A Comparative Study of Muṭahharī’s Theory of Fiṭrah and Kant’s Practical Reason
Subject Areas : Studies on Sadrian philosophers and commentators and critics of Mulla SadraOmid Arjomand 1 , Ghasem Kakaie 2
1 - PhD candidate of Islamic Philosophy and Kalam, Shiraz University, Shiraz, Iran
2 - Professor of Islamic Philosophy and Kalam, Shiraz University, Shiraz, Iran
Keywords: fiṭrah, practical reason, God, ethics, Immortality of the soul, Muṭahharī, Kant,
Abstract :
Murtaḍā Muṭahharī, one of the prominent thinkers in the field of Islamic Philosophy, and Immanuel Kant, one of the great thinkers of Western philosophy, have presented some innovative theories in the realm of philosophy. The “theory of fiṭrah” is one of the most significant theories in Muṭahharī’s philosophical system. He maintains that Man possesses three levels of nature, instinct, and fiṭrah (primordial nature) and also divides fiṭrah itself into two parts: “fiṭrah of knowledge” and “fiṭrah of interest”. Most of Muṭahharī’s innovative ideas, particularly when explaining some topics “such as God, eternity of the soul, and ethics, have been presented in his discussions related to fiṭrah of interest.” On the other hand, as a distinguished and influential philosopher, Kant has criticized metaphysical issues, particularly problems in connection to God, immortality of the soul, and freedom, and transferred them to the realm of “practical reason” from theoretical reason. Muṭahharī’s theory of fiṭrah and, particularly, the discussion of fiṭrī interests and the related issues, such as demonstration of God, immortality of the soul, and ethics, are completely comparable to Kant’s theory of practical reason, specifically the discussion of the essential principles of practical reason, including freedom, eternity of the soul, and God. The purpose of this study is to compare Muṭahharī’s theory of fiṭrah and Kant’s theory of practical reason and to explain their common features, that is, the similarity of infinite perfection with supreme good, the similarity of their methods of demonstrating the eternity and God, and the similarity of their views as to status of philosophy of ethics. The author has followed a descriptive-analytic and comparative approach in order to conduct this study based on the data collected from these two thinkers’ works.
ابنسینا (1375) الاشارات و التنبيهات، همراه شرح خواجه نصيرالدين طوسى، قم: البلاغة.
ابنعربي (بيتا) الفتوحات المكية، بيروت: دار احياء التراث العربي.
اميد، مسعود (1387) «بازخوانی نقد معرفتشناسی کانت از دیدگاه استاد مطهری»، ذهن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شمارة پياپي 34 و 35، ص34ـ21.
پاپکین، ریچارد (1391) کلیات فلسفه، ترجمة جلالالدین مجتبوی، تهران: حکمت.
تقيان ورزنه، رضا (1388) «انقلاب کپرنیکی کانت از دیدگاه شهید مطهری»، ذهن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شمارة پياپي 36 و 37، ص110ـ85.
جمعي از نويسندگان (1370) فلسفه يا پژوهش حقيقت، ترجمة سيدجلالالدين مجتبوي، تهران: حكمت.
چيتيك، ويليام (1390) عوالم خيال؛ ابنعربى و مسئله اختلاف اديان، ترجمة قاسم كاكايي، تهران: هرمس.
حسينزاده يزدي، مهدي؛ حسيني روحاني، حميده سادات (1392) «مقایسة مبانی انسانشناختی علوم اجتماعی از دیدگاه شهید مطهری و کانت»، نظريههاى اجتماعى متفكران مسلمان، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، شمارة5، ص106 ـ 79.
رحيمي، رضا؛ زنگنه تبار، سجاد (1396) «تبیین دو عنصر دین و اخلاق از منظر کانت و شهید مطهری»، مطالعات ادبيات، عرفان و فلسفه، مرکز توسعه آموزشهای نوین ایران، شمارة4، ص155ـ137.
سهروردي (1375) مجموع مصنفات شيخ اشراق، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
شاه آبادي، محمدعلي (1360) رشحات البحار (الانسان و الفطرة)، تهران: نهضت زنان مسلمان.
طباطبايى، سيدمحمدحسين (1387) اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: بوستان كتاب.
فارابي (1408) المنطقيات، قم: كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
فروغي، محمدعلي (1390) سير حكمت در اروپا، تهران: زوار.
كاپلستون، چارلز (1393) تاريخ فلسفه، ج6، ترجمة اسماعيل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران: علمي و فرهنگي.
كانت، ايمانوئل (1370) تمهيدات، ترجمه غلامعلي حداد عادل، تهران: مركز نشر دانشگاهي.
محمودي، سيدعلي (1384) فلسفه سياسى كانت، تهران: نگاه معاصر.
مطهري، مرتضي (1391) يادداشتها، تهران: صدرا.
مطهري، مرتضي (1392) مجموعه آثار، تهران: صدرا.
ملاصدرا (1389) تفسير القرآن الكريم، ج2، تصحيح و تحقيق محسن بيدارفر، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا.
موسوي خميني، روحالله (1369) سر الصلوة، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
هارتناك، يوستوس (1394) نظريه معرفت در فلسفه كانت، ترجمه غلامعلي حداد عادل، تهران: هرمس.
هوشنگي، حسين و ديگران (1396) «تحليل انتقادي از دو استدلال مطهري بر جاودانگي انسان»، پژوهشنامه فلسفه دين، دانشگاه امام صادق (ع)، سال15، شمارة1، پیاپی 29، ص229ـ213.
Kant, Immanuel (1952). The Critique of Practical Reason, tr, Abbott, T,K: pp, 298-360, In: Great Book of Western Word, Eds, Hutchins, R. Mchicago, Encyclopedia Britannica INC, Vol 42.
Kant, Immanuel (1972). Groundwork of Metaphysic, tr: paton, H.J PP, 53-123, In: The Moral Law, Hutchinson University Library.
بررسی تطبیقی «نظریة فطرت» مطهری
و «عقل عملی» کانت
اميد ارجمند1
قاسم كاكايي2
چکیده
استاد مرتضي مطهری بعنوان یکی از اندیشمندان برجسته در حوزة فلسفة اسلامی، و ايمانوئل کانت از متفکران بزرگ فلسفة غرب، نظرياتي نوآورانه را از خود برجای گذاشتهاند. در نظام فکری استاد مطهری «نظرية فطرت»، از محوریترین و مهمترین مباحث است. او انسان را داراي سه مرتبة طبيعت، غريزه و فطرت دانسته و فطرت را نیز به دو بخش «فطرت شناخت» و «فطرت گرايش» تقسيم كرده است. عمده نوآوريهاي مطهري ـ بويژه در تبيين مباحثي همچون خدا، جاودانگي نفس و اخلاق ـ در مباحث مربوط به فطرتگرايش بيان شده است. از سوی دیگر، كانت در مقام فيلسوفي بزرگ و تأثیرگذار، مباحث مابعدالطبیعه ـ بويژه مسائلي همچون خدا، جاودانگي نفس و آزادي ـ را به بوتة نقد كشيده و حوزة اين مسائل را از عقل نظري به «عقل عملي» منتقل نموده است. نظریة فطرت مطهری و بطور خاص، بحث گرایشهاي فطری و مباحث مبتنی بر آن ـ همچون اثبات خدا، جاودانگی نفس و اخلاق، با نظریة عقل عملی کانت، بويژه مبحث اصول موضوعة عقل عملی ـ یعنی آزادی، جاودانگی نفس و خدا ـ کاملاً قابل مقايسه است. هدف از این تحقیق، مقايسة نظریة فطرت مطهری و نظریة عقل عملی کانت و بیان وجوه اشتراک آنها، یعنی شباهت کمال لایتناهی با خیر اعلی، شباهت روش اثبات جاودانگی، اثبات خدا و شباهت جایگاه فلسفة اخلاق از نظر مطهری و کانت ميباشد. در این راستا، با روش توصیفی ـ تحلیلي و تطبيقي بسراغ آثار این دو اندیشمند رفتهایم.
