The Functional of Epithets in Hafez’s Sonnets
Subject Areas : Analysis of order texts
1 - assistant perofessor
Keywords: Hafez’s sonnets, epithets, functional, beautification, uglification, magnification,
Abstract :
Epithets are attributes that, unlike attributes in the grammatical and logical sense, have many artistic and poetic functions, and in this way, cause the poetry language to be distinguished.Hafez is superior in the discovery, construction, and use of this type of epithets, but his artistic techniques have not been well studied yet, and as a result, most of the opinions on this subject are presented just about a few of his poems; so the present paper tried to examine this issue in Hafez’ sonnetsscientifically using the content analysis. According to this paper, it has been determined that Hafez has over 1400 descriptive compositions, 560 successor attributes, and 58 descriptive groups, from which more than 480 are epithets; that is, they have aesthetic function and made the language prominence. These epithets are analyzed in this paper based on the type of function, and it has been determined that the epithets of Hafez in his sonnets have the functions of beatification (Sarve Senoubarkharaam), uglification (Dajal Fe’l Molhedolshekl), magnification (Zabaane Atashin), metaphorical (Ashke ghammaz), sarcastic(Kootah Astinaan), simile (Dele senoubari) and allegory (Adame Beheshti). Since most of them are associated with a kind of innovation and fantasizing, they have cause the poetic language to be prominent and distinguished; therefore, Hafez is a great poet in this regard. This issue can be studied on literary masterpieces such as Shahnameh and Boostan by which the different epithets can be found in literary genres.
فهرست منابع
امیری، سیدمحمد و سیدعلی محمودی لاهیجانی، (1393)، «بررسی تطبیقی صفتهای هنری در ایلیاد و ادیسة هومر و شاهنامة فردوسی»، مجلة کهننامة پارسی، سال پنجم، شمارة 2، صص 23- 44.
حافظ.شمسالدین محمد، (1374)، دیوان، به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، چاپ پنجم، تهران: اساطیر.
حمیدیان، سعید، (1383)، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، چاپ دوم، تهران: ناهید.
دهرامی، مهدی، (1394)، «نقشهای هنری صفت در ایجاد زبان ادبی، تصویرسازی و کیفیت عاطفه و اندیشه در شعر شاملو»، مجلة زیباییشناسی ادبی، شمارة 23، صص 19- 38.
شمیسا. سیروس، (1370)، بیان، تهران: فردوس و مجید.
شفیعی، محمود، (1349)، «ارزش ادبی و اهمیّت شاهنامه از نظر دستور زبان»، چاپشده در مجموعه مقالات سخنرانی و بحث دربارة شاهنامة فردوسی، تهران، ج دوم، صص127- 142.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1391)، رستاخیز کلمات (درس گفتارهایی دربارة نظریة ادبی صورتگرایان روس)، چاپ دوم، تهران: سخن.
، (1397)، این کیمیای هستی دربارة حافظ (جمالشناسی و جهان شعری)، چاپ دوم، تهران: سخن.
، (1376)، موسیقی شعر، چاپ پنجم، تهران: آگه.
، (1372)، صور خیال در شعر فارسی، چاپ پنجم، تهران: آگاه.
صفوی، کورش، (1383)، از زبانشناسی به ادبیات، جلد اول: نظم، تهران: سورة مهر.
غلامرضایی، محمد، (1387)، سبکشناسی شعر پارسی از رودکی تا شاملو، چاپ سوم، تهران: جامی.
فتوحی، محمود، (1391)، سبکشناسی، تهران: سخن.
فرشیدورد، خسرو، (1357)، در گلستان خیال حافظ، تهران: انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی.
فرشیدورد، خسرو، (1374)، «صفتهای شاعرانه در شاهنامه و مقایسة آن با آثار دیگر»، چاپشده در مجموعه مقالات کنگرة جهانی بزرگداشت فردوسی (نمیرم از این پس که من زندهام)، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران، صص 195- 210.
محمودی لاهیجانی، سیدعلی و دیگران، (1395)، «فرمولهای اسم- صفت هنری در شاهنامة فردوسی میراثی از سرودههای شفاهی در خداینامة پهلوی»، مجلة جستارهای ادبی، شمارة 193، صص 21- 51.
یوسفی، غلامحسین، (1369)، «موسیقی کلمات در شعر فردوسی»، مجلة ادبستان فرهنگ و هنر، شمارة 12، صص 8- 16.
منابع لاتین:
C. H. Holman. (1975), "A Hand to Literature", third edition. P. 201.
Erlich. Victor. (1980), "Russian Formalism, History- Doctorine",fourth ed. Mouton Publishers, the Hague, Paris, New York.P. 251.
Lemon, lee T. and MARISON, j. Rais. (1965), (translated and introduced by) Russian Formalism Criticism four Essays, University of Nebraska Press, London. P. 8.
Jean-paul Sartre. (1965), What is Literature? Tr. By Bernard, Frechtman, New York: Harper& Row. P.8.
سال سوم ، شماره 4،پیاپی 9 ، زمستان 1399
ISSN : 2645-6478
کارکردهای صفات شاعرانه در غزلیات حافظ
دکتر اصغر شهبازی1
تاریخ دریافت :01/07/1399
تاریخ پذیرش نهایی :28/09/1399
از ص 70 تا ص 90
20.1001.1.26456478.1399.3.9.5.1
چکیده
صفات شاعرانه (epithets) صفاتی هستند که بر خلاف صفات دستوری و منطقی، کارکردهای هنری و شاعرانه دارند و با ارائة جزئیاتی هنری و زیباییشناسانه از موصوف، موجب تشخّص و برجستگی در زبان شعر میشوند. از آنجا که حافظ به اذعان اغلب پژوهشگران، در کشف، ساخت و کاربرد اینگونه صفات توانا بوده، درحالیکه شگردهای هنری او در این باره بهخوبی کاویده نشده، نگارنده کوشیدهاست تا در قالب این مقاله و با استفاده از روش تحلیل محتوا، این موضوع را در غزلیات حافظ بررسی کند. بر اساس این بررسی مشخص شدهاست که حافظ بیش از 1400 ترکیب وصفی، 560 صفت جانشین موصوف و 58 گروه وصفی ساخته که از این تعداد، بالغ بر 480 صفت، از نوع شاعرانهاند؛ یعنی کارکردهای هنری و شاعرانه دارند و موجب برجستگی زبان شدهاند. این صفات در این مقاله بر اساس نوع کارکرد تجزیه و تحلیل شدهاند و مشخص شده که این صفات کارکردهای زیبانمایی (سرو صنوبرخرام)، زشتنمایی (صوفی دجالفعل ملحدشکل)، بزرگنمایی (زبان آتشین)، استعاری (اشک غماز)، کنایی (کوتهآستینان)، تشبیهی (دل صنوبری)، تلمیحی (آدم بهشتی) و ایجازی (کبک خوشخرام) دارند و چون اغلب آنها با نوعی ابداع و خیالانگیزی همراه هستند، موجب تشخّص در زبان شعر شدهاند و حافظ از این منظر نیز شاعر بزرگی است. این موضوع قابل بررسی در شاهکارهای ادبیای چون شاهنامه و بوستان است که در آن صورت، تفاوت صفات شاعرانه در انواع ادبی نیز به دست میآید.
کلیدواژهها: غزلیات حافظ، صفات شاعرانه، کارکردشناسی، زیبانمایی، زشتنمایی، بزرگنمایی.
