Historical analysis of Hafez's sonnets, during the reign of Shah Sheikh Abu Ishaq Inju
Subject Areas : Analysis of order textsAli mohammadi 1 , amirafshin farhadiyan 2
1 -
2 -
Keywords: Abu Ishaq Inju, Amir Mobarez al-Din, Hafiz, Historical interpretations,
Abstract :
No text, as a phenomenon, is free from the influence of external elements, and without a doubt, social and political events are among the most important and effective external factors. The historical approach to Hafiz's poetry, although less well known, can help to understand many of the difficult, ambiguous, and seemingly scattered aspects of his poetry, relying on recorded historical facts. Among the important historical events of Hafiz's era, the events of the end of the reign of Shah Sheikh Abu Ishaq Inju, due to its profound impact on Hafiz and the change in his life path, have a special place. There was a deep friendship between Hafez and Shah Abu Ishaq, who was a chivalrous and lavish and who respected the people of grace and art, and his reign over Shiraz was one of the best days of Hafez's life. After the defeat of Shah Inju by Amir Mobarez al-Din Mohammad Mozaffari, the page of the time suddenly returned and the poet's dark days came. Undoubtedly, this change and the revolution of the time had a strong reflection in Hafez's poems, which used poetry as a tool to express ideas, positions, and even struggles. Hafez scholars who have reflected the political and historical events of HafIz's time in his works have considered a total of 50 lyric poems to be related to the end of Abu Ishaq's work. We have arranged these poems in order of utilization of the consensus of researchers, from the highest to the lowest, and after confronting each other, we have analyzed the opinions of each and its correspondence with the recorded historical events of that time.
استعلامی، محمد. (1386). حافظ به گفتهی حافظ: یک شناخت منطقی. تهران: نگاه.
اسلامیندوشن، محمدعلی. (1395). تأملی در حافظ. تهران: شرکت سهامی انتشار.
اقبالآشتیانی، عباس. (1390). تاریخ مغول. تهران: ساحل.
اهور،پرویز. (1368). حافظ، آیینهدار تاریخ. تهران: شباویز.
ایشانی، طاهره. (1392). «سیر غزل مدحی در ادب فارسی از سنایی تا حافظ». مجلهی کهننامهی پارسی، سال چهارم، شمارهی 3، صص 1-27.
باقری، بهادر. (1394). «آسیبشناسی تفسیرهای شعر حافظ». سالنامه حافظ پژوهی. دفتر 18. صص79-84.
پورنامداریان، تقی. (1382). گمشدهی لب دریا: تأملی در معنی و صورت شعر حافظ. تهران: سخن.
ثروتیان، بهروز. (1387). شرح غزلیات حافظ. تهران: نگاه.
جلالیان، عبدالحسین. (1378). شرح جلالی بر حافظ. تهران: یزدان.
حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله. (1380). زبدهالتواریخ. به تصحیح کمال حاجسیدجوادی، تهران: علمی و فرهنگی.
حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله. (1378)، جغرافیای حافظ ابرو، به تصحیح صادق سجادی، تهران: میراث مکتوب.
حافظ، شمسالدین محمد (1375)، دیوان ، به تصحیح و توضیح پرویز ناتلخانلری، تهران : خوارزمی.
حافظ، شمسالدین محمد (1378/1320)، دیوان خواجه شمسالدین محمدحافظشیرازی، به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران : کتابخانهی مجلس/ نشر گلآذین.
حصوری، علی. (1387). حافظ، از نگاهی دیگر. تهران: نشر چشمه.
حمیدیان، سعید. (1389). شرح شوق : شرح و تحلیلی اشعار حافظ. تهران: قطره.
خرمشاهی، بهاءالدین. (1373). حافظنامه. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
خوافی، احمد بن محمد ]فصیح خوافی[ (1386)، مجمل فصیحی، تهران: اساطیر.
خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین. (1380)، حبیبالسیر، به تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران: خیام.
خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین. (1357). دستورالوزراء، به تصحیح سعید نفیسی، تهران: اقبال.
دستغیب، عبدالعلی. (1378). حافظشناخت. تهران: نشر علم.
دولتشاه ]سمرقندی[، دولتشاه بن بختیشاه. (1385)، تذکرهالشعراء، به تصحیح فاطمه علاقه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
راوندی، محمدبنعلیبنسلیمان. (1300). راحةالصدور، به تصحیح محمد اقبال، لیدن: مطبعهی بریل.
ریپکا، یان. (1381). تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی. تهران: علمی و فرهنگی.
زریابخویی، عباس. (1395). آیینهی جام. تهران: علمی.
ذوالنور، رحیم. (1372). در جستجوی حافظ. تهران: زوار.
ستوده، حسینقلی. (1346). تاریخ آل مظفر. تهران: دانشگاه تهران.
شمیسا، سیروس. (1395). یادداشتهای حافظ. تهران: میترا.
غنی، قاسم.(1393/ 1321). تاریخ عصر حافظ : تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم. تهران: زوار.
غنی، قاسم. (1368). یادداشتهای دکتر قاسم غنی در حواشی دیوان حافظ، به کوشش اسماعیل صارمی، تهران: علمی.
کتبی، محمود. (1364). تاریخ آل مظفر، به تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: امیر کبیر.
مالمیر، تیمور و فاطمه محمدخانی. (1391). «نقد و بررسی مدیحهسرایی حافظ». مجلهی متنپژوهی ادبی، شمارهی 51، صص 9-32.
مالمیر، تیمور و هادی دهقانییزدلی. (1390). «نقد و بررسی قرائتهای تاریخی و زندگینامهای حافظ». مجلهی پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، شمارهی 10، صص 63-86.
معین، محمد. (1369). حافظ شیرینسخن، به کوشش مهدخت معین، تهران: معین.
مرتضایی، جواد. (1398). زمینههای تاریخی، مدحی اشعار حافظ. تهران: امیر کبیر.
ممتحن، مهدی و سمانه شریفیراد. (1390). «متن در اشعار متنبی و حافظ». مجلهی مطالعات ادبیات تطبیقی، شمارهی 20، صص 137-150.
نیرو، سیروس. (1362). گنج مراد. تهران: سحر.
