Specific Names Used for "Wind" in Rumi's Masnavi Ma'anavi
Subject Areas : Analysis of order textsFarshad Eskandari Sharafi 1 , Hossein Sahragard 2
1 - M.A. of Persian Language and Literature, Persian Language and Literature Department, Faculty of Literature and Human Sciences, Razi University, Kermanshah, Iran.
2 - Ph.d of Persian Language and Literature, Arak University, Arak, Iran.
Keywords: Masnavi Ma'anavi, Rumi, special names of "Wind", semantic maps and functions,
Abstract :
Masnavi Manavi, as the most prominent mystical poetry work of Persian literature and among the most significant works of the Iraqi Style Period, has many Arabic words. The high frequency of Arabic words in this work suggests that the use of Arabic words is a stylistic component of Rumi's poetic language in Masnavi. Rumi, being aware of the semantic capacities of Arabic words, has used them to create and express various mystical and moral meanings, compensating for the lack of Persian equivalents for conveying his various and lofty ideas. "Wind" is one of the words of Masnavi, which has gained a high frequency through Rumi's special view of the elements of nature and their maximum use in creating mystical and moral meanings, and several specific names have been used for it. This study, by applying a descriptive-analytical method and using library sources, has explored the specific names of "Wind" in the six books of Masnavi Manavi. The results reveal that Rumi used 7 specific names for "Wind" in Masnavi, all of which being derived from Arabic. In terms of frequency, these names include Saba (18 times), "Sarsar" (12 times), "Nasim" (8 times), "Samum" (7 times), "Reeh" (6 times), "Dabour" (5 times) and Shamal (3 times). Each of these specific names of "Wind" in Masnavi has several secondary meanings, among which Saba with 13 and Shamal with 2 secondary meanings, have the most and the least semantic maps and functions in Masnavi.
استعلامی، محمد. (1387). متن و شرح مثنوی مولانا، ج 1؛ 2؛ 3؛ 4 و 6، چاپ نهم، تهران: سخن.
انوری، حسن. (1390). فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، چاپ هفتم، تهران: سخن.
بهار، محمدتقی. (1390). سبک شناسی (تاریخ تطور نثر فارسی)، ج 1، چاپ چهارم، تهران: زوار.
پورنامداریان، تقی. (1388). گمشدۀ لب دریا (تأملی در معنا و صورت شعر حافظ)، تهران: سخن.
حافظ، شمسالدین محمد. (1392). دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، چاپ پنجاه و دوم، تهران: صفی علیشاه.
دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامۀ دهخدا، ج 7؛ 8؛ 9؛ 10 و 14، چاپ دوم، تهران: دانشگاه تهران.
زرینکوب، عبدالحسین. (1390). سرّ نی، نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج 1، چاپ سیزدهم، تهران: علمی.
زمانی، کریم. (1391). شرح جامع مثنوی معنوی، ج 4، چاپ بیست و دوم، تهران: اطلاعات.
ـــــــــــ. (1391). شرح جامع مثنوی معنوی، ج 5، چاپ بیستم، تهران: اطلاعات.
ـــــــــــ. (1392). شرح جامع مثنوی معنوی، ج 1، چاپ چهل و دوم، تهران: اطلاعات.
ـــــــــــ. (1392). شرح جامع مثنوی معنوی، ج 2، چاپ سی و دوم، تهران: اطلاعات.
ـــــــــــ. (1392). شرح جامع مثنوی معنوی، ج 3، چاپ بیست و چهارم، تهران: اطلاعات.
ـــــــــــ. (1392). شرح جامع مثنوی معنوی، ج 6، چاپ بیست و یکم، تهران: اطلاعات.
شمیسا، سیروس. (1391). سبکشناسی شعر، ویراست 2، چاپ پنجم، تهران: میترا.
شهیدی، سید جعفر. (1386). شرح مثنوی، ج 8، چاپ چهارم، تهران: علمی و فرهنگی.
