیر جوهری میکشاند و سپس تغیر را عین ثبات میداند، آیا پیش از او منبع دست اوّلی وجود دارد که ـبیآنکه بحث تغیر را در نهایت مثلاً به حرکت و تغیر جوهری بکشاند ـ در همان حرکتهای عرضی حرکت را عین ثبات بداند؟ تا جایی که به ثبات تغیر و عینیت ثبات با تغیر مربوط است، ما تنها مورد مشابه ـ با همان ظاهر تناقضآمیز ـ را در صدرالدین قونوی (ت ۶۷۳ ق) یافتیم:
و أمّا الصفات الخمس اللازمة للأحكام فهو التلوين المقابل للثبات، و العبوديّة المقابلة للسيادة، و الإعدام و الإهلاك في مقابلة الإصلاح و الإبقاء و الإيجاد و نحو ذلك، و المملوكيّة المقابلة لنسبة المالكيّة، و عدم قبول التربية و الظهور بحكمها في مقابلة التربية. و بعض هذا يندرج في البعض؛ فالتلوين مندرج في الثبات؛ لأنّه عبارة عن التغيّر، و حكم التغيّر ثابت لنفس التغيّر و المتغيّر، و المحو ثابت في الإثبات، و كذلك الممحوّ ثابت له أنّه ممحو، و أنّه ممتاز بهذا الحكم عن سواه من حيث ما يغايره، فحكم الثبات شامل كلّ شیء؛ لأنّ كلّ حكم يقتضيه أمر لذاته ـ كائناً ما كان ـ فهو ثابت له، و ثابت اختصاصه به أو مشاركة غيره له فيه ... (قونوی، 1381: 158).
همانطور که دیده میشود، قونوی معتقد است چون ثبات، هر چیزی را در برمیگیرد، پس هر تغیری، ازجمله تلوین نیز ثابت است.
3. پیشینة نقدهای ثبات تغیر پیش از ملاصدرا
بنابر آنچه پیشتر بیان شد، اینکه در حل مسئلۀ ربط متغيّر به ثابت، بسیاری ثبات تغیر را به حکمای پیشین نسبت دادهاند، ادعایی بیدلیل است. با وجود این، نقد ثبات تغیر دارای پیشینهیی دیرین نزد اندیشمندان مسلمان است. پس در این بخش، بترتیب تاریخی به بررسی نقدهای وارد بر ثبات تغیر میپردازیم.
3ـ1. نقد غزالی بر ثبات تغیر
نقد غزالی (505 ـ450 ﻫ.ق) بر نظریۀ ثبات تغیر چنین است:
أن الحركة الدورية الدائمة الأبدية مستند الحوادث كلها ... لا يتصور أن يصدر الحادث من قديم إلا بواسطة حركة دورية أبدية تشبه القديم من وجه فإنه دائم أبداً وتشبه الحادث من وجه فإن كل جزء يفرض منه كان حادثاً بعد أن لم يكن فهو من حيث أنه حادث بأجزائه وإضافاته مبدأ الحوادث ومن حيث أنه أبدي متشابه الأحوال صادر عن نفس أزلية. فإن كان في العالم حوادث فلا بد من حركة دورية وفی العالم حوادث فالحركة الدورية الأبدية ثابتة. قلنا: هذا التطويل لايغنيكم فإن الحركة الدورية التی هی المستند، حادث أم قديم؟! فإن كان قديماً فكيف صار مبدأ لأول الحوادث؟! وإن كان حادثاً افتقر إلى حادث آخر وتسلسل الأمر. وقولكم: إنه من وجه يشبه القديم ومن وجه يشبه الحادث فإنه ثابت متجدد أی هو ثابت التجدد متجدد الثبوت. فنقول: أهو مبدأ الحوادث من حيث أنه ثابت أو من حيث أنه متجدد؟! فإن كان من حيث أنه ثابت، فكيف صدر من ثابت متشابه الأحوال شیء فی بعض الأوقات دون بعض؟! وإن كان من حيث أنه متجدد، فما سبب تجدده فی نفسه؟! فيحتاج إلى سبب آخر ويتسلسل فهذا غاية تقرير الإلزام. ولهم في الخروج عن هذا الإلزام نوع احتيال سنورده في بعض المسائل بعد هذه كيلا يطول كلام هذه المسئلة بانشعاب شجون الكلام وفنونه (غزالی، بیتا: 109ـ108).
اشکال غزالی بصورت خلاصه اینگونه است: بفرض که فلک در حرکت و تجدد خود ثبات دارد، باید گفت علت حوادث متغیر یا جنبة ثبات آن است یا جنبة تجدد آن. اگر جنبة ثبات آن، علت حوادث متغیر باشد، از این امر ثابت چگونه امور متغیر صادر شده است؟ پس مسئله هنوز حل نشده و اگر جنبة تجدد آن، علت حوادث متغیر باشد، خود آن جنبة تجدد از چه چیزی صادر شده است؟ اینجاست که دچار تسلسل میشویم. بعبارت دیگر، با توجه به آنچه از دیدگاههای فیلسوفان مسلمان بیان کردیم، اگر کسی بگوید خود آن جنبة تجدد از ارادههای جزئی متغیر صادر شده است، این پرسش پیش میآید که خود این ارادههای جزئی متغیر از چه چیزی صادر شده است؟ باز اگر کسی بگوید خود این ارادههای جزئی متغیر از نفسی صادر شده است که دارای حیث تغیر نیز است، این پرسش مطرح میشود که خود این حیث تغیر نفس از چه چیزی صادر شده است؟ در واقع، در مورد این حیث تغیر نفس، فیلسوفان یادشده معمولاً در نهایت هیچ پاسخی بیان نکردهاند. اگر هم کسی بخواهد علتی با حیثیتی متغیر برای این حیث تغیر نفس بیابد، در نهایت دچار نوعی تسلسل خواهد شد؛ پس، این مسئله همچنان حل نشده باقی میماند.
