Conceptual Metonymies in Kurdish Language According to Sherko Bekas Poetry: A Cognitive Approach
Subject Areas : Analysis of order textsSamad Aliaghayee 1 , Vahid Gholami 2 , sadegh mohammadi 3 , Adel Dastgoshadeh 4
1 -
2 -
3 -
4 -
Keywords: cognitive linguisticscognitive semanticsconceptual metonymiesKurdish languageSherko Bekas,
Abstract :
This investigation aims to study conceptual metonymies in Kurdish Language, based on cognitive approach. The data of the study are poems from the book; Now a Girl is my Homeland (2011), by Sherko Bekas, a contemporary Kurdish poet. The rate of relationship between everyday language spoken by Kurdish people and these conceptual metonymies, and also the frequency and variety of metonymies in Kurdish language according to Bekas poetry are the main questions in this study. Analyzing data is based on theories about conceptual metonymies presented by Lakoff and Johnson (1980), and Kovecses (2010). The results of the study show that, conceptual metonymies along with conceptual metaphors are used widely in Kurdish language and Bekas poetry. »Part-whole« and »container for contained« are the most common ones in these poems and accordingly in Kurdish Language. These metonymies are among everyday speech or to somehow they are adapted from Kurdish culture and language. Conceptual metaphor and metonymy are the main and the first theoretical frameworks in Cognitive Semantics. According to them, metaphor and metonymy are not just a matter of word, but they are about thought and reason. In all of conceptual metaphors mapping is primary, and they use a source domain language as a pattern for showing the target domain concepts. But, metonymy is a conceptual mapping in one domain, and one target concept is understood by another concept called source
منابع ادیب پویا، رقیه. (1395) مطالعة مجاز از منظر زبان شناختی در خسرو و شیرین نظامی گنجوی. پایان¬نامة کارشناسی ارشد زبان¬شناسی همگانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت.
بامشادی، پارسا. زینب محمدابراهیمی و شادی انصاریان. (1395). «استعاره و مجاز در گونه زبانی رسانه¬های اقتصادی: رویکردی پیکره¬بنیاد». فصلنامة زبان¬شناسی اجتماعی، دوره 1، شماره 1، صص 49-57.
پورابراهیم، شیرین. (1398). «تحلیل انتقادی شناختی مجاز در سرخط¬های انتخاباتی روزنامه-های ایران». نشریة پژوهش¬های زبان¬شناسی، دوره 11، شماره 2، صص 81-96.
کُردی بێکه¬س ، شێرکۆ. (2013). نووسین به¬ئاوی خوله¬مێش: ژیاننامه و بیره¬وه¬ری. چاپی یه¬که¬م، سلیێمانیه، ئاراس.
بێکه¬س ، شێرکۆ. (1394). دێوانی شێرکو بێکه¬س: ئێستا کچێک نیشتمانمه. تهران، آریوحان.
Barcelona, A. (2002). Clarifying and Applying the Notions of Metaphor and Metonymy within Cognitive Linguistics: An update. In René Driven and Ralf Poerings (eds.), Metaphor and Metonymy in Comparison and Contrast, 207–277. Berlin/New York: Mouton de Gruyter.
Hidalgo-Downing, L. & Kraljevic, B. (2013). Multimodal Metonymy and Metaphor as Complex Discourse Resources for Creativity in ICT Advertising Discourse, In Francisco Gonzalvez-Garcia, Maria Sandra Peٌa Cervel and Lorena Pérez Hernandez (eds.): Metaphor and Metonymy Revisited Beyond the Contemporary Theory of Metaphor. 157-181. Amsterdam / Philadelphia: John Benjamins Publishing Company.
Lakoff, G. & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago press.
Lakeoff, G. & Johnson, M. (2003). Metaphors We Live By. London: University of Shicago Press.
Lakoff, G. & Turner. M. (1989). More than Cool Reason: A Field Guide to Poetic Metaphor. Chicago: University of Chicago Press.
Kovecses, Z. (2010). Metaphor: A Practical Introduction. Oxford and New York: Oxford University Press.
