The Theoretical Underpinning of Political Culture of Elite Area and Good Governance in the Islamic Republic of Iran
Subject Areas : Research in Theoritical Politicshanieh graeeli korpi 1 , Masoud Motalebi 2 , Hosain Abolfazli 3 , Ali Salehifarsani 4
1 - PH.D Student in Political Science of Iranian Issues, Semnan Islamic Azad University, Iran.
2 - Assistant Professor, Political Science Department, Semnan Islamic Azad University, Iran.
3 - Assistant Professor, Department of Political Science, Semnan Islamic Azad University, Iran.
4 - دانشگاه آزاد اسلامی واحد سمنان، گروه علوم سیاسی
Keywords: Political Culture, Good Governance, Democracy, Elite Area. ,
Abstract :
Good governance refers to achieving the rule of law, transparency, accountability, participation, equality, efficiency, effectiveness, accountability, individual freedom, press freedom, and active civil society. Along with these prerequisites, political culture, and in particular the political culture of the elites, is crucial in institutionalizing the principles of good governance, especially in developing countries. This subject has drawn the attention of certain good governance studies academics in recent decades. The results showed that if the political culture of the elites is democratic or accepts at least some minimal democratic values, it can act as the basis for advancing democracy or political development in the sense of raising political participation and competition. In societies where, for various and complex reasons, the political culture of the elites is anti-participatory in the sense of being anti-democratic, authoritarian political structures and an ideology consistent with it can pose a significant barrier to the advancement of democratic indicators. A political culture that is authoritarian and non-participatory acts as a factor that hinders political development. In contrast, democratic and participatory ideals and attitudes significantly influence a country's political development. This is more evident in emerging nations when elite political culture has a more robust coefficient of determination.
آرایی، وحید (1396) حکمرانی خوب، تهران، فرهیختگان دانشگاه.
آرون، ریمون (1381) مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی.
آلموند، گابریل (1376) چارچوبی نظري براي بررسی سیاست تطبیقی، ترجمه علیرضا طیب، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی.
اخترشهر علی (1386) مؤلفههای جامعهپذیری سیاسی در حکومت دینی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
اکبري، کمال (1388) «نقش احزاب در سیاست پس از انقلاب اسلامی»، نشریه علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 47، صص53-78.
امام¬جمعه¬زاده، سید جواد (1395) الگوي حکمرانی خوب؛ جامعه همکار و دولت کارآمد در مدیریت توسعه، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 36، صص 7-40.
باتامور، تی بی (1392) نخبگان و جامعه، ترجمه علیرضا طیب، تهران، پردیس دانش.
بدیع، برتران (1385) توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیب¬زاده، تهران، قومس.
برنل، پیتر و ویکی رندال (1391) مسائل جهان سوم، ترجمه احمد ساعی و سعید میرترابی، چاپ سوم، تهران، قومس.
بشیریه، حسین (1370) توسعه و فرهنگ، نامه فرهنگ شماره 5 و 6، صص 6-27.
پارسا، ندا (1392) ایده حکمرانی خوب در عصر جهانی شدن؛ ریشهها و زمینهها، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه مازندران، استاد راهنما علی کریمیمله.
پاي، لوسین (1380) بحرانها و توالیها در توسعه سیاسی، ترجمه غلامرضا خواجه سروري، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي.
خاوند، فریدون (1394) «حکمرانی خوب در سیاست¬گذاري اقتصادي جمهوري اسلامی: از تئوري تا عمل»، دو ماهنامه میهن، دوره جدید، شماره 5.
دارستانی، میثم (1394) نقش فرهنگ سیاسی در حکمرانی خوب، پایان¬نامه کارشناسی¬ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزي.
دباغ، سروش و ندا نفري (1388) «تبیین مفهوم خوبی در حکمرانی خوب»، نشریه مدیریت دولتی، دوره اول، شماره 3، صص 3-18.
زارعی، آرمان (1388) تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ سیاسی ایران (1368-1384)، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، باز.
سریع¬القلم، محمود (1389) فرهنگ سیاسی ایران، تهران، فرزان روز.
شریف، محمدرضا (1381) درآمدي بر تحول فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، روزنه.
شهرام¬نیا، سید امیرمسعود (1385) جهانی شدن و دموکراسی در ایران، تهران، نگاه معاصر.
عابدي اردکانی، محمد (1393) «توسعه¬نیافتگی سیاسی از منظر فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران (1368-1384)»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال نهم، شماره چهارم، صص 133-169.
قلی¬پور، حجت¬الله (1382) حکمرانی خوب در ادبیات مدیریت (طرح پژوهشی حکمرانی خوب)، دفتر بررسیهاي اقتصادي مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامی.
کمالی، یحیی (1388) «حکمرانی خوب چیست»، تدبیر، شماره 206، صص 20-22.
گولد، جولیوس و ویلیام گلب (1376) فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، مازیار.
محمدعلیپور، فریده و سید رضا رحیمی عماد (1392) «علل شکل¬گیري انقلاب اسلامی ایران و نظریه حکمرانی خوب (مطالعه موردي: حکومت پهلوي دوم در سالهاي 1332 تا 1357)»، پژوهشنامۀ متین، سال پانزدهم، شماره 59، صص 159-184.
نفیسی، رسول و ماندانا تیشه یار (1379) «فرهنگ سیاسی و هویت ملی»، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 5، صص 177-191.
نقیب¬زاده، احمد (1383) «مطالعه تطبیقی روند توسعه در ایران و ترکیه»، فصلنامه سیاست خارجی، سال هجدهم، شماره 1، صص 39-51.
هانتینگتون، ساموئل (1373) موج سوم دموکراسی، ترجمه احمد شهسا، تهران، روزنه.
Bovaird, T., & Loffler, E. (2003) "Evaluating the quality of public govermance: indicators, models and mcthodologies", international review of Administrative Scines, Vol. 69.
Carlos, G., & Benavides, J. (2011) "The Impact of elite political culture and politicalinstitutions on democratic consolidation in LatinAmerica: a comparative study of Colombia and Venezuela”, the 10th Annual Politicologenetmaal Conference University of Amsterdam.
Chabova, K. (2014) "Political Culture and Democracy Revisited", available at: https://pdfs.semanticscholar.org/306d/cab88ca8357236b99971dbfcd9188e09769d.pdf?_g a=2.172266342.413732881.1560800720-845351716.1560800720.
Hsin-Chi, K., & Lau, Si.K. (2002) "Traditional Orientations and Political Participation in Three Chinese Societies", Journal of Contemporary China, Vol. 11, No. 31.
Inglehart, R. (2005) Modernization, Cultural Change, and Democracy: The Human Development Sequence, Cambridge: Cambridge University Press.
Mobius, M. (2001) "good Governance Is a Global Challenge", Corporate Board, Vol. 22, No. 131.
Roy, K.C., & Tisdel, C.A. (1998) "good Governance in Sustainable Development: the Impact of Instituations", International Journal of social Economics, Vol.25, No.6/7/8.
Weisse, T.G. (2000) "Governance, good Governance and Global Governance: Conceptual and Actual Challenge", Thired World Quarterly, Vol. 21 No. 5, pp. 795-814.
دوفصلنامه علمي «پژوهش سیاست نظری»
شماره سی و سوم، بهار و تابستان 1402: 222-201
تاريخ دريافت: 23/09/1401
تاريخ پذيرش: 25/02/1402
نوع مقاله: پژوهشی
مناسبت فرهنگ سیاسی حوزۀ نخبگی و حکمرانی خوب:
دلالتهایی برای ایران
هانیه گرائیلی کرپی1
مسعود مطلبی 2
حسین ابوالفضلی3
علی صالحی فارسانی4
چکیده
حکمرانی خوب، فرآیندی است در جهت حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیتپذیري، مشارکت، برابري، کارایی، اثربخشی، پاسخگویی، آزادي فردي، آزادي مطبوعات و همچنین وجود یک جامعه مدنی فعال. ادبیات حکمرانی خوب تاحدودی با حکمرانی دموکراتیک و شاخصهای آن همپوشانی دارد. هرچند این شاخصها در هر یک از جوامع به تناسب پیشینۀ تمدنی، تاریخی، فرهنگی و ساختار اجتماعی، جنبهای بومی به خود میگیرد و گاه در نهادینه شدن، تمایزاتی با جوامع دیگر دارند، یافتهها نشان میدهد که فرهنگ سیاسی نخبگان در صورت دموکراتیک بودن یا پذیرش حداقل ارزشهاي دموکراتیک، میتواند زمینهساز پیشبرد دموکراسی یا توسعۀ سیاسی به مفهوم گسترش مشارکت و رقابت سیاسی باشد. اما در جوامعی که به دلایل مختلف و پیچیده، فرهنگ سیاسی نخبگان ضد مشارکتی به مفهوم غیر دموکراتیک است، در صورت وجود ساختارهاي سیاسی اقتدارگرا و یک ایدئولوژي همخوان با آن، میتواند مانعی جدي براي پیشرفت شاخصهاي دموکراتیک باشد. آنچنان که نظریههای گذار به دموکراسی نیز میگویند، هرچه ارزشها و ایستارهاي مشارکتی و دموکراتیک در فرهنگ سیاسی یک کشور بیشتر باشد، میتواند بر توسعۀ سیاسی آن اثرگذار باشد و بالعکس.