1. مقدمه
1. 1. بیان موضوع
صفات شاعرانه یا هنری معادلی است که برای epithets در بلاغت فرنگی به کار بردهاند. (شفیعی کدکنی، 1376: 27) صفات شاعرانه کلمه یا گروهکلماتی هستند که در زبان شعر، در نقش صفت یا اسم (صفت جانشین موصوف) برای توصیف یک شخص یا پدیده به کار میروند. (C. H. Holman, 1975, p.166) این صفات بر خلاف صفات در زبان روزمره، هنرمندانه کشف یا ساخته شده و از این روی، سبب تشخّص و برجستگی در زبان شعر شدهاند.
شاعران از این صفات، برای توصیف اشخاص، اشیاء، پدیدهها و... استفاده میکنند و به ویژگیهای ظاهری (زیبایی، قدرت، مهارت و...) یا باطنی (خلق و خو، عظمت، موقعیت، اصل، نسب و...) موصوف اشاره میکنند؛ به عبارت دیگر، صفات شاعرانه به اسامی افراد، اشیاء، مکانها و... اضافه میشوند و با ارائة جزئیاتی از شخصیتها و حالات آنها، محرک تخیّل خواننده در شناخت بصری افراد و جایگاه آنها در زبان شعر میشوند.
مهمترین کارکرد صفت در زبان روزمره، تخصیص؛ یعنی خاصکردن موصوف است؛ به عبارت دیگر، صفت در زبان روزمره، موصوفِ عام را خاص میکند؛ برای مثال، «کتاب» اعمّ است، اما «کتاب سفید» اخص است؛ درحالیکه صفت در زبان شعر، علاوه بر کارکرد تخصیصی، کارکردها و مزایای دیگری نیز دارد؛ زیرا زبان شعر با زبان روزمره و کار شاعر با کار مردم عادی متفاوت است. شاعر دربهکاربردن صفات، تنها به نقش دستوری و منطقی اکتفا نمیکند و بر آن است تا با کشف و ساخت صفات شاعرانه، به زبان خود تشخّص، برجستگی و زیبایی ببخشد؛ جزئیات دقیقی از ظاهر و باطن موصوف در اختیار خواننده یا شنونده قراردهد تا خواننده با قراردادن این جزئیات در کنار هم، بتواند هویّت موصوف را در ذهن خود ترسیم کند که اگر این اتفاق روی دهد، شاعر به مقصود خود رسیدهاست.
صفات شاعرانه بر حسب اینکه کدام نوع از ویژگیها یا جزئیات موصوف را در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار دهند، کارکردهای مختلفی پیدا میکند. گاه صفت شاعرانه بر ابعاد ظاهری و زیباشناسانة موصوف تأکید میکند که در این حالت، کارکرد صفت شاعرانه، زیباسازی یا زیبانمایی است. گاه شاعر با تأکید بر ویژگیهای مشترک بین صفت و موصوف، موصوف را به صفت مانند میکند که در این صورت، صفتِ شاعرانه کارکرد تشبیهی دارد و... . ممکن است یک صفت شاعرانه هم سبب زیبانمایی شود و هم موجب تشبیه؛ به عبارت دیگر، صفت شاعرانة تشبیهی، کارکرد زیباسازی یا زیبانماییِ موصوف را هم داشتهباشد و این بدان معنی است که این موارد را به دقت نمیتوان از هم جدا کرد و اتفاقاً شاعرانهترین صفات، آنهایی هستند که چند کارکرد از این کارکردها را با هم داشتهباشند. (فرشیدورد، 1374: 196) حتی برخی از صفات شاعرانه، کارکردهای سبکشناسانه و روانشناسانه دارند و در پرتو بررسی آنها میتوان به گوشههایی از سبک و زندگی شاعران پی برد، وانگهی همة صفتهایی که شاعران میسازند یا به کار میبرند، شاعرانه نیستند و بسیاری از آنها، جزو صفات رایج زبان روزمرهاند، اما در اینجا بحث بر سر صفاتی است که هنرمندانه ساخته یا انتخاب شدهاند و آنچه را که صورتگرایان (formalism) برجستهسازی (foregrounding) مینامند، نشان میدهند.
در همین راستا و از آنجا که بسیاری از پژوهشگران و محققان آثار ادبی (شفیعی کدکنی، 1376: 27؛ فرشیدورد، 1374: 207) بیان کردهاند که حافظ یکی از شاعرانی است که با آگاهی و تسلّط بر زبان، توانستهاست صفات شاعرانة زیبایی بسازد و در اصل، بخشی از عظمت کلام حافظ، مرهون توجه به همین صفات شاعرانه است، نگارنده کوشیده است تا در قالب این مقاله، صفات شاعرانه را در غزلیات حافظ بررسی کند، با این هدف که نشاندهد حافظ با ساخت صفات شاعرانه چه هنرنماییهایی را در عرصة زبان شعر نشان داده و چه کارکردهایی را از آوردن آن صفات در نظر داشتهاست.
1. 2. پیشینه
پیشینة بحث دربارة صفات شاعرانه، به صورت عام و کلّی، به آراء و نظرات صورتگرایان، بهویژه صورتگرایان روس برمیگردد؛ زیرا ایشان جزو اولین کسانی بودند که در بررسی علل تمایز زبان شعری از زبان روزمره، صفات شاعرانه را یکی از عوامل برجستهسازی در زبان شعر معرفی کردند. (C. H. Holman, 1975, p. 201؛V. Erlich, 1980, p. 251)
در ایران، فرشیدورد (1357) و شفیعیکدکنی از اولین پژوهشگرانی هستند که دربارة صفات هنری بحث کردهاند. شفیعی کدکنی ابتدا در کتاب صور خیال در شعر فارسی (1372: 726) از صفات هنری نام برده و سپس در کتاب «موسیقی شعر» ضمن بحث از عوامل متمایزکنندة زبان شعری از زبان روزمره، در بخش عوامل زبانشناسی، از صفات هنری سخن میگوید و صفات هنری را در زبان شعر دارای مقام برجستهای میداند و معتقد است چنین صفاتی زبان را از هنجار مبتذل و عادی و قاموسی فراتر میبرد و در بسیاری از قسمتهای شاهنامه و دیوان حافظ از این خصوصیّت زبان استفاده شدهاست. (شفیعی کدکنی، 1376: 27- 28)
شفیعیکدکنی در کتاب این کیمیای هستی، در بخش «شکار منابع در دیوان حافظ» نیز با ملاک قراردادن ابیاتی از غزلیات حافظ، موضوع صفات هنری در دیوان حافظ را مطرح میکند و معتقد است بررسی جمالشناسانة این هنرسازه در دیوان حافظ نتایج سودمندی در پی دارد. (شفیعی کدکنی، 1397، ج1: 195- 199)
پس از ایشان و به صورت اخص، اثر یا مقالهای دربارة صفات شاعرانه یا هنری حافظ نوشتهنشده، اما دربارة صفات بهطور کلی و صفات هنری در شاهنامة فردوسی و آثار دیگر مقالاتی وجوددارد. از این گروه میتوان به غلامحسین یوسفی اشاره کرد که در مقالة «موسیقی کلمات در شعر فردوسی» با ارائة توضیحاتی دربارة هنرنماییهای فردوسی در عرصة زبان، صفات و ترکیبات درازآهنگ [صفات شاعرانه] شاهنامه، نظیر «برشده تیزچنگ اژدها»، «جهانگیر شیراوژن تاجبخش» و... را سبب تشخّص زبان فردوسی دانستهاست. (یوسفی، 1369: 11) موضوعی که بعدها توسط امیری و محمودی لاهیجانی در مقالة «بررسی تطبیقی کاربرد صفتهای هنری در ایلیاد و ادیسة هومر و شاهنامة فردوسی» دنبال شده و ایشان نشاندادهاند که صفات هنری به چه منظور و چگونه در شاهنامة فردوسی در مقایسه با آثار هومر بهکار رفتهاند. (امیری و محمودی لاهیجانی، 1393: 23- 44) مقالة امیری و محمودی لاهیجانی از مقالاتی است که تعریف نسبتاً دقیقی از صفات هنری ارائه میکند و کارکردهای موفقیتآمیز آن را در شاهنامة فردوسی نشانمیدهد. محمودی لاهیجانی و دیگران در مقالة دیگری با عنوان «فرمولهای اسم- صفت هنری در شاهنامة فردوسی میراثی از سرودههای شفاهی در خداینامة پهلوی» مجدداً به این موضوع پرداختهاند. (محمودی لاهیجانی و دیگران، 1395: 21- 51)