كليدواژگان: فطرت، عقل عملی، خدا، اخلاق، جاودانگی نفس، مطهری، كانت.
مقدمه
1. دانشجوي دكتري فلسفه و كلام اسلامي، دانشگاه شيراز، شيراز، ايران (نويسنده مسئول)؛ omidearjomand@gmail.com 2. استاد گروه فلسفه و كلام اسلامي، دانشگاه شيراز، شيراز، ايران؛ gkakaie@rose.shiraz.ac.ir تاريخ دريافت: 4/11/1400 تاريخ پذيرش: 21/1/1401 نوع مقاله: پژوهشي DOR:
|
دربارة افكار و نظريات اين دو اندیشمند، پژوهشهای بسياري صورت گرفته كه نميتوان آنها را براحتی برشمرد. اما در رابطه با نگاه تطبیقی و مقايسهيي به این دو فيلسوف، ميتوان به تحقيقات ذيل اشاره نمود:
1) مقالة «بازخوانی نقد معرفتشناسی کانت از دیدگاه استاد مطهری»، نظریة معرفتشناسی کانت را از دیدگاه مطهری مورد بررسی و نقد قرار داده است (ر.ك: اميد، 1387).
2) مقالة «تبیین دو عنصر دین و اخلاق از منظر کانت و شهید مطهری» به تبیین رابطة دین و اخلاق از دیدگاه مطهری و کانت پرداخته و نشان داده که در دیدگاه مطهری، اخلاق منهای دین معنا ندارد، درحالیکه از دیدگاه کانت، دین مبتنی بر اخلاق است (ر.ك: رحيمي و زنگنه تبار، 1396).
3) مقالة «انقلاب کپرنیکی کانت از دیدگاه شهید مطهری» به بیان نظریة معرفتشناسی کانت و برخی از نقدهای مطهری به آن میپردازد (ر.ك: تقیان ورزنه، 1388).
4) مقالة «مقایسه مبانی انسانشناختی علوم اجتماعی از دیدگاه شهید مطهری و کانت» به بررسی مبانی انسانشناسی مطهری و کانت و تأثیر این مبانی بر علوم اجتماعی در این دو دیدگاه، پرداخته است (ر.ك: حسینزاده یزدی و حسینی روحانی، 1392).
در این مقالات و ساير پژوهشها در اينباره، غالباً به وجوه تمایز و جنبههای نقدی مطهری و کانت پرداخته شده، اما در مقالۀ حاضر بدنبال تطبیق نظریة فطرت مطهری و نظریة عقل عملی کانت هستيم و معتقدیم مؤلفههاي مطرح در این دو نظریه، كاملاً با یکدیگر شباهت دارند و همين امر، وجه نوآوري تحقیق پیشروست. بهمين دليل در این پژوهش، ابتدا با روش توصیفی ـ تحلیلی هر یک از این نظریات و مؤلفههاي آن مطرح ميشود و در ادامه با روش تطبيقي، آنها را مقایسه میکنیم.
1. فطرت از دیدگاه مطهری
اگرچه در آثار برخي انديشمندان بزرگ اسلامي، تعبيرها و تقريرهايي از نظرية فطرت را ميتوان يافت (فارابي، 1408: 1/ 159؛ ابنسینا، 1375: 3/ 354؛ سهروردي، 1375: 2/ 137؛ ابن عربي، بيتا: 2/ 40ـ39؛ ملاصدرا، 1389: 351ـ350؛ شاهآبادي، 1360: 45ـ7؛ امام خميني، 1369: 97؛ طباطبايي، 1387: 285)، اما توجه جامع و اهتمام بيشتر مطهری به این نظریه باعث شده که امروزه این نظریه با نام وي عجین باشد. تلاش او برای تقریر نظریة فطرت و بکارگیری آن در مباحث مختلف، موجب گرديده که مطهری با عنوان «فیلسوف فطرت» و صاحب این نظریه شناخته شود (مطهرى، ۱۳۹2: ۶/ ۲۵۳؛ همان: ۳/ ۴۸3ـ ۴۸4؛ ۵۰۳ـ492). از اینرو سعی میکنیم ابتدا نظریة فطرت را از دیدگاه او به اجمال تقریر نماییم و سپس مسائلی را همچون اثبات خدا، جاودانگی نفس و اخلاق که مبتنی بر نظریة فطرت تبيين شدهاند، بررسی كنيم.
استاد مطهري در مواضع مختلف، «فطرت» را فصل تمايز انسان از حيوان ميداند (همو، 1392: 13/ 738). از نظر وي، انسان داراي سه مرتبة «طبيعت»، «غريزه» و «فطرت» است كه هر سه اموري تكوينى و جزو سرشت انسان هستند. انسان در ساحت طبيعت، همانند گياهان عملكردي طبيعي و غیرارادی از قبيل رشد و نمو دارد و در ساحت غريزه، بسان حيوانات و بصورت نيمهآگاهانه از افعال غريزي مانند غضب و شهوت برخوردار است. اما ساحت فطرت به انسان اختصاص دارد و در این ساحت است که انسان بصورت ارادي به امور انساني و فرا حیوانی ازجمله ادراكات عقلي و گرايشهاي متعالي ميپردازد (همان: 3/ 467ـ466). مطهري براي تبيين بهتر اين نظريه، فطرت را به دو بخش «فطرت شناخت» و «فطرت گرایش» تقسیم كرده است.
1ـ1. فطرتشناخت: مراد از فطرت شناخت، اصول مشترک تفکر انسانی است؛ البته نه بمعنای افلاطونی آن، مبنی بر اینکه روح انسان در «جهانی دیگر» همة علوم را فراگرفته و سپس فراموش کرده و یادگیری علوم در این دنیا صرفاً جنبة تذکر و یادآوری علوم فراموششده را دارد (پاپكين، 1391: 374)، بلكه منظور اينست كه انسان در «همين جهان» متوجه این مفاهيم ميشود اما برای فهم و ادراک آنها نيازمند تعلیم، استدلال (صغري و کبري چيدن)، تجربه و امثال این امور نيست؛ ساختمان فكر انسان بگونهيی است كه صرفاً ارائه این مفاهیم و مسائل، برای ادراک آنها کافی است. علاوه بر اين، تصویر کانت نيز از این مسئله صحیح نيست؛ او یک سلسله معلومات قبلی و غیر حاصل از تجربه را لازمة ساختار ذهن انسان میداند (كاپلستون، 1393: 255ـ254).