واژههاي کلیدی: فرهنگ سیاسی، حکمرانی خوب، دموکراسی، حوزه نخبگی و توسعه سیاسی.
مقدمه
مفهوم حکمرانی خوب از دهه 80 و 90 قرن بیستم به منزله یک الگو مرتبط با توسعه و مدل جدیدي از ادارۀ امور مطرح شد و به سبب عدم موفقیت الگوها و مدلهاي پیشین توسعه، به سرعت گسترش یافت و محافل دانشگاهی (اندیشمندان حوزههاي مختلف، پژوهشگران و سیاستگذاران) و نهادها، سازمانها و مؤسسات ملی و بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد و کمیسیونهاي تابعه آن، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و...، تعاریف، عوامل مؤثر بر تحقق، راهبردها، شاخصهاي مختلف و گاه متفاوتی را براي آن طرح نمودند. در نگاهی حداقلی، محققان، حکمرانی خوب را با رویکردها (فرآیندي، لیبرالیستی و سوسیالیستی)، ابعاد (سیاسی، اقتصادي و انسانی) و اهداف (توسعه اقتصادي، توسعه سیاسی و توسعه پایدار انسانی) تعریف نمودهاند (دباغ و نفری، 1388: 30).
از اینرو طبعاً نمیتوان دستیابی به یک نگاه و تعریف جامع و واحد و طبعاً شاخصههایی همگون و مشترك براي تحلیل و بررسی حکمرانی خوب در زمینههاي مختلف را متصور بود. لذا در پژوهشهاي مختلف به فراخور موضوع، شرایط و اقتضائات آن، مجموعهاي از شاخصهها براي حکمرانی خوب تعیین میشود. مدل حکمرانی خوب، نحوۀ حکمرانی، کیفیت رابطۀ بین شهروندان و حکومت را نشان میدهد. این نظریه به دخالت منطقی دولت و نقش تسهیلگري و هماهنگکنندگی آن تأکید دارد (امامجمعه زاده، 1395: 17). بسیاری از صاحبنظران بر این نکته تأکید دارند که یکی از عوامل تحقق شاخصهای حکمرانی خوب، وجود فرهنگ سیاسی دموکراتیک در سطوح توده و نخبگان سیاسی است که پژوهشهای جدید متأثر از مطالعات گذار به دموکراسی، تأکید بیشتری بر فرهنگ سیاسی نخبگان میکند.
واژۀ فرهنگ سیاسی، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی به مفهوم امروزي آن مطرح شد. این واژه در جامعهشناسی سیاسی و علم سیاست براي اولین بار توسط گابریل آلموند و سیدنی وربا با تدوین نظریۀ فرهنگ سیاسی بر اساس دادههای مقطعی ملی و تجربی از قلمرو برداشتهای ادبی به قلمرو فرضیههای قابل آزمایش مطرح شد و جهت گرفت (بشیریه، 1370: 22).
به نظر وي، هر نظام سیاسی درون الگوها و ارزشهاي خاصی از سمتگیري برای
کنش سیاسی فعالیت دارد که بهتر است آن را فرهنگ سیاسی نام نهیم. فرهنگ سیاسی هر جامعهاي، انباشت تاریخی از ارزشها و سنتهايی است که جهتگیري مردم نسبت به اقتدار سیاسی، ساختار سیاسی حکومتها (نخبهگرایی یا کثرتگرایی، میل به استبداد فردي یا گرایش به دموکراسی، تودهگرایی و... که همگی نمودهایی از فرهنگ سیاسی یک جامعهاند) و کارکرد نهاد دولت و آگاهی آنان از فرآیندهاي تأثیرگذاري بر تصمیمگیريهاي سیاسی را تعیین میکند. در مجموع فرهنگ سیاسی به مجموعه نگرشها، ارزشها و آرمانهایی که بر افکار عمومی جامعه حاکمیت دارد و در پیوند با مسائل سیاسی و نظام سیاسی است، تأکید دارد. فرهنگ سیاسی، ذهنیات اجتماعی انسانها را شکل میدهد، که این ذهنیات، تعیینکنندۀ نوع رفتارهاي سیاسی آنان بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود (دارستانی، 1394: 4). نظام سیاسی متمایز از دیگر نظامها نهتنها بر پایه ساختارها، بلکه به واسطه فرهنگ سیاسی موجود در آن تفاوت مییابد. دانشمندان توسعه سیاسی تشخیص دادهاند که نمیتوانند پدیده توسعه سیاسی را در کشوري توضیح دهند، مگر اینکه فرهنگ سیاسی آن کشور را بررسی کنند (نقیبزاده، 1383: 44).
در ایران نیز توجه به حکمرانی خوب، شاخصها و موانع تحقق برخی از عناصر آن، امري اجتناب ناپذیر است و مطالعاتی محدود در اینباره انجام گرفته است و با توجه به اینکه یکی از عوامل اصلی تحقق و نهادینه شدن شاخصهاي حکمرانی خوب به فرهنگ سیاسی نخبگان بازمیگردد، از اینرو بررسی نقش این عامل، اهمیتی اساسی در مطالعات توسعهای در ایران مییابد. بر این اساس پژوهش حاضر به نسبت فرهنگ سیاسی حوزۀ نخبگانی در روند تحقق یا عدم تحقق حکمرانی خوب با ذکر برخی دلالتها به روش توصیفی- تحلیلی میپردازد.
مبانی نظری پژوهش
فرهنگ سیاسی
فرهنگ سیاسی، مجموعهاي از آرمانها، نگرشها و طرز برخوردهاي کم و بیش ثابت درباره قدرت و سیاست است که تحت تأثیر عقاید، نمادها، ارزشها و باورهاي افراد و در متن تاریخ و حیات جمعی آنها شکل میگیرد و به رفتارها و کنشهاي سیاسی در قبال نظام سیاسی جهت میدهد (اخترشهر، 1386: 57). آنچه فرهنگ سیاسی نامیده میشود، حاصل تعامل میان چهار عنصر، فرهنگ توده، فرهنگ نخبگان، تجربه سیاسی- تاریخی ملت و ساختار سیاسی حاکم است. به این ترتیب «برداشت نخبگان و تودهها از واقعیت سیاسی»، «نحوۀ رفتار رهبران»، «شیوه عملکرد نهادها»، «عقاید پدیدآمده توسط رفتار سیاسی و نخبگان»، «میزان تجدّد و توسعۀ صنعتی جوامع»، «جایگاه گروههاي مستقل» و بالاخره «نحوۀ عملکرد وسایل جمعی»، همگی نقش مهمی در شکلگیري و ایجاد فرهنگ سیاسی ایفا میکنند (نفیسی و تیشهیار، 1379: 177).
رهیافت فرهنگ سیاسی، تحت تأثیر مطالعات سنّتی انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی بهمثابه تابعی از فرهنگ عمومی، در تلاش است تا با ترکیب رهیافتهاي روانشناختی، مردمشناختی، جامعهشناسی و تاریخی، خلأ موجود میان سطح تحلیل خرد رفتار سیاسی فرد و سطح تحلیل کلان رفتار سیاسی مبتنی بر متغیرهاي مشترك جامعه را پر کند (زارعی، 1388: 88). در این میان، فرهنگ سیاسی با مطالعات مربوط به توسعه بهویژه توسعه سیاسی، ارتباط تنگاتنگ دارد. از آنجا که فرهنگ سیاسی در برگیرنده مجموعه نگرشها و طرز برخوردها درباره سیاست و قدرت است، از اینرو محتواي فرهنگ سیاسی ممکن است مساعد و یا نامساعد به حال توسعۀ سیاسی باشد (شریف، 1381: 10).
