-
دسترسی آزاد مقاله
1 - الگوی تاریخ معرفت و معاد معنا در اندیشه «شهابالدين یحیی سهروردی»
زهرا ماحوزی حسینعلی قبادی احمد پاکتچی مریم حسینیسهروردی در حکمت اشراق، الگویی از تاریخ معرفت را پی میگیرد که پیش از او در متون صوفیه صورت بندی شده است. این نقشه تاریخی که مبتنی بر حدیثی منسوب به پیامبر اسلام(ص) است، آینده معرفت باطنی اسلام را پس از پیامبر(ص) پیشگویی میکند و برای سرنوشت معرفت الهی در زمین، سه مرحله چکیده کاملسهروردی در حکمت اشراق، الگویی از تاریخ معرفت را پی میگیرد که پیش از او در متون صوفیه صورت بندی شده است. این نقشه تاریخی که مبتنی بر حدیثی منسوب به پیامبر اسلام(ص) است، آینده معرفت باطنی اسلام را پس از پیامبر(ص) پیشگویی میکند و برای سرنوشت معرفت الهی در زمین، سه مرحله تعیین میکند: دوران علم حضوری، دوران امانت معنا در کلمه و دوران تبدیل استعاره به رمز. سهروردی به این نقشه تاریخی بازمیگردد و با تعریفی که از حکیم الهی و نقش وی در تأویل رموز عارفان عرضه میکند، تکملهای را برای تاریخ معرفت رقم میزند. مرحله چهارمی که سهروردی بر این الگوی تاریخی میافزاید، مرحله معاد معنا به حقیقت آن است و تعریف آن تنها با رجوع به کلیّت نظام حکمی سهروردی ممکن میشود. مقاله حاضر میکوشد تا این الگوی تاریخی را از متون صوفیه استخراج کند سپس به تبیین نقش سهروردی در تکمیل آن بپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - مبانی وجودی آرمانگرایی سیاسی در فلسفه اسلامی (با تأکید بر حکمتالاشراق سهروردی)
احمد بستانیاین مقاله به بحث از نسبت وجودشناسی و اندیشه سیاسی در نگرش فلاسفه و حکمای مسلمان، بهویژه در ایران، اختصاص دارد. در نظامهای فلسفی قدیم وجودشناسی از اهمیت کانونی برخوردار بود و تمامی مباحث فکری، از جمله اندیشه سیاسی را از خود متأثر می ساخت. فلسفه سیاسی اسلامی نگرشی است آ چکیده کاملاین مقاله به بحث از نسبت وجودشناسی و اندیشه سیاسی در نگرش فلاسفه و حکمای مسلمان، بهویژه در ایران، اختصاص دارد. در نظامهای فلسفی قدیم وجودشناسی از اهمیت کانونی برخوردار بود و تمامی مباحث فکری، از جمله اندیشه سیاسی را از خود متأثر می ساخت. فلسفه سیاسی اسلامی نگرشی است آرمان گرا که واقعیت سیاسی موجود را نفی می کند و افقی نوین می گشاید. این سیاست آرمانی اما پشتوانه در وجودشناسی حکمای اسلامی دارد و از همین روی فهم مبانی فلسفه سیاسی اسلامی بدون مطالعه موشکافانه مبانی وجودشناسانه و کیهان شناسانه فلسفه اسلامی میسر نخواهد شد. در بحث حاضر این نکته بهویژه از این جهت اهمیت اساسی دارد که فلاسفه مسلمان معتقد بودند نظام سیاسی مطلوب باید از نظم کیهانی حاکم بر عالم هستی دقیقاً الگوبرداری شود. بدینسان هرگونه انسجام یا خلل در نگرش وجودی و کیهانی می تواند تاثیری مثبت یا منفی بر آرمان گرایی سیاسی داشته باشد. در این میان شهابالدین سهروردی با طرح «حکمت نوری» و تدوین نظام نوینی در کیهانشناسی توانست افق های جدیدی در فلسفه سیاسی آرمانی بگشاید. این مقاله علاوه بر بحث از مبانی آرمانگرایی در فلسفه اسلامی بهطور خاص مورد حکمتالاشراق را نیز بررسی خواهد کرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - بازخواني حکمت اشراق سهروردي در پرتو الگوي فلسفي پي يرآدو ؛ فلسفه بمثابه روش زندگي
