Analysis of Types of Examples of Entry and Citation Methods in the Dictionary of BaharAjam
Subject Areas : Research in Iranian classical literatureAbdollah Radmard 1 , saeid khosropour 2
1 - Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Ferdowsi University of Mashhad, Iran.
2 - Ph.D Student of Persian language and literature, Shiraz University, Iran.
Keywords: BaharAjam, quotation methods, LaleTikchand. ,
Abstract :
One of the main features of dictionaries and encyclopedias is using example of entry and quotations to verify the meaning and the word usage or combining it by others. The dictionaries written in the subcontinent have considered these issues. BaharAjam is one of them containing 19729 entries, vocabularies, combinations, proverbs as well as plenty of poems ranging from Khorasani style to the Hindi one. In this research, this dictionary has been precisely studied and then the examples of each entry and the quotation methods have been mulled over. The examples of the entries in this dictionary have divided into three categories: poetry, prose, and example. The poetic predominance of Persian cultures up to the time of the writing of BaharAjamdictionary and the greater attention of Persian students of the sub-continent to the category of poetry has been the reason for the abundance of poetic examples. Prose examples also show the importance of the sources of such instances at the time of writing BaharAjam and the lexicographer's more attention towards not transcribing previous poetry dictionaries, although some examples indicate the educational aspect of this culture. In the second part, the twelve ways of quoting in BaharAjam dictionary are mentioned with examples. Moreover, these methods indicate the sensitivity of LaleTikchand to the materials of BaharAjam dictionary and to educate and reassure the users of this culture, who have mostly been Persian language educators.
آرزو، سراج¬الدّین علی¬خان (1338) چراغ هدایت، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، تهران، کانون معرفت.
ارشاد، فرهنگ (1365) مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
اسدی طوسی، علی بن احمد (1319) لغت فرس، به تصحیح عبّاس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس.
---------------------- (1365) لغت فرس (لغت دری)، به تصحیح فتح¬الله مجتبایی و علیاشرف صادقی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
انجو شیرازی، میرجمال¬الدّین حسین (1351) فرهنگ جهانگیری، ویراسته رحیم عفیفی، ج 1 و 2، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد.
اوحدی بلیانی، تقی¬الدّین (1364) سرمه سلیمانی، به تصحیح محمود مدبّری، تهران، مرکز نشردانشگاهی.
بهار، لاله ¬تیک¬چند (1380) بهار عجم، به تصحیح کاظم دزفولیان، 3 جلد، تهران، طلایه.
پادشاه، محمّد (1335) فرهنگ آنندراج، زیر نظر محمّد دبیرسیاقی، ج 1، تهران، کتابخانه خیّام.
تبریزی، محمّدحسین (1357) برهان قاطع، به اهتمام محمّد معین، ج 1، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر.
جاروتی، ابوالعلاء عبدالمؤمن (1356) مجموعة¬الفرس، به تصحیح عزیزالله جوینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
حکمت، علی¬اصغر (1337) سرزمین هند، تهران، چاپخانه دانشگاه.
خسروپور، سعید (1397) ارزیابی و نقد فرهنگ بهار عجم، پایان¬نامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، راهنما: عبدالله رادمرد، دانشگاه فردوسی مشهد.
خسروپور، سعید، عبدالله رادمرد (1402) «تطوّر مفهوم «فرهنگ» در فرهنگ¬های فارسی و نقد فرهنگ¬نویسان از یکدیگر تا بهار عجم»، دو فصلنامه تاریخ ادبیات، دوره 16، شماره 1 (پیاپی 1/87)، صص 165-189.
داعی¬الإسلام، محمّدعلی (1318) فرهنگ نظام، ج 5، حیدرآباد دکن.
دبیرسیاقی، محمّد (1368) فرهنگ¬های فارسی و فرهنگ¬گونه¬ها، تهران، اسپرک.
دزفولیان، کاظم (1379) «فرهنگ¬نویسی در ایران و شبه¬قاره هند و پاکستان و بهار عجم»، پژوهشنامه علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، شماره 27، صص 15-33.
دولافوز، ث.
ف (1316) تاریخ هند، ترجمه سیّد محمّدتقی فخر داعی¬ گیلانی، تهران، کمیسیون معارف و چاپخانه مجلس.
دهقی، محمّدجعفر (1391) «اویم¬ایوک کهن¬ترین فرهنگ ایرانی»، آینه میراث، دوره 10، شماره 1 (پیاپی 50)، صص 65-77.
دهلوی، حاجب¬خیرات (1352) دستورالأفاضل فی لغات¬الفضایل، به اهتمام نذیر احمد، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
رادمرد، عبدالله، ابوالقاسم قوام و سعید خسروپور (۱۴۰۱) «ساختار فرهنگ بهار عجم در سه بخش»، فنون ادبی، سال چهاردهم، شماره ۱، صص ۱۵ – ۳۴.
رضایی، سیّده نرگس (1394) «نقد و بررسی فرهنگ قوّاس به عنوان اوّلین فرهنگ فارسی مدوّن شبه¬قاره»، به کوشش خدابخش اسداللّهی، گوی بیان (مجموعه مقاله¬های دهمین همایش بین¬المللی ترویج زبان و ادب فارسی)، دانشگاه محقّق اردبیلی.
سروری کاشانی، محمّدقاسم (1338) مجمع¬الفرس، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، ج 1، تهران، علمی.
سلطانی، اکرم (1386) «بررسی شیوه¬های لغت¬نویسی در چند فرهنگ معتبر فارسی»، نامه فرهنگستان، دوره 9، شماره 34، صص 60-70.
سلیمی، مینو (1372) روابط فرهنگی ایران و هند، تهران، مؤسّسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
سیدعبدالله (1371) ادبیات فارسی در میان هندوان، ترجمه محمّداسلم¬خان، تهران، مجموعه انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
شیمل، آنه¬ماری (1373) ادبیات اسلامی هند، ترجمه یعقوب آژند، تهران، امیرکبیر.
صادقی، علی¬اشرف (1393) «فرهنگ¬نویسی در شبه¬قاره از ابتدا تا قرن 10 هجری (تاریخ فرهنگنویسی)»، ویژه¬نامه نامه فرهنگستان، شماره 2، صص 381-392.
صافی، قاسم (1382) بهار ادب (تاریخ مختصر زبان و ادبیات فارسی در شبه¬قاره هند و پاکستان)، تهران، دانشگاه تهران.
ظهورالدّین احمد (1378) آغاز و ارتقای زبان فارسی در شبه¬قاره، اسلام¬آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان و بخش اقبا¬ل-شناسی دانشگاه پنجاب.
عبّاسی، حبیب¬الله (1394) «شبه¬قاره، پیشگام فرهنگ¬نویسی فارسی»، مجلّه مطالعات و تحقیقات ادبی، شماره 18، صص 121-132.
فخری اصفهانی، شمس¬الدّین (1337) معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی، ویراسته صادق کیا، تهران، چاپخانه دانشگاه.