نیساری، سلیم. (1385). دفتر دگرسانیها در غزلهای حافظ. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
ولوی، میرحسین. (1395). طرحی از حافظ: زندگی حافظ بر اساس تواریخ و تذکرهها. تهران: زوار.
همایونفرخ، رکنالدین.(1354). حافظ خراباتی. تهران: اساطیر.
هومن، محمود. (1325). حافظ. تهران: کتابخانه طهوری.
سال چهارم ، شماره 1،پیاپی 10 ،بهار 1400
ISSN : 2645-6478
بازخوانی گزارش رویدادهای پایان کار شاهشیخابواسحاقاینجو در سرودههای حافظ
دکتر علی محمدی1
امیرافشین فرهادیان2
تاریخ دریافت:12/07/1399
تاریخ پذیرش نهایی :29/12/1399
(از ص 58 تا ص 84)
20.1001.1.26456478.1400.4.10.2.7
چکیده
رویکرد تاریخی-سیاسی به سرودههای حافظ، افق معنایی جدیدی در ساحت تفسیر دیوان وی گشوده است. رمزگشایی برخی از ابهامات شعر حافظ و برقراری پیوند عمودی بسیاری از بیتها که به ظاهر پراکنده و بیارتباط مینمایند؛ از دستاوردهای این رویکرد است. گرایش حافظ به استفاده از شعر به مثابه وسیلهی ابراز عقیده و جهتگیری نسبت به رخدادهای سیاسی و نیز حاکمان و رجال صاحب نفوذ، از جمله مواردی است که او را از اغلب شاعران گذشته، متمایز میسازد. در این میان، حوادث پایان سلطنت شاهشیخابواسحاقاینجو، به دلیل تاثیر عمیق این واقعه بر حافظ و تغییر مسیر زندگانی او، از جایگاه ویژهای برخوردار است. این رویدادها که با تصرف شیراز به دست امیرمبارزالدینمظفری، در سوم شوال ۷۵۴، آغاز گردید؛ پس از یک سلسلهی طولانی جنگ و گریز، سرانجام با گرفتاری و اعدام شاهابواسحاق، در ۲۲ جمادی الاول سال ۷۵۷، پایان پذیرفت. هدف این جستار، بررسی بازتاب این رخدادها در سرودههای حافظ از نظرگاه نقد تاریخی و به روش تحلیل محتوا (رویکرد توصیفی-تحلیلی) است. نتایج به دست آمده، بیانگر پیوند شمار قابل ملاحظهای از سرودههای حافظ با رویدادهای این مقطع از تاریخ است.
واژههای کلیدی :
ابواسحاقاینجو، امیرمبارزالدین، حافظ، گزارهی تاریخمحور، بازتاب رویداد تاریخی
1. مقدمه
شعر حافظ در عین محبوبیت فراگیر و حضور دائمی در ذهن و زبان خاص و عام مردم ایران، در مقام درک معنی، همواره مورد اختلاف و محل مناقشه بودهاست؛ در نتیجه دربارهی شعر او بیش از هر شاعر دیگری شرح و تفسیر نگاشته شده؛ تفسیرهایی که گاه کاملا در تضاد قراردارند. پورنامداریان معتقد است: «شعر حافظ، اگر با زمینهی ذهنی از پیشساخته و پرداختهای با آن مواجه نشویم، مفسر ذهن ماست و بیان تفسیر ذهن ما از زبان شعر حافظ، تأویل ما از شعر اوست. این تأویل اگرچه به اقتضای اختلاف اذهان، ممکن است در معانی و صور گوناگون به جلوه درآید؛ اما هر یک از این معانی به سهم خود گوشهای از حادثهای را آشکار میکند که در ذهن حافظ اتفاق افتادهاست و شعر او نمایش صوری و زبانی آن است» (پورنامداریان،1382:صص5-6،مقدمه).
در یک تقسیمبندی کلی میتوان رویکرد شارحان شعر حافظ را به انواع عرفانی، مادی، تاریخمحور، روانشناسانه و باورشناسانه (اندیشههای مهر پرستی، زروانی و ...) تقسیمکرد. در این بین، نگرش و برداشت عرفانی سهم بیشتری نسبت به سایر دیدگاهها داشته؛ تا آنجا که گاهی، بقیهی تفسیرها را، در حاشیهی خود قرار داده است؛ اما به سبب وسعت ساحت تأویل در رویکرد عرفانی و تنوع آراء در این زمینه، تفسیرهای مبتنی بر آن نیز کمتر به اتفاق نظر انجامیدهاند. اغلب حافظپژوهان در قدیم، چنین رویکردی به شعر حافظ داشتهاند.
در سالهای اخیر، رویکرد تاریخی-سیاسی به سرودههای حافظ، افق معنایی جدیدی در ساحت تفسیر دیوان وی گشوده است. شاید نخستین بار محمدتقی بهار، این بحث را آغازکرد: «در دیوان سعدی و حافظ، غزلهای بسیاری است که از دور فریاد میزند که قصد شاعر از می و معشوق و محتسب و غیره به راستی، می و شاهد و محتسب شهر نبوده... چیزهای دیگر بوده است. غزلهای «خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد»، «دو یار زیرک و از بادهی کهن، دو منی»، «گر میفروش حاجت رندان روا کند»، «یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود» و غیره که در دیوان خواجه دیده میشود؛ وقتی با تاریخ دورهی ابواسحاق و شاهشجاع و امیرتیمور، مقایسه شود؛ مانند آفتاب روشن است که اینها همه غزلهای سیاسی است» (بهار،1298: 186 نقل در ریپکا،1381: 356). پس از آن، پژوهشگرانی چون غنی، هومن، معین، همایونفرخ، اهور، نیرو و جلالیان، کوشش کردند سرودههای حافظ را با رخدادهای سیاسی و تاریخی عصر او انطباق دهند. در سایهی این تلاشها، رفته رفته این نگاه، بیش و کم، در آثار برخی محققان و مفسران متاخر، مانند شمیسا، خرمشاهی، دستغیب، حصوری، سرخی و دیگران، بازتاب یافت.