اميرعباس عليزماني زهرا رستاخيز قصرالدشتيپي يرآدو (2010ـ1922.م) فيلسوف فرانسوي معاصر، با عرضه الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ که حاصل سالها پژوهش او در زمينة فلسفة باستان است، پويايي و حيات حقيقي فلسفه را در زندگي روزمرة فيلسوف نشان ميدهد. در اين پژوهش سعي بر آن است که با بکارگيري اين الگو به تحليل و با چکیده کاملپي يرآدو (2010ـ1922.م) فيلسوف فرانسوي معاصر، با عرضه الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ که حاصل سالها پژوهش او در زمينة فلسفة باستان است، پويايي و حيات حقيقي فلسفه را در زندگي روزمرة فيلسوف نشان ميدهد. در اين پژوهش سعي بر آن است که با بکارگيري اين الگو به تحليل و بازخواني مکتب اشراق سهروردي بپردازيم. به اين منظور، علاوه بر معرفي الگوي فلسفي ـ فلسفه بمثابة روش زندگي ـ به توضيح مؤلفههاي مهم آن از جمله: گفتار فلسفي تمرينات معنوي و جايگاه آن در بررسي مکاتب فلسفي ارشاد معنوي ميپردازيم. پس از آشنايي با الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي در بخش دوم نوشتار حاضر به تحليل و بازخواني حکمت اشراق در قالب اين الگوي فلسفي ميپردازيم. به اين منظور، ابتدا به طرح مسائل اساسي مکتب اشراق همچون نور و سلسله مراتب انوار، نفس و اهميت آن در مکتب اشراق، عالم مثال و ضرورت آن، معرفتشناسي و هستيشناسي در مکتب اشراق، خواهيم پرداخت. بيان مسائل و موضوعات بنيادين در مکتب اشراق سبب ميشود تا با توجه به اين الگوي فلسفي بتوانيم روش زندگي مکتب اشراق را مشخص کنيم و سپس عناصر و ويژگيهاي اين روش زندگي را با توجه به الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي نشان ميدهيم. از آنجا که مکتب اشراق سهروردي پيوندي عميق با عرفان و سير و سلوک معنوي دارد، شناخت و درک آن فلسفي و نشان دادن انسجام ساختاري آن در بيان مسائل مختلف فلسفي با دشواري همراه است. الگوي فلسفه بمثابة روش زندگي با ارائة راهکارهايي محقق را قادر ميسازد تا درک يکپارچه و جامع خويش از مسائل و موضوعات مطرح شده در اين مکتب فلسفي ـ عرفاني را بخوبي و در ساية يافتن روش زندگي منتخب از سوي اين مکتب نشان دهد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - «تشکيک در کلمه» بعنوان فلسفه زبان درحکمت اشراق سهروردي
محمود رضا مرادياننوشتار حاضر به بررسي فلسفه زبان از ديدگاه سهروردي در قالب «تشکيک در کلمه» با استناد به کتابها، رساله ها و داستانهاي رمزي وي ميپردازد. براي نيل به اين مقصود، ابتدا، کتب، رسائل و داستانهاي سهروردي بعنوان منابع دسته اول و همچنين منابع دست دومي که به شرح حکمت اشراق پرداخته چکیده کاملنوشتار حاضر به بررسي فلسفه زبان از ديدگاه سهروردي در قالب «تشکيک در کلمه» با استناد به کتابها، رساله ها و داستانهاي رمزي وي ميپردازد. براي نيل به اين مقصود، ابتدا، کتب، رسائل و داستانهاي سهروردي بعنوان منابع دسته اول و همچنين منابع دست دومي که به شرح حکمت اشراق پرداخته يا در آنها سخني دربارة زبان و ماهيت آن ذکر شده، مورد مطالعة دقيق قرار گرفته و نکات مربوط، جداگانه گردآوري گرديده و سپس مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. تحليل محتواي اين نکات منجر به کشف حقيقتي بنام «تشکيک در زبان» يا بعبارت دقيقتر، «تشکيک در کلمه» شد. همچنين نتايج اين پژوهش نشان ميدهد که سهروردي با اتخاذ رويکردي تقليل گرا، محور فلسفه زباني خود را بر «کلمه» قرار داده و براي آن سه مرتبه کلي وجودي و نوري به نامهاي «کلمات کبري»، «کلمات وسطي» و «کلمات صغري» در نظر گرفته است. کلمات کبري در رأس، کلمات وسطي در ميان و کلمات صغري در پايينترين حد اين مرتبة وجودي قرار دارند. اين کلمات، بواسطه «کلمة عليا»، از حضرت حق صادر ميشوند و منشأ خلقت در عالم هستي يا عالم امکان ميباشند. در فرايند آفرينش، ابتدا، حضرت حق يا واجب الوجود يا نورالانوار، «کلمه