قوام فاروقی، ابراهیم (1385) شرفنامه منیری یا فرهنگ ابراهیمی، به تصحیح حکیمه دبیران، ج 1، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نخجوانی، محمّد بن هندوشاه (1355) صحاح¬الفرس، به اهتمام عبدالعلی طاعتی، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نقوی، شهریار (1339) «فرهنگ¬نویسی در هند و پاکستان (1)»، ارمغان، دوره 29، شماره 4 و 5، صص 171-180.
--------- (1341) فرهنگ¬نویسی در هند و پاکستان، تهران، اداره کل نگارش وزارت فرهنگ.
وفایی، حسین (1374) فرهنگ فارسی (فرهنگ وفایی)، ویراسته تن¬هوی جو، تهران، دانشگاه تهران.
هاشمی میناباد، حسن (1386) مجموعه مقالات فرهنگ¬نگاری، دفتر 2، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و هشتم، بهار 1402: 23-1
تاريخ دريافت: 22/02/1402
تاريخ پذيرش: 27/04/1402
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش نقل قول در فرهنگ بهار عجم
عبدالله رادمرد1
سعید خسروپور2
چکیده
یکی از ویژگیهای مهم کتابهای فرهنگ، استفاده از شاهد مدخل و نقل قول برای تأیید معنا و کاربرد واژه یا ترکیب توسّط دیگران است. فرهنگهای نوشتهشده در شبهقاره نیز به این موارد پرداختهاند. بهار عجم یکی از این فرهنگهاست که دارای 19729 مدخل و دربردارنده واژهها، ترکیبات، امثال و شعرهای فراوانی از سبک خراسانی تا هندی است. این پژوهش پس از مطالعه کامل و دقیق این فرهنگ، به تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش نقل قول در آن پرداخته و نشانداده است که شاهدهای مدخل در این فرهنگ به سه دسته شعری، نثری و مثالی قابل تقسیم است. تعداد زیاد شاهدهای شعری به دلیل غلبه شعری فرهنگهای فارسی تا زمان تألیف فرهنگ بهار عجم و توجّه بیشتر فارسیآموزان شبهقاره به مقوله شعر بوده و شاهدهای نثری نشاندهنده اهمّیت منابع اینگونه شاهدها در بازه زمانی تألیف بهار عجم و حرکت بیشتر فرهنگنویس به سمت رونویسینکردن از فرهنگهای شعری پیشین بودهاست. همچنین شاهدهای مثالی بر جنبه آموزشی این فرهنگ دلالت دارد. در بخش دوم، روشهای دوازدهگانه نقل قول در فرهنگ بهار عجم با ذکر نمونه آمدهاست. این روشها از جهتی نشانه حسّاسیت لاله تیکچند نسبت به مواد فرهنگ بهار عجم و از جهتی دیگر برای آموزش و اطمیناندادن به مراجعان این فرهنگ است که بیشتر آموزشبینان زبان فارسی بودهاند.
واژههاي کلیدی: بهار عجم، فرهنگنویسی، شاهد مدخل، شبهقاره هند.
بیان مسئله
هر مراجعی با نگاهی به فرهنگهای کلاسیکِ فارسیبهفارسی متوجّه وجه غالب شعریبودن این فرهنگها میشود. مروری اجمالی بر تاریخ تطور فرهنگنویسی فارسیبهفارسی تا تألیف بهار عجم، گویای همین موضوع است.
باید دانست که اسدی طوسی نویسنده لغت فرس، نخستین فرهنگنویس فارسی دری نیست، بلکه عبدالله نیشابوری در این زمینه پیشقدم است (صادقی، 1393: 383) هرچند که کتاب فرهنگ او امروزه موجود نیست، این کتاب نیز بر اساس شواهد نقلشده آن (ر.ک: جهانگیری، 1351: ج1، 5؛ سرورری کاشانی، 1338: ج1، 2) مانند لغت فرس، فرهنگی شعری بوده است. ممکن است این دو نویسنده -هرچند به طور غیرمستقیم- از دو فرهنگ «اوئیمایوَک(1)» (oīm ēwak) و «پهلویگ» تأثیر پذیرفته باشند؛ فرهنگهایی که به احتمال زیاد در قرنهای سوم و چهارم هجری نوشته شدهاند (جعفری دهقی، 1391: 66). براساس نقل شاهد مدخلی در مجمعالفرس سروری کاشانی (دبیرسیاقی، 1368: 8)، ابوحفص سغدی نیز فرهنگی داشته که احتمالاً آن را در اواخر قرن چهارم نوشته است. طبق گفته اسدی طوسی (اسدی طوسی، 1319: 1) تألیف فرهنگ قطران تبریزی نیز -که اثری از آن نیست- مقدّم بر لغت فرس است.
صحاحالفرس نخستین فرهنگ باقیمانده تأثیر پذیرفته از لغت فرس است که افزونبر نقل مدخلهای لغت فرس، شاهدهایی را نیز افزون بر این کتاب دارد (نخجوانی، 1355: 15-16). این روش نقل و افزایش را میتوان به دلیل قطع ارتباط ادیبان قرن هشتم با دوران پیش از خود به دلیل حمله مغول دانست. شعریبودن فرهنگهای فارسی در قرن هشتم هجری به قدری بوده است که نویسنده فرهنگ معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی برای نخستینبار برای مدخلهای فرهنگش شاهدهای شعری میسراید (ر.ک: فخری اصفهانی، 1337: 2). فرهنگ وفایی در قرن دهم، از این دو فرهنگ اخیر تأثیر زیادی پذیرفته است (ر.ک: وفایی، 1374: 3).
یکی از بهترین کتابهای فرهنگ، دستِ کم از نظر استفاده از منابع تألیفشده در شبهقاره، مجمعالفرس است (ر.ک: سروری کاشانی، 1338: ج1، 2-3) که نه تنها در قرن یازدهم بلکه پس از آن نیز تأثیر خود را در فرهنگنویسی فارسی حفظ میکند.
