A man in a cage summarizes naturalism
Subject Areas : Critique of texts
1 - دانشگاه محقق اردبیلی
Keywords: Naturalism, A Man in a Cage, Sadegh Chubak, A Story,
Abstract :
As a literary school, in the middle of the nineteenth century, naturalism opened up a new hinge to the artist in France, where the hero of the story was no longer a romantic man, not even a realist man, but a more humane, more subtle human being than that It can even be in the outside world; that is, an animal in the form of a human being that manifests itself in particular in difficult circumstances. This school has come to be found all over the world, among which Sadegh Chubak is one of the emblems who have been kidnapped by others in drawing up a jade-filled atmosphere from Jabrust. In this article, which analyzes the style of Chubak, we sought to discover the naturalistic elements in Chubak's story. The result of the study shows that almost all the principles of this school in the works of Chubak can be seen as determinism, Yas and Vanamidi, followed by absurdism, the use of colloquial language, anti-morality, religious unreliability, the cost of living animals And in contrast to the degradation of a human-animal-level human being, he is one of the characteristics that he finds in most of his stories. But in the meantime, the story of "Man in a Cage," he extracts all the features of the school of naturalism, which we have examined in this article
انوشه،حسن،(1381)، فرهنگ¬نامه ادبی فارسی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- پیروز،غلامرضا، (1386)، «درون¬مایه¬های داستان¬های چوبک با تکیه بر رمان سنگ صبور»، پژوهش¬نامه علوم انسانی، ش54، صص176-155.
- ثروت، منصور، (1385 )، آشنایی با مکتب¬های ادبی، تهران: سخن.
- چوبک، صادق، (1385)، انتری که لوطیش مرده بود و داستان¬های دیگر،(به انتخاب: کاوه گوهرین)، چاپ دوم، تهران: نگاه.
- حائري، شهلاو جعفري، سعدي،(1389)، «صادق چوبک، فراسوي ناتوراليسم»، قلم، دوره 5، شماره 11، صص84-73.
- حسینی، سید رضا،(1376)، مکتب¬های ادبی، چاپ یازدهم، تهران: نوبهار.
- درویش، مجید، (1390)، چوبک و ناتورالیست، تهران: فردوس.
- دست غیب، عبدالعلی، (1378)، نقد آثار صادق چوبک، تهران:ایما.
- دهباشی، علی، (1380)، یاد صادق چوبک، تهران: ثالث.
- زرشناس، شهریار، (1389)، پیش¬درآمدی بررویکردها و مکتب¬های ادبی، چاپ دوم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- شریفیان، مهدی و فرامرز رحمانی، (1392)،«تحلیل عناصر ناتورالیستی در داستان¬های محمود دولت¬آبادی»، نشریه ادب فارسی، ش1،صص168-149.
- شمیسا، سیروس، (1390)، مکتب¬های ادبی، چاپ چهارم، تهران: قطره.
- فورست،لیلیان و اسکرین، پیتر، (1389)، ناتورالیسم،(ترجمه:حسن افشار)، چاپ سوم، تهران: مرکز.
-کادن، جی.ای،(1380)، فرهنگ ادبیات و نقد،(ترجمه: کاظم فیروزمند)، تهران: شادگان.
- مشتاق¬مهر،رحمان،(1390)، «مطالعه شکلی و ساختاری داستان¬های کوتاه چوبک»، ادبیات پارسی معاصر پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، ش1، صص131-117.
سال دوم ، شماره 2 ، بهار 1398
ISSN : 2645-6478
«مردی در قفس»عصارهی ناتورالیسم چوبک
ندا نبی زاده اردبیلی1
تاریخ دریافت : 19/11/1397
تاریخ پذیرش نهایی : 25/12/1397
20.1001.1.26456478.1398.2.2.11.6
چکیده
ناتورالیسم که به عنوان مکتبی ادبی، در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه سر برآورد دریچهای نو به روی هنرمند گشود که در آن قهرمان داستانش دیگر نه انسانآرمانی رمانتیک بود نه حتی انسان عادی رئالیستی بلکه انسانی پستترو پلیدتر از آنچه حتی در جهان بیرون میتواند باشد؛ یعنی حیوانی در شکل انسان که پلیدی خود را بویژه در شرایط دشوار بروز میدهد. این مکتب در سراسر جهان پیروانی یافت که در این میان صادق چوبک از مقلدانی است که در ترسیم فضای یاسآلود آکنده از جبر و ستم، گوی سبقت از دیگران ربوده است. در این مقاله که به شیوهی تحلیلی به بررسی داستان چوبک پرداختهایم در پی کشف عناصر ناتورالیستی در داستان او بودهایم. نتیجه حاصل از بررسی نشان میدهد که تقریبا تمامی اصول این مکتب را در آثار چوبک میتوان دید جبرگرایی، یاس وناامیدی وبه دنبال آن پوچگرایی، استفاده از زبان محاوره، ضدیت با اخلاق، بیاعتقادی مذهبی، بهادادن به حیوانات و در مقابل تنزل دادن مقام انسانی در حد حیوان از ویژگیهایی است که در اکثر داستانهای او به چشم میخورد. ولی در این میان داستان «مردی در قفس» او عصاره تمام ویژگیهای مکتب ناتورالیسم است که ما در این مقال به بررسی این ویژگیها پرداختهایم.
واژه های کلیدی: ناتورالیسم، مردی در قفس، صادق چوبک، داستان.