غلامرضایی، محمد. (1377). سبکشناسی شعر فارسی از رودکی تا شاملو، چاپ اول، تهران: جامی.
گوهرین، سید صادق. (1382). شرح اصطلاحات تصوف، جلد 7، تهران: زوار.
معین، محمد. (1388). فرهنگ فارسی، ج 2، چاپ بیست و پنجم، تهران: امیرکبیر.
مولوی، جلالالدین محمد بن محمد. (1376). مثنوی معنوی، تصحیح و پیشگفتار عبدالکریم سروش، 2 ج، چاپ دوم، تهران: علمی و فرهنگی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (1387). غزلیات شمس تبریز، مقدمه، گزینش و تفسیر محمدرضا شفیعی کدکنی، ج 1، چاپ چهارم، تهران: سخن.
نیکلسون، رینولد الین. (1389). شرح مثنوی مولوی، ترجمه و تعلیق: حسن لاهوتی، ج 3، چاپ چهارم، تهران: علمی و فرهنگی.
سال پنجم ، شماره 2 ، پیاپی 15 تابستان 1401
ISSN : 2783-4166
اسمهای خاص «باد» در مثنوی معنوی
فرشاد اسکندری شرفی1، حسین صحراگرد2
تاریخ دریافت : 05/09/1400 تاریخ پذیرش نهایی :09/11/1400
نوع مقاله: پژوهشی
(از ص 42 تا 65 )
20.1001.1.27834166.1401.5.2.4.0
چکیده
مثنوی معنوی بهعنوان برجستهترین منظومۀ عرفانی ادب پارسی و یکی از آثار شاخص دورۀ سبک عراقی، واژگان عربی فراوان دارد. بسامد بالای لغات تازی در این اثر بهگونهای است که باید آن را از مختصات سبکی و مؤلفههای زبان شعری مولانا در مثنوی دانست. مولانا با شناختی که از ظرفیتهای معنایی واژگان عربی دارد، از آنها برای خلق و بیان معانی عرفانی و اخلاقی متعدد بهرۀ بسیار جسته و بدین طریق کمبود واژههای فارسی در زمینۀ بیان اندیشههای گوناگون و والای خود را جبران نموده است. «باد»، یکی از واژههای مثنوی است که از رهگذر نگاه خاص مولانا به عناصر طبیعت و استفاده حداکثری از آنها در آفرینش معانی عرفانی و اخلاقی، بسامد بالایی پیدا کرده و اسامی خاص متعددی نیز برای آن به کار رفته است. این پژوهش که شیوهای توصیفی- تحلیلی دارد و با استفاده از منابع کتابخانهای صورت میگیرد، اسمهای خاص باد در دفترهای ششگانۀ مثنوی معنوی را کاویده است. دستاورد پژوهش نشانگر این است که مولانا در مثنوی، برای باد، 7 اسم خاص را استفاده کرده که همگی مأخوذ از زبان عربی است. این اسمها بر حسب فراوانی بیشتر، مشتمل بر صبا (18 بار)، صَرصَر (12 بار)، نسیم (8 بار)، سَموم (7 بار)، ریح (6 بار)، دَبور (5 بار) و شَمال (3 بار) است. هر کدام از این اسامی خاص باد در مثنوی، معانی ثانوی متعدد دارند که از میان آنها صبا با 13 و شمال با 2 معنای ثانوی، دارای بیشترین و کمترین نقشها و کارکردهای معنایی در مثنوی هستند.
واژگان کلیدی: مثنوی معنوی، مولانا، اسامی خاص باد، نقشها و کارکردهای معنایی.