Radden, G. & Kovecses, Z. (1999). Towards a Theory of Metonymy. In K. Panther, & G. Radden (Eds.), The Conceptual Basis of Metonymy, 17-60. Amsterdam: John Benjamins.
بررسی مجاز مفهومی در زبان کُردی با توجه به اشعار شیرکو بیکس: رویکردی شناختی
صمد علیآقایی
دکتری زبانشناسی، وزارت آموزش و پرورش آذربایجان غربی، بوکان، ایران
ایمیل: samadaliagha@gmail.com
چکیده
در این جستار نگارنده قصد دارد براساس رویکرد شناختی انواع مجازهای مفهومی را در زبان کُردی بررسی نماید. دادههای پژوهشِ حاضر، اشعار موجود در کتاب اینک دختری سرزمین من است (2011)، سرودة شیرکو بیکس شاعر معاصر کُرد میباشند. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از؛ استفاده از کدام نوع از مجازهای مفهومی در زبان کُردی بیشتر رایج میباشد و آیا مجازهای مورد استفاده در زبان کُردی منطبق بر نظریة مجازهای مفهومی در دیدگاه شناختی هستند. پژوهش حاضر با تکیه بر نظریات لیکاف و جانسون (1980) و کووچش (2010)، به روش کیفی صورت گرفته است و گردآوری دادهها به شیوة کتابخانهای میباشد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که استفاده از انواع مختلف مجازهای مفهومی در کلام و فرهنگ مردمان کُرد در کنار سایر ساز وکارهای شناختی پدیدهای بارز میباشد، که در این میان مجازهای «جزء به کل» و «ظرف به جای مظروف»، دارای بیشترین بسامد تکرار هستند. از دیگر دستاوردهای پژوهش میتوان به این مطلب اشاره کرد که مجازهای به کار رفته در این اشعار و به تبع آن مجازهای روزمرة مورد استفاده در زبان کُردی کاملاً منطبق بر نظریة مجازهای مفهومی لیکاف، جانسون و کووچش هستند.
واژههای کلیدی: زبانشناسی شناختی، معنیشناسی شناختی، مجاز مفهومی، زبان کُردی، شیرکو بیکس.
Conceptual Metonymies in Kurdish Language According to Sherko Bekas Poetry: A Cognitive Approach
Samad Aliaghayee
PhD. of Linguistics, Ministry of Education, Azarbayjan-e-Gharbi, Boukan, Iran. Email: Samadaliagha@gmail.com
Abstract
This investigation aims to study conceptual metonymies in Kurdish Language, based on cognitive approach. The data of the study are poems from the book; Now a Girl is my Homeland (2011), by Sherko Bekas, a contemporary Kurdish poet. The rate of relationship between everyday language spoken by Kurdish people and these conceptual metonymies, and also the frequency and variety of metonymies in Kurdish language according to Bekas poetry are the main questions in this study. Analyzing data is based on theories about conceptual metonymies presented by Lakoff and Johnson (1980), and Kovecses (2010). The results of the study show that, conceptual metonymies along with conceptual metaphors are used widely in Kurdish language and Bekas poetry. »Part-whole« and »container for contained« are the most common ones in these poems and accordingly in Kurdish Language. These metonymies are among everyday speech or to somehow they are adapted from Kurdish culture and language.
Key words: cognitive linguistics, cognitive semantics, conceptual metonymies, Kurdish language, Sherko Bekas
1. مقدمه
براساس نظرية معنیشناسی شناختی، در مجاز مفهومی (conceptual metonymy) ما از یک مفهوم برای نشان دادن یا دسترسی ذهنی به مفهومی دیگر استفاده میکنیم. به بيان ديگر، به جای اشارة مستقيم به عنصر اصلی، دستيابی ذهنی به آن را از راه اشاره به عنصر مرتبط دیگری فراهم میکنیم (کووچش ((Z. Kovecses ، 2010: 17). به عنوان مثال، وقتی میگوییم «دارم شکسپیر میخوانم»، شکسپیر به جای اثر او بهکار می رود و از نويسندة اثر برای دسترسی ذهنی به خودِ اثر استفاده میکنيم (همان).