مطهری نه نظر عقلگرايان را که برای عقل برخی از مفاهيم پیشینی و تصورات فطری و بالذات قائلند، میپذیرد و نه نظر حسگرايان را که معتقدند (اولاً) محتويات ذهنى منحصر به مکتسباتی است که بوسیلة يكى از حواس خارجى يا داخلى بدست آمده و (ثانياً) كار عقل منحصر به تجريد، تعميم، تجزيه و تركيب صورتهای محسوسه است. او برای ذهن انسان به «نوعى خاص از انتزاع» قائل است که بواسطة این «انتزاع»، مفاهیم عامه ـ که کلیترین و عامترین مفاهیم هستند ـ بوجود میآید. این مفاهیم از لحاظ پيدا شدن براى ذهن، مؤخر از محسوسات خارجي هستند، ولى از لحاظ منطقى «بديهى اوّلى» هستند (مطهرى، ۱۳۹۱: ۶/ ۲۵۳). به هرحال آنچه در باب فطرت شناخت گفته ميشود، تقریباً همان مباحثي است كه در فلسفة اسلامي تحت عناوین «عقل نظري» و «بديهيات» بطور مفصل مورد توجه قرارگرفته است.
1ـ2. فطرت گرایش: قسم دیگر فطریات، فطریات در حیطۀ خواستهها و میلهاست؛ یعنی یک سلسله گرایشها در انسان فطری است. مطهري برای توضیح این قسمت، گرایشها را به دو دسته «جسمی» و «روحی» تقسیم میکند. گرایشها و امیال جسمی، تماماً و كاملاً وابسته به جسمند، مانند غریزة گرسنگی. اما در انسان یکسری گرایشهای روحی مانند میل به داشتن فرزند، حقیقتخواهی، خلاقیت، پرستش و... وجود دارد که روانشناسان نيز به روحیبودن آنها اذعان دارند (همان: ۳/ ۴۸4ـ ۴۸3). مطهری معمولاً در آثار خود به پنج گرايش فطري که عبارتند از: حقیقتجویی، خیرخواهی، زيباييگرايي، گرايش به خلاقیت و ابداع و گرايش به عشق و پرستش، اشاره كرده است (همو، 1392: ۳/ 503ـ۴۹۲).
نکتة حائز اهمیت اینست که هرچند مطهری در اینجا از پنج قسم گرایش فطری نام میبرد، ولي بدین معنا نیست که این اقسام به حصر عقلی است، بلکه ميتوان گرایشهای فطری بیشتری را بيان کرد یا اینکه همین گرایشهای فطری را به گرایشي كلي تحویل برد. کما اینکه او پس از اینکه چند مصداق از مصادیق فطرت گرایش را نام میبرد، به این مسئله اذعان میکند (همان: 11/ 61ـ60).
اما همة فطرتها به يك فطرت اصلى برميگردد و آن كماللايتناهى خواستن است. مثلاً فطرت پرستش، طلب و تقرب به لايتناهى است. اخلاق، تخلق به صفات كماليه حق است و هنر و زيبايى، مظاهر حسن و جمال اوست آنچنانکه عرفا ميگويند، و عشق نيز ميل به گمشدن و فانى شدن در اوست، و تملك و تصاحب مظهر مالك بودن اوست (همان: 61).
2. نظریات مبتنی بر فطرت
مباحث مختلفی در اندیشة مطهری قابل پیگیری است که یا مبتني بر نظرية فطرت بیان شدهاند یا رگههایی از این نظریه در آنها وجود دارد. در ادامه، سه بحث اساسي ـ اثبات خدا، اثبات معاد و فلسفة اخلاق ـ را بر مبناي نظرية فطرت تحليل خواهيم كرد.
2ـ1. اثبات خدا
مطهری براهین اثبات وجود خدا را در سه دستة کلی فطری، شبهفلسفی و فلسفی، قرار داده است (همو، 1392: 4/ 39). در اينجا اثبات خدا از راه فطرت مدنظر است. با توجه به نظریة فطرت، اثبات خدا از مقولة فطریاتگرایشی است و نه فطریات بینشی؛ یعنی چنین نیست که عقل با نظر به عالم به گزارة «خدا وجود دارد»، مانند گزارهيي بدیهی، اذعان کند. بلکه منظور اینست که یک نوع میل و گرایش در انسان وجود دارد که معطوف به خدا و پرستش اوست (همان: 6/ 934).
مطهری بگونههايی مختلف به تقریر این نظریه میپردازد. او بر این باور است که خداجویی و پرستش، یکی از گرایشهای فطری است و معتقد است برای اثبات این مدعا، دو راه داریم؛ یکی اینکه، به درون خودمان مراجعه کنیم و دیگر اینکه به اظهارات دانشمندانی که در این زمینه تحقیق کردهاند، توجه نماییم. انسان با رجوع به فطرت خویش درمییابد که ميلي اصیل به خدا و پرستش در او وجود دارد. اندیشمندان و روانشناسان نیز به وجود این میل و اصالت آن صحه گذاردهاند. مطهري شواهدي متعدد، از قرآن و آثار عرفا برای تأيید این نظریه آورده است. وجود چنین علاقه و گرایش فطریيي، دلیل بر وجود متعلَّق آن یعنی خدا است (همان: 4/ 45ـ40).
همانطور که گفته شد، میتوان همة این گرایشهای فطری را به یک گرایش، یعنی «گرایش به بینهایت» تحویل برد و هرکدام از این گرایشها را جنبهيی از بینهایتخواهی انسان دانست (همو، 1391: 11/ 61ـ60). در نتیجه، میتوان گفت وجود انسان بصورت یکپارچه بدنبال بینهایت است و بینهایت نیز همان خداست. بنابرين انسان موجودی است که با تمام وجود، خدا را طلب میکند. این تقریر کاملاً به ديدگاه عرفا نزدیک است (چيتيك، 1390: 95ـ94).
2ـ2. اثبات معاد
مطهری برای اثبات معاد و جاودانگی نفس، دو استدلال مطرح كرده است؛ 1) برهان بر مبنای عدل الهی و 2) برهان بر مبنای حکمت الهی (مطهری، 1392: 2/ 540). او در برهان بر مبنای حکمت الهی با تأکید بر گرایشهای فطری، به اقامۀ برهان پرداخته است.