میدانیم که از قرن هفتم هجری فرهنگنویسی به شبهقاره منتقل میشود و البتّه که این موضوع صرفاً به دلیل حمله مغول نیست؛ باید دانست که ایرانیان از دیرباز با هندیها روابط بازرگانی داشتهاند (سلیمی، 1372: 41) و تعیین دقیق زمان ورود زبان فارسی به شبهقاره بسیار مشکل است. پیشینه این روابط را به پانصدسال قبل از میلاد مسیح، زمانی که داریوش قسمتهایی از سند را فتح کرد (صافی، 1382: 113) و سند و پنجاب بیستمین اُستان ایران محسوب میشد (ارشاد، 1365: 158) بازمیگردانند. این روابط تا دوره ساسانیان نیز ادامه داشته؛ زیرا که «بخشهایی از شمال و غرب هند، اُستانی از ایران به شمار میآمده است» (همان: 5). پس از انقراض این سلسله، زرتشتیها به خاطر ناامنیهای حاصل از تغییر حکومت و برای بقای آیین خود، دستهجمعی به هندوستان مهاجرت میکنند و در گجرات مقیم میشوند (ظهورالدّیناحمد، 1378: 9). از این زمان به بعد روابط ایران و شبهقاره در قالب «دین» خودش را نشان میدهد؛ مسلمانان برای تعقیب و گریز دشمنان یا گسترش اسلام به شبهقاره واد میشوند. اعراب بالأخره در سال 712 میلادی در قالب ارتشی منظّم به سرکردگی محمّدِ قاسم، دهیر پادشاه هندوستان را شکست میدهند و آنجا را فتح میکنند (دولافوز، 1316: 82). جدّیترینِ این حملات به زمان غزنویان بازمیگردد. این تاختوتازها خود موجب جاگیر شدن مسلمانان و بهویژه ایرانیها و به تبع آن رشد زبان فارسی در آن سرزمین میشود (حکمت، 1337: 60). اگر به این موارد، مهاجرت اجباری دانشمندان و شعرای ایرانی را به خاطر کشتار مغول، به سند بیفزاییم تأثیر فرهنگ و زبان ایرانی را در آن سرزمین بهتر درک میکنیم (شیمل، 1373: 18). بنابراین آموزش زبان و شعر فارسی و بالتبع نوشتن فرهنگ لغت در شبهقاره نیازی اساسی میشود. فخر قوّاس نخستین کتاب فرهنگ فارسیبهفارسی را در شبهقاره مینویسد (نذیر احمد، 1353: 1 و دبیرسیاقی، 1368: 32) هرچند که این فرهنگ به دلیل شیوه تنظیم خاص خود، مورد توجّه چندانی قرار نمیگیرد (ر.ک: قوّاس غزنوی، 1353).
به دلیل جنبه آموزشییافتنِ فرهنگها، برای نخستینبار ابراهیم قوام فاروقی در مقدّمه فرهنگ خود، شرفنامه منیری، به دستور زبان فارسی نیز میپردازد (ر.ک: قوام فاروقی، ج1، 1385: 10-19) و این خود زمینهای برای پرداختن بیشتر به زبان فارسی در کنار شعر فارسی میشود.
نکته جالب اینکه لغت فرس اسدی در شبهقاره نیز جریانسازی میکند و برای نمونه نویسنده مجموعةالفرس به تکمیل و ترتیب این فرهنگ میپردازد (ر.ک: جاروتی، 1356: 1-2).
تحقیق در لغات و استفاده فراوان از منابع از ویژگیهای مثبت برخی از فرهنگهای تألیفشده در شبهقاره است و این بیشتر به دلیل دوری از ایران -به عنوان مرکز اوّلیه و اصلی زبان و ادبیات فارسی- و اطمینان از درستی و نادرستی لغات و اصطلاحات است؛ فرهنگ جهانگیری از ایندست فرهنگهاست که به نظر برخی نقطه کمال فرهنگ شعری فارسی است (داعیالإسلام، ج 5، 1318: 24). اطمیناندادن به مراجع از طریق پژوهش لغات شعری از اهل دیار شاعران (ر.ک: انجو شیرازی، ج1، 1351: 10) از مهمترین کارهای انجو شیرازی در تألیف فرهنگ جهانگیری است و تا حدودی عیب اساسی این فرهنگ -یعنی تنظیم غیرمعمول مدخلها و دیریابی لغات- را پوشانده است. برخلاف برهان قاطع که با وجود ایرادهای اساسی، از جمله استفاده از منابع اندک (ر.ک: تبریزی، 1357: ج1، د) و نداشتن شاهد شعری، به خاطر تنظیم مناسب مدخلها مورد توجّه بسیاری قرار میگیرد، این فرهنگ نقطه اوج بیتوجّهی به شاهدهای شعری است.
رشیدی در فرهنگ خود افزونبر اختصاص فصلی به دستور زبان فارسی و توجّه به این مقوله (ر.ک: رشیدی، 1337: ج1، 14-47) به نقد فرهنگهای سروری و جهانگیری میپردازد.
یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگهای تألیفشده در شبهقاره پرداختن به الفاظ و اصطلاحات شعرای متأخّر و همعصرِ ایرانی و غیر ایرانیِ فارسیزبان است؛ برای نمونه سراجالدّینآرزو در فرهنگ چراغ هدایت به شعر چنین شاعرانی پرداخته است (ر.ک: خان آرزو، 1338: 1) لاله تیکچند نیز در فرهنگ بهار عجم چنینکاری کرده است. البتّه فرهنگنویسی مانند وارسته سیالکوتی در کتاب مصطلحاتالشّعرا، برخلاف سراجالدّین آرزو و لاله تیکچند عمل کرده و به دلیل بیاعتبار دانستن شاهدهای شعریِ شاعرانِ هندیِ فارسیزبان از آوردن شعرهایشان در فرهنگ خود پرهیز کرده است (سیّدعبدالله، 1371: 131) و بالأخره فرهنگ بهار عجم که بخش نخست این پژوهش به شاهدهای مدخل و بخش دوم به روشهای نقل قول در آن پرداخته است.
بهار عجم
فرهنگهای فارسیبهفارسی هرچه پیشتر آمدهاند، واژهها، تعبیرات و اصطلاحات بیشتری را در خود گنجاندهاند. فرهنگهای تألیفشده در ایران نسبت به فرهنگهای شبهقاره سادهتر و کمحجمترند (ر.ک: اسدی طوسی، 1365 و محمّد بن هندوشاه، 1355) و بیشتر تقلید از نمونههای پیش از خود هستند (ر.ک: اوحدی بلیانی، 1364 و فخری اصفهانی، 1337)، البتّه بسیاری از فرهنگهای شبهقاره نیز در حد تقلید ماندهاند (ر.ک: حاجب خیرات دهلوی، 1352 و محمّد پادشاه، 1335). یکی از فرهنگهای دوره دوم فرهنگنویسی در شبهقاره (933-اواخر قرن 13 هجری) که تقلیدی نیست، «بهار عجم» نوشته لالهتیکچند متخلّص به بهار است؛ فرهنگی که لغات، ترکیبات، کنایات و امثال فراوانی را در بر دارد و در زمان چندبهار هفت بار چاپ شده است (داعیالاسلام، 1318: ج5، 43). استفاده از منابع فراوان و آوردن آرای دیگران برای نوشتن و شرح، از ویژگیهای برجسته این فرهنگ است. تیکچند برای نوشتن این کتاب بیست سال وقت صرف کرده است (بهار، 1380: ج 1، سی). بهار عجم علاوه بر داشتن شعرهای سبک خراسانی و عراقی، اشعار فراوانی از سبک هندی را نیز بهعنوان شاهد شامل میشود که البتّه پرداختن به میزان استفاده از اشعار مربوط به هر یک از این سبکها پژوهشهای ویژهای را میطلبد. از شاعران برجسته هر سبک که اشعارش به فراوانی در فرهنگ بهار عجم به کار رفته، فرّخی سیستانی، معزّی، انوری، نظامی گنجوی، سعدی، امیرخسرو دهلوی، حافظ، طالب آملی، صائب تبریزی، محسن تأثیر و ... است. دلیل استفاده از اشعار این شاعران، افزونبر شهرت و مقبولیتشان در ایران و شبهقاره، میتواند زبان خاص، تعابیر ویژه و تصویرپردازیهای مناسب با نوع شعریشان باشد.
