Freedom from the Manifestations of Idols of Ignorance: Elements of Dogmatism and the Opposing Strategies in Mullā Ṣadrā’s Philosophy
Subject Areas : Studies on Mulla Sadra and the Transcendent PhilosophyHashem Qorbani 1 , Rohollah Adineh 2
1 - Associate Professor, Islamic Studies Department, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
2 - Assistant Professor, Islamic Philosophy and Wisdom Department, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
Keywords: Rationality, idols of ignorance, mental stagnancy, dogmatism, strategy, Mullā Ṣadrā,
Abstract :
Ignorance and dogmatism have always existed in various historical periods of epistemological disciplines and revealed their faces in their opposition to knowledge. Ignorance appears through separation from the necessities of knowledge. The spread of ignorance in the culture of social relationships threatens the place of scientific resources and epistemological cradles. Through breaking the idols of ignorance, Mullā Ṣadrā writes about the objective manifestations of such idols in society. He believes that the promotion of social relationships demands the creation of cradles for knowledge, and any kind of ignorance in this regard will result in the dominance of epistemological inefficiency. Through a semantic analysis of ignorance, Mullā Ṣadrā talks about one of its most obvious manifestations, which is dogmatism. He maintains that moral norms and epistemological necessities fade away in a dogmatism rooted in ignorance. The criticism of ignorance and reproach of ignorants in Mullā Ṣadrā’s portrayal of this phenomenon is manifested based on four elements: 1) lack of verification of mental understanding in conformity to reality, 2) lack of derivation of comparative elements particularly in the light of its functional dimensions such as unjust evaluation, 3) mental stagnation, and 4) defective social competition, which refers to the wrong quality of efficiency. When criticizing the culture of his time, Mullā Ṣadrā refers to the rise of ignorance behind the guise of knowledge as an important epistemological pest. In all his criticisms of this stagnant process, he introduces the weakness of true knowledge in society, spread of social foolishness, corruption of social justice, and frailty of the epistemological foundations of society as its most important outcomes. He propounds the treatment of ignorance in the light of a wise method of living while attending to its necessary elements.
پاتوچکا، یان (1378) سقراط: آگاهی از جهل، ترجمۀ محمود عبادیان، تهران: هرمس.
پل، ریچارد؛ الدر، لیندا (1400) تفکر انتقادی، ترجمۀ اکبر سلطانی و مریم آقازاده، تهران: اختران.
پوپر، کارل ریموند (1379) سرچشمه¬های دانایی و نادانی، ترجمۀ عباس باقری، تهران: نی.
تاکمن، باربارا (1399) تاریخ بی¬خردی، ترجمۀ حسن کامشاد، تهران: کارنامه.
تای، مایکل (1393) فلسفه آگاهی، ترجمۀ یاسر پوراسماعیل، تهران: حکمت.
محقق¬داماد، سیدمصطفی (1398) در دادگاه جهل مقدس، تهران: سخن.
ملاصدرا (1378) المظاهر الإلهیة فی أسرار علوم الکمالیة، تصحیح و تحقیق سیدمحمد خامنه¬ای، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1381الف) کسر اصنام الجاهلیة، تصحیح و تحقیق محسن جهانگیری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1381ب) المبدأ و المعاد، تصحیح و تحقیق محمد ذبیحی و جعفر شاه¬نظری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1381ج) رساله سه اصل، تصحیح و تحقیق سیدحسین نصر، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1382) الشواهد الربوبیة فی مناهج السلوکیة، تصحیح و تحقیق سیدمصطفی محققداماد، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383الف) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج1، تصحیح و تحقیق غلامرضا اعوانی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383ب) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج3، تصحیح و تحقیق مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1386الف) إیقاظ النائمین، تصحیح و تحقیق محمد خوانساری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1386ب) المفاتیح الغیب، تصحیح و تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1389الف) أسرار الآیات و أنوار البینات، تصحیح و تحقیق محمدعلی جاودان، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1389ب) تفسیر القرآن الکریم، ج4، تصحیح و تحقیق محسن بیدارفر، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
Bowen, C. D. (1993). Francis Bacon: The temper of a man. New York: Fordham University Press.
Proctor, R. (2008). Agnotology; the Making and Unmaking of Ignorance. Stanford University Press.
مؤلفههای جزمیت فکری و راهکارهای مقابله با آن در اندیشۀ ملاصدرا
هاشم قربانی 1
روحالله آدینه 2
چکیده
1. دانشیار گروه معارف اسلامی، دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)، قزوین، ایران (نویسنده مسئول)؛ qorbani@isr.ikiu.ac.ir 2. استادیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی، دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)، قزوین، ایران؛ dr.adineh@isr.ikiu.ac.ir تاريخ دريافت: 11/5/1401 تاريخ پذيرش: 7/10/1401 نوع مقاله: پژوهشي |
کلیدواژگان: عقلانیت، بتان نادانی، جزمیت فکری، تحجر، راهکار، ملاصدرا.
طرح مسئله
بتان نادانی! ای بسا چُنین مینماید که در فراسوی «من» و انگارههای ناظر بر «من»، است. «من» چونانم که مباد از اتصاف بدین صفتی! نادانی را کسی برنمیتابد؛ نه از آنروی که خویش را سقراطوار مینگرد، بلکه از آن حیث که خود را بهرهمند از آگاهی میداند و این صفت را بدور از ساحت دانایی خویش میانگارد. این نادانی، متمایز از «نادانی دانشمندانه» (پوپر، 1379: 83) است که در آن، با توسعۀ دانایی و پیشرفتهای حاصل از آن، بر وسعت قلمرو «آنچه نمیدانیم»، افزوده میشود. نادانی هوشمندانه با آنچه بعنوان «پرهیختن از همرهی با نادانان» (ملاصدرا، 1381الف: 3) شناسایی میشود، متفاوت است. نگاهی اجمالی به تاریخ تقابل دانایی و نادانی، از سقراط دانا و دادگاه جهل مقدس گرفته تا تکفیر ابنسینا توسط غزالی، مرگ سهروردی، تبعید ملاصدرا توسط فقیهنمایانِ جاهل درباری، و جریانهای خردستیز و...، همگی حکایت از مواجهۀ سنگین و گاه خونین داشته است؛ بویژه آنکه این نادانی، با بستر دینی همراه شود و تبدیل به جهل مقدس گردد. نادانی در این نوشتار، عنوانی برای انگارههای ناصحیح در مورد واقعیتهای معرفتی و عملی است. اما، افراد از وصفپذیری خویش بدان، دوری میجویند. پس نادانان چه کسانی هستند؟ آیا نادانی صفتی آگاهانه و خودخواسته است که فرد در پیشگاه خویش مینهد؟ یا صفتی برای شناسایی و توصیف دیگری است؟
زیبایی تعبیر «بتان نادانی»، فراتر از بکارگیری وصف نادانی است؛ این تعبیر بمثابه پیکرهیی است در برابر آگاهی و دانایی. این بتان، در قالب تن یا جسم، تجسم نمییابند، بلکه بتانی هستند از جنس انگارهها؛ و شکستن آنها بسی دشوارتر از نمودهای سنگی و گِلی و خشتی است. آنها بسیار استوارند و ورود در حریم آنها بسی سهمناک و هراسانگیز است. بتان جسمانی را میتوان شکست، هرچند در گام بعد، ترمیمپذیر باشند، اما بتان نادانی را هوشمندانه و در مراحل مختلف باید سست و تضعیف کرد؛ هرچند این کار دشوار است اما بعد از شکستن، ترمیمپذیریشان دشوارتر خواهد بود.
ملاصدرا در آثار خویش، بویژه کسر اصنام الجاهلیة، با نقادی فرهنگ زمان خود، به فرایندهایی غیرعقلانی در بسط علمیـاجتماعی میپردازد. او از این بتان یاد میکند؛ بتانی که نادانیند و وی در پی پنجه در پنجه شدن و شکستن آنهاست؛ ملاصدرا هوشمندانه، عنوان اثر خود را شکستن بتان نادانی گذارده است. او با طرح بتان نادانی و تصویرسازی از الزاماتِ پیدا و پنهان آن، در پی آسیبشناسی حوزۀ معرفت و چالشهای اجتماعی برخاسته از آن است؛ این آسیبشناسی، در لایههای درونی دیگر آثار او نیز مشاهده میشود. از طرفـی، صدرالمتألهیـن راهکارهایـی برای برونرفت از آنها و رسیدن به عقلانیت مطلوب ارائه میدهد. او در اندیشۀ توسعۀ عقلانیت دینی است و مضامین عالیه دین را در بستر خردورزی میداند. اما همواره آدمیانی بودهاند که با برداشتهای غیرصحیح خویش، راه تحجر را پیمودهاند. جزمیت فکری از نظر ملاصدرا، بنیادیترین آفت خواب معرفتی و بتِ شناختی است و از اینرو، شکستن این انگارۀ جزمگروانه، مسیر رشد خردورزی را هموار خواهد ساخت. ملاصدرا از «بیداری از خواب نادانی» (همان: 51) سخن میگوید و برای این بیداری، راهکارهایی معرفتی و اخلاقی ارائه میدهد.