جهان خلقت بعنوان فعل خدا، دارای هدف است. چنانچه جهان خلقت به هدفی که فاعل آن برایش لحاظ کرده، نرسد، فعلی عبث خواهد بود، زیرا فعلي با مبدأ الهی، باید غایتي الهی داشته باشد. تأکید اين برهان بر حکمت الهی اينگونه است که اگر هستي محدود به زندگي دنيايي باشد، بیمعنا و دور از حكمت خواهد بود. از نظر مطهری خدا جهان را بگونهيی آفریده که موجودات به کمالات خود دست یابند. از سوی دیگر، خدا به انسان استعدادها و امكاناتي براي نیل به تعالی و کمال بخشيده که در این جهان به پاسخ مناسب نمیرسند. اگر جهاني نباشد که این استعدادها در آن پاسخي مناسب دریافت کنند، آفرینش این استعدادها بیهوده خواهد بود و این با حکمت الهی در تنافی است (همان: 4/ 576ـ575).
احساسات عالی انسان دربارة صلح و عدل و آزادی، اگر از توجه و قرب به خدا و حرکت بسوی او ناشی شده باشد، عبث و بیهوده نیست؛ ناشی از یک واقعیت است که انسان به آن میرسد وگرنه اموری موهوم خواهند بود (همو، 1391: 7/ 136).
از نظر مطهری میل به بقا، دلیل بر بقاست و بطورکلی هر میل و استعداد اصیل دیگری نیز دلیل بر وجود یک کمال است که آن استعداد بسوی آن گرایش دارد. از همین منظر، میل به جاودانگی نیز دلیل بر وجود عالم باقی است. او با تأكيد بر وجود یک سلسله عواطف، احساسات و غرایز مافوق مادی، بيان كرده که اينها نمیتوانند در این عالم غایتی داشته باشند و البته این، نافی استفاده از آنها در این دنیا نیست (همو، 1392: 4/ 578ـ576؛ هوشنگي و همكاران، 1396: 219ـ218).
2ـ3. فلسفة اخلاق
مطهری در آثار خود به بررسی مکاتب مختلف اخلاقی پرداخته و آنها را در دو دستة کلی «اخلاق مطلقگرا» و «اخلاق نسبیگرا» قرار داده است (مطهری، 1392: 22/ 605). او از میان مکاتب اخلاقی نسبیگرا، دو مکتب اخلاقی هگل و سارتر را بکلی نقد ميكند (همان: 610ـ606) و در مکاتب مطلقگرا هرچند که هریک از اين مکاتب اخلاقی را بصورت جزئی نقد كرده اما به جنبههای مثبت آنها نيز اشاره نموده است (همان: 375ـ320؛ 482ـ474؛ 578ـ 596). او معتقد است هرکدام از این نظریات را از آن حیث که صحیحند، میتوان ذیل یکی از گرایشهای فطری قرار داد؛ مثلاً، نظریات اخلاقی مبتنی بر اراده و تسلط عقل بر غرایز، ذیل گرایش فطری حقیقتجویی، نظریات اخلاقی مبتنی بر الهام و وجدان، دیگردوستی و ایثار، ذیل گرایش فطری خیرخواهی و نظریة اخلاقی مبتنی بر زیبایی و حسن و قبح ذاتی، ذیل گرایش اخلاقی زیباییدوستی قرار میگیرند.
نظریة اخلاقی مطهری را میتوان «نظریة اخلاقی پرستش» دانست. او فعلی را اخلاقی میداند که مبتنی بر گرایش فطری پرستش و در راستاي فطرت و انسانیت باشد. مطهري در تقریر نظریة اخلاقی خود معتقد است افعال اخلاقي از مقولة پرستش هستند؛ يعني انسان بر اساس فطرت، افعال اخلاقي را شريف ميداند. از طرفی، روان انسان داراي دو سطح است: «روان خودآگاه» و «روان ناخودآگاه» كه قسمت عمدة روان انسان را روان ناخودآگاه وی تشکیل میدهد؛ فطرت و گرایشهای فطری در این قسمت هستند. حال اگر فردی بمقتضای این ناخودآگاه و فطرت انسانی (گرایش فطری پرستش) فعلی را انجام دهد ـ هرچند که بصورت خودآگاهانه خدا را نميشناسد، يا اگرچه ميشناسد ولی فعل اخلاقي را بقصد رضاي الهی انجام ندادهـ در واقع عمل اخلاقي و خداپرستی ناخودآگاه (فطری) انجام داده است.
قلب و فطرت انسان بصورت ناخودآگاه خدا را ميشناسد، همانگونه كه طفل بصورت غريزي مادرش را ميجويد. احكام و دستورات الهی، يا فطري است كه انبيا آنها را تأیید ميكنند يا نشئتگرفته از احكام فطريیی است كه انبيا آنها را بيان میکنند. انسان همانگونه كه در فطرت خود خدا را ميشناسد، احكام خدا و رضاي او را ميشناسد، هرچند كه ظاهراً به اين امور علم ندارد. بهمين دليل كارهايي كه بر اساس فطرت و انسانيت انجام میشود، اگرچه آگاهانه و در راستاي خداپرستي نباشد، دارای پاداش است (همان:390-375).
3. کانت و مابعدالطبیعه
ناکارآمدی مابعدالطبیعه از پاسخ به مسائل اساسی و مهمی مانند وجود خدا، بقای نفس و ارادة آزاد باعث شد کانت فعالیتهای خود را صرف بررسی و نقد قوای شناخت، برای اطمینان از اعتبار مابعدالطبیعه نماید. فلسفة کانت را میتوان فلسفة نقادی (Critical Philosophy) ناميد و در مقابل فلسفة جزمی (Dogmatic Philosophy) قرار داد. او از يكسو در برابر فیلسوفان جزمی ازجمله ولف و از سوي ديگر در برابر فیلسوفان اصالت تجربی مانند هیوم قرار دارد. هیوم قضایا را به دو دستة تحلیلی پیشین و ترکیبی پسینی تقسیم میکند اما کانت علاوه بر این دو قسم، قسم سومی، با عنوان «قضایای ترکیبی پیشین» مطرح كرده و بر این باور است که این قسم قضایا در ریاضیات، طبیعیات و مابعدالطبیعه وجود دارند (هارتناك، 1394: 12ـ10).
ذهن در عمل شناخت، منفعل و مانند یک لوح سفید نیست که فقط شناخت در آن نقش ببندد بلکه ذهن فعال است و دارای قالبهایی همچون صورتهای پیشین شهود و مقولات فاهمه است که میتوان آنها را بمثابه «صورت شناخت» دانست و آنچه از بیرون به ذهن میآید را بعنوان «مادة شناخت» در نظر گرفت؛ شناخت، حاصل ترکیب این ماده و صورت است. کانت تأکید میکند که صورتهای پیشین شهود و مقولات فاهمه «قالبهای ذهنی» هستند و نباید آنها را بعنوان مادة ذهنی و شناخت در مابعدالطبیعه بکار برد. پس میتوان گفت آنچه شناخته میشود (Phenomenon / پدیدار) با آنچه درواقع وجود دارد (Noumenon/ شیء فینفسه) یکی نیست. بعقیدة وی فقط پدیدارها قابل شناختند و اشیاء فینفسه را نمیتوان شناخت، بنابرین عقل نظری از شناخت خدا، نفس و اختیار عاجز است.