سعید حمیدیان نیز در کتاب درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی به قدرت اطلاعبخشی صفات هنری در شاهنامة فردوسی اشاره میکند و معتقد است این گونه صفات، کلام را موجزتر میکنند و چون تأثیر آنها از صفات ساده بیشتر است، فردوسی مکرّر از آنها استفاده کرده است، چنانکه بارها «بیننده» را به جای «چشم»، «گوینده» را به جای «زبان»، «میوهدار» را به جای «درخت» و «بور»، «ابرش»، «چرمه» و «دیزه» را به جای «اسب» به کار بردهاست. (حمیدیان، 1373: 436- 437)
از دیگر تحقیقات مرتبط با این موضوع، مقالة «صفات شاعرانه در شاهنامه و مقایسة آن با آثار دیگر» از خسرو فرشیدورد است که نویسنده در آن تصویر روشنی از برخی از کارکرد صفات شاعرانه در شاهنامة فردوسی ارائه کرده و نتیجه گرفتهاست که زیباترین صفات شاعرانه را باید در شعر حافظ یافت. (فرشیدورد، 1374: 195- 210)
از آنجا که در اغلب این آثار، به قابل بررسیبودن صفات شاعرانه در اشعار حافظ اشاره شده و پژوهش جامعی در این باره صورت نگرفتهبود، نگارنده بر آن شد تا در قالب این مقاله، پس از تعریف صفات شاعرانه، صفات شاعرانه را بر اساس نوع کارکردشان در غزلیات حافظ بررسی کند. در این بررسی، ملاکهای شاعرانهبودن صفات، داشتن کارکردهای ادبی، جنبة برجستگی در زبان و بدیعبودن است.
1. 3. اهداف و روش پژوهش
اهداف اصلی این مقاله، استخراج صفات شاعرانة حافظ، تحلیل آنها از منظر کارکردشناختی و تبیین جایگاه حافظ از این نظر است. روش تحقیق در این پژوهش، از نظر ماهیّت کتابخانهای و از نظر رویکرد، تحلیل محتواست؛ به این صورت که پس از تعریف صفات شاعرانه، غزلیات حافظ به منظور استخراج صفات، ترکیبات وصفی و گروههای وصفی بررسی شدهاند. پس از استخراج کلیة صفات، از بین آنها، صفات شاعرانه بر اساس ملاکهای گفتهشده، انتخاب شدهاند و سپس بر اساس نوع کارکرد، طبقهبندی و تجزبه و تحلیل شدهاند. روش استخراج شواهد، نمونهگیری خوشهای یا تصادفی نبوده و نگارنده کل غزلیات حافظ را برای این منظور بررسی کرده تا بتوان به نتایج تحقیق اطمینان بیشتری پیدا کرد و همچنین بتوان آن را دربارة آثار ادبی دیگر نیز صورت داد.
2. بحث اصلی: صفات شاعرانه و کارکردهای آنها در غزلیات حافظ
چنانکه در مقدمة این مقاله اشاره شد، کارکرد صفت در دستور زبان و منطق، تخصیص است، اما وقتی صفت در زبان شعر به کار میرود، نباید انتظار داشت که خواست شاعر از آوردن صفت همان باشد که در دستور زبان وجود دارد. میدانیم که شعر نوعی معماری در زبان است. بارها گفتهاند و خواندهایم که شاعر در هنگام سرودن شعر، بیرون از زبان میایستد، کلمات را میبیند، لمس میکند، میسنجد و درنهایت به بهترین شکل و در مناسبترین جای سخن خود به کار میبرد. (Sartre, 1965, p.8.) از این منظر، شاعر نخست ویژگیهای یک شخص، شیء یا پدیده را درک میکند؛ خصوصیات و ویژگیهای بارز ظاهری و باطنی او را شناسایی میکند و آن گاه با تسلط بر زبان، برای آن خصوصیات، صفت یا صفات شاعرانهای میسازد و در زبان شعر خود به کار میبرد؛ صفت شاعرانهای که دربردارندة زیباترین، تأثیرگذارترین و مهمترین ویژگیهای موصوف است و از این روی، تصویری زیبا از موصوفِ حاضر یا غایب در ذهن خواننده یا شنونده ایجاد میشود. برای مثال، حافظ از ویژگیهای «شراب»، «کهنگی» و «سرخبودن» را در نظر دارد، اما نمیگوید «شراب سرخ کهنه»، بلکه میگوید: «پیر گلرنگ من»؛ یعنی «شراب» که به اعتبار کهنگی، پیر و به اعتبار سرخی، گلرنگ است و اینگونه زبان شعر خود را تعالی میبخشد. (شفیعیکدکنی، 1376: 27-28)
کارکردهای صفات شاعرانه متعدد است؛ البته همة صفات، کارکرد توصیفی دارند، اما خواست سخنور از آوردن صفات شاعرانه صرفاً توصیف یا تخصیص (محدودکردن موصوف) نیست و شاعر در فکر آن است تا با آوردن یک یا چند صفت شاعرانه، شالودهای از هویّت موصوف در ذهن مخاطب ایجاد کند و او را با خود همراه و همدل کند و این معنی وقتی شکل میگیرد که صفت شاعرانه، بدیع، تازه و تأثیرگذار باشد و در عینیتبخشی به موصوف نقش داشتهباشد.
نگارنده با این تعریف از صفات شاعرانه، غزلیات حافظ را بررسی کرده و آن صفات را استخراج کرده و آنگاه آنها را بر اساس نوع کارکردشان در زبان شعر، تقسیمبندی نموده و نشان دادهاست که حافظ، اغلب صفات شاعرانه را در کارکردهایی همچون زیبانمایی، زشتنمایی، بزرگنمایی، استعاری، کنایی، تشبیهی و... به کار برده و با این کار، هم تداعی معانی را مقدور ساخته و هم موجب زیبایی، خیالانگیزی و تأثیرگذاری کلام خود شدهاست، تا جایی که میتوان گفت، در بخشهای زیادی از غزلیات حافظ، راز زیبایی، تأثیرگذاری و ماندگاری در همین کاربرد صفات شاعرانه است. به طور خلاصه میتوان گفت از مجموع 1424 ترکیب وصفی، 565 صفت جانشین موصوف و 58 گروه وصفی موجود در غزلیات حافظ، 483 صفت شاعرانه و هنریاند؛ یعنی ملاکهای گفتهشده برای صفات شاعرانه را دارا هستند. اما چند نکتة قابل ذکر: یکی اینکه همة صفات شاعرانه، کارکرد توصیفی دارند و درواقع کارکردهای زیبانمایی، بزرگنمایی و... همراه با کارکرد توصیفی است و حتی کارکردهای تشبیهی و استعاری نیز در بیشتر موارد با زیبانمایی همراهاند. دوم اینکه صفت شاعرانه در معنای اعم شامل صفات، گروههای وصفی و گاه گروههای قیدی میشود و نباید آنها را صرفاً با ملاکهای دستوری سنجید.
