Problem of Attributing Quiddity to Existence in Seyyed Ṣadr al-Dīn Dashtakī and an Evaluation of Mullā Ṣadrā’s Narration of his Views
Subject Areas : Philosophers and philosophical schools influencing the Transcendent PhilosophySeyyed Ahmad Hosseini Sangchal 1
1 - PhD in Islamic Philosophy and Wisdom, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran
Keywords: theory of predication, attributing quiddity to existence, principle of subordination, Dashtakī, Mullā Ṣadrā,
Abstract :
Solving the problem of attributing quiddity to existence in Dashtakī’s view is intertwined with the theory of predication, derivative, and the principle of subordination. Through separating existence in the sense of being in existence and existence in the sense of existent and distinguishing accidents by-themselves from mentally-posited accidents, Dashtakī has analyzed the problem of attribution in line with the pre-supposed elements. He agrees with the occurrence of existence to quiddity only in existence in the sense of existent in the mind. Mullā Ṣadrā has usually provided an incomplete narration of Dashtakī’s view of attribution, theory of predication, derivative, and the necessity of demonstrating the source of the predicate for the subject. In fact, he has explained all the related elements in one place. In his analysis of the subordination principle, he is completely influenced by Dashtakī. It seems that, in spite of his great efforts at providing a consistent narration of Dashtakī’s view, Mullā Ṣadrā has failed to present some elements consistently in his own theory.
ابنسینا (1375) الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
ابنسینا (1404ق) الالهیات من کتاب الشفا، تصحیح سعید زائد، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ارموي، قاضي سراجالدين (1294ق) شرح مطالع الانوار فی المنطق، بهمراه شرح قطبالدين رازي و حواشي سيدشريف جرجاني، قم: انتشارات کتبي نجفي.
بهمنیار، ابنمرزبان (1375) التحصیل، تهران: دانشگاه تهران.
حسینی سنگچال، سیداحمد (1397) «بررسی انتقادی بازسازیهای استدلال جرجانی بر بساطت مشتق»، حکمت اسلامی، شمارۀ 19، ص221ـ198.
حسینی سنگچال، سیداحمد (1400) «قاعدۀ فرعیه در نظام فکری محقق دوانی»، تاریخ فلسفه در اسلام، سال اول، شمارۀ اول، ص102ـ75.
حسینی سنگچال، سیداحمد (1401) «ناسازگاریها در رهیافت صدرایی از قاعده فرعیه؛ برآیند جدالهای دشتکی و دوانی»، مجله فلسفه و کلام اسلامی، دورة 55، شمارة 1، ص49ـ29.
حسینی، سیداحمد؛ سعیدیمهر، محمد (1395) «بررسی انتقادی استدلال سیدشریف جرجانی بر بساطت مشتق»، خردنامه صدرا، شمارۀ 85، ص94ـ79.
حسینی، سیداحمد؛ سعیدیمهر، محمد (1399) «نظریة حمل سید صدرالدین دشتکی»، منطقپژوهی، دورۀ10، شمارۀ 2، ص135ـ113.
حلی، یوسف بنمطهر (1430ق) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم: مؤسسة نشر اسلامی.
دشتکی، صدرالدین (بیتا/الف) الحاشیة القدیمة علی الشرح الجدید، نسخۀ خطی شمارۀ 1755، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی.
دشتکی، صدرالدین (بیتا/ب) الحاشیة القدیمة علی الشرح الجدید، نسخۀ خطی شمارة 1353خ، کتابخانة آستان قدس رضوی.
دشتکی، صدرالدین (بیتا/ج) الحاشیة الجدیدة علی الشرح الجدید، نسخة خطی شمارة 1368، کتابخانه مدرسه سپهسالار.
دشتکی، صدرالدین (بیتا/د) الحاشیة الجدیدة علی الشرح الجدید، نسخة خطی شمارة 1756، کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
دشتکی، صدرالدین (بیتا/هـ) الحاشیة الجدیدة علی الشرح الجدید، نسخة خطی شمارة 473، کتابخانه آستان قدس رضوی.
دشتکی، غیاثالدین (1382) اشراق هیاکل النور، تقدیم و تحقیق علی اوجبی، تهران: میراث مکتوب.
دشتکی، غیاثالدین (1386) مصنفات غیاثالدین منصور، بکوشش عبدالله نورانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
رازی، فخرالدین (1384) شرح الاشارات و التنبیهات، مقدمه و تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
طوسی، نصیرالدین (1375) شرح الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
قوشچی، علی بنمحمد (1393) شرح تجرید العقائد، بهانضمام حواشی قدیم دوانی، تصحیح محمدحسین زارعی رضائی، قم: رائد.
مصباح یزدی، محمدتقی (1405ق) تعلیقة علی نهایة الحکمة، قم: مؤسسه در راه حق.
ملاصدرا (1381) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج6، تصحیح و تحقیق احمد احمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1382) شرح و تعلیقه ملاصدرا بر الهیات شفا، تصحیح و تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1383) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج1، تصحیح و تحقیق غلامرضا اعوانی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ملاصدرا (1389) رسالة فی اتصاف الماهیة بالوجود، تصحيح و تحقیق سیدمحمود یوسفثانی، در مجموعه رسائل فلسفی، ج1، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص64ـ5.
ملاصدرا (1391) المسائل القدسیة، تصحيح و تحقیق منوچهر صدوقیسها، در مجموعه رسائل فلسفی، ج4، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص306ـ195.
ملاصدرا (1392) تعلیقات صدرالمتألهین بر حکمة الاشراق، ج2 (بخش منطق)، تصحیح و تعلیق ضیائی تربتی، تهران: بنياد حکمت اسلامی صدرا.
مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود از دیدگاه سیدصدرالدین دشتکی و ارزیابی
روایت ملاصدرا از او
سیداحمد حسینی سنگچال *
چکیده
حل مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود در دیدگاه دشتکی، بصورت درهمتنیدهیی با نظریۀ حمل، مشتق و قاعدۀ فرعیه در ارتباط است. دشتکی با تفکیک وجود مصدری از وجود بمعنای موجود، و تمییز عروض نفسالامری از عروض بحسب اعتبار ذهن، به تحلیل مسئلۀ اتصاف ـ همسو با عناصر پیشگفته ـ پرداخته است؛ او عروض وجود بر ماهیت را تنها در وجود بمعنای موجود و در ظرف اعتبار ذهن میپذیرد. ملاصدرا غالباً دیدگاه دشتکی در مورد اتصاف، نظریۀ حمل، مشتق و لزوم ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را بطور ناقص روایت کرده و تنها در یک موضع به تبیین همۀ عناصر آن پرداخته است. او در تحلیل قاعدۀ فرعیه کاملاً متأثر از دشتکی است. بنظر میرسد صدرالمتألهین برغم تلاش بسیار برای ارائۀ روایتی منسجم از دشتکی،نتوانسته برخی عناصر را بصورت سازگار در نظریۀ خویش حفظ نماید.
کلیدواژگان: نظریۀ حمل، اتصاف ماهیت به وجود، قاعدۀ فرعیه، مشتق، دشتکی، ملاصدرا.
مقدمه
رابطۀ میان وجود و ماهیت، از دیرباز مورد توجه فیلسوفان اسلامی بوده است. فاعل بودن ماهیت نسبت به وجود و قابلیت ماهیت نسبت به وجود ـ که از آن با عنوان اتصاف ماهیت به وجود یاد میشود ـ دو نمونه از روابط مورد بحث در این حوزهاند که مباحثهیی پردامنه در اینباب را رقم زدهاند (ابنسینا، 1375: 99؛ طوسی، 1375: 2/ 262؛ رازی، 1384: 2/ 357؛ حلی، 1430: 91).
* دانشآموخته دکتری فلسفه و حکمت اسلامی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران؛ hosseini.sangchal@irip.ac.ir تاريخ دريافت: 27/3/1402 تاريخ پذيرش: 22/6/1402 نوع مقاله: پژوهشي |
اشکال اصلی اتصاف ماهیت به وجود در قالب قضیۀ «انسان موجود است»، جریان قاعدۀ فرعیه در آنست که بر اساس این قاعده، ثبوت پیشینی مثبتله در ثبوت وجود بر انسان، الزامی است و لازم میآورد که انسان، پیش از پذیرش وجود، موجود باشد تا گزارۀ «انسان موجود است» در مورد آن صدق کند. نقل کلام در رابطۀ میان انسان و وجود پیشینی او میشود؛ اگر وجود پیشینی انسان، همان وجودی است که قصد حمل آن بر انسان را داشتیم، تقدم شیء بر خود لازم میآمد و اگر وجودی دیگر است، با تسلسل مواجه خواهیم شد (قوشچی، 1393: 1/ 118).
سیدصدرالدین دشتکی، در شمار متأخرینی قرار دارد که تحلیلهایی دقیق در برخورد با این مسئله ابراز داشته است. صرفنظر از تأثیر ژرفی که اندیشههای دشتکی بر مواضع بسیاری از حکمت متعالیه داشته، در مورد این مسئله، با نگاهی گذرا به متون ملاصدرا ـ بویژه رسالۀ اتصاف ـ متوجه اهمیت اندیشۀ دشتکی خواهیم شد. اندیشۀ دشتکی از انسجامی عجیب برخوردار است اما بدلیل ابراز این اندیشهها در قالب حواشی تجرید، چنانکه اقتضای سنت حاشیهنگاری است، در مواضعی مختلف، صورتی پراکنده از اندیشۀ وی پدیدار گشته است. بهمین دلیل روایت منسجم و وفادارانه از اندیشۀ دشتکی، تنها در گرو خواندن تمامی حواشی قدیم و جدید او بر تجرید میسر است که بسبب عدم احیا و انتشار چاپی آن و لزوم مراجعه به نسخههای خطی، کاری پر مشقت خواهد بود. نگارنده سعی کرده با خواندن تمامی حواشی خطی قدیم و جدید دشتکی و مقابلۀ آن با حواشی قدیم، جدید و اجدّ دوانی، به روایتی وفادارانه از او دست یابد. اهمیت روایت وفادارانه از دشتکی در ارزیابی روایت ملاصدرا از او آشکار میشود. در بخش پایانی مقاله نشان خواهیم داد که روایت ملاصدرا از دشتکی، روایتی ناقص بوده و نیازمند بازنگری جدّی است.