آثار تحلیلی متعددی در باب مجازهای مفهومی در زبان و ادبيات فارسي از ديد زبانشناسي شناختي انجام گرفته است که در بخش پیشینه به تعدادی از آنها اشاره خواهد شد، اما به علت عدم انجام پژوهش شناختی در مورد زبان کُردی و یا آثار نویسندگان کُرد در این زمینه، در این پژوهش به بررسی مجازهای مفهومی در زبان کُردی با توجه به شعر بیکس (Sh. Bekas) پرداخته خواهد شد. پژوهش حاضر که به صورت توصیفی ـ تحلیلی و بر پایة مطالعات کتابخانهای انجام میشود، شامل پنج بخش اصلیِ مقدمه، پیشینة تحقیق، چارچوب نظری، روش پژوهش و تحلیل دادهها، و نهایتاً نتایج تحقیق میباشد. دادههای پژوهشِ حاضر، اشعار موجود در کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (Ěsta kiçêknîštimanme) (2011) میباشند. تحلیل دادهها در این پژوهش بر اساس نظریات لیکاف و جانسون (G. lakoff & M. Johnson ) (1980) و کووچش (2010) صورت پذیرفته است.
شیرکو بیکس (1940-2013)، از شاعران نامدار در حوزة ادبیات کُردی میباشد که در نقد، داستان، ترجمه و شعر فعالیت داشته است. بیکس، در سال 1998، جایزة کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky) را از سوي انجمن قلم سوئد، به عنوان «شاعری در تبعید» دریافت نمود. همچنین نشانِ پیرهمیرد (Piræmerd)، جایزة شاعر ملی کُرد (2001)، از جمله افتخارات این شاعر معاصر میباشد. درونمایۀ سرودههای وی غالباً مسایل اجتماعی است و حاصل تلاشش بالغ بر 38 دیوان و مجموعه شعر و ترجمة آثاری همچون پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی و عروسی خون اثر لورکا به زبان کُردی است (بیکس: 2013). بیکس در کتاب اینک دختری سرزمین من است، برخلاف همیشه لب به گلایه از میهن میگشاید و بدیهای میهن را برای میهن بازگو میکند. واژة میهن در کل کتاب نوعی مجاز «ظرف به جای مظروف» است و مقصود از میهن، مردمان ساکن در آن هستند. در واقع این اثر، انقلابِ درونی شاعر در میان آثارش محسوب میشود. بیکس به علت اینکه در میان مردم عادی زندگی کرده و از جنس آنها بوده است، از جمله شاعرانی است که پدیدههای شناختی همچون استعارههای مفهومی (conceptual metaphors) و مجاز در آثارش به وفور یافت میشوند. در این کتاب، شاعر در خلسه از زبان مفاهیم مجازی همچون کتاب (مجاز از دانش)، گیسوی زنانه (مجاز از زن)، بلبل (مجاز از شاعر)، پرواز (مجاز از آزادی) و ... لب به سخن میگشاید. گاهی به خود میآید و بعد از مدتی کوتاه دوباره به خلسۀ فرو میرود و از زبان این مفاهیم روایت را ادامه میدهد.
اینکه استفاده از کدام نوع از مجازهای مفهومی در زبان کُردی بیشتر رایج میباشد و آیا مجازهای مورد استفاده در زبان کُردی منطبق بر نظریة مجازهای مفهومی در دیدگاه شناختی هستند، پرسشهای اصلی پژوهش به حساب میآیند. با توجه به اینکه مجازهای مفهومی در زبان کُردی تاکنون بصورت مدون مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفتهاند، میتوان جستار حاضر را پژوهشی نوآورانه در نوع خود به حساب آورد.