امروز در پرتو رویکرد تاریخی، بسیاری از دشواریهای شعر حافظ، توضیح داده شده، ضعف ارتباط عمودی بیتها در غزل تا حد چشمگیری از میان رفته و شناخت ما از وجوه شخصیت حافظ و از شعر او دقیقتر شدهاست. امروز میدانیم که حافظ بر خلاف اغلب شاعران کلاسیک، از شعر به عنوان ابزاری برای بیان نظر و تبیین موضع خود در قبال رویدادهای سیاسی و بازیگران آن عرصه، بهره جسته است و حتی در مواردی از آن به مثابهی پیکی حامل پیامی ویژه، برای مخاطبانی «که اشارت دانند»، یاری گرفته است. این پیوستگی تا آنجاست که دیگر نمیتوان به رویدادهای تاریخی زندگانی حافظ به دیدهی عنصری «برونمتنی» که ممکن است در کیفیت پیدایش اثر نقش داشتهباشد، نگریست؛ بلکه این رخدادها در موارد متعدد، موضوع و محتوای «متن» هستند؛ همچنان که نمیتوان حوادث عصر سلطان مسعود غزنوی را به منزلهی عنصر«برونمتنیِ» کتاب تاریخ بیهقی در نظر گرفت.
اکنون آشکار است که شعر حافظ رویههای مختلفی دارد و بسنده کردن به لایهی بیرونی آن، برداشتی سطحی و ناقص از شعر وی را در پی خواهد داشت. گرچه نگاه تاریخی-سیاسی به شعر حافظ از روز نخست تا به امروز آماج انتقاد و نکوهش بوده، اما مخالفت سرسختانه بسیاری از هواداران رویکردهای دیگر بویژه رویکرد عرفانی، با این نگاه تازهتر، امری طبیعی و قابل انتظار است. مهم آن است که در فضای آکادمیک، فارغ از هر برداشت و نظرگاه فردی، به دیدگاههای دیگر نیز امکان عرضه داده شود تا از برآیند برخورد اندیشهها به شیوهای دیالکتیک، بتوان دریافتی نزدیکتر به حقیقت، به دست آورد.
پس از وقوع یک رشته نبرد که از سال ۷۴۶ قمری میان شاه شیخ ابواسحاق اینجو حاکم فارس و مضافات آن و امیر مبارزالدین محمد مظفری حاکم یزد و کرمان، که اغلب با ناکامی شاه شیخ ابواسحاق همراه بود و رفتهرفته وی را در موضع ضعف قرار داد (اقبال آشتیانی،1390: صص465-466)؛ سرانجام امیرمبارزالدین در محرم سال ۷۵۴ قمری، به قصد یکسره کردن کار رقیب، به سوی شیراز لشکر کشید و شهر را محاصره کرد و اهالی را در سختی و تنگنا، قرار داد. عاقبت با خیانت یکی از رئیسان شهر به نام ناصرالدینکلو عمر که دروازه بیضا را به روی مظفریان گشود؛ امیرمبارزالدین در سوم شوال ۷۵۴ قمری وارد شهر شد. شاه شیخ ابواسحاق موفق شد با جماعتی از خاصهگان و خویشان، از مهلکه بگریزد. این واقعه، آغاز دو سال و هشت ماه آوارگی و دربدری شاه ابواسحاق و کوشش وی برای بازگرداندن آب رفته به جوی بود که برای نیل به آن، دست استمداد به سوی شیخ حسن ایلکانی (حاکم بغداد) و نورالورد بن سلیمانشاه (اتابک لرستان)، دراز کرد تا با فراهم آوردن لشکر، مظفریان را از شیراز براند اما طرفی نبست و پس از چند ماه تردد بین اصفهان و لرستان و شوشتر، عاقبت در اصفهان به محاصره جلالالدین شاهسلطان مظفری، خواهرزاده امیر مبارزالدین، افتاد. شاهسلطان، در بهار ۷۵۷ قمری موفق به گشودن اصفهان شد و بر شیخابواسحاق که در خانهی شیخالاسلامِ اصفهان، مولانا نظامالدیناصیل، پناه گرفته بود، دست یافت. شاه نگونبخت اینجو را به شیراز نزد امیرمبارزالدین بردند و پس از محاکمهای نمایشی، به بهانهی قصاص خون یکی از سادات شیراز، در میدان مشهور سعادت، گردن زدند. حافظ در قطعهای، ماده وفات او را ۲۲ جمادی الاول سال ۷۵۷ قمری ذکر کرده است (غنی،161:1321).
2. بیان مسأله
از آنجا که شیخ ابواسحاق، پادشاهی عشرتجو و هنرپرور بود و پیوسته مجالس طرب و شعرخوانی برپا میکرد؛ دربار او محل آمد و رفت هنرمندان و شاعران برجستهای چون خواجوی کرمانی بود و در این میان حافظ جوان نیز طرف توجه و تفقد وی قرار داشت و از مواهب شاه و درباریان بهرهمند بود. این ارادت و مودت قلبی، موجب شد که پس از شکست شاهشیخ، حافظ دچار پریشانی و اضطراب گردد و همواره در انتظار وصول خبری از او و به امید بازگشت پیروزمندانهاش به شیراز باشد. از دیگر سو، پافشاری سختگیرانهی حاکم جدید، مبارزالدین محمد، در اجرای بی کم و کاست ظواهر شرعی و بیتوجهی و مخالفت نسبت به اهل ذوق و هنر، حافظ را هر روز در فشار و مضیقهی بیشتری قرار میداد. بدون تردید اندوه و نگرانی حافظ در زبان گویای او که همان شعر اوست؛ انعکاس مییافت و چهبسا شاعر که از شهرت و محبوبیت شعر خود و سرعت نشر آن در دور و نزدیک آگاه بود؛ از همین امکان برای رساندن پیام خویش به شاه محبوبش استفاده میکرد.
در این مقاله با فرض منعکس بودن رخدادهای مهم سیاسی و تاریخی در شعر حافظ، کوشش شده به این پرسش پاسخ داده شود که آیا میتوان با تکیه بر شواهد تاریخی و اشارههای موجود در آثار تاریخنگاران و سایر نویسندگان نزدیک به عصر حافظ، ردپای حوادث مهم سالهای 754 تا 757، یعنی دورهی فترت شاهابواسحاق را در شعر حافظ بازخوانی کرد؟ حاصل کار، با نظرات حافظپژوهان در این زمینه، سنجیده شده و جمعبندی گردیده است.