در این پژوهش میکوشیم مؤلفههای بتان نادانی و چیستی آن و بویژه مهمترین نمود آن، یعنی جزمیت فکری، را در اندیشۀ ملاصدرا شناسایی و دستهبندی کنیم و سپس، راهکارهای برونشدن از آنها راتحلیل نماییم. در حوزۀ مطالعات فلسفی در ایران و بویژه در اندیشههای ملاصدرا، تاکنون پژوهشی نظاممند درباب جهلشناسی، نادانی و تحجر صورت نگرفته است. طراحی این پژوهش، زمینهیی مناسب برای جهلشناسی فراهم خواهد ساخت و زمینۀ مطالعات تطبیقی و مقایسهیی با آثار خارجی را آماده خواهد کرد. بعنوان مثال، رابرت پراکتر در مقالهیی با عنوان «Agnotology; A Missing Term to Describe the Cultural Production of Ignorance» به ضرورت مطالعات حوزۀ جهلشناسی و آثار اجتماعی آن میپردازد. مجموعه مقالات Agnotology; The Making and Unmaking of Ignorance با سرویراستاری پاراکتر، در این حوزه است (Proctor, 2008). در حوزۀ زبان فارسی نیز سیدمصطفی محقق داماد در کتاب در دادگاه جهل مقدس (1398) به نقد مواجهه با اندیشمندانی نظیر عینالقضات و سهروردی و محکومیت آنها در دادگاه جهل مقدس پرداخته است. وجه ممتاز پژوهش پیشرو، شناسایی تحلیلی بتان نادانی بر اساس اندیشۀ ملاصدراست. آنهنگام که فرانسیس بیکن از بتان شناختی چهارگانه که در مسیر درست اندیشیدن بازدارندگـی ایجـاد میکننـد، سخـن میگفـت (Bowen, 1993: p. 33)، ملاصدرا کتابی با عنوان شکستن بتان نادانی نوشته و به تحلیل معناشناختی و اجتماعی این پدیده پرداخته است. بیتردید صدرالمتألهین از معدود اندیشمندان مسلمان است که با بازطراحی آسیبهای معرفتی و اجتماعیِ نادانی، به نگارش اثری فاخر در این حوزه همت گماشته است.
تحلیل ملاصدرا از انگارههای بتان نادانی
جهل و نادانی پدیدهیی چند معنایی است و در ادبیات فلسفی، دینشناختی، روانشناسی، جامعهشناسی و علوم متناظر با آنها، کاربردهای معنایی مختلفی دارد. در این نوشتار، نادانی بمعنای یک نظام مغزی که از حیث زیستشناختی و روانشناختی، توانایی تولید اندیشه نداشته باشد، لحاظ نشده؛ همچنین، نارساییهایی که در زیست افراد بصورت عارضی ایجاد میشوند نیز محل توجه معناشناختی نیست. در معناشناسی نادانی، این پیشفرض وجود دارد که نظام فکری و ساختار مغزی فرد سالمند و فرد توانایی ذاتی اندیشهورزی و نظریهسازی را دارد. همچنین نادانی در این نوشتـار، صرفـاً بمعنـای عـدم داشتـن دانـش یا نادانشوری نیست، بلکه ممکن است اطلاق نادانی بر افرادی صورت بگیرد که صور و ایدهپردازی معرفتی دارند؛ همچنانکه برخی اندیشمندان معاصر بدان اشاره کردهاند که نادانی فراتر از انگاشت آن بسان امری سلبی و نبود شناخت، همچون ساخته و پرداخته نیروهایی هولانگیز، منشأ دخالتهای ناپاک و خبیث است که روانهای ما را آلوده ساخته و آشکارا ما را به ایستادگی در برابر دانایی عادت میدهد (پوپر، 1379: 10). بنابرین نادانی از حیث زیستیـروانشناختی و لغوی مدنظر نیست، بلکه نادانی در حوزۀ فلسفیـدینی مطرح است.؛ انتخاب این حوزه بر این اساس است که فلسفهورزی لزوماً با عقلانیت پیوند خورده و نادانی نقطۀ مقابل عقلانیت و دارای سطوح و ابعاد مختلف است. در ادامه، افزودۀ دینی در حوزۀ فلسفیـدینی، یادآور این مسئله است که دینورزی ـ بنا بر آنچه در متون دینی است ـ بر خرد و اخلاق استوار است، امـا در مقام عمل، بنا بـر سست بـودن پایـههای خـردورزی برخی مردمان یا عدم بهرهوری درسـت از آن، دیـنورزی میتواند پایههای جزمگروی و تحجر را استحکام بخشد و همین تحجر، بخش عمدهیی از فرایند نادانی را بخود اختصاص میدهد.
نادانی در ساخت فلسفیـدینی، پدیدهیی است که در آن فرد دارای مفاهیم و ایدههای ذهنی است، اما در دو ساحت، خلاء معرفتی وجود دارد. اول آنکه، عینیت و تطبیقپذیری حقیقی برداشتهای ذهنی فرد با چالش همراه است و راستیآزمایی دقیقی درمورد آن صورت نگرفته است؛ بهمین دلیل، مفاهیمی نظیر کجاندیشی، سطحینگری، وارونگی معرفتی، سادهانگاری و... از واژگان همراه یا همسوی نادانی محسوب میشوند. از این حیث، توانایی و قدرت تحلیلی فرد دربارۀ واکاوی ابعاد و ملزومات یک مسئله، محل تردید است و نادانی، از این حیث بر فرد اطلاق میشود. دوم آنکه، وجه مقایسهیی در کار است؛ بدین معنا که در نادانی، فرد در مواجهه با دیگری، در پی توسعه یا بتعبیر دقیقتر، تحمیل برداشت خویش است. او با مقایسۀ خود با دیگری، بر حفظ تمامیت ایدهسازی خود اصرار دارد و به آنها دلقرص است.
نادانییی که در این پژوهش مدنظر است، با نادانی مصطلح نیز متفاوت است؛ جهل مصطلح را چنین صورتبندی نمودند: «الجهل هو کون الصورة العلمية للحقيقة الخارجية غير مطابقة إياها» (ملاصدرا، 1383ب: 317؛ همو، 1386ب: 1/ 166). در تعریف اصطلاحی، نادانی امری ناظر بر تطبیقناپذیری برداشت ذهنی [یافتهها] با عین است؛ اما نادانی در اینجا، به چگونگی بهرهوری آن و حیثیت تعاملی اشاره دارد.
میزان توانایی روانشناختی فرد، در گذر از نادانی نقشی فوقالعاده ایفا میکند. ظرفیت روانشناختی در سطح پایین، درمان نادانی و ترمیم آن را با دشواری مواجه میسازد؛ زیرا هم مقاومت روانی فرد در حفظ ایدههای خود بالاست و هم نقدپذیری او بسیار اندک است. تحلیل نادانی با توجه به ایندو ساحت، در زمینههایی مختلف قابل بررسی خواهد بود؛ بررسیهای روانشناختی، عمدتاً میتواند عوامل مؤثر در نادانی را در وجوه مختلف نظیر تعصب، بسندگی و... نشان میدهد. افزون بر این، نقطۀ مقابل نادانی ـ یعنی آگاهی ـ نیز بر اساس گستره، کیفیت و محتوا دچار پیچیدگی معناشناختی بوده و همین امر بر تبیین دقیق نادانی و خروج از آن سایه میافکند؛ «آگاهی مفهومی پیچیده است و گسترۀ معنایی بسیاری از حیث کیفیت دارد» (تای، 1393: 23).