عليا» را خلق ميکند. کلمه عليا مانند نورالانوار يا واجب الوجود يا خداوند، واحد و مجرد است، اما از نظر مرتبه و نورانيت از خداوند پايينتر است؛ چون وراي پروردگار نور و کلمهيي نيست. کلمه عليا معادل با «نور اقرب» در حکمت اشراق سهروردي و «عقل اوّل» در فلسفة مشائي فارابي و ابنسيناست و از انوار اين کلمه، کلمات کبراي ديگري ايجاد ميگردد. بر اساس متون نگارش يافته در باب حکمت اشراق، «آخرين کلمه کبري»، جبرئيل يا عقل فعّال يا عقل دهم است. کلمه جبرئيل يا روح القدس، باعث ايجاد کلمات نازلتري بنام کلمات وسطي و کلمات صغري ميشود. در حکمت اشراق، کلمات وسطي، معادل با نفوس فلکي نه گانه اند و بلحاظ مرتبه وجودي از کلمات کبري نازلترند. کلمات صغري که از اشراق کلمه جبرئيل يا عقل فعّال بوجود مي آيند، معادل با نفوس ناطقه انسانيند كه نوشتار حاضر به بررسي هركدام بطور مفصل ميپردازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - مفهومشناسی و جایگاه «بهمن» در متون اوستایی و پهلوی بمثابه صادر اول در حکمت اشراقی
حسن بُلخاري قهي«اول ما خلق الله العقل» که در بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و توسط حکمای بزرگی چون شیخاشراق و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) مورد استناد و تأکید قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است و از آن روشنتر، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ چکیده کامل«اول ما خلق الله العقل» که در بسیاری متون اسلامی ذکر گردیده و توسط حکمای بزرگی چون شیخاشراق و ملاصدرا (در شرح اصول کافی) مورد استناد و تأکید قرار گرفته، روایت مشهوری در متن احادیث اسلامی است و از آن روشنتر، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ». این معنا با رجوع و تطبیق با جایگاه عقل در حکمت یونانی که معادل وجود است، اهمیّت و جايگاه عظیمتری نیز مييابد. شیخاشراق بعنوان صدرالحکماء اشراقی چنانكه در رسالة فيحقيقةالعشق (ص268) تصريح كرده، به این روایت مشهور وقوف داشته است. حال پرسش مقاله حاضر اينست كه با توجه به اين تصريح و نيز نصِّ صریح شیخاشراق در حکمةالاشراق که خود را احیاگر حکمت ایران باستان نامیده (یا دستکم یکی از منابع اصلی حکمت خود را حکمت فهلویون دانسته) چگونه میتوان ردپای این بهره گرفتن از حکمت ایران باستان را در اندیشة او نشان داد؟ یکی از مهمترین حلقههای واسط میان حکمت او و حکمت ایرانیان، رجوع شیخ به جایگاه امشاسپندانی چون بهمن یا اردیبهشت در متون اوستایی و پهلوی و قرار دادن آنها بعنوان ارکان نظام نوری و وجودی در حکمت خویش است. در این میان، او بنا به قاعدة «الواحد لایصدر منه الا الواحد»، صادر اول از حضرت نورالانوار را نور اقرب و بنا به حکمت ایرانیان باستان، بهمن خوانده است. اما چه نسبتی میان بهمن و صادر اول وجود دارد؟ بویژه اگر این صادر در اندیشة اسلامی، عقل باشد. این نوشتار با رویکردی تاریخی و تحلیلی به فلسفة انتخاب بهمن بعنوان صادر اول در اندیشة شیخاشراق پرداخته و بویژه بهمن را بعنوان ایزدِ خرد و دانایی، معادل عقل در احادیث اسلامی (بعنوان صادر اول) دانسته است که البته خود نشان از بینش و شناخت عمیق شیخ از حکمت ایران باستان دارد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - نگاهي تاريخي بر انتقال از معرفت نفس به معرفت رب در حکمت مشاء و حکمت اشراق