3ـ2. پاسخ ابنرشد به نقد غزالی
ابنرشد (595ـ520ق) در پاسخ به نقد غزالی آن را گفتهیی سوفسطایی دانسته است:
و هو قول سفسطائی. فإنه لم يصدر عنها الحادث، من جهة ما هی ثابتة، و إنما صدر عنها من حيث هی متجددة. إلا أنها لم تحتج إلى سبب مجدد محدث، من جهة أن تجددها ليس هو محدثاً، و إنما هو فعل قديم، أي لا أول له و لا آخر. فوجب أن يكون فاعل هذا، هو فاعل قديم، لأن الفعل القديم لفاعل قديم. و المحدث لفاعل محدث. و الحركة إنما يفهم من معنى القدم فيها أنها لا أول لها و لا آخر. و هو الذی يفهم من ثبوتها. فإن الحركة ليست ثابتة، و إنما هی متغيرة. فلما شعر أبو حامد بهذا قال: و لهم فی الخروج عن هذا الإلزام نوع احتيال سنورده فی بعض المسائل (ابنرشد، 1993: 57).
خلاصة پاسخ ابنرشد اینست که جنبة تجدد آن حرکت، علت حوادث متغیر است، ولی در اینجا دیگر این اشکال پیش نمیآید که خود آن جنبة تجدد از چه چیزی صادر شده است تا دچار تسلسل شویم؛ از آنرو که جنبة تجدد آن حرکت امری حادث نیست، بلکه فعلی قدیم است که آغاز و پایانی ندارد. بهمین دلیل، علت فاعلی این همان فاعل قدیم است، پس ثبوت حرکت فلک بهمین معنای قِدَم و نداشتن آغاز و پایان است وگرنه آن حرکت ثابت نبوده و متغیر است.
همانگونه که دیده میشود، ابنرشد حادث را از متغیر تفکیک میکند و سپس صرفاً به چارهاندیشی ربط حادث به قدیم میپردازد، پس تکلیف ربط متغیر به ثابت در کلام او روشن نیست، بلکه بخش پایانی پاسخ وی را باید گفتهیی سوفسطایی دانست؛ چراکه برای ثبات حرکت الزامی وجود ندارد که بمعنای قدم و ازلیت و نداشتن آغاز و پایان باشد، بلکه یک حرکت کوتاه نیز تا زمانی که در حال حرکت است، در حرکت خود ثبات دارد.
3ـ3. داوری علاءالدین طوسی میان غزالی و فیلسوفان
علاءالدین علی بن محمد طوسی (ف. در حدود 877 ﻫ.ق) در داوری میان غزالی و فیلسوفان میگوید: حرکت سرمدی اگر بدلیل دو حیثیت استمرار و حیثیت حدوث و تجدد بخواهد میان قدیم و امور حادث واسطه باشد، در اینصورت ـ برخلاف دیدگاه جمهور ـ وجود کلی طبیعی در جهان خارج لازم میآید. چون، منظور از جهت استمرار اگر این باشد که ماهیت حرکت مستمر است، ماهیت اصلاً موجود نیست6، چهرسد به اینکه دوام و استمرار داشته باشد7 (پس جمهور این را نمیپذیرند.)، ولی اگر منظور از جهت استمرار حرکت توسطیه باشد و منظور از جهت تجدد و حدوث نیز حرکت قطعیه باشد ـکه با سیلان حرکت توسطیه پدید میآیدـ در این صورت اشکال اینست که چون حرکت قطعیه، وهمی محض است، پس بر قیاس آنچه بیان شد بر این توسط (بین قدیم و امور حادث) صلاحیت ندارد:
فیرد علیهم أن الحرکة بمعنی القطع وهمیة محضة فلا تصلح لهذا التوسط علی قیاس ما ذکر (طوسی، بیتا: 26).
در پاسخ به نقد طوسی باید گفت: بیتردید در جهان خارج حرکت لحظهبلحظه وجود دارد، مثلاً ماه که دور زمین میگردد، در این لحظه در حال حرکت است. لحظهیی قبلتر و گذشته را نیز که در نظر بگیریم، در آن لحظه نیز دارای حرکت بود ـ که مطمئناً آن حرکت لحظهیی غیر از این حرکت لحظهیی کنونی است. البته فیلسوفان این حرکت لحظهیی را حرکت قطعیه نام ننهادهاند، زیرا در اینجا هنوز سخنی از ثبات و استمرار نیست، این حرکت لحظهیی چنین نیست که حرکت توسطیه بمعنای ثبات در استمرار باشد. اینک میگوییم: نام این حرکت هرچه باشد، همین حرکت واقعی خارجی است که در جهان خارج دوام و ثبات نیز دارد که البته برخی بدلیل همین جهت ثبات، به آن حرکت نام توسطیه نهادهاند. پس حرکت در جهان خارج هم حیثیت تجدد دارد و هم حیثیت ثبات، اگر اینگونه است، پس طوسی در نقد و بررسی این دو حیثیت متجدد و ثابت واقعی خارجی ـ در حرکت لحظهیی متجدد و حرکت توسطیه ثابت ـ در نهایت موفق نبوده است.8 بعبارتی، طوسی پیش از هر چیز در نقد خود دستکم باید بگوید چرا حرکت توسطیه که امری ثابت است و حیث ثابت حرکت خارجی است، نمیتواند از امر ثابتی صادر شده باشد؟
3ـ4. نقد بخاری و پاسخ جرجانی
شمسالدین محمّد بن مبارکشاه بخاری (سدة هشتم قمری) در نقد چنین بحثی میگوید: هیچ ثباتی در حرکت وجود ندارد:
و فيه نظر لان الحركة سواء كانت دائمة او غير دائمة انما يكون حدوثها على سبيل التجدد فلم يكن ثابتة و اذا لم يكن ثابتة بل متجددة فلها علة كذلك (بخاری، 1353: 428).
در پاسخ به نقد عدم ثبات بخاری ـتا آنجا که به اصل بحث ما مربوط استـ جرجانی (816ـ740ق) میگوید بر خلاف دیدگاه او حرکتی که در خارج موجود است، حرکت توسطیه است و این نیز ثابت بوده و اصلاً تجددی ندارد؛ چراکه حرکت توسطیه امری است که میان مبدأ و منتهی باقی و ثابت است (جرجانی، 1319: 256).