مقدمه
ناتورالیسم یا طبیعیگرایی یا طبیعت باوری در اصل اصطلاحی است که از فلسفه به ادبیات راه یافته است. «در فلسفه براساس این اعتقاد تمام پدیده های هستی، در طبیعت و در محدودهی دانش عملی و تجربی جای دارند و هیچ چیز در وراء ماده وجود ندارد. این نوع از اعتقاد فلسفی و حتّی اصطلاح آن سابقهی بسیار کهن دارد که در معنای ماده باوری و ماتریالیسم یا هر نوع اعتقاد به اصالت امور دنیوی مورد بحث اصل فلسفه بوده است؛ کما اینکه در زبان فرانسوی و انگلیسی، ناتورالیست به معنای پژوهندهی طبیعی است.»(ثروت،1385: 121) این مکتب که از نیمهی دوم سدهی نوزدهم تا اوایل سدهی بیستم میلادی رواج یافت:
«بر پایهی نظریهی فلسفی طبیعتباوری قرارداشت و عصیانی بود در برابر ذهنیگرایی و مکتب واقعگریزی رمانتیسم. با اندکی تامل در شرایط سدهی نوزدهم به روشنی به عوامل پیدایی این مکتب میتوان پیبرد. این قرن، دورهی آشوبهای سیاسی، تحولات اقتصادی واجتماعی، پیشرفتهای سریع در عرصههای گوناگون علمی و صنعتی و از همه مهمتر انقلاب صنعتی بود که چهرهی اروپا وآمریکای شمالی را دگرگون کرد. در کنار نفوذ فیلسوفان مادهباور materialist و عقلباورrationalist، پیشرفتهای نوین علمی آن زمان نیز از دیدگاههای گوناگون بر شکلگیری این مکتب تاثیر گذاشتند که از مهمترین آنها باید به نظریههای زیستی داروینDarwin (1809-1882)، نظریههای اگوست کنت Auguste Comte، فیلسوف فرانسوی(1798-1857)و نظریههای کلودبرنارClaude Bernard، فیزیولوژیدان فرانسوی (1813-1878)اشاره کرد.» (انوشه،1331:1381).
این تحولات و پیشرفتها، فکر زولا_ پدر مکتب ناتورالیسم_ را به خود مشغول میکند. از این رو او روش وارد کردن شیوههای علوم طبیعی به ادبیات و استفاده از اطلاعات تازهای که این علوم به دست میدهند را پیشنهاد میکند و از این طریق تحولی بنیادین در نحوهی تولید و ارائهی آثار ادبی ایجاد میکند. او در بیان کار نویسندگان معتقد است:« اکنون علم وارد قلمرو ما میشود. ما رماننویسان در این مرحله از کارمان تشریحکنندگان وضع فردی و اجتماعی بشریم. همانطور که فیریولوژیدان دنبالهی کار فیزیکدان و شیمیدان را گرفته است، ما هم با مشاهدات و تجاربمان کار فیزیولوژیدان را دنبال میکنیم.» (حسینی،404:1376) بنابراین از این زمان به بعد علمیکردن ادبیات و واردکردن اصول علمی به دنیای هنر، وجههی همت همه پیروان زولا قرار میگیردکه در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
پیشینه تحقیق
در زمینه ناتورالیستگرایی چوبک، مقاله های مختلفی نوشته شده است که ما به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم.
قملاقی و سلامت(1396) در مقاله«تطبیق مولفههای ناتورالیسم با آثار صادق چوبک» کوشیدهاند با روشی تحلیلی و توصیفی تاثیر ناتورالیسم را بر آثار داستانی چوبک بررسی کنند. نتیجه حاصل از بررسیهای آنها نشان میدهد که ناتورالیستی که در آثار چوبک نمویافته است با ناتورالیسم زولا و دیگر پیروان این مکتب متفاوت است. نگاه ویژه او به زنان و کودکان در معرض آسیب جامعه حائز اهمیت است. کاربست عنصرسیال ذهن در نمایش ذهنیت شخصیتهای داستان در ترسیم بیش از پیش سیاهیها و پلیدیهای جامعه بسیار موثر واقع شده است که در نوع خود بینظیر است.
حیدری و غفاری(1394) در مقاله« آنیمیسم و پیوند آن با ناتورالیسم در آثار صادق چوبک» با بررسیهای خود به این نتیجه رسیدهاند که آنیمیسم در آثار این نویسنده، از حد آرایهای ادبی فراتر رفته، زیرساختهای ناتورالیستی اندیشهی مؤلف را بازگو میکنند. جبرگرایی، بیپردهگیهای اخلاقی، مذهبستیزی، بدبینی و سیاهاندیشی و عینتگرایی، ازجمله مؤلفههای ناتورالیسم هستند که چوبک آنها را با پیوندی ظریف با آنیمیسم، به تصویر میکشد. او در این مرحله متوقف نمیشود و با عدول از برخی از این اصول، نثری مخیّل و شاعرانه پدید میآورد.
حسنزاده و جمعه(1392) در مقاله«ناتورالیسم و فابل با نگاهی به آثار صادق چوبک» معتقدند که داستانهاي چوبک مستقیم یا غیرمستقیم دربارهی احوال حیوانات حرف میزنند.با دقّت در این داستانها به اندیشهی چوبک که تحت تأثیر جامعهی عصر خویش است، پی میبریم. جامعهاي که مقهور استبداد دهههاي بیست و سی است و ظلم و بیداد، فقر و نکبت، اسارت و فلاکت از زندگی مردمش میبارید.واضح است که حیوانات در قصههاي این عصر، حضور فعالی خواهند داشت. هم به عنوان نماد و تمثیل و هم به عنوان عضوي از جامعه که در کنار آدمها زندگی میکنند و همنشین آنها میشوند و در واقع، جایگزین انسانهایی که باید باشند.
حائری و جعفری(1389) در مقاله «صادق چوبک، فراسوي ناتوراليسم» معتقدند که هر چند در آثار چوبک برخی ویژگیهای ناتورالیستی همچون: به كارگيري شخصيتهايي از طبقات پست جامعه، موضوعاتي چون فقر و فساد و زبان گفتاري دیده میشود ولی او نوآوریهایی هم در آفرینش داستانهایش دارد که سبک او را فراناتورالیستی جلوه میدهد.
در این میان اثری که به بررسی مستقل داستان«مردی در قفس» پرداخته باشد دیده نشد.