3. ضرورت تحقیق
اکنون که به اهمیت و ضرورت تداوم پژوهشها با رویکرد تاریخی-سیاسی به شعر حافظ و دنبال گرفتن تلاشهای پژوهشگران این حوزه، اشاره کردیم؛ لازم است یادآوری کنیم که روش همهی این تحقیقها تاکنون، مبنا قرار دادن یک سروده و سپس جستجوی قرائن تاریخی برای آن بودهاست. به باور ما، مسیر وارون این شیوهی متداول، میتواند نتایج منسجمتر و جامعتری در پی داشتهباشد.
مبنا قرار دادن یک واقعهی تاریخی و جستجوی بازتاب آن در سرودهها، برخلاف روش مرسوم که با محوریت یک سروده، بر جستجوی قرائن تاریخی برای آن، تمرکز دارد؛ هماهنگی منطقی بیشتری با هدف تحقیق، یعنی یافتن رد پای رخدادهای زندگی حافظ، در سرودههای او دارد. بنابراین برای نخستین بار در این جستار، بازتاب یک واقعهی تردیدناپذیر تاریخی، در دیوان شاعر مورد جستجو قرار میگیرد.
4. روش تحقیق
این پژوهش با روش تحلیل محتوا و به شیوهی توصیفی-تحلیلی و با رویکردی روشمند انجام پذیرفته که شامل بررسی جامع گزارشهای تاریخی در خصوص رخدادهای مورد نظر در منابع معتبر تاریخی و سپس جستجوی دقیق در سرودههای شاعر، با هدف استخراج گزارههای مرتبط با آن رخدادهاست. منابع تاریخی مورد استفاده در این جستار، عبارتند از : «زبدهالتواریخ» و «جغرافیا» از حافظ ابرو، «حبیبالسیر» و « دستورالوزراء» از غیاثالدین خواندمیر، « تاریخ عصر حافظ» از قاسم غنی، «تاریخ آل مظفر» از محمود کتبی، «تاریخ آل مظفر» از حسینقلی ستوده و «تاریخ مغول» از عباس اقبال آشتیانی.
در این روش، هیچ گزارهای نادیده گرفته نمیشود، بلکه از بین همهی گزارههای موجود، آنهایی که با شواهد تاریخی همخوانی دارد و از پشتوانهی مستدل و منطقی، بهرهمند است؛ از گزارههایی که دلیل منطقی کافی، آن را پشتیبانی نمیکند، تفکیک میشود و در پایان امکان تعیین احتمال ارتباط سرودهها با رخداد مورد نظر، فراهم میگردد. تازگی، روشمندی و جامعیت، مزیتهای این شیوه است.
5. پیشینهی تحقیق
نخستینبار محمود هومن در کتابی با عنوان «حافظ چه میگوید» که در سال 1317 منتشر شد، طرحی ارائه کرد تا بر پایهی آن بتوان اشعار حافظ را به ترتیب تاریخ سرودهشدن مرتب نمود و بر همیناساس در سال 1325 تعداد 248 غزل را که در قالب پنج دورهی مجزای تاریخی تقسیمبندی کردهبود؛ در کتاب «حافظ» منتشر کرد. قبل از انتشار اینکتاب، قاسم غنی در سال 1321 با انتشار کتاب «تاریخ عصر حافظ» تلاش کرد که وجه سرایش تعدادی از سرودههای حافظ را با توجه به قرینههای تاریخی دوران زندگی شاعر توضیح دهد. پس از آن تاکنون شرحهایی از نظرگاه تاریخی بر دیوان حافظ نوشته شده که عبارتند از : «حافظ خراباتی» از همایونفرخ (1354)، «گنج مراد» از سیروس نیرو (1362) و «شرح جلالی بر حافظ»، از عبدالحسین جلالیان (1378). همچنین کتابهای دیگری با موضوع حافظ و سرودههای وی نگاشته شده که گاهی نظرگاه تاریخی، در آنها مورد توجه واقع شده است. «حافظ آیینهدار تاریخ» پرویز اهور (1368)، «حافظ شیرینسخن» محمد معین (1369)، «یادداشتهای حافظ» سیروس شمیسا (1388)، «حافظ، از نگاهی دیگر» علی حصوری (1389)، و «تاملی در حافظ» محمدعلی اسلامی ندوشن (1395)، در این گروه قرار میگیرند.
جواد مرتضایی در کتاب «زمینههای تاریخی- مدحی اشعار حافظ» (1398) و اصغر شهبازی در مقالهی «نقد و قرائت تاریخی اشعار حافظ» کوشیدهاند تا گزارشی از سرودههای مدحی یا دارای زمینهی تاریخی دیوان حافظ ارائه دهند.
مقالههایی نیز بر موضوع مدح در سرودههای حافظ متمرکز شدهاند. ممتحن و شریفیراد در مقالهی «مدح در اشعار متنبی و حافظ»، کیفیت و کمیت مدح در سرودههای متنبی و حافظ را مقایسه کردهاند. مالمیر و محمدخانی در مقالهی «نقد و بررسی مدیحهسرایی حافظ»، تعدادی از غزلهای دارای زمینهی مدحی حافظ را برشمردهاند. همچنین فاطمه ایشانی در مقالهی «سیر غزل مدحی در ادب فارسی از سنایی تا حافظ»، کاربرد غزل مدحی در سرودههای حافظ را وسیع و وی را سرآمد شاعران دیگر در سرودن این نوع غزل، دانستهاست.
«نقد و بررسی قرائتهای تاریخی و زندگینامهای غزلیات حافظ» عنوان مقالهای از مالمیر و دهقانییزدلی است که هرگونه ارتباط سرودههای حافظ با رویدادهای تاریخی-سیاسی و فراز و فرود زندگیش را یکسره مردود قلمداد میکند.
هدف نگارندگان در این پژوهش، بررسی و جستجوی بازتاب رویدادهای پایان کار شاهابواسحاقاینجو در سرودههای حافظ، به عنوان یک واقعیت مهم تاریخی و تأثیرگذار بر زندگی وی است و چنانکه گذشت؛ تاکنون در هیچ اثری، به طور مستقل به آن پرداخته نشدهاست.