رهیافت فرهنگ سیاسی از منظر آلموند و وربا
آلموند و وربا، فرهنگ سیاسی را اینگونه تعریف میکنند: «فرهنگ سیاسی، مجموعهاي از تمایلات شناختی، تحلیلی و احساسی است که نسبت به پدیدههاي سیاسی ابراز میشود» (سریعالقلم، 1389: 21). به عبارتی فرهنگ سیاسی بیانگر نگرشها، باورها و ارزشهایی است که شالودۀ یک نظام سیاسی را تشکیل میدهد. از نظر آلموند و وربا، فرهنگ مدنی، حامی دموکراسی است (برنل و رندال، 1391: 221). از دید آنها، در نظامهاي سیاسی متفاوت، فرهنگ سیاسی از سه بعد زیر نشأت میگیرد:
نخست، ابعاد شناختی که از دانش نسبت به نظام سیاسی، نهادها و مسئولان آن، وروديها و خروجیهاي این نظام سیاسی نشأت میگیرد. دوم، ابعاد احساسی که از احساساتی که شهروند نسبت به نظام سیاسی و مسئولان و عملکرد آنها دارد، نشأت میگیرد. سوم، ابعاد ارزیابی که از نحوۀ تجزیه و تحلیل شهروندان از مسائل سیاسی
جامعه و کشور خود نشأت میگیرد (سریعالقلم، 1389: 28).
آلموند و وربا، سه نوع فرهنگ سیاسی را شناسایی میکنند که عبارتند از:
1. فرهنگ سیاسی محدود: که پایینترین سطح فرهنگ سیاسی است و در جوامعی که هیچگونه خودآگاهی درباره دولت در آن پیدا نشده، به وجود میآید. در این جوامع، افراد خود را به عنوان عضوي از جامعه تصور نمیکنند و اساساً نقشی در تصمیمگیريها ندارند. در این جوامع، هیچگونه مشارکت سیاسی وجود ندارد.
2. فرهنگ سیاسی تبعی: در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از وجود نظام سیاسی آگاهی داشته، از نقشهاي گوناگون و نتایج تصمیمهای حکومت اطلاع دارند، اما نقش تبعی در پروسه سیاسی دارند و در فرایند سیاستگذاري نیز نقش تعیینکننده ایفا نمیکنند.
3. فرهنگ سیاسی مشارکتی: در این نوع فرهنگ سیاسی، سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست. مردم به طور نسبی در حوزههاي مختلف دخالت میکنند و به رفتارهاي سیاسی نخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم به نظام سیاسی اعتماد دارند و معتقدند که میتوانند در بهبود تصمیمهاي سیاسی مؤثر باشند.
همچنین آنها «به بحث از فرهنگ سیاسی نخبگان اشاره میکنند و معتقدند که مجموعه افرادي که هیئت حاکمه یک کشور را تشکیل میدهند، از فرهنگ سیاسی خاصی برخوردارند و به تناسب ماهیت نظام سیاسی، این فرهنگ سیاسی نیز متمایز میشود» (همان: 24). آلموند، فرهنگ سیاسی را توزیع خاصی از ایستارها، ارزشها، اطلاعات و مهارتهاي سیاسی تعریف میکند که بر اعمال افراد تأثیر میگذارد. وی سه سطح از فرهنگ سیاسی از جمله «تمایلات سیستمی، فرآیندي و سطح سیاستگذاري» را متمایز میکند. همچنین از فرهنگ سیاسی وفاقگرا و منازعهگرای شهروندان در جوامع مختلف سخن به میان میآورد. اما به فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی اشاره نمیکند (آلموند، 1376: 71).
فرهنگ سیاسی و پژوهش پاتنم
یافتههاي پاتنم نشان میدهد که کیفیت یک حکومت تحت تأثیر فرهنگ مدنی در یک منطقه قرار دارد. پاتنم بر تفاوتهاي مناطق شمالی- مرکزي و مناطق جنوبی و تاریخ مناطق بر فرهنگ سیاسی آن تأکید دارد. این تفاوت در فرهنگ سیاسی با وجود جامعه مدنی قوي در مناطق شمالی- مرکزي، مشارکت بیشتر شهروندان در سیاست، اعتماد اجتماعی، داشتن خصلت کمتر عمودي یا سلسلهمراتبی سیاست در این مناطق مشخص شده است. این خصلتها بر کارکرد حکمرانی در گذشته و در دهههاي اخیر تأثیرگذار بوده است. چهار متغیر فرهنگ مدنی در این پژوهش عبارتند از: مشارکت مدنی؛ برابري سیاسی؛ انسجام، اعتماد و تساهل؛ و ساختارهاي اجتماعی همکاري (Chabova, 2014: 3).
لوسین پاي و فرهنگ سیاسی
لوسین پاي نیز عناصر فرهنگی و فرهنگ سیاسی را مؤثر بر نوع سیستم سیاسی میداند. همچنین متغیر فرهنگی، نقشی تعیینکننده در روند توسعۀ سیاسی دارد. مثلاً سنت کنفوسیوسی که نسل به نسل انتقال مییابد و افراد با آن جامعهپذیر میشوند، گرایش زیادي به پرورش پدرسالاري و حکومت اقتدارگرا، به خاطر تأکیدش بر مرکزیت، سلسلهمراتب و ضرورت سازگاري و اطاعت دارد (Hsin & Si.K, 2002: 298). برخی از گرایشهای سنتی یا فرهنگ حامی سلسلهمراتب سیاسی، ناسازگار با ارزشها و اهداف دموکراتیک است؛ زیرا مفروض مشارکت دموکراتیک، مشارکت فعال شهروندان بهمثابه افراد برابر در سیاست است (Hsin & Si.K, 2002: 299). در واقع لوسین پاي معتقد است که فرهنگ سیاسی، مجموعه بازخوردها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی سامان میدهد و اصول و قواعد تعیینکننده حاکم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص میکند.
مطالعات اینگلهارت درباره فرهنگ سیاسی
از دید اینگلهارت، شکلگیري فرهنگ سیاسی دموکراتیک در زمینه وسیعتر تحول ارزشی که از آن با عنوان «توسعه انسانی» نام میبرد، تحقق میپذیرد. ملاك سنجش فرهنگ سیاسی از دید وي سه عاملِ رضایت از زندگی شخصی، اعتماد بین افراد و حمایت از نظم اجتماعی موجود (رد تغییر انقلابی) است. به اعتقاد او، دموکراسی تنها وابسته به عملکرد اقتصادي نیست، بلکه جوامعی که داراي شاخصهاي بالایی از لحاظ فرهنگ سیاسی هستند، احتمال دارد که بیشتر از سایر جوامع از دموکراسیهاي باثبات برخوردار باشند (Chabova, 2013: 2).
از منظر اینگلهارت، فرهنگ سیاسی، نقش مستقیم و مهمی در توسعه و حفظ (یا شکست) دموکراسی دارد. او مطرح میسازد که ارزشهاي تودهاي که این نقش مهم را در تقویت دموکراسی دارد، عبارتند از: اعتماد، تساهل، احساس اثربخشی. با وجود این فضیلتهاي مدنی است که رژیمهاي دموکراتیک میتوانند به شیوهاي کارآمد عمل کنند (Inglehart, 2005: 157) وي همچنین بر نقش تعیینکنندۀ ارزشهاي تودۀ مردم در پیدایش و شکوفایی نهادهاي دموکراتیک تأکید میکند (Inglehart, 2005: 2).
از دید اینگلهارت، تغییر فرهنگی و فرهنگ سیاسی یکشبه اتفاق نمیافتد. میتوان فرمانروایان و قوانین را تغییر داد، اما تغییر جنبههاي اصلی فرهنگ، سالها طول میکشد. دگرگونی فرهنگی زمانی رخ میدهد که دگرگونیهایی به قدر کفایت بزرگ در محیط اقتصادي، تکنولوژیکی و یا سیاسی و اجتماعی صورت گیرد. لیکن چنین دگرگونیهایی به آرامی و معمولاً از طریق جامعهپذیري نسلهاي جدید تحقق مییابد. این وضعیت، فرهنگ سیاسی را نیز در برمیگیرد (شهرامنیا، 1385: 468).