2. پیشینة پژوهش
غیرایرانیان بسیاری بر روی نظریة استعارههای مفهومی و مجازهای مفهومی کار کردهاند، که ازجمله مشهورترین آنها میتوان لیکاف، جانسون، بارسلونا (A. Barcelona) و کووچش را نام برد. لیکاف و جانسون در سال 1980، با انتشار کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم (Metaphors We Live By)، نگاه کلاسیک به استعارههای مفهومی و بحث مجاز مفهومی را نیز مطرح کردند. آنها دیدگاه سنتی را به چالش کشیده و معتقد بودند نظام مفهومی هرروزة ما که بر اساس آن فکر میکنیم و اعمالمان را انجام میدهیم، اساساً ماهیتی استعاری دارد (کووچش، 2010: 3-5). آنها در این کتاب بیان میکنند که علاوه بر استعاره، مکانیسم مفهومی مرتبطی نیز وجود دارد که برای زبان و تفکر انسان لازم و ضروری است و آن را مجاز مفهومی مینامند. به باور آنها مجاز، ماهیتی مفهومی با پایهای کاملاً مجزا و متمایز از استعاره است. کووچش معتقد است که استعاره تنها صنعت بديعی نيست که در فعاليتهای شناختی ما نقش مهمی دارد. مجاز نيز به همان اندازه مهم است (همان: 171). لیکاف و جانسون با مقایسة دو جملة «تورم همة پسانداز ما را به غارت برد» و «ساندویچ ژامبون منتظر صورتحسابش است»، تفاوت مجاز را با استعارة مفهومی بیان کردهاند. آنها عقیده دارند که تورم در مثال اول برای اشاره به یک انسان استفاده نمیشود و ارجاع آن به یک شخص حقیقی نمیباشد، بلکه خود تورم، همچون انسانی عملِ به غارت بردن پسانداز را انجام میدهد. اما در مثال دوم ساندویچ ژامبون برای ارجاع به فردی حقیقی که آن را سفارش داده، به کار رفته است و دیگر انسانانگاری نمیباشد، بلکه مجاز است (1980: 35). بر این اساس در استعارة جاندارپنداری، شیئی غیرانسانی یا مفهومی انتزاعی، شخص پنداشته شده و عملی انسانی را انجام میدهد و یا به آن نسبت داده میشود. اما در مجاز از چیزی برای اشاره به چیز دیگر استفاده میشود. آنها در نهایت به این جمعبندی میرسند که استعاره، شیوهای برای درک چیزی «با توجه» به چیز دیگر است و نقش اصلی آن «فهمیدن و درک کردن» است. اما مجاز نقش ارجاعی و اشارهای دارد و چیزی «به جای» چیز دیگر بهکار میرود و نوعی «زمینهسازی برای درک و دریافت» را به عهده دارد (همان: 36).
بارسلونا زبانشناس دیگری که در زمینة مجاز نظریات متعددی ارائه کردهاست معتقد است که در مجاز، مبدأ ساختار مفهومیِ خود را بر ساختار مفهومی مقصد فرافکنی میکند، نه با تناظر نظاممند اين دو حوزه، بلکه با پيشزمينهسازیِ مبدأ و پسزمينهسازیِ مقصد (2002: 226). طبق نظر او، مجاز فعالیتی ذهنی است که برای نظام مفهومی بشر، حتی شاید نسبت به استعاره نیز اساسیتر باشد. بارسلونا پا را از این فراتر گذاشته و استدلال میکند که هر نگاشت استعاری یک نگاشت مجازی اولیه را در پیشفرض خود دارد. وی این نکته را مطرح میکند اگر بپذیریم که استعارههای پیچیده از استعارههای اولیه به وجود میآیند و اگر این ادعا که استعارههای اولیه دارای پایههای مجازی هستند درست باشد، در نهایت میتوان گفت که استعاره نهایتاً توسط مجاز برانگیخته میشود (همان).