بحث و بررسی
ناتورالیسم ادبی
اگر بخواهیم از بعد ادبی ناتورالیسم را بررسی کنیم باید گفت ناتورالیسم تاکنون در عرصهی ادبیات دو معنی پیدا کرده است: نخست معنی واژگانی کلمه است به معنی دوست داشتن طبیعت و وابستگی واظهار عشق به انواع مظاهر آن، این قبیل طبیعتگرایی بهویژه در کار شاعران در هر دورهای امکان ظهور یافته است. دوّم در معنی و مفهوم مکتبی ادبی؛ فرهنگ کادن در این مورد آورده است «شایستهتر آنکه این اصطلاح را در مورد آن دسته از آثار ادبی باید مورد استفاده قرار داد که از روشهای رئالیستی به همراه اشکال فلسفی ناتورالیسم بهره میگیرند. عقیدهای که معتقد است هرآنچه حیات و وجود دارد جزئی از طبیعت است و میتواند نه به واسطهی علل ماوراء طبیعی و روحانی بلکه به علل و اسباب مادی و طبیعی توضیح داده شود.» (کادن ،261:1380)بنابراین درادبیات، ناتورالیسم به معنای توضیح و تشریح اوضاع کلی انسان در بستر شرایط جبری زمان و مکان (محیط) و بر پایهی وراثت است.
البته باید توجه داشت که «حضور صرف برخی از نکات از قبیل: زاغه نشینی، الکلی بودن یا انحطاط جنسی و حتی ضداخلاقیگری و لاادریگری که غالبا مورد عنایت نویسندگان ناتورالیست است در هر زمان نمیتواند دلیل برانتساب آن اثر بدین مکتب باشد، بلکه ناتورالیسم حقیقی در ادبیات، دست کم به همان اندازه که در گرو موضوع است به روش کار نیز بر میگردد. ما تنها موقعی میتوانیم از آثار ناتورالیستی سخن بگوئیم که نویسنده با عینیگرایی یک دانشمند تحلیلگر به موضوع بپردازد.» (حسینی،122:1376). ناتورالیسم ادبی تاکید ویژهای برتشریح دقیق، جزئی و به تعبیرخود «عینی» واقعیت دارد. نویسنده، مشاهدهگر طبیعت است که باید به طور دقیق به ثبت مشاهدات خود به روش علمی، بپردازد. «ناتورالیسم و رئالیسم ادبی درتقلیل معنای «واقعیت » به سطح محبوس و ناسوتی اتفاق نظر دارند.»(زرشناس، 1389: 95) شاید از همین رو باشد که گروهی ناتورالیسم را گونهای از رئالیسم افراطی پنداشتهاند. چنان که شمیسا اذعان داشته: «ناتورالیسم دو بحث دارد: یکی همان بحث مکتب رئالیسم است منتها با این فرق که در ناتورالیسم تکیه بیشتر بر نشان دادن زشتیها است و با این اعتبار فلوبر و صادق چوبک را هم ناتورالیست خواندهاند. دیگر بحث در روش وعقاید امیل زولا است یعنی ناتورالیسم حقیقی که ده سال بیشتر(1890-1880) رواج نداشت و طرفداران چندانی نیافت»( شمیسا،98:1390)؛ باید توجه داشت که درتشریح عین معنای ناسوتی، رئالیستها عمدتا بر جنبههای اجتماعی و پرورش شخصیت داستانی درتعامل با محیط اجتماعی تاکید دارند و ناتورالیستها بر وجه بیولوژیک و زیست شناختی این«واقعیت»و نقش عوامل بیولوژیک و وراثت در پرورش شخصیت داستانی.
نظری اجمالی به داستانهای چوبک ویژگیهای ناتورالیستی آن را آشکار میسازد. هر چند گروهی مخالف چنین برداشتی از آثار او هستندو معتقدند او نویسندهای رئالیست است نه ناتورالیست. چنان که خانلری میگوید:«این مکتب ناتورالیسم که به غلط چوبک را به آن میبندند یک امتداد مبالغهآمیز از رئالیسم است. چوبک را به غلط به این مکتب(ناتورالیسم)میبندند »(دهباشی،90:1380)یا پیروز معتقد است: «چوبک در آثار خودبه تجسم و توصیف برشها و مقاطعی حساس از زندگی میپردازد. زندگی انسانهایی که نه بازیچهی جبر فیزیولوزیکی و بیولوژیکی بلکه بیشتر در چنبر جبر اجتماعی و اقتصادی گرفتار آمدهاند.از این رو باید چوبک را نویسندهای به تمام معنا رئالیست دانست نه ناتورالیست»(پیروز،156:1386) ؛ اما نشانههای پیروی از مکتب ناتورالیسم در آثار چوبک آشکارتر از آن است که بتوان منکر آن شد. باید گفت در هر یک از آثار داستانی او میتوان نشانههایی از ناتورالیستی بودنش را یافت اما در این میان داستان «مردی در قفس» او یک تمایز برجسته با دیگر آثار او دارد زیرا به زعم ما این اثر عصاره ناتورالیسم اواست. تقریبا تمامی اصول اعتقادی طبیعتگرایان در این داستان جمع شده است. ما در این پژوهش برآنیم تا یک یک این نشانهها را آشکار کرده و توضیح دهیم.