3ـ5. دوانی
جلالالدین محمد بن اسعد دوانی (908ـ830ﻫ. ق) در رسالة انموذج العلوم با اشاره به اشکال تسلسل غزالی به آن اصرار میورزد (دوانی، 1411: 306ـ305). وی در شواكل الحور فى شرح هياكل النور پس از گزارش کوتاه ادعای یادشده، اینگونه به نقد آن میپردازد که نسبتهای پیدرپی متغیری که در حرکت توسطیه وجود دارد، معلوم نیست چگونه به ثابت و قدیم استناد دارند:
لا يخفى عليك أنّه يبقى الكلام فى استناد تلك النّسب المتعاقبة إلى الذات القديمة و لا يجدى نفعا (همان: 208).
او در ادامه این احتمال را در نظر میگیرد که برخی آنها را فرضی بدانند نه موجود خارجی و بنابرین نیازی به علت نداشته باشند. او سپس به نقد آن میپردازد و نمیپذیرد که فرضی محض باشد:
ما يقال: إنّها أمور فرضيّة لا يستدعى عللا خارجيّة فإنّه لا شكّ فى أنّها ليست فرضية محضة كزوجية الثلاثة و كيف يصير مثل ذلك مرجّحاً للوجود الخارجى بل لها نحو من الوجود سواء كان بالفعل فى نفس الأمر أو فى مرتبة من مراتب القوّة أو ما شئت فسمّه (همانجا).
دوانی در ادامه، راهحل تحقیقی خود را اینگونه مطرح میکند که هر کدام از آن نسبتهای متغیر، به نسبتهای متغیر پیش از خود استناد دارد. در مورد حیث ثابت نیز میگوید: حرکت دوریِ واحدِ مستمر اگر از حیث وحدت آن لحاظ شود، دارای ثبات است و از همین حیث ثبات به علتهای ثابت استناد دارد:
بل الوجه فى تحقيق المقام أن يقال إنّ المرجح لكلّ واحد من النّسب هو النّسب السّابقة عليه و هكذا فان اعتبر الحركة الوحدانيّة المستمرّة بوحدتها، فهى ثابتة مستندة إلى العلل الثابتة، و إن اعتبر النسب المتعاقبة و فرض لها أجزاء بحسب تلك النسب، كان كلّ واحد منها مستندة إلى السابق عليه (همانجا).
دوانی در شرح العقائد العضدية ـ بنوعی تحت تأثیر ابنتیمیه9 ـ در نقد اینکه حرکت دوری از حیث استمرار و دوام [و ثبات] خود از قدیم صادر شده است و از حیث تجدد خود واسطة صدور حادث از قدیم است، میگوید: آنچه قدم و دوام و ثبات دارد، شاید بلحاظ جنس آن است ـ بخاطر علیالتعاقب بودن افراد ـ و نه بدلیل شخص آن:
يمكن أن يكون صدور العالم مع حدوثه على هذا الوجه، فلا يلزم القدم الشخصى في شيء من أجزاء العالم، بل القدم الجنسى، بأن يكون فرد من أفراد العالم، لا يزال على سبيل التعاقب موجوداً (همو، 1423: 47ـ46).
او سپس به تقویت و تکمیل اشکال تسلسل غزالی میپردازد. دوانی در شرح رسالۀ زوراء نیز راهحل دو حیثیت داشتن حرکت را بدلیل نوعی تسلسل نمیپذیرد:
و لا يخفى أنّ هذا لكلام غير منقّح، فإنّ تلك العوارض إمّا مستندة إلى الذّات، و المفروض أنّها قديمة، أو إلى مباديها و هى أيضا قديمة أو إلى غيرهما و هو منتف (همو، 1381: 212).
ولی نکتهیی که در شرح رسالۀ زوراء وجود دارد اینست که دوانی در اینجا پذیرفته که امری ثابت وجود دارد که همان حرکت توسطیه است و این را نیز امری شخصی10 میداند. توضیح کوتاه اینکه، او در تبیین وحدت حوادث میگوید: زمان ممتد سرمدی مانند خطی واحد است که هیچ جزء بالفعلی در آن موجود نیست و علت این نیز فلکها هستند که حرکت توسطیهیی دارند که وحدت شخصی دارد:
و تحقيقه أنّ الأجرام الفلكيّة لها حركة واحدة بالشخص هى التّوسّط بين الأوضاع المفروضة، يرتسم منها فى الخيال الامتداد السّرمدىّ، المعبّر عنه فى عرف اهل النظر بالحركة بمعنى القطع، و الزمان مقدار ذلك الامتداد الموهوم، فكما لا جزء فى الزمان بالفعل لا جزء فى ذلك الامتداد أيضا بالفعل (همان: 209).
راهحل شگرف خود دوانی در شرح رسالۀ زوراء اینست که کثرتها و تغیرهای حوادث خارجی صرفاً فرضی و بالقوه است:
الحوادث أنّها ترجع إلى أمر واحد مستمرّ، لا تبدّل فيه، لكن ينفرض فيه امور متكثرّة بحسب الفرض متغيّرة بحسبها متبدّله بحسب النسب الواقعة بينها من حيث المقارنة و عدمها و تلك النّسب الواقعة بينها معلولة لذلك الأمر الوحدانىّ دفعة واحدة (همان: 216ـ215).