نقـد نادانـی و سرزنشگـری نـادانـان در تصویرسازی ملاصدرا، عمدتاً شامل افرادی میشود که علاوه بر دو ساحت گفته شده، گرفتار دو پدیدۀ دیگر نیز هستند: جمود فکری و رقابت معیوب اجتماعی. بنابرین نادانی را فراتر از معنای لغوی و متفاوت از معناشناسی حوزههایی مانند روانشناسی بکار میبریم و با تأکید بر تحلیل فلسفی صدرایی، نقش چهار مؤلفه را در شناسایی آن مدخلیت میدهیم: 1) عدم راستیآزمایی برداشتهای ذهنی با مقام واقع، 2) فقدان برگرفتِ وجوه مقایسهیی، 3) جمود فکری و 4) رقابت معیوب اجتماعی.
رقابت معیوب اجتماعی به کیفیت بهرهوری نادرست اشاره دارد. نادانی در مدعیان قشرگرا بیشتر آشکار میشود. این مدعیان، توان رسیدن به حقیقت باطنی را ندارند و در همان پوست
ۀ ظاهری گرفتارند. از اینرو، اسرار بر آنها پوشیده است و سخن گفتن از حقایق باطنی با ایشان، جز خسران، حاصلی نخواهد داشت.
ملاصدرا در کسر اصنام الجاهلیة، همراهی با نادانـی را نشانـۀ گمراهـی و برونشـد از حقیقتگروی میداند (ملاصدرا، 1381الف: 3). او از نادانی و نادانان با عنوان «بخواب رفتگان» (همان: 183) تعبیر میکند. این اصطلاح، هوشمندانه به دو وجه اشاره دارد: اول آنکه، نادانی گونهیی خواب معرفتی است؛ دوم آنکه، نادانی همچون خواب، از آنچه در واقع است، بدور است. بخوابرفتگان، فراآگاهی نسبت به کنشگری خود نداشته و ارزیابی انتقادی نسبت به آنچه در پی آن هستند، ندارند. ملاصدرا معتقد است نادانی بزرگترین مرض نفس است، بویژه آنهنگام که جایگیر شده باشد. بتعبیر وی، این امر، زیست جاودانه را بشدت بخطر خواهد انداخت (همان: 41؛ همو، 1389الف: 27؛ همو، 1378: 5).
نادانی فرایند طرح سؤال و مسئلهسازی را با دشواری روبرو میکند و ای بسا آن را گمراهکننده تلقی نماید. حقیقت آنست که «پرس و جو، آدمی را تشنۀ فضیلت میکند و او را بدان هدایت میکند؛ هرچه سؤال ریشهییتر باشد، تشنگی و اشتیاق به دانستن نیز بیشتر خواهد شد» (پاتوچکا، 1378: 48). اما نادانی چنین فضیلتی را در فرایند مسئلهسازی برنمیتابد و بسندگی به انگارههای متصلب و ناآزموده خویش را بسان فضیلت بشمار میآورد. این امر، متمایز از پدیدۀ «آگاهی نسبت به جهل» است؛ در نادانی، فراآگاهی ناظر بر نادانی وجود ندارد، اما در «آگاهی نسبت به جهل»، «وقوف انسان نسبت به جهل خویش» مشمول فضیلتگروی انسان میشود. بسان سقراط، باید به ستیز جهل رفت؛ اما مواجهه با جهل سازوکار خردورزانه خواهد داشت. «سقراط ستیز با جهل را متوجه آن چیزی میکند که به زندگی معنا میبخشد و بدان وحدت و نیرو الهام میکند و اصالت ارزش برای آن قائل است» (همان: 49).
نزد سقراط، وقوف بر امر نیک، در قالب شناخت تجلی مییابد و بنیاد آن، وقوف بر جهل است. شعار اصلی سقراط، «خود را بشناس»، در وهلۀ نخست بمعنی فروتنی در برابر جهل نسبت به مسائل اساسی است (همان: 79). اما ملاصدرا وقوف بر حقیقت را عالیترین مطلوب انسان میداند و در فرایند رسیدن به حقیقت، نادانی را مهمترین مانعِ شناختی معرفی میکند. این جهل بر خلاف جهلِ سقراطی، خاستگاه آفات اخلاقی میشود و نهتنها به رشدشناختی و ترسیم حدود و مرزهای معرفتی نمیانجامد، بلکه با توسل بر انگارۀ دانایی، مرزهایش را توسعه میدهد.
برخی پژوهشگران از «تواضع فکری» گفتهاند و به «اطلاع از نادانی» اشاره کردهاند. برخی افراد بر این باورند که بسیار میدانند در صورتیکه واقعاً چیزی نمیدانند؛ در این حالت، باورهای غلط، سوءبرداشتها، تعصبات، توهمها، اعتقادات غلط، تبلیغات و نادانی، بصورت حقیقت جلوهگر میشوند (پل و الدر، 1400: 32). در این راستا، ملاصدرا عدم آگاهی بر جهل و آفت «کاملانگاری توسط نادانان» را مانعی در توسعۀ معرفت بشمار میآورد (ملاصدرا، 1381ج: 60).
دیگر انگارۀ بتان نادانی، ادعای راهنمایی دیگران است! ملاصدرا با اظهار شگفتی از این امر، میگوید: بت نادانی، تصویری وامینهد که در آن، ادعای راهبری دیگری است. چگونه است که این بتان در عین بازماندگی از مسیر درست و عدم تشخیص روش رسیدن به حقیقت و عدم تمایز درستی از نادرستی، با تلقی کودکانه خویش، در پی ارائۀ راهکار برای دیگرانند؟! آنان درک درستی از واقعیت و شرایط اجتماعی ندارند و آشکارا چنین امری را انکار میکنند. این ادعا پوشالین است و پیروی از آنان، بخردانه نیست. ملاصدرا بر خواب نادانی تأکید دارد؛ این تعبیر با اشاره به انگارهسازی آنها، نشان از بیارزش بودنشان نیز هست (همو، 1381الف: 94). ملاصدرا به بتان انگارههایی دیگر در حوزۀ نادانی با تمسک بر شاخصهای عینی میپردازد؛ او میگوید: نادانی بر فضلیتانگاری رذیلتهای درونی تأکید دارد، سفسطهگری را بر جای حکمت مینشاند، ناشایستگی را تواضع میپندارد، خواستههای نفسانی ناآزموده را در تصمیمگیری جای میدهد و پندار را بر جای معرفت مینشاند (همان: 179).
جزمیت فکری؛ پرنمودترین تصویر بتان نادانی
ناهنجاریهای فکریـمعرفتی، در قالبهای مختلف بروز میکنند. مهمترین ناهنجاری معرفتی را میتوان جزمیت فکری نامید. نادانی بدلیل نفوذ پدیدۀ خودفهمی معیوب، در شکلدهی به ادراکات فرد دخالت دارد. جزمیت فکری حاصل عدم فراآگاهی فرد در ساحتهای معرفتی، رفتاری و ارادی است؛ ملاصدرا مهمترین شاخص آن را توهم آگاهی میداند (همان: 24).
پرسش مهم در اینجا اینست که آیا نادان از نادانی خویش آگاهی دارد؟! آیا متحجر از متحجر بودن خود مطلع است؟ ملاصدرا با تعابیری همچون بت نادانی، توهم دانایی، تصلب باورشناختی و مرض دانایی، به این پرسش پاسخ منفی میدهد؛ نادان و متحجر از وضعیت نادانی و تحجر خویش آگاهی ندارند و همین مسئله شیوۀ تعامل و درمان آنها را دشوار میسازد (همان: 171). ملاصدرا تحجر را در حوزۀ باورها میداند و ویژگی آن را عدم بهرهوری از معرفت یقینی معرفی میکند. نادانی با تحجر رابطهیی تنگاتنگ دارند و بر هم تأثیر میگذارند؛ «جمود فکری کشتزاری بارور است برای بیخردی» (تاکمن، 1399: 504). تحجر در حوزۀ باورها که گویای نوعی بت نادانی است، اثر خود را بر ساحت رفتار انسان خواهد گذاشت (همان: 99) و تبدیل به الگوی رفتاری میشود که در آن هم تعصبات باورشناختی مشاهده میشود و هم معضلات رفتاری. تحجر نسبت به تمامی ایدهها، دیدگاهها، سبک رفتاری، علم، وجوه مقایسهیی، فرهنگ و... بیاعتناست، زیرا در تحجر تنها ایدهپردازی خاص، بدون سنجش و راستیآزمایی و بدون مطالعه انتقادی، اهمیت دارد (ملاصدرا، 1389الف: 53ـ52).
