Analysis of the fictional poem "From Gang to Kremlin" composed by contemporary Tajik poet, Mirza Tursunzadeh
Subject Areas : Research in Iranian classical literature
1 - Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Varamin-Pishva Branch, Iran.
Keywords: Contemporary Tajik Poetry, Tursunzadeh, Socio-Political, From the Gang to the Kremlin, The School of Socialist Realism .,
Abstract :
The present article aims to explain the socio-political view of Mirza Torsonzadeh (1911-1977) - a contemporary Tajik poet - and examines his fictional poem "From Gang to Kremlin "(1966-1970) with a content approach. Also, with a descriptive-analytical method, it analyzes the ultimate goal of the poet and its narrative course for the audience.The result of the research shows that Tursonzadeh, nicknamed "Tajikistan's national hero", whose image can still be seen on the common paper money of this country, created this work, like his other works, based on the school of socialist realism and in praise of the ruling system of the Soviet Union. In this 436-couplet poem, he repeats the name of Lenin (1870-1924) 28 times with fascination, while the name "Pratap", the main hero of the story, intends to travel from the Ganges River to the Kremlin to liberate India, has been used only 17 times. The story seems to be an excuse to praise Lenin, which is published in his centenary celebration, finally. Therefore, although the poet wrote it during the period of Khrushchev's (1894-1971) softness, the title "LENIN NAMEH" (For Lenin) is more worthy of the story than its current title.Regardless of some defects of weight and rhyme, this poem is written with imagery and imagination, and the poet's idealistic goal is "Alliance of the East against the West", which is represented in this poem in the form of the aim of "Pratap's travel".
آشوری، داریوش (1357) فرهنگ سیاسی، تهران، مروارید.
بچکا، یرژی (1372) ادبیات فارسی در تاجیکستان، ترجمۀ سعید عبانژاد و محمود عبادیان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بینالمللی.
تورسونزاده، میرزا (بیتا) گلچین اشعار، با کوشش کمال عینی و لایق شیرعلی، مسکو، ادارۀ نشریات پروگرس مسکو.
خدايار، ابراهيم (1397) «دورهبندي شعر معاصر تاجيك: از روشنگري تا استقلال (18702015م)» فصلنامۀ نقد و نظريۀ ادبي، دانشگاه گيلان، شماره 5، صص 2145.
ذبیحالله، بهروز (1391) قصۀ مرغ سمندر؛ سرگذشت ادبیات تاجیک در دوران شوروی، مشهد، مهریز.
رضایی، اکبر (1372) «نمایۀ تاریخی افغانستان از اماناللهخان تا کرزای»،فصلنامۀ مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 32، صص 35-55.
سیدحسینی، رضا (1365) مکتبهای ادبی (دو جلد در یک مجلد.
چ2) ، تهران، زمان.
شعـردوست، علياصغر (1376) چـشمانداز شعر امروز تاجیکستان، تهران، الهدی.
------------------ (1390) تاریخ ادبیات نوین تاجیکستان، تهران، علمی و فرهنگی.
علیاکبرزاده، مرجان (1392) «نگاهی به منظومۀ تعلیمی- غنایی «حَسن ارّابهکش» از میرزا تورسونزاده، شاعر تاجیک»، فصلنامۀ تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر، شماره 17، صص133-148.
عینی، صدرالدّین (1381) تاریخ انقلاب فکری در بخارا، با مقدمۀ کمالالدّین صدرالدّینزاده عینی، تهران، سروش.
قزوه، علیرضا (1377) «نسلها و جریانهای شعری در شعر معاصر تاجیکستان» فصلنامۀ شعر، شماره 22، صص64-69.
مسلمانيان قبادياني، رحيم (1371) «شاعر تاجيك، ميرزا تورسونزاده» ماهنامۀ آشنا، سال اول، شماره 4، صص 72-73.
--------------------- (1376) زبان و ادب فارسي در فرارود، تهران، وزارت امور خارجه.
--------------------- (1393) «شاعر معاصر تاجيك، ميرزا تورسونزاده» دایره¬المعارف بزرگ اسلام، به سرپرستي محمد کاظم موسوی بجنوردی، ج8، صص 301-305.
موسوی گرمارودی، علی (1388) از ساقه تا صدر: شعر و زندگی شعرای تاجیکستان در قرن بیستم تهران، قدیانی.
هاديزاده، رسول (1388) «احمد دانش، آغازگر انقلاب فكري در بخارا»، فصلنامۀ رودكي، رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در تاجيكستان (ويژه نامۀ انقلاب فكري بخارا و احمد دانش) دوشنبه، شماره 23، صص 235-249.
هیچینس، کیت (1368) «ادبیات تاجیک از انقلاب اکتبر تا دورۀ استالینزدایی (مروری بر تاریخ تحوّل شعر، قصه و رمان و نمایشنامهنویسی در تاجیکستان)»، ترجمۀ ص.
شهبازی، ادبستان فرهنگ و هنر، شماره 3، صص 16-21.
یاحقّی، محمدجعفر (1389) جویبار لحظهها: ادبیات فارسی نظم و نثر، تهران، جامی.
منابع به خط سريليك (به همراه برگردان هر منبع به خط فارسي): Маниёзов А. назми устод Садриддин Айнї. Сталинобод, 1958.
منیازوف الف، نظم استاد صدرالدّین عینی، استالینآباد، 1958.
Раљабї М. Ислом: љадидия ва инќилоб. Душанбе, «Дониш», 1997 رجبی م.
اسلام: جدیده و انقلاب.
دوشنبه، دانش، 1997 الف.
Раљабї М.
Таърихи танќид ва адабиётшиносї.
Душанбе, «Ирфон», 1997.
----م. تاریخ تنقید (= نقد و بررسی کردن) و ادبیاتشناسی. دوشنبه، عرفان، 1997ب.
Сатторов А. Оид ба ташаккул ва такоммули реалисти сотсиалистї дар эљодиёти М. Турсунзода. //Маќола аз маљмўи маќолот: М.Шукуров, А.Маниёзов, Л.Амонов, Н.Демитик, Љ.Баќозода, Академияи фанњои Тољикистон, Институти забон ва адабиёти ба номи Рўдакї, Душанбе, 1980, 148-160 с.
ستّاراف الف. «آیید (= بیایید و توجه کنید) به تشکّل و تکامل رئالیسم سوسیالیستی در ایجادیات (= آثار) م. تورسونزاده». مقاله از مجموعه مقالات: م. شکوراف، آ. منیازوف، ل. اماناف، ن. دمیتک، ج. بقازاده، آکادمی فنهای تاجیکستان، انستیتوت زبان و ادبیات به نام رودکی، دوشنبه، 1980، صص140-160.
Турсунзода М. Куллиёт (6 љилдї) . љ.5. Душанбе, «Ирфон», 1971.
تورسونزاده م. کلیّات (6 جلد)، ج5، دوشنبه، عرفان، 1971.
Шакурї М. Нигоње ба адабиёти тољикии садаи XX. Душанбе, Пажўњишгоњи фарњанги форсї – тољикї, 2006.
شکوری ، م. «نگاهی به ادبیات تاجیکستان سدۀ بیست.» دوشنبه، پژوهشگاه فرهنگ فارسیتاجیکی، 2006ب.
-Шоҳ Заман Р. Таҳаввули воҳидҳо ва Созмони жанрҳои лирикӣ дар назми форсу тоҷик. Душанбе, Академияи илмҳои Ҷумҳурии Тоҷикистон, 2010.
شاه زمان ر. تحول واحدها و سازمان ژانرهاي ليريكي در شعر فارسي تاجيك. دوشنبه، آكادمي علوم جمهوري تاجيكستان، 2010.
Шукуров М. Айнї ва инќилоби Бухоро. // «Омўзгор», 22 июли 1991 شکوراف م. «عینی و انقلاب بخارا.»// آموزگار، 22 ژولای1991.
Шукуров М. Таърихи адабиёти советии тољик (6 љилд) љ. 4. Душанбе, «Дониш», 1980.
شکوراف م. تاریخ ادبیات سوویتی (= شوروی) تاجیک. 6 جلد. ج4. دوشنبه، دانش،1980.
Шуљоъ Ш. Бозтоби анъана дар эљодиёти М.Турсунзода. Душанбе, «Дониш», 2011.
شجاع ش. بازتاب عنعَنه (= سنّت) در ایجادیات (= آثار) م. تورسونزاده. دوشنبه، 2011.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و سوم، زمستان 1400: 116-89
تاريخ دريافت: 20/08/1400
تاريخ پذيرش: 12/07/1401
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیل منظومۀ داستاني «از گنگ تا كرِمل»
از شاعر معاصرتاجيك، ميرزا تورسونزاده
مرجان علی اکبرزاده زهتاب1
چکیده
مقالۀ پيش روي با هدف تبيين ديدگاه سياسي اجتماعي ميرزا تورسونزاده (1977-1911) -شاعر معاصر تاجيك- برآن است منظومۀ داستاني او؛ «از گنگ تا كرِمل» (1970-1966) را از ديدگاه محتوايي بررسي كند و با رویکردی توصیفی- تحلیلی، هدف غايي شاعر و سير روايي آن را براي مخاطب تحليل نمايد. دستاورد پژوهش نشان میدهد تورسونزاده، ملقب به «قهرمان ملي تاجيكستان»، كه امروزه نيز تصوير او بر روي پول رايج كاغذي اين كشور، قابل مشاهده است، اين اثر را همچون ديگر آثار خود، در مكتب رئاليسم سوسياليستي و در ستايش نظام حاكم بر اتحاد جماهير شوروي سروده است. او در این منظومۀ 436 بيتي، نام لنین (1870-1924) را 28 مرتبه شيفتهوار تكرار كرده، درحالیکه نام «پراتَپ»، -قهرمان اصلي داستان- را كه به منظور آزادي هندوستان، قصد سفر از رودخانۀ گنگ تا قصر كرملين (كرمل) دارد، تنها 17 مرتبه به کار برده است.گويي داستان بهانهاي براي ستايش لنين است كه سرانجام نيز در جشن صدسالگي او به چاپ ميرسد. بنابراين، هرچند شاعر آن را در دوران «نرمش خروشچف (1894-1971)ي» سروده، عنوان «لنيننامه» براي داستان مذكور از عنوان كنوني آن سزاوارتر است. اين منظومه، صرف نظر از برخي عيوب ِوزن و قافيه، با تصويرآفريني و خيالانگيزي سروده شده و هدف آرمانگرايانۀ شاعر، همان مقصود «پراتپِ» مسافر، يعني اتحاد شرق در مواجهه با غرب است.
واژههاي کلیدی: شعر معاصر تاجيك، تورسونزاده، سياسي- اجتماعي، از گنگ تا كرِمل، رئاليسم سوسياليستي.