کانت جدل استعلایی (Transcendental Dialectic) را به سه بخش مغالطات (Paralogism)، تعارضات (Antinomie) و ایدئال (Ideal) عقل محض تقسیم میکند. در قسمت اول با بررسی چهار قسم مغالطه نشان میدهد که با عقل نظری نمیتوانیم نفس و بقای آن را اثبات کنیم. در بخش دوم با بررسی چهار نوع تعارض، نشان میدهد که با عقل نظری نمیتوانیم علت (فاعل) مختار و آزاد را اثبات نماييم. او در قسمت سوم، براهین استدلالی اثبات وجود خدا را در سه دسته برهان وجودی (Ontological Proof)، برهان جهانشناختی (Cosmological Proof) و برهان طبیعیـکلامی (Physico-Theological proof) قرار میدهد و به نقد هر سه برهان میپردازد و نشان میدهد که عقل نظری نمیتواند خداي واجبالوجود را اثبات کند. بنابرين، او برای اثبات خدا، جاودانگی نفس و اختیار ناگزیر بايد بدنبال منبعي معرفتی غیر از عقل نظری باشد. وی این منبع معرفتی را عقل عملی و اخلاق میداند. در ادامه، نظر کانت در اینباره را توضیح میدهیم (كانت، 1370: 224ـ222؛ كاپلستون، 1393: 315ـ289؛ ر.ك: هارتناك، 1394).
4. عقل عملی از دیدگاه کانت
همانطور که گفته شد، قلمرو عقل نظری محدود به پدیدارهاست و نمیتواند به شیء فینفسه یا ناپدیدار معرفت پیدا کند. البته معرفت انسان فقط به حوزة «هست و نیست» محدود نمیشود بلکه انسان داراي سنخي ديگر از معرفت است که در حوزة هنجارها و «باید و نباید» است. این قسم اخیر از معرفت، از نوع معرفت پیشینی است و در حوزة ادراکات عقل عملی قرار میگیرد. کانت معتقد است عقل، یکی بیش نیست اما این عقل واحد دو نوع کاربرد دارد؛ اگر عقل از آن حیث که متعلق خود را که از اصل دیگری غیر از خود عقل ناشی شده، تعین بخشد به آن «عقل نظری» میگویند و بعبارت دیگر، عقل نظری ناظر به معرفت است. اما آنگاه که عقل، خودش منشأ متعلقات خویش است و آنها را متحقق میکند به آن «عقل عملی» گفته میشود. به بیان سادهتر عقل عملی ناظر به ترجیح و اختیار است.
کانت در برخی از موارد، عقل عملی و اراده را منطبق بر یکدیگر و در برخی موارد متمایز از يكديگر میداند. اگر اراده نیرويي عقلانی بحساب آید، با عقل عملی یکی است اما اگر نوعی انگیزۀ درونی در نظر گرفته شود، با عقل عملی تفاوت پیدا میکند و عقل عملی بر آن تأثیر میگذارد. همانطور که گفته شد، ادراکات عقل عملی از نوع ادراکات پیشینی و ناظر به هنجارها و بایدها و نبایدها یا بعبارت دیگر، ناظر به اخلاق است. بهمين دليل با قضایای اخلاقیيي مواجهیم که هم پیشینی و هم ترکیبیند و همانگونه که در عقل نظری مقولات را بعنوان عناصر پیشینی در نظر گرفتیم، در اینجا نیز باید بدنبال عناصر پیشینی برای معارف اخلاقی باشیم (جمعي از نويسندگان، 1370: 297ـ295؛ فروغي، 1390: 504ـ498).
5. فلسفة اخلاق کانت
کانت با طرح عقل عملی و نوع ادراکاتی که در عقل عملی وجود دارد و تمایز نهادن میان عقل عملی و عقل نظری، فلسفة اخلاق خود را پیریزی كرده است. او بر این باور است که فقط «ارادة نیک» (Good Will) بصورت مطلق و فارغ از هر قید و شرطی، خیر است، زیرا هر چیزی ازجمله ثروت، شجاعت، استعداد ذهنی، میتواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد اما ممکن نیست که ارادة نیک در هیچ وضعیتی بد یا شر شود.
حال سؤال اینست که ملاک نیکبودن اراده چیست؟ کانت در جواب این پرسش مفهوم «تکلیف» را مطرح كرده و میگوید ارادهيی که برای انجام دادن تکلیف عمل کند، ارادة نیک است. او در اينجا میان اعمالی که مطابق با تکلیف انجام میشوند و اعمالی که برای ادای تکلیف انجام میشوند، تفاوت قائل میشود؛ مثلاً اگر کاسبی گرانفروشی نکند، عمل او مطابق با تکلیف است اما لزوماً برای ادای تکلیف نیست و شاید بدليل احتیاط و ملاحظهکاری باشد. بهمين دليل فقط عملی که برای ادای تکلیف باشد، عمل اخلاقی است.
کانت برای ایضاح بیشتر مفهوم تکلیف، احساس احترام به قانون را مطرح كرده و میگوید «تکلیف، لزوم عمل کردن ناشی از احترام به قانون است». منظور او از قانون، کلیت مطلق آن است؛ یعنی، عملی برای ادای تکلیف است که بخاطر احترام به قانون باشد. قوانین اخلاقی، کلی هستند و ارادهيی که به آنها تعلق میگیرد، زماني میتواند نیک باشد که ما وقتی آن اراده را اعمال میکنیم، بتوانیم آن قواعد و اصول اخلاقی را بعنوان قانوني کلی تجویز نماييم.
کانت در اينجا اصطلاح «امر مطلق» را بكار ميبرد و در توضیح آن میگوید: «فقط یک امر مطلق وجود دارد و آن اینست که فقط بر طبق قاعدهيی عمل کن که بوسیلة آن بتوانی اراده کنی که آن قاعده، یک قانون کلی و عمومی بشود». او بر اين باور است كه باید یک غایت مطلق وجود داشته باشد که اراده با توجه به آن غایت، به امر مطلق نائل آید و آن غایت کلی اینست که موجود عاقل بعنوان غایت فینفسه لحاظ شود نه بعنوان وسیله؛ یعنی، «طوری رفتار کن که انسانیت، خواه در شخص خودت یا در دیگران غایت رفتار باشد نه وسیله (kant, 1972: 59-66؛ كاپلستون، 1393: 331ـ322).
6. اصول موضوعة عقل عملی یا علم اخلاق
همانطور که گذشت، کانت سه مسئلة آزادی، جاودانگی نفس و خدا را در حيطة عقل نظری مورد تحلیل و بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که چون این امور شیء فینفسه یا ناپدیدار هستند، نمیتوان آنها را با عقل نظري اثبات نمود (كانت، 1370: 209ـ179). اما او با مطرح کردن عقل عملی و فلسفة اخلاق، این سه مسئله را بعنوان اصول موضوعه عقل عملی و فلسفة اخلاق پذيرفته است؛ یعنی اگرچه نمیتوان آزادی، جاودانگی نفس و خدا را بعنوان عناصر پیشینی عقل نظری یا بعنوان مسائل عقل نظری اثبات کرد اما میتوان آنها را بعنوان عناصر پیشینی عقل عملی مطرح نمود. قبل از توضیح این سه مفهوم، لازم است که مفهوم «خیر اعلی» (Summum Bonum) که از مفاهیم محوری عقل عملی کانت است، توضیح داده شود (كاپلستون، 1393: 341).