سيد محمدكاظم علويسير تكاملي و نتايج مترتب بر معرفت نفس در فلسفه اسلامي از جمله مباحث مهم بشمار ميرود. يكي از مهمترين اين نتايج بحكم حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيل به شناخت آفريدگار است. تبيين و تفسير اين حديث در مکاتب آغازين فلسفه اسلامي کمتر مورد توجه بوده و شکوفايي شرح و تفسير آن چکیده کاملسير تكاملي و نتايج مترتب بر معرفت نفس در فلسفه اسلامي از جمله مباحث مهم بشمار ميرود. يكي از مهمترين اين نتايج بحكم حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» نيل به شناخت آفريدگار است. تبيين و تفسير اين حديث در مکاتب آغازين فلسفه اسلامي کمتر مورد توجه بوده و شکوفايي شرح و تفسير آن بيشتر به دورههاي تلفيقي و تأليفي در مکتب شيراز و اصفهان تا دورههاي تفوق حکمت متعاليه در ميان متأخران و معاصران برميگردد. اين تحقيق درصدد پرداختن به سابقه اين تبيينها و تحليلها در دو مکتب آغازين فلسفه اسلامي يعني حکمت مشاء و حکمت اشراق و حتي قبل از آن است. تفسير احاديث معرفت نفس در فلسفه اسلامي با نفسشناسي و خودشناسي پيوند دارد و بدينلحاظ براي آن ديرينهيي بسان خود فلسفه در يونان در نظر گرفته شده در کتابهاي فلسفه اسلامي اقوال و عباراتي در اين زمينه به قدما و حکماي يونان نسبت داده شده است و سرآغاز تاريخنگاري در اين زمينه بوده است. نقل اين احاديث و اقوال مشابه آن از همان دوران اوليه فلسفه اسلامي از اخوانالصفا آغاز شده است و بيشتر با تأکيد بر اهميت نفسشناسي و تجرد نفس همراه بوده است که در حکمت مشاء با توجه به برجستگي علمالنفس و نفسشناسي برجستگي مييابد. ابنسينا با استفاده از اين احاديث به اثبات مهمترين مسئله نفسشناسي خود يعني تجرد نفس ميپردازد و از آنها بعنوان تأييدي ديني براي اثبات اين امر در برابر ديدگاه متکلمان دال بر جسماني بودن نفس بهره ميگيرد. در حکمت اشراق با توجه به بنيادين بودن بعد معرفتشناختي نفس، رويکرد اساسيتري به ارتباط ميان معرفت نفس و معرفت رب پيدا ميشود و بعنوان برهاني براي اثبات وجود خدا و صفات او معرفي ميگردد؛ برهاني که بر ديگر براهين اولويت دارد. آنچه در اين گذار تاريخي نمايان است، تقرير حاکي از امکان معرفت نفس و امکان انتقال از آن به معرفت رب است که در اشراقيترين وجه آن ذومراتب دانسته ميشود. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - طباع تامّ در فلسفۀ اسلامی و مقایسۀ آن با «فروهر» در حکمت خسروانی
مریم اسدیان بابک عالیخانیطباع تامّ مفهومی برگرفته از یک حکایت هرمسی است که نزد اشراقیون از جمله حقایق نوری و ربالنّوعی بشمار میرود. اتحاد میان نفس و ربالنّوع (عقل) از رهگذر تزکیه، ریاضت و رها شدن از عالم برازخ و تجرید رخ میدهد. این اندیشه که پیش از سهروردی در آراء ابوالبرکات بغدادی و دیگران ن چکیده کاملطباع تامّ مفهومی برگرفته از یک حکایت هرمسی است که نزد اشراقیون از جمله حقایق نوری و ربالنّوعی بشمار میرود. اتحاد میان نفس و ربالنّوع (عقل) از رهگذر تزکیه، ریاضت و رها شدن از عالم برازخ و تجرید رخ میدهد. این اندیشه که پیش از سهروردی در آراء ابوالبرکات بغدادی و دیگران نیز سابقه داشته است، از سوی ملاصدرا و شاگردانش تفسیر و تبیین شد. ملاصدرا طباع تامّ را صورت واحد عقلی و بالاترین مرتبه از مراتب وجودی انسان میداند که دارای بیشترین درجۀ تجرّد است. وی این مرتبه را «روحالقدس» مینامد و تصریح میکند که میان نفس و طباع تامّ هیچگونه مغایرتی وجود ندارد و اساساً همۀ هویت نفس انسانی به طباع تامّ او بازمیگردد. طباع تامّ اگرچه با تعالیم هرمسی پیوند دارد، اما از ریشههای خسروانی آن نیز غافل نمیتوان بود. در تعالیم مزدیسنایی، از اطوار و شئون نفس سخن رفته که بالاترین آن، فرَوَشی یا فِرَوهر است. فروهر، اصل آسمانی یا وجهی از مینوی خرد