مقدمه
« بولشویک2» در زبان روسی به معنی اکثریّت است. بولشویکها یکی از دو شاخۀ اصلی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بودند. آنان در دومین کنگرۀ حزب در سال 1903 به رهبری لنین از دستۀ منشویکها (اقلیّت) جدا شدند و سرانجام حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند (آشوری،1357: ذیل لغت). با پیروزی انقلاب بولشویکی روسیه در اکتبر 1917 و کشانیده شدن آن به بخارا در سال 1920، (برای مطالعۀ بیشتر درخصوص انقلاب بخارا ر.ک: عینی، 1381: 112-118). تمامی جلوههای هنر و ادبیات نیز رنگ و بوی سیاسی یافت و کشور تاجیکستان به عنوان یکی از جماهیر پانزدهگانۀ اتحاد جماهیر شوروی، در جهت سیاست بلشویکها و در تأیید نظام کمونیستی وقت قرار گرفت.
شعر تاجیک درچهارچوب باید و نبایدهای حزب کمونیست قرار گرفت بهگونهای که به شهادت محقّق تاجیک: «ادبیات 70 سالۀ ما زیر فشار سیاست و صنعت بود. درواقع نهتنها اینکه چه چیزی به تصویر کشیده شود، بلکه چگونگی و شیوۀ آن نیز تعیین گردیده بود و این باعث میشد که تفکر طبیعی انسان از پرواز بازماند و بهترین اثرهای ادبیات این دوره آثاری شناخته میشد، که علاقه به کمونیسم در آنها محسوس باشد» (رجبی، 1997الف: 200-201). بهویژه در دهۀ اول پس از انقلاب، شخص لنین3 (1870-1924)- بنیانگذار شوروی- برای مشخص کردن آیندۀ ادبیات، پای پیش نهاد و شخصاً وارد عمل شد. او در انجمن هشتم حزب کمونیست در سال 1924 چهارچوبهاي ادبيات را تدوين كرد. به نظر حزب کمونیست، آثار ادبی به سه دسته قابل تقسیمبندي بود: ادبیات بورژوازی4 (= سرمایهداری)، ادبیات نیمه بورژوازی، ادبیات کارگری و در اين ميان، فقط ادبيات كارگري مورد تأیید حكومت وقت قرار ميگرفت. بنابراين، کمونیستها شعار «برای ادبیات کارگری» را مطرح کردند، که هدف اصلی آن خلق آثار کارگری به دست کارگران برای خود آنان بود. به نظر حكومت وقت، فقط كارگران قادر بودند واقعيت زندگي كارگري را به تصوير بكشند. از نظر حزب حاكم، هرآنچه مربوط به ادبيات كلاسيك، حماسهها، تصويرآفرينيها و خيالپردازيها بود و نيز آنچه به ادبيات غنايي مربوط ميشد، بازماندههايي از ادبيات بورژوازي به شمار ميرفت و بايد هرچه سريعتر كنار گذاشته ميشد (ذبیحالله، 1391: 240-246). معروف رجبی، پژوهشگر تاجیک در کتاب «تاریخ تحلیلی و ادبیاتشناسی» به چگونگی تأثیرپذیری ادبیات از تحوّلات اجتماعی پرداخته است. او اشاره دارد که در سالهای 1930، ادبیات کلاسیک، ادبیات فئودالی نام گرفت و بیاعتباری و بیاعتنایی به آن شدّت یافت. «در واقع تشکیلات حزبی برای مبارزه با ادبیات کلاسیک و شیوههای سنّتی آن و توضیح ضررهای آن برای جامعه، گویی با تمام نیرو قد برافراشته بود» (1997ب: 67-68).
بدین ترتیب ادبیاتِ پرولتاری (کارگری- دهقانی) شکل گرفت و ادبیات تاجیک با تأثیرپذيري از ادبیات روسیه و غرب، از جهت ساخت و نیز به لحاظ مضمون، متحوّل شد (بچکا، 1372: 119). شاعر تاجيك داراي رسالت سياسي- اجتماعي گشت. رسالتي كه تنها در تأیید و تأکید حزب كمونيست معنا ميگرفت. جوّ حاكم بر شاعران، آنگونه بود كه اگر شاعري به تبعيت از سنتهاي ادبي، شعر عاشقانهاي ميسرود، نه تنها از جانب حزب حاكم بلكه از سوي ديگر شاعران تخطئه ميشد. براي مثال محمدجان رحیمی (1901- 1968) شاعر، درخصوص شعر عاشقانه به لاهوتی (1887- 1957)، ایرادهای جدی گرفته، به او توصیه میکند بیشتر به عشق وطن و انقلاب و دیگر مفاهیم سیاسی بپردازد (شکوری، 2006 ب: 28-29). اين درحالي است كه لاهوتي خود از انقلابیترین شاعران این دوره به شمار ميرود.او پس از مهاجرت به تاجیکستان، تمام توان و استعداد خود را برای خدمت به زبان و ادبیات فارسی و البته اصول سوسیالیسم گذاشت و در زمرۀ یکی از بهترین دوستان و یاران صدرالدّین عینی (1878 -1954) درآمد. نفوذ فرهنگی و سیاسی او در تاجیکستان، بهحدّی بود که به مقام «وزارت فرهنگ تاجیکستان»، نیز ارتقاء یافت (ر.ک: هیچینس، 1368: 16). همچنين او را ميبایست، حلقۀ ارتباطی میان ادبیات ایران و تاجیکستان به شمار آورد که در این راه کوشش فراوانی نموده است. اما «چون در زمان شوروی، موضوع عشق و عاشقی موضوع بیگانهای به شمار میرفت و لاهوتی نیز حاضر نبود از این موضوع دست بکشد، دیگران اشعار او را مورد حملات انتقادی قرار دادند» (شکوری، 2006 الف: 28). این پیرو سرسخت سوسیالیسم، علاوه بر انتقاد فوق، وقتیکه در منظومۀ بلند خود دربارۀ توقف لنین در وازلیُف (1917)، داستانی به نام «پریدخت» را سرود (1948)، به خاطر پیروی بسیار از سنّتهای ادب فارسی و وجود تشبیهات پیچیده و خیالانگیز، از سوی منتقدان حکومتی، بهشدّت سرزنش شد (هیچینس، 1368: 17).
مكتب ادبي غالب اين دوره، مکتب «رئالیسم سوسیالیستی5» بود. اصولاً رئالیسم6 در تقابل با رمانتیسم7 شکل گرفت. مكتب رمانتيسم، بر بنيان ادبیاتی اشرافی و فردگرا استوار بود درحاليكه مكتب ادبي رئالیسم پیروزی حقیقت و واقعیت بر تخیّل و هیجان به شمار ميرفت. طرفداران رئالیسم، برای شعر، به جاي جنبۀ هنری و فلسفی، رسالتی مدنی یا اجتماعی قائل بودند. در این مکتب، «هنر برای مردم» مطرح بود. در دنیای مکتب رمانتیسم، امور مجازی بسیاری از قبیل: ماوراءالطّبیعه، فانتزی، رویا، افسانه، جهان فرشتگان، جادو و اشباح، وجود داشت اما در دنیای رئالیسم، این واقعیّتهای اجتماعی بود که اجازۀ ورود داشت، نه امور ذهنی و خیالی. رئالیسم از یک نظرگاه، یعنی تشریح جزئیات و شناختن دنیا برای تغییر دادن آن، زيرا عصر رئالیسم یک عصر انتقادی بود که البته هرگز در این شناخت، خیالبافی و پناه بردن به عالم رویا مجاز نبود (ر.ک: سیدحسینی، 1365: 143- 149). در شاخۀ سوسیالیستی مکتب رئالیسم، رسالت شعر، «خدمت به خلق» است و توجه به اصل«کار» يكي از شاخصهاي برجستۀ رئالیسم سوسیالیستی است. تعریفی که «اریک هارتلی8» در کتاب« مکتبهای ادبی» از رئالیسم سوسیالیستی بیان میکند اينگونه است: «رئالیسم سوسیالیستی بر این اصل مبتنی است، که کار، قدرتی خلّاق دارد و هنر، به منزلۀ بسط و انعکاس خلاقیّت کار است. این هردو به طور مستقیم یا غیر مستقیم، مناسبات معتبر اجتماعی را منعکس ميکنند و در آن موثّر ميافتند» (همان: 187).
رئالیسم سوسیالیستی در تاجيكستان با «مارش حریّت» صدرالدّین عینی-پدر ادبيات معاصر تاجيك-آغاز شد (مسلمانيان،1376: 130-136). مارش حریّت، شعری است با محتوای كاملاً سیاسی- اجتماعی (شکوراف، 1991: 12-28)(1). اغلب شاعران همدورۀ عيني مانند میرزا تورسونزاده (1911- 1977) و بسياري از شاعران پس از او پيرو سرسخت همين مكتب ادبي بودند. يكي از ويژگيهاي بسيار برجستۀ اين مكتب، تبليغي بودن آن است كه حتی میتوان گفت شعر و ادبیات، گاه به بیانیههای عمومی تبدیل گشت (شعردوست،1390: 293-294 و نیز ر.ک: شاهزمان،2010: 159-164). هرچند از زمان پیدایش برخی آزادیهای سیاسی (1953 با روی کار آمدن خروشچف)کمرنگ شد، اما همچنان تا حدود سالهای1980 به طور جدی ادامه یافت، تا اینکه با استقلال تاجیکستان در 1991، با اینکه از میان رفت، اما ردِّ پای تفکرات و اندیشههای رئالیسم سوسیالیستی را هنوز هم میتوان در شعر تاجیکستان مشاهده کرد.
داستان «از گنگ تا كرمل» كه در سطور پيش روي، مورد كنكاش و بحث قرار گرفته است، در زمرۀ آثار مكتب رئاليسم سوسياليستي به شمار مي رود و شاعر آن-ميرزا تورسونزاده- يكي از فعالان سياسي- اجتماعي بسيار شاخص روزگار خود است كه به عنوان نمايندۀ رسمي ادبيات شوروي- تاجيك به بسياري از نقاط جهان سفر كرده تا چونان پيكي فرهنگي، پيامهاي حكومت را به مردم ديگر سرزمينها برساند. اين مقاله بر آن است منظومۀ يادشده را -كه از منظر پژوهشگران ايراني، مغفول مانده است- به عنوان اثري سياسي اجتماعي و تأثيرگذار بر ادب تاجيك بررسي كند و قطعاً قصد نگارنده تأیید يا حتي تقبيح هيچ ايدئولوژي و جهانبيني خاصي نيست.
