Aeons in Christian Gnosticism (Based of Saint Irenaeus’ Reports)
Subject Areas : Geneology of philosophical schools and Ideas
1 - Lecturer at Payame Noor University, Larestan Branch, Larestan, Iran
Keywords: Aeon, Gnosticism, Pleroma, propator, Demurge, beatus ,
Abstract :
Aeons are among fundamental concepts in Christian gnosticism. On the one hand, they are rooted in the myths of ancient Greek gods and, on the other hand, they originate in Platonic philosophy and school and are integrated with the elements of Christianity and the Holy Book. Therefore, a conceptual and technical explanation of Aeons is important and plays a significant role in understanding the origins of early philosophical schools and ideas. Gnosticism and its founders, such as Valentinus, precede Plotinus, the founder of Neo-Platonism; hence, a clarification of gnostic concepts and, particularly, an analysis of the emanation of existents are of great importance in this school. Moreover, the etymology of dualism in gnosticism speaks of its original and fundamental relationship with Zoroastrian wisdom and the magi’s religion in ancient Iran. Therefore, a study of this point can reveal the integration of philosophical elements in ancient Iran and ancient Greece and the New and Old Testaments. Accordingly, this paper is intended to explain the concept of Aeons and the reasons of their emergence in Christian gnosticism based on Saint Erenaus’ reports and through investigating their roots in the technical philosophical terms in ancient Greece and the New and Old Testaments.
ابنفارس (1404 ق) معجم مقاییس اللغة، تصحيح عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
بیرونی، ابوریحان (1386) آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران: امیرکبیر.
ایلخانی، محمد (1390) تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران: سمت.
حسینی زبیدی، محمدمرتضی (1414ق) تاج العروس من جواهر القاموس، تصحيح علی هلالی و علی سیری، بيروت: دارالفکر.
صاحب بن عباد ( 1414 ق) المحیط فی اللغه، تصحيح محمدحسن آل یاسین، بیروت: عالم الکتاب.
عسکریزاده، حجتالله (1400) «حكمت زرتشتي و آيين مجوس در منابع قديم يونان و روم»، فصلنامه تاریخ فلسفه، سال 12، شمارة 2، ص34 ـ17.
کاپلستون، فریدریک چارلز (1393) تاریخ فلسفه، ج2: فلسفه در قرون وسطی، ترجمه ابراهیم دادجو، تهران: سروش.
Anonymous, (1914). Hesiod, The Homeric Hymns and Homerica, with an English translation by H. G. Evelyn-White. London, W. Heinemann Ltd. New York: Mcmillan.
The Apostolic Bible Polyglot, (2006). Trans. by C. VanderPool, Apostolic Press.
Greek English lexicon, (1940) H.G. Lidell, & R.scoh(eds.), American Book Company; New York.
Irenaeus, bishop of Lyons, (1872). Against Heresies, Trans. by the Rev. John Keble, M.a., J. Parker and Co.Oxford, and 377 strand, London; Riyingtons, London, oxford, and Cambridge.
Platonis Opera, (1903). ed. John Burnet, Oxford University Press.
Sophocles, (1913). Ajax, Electra. Trachiniae. Philoctetes With an English translation by F. Storr. The Loeb classical library, 21. Francis Storr. London; New York. William Heinemann Ltd.; The Macmillan Company.
ایونها در مکتب گنوسیسم مسیحی
(بر اساس گزارشهای قدیس ایرنئوس)
حجتالله عسکریزاده1
چکیده
ایونها از مفاهیم بنیادین در مکتب گنوسیسم مسیحی هستند. آنها از يكسو ریشه در اسطورههای خدایان یونان باستان دارند و از سوي دیگر، از فلسفه و مکتب افلاطونی برخاسته و با عناصر آیین مسیحی و کتب مقدس تلفیق یافتهاند. بهمين دليل تبیین آنها بلحاظ مفهومی و اصطلاحی، از چند وجه اهمیت پیدا میکند و نقشي مهم در فهم ریشة مکاتب و آراء فلسفی و حکمی قدیم خواهد داشت. مکتب گنوسیسم و بنیانگذاران آن، همچون والنتینوس، بلحاظ زمانی بر افلوطین، مؤسس مکتب نوافلاطونی، مقدمند؛ بنابرین تبیین مفاهیم مکتب گنوسیسم و بویژه تحلیل نحوة صدور موجودات در این مکتب، اهمیتی بسزا دارد. از طرف دیگر، ریشهیابی ثنویت در مکتب گنوسیسم از ارتباط ریشهيی و بنیادین آن با حکمت زرتشت و آیین مجوس در ایران باستان حکایت دارد؛ از اينرو توجه به این موضوع میتواند تلفیق عناصر حکمی و فلسفی در ایران باستان، فلسفة یونان باستان و کتب مقدس عهد قدیم و عهد جدید را به ما نشان دهد. بر همين اساس نوشتار حاضر تلاش میکند مفهوم ایونها و مراتب صدور آنها در مکتب گنوسیسم مسیحی را بر اساس گزارشهای قدیس ایرنئوس توضیح دهد و با ریشهیابی این اصطلاحات و مفاهیم در میان واژگان یونان باستان و کتب مقدس عهد قدیم و جدید، به تبیین موضوع بپردازد.
كليدواژگان: ایون، گنوسیسم، ایرنئوس، پلروما، پروپاتور، دمیورژ، بایتوس.
* * *
مقدمه
انديشمندان و نویسندگان مسیحی قرون اولیه میلادی بین الهیات و فلسفه تمایزي روشن قائل نبودند. هدف آنان ارائة حکمت یا فلسفة مسیحی بمعنای اعم کلمه بود که در درجة اول بر عناصر الهیاتی مبتنی بود، اما از عناصر فلسفی بمعنای دقیق کلمه نیز خالي نبود. از آنجا که مسیحیان در آن زمان يك مكتب فلسفي خاص نداشتند که با آن شروع کنند، طبیعتاً بسوی فلسفة غالب و رایج آن زمان روی آوردند؛ بهمين دليل آراء فلسفی نخستین نویسندگان مسیحی، ماهیت افلاطونی و نوافلاطونی (همراه با آمیزهيی از مکتب رواقی) داشت (کاپلستون، 1393: 42ـ41). اولین گروه از نویسندگان مسیحی که آثارشان صبغة فلسفی داشت، دفاعیهنویسانی بودند كه دغدغهيی جز دفاع از ایمان مسیحی در مقابل حمله غیرمسیحیان نداشتند. در میان آراء این گروه، فلسفة افلاطون جايگاهي ويژه دارد. بعنوان مثال، یوستینوس شهید (Justin Martyr) از اولین دفاعیهنویسان قرن دوم میلادی، آموزة فلسفة افلاطون دربارة عالم مجرد و غیرمادی و يكيانگاشتن وجود فوق ماهیت با خدا را تحسین كرده است. البته از منظر او، علم مطمئن و قطعی نسبت به خدا و فلسفة حقیقی را فقط میتوان از طریق ایمان و وحی بدست آورد. بنابرین از دیدگاه یوستینوس و این دسته از علمای اولیة مسیحی، یک حکمت و یک فلسفه وجود دارد که در حضرت عیسی و از طریق او کاملاً آشکار شده است؛ گرچه بهترین عناصر فلسفه غیرمسیحیان، بويژه فلسفة افلاطون زمینهساز آن بودند (همان: 46ـ45).
در قرون اولیه میلادی، در مسیحیت اولیه بر اساس ثنویت، آیینی با عنوان گنوسیسم (Gnosticism) پدید آمد که عناصر شرقی و یونانی را با مسیحیت درآمیخت. کسانی همچون والنتینوس (Valentinus) و مرقیون (Marcion) به نشر این آیین پرداختند. در این مکتب، گنوسیس (Gnosis) یعنی معرفت، بجای ایمان کلیسا مرجع اعتبار شناخته شد و خود را فراتر از دین و آیین عامة مردم معرفی کرد؛ آیینی که فقط صاحبان اسرار و خواص آن را درک میکنند. اهمیت این آیین بحدي است که برخی از علما و دفاعیهنویسان مسیحی، همچون تاتیانوس (Tatian)، به این مکتب پیوستهاند (همان: 47).
اصطلاح یونانی گنوسیس (γνῶσις/ Gnosis) بمعنای معرفت و دانش برتر و حکمت عمیق است (Greek English Lexicon; p.314). در متن یونانی انجیل لوقا، وقتی از تولد یحیی بن زکریا و از مژدة معرفتی که وي به قومش عطا میکند سخن گفته شده، اصطلاح گنوسیس بکار رفته است.