فرهنگ سیاسی و اهمیت روزافزون نخبگان سیاسی
اساساً در نظام سیاسی دستکم دو فرهنگ سیاسی وجود دارد: فرهنگ سیاسی توده و فرهنگ سیاسی نخبگان. فرهنگ سیاسی توده از ایستارها و سمتگیريهاي مردم (به عنوان یک کل) در قبال سیاست تشکیل میشود که بروندادهاي نظام را به شکل مهمی در کنترل خود ندارند. اما فرهنگ سیاسی نخبگان با امتیازات، احساسات و الگوهای رفتاري کسانی سروکار دارد که درون نظام سیاسی، از کارویژه استخدام سیاسی به نقش فعالی دست یافته و بر بروندادهاي نظام، تأثیري مستقیم دارند (پاي، 1380: 161).
از دهه 1990، بهتدریج نظریهپردازان گذار به دموکراسی در کنار فرهنگ سیاسی توده، بیش از پیش بر فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی حاکم و غیر حاکم متمرکز شدند و عواملی دیگري نیز همچون ماهیت سیستم سیاسی، شرایط اقتصادي مناسب، جامعۀ مدنی و نقش سازمانهاي بینالمللی دولتی و غیر دولتی را در گسترش فرهنگ سیاسی مشارکتی و دموکراتیک مردم مؤثر برشمردهاند و بحثهاي بیشتري حول و حوش نقش فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی حاکم در گذار به دموکراسی جریان یافت.
فرهنگ سیاسی نخبگان
هرچند رأس نظام اجتماعی در نظر اندیشمندان گوناگون به گروههاي مختلفی چون فلاسفه، حکیمان، عقلا و... نسبت داده شده است، برآیند تمامی این دیدگاهها بیانگر اهمیت و جایگاه نخبه و بهویژه نخبگان سیاسی از دیرباز است. نظریۀ نخبهگرایی در معناي نوین آن، از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا و آمریکا و در نوشتههاي سیاسی- اجتماعی محققان و گاه در آثار عدهاي از فلاسفه مطرح شد و در سالهاي بین دو جنگ جهانی، متأثر از اندیشههاي برخی متفکران ایتالیایی بسط و گسترش یافت. آنچه در ابتدا براي بیان کیفیت کالاهایی به کار برده میشد که دارای مرغوبیت و برتري خاصی نسبت به کالاهاي مشابه بودهاند، در این سدهها به گروههایی از افراد جامعه اطلاق میشد که جایگاه یا مقام و منزلت سیاسی، اجتماعی، روحانی و یا اقتصادي ویژهاي نسبت به دیگران داشتند (گولد و گلب، 1376: 835).
پاره تو، متفکر نخبهگراي برجسته کلاسیک، در یک تقسیمبندي کلی، نخبگان را به دو گروه حاکم و غیر حاکم تقسیم میکند. به بیان روشنتر، پاره تو، نخبگان (سرآمدان) را در دو معناي کلی و خاص در نظر میگیرد. در معناي کلی، نخبگان به افرادي گفته میشود که بالاترین امتیازها را در رشته فعالیت خویش کسب کردهاند. به عبارت دیگر نخبگان، تعداد معدودي از افراد جامعه هستند که هر یک در سپهر فعالیت خویش توفیق یافته و به مرتبه بالایی از سلسلهمراتب حرفهاي نائل شدهاند (ر.ک: آرون، 1381؛ باتامور، 1392). همچنین در معناي خاص، منظور او از مفهوم نخبه، نخبگان حاکم است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم نقش قابل توجهی در حکومت دارند و در مقابل قشر پایینتر یا غیر نخبگان قرار میگیرند و از لحاظ سیاسی و اجتماعی داراي وظایف حاکمه هستند (آرون، 1381: 517). موسکا و لاسول نیز برداشت دوم پاره تو از نخبگان را دنبال کردهاند. البته موسکا از اصطلاح «طبقه حاکم» و لاسول از مفهوم «نخبگان سیاسی» استفاده میکند (بدیع، 1385: 35).
از دیدگاه گیروشه، نخبگان، اشخاص و گروههایی هستند که در نتیجۀ قدرتی که به دست میآورند و تأثیري که برجاي میگذارند یا به وسیله تصمیمهایی که اتخاذ میکنند یا با هیجانات، ایدهها و احساساتی که به وجود میآورند، در کنش تاریخی جامعهاي مؤثر واقع میشوند. گیروشه، نخبگان را به شش گروه نخبگان سنتی، نخبگان تکنوکرات، نخبگان مالکیت، نخبگان کاریزماتیک، نخبگان ایدئولوژیک و نخبگان سمبلیک تقسیمبندي میکند.
برخلاف مطالعات سابق درباره فرهنگ سیاسی که توده مردم را مورد توجه قرار میداد، مطالعات اخیر در کنار تأکید بر اهمیت فرهنگ سیاسی مردم، بر فرهنگ سیاسی نخبگان، توجه بیشتري نموده است. در واقع فرهنگ سیاسی نخبگان با ایستارها، احساسات و الگوهاي رفتاري کسانی سروکار دارد که درون نظام سیاسی از طریق گردش کارویژه استخدام سیاسی به نقشهاي فعالی دست یافتهاند و بر بروندادهاي نظام تأثیري مستقیم دارند (اکبری، 1388: 55). باتامور بر این اعتقاد است که در کشورهاي در حال توسعه، این گروه نخبگان سیاسی هستند که در جریان توسعه کشور خود، حرف آخر را میزنند. در واقع رویکردها و رفتار افراد قدرتمند در جوامعی که روندهاي سیاسیشان کمتر درون ساختارهاي رسمی حکومت نهادینه شده است، راهنماي معتبري براي دگردیسی سیاسی است (ر.ک: باتامور، 1392).
در نتیجه، فرهنگ سیاسی این افراد، نقش مهمی در گسترش ارزشها، نهادها و عناصر دموکراتیک و مشارکتی، حداقل در کوتاهمدت و میان مدت دارد، تا فرهنگ سیاسی توده مردم. استدلال دیگري که در این راستا مطرح میشود از این قرار است که از آنجا که مردم در جوامع در حال نوسازي، عمده تلاششان معطوف به بقاي امنیتی و اقتصادي است، کمتر به ارزشهایی همچون دموکراسی، برابري و مشارکت سیاسی و... توجه میکنند.
شهروندان در این جوامع متمایل به انطباق اجتماعی و تابع اقتدار دولت هستند. برعکس در کشورهاي توسعهیافته و ثروتمند، بیشتر شهروندانش به ارزشهاي غیر مادی توجه دارند. آنها به دلیل تأمین نیازهاي اولیه و بقا، توجه بیشتري به موضوعات و مسائل مهمی همچون فهم جامعه، کیفیت زندگی و سیاست دارند و تأکید کمتري بر رشد اقتصادي. در واقع بیشترین تأکیدها بر حفاظت از محیطزیست، کیفیت زندگی و آزادی سیاسی است (Carlos & Benavides, 2011: 15).
از اینرو برخی از پژوهشگران، ضرورت توجه به فرهنگ سیاسی نخبگان و اهمیت آن را براي مسئلۀ گذار به دموکراسی یا تحقق حکمرانی خوب گوشزد میکنند. در واقع در نظریههای جدید گذار به دموکراسی بهویژه رهیافت نخبهگرا، بر فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی در برقراري دموکراسی تأکید بیشتري شده است. هانتینگتون نیز از نظریهپردازانی است که نقش نخبگان و رهبران سیاسی را در خلال موج سوم دموکراسی برجسته میداند و مینویسد: «اساساً دموکراسیها حاصل کار رهبران سیاسی بود که در حکومت بودند و یا در بین مخالفان و آن جرأت را داشتند که با وضع موجود به مقابله برخیزند و از منافع فوري هواداران خود پیروي کنند که از زمانی دراز نیاز به دموکراسی را دریافته بودند. دموکراسیها را رهبرانی به وجود آوردند که در حکومت و بین مخالفان فعال بودند و در مقابل تحریکات مخالفان تندرو و قشريهاي حکومت در اعمال خشونت، مقاومت نشان میدادند. دموکراسیها را رهبرانی در دو گروه برپا داشتند که خردمندانه دریافته بودند که در سیاست، فضیلت و حقیقت در انحصار هیچکس نیست. مصالحه، انتخابات و عدم خشونت، خصوصیات دموکراسی شدن در موج سوم است» (هانتینگتون، 1373: 182).
توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی سیاسی، ارتباط بسیار نزدیکی با ایدئولوژي و نگرش نخبگان سیاسی دارد، به گونهاي که تغییر در آنها بر روند توسعه سیاسی مؤثر است. لیکن نگرش، احساسات و شناخت نخبگان در تقویت یا تضعیف عناصر توسعه سیاسی، نقش بسیار مؤثرتري در مقایسه با فرهنگ سیاسی عامه دارد (عابدی اردکانی، 1393: 133). بر این مبنا به سبب اهمیت کانونی نخبگان، طبعاً نوع نگرشها و طرز برخوردهاي آنها درباره سیاست و قدرت بسیار قابل توجه و اعتناست و فرهنگ سیاسی اقتدارگرا یا دموکراتیک آنها میتواند به عنوان مانع یا عاملی مؤثر بر توسعۀ سیاسی، داشتن جامعهاي دموکراتیک و مردمسالار و طبیعتاً تحقق یا عدم تحقق بسیاري از شاخصههاي حکمرانی خوب تأثیرگذار باشد.
حکمرانی خوب
حکمرانی خوب به عنوان یک مفهوم چندوجهی و پرکاربرد در چند دهه اخیر به حساب میآید که به منزله الگویی مناسب برای نیل به توسعه از سوي سازمانهای بینالمللی و بسیاري از پژوهشگران مورد توجه واقع شده است. میتوان آن را مجموعۀ نهادها، قوانین، عرفها و قراردادهاي رسمی و غیر رسمی دانست که به بازیگران گوناگون عرصۀ اجتماعی امکان میدهد تا برحسب جایگاه خود در سلسلهمراتب قدرت و مسئولیت، از راه گفتوگو و چانهزنی و بدهبستان درباره مسائل عمومی تصمیمگیري کنند و تصمیمها را به مرحلۀ اجرا بگذارند.
در این تعریف، حکمرانی از مفهوم حکومت و نقش مرکزي آن در تصمیمگیري و اعمال قدرت فاصله میگیرد و سایر بازیگران بهویژه جامعۀ مدنی و فعل و انفعالات درونی آن و نیز رابطۀ آن را با حکومت در نظر میگیرد. به بیان دیگر، مفهوم حکمرانی به آن معناست که عرصه تصمیمگیري و اعمال قدرت در انحصار دولت و دستگاه اجرایی نیست (ر.ک: خانوند، 1394). حکمرانی مفهوم جدیدي نیست، بلکه به پیشینگی تمدن بشري است. ویس5 (2000)، واژۀ حکمرانی را عمل، شیوۀ اداره یا قدرت اداره کردن دولت، روش دولت یا نظم میداند. معناي ساده حکمرانی، فرآیند تصمیمگیري و فرآیندي است که به وسیله آن، تصمیمها اجرا میشود (یا نمیشود). حکمرانی در چندین زمینه میتواند استفاده شود، مانند: حاکمیت شرکتی، حاکمیت بینالمللی، حاکمیت ملی و حاکمیت محلی (ر.ک: کمالی، 1388). حکمرانی خوب، اصطلاحی است که محافل علمی و کشورهاي گوناگون برحسب نوع هدف، گرایش به یک نماد خاص و شیوۀ دستیابی، از آن تعاریف متفاوتی به دست دادهاند و براي آن، ویژگیهاي متنوعی برشمردهاند (دباغ و نفري، 1388: 5).
مدل حکمرانی خوب، نحوۀ حکمرانی، کیفیت رابطه میان شهروندان و حکومت را نشان میدهد. این نظریه به دخالت منطقی دولت و نقش تسهیلگري و هماهنگکنندگی آن تأکید دارد. در حقیقت حکمرانی خوب، اصطلاحی است که نشانۀ تغییر پارادایم نقش حکومت است و اینکه اولویتهاي گوناگون، بر مبناي نیازها و خواست سطوح و اجزای گوناگون یک جامعه تحقق مییابد (ر.ک: امامجمعهزاده، 1395).
عوامل تأثیرگذار بر تحقق حکمرانی خوب
اولین عامل تأثیرگذار، کنترل و تحقق قانونگرایی میباشد. براي آیندۀ حکومت، هیچ سرمایهاي مهمتر از قانونگرایی نیست. ثبات آیندۀ کشورها بستگی به ایجاد محیطی دارد که در آن سرمایه و مشاغل در امنیت کامل به سر ببرند؛ زیرا هرگونه ناامنی براي دارندگان سرمایه و نیروهاي متخصص، ریسک محسوب میگردد (آرایی، 1396: 44). نتیجه فقدان قانونگرایی، به طور مشخص ناامنی، بیاعتمادي اجتماعی، عدم وحدت رویه در حکومت، بیثباتی و وجود تفاسیر متفاوت در تصمیمگیريها و فرار سرمایه و منابع انسانی خواهد بود.
دومین عامل، تقویت و بسط جامعه مدنی است. واقعیت این است که قدرت معمولاً تمایل به فساد دارد و این گرایش، بخشی از زندگی بشر است. اما در عین حال گرایش طبیعی انسان است که به شکلی معقولانه از اشتباهات خودداري کند و شکستها را جبران نماید. اما زمانی که طبع متمایل به قدرت با تمرکز قدرت ترکیب شود، سلاحی دهشتناك ایجاد میشود. در این حال نظارت بر قدرت از طریق تقویت و بسط جامعه مدنی، یکی از مهمترین و حیاتیترین راههاي نظارت بر قدرت است. بنابراین از یکسو، گسترش تحزب و رقابتهاي سیاسی احزاب متعدد (بعد اول جامعه مدنی) تاحد زیادي براي سلامت عمومی جامعه و نظارت بر قدرت مهم است؛ زیرا اعمال دموکراسی نیز بدون وجود گفتوگو و مناظرۀ عمومی نیرومند درباره منافع عمومی نمیتواند شکل گیرد. مطبوعات نیز (بعد دیگر جامعه مدنی) به عنوان یکی از رکنهای دموکراسی، نقش مهمی در روند دموکراسی ایفا میکند. مطبوعات آزاد، نشانۀ آگاهی جامعه است. از سوي دیگر، سازمانهاي مردمنهاد (سومین بعد جامعه مدنی بنا بر شکل بالا)، نقش پل ارتباطی میان شهروندان و دولت ایفا مینماید. این تشکلها به تبیین و تجمیع منافع شهروندان، نظارت بر عملیات اجرایی دولت و پاسخگو کردن دولت از طریق تجهیز عموم مردم و نمایندگان پارلمان به اطلاعات لازم و نیز کار کارشناسی درباره آثار سیاستهاي ویژۀ دولت و شقوق مختلف سیاستها میپردازند.
سومین عامل تأثیرگذار بر تحقق حکمرانی خوب، افزایش مشارکت عمومی در سیاستگذاري میباشد. شهروندان همچنین نیازمند وجود سازوکارهایی هستند که از طریق آن بتوانند به طور سودمند و اثربخشی، دولت و مأموران دولتی را بر پایه موازینی منطقی پاسخگو نمایند. از طرف دیگر، قانونگذاران و سیاستگذاران نیز نیازمند وجود سازوکارهایی هستند تا ترجیحات و منافع گوناگون شهروندان را به دست آورده و با یکدیگر تجمیع کنند (آرایی، 1396: 44).
چهارمین عامل تأثیرگذار، لزوم افزایش پاسخگویی مالی میباشد. فساد مالی، مهمترین نوع فساد در بخش مالی است. به فراموشی سپردن پاسخگویی مالی، مقدمه فساد خواهد بود. فساد، تخریب و تباهی در نهادها را به وجود میآورد و اعتماد ملت از ارکان قدرت سلب خواهد شد. در صورت فقدان پاسخگویی، حتی درگیر شدن یک فرد با فساد، مانند مرضی مسري سایر ارکان قدرت را در پی خواهد گرفت. تنها راه خاتمه دادن به فساد در این بخش، ایجاد قوانینی منسجم، پایدار و بدون تبعیض براي همگان و البته اجراي صحیح، شفاف، فراگیر و جامع و همراه با ضمانتهاي اجرایی مکفی براي آن است (همان).