مقالۀ حاضر به تحليل يكي از آثار برجستۀ حكومت سوسياليستي، يعني منظومۀ «از گنگ تا كرمل» (1970-1966) پرداخته است. از ديدگاه سبكشناختي، سطح فكريِ منظومۀ مذكور مطمح نظر است. بنابراين اين منظومه از تورسونزاده كه نزد تاجيكان از شهرت و اهميت سزاواري برخوردار است، به لحاظ مضمون با توجه به وضعيت فرهنگي، سياسي- اجتماعيِ دوران سرايش آن بررسي شده است. در تحقيق پيش روي برآنيم بدانيم؛ تورسونزاده در منظومۀ«از گنگ تا كرمل» قصد انتقال چه مفاهيمي را به مخاطب دارد؟ داستان او چگونه شكل ميگيرد و در چه فضا و موقعيت فرهنگي و سياسي- اجتماعي بيان شده است؟
با توجه به اهميت ادبيات برونمرزي و مغفول ماندن آن از چشم پژوهشگران ايراني و انجام تحقيقات بسيار اندك درخصوص شعر تاجيك، اكنون برآنيم دربارۀ يكي از آثار بهنام ِ«قهرمان ملي تاجيكستان»، شاعري كه تصوير او بر اسكناسهاي اين كشور نقش بسته -تورسونزاده- تحقيق كنيم. در سطور پيش روي، منظومۀ داستاني «از گنگ تا كرمل» كه نزد ما ايرانيان ناشناخته است، از منظر محتوا و مضمون كاويده شده. همچنين جايگاه آن در مكتب ادبي رئاليسم سوسياليستي بررسي شده است. بنابراين هدف اصلي، شناساندن و تحليل اين اثر و نيز درك جايگاه آن در روند تحولات سياسي –اجتماعي تاجيكستان است. هدف غايي شاعر، در سرايش منظومۀ روايي«از گنگ تا كرمل» چيست؟ سير روايي داستان او چگونه است؟ و جايگاه اين داستان به عنوان اثري سياسي- اجتماعي چگونه است؟
پیشینة پژوهش
تاكنون هيچ پژوهش مستقلي دربارۀ موضوع مقالۀ حاضر در ايران و تاجيكستان، ديده نشده است. برخي از پژوهشگران تاجيك بهطور پراكنده به نقد و بررسي تورسونزاده و آثار او پرداختهاند. مانند: منيازوف در كتاب نظم استاد صدرالدين عيني (1958: 148) از تورسونزاده به عنوان يكي از پيروان راستين صدرالدين عيني ياد و اشعاري از وي را به عنوان شاهد مثال ذكر ميكند. ديگر پژوهشگر تاجیک، ستّاراف در مقالۀ «آیید (= بیایید و توجه کنید) به تشکّل و تکامل رئالیسم سوسیالیستی در ایجادیات (= آثار) میرزا تورسونزاده» (1980: 148 -160). تنها به برخی اشعار عاشقانۀ تورسونزاده پرداخته است. شکوراف درجلد چهارم از تاریخ ادبیات سوویتی (= شوروی) تاجیک (1980: 230-241، 260). به جايگاه تورسونزاده به عنوان يكي از شاعران برجسته و انقلابي ادبيات شوروي- تاجيك اشاره كرده، اشعاري به عنوان شاهد مثال از وي ذكر كرده است. شهابالدّین شجاع در کتاب «بازتاب عنعَنه (= سنّت) در ایجادیات (= آثار) تورسونزاده» فقط به برخی مفاهیم عاشقانه در شعر او پرداخته است (شجاع، 2011: 68 -83).
برخي از پژوهشگران ايراني نيز بهگونهاي گذرا به تورسونزاده و اشعار او اشاراتي كردهاند. علیرضا قزوه در مقالۀ «نسلها و جریانهای شعری در شعر معاصر تاجیکستان» هنگام ذكر نسلهاي شاعران تاجيك، او را از دومين نسل شاعران معاصر خوانده است (1377: 69-67). شعردوست، در کتاب «چـشمانداز شعر امروز تاجیکستان» (1376: 105،113،121،168،220). و نيزدر کتاب: «تاریخ ادبیات نوین تاجیکستان» هنگام تقسیمبندی ادبیات تاجیک به آثار و شيوۀ شاعري تورسونزاده اشاراتي دارد (1390: 310، 316، 322). موسوی گرمارودي در كتاب «از ساقه تا صدر» بيوگرافي بسيار خلاصهاي به همراه بيتي چند از شاعر مذكور ارائه كرده است (1388: 305-307). همچنين بايد گفت در اين مقاله، تاریخهای تولد و وفات كه مقابل اسامی شاعران معاصر تاجیک ذكر شده، برگرفته ازکتاب مذكور (به ترتيب الفبا) است. خدايار نيز در مقالۀ «دورهبندي شعر معاصر تاجيك: از روشنگري تا استقلال (1870- 2015)» هنگام ذكر نام شاعران برجسته در دورۀ ادبيات شورايي از تورسونزاده و شعر او ياد كرده است (1397: 35-38). هيچيك از پژوهشهاي يادشده، بهطور اخص به بررسي و تحليل منظومۀ «از گنگ تا كرمل» تورسونزاده نپرداختهاند.
روش پژوهش
روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی از گونۀ کیفی و هنجاری است و با استناد به منظومۀ مورد نظر شاعر فراهم آمده است. همچنین اسناد و مدارک موجود، اعم از کتاب و مقاله که هر یک به نوعی با موضوع مورد نظر ارتباط معنایی داشتهاند، نیز بررسی شدهاست. بايد گفت منظومۀ «از گنگ تا كرمل» تورسونزاده، هرگز در ايران به چاپ نرسيده است و نسخۀ چاپي گلچين اشعار او كه بدون ذكر تاريخ انتشار، توسط انتشارات پروگرس در مسكو به چاپ رسيده، همچنين جلد پنجم از كليات 6 جلدي اشعار اوكه به خط سريليك در دوشنبه چاپ شده (1971) اساس كار نگارنده در اين مقاله بوده است.
پردازش تحلیلی موضوع
نگاهي به تاريخ ادبيات معاصر تاجيك
از انقلاب اكتبر 1917به بعد دورۀ ادبي معاصر تاجيكستان محسوب ميشود. اكنون پيش از پرداختن به تورسونزاده و منظومۀ او، براي يافتن درك بهتري از تاريخ ادبيات معاصر تاجيك، ميبايست به دورهبندي ادبيات فارسي تاجيكستان از مدتي قبل از انقلاب 1917 تا پيش از دورۀ استقلال نگاهي افكنيم؛1. معارفپروري/ روشنگري (1870- 1905)؛ جنبش معارفپروري و روشنگري به رهبري احمد دانش (1829-1897) (ر.ک: هاديزاده، 1388: 235-242). در بخارا در تمامي شئون اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي روي داد و زمينهساز تجددگرايي دورۀ بعد شد. 2. تجددگرايي (1905-1917)؛ جديدان، با تأسیس روزنامهها و چاپ مجلات فارسي و ازبكي، چاپ كتابهاي روشنگرانه، تأسیس مدارس و اعزام دانشجو به خارج توانستند افكار كهنه را متجدد كنند و زمينۀ انقلاب اكتبر 1917 را فراهم آورند. 3. پيدايش ادبيات شورايي (1917-1929)؛ با پيروزي انقلاب بلشويكي در 1917، جديدان نيز در 1920امارتهاي بخارا و خوارزم را تصاحب كردند و سرانجام در سال 1924 اين جنبش با حزب كمونيست همراه شد و در ادبيات نيز مكتب رئاليسم سوسياليستي شكل گرفت. 4. رشد و استحكام ادبيات شورايي (1929-1953)؛ تأثير پذيري بيش از پيش از ادبيات روسي در دورۀ ديكتاتوري استالین9 (1929-1953). اين دوران، اوج رواج رئاليسم سوسياليستي خشن است كه با سنتها و ارزشهاي حاكم بر فرهنگ و ادبيات مبارزه ميكند. 5.آغاز زوال ادبيات شورايي و بازگشت نرم به سنت (1953- 1985)؛ روي كار آمدن خورشچف10 (1894-1971). پس از مرگ استالين و آغاز دورۀ موسوم به «نرمش خورشچفي». در اين دوره استبداد استاليني شكسته شد و ادبيات تاجيك توانست آزاديهاي اندكي را به همراه توجه به سنتهاي ملي و ادبي تجربه كند. 6. درآستانۀ بيداري و آزادي (1985-1991) دوران گورباچف؛ اعلام پِروستاریکا و گِلاسنوست- كه در فارسی تاجیکی به ترتیب به معنای بازسازی و آشکار بیانی ترجمه شده است. بازگشت به سنتهاي ملي و اسلامي، تأسیس نهادهاي فرهنگي تاجيك مانند؛ بنياد فرهنگ، بنياد زبان، بنياد رستاخيز، حزب دموكرات و تأسیس نشريات معتبر، تلاش پيروزمندانۀ روشنفكران تاجيكي براي بازگشت به اصالتهاي ايراني- آريايي، آمادگي ملي براي استقلال (ر.ک: خدايار، 1397: 35-38 و مسلمانیان، 1376: 98).
نگاهي به زندگي، آثار و جايگاه اجتماعي- ادبي ميرزا تورسونزاده
او در دوم مي 1911 در روستاي قرهباغ در شهرستان حصار به دنيا آمد. مادر را در هشت سالگي و پدر را -كه درودگر بود- در نه سالگي از دست داد. از هشت سالگي شعر ميسرود. در 1926 براي ادامۀ تحصيل به شهر دوشنبه و پس از آن به تاشكند رفت.در1930 از «دانشگاه آموزگاری» فارغ التحصيل شد و به دوشنبه بازگشت. در آن روزگار لقب احترامآميز «ميرزا» فقط به افراد باسواد اهدا ميشد (مسلمانيان، 1371: 72). شخصیت پركار و چند بعدی میرزا تورسون زاده به عنوان شاعر، نویسنده، پژوهشگر، خبرنگار، مترجم و سینماگر باعث خلق آثار بسياري گشت و به زودي موجبات محبوبيت و شهرت او را نه تنها در تاجيكستان بلكه در بسياري كشورها فراهم آورد. برخي از مهمترين فعاليتهاي سياسي- اجتماعي و سمتهاي او: عضویت در کانون نویسندگان تاجیکستان (1934)، همكاري با تئاتر شهر خجند به عنوان مشاور ادبی (1934)، رياست كانون نويسندگان تاجيكستان (1946)، عضویت در فرهنگستان علوم تاجیکستان (1951)،نمايندۀ مردم در مجلس اتحاد جماهیر شوروی از دورة دوم تا نهم مجلس، ریاست کمیتة «همصدایی با آسیا و افریقا» (1957)، سخنراني درهمایشهای هواداران صلح در دهلی (1947)، پاريس (1949)، وين (1955)، استکهلم (1957). (مسلمانيان، 1376: 154).