زبانشناس دیگری که در مورد مجاز مفهومی نظریات متعددی دارد و به نوعی جمعبندی نظریات مرتبط به مجازهای مفهومی را در کتاب مقدمهای کاربردی بر استعاره (2010) بیان کرده است کووچش میباشد. او در این کتاب از سویی به تمایزهای بین استعاره و مجاز پرداخته و از سوی دیگر انواع مجازهای مفهومی در ادبیات و در کلام روزمره را دستهبندی کرده است. کووچش (2010: 171-175)، اظهار میدارد که تفاوت مجاز و استعاره در تعداد حوزههایی است که نگاشت در آن روی میدهد. در استعاره دو حوزة ذهنی مبدأ و مقصد روی هم نگاشت میشوند، اما در مجاز یک حوزة ذهنی وجود دارد که دو عبارت یا دو عنصر در آن حوزه، طیِ روابط مختلفی که با هم دارند به هم مرتبط میشوند.
تعدادی پژوهش در مورد مجازهای مفهومی هم، به شکل مقاله و پایاننامه در زبان فارسی صورت پذیرفتهاند که به سه نمونه از آنها اشاره میکنیم. «مطالعة مجاز از منظر زبانشناختی در خسرو و شیرین نظامی گنجوی» (1395)؛ کاری پژوهشی توسط ادیبپویا میباشد که در آن به تجزیه و تحلیل ابیات منظومۀ خسرو وشیرین نظامی و بررسی انواع مجاز مرسل از نظر شناختی میپردازد. وی در این پژوهش روابط جانشینی استعاره و همنشینی مجاز واژگان را در چهارچوب نظری سوسور بررسی میکند و به این نتیجه دست مییابد که مجاز اغلب در کنار استعاره به کار میرود وگاه با استعاره اشتباه می شود و در پایان پژوهش یادآور میشود که مجاز فرایندی شناختی و زبانی است که تنها شامل یک دامنۀ فکری است که به ارتباط بین نهادها در یک دامنۀ یکسان می پردازد و در آن از یک چیز متفاوت برای اطلاق به چیزی دیگر استفاده میشود که این دو به نحوی ارتباط نزدیکی با هم دارند ولی این ارتباط شامل مقایسه نمیشود.
«استعاره و مجاز در گونه زبانی رسانههای اقتصادی: رویکردی پیکرهبنیاد» (1395)، به بررسی نقش و اهمیت استعاره و مجاز در رسانههای فارسیزبان میپردازد. بامشادی و دیگران در این مقالة پژوهشی با انتخاب عناوین خبری سال 1394 از روزنامههای دنیای اقتصاد و خبرگزاری «باشگاه خبرنگاران جوان» و سایت «امروز آنلاین» به عنوان دادههای پژوهشی، به بررسی استعاره و مجاز در گفتمان اقتصادی این خبرگزاریها پرداختهاند. در پایان به این نتیجه رسیدهاند که استعارههای مفهومی و مجازها نقش پررنگی در تیتر و متن اخبار اقتصادی دارند. آنها با بر شمردن «اقتصاد یک موجود زنده است»، «اقتصاد انسان است»، «اقتصاد یک ظرف است»، «اقتصاد ماده/ شیئ است» و ... نقش انواع استعارههای جاندارپنداری، ظرف، مادی، جهتی و ... را در عناوین و متون خبری این رسانهها تحلیل کردهاند.
«تحلیل انتقادی شناختی مجاز در سرخطهای انتخاباتی روزنامههای ایران» (1397)، کار پژوهشی دیگری است که در قالب مقاله نگاشته شده است و به بررسی رابطة میان ایدئولوژی سیاسی در گفتمان رسانهای و مجاز مفهومی در سرخط روزنامههای ایران میپردازد. پورابراهیم در این پژوهش به تحلیل انتقادی شناختی مجاز در شعارهای تبلیغاتی پرداخته و انواع مجازهای مفهومی به کار رفته در آنها را در دو گروهِ روزنامههای اصلاحطلب و اصولگرا بررسی میکند. اینکه سه نوع مجاز کل به جای جزء و دو نوع مجاز جزء به جای کل، با نقش برجستهسازی و گسترش به کار رفتهاند، از نتایج پژوهش وی میباشد.