6ـ1. خیر اعلی
يكي از مفاهيم محوری در مباحث عقل عملی از ديدگاه کانت، مفهوم «خیر اعلی» است. برای تبیین جاودانگی نفس و اثبات وجود خدا، لازم است ابتدا این مفهوم را توضیح دهیم. عقل از جنبة عملی خود بدنبال یک تمامیت لابشرط است که متعلَّق اراده قرار میگیرد و به آن «خیر اعلی» گفته میشود. اگر خیر اعلی را همان خیر کامل (Perfect Good) در نظر بگیریم، دارای دو عنصر فضیلت (خیر اخلاقی) و سعادت (خیر حسی) خواهد بود. این قضیه که خیر کامل دارای دو عنصر فضیلت و سعادت است، با تحلیل بدست نمیآید، زيرا شخصی که در پی سعادت است، با تحلیل مفهوم سعادت به فضیلت نمیرسد و شخص صاحب فضیلت، با تحلیل مفهوم صاحبفضیلتبودن نمیتواند بفهمد که سعادتمند است. اگرچه این قضیه ترکیبی است اما پیشینی نيز هست؛ یعنی رابطة میان فضیلت و سعادت ضروری است و ما تصدیق داریم که فضیلت، سعادت را ایجاد میکند. بهمين دليل میتوان گفت که اگرچه شواهد تجربی، ضرورت میان فضیلت و سعادت را تأیید نمیکند اما عقل عملی این ضرورت را اقتضا میکند. پس میتوان گفت خیر اعلی، امکان دارد و دارای دو عنصر فضیلت و سعادت است که رابطة ضروری میان ایندو برقرار است و فضیلت ـ بیواسطه یا باواسطه ـ سعادت را بدنبال دارد (كاپلستون، 1393: 344ـ342؛ محمودي، 1384: 121).
6ـ2. آزادی
بر اساس ديدگاه كانت دربارة امر مطلق، همة موجودات باید بنحوی عمل کنند که بتوانند اراده نمايند آن قواعد، بعنوان قوانین کلی تجویز شوند. پس میتوان گفت امر مطلق، نوعي تعهد و الزام ایجاب میکند و این الزام، با تحلیل مفهوم اراده (موضوع امر مطلق) بدست نمیآید و نمیتوانیم امر مطلق را قضیهيي تحلیلی بدانیم، بلکه بهاعتقاد او، امر مطلق یک قضیة پیشینی ترکیبی عملی است. در واقع کانت با این پرسش مواجه میشود که چگونه این قضیة پیشینی ترکیبی عملی، امکان تحقق دارد؟ با توجه به اینکه این قضیه، تحلیلی نیست و محمول را نمیتوان بهصرف تحلیل موضوع بدست آورد، باید بدنبال یک حد وسط باشیم که محمول را به موضوع مرتبط میکند. او معتقد است این حد وسط مفهوم «آزادی» است و امكان انجام عمل اخلاقي برای ادای تکلیف، فقط ذيل مفهوم آزادی وجود دارد. تعهد و الزامي که از امر مطلق حاصل ميشود، مستلزم آزادی یعنی اختیار در عمل یا عدم عمل به قانون است. درواقع میتوان گفت تکلیف و آزادی دو مفهوم متضایفند و همینکه ما از تکلیف سخن میگوییم، اختیار و آزادی را مفروض گرفتهایم.
کانت با بیانی دیگر نيز آزادی و اختیار را اثبات میکند. او میگوید زمانيکه انسان به اعمال گذشتۀ خودش که مخالف با قوانین اخلاقی بوده، توجه میکند، سعی میکند آنها را به عوامل علّی نسبت دهد و آنها را جبری محسوب نمايد اما احساس گناه و تقصیر از گناهان گذشته باقی میماند و همین امر نشان میدهد که آزادی و اختیار وجود دارد (كاپلستون، 1393: 342ـ341).
6ـ3. جاودانگی نفس
اگرچه کانت به اين نتيجه رسيد كه در حوزة عقل نظری نميتوان وجود نفس، جاودانگی نفس و دیگر صفات آن را اثبات نمود، ولی او كوشيد تا آنها را در حيطة عقل عملی اثبات نمايد. وي معتقد است قانون اخلاقی، حکم به تحصيل برترین خیر ميكند که یک آرمان (ایدئال) است و همچنين متعلق ضروری اراده ميباشد. برترین خیر داراي دو مؤلفة فضیلت (خیر اخلاقی) و سعادت (خیر حسی) است. انسان (فاعل اخلاقی) فقط میتواند با مؤلفه فضیلت سروکار داشته باشد. فضیلت هماهنگ با برترین خیر، فضیلت تام یا قداست است؛ یعنی مطابقت كامل میان اراده و قانون اخلاقی. اما این قداست یا فضیلت تام، امري است که هيچيك از انسانها، در هيچ زمان و مكاني از اين جهان محسوس نمیتواند به آن برسد. بنابرين، اگر هیچ انساني در هیچ زماني نمیتواند به این فضیلت برسد، لازم میآید که فضیلت بصورت یک سیر ترقی بیپایان و نامحدود بسمت کمال مطلوب تحقق یابد و این سیر نامحدود فقط با فرض تشخص و وجود همان وجود عاقل ممکن است، که آن را جاودانگی نفس مینامند. بنظر کانت با این استدلال، هم میتوان وجود نفس و هم جاودانگی آن را اثبات کرد (kant, 1952: 344؛ كاپلستون، 1393: 345ـ344).
6ـ4. خدا
کانت با استفاده از مفهوم سعادت، خدا را بعنوان یک اصل موضوع در عقل عملی اثبات میکند. به اعتقاد او، سعادت «حالت موجود عاقلی است در عالم که در مجموع وجود او همهچیز برحسب میل و ارادة او انجام میگیرد». پس میتوان سعادت را سازگاری طبیعت مادی و ارادة انسان دانست. اما از آنجاكه انسان پروردگار جهان نیست (بلكه خود از مخلوقات اين جهان است) نميتواند جهان را بگونهيی بسازد که میان فضیلت و سعادت رابطهيي ضروری برقرار شود. بهمين دليل، از اینکه یک رابطة ضروری و پیشینی میان فضیلت و سعادت برقرار است و سعادت در پی فضیلت و متناسب با آن است، لازم میآید که «یک علتی را برای کل طبیعت فرض کنیم که متمایز از طبیعت و حاوی مبنای این رابطه یعنی سازگاری و ائتلاف دقیق بین سعادت و فضیلت باشد». در نتیجه میتوان خدا را بعنوان شرط رابطة ضروری میان فضیلت و سعادت، بعنوان اصل موضوع اثبات کرد. این علت که بعنوان خدا اثبات گرديد، از آن حیث که علم به همه چيز و ازجمله حالات درونی انسان دارد، عالم مطلق است و از آن حیث که جهانی را آفریده که در آن فضیلت و سعادت متناسب با یکدیگرند، قادر مطلق است (كاپلستون، 1393: 346ـ345).