تورسونزاده به بسياري از کشورهای مختلف جهان، سفرهاي رسمي داشت، از جمله؛ هندوستان، پاکستان، ایران، افغانستان، چین، ژاپن، کره، اندونزی، عراق، سوریه، مصر، لبنان، یمن، تایلند، برمه، بنگلادش، سریلانکا، الجزایر، گینه، سودان، چک، قبرس، فرانسه، سوئد، سوئیس، اتریش، کوبا، کانادا، مکزیک. سفرهاي او به عنوان فردي اديب و سياسي- اجتماعي، موجبات ايجاد انديشههاي جهاني او را فراهم آورد؛ صلح جهاني و اتحاد ملتهاي شرق. هرچندكه در بسياري از اين انديشهها و نيز حضور در عرصههاي جهاني، به جهت پيروي از افكار سوسياليستي و به عنوان نمايندۀ ديكتاتوري اتحاد جماهير شوروي، دچار يكسونگريِ ايدئولوژيك بود، اما به هر حال انديشههاي بشردوستانۀ او كه خواهان ايجاد صلح و دوستي و برابري بود، هرچند به ناكامي انجاميد، قابل ستايش و تحسين است.به همت او با كسب اجازه از دولت شوروی همایشهای جهانی بسياري در بزرگداشت رودکی، ابنسینا، فردوسی، حافظ و جامی، برگزار شد. چاپ و نشر و ترجمة آثار ادبا و فضلاي پیشین و معاصر همچنين تأسیس مؤسسهای انتشاراتی با رسمالخط فارسی از ديگر فعاليتهاي فرهنگي او به شمار ميرود. او به منظور مبادلات فرهنگي و ادبي، بارها به ايران سفر كرد. علاوه بر دوستي با «ابوالقاسم لاهوتی» كه در آن روزگار مقيم تاجيكستان بود، در ايران نيز با «سعید نفیسی» و «نادرپور» دوستي و مراوده داشت.
تورسونزاده در پي فعاليتهاي جهاني خود، چندین جایزۀ فاخر بینالمللی كسب کرد، از جمله؛ جایزۀ بینالمللی «جواهرلعل نهرو»، جایزۀ «رودکی»، نشان «کریل»، نشان «جمال عبدالناصر». او در 24 سپتامبر 1977 در سن 66 سالگي بدرود حيات گفت و در «لوچاب» به خاك سپرده شد. دولت تاجيكستان در سال ۱۹۷۸ براي پاسداشت مقام او نام شهرستان «ريگر» كه در منطقۀ «حصار» -محل تولد شاعر- قرار داشت را به نام تورسونزاده تغيير نام داد. دانشکدۀ هنرهای زیبا و نيز چندین کوچه و خیابان به نام وی نامگذاری شد. همچنين تورسونزاده در ردیف مفاخر تاجيك، «صدرالدین عینی»، «باباجان غفوروف» و «شیرین شاه تیمور» عنوان «قهرمان ملي تاجیکستان» را از آن خود كرد و از آن پس تا به امروز تصوير او بر روي اسكناسهاي يك ساماني تاجيك قرار گرفت (مسلمانیان، ج8، 1393: 301).
دربارۀ آثار او بايد گفت به جهت فعاليت در عرصههاي مختلف كه پيش ازين بدان اشاره رفت، آثار او نيز در عرصههاي گوناگون و متفاوت ادبي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي شكل گرفته است،كه در ذيل به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود؛بيش از ده سال فعاليت خبرنگاري او، مراوده با مردم عادي و نيز علاقۀ او به ادبيات فولكلوريك موجب تاليف كتاب «نمونة فولکلوریک تاجیک» (1940) شد. -ترجمة آثاری از ادبيات روسيه و نگارش برخي مقالات ادبی دربارۀ شناخت ادبیات از ديگر آثار اوست. بعضي ديگر از اشعار او در زمرۀ عاشقانهها است. اصولاً تورسونزاده در آثار خود به جايگاه زن، خواه به عنوان دلداري زيباروي، خواه مادري مهربان و مؤثر در تربيت فرزندان و خواه زني فعال در عرصۀ سياست توجه بسيار دارد.
تورسونزاده منظومههايي آفريده كه در آنها با روايتهايي داستاني درحوزۀ ادبيات تعليمي و البته با چاشني مضامين غنايي و عاشقانه (ياحقي، 1389 :403). قصد روشنگري و آگاهسازي جامعۀ خودرا دارد و در تمامي آنها مبلغ افكار كمونيستي است. از آنجا كه شعر مورد مطالعۀ ما در اين مقاله نيز از منظومههاي داستاني اوست، اكنون چند نمونه از داستانهاي منظوم او به ترتيب سرايش ياد ميشود؛ «دل دلِ زينب» (1939)، منظومۀ «پسر وطن» (1942) دربارۀ دوستي ملتهاي شوروي و مهرورزي نسبت به اتحاد جماهير شوروي، منظومۀ «عروس از مسكو» (1945) كه حكايت عشق ميان دختري روس و پسري تاجيك است، «قصۀ هندوستان» (1947) كه پس از اولين سفر شاعر به هندوستان سروده شده و گرچه داستان منسجمي نيست،
جنبۀ روايي دارد،سفرنامۀ منظوم شاعر به شمار ميرود و «جايزۀ دولتي اتحاد شوروي» را نيز براي شاعر به ارمغان آورده است. «من از شرق آزاد» (1949) سفرنامۀ شاعر به پاكستان است. منظومۀ «حسن ارابهكش» (1954) در حوزۀ ادبيات تعليمي- غنايي دربارۀ پيشرفت تاجيكستان با چاشني عشق «صدف و حسن» كه شاعر با سرايش آن، جايزۀ لنين را از آن خود ساخت. نگارنده، اين داستان را در مقالهاي جداگانه كاويده است. (ر.ک: علياكبرزاده، 1392: 133-148). «صداي آسيا» (1957) اين منظومه كه دنبالۀ اشعار شاعر دربارۀ هندوستان است، براي شاعر، جايزۀ لنين را به ارمغان آورد. «جان شيرين» (1960) اين داستان كه شاعر را برندۀ «جايزۀ دولتي رودكي» ساخت، دربارۀ عشق شاعري به همسر، خانواده و وطن است و نيز شوق وافر او براي بيدارسازي آسيا و آفريقا (شعردوست: 1390: 310، 322،316؛ ياحقي، 1389 :403-404).
او نمايشنامههايي را نيز به نظم كشيده كه بسياري از آنها در دوران خود با استقبال پرشوري به روي صحنه رفتهاند. ازجمله؛«حكم» (1933)، «خسرو و شيرين» (1936)، نخستين اپراي تاجيكستان «شورش واسع» (1939) اين شعر كه در ميان تاجيكان از محبوبيت و شهرت سزاواري برخوردار است دربارۀ تاريخ معاصر تاجيك است و «واسع» نام پيشواي شورشي ناحيۀ كولاب بوده كه شكست خورد و در بخارا به دار آويخته شد. امروزه نيز ناحيهاي در كولاب به نام اوست. اپراي «عروس» (1945) درونمايۀ اصلي اين اپرا همان منظومۀ«عروس از مسكو» بود كه به جهت استقبال بسيار به اپرا نيز تبديل شد. اپراي «طاهر و زهره» (1944). همچنين او داراي چندين فيلمنامۀ مشهور است كه فيلمهايي نيز از آنها ساخته شده، چون؛ «من با دختري واخوردم» (1957)، «حسن ارابهكش» (1965) كه با توجه به محبوبيتِ منظومهاي با همين نام، پس از گذشت حدود يازده سال بهصورت فيلمنامه نيز نوشته، توليد و پخش شد. «از گنگ تا كرمل» (1966-1970) «با امر دل» (1967)، «صبح گنگ» (1970) (موسوي، 1388: 304-307).
تورسونزاده در نسلبندي شاعران تاجيك، از نسل دوم به شمار ميرود. اين نسل متعلق به شاعرانی است که همزمان با انقلاب اکتبر 1917 روسیه به دنیا آمدند و یا دوران طفولیّت خود را میگذراندند. همنسلان او چون باقی رحیمزاده (1910- 1980)، عبدالسّلام دهاتی (1911- 1962)، میرسعید میرشکر (1912- 1993) و حبیب یوسفی (1916- 1945). به قول عليرضا قزوه: اینان همانقدر که نگاهبان شعر فارسی بودند، نگاهبان چراغ لنینی هم بودند و تاحدی با شعرهای خلقی و سوسیالیستی خود، پل پیوند ادبیات تاجیک و شوروی شدند (1377: 67-69).
دربارۀ شيوۀ شاعري تورسونزاده بايد گفت؛ در ابتداي كارِ شاعري او در محیط ادبی تاجیکستان دو دسته شاعر وجود داشت؛ اکثریتِ سنّتی، مثل «ظفرخان جوهری»، «احمدجان مخدوم حمدی»، «میرحیدر سرور» و «محمدجان رحیمی»و اقلیتِ نوپرداز مانند «پیرو سلیمانی» و «حبیب یوسفی». تورسونزاده بهتدریج از دستة دوم پیروی کرد. درواقع راه دشوار شاعری تورسونزاده را به سه مرحله میتوان تقسیم کرد: 1. از ابتدا تا 1930؛در اين دوره سرودههایش به لحاظ معنا و مضمون، اندکی سطحی و از نظر هنری خام بودند. 2. از1930تا 1950؛ که نظام حاكم، شاعران و نویسندگان را به ستایش از حکومت شوروی وادار میکرد، تورسونزاده نیز به ستایشهای مبالغهآمیز روی آورد، ولی به جای تکرار سخنان معاصرانش کوشید تا نظرهای خود را با شرح زندگی مردم پیرامون خود مطرح کند.3. از 1950به بعد نیز بیشتر کوشید علاوه بر خودشناسی مردم تاجيك براي بيداري تمام ملل شرق سهيم باشد (مسلمانیان، ج8، 1393: 304).
داستان منظومۀ «از گنگ تا كرمل»
سفرهاي تورسونزاده به جاي جاي دنيا، به عنوان ریاست کمیتة «همصدایی با آسیا و افریقا» از سال 1957 آغاز شد، اما او پيش از آن نيز با نظارت حكومت، سفرهايي به سرزمينهاي ديگر داشت. دريافت نابرابريها و مشاهدۀ ظلم و ستمي كه بر ملل شرق ميرفت، با توجه به افكار سوسياليستي او گويي شاعر را به منادي همبستگي و صلح و دوستی مبدل ساخت و موجب خلق آثار بسياري گشت كه برخي از مهمترين آنها پيش ازين ذكر شد. او در اینگونه اشعار انسانها را به دو گروه زحمتکش و استثمارگر تقسیم کرده، دفاع از زحمتكشان دنیا را بنيان اصلی اشعار خود قرار داده است.