6. بحث
سرودههای زیر، با تکیه به شواهد تاریخی و اشارههای موجود در آثار تاریخنگاران و دیگر نویسندگان نزدیک به عصر حافظ، با رخدادهای سالهای 754 تا 757، یعنی دورهی فترت شاهابواسحاق، پیوند دارند. همهی ارجاعهای ما در این پژوهش، بر اساس دیوان حافظ به اهتمام قزوینی و غنی (1390، انتشارات زوار) است و غزلها نیز مطابق ترتیب همان دیوان، شمارهگذاری شدهاند.
6. 1. غزل۲۹۰
با مطلع « دلم رميده شد و غافلم من درويش / که آن شکاری سرگشته را چه آمد پيش» :
این غزل در شوال 754، پس از واقعهی تصرف شیراز توسط امیرمبارزالدین و گریختن شاهابواسحاق، سروده شده و اضطراب و نگرانی حافظ در روزهای بیخبری از سرنوشت و وضعیت شاهشیخ را به خوبی روایت میکند. «شکاری سرگشته» در بیت مطلع، اشارهای آشکار به شاهِ شکستخورده و متواری است (نیرو،75:1362)، (اهور،69:1368) و (جلالیان،1529:1378). در شرایط خطیری که هواخواهان شاهشیخابواسحاق، از سوی حکومت تازه، تحت فشار و تعقیب قرار گرفتهاند؛ حافظ «بر سر ایمان» و ارادتی که به ابواسحاق دارد؛ از جانب مبارزالدینِ «کافر کیش» و سنگدل، بیمناک است (نیرو،75:1362) و (جلالیان،1529:1378).
| که دل به دست کمانابروییست کافرکیش |
همانطور که اشاره شد؛ حافظ که به خوبی از سرعت «طی زمان و مکان در سلوک شعرِ» خود آگاه است؛ همواره از شعر به مثابهی پیکی برای رساندن پیام و نیز بیان موضع خود نسبت به رویدادهای مهم، گاه فاش و آشکار و گاه در پرده و پوشیده، بهره میجوید. در این غزل نیز، حرص مبارزالدین به کسب قدرت و ثروت را مغایر با ادعای «درویشی» او بر سر منابر، قلمداد میکند و به او یادآوری میکند که : «نه عمر خضر بماند و نه ملک اسکندر». پیام حافظ به شاهابواسحاق که چند بار با تدارک نیرویی اندک، از جمله همراه دو هزار جنگجویی که شیخ حسن ایلکانی، در اختیار وی نهاد (غنی،149:1321)؛ عزم بازپسگیری شیراز کرد؛ این است که این بلندپروازی، در شرایط نابسامانی که وی از داشتن عِده و عُدهی لازم برای چنینکاری محروم است؛ «محالاندیشی» است و «قطره» توان برابری با «دریا» ندارد و دست در «کمرِ» عروسِ سلطنت زدن، مستلزم فراهمآوردن پشتوانهی بزرگ مالی یعنی «خزانهای ز گنج قارون بیش» است و ساز و برگ فراوان میطلبد و با دست تهی، میسر نیست(جلالیان،1529:1378).
| چههاست در سر این قطرهی محالاندیش | |
بدان کمر نرسد دست هر گدا، حافظ |
| خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش |
(حافظ،196:1390)
6. 2. غزل ۵۴
با مطلع «ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است/ ببين که در طلبت حال مردمان چون است»:
حافظ اصطلاحات تنجیم را در غزلهایی به کار برده که روی سخن با شاهابواسحاق دارد؛ چراکه در میان ممدوحانش، تنها وی ، از این دانش سررشته داشت. ابواسحاق علاوه بر تسلط به این علم، به احکام حاصل از آن، اعتقاد و پایبندی محکمی داشت و برای اتخاذ هر تصمیمی، منتظر استخراج حکم نجومی، میماند. غنی، یکی از دلایل نکبت و شکست او را، همین وثوق و اعتماد او بر احکام نجوم میداند(غنی،1321: 182). افزون بر انطباق کامل فحوای غزل، با حال پریشان حافظ در پی شکست و آوارگی شاهِ محبوب و دوستِ گرامیاش، کاربرد اصطلاحات تنجیم، مانند «طلوع»، «طالع»، «دور» و «اختیار» از قرینههای مؤیدِ این ارتباط است(همایونفرخ،1354: 271-273).
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو |
| اگر طلوع کند طالعم همایون است |
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی |
| که رنج خاطرم از جور دور گردون است |
چگونه شاد شود اندرون غمگینم |
| به اختیار که از اختیار بیرون است |
(حافظ،38:1390)
اشاره به اندوه «رود عزیز» به خوبی با واقعهی اسارت و کشته شدن فرزند خردسال شاه ابواسحاق، موسوم به «علیسهل»، تطابق دارد. او که پس از گریز پدر، در خانهی سیدتاجالدین واعظ، پنهان مانده بود؛ پس از مدتی توسط عوامل امیرمبارزالدین، یافته شد و به دستور امیر، روانهی کرمان گردید و در رودانِ رفسنجان، به ظاهر بر اثر بیماری و احتملا به دست عمال مبارزالدین، وفات یافت(غنی،1321: 148-149).
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز |
| کنار دامن من همچو رود جیحون است |
(حافظ،39:1390)
غنی به نقل از «جامعالتواریخ حسنی» آورده است که پس از یافتن آن طفل، او را نزد مبارزالدین بردند، گفت شنیدهام خط خوب مینویسی؛ یک سطر بنویس ببینم، علیسهل این دو بیت را نوشت:
| نه در چنگ و بازوی زورآور است | |
چو دولت نبخشد سپهر بلند |
| نیاید به مردانگی در کمند |
جالب است که بعدها سلمانساوجی، در شعری به مناسبت عاقبت امیرمبارزالدین که به دستور فرزندانش محبوس و نابینا شد، چنین سرود:
| از سر خویش تا به افسر هور | |
آنکه میگفت شیر شرزه منم |
| روز هیجا و دیگران همه گور |
قوّةالظهر، پشت او بشکست |
| قرّةالعین، کرد چشمش کور |
تا بدانی که با سعادت و بخت |
| برنیاید کسی به مردی و زور |
(همان: 196)
که اشارهای آشکار به شعری است که فرزند خردسال شاهشیخ، برای امیرمبارزالدین، نوشت. با توجه به این که سلمان معاصر آن وقایع است؛ صحت روایت نقل شده در جوامعالتواریخ حسنی و شهرت آن در میان مردم آن عصر، تایید میشود. غنی در کتاب تاریخ عصر حافظ، هر دو شعر را نقل کرده اما متوجه ارتباط بین آنها نشده است. حافظ در غزل 134، قصیدهی «سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد...» و قطعهی «دلا دیدی که آن فرزانهفرزند...» نیز بر از دسترفتن آن کودک، تأسف خورده است(شمیسا،1395: 263).