پنجمین عامل، تمرکززدایی امور اداري است. هدف از تمرکززدایی، تلاش براي ایجاد مشارکت مطلوب در سطح قواي کشور است. باید از تمرکز قدرت در دست نهادهای حکومت مرکزي جلوگیري کرد و بخشی از اختیارات این مقامات که ماهیت محلی دارند، به سطح محلی منتقل گردد.
حکمرانی خوب و ارکان سهگانه
در حکمرانی خوب، شراکت بین سه رکن اصلی دولت، جامعۀ مدنی و بخش خصوصی در انجام فعالیتها وجود دارد. این شراکت سبب میشود تا امور عمومی به شکل صحیحتر و بهینهتری اداره شود. در واقع ادارۀ امور عمومی با عزم و اراده و روابط تعاملی میان نهادهاي مختلف امکانپذیر خواهد بود. بهویژه آنکه نهاد دولت، نقش اصلی در برقراري روابط یادشده را دارد. ارتباط صحیح و تعاملی سه بخش یادشده، زمینۀ تحقق حکمرانی خوب را در ابعاد مختلف فراهم میسازد (قلیپور، 1382: 2). در حکمرانی خوب، بین سه رکن مطروحه در بالا در انجام فعالیتهاي توسعه، مشارکت مستمر وجود دارد که گاه فراتر از یک مشارکت صرف نیز میرود. در حقیقت فعالیت تعاملی این سه بخش است که نقش پیشبرندگی در حکمرانی و تسهیلکنندگی را ایفا کرده، بستر لازم براي تحقق حکمرانی خوب را فراهم میسازد (پارسا، 1392: 20).
حکمرانی خوب و شاخصهاي آن
پژوهشگران و نهادهای بینالمللی، شاخصهای مختلف مشارکتجویی، اجماعگرایی، شفافیت و قانونگرایی، عدالت جویی، اثربخشی و کارآمدي و نیز توجه به درخواستهای مردم را به عنوان شاخصهاي حکمرانی خوب ذکر کردهاند. همچنین تیلور، موبیس، روي و تیسدل در مطالعات خود، شاخصههایی را برای حکمرانی خوب ارائه کردهاند. ویژگیهای مشترك این پژوهشها را براي حکمرانی خوب را میتوان در پنج محور وجود و تقویت ساختارهاي دموکراتیک، شفافیت، پاسخگویی، هوشمندي و توسعۀ مشارکتجویانه، توجه و واکنش به درخواستهاي مردم، وضع خطمشیهاي مناسب اقتصادي براي تسهیل توسعه، احترام به حقوق بشر و حاکمیت قانون صورتبندي نمود (ر.ک: Mobius, 2001). هاتر و انورشاه نیز ویژگیهاي حکمرانی خوب را مشارکت شهروندان، دولتمحوري، توسعه اجتماعی و مدیریت اقتصادي ذکر کردهاند (ر.ک: Roy & Tisdel, 1998)
تونی بووایرد و الک لافلر طی تحقیقی، شاخصهايی را براي مفهوم حکمرانی خوب در نظر میگیرند. از نظر آنها مشارکت شهروندان، احترام به حاکمیت قانون، پاسخگویی، رفتار اخلاقی و صادقانه، تساوي حقوقی (رویهها و مقررات منصفانه)، شفافیت، مساوات و برابري (از نظر جنسیت، قومیت، سن، مذهب و...)، شاخصهاي تشکیلدهنده حکمرانی خوب محسوب میشود (ر.ک: Bovaird & Loffler, 2003). برنامه توسعۀ سازمان ملل متحد در تعریف خود از حکمرانی خوب، شاخصهاي زیادي را گنجانیده است. بر اساس آن، حکمرانی خوب فرآیندي است در جهت حاکمیت قانون، شفافیت، مسئولیتپذیري، مشارکت، برابري، کارآیی، اثربخشی، پاسخگویی، آزادي فردي، آزادي مطبوعات و همچنین وجود یک جامعۀ مدنی فعال. در زمینه تعیین شاخصههاي حکمرانی خوب، کمیسیون حقوق بشر در سال 2007، حکمرانی خوب را وجود یک دولت شفاف، مسئول، پاسخگو و مشارکتجو میداند (محمدعلیپور و رحیمی عماد، 1392: 161).
از سوي دیگر، کمیسیون اقتصادي و اجتماعی ملل متحد براي آسیا و اقیانوسیه هشت ویژگی را براي حکمرانی خوب برشمرده که عبارتند از حکمرانی مشارکتجویانه، وفاقمحور، پاسخگو، شفاف، انعطافپذیر، کارآمد، منصفانۀ عام و تابع حاکمیت قانون. همچنین حکمرانی خوب تضمین میکند که فساد به کمترین میزان برسد و دیدگاههای اقلیت مورد توجه قرار گیرد و مشکلات اقشار آسیبپذیر در تصمیمگیريها لحاظ شود. حکمرانی مطلوب به نیازهاي فعلی و آیندۀجامعه اهمیت داده، آنها را مورد توجه قرار میدهد.
در این مقاله برای به دست دادن یک نگاه جامع از حکمرانی خوب و مجموعه شاخصهای مترتب بر آن، به گونهای که متناسب با موضوع و اقتضائات مربوط به این مقاله باشد، ابتدا تعاریف و شاخصههای مختلف ارائهشده در زمینه حکمرانی خوب- که پژوهشگران و سازمانهای بینالمللی ارائه کردهاند، اجمالاً بررسی شد و شاخصهای پرتکرار و به عبارتی شاخصهایی که فراوانی بیشتری در پژوهشها و تعریفهای مورد بررسی دارند، احصا گردید و در مجموع هشت شاخص برای کاربست در این پژوهش، انتخاب و گزینش شد. شاخصها عبارتند از: حکومت قانون، مشارکت سیاسی (احزاب و مردم)، آزادیهای مدنی، وجود یک جامعه مدنی پویا، اجماعمحوری، پاسخگویی، کارآیی و اثربخشی و شفافیت.
مجموعه این شاخصهای هشتگانه، پتانسیل ارائه تعریفی جامع و قابل بررسی از حکمرانی خوب و متناسب با ایران (پس از انقلاب 57) را دارد که اجمالاً به آن پرداخته میشود.
دلالتهایی برای ایران پس از اتمام جنگ تحمیلی
با پیروزی انقلاب اسلامی، ظرفیتهای جدیدی در قانون اساسی و عناصر جمهوریت نظام سیاسی جدید ظهور کرد که میتوانست به گونة رضایتبخشی، نهادینگی شاخصهای حکمرانی خوب را به دنبال داشته باشد. اما علیرغم ظرفیتهای موجود، دولتهای بعد از سال 1368 نتوانستهاند به گونهای رضایتبخش شاخصهای حکمرانی خوب را تحقق بخشند. مهمترین عامل در این مسئله به گفتمان و فرهنگ سیاسی اقتدارگرای برخی از نخبگان سیاسی در دولتها بازمیگردد.
این گفتمان و فرهنگ سیاسی اقتدارگرا، جنبۀ مشارکتگرایانه ندارد و نهادینگی عناصر و شاخصهای حکمرانی خوب را در اولویت گفتمانی و عملی خود قرار نداده است. علاوه بر این بیثباتی سیاسی ناشی از کشمکشهای قدرت بین نیروهای سیاسی در اوایل انقلاب و جنگ هشتساله با عراق، منجر به فراموشی شاخصهای حکمرانی خوب گردید. البته در دولتهایی که نخبگان سیاسی آن دارای گفتمان و فرهنگ سیاسی دموکراتیک بودهاند، پیشرفت قابل ملاحظهای در تحقق شاخصهای حکمرانی خوب حاصل شده است.
همانطور که پیشتر ذکر شد، الگوی حکمرانی خوب از سه رکن «دولت»، «بخش خصوصی» و «جامعه مدنی» و تعامل همافزای این سه رکن شکل یافته و دولت باید تسهیلگرِ ارتقا و بهبود شرایط دو رکن دیگر (جامعه مدنی و بخش خصوصی) باشد و تنها در پرتو یک موازنه همسو و تعامل همافزای این سه رکن است که امکان تحقق و نهادمندی حکمرانی خوب بهمثابه الگوی مرتبط با توسعه فراهم میشود. حال آنکه به سبب فرهنگ سیاسی اقتدارگرای نخبگان در بازههای مختلف زمانی، دولتها اساساً به دنبال قبضة منافع و منابع در دست خود بوده و حتی در بهترین شرایط نیز به این امر تمایل و رغبت دارند و فضای لازم برای حوزۀ مانور و تأثیرگذاری جامعه مدنی و بخش خصوصی بههیچوجه فراهم نیست.