يك سلسله از آثار او -كه در جريان سفرهاي خارجي شاعر شكل گرفت- مربوط به هندوستان است كه پس از نخستين سفر او به دهلي (در جريان سخنراني در همايش هواداران صلح) در سال 1947 با «قصۀ هندوستان» آفريده شد و با ديگر اشعار او مانند: شعر «دختر مقدس» (1948) به بالندگي رسيد. شعر اخير، دربارۀ بانوان هندوستان و دوستي ميان مردم شوروي و هندوستان است. او در «من از شرق آزاد» (1951) و «صداي آسيا» (1957) كه دنبالۀ اشعار او دربارۀ هندوستان است، آرمان اتحاد را در سر میپروراند. تورسونزاده منظومۀ مورد بحث اين مقاله «از گنگ تا كرمل» را نيز در 1966-1970 سرود. در آثار او با موضوع هندوستان، آنچه ذهن شاعر را به خود معطوف داشته، غارت و ظلمي است كه در آن روزگار، به ويژه از سوي انگلستان بر اين كشور ميرفته است. اين وضعيت، شاعر را اندوهگين ميساخته و موجب ميشده تا با آثار آزادیخواهانه و روشنگرانه،هندوان را به استقلال و مبارزه با بيگانگان دعوت كند. شاعر در آثار خود از زيباييها و شگفتيهاي هندوستان سخن ميراند. زيباييهايي كه بهرۀ غارتگران است و سهم مردم عادي، تنها بدبختي، فقر و رنج. توجه به هندوستانبا نخستين سفر او به هندوستان (1947)، در ذهن و زبان تورسونزاده شكل گرفت اما با وجود خلق مجموعههايي كه پيش ازين ذكر آنها رفت، نقش اين سرزمين هزاررنگ در انديشۀ او از ميان نرفت تا اينكه بيست سال بعد در 1966 هنگامي كه 55 سال داشت، شروع به سرايش داستان «از گنگ تا كرمل» كرد و سرانجام چهار سال بعد در 1970- يعني هفت سال قبل از آنكه چشم از جهان فروبندد- آن را به پايان رساند، كه در سطور پيش روی به مختصری از داستان و نیز تحلیل آن خواهیم پرداخت.
داستان شامل 436 بيت است (تورسونزاده، ج5، 1971: 263-326) كه اينك براي درك توالي روايت داستاني، ابياتي برگزيده از آن ذكر و آنگاه تحليل ميشود؛
شاعر، داستان را با بيان رشك و حسد نسبت به هندويي به نام«پراتَپ» آغاز ميكند: «من حسد ميبرم به هندويي» (همان :263). كه عزم سفر از «گنگ تا كرمل» را دارد. آنگاه او چرايي اين رشك را هدف والاي او براي رسيدن به قصر كرِمل -كرملين- در مسكو برميشمارد:
ميهمان در حضور لنين شد |
| همنشين، آشناي ديرين شد... |
هندويي پارسا دعاگويي |
| شد مبدل به شخص حقجويي... |
|
| (تورسونزاده، ج5، 1971: 268) |
بيت نخست، آشكار ميكند كه رشك شاعر به آن هندو به خاطر ميزباني لنين و همنشيني با او بوده و بس. بيت دوم، هندويي را به تصوير ميكشد كه از عبادت و پارسايي-كه به زعم شاعر، حقانيت نيست- روي برگردانده، حق و حقيقتِ آرماني شاعر- لنين- را ميجويد! آنگاه تورسونزاده از آرزوي ملاقات با هندو سخن ميراند. زيرا بر آن است به او بگويد: «سپيد بادت راه» (همان: 269) و اين دعايي است كه تاجيكان به عنوان «سفر بخير» به مسافر گويند. همچنين به او چونان لنين، لقبِ «پيشواي مهاجرين» (همان: 270) ميبخشد.
سپس شاعر به شرح داستانِ «پراتپِ» هندو پرداخته، گفتوگوي خيالي او با كوه هيمالايا را اينچنين به نظم ميكشد و از وجود بيداد در هندوستان، لب به گلايه ميگشايد:
آتش افروخت ظلم استعمار |
| مردُم از دست داد صبر و قرار... |
در غضب اوفتاده شهر و دهات |
| همه گفتند: كو نجات؟ نجات؟... |
|
| (همان: 271-272) |
در هياهوي خشم مردم در مواجهه با بيداد، هندو اينچنين دعوت به مبارزۀ مسالمتآميز ميكند: | ||
خون نريزيد دوستان زنهار! |
| كه ز خون ريختن، زمين بيزار... |
|
| (همان: 273) |
قهرمان داستان، توصيه ميكند: «حرف شيرين، سلاح خويش كنيد» (همان). اما از ديگر سوي به نظر او، با وجود ملايمت و عدم خشونت، مدارايي نيز وجود ندارد و دشمن «بايد از ديدهها شود نابود» (همان: 274). در ميانۀ دردِ دلهاي يكسويۀ هندو با كوه، تذروي زرّينبال بر بلنداي آسمان پديدار ميشود وهمچنان «فارغبال از چنين بخت و شادي و اقبالِ» (همان: 275). خود، پرگشوده، اوج ميگيرد كه بهناگاه عقابي از راه رسيده قصد شكار او ميكند اما تذرو در چمنزار پنهان ميشود و «پراتپ» كه نميتواند در مواجهه با ظلم آرام بگيرد، عقابِ ناكام را با توصيفِ«اي درنده عقاب بدفرجام» (تورسونزاده، ج5، 1971: 275). سرزنش ميكند و زشتي عمل اورا فرياد ميكشد.
اكنون داستان دچار چرخشي ميشود كه فضاي آن را از ظلم و تعدي به شادي و عيشي ناگهاني مبدل ميسازد:
آدم از زندگي نگردد سير |
| در همه حال جويد او تدبير... |
يك طرف گر بود عزاداري |
| سوي ديگر به عيد تياري |
|
| (همان: 276) |
واژۀ «تيار» در واپسين بيت، كه امروزه در ميان مردم خراسان نيز به همين مفهوم رواج دارد، به معني؛ درست، آماده و فراهم است. اكنون شاعر، ذهن مخاطب را به جلوههاي ديگري از زندگي سوق ميدهد و توضيح میدهد که هندو ناگهان با مراسم «طُوي» (عروسي) دستهجمعي و خیابانی غافلگیر میشود. تورسونزاده، آن را «شب خوشبختي عروسان» (همان). ميشمارد و این جشن را -که بر اساس فرهنگ هندیان، با فیلها و مطربانی سوار بر آنها همراه است- با شور و اشتیاق و در نهايت شادي و هلهله به تصویر میکشد. آنگاه آنچنان به وصف نوعروسان و همراهان زیباروی آنان میپردازد، که به نظر میرسد «پراتپ» هندو در میانۀ دغدغههایی بسیار بهجد و سیاسی، مدهوش شده، گویی هدف غایی خود را فراموش کرده، زیرا تورسونزاده ابیات بسیاری را به توصیف این عروسی اختصاص میدهد:
از قضا در ماشینه، رویِ عروس |
| بود مانند شمع در فانوس |
از دو سویش دوگانه بنشسته |
| مثل گلبتّههای نورسته... |
|
| (همان: 277) |
شاعر، پس از آنکه چهرۀ پرطراوت و تابناک نوعروسان را در «ماشینۀ» (ماشینِ) عروس، توصیف میکند، به وصف ساقدوشانِ او میپردازد. «دوگانه» یا همان «دوستانِ» عروس که در توصیف شاعر، به گلبوتههای نورسته میمانند، او را با رقص و آواز تا منزلِ داماد همراهی میکنند، گویی صدای خلخال پاهایشان، نویدبخشِ روز عروسیِ خودشان است:
پا نهند و صدا دهد خلخال |
| که تو هم میرسی به روز وصال... |
پا نهند و زمین کهنهدیار |
| شاد از دختران شود بسیار... |
|
| (تورسونزاده، ج5، 1971: 281-282) |
عروسان و دختران ساقدوش، به رسم هندیان، حلقههایی از گل بر گردن آویختهاند: | ||
زده گل را همه به نرمی گوش |
| سری بر قدّ و یک سرش بر دوش... |
|
| (همان) |
نوعروسان از مادران خود جدا میشوند تا به خانۀ بخت روند و شاعر که استاد توصیف جزئیات است، از وصف اندوهِمادرانِ ایشان نیز فروگذار نمیکند: | ||
مادرش بود در برش حیران |
| قطرۀ اشک بر سرِ مژگان... |
|
| (همان) |
قهرمان داستان ما، شادمانیها و پایکوبیها را پشت سر مینهد. به مسیر حقیقتجوییِ خود ادامه داده تا به رودخانۀ گنگ میرسد و با او به گفتگو مینشیند که؛ «گوش کن دعوت از زمین آید» و دعوت زمين چنين است: | ||
دعوت آید که زود فرزندم |
| خیز از جا رها کن از بندم... |
از زمین چون ندا به گوش آمد |
| در بدن، خون ما به جوش آمد... |
|
| (همان: 283-284) |
«پراتپ»، به گنگ میگوید که او به ندای زمینِ هندوستان گوش فراداده، ناگزیر از جستوجوی حقیقت است. گویی سرزمین او در بند است و از وی یاری جسته. آنگاه آرزوی آزادی میکند و در پیِ اقبال، ره میپوید. هندو همانطور که در جستوجوی آزادی و بختِ سرزمین خویش راه میپیماید و بر آن است دعوت زمین را اجابت کند، از کنار رودخانۀ گنگ دو دستِ دعا را به سوی هیمالایا دراز کرده: «کف به کف مانده و دعا کردیم» (همان: 285). دوباره همچون ابتدای داستان، به گفتوگو با این رشتهکوه پرداخته اما اینبار به جای گلایه، به او ميگويد؛ «خیز از جا و رهنمایی کن» (همان) و ادامه ميدهد: | ||
قدرت خویش را نمایان کن |
| مشکلات وطن، تو آسان کن... |
|
| (همان: 286) |
آنگاه پراتپ از هیمالایا میخواهد تا «زودتر آفتاب استقلال» (همان) را بر هندوستان بتاباند و «در به سویِ جهانِ آزادی» (همان) بازگشاید. او اکنون در مسیر حقیقتجویی خود، تصمیم قاطع به سفر میگیرد: | ||
وقت آن شد که در سفر باشیم |
| تا ازین دهر باخبر باشیم... |
تا ببینم چگونه آدمیان |
| مشکل خویش را کنند آسان... |
|
| (تورسونزاده، ج5، 1971: 287- 289) |
هندو با تنی چند از دوستان دیرین، از جمله «برکتالله» و «عبیدالله» «درحالیکه یک کف از آب گنگ» (همان:290) مینوشند، در مقابل هیمالایا تعظیم کرده، به «مقصد برادری، یکدلی و برابری» (همان). «گاه پای پیاده، گاه سوار/ گاه لنگان و گاه لاچینوار» (همان: 291). یعنی آهسته و پاورچین، پیش میروند. مخاطرات راه آنچنان است که گویی مرگ در تعقیب آنان پیش میتازد، اما از دیگر سوی، گویی وطن به ایشان، جسارتِ عبور از مهلکههای سخت را میبخشد زیرا توصیه میکند که: «همه دم در خیال من باشید/ پی آزادی وطن باشید» (همان: 293). همچنین این مسافران حقیقت، سفر خویش را «دعوت شهیدان» (همان) و «دعوت مردهای میدان میدانند» (همان). تا اینکه به مرز هندوستان میرسند كه شاعر آن را «حدّ استعمار، حدّ ظلم و تعدّي و آزار» (همان) ميخواند و پس از ابیاتی در مذمت نابرابری و استعمار به «سرزمین افغان، وادی نامداران» (همان: 295). میرسند. پراتپ «با امانالله» (همان: 296). پادشاه افغان، دوستی میکند و از همانجا مردم هندوستان و دیگر ممالک شرقی را به اتحاد و دوستی علیه استعمار جهانی غرب دعوت میکند، به این امید که ملل شرق: «همه غمخوار یکدگر باشند/ ایمن از خوف از خطر باشند» (همان:297). آنگاه پراتپ با متحدان جدید خویش، نامهای به پادشاه روس مینویسد تا او را نیز در این اتحاد، همراه سازد، اما: | ||
به پترزبورگ نامه را بردند |
| قاصدانم به شاه بسپردند... |
خبر آمد که پادشاه کبیر |
| قاصدان را نموده است اسیر... |
|
| (همان: 299) |
از نظر پراتپ؛ این خیانت نمیرود از یاد/ رفت اما امید من برباد (همان). اکنون مردِ حقیقتجو «حالدان مردی» (300) را میجوید؛ «تا به آن مرد، عرض حال کند/ گر سؤال آیدش سؤال کند.» (تورسونزاده، ج5، 1971: 301). با همین، آمالِ دور و دراز، با کاروانی شتر، به همراه ساربانی روزگاردیده، از «مزار شریف» راهی کابل میشود. در کشاکش راههای پرخطر، ساربان به او مژده میدهدکه: «شاه روسیه سرنگون شده است» (همان: 303)، بیرق سرخ کمونیسم جلوهگر شده، «لنین آموزگار و رهبرشان» (همان) آنگاه ستایشهای پرشمار از لنین آغاز میشود: «به همه دردها دوا بوده است» (همان)، «دل او پُر ز مهر خلق جهان» (همان)، «به دهاتی زمین و جا داده است/ فعله را قدرت و بقا داده است (همان: 304). «فعله» در بیت اخیر به معنای کارگر است که ایدئولوژی سوسیالیسم بر دفاع از این صنف بنا شده است و در این منظومه نیز بارها به ایشان اشاره رفته است.