3. چارچوب نظری پژوهش
1.3 مجاز از دیدگاه شناختی
در زبانشناسيِ شناختي ، مجاز به حوزة زبانی محدود نیست و زندگی روزمره، از جمله حوزة اندیشه و عمل را در بر میگیرد (لیکاف و جانسون،1980). در مثال روزمرة «همبرگریه منتظر صورتحسابه»، برای ارجاع به شخصی که ساندویچ را سفارش داده از خود ساندویچ استفاده شده است که این دو عبارت به نوعی با هم در ارتباطند (لیکاف و جانسون، 2003: 36). همانطور که در این مثال مشاهده میشود، برای درک جملة بالا ما نیاز به درک ارتباطاتی در ذهن و تفکر خود هستیم.
لیکاف و ترنر (M. Turner) (1989) در معنیشناسی شناختی جزء دیگری را به دیدگاه مجاز اضافه میکنند. آنها بیان میکنند که مجاز برخلاف استعاره، نگاشت بین حوزهای نیست، بلکه این نگاشت در یک حوزه اتفاق میافتد. دلیل اینکه در مجاز یک مفهوم اجازه دارد تا به مفهوم دیگری اشاره کند این است که هر دو مفهوم در یک حوزه قرار دارند و این مطلب تبیین میکند که چرا رابطة مجازی بر پایة مجاورت مفهومی قرار دارد. پس میتوان نتیجه گرفت؛ مجاز، نگاشتی مفهومی است که در آن یک حوزة تجربی (مقصد) تا حدودی از طریق حوزة تجربی دیگر (مبدأ یا وسیله) درک میشود؛ هر دوی این حوزهها دارای قلمرو تجربی مشترک هستند و این نگاشت مجازی، به فعال شدن ذهنی حوزة مقصد میانجامد (کووچش و رادن (G. Raden)، 1998: 78-80). به این نمونهها دقت کنید: «چهرة زیبایی است؛ چهره برای فرد»، «همبرگریه منتظر صورت حسابه؛ کالای مصرف شده برای مصرف کننده»، «در این دانشگاه مغزهای زیادی هست؛ عضو بدن برای فرد»، «یک تویوتا میخرم؛ تولید کننده برای محصول»، «با شانههای لرزان راه میرفت؛ اندام افتاده به سمت پایین برای غم که همان مجاز معلول برای علت است»، و «چهرهاش را در هم کشید؛ حالت افتادة ماهیچههای چهره برای غم که همان مجاز معلول برای علت است». در اینجا چهار نمونة اول از کتاب لیکاف و جانسون (1980: فصل 8) آورده شده و دو نمونة آخر از بارسلونا (2002) است. در تمام این موارد نگاشت در یک حوزة مشترک صورت میگیرد. برای مثال، در نمونة 1 حوزة افراد شامل زیرحوزة چهره و خود فرد است. در نمونة 2، حوزة شامل، رستوران است که مشتری و غذا را به عنوان اجزاء در بر میگیرد؛ در نمونة 3، حوزة فرد، کل است که شامل مغز به عنوان جزء میشود؛ مغز در جای خود تواناییهای فکری خاصی را در ارتباط با خود دارد. در نمونة 4، حوزة مشترک، حوزة تولید است که تولیدکننده و محصول، اعضای آن هستند و در نمونههای 5 و 6 حوزة مشترک، احساس غم است که به عنوان اجزای خود شامل احساسات به عنوان علت و معلولهایش میشود (بارسلونا، 2002).
