یکی از مسایل برنامهریزی فضایی پیوسته تعیین مناطق برنامهریزی در سطوح و مقیاسهای مختلف بوده است. از این رو، در اغلب موارد حدود تقسیمات اداری، حتی بصورت ادغام چند منطقة تقسیماتی اساس قرار میگیرد. شاید بتوان گفت، مشکل اساسی در این رابطه هنگامی بروز میکند که بحث برنامهر More
یکی از مسایل برنامهریزی فضایی پیوسته تعیین مناطق برنامهریزی در سطوح و مقیاسهای مختلف بوده است. از این رو، در اغلب موارد حدود تقسیمات اداری، حتی بصورت ادغام چند منطقة تقسیماتی اساس قرار میگیرد. شاید بتوان گفت، مشکل اساسی در این رابطه هنگامی بروز میکند که بحث برنامهریزی سطوح خرد و پایینتر از سطح استان و شهرستان، یعنی مناطق و نواحی رسمی مطرح میگردد. مفهوم "منظومه" در سالهای اخیر به عنوان بدیلی برای این سطوح خُرد از برنامهریزی فضایی که واحد تقسیماتی "بخش" را نمایندگی میکند، مطرح شده است. پرسش اساسی در این رابطه این است که آیا تعیین محدودههای تقسیماتی که اغلب بنابر ملاحظات سیاسی صورت میپذیرد، تا چه حد با الزامات برنامهریزی انطباق دارد؟ و آیا میتوان این محدودهها را به عنوان "مناطق کارکردی" مدّ نظر قرار داد؟ در این چارچوب، این مقاله با بررسی بخش ضیاءآباد قزوین، به عنوان نمونة موردی، تلاش دارد، ضمن بررسی این مسایل، با بهرهگیری از شیوههای کیفی بحث و اتکاء به دیدگاه پویش ساختاری- کارکردی، امکانات و موانع شکلگیری مناطق کارکردی را در سطوح خُرد مورد مطالعه قرار داده، کارآمدی این سطح از عرصههای فضایی را در قالب واحدهای تقسیماتی نشان دهد. نتایج مطالعه نشان میدهد، کارآمدی منظومهها به عنوان مناطق کارکردی نه تنها در گرو تعیین اندیشیدة تقسیماتی است، بلکه اصلاح زیرساختها، سرمایهگذاریهای مرتبط و پشتیبانی موثر در تخصیص امکانات و اعتبارات، شرط تعامل متناسب و کارکردپذیری واحدهای سکونتگاهی موجود در سطح منظومهها ست.
Manuscript profile
Journal of Environmental Research and Technology
,
Issue10,Year,
Autumn_Winter
2022
با هدف مطالعه سازمان فضایی دهستان، پژوهش حاضر در پی آن است که ابتدا به تعیین و تشکیل سلسه مراتبی از سکونتگاه ها که بتواند چارچوب موثری برای توزیع خدمات و کارکردها در سطوح مختلف باشد، بپردازد و در نهایت الگوی فضایی حاکم در ناحیه را شناسایی کند. بنابراین با استفاده از شاخ More
با هدف مطالعه سازمان فضایی دهستان، پژوهش حاضر در پی آن است که ابتدا به تعیین و تشکیل سلسه مراتبی از سکونتگاه ها که بتواند چارچوب موثری برای توزیع خدمات و کارکردها در سطوح مختلف باشد، بپردازد و در نهایت الگوی فضایی حاکم در ناحیه را شناسایی کند. بنابراین با استفاده از شاخص مرکزیت و به کارگیری 35 متغیر، نسبت به سطح بندی سکونتگاه های مورد مطالعه در سطوح مختلف عملکردی اقدام گردید. تحقیق حاضر به لحاظ هدف، کاربردی و بر اساس روش توصیفی - تحلیلی است. شیوه گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و میدانی است. قلمرو جغرافیایی تحقیق، دهستان زبرخان شهرستان نیشابور است. یافته-های پژوهش حاکی از آن است که عدم توزیع مناسب خدمات و نبود تعادل فضایی سبب ساز افزایش جابه جایی و حرکت بین سکونتگاه های انسانی در سطح دهستان شده است. از این رو دو سکونتگاه قدمگاه، درود با رتبه های اول به مکان های اصلی تردد درون ناحیه ای تبدیل شده اند. این در حالیست که روستاهای بازحیدر، علی اباد، چشمه خسرو، محمد اباد، قره داش، قره بیک و کلاته لویدانی در پایین ترین سطح توسعه (محروم) قرار دارند و از حداقل خدمات و امکانات بی بهره اند. نتایج تحقیق بیانگر آن است که الگوی جریان ها به صورت روابط یکسویه است و پیوندهای مکمل، دوسویه و هم افزا شکل نگرفته است. این الگو مطابق با نظریه قطب رشد با حاکمیت شهرهاست و هنوز با الگوی شبکه منطقه ای فاصله زیادی دارد. ب
Manuscript profile
Rimag
Rimag is an integrated platform to accomplish all scientific journal requirements such as submission, evaluation, reviewing, editing, DOI assignment and publishing in the web.