اکنون پراتپ تصمیم میگیرد با گذر از رود پر مخاطرۀ جیحون، راه مسکو را در پیش گرفته و با لنین- به زعم شاعر، این منجی عالم بشریت- دیدار کند. او نخستین بار، تنها با نگریستن به پرچم روسیه که «پتک و داسند اتفاق به هم» (همان: 305). به حقانیت ایشان پی میبرد! پراتپ در ذهن خود میهمان لنین میشود و او را «پیشوای رویِ جهان» میخواند: «به شما پیشوای روی جهان/ میرسانم پیام هندستان» (همان: 307). سپس نگاهی معنادار به بخارا -پیش از پیوستن این منطقه به انقلاب کمونیستی «که ظلم و ظالم بود» (همان: 310)- میافکند و «شهر در بین خون و آتش بود/ آتش اندر دل جفاکش بود» (همان) نیز: «بوی مرگ از مناره میآمد» (همان) در این هنگامۀ بیداد و ستم، پراتپ که با قطار عازم مسکو است با کودکی از بخارا همسفر میشود: «پسر هشت سالۀ قشلاق» (همان: 311) که «پیش ملّا غلام حلقه به گوش» (همان) است، «کرده تکرار جزو قرآن را» (همان: 313)، به زعم شاعر، بچهای «گول و بی خبر» (همان) است و امیدِ مسافر حقیقتجو برای آگاهسازيِ او تنها لنین است و بس که: «لنین آید ستم شود بر باد» (همان: 314). زیرا آن کودک نیز، چون هندوی داستان ما، خود، در جستوجوی وجود لنین است و او را چونان قافیههای مشقِ شعر خود میجوید (همان: 315). اکنون هندو به روسیه رسیده و چون پیش ازین نیز، این شهر را دیده است، ناخودآگاه مقایسههایی معنادار در ذهن او نقش میبندد:
دید روسیه چون دگر شده است |
| رهبرش مردِ کارگر شده است... |
دید اسلوب نو اداراه کنی |
| راه بر دردِ خلق چارهکنی... |
|
| (تورسونزاده، ج5، 1971: 317) |
جمعِ ششنفرۀ هندوان، با خوشامدگویی و «مرحباآوازِ» (همان: 319). لنین و همراهان، دلگرم میشوند. اکنون لنین که با فروتنی در کنار آنان نشسته، میپرسد: «در کدام زبان، با شما گفتوگو بود آسان؟» (همان: 320). پراتپ با تسلط به زبان انگلیسی، شروع به ستایش لنین میکند. او را «داهی جهان» (همان)، «خالق المعنی زمان» (همان) و بهرهدهندۀ رنجبران جهان میخواند. آنگاه لنین درحالیکه هندوان را «محوِ خویشتن» (همان) ساخته، سخنانی میگوید که آنان غرق شادی و امید میشوند:
ما طرفدار اتحاد استیم |
| اتحاد همه نژاد استیم... |
مستقلآسیا مبارک باد |
| زنده باد آسیای نوبنیاد... |
|
| (همان) |
شاعر که پس از بازگشت پراتپ به هند، به دیدارش شتافته، «خانۀ عادی و فقیرانۀ» (همان: 321). او را توصیف میکند. درحالیکه «نه زن و نه یگان پرستاری» (همان) دارد، تحت تأثیر آموزههای لنین؛ «ملک و املاک را به دهقانان/ کرده تقسیم مفت دادهست آن» (همان) و از اموال دنیا تنها برای او یک میز، صندلی عادی و «چند جلد کتاب اجدادی» (همان) باقی مانده است. شاعر از این دیدار خرسند است زیرا هندو در نوشتۀ خویش نام او را درج كرده و نيز:
مینویسد که شاعر تاجیک |
| بود مهمان وی به دل نزدیک... |
|
| (همان: 323) |
از دیگر سوی، شاعر نیز که مرهون لطف و میهماننوازی اوست. به وعدۀ خود عمل کرده داستان او را که «عمر خود را به راه استقلال» (همان: 325). صرف کرده، به نظم کشیده، «وصف لنین مهربان» (همان) را نیز گفته است. اکنون که زمان وداع رسیده، پراتپ با جملۀ: «ای رفیق عزیز، باز بیا» (همان: 326). او را بدرود میگوید و داستان به پایان میرسد.
نگاهي تحليلي به منظومۀ «از گنگ تا كرمل»
شاعر در ابتدا تصویری از پراتپ حقیقتجو ارائه کرده که از ظلم و بیداد غارتگران هندوستان به تنگ آمده، در پی حقیقت است. او در داستان، فردي اخلاقگرا و نرمخو است. فردي كه در راه مبارزه با ظلم و بيداد، از اعمال خشونت نيز خودداري ميورزد. بنابراين، در راه استحقاق عدالت براي هندوستان و نيز در نگاه آرمانگرايانۀ آن-عدالت جهاني- درپي ناجيي است كه تمام اين اصول انساني و اخلاقي را رعايت كند تا با معيارهاي او مطابقت داشته باشد. شاعر در ميانۀ داستان، پيش از ظهور لنين، بهگونهاي نمادين، تذروي زرينبال را به تصوير ميكشد كه با آسودگي مشغول پرواز است اما به ناگاه عقابي خبيث به او حمله ميكند و پراتپ كه هرگز در برابر ظلم سكوت اختيار نميكند، به كمك تذرو شتافته، عقاب را فراري ميدهد. واضح است كه تذرو نماد انسانهايي است كه فارغبال سرگرم زندگي خويشاند و عقاب نماد ظالمان و حاكماني كه اين آسايش را برهم ميزنند و به مردم به چشم طعمه مينگرند. از طرفي در اين قسمت از داستان، به روحيۀ ظلمستيزي پراتپ تأکید شده است.
وقتي پراتپ در مسير حقيقتجويي خود به مراسم عروسي برخورد ميكند، داستان از حوزۀ ادب تعليمي به غنايي چرخشي هنرمندانه پيدا كرده، مخاطب به جاي فضاي مغموم و مملو از خفقاني كه پراتپ اسير آن است و راه چاره ميجويد، با فضايي شاد و لبريز از رقص و هلهله مواجه ميشود. اين بخش از داستان، يادآور منظومۀ ديگري از تورسونزاده به نام «حسن ارابهكش» (1954) است كه شاعر آن را در 43 سالگي سروده است. اين داستان با ديدگاههاي تعليمي، عشق صدف و حسن را به تصوير كشيده است. اما اكنون، شاعر هنگام سرايش منظومۀ «از گنگ تا كرمل»، در مدت زمان چهارسالۀ سرايش آن، بين 55-58 سال از عمر خود را سپري كرده است و حتي هنگامي كه قصد توصيف مراسم عروسي را دارد، قلم او در مقايسه با داستاني كه ذكر آن رفت، آن شور و شوق ميانسالي را ندارد و شاعر بدون ذكر ماجرايي عاشقانه كه معمولا سبك اوست، تنها به توصيف فضاي شاد عروسي، دلنوازي و زيبايي عروسان، پايكوپي مردم خيابان و دلفريبي و طراوتِ ساقدوشان زيباي عروس بسنده ميكند. اين بخش اگرچه فاقد داستاني گذرا و عاشقانه است اما آنقدر پراتپ مسافر را هيجانزده و درگير ميكند كه مخاطب نيز با شور و شعفِ او همراه شده، براي مدتي روند سياسي- اجتماعي داستان را به فراموشي ميسپارد. گويي شاعر قصد دارد به خواننده گوشزد كند حتي با وجود رنجها و بيدادها نيز زندگي جريان طبيعي و گاه شادمانۀ خود را دارد. در اين بخش، اميد به آينده، اميد به نسلهاي پيش روي كه مملو از شادابي و جوانياند و اميد به جلوههاي شاديبخش زندگي موج ميزند.