و تو ای فرزندم! پیامبر خدای متعال خوانده خواهی شد زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی و به قوم او این معرفت (Gnosis) را عطا کنی که با آمرزیدن گناهانشان ایشان را نجات میبخشد (The Apostolic Bible, Luke:1: 76-77 )
گنوسیسیان معتقد بودند این معرفت و عرفان كه عامل نجات و رهایی انسان از جهان مادی و شرّ است، معرفتی اشراقی است و اكتسابي نیست، در نتیجه با عقل و حس نمیتوان به آن رسيد. در کنار معرفت نجاتبخش، مهمترین ويژگي مذهب گنوسیسم گرایش ثنوی آن است. پيروان اين مكتب، معتقد بودند که منشأ جهان مادی شرّ است و تنها راه نجات از این جهان شرّ و شیطانی، شناخت درونی و اشراقی و رسیدن به منبع نور و روشنایی است. گنوسیسیان با آیینهای ظاهرگرا مخالف بودند و بعقيدة آنها نجات و سعادت ابدی با رعایت قوانین دینی بدست نميآيد بلکه نيازمند الهام و اشراق است (ایلخانی، 1390: 32).
آیین مانی و اوج تفکر ثنویت
با ظهور عیسی مسیح (ع) و گسترش آیین او در همان قرون اولیه میلادی، مکتب گنوسیسم که اساس و پایه آن ثنویت است، شکل گرفت و گسترش يافت. سپس با ظهور مانی و رواج آیین او در قرن سوم میلادی در منطقة خاورمیانه، شاهد اوج اعتقاد به دیدگاه ثنویت پس از ظهور عیسی (ع) هستيم. در منابع كهن اسلامی، آیین ثنوی مانی بدعتی در آیین عیسی مسیح (ع) تلقی شده است. ابوریحان بیرونی در اینباره مينويسد:
پيروان مانى را جداگانه انجيلى است كه از بدو تا ختم آن با آنچه نصارى گفتهاند، مخالف است و پيروان مانى به آن معتقدند و چنين ميپندارند كه انجيل صحيح همين است و بس، و آنچه را كه مسيح آورده و بدان عمل نموده، موافق و مطابق با مضامين اين انجيل است و غير از آن هر انجيل ديگرى باطل و پيروان آن، به مسيح آن را افترا زدهاند (بیرونی، 1386: 33).
او معتقد است كه مانی مذاهب ثنوی، مجوس و نصاری را میشناخته و آیین او عناصری از این آیینها را در خود داشته است و مدعی بوده که عیسی مسیح (ع) به نبوت وي مژده داده است.
مانى شاگرد فادرون است و مذاهب ثنويه و مجوس و نصارى را ميشناخت. سپس ادعاى نبوت كرد و در آغاز كتاب خود كه به شاپورگان معروف است و آن كتاب را براى شاپور پسر اردشير تأليف كرده، چنين ميگويد: اصول عقايد و اعمال همان است كه پيغمبران خدا در هر زمان آوردهاند و در بعضى از قرون به بلاد هند فرستاده شده و در بعضى ديگر بدست زرتشت به ايران و در پارهيى ديگر از قرنها بدست عيسى به مغرب زمين. سپس دوره اين نبوت شد و بدست من كه مانى هستم در اين قرن اخير به زمين بابل اين دين و اين شريعت بيامد. و در انجيلش كه بيست و دو باب است و مطابق حروف ابجد وضع كرده چنين پنداشته فارقليط كه مسيح بدو مژده ميدهد اوست و او خاتم پيغمبران است. و مطالبى كه مانى در هستى عالم و هيئت جهان گفته با براهين مخالف است و مردم را به عالم نور و انسان قديم و روحالحيوة دعوت كرده و به قدم نور و ظلمت و ازليت اين دو اصل قائل شده و ذبح حيوانات و ايذاء آتش و آب و نباتات را حرام نموده و قواعد و نواميسى وضع كرده كه صديقون كه ابرار و زهاد مانويهاند، بر خود فرض و واجب ميدانند (همان: 308).
مکتب ثنوی مانی در قرن چهارم میلادی آنقدر گسترش يافت و تأثیرگذار بود که قدیس اوگوستینوس (Augustine)، از بزرگترین آباء لاتین کلیسای غرب، قبل از پذیرش آیین مسیحیت، آیین مانوی را پذيرفت زیرا در آن زمان گمان ميبرد اين آیین تفسیری عقلانی از حقیقت ارائه میدهد. مانویان دوگانهانگار بودند؛ به اين صورت كه براي هستي دو مبدأ نهایی قائل بودند؛ یکی مبدأ خیر و نور كه همان خدا یا اهورا مزدا است و دیگری مبدأ تاریکی و شر، یعنی اهریمن. این دو مبدأ ازلی بوده و نزاع آنها نيز ازلی است. نفس انسان که از نور است، مخلوق مبدأ خیر است و بدن انسان که از مادة خام است، مخلوق مبدأ شر است. اوگوستینوس تصور میکرد این ديدگاه منشأ وجود شر را حل کرده است. بعدها که او به کیش مسیحیت درآمد، دريافت چگونه با اعتقاد به عدميبودن وجود شر، بدون توسل به ثنویت و دوگانهانگاری مانویان، مسئله را حل نمايد (کاپلستون، 1393: 85ـ83).
گنوسيسم بروايت ايرنئوس
یکی از منابع شناخت مکتب گنوسیسم (غنوصیه) مطالبی است که قدیس ایرنئوس (Saint Irenaeus) در کتاب خود با عنوان در رد بدعتگذاران (Against Heresies) آورده است. او از انديشمندان مسیحی قرن دوم میلادی است كه اگرچه از دفاعیهنویسان یونانیزبان محسوب میشود اما آیین گنوسیسم را نوعی بدعت در آیین مسیحیت دانسته و معتقد بود بنیانگذاران اين آیین تحتتأثیر عقاید فیلسوفان یونان، انحرافاتی را در مکتب مسیحیت راستین پدید آوردهاند؛ مثلاً اعتقاد به تناسخ را از افلاطون گرفتهاند و اخلاق را از اپیکور و کلبیها (همان: 53).
قدیس ایرنئوس از بنیانگذاران اصلی اعتقادات مسیحیت رسمی است، بهمين دليل بر خصوصیت وحیانی مسیحیت تأکید بیشتری دارد و آن را در سنتی قرار میدهد که به حواریون ختم میشود. او وقتی به نقد آیین گنوسیسم میپردازد، بحث را به درون جامعة مسیحی میکشاند و گنوسیستها را بدعتگذارانی میداند که بیش از حد از فلسفة یونان استفاده کردهاند. هدف او از تألیف کتاب، تبیین اصول اعتقادات مسیحی بوده و باور داشت كه عرفان یا گنوسیس حقیقی شناخت تعلیمات رسولان و سنت کلیساست. او در مقابل گنوسیسیان ثنوی اعلام کرد که فقط یک خدا وجود دارد که همان خدای تورات و انجیل است. وحی الهی واحد است و درنتیجه، وحی عهد عتیق و عهد جدید، وحی یک خداست، نه چنانكه گنوسيسيان ميپنداشتند، از دو خداي خير و شر (ایلخانی 1390: 49-48). ایرنئوس در مقدمة كتاب خود هدف از تألیف آنرا اينگونه بیان میکند:
از آنجایی که برخی از افراد حقیقت را کنار گذاشته و سخنان دروغ و شجرهنامههای خیالی را آوردهاند و همانطور که رسول پولس میفرماید، بجای تعلیمات الهی که در ایمان است به مباحثات دامن میزنند و افراد بیتجربه را با باورهای حیلهگرانه خود جذب میکنند، بهمين دليل برای افشا و مقابله با دسیسههای آنها ناگزیر شدم این رساله را تدوین کنم. این افراد کلام الهی را تحریف میکنند و مفسران شرّی برای کلمات نیک وحی هستند. آنها همچنین ایمان انسانهای بسیاری را از بین میبرند درحالیکه ادعا میکنند دارای معرفت برتر از ناحیه کسی هستند که جهان و کیهان را زینت بخشیده است؛ گویی از خدایی که آسمان و زمین را آفریده است چیزی عالیتر و برتر برای آشکار کردن در اختیار دارند. آنها با کلام زیبا و فریبنده افراد سادهاندیش را جذب مکتب خود میکنند و ایمان و اعتقادات افراد جذب شده را از بین میبرند و آنها را بسمت عقاید کفرآمیز احترام به دمیورژ میکشانند و این افراد سادهاندیش حتی در این موضوع هم نمیتوانند حق را از باطل تشخیص دهند ( Irenaeus, 1872: B.I, p.1)
ایرنئوس از عقیدة مرقیون، يكي از بنیانگذاران مکتب گنوسیسم مسیحی، در باب انشقاق میان صفت عدل و خیر خداوند انتقاد كرده و ميگويد مرقیون با ایجاد انشقاق میان عادل بودن و خیر بودن خدا، در واقع از دو خدا سخن گفتهاند در حاليكه کسی که عادل باشد اما خیر نباشد اصلاً خدا نیست و کسی که خیر باشد اما عادل نباشد و انسانها را آزمایش نكند، چگونه میتواند خیر باشد؟ از اينرو صفت عدل و خیر برای خداوند لازمة یکدیگر هستند و تمایز و انشقاق میان این دو صفت، اعتقاد به خدای یگانه را خدشهدار ميسازد (Ibid, B.3, Ch. 25,3).