6. 3. غزل ۲۱۶
با مطلع «آن يار کز او خانه ما جای پری بود / سر تا قدمش چون پری از عيب بری بود» :
بین حافظ و شاهشیخابواسحاق، که تقریبا هم سن و سال نیز بودند؛ دوستی عمیق و علاقهی شدیدی وجود داشت؛ تا جایی که در غزل 206، که به یمن ذکر نام «بواسحاق» در نسخهای متعلق به حدود سال 1000 قمری، تردیدی در مدحی بودن آن وجود ندارد (غنی،1321: 173 ؛ شمیسا،1395: 271)، عنایت شاهشیخ به خود را نتیجهی «احتیاج عاشق(حافظ)» و «اشتیاق معشوق(شاه)» میداند. با در نظر گرفتن این درجه از محبت و مودت است که میتوان، افسوس تلخ حافظ بر از دست رفتنِ «اوقات خوش با دوست بودن» را بهتر درک کرد (اسلامیندوشن،1395: 257).
| باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود |
(حافظ،147:1390)
برخی حافظشناسان، این غزل را سوگنامهای برای همسر یا فرزند شاعر پنداشتهاند(خرمشاهی،1396: 765)، اما کاربرد عبارتهایی نظیر «منظور خردمند»، «صاحب نظر» و «سر تاجوری»، آنها را مناسب حاکم و سلطان وقت مینماید تا همسر و فرزند. «برای هر شکاک و مرددی، تصور میکنم این بیت موجب رفع هرگونه تردید و شک باشد که مقصود از این پادشاه حسن که سرتاجور و تاجدار داشته؛ که اینک از حافظ دور شده و سفری است و دیگر دیدار و همنشینی حافظ با او، به واسطهی وقایعی که برای این پادشاه رخ داده؛ نمیتواند ادامه یابد؛ جز شاه شیخ ابواسحاق باشد و بتوان دیگری را تصور کرد» (همایونفرخ،1354: 322).
| در مملکت حسن، سر تاجوری بود |
(حافظ،147:1390)
از قرینههای دیگر ارتباط این سروده به ابواسحاق، استفاده از اصطلاحات مربوط به تنجیم، مانند «اختر بدمهر» و «دور قمری» است که پیشتر به دلیل این ارتباط، اشاره شد. نیرو، «رهگذری بودن آن گنج روان» را اشارهای به آوارگی و دربدری شاهشیخ قلمداد کرده است(نیرو،1362: 74).
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین |
| افسوس که آن گنج روان رهگذری بود |
(حافظ،147:1390)
6. 4. غزل ۸۱
با مطلع «صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت/ ناز کم کن که در اين باغ بسی چون تو شکفت» :
این غزل نیز در تعریض به امیرمبارزالدین و نیز تحسر و افسوس بر پادشاهیِ ازدسترفتهی شاهِ اینجو، سروده شده است. «گل نوخاسته» در بیت مطلع، کنایهای به امیرمبارزالدین است که تازه به حکومت شیراز رسیده و حافظ به وی یادآوری میکند که به پیروزی خود غره نشود؛ چراکه بسیار شاهان و فرمانروایان در این ملک به قدرت رسیده و سرانجام جای خود را به دیگری دادهاند.
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا |
| زلف سنبل به نسیم سحری میآشفت |
گفتم ای مسند جم جام جهانبینت کو |
| گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت |
(حافظ،56:1390)
مقر سلطنتی شاهشیخ، در شیراز، باغی به نام «گلستان ارم» بوده که احتمالا در محدودهی باغ ارم مشهور فعلی، قرار داشتهاست (همایونفرخ،1354: 327)، (نیرو،1362: 60)، (خرمشاهی،1366: 399)، (غنی،1368: 263)، (جلالیان،1378: 511)، (ثروتیان،1387: 598). عبارت «مسند جم» در بیت بعدی موٴید همین برداشت است که حافظ از کاخ سلطنتی ابواسحاق یاد میکند. باید گفت تنها چیزی که حضور ناگهانی این دو بیت را در غزلی که با گفتوگوی بلبل و گل آغاز شده و در ادامه با تعظیم میخانه دنبال میشود؛ مرتبط میسازد؛ همان است که در بالا اشاره شد. در پرتو ایننگرش است که بیتهای دیگر، معنای روشنتری پیدا میکنند. آنجا که حافظ، اینسوز و گداز را، به سبب خطراتی که میتواند برایش ایجاد کند؛ خلاف شیوهی صبر و دور از خرد، قلمداد میکند.
6. 5. غزل ۱۶۹
با مطلع «ياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد/ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد»:
شعر، تصویری غمانگیز از شیرازِ ماتمزده، پس از تسلط امیرمبارزالدین است. عدهای از هواداران و نزدیکان شیخابواسحاق، کشته شده یا گریختهاند، یا در حبس به سر میبرند. برخی از ایشان، همنشینان و دوستان حافظ بودهاند. تندخویانی با چهرههای عبوس، جای رویگشادگانِ خوشخو را گرفتهاند و دیگر کسی «ذوق مستی» ندارد. ردیفِ «چه شد؟»، معنی «چه بر سرآمد؟» میدهد و بیانگر تحسر بر از دست رفتن یک دوران مطلوب است (اسلامیندوشن،1395: 204).
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت |
| کس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد |
(حافظ،115:1390)
حافظ از عادی شدن تدریجی شرایط، برای مردمانی که «حق دوستیِ» ولینعمت خویش را نگاه نداشتهاند؛ شکوه دارد. او، علت دگرگونی زمانه را در پردهی اسرار الهی نهفته میداند و راز آن را بر آدمیان ناگشوده میپندارد(همایونفرخ،1354: صص338-349).
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی |
| حقشناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد |
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش |
| از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد |
(حافظ،1390: 115)
ارتباط این سروده با ابواسحاقاینجو (غنی،1321: 175) و انطباق آن با رویدادهای سالهای ادبار شاهشیخ، مقارن ۷۵۴ تا ۷۵۷ قمری، که منجر به بروز انقلابی در اوضاع شیراز و روابط سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن گردید؛ مشهود است.