اگر دوانی در اینجا درصدد است بُعد چهارم را پیشبکشد و بنابرین بمعنای واقعی کلمه تغیرها و حرکتها را منکر شود، در این صورت باید در جای خود بررسی کنیم که چرا بُعد چهارم پذیرفتنی نیست،11 ولی اگر دوانی چیزی جز بعد چهارم را مد نظر دارد، آن چیز برای ما قابلفهم نیست؛ ما وجود کثرتها و تغیرها را بالفعل مییابیم نه فرضی و بالقوه.12
دوانی در حواشی خود بر شرح تجرید قوشچی نیز راهحل ثابت بودن حرکت توسطیه را از راه همان تسلسل بچالش میکشد، ولی نکته قابل توجه اینست که او گاه بجای تعبیر ثابت بودن حرکت توسطیه، تعبیر قارّ بودن حرکت توسطیه را بکار میبرد:
و الحركة التوسطية و إن كانت امراً قارّاً استمرّ من مبدأ المسافة الى منتهاها ... فهى و إن كانت قارّة بحسب الذات (همو، 1393: 622؛ و نیز ر.ک: خواجوئى اصفهانى، 1381: 244).
پس از دوانی نیز در مواردی، برخی بجای تعبیر ثابت بودن تعبیر قارّ بودن را در مورد حرکت توسطیه بکار بردهاند (باغنوی، 997، 183؛ غیاثالدین دشتكی، 1382: 455؛ اوجبی، 1382: 75؛ غیاثالدین دشتكی، 1386الف: 96؛ دشتكی، 1386ب: 715 و 96813؛ ميرداماد، 1381: 445؛ همو، 1385: 371؛ خوانساری، 1388: 943؛ آملی، بیتا: 104). چنین کاربردی را ما پیش از دوانی در شخص دیگری نیافتیم.
نقد علامه طباطبایی بر قارّ بودن حرکت توسطیه این بوده که جمع بین قارّ بودن و استمرار مستلزم تناقض است:
و اما الموجود من الحركة و هي التوسطية فهي قارة مستمرة. أقول و فيه ان الجمع بين القرار و الاستمرار مناقضة (طباطبایی، بیتا، ص254).
سبزواری (1289ـ1212ق) نیز در تعلیقة اسفار، بصراحت حرکت توسطیه را غیرقارّ میداند نه قارّ:
الحركة التوسطية و إن كانت بسيطة لكنها ليست قارة حتى تتحقق فی الآن بل بسيطة سيالة (ملاصدرا، 1981: 3/ 170).14
5. نقد ثبات تغیر صدرایی؛ لازمآمدن نظریۀ «رجل همدانی» دربارة کلی
بنظر ما، ثباتِ تغیر بهجدّ قابلنقد است، ولی از آنجا که هدف اصلی این نوشتار بررسی پیشینة تاریخی بحث است، مجال چندانی نیست تا به نقدهای خاص خود بپردازیم. بنابرین، در اینجا به یک نقد بسنده میکنیم.15 یکی از اشکالات ما بر ثبات تغیر اینست که اگر برهان آنها پذیرفته شود دیدگاه معروف «رجل همدانی» پیرامون «اب و ابناء بودن کلی» نیز باید پذیرفته شود، البته چون ملاصدرا و بیشتر صدراییان هرگز دیدگاه اب و ابناء را نپذیرفتهاند، پس برهان آنها نیز از سوی آنها نباید پذیرفته شود (بررسی این مطلب که دیدگاه اب و ابناء در نهایت بنوعی قابلبازسازی و قابلدفاع است یا نه، از گسترة پژوهش حاضر خارج است).
توضیح کوتاه اینکه، مثلاً در دقیقۀ نخست چیزی در حال حرکت است. در دقایق دوم و سوم و ... نیز همینطور. پس در همة این دقایق، حرکت از آن چیز انتزاع میشود و آن چیز متصف به حرکت میشود. اینجاست که میگویند اصل حرکت در همة این دقایق ثابت است. پس یک امرِ متصل واحد در همة این دقایق وجود دارد، ولی شبیه این استدلال در دیدگاه اب و ابناء رجل همدانی نیز دیده میشود. مثلاً این دیوار دارای سفیدی است؛ ابر و اسب و ... نیز همینگونهاند. اینک، از آنجا که در مورد همة این افرادِ سفید نیز بنحوی مشابه سفیدی از آن افراد انتزاع میشود و آنها متصف به سفیدی میشوند، درست بهمین دلیل میگویند سفیدی در همة این افراد یکی و ثابت است، پس امری واحد در تمام آن افراد وجود دارد. بدین ترتیب در اینجا در کلّیها وحدت در عین کثرت وجود دارد. بنابرین، با همان منطق، آنها وحدت در عین کثرت را در کلیهایی چون سفیدی اثبات میکنند و ملاصدرا و صدراییان، وحدت در عین کثرت را در مورد تغیر و حرکت؛ یک تغیر/ حرکت واحد در همة آن افراد تغیر/ حرکت وجود دارد.16 پس در واقع صدراییان نیز با استدلالی مانند استدلال پیروان دیدگاه رجل همدانی میگویند: یک دقیقۀ پیش، فردی خاص از حرکت وجود داشت. دقیقۀ حاضر فرد خاص دیگری از حرکت وجود دارد. (فرد دقیقۀ پیشِ حرکت، غیر از فرد دقیقۀ حاضر حرکت است؛ چراکه فرد لحظۀ پیش حرکت معدوم شده، ولی فرد دقیقۀ حاضر حرکت موجود است). بهمین ترتیب دقیقۀ بعدی آتی نیز یک فرد خاص دیگری از حرکت وجود خواهد داشت. ولی چون از این سه فردِ متفاوتِ حرکت، مفهوم واحد حرکت انتزاع میشود و آن سه چیز همگی متصف به حرکت میشوند، پس اصل حرکت در همة این موارد ثابت بوده و یک حرکت واحد در همة موارد وجود دارد؛ که البته همان حرکت توسطیه است.
در اینجا بیان عبارتی از فیاضی، که به تَبع میرداماد به بسط آن پرداخته، میتواند سودمند باشد؛ چرا که او در شرح حرکت توسطیه ـکه امر بسیط ثابت نامنقسمی استـ میگوید:
متحقّقة فی كلّ حدّ من حدود الحركة، نسبتها إلى كلّ حدّ نسبة الكلّیّ إلى أفراده ... فهذا المعنى من الحركة ... يكون هو بتمامه حاصلا فی كلّ جزء من أجزائه و كلّ آن من آناته (فیاضی، 1386، ص781؛ و نیز ر.ک: میرداماد، 1367: 23؛ حیدری، 1437: 141ـ140).