2. 1. کارکرد زیبانمایی
در زبان حافظ، هر واژهای که در زنجیرة کلام جایگرفته، کارکرد جمالشناسانه دارد، اما در اینجا و دربارة صفات شاعرانه یا هنری باید گفت که حافظ با هنرمندی و تسلّط بر زبان، هم در ساخت صفات شاعرانه مهارت داشته و هم در بهکاربردن آنها در زنجیرة کلام؛ بهگونهای که میتوان گفت اصلیترین کارکرد صفات شاعرانه در غزلیات حافظ، کارکرد زیبانمایی یا زیباسازی موصوف است، از مجموع 483 صفت شاعرانه، 179 صفت در کاربرد زبیاسازی به کار رفته است، به این معنی که خواست حافظ از آوردن آن صفات، نشاندادن جلوههایی از زیباییهای ویژة موصوف است، بهگونهای که چند حس از حواس خواننده، با خواندن شعر درگیر میشود و قوة خیال او به کار میافتد و شعر تأثیر خود را بر روح و روان او بر جای میگذارد.
وقتی حافظ، «لب» معشوق را در زیبایی به «لعل» مانند میکند، خودِ همین تشبیه، رنگ و شکل مشبه را در ذهن مخاطب ترسیم میکند و آن گاه که صفت شاعرانة «دلکش» را نیز به دنبال آن میآورد، این زیبایی چند برابر میشود و این زیبایی دربارة «خندة دلآشوب» و «رفتن خوش» و «گام آرمیده» نیز صدق میکند:
آن لعل دلکشش بین وان خندة دلآشوب |
| وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده |
و در بیتِ
نرگس مست نوازشکن مردمدارش |
| خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد |
نیز صفات شاعرانة «مست»، «نوازشکن» و بهویژه «مردمدار» مایة زندگیبخشی به کلمة نرگس شدهاند و آنچه در مصراع دوم آمده، این زیبایی را چند برابر کردهاست. در ابیات زیر نیز صفات «شاهین شهپر»، «خوشخرام»، «شکّردهان»، «سیمین بناگوش» و «خوش کشیده» از صفات شاعرانهای هستند که در کارکرد زیبانمایی به کار رفتهاند:
همای زلف شاهین شهپرت را ای کبک خوشخرام کجا میروی بایست ساقی شکّردهان و مطرب شیرینسخن ببرد از من قرار و طاقت و هوش لفظی فصیح شیرین قد بلند چابک |
| دل شاهان عالم زیر پر باد غرّه مشو که گربة عابد نماز کرد همنشینی نیککردار و ندیمی نیکنام بت سنگیندل سیمین بناگوش رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده |
از آنجا که حجم مقاله اجازة نقل ابیات بیشتری را نمیدهد، شواهددیگر، بدون ذکر ابیات نقل میشود: سرو صنوبرخرام (ص 102)، ساقی پریپیکر (103)، گیسوی شکندرشکن (106)، زلف گرهگیر (109)، سرو سیماندام (ص 110)، شهسوار شیرینکار (113)، شمشاد خانهپرور (115)، زلف خماندرخم (116 و 176)، بت شیریندهن (120)، چشم مست میگون (122)، زلف عنبرافشان (124)، نرگس فتّان (133)، نرگس جمّاش (134 و 163)، عبارت شیرین دلفریب (139)، قد دلجو (157)، ماه خورشیدنما (159)، نرگس جادو (168)، می صبحفروغ (175)، رخ مهرفروغ (192)، یار پریچهره (194)، سرو چمان (197)، ساقی سیمساق (197)، چشم جادوانة مست (209)، شاهد نازکعذار عیسی دم (212)، چشم جادوانة عابدفریب (215)، لب شیرین شکّربار (226)، لولی سرمست شنگول (242)، محبوب کمانابرو (262)، عشوة شیرین شکّرخای (246)، ساقی شکّردهان (259)، طایر فرخپی فرخندهپیام (259)، بت شیرینحرکات (275)، حسن روزافزون و بیپایان دوست (283)، تذرو خوشخرام (284)، ساقیان سروقد گلعذار (291)، زلف بیقرار (308)، نرگس پرخواب مست (309)، طرّة مشکسای (318)، یاقوت جانفزا (326)، شمشاد خوشخرام (326)، شرب زرکشیده (326)، حدیث سحرفریب خوش (329)، شاهد مطبوعشمایل (347)، لب میگون (348)، ساعد سیماندام (353)، لعل روحفزا (360) و... .
در همین کارکرد، حافظ با توانایی بالا، تنوع صفات را هم در نظر داشته و برای موصوفات مختلف، صفات شاعرانة گوناگون آوردهاست. او بدون آن که گرفتار تکرار شود برای زلف یا طرّه یا مو، صفات مشکین (ص 97)، شبرنگ (104)، پریشان (103)، گرهگشا (112)، عبیرافشان (121)، دلکش (124)، معنبر (125)، دوتا (129)، عنبربو (146)، درهم (148)، پرشکن (197)، هندو (208)، طرّار (227)، عنبرافشان (242)، عنبرشکن (243)، سمنسای (246)، مشوّش (268)، سرکش (293)، بیقرار (308)، مشکبار (321)، بهتاب (352) را آورده و برای چشم، صفات خماری (104)، مست (122)، میگون (122)، جهانبین (137)، شهلا (142)، جادو (143)، ذوفنون (149)، خوش (156)، مخمور (160)، دلکش (174)، رعنا (180)، شوخ (187)، گهربار (208)، فتّان (133)، جمّاش (134)، غمپرست (251)، بیمار (260)، پرخمار (308)، دلفریب (327) را برگزیده است و برای باده یا می نیز، صفات لعلفام (100)، مست (104)، ناب (118)، فرحبخش (135)، سالخورده (140)، خوشگوار (127)، ارغوانی (146)، نوشین (181)، بیغش (202)، مستانه (193)، دلیر (243)، مغانه (217)، گلگون (298) و ریحانی (357) را ساخته و این هنرمندی را دربارة «حسن»، «لب»، «خال»، «خط»، «مژگان»، «قد»، «روی» و «ابروی» معشوق نیز نشان دادهاست.