است که خود را بر پارسا مینماید و معارف را به او میآموزد. نوشتار حاضر، پس از بررسی آراء فلاسفۀ اسلامی در باب طباع تامّ در پي اين است كه نشان دهد این مفهوم ریشه در خمیرۀ ازلی حکمت دارد که مطابق تبارشناسی سهروردی در دو شاخۀ شرقی و غربی حکمت، یعنی هم در تعلیم هرمسی (شاخۀ غربی) و هم در تعلیم خسروانی (شاخۀ شرقی) جزو اساسیترین مبانی معرفتشناسی بوده و سهروردی، در پی مقصود اشراقی خود، یعنی احیای خمیرۀ ازلی با طرح مفهوم طباع تامّ، حکمت خسروانی و حکمت هرمسی را جمع کرده و ملاصدرا نیز در این زمینه بر پیِ وی پوییده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - تعبیر «خمیره ازلی» و مساله «احیاء یا تاسیس؟» در حکمت اشراق سهروردی
علی باباییتعبیر «خمیرة ازلی» و ارتباط آن با «حکمت خسروانی» در حکمت اشراق، دستمایه يی شده تا برخی از محققان نظیر هانری کربن، هدف حکمت اشراق و «طرح عظیم همة عمر» سهروردی را احیای حکمت ایران باستان موسوم به حکمت خسروانی بدانند. به اعتقاد نويسنده، قرائن بسیاری در حکمت اشراق وجود دار چکیده کاملتعبیر «خمیرة ازلی» و ارتباط آن با «حکمت خسروانی» در حکمت اشراق، دستمایه يی شده تا برخی از محققان نظیر هانری کربن، هدف حکمت اشراق و «طرح عظیم همة عمر» سهروردی را احیای حکمت ایران باستان موسوم به حکمت خسروانی بدانند. به اعتقاد نويسنده، قرائن بسیاری در حکمت اشراق وجود دارد که نشان میدهد کار سهروردی تأسیس حکمتی جدید است و نه صرفاً احیای سنتی موجود. تحلیل مفهوم «خمیرة ازلی» و مفاهیم پیرامونی آن و توجه به مصداقهای ظهور خمیرة ازلی در دل تمدنهای مختلف، حقیقت دیدگاه شیخاشراق را برخلاف ادعاهای یاد شده نمایان میكند. میان تعبیر «تأسیس» و «احیا» تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ احیا امری ثانوی، تبعی و تقلیدی است اما تأسیس امری اصیل، بنیادین و ابتکاری است که احیا را هم میتواند در پی داشته باشد. احیا با تأثیر و تأثر خط تاریخی سازگار است در حالیکه ازل، نه امری تاریخی که ورای آن است و دریافت از خمیرة ازلی، بمعنای دریافت از منبعی ورای خط تاریخی است؛ بنابرین مناسبات میان ایران باستان و حکمت اشراق سهروردی نمیتواند مقصود بالذات سهروردی باشد. اگر شیخاشراق حکمت خسروانی را جلوه يی از خمیرة ازلی میداند، دیدگاهش در مورد حکمت فیثاغوریِ منشعب از خمیرة ازلی و دیگر حکمتهای متجلی در تمدنهایی مانند هند و بابل هم همینگونه است. بنابرین طرفداران ادعای احیای حکمت ایرانی باید عیناً همین سخن را در مورد احیای حکمت یونانی و سایر حکمتها هم تکرار کنند. پس هدف اصلی سهروردی ـ برخلاف ادعای برخی از محققانـ تأسیس حکمت اشراقی است نه احیای حکمت خسروانی. قرائتهای یادشده زمینه را برای ادعای شعوبیگري سهروردی یا اتکاء نوشعوبی گرایی بر اندیشه های وي فراهم می آورد اما توجه به مضمون نظریة خمیرة ازلی و لازمه های آن، همة ادعاهای یاد شده را مردود میسازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
9 - سیمرغ اوستایی، سیمرغ اشراقی (پژوهشی در ریشهشناسی تاریخی «سیمرغ» در حکمت اسلامی ـ ایرانی)