1. مقدمه
نفوذ و کاربرد واژگان عربی در شعر دورۀ سبک خراسانی، بهعنوان نخستین دوره و سبک شعر فارسی، اندک بوده و غالب سخنوران این دوره، میکوشیدهاند تا واژگان اصیل پارسی را در شعر خود استفاده کنند و لغات تازی کمتری به کار ببرند. آثار بازمانده از شاعران این دوره نشان میدهد که معمولاً لغات تازی که معادل فارسی نداشتهاند؛ یا لغاتی که به درد قوافی شعر میخورده؛ یا لغات کوتاه و فصیح عربی که در برابر آنها لغات طولانی و غیرفصیح فارسی بودهاست؛ به شعر پارسی قرنهای اولیه راه یافتهاست (نک: بهار، 1390: 1/ 286). با این حال هر چه از دورۀ شعر خراسانی فاصله میگیریم، شاهد نفوذ و رواج واژگان عربی بیشتری در شعر فارسی هستیم؛ تا جایی که یکی از مختصات زبانی شعر فارسی در سبک دورۀ عراقی، کاهش لغات اصیل پارسی و جایگزینی آنها با واژگان عربی است (نک: شمیسا، 1391: 246). این مشخصۀ زبانی در شعر شاعری چون مولانا، که از سرآمدان سبک عراقی است، نیز نمود و بسامد چشمگیر دارد. در زبان شعری مولانا، با همۀ کهنگیها، لغات و ترکیبات و عناصر عربی فراوان است و از این نظر، زبان او، ادامۀ زبان شاعرانی چون سنایی، انوری، نظامی و خاقانی است. در شعر مولانا بسیاری از واژههای عربی به کار رفتهاست که در شعر دو شاعر بزرگ این دوره، یعنی سعدی و حافظ، معمولاً دیده نمیشود (نک: غلامرضایی، 1377: 266). در مثنوی معنوی، زبان مولانا متأثر از صرف و نحو عربی است. کثرت لغات عربی و وفور نسبی امثال و تعبیرات مأخوذ از آنها همانند کثرت آیات و احادیث مورد استشهاد در مثنوی، خود از مختصات زبان مثنوی محسوب میشود (زرینکوب، 1390: 1/ 172). از جمله اصطلاحاتی که مولانا در مثنوی، اسمهای خاص عربی متنوعی برای آن به کار بردهاست، واژۀ «باد» است. در این پژوهش به بررسی اسمهای خاص باد در مثنوی که همگی برگرفته از زبان عربی است، میپردازیم.
1. 1. بیان مسأله و سؤالات تحقیق
شاعران بزرگ و معناآفرین ادب فارسی، دنیای ذهنی وسیع و بیکران و اندیشههای ژرف و متعالی داشتهاند. این دسته از سخنوران برای آنکه بتوانند همه یا بخش بیشتر تفکرات و برداشتهای عمیق و گستردۀ ذهنی خود را آشکار سازند و به دیگران عرضه دارند، ناچاراً میبایست از مفاهیم و واژگان زبان استفاده نمایند. بدیهی است که اندیشهها و ادراکات چنین گویندگانی مرز مشخص نداشته و بسیار فراتر از ظرفیتهای واژگانی زبان بوده و مفاهیم و مصطلاحات رایج در زبان نمیتوانسته همۀ آن اندیشهها و ادارکات را پوشش دهد. بنابراین این مسأله شاعران را بر آن داشته تا خلاقیت خود را به کار گیرند و به گسترش زبان، جهت رفع کمبود واژهها و اصطلاحات مورد نیاز خود، دست بزنند. این هنر شاعرانۀ شاعران بزرگ معمولاً به چند شکل نمود مییافتهاست. نخست اینکه از ظرفیت استثنایی ترکیبی بودن زبان فارسی بهره میگرفتهاند و با پیوند چند واژه و وند با هم، واژهای نوین میساختهاند. مولوی از این دست شاعران است و یکی از ویژگیهای بارز زبان شعر او، آفرینش لغات و ترکیبات متعدد تازه است. روش دیگری که شاعران برای توسعۀ زبان از آن بهره میبردهاند، معنابخشی