بر اساس این سخن، حرکت توسطیه مانند امر کلی در افراد متعدد خود موجود است؛ «بتمامه» نیز موجود است. اکنون مسئلهیی که پیش میآید اینست که همچون اب و ابنا موجود است یا همچون آبا و ابنا؟ از آنجا که حرکت توسطیه را بصراحت امری ثابت و واحد میدانند، پس نمیتواند همچون آبا و ابنا باشد. زیرا، در دیدگاه آبا و ابنا، کلی در خارج به تکثر افراد خود متکثر بوده و بهمین دلیل امری ثابت و واحد نیست، بلکه در ذهن امری واحد است. پس، کوتاه سخن اینکه، سخن ملاصدرا و پیروان او در نهایت همان سخن پیروان دیدگاه رجل همدانی است.
6. جمعبندی و نتیجهگیری
گفتیم ملاصدرا در ربط متغيّر به ثابت (و حادث به قدیم) به ثبات تغیر اصرار دارد. در این راستا، مسئلهیی مهم پیش میآید که آیا پیش از صدرالمتألهین نیز ثباتِ تغیر پیروانی داشته است؟ گرچه پیش از صدرالمتألهین نیز فیلسوفانی چون فارابی، ابنسینا، بهمنیار، سهروردی و ... بنوعی گفتهاند حرکت فلک در حرکت خود ثابت است، آن را پاسخ نهاییِ ربط متغيّر به ثابت ندانستهاند و بلکه اساساً چیز چندان عجیبی در ثبات تغیر آنها وجود ندارد، درست برخلاف فلسفة صدرایی. از این جهت پیشینة ثبات تغیر صدرایی را تنها در صدرالدین قونوی میتوان دید، چراکه تا جایی که به ثبات تغیر و عینیت ثبات با تغیر مربوط است، قونوی در موردی مشابه ـ و با همان ظاهر تناقضآمیز ـ میگوید: چون ثبات هر چیزی را دربرمیگیرد، پس هر تغیری ـازجمله تلوین نیزـ ثابت است. با اینهمه، گفتیم نقد ثبات تغیر دارای پیشینة دیرینی نزد اندیشمندان مسلمان است و پس از غزالی، ثبات تغیر مورد اعتراض بوده است و کسانی چون ابنرشد، علاءالدین طوسی، بخاری، جرجانی، دوانی و ... نفیاً یا اثباتاً به آن پرداختهاند.
نقد قوییی که از همان زمان غزالی وجود داشته و هنوز نیز پاسخ روشنی دریافت نکرده، مشکل تسلسل است. یعنی، با این فرض که چیزی چون فلک در حرکت و تجدد خود ثبات دارد، میتوان گفت: علت حوادث متغیر یا جنبة ثبات آن است یا جنبة تجدد آن. اگر جنبة ثبات آن علت حوادث متغیر باشد، از این امر ثابت چگونه امور متغیر صادر شده است؟ پس مسئله هنوز حل نشده است. و اگر جنبة تجدد آن علت حوادث متغیر باشد، خود آن جنبة تجدد از چه چیزی صادر شده است؟ اینجاست که تسلسل پیش میآید. حتی اگر کسی بگوید خود آن جنبة تجدد از ارادههای جزئی متغیر صادر شده، این مسئله پیش میآید که خود این ارادههای جزئی متغیر از چه چیزی صادر شده است؟ باز اگر کسی بگوید خود این ارادههای جزئی متغیر از نفسی صادر شده است که دارای حیث تغیر نیز است، میتوان مسئله را اینگونه بیان کرد که خود این حیث تغیر نفس از چه چیزی صادر شده است؟ در واقع هنگامیکه به این حیث تغیر نفس برسیم، فیلسوفان مسلمان معمولاً در نهایت هیچ پاسخی مطرح نکردهاند. اگر هم کسی بخواهد علتی با حیثیتی متغیر برای این حیث تغیر نفس بیابد، در نهایت دچار نوعی تسلسل خواهد شد. پس مسئله کماکان حل نشده باقی مانده است. بهمین ترتیب با این فرض صدرایی نیز که تغیرها و تجددها در تغیر و تجدد خود ذاتاً ثابتند (نه متغیر و متجدد)، باز مسئله اینست که تغیرها و تجددها از حیث تغیر و تجدد خود چگونه از ثابتی صادر شدهاند؟ پس حیث تغیر متغیرها نیز بار دیگر باید دارای دو حیث تغیر و ثبات باشد، چراکه حیث تغیر متغیرها در هر صورت غیر از حیث ثبات متغیرهاست؛ وگرنه دو حیث نبودند، بلکه یک حیث میبودند، ولی اگر حیث تغیر متغیرها دوباره بخواهد دارای دو حیث تغیر و ثبات باشد و از همین حیث ثبات خود از ثابتی صادر شده باشد، آشکارا در این صورت تسلسل لازم خواهد آمد.17
در پایان نیز اشاره شد که ثبات تغیر به نحو جدّی نقدپذیر است. اشکال ما در اینجا بر ثبات تغیر صدرایی، لازمآمدن دیدگاه اب و ابنای رجل همدانی دربارة کلی بود: اگر برهان یادشده پذیرفته شود، دیدگاه معروف رجل همدانی پیرامون اب و ابناء بودن کلی نیز باید پذیرفته شود. البته از آنجا که ملاصدرا و بیشتر صدراییان هرگز دیدگاه اب و ابناء را نپذیرفتهاند، پس برهان یادشده نیز از سوی آنها نباید پذیرفته شود.
پینوشتها
[1] * استادیار گروه فلسفة اسلامی و حکمت معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران؛
تاریخ دریافت: 23/5/1401 تاریخ پذيرش: 4/10/1401 نوع مقاله: پژوهشي
منابع
آملی، محمدتقی (بیتا) منتهی الوصول إلی غوامض کفایة الأصول من إفادات سیدنا العلامة الرباني السید أبوالحسن الإصفهانی، شرکت سهامی چاپخانه فردوسی.