7. مقايسه و تطبیق نظریة فطرت مطهری با عقل عملی کانت
با توجه به مباحث قبل اگر بخواهیم مقایسهيي کلی میان نظریة فطرت مطهری و نظریة معرفتشناختی کانت انجام دهیم، بايد بگوييم فطرت شناخت مطهری متناظر با عقل نظری کانت و فطرت گرايش مطهری متناظر با عقل عملی کانت میباشد. مطهری در فطرت شناخت تقریباً همان نظریة مبناگروی را مطرح میکند و در مواردي متعدد دیدگاه کانت در عقل نظری را نقد ميكند. اما دقت و تأمل در فطرت گرايش مطهری و عقل عملی کانت، مشخص میکند که این دو دیدگاه در مواردي نيز دارای قرابت هستند که در ادامه به آنها اشاره میشود.
1) مطهری در قسمت فطرت گرایش، پس از آنکه پنج گرایش (پیجویی حقیقت، گرايش به خير و فضيلت، گرايش به جمال و زيبايى، گرايش به خلاقیت و ابداع و گرایش به عشق و پرستش) را توضیح میدهد، بر این نکته تأکید میکند که تمامی این گرایشهای فطری را میتوان به یک گرایش فطری، یعنی «كمال لايتناهى خواستن» تحویل برد و این کمال لایتناهی دارای همة کمالات است.
کانت نیز در عقل عملی به مفهوم «خیر اعلی» اشاره ميكند و در توضیح آن میگوید؛ عقل از جنبة عملی خود بدنبال یک تمامیت لابشرط است که به آن خیر اعلی گفته میشود و این خیر اعلی دارای دو عنصر فضیلت و سعادت است که از این جهت خیر اعلی همان خیر کامل است.
همانطور که مشاهده میشود، فطرتِ گرایش، کمال لایتناهی را طلب میکند که دارای همة کمالات است و اراده و عقل عملی نيز یک تمامیت لابشرط را طلب میکند که خیر کامل و شامل فضیلت و سعادت است. بهمين دليل میتوان گفت، کمال لایتناهی خواستن فطرتِ گرایش از دیدگاه مطهری و خیر اعلی یعنی طلبِ یک تمامیت لابشرط توسط اراده از دیدگاه کانت، كاملاً با یکدیگر شباهت دارند.
2) در مسئلة معاد و جاودانگی نفس، مطهری چنین استدلال میکند که هر میل و گرایش اصیلی، دلیل بر وجود یک کمال است و آن استعداد (ميل و گرايش) بسوی آن (كمال) گرایش دارد. میل به بقا و جاودانگی نیز گرايشي اصیل است که دلیل بر وجود استعداد بقا و جاودانگی برای انسان است. به بیان دیگر، میتوان گفت یکی از جنبههای کمال لایتناهی خواستن، گرایش به بقا و جاودانگی است و این جاودانگی در این جهان میسر نیست پس ناگزیر انسان در جهان دیگری بقا و جاودانگی خواهد داشت.
کانت نیز در باب اثبات نفس و جاودانگی آن، با مطرح کردن خیر اعلی سعی میکند نفس را اثبات نماید. او خیر اعلی را همان خیر کامل و داری عناصر فضیلت و سعادت میداند و چون فضیلت تام، کمالی است که هیچ انسانی در عالم محسوس در هیچ لحظه از وجود خود نمیتواند به آن برسد، اگر هیچ بشری در هیچ لحظهيی نمیتواند به این فضیلت برسد؛ لازم میآید که سیر انسان برای نیل به این کمال، نامحدود و نامتناهی باشد که این امر مستلزم فرض وجود بیپایان نفس است. از اينرو جاودانگی نفس اثبات میشود.
همانگونه که از مطالب فوق برمیآید، مطهری و کانت سعي كردهاند با استفادة حداقلي از مباحث نظري، به اثبات جاودانگي نفس بپردازند. مطهری با استفاده از اصليترين گرایشهای فطری یعنی گرایش به کمال لایتناهی و گرایش به بقا، جاودانگی نفس را اثبات میکند و کانت نیز با استفاده از اصل محوری عقل عملی یعنی خیر اعلی و طلب نامحدود فضیلت توسط انسان، جاودانگی نفس را اثبات مینمايد.
3) در بحث اثبات وجود خدا، مطهری خداجویی و پرستش را بعنوان گرایشي فطری مطرح میکند و ازآنجا که هر گرایش فطری اصیل، حتماً استعدادی است که بسمت متعلَّق خود در حرکت است، پس خدا وجود دارد. با بیاني نزدیک به همین تقریر، میتوان گفت تمام گرایشهای فطری به گرایش فطری و محوری «کمال لایتناهی خواستن» برمیگردند و انسان دارای این گرایش فطری است و کمال لایتناهی یعنی خدا را طلب میکند؛ پس خدا وجود دارد. از طرفي، کانت نیز در باب اثبات وجود خدا با تحلیل اصل خیر اعلی به فضیلت و سعادت و رابطة ضروری و پیشینی آنها، استدلال میکند که بايد خدا وجود داشته باشد تا رابطة میان فضیلت و سعادت را ضروری نمايد.
مطهری و کانت در مسئلة اثبات وجود خدا نيز صرفاً از طریق نظری استدلال نکردهاند، بلكه مطهری بر اساس گرایش فطری و محوری، خدا را اثبات ميكند و کانت نيز بر اساس عقل عملی و اصل خیر اعلی.
4) مطهری اخلاق و فعل اخلاقی را از مقولة گرایش فطری پرستش تلقي ميكند. بعبارت ديگر، او حوزة اخلاق را داخل در گرایشهای فطری میداند، نه شناختهای فطری یا عقل نظری. کانت نیز حوزة اخلاق را عقل عملی قلمداد ميكند و به بیانی دیگر، میتوان گفت او عقل عملی و فلسفة اخلاق را یکی دانسته و بحث از فلسفة اخلاق و اصول موضوعة آن را فقط مختص به عقل عملی ميشمارد.
اگر با تسامح، شناخت فطری همسان با عقل نظری و گرایش فطری همسان با عقل عملی در نظر گرفته شود، میتوان گفت مطهری و کانت هر دو اخلاق را در حوزة عقل عملی میدانند.