تیکچند ذیل مدخلها برای توضیح بهتر و اطمیناندادن به مراجع، به فراوانی از کتابهای دیگر نقل قول آوردهاست. ناگفته نماند که یکی از مهمترین کارهای او انتخاب شاهد از شعرهای فارسی تا زمان تألیف بهار عجم است.
پیشینه تحقیق
برخی از پژوهشگران در خلال پژوهشهای کلّی خود به ذکر نام فرهنگ بهار عجم و
بیان ویژگیهای کلّی آن بسنده کردهاند (ر.ک: نقوی، 1339 و 1341؛ دبیرسیاقی، 1368: 164؛ دزفولیان، 1379) و حتّی این کلّیگوییها پس از تصحیح و چاپ فرهنگ بهار عجم (ر.ک: دزفولیان، 1380) نیز در پژوهشهای کلّی (ر.ک: سلطانی، 1386؛ عبّاسی، 1394) و نه مختص بهار عجم دیده میشود.
البتّه پژوهشگرانی نیز به طور دقیق و جزئی به فرهنگ بهار عجم پرداختهاند:
خسروپور در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «ارزیابی و نقد فرهنگ بهار عجم» (1397) پس از معرّفی دقیق فرهنگ بهار عجم، افزونبر توصیف ساختار این فرهنگ در شش بخش، به آسیبشناسی آن در پنج قسمتِ مدخلبندی، شاهدهای بیربط، تصحیف، معانی مدخل و ریشهشناسی پرداخته است.
رادمرد و همکاران در مقاله «ساختار فرهنگ بهار عجم در سه بخش» (۱۴۰۱) به طور دقیق، شیوههای مدخلگزینی، روشهای آوردن مواد مدخل و شیوههای ضبط تلفّظ را در این فرهنگ بررسی کردهاند و نشاندادهاند که در بخش نخست، لاله تیکچند بر اساس واژگان و ترکیبات و قرابت لفظی و معناییشان از چهار روش برای مدخلگزینی استفاده کرده است و در بخش دوم، ارجاع، میزان کاربرد، مقوله دستوری، ویژگیهای ادبی و تعریف یا معنای کلمه را مبنای آوردن مواد مدخل قرار داده است. در بخش سوم پژوهشگران ضمن بیان تطوّر روشهای تلفّظی فرهنگهای فارسیبهفارسی تا بهار عجم، روشهای سه گانه لاله تیکچند در ضبط تلفّظ را که بر اساس واژه هموزن، واکههای کوتاه و واجهای واژه است، آوردهاند.
خسروپور و رادمرد در بخش نخست مقاله «تطوّر مفهوم «فرهنگ» در فرهنگهای فارسی و نقد فرهنگنویسان از یکدیگر تا بهار عجم» (1402) تطوّر واژه «فرهنگ» و معانی آن را در فرهنگهای فارسیبهفارسی بررسی کردهاند و نشان دادهاند که این تطوّر به صورتهایِ «نیاوردن مدخل فرهنگ»، «آوردن مدخل فرهنگ با معانی گوناگون از جمله کتاب لغت» و «مدخلسازیهای گوناگون از این واژه و معانی آن» است و در بخش دوم با آوردن دلایلی، بیان کردهاند که حرکت نقد فرهنگنویسان در فرهنگهای فارسیبهفارسی از ساختار به محتوا و به عبارتی از صورت به معنا بوده است و در پایان، روشهای سهگانه لاله تیکچند را در نقد با ذکر نمونه آوردهاند.
پژوهش حاضر با ارائه آمار و ارقام به بررسی دقیق شاهدهای مدخل و روشهای نقل قول در فرهنگ بهار عجم پرداخته است.
شاهد مدخل
شاهد در فرهنگهای فارسی، غالباً بیت یا ابیاتی برای تأیید مدخل و روشنشدن معنی است. بیشتر فرهنگنویسان کلاسیک تنها از شاهدهای بیتی استفاده کردهاند و اهمّیّتی به شاهدهای نثری ندادهاند؛ امّا این به معنای نیامدن اینگونه شاهدها در فرهنگها نیست. اگر فرهنگهای فارسی از آغاز به طور دقیق مطالعه و آمارگیری شوند، خواهیم دید این سخن که استفاده از شاهدهای منثور، با فرهنگ «غیاثاللغات» در شبهقاره آغاز شده (هاشمی میناباد، 1386: ج2، 165) نادرست است. بهار عجم که تألیف نهاییاش نود سال پیش از غیاثاللغات بوده، دارای این نوع شاهدهاست و احتمال بودن اینگونه شاهدها در فرهنگهای فارسی پیش از بهار عجم نیز هست.
فرهنگنویس برای شاهدهای فرهنگ خود میتواند از منابع منظوم، منثور یا شفاهی بهره ببرد، همچنین در مواقعی که لازمدید از شاهدهای ساختگی که سروده یا نوشته خودش است، استفاده کند. خودنوشتهها را میتوان «مثال» نامید. نخستین بار شمس فخری اصفهانی به این بهانه که «به مجرّد یکبیت که به استشهاد لغتی ایراد کنند کیفیت حروف و کمیت حرکات ثلاثه در آن محقّق نمیشود و اگر ابیات متکرّر و قوافی متعدَّد شود التباس و اختلاف در حروف و حرکات مرتفع شود» (فخری اصفهانی، 1337: 2)، از سنّت شاهدهای تکبیتی عدول کرد و شاهدسرودههای خود را که شامل قصیده و قطعه میشد در فرهنگ خود آورد. صاحب فرهنگ جهانگیری از نخستین کسانی است که برای دانستن واژه و شاهدها به زباندانان رجوع کرده (جهانگیری، 1351: ج1، 10) و تا اندازهای راه را برای ورود شاهدهای شفاهی به فرهنگهای فارسی باز کرده است؛ شاهدهایی که در فرهنگ بهار عجم نیز یافت میشود.
انواع شاهد مدخل در فرهنگ بهار عجم
در این فرهنگ سه نوع شاهد شعری، نثری و مثالی آمده و در بسیاری از مواقع تعداد شواهد ذیل هر مدخل فراوان است. دلیل این امر افزون بر جنبه آموزشی بهار عجم، هدف لاله تیکچند مبنی بر فراهمکردن مجموعهای از لغات و مصطلحات کتب متداول عصر خود، شروح معتبر، دیوانها و مثنویات متقدّمین و متأخّرین، همراه با آوردن متعلّقات هر واژه و اصطلاح و مواقع استعمال هر کدام بوده (بهار،1380: ج 1، سی) و طبیعی است که چنین مجموعهای نیازمند شاهد مدخلهای فراوانی شود. در ادامه دستهبندی انواع شاهد مدخل در فرهنگ بهار عجم آمده است:
لاله تیکچند شاهدهای شعری خود را از منابع منظوم فراوانی نقل میکند که شامل شعر کامل، تکبیت، بیتهای مختلف از شاعران گوناگون و مصراع میشود. او پنج بیت و یک مصراع از خود را نیز به عنوان شاهد ذکر کرده است.