بنظر نگارنده روایت منسجم و سازگار از اندیشۀ دشتکی درباب مسئلۀ اتصاف، نیازمند تبیین عناصری از اندیشۀ اوست که در آثار وی بصورت پراکنده بیان شدهاند، اما این عناصر با پیچیدگی خاصی در کنار هم قرار گرفته و نظریۀ اتصاف دشتکی را شکل دادهاند. بر این اساس، نخست به روایت عناصر مقبول او میپردازیم و سپس با کنار هم نهادن این عناصر، روایتی وفادارانه از نظریۀ اتصاف او ارائه کرده و در نهایت، روایت ملاصدرا از این نظریه را مورد ارزیابی قرار میدهیم.
1. نظریۀ حمل
در سنت منطقیـفلسفی ما، نظریۀ حمل دارای کارکردی پسینی بوده و از یک نظریۀ حمل انتظار میرود حملهای موجود را تبیین کند. تعداد حملها فراوان است که میتوان آنها را در زمرۀ حملهایی با عنوان «نظریۀ حمل گریز» دستهبندی کرد. بر اساس احصاء نگارنده، میتوان از دوازده نوع حملی یاد نمود که نظریات متداول حمل را بچالش میکشانند.1 از قضا، حمل «انسان موجود است» نیز در زمرۀ حملهایی است که نظریات حمل در تبیین آن دچار مشکل میشوند.
بنظر میرسد پذیرش چند قانون در نظریات رایج حمل، تبیین قضیۀ فوق در قالب یک نظریۀ حمل را با اشکال روبرو کرده است.
اولاً، عموم نظریات حمل، نسبت میان موضوع و محمول را بعنوان رکنی از نظریۀ حمل خویش میپذیرند. عقیدۀ عمومی بر اینست که در ظرف تحقق نسبت، تحقق طرفین نسبت نیز شرط است (دشتکی، بیتا/الف: برگ42؛ همو، بیتا/ب: برگ53؛ قوشچی، 1393: 118 و 288).2 اگر نظریۀ جامع حمل، تحقق نسبت را در حمل حفظ کند، تبیین «انسان موجود است» با اشکال مواجه خواهد شد، زیرا فراگیری نظریۀ جامع حمل نسبت به این قضیه، ایجاب میکند که میان انسان و وجود نیز نسبت برقرار باشد و بدلیل خارجی بودن این نسبت، طرفین آن نیز خارجی خواهند بود. این در حالی است که بر اساس متنی مشهور از فارابی و ابنسینا، و طبق قرائت دشتکی از این متن، وجود، بدلیل معقول ثانی بودن، فاقد تحقق است. این برداشت از متن فارابی و ابنسینا مورد تأیید دشتکی و دوانی نیز هست و قوشچی آن را چنین نقل میکند:
حیث ذهب اکثر المتکلمین الی ان الوجود موجود و بعضهم ـ متکلمین ـ و طائفة من الحکماء کالفارابی و ابنسینا الی انه ـ وجود ـ لیس بموجود بل من المعقولات الثانیة (قوشچی، 1393: 1/114).
ثانیاً، عموم نظریات حمل، قضیۀ «الف ب است» را بصورت «ثبوت ب برای الف» تبیین میکنند و آن را مصداق قاعدۀ فرعیه ـ ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبتله لا الثابت ـ میدانند. فرعیت مأخوذ در قاعدۀ فرعیه، بر لزوم ثبوت پیشینی مثبتله صحه مینهد. اما چنانکه پیشتر بیان کردیم، ثبوت پیشینی انسان در حمل فوق، مستلزم تقدم شیء بر خود یا تسلسل است. فارغ از این اشکال، بر اساس قانون نسبت و لزوم تحقق طرفین نسبت در ظرف نسبت، نه تنها ثبوت مثبتله، که ثبوت ثابت نیز در قاعدۀ فرعیه الزامی است. بر این اساس، در قضیۀ «انسان موجود است» چگونه میتوان از ثبوت وجود بعنوان ثابت دفاع کرد و حال آنکه وجود، معقول ثانی فلسفی و فاقد تحقق خارجی است. طبق خوانش اخیر از قاعدۀ فرعیه، در قضیۀ مورد بحث، هم ثبوت ماهیت ـ بعنوان مثبتله ـ دچار ایراد است و هم ثبوت وجود ـ بعنوان ثابت ـ مشکل دارد.
دشتکی در نظریۀ حمل خویش عناصری را بمیان میآورد که به نظریهیی جامع و سازگار از حمل منتهی میشود. او برای ارائۀ نظریۀ حمل خویش، با دو دیدگاه بدیل مواجه میگردد؛ دیدگاهی که «الف ب است» را در قالب «مصداق الف همان مصداق ب است» تحلیل میکند و دیدگاهی که «الف ب است» را بصورت «ثبوت ب برای الف» واکاوی مینماید (حسینی و سعیدیمهر، 1399). او نظریۀ حمل خویش را چنین تقریر میکند:
اعلم ان حمل المواطاة ایجاباً هو الحکم باتحاد الموضوع و المحمول و بکونه هو و اتحاد شیئین ینافی ثبوت احدهما للآخر حیث اتحدا... (دشتکی، بیتا/الف: برگ14).
دشتکی در این فقره، بوضوح نظریۀ حمل خویش را عبارت از اتحاد موضوع و محمول میداند و آن را در مقابل نظریۀ حملی قرار میدهد که بصورت ثبوت محمول برای موضوع تحلیل میکند. او در این متن، متعلق اتحاد میان موضوع و محمول را روشن نکرده است. اتحاد در مصداق، میتواند یکی از احتمالات متعلق اتحاد موضوع و محمول باشد، اما دشتکی در مقابل قوشچی بصراحت ایستاد و این احتمال را مردود اعلام کرد (قوشچی، 1393: 1/ 328؛ دشتکی، بیتا/الف: برگ 21 و 43؛ همو، بیتا/ج: برگ 75؛ همو، بیتا/د: برگ 34؛ همو، بیتا/هـ : برگ 33). تا جاییکه فحص نگارنده اجازه میدهد، دشتکی در یک موضع، متعلق اتحاد موضوع و محمول را روشن کرده است: «اتحاد الطرفین و کون احدهما هو الآخر فی نفسالامر» (همو، بیتا/الف: برگ20). از سویی، بر اساس دیدگاه دشتکی، ظرف نفسالامر، ظرفی جدا از وجود ذهنی و وجود خارجی نیست:
...و الشارح ذهب الی ان الوجود عارض الماهیه فی نفسالامر لا فی الذهن و لا فی الخارج و لم یتذکر ان ما فی نفسالامر یکون فی احدهما لامحالة (هموك بیتا/هـ: برگ 38؛ همو، بیتا/ب: برگ 47).
بر اساس این فقره، میتوان نظریۀ «اتحاد الموضوع و المحمول فی نفسالامر» را بصورت «اتحاد الموضوع و المحمول فی الوجود الذهنی أو الخارجی» بازتعبیر نمود و متعلق اتحاد موضوع و محمول را وجود قرار داد. میتوان شواهدی دیگر نیز از این بازتعبیر ارائه کرد (همو، بیتا/الف: برگ 42؛ همو، بیتا/ب: برگ 52).
دشتکی میداند که نظریۀ حمل «اتحاد الموضوع و المحمول فی الوجود»، باید سازگار با عناصر دیگر تحلیل گردد تا بتواند از عهدۀ تبیین قضایای حملگریز برآید. بر اساس احصاء نگارنده، هفت عنصر در اندیشة حمل دشتکی وجود دارند که او سعی دارد مناسبت نظریۀ حمل خویش را با آنها روشن سازد. در ادامه تنها به عناصری که در تحلیل هلیات بسیطه به کمک دشتکی میآیند، خواهیم پرداخت.
1ـ1. انکار نسبت
دشتکی، بر اساس تفکیک میان نسبت یا وجود رابط با نسبت حکمیه، نسبت حکمیه را عبارت از «کون الموضوع محمولاً» میداند و واسطهگری هرگونه نسبت و وجود رابط میان موضوع و محمول را نفی میکند. او در اینباره میگوید:
...ان الایجاب الحملی هو الحکم باتحاد الطرفین و کون احدهما هو الآخر فی نفسالامر فیکون المحمول عین الموضوع فی الواقع و لا نسبة بین الشیء و نفسه... (همو، بیتا/الف: برگ20).
دشتکی با تفکیک میان نسبت حکمیه از وجود رابط، موفق به انکار نسبت و وجود رابط در قضایا شده است. وی ادلهیی بر این تفکیک اقامه کرده که مهمترین آنها این است: نسبت، معنایی حرفی است و معنای حرفی نمیتواند متعلق اذعان و حکم قرار گیرد. بنابرین وجود رابط، غیر از نسبت حکمیه است (همو، بیتا/ج: برگ70؛ همو، بیتا/د: برگ53)؛ علاوه بر اینکه التزام به نظریۀ حمل عینیت موضوع و محمول، واسطهگری نسبت و وجود رابط میان موضوع و محمول را ـ که حکایت از دوگانگی طرفین ربط دارد ـ برنمیتابد (همو، بیتا/الف: برگ41؛ همو، بیتا/ب: برگ52). دشتکی به ناسازگاری میان نظریۀ حمل خویش و قبول نسبت میان موضوع و محمول التفات داشته و نسبت را نفی کرده است.