صدرالمتألهین معتقد است پدیدۀ تصلب و تحجر باورشناختی، با دانایی ناسازوارانه برخورد میکند؛ بهمین دلیل آن را به «بخواب رفتگان» تعبیر میکند. پدیدۀ نادانی و تحجر حاصل از آن، با نشانههایی همراه است؛ ملاصدرا در تحلیل برخی از این نشانهها، بـر ایـن مـوارد تأکید دارد: عدم بهرهگیری از خرد، دست یازیدن و رهسپاری به ناقصان در عقل، نقص معرفتی، شعلهور بودن شهوترانی معیوب معرفتی، ظاهرنمایی در کسب معرفت، حقیرانگاری دانشمندان (همو، 1381الف: 6ـ5). بیخردی مهمترین کلیدواژۀ ملاصدرا در توصیف تحجر حاصل از نادانی است (همو، 1383الف: 10). عبارت ذیل از ملاصدرا، بر این امر و بویژه پدیدۀ توهم آگاهی تأکید دارد:
فهو يردّدها لهم کأنّه يتکلّم عن الوحی و يخبر عن أسرار الحقائق و ضمائر القلوب، بل يخبر عن سرّ الأسرار. فيستحقر بذلک جميع العبّاد و العلماء. فيقول فی العبّاد: إنّهم أجراء متعبون؛ و يقول في حقّ أهل العلم: إنّهم بعلومهم عن الشّهود لمحجوبون، و بالحديث عن اللّه من غير الوصول مقتنعون؛ و يدّعی لنفسه و لبعض الحمقى من مريديه أنّهم الواصلون إلى الحقّ و أنّهم من المقرّبين (همو، 1381الف: 7).
چنانکه مشاهده میشود، ارزیابی غیردقیق و غیرمنصفانه از ویژگیهای تحجر برآمده از نادانی است. در جمود فکری «معضل پافشاری بر خطا و خبط است» (تاکمن، 1399: 505). ملاصدرا به یکی از آفتهای بزرگ جزمگرویِ حاصل از نادانی پرداخته که میتوان آن را «مُجازانگاری عدم تقید به اخلاقورزی بواسطۀ دستیابی به مراحل بالای ایمان و دینداری» نامید. او مینویسد:
و ربّما يقول بعضهم: الأعمال بالجوارح لاوزن لها و إنّما النّظر إلى القلوب؛ و قلوبنا والهة بحبّ اللّه واصلة إلى معرفة اللّه عاکفة فی حظائر القدس... و يزعمون أنّ مباشرة الشهوات ومزاولة المعاصی و الخطيئات لاتصدّهم عن طريق اللّه، لقربهم منه و منزلتهم لديه (ملاصدرا، 1381الف: 9).
این پدیده را میتوان در دو سطح تحلیل کرد: 1) فرد میپندارد چون به مراحل بالادستی ایمان دینی دست یافته، دیگران نزد وی بیارزشند؛ این امر، گونهیی از آفت جمود دینی محسوب میشود و برغم شگفتانگیزی آن در مقام تعریف، در مقام تحقق ـ و بیشتر بصورت ناخودآگاهانه ـ در زیست اجتماعی مشاهده میشود. در این مواجهه، ایمان دیگری، ارزشمند تلقی نمیگردد و به جایگاه دیگری از حیث انسانی توجه نمیشود. ایمانِ «من» توجیهگر تمامی رفتارهای «من» است و بواسطۀ ایمانم، برترم! فرد در این حالت خود را مجاز میداند که بواسطۀ نقصِ پنداری دینورزی دیگران، رفتارهای اخلاقی در قبال آنها نداشته باشد. در روابط سازمانی و مدیریتی، این انگاره معیوب و ارزش ننهادن به دیگران بواسطۀ توانمندی خویش، مشاهده میشود (همان: 27). 2) سطح دوم، اساساً بر مسئله توهم برترنگری خویش تأکید دارد. ملاصدرا در این سطح معتقد است اینان اصالتاً به معرفت دست نیافته و جایگاه والای معرفتی ندارند (همان: 29).
هر دو سطح، نشانهیی از نادانی است. در هر دو، توهم دستیابی به مراتب بالادستی وجود دارد، اما در مورد نخست، توهم دانایی، در مقام عمل نیز خود را نشان میدهد و بر اثر جمود، منجر به صدور رذیلت اخلاقی میشود. ملاصدرا از تأثیر رفتار رذیلتمندانه بر نادانی و انباشت آنها در پی تکرار، در گوهر درونی انسان سخن میگوید و معتقد است دامنۀ نفوذ این امر در دانایی، بویژه در دانایی دینی، موجب بوجود آمدن سطوح تنزلیافته از مواجهههای اجتماعی و دینمحورانه خواهد شد (همان: 29). صدرالمتألهین جمودورزی در دین را بر این اساس تبیین میکند و بر این باور است که التزام به دینورزی، از بین برندۀ امراض درونی است بشرط آنکه از مناسبات دقیق میان این التزام دینی با فضیلت اخلاقی، آگاهی کامل و عینی بدست آید (همان: 83). او با تأکید بر این رابطه، گسست اعمال دینی از اخلاقورزی را زمینهساز تحجر و افتادن در دام نادانی معرفی میکند.
صدرالمتألهین در کسر اصنام الجاهلیة، جزمگروی حاصل از حصار باورها را طراحی مینماید. بر پایۀ تحلیل او، باورهای آدمیان که بیشتر از رهگذر تقلید یا حسن ظن، در فرایندهای مختلف زیستی در ذهن جمع شدهاند، مانع بزرگی در دستیابـی فـرد بـه حقیقـت و بازیابـی حقیقـی پدیدههاست. او مینویسد:
... قد لاينکشف له ذلک لکونه محجوباً عنه باعتقاد سيق إليه منذ الصّبا على سبيل التّقليد و القبول لحسن الظّنّ؛ يحول بينه و بين حقيقة الحقّ و يمنع أن ينکشف فی قلبه خلاف مالفّقه من ظاهر التّقليد. وهذا أيضاً حجاب عظيم (همان: 19).
حصار باوری که ملاصدرا از آن سخن میگوید، دارای ویژگیهایی نظیر ناآزمودگی، خطاپذیری، عدم خوانش انتقادی، ایستایی و مقاومت در برابر نقدهای دیگری و نفوذناپذیری، و در نهایت، ایجاد چالشهای غیراخلاقی و رفتارهای غیرصحیح از قِبَل باور است. این باورها، دگماندیشانه راهبری شدهاند و نه پشتوانۀ عقلانی دارند و نه رهنمایی بسوی حقیقت؛ بلکه حالت بازدارندگی آنها و ایجاد موانع اخلاقی آنها بسیار قابل توجه است. ملاصدرا در اسفار از عدم ارتقای فکری و اندیشگی متحجران میگوید و معتقد است انگارههای تاریکی چونان با آنان پیوند خورده است که با روشنایی علم ستیزجویانه مواجه میشوند (همو، 1383الف: 9).
جمود و تحجر روشی ناآزموده برای مواجهه با خود و دیگری است و در آن، فضیلت اعمال، به همخوانی با منظومۀ متصلبانهیی از باورهای شخص بستگی دارد. ملاصدرا در تبیین دقیق فضیلتمندی فعل، معتقد است فضیلت یک عمل نسبت به دیگری، تنها بواسطۀ میزان تأثیری است که در اصلاح نفس میگذارد (همو، 1381الف: 79). بر این اساس، فضیلت یک فعل، بصورت انجمادی و غیرمقایسهیی سنجیده نمیشود؛ فضیلت در اندیشۀ ملاصدرا در ارتباط با نفس و تأثیر بر آن لحاظ میشود. تحجرِ حاصل از نادانی، چنین تحلیلی را برنمیتابد، بلکه فضیلت را منطبق و سازگار با نظام باورهای خود و رفتارهای مبتنی بر آن میانـگارد. مـلاصدرا در جـایگاهی دیگر، ناسازگاری مدعیان دینی متحجر را یادآور میشود و اظهار شگفتی میکند؛ آنان از سویی به ایمان دعوت میکنند و از سوی دیگر، آشکارا از اخلاق و الزامات عملی و عینی آن دورند (همان: 101). این، ویژگیِ تحجر است؛ متحجر ارزیابی انتقادی از خویش را برنمیتابد و ادعای کمال دارد. پیامد چنین تحجری از نظر ملاصدرا، ضعف علم حقیقی در جامعه، گسترش بیخردی اجتماعی، تباهی عدالت اجتماعی، و سست شدن بنیادهای معرفتی جامعه است (همان: 29؛ همو، 1383الف: 10). چنین پدیدهیی در مناسبات اجتماعی، موجب افول دانشوری اجتماعی و برآمدن نادانیِ پرمدعا خواهد شد؛ تُهی شدن جامعه از نخبگان اصیل بواسطۀ حقیر شمردن آنها و جایگزین کردن نادانان، آسیب بزرگ معرفتی جامعه است. ایجاد چنین فضایی، نه به رشد معرفتی میانجامد و نه به حفظ دستاوردهای نخبگان اجتماعی. سرخوردگی اجتماعی نخبگان بر اثر حقیرانگاری آنان توسط نادانان، در کلام ملاصدرا از آفات جامعه محسوب میشود و بت بزرگ، در برابر توسعۀ خردورزی است.