2. 2. کارکرد زشتنمایی
در این کارکرد، هدف حافظ از آوردن صفات شاعرانه، زشتنمایی یا زشتنشاندادن موصوف است. در غزلیات حافظ، 53 صفت شاعرانه در این کارکرد آمدهاست. میدانیم که در شعر حافظ، «صوفی»، «واعظ» و «زاهد» نکوهیدهاند. حافظ با تأکید بر جنبههای منفی صوفیان و زاهدان و با ساخت صفات شاعرانة، نگاه درونی خود را به این دو گروه (صوفیان و زاهدان) بازتاب دادهاست، وقتی حافظ، صوفی را با صفات «دجالفعل»، «ملحدشکل» و... توصیف میکند، کارکرد این دو صفت، زشتنمایی است:
کجاست صوفی دجالفعل ملحدشکل یارب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی ساقی بیار آبی از چشمة خرابات |
| بگو بسوز که مهدی دینپناه رسید از مستیاش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند دود آهیش در آیینة ادراک انداز نه آن گروه که ازرقلباس و دلسیهاند ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند تا خرقهها بشوییم از عجب خانقاهی |
در غزلیات حافظ، دنیا و اجرام فلکی نیز با صفات شاعرانهای آمدهاند که کارکرد آنها، زشتنمایی است:
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست جهانِ پیر رعنا را ترحّم در جبلّت نیست جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکشفریاد |
| کی طمع در گردش گردون دونپرور کنم ز مهر او چه میپرسی درو همت چهمیبندی که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم (همان: 286) |
موارد دیگر" جهان سستنهاد (114)، چرخ سفلهپرور (127)، چرخ شعبدهباز (179)، دهر دونپرور (241)، فلک پیر ژندهپوش (245)، فلک حقّهباز (164)، اختر بدمهر (210) و حسود مه چرخ (165)
ارباب دهر، یار نامهربان، رقیب جفاکار، کلک و... نیز گاه با صفات شاعرانهای میآیند که کارکرد آن صفات، زشتنمایی است: ارباب بیمروت دهر (121)، ارباب بیمروت دنیا (218)، یار نامهربان مهرگسل (140)، رقیب دیوسیرت (99)، کلک زبانبریدة حافظ (168)، کلک بریدهزبان بیهدهگو (124)، چشم آلودهنظر (234)، چشم تردامن (274)، دل خامطمع (226)، چشم آلودهنظر (234)، نرگس چشمدریده (161)، خرقه تردامن (329)، سجاده شرابآلوده (325) و... .
حافظ گاه خود را نیز با صفاتی توصیف میکند که نشان میدهند که او در تمام طول زندگی، یا دستکم بخش اعظمی از زندگی، با دلشکستگی، فقر و مسکنت دست به گریبان بودهاست، او در صفحات 107، 129، 142، 154، 155، 160، 161، 261، 276، 340 و 342 از دیوان، خود را با صفات «خستهدل»، «دلخسته»، «دلشکسته»، «دردمند»، «غمگین» و «تنها» توصیف میکند و در صفحات 112، 116، 121، 125، 148، 153، 304، 311 و 370 با صفات «مسکین» و «درویش» و در صفحات 133، 151، 207 و 216 با صفت «دلسوخته» و گاه خود را با صفاتی توصیف میکند که به بخش یا بخشهایی از زندگیاش دلالت می کنند. او در صفحات 104، 160، 167، 178 و 261 خود را با صفات «ضعیف»، «پیر»، «بیمار» و در صفحات 125، 193، 214 و 290 با صفات «گدا» و «راهنشین» و فقط در صفحات 113، 231، 267، 273، 278، 299 و 319 است که خود را با صفات «خوشگو»، «خوشنالحان»، «شیرینسخن»، «خوشآواز» و «خوشلهجه» خواندهاست.
حافظ در صفحة 159 دیوانش، خود را «درگاهنشین» خوانده و در یک موضع (ص 311) خود را «پشمینهپوش» نامیده و در صفحات 240 و 314 خود را «شبخیز» و «شبزندهدار» و در صفحات 186 و 332 «خلوتنشین» معرفی کرده که درصد این صفات نسبت آن صفات، درصد کمی است. شاید مرور این صفات و تأمل در آنها، در شناسایی دوران زندگی حافظ سودمند باشد.
حافظ بخت، دست، بازو و قامت خود را نیز با صفات نکوهیده توصیف کردهاست: بخت پریشان (108)، طالع بیشفقت (169)، بخت گرانخواب (275)، دست کوتاه (108)، بازوی بیزور (241) و قامت ناساز بیاندام (130)
حافظ گاهی کارکردهای زیبانمایی و زشتنمایی را در یک بیت آوردهاست، چنانکه در بیت زیر «شورانگیز» برای زیبانمایی آمده، اما «دروغوعده»، «قتالوضع» و «رنگآمیز» کارکرد زشتنمایی دارند:
دلم رمیدة لولیوشیست شورانگیز |
| دروغوعده و قتالوضع و رنگآمیز |
2. 3. کارکرد بزرگنمایی (تجسم و اغراق)
در این کارکرد، هدف حافظ از آوردن صفت شاعرانه، تجسم اغراقآمیز صفتی است که به موصوف نسبت دادهاست. در این کارکرد، شاعر یک یا چند صفت از مهمترین صفات موصوف را کشف میکند و آن گاه برای آنها، صفات شاعرانه و اغراقآمیز میسازد، به این منظور که خواننده یا شنونده بهتر بتواند آن ویژگی یا صفت موصوف را در ذهن خود مجسّم کند. وقتی حافظ، صفت شاعرانة «آتشین» را برای «زبان» خود به کار میبرد، هدفش این است که وانمود کند با داشتن چنین زبان و بیان قویای، سخنش تأثیر کافی بر جای نمیگذارد:
میان گریه میخندم که چون شمع اندرین مجلس |
| زبان آتشینم هست لیکن درنمیگیرد |
یا در ابیات زیر:
دردمندیّ من سوختة زار و نــــــــــزار باز کش یکدم عنان ای تُرک شهرآشوب من تیر عاشقکش ندانم بر دل حافظ که زد بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه می صوفیافکن کجا میفروشند |
| ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست تا ز اشک و چهره راهت پر زر و گوهر کنم این قدر دانم که از شعر ترش خون میچکد تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم که در تابم از دست زهد ریایی |
که کارکرد صفات «سوخته»، «زار»، «نزار»، «شهرآشوب»، «عاشقکش، «تر»، «خورشیدکلاه»و «صوفیافکن» غالباً تجسم اغراقآمیز صفاتِ موصوفات است.