1ـ2. بساطت و ترکب مشتق
اولین تلاش هوشمندانه در مسئلۀ بساطت و ترکب مشتق، توسط سیدشریف جرجانی در حاشیۀ مطالع انجام گرفته است (ارموی، 1294: 11). او مدافع بساطت ناقص مشتق بود و برای اثبات آن به نقد نظریه ترکب مشتق پرداخت (حسینی و سعیدیمهر، 1395؛ حسینی سنگچال، 1397). دشتکی و دوانی نیز خود را ملزم به اتخاذ موضع در برابر استدلال جرجانی و مسئلۀ بساطت و ترکب مشتق دانستهاند. دشتکی، ضمن نقد استدلال جرجانی بر بساطت مشتق، معتقد است هر یک از دوگانة بساطت یا ترکب مشتق، با نظریۀ حمل در تنافی است و بهمین دلیل به نظریۀ سومی درباب مشتقات میاندیشد که از آن با عنوان مجمل بودن مشتق تعبیر میکند. بنظر میرسد برآیند تعابیر دشتکی در مواضع مختلف آثار او چنین باشد:
بر اساس نظریۀ ترکب مشتق، قضیۀ «الانسان عالم» بصورت «الانسان ذات» یا «الانسان ثبت له العلم» تحلیل میگردد. این تحلیل از سه جهت با نظریۀ حمل دشتکی منافات دارد.
اولاً، حمل «الانسان عالم» را مصداق ثبوت شیء لشیء قرار میدهد؛ نظریۀ حملی که دشتکی آن را مقابل نظریۀ خویش میدانست و بشدت از آن انتقاد میکرد.
ثانیاً، تعبیر «له» در نظریۀ ترکب مشتق ـ ذات یا انسان ثبت له العلم ـ حاکی از وجود رابط و وجود نسبت در حمل است. وجود رابط و نسبت در حمل بر دوگانگی موضوع و محمول دلالت دارد و این مهم با نظریة حمل دشتکی سازگار نیست.
ثالثاً، یکی از دقیقترین مبانی دشتکی در تحلیل قضایا، تفکیک میان حیثیت اتحاد موضوع و محمول و حیثیت ثبوت مبدأ محمول برای موضوع است. بعنوان مثال، دشتکی در تحلیل قضیۀ «زید اعمی» معتقد است «زید» و «اعمی» در خارج متحد بالفعل هستند اما از اتحاد بالفعل «اعمی» و «زید» در خارج، ثبوت بالفعل «عمی» ـ بعنوان مبدأ اعمی ـ بر «زید» لازم نمیآید. مهمترین ایراد در تحلیل قضایایی نظیر «زید اعمی» این بود که چگونه این قضیه، قضیهیی خارجیه است، درحالیکه مبدأ آن در خارج موجود نیست و برای زید اثبات نشده است؟ دشتکی معتقد است خارجی بودن این قضیه در گرو اتحاد «زید» و «اعمی» در خارج است و اتحاد این دو ثبوت بالفعل «عمی» بر «زید» را لازم ندارد، بلکه ممکن است اصلاً مبدأ محمول برای موضوع ثابت نباشد. در فضای ترکب مشتق و تحلیل قضیۀ فوق به «زید ذات ثبت له العمی»، بر لزوم ثبوت بالفعل عمی برای زید اتکا میشود و این مهم با مبنای فوق در تنافی است (دشتکی، بیتا/الف: برگ13، 14، 16، 21).
نظریۀ بساطت مشتق نیز با نظریۀ حمل دشتکی منافات دارد. بر اساس بساطت مشتق، قضیۀ «الانسان عالم» بصورت «الانسان علم» ـ در فضای بساطت محض ـ یا «الانسان له العلم» ـ در فضای بساطت ناقص ـ تحلیل میگردد. از دیدگاه دشتکی نمیتوان از اتحاد میان «انسان» و «علم» ـ در فضای بساطت محض ـ دفاع کرد، زیرا بر اساس نظریۀ حمل دشتکی، باید بتوان طرفین اتحاد را بصورت «کونه هو» بازنویسی کرد، اما نمیتوان از «کون الانسان علماً» یاد نمود. همچنین نمیتوان از اتحاد میان «انسان» و «له علم» ـ در فضای بساطت ناقص ـ دفاع کرد، زیرا نمیتوان از اتحاد و یگانگی میان «انسان» و «له العلم» سخن گفت. تنها در صورتی که بتوانیم در تحلیل مشتق، «ذات» را اخذ کنیم، میتوانیم از اتحاد و یگانگی میان موضوع و مشتق سخن بگوییم؛ مثلاً میتوان از اتحاد و یگانگی میان «انسان» و «ذات له العلم» دفاع نمود. در نظریۀ بساطت مشتق، ذاتی در ناحیۀ محمول اخذ نشده تا منشأ اتحاد و یگانگی میان موضوع و محمول باشد و در این فضا نمیتوان از نظریۀ حمل اتحاد موضوع و محمول یاد کرد (همان: برگ13).
دشتکی برای گریز از این محذورات، به نظریۀ سومی درباب مشتقات میاندیشد که از آن با عنوان «مجمل بودن مشتق» یاد میکند. مجمل بودن مشتقی مانند عالم، به این معنی است که هیچیک از ذات، نسبت و حدث، در معنای عالم بصورت بالفعل حضور ندارند بلکه عالِم، این شأنیت را دارد که عقل در مقام تفصیل، این اجزاء را از عالِم خارج کند.
...لما کان معنی المشتق هو الامر المجمل الذی من شانه ان یفصله العقل الی ما له الحدث... کان الحدث و ما نسب الیه و النسبة بینهما حاصلة فیه بالقوة... (همان: برگ21).
دشتکی با ارائۀ نظریۀ فوق، توان خوانشی سازگار از نظریۀ حمل و نظریۀ مشتق را دارد.
اولاً، در این تحلیل، پیدایی نسبت حاصل از تحلیل عقل در قضیۀ «الانسان عالم»، بمعنای نسبتداری آن نیست بلکه نسبت، بصورت بالقوه در مشتق حضور دارد (همانجا).
ثانیاً، انکار نسبت در مشتق، قضیۀ «الانسان عالم» را از ذیل نظریۀ ثبوت شیء لشیء خارج میکند؛ نظریۀ حملی که دشتکی بشدت از آن پرهیز داشت.
ثالثاً، مبدأ وحدث بصورت بالفعل در معنای مشتق مأخوذ نیست و بهمیندلیل این امکان را به دشتکی میدهد تا در تحلیل قضایایی نظیر «زید اعمی»، به عدم ثبوت بالفعل مبدأ عمی برای زید معتقد باشد (همان: برگ14).
رابعاً، اگرچه هیچیک از ذات، نسبت و حدث، بصورت بالفعل در معنای مشتق اخذ نمیشوند، اما مشتق دارای شأنیتی است که عقل میتواند ذات را بصورت بالقوه از معنای مشتق خارج سازد و اخذ بالقوة ذات در ناحیۀ محمول برای تبیین اتحاد و یگانگی میان موضوع و محمول کافی است (همانجا).
1ـ3. انواع ثبوت مبدأ محمول برای موضوع
نظریۀ حمل ثبوت شیء لشیء، در تبیین قضایای معدوله ـ مانند «زید اعمی» ـ دچار اشکال است، زیرا بر مدار این نظریۀ حمل، «زید اعمی» بمعنای «ثبوت عمی برای زید» است. چگونه ممکن است عمی بعنوان مبدئی معدوم، برای زید ثابت باشد؟ جمهور برای گریز از این اشکال، در قاعدۀ فرعیه صرفاً ثبوت مثبتله را الزامی دانسته و دست از الزام ثبوت ثابت برداشتند. بر این اساس، ولو عمی در خارج معدوم باشد، اما در خارج بر زید اثبات شده است.
دشتکی با این تحلیل موافق نیست و میگوید: چگونه میتوان مبدأ را بصورت بالفعل در خارج برای موضوع اثبات کرد اما خود مبدأ بصورت بالفعل در خارج محقق نباشد؟ بر همین اساس، او زیر بار الزام ثبوت بالفعل مبدأ برای موضوع نمیرود؛ «و لایلزم من صدق المشتق علی الشیء ثبوت مبدأ الاشتقاق له بالفعل» (همان: برگ36).
دقت قابل توجهی در نظام فکری دشتکی وجود دارد؛ او میان «اتحاد موضوع و محمول» و «ثبوت مبدأ محمول برای موضوع» تفکیک قائل شده است. بعقیدة وی، در قضایایی مانند «زید اعمی»، زید و اعمی بصورت بالفعل با یکدیگر متحدند، اما اتحاد بالفعل زید و اعمی بمعنای لزوم ثبوت بالفعل مبدأ اعمی برای زید نیست. دشتکی در حاشیۀ جدید بتفصیل در اینباره سخن گفته و به سه حالت اشاره کرده است:
الف) مشتق در کسوت محمول، متحد با موضوع است و مبدأ مشتق نیز بصورت بالفعل برای موضوع ثابت است. قضیۀ «زید اسود» نمونهیی از این قضایاست.
ب) مشتق متحد با موضوع است، اما مبدأ اشتقاق بصورت بالفعل برای موضوع ثابت نیست. تمامی مشتقاتی که در زمرۀ امور عقلیه جای دارند ـ همانند موجود، واجب، واحد، کثیر و... ـ و امور معدولهیی مانند اعمی، در این رده، دستهبندی میشوند. قضیۀ «زید موجود» قضیهیی درستساخت است، زیرا ملاک برقراری حمل، اتحاد بالفعل میان زید و موجود است و ثبوت بالفعل وجود برای زید در ملاک حمل دخالتی ندارد. دشتکی با نظریۀ مجمل بودن مشتق توانست میان اتحاد زید و موجود و عدم لزوم ثبوت بالفعل وجود برای زید، فرق بگذارد.