ثانویه به واژههای زبان فارسی از طریق ابزارهای کارآمدی چون کنایه، مجاز، استعاره، رمز و نماد بوده است، به اینگونه که یک واژه افزون بر معنای معمولی خود، میتوانسته معانی کنایی، مجازی، استعاری، رمزی و نمادین گوناگون پیدا کند. این شگرد شاعرانه نیز در شعر مولانا بهوفور دیده میشود و شعر او گنجینهای از کنایات، مجازها، استعارات، رمزها و نمادهای زبانی است. در کنار این دو روش، وامگیری از واژگان زبانهای دیگر که با زبان فارسی تعامل فرهنگی گسترده داشتهاند، از جمله عربی، بهمنظور برطرف نمودن کاستیهایی که دایرۀ واژگان زبان فارسی برای بیان اندیشههای شاعران دارد، در زبان شعری گویندگان بزرگ، چون مولانا، نمود بسیار دارد. در شعر مولانا واژههایی از زبانهای دیگر چون ترکی و البته با بسامد خیلی بالاتر عربی یافت میشود که بارهای معنایی خاصی را به دوش میکشند. این واژهها از رهیافت خلاقیت و ابداع شاعرانۀ مولانا، افزون بر معنای رایج خود، دارای معانی کنایی، مجازی، استعاری، رمزی و نمادین شدهاند، به بیانی دیگر، بخشی از توسعۀ زبانی شعر مولانا، با تلفیق دو شیوۀ وامگیری واژهها از زبانهای دیگر و معنابخشی ثانویه با ابزار کنایه، مجاز، استعاره، رمز و نماد، به همان واژهها، انجام شدهاست. اسمهای خاص باد در مثنوی معنوی مشمول چنین قاعدهای است؛ زیرا تمامی این اسمها، وامواژههایی عربی است که البته پیش از مولانا به زبان فارسی راه پیدا کردهاند، اما از رهگذر طبع خلاق مولانا معانی ثانوی متعدد به خود گرفتهاند تا از این طریق گوشهای کوچک از دنیای ذهنی بیحد و مرز این شاعر را ظاهر سازند.
این پژوهش با روشی توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، در جهت بررسی معانی اسمهای خاص باد در مثنوی صورت میگیرد. بنابراین پرسشهایی که در این پژوهش به دنبال پاسخی برای آنها هستیم عبارتند از: 1. در مثنوی معنوی چه اسمهای خاصی برای باد به کار رفته و بسامد هر یک چه تعداد است؟ 2. کارکردهای معنایی هر کدام از اسمهای خاص باد در مثنوی معنوی، چیست و بسامد هر کدام از آنها چه تعداد است؟ 3. کارکردهای معنایی متعدد اسمهای خاص باد در مثنوی معنوی بیانگر چیست؟
1. 2. اهداف و ضرورت تحقیق
مثنوی معنوی شاهکاری بیبدیل در ادب فارسی و نیز ادبیات جهان به شمار میآید که دلپذیرترین موضوعات عرفانی و اخلاقی و تعلیمی در آن ارائه شدهاست و به همین سبب مخاطبان عام و خاص فراوان دارد. بیشک بهرهمندی از این اثر عظیم و فهم دقیق مفاهیم ژرف آن، در گرو آشنایی و اُنس با زبان ویژۀ سرایندۀ آن، یعنی مولاناست. در این اثر فوقالعاده ادبی، معانی واژهها، صرفاً آنچه که در زبان عادی به کار میرود، نیست؛ بلکه بر پایۀ هنرمندی حیرتانگیز مولانا در امر توسعۀ زبان، واژهها معانی متعدد به خود میگیرند. بدیهی است چنین پژوهشی که هدفش بررسی معانی گوناگون چند واژۀ مشخصِ به کار رفته در مثنوی است، از آن رو ضرورت دارد که منجر به فهم بهتر و دقیقتر ابیاتی که این واژهها در بطن آنها به کار رفته است، خواهدشد. در همین راستا مخاطب را از مراجعه به شروح گوناگون