از مواردی که تجسّم و اغراق از راه صفات شاعرانه تقویت میشود و به اوج میرسد، در پی هم آوردن چند صفت (تنسیقالصفات) برای موصوفی واحد است. صفات شاعرانة پیدرپی، تصویر دقیقتری از شخص، شیء یا پدیده در ذهن خواننده یا شنونده ایجاد میکنند و در عینیتبخشی و ملموسکردن اندیشههای شاعرانه نقش بهسزایی دارند. حافظ با آگاهی از این موضوع، در غزلیات خود، صفات زیبایی خلق کردهاست:
بادة گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب ما بیغمان مست دل از دست دادهایم زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز سوی من وحشیصفت عقلرمیده |
| نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما همراز عشق و همنفس جام بادهایم پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست وان کس که چو ما نیست درین شهر کدام است آهوروشی کبکخرامی نفرستاد |
حافظ در بیش از 31 موضع از غزلیاتش، صفات شاعرانه را با این کارکرد (بزرگنمایی) آوردهاست: آه آتشناک (102)، فکر جگرسوز (104)، خمار صدشبه (108)، سیل اشکبار (141)، موج خونفشان (157)، دوای جگرسوز (159)، درد جانسوز (166)، ترک شهرآشوب (280)، آه خونافشان (279)، مه خورشیدکلاه (282) و آه آتشین (340)
2. 4. کارکرد استعاری
این کارکرد و کارکرد تشبیهی به نوعی با کارکردهای توصیفی و زیبانمایی همراهاند، با این تفاوت که در این کارکرد، صفت شاعرانه به موصوف بیجان، شخصیّت و جان میبخشد، به دیگر سخن، صفت شاعرانه یکی از صفات یا ویژگیهای مشبهٌبه محذوف است و از این رهگذر، استعارة مکنیّه به وجود میآید و در شعر حیات و حرکتی تأثّیرگذار ایجاد میشود. چنانکه حافظ در بیت زیر، صفت «غمّاز» را برای «اشک» آوردهاست:
اشک غمّاز من ار سرخ برآمد چه عجب |
| خجل از کردة خود پردهدری نیست که نیست |
تشبیه «مژگان» به «ناوک» قبل از حافظ هم سابقه داشتهاست، اما وقتی حافظ آن را با صفات «دلدوز» و به ویژه «مردمافکن» (در کنار چشم) به کار میبرد و از طرف دیگر او را در مصراع اول به «مردمی» سوگند میدهد، کارکرد استعاری صفات شاعرانه نشان از تسلط حافظ بر زبان دارد:
به مردمی که دل دردمند حافظ را |
| مزن به ناوک دلدوز مردمافکن چشم |
موارد دیگر:
تا دلهرزهگرد من رفت به چین زلف او دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن زلف دلدردش صبا را بند بر گردن نهاد خونم بریخت وز غم عشقم خلاص داد چنگ خمیدهقامت میخواندت به عشرت لعل سیراب بهخونتشنه، لب یار من است |
| زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند ابروی کماندارت میبرد به پیشانی با هواداران رهرو حیلة هندو ببین منتپذیر غمزة خنجرگذارمت بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
حافظ در بیش از چهل جا از غزلیات خود، صفات شاعرانه را در این کارکرد آوردهاست: لب روحبخش (113)، آه عذرخواه (112)، چشم بادهپیما (177)، چشم پرنیرنگ (196)، دهان تنگحوصله (210)، غمزة شوخ (227)، طرّة طرّار (227)، لعل روانبخش (238)، زلف سرکش (272)، نسیم عطرگردان (297)، چشم شیرگیر (313)، اشک حرمنشین (248)، دل کارافتاده (119)، زلف گرهگشا (122)، زمانة خونریز (116) و... .
شفیعیکدکنی دربارة کارکرد استعاری صفات شاعرانه مینویسد: «صفات شاعرانه گاه در حوزة استعاره قرارمیگیرند و گاه نه و اگر هم در حوزة استعاره قرارگیرند، باز تا حدی به این قلمرو [epithets] مربوط است.» (شفیعیکدکنی، 1376: 27) در غزلیات حافظ در چند موضع، صفات شاعرانه با کارکرد استعاری، در اصل جانشین موصوفاند:
پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان با صبا در چمن لاله سحر میگفتم |
| رخصت خُبث نداد ار نه حکایتها بود که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان |
موارد دیگر: شوخ سربریده (161)، عیّار شهرآشوب (157)، فلاطون خمنشین (233)، ترک دلسیه (119)، پیر منحنی (362) و سیهکاسه (110)
2. 5. کارکرد کنایی
میدانیم که کنایه از حیث دلالت مکنیٌبه (معنای ظاهری) بر مکنیٌعنه (معنای مقصور) بر سه قسم است که یکی از آن سه قسم، آن است که مکنیٌبه صفت یا گروه وصفیای باشد که باید از آن، متوجه موصوف شویم. (شمیسا، 1370: 236) به عبارت دیگر در این نوع از کنایه، صفت یا گروه وصفی میگوییم و از آن موصوف را اراده میکنیم. در این معنی حافظ با آوردن صفت به جای موصوف آن هم با بسامد بالا (565 صفت) مهمترین کارکرد این صفات؛ یعنی کارکرد کنایی را در نظر داشته و با این کار به زبان خود تشخص ویژهای بخشیدهاست، چون آوردن صفت به جای موصوف از عوامل تشخّص زبان است. وقتی شاعر به جای آوردن موصوف یا نامبردن صریح از موصوف، صفت یا صفات او را ذکر میکند و یافتن آن موصوف را بر عهدة خواننده یا شنونده میگذارد، قوة تخیل مخاطب را تحریک میکند و نوعی همحسی ایجاد میشود، بهویژه انکه شاعر صفتی را جانشین موصوف کند که از برجستهترین، زیباترین، ملموسترین و مهمتریت صفات موصوف باشد و در عینیتبخشی به موصوف نقش داشتهباشد.
حافظ با علم به این موضوع، صفات شاعرانة زیبایی را ساختهاست که آن صفات، کنایه از موصوفاتی هستند. چه صفاتی زیباتر از «شمشادقدان» و «شیریندهنان» میتوانند به جای زیبارویان یا معشوقگان به کار رود:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان |
| که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان |
موارد دیگر:
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست بالابلند عشوهگر نقشباز من بر جهان تکیه مکن ور قدحی میداری چشمم از آینهداران خط و خالش گشت |
| سهیقدان سیهچشم ماهسیما را کوتاه کرد قصة زهد دراز من شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان لبم از بوسهربایان بر و دوشش باد |
مثالهای بیشتر: دُردکشان (101)، خانهپروردی (103)، زهدفروشان گرانجان (106)، چمنآرای جهان (108)، گوشهنشینان (118)، شادخواران (147)، سیاه کمبها (155)، گمشدگان لب دریا (170)، دلفریبان نباتی (181)، خرقهپوش (189)، سیاه کج (197)، نودولتان (201)، ازرقپوشان (203)، دلقپوش صومعه (223)، کارساز بندهنواز (231)، نادران دوران (239)، غریب بلاکش (220)، قاطعان طریق (222)، کجطبعان دلکور (241)، کمانابروی کافرکیش (248)، بالابلندان (267)، زنجیرمویی (267)، شوریدهسران (278)، خجستهطالع فرخندهپی (284)، کوتهآستینان (314)، سیمبران (342)، سنگیندلان (370)، بیزبانان (330)، خامان رهنرفته (335)، طغرانویس مشکین مثال تو (317)، سیهچشمان کشمیری (336)، بیخبران (342)، ماهسیمایی (370)، سبزخطی (370) و... .
در این موارد، شاعر به جای نامبردن صریح از معشوق و یا ممدوح، با آوردن یکی از صفات برجستة وی، آن هم به شکل هنری و شاعرانه، هم ایجاز را در سخن رعایت میکند و هم سبب خیالانگیزی شعر میشود.