طبق شمارشی دقیق، در این فرهنگ 32951 بیت و 257 مصراع به عنوان شاهد شعری نقل شده است که در جدول زیر به تفکیک بابها آمدهاست:
باب | تعداد مدخلها | تعداد بیتها | تعداد مصراعها |
آ | 891 | 1434 | 12 |
الف | 1043 | 1827 | 14 |
ب | 1515 | 2559 | 9 |
پ | 903 | 1560 | 12 |
ت | 900 | 1770 | 9 |
ث | 14 | 29 | 1 |
ج | 511 | 817 | 11 |
چ | 659 | 969 | 8 |
ح | 368 | 583 | 8 |
خ | 1176 | 2032 | 7 |
د | 1625 | 2586 | 19 |
ذ | 22 | 57 | 0 |
ر | 832 | 1397 | 13 |
ز | 622 | 873 | 9 |
ژ | 6 | 12 | 0 |
س | 1497 | 2294 | 22 |
ش | 740 | 1351 | 10 |
ص | 195 | 348 | 4 |
ض | 23 | 28 | 0 |
ط | 253 | 403 | 4 |
ظ | 17 | 19 | 2 |
ع | 466 | 658 | 8 |
غ | 151 | 297 | 4 |
ف | 276 | 542 | 5 |
ق | 449 | 688 | 2 |
ک | 996 | 1560 | 15 |
گ | 849 | 1380 | 10 |
ل | 281 | 444 | 3 |
م | 973 | 1591 | 13 |
ن | 887 | 1837 | 13 |
و | 171 | 265 | 3 |
هـ | 248 | 431 | 4 |
ی | 170 | 310 | 3 |
جمع کل | 19729 | 32951 | 257 |
جدول شماره 1: شاهدهای شعری
نمودار شماره 1: درصد ابیات
نمودار شماره 2: درصد تعداد مصراع
این درصد از شعر حاکی از غلبه دیدگاه شعری فرهنگهای فارسی است. اشتمال بهار عجم بر شعرهای سبک خراسانی تا هندی یکیاز دلایل این حجم شعری است که اینمهم، خود به دلیل وجهه آموزشی فرهنگ و همچنین هدف مؤلّف مبنی بر «استعلام دستگاه سخنوران و احوال سخنان ایشان از جهت صحت و سُقم» میباشد (بهار، 1380: ج1، سی). اگر آمارگیری دقیقی از تمام فرهنگهای فارسی شود، میتوان رتبه بهار عجم را نیز از لحاظ حجم شاهدهای شعری تعیین کرد.
آوردن یک شعر کامل
در این مورد، شعری که واژه شاهد در آن قرار دارد، آورده میشود:
دیگر من و آن شعله که بر خوان برشته |
| تسبیح کنندش همه مرغان برشته |
هرگاه که در خرمن گلزار خرامد |
| فرش است به راهش رخ خوبان برشته |
گل کرد دماغ همه از شعله داغش |
| غمّازی بوی و دم افغان برشته |
در جوش درافکنده دگر مطلع حسنش |
| صحرای غزل را ز غزالان برشته |
خاموشیام از چنگ جگرسوز شد آهنگ |
| قانون نوا را رگ نالان برشته |
|
| «حکیم زلالی خوانساری» (بهار، 1380: ذیل «برشته»(2)). |
آوردن تکبیت در این نوع شاهد، تنها به آوردن بیتی برای مدخل اکتفا میشود: | ||
چون ز درد کوهکن در بیستون گرید سحاب |
| صورت شیرین بگرداند روان در دیده آب |
|
| «درویش آملی» (همان: ذیل «آب بچشمگرداندن»). |
افروخت از تبسّم مینا ایاغ ما |
| تر شد ز خندههای صراحی دماغ ما |
|
| «محمّدقلی سلیم» (همان: ذیل «تبسّم مینا»(3)). |
آوردن تکبیت به عنوان شاهد، نشان از معروف بودن مدخل است؛ همین امر موجبشده تا لاله تیکچند آوردن شاهدهای بیشتر را ضروری نداند.
آوردن بیتهای مختلف
در این نوع، فرهنگنویس یا از شاعران مختلف، تکبیتها یا از یک شاعر بیتهای متفاوتی را میآورد:
بتان آذری از بتکده برون جستند |
| که لالهزار به دشت آتش خلیل کشید |
|
| (امیرخسرو) |
پنجه گل بین که از سرما نمیآید بههم |
| زیر هر گلبن ز مینای می آتش برکشید |
|
| «ابوطالب کلیم» (همان: ذیل «آتشکشیدن»(4)). |
|
| |
به مستی بیطلب بوس از دهان یار میریزد |
| ثمر چون پخته گردد خود به خود از دار میریزد |
|
| (میرزا صائب) |
و له: |
|
|
ز می و نقل به یکبوسه قناعت کردیم |
| رحم کن بر جگر تشنه ما ای ساقی |
و له: |
|
|
دزدان بوسه خال ز رخسار میبرند |
| غافل مشو ز لعل لب آبدار خویش |
و له: |
|
|
مرکز دایره عشرت جاوید شود |
| بوسهای را که فتد راه به کنج دهنش |
|
| (میرزا صائب: ذیل «بوسه») |
هفت بیت دیگر صائب نیز بدون فاصله از هم، به عنوان شاهد مدخل «بوسه» ذکر شده است(5). در این نوع شاهد، چند بیت از یک شعر واحد ذکر میشود و بیشتر تأکید بر توصیف مدخل است: | ||
از نعل او پر مه زمین، وز کام او کوته زمین |
| وز هنگ او آگه زمین، در طبع او خالی غضب |
باد بهاری خویش او، ناورد جولان کیش او |
| صحرا و دریا پیش او چون مهره پیش بوالعجب |
آهو سرین، ضرغامبر، کیوانمنش، خورشیدفر |
| خارا دل و سندانجگر، رویینسم و آهنعصب |
|
| «حکیم سنایی» (همان: ذیل «اسب»). |
پلنگهیئت و غژغادم و گوزنسرین |
| عقابطلعت و عنقاشکوه و طوطیپر |
قویقوایم و باریکدم، فراخکفل |
| درازگردن و کوتاهسم، میانلاغر |
به گاه پویه هوا در دو پای او مدغم |
| به وقت حمله صبا در دو دست او مضمر |
به وقت جلوهگری چون تذرو خوشرفتار |
| به گاه حیلهگری چون کلاغ حیلتگر |
خروش مور شنیدی ز مور در کابل |
| خیال مور بدیدی ز مور در ششتر |
|
| (همان(6)) |
آوردن توصیفهای شعری میتواند ناشی از جنبه آموزشی فرهنگ برای شعرآموزان شبهقاره باشد؛ در واقع این توصیفها الگویی برای فهم شعر و شعرسرایی آنها بوده است.