دیدگاه ایرنئوس در مورد تفکر افلاطونی
قدیس ایرنئوس پس از نقد عقیدة مرقیون در مورد خداوند، از میان تفکرات پيشين دوران باستان، تفکر افلاطونی دربارة خداوند را درستترین و بهترین عقاید فیلسوفان گذشته میداند و ميگويد:
اثبات شده است که افلاطون دیندارترین فرد میان آنهاست زیرا افلاطون خدا را هم عادل و هم خیر معرفی کرد و اینکه او بر هرکاری قادر و تواناست... بنابرین از نظر افلاطون منشأ و علت پیدایش جهان، خیر است و آفرینش از نظر او نه ناشی از جهل است و نه خطای ایون و نه ناشی از عیب و نقص و نه ناشی از سوگواری مادر و خدای دیگری (Ibid, Ch. 25,5).
در عین حال، او عقیدة گنوسیستها در باب تناسخ ارواح و انتقال روح از بدنی به بدن دیگر را برگرفته از آراء افلاطون میداند و به نقد آراء افلاطون میپردازد:
افلاطون اولین آتنی باستانی بود که این عقاید (تناسخ) را تعلیم میداد. وقتی نتوانست این عقیده را کنار بگذارد مفهوم جام فراموشی را اختراع کرد. تصور میکرد که با این مفهوم میتواند از مشکلات پیش آمده طفره برود و... بیان کرد هنگامی که ارواح به این زندگی وارد شدند فراموشی و نسیان بواسطة آن دیمن (demon) که نگهبان ورود آنها به این جهان است به آنها نوشانده شد، قبل از اینکه وارد بدنهایی که به آنها اختصاص یافته است بشوند... افلاطون با این پاسخ وارد مشکل و حیرت بزرگتری شد، زیرا اگر جام فراموشی میتواند همة خاطرات آن عالم را از بین ببرد، چگونه است ای افلاطون که از دانش آن جهان سخن میگویی؟ زیرا اکنون روح تو در بدن توست که قبل از اینکه وارد این بدن شود از نوشیدنی فراموشی آن دیمن نوشیده است، زیرا اگر از آن دیمن و جام و ورود به این جهان یاد میکنید باید از چیزهای دیگر آن جهان نیز آگاه باشید. اما اگر از همة آنها بیخبر باشید باید از جام و فراموشی و دیمن هم بیخبر باشید (Ibid, B. 2, Ch. 33,2).
ايونها و سلسله صدور هستي
از آنجا که مفاهیم و اصطلاحاتی که در مکتب گنوسيسم بکار رفته، ریشه در فلسفة قدیم یونان، مکتب افلاطونی، عناصر شرقی و کتاب مقدس عهد قدیم و جدید دارد و با مفاهیم مسیحیت ترکیب شده، تبیین این مفاهیم نقشي مهم در فهم ریشه مکاتب و آراء فلسفی و حکمی كهن خواهد داشت. بهمين دليل در این نوشتار سعی شده بر اساس گزارش قدیس ایرنئوس تا حد امکان به یکی از محورهای مهم این مکتب، یعنی ایونها و نحوة صدور آنها و تبیین مفهومی آن بپردازیم تا پيوندهاي عناصر و مفاهیم این مکتب با مکتب افلاطونی و کتاب مقدس (عهد قدیم و جدید) مورد توجه قرار گیرد.
اساس مکتب گنوسیسم بر ثنویت و دوگانگی میان اصل خیر و شر و عالم نورانیت و ظلمت بنا شده است. بر همين اساس صدور موجودات از بالاترین مرتبه تا مراتب پایینتر، در یک سلسله طولی توسط ایونها انجام میشود. در این مکتب، وجود عالم طبیعت ثمرة گستاخی یکی از ایونها بنام «سوفیا» و قصور معرفت او دانسته شده ولذا عالم طبیعت و ماده ـبعلت دوری و فاصله از عالم نورـ مظهر شر و بدی است.
از آنجاکه مکتب گنوسیسم مسیحی رهبران و بنیانگذاران مختلف و شاخههای متعددی همچون والنتینوس، مرقیون، بطلمیوس (Ptolemy) و... داشته و شرح آراء و عقاید همة آنها در یک مقاله ممکن نیست. در اينجا به تبیین مفهومی ایونها مطابق با دیدگاه والنتینوس ـاز برجستهترین رهبران گنوسیسم در قرن دوم میلادیـ اکتفا شده است. در این نوشتار به نحوة صدور ایونها از والاترین مرتبة آن تا صدور عالم ماده و طبعیت پرداختهایم و در میان این مباحث، معانی و مفاهیم اصطلاحی و ارتباط این مفاهیم را با کتب مقدس مسیحیت و عناصر افلاطونی بررسي كردهايم.
قدیس ایرنئوس در اولین صفحه از کتاب در رد بدعتگذاران، نقد عقاید والنتینوس و شاگردان او را اینگونه آغاز میکند: «عقاید پوچ شاگردان والنتینوس در مورد منشأ، نام و ترتیب ایونهای زوجگونه خیالی و آیاتی از کتاب مقدس که آنها با آراء خودشان تطبیق میدهند» (Ibid, B.1, Ch. 1).
مفهوم ایون
اصطلاح یونانی ایون (αἰών, Æon=aion) در آثار و نوشتههای یونان باستان بچشم میخورد و بمعنای حیات (life)، طول مدت زندگی (one's life-time) و یک دورة طولانی از زمان (a long space of time) است و غالباً معنای ابدیت (eternity) را با خود بهمراه دارد (Greek English Lexicon, p. 43). در ایلیاد هومر این واژه همراه با واژة پسوخه (ψυχῆ= psyche) (نفس) و بمعنای زندگی آمده و هنگامیکه سارپدون (Sarpedon) پسر زئوس (Zeus) (از خدایان اسطورهيی یونان باستان)، از حیات و زندگی خود سخن میگوید از این واژه استفاده ميكند (The Homeric Hymns, 5.685). بنابرین این اصطلاح معنای ابدیت خدایان اسطورهيی یونان باستان را بهمراه دارد. در تیمائوس افلاطون این اصطلاح بمعنای ابدیت، صفت و ویژگی نفس (یا روح) جهان آمده که صانع، طبیعت را از روی این الگو ایجاد میکند و زمان نیز همان تصویر متحرک ابدیت نفس عالم است (Platonis Opera, Timaeus, 37d). در انجیل متی، حیات و زندگی جاویدان با اصطلاح ایون ذکر میشود (The Apostolic Bible, Matthew: 19:16). در رساله به عبرانیان، از متون عهد جدید اصطلاح ایون بمعنی ابدیت ویژگی روح ابدی عیسی مسیح (ع) نیز ذکر شده است (Ibid: 9:14). بهمين دليل میتوان گفت ایونها مبادی ازلی و ابدی عالم وجود هستند و مکتب گنوسیسم این اصطلاح را با توجه به ویژگی ابدیت خدایان اسطورهيی یونان و مفهوم ابدیت افلاطونی و توجه به مفهوم روح جاویدان در کتاب مقدس، محور صدور موجودات قرار داده است.