ج) مبدأ مشتق بصورت بالفعل برای موضوع حاصل است اما اتحاد بالفعل میان موضوع و آن مشتق برقرار نیست. دشتکی حصول بالفعل زوجیت و فردیت در ذهن را نمونهیی از ثبوت بالفعل مبدأ اشتقاق برای موضوع میداند. با اینهمه، نمیتوان در قالب قضیهیی درستساخت، از «الذهن زوج» یاد کرد، زیرا ملاک حمل، اتحاد بالفعل ذهن و زوج است که این اتحاد، حاصل نیست و اتحاد ذهن با مبدأ زوجیت ملاک حمل واقع نمیشود (همو، بیتا/د: برگ27 و88).
1ـ4. قاعدۀ فرعیه
عموماً قاعدۀ فرعیه را بصورت «ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبتله لا الثابت» تقریر میکنند. این قاعده به سه ادعا تقلیل مییابد: لزوم ثبوت فینفسه مثبتله؛ عدم لزوم ثبوت فینفسه ثابت؛ لزوم ثبوت پیشینی مثبتله بر ثبوت ثابت. در تحلیل قضیۀ «زید اعمی»، اولاً، ثبوت فینفسه زید لازم است. ثانیاً، ثبوت فینفسه اعمی لازم نیست. ثالثاً، ثبوت پیشینی زید بر اعمی لازم است.
هر یک از ادعاهای سهگانۀ فوق، دلیل خویش را میطلبند. واضح است که قاعدۀ فرعیه به تقریر فوق، متناسب با نظریۀ حملی است که بر اساس «ثبوت شیء لشیء» به تحلیل قضایا میپردازد و قاعدتاً میان نظریۀ حمل دشتکی و این تقریر از قاعدۀ فرعیه، ناسازگاری بچشم میخورد. دشتکی در عموم متنهای خویش، بر قاعدۀ فرعیه فوق استدلال آورده اما متنهای معدودی وجود دارند که به توجه او بر این ناسازگاری صحه نهند. او در این متنها قاعدۀ فرعیه را بر اساس نظریۀ حمل خویش بازسازی کرده است. ما این قسمت از مقاله را به دو بخش تقسیم کرده و در بخش اول به استدلالهای دشتکی بر ادعاهای موجود در قاعدۀ فرعیه بروایت مشهور میپردازیم و در بخش دوم، قاعدۀ فرعیه مورد نظر دشتکی را به بحث میگذاریم.
1ـ4ـ1. قاعدۀ فرعیه بروایت مشهور
دشتکی بر سه ادعای موجود در قاعدۀ فرعیه، دلیل اقامه کرده است:
الف) لزوم ثبوت فینفسه مثبتله: دشتکی در برخی مواضع، لزوم ثبوت فینفسه مثبتله را بدیهی میداند (همو، بیتا/الف: برگ13)، در بعضی دیگر، تفسیری خاص از متن ابنسینا را مبنا قرار داده و معتقد است صدق یک قضیۀ موجبه اقتضا دارد موضوع آن موجود باشد؛ زیرا حکم ایجابی بمعنای ثبوت محمول برای موضوع است و نمیتوان بر امری غیر موجود، حکم کرد که چیزی برای او موجود است (ابنسینا، 1404: 1/ 76 و 82؛ دشتکی، بیتا/الف: برگ14و16).3
دشتکی، لزوم تقدم هلیات بسیطه بر هلیات مرکبه را دلیلی دیگر بر الزام ثبوت مثبتله میداند؛ اینکه مثبتله پیش از پذیرش هر وصفی لازم است وصف وجود را پذیرا باشد (همو، بیتا/الف: برگ19 و 38؛ همو، بیتا/ب: برگ47).
ب) لزوم ثبوت فینفسه ثابت: دشتکی دستکم سه استدلال بر این مهم اقامه کرده که دو مورد آن مهمترند:
اولاً، جمهور از وجود نسبت در حمل دفاع میکنند (همو، بیتا/الف: برگ20). نسبت وجودی حرفی و غیرمستقل دارد. وجودات حرفی، فرع و تابع وجود طرفین خویشند؛ اگر نسبت خارجی است، باید طرفین نسبت در خارج موجود باشند و اگر نسبت ذهنی است، باید طرفین آن نیز در ذهن موجود باشند. اگر یکی از طرفین نسبت در خارج موجود نباشند، نسبت مزبور نمیتواند خارجی باشد (همان: برگ42؛ همو، بیتا/ب: برگ53).
ثانیاً، بار دیگر متنی از ابنسینا و بهمنیار مورد استناد دشتکی قرار میگیرد. ابنسینا میگوید:
ان کانت الصفة معدومة فکیف یکون المعدوم فی نفسه موجوداً لشیء فان ما لایکون موجوداً فی نفسه، یستحیل ان یکون موجوداً للشیء (ابنسینا، 1404: 33؛ بهمنیار، 1375: 289).
بر اساس تحلیلی که ثبوت ثابت را الزامی نمیداند، در «زید اعمی»، عمی، معدوم فینفسه است، اما از وجود زید برخوردار است. چگونه ممکن است چیزی معدوم فینفسه و موجود لشیء باشد؟ دشتکی، طبق این خوانش از متن ابنسینا، معتقد است ثبوت ثابت نیز در قاعدۀ فرعیه الزامی است.4
ج) الزام ثبوت پیشینی مثبتله بر ثابت: اگرچه متنهایی از دشتکی در مقام محاجه با دوانی در دست است که به نقد فرعیت پرداخته و ثبوت پیشینی مثبتله را لازم نمیداند (دشتکی، بیتا/الف: برگ13؛ همو، بیتا/ج: برگ45؛ همو، بیتا/د: برگ21؛ همو، بیتا/هـ: برگ19) اما شواهدی نیز در دست است که تمامی این متنها در فضای دست کشیدن از مبنا و همراهی با مبنای دوانی تدوین شده و عباراتی صریح وجود دارد که دشتکی در آن بصراحت از الزام فرعیت و ثبوت پیشینی مثبتله دفاع کرده است؛ بعنوان نمونه:
...اذ المقدمة القائلة بان ثبوت الصفة للشیء موقوف علی وجود المثبتله قاعدة بدیهیة لایستثنی العقل منها صفة الوجود (همو، بیتا/الف: برگ13).
بنابرین دشتکی، قاعدۀ فرعیه بروایت مشهور را بصورت «ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبتله و الثابت» تدوین نموده است.
1ـ4ـ2. قاعدۀ فرعیه بروایت دشتکی
قاعدۀ فرعیه ـ ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت المثبتله و الثابت ـ با نظریۀ حمل «ثبوت ب برای الف» سازگار است؛ نظریۀ حملی که دشتکی بشدت در مقابل آن ایستاد. قاعدتاً نباید دشتکی از قاعدۀ فرعیه برآمده از این نظریۀ حمل در فلسفۀ خویش بهره ببرد، اما عموم متنهای او به تحلیل قاعدۀ فرعیه فوق پرداخته است. کثرت این متون در حاشیۀ قدیم و جدید، شاید این نکته را به ذهن متبادر کند که دشتکی به ناسازگاری میان نظریۀ حمل خویش و قاعدۀ فرعیه توجه نداشته، اما شواهد معدودی وجود دارند که بر توجه دشتکی به این ناسازگاری صحه مینهند؛ بعنوان مثال:
واعلم ان الموضوع و المحمول فی الموجبة الحملیة الخارجیة الصادقة کانا معاً شیئاً واحداً فی الخارج فکیف یکون احدهما موجوداً دون الآخر...(همان: برگ42؛ همو، بیتا/ب: برگ52).
دشتکی، در متن فوق، درمییابد که نظریۀ حمل وی، قاعدۀ فرعیه سازگار با خود را طلب میکند و سعی دارد در ضمن تبیین قاعدۀ فرعیه مورد نظر، چرایی ثبوت موضوع و محمول را نیز شرح دهد. بر اساس نظریۀ حمل دشتکی، موضوع و محمول شیئی واحدند و هیچ دوگانگی و نسبتی میان آندو وجود ندارد تا از تعبیر «ثبوت شیء لشیء» بهره ببریم یا فرعیت بر ثبوت مثبتله را در آن شرط کنیم، بلکه موضوع و محمول شیئی واحد در خارج هستند و لازم است هر دو در خارج موجود باشند. در قاعدۀ فرعیه برآمده از نظریۀ حمل دشتکی، باید از تعابیری مانند فرعیت، اقتضا یا هر تعبیر دال بر دوگانگی، پرهیز کرد. در این تقریر، ثبوت موضوع و محمول الزامی است و فرعیت بکلی منتفی است؛ زیرا فرعیت دال بر دوگانگی است و میان شیء واحد نمیتوان از فرعیت سراغ گرفت.
2. اطلاقات وجود
بر اساس استنتاج نگارنده، دشتکی در آثار خویش از چهار اطلاق برای وجود بهره برده است:
1. وجود رابط در مقابل وجود محمولی. بر اساس توضیح دشتکی، گاهی وجود، بذاته مورد ملاحظه قرار میگیرد و گاهی وسیلهیی برای ملاحظۀ غیر و رابط میان دو امر است. وجود در اطلاق اخیر، وجود رابط نامیده میشود (همو، بیتا/الف: برگ7 و 24؛ همو، بیتا/د: برگ11 و52).
2. وجود محمولی اسم مصدری. دشتکی یکبار در حاشیۀ جدید از این اطلاق وجود نام برده است (همو، بیتا/د: برگ37). وجود اسم مصدری، وجودی است که نسبت به فاعل در مفهوم آن مفقود است و در فارسی معادل هستی است (مصباح یزدی، 1405: 20).