آوردن مصراع به عنوان شاهد
گفتهشده که شاهد مصراع برای نخستینبار در فرهنگ قوّاس غزنوی آمده است (رضایی، 1394: 236). لاله تیکچند نیز گاهی ذیل یک مدخل، در کنار انواع شاهدهای دیگر، از مصراع هم استفاده میکند:
- الف کشند ملایک ز فوت اکبرشاه (بهار، 1380: ذیل «الفبرسینهبریدن و الفبرسینه کشیدن»).
- بوستان عطّار گشت و عطرها ساید همی «امیرمعزّی» (همان: ذیل «عطر»(7)).
لاله تیکچند 307 شاهد نثر را در فرهنگ خود گنجانده است. هرچند درصد این تعداد، نسبت به انواع شاهد دیگر ناچیز است، امّا با توجّه به جنبه شعریبودن فرهنگهای فارسی، قابل تأمّل است. در نمودار شماره 3، تعداد و درصد شاهدهای نثر، و در ادامه نمونههایی از آن آمده است:
نمودار شماره 3: تعداد و درصد شاهدهای نثر
- «و طایفه را به مقتضای فأغرقناهم فی الیم، معامله چندان آبی شد که دست از حیات شستند» «نعمتخان عالی» (همان: ذیل «آبیشدن معامله»).
- «خدا را دوست میداری به فضل خویش بیان فرما که دوام سعادت اقامت به چه روی روزی پنبه شده» «میرزا جلالا طباطبا» (همان: ذیل «خدا را دوست میداری»(8)).
منظور از مثال، عبارتی نمونهای است که خود فرهنگنویس برای توضیح مدخل میسازد و میتوان آن را «شاهد ساختگی» نامید (هاشمی میناباد، 1386: ج2، 170). این شاهدها بیشتر برای نوآموزان یک زبان مفید است؛ بنابراین آمدنشان در بهار عجم طبیعی است:
- «... مثلا شخصی که از خویشان نزدیک او یک نفر مرده باشد و دیگری مشرف بر مردن باشد میگوید هنوز داغ او زنده است، این هم میخواهد برود...» (بهار، 1380: ذیل «داغ زنده مدام خونچکان باشد»).
- «... چه مقرّر است که حرف استثناء حکمی که مستثنیمنه را ثابت میباشد مستثنی را از همان حکم برمیآرد، چنانکه گویی: آمدند همه مردم مگر زید. و گاهی در مقام غلبه ظن مستعمل میشود چنانکه گویند: فلانی چنین و چنان خرج دارد مگر کیمیاگر است...» (همان: ذیل «مگر»(9)).
روشهای نقل قول در فرهنگ بهار عجم
لاله تیکچند برای تألیف فرهنگ خود از منابع گوناگونی استفاد کردهاست که
میتوان آنها را به دو گروه کتبی و شفاهی دستهبندی کرد؛ منابع گروه نخست شامل بیش از دویست کتاب است که نام آنها در ذیل مدخلها آمده و منابعی که با وجود نقل قول، نامی از آنها و نویسندهشان نیامدهاست و گاهی تنها به ذکر فعلهایی مانند «آمدهاست، گفتهاند، نوشتهاند، آورده و ...» بسنده شدهاست؛ شاید دلیل این کار، اهمّیت بیشتر توضیحِ مدخل نسبت به منبعِ نقل قول، تردید لاله تیکچند نسبت به درستیِ مطلبِ نقلشده یا حتّی ناآگاهی او از منبع آن باشد. منابع شفاهی بیشتر مربوط به مطالبی است که آنها را از اهل زبان تحقیق کرده و شنیده است؛ دلیل استفاده از منابع شفاهی میتواند وجود ایرانیان فراوان در شبهقاره، اهمّیتدادن لاله تیکچند به منابع زنده و آگاهی او از تغییرات احتمالی معانی لغات، اصطلاحات و کاربردشان در گذر زمان باشد؛ بنابراین رجوع او به منابع شفاهی ضروری بوده است. ناگفته نماند که در بهار عجم، بسیاری از مدخلها بدون ارجاع به منبع و بدون نقل قول تعریف شدهاند (برای نمونه ر.ک: بهار،1380: ذیل «بندیشدن تَب»؛ «چوببَست»؛ «سقف نیمتَرک»؛ «صورتنِشین»؛ «کاغذگیر»؛ «کِندیل» و «یکتاپیراهن»). به نظر میرسد که اطمینان کامل تیکچند از معنی و تعریف مدخل، واژه یا اصطلاحِ تازه بودنِ مدخل و آشکار شدن تعریف با شاهد مدخل، او را از ارجاع به منبع و آوردن نقل قول بینیاز کرده است. در ذیل، نمودار تعداد و درصد نقل قول و در ادامه روشهای آن در فرهنگ بهار عجم آمده است:
نمودار شماره 4: تعداد و درصد نقل قول
گفتهاند/ گفتهشدهاست (قیل)/ گویند
- آن: اسم اشاره است به دور... و نیز باید دانست که کلمه آن، علامت جمع است؛ خواه ذوالعقول باشند... و گفتهاند کاووسیان اگرچه مِن جهةالقیاس صحیح است... (همان: ذیل «آن»).
- خوشنظر: نام گلسیت و قیلَ ریحان تاتاری که سرخ و زرد و سفید باشد... (همان: ذیل «خوشنظر»).
- سنگسگ: گویند نوعی است از سگ که ... (همان: ذیل «سنگسگ»).
نوشتهاند
- بیمبر: به وزن سیمبر، خایف و ترسنده، و به معنی بها و قیمت نیز نوشتهاند (همان: ذیل «بیمبر»).
- خشکآوردن: کنایه از تنزدن و خاموشبودن از غایت اعراض و بیدماغی نوشتهاند (همان: ذیل «خشک آوردن»).
نقل قول از فرهنگنویسان
- آسیابان: در نسخه نندرام، آسیابان آن که.... (همان: ذیل «آسیابان»).
- بویسا: در سروری، سنگی که بر آن عطریات سایند (همان: ذیل «بویسا»).
بعضی (گویند / برآنند/ نوشتهاند)
- گل یوسف: گل بستانافروز، بعضی گویند گلی است زرد (همان: ذیل «گل یوسف»).
- آتش پارسی: نار فارسی... بعضی برآنند که آتش پارسی آتشی است که... (همان: ذیل «آتش پارسی»).
- ازین: به معنی این قسم و این نوع .... بعضی از شارحین در شرح این بیت:
از این که بعد بریدن تمام شانه شود |
| گره گشادهنگردد ز طرّه شمشاد |
نوشتهاند که.... (همان: ذیل «ازین»).