آغاز صدور ایونها
اولین ایون: پروپاتور
قدیس ایرنئوس در توضیح عقاید والنتینوس و تفكر گنوسیسی او ميگويد:
اولین ایون در بالاترین مرتبة وجودی قرار دارد و بر هر وجودی مقدم است و بهمین جهت، این ایون مقدم بر هر اصل و آرخه1 یا قبل از آغاز (before the beginning) است. به این ایون، پروپاتور (Propator =forefather, ancestor) یعنی جد و نیا نیز گفته میشود (Irenaeus, 1872: B. 1, Ch. 1,1).
نام پروپاتور را در آثار مربوط به اساطير یونان قدیم بعنوان یکی از القاب زئوس، خدای خدایان، مییابیم. (Sophocles, Ajax 387)
واژهشناسی بایتوس
نام دیگر پروپاتور، بایتوس (depth, profundity) بمعنی عمق و ژرفاست. این ایون، غیر قابل درک، و غیر قابل توصیف و فراتر از هر وجودی است. اصطلاح یونانی بایتوس (βυθός/ Bythos) در متن یونانی کتاب مقدس عهد قدیم و تورات نیز بچشم میخورد. در ابتدای سفر پیدایش که به مرحلة قبل از خلقت آسمان و زمین اشاره دارد، گفته میشود که در آن هنگام زمین خالی و بدون شکل بود و فقط آب سراسر عالم را پوشانده بود و روح خدا بر روی آبها حرکت میکرد؛ در آن هنگام سراسر ظلمت و تاریکی بود و ظلمت و تاریکی بر روی بایتوس (عمق و ژرفا) قرار داشت (The Apostolic Bible, Genesis:1: 2).
بنابرین اصطلاح بایتوس (عمق و ژرفا) در سفر پیدایش به مرتبهيی قبل از خلقت آسمان و زمین و روز و شب و جهان اشاره دارد و این وضعیت در مرتبهيی است که زمین و آسمانها و موجودات آن، فرم و شکل خاص خود را از سوی خدا دریافت نکرده بودند. برهمين اساس در مکتب گنوسیسم این اصطلاح بعنوان یکی از نامهای بالاترین مرتبة ایونها که مقدم بر هر اصل و آرخهيی باشد بكارگرفته شده است.
آغاز صدور از پروپاتور
پروپاتور نامولود و بدون آغاز بود و در دورانهای بیشمار در حالت سکون و ثبات کامل قرار داشت. همراه با این ایون وصفناشدني، ایونی در مقام زوجة او، با نام انوئیا (ἔννοια, énnoia) بمعنی فکر یا قصد،2 وجود داشت که نامهای دیگر آن لطف3 و سکوت است. در واقع، والاترین مرتبة ایونها مرتبهيی غیرقابل وصف و غیر قابل درک و مقدم بر وجود میباشد و مرتبة بعدی که همراه با آن ایون والاست، مرتبة فکر و قصد است که به آن لطف و سکوت نیز گفته میشود.
طبق گزارش قدیس ایرنئوس، والاترین مرتبة ایونها یعنی پروپاتور تصمیم میگیرد که چیزی را بیرون از خودش و غیر از خودش تولید کند. از اينرو مرتبة دوم که فکر یا قصد نامیده شد، همچون زهدان و رحم، امانت پروپاتور را همچون نطفه دربرمیگیرد و حامله میشود که از این پیوند، نوس (νόος, Nous =Mind) متولد میگردد (Irenaeus, 1872: B.1, Ch. 1,1).
انوئیا
اگر بخواهیم ریشة اصطلاح یونانی انوئیا را در متون قدیم جستجو کنیم، آن را بمعنای ادراک (perception)، مفهوم (notion) و تصور (conception) مییابیم (Greek English Lexicon, p. 483). در رسالة تیمائوس، وقتی افلاطون از فواید قوة بینایی سخن میگوید و نحوة پدید آمدن مفهوم و تصور زمان را در ذهن بیان میکند، این اصطلاح در معنای تصور و مفهوم بکار گرفته میشود (Platonis Opera, Timaeus, 47a).
خاریس
قدیس ایرنئوس معتقد است نام دیگر انوئیا، خاریس است (Irenaeus, 1972: B.1, Ch. 1 ,1). اصطلاح یونانی خاریس (χάρις, Charis) بمعنی لطف (grace-favor) میباشد و بمعنای زیبایی (beauty)، لذت و سرور (delight) و سپاسگزاری (thankfulness) نیز آمده است (Greek English Lexicon, p. 1715). در مکالمة اوتیفرون (Euthyphro) افلاطون، این اصطلاح در مورد سپاسگزاری و تشکر از خدایان بکار رفته است (Platonis Opera, Euthyphro, 15a). در مکالمة قوانین نيز هنگامی که در مورد مطبوع بودن و خیر بودن موسیقی و سایر امور صحبت میشود، این اصطلاح بکار رفته است (Ibid, 667b). در متن یونانی انجیل لوقا این اصطلاح در همان معنای لطف و فیض خدا بکار رفته است (The Apostolic Bible, Luke: 1:30-2:40). ملاحظه میکنیم كه مکتب گنوسیسم چگونه آغاز خلقت موجودات را با ترکیبی از مفاهیم افلاطونی و ادیان وحیانی توصیف میکند و در واقع میخواهد بگويد صدور موجودات ناشی از لطف خدا یا فکر اوست.
مونوجنس (نوس)
نوس (عقل) از پیوند میان مرتبة نخست و دوم ايونها، يعني پروپاتور (که غیرقابل درک و غیر قابل توصیف است) و فکر (یا لطف و سکوت) پدید میآید. نوس تنها ایونی است که میتواند عظمت پروپاتور را درک و فهم کند و به این دلیل مونوجنس (Monogenes) یعنی تنها مولود (only-begotten) و یگانه (unique) نامیده میشود (Irenaeus, 1872: B. 1, Ch. 1,1). در تیمائوس، افلاطون میگوید سازنده، جهان را از روی الگوی یک ذات زنده و کامل ساخته است که همة ذوات زنده را در خود دارد، بهمين دليل جهان نمیتواند دو تا باشد بلکه از لحاظ یگانه بودن باید به آن ذات زنده کامل شبیه باشد. در اینجا افلاطون اصطلاح مونوجنس را بکار برده که نشانه شباهت تام و کامل جهان صادر شده به الگوی کامل و جاودان است (Platonis Opera, Timaeus, 31b). در انجیل یوحنا اصطلاح مونوجنس، برای عیسی مسیح بعنوان پسر یگانه پدر بکار رفته است (The Apostolic Bible, John: 1: 14). نوس همان عقل است؛ یگانهيی که میتواند عظمت پدر را بشناسد و از معرفت و تقرب به او بهرهمند شود. بعدها در افلوطین و مکتب نوافلاطونی نیز نوس در شناخت واحد نقشي مهم پيدا كرد.
ایونهای هشتگانه
قدیس ایرنئوس در ادامة گزارش عقیدة گنوسیستها، بیان میکند که بهمراه نوس، حقیقت (Aletheia=Truth) نیز متولد میشود و اینها همان اولین ریشههای چهارگانه در مکتب فیثاغوری هستند؛ یعنی ژرفا، سکوت، نوس، حقیقت. صدور ایونها در مکتب گنوسیسم بنحو پیوند جفتگونه میان ایونهای مذکر و مؤنث میباشد. ژرفا با سکوت (یا فکر) و نوس با حقیقت پیوند یافتند و از پیوند میان آنان، لوگوس (logos=Word) و حیات (life) پدید آمدند که منشأ همة چیزهای بعد از خود بودند. اصطلاح «کلمة حیات» (لوگوس حیات) در ابتدای رساله اول یوحنا (1:1) از متون مقدس مسیحیت آمده است:
آنچه از ابتدا بود و آنچه شنیدهایم و بچشم خود دیده، آنچه بر آن نگریستیم و دستهای ما لمس کرد، یعنی کلمة حیات ...
از پیوند میان لوگوس و حیات نیز انسان (Man) و کلیسا (church) پدید آمدند. به این هشت ایون اولیه، اصطلاحاً هشتگانهها (اوگدواد، Ogdoad) گفته میشود. از این هشت ایون، ژرفا، نوس، لوگوس و انسان ایونهای مذکرند و سکوت، حقیقت، حیات و کلیسا ایونهای مؤنث كه زوجههای آنها محسوب میشوند (Irenaeus, 1872: B.1/Ch. 1,1).