سبک داستانپردازی چوبک:
مهمتریم مشخصهای که در نگاه نخست به داستانهای چوبک جلب توجه میکند، گزیدن افراد خاص به عنوان قهرمان داستان است. چوبک، قهرمانان داستانهای خود را بیشتراز میان افراد عامی که مشخصهای از طبقه خود هستند و یا رخساره خاص انسانی دارند برگزیده است. مانند خدیجه درگورکنها. آثاراو شخصیتهایی را ارائه میدهد که برای زنده ماندن جدال میکنند. اما «این شخصیت های برگزیده یک مشکل اساسی دارند و آن برآورده نشدن خواستهها و تمایلات جنسیشان است. تقریبا در تمامی داستانهای چوبک، انسان یک موجود بدبخت فلکزدهای است که خواست غریزی او هیچگاه_ یا دست کم اغلب مواقع_ برآورده نشده وهمواره این خواست به صورت عقدهای در وجود او باقی مانده و در مواقعی خاص سر بر میآورد و طغیان میکند. از این رو در بیشتر قصههای چوبک، زیبایی و عشق، چرکین شده است. پیوند زن و مرد از دیدگاه زیستی و تشریحی دیده میشود نه از دیدگاه عاطفی آن.»(دست غیب،176:1387) اشخاص او تب وتاب خواننده را درهیچ زمینهای به اندازهی تصور جنسی برنمی انگیزد. یک گرایش تهوعآور به جنبههای پست زندگی دارند. «کلمات وافکارشان هیچ نیرویی را در وجود آدمی برنمیانگیزند جز شهوت و این لابد به درد مردان و زنان پیر میآید که با داستانهای او خود را سرگرم و ارضا کنند.» (دهباشی،30:1380) انگیزه فعالیت آدمهای داستانی او بیشتر جنسی است. البته در آثار او فقر و رنج خانه بهدوشی نیز تصویر شده است؛ اما به گونهای است که درخواننده هیچ انگیزهای برای مبارزه با فساد و فقر بوجود نمیآورد. «این اصرار بر جنبهی زشت زندگی او را به پوچگرایی میکشاند. او در بسیاری ازقصههای خود، ما را به دامان تیرهای میبرد که درآن سوی آن نه پرتوی از زیبایی به چشم میخورد نه راه رستگاری به چشم میآید.»(دست غیب،166:1387) انتقادی که از لحاظ علّی بر داستانهای چوبک وارد است اغراقآمیز بودن موقعیت و خصوصیات شخصیتها است. به سختی میتوان مابه ازائی خارجی برای شخصیتهای چوبک پیداکرد. نویسنده در نشان دادن زشتی، تنهایی، نادانی، ترسخوردگی و فقرزدگی شخصیتهایش اغراق میکند تا حسی را که میخواهد به خواننده منتقل کند. از سویی دیگر اکثر داستانهای کوتاه چوبک با«برشهای زندگی» سروکار دارند.این داستانها نه تنها جلوهها و تجسمهای حیات انسانی، بلکه زندگی حیوانات نیز میباشند. البته این هم به سبب رویآوردن به توصیف و ارائهی گزارشگونهی زندگی در داستانها است. «نویسنده در داستانهایش مانند دوربینی عمل میکند که واکنش و صدای اقشارگوناگون مردم را در برابر واقعهای واحد ثبت میکند. در این قطعات هیچگونه حادثه یا اتفاقی جالب و غیرعادی وجود ندارد و فقط بعدی از زندگی طبقه یا گروهی، بدون هیچ اظهارنظر و نتیجهگیری خاص نمایش داده میشود. شاید به همین دلیل است که در نگاه نخست، برخی چنین قطعاتی را اصلا داستان نمیدانند.» (مشتاقمهر،122:1390)
چوبک زشتی و فساد را مصوّرمیسازد و سپس خود را کنار میکشد. او دیدگاهی یکجانبه به واقعیتها دارد و منحصرا هراس، دورافتادگی و زشتی را نشان میدهد؛ «او توصیف میکند اما در توصیف خود عوامل تباهی را نشان نمیدهد. گویا تجسم فساد و زشتی را به خودی خود کافی میشمارد.»(دست غیب،172:1387) باید توجه کرد لحن بیطرفانه چوبک در ترسیم رویدادها دال بر واقعگرایی او نیست بلکه نشاندهندهی دیدگاه تک بعدی او است. او همچنین گاهی با آوردن واژهها و صحنههای زشت در قصهای که به خودی خود دارای جنبهی تراژدیک نیرومندی است اثر واقعی و فاجعهآمیز آن را از میان برمیدارد. «مثلا در داستان گورکنها، خدیجهی آبستن که از ده رانده شده و در تنهایی، نوزادش را به دنیا میآورد. برای پرهیز از بدنامی بیشتر، نوزاد را زنده به گور میکند. در ادامه داستان شاهد پیداشدن جسد نوزاد هستیم؛ داستان در اینجا خاتمه یافته است اما چوبک به این اکتفا نمیکند و ادامه میدهد:«افسر...تکمه شلوارش را بازکرد و تو گودال شاشید». گرایش او به اوصاف زشت سبب شده که او حس همدردی و همبستگی انسانی را انکارکند.»(همان:163) او گاهی از ترسیم این حوادث زشت فراتر میرود و به داوری ارزشی دست میزند اما او در داوریهایش همانند توصیفاتش یک جانبهنگر است. چنانکه از زبان احمدآقا میخوانیم:«تموم این شمشیرزنیها و آدمکشیها.....برای به نوارسوندن پایینتنهها بوده.»(همان:173)
موارد اشاره شده تقریبا تمامی ویژگیهای سبکی چوبک بود. ما در تحلیل داستان منتخب چوبک، این ویژگیها را بیشتر تشریح خواهیم کرد.