3. وجود محمولی مصدری، وجودی است که نسبت به فاعل در مفهوم آن مأخوذ است و در فارسی معادل بودن است (همانجا). این اطلاق بصورت پرشمار در متون دشتکی بکار رفته است.
4. وجود بمعنای موجود. دشتکی معتقد است در بسیاری از مواضع، برغم آنکه وجود بکار رفته، هیچیک از معانی فوق اراده نشده، بلکه از روی تسامحی مشهور، از وجود، موجود را اراده میکنند. او در حاشیۀ قدیم دستکم در سه موضع، از این اطلاق وجود یاد کرده است (دشتکی، بیتا/الف: برگ13، 35 و37). او در مواضعی عدیده از حاشیۀ جدید نیز به این معنی از وجود اشاره دارد و تأکید میکند که باید از خلط آن با معنای مصدری وجود پرهیز کرد (همو، بیتا/د: برگ20، 42 و87).
مستند اصلی دشتکی در درستی این معنی از وجود، دو عبارت از بهمنیار است: الف) «نحن اذا قلنا الوجود نعنی به الموجودیة» ب) «ما هو المؤثر فی حقیقة الوجود اعنی الموجودیة».5 دشتکی در مواضعی متعدد از حواشی قدیم و جدید، بر صحت این اطلاق از وجود تأکید دارد. بعنوان مثال، خواجه در مقام تعریف وجود و عدم میگوید: «و تحدیدهما بالثابت العین و المنفی العین...» (قوشچی، 1393: 1/ 77)؛ دشتکی میگوید: ثابت و منفی متناسب با تعریف وجود بمعنای مصدری نیستند و خواجه در این متن، وجود بمعنای موجود را بر اساس مشتقاتی نظیر ثابت و منفی تعریف کرده است (دشتکی، بیتا/الف: برگ7).
تفکیک وجود مصدری از وجود بمعنای موجود، چنان برای دشتکی اهمیت دارد که چند مسئلۀ مهم فلسفی را بر اساس آن حل کرده است. از دیدگاه او نزاع تاریخی «چیستی متعلق جعل» (همان: برگ48)، معنای تشکیک وجود (همو، بیتا/ج: برگ92) فرد بودن واجب برای وجود (همو، بیتا/الف: برگ35) و مسئلة اتصاف ماهیت به وجود (همو، بیتا/ج: برگ28) از این دستند.
3. انواع عروض
از دیدگاه دشتکی، عروض به دو معنای متباین بکار میرود:
الف) عروض بحسب نفسالامر. در عروض نفسالامری، لازم است عارض و معروض متغایر با یکدیگر بوده و علاقۀ عروض در نفسالامر میان آنها شکل میگیرد. بعنوان مثال، سیاهی در نفسالامر مغایر با جسم است و عروض سیاهی بر جسم در ظرف نفسالامر شکل میگیرد (همو، بیتا/د: برگ61 و66). چنانکه دیدیم ظرف نفسالامر از دیدگاه دشتکی، ظرفی جدا از وجود ذهنی و وجود خارجی نیست (همو، بیتا/ج: برگ44).
ب) عروض بحسب اعتبار ذهنی. هرگاه دو امر در ظرف نفسالامر با یکدیگر متحد باشند، علاقۀ عروض میان آندو وجود ندارد، اما گاهی معروض بگونهیی است که اگر عقل آن را بذاته مورد توجه قرار دهد، در آن مرتبه معروض را عاری از عارض میبیند اما در مرتبۀ بعد، معروض را متلبس به عارض مییابد (همو، بیتا/د: برگ44، 61 و66). به چنین عروضی اصطلاحاً عروض بحسب اعتبار ذهنی میگویند.
4. مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود
دشتکی از میان اطلاقات چهارگانه وجود، تنها دو اطلاق را در مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود مطرح کرده است. بدیهی است که وجود رابط، اصلاً محمول واقع نمیشود تا بتوان از اتصاف ماهیت به آن سخن گفت و وجود اسم مصدری نیز فاقد حیث انتساب به فاعل است و نمیتوان آن را به چیزی نسبت داد. دشتکی در مقام بررسی مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود، یکبار وجود مصدری را اراده کرده و بار دیگر، وجود بمعنای موجود را مبنا قرار میدهد. از سوی دیگر، عروض نیز بر دو معنی بود؛ عروض نفسالامری و عروض بحسب اعتبار ذهن. عروض بحسب نفسالامر نیز دارای دو مصداق بود؛ عروض بحسب وجود خارجی و عروض بحسب وجود ذهنی.
دشتکی با توجه به همۀ این نکات، مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود را ضمن چهار فرض مطرح کرده است.
4ـ1. وجود بمعنای مصدری
اگر در مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود، وجود مصدری مراد باشد، دشتکی اثبات کرده که وجود مصدری هم فاقد عروض نفسالامری ـ اعم از وجود ذهنی یا خارجی ـ بر ماهیت است و هم فاقد عروض بحسب اعتبار ذهن.
4ـ1ـ1. نفی عروض نفسالامری وجود مصدری بر ماهیت
دشتکی برای نفی عروض نفسالامری وجود مصدری بر ماهیت، تحقق نفسالامری وجود مصدری را انکار میکند. از دیدگاه وی، وزان وجود مصدری، وزان کلییی است که فاقد هرگونه فردی در نفسالامر باشد. وجود مصدری، یک امر عقلـی انتـزاعی است که در نفسالامـر ـ ذهن و خارج ـ تحققی ندارد (همو، بیتا/ج: برگ28؛ همو، بیتا/د: برگ14؛ همو، بیتا/هـ : برگ11). دشتکی در مواضعی متعدد، امر عقلی بودن وجود را دلیلی بر فرد نداشتن آن میداند و عموماً به این متن منقول از فارابی و ابنسینا استناد میجوید: «الوجود لیس بموجود بل من المعقولات الثانیة» (همو، بیتا/ د: برگ86).
نفی تحقق وجود مصدری در نفسالامر، درواقع به دو مدعی منحل میشود: نفی تحقق خارجی وجود مصدری و نفی تحقق ذهنی وجود مصدری. او، عدم تحقق خارجی وجود مصدری را به استدلالهای سهروردی ارجاع داده است (همو، بیتا/ج: برگ28). همچنین در موضعی بر عدم تحقق خارجی وجود مصدری چنین استدلال میکند: اگر وجود مصدری دارای فرد خارجی باشد، ثبوت وجود مصدری در خارج برای ماهیت فرع بر ثبوت پیشینی ماهیت خواهد بود و تسلسل در خارج را لازم میآورد (همان: برگ38).
مهمترین مانعی که عدم تحقق نفسالامری وجود مصدری را تهدید میکند، فرد بودن واجب برای وجود مصدری است؛ اینکه چگونه وجود مصدری، معقول ثانی فلسفی و فاقد تحقق نفسالامری است، حال آنکه واجب بعنوان یکی از افراد آن، ضرورت وجود دارد؟ دشتکی واجب را فرد وجود مصدری نمیداند، بلکه آن را فرد برای وجود بمعنای موجود محسوب میکند (همو، بیتا/الف: برگ13؛ همو، بیتا/ج: برگ44؛ همو، بیتا/د: برگ20؛ همو، بیتا/هـ : برگ19).
دشتکی در نفی تحقق ذهنی وجود مصدری میگوید: هیچگاه فردی از وجود مصدری به ذهن نمیآید؛ همانگونه که هیچگاه فردی از حرکت در ذهنمان محقق نمیشود (همو، بیتا/ج: برگ28).
برآیند نفی فرد ذهنی و خارجی وجود مصدری، نفی تحقق نفسالامری وجود مصدری است. نفی تحقق نفسالامری وجود مصدری، راه را برای نفی عروض نفسالامری وجود مصدری بر ماهیت هموار میسازد؛ زیرا وجود مصدری فاقد تحقق نفسالامری است و بدیهی است امری که فاقد تحقق نفسالامری باشد، از عروض نفسالامری بر چیزی هم بیبهره است.
4ـ1ـ2. نفی عروض بحسب اعتبار ذهن از وجود مصدری
قوام اصلی عروض بحسب اعتبار ذهن به اینست که وقتی عقل، ماهیت را فی حد ذاتها در نظر میگیرد، آن را خالی از عارض مییابد و وقتی در مرتبۀ ثانی به آن نظر میافکند، آن را متلبس به عارض مییابد. از دیدگاه دشتکی، اگر ماهیت را فی حد ذاتها در نظر آوریم، آن را متلبس به وجود مصدری نمییابیم و در مرتبۀ ثانی نیز آن را متلبس به وجود مصدری نمیدانیم، بلکه ذهن در مرتبۀ ثانی، ماهیت را موجود میداند (همان: برگ44). بر این اساس، شرط عروض بحسب اعتبار ذهنی نیز در مورد وجود مصدری منتفی است.
بنابرین مراد از اتصاف ماهیت به وجود، وجود بمعنای مصدری نیست.
4ـ2. وجود بمعنای موجود
اگر وجود بمعنای موجود مراد باشد، بر اساس تفاوت معنای عروض، دشتکی این بحث را در دو بخش دنبال کرده است.
4ـ2ـ1. عروض نفسالامری
نظریۀ حمل دشتکی، عبارت بود از «اتحاد الموضوع و المحمول و کونه هو فی نفسالامر». قضیۀ «الانسان موجود» بر اساس نظریۀ حمل فوق، بمعنای اتحاد و هوهویت انسان و موجود در نفسالامر است. با فرض اتحاد میان انسان و موجود، باید از هر آنچه حاکی از مغایرت و دوگانگی موضوع و محمول است، دست شست. دشتکی بر همین اساس نسبت را در نظریۀ حمل خویش انکار کرده و در قاعدۀ فرعیۀ منتخب خود، دست از فرعیت برمیدارد. در چنین تحلیلی، هرگز نمیتوان از عروض نفسالامری موجود بر انسان یاد کرد؛ زیرا عروض ب بر الف، فرع بر مغایرت میان عارض و معروض است، درحالیکه دشتکی در نفسالامر میان انسان و موجود دوگانگی نمیبیند که از عروض موجود بر انسان و اتصاف انسان به موجود سخن بگوید تا اشکال مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود پیش آید (همو، بیتا/د: برگ102).