ایونهای دهگانه و دوازدهگانه
لوگوس و حیات، ده ایون دیگر صادر کردند که بصورت دوگانه و جفت، نامهایشان بدین ترتیب است: 1ـ عمیق (the Profound) و اختلاط (the Mixture)؛ 2ـ وحدت (the Union) و نامیرا (The Never old)؛ 3ـ طبیعت ذاتی (the Essential nature) و لذت (the Pleasure)؛ 4ـ ثابت (the Immovable) و اتحاد (the Incorporation)؛ 5ـ برکت یافته (the Blessed one) و تک زاده (the Only-begotten).
از انسان و کلیسا نیز دوازده ایون پدید آمد: 1ـ تسلی (Comforter) و ایمان (Faith)؛ 2ـ پدرانه (Paternal one) و امید (Hope)؛ 3ـ مادرانه (Maternal one) و عشق (Love)؛ 4ـ هوش (intelligence) و فهم (Understanding)؛ 5ـ پسر کلیسا (Ecclesiastical one) و برکت (Blessedness)؛ 6ـ مطلوب (the Desired) و سوفیا (حکمت، Wisdom) (Ibid, Ch. 1,2).
میتوان گفت ایونهای دهگانه و دوازدهگانه بنوعی نشاندهندة تجلی ارزشهای آیین مسیحیت مانند ایمان، تسلی، برکت و عشق هستند.
پلروما (ملأ اعلی)
جمع ایونهای هشتگانه، دهگانه و دوازدهگانه، سی ایون میشود که از نظر پیروان والنتینوس عالم بالا و مجردات را تشكيل میدهند. این ملأ اعلی که جایگاه ایونهاست در اصطلاح یونانی پلروما (Pleroma) نام دارد. پلروما در زبان یونانی بمعنای کامل و پر (fullness) است (Greek English Lexicon, p. 1227). ارسطو در متافیزیک، هنگامی که از دیدگاه دموکریتوس در مورد مبادی و عناصر صحبت میکند و این عناصر را پری (ملأ) و تهی (خلأ) معرفی میکند، مشتقات واژة پلروما (pleres) را بکار میبرد. از نظر دموکریتوس، پری یا ملأ بر هستی و وجود دلالت دارد درحالیکه خلأ و تهی عنصری است که از فقدان و عدم حکایت میکند (Aristotle, Metaphysics, 985b). در کتاب مقدس عهد جدید نیز این اصطلاح مشاهده میشود. در انجیل متی وقتی از کامل شدن و تمام شدن کلام خداوند صحبت میشود از مشتقات این واژه استفاده میگردد (The Apostolic Bible, Matthew: 1: 22).
تفسیر رمزی تمثیلی گنوسیستها از انجیل در مورد سی ایون
قدیس ایرنئوس بيان ميكند که در آیین گنوسیسم تفسیری رمزگونه و اسرارآمیز از کتاب مقدس برای اثبات سی ایون بکار میرود. بعنوان مثال، در انجیل متی آمده كه عیسی مسیح (ع) پادشاهی و ملکوت آسمان را به صاحب باغی تشبیه میکند که میخواهد کارگرانی را برای کار کردن در باغ خود پیدا کند و کارگران در ساعات مختلف اول و سوم و ششم و نهم و یازدهم برای کار کردن به باغ میروند. گنوسیستها معتقدند جمع این ساعتها سی میشود و این بخش از تفسیر اسرارآمیز اثبات همان سی ایون میباشد که در مورد آنها سخن گفته شد (Irenaeus, 1872: B. 1, Ch. 1,3). بنابرین معنای کامل و پربودن پلروما در فلسفة یونان باستان که حکایت از وجود کامل دارد، در مکتب گنوسیسم مسیحی با مقر وجودی ایونها و عالم مجردات که ملأ اعلی در ملکوت آسمانها میباشد، مطابقت مییابد.
میل سوفیا به درک پروپاتور
پروپاتور یا ژرفا (والاترین مرتبه) تنها برای نوس شناخته شده بود و او از تعمق و تدبر در عظمت پدر دچار وجد و سرور بود و میخواست ایونهای دیگر را نیز از عظمت او آگاه کند و به آنها نشان دهد که پدر غیرقابل توصیف و بیآغاز و فراتر از هر چیزی است. ایونهای دیگر آرزو داشتند صانع وجود خود را ببینند و در آن علت اول که آغازی نداشت، تأمل کنند. آخرین ایون سیگانه، یعنی سوفیا (حکمت)، زودتر از بقیه براي برآورده شدن این آرزو تلاش كرد و با جسارت خواست ماهیت پدر غیر قابل توصیف را بشناسد، بهمين دليل از این میل و شوق در رنج بود و به هدف و آرزوی خود نرسید، زیرا ماهیت پدر غیر قابل درک و غیر قابل توصیف بود و این خطر وجود داشت که سوفیا در ذات نامحدود و عظمت پدر جذب و منحل شود (Ibid, Ch. 2,1). قدیس ایرنئوس میگوید:
برخی از پیروان والنتینوس نیز معتقدند سوفیا با انجام یک تلاش غیرممکن، جوهری بیشکل بوجود آورد، زیرا طبیعت مؤنثش او را قادر به تولید میکرد. وقتی به آن مولود خود نگاه کرد، اولین احساسش غم و اندوه بود، چون مولودش همراه با نقص و عیب بود. از اينرو سوفیا در بزرگترین آشفتگی و سرگردانی قرار گرفت (Ibid, Ch. 2,3).
سوفیا (σοφία, Sophia) در زبان یونانی بمعنی حکمت است. میل سوفیا به درک ماهیت وصفناپذیر پدر و سقوط او از پلروما یادآور ماجرای آدم (ع) در کتاب مقدس است. در عهد قدیم آمده که آدم از خوردن میوة درختی که معرفت و شناخت نیک و بد را به او میداد، منع شده بود اما آدم طمع کرده و آن را بوسوسه مار (شیطان) خورد و موجب راندن او از بهشت شد (The Apostolic Bible, Genesis, 3:5-24).
همانطور که سوفیا در مکتب گنوسیسم مظهر حکمت و معرفت است و طمع او به درک پدر، گستاخی محسوب شده و موجب سقوط او گردید، در تورات نیز طمع آدم به خوردن میوة درختی که معرفتبخش بود موجب هبوط او شد.
صلیب و استاوروس (σταυρός stavrós)
پدر پس از آن، بواسطه نوس، هوروس را بوجود ميآورد که توسط او سوفیا به وضعیت ملکوتی خود بازمیگردد. هوروس که نقش حفاظت و پشتیبانی ایونها را برعهده دارد، موجب میشود آن احساس و اشتیاقی که سوفیا برای درک ماهیت پدر داشت، از او جدا شود تا از تباهیش جلوگیری شود ( Irenaeus, B. 1, Ch. 2,4). هوروس (ὅρος (horos)) بمعنای مرز و حصار (boundaries) است (Greek English Lexicon, p. 1078). قدیس ایرنئوس میگوید گنوسیستها به هوروس، استاوروس (Stauros) نیز میگویند (Irenaeus, B. 1, Ch. 2,4). استاوروس در زبان یونان باستان بمعنای ستونهای عمودی است که برای محافظت از يك مکان بکار میرفته است (Ibid, p. 1422). این اصطلاح در کتاب مقدس عهد جدید بمعنای صلیب (The Cross) بکار میرود و سمبل محافظت و پشتیبانی است (The Apostolic Bible, Matthew: 10:38). هوروس در مکتب گنوسیسم همچون صلیب در آیین مسیحیت، نماد محافظت و پشتیبانی است. در رسالة اول قرنتیان، از متون مقدس عهد جدید، آمده است:
زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است لکن نزد ما که ناجیان هستیم، قوت خداست (اول قرنتیان 1:18)
صدور مسیح و روح القدس
پس از بخطر افتادن سوفیا، نوس با تدبیر پدر، برای اینکه ساير ایونها به سرنوشت سوفیا دچار نشوند و همچنین برای تحکیم و تثبیت ملأ اعلی (پلروما)، مسیح (Christ) و روح القدس (Holy Spirit) را ایجاد میکند. مسیح در میان ایونها این وظیفه را دارد كه به آنها بفهماند پدر را تا حدی میتوان شناخت که نوس او را میشناسد و اینکه ابدیت ایونها، چون ریشه در طبیعت درکناپذیر پدر دارد، غیرقابل درک است؛ اما وجه پیدایش و شکلگیری خود ایونها قابل درک است، زیرا در پسر، یعنی مسیح، قرار داده شده است. روحالقدس نیز به ایونها آرامش و سپاسگزاری را میآموزد (Irenaeus, B. 1, Ch. 2,5).