بررسی داستان«مردی در قفس»
داستان «مردی در قفس»، زندگی مردی به نام سیّد حسن را تشریح میکند. مردی افسرده و گوشهنشین که بعد از مرگ همسرش سودابه، برای غلبه بر غم از دست دادن او، به تریاک و الکل پناه برده است. تمام داستان به شرح زندگی این مرد با ماده سگش_راسو_ اختصاص یافته است. سید حسن بعد مرگ سودابه تمام محبت خود را به پای این سگ میریزد ولی در انتهای داستان شاهد بریدن این سگ از صاحبش و روی آوردن او به سگ نر ولگرد میشویم. در واقع تمام این مقدمهچینی و پرحرفی چوبک برای بیان صحنه آخر داستان است و بس؛ یعنی غریزه جنسی حیوان. اکنون برای بررسی داستان به تکتک آراء ناتورالیستها اشاره کرده و داستان را بر پایه آنها تحلیل میکنیم:
جبرگرایی یا دترمنیسم:
زولا میگفت که «نویسنده باید به اکتشافهای داروین و برنار یعنی نظریهی اصل انواع، قاطعیت تاثیر محیط و قوانین وراثت توجه کند و او با در نظرگرفتن آرای این دو دانشمند چنین فرض میکند که دنیای بشری نیز تابع همان جبری است که بر سایر موجودات حکم فرما است و از سویی، به پیروی از برنار، همهی احساسات و افکار آدمی را نتیجه مستقیم تغییرهایی میداند که در ساختمان جسمانی او بوجود میآید که خود ساختمان جسمانی نیز بر مبنای قوانین وراثت، به او رسیده است.»(فورست و اسکرین ،45:1389) از دیدگاه ناتورالیستی «انسان، حیوان منفعلی است که در برابر نیروهای طبیعی و محیطی از سرنوشت مقدر خود نمیتواند بگریزد. در ناتورالیسم، آدمی موجودی است که از سائقهای غریزی قوی برانگیخته است و از فشارهای اقتصادی درمانده. به عبارت دیگر، او زیر سلطهی نیروهای بیرونی(اجتماع و طبیعت) و نیروهای درونی(توارث و ناخوآگاهی) است و هرچند در برابر آنها واکنش نشان میدهد، در مورد آنها اختیاری از خود ندارد و نمیتواند به میل خود، آنها را تغییر دهد.»(انوشه،1332:1381) به عبارتی دیگر، در نگاه علمی به طبیعت، نوعی قانون از پیش تعیین شده ملاحظه میشود که تکلیف همه اجزای هستی از قبل روشن شده است. در این دیدگاه هیچ بخش از طبیعت، قدرت گریز از این قانون را ندارد. به طور طبیعی انسان و مکان زیست وی یعنی جامعه و تمامی حرکات آن دو خارج از این قانون ازلی و ابدی نمیتواند باشد، به این معنی که در مجموعهی ریخت ظاهری انسان، خلقیات، رفتارها و اعتقادات وی در همه جا، جای پای وراثت حضور دارد یا در باب اخلاقیات و ارزش ها، افراد محصول اجباری محیطهای خود هستند واختیاری از خود ندارند. ر.چیس مینویسد: «در آیین ناتورالیستی فرض بر این است که تقدیرگاهی از بیرون بر شخص تحمیل میشود. بنابراین قهرمان رمان ناتورالیستی بیشتر در اختیار شرایط است تا خودش. در واقع غالبا به نظر میرسد که اصلا خودی ندارد.»(فورست و اسکرین،27:1380)
نخستین نشانهی جبرگرایی در این داستان در عنوان آن مشهوداست؛ «مردی در قفس». قفس نماد گرفتاری است و کسی که در حبس است طبیعتا فردی محدود و در مضیقه خواهد بود. او انسانها و به تبع آن شخصیت محوری داستانش را محکوم به زندگی میخواند نه کسی که فرصت زیستن یافته است؛ «نیم قرن پیش از این درلاهور به دنیا آمده و زجر کشیده و پای چپش را از بالای زانو بریدهاند سودابه را ازدست داده واکنون هیچ کس را دراین دنیا ندارد ... و محکوم است که زندگی کند.»(چوبک،38:1385)
او انسان را موجودی مجبور تلقی میکند که در عملکرد خود کاملا بیاختیار است؛ و به ازای درد و رنجی که متحمل میشود بهرهای از زندگی خود نمیبرد؛ «به این قلمتراش علاقه و هم کینه شدیدی داشت خودش هم نمیدانست که چرا آن را دزدیده بود.»(همان:39)
«این آدم ناقص الخلقه (تاثیر وراثت ) و واخورده هم مثل تمام مردم درمقابل احتیاجات طبیعی خودش زبون وبیچاره بود. مجبور بود که به کمک چوب زیربغل کوتاهی که همیشه گوشه مستراح نکیه داده بود روی یک پا بنشیند و آن چه را که با لذت و حرص خورده بود با اکراه پس بدهد.»(همان: 39 ).
این احساس زبونی همواره با انسان ناتورالیستی هست و سبب افسردگی او میشود: «من نفرین شده هستم اگه من اقبال داشتم که سودابه به اون نازنینی از دستم نمیرفت.اگه من اقبال داشتم تو این دنیای گل وگشاد دلم را به تو تنها خوش نمیکردم که تو هم سر بدر بشی و فیلت یاد هندستون کند.»(همان:44)
ضدّیت با اخلاق:
که نتیجه طبیعی اعتقاد به جبرعلمی است؛ وقتی انسان محصول تکامل انواع، وراثت و محیط باشد ارزش های اخلاقی مفهوم خود را از دست خواهند داد. «نویسنده ناتورالیست با تصویرشخصیتها، ارزشهای اخلاقی حاکم بر جامعه یا ارزشهای دینی را زیر سوال میبرد و از همین جا تعارض با اخلاقگرایان پدید میآید. ناتورالیستها پای در عرصههایی گذاشتند که روزگاری اخلاق ورود به آنها را ممنوع میدانست به عبارت بهتر ادبیات پیش از ناتورالیسم، ادبیاتی باحیا و شرمآلود بود.»( ثروت،1385: 139- 132) «ناتورالیسم به صورت قیامی علیه پیشداوریها و قراردادهای اخلاقی و مذهبی پا به میدان میگذارد. سانسوری را که جامعه بر بخشی از مظاهر طبیعت و زندگی اعمال کرده است درهم میشکند. ناتورالیستها چیزهای ننگآلود، مضحک، شرمآور و حقیرشدن عشق بر اثر سودجوییها را به کرسی اتهام مینشانند و نخستینبار عشق به صورت خواست جسمانی و جنسیت به عنوان یک تجربهی مشروع درآثارشان مطرح میشود.»(حسینی،412:1376) همین بیتوجهی به اخلاق و توصیف صحنههای شرمآور است که سبب حضور افراد پست و گاه اخلاقستیز در آثار ناتورالیستی میشود. انسانهای مطرودی که بعضا قهرمان اصلی رمانها میشوند. «باید توجّه داشت که مفهوم Nature در این مکتب، تفاوتهایی با مفهوم «طبیعت» در زبان فارسی دارد. در اینجا Nature نقطه مقابلculture است و ناظر بر طبع و سرشت بدوی ، غیرفرهنگی و خالص انسان دارد. در واقع آنها به انسان از موضع طبیعتش مینگرند نه از موضع فرهنگیش»(شریفیان و رحمانی،154:1392) پس طبیعتا از چنین انسانی نباید انتظار اخلاق و فرهنگ چندانی داشت.