ابنتیمیه (1406ق/ 1986م) منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، تحقیق محمد رشاد سالم، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية.
ابنرشد (1993م) تهافت التهافت، مقدمه و تعليق محمد العريبى، بيروت: دارالفكر.
ابنسینا (1375) شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات، ج3، قم: البلاغة.
ــــــــــ (1379) النجاة من الغرق فى بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
ــــــــــ (1383) المبدأ و المعاد، بهاهتمام عبدالله نورانی، تهران: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران/ دانشگاه مك گیل.
ــــــــــ (1404ق) التعلیقات، قم: مكتب الإعلام الإسلامي.
ابنکمونه، سعد بن منصور (1387) شرح التلویحات اللوحیة و العرشیة، ج3، تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران: ميراث مکتوب.
ــــــــــ (1402 ق) الجديد فى الحكمة، مقدمه، تحقيق و تعليق حميد مرعيد الكبيسى، بغداد: جامعة بغداد.
اسدی، مهدی (1401) «بررسی انتقادی نسبت تجرد ادراک با ثبات تغیر»، آینۀ معرفت، دوره 22، شماره 2، پیاپی 71، ص 78ـ57.
ــــــــــ (1401) «بررسی تاریخی اشکالهای بعد چهارم در جهان اسلام»، جستارهایی در فلسفه و کلام، دورۀ 53، شمارۀ 2، پیاپی 107، ص 28ـ9.
ــــــــــ (1401) «نقد قطبالدین رازی بر بعد چهارم و تأثیر آن بر اندیشمندان مسلمان»، اندیشۀ دینی، دورۀ 22، شمارۀ 4، پیاپی 85، ص 32ـ3.
ــــــــــ (1402) «بررسی انتقادی ثبات تغیر در ربط ثابت به متغیر»، فلسفه، دورۀ 21، شمارۀ 1، پیاپی40.
اسفراينى نيشابورى، محمد بن على (1383 ﻫ.ش) شرح كتاب النجاة لابن سينا (قسم الالهيات)، تقدیم و تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران: دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
افغانى (اسدآبادی)، سيدجمالالدين (1423ق) التعليقات على شرح العقائد العضدية، مقدمه از سيدهادى خسرو شاهى و تحقيق عماره تحرير شيخ محمد عبده، القاهرة: مكتبة الشروق الدولية.
اوجبی، علی (1382) مقدمة مصحح بر إشراق هیاكل النور ← غیاثالدین دشتكى (1382ش).
الایجی، قاضی عضدالدین عبدالرحمن (1412ق) المواقف و شرحها، ج8، شرح المحقق السید الشریف علی بن محمد الجرجانی، یلیه حاشیتی السیالکوتی و الچلپی، قم: الشریف الرضی.
باغنوی، میرزاجان حبیبالله (997ق) حاشیه تجرید، نسخة خطی، کتابخانة فاضل احمد پاشا، شمارة 803.
بخاری، شمسالدین محمّد بن مبارکشاه (1353) شرح حکمة العین، مقدمه و تصحیح جعفر زاهدی، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات و گرافیک دانشگاه فردوسی.
ــــــــــ (1319ق) شرح حکمة العین مع حواشی قطبالدّين الشيرازى و السيّد الشريف على بن محمّد الجرجانى، چاپ سنگی، قزان: شرکة شقیقیة.
بهمنیار (1375) التحصيل، تصحیح و تعلیق مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران.
جرجانی، میر سید شریف (1319 ﻫ.ق) ← بخاری (1319 ﻫ.ق).
ــــــــــ (1412 ﻫ.ق ـ1370) ← الایجی (1412ﻫ.ـ1370).
حیدری، کمال (1437ق/ 2016م) شرح نهایة الحکمة: القوة والفعل 1، بقلم علی حمود العبادی، بیروت: مؤسسة الهدی.
خواجهزاده بروسوی، مصطفی (1321ق) المحاکمة فی التهافت، چاپ سنگی مصر.
خواجوئى اصفهانى، اسماعيل (1381 ﻫ.ش) رسالة ابطال الزمان الموهوم ← دوانى (1381 ﻫ.ش)، ص283ـ239.
خوانساری، حسین (1388) الحاشیة علی شروح الاشارات، ج1، قم: بوستان کتاب.
ــــــــــ (1076ق) حاشیه حواشی شرح تجرید الکلام، نسخة خطی، تهران: کتابخانة ملی ایران، شناسه كد كتاب: 1233946.
میرداماد (1367 ش) القبسات، بهاهتمام مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران.
ــــــــــ (1381) مصنّفات میرداماد، ج1، بهاهتمام عبدالله نورانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
ــــــــــ (1385) مصنّفات میرداماد (الافقالمبين)، ج2، بهاهتمام عبدالله نورانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
دشتکی، صدرالدین محمد (بیتا الف) الحاشية الصدرية الثانية في الردّ على الحاشية الجديدة للدواني على شرح القوشجي لتجريد الكلام للطوسي، نسخة خطی، راغب پاشا، شمارة 724.
ــــــــــ (بیتا ب) حاشيه بر شرح تجريد، نسخة خطی، تهران: کتابخانة مركزی دانشگاه تهران، شمارة 6220.
دشتكى شیرازی، غیاثالدین منصور (1382ش) إشراق هیاكل النور لكشف ظلمات شواكل الغرور، تقدیم و تحقیق علی اوجبی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
ــــــــــ (1386الف) مصنفات غیاثالدین منصور حسینی دشتكى شیرازی، ج1، بکوشش عبدالله نورانی، تهران: دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ــــــــــ (1386ب) مصنفات غیاثالدین منصور حسینی دشتكى شیرازی، ج2، بکوشش عبدالله نورانی، تهران: دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ــــــــــ (بیتا) امالی، نسخة خطی، تهران: کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، شمارة 1249.