جمعبندي و نتیجهگيري
مطهری با تقسیم فطرت به «فطرت شناخت» و «فطرت گرایش»، به تقریر نظریة فطرت میپردازد. وی مفاهیم فطرت شناخت را مفاهیمی میداند که از لحاظ پيدا شدن براى ذهن، مؤخر از محسوسات خارجي میباشند ولى از لحاظ منطقى «بديهى اوّلى» هستند. اما هستة اصلی نظریة فطرت وی، به فطرت گرایش و مصادیق آن مربوط است که او پنج گرایش را بعنوان مصادیق آن برمیشمارد: پیجویی حقیقت، گرايش به خير و فضيلت، گرايش به جمال و زيبايى، گرايش به خلاقیت و ابداع و گرایش به عشق و پرستش. مطهری پس از تحلیل و بررسی این گرایشها، بیان میکند که تمامی این گرایشهای فطری را میتوان به یک گرایش فطری یعنی كمال لايتناهى خواستن، تحویل برد و این کمال لایتناهی دارای همة کمالات است. بررسی آثار وی نشان ميدهد که مباحث اثبات وجود خدا، اثبات معاد، جاودانگی نفس و فلسفة اخلاق نيز بر اساس این گرایش فطری و محوری قابل اثبات و تبیین هستند.
کانت با انتقاد از مابعدالطبیعه و نفی امکان اثبات مفاهيمِ آزادی، جاودانگی نفس و خدا در حوزة عقل نظری و مطرحکردن نوع سومی از گزارهها علاوه بر گزارههای تحلیلی پیشینی و ترکیبی پسینی، یعنی گزارههای ترکیبی پیشینی، سعی میکند سه مبحث آزادی، جاودانگی نفس و خدا را در عقل عملی اثبات و تبیین نماید. وی با مطرح کردن فلسفة اخلاق خود و اصل خیر اعلی نشان میدهد که این سه مسئله، اصول موضوعة عقل عملی و فلسفة اخلاق هستند.
مقایسۀ نظریة فطرت مطهری و عقل عملی کانت نشان میدهد که وجوه مشترکی را میتوان در تفکر این دو اندیشمند يافت. کمال لایتناهی خواستن فطرتِ گرایش از دیدگاه مطهری و خیر اعلی یعنی طلبِ یک تمامیت لابشرط توسط اراده از دیدگاه کانت، كاملاً به یکدیگر شباهت دارند. مطهری با استفاده از اصل محوری گرایشهای فطری یعنی گرایش به کمال لایتناهی و گرایش به بقا، جاودانگی نفس را اثبات میکند و کانت نیز با استفاده از اصل محوری عقل عملی یعنی خیر اعلی و طلب نامحدود فضیلت توسط انسان، جاودانگی نفس را اثبات مينمايد. در بحث اثبات وجود خدا، مطهری با استفاده از گرایشهای فطری و گرایش فطری محوری و کانت بر اساس عقل عملی و اصل خیر اعلی، وجود خدا را اثبات کردهاند. در مورد فلسفة اخلاق نيز میتوان گفت مطهری و کانت هر دو، اخلاق را در حوزة عقل عملی دانستهاند.
اين پژوهش برخلاف ديگر پژوهشها كه به اختلاف نظر مطهري و كانت پرداختهاند، به اشتراكات آنها پرداخته و اميد است كه اين تطبيق و بيان مشابهتها، نقطة عزيمتي براي دستیابی به روزنهها و راهحلهای فلسفي براي برخي معضلات و مسائل فلسفي باشد.
منابع
ابنسینا (1375) الاشارات و التنبيهات، همراه شرح خواجه نصيرالدين طوسى، قم: البلاغة.
ابنعربي (بيتا) الفتوحات المكية، بيروت: دار احياء التراث العربي.
اميد، مسعود (1387) «بازخوانی نقد معرفتشناسی کانت از دیدگاه استاد مطهری»، ذهن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شمارة پياپي 34 و 35، ص34ـ21.
پاپکین، ریچارد (1391) کلیات فلسفه، ترجمة جلالالدین مجتبوی، تهران: حکمت.
تقيان ورزنه، رضا (1388) «انقلاب کپرنیکی کانت از دیدگاه شهید مطهری»، ذهن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شمارة پياپي 36 و 37، ص110ـ85.
جمعي از نويسندگان (1370) فلسفه يا پژوهش حقيقت، ترجمة سيدجلالالدين مجتبوي، تهران: حكمت.
چيتيك، ويليام (1390) عوالم خيال؛ ابنعربى و مسئله اختلاف اديان، ترجمة قاسم كاكايي، تهران: هرمس.
حسينزاده يزدي، مهدي؛ حسيني روحاني، حميده سادات (1392) «مقایسة مبانی انسانشناختی علوم اجتماعی از دیدگاه شهید مطهری و کانت»، نظريههاى اجتماعى متفكران مسلمان، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، شمارة5، ص106 ـ 79.
رحيمي، رضا؛ زنگنه تبار، سجاد (1396) «تبیین دو عنصر دین و اخلاق از منظر کانت و شهید مطهری»، مطالعات ادبيات، عرفان و فلسفه، مرکز توسعه آموزشهای نوین ایران، شمارة4، ص155ـ137.
سهروردي (1375) مجموع مصنفات شيخ اشراق، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
شاه آبادي، محمدعلي (1360) رشحات البحار (الانسان و الفطرة)، تهران: نهضت زنان مسلمان.
طباطبايى، سيدمحمدحسين (1387) اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: بوستان كتاب.
فارابي (1408) المنطقيات، قم: كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
فروغي، محمدعلي (1390) سير حكمت در اروپا، تهران: زوار.
كاپلستون، چارلز (1393) تاريخ فلسفه، ج6، ترجمة اسماعيل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران: علمي و فرهنگي.
كانت، ايمانوئل (1370) تمهيدات، ترجمه غلامعلي حداد عادل، تهران: مركز نشر دانشگاهي.
محمودي، سيدعلي (1384) فلسفه سياسى كانت، تهران: نگاه معاصر.
مطهري، مرتضي (1391) يادداشتها، تهران: صدرا.
ـ ـ ـ ـ ـ (1392) مجموعه آثار، تهران: صدرا.
ملاصدرا (1389) تفسير القرآن الكريم، ج2، تصحيح و تحقيق محسن بيدارفر، تهران: بنياد حكمت اسلامي صدرا.
موسوي خميني، روحالله (1369) سر الصلوة، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
هارتناك، يوستوس (1394) نظريه معرفت در فلسفه كانت، ترجمه غلامعلي حداد عادل، تهران: هرمس.
هوشنگي، حسين و ديگران (1396) «تحليل انتقادي از دو استدلال مطهري بر جاودانگي انسان»، پژوهشنامه فلسفه دين، دانشگاه امام صادق (ع)، سال15، شمارة1، پیاپی 29، ص229ـ213.
Kant, I. (1952). The Critique of Practical Reason. trans. by Abbott, T,K: pp. 298-360, In: Great Book of Western Word. Eds, Hutchins, R.Mchicago …, Encyclopedia Britannica INC, vol 42.
ـ ـ ـ ـ ـ (1972). Groundwork of Metaphysic, trans by paton, H.J. PP. 53-123. In: The Moral Law, Hutchinson University Library.
شماره 110/ زمستان 1401/ صفحات 110 ـ 97