زشتنگاری ویژگی برجستهی این داستان است. استفاده ازکلمات رکیک و ناپسند و اصرار به کاربرد آنها از یک سو و پرداختن به خواسته ها وتمایل جنسی از سوی دیگر در این داستان به شدت فاحش و آشکاراست. اصرار چوبک بر ترسیم فضای مستراح -به قول خودش -چندشآور و تهوع برانگیز است. «او را میدید که دزدانه و با ترس پوزهی درازش را در مدفوع او فرو میبرد و با قیافه تقصیرکار و گدامنشی از آن میخورد وسبیلش را حرکت میداد.»(چوبک،50:1385)
چنین تصور میشود که بیزاری نویسنده از زندگی سبب شده است که او تمام تلاش خود را برای زشت جلوه دادن زندگی به کار بگیرد. توصیف صحنههای تهوعبرانگیز در این داستان نیز یکی از نمونههای این تلاش نویسنده است.
پرداختن به مسائل جنسی یکی دیگر از حریمشکنیهای چوبک است. اگر چوبک در داستانهای دیگر خود مثل زیر چراغ قرمز ، گورکنها و... میل شدید جنسی انسانها را با جزئیات تشریح میکند، در این داستان این تمایل در وجود راسو- سگ سیدحسن – جان میگیرد به گونهای که قسمت پایانی داستان با وصف راسو و گرایش او به سگان ولگرد خاتمه مییابد. او نه تنها تمایل جنسی را مهمترین دغدغهی وجودی آدمی میداند بلکه آن را یگانه عامل تمایز انسان از دیگر موجودات میداند.«من نباید حیوونو اذیتش کنم او هم مثه همه آدما شهوت داره اینم کم کم داره آدم میشه»(همان:50)
فضای یاسآلود داستانها و رنگ باختن عنصر مذهب در آنها:
تصمیم به برملاکردن همه واقعیت به آنجا میکشدکه فقط ابتذال روزمره تحلیل شود. تصمیم به دیدن هر آنچه در انسان هست منجر به این میشود که همهی انسانها را به صورت موجوداتی میبینیم که به قول هدایت «همه آنها یک دهن بودند که یک مشت روده به دنبال آن آویخته و منتهی به آلت تناسلیشان میشد»(هدایت،54:1315) توجه فراوان به این که تسلیم خرافات نشویم، حالت افراطیش عبارت از این است که هرگونه ایمان و اعتقادی را خرافات بشماریم. آزادی انکار میشود، و زندگی انسان در جبرتاریخی ادامه مییابد. اعتقاد به جبر و این که سرنوشت فرد از قبل تعیین شده و عوامل موثر بر سرنوشت او در اختیارش نیستند و هرگونه تلاش برای تغییر شرایط محکوم به شکست است، منجر به یاس و ناامیدی میشود. ناامیدیای که خود نویسنده با تمام وجود به آن اعتقاد دارد و سعی میکند این حس منفی را به مخاطب خود انتقال دهد.
زندگیای که چوبک توصیف میکند، زندگی سرتاسر پوچ و توخالی است که نه شروع خوبی دارد و نه انتهای جالبی: «یادگارهای نیم قرن زندگی بریده بریده و محو شدهاش که از هیچ شروع شده وبه هیچ ختم میشد در آن فراموشی سربه نیست شده بود.»(چوبک،37:1385)
این دید منفی به زندگی حتّی در آرایهها وتشبیهاتی که به کار میبرد هم دیده میشود. مثلا قفس خالی از پرنده، زندگی یکنواخت سیدحسن و شکل ظاهری لباس او را چنین توصیف میکند:
« قفسهای خالی آنها که از چنگک آویزان بود مثل جسد مردگان به دارآویختهای که تازه جانشان دررفته باشد، تکان میخورد.»(همان:41).
«{کشیدن تریاک}زندگی یکنواخت او را تنوعی میداد، آنگونه زندگی تاریک و سرپوشیدهای که پیمودن آن مثل یک راه پیمایی ممتد در گندابی بود که تا زیرگلوی آدم، سوسمار، قورباغه و مارآبی وول بزند.» (همان: 53).
«آستینهای پوستینیش که سردست آنها ریشه ریشهای ومثل گردن بریده بود که خون ازش میچکید.»(همان:61).
یاس وپوچگرایی نویسنده را میتوان تا حدودی نتیجهی ضعف اعتقادات دینی و مذهبی او دانست. تنزلدادن انسان در حد حیوانی که در بند غریزه است، جایی برای اخلاق و اعتقاد برای او نمیگذارد. نخستین نشانهی بیاعتقادی و تحقیرمقدسات دینی در برگزیدن نام قهرمان داستانش دیده میشود. «سیدحسن» با وجود سید بودن نه اعتقاد مذهبی درستی دارد و نه عملکرد شایستهای ازخود بروز میدهد. این بیاعتقادی را در جای جای داستان او میتوان دید که گاه او را به یاوهگویی وامیدارد. آنجا که در وصف موش چاهک توالت می گوید: «این هم مخلوقی بود که درست مثل انسان با ترس ولرز ازخوان نعمت! بیدریغ پروردگار خود متمتع میشد اما او مثل آدم روزیرسان خود را نمی شناخت و او را سپاس و ستایش هم نمیکرد، شاید از این حیث اقلا ازآدم خوشبختتر بود.»(همان:50)
همچنین او خالق خود را ستمگر میداند: «راستی که ستم و بیدادگری خالق تو اندازه نداره.»(همان:57)
این بیاعتقادی بر قهرمانش هم تاثیر گذاشته است؛ «سید حسن خان در خانه خودش هرگز مشغول نماز و روزه نبود بلکه برعکس، او صوفی مست اعتقاد و هرهری مذهبی بود که به این جور چیزها بغض وعداوت پرپیله ای داشت. این آدم از دنیا وآدم ها و مذهبهایش سرخورده بود و به چهاردیوارخانه خود پناه برده بود.»(همان:40)
او جسارت به عقاید مذهبی را در پایان داستان به اوج میرساند و خیرالعمل را به کنایه برقراری رابطه جنسی میداند. «کشش حی علی خیرالعمل خوابآلود و خفتهای از دور به گوش میرسید. سید حسنخان پشت در باغ خودش مچاله شده بود ... راسو با قیافه کتک خورده و قابل ترحم با سگ غریبه ته به ته به هم قفل شده بودند!...(همان: 63).