دوانى، جلالالدین (1381 ﻫ. ش) سبع رسائل، تقديم تحقيق و تعليق احمد تويسركانى، تهران: ميراث مكتوب.
ــــــــــ (1393 ﻫ. ش) حواشی بر شرح تجرید ← قوشچی (1393 ﻫ. ش).
ــــــــــ (1411 ﻫ. ق) ثلاث رسائل (و بذيله رسالة هياكل النور)، تحقيق احمد تويسركانى، مشهد: آستان قدس رضوى.
ــــــــــ (1423 ق) شرح الدوانى للعقائد العضدية ← افغانى اسدآبادی (1423 ق).
رازی، فخرالدّین (1411 ﻫ. ق) المباحث المشرقية فى علم الالهيات و الطبيعيات، ج1، قم: بيدار.
رازی، قطبالدّین (1375 ﻫ. ش)← ابنسینا (1375 ﻫ. ش)
سبزواری، ملاهادی (1379ـ 1369ﻫ. ش) شرح المنظومة، ج3، تصحيح و تعليق آيتالله حسن حسنزاده آملى، تحقيق و تقديم مسعود طالبى، تهران: ناب.
سعادت مصطفوی، سیدحسن (1393) الهیات نجات شیخ الرییس ابوعلی سینا: تقریرات دروس آیتالله سیدحسن سعادت مصطفوی، ج1، بکوشش حسین کلباسی اشتری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
سهروردی (1375 الف) مجموعه مصنفات شیخاشراق، ج1، تصحیح و مقدمه هانری کربن، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
ــــــــــ (1375 ب) مجموعه مصنفات شیخاشراق، ج3، تصحیح و مقدمه هانری کربن، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
ملاصدرا (1366) شرح أصول الكافي، ج3، تصحیح محمد خواجوی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی.
ــــــــــ (1981) الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، بيروت: دار احياء التراث.
شيرازى، قطبالدّين (1369 ﻫ.ش) درة التاج، بهاهتمام و تصحيح سيدمحمّد مشكوة، تهران: حكمت.
طباطبايى، سیدمحمدحسين (1388) بررسىهاى اسلامى، ج2، قم: بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم).
ــــــــــ (بیتا) حاشية الكفاية، ج2، قم: بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى.
طوسی، علاءالدین (بیتا) الذخيرة فی المحاكمة بين التهافت للإمام الغزالی و بين الحكماء، چاپ سنگی، حیدرآباد دکن: مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة الكائنة فى الهند.
طوسی، نصیرالدین (1375 ﻫ.ش)← ابنسینا (1375 ﻫ. ش).
غزالی (بیتا) تهافت الفلاسفة، تحقيق و تقدیم سلیمان دنیا، قاهره: دارالمعارف.
فارابی (1413ق/ 1992م) الاعمال الفلسفية، تحقیق جعفر آل یاسین، بيروت: دار المناهل.
قوشچی، علاءالدین علی بن محمد (1393 ﻫ. ش) شرح تجرید العقائد (با حواشی دوانی)، تصحیح و تحقیق محمدحسین زارعی رضایی، قم: رائد.
قونوی، صدرالدین (1381) إعجاز البيان فى تفسير أم القرآن، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
مطهری، مرتضی (1392) مجموعه آثار، ج12، قم: صدرا.
[1] . اما اینکه خود ملاصدرا هم ثبات تغير مطرح در حکمت متعالیه را به حكمای پیشین نسبت داده باشد، چنین چیزی مورد ادعای این مقاله نیست و ضرورتی نیز ندارد که چنین باشد.
[2] . تعبیر استاد سعادت مصطفوی در اینجا چنین است که حرکت فلک «ثباتش بر سبيل حدوث و تجدّدِ على الاتصال» است (سعادت مصطفوی، 1393: 275). با وجود این، گاهی نیز تعبیر او اینست که در این میان حرکتِ مستمری وجود دارد که «اصل ثباتش خود امر ثابتی است» (همان: 274).
[3] . در شرح نجات اسفراینی ـ و حتی استاد مصطفویـ نکتة خاص مرتبط با پرسش اصلی وجود نداشت (اسفراينى، 1383: 264 ـ 259؛ سعادت مصطفوی، 1393: 298ـ272).
[4] . ممکن است این پرسش پیش آید که چرا باید بهمنیار حرکت توسطیه را ذهنی دانسته باشد؟ فخررازی در این مورد اشکالی را به این صورت بیان کرده: «ان الحركة لا يمكن ان تكون عبارة عن التوسط المطلق لانه امر كلى و الكليات لا وجود لها فی الاعيان» (رازی، 1411: 552). پاسخ خود فخررازی به موجود نبودن حرکت توسطیه در خارج بسبب کلیبودن این بوده که حرکت توسطیه جزئی بوده و دارای وحدت عددی است (همان: 554).
[5] . ابنکمونه در شرح خود میگوید ما باید افراد حرکت را فرضی بدانیم، بیآنکه وجود بالفعلی داشته باشند (ابنکمونه، 1387: 230).
[6] . منظور از موجود نبودن ماهیت در خارج اگر بنحو آبا و ابناء باشد ـ که ظاهر سخن نیز همین است ـ، در اینصورت یادآور و پیشینهیی بر اعتباریت ماهیت صدرایی است. به هر روی، عبارت بسیار کوتاه طوسی یادآور سخن سهروردی است که گفت: افراد این حرکت ثبات ندارند، ولی نوع و صنف حرکت ثبات دارد. منظور سهروردی از ثبات نوع حرکت چیست؟ بنحو آبا و ابناء یا بنحو اب و ابناء؟ بنظر ما منظور طوسی از موجود نبودن ماهیت در خارج اگر بنحو اب و ابناء میبود و نیز اگر نشان میداد که سخن کسی چون سهروردی در اینجا مستلزم اب و ابناء است، در این صورت اصل اشکال قابلدفاع میشد، ولی در متن عبارتهای طوسی در این زمینه هیچ تصریح و توضیحی وجود ندارد.