در مکتب گنوسیسم، مسیح و روحالقدس نقش آگاهیدهنده به ساير ایونها را در معرفت پدر ایفا میکنند تا آنها دچار سرنوشت سوفیا و سرگردانی او نشوند. البته در این مکتب، از دو مسیح سخن گفته میشود؛ مسیح اول ایونی است که بهمراه روح القدس از پدر صادر میشود تا پلروما تثبیت و تقویت شود، اما مسیح دوم یعنی عیسی، بپاس قدردانی همة ایونها از نعمتی که به آنها اعطاء شده است، با مشارکت همة ایونها پدید میآید.
صدور عیسی (مسیح دوم) بعنوان میوة کامل پلروما
همة ایونها بپاس قدردانی از خیر عظیمی که به آنها اعطا شده بود، و با رضایت مسیح و روح القدس، و همچنین تأیید پدر، هرچه را که هر کدام از آنها از خیر و جمال در خود داشتند، گرد هم آوردند و با وحدت و مشارکت به افتخار و جلال پدر (ژرفا)، موجودی با زیباترین زیبایی، همان ستارة پلروما، و میوة کامل آن، یعنی عیسی (Jesus) را ایجاد کردند. به او همچنین، نجاتدهنده (Saviour)، و مسیح (دوم)، و کلمه و همه چیز گفته میشود، زیرا با مشارکت همة ایونها ایجاد شده بود. همچنین، به افتخار او، فرشتگانی از همان طبیعت او بطور همزمان ایجاد شدند تا محافظان او باشند (Ibid, Ch. 2,6).
در مکتب گنوسیسم، ایونها موجوداتي مجرد هستند که در ملأ اعلی مستقرند و از پلروما خارج نمیشوند. بهمين دليل وقتی از عیسای متجسد که مادرش مریم بود، سخن میگویند، مقصودشان هیچکدام از ایونهای ياد شده نیست. یکی از انتقاداتی که قدیس ایرنئوس نسبت به مکتب گنوسیسم دارد اینست که آبا کلیسا و رسولان مسیحیت، سخن از یک مسیح ميگويند که همان مسیح واحد، تجسم انسانی یافت و برای نجات بشر فرود آمد، درحالیکه پیروان گنوسیسم معتقدند مسیح اول برای تقویت پلروما توسط نوس ایجاد شد و مسیح دوم (یعنی نجاتدهنده) نيز با مشارکت همة ایونها برای تقدیس جلال پدر پدید آمد. مسیح اول هیچگاه از پلروما خارج نشد اما نجاتدهنده، یعنی مسیح دوم، بشکل کبوتری برای عیسای متجسد نازل شد و به پلروما بازگشت؛ از اينرو آن عیسای متجسد بود که رنج کشید و مصلوب گشت درحالیکه مسیح اول و نجاتدهنده، هرگز تحت تأثیر ظلمت عالم جسمانی قرار نگرفتند (Ibid, B. 3, Ch. 16,1).
صدور جهان خارج از پلروما
میل و طمع سوفیا به درک ماهیت والاترین مرتبة ایونها، یعنی پروپاتور، عاملی میشود که جهان خارج از پلروما ایجاد گردد و زمینة تحقق عالم ظلمانی و ناقص فراهم شود. احساس و میل سوفیا که بنوعی بر اثر جسارت و گستاخی به درگاه وصفناپذیر پدر شکل گرفته بود، از ملأ اعلی (پلروما) جدا ميشود. این احساس جدا شده که مولود سوفیا بود، جوهري روحانی اما بدون صورت و شکل بود. در مکتب گنوسیسم، این میل جدا شده از سوفیا، منشأ جهان خارج از ملأ اعلی میشود. قدیس ایرنئوس ميگويد: پیروان والنتینوس بر اين باورند که آن احساس جدا شده از سوفیا که خارج از ملأ اعلی قرار میگیرد، آخاموث (Achamoth) نام دارد (Ibid, B. 1, Ch. 4,1). ریشة عبری این اصطلاح (chakam) به حکمت بازميگردد (The Apostolic Bible, Exodus 28:3).
در مکتب گنوسیسم پلروما مقر عالم مجردات و نور است و همة ایونها در آن عالم قرار دارند، اما مولود سوفیا، یعنی آخاموث که همان میل به درک ذات وصفناپذیر پدر بود، خارج از پلروما قرار گرفت تا جهانی خارج از پلروما پدید آید. جهان خارج از پلروما، اگر مورد عنایت مسیح قرار نگرفته بود، در تاریکی و سرگردانی محض خود باقی میماند. اما مسیح به آخاموث، عامل جهان بیرون از ملأ اعلی، ترحم مينمايد و رایحهيی از خود و روح القدس را به او افاضه میکند تا آخاموث به جستجوی آن برخیزد. آخاموث در جستجوی نور ملأ اعلی که از سوی مسیح به او افاضه شده برمیآید، اما به حصار ملأ اعلی یعنی هوروس میرسد و نمیتواند به هدف خودش برسد؛ بهمين دليل ترس و غم و حیرت او را فرا میگیرد (Ibid, 4,1).
پدید آمدن عالم روح و نفس
پیروان والنتینوس معتقدند در این حالت، آخاموث به مسیح، یعنی کسی که رایحهيی از خود در او بودیعت نهاد، متوسل و متضرع میشود و مسیح برای استجابت تضرع او، نجاتدهنده را برای نجات او میفرستد. نجاتدهنده (عیسی) که همان میوة کامل پلروماست، قدرتی کامل دارد و از سوی پدر قادر به انجام هر کاری است. با آمدن نجاتدهنده، از یک طرف مرتبة روح پدید میآید، زیرا وقتی آخاموث جلال و شکوه فرشتگانی که همراه نجاتدهنده بودند را مشاهده میکند بارور ميگردد و باعث میشود جواهر روحانی از او بوجود آید؛ ابن جواهر روحانی از سنخ طبیعت محافظان و فرشتگان نجاتدهنده هستند. بدین ترتیب در مکتب گنوسیسم والنتینوس، مرتبة روح و عالم روحانی بالاترین بخش جهان خارج از پلروما میباشد. از سوي دیگر، دخل و تصرف نجاتدهنده در احساسات آخاموث، موجب میشود مرتبة نفس که پایینتر از مرتبة روح است، پدید آید (Ibid, Ch. 4,5). بنابرین، عالم خارج از پلروما در مکتب گنوسیسم، شامل عالم روح و نفس است.
نحوة پیدایش دمیورژ
هنگامی که آخاموث در جهان خارج از پلروما قرار گرفت، نجاتدهنده برای نجات آخاموث از گرفتاریها و مصیبتها، فرود میآید. احساسات و انگیزههای آخاموث ـیعنی ترس، غم و حیرتـ است که او را در ظلمت محصور نموده است. نجاتدهنده این احساسات را بطور کامل از بین نمیبرد، زیرا این تمایلات جزء ذات آخاموث است، بلكه در آنها دخل و تصرف میکند؛ ترس (fear) منشأ وجود نفس (soul)، غم (grief) منشأ وجود ماده (matter) و حیرت (perplexity) منشأ وجود شیاطین (demons) میگردد (Ibid, Ch. 5,1-4).
از طریق تغییر و تبدیل این احساسات توسط نجاتدهنده (Saviour)، ذات و جوهر نفس (soul) و حقیقت حیوانیت (animal) پدید میآید که اصطلاحاً به آن دمیورژ (Demiurge) گفته میشود. دمیورژ صانع جهان خارج از پلروما و موجودات زمینی و آسمانی است. او هفت آسمان را آفریده و در بالاترین قسمت آن قرار دارد. بهمين دليل به جایگاه او، هبدوماس (Hebdomas) یعنی هفتم گفته میشود (Ibid, Ch. 5,2). معادل این اصطلاح در زبان عبری، سبت (روز شنبه) است که پایان هفته در کتاب عهد قدیم بشمار میرود. بنابرین، جهان خارج از ملأ اعلی (پلروما) سه بخش خواهد بود. بالاترین بخش جهان خارج از پلروما، عالم روح است که آخاموث مادر دمیورژ در آن قرار دارد؛ به این مرتبه اوگدواد (Ogdoad) یعنی هشتم گفته میشود. قدیس ایرنئوس ميگويد: مادر دمیورژ یعنی آخاموث به نامهای دیگری مانند سوفیا (sophia) و اورشلیم (jeursalem) نیز خوانده میشود. مرتبة پایین آن، آسمانها هستند که مقر دمیورژ یعنی نفس جهان است و خود او بالای آسمان هفتم قرار دارد و مرتبة پایین آن، طبیعت و عالم ماده است (Ibid, Ch. 5,2-3).