حسن بُلخاري قهيبدون تردید «سیمرغ» یکی از مهمترین و جذابترین نمادهای اشراقی و عرفانی در تمدن اسلامی ـ ایرانی است. ردپای این مرغ اساطیری را میتوان در متون اوستایی و پهلوی یافت؛ هم بعنوان مرغی سدرهنشین و طوبینشین و هم با نام حکیمی بلند مرتبه در حکمت زرتشتی. تلفظ اصلی واژۀ سیمرغ در او چکیده کاملبدون تردید «سیمرغ» یکی از مهمترین و جذابترین نمادهای اشراقی و عرفانی در تمدن اسلامی ـ ایرانی است. ردپای این مرغ اساطیری را میتوان در متون اوستایی و پهلوی یافت؛ هم بعنوان مرغی سدرهنشین و طوبینشین و هم با نام حکیمی بلند مرتبه در حکمت زرتشتی. تلفظ اصلی واژۀ سیمرغ در اوستا، «مرغو سه ئه نه»، در پهلوی «سن مورو» و «سه نه موروک» و در مواردی در زبان فارسی، «سیرنگ» آمده است که مستشرقین آن را به عقاب و شاهین ترجمه کردهاند. شاید ترجمة واژه به عقاب، ناشی از تأمل مترجمان بر واژة syena سانسکریت باشد که در آن زبان، بمعنای عقاب است و چنانکه میبینیم این واژة سانسکریت، از نظر تلفظ بسیار شبیه saena اوستایی است. شیخاشراق در بخشهای مختلف آثار خود دربارۀ سیمرغ سخن گفته است؛ در رسالاتی همچون صفیر سیمرغ، عقل سرخ و فى حالة الطفولية. او در عقل سرخ با رویکرد و تأویلی بدیع که در حمایت سیمرغ از رستم در جنگ با اسفندیار دارد، در رسالة صفیر سیمرغ با بیان مقدمهیی که شرح فضايل سیمرغ است و در فى حالة الطفولية با بیان طوبینشینی این مرغ اسطورهیی، از سیمرغ بحث کرده است. نوع پرداختن شیخاشراق به این بحث بیانگر جایگاه و قداست سیمرغ در ذهن و زبان او و مهمتر از آن، مطالعه و شناخت وي از حکمت ایران باستان است. در این مقاله از سیمرغ در متون اوستایی و پهلوی و بازتاب آن در حکمت اشراقی سخن میگوییم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
10 - تبیین مفاهیم حکمت اشراقی در خانه ایرانی
تکامه عباس نیا طهرانی خسرو صحاف حسن رضائی ابوالقاسم قوامحکمت اشراقی، حکمتی بحثی ـ ذوقی و نورمحور است که با دربرداشتن مفاهیم حکمی ایرانیـ اسلامی، تأثیر بسزایی در هنر و معماری ایرانی داشته است. این نوشتار به بررسي نحوۀ کاربرد و تأثیر آراء حکمت اشراقی، بعنوان معیار و منبع الهامی برای معماری و ساخت خانههایی براساس معنویت پر چکیده کاملحکمت اشراقی، حکمتی بحثی ـ ذوقی و نورمحور است که با دربرداشتن مفاهیم حکمی ایرانیـ اسلامی، تأثیر بسزایی در هنر و معماری ایرانی داشته است. این نوشتار به بررسي نحوۀ کاربرد و تأثیر آراء حکمت اشراقی، بعنوان معیار و منبع الهامی برای معماری و ساخت خانههایی براساس معنویت پرداخته است. هدف اصلی مقاله آنست که با توجه به مفاهیم حکمت اشراقی، قدمی را بمنظور ارتقاء طراحی و معماری خانههای ایرانی در زمان حاضر بردارد. در این راستا، ابتدا با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی، به تبیین مفاهیم و آراء حکمت اشراقی سهروردی پرداخته شده و در وهلۀ بعد، نمود و کاربرد این مفاهیم و نظریات در معماری خانۀ ایرانی، مورد بررسی قرار گرفته است. بعبارت دیگر، تلاش میکنیم با تحلیل مبانی و مفاهیم حکمت اشراقی و تطبیق آنها بر معماری و ساخت خانۀ ایرانی، بتوانیم نمود مفاهیم حکمی ـ اشراقي را در آن مشاهده کنیم و خانۀ ایرانی را مجلی و مظهر آموزههای حکمت اشراقی قرار دهیم تا سرانجام، از این طریق به اصول و مبانی مشخصی بعنوان الگو و معیار در طراحی و ساخت خانههایی توأم با معنویت دست یابیم. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
11 - مؤلفههای اشراقی آثار ابنسینا در سه حوزۀ روش، محتوا و زبان