[7] . همچنین، در اینجا در واقع اصلاً چیزی متصف نیست، پس چگونه میتواند واسطه در تحقق باشد؟ (طوسی، بیتا: 25).
[8] . خلاصة اشکال مصطفی خواجهزاده (ت ۸۹۳ق) در المحاکمة فی التهافت اینست که اگر حرکت و تغیر، واسطة صدور و حدوث امور حادث دنیای ما باشد، خود حرکت چون عارض جسم میشود، پس نمیتواند باعث صدور جسم باشد؛ وگرنه یک نوع دور پدید میآید (خواجهزاده، 1321: 21). چون وی مستقیم به بحث ثبات تغیر نپرداخته، از بررسی سخن او صرفنظر میکنیم.
[9] . ابنتیمیه (۷۲۸ـ 661ق) در مورد مطلق حوادث ـو نه لزوماً حرکتهای دوری فلکـ مدعی است تنها جنس و نوع آنها قدیم است، ولی افراد آنها و خودشان حادثند: «... نوع الحوادث ... يمكن دوامها في الماضي والمستقبل. كما يقوله أئمة أهل الحديث وأئمة الفلاسفة وغيرهم. لكن القائلون بقدم الأفلاك كأرسطو، وشيعته يقولون بدوام حوادث الفلك، وأنه ما من دورة إلا وهی مسبوقة بأخرى لا إلى أول ... وهذا كفر باتفاق أهل الملل. العالم ... لم يزل مشتملا على الحوادث، والقديم هو أصل العالم كالأفلاك، ونوع الحوادث مثل جنس حركات الأفلاك، فأما أشخاص الحوادث، فإنها حادثة بالاتفاق» (ابنتیمیه، 1406: 175 و 214).
[10] . شخصیبودن حرکت توسطیه آشکارا یادآور همان ادعای فخررازی است که پیشتر اشاره کردیم آنجا که میگوید: حرکت توسطیه در خارج جزئی است و وحدت عددی دارد.
[11] . بلکه در جای خود مفصل گفتهایم که دوانی معمولاً خود از مخالفان سرسخت بُعد چهارم است (ر.ک: اسدی، مهدی، «نقد قطبالدین رازی بر بعد چهارم و تأثیر آن بر اندیشمندان مسلمان» اندیشۀ دینی).
[12] . پیشتر غياثالدين دشتكی در نقد دوانی گفته است:
«لمانع أن يمنع كون جميع الحوادث أمرا واحدا مستمرّا، بل الظاهر خلافه، كما لا يخفى ... هذا كلام هائل ليس فيه طائل لا يدفع السؤال أصلا ... (غياثالدين دشتكی، 1382: 312ـ311)».
نقدهای دشتکی بر دوانی را در مقالة «بررسی تاریخی اشکالهای بعد چهارم در جهان اسلام» بررسی کردهایم.
[13] . بااینهمه، غیاثالدین دشتكی در امالی خود بصراحت حرکت توسطیه را یک أمر خارجی تدریجی و غیرقار دانسته است (دشتكی، بیتا: برگ 137 و 198).
[14] . نکتة دیگری که دوانی در ادامه، حواشی خود بر شرح تجرید قوشچی، بدان میپردازد، بررسی راهحل محقق طوسی در شرح اشارات به مشکل تسلسل در امور غیرقارّ و متغیر است (دوانی، 1393: 624ـ623). صدرالدين دشتکی نیز در اینجا به بررسی نقد دوانی و دفاع از طوسی و تکمیل سخن او میپردازد (دشتکی، بیتا الف: 297ـ291؛ و نیز بسنجید با: باغنوی، 997: 187ـ181؛ غیاثالدین دشتكی، 1386 ب: 968ـ970؛ خوانساری، 1076: 657ـ650). با وجود این، دشتکی در حاشیة دیگر شرح تجرید، جواز تغیر در صفات روحانی مجردات را نیز پیش میکشد (دشتكی، بیتا ب: 265) که در این صورت ربط متغيّر به ثابت تنها در مورد خدا و صادر(های) نخست پیشمیآید.
[15] . ما در دو مقالة «بررسی انتقادی ثبات تغیر در ربط ثابت به متغیر» و «بررسی انتقادی نسبت تجرد ادراک با ثبات تغیر»، نقدهای گوناگون خود بر ثبات تغیر را مفصل بیان کردهایم: نقدهایی چون تفاوت معنای تجرد با معنای ثبات در امور مادی ثابت؛ مجرد شدن سکون؛ مجرد شدن کلّ جهان مادی؛ از میان رفتن یکپارچگی و اتصال در یک ثبات واحد؛ خلط همیشهبودن حرکت/تغیر با حرکت/تغیر همیشگی و ... . در مقالة «بررسی انتقادی ثبات تغیر در ربط متغیر به ثابت، مستنداً نشان دادهایم که برخی از شارحان صدرایی در دوره معاصر ـهمچون استاد مطهری و مصباحیزدیـ نیز نتوانستند «ثبات تغیر» صدرایی را بپذیرند. در آن مقاله در پایان در نقد خاص خود بر ثبات تغیّر، به ساختار منطقی مبحث متمرکز شده و از این راه نشان دادیم که ثبات تغیّر صدرایی نه صرفاً یک پارادوکس بلکه یک تناقض واقعی است.
[16] . انتزاع حرکت از چند متحرک همزمان چطور؟ آیا این هم امر ثابتی است؟ اگر آری، پس آشکارا از دیدگاه اب و ابناء رجل همدانی استفاده میشود.
[17] . ما این اشکال تسلسل به دیدگاه ملاصدرا را در مقالة «بررسی انتقادی نسبت تجرد ادراک با ثبات تغیر» مفصل بررسی کردهایم و در اینجا بیش از این مجال پرداختن به آن نیست. در آن مقاله همچنین مستنداً نشان دادهایم که برخی از شارحان صدرایی نیز متوجه این اشکال شدهاند و بهمین دلیل کوشیدهاند بگونهیی شگفتانگیز ادعا را بازسازی نمایند. ما این بازسازی را نیز در آنجا بچالش کشیدهایم.