کاربرد زبان محاوره در داستان:
ناتورالیسم، زبان محاوره را نخست در رمان و بعد در تئاتر وارد ادبیات میکند. نویسندگان ناتورالیست میکوشند تا در نقل مکالمه هرکس، همان جملات و تعبیراتی را به کار ببرند که خود او استعمال میکند و این یکی از مهمترین جنبههای واقعگرایی ناتورالیستها است. کاربرد این نوع از زبان «یعنی مطابقت واقعی زبان با خاستگاه اجتماعی شخص در جامعه، لهشدهها و پابرهنههای جامعه را با زبان واقعیشان وارد ادبیات کرد.»(ثروت،150:1385)
در داستان مورد بررسی نویسنده هرکجا که به عنوان راوی حاضر میشود زبان رسمی وادبی به کار میگیرد ولی هرجا از قول قهرمان داستان مطلبی را مینگارد، زبان او زبان محاورهای و عامیانه میشود. اصرار او برای به کارگیری زبان عامیانه گاه زبان او را از فرم خارج میسازد به گونهای که میتوان ادعا کرد زبان عامیانه شخصیتهای او در عالم واقع، کارایی ندارد و چوبک در شکستن کلمات برای ساختن واژههای عامیانه دچار افراط شده است.
«امان از دس این قلب. مثه این که روز به روز بدتر میشه. یه وخت دیدی وایساد . یعنی همچی روزی میاد؟»(چوبک،48:1385)
«تا تو باشی دیگه به کسی دل نبندی تا چشمت کور شه.»(همان: 59).
دقت در جزئیات:
یکی از ویژگیهای آثار ناتورالیستی دقت در جزئیات و شرح جزء به جزء حقایق داستانی است. البته این توصیف جزء به جزء در رئالیسم هم بود. «میگویند زولا طول و عرض اطاق نانا(یکی از شخصیتهای داستانش) را اندازه گرفته بود.»(شمیسا،101:1390) در این زمینه هولتس، مهمترین نظریهپرداز ناتورالیسم آلمانی معتقد بود: «تخیل اصلا نقشی در بازآفرینی هنری ندارد و بر این باور بود که وظیفهی هنر، بازنمایی دقیق یا عکسبرداری از انسان در محیط پیرامونش است. بر این اساس باید همهی جزئیات با امانت کامل ثبت شود. برای نمونه در گفتگوها جزئیاتی چون تردید، مکث برای پک زدن به سیگار یا سرفه مشخص شوند.»(انوشه،1334:1381) این دقت در جزئیات اغلب با توصیف برشوار وقایع توام است. «ناتورالیسم میخواهد واقعیت خارجی را به صورت برشی از زندگی، وفادارانه، بیطرفانه و بدون قضاوت اخلاقی بازنمایی کند.»(همان:1333)این ویژگی سبب شده گاه آن را به عنوان شکلی از رئالیسم تصور کنند اما اصول دیگر این مکتب آن را از رئالیسم متمایز میکند.
کوتاهی داستان چوبک و ارائه برشوار ماجرا از یک سو و کمبهرگی آن از وقایع متعدد از سویی دیگر این فرصت را برای نویسنده فراهم کرده است تا داستانی را که نقل میکند به صورت هر چه مشروحتر ارائه دهد. نویسنده با حوصلهی تمام جزء به جزء زندگی کسالتبار سیدحسن را تشریح کرده است؛ از بساط صبحانه و تریاک او گرفته تا نقش سقف خانه و خرت و پرتهای انباری او. مثلا درتوصیف تصویری که بر سقف خانهاش نقش بسته مینویسد: «گلاندام، توی سقف، دختر چارقد به سر تپل مپل لب قرمزی بود که پیراهن اطلس و شلیته سفید پفکرده به تن داشت و گاو از خود بزرگتر اخمویی را که زبانش از گوشه دهنش بیرون جسته به دوش گرفته بود...»(چوبک،44:1385) یا در وصف بساط ناشتائی سید حسن را چنین میخوانیم: «یک جفت قوری شلغمی فیروزهای رنگ «گردنر» مثل دو دختر دوقلو و ... کنار منقل گذاشته شده بود.» (همان:51) که این وصف نه سطر از صفحه را به خود اختصاص داده است بدون آن که لزوم چندانی به تشریح این جزئیات باشد.
حضور حیوانات در داستانها:
«حضور حیوانات در داستان، یکنواختی حضور شخصیت انسانها را از بین برده و باعث تنوع و جذابیت میشود. در میان نویسندگان شاید بیشتر از همه ناتورالیستها به حیوانات اهمیت دادهاند.»(درویش،69:1390)
حضور حیوانات در این داستان بسیار پررنگ است. «حیوانات در نگرش چوبک مانند انسانها با نیازها و غرایز خاص خود و همچون آدمهای فروشکستهی طبقات پایین جامعه مورد توجه قرار گرفتهاند»( همان:69) «راسو» سگ محبوب سیدحسن را میتوان از شخصیتهای داستانی به حساب آورد که مایه سرگرمی او و طرف درد دلهای او است.
گاهی این حیوانات با وجود زندگی فلاکت بارشان بر انسان ترجیح دادهمیشوند و از این طریق حقارت انسانها در نظر نویسنده بیش از پیش به تصویر کشیده میشود یعنی سقوط انسان از مقام والای خود به پستترین مراتب حیوانی. «چنین تصوری از بشر، مستقیما وابسته به تصویر داروینی از پیدایش انسان از حیوانات پستتر است. برعکس آرمانپردازی رمانتیکها دربارهی انسان، ناتورالیستها تعمدا او را تا سطح حیوان پایین میآورند و از همه آمال متعالیش محروم میکنند. از نظر آنها انسان، حیوانی است که سرنوشت او را وراثت و محیط تعیین میکند.»(فورست و اسکرین،25:1380)
«این موش ساعت ها توی سوراخ عقب چاهک مستراح چرت میزد، بچه های خودش را میلیسد و هر روز سه موقع رزقش کف دستش بود ...از این حیث اقلا ازآدم خوشبخت تر بود.»(چوبک،50:1385)
«راسو بهتر از یک آدم رنج و شادی و ترس را حس می کرد. او در برابر پیشآمدها بیاعتنا و باگذشت بود. هیچگاه عکسالعملی شبیه به آدما را از خود نشان نمی داد. ادا و اصول آدمیزادها را نداشت، خودش بود»(همان:42). وصف زندگی یکنواخت قناریهای فرفری در قفس آنها نیز مثالی دیگر برای این ویژگی سبکی چوبک محسوب میشود.