6. 6. غزل 409
با مطلع «ای خونبهای نافهی چین خاک راه تو/ خورشید سایهپرور طرف کلاه تو» :
روشن است که نام بردن از شاهشیخابواسحاق و از آن بالاتر، آرزوی بازگشت پیروزمندانهی وی، هنگامی که امیرمبارزالدین، به خون او تشنه است و بجد در تعقیب اوست؛ بسیار مخاطرهآمیز است. در چنین شرایطی است که حافظ، زیرکانه و هنرمندانه، مقصود خود را در لایههای پنهان غزل خویش، بیان میکند و در بیت سوم، با ایهام، به نام او، «جمالالدین»، اشاره میکند (شمیسا،1395: 265).
خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال |
| از دل نیایدش که نویسد گناه تو |
(حافظ،283:1390)
چنانکه گفته شد، به سبب تسلط و پایبندی شاهشیخ به دانش تنجیم، کاربرد اصطلاحات مربوط به آن، در سرودههایی مورد توجه حافظ است که مخاطب اصلی آن، ابواسحاق باشد؛ بیت پنجم این غزل، نمونهای از این اشارتهای حافظ است.
از دیگر قرینههای ارتباط این سروده با شاهشیخ، افسوس حافظ بر جدا شدنِ «یاران همنشین» است. پراکنده شدن حلقهی یاران صاحبدل و اهل ذوقی که در مجالس انس با حضور شاهابواسحاق، تشکیل میشد؛ از جمله دریغهای حافظ است که در سرودههای دیگر نیز از آن با تعبیرهایی نظیر «حلقهی عشاق» (غزل 206)، «حریفان» (غزل 207) و «دوستداران» (غزل 103)، یاد کردهاست. در بیت پایانی، در مقام تسلی، ابواسحاق را به عنایت حق، امیدوار میکند.
یاران همنشین، همه از هم جدا شدند |
| ماییم و آستانهی دولت پناه تو |
(حافظ،283:1390)
6. 7. غزل ۲۳۴
با مطلع « چو آفتاب می از مشرق پياله برآيد / ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآيد » :
حافظ در قطعهی «بلبل و سرو وسمن، یاسمن ولاله و گل...» که در مادهی تاریخ وفات شاهابواسحاق سروده، او را «شاهِ مشکینکاکل» نامیده است و این نشانی است از اینکه ابواسحاق، در زمان حیاتش در میان اهالی فارس و مردم شیراز، به این توصیف، مشخص و ممتاز بوده و بدیهی است اگر به این نام ونشان، در میان مردم، مشهور نبود؛ حافظ آن را به مثابهی نامی شاخص، به کار نمیبرد (همایونفرخ،1354: 370)، (نیرو،1362: 83)، (جلالیان،1378: 1247) و (شمیسا،1395: 264).
| هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل | |
خسرو روی زمین، غوث زمان بواسحاق |
| که به مه طلعت او نازد و خندد بر گل |
جمعه بیست و دوم ماه جمادیالاوّل |
| در پسین بود که پیوسته شد از جزء به کل |
(حافظ،369:1390)
تاکید بر «زلف» در بیت مقطع و کاربرد واژهی «کلاله» در بیت دوم، از قرینههای ارتباط سروده با ابواسحاق است و مربوط به زمانی است که او، از شیراز دور مانده و حافظ در ضمن مکاتبه و ارسال «رساله»، «حکایت شب هجران» بیان میکند و کامیابی مجدد شاه و «پی بردن به گوهر مقصود» را، در گرو «صبر در غم طوفان» و همراهیِ «حواله»، افزون بر «سعی» و کوشش وی، میداند.
نسیم در سر گل بشکند کلالهی سنبل |
| چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید |
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان |
| بلا بگردد و کام هزارساله برآید |
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ |
| ز خاک کالبدش صدهزار لاله برآید |
6. 8. غزل 144
با مطلع «یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد/ به وداعی دل غمدیدهی ما شاد نکرد» :
چنان که ذکر آن رفت؛ در پی خیانت یکی از کلانتران شهر و گشودن دروازهی موسوم به «بیضا» و ورود برقآسای مبارزالدین و سپاهش به داخل شهر، مقاومت شیراز به شکل غیر منتظرهای، شکسته شد و شاهابواسحاق که غافلگیر شده بود؛ به همراه معدودی از خواص و همراهانش، ناچار به گریز شتابان از مهلکه گردید؛ طوری که حتی موفق به بردن فرزند خردسالش، نشد. «حرکتِ چالاکتر از باد»، در بیت ششم این غزل، اشارهی حافظ به گریز معجزهآسای شاهشیخ از گرفتار شدن است (همایونفرخ،1354: 327)، (نیرو،1362: 60). درست به همین دلیل، فرصتی برای شاعر، جهت «وداع» با یار محبوب خود، فراهم نشدهاست. بیگمان، شکست شاهابواسحاق که به دگرگونی کابوسوار اوضاع حافظ انجامید، در شمار تلخترین و دردناکترین تجربههای زندگانی اوست. از چنین اندوهی است که شاعر «نالههایی دلخراشتر از نالهی فرهاد، در کوه سر میدهد».
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار |
| زانکه چالاکتر از این حرکت، باد نکرد |
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد |
| نالهها کرد درین کوه که فرهاد نکرد |
(حافظ،98:1390)
چنانکه در تاریخ مضبوط است؛ شاهابواسحاق، پس از ترک شیراز، «راهِ عراق» (اصفهان) در پیش گرفت؛ همان راهی که حافظ، در بیت هشتم این سروده میگوید: «بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد». این سروده، که در شمار بهترین نمونههای شعر حافظ است؛ به وضوح، تشویش شاعر از وقوع چنین رخداد فاجعهباری را، بازتاب داده است.