سعيد رحيميانابن سینا با اینکه شیخ الرئیس مشائیان شمرده میشود اما خود زمینههای پیدایش حکمت اشراق را نیز فراهم نموده است. او بلحاظ روش شناسی و معرفت شناسی، با ابداع حکمت مشرقیه که حکمت اختصاصی خود او، صرفنظر از دیدگاههای یونانیان است، و همچنین با بکارگیری برخی مصطلحات و قواعد و دلای چکیده کاملابن سینا با اینکه شیخ الرئیس مشائیان شمرده میشود اما خود زمینههای پیدایش حکمت اشراق را نیز فراهم نموده است. او بلحاظ روش شناسی و معرفت شناسی، با ابداع حکمت مشرقیه که حکمت اختصاصی خود او، صرفنظر از دیدگاههای یونانیان است، و همچنین با بکارگیری برخی مصطلحات و قواعد و دلایل که رنگ و بوی اشراقی دارند، مقدمات احیا و رشد حکمت اشراق نزد سهروردی را آماده کرد. ذهن وقاد و شایستگی روحانی بوعلي در عمر کوتاهش، بخوبی زمینه های جهش فلسفه و حکمت اسلامی بسوی حکمت اشراق و سپس حکمت متعالیه را در سه زمینة روش، محتوا و زبان مهیا ساخت. هرچند سهروردی بیشتر بر تفاوتهای حکمت خود با حکمت ابنسینا و مشائیان پیرو او تأکید دارد و آغاز حکمت خود را پایان حکمت مشاء معرفی میکند، اما بجرئت میتوان گفت كه حکمت او تا حد زیادی متأثر از حکمت بوعلی بوده است تا آنجا که شاید بتوان اندیشة سهروردی را نتیجة رشد طبیعی حکمت سینوی در بستر زمان دانست. مقالۀ حاضر تلاش میکند با برجسته کردن عناصر عرفانی و ذوقی (یا آنچه بعداً اشراقی نام گرفت) در آثار موجود و بجا مانده از ابن سینا، بنحوی روشن نشان دهد که دین سهروردی به ابن سینا بیشتر از آن چیزی است که معمولاً تصور میشود و سهروردی در هر سه زمینۀ روش، محتوا و زبان، مدیون وی بوده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
12 - طبقهبندی علوم از دیدگاه ملاصدرا و تأثیر شرایط اجتماعی بر آن
فاطمه جمشیدی نسرین سراجیپوردر دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقاب چکیده کاملدر دوران صفویه، معاصر با حیات صدرالمتألهین، با روی کار آمدن فقهای درباری و تصوف بازاری، علوم حقیقی همچون فقه و فلسفه و عرفان به انزوا رفت. ملاصدرا، که با اندیشههای فلسفی و عرفانی پیش از خود آشنایی داشت و در مقام یک عالم دینی، در پی زدودن تشویش فکری از جامعة علمی و مقابله با این رویکرد گمراهکننده، به تأسیس نظام فلسفی جدیدی پرداخت تا بتواند تمام تفکرات پیشین را بهنحوی سازگار و در خود جمع نماید. در واقع او در تلاش بود با تأسیس مکتب فلسفی خود، جایگاه علم حقیقی و راه رسیدن به آن را برای جامعه تبیین کند. از آنجا که طبقهبندی علوم از مسائل اولیه هر نظام فلسفی بشمار میرود و هر نظام فلسفی و مجموعه مسائل آن، متأثر از شرایط اجتماعی هستند، طبقهبندی ملاصدرا از علوم متأثر از دغدغههای اجتماعی وی بوده و در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه خویش و هدایت آن بسمت علوم حقیقی ترسیم شده است. او در هر یک از سه دورة حیات علمی خود، دستهبندی خاصی از علوم ارائه داده است؛ در دورة نخست، بر اساس رویکرد مشائی، سپس بر اساس رویکرد اشراقی، و در دورة پختگی تفکرش، با رویکرد متعالیه. این مقاله بر آنست تا طبقهبندی صدرالمتألهين از علوم را در هر یک از سه دورة حیات علمی وی بررسی نماید و نشان دهد که در هر یک از ادوار چه تأثیری از دغدغههای جامعه پذیرفته و چگونه پاسخگوی آنها بوده است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
13 - جریان¬شناسی تاریخی مباحث معرفت¬شناسی در سنت فلسفة پیشاصدرایی
علیاصغر جعفری ولنی دنیا اسدی فخرنژادبررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوا چکیده کاملبررسی تحولات معرفتشناسی در فلسفة اسلامی، بیانگر اینست که گرچه مباحث معرفتشناختی بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلویحی ذیل هستیشناسی قرار میگیرد؛ درعین حال، مباحثی وجود دارد که میتواند بشرط تنظیم و تنسیق، راهگشای رویکرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسی باشد؛ شاید بتوان بر اساس دستاوردهای این مباحث، شبهات بنیادین معرفتشناسی را پاسخ داد. بعنوان نمونه، دیدگاههای هستیشناختی ابن سینا و سهروردی بر معرفتشناسی آنها تأثیرگذار بوده