هرچند این رخداد (عدم توازن و تعامل همافزا بین دولت با بخش خصوصی و جامعه مدنی) جز دولت، عوامل و بازیگران دیگری نیز دارد، تمام مؤلفههای دیگر، تأثیری تشدیدکننده دارد و عامل اصلی، «فرهنگ سیاسی اقتدارگرای نخبگان دولت» است که همه امور، منابع و منافع اصلی را در قلمرو خود تحدید مینماید؛ به بازی دادن سایر ارکان (بخش خصوصی و جامعه مدنی) رغبت چندانی نشان نداده و حتی در صورت تصویب قوانین و سیاستهای مقام جامعه مدنی و بخش خصوصی، به دلیل همین فرهنگ سیاسی اقتدارگرای خود، این سیاستها و قوانین نیز به طور صحیح اجرایی نمیشوند.
در زمینه جامعه مدنی با گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی، علیرغم تلاشهای کمابیش تمامی دولتها، هنوز لایحۀ «منع خشونت علیه زنان» در پیچ و خم تصمیمگیریها قرار دارد؛ هنوز سازوکارهای لازم برای شکلیابی و فعالیت قدرتمند احزاب به صورت عملیاتی فراهم نشده است؛ علیرغم وجود قوانین و سیاستهای مختلف، هنوز حقوق و منافع اقشار آسیبپذیر اجتماعی بهمثابه بخش مهمی از جامعه مدنی، آنچنان که باید و شاید، تأمین و تضمین نشده است؛ و علیرغم توجه به تمرکززدایی از دولت از برنامه سوم به بعد، هنوز سازمانهای غیردولتی و انجیاوها به عنوان رکنی از جامعه مدنی، آنچنان که لازم است، در تصمیمگیریها شرکت داده نمیشوند.
به عبارتی دیگر، آنچنان که پژوهش خسروی و شهسواری فرد نیز نشان میدهد، در
کشور ما از دوره برنامه سوم توسعه، با تأکید بر تمرکززدایی، کاهش حجم تصدیگری دولت و توسعۀ مشارکتهای مردمی، زمینۀ واگذاری امور غیر حاکمیتی به مردم و اجتناب از تصدیگری دولت فراهم گردید. اما بهرغم این سیاست، سازمانهای غیر دولتی -به عنوان یکی از ارکان مهم جامعه مدنی- در ایران تثبیت و نهادمند نشدند (خسروی، شهسواری فرد، 1395: 225).
در زمینه بخش خصوصی نیز علیرغم وجود ظرفیت مهمی چون «اصل 44 قانون اساسی» و ابلاغ سیاستهای این اصل (سیاستهای اصل 44، 1384)، به گواه تمامی اقتصاددانان و سیاسیون از جناحهای مختلف، خصوصیسازی به شکل درست و صحیح انجام نشده و دارای مشکلات فراوانی است. «شکلیابی و توسعۀ شرکتهای خصولتی»، «وجود مفاسد اقتصادی و رانتهای متعدد به اسم خصوصیسازی»، «تورم قوانین در زمینه تولید و امور اقتصادی بخش خصوصی»، «خصوصیسازیهای ناصحیح، تأملبرانگیز و گاه رانتی در دولتهای مختلف»، گزارههایی است که ذیل این نگاه قابل ملاحظه و توجه است.
هرچند با راهبردها و سیاستهایی چون «تمرکززدایی»، «کوچکسازی دولت» و «واگذاری خدمات غیر حاکمیتی» و... در برنامههای مختلف، توجه به بخش خصوصی به ذهن متبادر میشود، به دلیل همین فرهنگ سیاسی اقتدارگرا در بین نخبگان و برخی عوامل مقوم دیگر، بخش خصوصی بههیچوجه به یک بازیگر فعال تبدیل نشده است. دولت کماکان علیرغم سیاستها، قوانین و برنامههای مختلف به علت تمایل نداشتن به از دست دادن منابع و منافع در دست خود، «بزرگ»، «رانتی»، «غیر کارآمد» و «غیر چابک» شده است و به ازای آن، جامعه مدنی و بخش خصوصی بهمثابه دو رکن دیگر حکمرانی خوب، به بازیگرانی حاشیهای تبدیل شدهاند که مصادیق این امر در خلال بررسی کارنامه دولتهای مختلف بر اساس شاخصهای گزینششده آمده است.
از اینرو به سبب ضعف بخش خصوصی و جامعه مدنی و به عبارتی یکهتازی دولت، به جای ایجاد توازن و تعامل همافزا بین سه رکن یادشده، حتی اگر پیشرفتهایی در تحقق برخی شاخصهای حکمرانی خوب نیز ایجاد گردد، به دلیل عدم توازن ارکان الگوی حکمرانی خوب در کشور، نهادمندی و پایداری حکمرانی خوب در شاخصهای گاه تحققیافته نیز بسیار دشوار مینماید که بیتردید اصلیترین عامل آن به فرهنگ سیاسی اقتدارگرای نخبگان دولتهای مختلف بازمیگردد.
نتیجهگیری
هدف از پژوهش حاضر، بررسی نسبت فرهنگ سیاسی حوزۀ نخبگی و حکمرانی خوب با دلالتهایی از ایران پس از جنگ تحمیلی (جنگ ایران و عراق) است. دربارۀ فرهنگ سیاسی میتوان استنتاج نمود که جایگاه نخبگان سیاسی در رهیافت فرهنگ سیاسی از دهه 1990 بیش از پیش اهمیت یافته و توجه به آن رو به گسترش است؛ چنانکه بیش از پیش پژوهشهاي مختلفی درباره فرهنگ سیاسی نخبگان صورت میپذیرد. از سوی دیگر جایگاه و تأثیرگذاري نخبگان سیاسی در فرهنگ سیاسی کشورهاي در حال توسعه به سبب دلایلی که ذکر شد، نسبت به کشورهاي توسعهیافته، اهمیتی دوچندان دارد و به عبارتی فرهنگ سیاسی نخبگان در کشورهاي جهان سوم و در حال توسعه نسبت به کشورهاي توسعهیافته، ضریب تعیین بالاتري در میدان سیاست دارد. همچنین تأثیر فرهنگ سیاسی به طور اعم و بالطبع فرهنگ سیاسی نخبگان به طور اخص بر توسعه و بهویژه توسعۀ سیاسی، چه در بعد سلبی (مانع) و چه در بعد ایجابی آن (محرك)، گزارهاي قابل اعتنا و کانونی است.
بنابراین بر مبناي گزارههاي بالا، آنچنان که نظریههای گذار به دموکراسی نیز میگویند، هرچه ارزشها و ایستارهاي مشارکتی و دموکراتیک در فرهنگ سیاسی یک کشور بیشتر باشد، میتواند بر توسعۀ سیاسی آن اثرگذار باشد و بالعکس، فرهنگ سیاسی اقتدارگرا و غیر مشارکتی بهمثابه عاملی بازدارنده در حوزه توسعه و توسعه سیاسی عمل میکند که این امر به نوبه خود و با ضریب تعیین بیشتري بهویژه در کشورهاي در حال توسعه در زمینه فرهنگ سیاسی نخبگان مصداق دارد.
جهان زیسته ایرانی در پس کهنالگوي حکومت سلطانیستی در بیش از یک قرن اخیر، تلاشهاي مختلفی را برای نیل به گذار به دموکراسی به خود دیده که مهمترین این تلاشها در انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی بهمن 57 مردم ایران -که البته براي این پژوهش نیز نقطه کانونی به حساب میآید- و نیز برخی تلاشهاي مجدد در برهههاي پس از انقلاب اسلامی تجربه شده است. گفتمان انقلاب اسلامی و مجموعه دالها و نشانههاي مترتب بر آن و نیز رویکرد امام خمینی(ره) به عنوان رهبر این گفتمان، ظرفیتهاي دموکراتیک قابل ملاحظهاي را در بعد نظری پیش رو نهاد. تأکید بر جایگاه و حقوق مردم در حوزههاي مختلف و برخی عناصر مرتبط با ارزشها و ایستارهاي دموکراتیک در گفتمان انقلاب اسلامی بیانگر شکلیابی یک حکومت اسلامی مردمسالار بود. همپیوندي جمهوریت و اسلامیت در نظام سیاسی برآمده از این انقلاب نیز برآیند این نگاه است و ایجاد حکومتی مبتنی بر ارزشها و ایستارهاي دموکراتیک البته با نگاه اسلامی را به ذهن متبادر میساخت.