در بخشهاي ديگري از داستان، پراتپ با عناصر طبيعت، همچون گنگ به گفتگو نشسته، دليل سفر خود را دعوت زمين ميداند. گويي سرزمين او كه در بند است، نداي فريادخواهي سرداده و از پراتپ ياري ميخواهد و يا با هيمالايا مشورت كرده از او مشاوره ميگيرد. شاعر با خيالپردازي شاعرانه در پي القاي اين تفكر است كه سفر عدالتخواهانۀ پراتپ به خواست شخص او نبوده، بلكه زمين و زمان او را بدين مهم واداشتهاند و اين امر فراتر از يك نيت و تصميم فردي به شمار ميرود.
هنگام مواجهۀ پراتپ با «امانالله» در افغانستان، تأیید خط مشي سياسي- اجتماعي اين حاكم افغان از سوي شاعر، مشهود است. در آن روزگار، امانالله خان غازی (سلطنت از 1919- 1929) پادشاه مشروطهطلب و نوگرای افغانستان بود که در آن کشور، به اصلاحات تجددخواهانۀ بسیاری پرداخت، از جمله: تأسیس مدارس عادی و عالی، استخدام معلمان و متخصصان خارجی، توجه خاص به تعلیم زنان، اعزام دانشجویان بهويژه دانشجویان دختر به خارج از کشور. اصلاحات شاه امانالله خان که در سال ۱۹۲۳ در زمینههای اجتماعی و فرهنگی انجام شد به واکنش عناصر سنتی و محافظهکار منجر شده، پس از یک جنگ داخلی، در سال ۱۹۲۹ او را به کنارهگیری از سلطنت وادار ساخت (رضایی، 1372: 45-50).
شاعر، تصويري سياه و استبدادي از روسيۀ پيش از انقلاب ارائه ميدهد. مخصوصا به بيداد تزار در بخارا اشاره ميكند اما ناگاه خبر ظهور لنين، چرخشي اميدوارانه در داستان پديدار ميسازد. در بخشي نمادين از پسركي حلقه به گوشِ ملّاي ده ياد ميكند كه شاعر او را «گول و بيخبر» و ناآگاه از فجايع استعماري روزگار خود ميشمارد. اين پسرك، گويي نماد نسل آينده است كه به زعم شاعر در چنگال افكار سنتي و ديني گرفتار آمده تا ناآگاه و از همه جا بيخبر پرورش يابد. ديدگاه سوسياليستي و تضاد شاعر با ديانت نيز در اين بخش از داستان مشهود است. اما شاعر كه به آينده اميدوار است، در قطاري كه گويي نماد جريانِ پيشرفت و حركت رو به جلوي جامعه است، پراتپ را با پسرك همسفر ميسازد. نكتۀ قابل تأمل آن است كه پسرك، بندهاي تعصب (به زعم شاعر) را دريده حقيقتجو گشته و او نيز در پي لنين، تن به سفر داده، اكنون در قطار، كتاب -كه نماد آگاهي است- را در دست گرفته با شوق مشغول مطالعۀ آن است.
پراتپ سرانجام به سوسیالیسم و لنین رسیده او را ملجا خود برمیشمارد. حتي پيش از ديدار با لنين، همين كه بر پرچم روسيۀ پس از انقلاب بلشويكي، نقشِ داس و چكش را به عنوان دو نماد كشاورزي و كارگري در كنار يكديگر ميبيند، به حقانيت آنان پيميبرد! هنگام ملاقات با لنين، علاوه بر آنكه شور و شوق او بهگونهاي وصفناپذير به تصوير كشيده شده، به عنوان فردي متجدد با لنين به زبان انگليسي سخن ميگويد. در واقع مواضع لنين، كه سخن از اتحاد شرق در برابر غرب است و پراتپ آنها را به گوش جان ميشنود، آرمانهاي ميرزا تورسونزاده است. او با همين انگيزهها سفرهاي سياسي و حكومتي خود را به سرزمينهاي ديگر از جمله هندوستان آغاز كرده است. بايد گفت از همان ابتدای داستان نیز موضع تورسونزاده نه تنها به عنوان یک سوسیالیست بسیار ثابتقدم و وفادار آشکار است، بلکه از جایجای کلام او شیفتگی به لنین میتراود. همانگونه که در ابیات فوق مشهود است، نام لنین همیشه با اوصافی بسیار مبالغهآمیز همراه است اوصافی فرازمینی چون؛ درمان تمام دردها، آنکه قلبش مالامال از مهر مردم عالم است، کسی که باعث بقای کارگران عالم شده، لنینی که گاه آمدنش بیداد به باد رفته است! و اوصافی چون؛ داهی جهان، خالق المعنی زمان، بهرهدهندۀ رنجبران جهان، مرد میدان، نیک آیین، انسان پربها، لنین مهربان و لنین آزاده، در واقع کمترین تعریف و تمجید شاعر از اوست. شاید بهتر میبود شاعر، نام این اثر را به جای «از گنگ تا کرمل»، با توجه به شیفتگی و تقدس بیچون و چرایی که برای لنین قائل است، «لنیننامه» مینهاد. در این صورت حق مطلب و درونمایۀ اصلی را بیشتر حفظ کرده بود. همچنین باید توجه داشت که او سرایش این منظومه را در سال 1966 آغاز کرد اما چهار سال بعد در 1970 آن را به چاپ رساند. «اين سال مقارن بود با جشن صدسالگي لنين» (ر.ک: تورسونزاده، بيتا، 12)-كه هر سال بسيار شكوهمند و همراه با مبالغه برگزار ميشد- و تورسونزاده نيز به همين مناسبت آن را به اين جشن ملي تقديم نمود. گویی شاعر، این چهار سال را با شکیبایی پشت سر نهاده تا در
مناسبتی خاص و ارزشمند آن را عرضه کند.
از دیگر سوی، هنگام چاپ کتاب (1970)، هفده سال از مرگ استالين ميگذشت كه با پايان يافتنِ ديكتاتوري استاليني از سال 1953 مقارن با مرگ استالين دورۀ نرمش خورشچفي نيز آغاز شده بود. بنابراين، دورهاي كه تورسونزاده به سرايش داستان همت گماشت (1966) و نيز زماني كه آن را چاپ و منتشر نمود (1970)، هر دو در دورۀ خورشچف به شمار ميرفت. دوران عدم افراطگرايي در سوسياليسم، افول شخصپرستي و آغاز دوران آزاديهاي نسبي. قاعدتاً ميبايست فضاي حاكم برداستان نيز اينچنين باشد. درصورتی که حال و هوای داستان نه تنها چنین دورانی را القا نمیکند، بلکه افراطگرایی و لنینپرستی که ابداً مربوط به دورۀ چاپ اثر نیست، پررنگ و گاهی زننده توجه مخاطب را به خود معطوف میسازد. گویی اثر مربوط به سالهای اوایل پیروزی انقلاب است که انقلاب اکتبر 1917 هنوز نقاب از چهره برنگرفته، چهرۀ خشن و البته استبدادی محض خود را نمایان نساخته است. البته داستان منظومه نیز بیانگر همان دوران است زیرا پراتپ هندو، به تازگی در مسیر ایجاد اتحاد از مسکو یاری خواسته اما با در بسته و عدم همکاری و حتی خون و خشم مواجه شده که پس از مدتی نوید پیروزی سوسیالیسم و رهبری لنین به گوش او رسیده است. بر ما معلوم نیست شاید این منظومه بهگونهای ناتمام، حاصل حدود سالهای 1947 و نخستين سفر شاعر به هندوستان بوده اما به هر دلیل ناتمام مانده و سرانجام بهگونهاي سفارشي، مصادف با جشن صدسالگي لنين، كامل و چاپ شده است زيرا اثر، درنهايتِ ستايش لنين و به طور كلي سوسياليسم، در دورهاي سروده شده كه روزگار افول چراغ لنينيستي است. حتي روزگار ديكتاتوري استاليني نيز به شمار نميرود كه اميد به رجعت شكوه و ابهت سوسياليسم وجود داشته باشد.
شخصيت لنين به عنوان يك سياستمدار و رهبر كاريزماتيك صاحب نفوذ، جاي سخن بسيار دارد كه در اين اندك، مجال آن نيست، اما به هر روي او مانند هر رهبر ايدئولوژيك و قدرتمندي كه جنبههايي از فرازميني و مقدسمآبي يافته است. يعني در روزگار خود، قابل نقد نيست، گويي چونان منجي از آسمانها فرود آمده و از تمامي عيوب زمينيان، بركنار است. معمولاً به شهادت تاريخِ كشورهاي استبدادي، بهويژه ايدئولوژيك، سياستمداري كه پس از چنين فردي پاي به عرصۀ حكومت مينهد، قطعاً فاقد پشتوانۀ كاريزماتيكِ رهبر نخستين است. او ناگزير همچون استالين، راه ديكتاتوري محض را در پيش ميگيرد، اما استبداد محض تا جايي مجالِ عرضه و خودنمايي دارد زيرا جامعه بيش از آن را برنميتابد. همين است كه خورشچف ناگزير به نرمش و عدول از شخصيتپرستي دوران لنين و نيز دوريجستن از استبداد استاليني است. زيرا بهسادگي دريافته اگر همان مواضع را پيش بگيرد، با فروپاشي حكومت اتحاد جماهير شوروي رو به رو خواهد بود. در واقع نرمش خورشچفي، چندين سال، فروپاشي اتحاد سوسياليستي اين كشور را به تعويق افكند، هرچند كه سرانجام گريزي از آن وجود نداشت و اين اتفاق در 1991 روي داد. به هر روي، ميرزا تورسونزاده در فضاي خروشچفي، اثري را خلق كرده كه كاملاً حال و هواي لنينيستي و شخصيتپرستي دارد! گويي همه زمانه دگرگشته اما شاعر هنوز در حال و هواي دوران پيشين، دوراني كه براي او افتخارات و مدالهاي بسياري را رقم زده، قلم ميزند، خيالپردازي و زندگي ميكند.