فلانی (نوشته/ آورده/ گوید/ بسته/ میفرمایند)
- از همگذشتن: در اصل به معنی از همجدا شدن... علّامی شیخابوالفضل در دستورالعمل نوشته... (همان: ذیل «از همگذشتن»).
- پل آن طرف آب: کنایه از هرزه و بیفایده... از اینجاست که میرحیدر معمّایی در مزخرفات خود آورده که... (همان: ذیل «پل آن طرف آب»).
- خجالت: شرم و حیا... صاحب مغرب گوید که... (همان: ذیل «خجالت»).
- آب سکندر: حضرت شیخ(10) بسته و این غریب است.
- آهستهرای: جناب خیرالمدقّقین در شرح این بیت:
که این کاروانمرد آهستهرای |
| چرا رسم خدمت نیارد به جای |
میفرمایند... (همان: ذیل «آهستهرای»).
در فلان کتاب ( آورده / واقعشده)
- در نخ کسیاُفتادن: در مجمعالتمّاثیل، دشمنی و خصومتکردن (همان: ذیل «در نخ کسیاُفتادن»).
- تنباکو: برگ معروف. در مآثر رحیمی آورده که... (همان: ذیل «تنباکو»).
- عذاب هدهد: در تحفةالعراقین واقع شده، ظاهراً وقتی حضرت سلیمان بر هدهد قهر کرده باشند (همان: ذیل «عذاب هدهد»).
شیوه نقل با واسطه
- افغان: در تاریخ فرشته از کتاب مطلعالأنوار آورده که... (همان: ذیل «افغان»).
- باد کهنکو: به فتح کاف تازی و های هوّز و سکون نون و ضمّ کاف دوم و واو معروف... و صاحب اصطلاحاتالشّعرا گوید که در جهانگیری، کهنکو... (همان: ذیل «باد کهنکو»).
شیوه چند نقلی
- اند: به وزن و معنی چند، و آن در رشیدی میان یک و ده است و در اداتالفضلا و فرهنگ قوسی، میان سه و ده و در برهان ترجمه بضع و نیف، و آن از سه تا نه بود (همان: ذیل «اند»).
- دشت: بالفتح صحرا و هو فارسی معرّب وقع من الإتّفاق بین اللغتین، کذا فی الصّراح. و شهری است میان اردبیل و تبریز، و دیهی است به اصفهان، و دشت ارزن موضعی است به مسافت سی فرسخ از شیراز، کذا فی المنتخب. و در کتب تواریخ به معنی ملک و در بعض کتب تواریخ تنها دشت به معنی دشت قبچاق که مِلکی است... (همان: ذیل «دشت»).
از فلانی مسموع است
- خوشپرگار: به فتح بای فارسی و کاف فارسی، خوشقواره و خوشترکیب... و از میرزا صادق علیخان مسموع است که کنایه از... (همان: ذیل «خوشپرگار»).
- کوه ماران: آن طرف دشت قبچاق کوهی است که... روزی میرزا صائب در عهد صوبهداری ظفرخان احسن... این نقل از زبان ملّا ساطع مسموع گردیده (همان: ذیل «کوه ماران»).
از اهل زبان / محاورهدانان (به تحقیقپیوسته / رسیده)
- آبخوردن دل: کنایه از قوّتگرفتن دل و خوششدن آن، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته است (همان: ذیل «آبخوردن دل»).
- اشکریختن: معروف، و کنایه از خوش و... و این از محاورهدانان به تحقیقرسیده (همان: ذیل «اشکریختن»).
کذا افاد الاستاد
- ایشان: ضمیر جمع غایب و گاهی به جهت تعظیم... کذا افاد الاستاد (همان: ذیل «ایشان»).
- پس: ترجمه «ف» است که گاهی برای تعقیب محض آید و... کذا افاد الاستاد (همان: ذیل «پس»).
در شعر فلانی واقع شده
- قهقهه صبح: در شعر مسیح کاشی واقع شده (همان: ذیل «قهقهه صبح»).
نتیجهگیری
از این پژوهش که به تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش نقل قول در فرهنگ بهار عجم پرداخت نتایج زیر حاصلشد:
شاهدهای مدخل در این فرهنگ به سه دسته شعری، نثری و مثالی قابل تقسیم است؛ تعداد 32951 بیت و 257 مصراع نشان از غلبه شعری فرهنگهای فارسی تا زمان تألیف فرهنگ بهار عجم و توجّه بیشتر فارسیآموزان شبهقاره به مقوله شعر بوده است. وجود 307 شاهد نثر نشاندهنده اهمیت منابع اینگونه شاهدها در بازه زمانی تألیف این فرهنگ در شبهقاره و همچنین اهمیتداشتن شاهد، بیتوجّه به منبع منظوم یا منثور آن است که خود نتیجه گسترش زبان و ادبیات فارسی -و نه صرفاً شعر فارسی- در شبهقاره است و البتّه که در این حرکت، شاهدهای دو حوزه نظم و نثر هرگز به تعادل نرسیدهاند. آوردن مثال برای فهم بهتر مطلب نیز حاکی از جنبه آموزشی این فرهنگ و حرکت بیشتر
فرهنگنویس به سمت رونویسینکردن از فرهنگهای پیشین است.
استفاده از دوازده روش نقل قول، افزونبر حسّاسیت لاله تیکچند نسبت به مواد فرهنگ خود، حاکی از توقّع مراجعان فرهنگ او بوده است؛ بنابراین او برای اطمیناندادن به مراجعان خود که بیشتر آموزشبینان زبان فارسی بودهاند، مجبور به نقل قول از منابع و ارجاع مطالب خود به آنها میشده است؛ این در حالی است که فرهنگنویسان فارسی مقیم ایران نیازی به اینهمه نقل قول نداشتهاند. هرچند تعداد و درصد این نقل قولها در فرهنگ بهار عجم نسبت به 19729 مدخل آن اندک است؛ امّا باید در نظر گرفت که لاله تیکچند به احتمال زیاد به نقل قولیبودن بسیاری از مدخلها اشاره نکرده است؛ زیرا این روش در بین فرهنگنویسان معمول بوده و بهاحتمال تیکچند از معنی و تعریف مدخل اطمینان داشته است. همچنین این درصد از نقل قول در مقایسه با فرهنگهای فارسی به فارسی- بهویژه آنها که در ایران تألیف شدهاند و به ندرت به نقل قولیبودن مدخلهایشان اشارهشده- بسیار چشمگیر است. نکته مهم اینکه او با نقد بسیاری از این نقلها، علاوه بر هدایت فرهنگنویسی در مسیر بیشتر نقد، مقلّد و رونویسنبودن خود را نیز ثابت کرده است.
پینوشت
. وجه تسمیه این فرهنگ بر اساس نخستین واژه اوستایی آن (oīm) و ترجمه زند آن (ēwak: یک) بوده است.
2. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «پرده مشکین»، «خردهفروش»، «شکفتن» و «گل پاپوش و گل کفش».
3. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «خاکشدن»، «در زیر لب»، «قبلۀ دهقان» و «لگام کشیدن».
4. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «آواز کردن گوش»، «برگرفتن»، «دَرهَم»، «سعی» و «گلبانگ».
5. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «زنهار و زینهار»، «سرکار»، «فرّخاختر، فرّختبار» و «فربه و فربی».
6. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «زورگر»، «زانوزده اسبکشیدن»، «قندهار» و «کاغذ».
7. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «آب و آبه»، «خیرهخند»، «دم و پوست و دم و دود» و «کاری».
8. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «آهار»، «بایر»، «چشمهداشتن ترازو»، «قرقچی» و «مذاق».
9. برای دیدن نمونههای بیشتر بنگرید به: ذیل «آن»، «جلاببند»، «خود» و «زار».
10. با توجّه به سخن لاله تیکچند در مقدّمه بهار عجم (بهار، 1380: ج1، سی) منظور از «شیخ»، محمّدعلی حزین است.
منابع
آرزو، سراجالدّین علیخان (1338) چراغ هدایت، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، تهران، کانون معرفت.
ارشاد، فرهنگ (1365) مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
اسدی طوسی، علی بن احمد (1319) لغت فرس، به تصحیح عبّاس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس.
---------------------- (1365) لغت فرس (لغت دری)، به تصحیح فتحالله مجتبایی و علیاشرف صادقی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
انجو شیرازی، میرجمالالدّین حسین (1351) فرهنگ جهانگیری، ویراسته رحیم عفیفی، ج 1 و 2، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد.
اوحدی بلیانی، تقیالدّین (1364) سرمه سلیمانی، به تصحیح محمود مدبّری، تهران، مرکز نشردانشگاهی.
بهار، لاله تیکچند (1380) بهار عجم، به تصحیح کاظم دزفولیان، 3 جلد، تهران، طلایه.
پادشاه، محمّد (1335) فرهنگ آنندراج، زیر نظر محمّد دبیرسیاقی، ج 1، تهران، کتابخانه خیّام.
تبریزی، محمّدحسین (1357) برهان قاطع، به اهتمام محمّد معین، ج 1، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر.
جاروتی، ابوالعلاء عبدالمؤمن (1356) مجموعةالفرس، به تصحیح عزیزالله جوینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
حکمت، علیاصغر (1337) سرزمین هند، تهران، چاپخانه دانشگاه.
خسروپور، سعید (1397) ارزیابی و نقد فرهنگ بهار عجم، پایاننامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، راهنما: عبدالله رادمرد، دانشگاه فردوسی مشهد.
خسروپور، سعید، عبدالله رادمرد (1402) «تطوّر مفهوم «فرهنگ» در فرهنگهای فارسی و نقد فرهنگنویسان از یکدیگر تا بهار عجم»، دو فصلنامه تاریخ ادبیات، دوره 16، شماره 1 (پیاپی 1/87)، صص 165-189.
داعیالإسلام، محمّدعلی (1318) فرهنگ نظام، ج 5، حیدرآباد دکن.
دبیرسیاقی، محمّد (1368) فرهنگهای فارسی و فرهنگگونهها، تهران، اسپرک.
دزفولیان، کاظم (1379) «فرهنگنویسی در ایران و شبهقاره هند و پاکستان و بهار عجم»، پژوهشنامه علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، شماره 27، صص 15-33.
دولافوز، ث. ف (1316) تاریخ هند، ترجمه سیّد محمّدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، کمیسیون معارف و چاپخانه مجلس.
دهقی، محمّدجعفر (1391) «اویمایوک کهنترین فرهنگ ایرانی»، آینه میراث، دوره 10، شماره 1 (پیاپی 50)، صص 65-77.
دهلوی، حاجبخیرات (1352) دستورالأفاضل فی لغاتالفضایل، به اهتمام نذیر احمد، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
رادمرد، عبدالله، ابوالقاسم قوام و سعید خسروپور (۱۴۰۱) «ساختار فرهنگ بهار عجم در سه بخش»، فنون ادبی، سال چهاردهم، شماره ۱، صص ۱۵ – ۳۴.
رضایی، سیّده نرگس (1394) «نقد و بررسی فرهنگ قوّاس به عنوان اوّلین فرهنگ فارسی مدوّن شبهقاره»، به کوشش خدابخش اسداللّهی، گوی بیان (مجموعه مقالههای دهمین همایش بینالمللی ترویج زبان و ادب فارسی)، دانشگاه محقّق اردبیلی.
سروری کاشانی، محمّدقاسم (1338) مجمعالفرس، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، ج 1، تهران، علمی.
سلطانی، اکرم (1386) «بررسی شیوههای لغتنویسی در چند فرهنگ معتبر فارسی»، نامه فرهنگستان، دوره 9، شماره 34، صص 60-70.
سلیمی، مینو (1372) روابط فرهنگی ایران و هند، تهران، مؤسّسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
سیدعبدالله (1371) ادبیات فارسی در میان هندوان، ترجمه محمّداسلمخان، تهران، مجموعه انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
شیمل، آنهماری (1373) ادبیات اسلامی هند، ترجمه یعقوب آژند، تهران، امیرکبیر.
صادقی، علیاشرف (1393) «فرهنگنویسی در شبهقاره از ابتدا تا قرن 10 هجری (تاریخ فرهنگنویسی)»، ویژهنامه نامه فرهنگستان، شماره 2، صص 381-392.
صافی، قاسم (1382) بهار ادب (تاریخ مختصر زبان و ادبیات فارسی در شبهقاره هند و پاکستان)، تهران، دانشگاه تهران.
ظهورالدّین احمد (1378) آغاز و ارتقای زبان فارسی در شبهقاره، اسلامآباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان و بخش اقبالشناسی دانشگاه پنجاب.
عبّاسی، حبیبالله (1394) «شبهقاره، پیشگام فرهنگنویسی فارسی»، مجلّه مطالعات و تحقیقات ادبی، شماره 18، صص 121-132.
فخری اصفهانی، شمسالدّین (1337) معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی، ویراسته صادق کیا، تهران، چاپخانه دانشگاه.
قوام فاروقی، ابراهیم (1385) شرفنامه منیری یا فرهنگ ابراهیمی، به تصحیح حکیمه دبیران، ج 1، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نخجوانی، محمّد بن هندوشاه (1355) صحاحالفرس، به اهتمام عبدالعلی طاعتی، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نقوی، شهریار (1339) «فرهنگنویسی در هند و پاکستان (1)»، ارمغان، دوره 29، شماره 4 و 5، صص 171-180.
--------- (1341) فرهنگنویسی در هند و پاکستان، تهران، اداره کل نگارش وزارت فرهنگ.
وفایی، حسین (1374) فرهنگ فارسی (فرهنگ وفایی)، ویراسته تنهوی جو، تهران، دانشگاه تهران.
هاشمی میناباد، حسن (1386) مجموعه مقالات فرهنگنگاری، دفتر 2، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
[1] * دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، ایران Radmard@um.ac.ir
[2] ** نویسنده مسئول: دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز، ایران khosropursaeed@gmail.com