عوامل ساخت نادانی و تقویت جزمیت فکری
زمانی که هنجارهای عینی دانایی در سطح اجتماعی در دسترس نباشند، افراد داشتههای ذهنی خویش را بمثابه دانایی در جامعه معرفی میکنند. عدم وجود شاخصهای عینی ارزیابی در جامعه، زمینۀ ظهور نادانی در چهرۀ دانایی را فراهم میآورد. این زمینه، مهمترین عامل تولید، ظهور و تقویت نادانی است. نادانی، پدیدهیی تکبعدی و تکعاملی نیست، بلکه هم عوامل شکل دادن به آن متعدد است و هم خود امری پیچیده و لایهوار است. فرایند نادانی از حوزۀ کلی فردی، بصورت ساخت پیشفرضهای نادرست و عمدتاً ناآگاهانه، عدم مطالعهگری، عدم سنجشگری، و ناتوانی در درک ابعاد و الزامات فهم، آغاز میشود و پدیدههای اجتماعی نظیر گروههای همسالان، گروههای رقیب، موقعیت اجتماعی، شرایط اجتماعی، نقدناشوندگی جمعی، همگرایی و همسویی معیوب اجتماعی، فضای اندیشگی مبتنی بر پذیرش اندیشههای سطحی، و... آن را گسترش داده و پایدار میکند. با وجود این دو حوزۀ فردی و اجتماعی، فرد مواجههیی آگاهانه با نارسایی شناختی خود ندارد و نتیجه این امر، فرافکنی و توزیع نادانی در سطح اجتماعی و تلاش برای همسوسازی دیگران است. نادانی، نوعاً پدیدهیی خودآگاهانه نیست، بنابرین تحلیل ابعاد آن و توجه به زیرساخت پدید آمدن آن، اهمیت دارد.
ملاصدرا در بسیاری از آثار حکمی خود، در نقد فرهنگ زمان خویش، به گسترۀ تاریکی نادانی و کوتهفکری حاصل از آن اشاره کرده و مینویسد: اینان با تمام توان خودشان در عقاید و گفتار به نادانی گراییده و در کردار بر فسادگری اصرار دارند (همو، 1381الف: 4؛ همو، 1386الف: 5). او از فساد و انحراف پدید آمده در حوزۀ امور معرفتی و از گسترۀ نادانی در زمانۀ خویش دلنگران است. صدرالمتألهین در بخشی از کلام خویش، در توصیف فرهنگ زمانۀ خود، چنین مینویسد: «فأصبح الجهل باهر الرایات ظاهر الآیات؛ فأعدموا العلم و فضله» (همو، 1383الف: 9).
پرسش آنست که آیا افزایش نادانی، آگاهانه است یا ناآگاهانه؟ عبارت ملاصدرا، بر فرایندهای ناآگاهانه توسعۀ نادانی دلالت دارد. معنای این امر آنست که نادانان در عملکرد و باورداشت نادانی خویش، دلاستوارند و اساساً خود را در مسیر نادانی نمیبینند. تباهی اندیشه و عمل آنها نیز ریشه در نادانی دارد. رسیدن به فهم مقام نادانی خویش، موجب تصحیح عملکرد و باورها خواهد شد، اما چنین افرادی به این مقام نرسیدهاند. از سوی دیگر، جامعۀ مدنظر ملاصدرا، با شاخصهایی که ارائه میدهد، در جایگاههایی دیگر نیز قابل مشاهده است.
اما سرچشمههای این نادانی چیست؟ صدرالمتألهیـن از عوامـل مختلفـی نـام میبـرد: کمالپنداری مراتب پاییندستی تحولات معرفتی، همانند نمودن و همتاانگاری خویش با صاحبان معرفت (ببیان دیگر، توهم دانایی)، ناتوانی در مشاهدۀ حقیقت جایگاه معرفتی اندیشمندان و روش دستیابی به آن، تقلیدگروی باطل و عدم بکارگیری خرد درونی (همو، 1381الف: 5ـ4). ملاصدرا در میان این عوامل، بیشتر بر توهم دانایی تأکید دارد. همچنانکه در فرایند شکلپذیری نادانی به دو حوزه اشاره کردیم، ملاصدرا علاوه بر عدم درک درست معانی حقیقی دانش توسط این افراد در این فرایند نادانی، بر نقش عامل اجتماعی نیز تأکید دارد؛ این عامل، پدیده تأییدشدگی توسط دیگران است. توهم دانایی، بر اثر تأیید دیگران توسعه مییابد (همان: 6). این مجموعه از عوامل، بهمپیوستهاند و همدیگر را یاری میکنند. ملاصدرا در نقد زمان خویش، نارسایی معرفتی بواسطۀ عدم بهرهگیری از خرد را نشانهیی از نادانی میداند. عقلانیت به انزوا میرود و نادانی توسعه مییابد. ملاصدرا معتقد است بحران معرفتی جامعه زمانی رخ میدهد که نادانی مدعی توسعۀ عقلانیت اجتماعی باشد و نادانان خود را دارندگان خرد بشمار آورند (همانجا)!
ملاصدرا، عوامل دیگری را نیز در پدید آمدن نادانی و توسعۀ آن دخیل میداند؛ فقدان دانش نظاممند، ناآراستگی باطن، و کردار ناپاک از جملۀ آنها هستند.
و ذلک لأنّ أحداً منهم لم يکن له [علم] يرتّب و لا [قلب] يراقب و لا [عمل] يهذّب و لا [خلق] يؤدّب سوى اتّباع الهوى و الشّيطان و اتّصال الشّهوات و منادمة النّاقصين من أهل اللّهو و الهذيان و الخسران (همان: 8).
صدرالمتألهین بر این باور است که فقدان تصویرسازی درست از امور و عدم درک حقیقی آنها، بر میزان این نادانی اثر میگذارد. او در این راستا، از حوزۀ دینداری مثال میزند و میگوید: تحمیل قالبهای خیالورزی ذهنی بر خود و دور ماندن از امتداد فکری به اسرار و حقایق، ایمانی را میسازد که بسیار پرآسیب است؛ ایمانی که نه ایمانی اثربخش است و نه بر بستر خرد استوار است.
ملاصدرا در تحلیل سطح دیگری از علل نادانی، به عامل «معرفت پریشان» اشاره میکند. او این پدیده را در تیزهوشان کجاندیش شناسایی و معرفی میکند. بنا بر اندیشۀ ملاصدرا، اینان در پی فراگیری مقدمات دانشهای عقلی و مباحث کلامی، با پرسشهایی مواجه میشوند. این پرسشها، با فقدان پاسخدهی منطقی، بر ذهن تحمیل میشود و در گذر زمان، و با بارکشی ذهن، به قالب ذهن بدل میگردند. او میگوید: مواجهه با تناقضها، بویژه در دوران آغازین یادگیری دانشهای معرفتی، از سویی، تقلید افراد در اصول معرفتی را خدشهدار ساخته و از سوی دیگر، توان تحلیل و فراروی از این تناقضها را تحلیل میبرد. در نتیجه، چنین افرادی گرفتار پریشانی معرفتی میشوند؛ ذهن آنان نه دلاستوار بر سازوکار تقلید است و نه ره به مقام عالی یقین منطقی دارد، از اینرو، شاهد از دست رفتن بنیادهای معرفتی و تزلزل در آنها هستند. ملاصـدرا میگویـد: منشـأ این فراینـد، رویآوردن این افراد به صورتها و قالبهای خیالی و عدم درک حقایق امور است (همان: 10).