نتیجه
صادق چوبک یکی از مقلدان سبک ناتورالیستی است که در ترسیم فضای یاسآلود آکنده از جبر و ستم، گوی سبقت از دیگران ربوده است. تقریبا تمامی اصول این مکتب را در آثار او میتوان دید. جبرگرایی، یاس و ناامیدی و به دنبال آن پوچگرایی، استفاده از زبان محاوره، ضدیت با اخلاق، بیاعتقادی مذهبی، بهادادن به حیوانات و در مقابل تنزل دادن مقام انسانی در حد حیوان از ویژگیهایی است که در اکثر داستانهای او به چشم میخورد.
به عنوان نکته پایانی باید افزودکه این مکتب، با تمامی ضعفها و تخطی از اخلاقیاتش، در عرصهی اجتماع، خالی از فایده نبوده است. زیرا «زولا با آثارش خوانندگان بورژوازی خود را ناگزیر میساخت تا با زندگی نکبتبار طبقه کارگر آشنا شوند، کارگران را نیز با وضع رقتبار خویش آشنا میساخت و این امر عواقب دیگری خواه اصلاحطلبانه یا ارتجاعی به دنبال داشت.»(ثروت،148:1385) ناتورالیستها با افشای اخلاقیات ریاکارانه و بیدادگریهای اجتماعی، «نخستین طلیعهداران ادبیات متعهد قرن بیستم بودند.»(همان:150) ولی به نظر میرسد آثار چوبک بهعلت افراط او در رعایت اصول این مکتب بویژه زشتنگاری و تاکید بر غرایز جنسی به عنوان اصل اساسی زندگی انسان چنین تاثیری در مخاطب ندارد. زیادهروی او در زشتنگاری بیش از آن که رقت و عاطفهی مخاطب را برانگیزد و او را به چارهگری وادارد باعث گریز و دلزدگی او از چنین شرایط ننگین میشود.
فهرست منابع
انوشه،حسن،(1381) فرهنگنامه ادبی فارسی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
پیروز،غلامرضا، (1386) «درونمایههای داستانهای چوبک با تکیه بر رمان سنگ صبور»، پژوهشنامه علوم انسانی، ش54، صص176-155.
ثروت، منصور، (1385 ) آشنایی با مکتبهای ادبی، تهران: سخن.
چوبک، صادق، (1385) انتری که لوطیش مرده بود و داستانهای دیگر،(به انتخاب: کاوه گوهرین)، چاپ دوم، تهران: نگاه.
حائري،شهلاو جعفري، سعدي،(1389) «صادق چوبک، فراسوي ناتوراليسم»، قلم، دوره 5، شماره 11، صص84-73.
حسنزاده، عبدالله وجمعه، معصومه،(1392) «ناتورالیسم وفابل با نگاهی به آثار صادق چوبک»، تاریخ ادبیات، شماره73، صص182-167.
حسینی، سید رضا،(1376) مکتبهای ادبی، چاپ یازدهم، تهران: نوبهار.
حیدری، مریم و غفاری، هانیه(1394)«آنیمیسم و پیوند آن با ناتورالیسم در آثار صادق چوبک»، ادب پژوهی، دوره9، شماره33، صص126-105.
درویش، مجید، (1390) چوبک و ناتورالیست، تهران: فردوس.
دست غیب، عبدالعلی، (1378) نقد آثار صادق چوبک، تهران:ایما.
دهباشی، علی، (1380) یاد صادق چوبک، تهران: ثالث.
زرشناس، شهریار، (1389) پیشدرآمدی بررویکردها و مکتبهای ادبی ، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
شریفیان، مهدی و فرامرز رحمانی، (1392)«تحلیل عناصر ناتورالیستی در داستانهای محمود دولتآبادی»، نشریه ادب فارسی، ش1،صص168-149.
شمیسا، سیروس، (1390) مکتبهای ادبی، چاپ چهارم، تهران: قطره.
فورست، لیلیان و اسکرین، پیتر، (1389) ناتورالیسم،(ترجمه:حسن افشار)، چاپ سوم، تهران: مرکز.
قملاقی، فتانه و سلامت، لطیفه،(1396) «تطبیق مولفههای ناتورالیسم با آثار چوبک»، مطالعات نقد ادبی، شماره46، صص 95-27.
کادن، جی.ای،(1380) فرهنگ ادبیات و نقد،(ترجمه: کاظم فیروزمند)، تهران: شادگان.
مشتاقمهر،رحمان،(1390) «مطالعه شکلی و ساختاری داستانهای کوتاه چوبک»، ادبیات پارسی معاصر پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، ش1، صص131-117.
هدایت، صادق،(1315) بوفکور، چاپ اول، هند: بمبئی.
A man in Cage summarizes naturalism
Neda nabizadeh ardebili2
Abstract
As a literary school, in the middle of the nineteenth century, naturalism opened up a new hinge to the artist in France, where the hero of the story was no longer a romantic man, not even a realist man, but a more humane, more subtle human being than that It can even be in the outside world; that is, an animal in the form of a human being that manifests itself in particular in difficult circumstances. This school has come to be found all over the world, among which Sadegh Chubak is one of the emblems who have been kidnapped by others in drawing up a jade-filled atmosphere from Jabrust. In this article, which analyzes the style of Chubak, we sought to discover the naturalistic elements in Chubak's story. The result of the study shows that almost all the principles of this school in the works of Chubak can be seen as determinism, Yas and Vanamidi, followed by absurdism, the use of colloquial language, anti-morality, religious unreliability, the cost of living animals And in contrast to the degradation of a human-animal-level human being, he is one of the characteristics that he finds in most of his stories. But in the meantime, the story of "Man in a Cage," he extracts all the features of the school of naturalism, which we have examined in this article
Key words: Naturalism, A Man in a Cage, Sadegh Chubak, A Story.
[1] . دکترای زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل ، ایران .// nedanabizade@yahoo.com
[2] . Mohaqeq Ardebili University .