است. حال مسئلة پژوهش اینست که چگونه میتوان با بررسی و استخراج یکسری مسائل و بررسی تحلیلیشان، رویکرد معرفتشناختی آنها را در مواضع و آراء فلاسفه اسلامی نشان داد. در راستای تحقق این هدف، باید گفت که مبانی معرفتشناسی مبتنی بر سه پایة حس، عقل و شهود، میتواند به نظام معرفتشناسی فلاسفه اسلامی منجر شود. البته حکمت مشاء عمدتاً بر عقل و استدلال مبتنی است و حکمت اشراق اگرچه در تبیین و اثبات، متکی بر استدلال بوده، اما بنيان اصلی در تحلیل معرفت-شناختی را بر کشف و شهود بنا نهاده است. البته منطق بعنوان مدخل معرفتشناسی سرآغاز بحث قرار میگیرد؛ چراکه عموم فلاسفة اسلامی با محوریت علم حصولی و مبتنی بر کلیات خمس، نظریة تعریف را وسیلة کشف مجهول (کشف ماهیت کلی امور) میدانند؛ درحالی که سهروردی و پیروان او با محوریت علم حضوری، معتقدند تعریف حدی قابل توجیه نبوده و با انتقاد از نظریة تعریف، سعی بر کشف مجهول جزئی از طریق مشاهده و اشراق دارند. در همین راستا، مسئله ابصار، خیال در نظام معرفت شناسی، اغلب بعنوان ضلعی از اضلاع علم حصولی تلقی میشود؛ بر خلاف معرفتشناسی حکمت اشراق، که همگی ذیل علم حضوری قابل تبیین است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
14 - نقد خوانشهای شرقمحور و غربمحور از حکمت اشراق سهروردی
علی باباییحکمت اشراق سهروردی از وجوه مختلف برای محققان، اعم از مسلمان و غربی، جالب توجه بوده است. در دورۀ معاصر نیز افراد و گروههای بسیاری درصدد تفسیر نسبت حکمت اشراق با حکمتهای پیشین برآمده¬اند. تنها بعنوان نمونه، میتوان دو تن از محققان غربی را نام برد که تحقیقاتی تأثیرگذار در ا چکیده کاملحکمت اشراق سهروردی از وجوه مختلف برای محققان، اعم از مسلمان و غربی، جالب توجه بوده است. در دورۀ معاصر نیز افراد و گروههای بسیاری درصدد تفسیر نسبت حکمت اشراق با حکمتهای پیشین برآمده¬اند. تنها بعنوان نمونه، میتوان دو تن از محققان غربی را نام برد که تحقیقاتی تأثیرگذار در اینباره انجام داده¬اند؛ هانری کربن و جان¬ والبریج. هانری کربن با تمسک به تعبیرهای «خمیرۀ فیثاغوری» و «خمیرۀ خسروانی» که سهروردی در آثارش بکار برده، با رویکردی شرق¬محور، هدف وی از پرداختن به حکمت اشراق را احیای حکمت ایران باستان دانسته است؛ البته کربن در این میانه تنها نیست؛ اکثر کسانی که دربارۀ حکمت خسروانی مطلبی نوشته و با سهروردی نسبتی بربسته¬اند، همین رویکرد را دنبال کردهاند. در سوی دیگر، جان¬ والبریج، هدف سهروردی را احیای حکمت پیشاارسطویی یا فیثاغوریـافلاطونی میداند. تلاش والبریج در مقدمه¬چینی برای تفسیر خود، به طرح مسائلی می¬انجامد که بدور از واقعیت، و بنوعی انحراف در تفسیر دیدگاه شیخ اشراق است. این در حالی است که بررسی آموزه¬های حکمت اشراق، بویژه توجه به معنای «خمیرۀ ازلی» و دیگر آموزه¬های اشراقی، نشان میدهد که کار شیخ اشراق تأسیس حکمتی جدید بوده که منبع دریافت آن، خمیرۀ ازلی است. سهروردی همۀ حکمتهای راستین را منبعث از خمیرۀ ازلی میداند و معتقد است بارقهیی از این حکمت را در روزی شگفت، خودش بیواسطه، از نافث قدسی دریافت کرده است؛ در عین حال، در یونان و ایران باستان و تمدنهای دیگر، نیز کسانی بوده¬اند که از این خمیره بهره¬مند شده¬اند. در اینجا، ازل بمعنای جهت رو به آغاز تاریخ یا آغاز تاریخ نیست، بلکه امری فوق زمانی است که بر همۀ زمانهای خطی تاریخی احاطه دارد. بهمین قیاس، دریافت از خمیرۀ ازلی نیز بمعنای تأثیر و تأثر تاریخی نیست. بنابرین، نه خوانشهای شرق¬محور و نه خوانشهای غرب¬محور از حکمت اشراق سهروردی، صحیح نیست. پرونده مقاله