عامل دیگر ساخت و توسعۀ نادانی، مقامگروی پیش از آگاهی است. یعنی اینکه فرد پیش از آنکه ساخت معرفتی تحقق یابد و نظام معرفتی در وی تجلی پیدا کند و پایههای علمی او استحکام یابد، اقدام به بازفروشی دانش در مقام و موقعیتهای مختلف نماید. حالت بروزرسانی شده سخن ملاصدرا، میتواند در موقعیتهای مختلف، نظیر سمتهای مدیریتی بازگو شود؛ سخن آنست که تهذیب نفس و الزام به هنجارهای اخلاقی، از یکسـو و دستیابـی به بنمایـههای معرفتـی در حوزههای متنوع تخصصی، از سوی دیگر، پیششرط رسیدن انسان به یک مقام یا جایگاه است، در غیر این صورت و بدون تعهد اخلاقی و کاردانی معرفتی، فسادی گسترده ایجاد خواهد شد. ملاصدرا این امر را در زمرۀ نادانی میشمارد و آن را در تحلیل اجتماعی خود، بعنوان یکی از مهمترین عوامل معرفی میکند (همان: 11)، زیرا از یکسو، بواسطۀ رهبری و مدیریت یک گروه از آدمیان، توهم آگاهی ایجاد کرده و از سوی دیگر، موجب فساد نظاممند در حیطۀ کاری خویش شده و از حیث معرفتی، مخاطبان خود را گمراه ساخته است. چنین فردی در مقام عمل، نه آگاهی دارد که بداند کاربست کدامین دانش در موقعیتهای ویژه، اثربخش خواهد بود و نه میداند انجام کدامین دستورالعمل، نجاتبخش میشود (همانجا).
ملاصدرا از تأثیر گناه بر یافتههای عقلی نیز یاد کرده و معتقد است انباشت گناهان، مانع ظهور حقیقت در انسان خواهد شد:
کدورة المعاصی و خبثها الّذی تراکم على وجه القلب من کثرة الشّهوات و اقتراف الخطيئات؛ فإنّها تمنع صفاء العقل و جلاءه، فمنع ظهور الحقّ فيه و شهود الحقيقة له بقدر ظلمته و تراکمه (همان: 17).
بنا بر تحلیلهای پیشین، انجام گناه، تنها آگاهی از ماهیت گناهآلود بودن یک اقدام نیست، بلکه تراکم بار گناه معرفتی حاصل از تحجرزدگی نیز مانع شهود حقیقت خواهد شد. این امر بدین معناست که شخص با الزامات تحجرزدگی، فعلی گناهآلود را مرتکب میشود که برای آن توجیه معرفتیـایمانی دارد و در گام بعد، اساساً آن را گناه نمیداند. تداوم این تکرار، وجه آگاهانه بودن را میپوشاند و انباشتی از گناهان بوجود میآورد که فعالیت عقل معرفتزا را کُند میسازد یا آن را از حرکت بازمیدارد. ملاصدرا معتقد است «هر گناه یک نارسایی و نقص درونی در انسان پدید میآورد» (همان: 18). او در کتاب مبدأ و معاد با تحلیل این امر، میگوید: هر فعلی که از ناحیۀ نفس رخ میدهد، اثری در جوهر نفس میگذارد؛ اگر این فعل، انباشته از گناه باشد، نفس را از دریافت معرفت حقیقی بازمیدارد؛ بویژه آنکه، چنین اقدامی متکثر شود (همو، 1381ب: 2/ 611)، زیرا خطا بهر میزانی که باشد، کمالی را از انسان بازمیستاند.
ملاصدرا معتقد است علت عدم بازتاب حقیقت در نفس آدمی هنگام مواجهه با آن، میتواند موارد ذیل باشد: 1) رشدنایافتگی ذاتی نفس انسان و نقص آن، 2) گناه و خطاهای اخلاقی، 3) جهتگیری زیستی نادرست نفس، 4) حجابهای معرفتی (ظن و تقلید) و 5) عدم توجه به فرایند تولید علم و رابطه شبکهیی معلومات با تولید فکر (همو، 1381الف: 19ـ17؛ همو، 1381ب: 2/ 614ـ610؛ همو، 1382: 301ـ300). اینها علل بازدارندۀ نفوس انسان از معرفت حقایق است. ملاصدرا این بازدارنگی معرفتی (و نهایتاً نادانی) را با فراتر بردن از سطح تحلیل اجتماعی، به مسئولیتهای سازمانی و کیفیت مدیریتی میرساند و عملکرد آنها را بر مبنای این پنج مورد نقد میکند (همو، 1381الف: 24).
نقصان نفس نزد ملاصدرا بمعنای عدم دستیابی به مرحلۀ فعلیت و مانایی در مراحل بالقوگی است. گناهان و خطاهای اخلاقی نیز ـ آنگونه که پیشتر بیان شد ـ بازدارنده از معرفت حقیقیند. مورد سـوم نـزد ملاصـدرا، اشـاره به سبـک رفتاریـانگارهیی دارد؛ بدینمعنا که پدیدههایی غیر از حقیقت، و بر اثر تکرار و عادت، تبدیل به الگوی رفتاری شده و فرد را در راستای اهدافی خاص قرار میدهند، بنحویکه در آن، دستیابی به حقیقت نزد وی اهمیت ندارد. سه مورد نخست که ملاصدرا در این جایگاه به آن اشاره کرده، از علل دست نیافتن نفس به حقیقت است؛ نتیجۀ لازم چنین عملکردی، تهی شدن نفس یا نادانی او خواهد بود.
اما مورد چهارم و پنجم برای بحث این جستار، از اهمیت بالایی برخوردار است. مورد چهارم از جنس امور معرفتی است. ملاصدرا به دو مورد تقلید و ظن اشاره کرده و آنها را حجابهایی در پیشگاه حقیقت معرفی میکند. او دقیقاً این مطلب را معطوف به تحجرزدگان میکند و میگوید: یک علت مهم تحجر و تعصب دینشناختی، حجاب مانایی بر پندارهای ظنی انباشتهیی است که از طریق جامعه یا تربیت در انسان ریشه دوانده است. این حجاب، مانع رسیدن انسان به دانایی حقیقی خواهد بود. مورد پنجم نیز بر عدم احاطۀ انسان به داشتههای ذهنی خویش یا معلومات نخستین، اشاره دارد که نتیجۀ آن فقدان ذهن تحلیلی در مواجهه با مسائل است. بدنبال این امر، نادانی رخ خواهد داد. این فقدان فراآگاهی معطوف به دادههای نخستین، در استنباط و استنتاجهای غیرصحیح معرفتی نقش اصلی را ایفا میکند؛ «إنّ الجاهل بمقدّمات النّتيجة البرهانيّة الحقّة، جاهل بتلک النّتيجة البتّة» (همانجا).
عامل دیگر نادانی در اندیشۀ ملاصدرا، ناتوانی در فعالسازی نیروی درونی، یا ببیان دیگر، کاهلی است. او میگوید:
إنّ بعض البطّالين الفرغ الهمم المعطّلة النّفوس استثقلوا المجاهدة و الرّياضة و الاشتغال بطلب العلوم الحقيقيّة و کسب المعارف اليقينيّة، و لمتسمح نفوسهم ـ لقصورها عن درک الحقائق و انحطاطها عن الوصول إلى ما ابتغاه الأصفياء و العلماء ـ بأن اعترفوا على حقّية العلوم و علوّ درجة حامليها؛ بل زعموا ـ لنقص فطرتهم و خبث دخلتهم و دغل جوهرهم ـ أن ليست حقيقة شیء من الأشياء معلومة لأحد من النّاس (همان: 40ـ39).
این عامل نادانی، در پی انگاشتِ آسودگی و مانایی در جایگاه نخستین است. شخص دستیابی به معرفت را دشوار میبیند و چه بسا حتی بدین درجه از بینش نیز نرسد؛ این غلبۀ رخوت معرفتی، او را از رسیدن به دانایی بازمیدارد. نادانی در این جایگاه حاصل اصرار بر مانایی در جایگاه نخستین و عدم تلاش در فراروی ذهن است. ملاصدرا نتیجۀ چنین نادانییی را ارزیابی نسنجیده در مورد دانش دیگران و معرفت آنان میداند.