بدیهی است که نظریۀ حمل و انکار نسبت در نظریۀ حمل و قاعدۀ فرعیه مختار دشتکی، به وی قدرت این تحلیل را داده است.
4ـ2ـ2. عروض بحسب اعتبار ذهن
از دیدگاه دشتکی، وجود بمعنای موجود بحسب اعتبار ذهن، عارض ماهیت میگردد. توضیح آنکه، عقل در مرتبۀ اول، ماهیت را بدون ضمیمه و بذاته ملاحظه میکند. در این لحاظ، تنها ذات و ذاتیات ماهیت حضور دارند. عقل در ملاحظۀ دوم، ماهیت را متلبس به وجود بمعنای موجود مییابد؛ بطوریکه مفهوم موجود، عارض بر ماهیت میشود (همو، بیتا/ج: برگ44؛ همو، بیتا/د: برگ20 و42؛ همو، بیتا/هـ : برگ19).
او در مقام توضیح چرایی جواز عروض بحسب اعتبار ذهن و عدم جواز نفسالامری وجود بمعنای موجود بر ماهیت، میگوید: موجود و ماهیت در نفسالامر امری واحدند و نمیتوان میان آنها از نسبت و تعدد سراغ گرفت تا بتوان عروض یکی بر دیگری را تصویر کرد. این در حالی است که ماهیت و موجود در اعتبار ذهنی، دو شیء هستند و عقل این شیء واحد خارجی را به ماهیت متقدم و موجود متأخر تفصیل میدهد. بر این اساس، میتوان نسبتی میان آندو تصویر کرد و از عروض یکی از دیگری سراغ گرفت.
دشتکی ضمن قبول عروض وجود بمعنای موجود بر ماهیت بحسب تحلیل عقلی، اشکال مسئلۀ اتصاف را در مورد آن جاری نمیداند. بعقیده وی، تنها ثبوت ب بر الف در نفسالامر، فرع بر ثبوت پیشینی مثبتله است و ثبوت ب برای الف بحسب اعتبار ذهن، توقفی بر ثبوت پیشینی مثبتله ندارد؛ زیرا عروض بحسب اعتبار، صرف اعتبار است و خواه ذهن ثبوت پیشینی ماهیت را اعتبار نماید یا خیر، ماهیت در ذهن موجود است و تسلسل یا توقف شیء بر خود پیش نمیآید (همو، بیتا/ج: برگ47).
یکی از بهترین عبارتهای دشتکی درباب مقایسۀ میان عروض نفسالامری و عروض بحسب تحلیل عقل، این است:
...انما یلزم ذلک ـ اشکال مسئله اتصاف ـ لو کان اتصافها به بحسب نفسالامر اما فی الخارج او فی الذهن لظهور الدعوی ههنا ان اتصاف شیء بصفة فی نفسالامر موقوف علی وجوده لکن اتصاف الماهیة بالوجود لیس فی نفسالامر بل بحسب اعتبار الذهن کما عرفت و ذلک لایتوقف علی وجود الموصوف لانه مجرد اعتبار... (همان: برگ46).
بر اساس متن فوق، تنها در عروض نفسالامری ثبوت پیشینی مثبتله شرط است و در عروض بحسب اعتبار ذهن، ثبوت پیشینی مثبتله الزامی نیست و میتوان موضوع را بصورت ماهیت من حیث هی تصویر کرد (همو، بیتا/الف: برگ20).
دشتکی در حاشیۀ قدیم با صراحت بیشتری این فرایند را توضیح داده است:
...فاذن العقل یلاحظ الماهیة من حیث هی و یعتبر عروض الوجود لها... (همان: برگ37؛ همو، بیتا/ب: برگ46).
او از سویی عروض وجود مصدری بر ماهیت بحسب اعتبار ذهن را نفی کرده و از سوی دیگر، عروض وجود بمعنای موجود بحسب اعتبار ذهن را میپذیرد. آیا پذیرش عروض وجود بمعنای موجود، موجب نمیشود که وجود مصدری ـ بعنوان مبدأ موجود ـ نیز بحسب اعتبار ذهن عارض بر ماهیت گردد؟
دشتکی برای تبیین این تفاوت، بسراغ نظریۀ مشتق و عدم لزوم ثبوت بالفعل مبدأ مشتق برای موضوع رفته است. بر اساس نظریۀ حمل او، اتحاد موضوع و محمول ملاک نظریۀ حمل است اما نه در صدق حمل ایجابی و نه در صدق مشتق، ثبوت بالفعل مبدأ مشتق برای موضوع شرط نیست. بنابرین از اتحاد خارجی انسان و موجود، ثبوت خارجی وجود مصدری برای انسان لازم نمیآید تا بتوان ثبوت خارجی و عروض خارجی وجود مصدری بر انسان را نتیجه گرفت.
...لایلزم من صدق المشتق علی الشیء ثبوت مبدأ الاشتقاق له بالفعل (همو، بیتا/الف: برگ36؛ همو، بیتا/ب: برگ45).
بر اساس این مبنا، در تحلیل قضیۀ «الانسان ممکن» و «زید اعمی» میگوید:
...و لایلزم من کون الامکان و العمی اعتباریین ان لایکون الممکن و الاعمی موجودین فی الخارج (همو، بیتا/الف: برگ42؛ همو، بیتا/ب: برگ52).
این مبنا نهتنها در تحلیل نفسالامر به کمک دشتکی آمده بلکه در ظرف اعتبار ذهنی نیز صدق مشتق موجود و عروض آن بر انسان، متوقف بر ثبوت بالفعل مبدأ موجود ـ وجود مصدری ـ برای انسان نیست و با عدم ثبوت و عروض وجود مصدری بر انسان نیز سازگار است.
بنابرین نظریۀ حمل، نظریۀ مشتق و عدم لزوم ثبوت بالفعل مبدأ محمول برای موضوع در نفسالامر به دشتکی کمک میکنند تا در عین قول به اتحاد نفسالامری انسان و موجود، تحقق نفسالامری وجود مصدری را نفی کند. در ظرف اعتبار عقلی نیز به دشتکی کمک میکنند تا در عین صادق دانستن مشتق موجود و عروض آن بر انسان، تحقق و عروض وجود مصدری را در فضای اعتبار عقلی نفی نماید.
بر این اساس، دشتکی در مواجهه با مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود، اولاً، به فراخور دو معنایی که از وجود ارائه میدهد و ثانیاً، بر اساس دو معنایی که از عروض تصویر میکند، مسئله را در چهار وجه بررسی مینماید:
1. عروض نفسالامری وجود مصدری بر ماهیت را نفی میکند. او برای نفی خارجیت وجود مصدری به معقول ثانی بودن آن استناد میجوید.
2. عروض وجود مصدری بر ماهیت بحسب اعتبار را نیز نفی میکند؛ زیرا ذهن در لحاظ دوم خویش، ماهیت را متلبس به وجود مصدری نمییابد بلکه آن را موجود میداند.
3. عروض نفسالامری وجود بمعنای موجود، بر ماهیت را نفی میکند؛ زیرا بر اساس نظریۀ حمل دشتکی، موضوع و محمول در خارج عین یکدیگر بوده و نسبت در نظریۀ حمل او منتفی است و در صدق مشتق موجود نیز نسبت حضور ندارد. با انتفاء مغایرت میان موضوع و محمول در نفسالامر، نمیتوان از عروض یکی بر دیگری سخن گفت. لازمۀ اتحاد و عینیت نفسالامری انسان و موجود، ثبوت بالفعل مبدأ موجود برای انسان و تحقق نفسالامری وجود مصدری نیست؛ زیرا از نظر دشتکی، ملاک حمل، اتحاد موضوع و محمول است و ثبوت بالفعل مبدأ محمول برای موضوع، شرط نیست. این مهم متکی به نظریۀ خاص او درباب مشتق است.
4. عروض وجود بمعنای موجود، بر ماهیت، بحسب اعتبار ذهن مجاز است، زیرا ذهن در اعتبار اولیه تنها ذات و ذاتیات انسان را ملاحظه میکند و در اعتبار دوم، انسان را متلبس به موجود مییابد. دوگانگی و تغایر برقرارشده میان انسان و موجود، راه را برای عروض موجود بر انسان هموار میسازد. باید توجه داشت که صدق مشتق موجود بر انسان در گرو ثبوت بالفعل مبدأ وجود برای انسان نیست تا به قبول عروض وجود مصدری بر انسان بحسب اعتبار ذهن بینجامد؛ زیرا در نظریۀ مشتق دشتکی، ثبوت بالفعل مبدأ مشتق برای ذات، شرط نیست.
5. ارزیابی روایت ملاصدرا از دشتکی
ملاصدرا در مواضعی متعدد، برخی عناصر نظریۀ حمل دشتکی و رویکرد او در مسئلۀ اتصاف را روایت کرده است. ما در این قسمت به ارزیابی این روایتها خواهیم پرداخت.
5ـ1. نظریه حمل
ملاصدرا عموماً نظریۀ حمل دشتکی را عبارت از اتحاد موضوع و مفهوم محمول دانسته و ثبوت و قیام مبدأ محمول به موضوع را شرط نمیداند؛ بعنوان مثال:
...ان مناط صدق المشتق على شیء و حمله عليه اتحاده بمفهوم المشتق لا قيام مبدأ الاشتقاق به... (ملاصدرا، 1389: 36).