2. 6. کارکرد تشبیهی
در این کارکرد، از ترکیب صفت شاعرانه و موصوف، تشبیهی به وجود میآید؛ به عبارت دیگر، صفت شاعرانه مشبهٌبه موصوف است که چون شاعرانه و بهزیبایی انتخاب شده، سبب زیبایی و خیالانگیزی شعر میشود. وقتی حافظ میگوید:
دل صنوبریم همچو بید لرزان است |
| ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست |
«دل» را به «صنوبر» مانند کرده و «صنوبری» صفت شاعرانهای است که برخی از ویژگیهای مشبه (شاید شکل و اندازه و...) را آشکار میکند و این موضوع سبب زیبایی سخن میشود؛ وانگهی هر صفت شاعرانه در کارکرد تشبهی چون موجب تجسم و اغراق هم میشود، تأثیر سخن را چند برابر میکند.حافظ در بیش از 30 بیت از غزلیات خود صفات شاعرانه را در کارکرد تشبیهی ساخته است که به چند مورد از آنها اشاره میشود:
نماز در خم آن ابروان محرابی ور چو پروانه دهد دست فراغبالی |
| کسی کند که به خون جگر طهارت کرد جز بدان عارض شمعی نبود پروازم |
اغلب صفات شاعرانة تشبیهی حافظ از راه اشتقاق، با وندها و شبهوندهای تشبیهی از جمله «وش»، «گون»، «وار»، «سان» و «صفت» ساخته شدهاند: تلخوش (99)، صوفیوش (303)، مهوش (276)، پریوش (268)، شاهوش (156)، لولیوش (235)، لعلگون (291)، میگون (122)، گلگون (251)، حبابوار (153)، شکستهوار (152)، مرغسان (274)، آدمصفت (372)، لالهصفت (180)، شاهینصفت (271)، ذرهصفت (289)، طوطیصفت (300)، وحشیصفت (150) و برخی هم از راه ترکیب ساختهاند: صنوبرخرام (102)، سیماندام (101)، پریپیکر (103)، پریچهره (194)، سیمساق (197)، کمانابرو (262) و ماهرخ (188)
چند مورد دیگر از صفات تشبیهی حافظ: می لعلی (122)، دست بلورین (190)، جام هلالی (261)، لعل بادهفروش (266)، حور پریوش (268)، شراب ارغوانی (297)، ارغنونساز فلک (298) در مواردی هم خود صفت شاعرانه، نوعی تشبیه است. مثلاً در ترکیب «ماه کمانابرو»، خودِ «کمانابرو» با نوعی تشبیه همراه است، همین طور رومی ماهمنظر (308)، یار گلاندام (183)، اشک گلگون (251)، بت ماهرخ (188)، دختر گلچهر رز (233) و... .
بخشی از صفات تشبیهی غزلیات حافظ را گروههای وصفی تشکیل میدهند. گروه وصفی به گروهکلمهای میگویند که در نقش صفت به کار میرود. (فرشیدورد، 1374: 208) چنانکه «چون ارغوان» در بیت زیر:
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند |
| کانکس که پختهشد می چون ارغوان گرفت |
یا «چون کمندش» در بیت زیر:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا |
| سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت |
موارد دیگر: اشک چو گلنار (128)، قدح آینهکردار (226)، مرقع رنگین چو گل (221)، طبع چون آب (236)، زلف چو زنجیر (290)، ابروی چو محراب (362) و ... .
2. 7. کارکرد تلمیحی
در این کارکرد، چون صفت شاعرانه با توجه به زمینهای تاریخی و روایی ساخته شده و جزوی از یک بافت تلمیحی است، باعث تشخّص و برجستگی زبان میشود. وقتی حافظ، صفت «هزارساله» را برای «کام» میآورد و آن را در کنار «نوح» و «طوفان» قرار میدهد، زیبایی کلام چند برابر میشود:
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان |
| بلا بگــــــردد و کام هزارسالــــه برآید (حافظ، 1374: 219) |
یا «محمود» در بیت زیر:
محمود بود عاقبت کار در این راه |
| گر سر برود در سر سودای ایازم |
موارد دیگر: ماه کنعانی (101)، خضر فرخپی (185)، نغمة داوودی (188)، آدم بهشتی (276)، انفاس عیسوی (362)، صید بهرامی (241)، زهرة چنگی (241)، مریخ سلحشور (241)، انفاس عیسوی (362)، یوسف مصری (361)، جمشید همایونآثار (216)، آصف جماقتدار (291)، خسرو شیرین (189)، قند مصری (242)، کاکل ترکانه (257) و فرهاد دلافتاده (363)
2. 8. کارکرد ایجازی
صفت اگر از راه اشتقاق یا ترکیب ساخته شده باشد، سبب ایجاز در کلام میشود، چون هر صفت مفردی معادل گروهکلمه یا جملهوارهای است که آن گروهکلمه یا جملهواره از آن صفت، بلندتر است و این یکی دیگر از کارکردهای صفات، بهویژه صفات شاعرانه است و یکی از راههای ایجاد ایجاز در کلام است. وقتی حافظ صفت «خوشخرام» را برای «کبک» میآورد، علاوه بر زیبانمایی، کارکرد ایجازی نیز دارد، چون «خوشخرام» معادل «خوشخرامنده» یا «کسی که به خوشی و زیبایی میخرامد» است:
ای کبک خوشخرام کجا میروی بایست |
| غرّه مشو که گربة عابد نماز کرد |
اغلب صفات شاعرانة حافظ کارکرد ایجازی هم دارند و این بدان معنی است که زیبایی صفت شاعرانه در آن است که دو یا چند کارکرد از کارکردهای یادشده را داشته باشد. موارد دیگر: مردمدار (148)، صنوبرخرام (102)، پریپیکر (103)، خانهپرور (115)، عنبرافشان (124)، خورشیدنما (159)، مهرفروغ (192)، عابدفریب (215)، شکرخای (246)، مشکسای (318)، دلکش (326)، جانفزا (326)، روحفزا (360) و ... .
مروری بر صفات شاعرانة حافظ نشان میدهد که حافظ در کشف، ساخت و کاربرد صفات شاعرانه کمنظیر است. اغلب صفات شاعرانة حافظ با ابداع و نوآوری همراه هستند و صفاتی چون گنهفرسای (318)، پیر خراباتپرور (271)، کاسهگردان (233)، گوشکشیده (197)، هرزهگرد (197)، مهرفروغ (192)، صافی بیغش (181)، صاحبعیار (179)، یکجهت حقگزار (179)، صبحفروغ (175)، سعادتپرتو (128) و برازندة ناز، صنوبرخرام، خوشنسیم و عطرگردان از صفات بدیعی شعر اویند؛ وانگهی نمیتوان این بحث را به پایان برد و از کارکردانمایشی (دراماتیک) صفات شاعرانة حافظ سخن نگفت. حافظ در بیشتر موارد صفات شاعرانه را بهگونهای میسازد و به کار میبرد که علاوه بر گفتن، نشان میدهد. او میخواهد محبوبی را توصیف کند که «مست» است و «قدحی در دست» دارد، اما با سحرآفرینی در کلام آنچنان این موضوع را بیان میکند که مخاطب آن صحنه را در مقابل خود مجسّم میکند:
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
|
| مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
حافظ با تسلط بر زبان، غزلی دارد که در آن انواعی از صفات در کارکردهای مختلف دیدهمیشود. در این غزل، صفات «رفته»، «آبزده»، «شیرینکار»، «خندان» کارکرد زیبانمایی دارند. صفات «مفلس»، «شرابزده» و «خوابزده» کارکرد زشتنمایی دارند. صفات «بیدار» و «خوابزده» برای «دولت» و «بخت» کارکرد استعاری دارند. صفات «مغبچگان» و «خمارکش» کارکرد کنایی دارند، چون جانشین موصوفاتی شدهاند؛ وانگهی بیان مناظرهای نیز همراه این صفات شده و شاعر به جای اینکه بگوید، نشان دادهاست و این مهمترین کارکرد صفات شاعرانه در شعر است:
درِ سرای مغان رُفته بود و آبزده |
| نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده |
نتیجهگیری