چنین رویکردی در جامعۀ کنونی نیز قابل رصد است؛ اشخاصی که در سازمانها با تنآسودگی و ناتوانی، توان رسیدن به جایگاه علمی را ندارند اما اندیشمندان و نخبگان جامعه را مورد ارزشیابی و داوری غیرمنصفانه قرار میدهند! ملاصدرا معتقد است نادانی، در صورتی که با جاهطلبی و مقامگروی همراه باشد، آثار مخرب بیشتری خواهد داشت (همانجا).
راهکار ملاصدرا در مواجهه با بتان نادانی: عقلانیت و شناخت
نادانی شامل دو خطای شناختی و انگارهیی است؛ در خطای شناختی، تصویر ذهنی فرد از واقعیت وارونه است؛ این وارونگی یا در مقام تطابق فهم ذهنی با حقیقت بیرونی است یا برداشتی کجاندیشانه، سادهانگارانه و عدم توجه به ابعاد و الزامات از حقیقت. اما خطای انگارهیی، خطای فراآگاهیـمقایسهیی است؛ در این خطا، فرد میپندارد ایدۀ ذهنیش، والاترین ایده است و میتواند ارزیابییی از ایدههای دیگران، بدون شناخت تحلیلی از آنها داشته باشد. بر این اساس، گمان میکند فهمش از واقعیت درست است، از درست بودن آن اطمینان دارد و تصویرهای ذهنی دیگران را نادرست میانگارد.
ملاصدرا به هر دو خطا پرداخته است؛ بر اساس اندیشۀ او، نادانی در خطای شناختی، دچار معضل نارسایی معرفتی است (همان: 5). این نارسایی معرفتی، از سویی بر کمبود دانش و ناتوانی در رسیدن به ابعاد پنهانی و حقیقی استوار است و از سوی دیگر، امری زاینده نیست و بر باورهای جزمی تأکید دارد. او مینویسد:
و مع هذه الآفة الشّديدة و الدّاهية العظيمة وجدتجماعة من العميان، و طائفة من أهل السّفه و الخذلان، ادّعوا فيه علم المعرفة، و مشاهدة الحقّ الأوّل، و مجاوزة المقامات عن الأحوال، و الوصول إلى المعبود، و الملازمة فی عين الشّهود، و معاينة الجمال الأحدیّ، و الفوز باللّقاء السّرمدیّ، و حصول الفناء و البقاء. و أيم اللّه أنّهم لا يعرفون شيئاً من هذه المعانی إلّا بالأسامی و المبانی (همان: 7ـ6).
خطای انگارهیی از نظر ملاصدرا، در پی مقایسه و سنجش ناروا حاصل میشود (همان: 6). در این سنجش، داشتههای معرفتی دیگران در پیشگاه توهم دانایی فرد، هیچ گرفته میشود و در این نبرد ذهنیِ پریشان، توهم دانایی بر صدر مینشیند و از دیگران پیشی میگیرد؛ بیآنکه این صدرایستادگی، توجیه معرفتی داشته باشد. خطای انگارهیی در تعابیر ملاصدرا با همراهی نادرست و تأیید ناروای دیگران تقویت میشود. او معتقد است گاه نادانی، حاصل القاء حس دانایی از سوی ملازمان است (همان: 7ـ6) و چنین پنداری برای فرد پیش میآید که گویا داناست. خطای انگارهیی، نادانی نشئت گرفته از عوامل غیرمعرفتی، بویژه القائات اجتماعی بوده و در آن، فرد بر مشی مقایسهیی ناروا، خود را نسبت به دیگران، فرهیخته میشمارد.
ملاصدرا در تفسیر قرآن کریم میگوید: اعتراف به نادانی، بسی دشوار و سنگین است (همو، 1389ب: 1109). انسانها نوعاً وصف نادانی را برنمیتابند و خود را بدور از آن میدانند؛ شناخت علل روانشناختی و اجتماعی دشواری اعتراف به نادانی، راهکارهایی برای برونشد از آن ارائه خواهد داد. این علل میتواند شامل مؤلفههایی همچون غرور، انگارۀ وجاهت علمی، اعتبار اجتماعی، تربیت و... باشد که با اصلاح آنها، میتوان به شکستن بتان نادانی دست یافت.
ملاصدرا در کسر اصنام الجاهلیة بعد از تحلیل علل پنجگانه عدم بازتاب حقیقت در نفس آدمی، میگوید:
فالنّفس متى کانت طاهرة الجوهر صافية الذّات غير متدنّسة من الأعمال السّيّئة و لا صديّة بالأخلاق الرّديّة، و کانت أيضاً صحيحة الهمّة غير معوجّة بالآراء الفاسدة و العقائد الواهية، و تکون مع ذلک ذات قوّة فکريّة واقعة في طريق الفکر بتحصيل المبادئ و المقدّمات اليقينيّة؛ فإنّها توشک أن تتفطّن بالمعارف الإلهيّة و الحقائق الرّبّانيّة؛ فإنّه يتراءى فی مرآة ذاتها صور الأشياء الرّوحانيّة (همو، 1381الف: 22).
این امور، نزد ملاصدرا، راهکارهایی برای برونشد از نادانی محسوب میشوند. او معتقد است رفع این موانع معرفتی و رهایی از بتان نادانی، یکباره شدنی نیست، بلکه این تحول، فرایندمحور بوده و نیازمند ابزارهای معرفتی، مطالعه و سنجش، هوشمندی، تمرین و ممارست، و... است (همان: 23).
صدرالمتألهین در نقد تحجر دینشناختی، از «عبادت حکیمانه» و نهایتاً دستیابی به «زیست حکیمانه» سخن میگوید. عبادت حکیمانه اولاً، در پیِ عبادات شرعی حاصل میشود و ثانیاً، بر شناخت و معرفت استوار است. او عبادت حکیمانه را در زدودن تحجر دینی مؤثر میداند، زیرا لزوماً از عقلانیت بهرهمند است و عملکرد فرد صبغۀ اخلاقورزانه دارد. ملاصدرا با استناد به احادیث، بدین مسئله اشاره میکند که بدون داشتن خرد حکیمانه، اقدام به کاری، به فسادگری خواهد انجامید. علت این فسادگری، انگارههای متحجرانه شخص است، زیرا در تحجر، بهرهوری اخلاقی از دانش جایگاهی ندارد.
ملاصدرا با نقل حدیثی از رسول خدا (ص)، دو طیف از افراد را برای جامعه کمرشکن میخواند: «عالم متهتّک و جاهل متنسّک» (همان: 38). خطر وجود دومی بسی بیش از اولی است؛ نادان مقدسمآب. نادانی مقدسمآبانه با هالۀ تقدس دینی، نه با معرفت حکیمانه مواجه میشود و نه اقدامات خود را با این شاخص ارزیابی میکند. آشکار است که چنین شاخصی ـ با همگراییش با نادانی ـ معیاری مناسب نیست. ملاصدرا راهکار برونشدن از این معضل معرفتی را دستیابی به بینشی حکیمانه معرفی میکند. در بینش حکیمانه، کنشگری اخلاقی، رکن بنیادین محسوب میشود. ملاصدرا اخلاق خبیث را از امراض نفسانی میداند و معتقد است همچنانکه در بیماری جسمانی نیازمند پزشک و روشهای معالجه هستیم، در درمان امراض نفسانی نیز لزوماً محتاج روشهای معالجۀ درست و طبیبان اخلاقی هستیم. بزرگترین مرض نفس، نادانی است و رفع نادانی با توجه به شاخصهای زیستحکیمانه که شامل خردورزی، اخلاق و ذکر حقیقی خداوند است، تحقق خواهد یافت (همان: 41).
صدرالمتألهین با نقادی فروکاست معنایی ذکر به بیان اصوات، از معنای حقیقی آن در زیست حکیمانه میگوید:
و الغرض منه معرفة الحقّ الأوّل، و التّنبّه على حقيقة النّفس و عيوبها و آفات الأعمال و مفسدات الأفعال، و معرفة إلهامات الحقّ و وجه الاجتلاب لها و خواطر الشّيطان و وجه الحذر منها، و معرفة العبوديّة للّه (تعالى) و کيفيّة تقصير العبد فی حمده و شکره و الرّضا بقضائه و قدره، و تعرّف حقارة الدّنيا و عيوبها و تصرّمها و فنائها و قلّة عهدها و بقائها، و خطر الآخرة و أهوالها و درجات النّفوس بعد الموت و أحوالها. فهذا هو معنى «الذّکر» الحقيقیّ (همان: 43).