لغتشناسی روح و نفس (پنئوما و پسوخه)
روح (spirirt) در اصطلاح یونانی آن، پنئوما (πνεῦμα (pneuma)) خوانده میشود. این واژه در زبان یونانی باستان بمعنای باد و هوا (wind, air) نیز بکار میرود (Greek English Lexicon, p. 1231). در کتب مقدس و در متون قدیم، مفهوم روح و اشتقاق لغوی آن همواره با هوا و باد و نسیم مرتبط بوده است؛ چنانكه منشأ اشتقاق واژة روح در زبان عربی نیز از ریح بمعنای باد و نسیم است (حسینی زبیدی، 1414: 4 /59). در قرآن کریم، آنجا كه بحث از خلقت انسان بميان آمده، از دمیده شدن روح خدا در آدم سخن گفته است «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» (ص/72). واژة نفخ در زبان عربی واژهيی است که همواره با دمیدن باد و هوا مرتبط است (همان: 3 /320) و در این آیه برای دمیدن روح بکار رفته است. در کتاب مقدس عهد قدیم نیز از روح خدا سخن گفته شده و بیان شده كه قبل از اینکه زمین شکل و فرم بیابد، روح خدا بر روی آبها حرکت میکرده است (The Apostolic Bible, Genesis, 1: 2).
در زبان عربی و فارسی معمولاً نفس و روح بجای یکدیگر نیز بکار ميروند و معنايی یکسان دارند. واژة نفس در زبان عربی بلحاظ لغوی نیز با هوا و تنفس ارتباط دارد (ابنفارس، 1404: 5/460). واژة روح نیز اینگونه است. معادل نفس در متون یونان قدیم پسوخه (ψυχή psuché) است که بمعنای زندگی (life) و نسیم (breath) نیز هست (Greek English lexicon, p. 1760). در متن یونانی تورات اصطلاح پسوخه برای موجودات جاندار بکار میرود و نشاندهنده اینست که پسوخه نقش حیاتبخشی به موجودات را دارد (The Apostolic Bible, Genesis,1:21). معادل لاتینی پسوخه، animo است که animal انگلیسی از آن اشتقاق یافته است (Greek English lexicon, p. 1760). در زبان عربی نیز منشأ اشتقاق واژة حیوان از حیات و زندگی گرفته شده است (صاحب بن عباد، 1414: 3/ 238). بهمين دليل میتوان گفت معانی نفس و روح و حیات و حیوانیت در متون قدیم و در کتب مقدس، قریب به یکدیگر و بلحاظ اشتقاقی به هوا و باد برمیگردد و منشأ زندگی محسوب میشود. در زبان فارسی نیز اصطلاح جاندار و جان، همه با نفس و روح و زندگی مرتبطند.
در مکتب گنوسیسم، پنئوما (روح) از پسوخه (ψυχή/ psuché) یعنی نفس، متمایز میشود و روح در این مکتب مرتبهيي بالاتر از پسوخه دارد. بهمين دلیل از دیدگاه این مکتب، اگرچه دمیورژ آسمانها و زمین و موجودات آن را ساخته اما از تعقل آنها غافل است و از ساخته خود آگاه نیست؛ حتی از وجود مادرش آخاموث نیز اطلاع ندارد. این خواست مادرش آخاموث است تا دمیورژ تصور کند خودش بتنهایی همه چیز را ساخته است (Irenaeus, B.1, Ch. 5, 3). دمیورژ مظهر نفسانیت است و معیار شناخت و معرفت را ندارد. بر همين اساس در این مکتب، منشأ طبیعت و جهان مادی شر (devil) است، زیرا آن را دمیورژ ایجاد کرده که فاقد معرفت و شناخت روحی است. درواقع وجود طبیعت از نظر آنها، ریشه در فقدان معرفت و روحانیت دارد.
مراتب انسانها در مکتب گنوسیسم
در این مکتب، عیسی مسیح (ع) معرفیکننده و تجسمیافتة خدایی است که فراتر از خدای تورات است و تا قبل از تولد عیسی، این خدا ناشناخته بوده است. بهمين دليل خدایی که یهودیت از آن سخن میگفته و خود را یهوه معرفی کرده، همان دمیورژ بوده است (Ibid, Ch. 5,4). دمیورژ هنگام خلقت انسان از خاک، حتی نميدانست که مادر او آخاموث (یا همان سوفیا)، بذرهایی از روح را در وجود برخی از نفوس انسانی که دمیورژ پدید آورده، به امانت گذاشته است (Ibid). از اينرو انسانها از نظر این مکتب، نفس حيوانيشان را از دمیورژ، روحشان را از آخاموث، بدنشان را از زمین و گوشتشان را از ماده گرفتهاند (Ibid, Ch. 5,6).
انسانها دارای سه مرتبه هستند: انسانهایی که در مرتبة تمایلات مادی بوده و همانند اشیاء مادی در معرض فساد و تباهی هستند؛ انسانهایی که در مرتبة نفس و همان پسوخهاند که اگر صالح باشند به جایگاه دمیورژ در فضای میانی (در اوگدواد) عروج خواهند كرد؛ و انسانهایی که در مرتبة روح هستند و سرانجام همراه با آخاموث وارد پلروما خواهند شد (Ibid, Ch. 7,5).
ماهیت عیسی متجسد در مکتب گنوسیسم
وقتی که معرفت به درجة کمال خود رسید و عیسی (ع) ظهور كرد و اسرار فاش شد، دمیورژ معرفت را از او میآموزد و به کمال میرسد. پیروان مکتب گنوسیسم میگویند همان صدیقی که عیسی مسیح در انجیل از آن سخن گفته، مربوط به دمیورژ پس از کسب معرفت است (Ibid, Ch. 7,4).
مادر دمیورژ، یعنی آخاموث، نیز در آن هنگام همراه فرزندان و ذریههای روحانی خود به مرتبةيي بالاتر میروند و وارد پلروما، جایگاه ایونها میشوند، درحالیکه قبل از دریافت معرفت کامل، در مرتبة روح در اوگدواد خارج از پلروما قرار داشتند. اما نفوس صالحی که در مرتبة روح نیستند، همراه با دمیورژ به جایگاه فضای میانی عروج خواهند كرد، زیرا دمیورژ پس از کسب معرفت در جایگاه قبلی مادرش آخاموث (یا همان سوفیا) قرار میگیرد (Ibid, Ch. 7,1).
همانطور که گفته شد، تمایز مهم مکتب گنوسیسم مسیحی با آیین و دین مسیحی اینست که در آیین مسیحیت، عیسی درحالیکه جنبة الوهیت دارد و کلمة خداست، همان وجود الهی متجسد میشود و به زمین میآید تا سبب نجات انسان گردد، اما در مکتب گنوسیسم فاصلههای بسیاری میان ملأ اعلی و عیسی تجسدیافته وجود دارد و عیسی متجسد، پس از یک سلسله صدور از مراتب بالای پلروما تا عالم روح و نفس و سپس عالم طبیعت و ماده، پدید میآید و مسیح اول و دوم بعنوان ایونهای مجرد و غیرمادی مقدم بر عیسی متجسد میباشند.
از اينرو براساس این مکتب، عیسی تجسد یافته از مراتبي مختلف تشکیل شده است؛ بخشی از او نفس حیوانی است که از دمیورژ صادر شده، قسمتی از او نفس روحانی است که از آخاموث صادر شده و بخشی از او نیز از نجاتدهنده میباشد. ترکیب نفس حیوانی و روحانی در او بشكل اسرارآمیزی تحقق یافته است. فقط بخش حیوانی عیسی متجسد رنج کشید و تحت تأثیر عالم ظلمانی واقع شد درحالیکه نفس روحانی او و قسمتی از نجاتدهنده كه در او بود، تحت تأثیر عالم ظلمانی قرار نگرفت (Ibid, Ch. 7,2).