مثنوی جهت دستیابی به معانی این واژهها بینیاز میسازد و نیز صرفۀ زمانی دارد؛ زیرا گاهی مشاهده میشود که شروح گوناگون مثنوی برای واژهای خاص در بیتی خاص، معانی متفاوتی ارائه کردهاند که تطبیق این معانی با هم برای رسیدن به فهمی جامع از معنای آن واژه، مخاطب را سردرگم میکند و بسیار زمانبَر است. ضمن اینکه این پژوهش بستر و زمینهای خواهدبود برای انجام پژوهشهایی که بهصورت جزیینگرانه و دقیق معانی متعدد واژههای مثنوی را بررسی نمایند. ضرورت و هدف دیگر این پژوهش، اینکه، میتواند گواه روشنی بر خلاقیت مولانا در هنر واژهسازی و توسعۀ معانی واژهها با کنایی، مجازی، استعاری، رمزی و نمادین ساختن آنها باشد. ناگفته پیداست که مولانا در شعر خود از عناصر طبیعت در جهت مضمونپردازی و معناپروری، استفادۀ بسیار نمودهاست. عنصر باد از جملۀ این عناصر است که در مثنوی بازتاب بالایی دارد، تا جایی که مولانا حتی از اسمهای خاص باد نیز فروگذار نبوده و از ظرفیتهای گوناگون آنها برای القا و تفهیم مفاهیم و موضوعات مختلف، بهره بردهاست، بنابراین این پژوهش با بررسی و تحلیل کارکردهای معنایی اسمهای خاص باد در مثنوی، بهخوبی نقش عناصر طبیعت را در پرورش معانی شعری مثنوی نشان خواهدداد.
2. پیشینۀ تحقیق
بررسیهای انجام شده نشان میدهد که تا کنون تنها یک پژوهش عناوین و اسمهای اصطلاحی خاص در ادب پارسی را بررسی کردهاست: چرمگی عمرانی (1387)؛ به بررسی نامهای شاعرانۀ معشوق در غزلیات خاقانی، نظامی و سعدی دست زده و به این نتیجه رسیدهاست که وسعت بهرهگیری این سه شاعر از صورتهای خیالی که با نامگذاری معشوق ارتباط مستقیم دارد، به ترتیب بسامد: خاقانی (52 عنوان و لقب)، سعدی (42 عنوان و لقب) و نظامی (14 عنوان و لقب) است. میانگین بسامد عنوانهای معشوق در غزلیات سعدی بیشتر از خاقانی و نظامی است. بالاترین بسامد عنوانهای معشوق در غزلیات سعدی و خاقانی مربوط به «ماه» است که به ترتیب 31 و 10 بار تکرار شدهاست. عنوان «بت» نیز در غزلیات نظامی با 4 تکرار، بیشترین فراوانی را دارد. بدیهی است که پژوهش پیش رو بدیع و بیسابقه است.
3. بحث و یافتههای تحقیق
مطالعۀ مثنوی معنوی نشان میدهد که واژۀ باد در آن، دارای 7 اسم خاص است که تمام این واژهها عربی است. در ادامۀ پژوهش این اسمهای خاص، به ترتیب فراوانی بیشتر، بررسی میشود و در ذیل هر کدام علاوه بر ارائۀ معنای لغوی، بسامد و کارکردهای معنایی آن در مثنوی، نیز تبیین و تحلیل میشود.
3. 1. صبا
باد صبا که باد برین، باد پیش، باد مشرق و قبول نیز نامیدهمیشود و مخالف باد دَبور میباشد، بادی است که صبحگاهان از شمال شرقی میوزد و معمولاً خنک و لطیف است و نسیمی خوش دارد و سبب سرسبزی و خرمی میشود (دهخدا، 1377: 10/ 14838- 14839). صبا در ادب فارسی، چه ادب عرفانی و چه ادب غنایی، دلنشینترین و محبوبترین باد است (گوهرین، 1382: 7/ 92). مولانا در مثنوی 18 بار از صبا استفاده کرده و از آن بیش از دیگر اسمهای خاص باد، در خلق معانی عرفانی و اخلاقی بهره جستهاست. در ذیل، کارکردهای معنایی 13 گانۀ صبا در مثنوی آمدهاست.