وی در راستای راهکار کلان مبتنی بر زیست حکیمانه، با طرح «بیداری از خواب نادانی»، رهایی از آن را با ورزیدگی و توانمندسازی نفس از حیث معرفتی و اخلاقی میسر میداند (همان: 51). او در این فرایند، تهذیب نفس از ناپاکیهای درونی را نهتنها بسان توصیهیی از جانب حکیمان بزرگ، بلکه بعنوان هنجاری در رهایی از نادانی و دستیابی به تعالی دانایی معرفی میکند. این تهذیب با کنار گذاشتن حجابهایی سترگ حاصل میشود. ملاصدرا برای نمونه، از حجابهایی نظیر مقامدوستی، میل به ریاست و برترخواهی اشاره میکند که مانع درک حقیقتند (همان: 52). تهذیب نفس و دستیابی به فضیلتهای اخلاقی، رکن مهم زیست حکیمانه است (همان: 129).
ملاصدرا از لذت معرفتی در فرایند زیست حکیمانه بحث کرده و معتقد است لذت دانایی، برترین لذتهاست؛ حال آنکه در نادانی چنین لذتی متصور نیست و اصلاً نادانی لذت دانایی را برنمیتابد. نادانی با جایگزین نمودن وارونه لذتها، تعلق خاطر خود را بر امور غیرمعرفتی استوار میسازد و چون چنین فعالیتهایی با دانایی همراه نیست، لذت حقیقی نیز در نادانی محقق نمیشود (همان: 236ـ235).
صدرالمتألهین در توصیف برخی از ویژگیهای زیست حکیمانه، بر این موارد تأکید دارد: شکیبایی در برابر دشواریهای آموزش و پژوهشگری، پیجویـی و تمایـل درونـی بـه راستـی و انصافپیشگی، کنترل احساسات و تمایلات درونی، داشتن وقار اجتماعی، نیکخواهی و ظلمستیزی (همان: 64). این موارد، فراتر از امور معرفتی ناظر بر برونشدگی از نادانی است و بر حیثیت ارتباطی استوار است. ملاصدرا با آگاهی از این نکته که همواره علت نادانی، تنها فقدان امور معرفتی نیست، عوامل اجتماعی و روانشناختی را در بوجود آمدن نادانی دخیل میداند و معتقد است اگر راهکاری برای نادانی وجود داشته باشد، باید مجموعهیی از عوامل معرفتی و غیرمعرفتی لحاظ گردد و برای آنان درمانی ارائه گردد.
جمعبندی و نتیجهگیری
در این پژوهش، بر اساس طرح شکستن بتان نادانی در اندیشۀ ملاصدرا، در پی تحلیل انتقادی از نادانی و چگونگی توسعه و آسیبهای اجتماعی برآمده از آن هستیم. ملاصدرا با ژرفاندیشی، عنوان کتابی را با این موضوع نامگذاری کرده و در آن از معناشناسی تحلیلی و چالشهای معرفتی مینویسد. در این نوشتار کوشیدیم با مراجعه به رسالۀ کسر أانام الجاهلیة و دیگر آثار ملاصدرا، بصورتی منسجم، به طراحی ابعاد این موضوع از حیث معناشناسی، عوامل پیدایش و آسیبهای معرفتی بپردازیم. برآیند این پژوهش را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1. ملاصدرا در تحلیل نادانی، بر چهار مؤلفه تأکید دارد: عدم راستیآزمایی برداشتهای ذهنی با مقام واقع، فقدان برگرفتِ وجوه مقایسهیی، جمود فکری، رقابت معیوب اجتماعی. رقابت معیوب اجتماعی ناظر بر کیفیت بهرهوری نادرست از اندیشهها و چگونگی مواجهه است. پرنمودترین وجه نادانی، تحجر است و اساساً تحجر در تمامی تحلیلهای ملاصدرا از بتان نادانی، حضور دارد. او تعابیری مختلف برای توصیف تحجر برآمده از نادانی، بکار گرفته است؛ ازجمله بخواب رفتگی، توهم دانایی، بیخردی.
2. بر اساس دیدگاه ملاصدرا، در تحجر حاصل از نادانی، که مهمترین پروژۀ فکری جهلشناسی اوست، فراآگاهی ناظر بر نادانی در کار نیست و همین مسئله، مواجهه انتقادی با نادانان اجتماعی را دشوار میسازد. تحجر در اندیشۀ ملاصدرا، با تأکید بر ایدهپردازی خام، مواجهۀ نقادانه خویش را برنمیتابد و ارزیابییی غیرمنصفانه در برابر دیگران دارد. ملاصدرا به یکی از آفتهای بزرگ جزمگرویِ حاصل از نادانی پرداخته که میتـوان آن را «مُجازانـگاری عـدم تقیـد بـه اخلاقورزی بواسطۀ دستیابی به مراحل بالادستی ایمان و دینداری» نامید؛ یا بعبارتی، گسست دینداری از عقلانیت و اخلاق. این امر منجر به جمود دینی میشود. بافت دینی، عقلانی و اخلاقی است؛ ملاصدرا تلاشی گسترده در معرفی عقلانیت و اخلاق دینورزی بخرج داده و بر آسیبشناسی معرفتی و چالشهای اجتماعی برآمده از مواجهۀ نااهلان در حوزۀ دینداری تأکید بسیار دارد.
3. ملاصدرا فیلسوفی اجتماعی است و به مهمترین آسیبهای اجتماعی حوزۀ معرفت، بویژه معرفت دینی پرداخته است. او نسبت به ظهور نادانی در چهرۀ دانایی سخت هشدار میدهد و بر آن میتازد. وی فرایند شکلگیری نادانی را در حوزههای مختلف فردی و اجتماعی مورد تحلیل قرار داده است. او همچنین با تحلیل علل بازدارندۀ رسیدن نفس به حقایق، به مواردی نظیر تأثیر گناه در معرفت، عدم توجه به فرایند تولید علم و رابطۀ شبکهیی اندیشهها، حجابهای معرفتی و ساختارهای اجتماعی اشاره میکند.
4. طرح ملاصدرا برای ارائۀ راهکاری بر درمان نادانی، علاوه بر شناسایی خطاهای شناختی و انگارهیی، عمدتاً مبتنی بر زیست حکیمانه و توجه به الزامات آن در حوزۀ شناخت و رفتار اخلاقی است.
منابع
پاتوچکا، یان (1378) سقراط: آگاهی از جهل، ترجمۀ محمود عبادیان، تهران: هرمس.
پل، ریچارد؛ الدر، لیندا (1400) تفکر انتقادی، ترجمۀ اکبر سلطانی و مریم آقازاده، تهران: اختران.
پوپر، کارل ریموند (1379) سرچشمههای دانایی و نادانی، ترجمۀ عباس باقری، تهران: نی.
تاکمن، باربارا (1399) تاریخ بیخردی، ترجمۀ حسن کامشاد، تهران: کارنامه.
تای، مایکل (1393) فلسفه آگاهی، ترجمۀ یاسر پوراسماعیل، تهران: حکمت.
محققداماد، سیدمصطفی (1398) در دادگاه جهل مقدس، تهران: سخن.
ملاصدرا (1378) المظاهر الإلهیة فی أسرار علوم الکمالیة، تصحیح و تحقیق سیدمحمد خامنهای، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1381الف) کسر اصنام الجاهلیة، تصحیح و تحقیق محسن جهانگیری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1381ب) المبدأ و المعاد، تصحیح و تحقیق محمد ذبیحی و جعفر شاهنظری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1381ج) رساله سه اصل، تصحیح و تحقیق سیدحسین نصر، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1382) الشواهد الربوبیة فی مناهج السلوکیة، تصحیح و تحقیق سیدمصطفی محققداماد، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1383الف) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج1، تصحیح و تحقیق غلامرضا اعوانی،تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1383ب) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج3، تصحیح و تحقیق مقصود محمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1386الف) إیقاظ النائمین، تصحیح و تحقیق محمد خوانساری، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1386ب) المفاتیح الغیب، تصحیح و تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1389الف) أسرار الآیات و أنوار البینات، تصحیح و تحقیق محمدعلی جاودان، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1389ب) تفسیر القرآن الکریم، ج4، تصحیح و تحقیق محسن بیدارفر، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
Bowen, C. D. (1993). Francis Bacon: The temper of a man. New York: Fordham University Press.
Proctor, R. (2008). Agnotology; the Making and Unmaking of Ignorance. Stanford University Press.
شماره 113/ پاییز 1402/ صفحات 64 ـ 47