جمعبندي و نتیجهگیری
در مکتب گنوسیسم مسیحی، ایونها از جهتی یادآور اساطیر و خدایان یونان باستان هستند، زیرا همانطور که خدایان ازلی و ابدی یونان باستان، بشكل پیوند مذکر و مؤنثگونة خود، تولیدات و مولودهایی دارند، همین ساختار زوجیت میان ایونها نیز برقرار است. از طرف دیگر، ویژگی ایونها ریشه در مفاهیم فلسفی افلاطونی و فلسفة یونان باستان دارد. اصطلاحات متعددی که در مورد ایونها در مکتب گنوسیسم مسیحی وجود دارد، اصطلاحاتی است که افلاطون در رسالة تیمائوس از آن سخن گفته است. او در اين رساله میگوید: شناخت حقیقی و درک پدر و سازندة جهان، دشوار و توصیفش برای انسانها غیرممکن است (Timaeus, 37d). افلاطون در اینجا از سازندة جهان با لفظ پدر ياد كرده و او را وصفناپذیر و غیرقابل درک توصیف میکند، و همین ويژگيها و تعبيرها را در والاترین مرتبة ایونها، یعنی پروپاتور در مکتب گنوسیسم مسیحی شاهد هستيم. ایونها در مکتب گنوسیسم مسیحی مراتب پایینتر صادر شده از پروپاتور هستند. افلاطون در تیمائوس، وقتی از کیفیت پیدایش خدایان اساطیری یونان سخن ميراند، از پدر که سازنده همة خدایان است سخن میگوید و بیان میکند كه پدر و سازندة جهان، خدایان را خطاب قرار میدهد و بخشی از ایجاد پدیدهها را به آنها میسپارد؛ قسمتی که مربوط به امور فانی و گذراست، از ناحیة خدایان پدید آمده و بخشي که فناناپذیر است، مربوط به هنری است که پدر آن را بکار گرفته است (Ibid, 41).
بیان مراتب میان خدایان و علو و بلندمرتبگی روح و نفس، ازجمله توصیفاتی است که در مورد ایونهای مکتب گنوسیسم وجود دارد. بهمين دليل یکی از تأثیرگذارترین مفاهیم مکتب افلاطونی بر جهانبینی گنوسیسم را در رسالة تیمائوس افلاطون ميبينيم. از سوي دیگر، از سنخ همین ویژگیها و توصیفات را در کتاب مقدس (عهد قدیم و عهد جدید) نيز ملاحظه میکنیم. مرحله قبل از خلقت آسمانها و زمین در کتاب مقدس که از آن به عمق و ژرفا تعبیر میشود، در مکتب گنوسیسم با تعبیر یونانی «بایتوس» قابل مشاهده است. همچنين عناصری از آیین مسیحیت، مانند علو و بلندمرتبگی عیسی مسیح (ع) و جنبههای الوهیتی او و تمایز آن با عناصر آیین یهود در عهد قدیم، زمینهساز ثنویت در مکتب گنوسیسم بوده است. شخصیت عیسی مسیح(ع) در آیین مسیحیت و مأموریت او برای نجات بشر و هبوطش از ملأ اعلی که از سوی پدر بر عهده او قرار داده شده، یکی از تأثیرگذارترین عوامل ایجاد تفکر ثنویت و ظهور مکاتبی مانند مکتب گنوسیسم بوده که بدلیل دارا بودن عناصر افلاطونی، میتوان تلفیقی از دین و فلسفه را در آن دوره ديد. در این مکتب عالم ماده و طبیعت، عالمی دور از حقیقت و معرفت است و صدور آن نیز توسط دمیورژ تحقق یافته است، درحالیکه ساحت والاترین مرتبة ایونها از آلودگی به ماده و امور طبیعی مبراست. بیجهت نیست که از نظر علما و انديشمندان، تأثیرگذارترین مکتب فلسفی در قرون اوليه ميلادي، مكتب افلاطوني بوده است، زیرا والاترین مراتب وجود تا مراتب پایینتر و عالم ماده فاصله دارد؛ فاصلهيی که حتی موجب شده در مکتب گنوسیسم میان دو مبدأ جهان مادی و غیرمادی ثنویت برقرار گردد. ثنویت افلاطونی در فلسفة یونان باستان، پس از گذشت دورة افلاطونیان میانه، با ظهور آیین مسیحیت و پیدایش فرقه و مکتب گنوسیسم به اوج خود رسید و از آنجا که بنیانگذاران مکتب گنوسیسم ـهمچون والنتینوس و مرقیونـ بلحاظ زمانی بر افلوطین ـمؤسس مکتب نوافلاطونیـ سبقت دارند، فهم و درک تأثیر ثنویت مکتب گنوسیسم اهمیت بسزایی پيدا ميكند.
یکی از مباحث مهم در این موضوعات، توجه به حکمت زرتشت و آیین مجوس است که بلحاظ زمانی بر افلاطون و مکتب افلاطونی و همچنین آیین مسیحیت تقدم دارد. در آیین مجوس دو اصل و مبدأ خیر و شر عامل ثنویت هستند. بر اساس تقسیمبندی شهرستانی در کتاب الملل و النحل، آیین مجوس فرقههای مختلفی دارد؛ یکی از این فرقهها، زروانیه است كه معتقد است مبدأ نور، اشخاص و انوار ربانی و روحانی را صادر کرد اما شخص عظیمی که نامش زروان بود، دچار ترديد شد و از آن ترديد، اهریمن بوجود آمد (عسکریزاده، 1400). همین نگرش را در مکتب گنوسیسم و سقوط سوفیا و اخراج از پلروما مشاهده ميشود. از اينرو توجه به حکمت زرتشت و آیین مجوس برای یافتن منشأ تفکر ثنوی که اساس مکتب گنوسیسم است، اهمیت بسزایی دارد.
پينوشتها
[1] * دانشآموختة دکتری فلسفه، واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشگاه آزاد اسلامی؛ مدرس دانشگاه پیام نور، واحد لارستان، لارستان، ایران؛ hojjataskari2015@gmail.com
تاریخ دریافت: 26/3/1400 تاریخ پذيرش: 12/5/1401 نوع مقاله: پژوهشي
منابع
ابنفارس (1404 ق) معجم مقاییس اللغة، تصحيح عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
بیرونی، ابوریحان (1386) آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران: امیرکبیر.
ایلخانی، محمد (1390) تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران: سمت.
حسینی زبیدی، محمدمرتضی (1414ق) تاج العروس من جواهر القاموس، تصحيح علی هلالی و علی سیری، بيروت: دارالفکر.
صاحب بن عباد ( 1414 ق) المحیط فی اللغه، تصحيح محمدحسن آل یاسین، بیروت: عالم الکتاب.
عسکریزاده، حجتالله (1400) «حكمت زرتشتي و آيين مجوس در منابع قديم يونان و روم»، فصلنامه تاریخ فلسفه، سال 12، شمارة 2، ص34 ـ17.
کاپلستون، فریدریک چارلز (1393) تاریخ فلسفه، ج2: فلسفه در قرون وسطی، ترجمه ابراهیم دادجو، تهران: سروش.
Anonymous, (1914). Hesiod, The Homeric Hymns and Homerica, with an English translation by H. G. Evelyn-White. London, W. Heinemann Ltd. New York: Mcmillan.
The Apostolic Bible Polyglot, (2006). Trans. by C. VanderPool, Apostolic Press.
Greek English lexicon, (1940) H.G. Lidell, & R.scoh(eds.), American Book Company; New York.
Irenaeus, bishop of Lyons, (1872). Against Heresies, Trans. by the Rev. John Keble, M.a., J. Parker and Co.Oxford, and 377 strand, London; Riyingtons, London, oxford, and Cambridge.
Platonis Opera, (1903). ed. John Burnet, Oxford University Press.
Sophocles, (1913). Ajax, Electra. Trachiniae. Philoctetes, With an English translation by F. Storr. The Loeb classical library, 21. Francis Storr. London; New York.: William Heinemann Ltd.; The Macmillan Company.
[1] . اصطلاح προαρχή ((Proarkhe مرکب از پرو و آرخه (اصل یا آغاز) است، بمعنای قبل از آرخه یا قبل از آغاز و اصل.
[2] . اصطلاح یونانی آن ἔννοια (Ennoea) میباشد که معادل انگلیسی آن thought, intent یعنی قصد یا فکر آمده است.
[3] . اصطلاح یونانی آن σιγή ( Sige) آمده که معادل انگلیسی آن silence ذکر شده است.