پس از پیروزي انقلاب، نوع نظام سیاسی و قانون اساسی در دو رفراندوم (به منزله هنجار دموکراتیک) در فروردین 58 و آذر 58 تعیین میشود و بهتدریج برخی از نهادهاي دموکراتیک شکل یافته و انتخابات فراوانی براي ریاستجمهوري، مجلس شوراي اسلامی، مجلس خبرگان و شوراهاي شهر و روستا به عنوان نهادهاي دموکراتیک به طور ملی برگزار میگردد. بنابراین میتوان استنتاج نمود که بعد سختافزاری دموکراسی در کشور بهتدریج اجرا شده است. اما مبحث مهم آنجاست که در نگاه نظریهپردازان گذار به دموکراسی، نیل به جامعهاي دموکراتیک داراي دو بعد است: بعد سختافزاري که شامل ساختارها و نهادهاي دموکراتیک میشود و بعد مهمتر و نرمافزاري آن که در واقع در فرهنگ سیاسی دموکراتیک قابل تعبیر است. این فرهنگ سیاسی دموکراتیک جهت گذار به دموکراسی و توسعه سیاسی، هم در میان مردم و هم بهویژه نخبگان (بهویژه در کشورهاي جهان سوم) باید شکل یابد و نهادمند شود. بنابراین فرهنگ سیاسی دموکراتیک و نهادمند شدن آن در جامعه است که میتواند تضمینبخش بعد جمهوریت الگوي حکومتی کشور و ساختارها و نهادهایی که در این راه به شکل نسبی ایجاد شدهاند، باشد. بنابراین تلاش در رواج و نهادمندی ارزشها و ایستارهای فرهنگ سیاسی دموکراتیک در میان مردم از طریق آگاهیبخشی اجتماعی و در میان نخبگان از طریق گفتوگوی ملی و ایجاد مکانیسمهای لازم برای رواج، تثبیت و نهادمندی آن، امری ضروری و حیاتی مینماید.
منابع
آرایی، وحید (1396) حکمرانی خوب، تهران، فرهیختگان دانشگاه.
آرون، ریمون (1381) مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی.
آلموند، گابریل (1376) چارچوبی نظري براي بررسی سیاست تطبیقی، ترجمه علیرضا طیب، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی.
اخترشهر علی (1386) مؤلفههای جامعهپذیری سیاسی در حکومت دینی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
اکبري، کمال (1388) «نقش احزاب در سیاست پس از انقلاب اسلامی»، نشریه علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 47، صص53-78.
امامجمعهزاده، سید جواد (1395) الگوي حکمرانی خوب؛ جامعه همکار و دولت کارآمد در مدیریت توسعه، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 36، صص 7-40.
باتامور، تی بی (1392) نخبگان و جامعه، ترجمه علیرضا طیب، تهران، پردیس دانش.
بدیع، برتران (1385) توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیبزاده، تهران، قومس.
برنل، پیتر و ویکی رندال (1391) مسائل جهان سوم، ترجمه احمد ساعی و سعید میرترابی، چاپ سوم، تهران، قومس.
بشیریه، حسین (1370) توسعه و فرهنگ، نامه فرهنگ شماره 5 و 6، صص 6-27.
پارسا، ندا (1392) ایده حکمرانی خوب در عصر جهانی شدن؛ ریشهها و زمینهها، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه مازندران، استاد راهنما علی کریمیمله.
پاي، لوسین (1380) بحرانها و توالیها در توسعه سیاسی، ترجمه غلامرضا خواجه سروري، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي.
خاوند، فریدون (1394) «حکمرانی خوب در سیاستگذاري اقتصادي جمهوري اسلامی: از تئوري تا عمل»، دو ماهنامه میهن، دوره جدید، شماره 5.
دارستانی، میثم (1394) نقش فرهنگ سیاسی در حکمرانی خوب، پایاننامه کارشناسیارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزي.
دباغ، سروش و ندا نفري (1388) «تبیین مفهوم خوبی در حکمرانی خوب»، نشریه مدیریت دولتی، دوره اول، شماره 3، صص 3-18.
زارعی، آرمان (1388) تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ سیاسی ایران (1368-1384)، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، باز.
سریعالقلم، محمود (1389) فرهنگ سیاسی ایران، تهران، فرزان روز.
شریف، محمدرضا (1381) درآمدي بر تحول فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، روزنه.
شهرامنیا، سید امیرمسعود (1385) جهانی شدن و دموکراسی در ایران، تهران، نگاه معاصر.
عابدي اردکانی، محمد (1393) «توسعهنیافتگی سیاسی از منظر فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران (1368-1384)»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال نهم، شماره چهارم، صص 133-169.
قلیپور، حجتالله (1382) حکمرانی خوب در ادبیات مدیریت (طرح پژوهشی حکمرانی خوب)، دفتر بررسیهاي اقتصادي مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامی.
کمالی، یحیی (1388) «حکمرانی خوب چیست»، تدبیر، شماره 206، صص 20-22.
گولد، جولیوس و ویلیام گلب (1376) فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، مازیار.
محمدعلیپور، فریده و سید رضا رحیمی عماد (1392) «علل شکلگیري انقلاب اسلامی ایران و نظریه حکمرانی خوب (مطالعه موردي: حکومت پهلوي دوم در سالهاي 1332 تا 1357)»، پژوهشنامۀ متین، سال پانزدهم، شماره 59، صص 159-184.
نفیسی، رسول و ماندانا تیشه یار (1379) «فرهنگ سیاسی و هویت ملی»، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 5، صص 177-191.
نقیبزاده، احمد (1383) «مطالعه تطبیقی روند توسعه در ایران و ترکیه»، فصلنامه سیاست خارجی، سال هجدهم، شماره 1، صص 39-51.
هانتینگتون، ساموئل (1373) موج سوم دموکراسی، ترجمه احمد شهسا، تهران، روزنه.
Bovaird, T., & Loffler, E. (2003) "Evaluating the quality of public govermance: indicators, models and mcthodologies", international review of Administrative Scines, Vol. 69.
Carlos, G., & Benavides, J. (2011) "The Impact of elite political culture and politicalinstitutions on democratic consolidation in LatinAmerica: a comparative study of Colombia and Venezuela”, the 10th Annual Politicologenetmaal Conference University of Amsterdam.
Chabova, K. (2014) "Political Culture and Democracy Revisited", available at: https://pdfs.semanticscholar.org/306d/cab88ca8357236b99971dbfcd9188e09769d.pdf?_g a=2.172266342.413732881.1560800720-845351716.1560800720
Hsin-Chi, K., & Lau, Si.K. (2002) "Traditional Orientations and Political Participation in Three Chinese Societies", Journal of Contemporary China, Vol. 11, No. 31.
Inglehart, R. (2005) Modernization, Cultural Change, and Democracy: The Human Development Sequence, Cambridge: Cambridge University Press.
Mobius, M. (2001) "good Governance Is a Global Challenge", Corporate Board, Vol. 22, No. 131.
Roy, K.C., & Tisdel, C.A. (1998) "good Governance in Sustainable Development: the Impact of Instituations", International Journal of social Economics, Vol.25, No.6/7/8.
Weisse, T.G. (2000) "Governance, good Governance and Global Governance: Conceptual and Actual Challenge", Thired World Quarterly, Vol. 21 No. 5, pp. 795-814.
[1] * دانشجوی دکتری علوم سیاسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان، ایران haniehgraeeli@gmail.com
[2] ** استادیار گروه علوم سیاسی، واحد آزادشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، آزادشهر، ایران mmtph2006@yahoo.com
[3] *** نویسنده مسئول: استادیار گروه علوم سیاسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان، ایران
hosainabolfazly47@yahoo.com
[4] **** استادیار گروه علوم سیاسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان، ایران ali_salehi62@ut.ac.ir
[5] . Weisse