در این مقاله، صفات شاعرانه در غزلیات حافظ استخراج و بررسی شدهاند. صفات شاعرانه، بر خلاف صفات در معنای دستوری، کارکردهای هنری و شاعرانه دارند و با ارائة تصاویری هنری و زیباییشناسانه از موصوف، موجب تشخّص و برجستگی زبان شعر میشوند. از آنجا که حافظ به اذعان اغلب پژوهشگران، در کشف، ساخت و کاربرد اینگونه صفات سرآمد بوده، درحالیکه شگردهای هنری او در این باره بهخوبی کاویده نشده، این مقاله کوشیده شده تا با استفاده از روش تحلیل محتوا، انواع صفات شاعرانة در غزلیات حافظ نقد و بررسی شوند. بر این اساس مشخص شده است که در غزلیات حافظ، بالغ بر 1400 ترکیب وصفی، 565 صفت در جایگاه موصوف و 58 گروه وصفی به کار رفته که از این تعداد حدود 483 صفت، از نوع شاعرانه و هنریاند؛ یعنی موجب تشخّص و برجستگی زبان شعر شده و کارکردهای هنری داشتهاند. در این مقاله این صفات بر اساس نوع کارکرد طبقهبندی و بررسی شدهاند و مشخص شدهاست که حافظ از آوردن این صفات شاعرانه، اهداف شاعرانه و هنری خاصّی را در نظر داشتهاست، گاه هدف حافظ از آوردن صفت شاعرانه برای موصوف، زیبانمایی موصوف بودهاست، مانند «دلآشوب» برای «خنده» (خندة دلآشوب) و گاه هدف او زشتنمایی موصوف بوده، مانند «دجالفعل» و «ملحدشکل» برای «صوفی» (کجاست صوفی دجالفعل ملحدشکل...) و گاه کارکرد بزرگنمایی داشته، مانند «آتشین» برای «زبان» (... زبان آتشینم هست لیکن درنمیگیرد) و گاه کارکرد استعاری را منظور داشته، مانند «غماز» برای «اشک» (اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب...) و گاهی کارکرد کنایی را در نظر داشته که در این مقام اغلب صفات شاعرانه جانشین موصوف یا موصوفاتی شدهاند، مانند «کوتهآستینان» به جای «صوفیان» (... درازدستی این کونهآستینان بین) و گاه کارکرد تشبیهی داشتهاند، مانند «صنوبری» برای «دل» (دل صنوبریم همچو بید لرزان است) و گاه کارکرد تلمیحی داشتهاند، مانند «بهشتی» برای «آدم» (من آدم بهشتیام اما در این سفر...) و در بیشتر اوقات کارکرد ایجازی هم داشتهاند. بر این اساس در این مقاله مشخص شدهاست که حافظ در کشف، ساخت و کاربرد صفات شاعرانه، بسیار توانا بوده و بخش اعظمی از زیبایی سخن او نیز در گرو توجه به همین صفات شاعرانة متنوع و بدیع بودهاست. این موضوع قابل بررسی در شاهنامة فردوسی و بوستان سعدی نیز هست که در آن صورت تفاوت صفات شاعرانه در انواع ادبی نیز آشکار میشود.
منابع
امیری، سیدمحمد؛ محمودیلاهیجانی، سیدعلی (1393) «بررسی تطبیقی صفتهای هنری در ایلیاد و ادیسة هومر و شاهنامة فردوسی»، مجلة کهننامة پارسی، سال پنجم، شمارة 2، صص 23- 44.
حافظ، شمسالدین محمد (1374) دیوان، به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی ، تهران: اساطیر.
حمیدیان، سعید (1383) درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران: ناهید.
دهرامی، مهدی (1394) «نقشهای هنری صفت در ایجاد زبان ادبی، تصویرسازی و کیفیت عاطفه و اندیشه در شعر شاملو»، مجلة زیباییشناسی ادبی، شمارة 23، صص 19- 38.
شمیسا، سیروس (1370) بیان، تهران: فردوس و مجید.
شفیعی، محمود (1349) «ارزش ادبی و اهمیّت شاهنامه از نظر دستور زبان»، چاپشده در مجموعه مقالات سخنرانی و بحث دربارة شاهنامة فردوسی، تهران، ج دوم، صص127- 142.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1391) رستاخیز کلمات (درس گفتارهایی دربارة نظریة ادبی صورتگرایان روس)، تهران: سخن.
شفیعی کدکنی، محمدرضا 1397) این کیمیای هستی دربارة حافظ (جمالشناسی و جهان شعری)، تهران: سخن.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1376) موسیقی شعر ، تهران: آگه.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1372) صور خیال در شعر فارسی ، تهران: آگاه.
صفوی، کورش (1383) از زبانشناسی به ادبیات، جلد اول: نظم، تهران: سورة مهر.
غلامرضایی، محمد (1387) سبکشناسی شعر پارسی از رودکی تا شاملو، تهران: جامی.
فتوحی، محمود (1391) سبکشناسی، تهران: سخن.
فرشیدورد، خسرو (1357) در گلستان خیال حافظ، تهران: انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی.
فرشیدورد، خسرو (1374) «صفتهای شاعرانه در شاهنامه و مقایسة آن با آثار دیگر»، چاپشده در مجموعه مقالات کنگرة جهانی بزرگداشت فردوسی (نمیرم از این پس که من زندهام)، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران، صص 195- 210.
محمودیلاهیجانی و همکاران (1395) «فرمولهای اسم- صفت هنری در شاهنامة فردوسی میراثی از سرودههای شفاهی در خداینامة پهلوی»، مجلة جستارهای ادبی، شمارة 193، صص 21- 51.
یوسفی، غلامحسین (1369) «موسیقی کلمات در شعر فردوسی»، مجلة ادبستان فرهنگ و هنر، شمارة 12، صص 8- 16.
منابع لاتین:
C. H. Holman. (1975). "A Hand to Literature", third edition. P. 201.
Erlich. Victor. (1980). "Russian Formalism, History- Doctorine",fourth ed. Mouton Publishers, the Hague, Paris, New York.P. 251.
Lemon, lee T. and MARISON, j. Rais. (1965), (translated and introduced by) Russian Formalism Criticism four Essays, University of Nebraska Press, London. P. 8.
Jean-paul Sartre. (1965), What is Literature? Tr. By Bernard, Frechtman, New York: Harper& Row. P.8.
The Functional of Epithets in Hafez’s Sonnets
Asghar Shahbazi2
Abstract
Epithets are attributes that, unlike attributes in the grammatical and logical sense, have many artistic and poetic functions, and in this way, cause the poetry language to be distinguished.Hafez is superior in the discovery, construction, and use of this type of epithets, but his artistic techniques have not been well studied yet, and as a result, most of the opinions on this subject are presented just about a few of his poems; so the present paper tried to examine this issue in Hafez’ sonnetsscientifically using the content analysis. According to this paper, it has been determined that Hafez has over 1400 descriptive compositions, 560 successor attributes, and 58 descriptive groups, from which more than 480 are epithets; that is, they have aesthetic function and made the language prominence.
These epithets are analyzed in this paper based on the type of function, and it has been determined that the epithets of Hafez in his sonnets have the functions of beatification (Sarve Senoubarkharaam), uglification (Dajal Fe’l Molhedolshekl), magnification (Zabaane Atashin), metaphorical (Ashke ghammaz), sarcastic(Kootah Astinaan), simile (Dele senoubari) and allegory (Adame Beheshti). Since most of them are associated with a kind of innovation and fantasizing, they have cause the poetic language to be prominent and distinguished; therefore, Hafez is a great poet in this regard. This issue can be studied on literary masterpieces such as Shahnameh and Boostan by which the different epithets can be found in literary genres.
Keywords: Hafez’s sonnets, epithets, functional, beautification, uglification, magnification
[1] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فرهنگیان، شهرکرد، شهرکرد، ایران. asgharshahbazi88@gmail.com
[2] . Assistant Professor Farhangian University.Shahrekord, Iran..// Email: asgharshahbazi88@gmail.com