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق |
| که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد |
(همان)
6. 9. غزل ۲۲۶
با مطلع «ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / وين راز سر به مهر به عالم سمر شود» :
موضوع غزل، «رازی است سر به مهر» که حافظ به شدت نگران افشای آن است و پیامی است محرمانه که قاصد باید با چنان احتیاطی به گوش مخاطب برساند که حتی «صبا» هم «خبر نشود». ارتباط پنهانی حافظ با شاهشیخ پس از واقعهی گریز او از شیراز، گاه از طریق پیام شفاهی با واسطهی معتمدان، گاه حتی مکاتبهی محرمانه (نظیر فرستادن قصیدهای در مدح شاه با مطلع «سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد» به اصفهان) و چه بسا ارسال کمکهای مالی برای حافظ توسط شاهابواسحاق، صورت میپذیرفت. از همین رو حافظ که «نافهی سر زلفِ» او را در دست دارد؛ میبایست «دم درکشد» تا مبادا کسی، بویی ببرد. او که در «غمِ» این مصیبت، «در مقام صبر»، «خون جگر» میخورد؛ چارهای جز «دادخواهی» بردن به «میکده» و «دعا»کردن، ندارد.
ای جان حدیث ما بر دلدار باز گو |
| لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود |
خواهم شدن به کوی میکده گریان و دادخواه |
| کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود |
حافظ چو نافهی سر زلفش به دست توست |
| دم درکش ارنه باد صبا را خبر شود |
(حافظ،153:1390)
شرفالدینمحموداینجو از ثروتمندان نامی زمانه بود (غنی،1321: 66) و فرزندش شاهابواسحاق، ثروت هنگفتی از میراث پدر داشت و در مقام مقایسه، مبارزالدین محمد، از حیث مال و مکنت به پای او نمیرسید. امیرمبارزالدین عمدهی ثروت خود را از غنایم به دستآمده در جنگها اندوخت و خود نیز به این امر اقرار داشت. وی بعدها در شیراز برای مولانا سعدالدین کازرونی محدث، حکایت کرده بود که از میان غنائمی که پس از شکست دادن برادرزادهی شاهابواسحاق، امیرعلاءالدینکیقباد، به دست آمده بود؛ تنها از بهای یک چنگِ مرصع، هفتاد سوار، اجیر کرده بود (مستوفی، 1363: 653). پیداست مال و مکنتی که پس از تصرف شیراز، از اموال خاندان اینجو به چنگ آورد، چه مایه او را غنی کرد. بی سبب نیست که حافظ از «نخوت این گدایِ تازه معتبر شده»، چنین دچار «حیرت» شود و در مقام مقایسه با شاهشیخ، او را شایستهی سلطنت و حکومت نداند (همایونفرخ،1354: صص226-239).
| یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود |
(حافظ،153:1390)
6. 10. قصیده با مطلع : «سپیدهدم که صبا بوی بوی لطف جان گیرد/ چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد»
این قصیده، بین سالهای 755 تا 757 سروده شده و برای شاهشیخابواسحاق به اصفهان فرستاده شده است. حافظ در این سروده، کوشش کرده تا به شاهشیخ، دلداری دهد و ضمن تقویت روحیهی وی، امید به پیروزی و غلبه بر مظفریان را زنده نگاه دارد. به او نوید میدهد که در پی این رنج و «ملالتی که کشیدی»، «سعادتی»، خارج از تصور، خواهی یافت و پس از تلخی «ریاضت»، «حلاوت» پیروزی را خواهی چشید.
| که مشتری نسق کار خود ازان گیرد | |
ز امتحان تو ایام را غرض آنست |
| که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد |
شکر کمال حلاوت پس از ریاضت یافت |
| نخست در شکن تنگ ازان مکان گیرد |
نکتهی قابل توجه در این قصیده، کاربرد چشمگیر اصطلاحات تنجیم است که همانطور که پیشتر توضیح داده شد، مؤید ارتباط سروده با شیخابواسحاق است. «عروج»، «فرقدان»، «رفع»، «قدر»، «توأمان» و «سماک رامح»، از این جملهاند.
| نخست پایهی خود، فرق فرقدان گیرد | |
ایا عظیم وقاری که هرکه بندهی تست |
| ز رفع قدر کمربند توأمان گیرد |
مدام در پی طعن است بر حسود و عدوت |
| سماک رامح ازان روز و شب سنان گیرد |
(حافظ، 1390 : قکط-قلا)
در این قصیده نیز مانند غزل 144، حافظ از مطرب، درخواست نواختن در مایهی «عراق» و «اصفهان» دارد که هر دو، ضمن آنکه نام نغمههایی از موسیقی ایرانی هستند؛ محل اقامت شاهابواسحاق را تداعی میکنند.
| گهی عراق زند، گاهی اصفهان گیرد |
(حافظ، 1390 : قکط)
حافظ، در پایان این سروده، اشارهای به واقعهی قتل «امیرسهل»، فرزند شاه، به دست «خصم گستاخ» دارد و آرزو میکند که «جزای آن»، متوجه فرزندان و خاندان مبارزالدین گردد.
اگرچه خصم تو گستاخ میرود حالی |
| تو شاد باش که گستاخیش چنان گیرد |
که هرچه در حق این خاندان دولت کرد |
| جزاش در زن و فرزند و خانومان گیرد |
(حافظ، 1390 : قلب)
در توضیح غزل 54، به واقعهی اسارت این کودک، اشاره شد. پیداست که گفتن چنین سخنانی دربارهی پادشاه وقت، امیرمبارزالدین و ارسال پنهانی آن به اصفهان، نزد دشمن اصلی وی، چه مایه خطرناک بوده است (شمیسا،1395: 262).
6. 11. غزلهای 90 و 91
با مطلع «ای غايب از نظر به خدا میسپارمت/ جانم بسوختی و به دل دوست دارمت» و «ای هدهد صبا به سبا میفرستمت / بنگر که از کجا به کجا میفرستمت»
این دو غزل که به احتمال، در فاصلهی کوتاهی از یکدیگر سروده شدهاند(همایونفرخ،1354: 299)؛ در صورت و معنی، شباهتهایی غیر قابل انکار دارند. بویژه تعبیر «غایب از نظر»، که در هر دو سروده، تکرار شده؛ احتمال تعلق خطاب هر دو را به یک شخص، افزایش میدهد.
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل |
| میگویمت دعا و ثنا میفرستمت |
(حافظ، 1390 : 63)
[1] . استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلیسینا، همدان، ایران. Khoshandam.Ali2@gmail.com
[2] . دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران. Afshin.Farhadian@gmail.com