3. 1. 1. مایۀ لطف الهی
در مثنوی باد صبا بیشتر از هر معنی دیگر، مایۀ لطف و احسان الهی است. مولانا، در ضمن اشاراتی به قصۀ قوم سبا، 3 بار از باد صبا بهعنوان مایۀ لطف الهی یاد کرده که نقطۀ مقابل وبا (قهر الهی) است:
قهر و لطفی، چون صبا و چون وَبا |
| آن یکی آهنربا، وین کهربا | |
یادم آمد قصۀ اهلِ سَبا |
| کز دَمِ احمق صباشان شد وبا | |
چون ز حد بردند اصحاب سَبا |
| که: به پیش ما وبا به از صبا |
نیز به باور مولانا بادهای مختلف طبیعت، تماماً بنا به مشیت الهی میوزند و در این میان، مشیت و حکمت الهی ایجاب میکند که صبا مایۀ لطف و احسان الهی باشد (نک: زمانی، 1390: 4/ 59).
این شمال و این صبا و این دَبور |
| کِی بود از لطف و از اِنعامْ دور |
3. 1. 2. موجب سرسبزی و طراوت و حیات گلها و گیاهان
صبا همواره در شعر فارسی تصویر و جایگاهی مثبت و ستودنی دارد. در کلام پارسیگویان بسیاری، از این باد طبیعتآرا که به گلها و گیاهان جان و طراواتی تازه میبخشد، به نیکی یاد شدهاست. خود مولانا در غزلیات شمس، به این تصور مثبت از باد صبا، اشاره کردهاست:
سمنی نخندد شجری نرقصد |
| چمنی نبوید، چو صبا نباشد |
مولانا در مثنوی نیز، با الهام از این نقش صبا، میگوید: همانطور که باد صبا گلها و گیاهان را تازه و با طراوات میکند، پیام حیاتبخش سلیمان نبی (ع) نیز بر لالهزار قلب مشتاقان حقیقت وزیدن گرفت و همۀ آنان را زنده کرد (نک: زمانی، 1390: 4/ 266).
قصّه گویم از سَبا مشتاقوار |
| چون صبا آمد به سوی لالهزار |
3. 1. 3. مایۀ فراوانی نعمت
در مثنوی معنوی، گاهی باد صبا علاوه بر اینکه زمینهساز طراوات و سرسبزی است، موجب باروری محصولات زراعی و فراوانی نعمت نیز میباشد (نک: زمانی، 1390: 4/ 916).
خوشهها در موج از بادِ صبا |
| پُر بیابان، سبزتر از گَندَنا |
3. 1. 4. پیک میان عاشق و معشوق
در ابیات بیشماری از ادب فارسی، باد صبا با معشوق که از نظر عاشق مظهر لطف و زیبایی است، ارتباط نزدیک دارد و پیک میان عاشق و معشوق است (پورنامداریان، 1388: 375).
یار من چون بخرامد به تماشای چمن |
| برسانش زِ من ای پیک صبا پیغامی |
پیکی و پیامگزاری صبا میان عاشق و معشوق، در مثنوی نیز انعکاس یافتهاست:
ور صبا را پیک کردی در وفا |
| از غباری تیره گشتی آن صبا |
3. 1. 5. مایه روح و آسایش
بر اساس بیت زیر، باد صبایی که رایحۀ یار را میآورد، جانبخش، مایۀ روح و آسایش است (نک: زمانی، 1392: 3/ 976).
عُدْت یا عیدی اِلَیْنا مَرْحبا |
| نِعْمَ ما رَوَّحْتَ یا ریحَ الصَّبا |
3. 1. 6. اندیشۀ عالی و نورانی
مولانا اندیشههای عالی و نورانی را همانند باد صبا میداند که از مشرق روح و ذهن میوزند و مخالف با اندیشههای ظلمانیِ دَبورگونه است (نک: استعلامی، 1387: 4/ 366).