فرق نهادن میان «اتحاد موضوع و محمول» و «عدم لزوم ثبوت مبدأ محمول برای موضوع» از دقتهای نظریۀ حمل دشتکی است که در روایت ملاصدرا بدرستی حضور دارد. یکی دانستن مناط حمل و مناط صدق مشتق در دیدگاه دشتکی نیز در عبارت فوق بخوبی بازنمایی شده است. اما بنظر میرسد روایت فوق از دو نظر مخدوش است:
الف) ملاصدرا در تمامی روایتهای خود از نظریۀ حمل دشتکی، اتحاد موضوع با مفهوم محمول را شرط میداند (همو، 1391: 233؛ همو، 1383: 52، 69، 292، 296؛ همو، 1381: 72). این در حالی است که اولاً، در نظریۀ حمل دشتکی لزوم ارادۀ مفهوم یا مصداق از محمول شرط نیست؛ اگرچه ارادۀ مفهوم از محمول را امری متعارف میشمرد.
لایذهب علیک ان الایجاب مطلقاً سواء عنی بالمحمول مفهومه کما هو المتعارف او ماصدق علیه هو الحکم باتحادهما و بهوهو حسب ما حققناه (دشتکی، بیتا/الف: برگ21).
دشتکی در حاشیۀ جدید نیز تأکید میکند که نباید نظریۀ حمل را به ارادۀ مصداق یا مفهوم از محمول گره زد؛ و نظریۀ حمل وی نسبت به این نکته اعم است (همو، بیتا/ج: برگ33).
ثانیاً، بر اساس نظریۀ دشتکی، قضیۀ «السماء موجود» بمعنای اتحاد و عینیت سماء و موجود در خارج است؛ «فالسماء مثلاً و ان کانت عین الموجود فی الخارج...» (همو، بیتا/الف: برگ36؛ همو، بیتا/ب: برگ45). از سوی دیگر، او وجود طرفین اتحاد در ظرف اتحاد را شرط میداند؛
واعلم ان الموضوع و المحمول فی الموجبة الحملیة الخارجیة الصادقة کانا معاً شیئاً واحداً فی الخارج فکیف یکون احدهما موجوداً دون الآخر و لایلزم من کون الامکان و العمی اعتباریین ان لایکون الممکن و الاعمی موجودین فی الخارج (همو، بیتا/الف: برگ42؛ همو، بیتا/ب: برگ52).
بر اساس دیدگاه فوق، «الانسان موجود» بصورت اتحاد و عینیت انسان و موجود در خارج تحلیل میگردد و از سویی، اتحاد انسان و موجود در خارج، لزوم خارجیت انسان و موجود را در پی دارد. بدیهی است که ارادۀ مفهوم از موجود، لزوم خارجی بودن موضوع و محمول را از میان برمیدارد و ما را با حملی مواجه میسازد که یکی از طرفین آن خارجی و طرف دیگر آن، ذهنی است؛ لازمی که دشتکی هم در فضای مشهور و هم در دیدگاه خویش، بشدت از آن پرهیز داشت؛ «فکیف یتحقق الاتصاف فی الخارج بدون احد المنتسبین...» (همو، بیتا/ب: برگ106).
احتمالاً ارائۀ چنین تحلیلی از سوی ملاصدرا، به پشتوانۀ تأکید دشتکی بر تحلیل مفهوم مشتق (همو، بیتا/الف: برگ14)، تأکید بر اتحاد مفهوم موجود و ماهیت در موضعی از حاشیۀ جدید (همو، بیتا/ج: برگ44؛ همو، بیتا/د: برگ19)، انتقادات دوانی بر دشتکی با محوریت مفهوم محمول و دفاع غیاثالدین منصور دشتکی در فضای ارادۀ مفهوم (ملاصدرا، 1381: 77؛ دشتکی، 1386: 2/ 432) بوده است.
ب) ملاصدرا ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را در روایت خود شرط نمیداند، اما آیا عدم ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را در نظریۀ حمل دشتکی شرط میداند؟ عبارات ملاصدرا در این قسمت ناسازگارند؛ او گاه عدم ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را شرط دانسته (ملاصدرا، 1391: 232؛ همو، 1389: 36؛ همو، 1383: 307) اما دستکم در دو موضع، ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را لازم نمیداند اما وجود آن را نیز مانع نمیشمرد (همو، 1382: 2/ 723؛ همو، 1383: 69). چنانکه دیدیم نظریۀ حمل دشتکی، اعم از ثبوت مبدأ محمول برای موضوع یا عدم ثبوت آن است و نباید عدم ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را در روایت نظریۀ وی گنجاند.
5ـ2. نظریۀ مشتق
ملاصدرا در تمامی مواضع، مشتق از دیدگاه دشتکی را بسیط میداند (همو، 1391: 232؛ همو، 1383: 50). اگر روایت ملاصدرا بر ظاهر آن حمل گردد، دچار ایراد است، زیرا چنانکه بیان شد، بساطت مشتق بدلیل عدم اخذ ذات در محمول، از عهدۀ تبیین اتحاد موضوع و محمول برنمیآید و بهمیندلیل دشتکی بشدت از این نظریه پرهیز داشت. ملاصدرا در تعلیقه الهیات شفا، بساطت مشتق مورد نظر دشتکی را به «و هو ـ ابیض ـ معنی بسیط لایدخل فیه معنی آخر» (همو، 1382: 2/ 723) و در اسفار به «بل الموجود مفهوم بسيط من غير دخول المبدأ فیه» (همو، 1383: 307) تفسیر کرده است. این تفاسیر قدری از بساطت بمعنای مشهور ـ اخذ مبدأ تنها ـ فاصله دارند و به نظریۀ مجمل بودن مشتق دشتکی نزدیکند، اما عدم دخول مبدأ در مشتق بصورت مطلق، مورد پسند دشتکی نیست. گویا ملاصدرا در موضعی حضور بالقوه مبدأ در مشتق را نیز بازنمایی کرده است (همو، 1381: 72). متأسفانه عناصر نظریۀ مشتق دشتکی بصورت پراکنده در کتب ملاصدرا روایت شدهاند.
5ـ3. قاعدۀ فرعیه
تا آنجا که کاوش نگارنده نشان میدهد، ملاصدرا در متون خویش به قاعدۀ فرعیۀ مختار دشتکی اشاره نکرده و تنها در مواضعی معدود، تحلیل دشتکی از قاعدۀ فرعیۀ مشهور را نقل کرده و عین سه دلیل وی بر الزام ثبوت ثابت را آورده و بشدت از او در مقابل دوانی دفاع میکند (همو، 1383: 390؛ حسینی سنگچال، 1401).
5ـ4. مسئلۀ اتصاف ماهیت به وجود
ملاصدرا عموماً تحلیل دشتکی بر اساس چهارگانۀ وجود مصدری و وجود بمعنای موجود، عروض نفسالامری و عروض بحسب اعتبار را ناقص گزارش کرده و عمدتاً به نفی عروض نفسالامری وجود مصدری بر ماهیت اشاره دارد (همو، 1389: 36؛ همو، 1383: 50). عدم تفکیک میان فضاهای چهارگانۀ فوق سبب میشود در چهار پاسخ ملاصدرا مرزگذاری درستی میان این فضاها نباشد. گویا ملاصدرا تنها در یک موضع با نهایت امانت، تمامی چهارگانۀ فوقالذکر را در راهحل دشتکی روایت کرده است (همان: 69).6
جمعبندی و نتیجهگیری
لازم است نظریات دشتکی را از کنار هم نهادن مجموع متون او گزارش داد؛ هم بدلیل اقتضای سنت حاشیهنگاری و هم بدلیل اقتضای جدالهای وی با دوانی که موجب پدیدار شدن وجههیی نو از نظریۀ وی میگردد. برای تبیین اتصاف ماهیت به وجود از دیدگاه دشتکی، لازم است نظریۀ حمل وی را بررسی کرد. بر اساس نظریۀ حمل دشتکی، موضوع و محمول از اتحاد و عینیت نفسالامری برخوردارند. عینیت موضوع و محمول در نفسالامر موجب شده دشتکی نسبت را در نظریۀ حمل خویش انکار کند. او دریافته که باید مشتق را همسو با نظریۀ حمل بازسازی کند و بهمین دلیل نظریۀ مجمل بودن مشتق را برگزیده است. تقریر مشهور از قاعدۀ فرعیه بر مدار الزام ثبوت مثبتله و عدم لزوم ثابت طراحی شده است، اما دشتکی بر الزام ثبوت ثابت استدلال آورده و در نهایت، قاعدۀ فرعیه را بر اساس نظریۀ حمل خویش بازسازی کرده است. او برای بررسی اتصاف ماهیت به وجود، میان اطلاقات وجود فرق مینهد و عروض نفسالامری را از عروض بحسب اعتبار ذهن تفکیک میکند. او ضمن چهار فرض، به بررسی مسئلۀ اتصاف پرداخته است.
1. عروض نفسالامری وجود مصدری بر ماهیت را بدلیل عدم تحقق ذهنی و خارجی وجود مصدری، نفی میکند.
2. به عروض وجود مصدری بر ماهیت بحسب اعتبار ذهن باور ندارد؛ چون ماهیت در ملاحظه ثانی، موجود است و وجود نیست.
3. عروض وجود بمعنای موجود، بر ماهیت در نفسالامر را نفی میکند؛ زیرا بر اساس نظریۀ حمل و انکار نسبت در آن، ماهیت و موجود در خارج عینیت دارند و دوگانگی میان آنها نیست تا بتوان از عروض یکی بر دیگری سخن گفت.
4. عروض وجود بمعنای موجود، بر ماهیت بحسب اعتبار ذهن را میپذیرد اما بدلیل اعتباری بودن، تسلسل قطع میشود. نظریۀ خاص وی از مشتق بکمک او میآید تا در عین قبول عروض موجود بر ماهیت، از ثبوت وجود مصدری بر ماهیت امتناع ورزد.