نتيجهگيري
ميرزا تورسونزاده شاعر پرآوازۀ تاجيك، دارندۀ لقب «قهرمان ملي تاجيكستان»، كسي كه امروزه نيز تصوير او بر روي پول رايج كاغذي اين كشور، قابل مشاهده است، آثار منظوم و منثور بسياري از جمله منظومۀ «از گنگ تا كرمل» را آفريده. او در اين منظومه همچون بسياري ديگر از آثار خود به ستايش نظام سوسياليستي اتحاد جماهير شوروي پرداخته است. با اينكه اين داستان در دورۀ حكومت خورشچف به نظم كشيده شده و در اين دوران، افول ديكتاتوري و نيز پايان دورۀ شخصيتپرستي در ادب تاجيك بوده اما شاعر، همچون دوران اوج آغازين سوسياليسم يعني ابتداي پيروزي انقلاب 1917، همچنان پرچم شيفتگي به لنين را در دست دارد، با شوقي وافر از آرمانهاي لنينيسم دفاع ميكند و سرانجام نيز آن را به جشن صدسالگي لنين تقديم ميكند. اين شيفتگي تا حدي پررنگ به نظر ميرسد كه حتي بايد گفت اين داستان به جاي عنوان كنوني، سزاوار عنوان«لنيننامه» است. در این منظومۀ 436 بيتي، نام لنین 28 مرتبه با عشقی وافر تکرار شده درحالیکه نام «پراتپ» به عنوان قهرمان داستان، تنها 17 مرتبه به کار رفته است و در بسیاری از موارد از او با نامهای عامی چون«راجه» و «هندو» یاد شده گویی قهرمان واقعی پراتپ نیست بلکه لنین است و بس.
او داستان را در دوران بين سنين 55- 58 سروده و حدود هفت سال پس از اتمام سرايش آن بدرود حيات گفته است. از اين روي آن شور و شوقي كه در بيان ماجراهاي عاشقانه در اوست و در اغلب آثار او اعم از نظم و نثر، روايتي از عشق به چشم ميخورد، در اين داستان وجود ندارد و شاعر به توصيف يك مجلس عروسي با هلهلهها، رقصها و شاديهاي بسيار بسنده كرده از داستان عاشقانه خبري نيست.
بسياري از نمادهاي موجود در داستان؛ چون تذروي كه آسوده مشغول پرواز است و نماد انسانهاي جامعه به شمار ميرود و يا عقاب ستيزهجو با او كه نماد استعمارگران است، يا پسرك از همه جا بيخبرِ اهل بخارا كه تحت تعليم و اختيار ملاي روستاست و به زعم نويسنده، نماد ناآگاهي و گرفتاري در چنگال تعصب است، در راستاي تأکید بر حقانيت سوسياليسم و درواقع جزئي از آرمانهاي شاعر است. سرانجامِ داستان يعني تحقق يافتن آرمان اتحادِ آسيا (كه شاعر منظومهاي نيز با همين عنوان سروده است)، كه بر اساس داستان مذكور با پيروي از لنين محقق خواهد شد، آرزوي خودِ شاعر است كه او را ساليان درازي البته به عنوان نمايندۀ حكومت اتحاد جماهير شوروي، به سفرهايي جهاني به جاي جايِ كشورهاي جهان، از جمله هندوستان، واداشته است.
شعر تورسونزاده با وجود برخي كاستيها در وزن و قافيه -كه مقداري از آنها به شيوۀ تلفظ تاجيكي بازميگردد- داراي هنرمنديها و تصويرآفرينيهاي بسياري است كه نبايد آنها را ناديده انگاشت اما از ديگر سوي؛ خوب يا ناخوب، او همچون بسياري از شاعران شوروي-تاجيك دلبستۀ نظام سوسياليستي است و اينكه چرا از ظلم ديگر جايهاي دنيا شكوه سر ميدهد اما از نفس ديكتاتوري بودن نظامي كه پيرو آن است، غفلت ميورزد، جاي شگفتي و تأمل بسيار دارد! بهويژه اينكه داستان مورد مطالعه را هنگامي رقم زده است كه ساليان درازي از آغاز انقلاب و روزگار لنين گذشته، هيجانهاي آغازين انقلاب فروكش كرده، تا حد بسياري سيماي واقعي نظامي كه ادعاي برابري و عدالت جهاني را شعار خود ساخته بود نيز آشكار شده است.
پینوشت
1. براي مطالعۀ بيشتر درخصوص شعر عيني ر.ک: منيازوف، 1958: 23-148.
منابع
آشوری، داریوش (1357) فرهنگ سیاسی، تهران، مروارید.
بچکا، یرژی (1372) ادبیات فارسی در تاجیکستان، ترجمۀ سعید عبانژاد و محمود عبادیان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بینالمللی.
تورسونزاده، میرزا (بیتا) گلچین اشعار، با کوشش کمال عینی و لایق شیرعلی، مسکو، ادارۀ نشریات پروگرس مسکو.
خدايار، ابراهيم (1397) «دورهبندي شعر معاصر تاجيك: از روشنگري تا استقلال (18702015م)» فصلنامۀ نقد و نظريۀ ادبي، دانشگاه گيلان، شماره 5، صص 2145.
ذبیحالله، بهروز (1391) قصۀ مرغ سمندر؛ سرگذشت ادبیات تاجیک در دوران شوروی، مشهد، مهریز.
رضایی، اکبر (1372) «نمایۀ تاریخی افغانستان از اماناللهخان تا کرزای»،فصلنامۀ مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 32، صص 35-55.
سیدحسینی، رضا (1365) مکتبهای ادبی (دو جلد در یک مجلد. چ2) ، تهران، زمان.
شعـردوست، علياصغر (1376) چـشمانداز شعر امروز تاجیکستان، تهران، الهدی.
------------------ (1390) تاریخ ادبیات نوین تاجیکستان، تهران، علمی و فرهنگی.
علیاکبرزاده، مرجان (1392) «نگاهی به منظومۀ تعلیمی- غنایی «حَسن ارّابهکش» از میرزا تورسونزاده، شاعر تاجیک»، فصلنامۀ تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر، شماره 17، صص133-148.
عینی، صدرالدّین (1381) تاریخ انقلاب فکری در بخارا، با مقدمۀ کمالالدّین صدرالدّینزاده عینی، تهران، سروش.
قزوه، علیرضا (1377) «نسلها و جریانهای شعری در شعر معاصر تاجیکستان» فصلنامۀ شعر، شماره 22، صص64-69.
مسلمانيان قبادياني، رحيم (1371) «شاعر تاجيك، ميرزا تورسونزاده» ماهنامۀ آشنا، سال اول، شماره 4، صص 72-73.
--------------------- (1376) زبان و ادب فارسي در فرارود، تهران، وزارت امور خارجه.
--------------------- (1393) «شاعر معاصر تاجيك، ميرزا تورسونزاده» دایرهالمعارف بزرگ اسلام، به سرپرستي محمد کاظم موسوی بجنوردی، ج8، صص 301-305.
موسوی گرمارودی، علی (1388) از ساقه تا صدر: شعر و زندگی شعرای تاجیکستان در قرن بیستم تهران، قدیانی.
هاديزاده، رسول (1388) «احمد دانش، آغازگر انقلاب فكري در بخارا»، فصلنامۀ رودكي، رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در تاجيكستان (ويژه نامۀ انقلاب فكري بخارا و احمد دانش) دوشنبه، شماره 23، صص 235-249.
هیچینس، کیت (1368) «ادبیات تاجیک از انقلاب اکتبر تا دورۀ استالینزدایی (مروری بر تاریخ تحوّل شعر، قصه و رمان و نمایشنامهنویسی در تاجیکستان)»، ترجمۀ ص. شهبازی، ادبستان فرهنگ و هنر، شماره 3، صص 16-21.
یاحقّی، محمدجعفر (1389) جویبار لحظهها: ادبیات فارسی نظم و نثر، تهران، جامی.
منابع به خط سريليك (به همراه برگردان هر منبع به خط فارسي):
Маниёзов А. назми устод Садриддин Айнї. Сталинобод, 1958.
منیازوف الف، نظم استاد صدرالدّین عینی، استالینآباد، 1958.
Раљабї М. Ислом: љадидия ва инќилоб. Душанбе, «Дониш», 1997
رجبی م. اسلام: جدیده و انقلاب. دوشنبه، دانش، 1997 الف.
Раљабї М. Таърихи танќид ва адабиётшиносї. Душанбе, «Ирфон», 1997.
----م. تاریخ تنقید (= نقد و بررسی کردن) و ادبیاتشناسی. دوشنبه، عرفان، 1997ب.
Сатторов А. Оид ба ташаккул ва такоммули реалисти сотсиалистї дар эљодиёти М.Турсунзода. //Маќола аз маљмўи маќолот: М.Шукуров, А.Маниёзов, Л.Амонов, Н.Демитик, Љ.Баќозода, Академияи фанњои Тољикистон, Институти забон ва адабиёти ба номи Рўдакї, Душанбе, 1980, 148-160 с.
ستّاراف الف. «آیید (= بیایید و توجه کنید) به تشکّل و تکامل رئالیسم سوسیالیستی در ایجادیات (= آثار) م. تورسونزاده». مقاله از مجموعه مقالات: م. شکوراف، آ. منیازوف، ل. اماناف، ن. دمیتک، ج. بقازاده، آکادمی فنهای تاجیکستان، انستیتوت زبان و ادبیات به نام رودکی، دوشنبه، 1980، صص140-160.
Турсунзода М. Куллиёт (6 љилдї) . љ.5. Душанбе, «Ирфон», 1971.
تورسونزاده م. کلیّات (6 جلد)، ج5، دوشنبه، عرفان، 1971.
Шакурї М. Нигоње ба адабиёти тољикии садаи XX. Душанбе, Пажўњишгоњи фарњанги форсї – тољикї, 2006.
شکوری ، م. «نگاهی به ادبیات تاجیکستان سدۀ بیست.» دوشنبه، پژوهشگاه فرهنگ فارسیتاجیکی، 2006ب.
-Шоҳ Заман Р. Таҳаввули воҳидҳо ва Созмони жанрҳои лирикӣ дар назми форсу тоҷик. Душанбе, Академияи илмҳои Ҷумҳурии Тоҷикистон, 2010.
شاه زمان ر. تحول واحدها و سازمان ژانرهاي ليريكي در شعر فارسي تاجيك. دوشنبه، آكادمي علوم جمهوري تاجيكستان، 2010.
Шукуров М. Айнї ва инќилоби Бухоро. // «Омўзгор», 22 июли 1991
شکوراف م. «عینی و انقلاب بخارا.»// آموزگار، 22 ژولای1991.
Шукуров М. Таърихи адабиёти советии тољик (6 љилд) љ. 4. Душанбе, «Дониш», 1980.
شکوراف م. تاریخ ادبیات سوویتی (= شوروی) تاجیک. 6 جلد. ج4. دوشنبه، دانش،1980.
Шуљоъ Ш. Бозтоби анъана дар эљодиёти М.Турсунзода. Душанбе, «Дониш», 2011.
شجاع ش. بازتاب عنعَنه (= سنّت) در ایجادیات (= آثار) م. تورسونزاده. دوشنبه، 2011.
[1] * استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ورامين- پيشوا، ایران
[2] 1. Bolshevik
[3] 2. Vladimir Lenin
[4] 3. The bourgeoisie
[5] 1. Socialist realism
[6] 2. Realisme
[7] 3. Romantisme
[8] 4. Eric Hartley
[9] 1. Joseph Stalin
[10] 2. Nikita Khrushchev