زآن شناسی باد را، گر آن صباست |
| یا دَبور است، این بیانِ آن خفاست |
فکر کآن از مشرق آید، آن صباست |
| وآن که از مغرب، دَبورِ باوَباست |
3. 1. 7. حامل بوی خوش معشوق
یکی از کارکردهای رایج صبا در ادب فارسی این است که حامل بوی خوش معشوق برای عاشق میباشد. این نقش صبا هم در شعر عاشقانه و هم در شعر عارفانه نمود فراوان دارد:
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری |
| به یادگار بمانی که بوی او داری |
مولانا، در بیتی از مثنوی، از زبان پیامبر (ص) نقل میکند:
که محمّد گفت: بر دستِ صبا |
| از یَمن میآیدم بویِ خدا |
3. 1. 8. درگاه الهی و تجلی حضرت حق
مولانا معتقد است کسی که خواهان درگاه الهی میباشد، همانند پشهای در مقابل باد صباست؛ یعنی هر گاه حضرت حق تجلی فرمایند وجود سالک طالب چون پشهای در معرض باد، محو و فانی میشود (نک: زمانی، 1392: 3/ 1184).
بانگ زد آن شه که: «ای باد صبا |
| پشّه افغان کرد از ظلمت، بیا |
3. 1. 9. فرخندگی و مبارکقدمی و حیاتبخشی
در دیدگاه مولانا، خداوند بر اساس مشیت و ارادۀ خود برخی بادها را مایۀ قهر و کشنده و برخی دیگر چون صبا را خوشقدم و فرخنده و موجب حیات قرار میدهد (نک: زمانی، 1390: 4/ 58).
میکند یک باد را زهرِ سَموم |
| مر صبا را میکُنَد خُرَّم قُدوم |
3. 1. 10. سادگی و یکدست بودن و ملایمت
مولانا خم سادگی و صفای حضرت عیسی (ع) را مانند باد صبا، ساده و یکدست و ملایم میداند؛ زیرا لباسهای گوناگون آدمیان که به رنگهای دنیوی آغشته بوده، در این خم، رنگهای عارضی و دنیوی و اختلافات خود را از دست داده و به سادگی و صفا درآمدهاند (نک: زمانی، 1392: 1/ 191؛ استعلامی، 1387: 1/ 321).
جامۀ صد رنگ از آن خُمِّ صفا |
| ساده و یکرنگ گشتی چون صبا |
3. 1. 11. باد حیاتبخش معنوی که از سوی صاحبان ارشاد میوزد
آن سَرش گوید: سَمِعنا ای صبا! |
| پای او گوید: عَصَیْنا، خَلِّنا |
این بیت، نقد حال کسانی است که در زمین جسمانیت فروماندهاند و هیچ حرکتی نمیکنند و چون باد حیاتبخش معنوی از سوی صاحبان ارشاد و اصلاح وزیدن گیرد، گر چه در ظاهر خود را موافق آن نشان میدهند و حرکتی صوری میکنند، اما این حرکت از عمق نیست و در قشر متوقف میشوند (زمانی، 1390: 4/ 814- 815).
3. 1. 12. نفخۀ ربانی و تجلی سبحانی
مولانا برای اینکه تأثیر شگفتآور نفخۀ ربانی و تجلی سبحانی را در ضمیر شیفتگان حق نشان دهد، از تمثیل باد صبا و خاک یاری میجوید و میگوید: جایی که خاک بر اثر مصاحبت و مساعدت نسیم صبا میروید، چگونه ممکن است بندۀ عاشق با نفخۀ ربانی و تجلی سبحانی، حیات معنوی پیدا نکند؟ (نک: همان: 3/ 1192).