اگرچه ملاصدرا در اسفار نظریۀ دشتکی را قریب به مبنای خویش میداند، اما در روایت او از نظریۀ حمل، مشتق و ثبوت مبدأ محمول برای موضوع، ابهاماتی وجود دارد. صدرالمتألهین بشدت تحت تأثیر تحلیل دشتکی از قاعدۀ فرعیه است اما روایت او از راهکار دشتکی دربارۀ مسئلۀ اتصاف فاقد تفکیک چهارگانۀ دشتکی است و همین امر در نهایت، منجر به عدم این مرزگذاریها در پاسخهای ملاصدرا شده است. در نهایت دو نقد درونسیستمی بر دشتکی وارد شد.
این نوشتار مقدمهیی برای ورود به ارزیابی آراء ملاصدرا بر مدار منابع اندیشۀ اوست و از این راه میتوان سهم هر یک از پیشینیان ملاصدرا در حکمت متعالیه را مشخص کرد و نشان داد که حکمت متعالیه در چه سنتی شکل گرفته است.
پینوشتها
شماره 112/ تابستان 1402/ صفحات 102 ـ 81
[1] . نگارنده در مقالۀ «قضایای نظریه حملگریز در اندیشۀ سیدصدرالدین دشتکی» (در دست تألیف) به تمامی این حملها پرداخته و دلیل حمل گریز بودن آنها را توضیح خواهد داد.
[2] . «لایذهب علیک ان النسبة فرع المنتسبین ان ذهناً فذهناً و ان خارجاً فخارجاً فاذا لمیکن احد الطرفین فی الخارج لم یتحقق بینهما نسبة خارجیة...» (دشتکی، بیتا/الف: برگ42؛ همو، بیتا/ب: برگ53).
[3] . میان متن منقول دشتکی از ابنسینا و متن منقول دوانی از او، اختلاف نسخۀ ظریفی وجود دارد. بر اساس نقل دشتکی، متن ابنسینا بصورت «...لکن لان الایجاب یقتضی ذلک فی ان یصدق» است (همو، بیتا/ ج: برگ52؛ همو، بیتا/د: برگ23؛ همو، بیتا/هـ: برگ22)، اما در متن منقول توسط دوانی، تعبیر «فی ان یصدق» وجود ندارد و بر این اساس، ایجاب یا همان ربط ثبوتی میان موضوع و محمول، مقتضی تحقق مثبتله است (قوشچی، 1393: 1/ 126 و 399). اگرچه دوانی دستکم در دو موضع، حد وسط صدق را دلیلی بر الزام ثبوت مثبتله میداند (همان: 144 و 364)، اما مهم اینست که متن ابنسینا را متفاوت نقل کرده است. نسخۀ منقول توسط دوانی، میتواند به ضرر دشتکی باشد، زیرا طبق نسخهیی که تعبیر «فی ان یصدق» در عبارت ابنسینا نیست، وجود رابط بر لزوم ثبوت مثبتله دلالت دارد؛ دلالتی که دشتکی در نظریۀ حمل خویش از آن پرهیز داشت و دستکم متن ابنسینا نمیتواند لزوم ثبوت مثبتله در قاعدۀ فرعیه مقبول وی را اثبات نماید. ملاصدرا، متن ابنسینا را موافق نسخۀ دشتکی روایت کرده است (ملاصدرا، 1383: 321؛ همو، 1392: 86).
[4] . دوانی با تفسیر دشتکی از متن ابنسینا همنظر نیست. او در یک فقره سخن ابنسینا را بازسازی کرده و آن را بصورت «ما لایکون موجوداً فی نفسه اصلاً لایکون موجوداً للشیء» آورده است (حسینی سنگچال، 1400). او صدر عبارت ابنسینا را بر این بازتعبیر شاهد گرفته است (قوشچی، 1393: 1/ 229). این خوانش از متن فوق، الزام ثبوت ثابت را منتفی میسازد. ملاصدرا، دستکم در یک موضع، قرائتی موافق با خوانش دشتکی از متن ابنسینا دارد (ملاصدرا، 1383: 390)، اگرچه در مواضع متعدد، بدون اشاره به متن ابنسینا، بر عدم الزام ثبوت ثابت تأکید میورزد (همان، 327؛ همو، 1392: 283).
[5] . غیاثالدین منصور دشتکی در کتاب اشراق هیاکل النور عبارت اول را به ابنسینا نسبت داده است (دشتکی، 1382: 186).
[6] . برغم تمام تلاش انجام شده برای روایتی وفادارانه از دشتکی، گویا دشتکی از دو لحاظ نمیتواند از انسجام نظریۀ خویش دفاع کند؛ اولاً، بر اساس تحلیل مشتق، ذات، نسبت و مبدأ، بالقوه در مشتقات حضور دارند. چگونه حضور بالقوۀ ذات، اتحاد بالفعل موضوع و محمول را تأمین میکند، اما حضور بالقوه مبدأ، ثبوت مبدأ محمول برای موضوع را اعم از فعلیت مینماید یا حضور بالقوه نسبت، موجب نسبتدار شدن حمل نمیگردد؟ ثانیاً، دشتکی برای انکار تحقق خارجی و ذهنی وجود مصدری به معقول ثانی بودن آن تمسک جسته، حال آنکه تعریف مقبول او از معقولات ثانی فلسفی گاه تنها بر وجود بمعنای موجود صادق است (دشتکی، بیتا/الف: برگ21). تفصیل ایندو اشکال را به فرصتی دیگر وامیگذاریم.
منابع
ابنسینا (1375) الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
ـ ـ ـ ـ ـ (1404ق) الالهیات من کتاب الشفا، تصحیح سعید زائد، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ارموي، قاضي سراجالدين (1294ق) شرح مطالع الانوار فی المنطق، بهمراه شرح قطبالدين رازي و حواشي سيدشريف جرجاني، قم: انتشارات کتبي نجفي.
بهمنیار، ابنمرزبان (1375) التحصیل، تهران: دانشگاه تهران.
حسینی سنگچال، سیداحمد (1397) «بررسی انتقادی بازسازیهای استدلال جرجانی بر بساطت مشتق»، حکمت اسلامی، شمارۀ 19، ص221ـ198.
ـ ـ ـ ـ ـ (1400) «قاعدۀ فرعیه در نظام فکری محقق دوانی»، تاریخ فلسفه در اسلام، سال اول، شمارۀ اول، ص102ـ75.
ـ ـ ـ ـ ـ (1401) «ناسازگاریها در رهیافت صدرایی از قاعده فرعیه؛ برآیند جدالهای دشتکی و دوانی»، مجله فلسفه و کلام اسلامی، دورة 55، شمارة 1، ص49ـ29.
حسینی، سیداحمد؛ سعیدیمهر، محمد (1395) «بررسی انتقادی استدلال سیدشریف جرجانی بر بساطت مشتق»، خردنامه صدرا، شمارۀ 85، ص94ـ79.
ـ ـ ـ ـ ـ (1399) «نظریة حمل سید صدرالدین دشتکی»، منطقپژوهی، دورۀ10، شمارۀ 2، ص135ـ113.
حلی، یوسف بنمطهر (1430ق) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم: مؤسسة نشر اسلامی.
دشتکی، صدرالدین (بیتا/الف) الحاشیة القدیمة علی الشرح الجدید، نسخۀ خطی شمارۀ 1755، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی.
ـ ـ ـ ـ ـ (بیتا/ب) الحاشیة القدیمة علی الشرح الجدید، نسخۀ خطی شمارة 1353خ، کتابخانة آستان قدس رضوی.
ـ ـ ـ ـ ـ (بیتا/ج) الحاشیة الجدیدة علی الشرح الجدید، نسخة خطی شمارة 1368، کتابخانه مدرسه سپهسالار.
ـ ـ ـ ـ ـ (بیتا/د) الحاشیة الجدیدة علی الشرح الجدید، نسخة خطی شمارة 1756، کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
ـ ـ ـ ـ ـ (بیتا/هـ) الحاشیة الجدیدة علی الشرح الجدید، نسخة خطی شمارة 473، کتابخانه آستان قدس رضوی.
دشتکی، غیاثالدین (1382) اشراق هیاکل النور، تقدیم و تحقیق علی اوجبی، تهران: میراث مکتوب.
ـ ـ ـ ـ ـ (1386) مصنفات غیاثالدین منصور، بکوشش عبدالله نورانی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
رازی، فخرالدین (1384) شرح الاشارات و التنبیهات، مقدمه و تصحیح نجفقلی حبیبی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
طوسی، نصیرالدین (1375) شرح الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
قوشچی، علی بنمحمد (1393) شرح تجرید العقائد، بهانضمام حواشی قدیم دوانی، تصحیح محمدحسین زارعی رضائی، قم: رائد.
مصباح یزدی، محمدتقی (1405ق) تعلیقة علی نهایة الحکمة، قم: مؤسسه در راه حق.
ملاصدرا (1381) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج6، تصحیح و تحقیق احمد احمدی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1382) شرح و تعلیقه ملاصدرا بر الهیات شفا، تصحیح و تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1383) الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج1، تصحیح و تحقیق غلامرضا اعوانی، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1389) رسالة فی اتصاف الماهیة بالوجود، تصحيح و تحقیق سیدمحمود یوسفثانی، در مجموعه رسائل فلسفی، ج1، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص64ـ5.
ـ ـ ـ ـ ـ (1391) المسائل القدسیة، تصحيح و تحقیق منوچهر صدوقیسها، در مجموعه رسائل فلسفی، ج4، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص306ـ195.
ـ ـ ـ ـ ـ (1392) تعلیقات صدرالمتألهین بر حکمة الاشراق، ج2 (بخش منطق)، تصحیح و تعلیق ضیائی تربتی، تهران: بنياد حکمت اسلامی صدرا.