نه کم از خاک است کز عشوۀ صبا |
| سبز پوشد، سر برآرد از فنا |
3. 1. 13. مطبوع و خوشایند و مخالف سموم بودن
تقابل معنایی باد صبا با سموم، در بیتی از دفتر سوم مثنوی، مطبوعی و خوشایندی باد صبا را به ذهن مخاطب متبادر میکند:
یا که پایش بر حریر و حُلّههاست |
| یا سَموم او را به از بادِ صباست |
3. 2. صَرصَر
صرصر به معنی باد سرد، باد سخت، تندباد، باد بلندآواز است و بادی بود که قوم عاد را از بین برد (دهخدا، 1377: 10/ 14916). بسامد واژۀ صرصر در مثنوی 12 بار است. این اسم خاص باد در مثنوی، جدای از معنی رایج خود، 7 نقش و کارکرد معنایی دیگر به خود گرفتهاست.
3. 2. 1. قدرت و مشیت الهی
مولانا در چند جا از مثنوی برای بیان قدرت و مشیت الهی از تعبیر صرصر استفاده کردهاست. مانند بیت زیر که در آن خطاب به پیغمبر آمدهاست که ای بزرگترین پیامبرم، چراغِ مکرِ مکّاران در برابر تندبادِ قدرت و مشیّت الهی هیچ مقاومتی ندارد (نک: زمانی، 1390: 4/ 430).
آن چراغِ او به پیش صَرصَرم |
| خود چه باشد؟ ای مِهین پیغمبرم! |
در بیتی دیگر از مثنوی در همین راستا، سخن از دل آدمی است که در دست مشیت حق، مانند پَری کوچک و سبک است که باد شدیدی آن را به هر سو میکشاند (نک: استعلامی، 1387: 3/ 301).
در حدیث آمد که: دل همچون پری است |
| در بیابانی اسیر صرصری است |
کاربرد صرصر در معنی کنایی قدرت حق (نک: استعلامی، 1387: 1/ 510- 511)؛ نیز در بیت زیر مشهود است:
گر چه صَرصَر بس درختان میکَنَد |
| با گیاه تر، وی احسان میکند |
همچنین مولانا در بیت زیر به قدرت و مشیت الهی که به عذاب عادیان با صرصر منجر شد، اشاره نمودهاست:
کیست کو نشنید احوال ثمود؟ |
| وآن که صرصر عادیان را میربود |
3. 2. 2. مایه و مظهر قهر الهی
ماهیت تند و توفانی و بنیانبرافکن صرصر سبب شده که این اسم خاص باد، تعبیر مناسبی برای توصیف قهر الهی باشد:
بر گروهِ عاد صَرصَر میکند |
| باز بر هُودَش معطَّر میکند |
3. 2. 3. امتحان الهی
مولانا گاه در مثنوی، از صرصر و سختی و نیرومندی آن بهعنوان نشانی از امتحان الهی یاد میکند (نک: زمانی، 1392: 3/ 203).
یک کمین و امتحان در راه بود |
| صرصرش چون کاه، کُه را میربود |
3. 2. 4. مطیع حضرت سلیمان (ع)
فرمانبرداری از حضرت سلیمان (ع) و حمالی تخت وی، یکی دیگر از نقشهای صرصر در مثنوی است:
صَرصَری میبرد بر سَر تختِ شاه |
| هر صباح و هر مَسا، یک ماهه راه |
صَرصَری بر عاد قَتّالی شده |
| مر سلیمان را چو حمّالی شده |
3. 2. 5. مطیع مردان خدا
صرصر گاه در مثنوی مطیع مردان خداست و بر خلاف طبیعت مخرب و آسیبزای خود، به آنان خدشهای وارد نمیکند:
بر مثالِ دایرۀ تعویذِ هود |
| کاندر آن، صرصر امانِ آل بود |
3. 2. 6. هواهای نفسانی
در کلام عارفانۀ مولانا در مثنوی، تعابیر گوناگونی برای هواهای نفسانی به کار رفتهاست؛ از جملۀ این تعابیر صرصر است (نک: شهیدی، 1386: 8/ 515). مولانا هوای نفس قوم عاد را چون صرصری میداند که موجب هلاک آن قوم گشت:
[1] .دانشآموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران(نویسنده مسئول) // efarshad850@gmail.com
[2] .دانشآموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اراک، ایران.// sahragard.lb@gmail.com