البته بایستی توجه داشت که جزئی که انتخاب میشود گاهی تعیینکننده است و این بخش، انتخابی است که مشخص میکند کانون توجه ما کدامیک از جنبههای کل بوده است (همان). مثلاً در جملة «برای تکمیل این پروژه به تعدادی مغز نیاز داریم»، مغز جزئی از کل است و مجاز شمرده میشود زیرا «مغز» به جای «فرد» بهکار رفته است. اما فردی که باهوش باشد (مرتبط با جزء مغز) نه فردی مثلاً قوی (مرتبط با جزء بازو)، یا فردی مثلاً مشهور (مرتبط با جزء چهره)، یا فرد بانفوذ (مرتبط با جزء مهره) و غیره . پس در این مثال از جزء مغز به جای فرد استفاده شده است، چراکه جزء مغز میتواند «کلِ» مطلوبِ ما را که فردی باهوش است و با مغز ارتباط دارد، مشخص سازد. از این رو میتوان گفت که یک مزیت مجاز نسبت به استعاره همین استفاده از عبارتی خاص است که با آن میتوانیم بطور خاص بر یک ویژگی منحصر به فرد تمرکز کنیم و علاوه بر جانشینی عبارتی به جای عبارت دیگر، به خواست خود نیز اشاره کنیم. مجازهای عمومی که در گفتگو استفاده میکنیم نیز این ویژگی را دارند و فقط خاصِ ادبیات نیستند. مجاز «چهره به جای شخص» نمونة بارز استفادة روزمره است. وقتی کسی از ما بخواهد عکسی از پسرمان را به او نشان بدهیم، عکس چهرهاش را نشان میدهیم، چراکه درک ما از افراد و شناسایی آنها بر اساس چهره است.
2.3 انواع مجازهای مفهومی
یکی از بارزترین انواع مجاز، که در اشعار بیکس نیز نمود فراوان دارد «مجاز جزء به جای کل» است. در این مجاز اجزای زیادی وجود دارند که میتوانند به جای کل قرار بگیرند. به عنوان مثال در اشعار بیکس و در شعر «قلم»؛ شاعر با بیان «دل آرام نیستم، سر آرام نیستم، روح آرام نیستم ...»، آوردن اجزاءِ دل، سر و روح، مجاز از تمام وجود شاعر است که آرامش درونی و اطمینان قلب ندارد. غیر از مجازِ «جزء به جای کل» که با ذکر مثال توضیح داده شد، انواع دیگری از مجاز مفهومی وجود دارد که در اینجا به شرح آنها با ذکر مثالهایی از لیکاف و جانسون (1980) میپردازیم.
- مجاز «کل به جای جزء»؛ برخلاف نوع اول این بار کل را بیان میکنیم و قسمتی از کل مورد نظر ماست. به عنوان مثال در جملة «جورج خیلی زود مطالب را میگیرد» منظور از «جورج» در واقع «مغز جورج» است.
- مجاز «ظرف به جای مظروف»؛ این نوع از مجاز در اشعار بیکس بسامد فراوانی دارد که در آن از ظرف به جای مواد، افراد، ساکنین و در کل محتویات درون آن استفاده شده است. بطور مثال در عبارت «کوچههای گرسنة محلة ما» مراد از بهکار بردن ظرف «کوچههای گرسنه» همان «مردم گرسنة داخل کوچهها» هستند که مظروفند.
- مجاز «شیئ به جای کاربر»؛ در مثال «اتوبوسها در اعتصابند»، رانندگان اتوبوسها منظور نظرند.
- مجاز« مسئول به جای مأمور»؛ هنگامی که ارتش تحت فرماندهی ناپلئون شکست خورد، گفته شده بود: «ناپلئون در نبرد واترلو شکست خورد.»
- مجاز «محل کار (مکان) به جای مسئول (نهاد)»؛ در جملة «مجلس سنا معتقد است»، نمایندگان مجلس سنا در واقع معتقدند نه مکان فیزیکی که آنها در آن نشستهاند.
- مجاز «پدیدآورنده به جای محصول»، این مجاز در مکالمات روزمره کاربرد فراوان دارد. به عنوان مثال در «من یه تویوتا خریدم»، ماشینی از شرکت تویوتا خریده شده است.
- مجاز «ابزار به جای عمل»: در جملة «She shampooed her hair»، او با شامپو سرش را شسته است.
- مجاز «معلول به جای علت»؛ در عبارت «It was a slow road»، درواقع ماشین در جاده کند حرکت کرده نه اینکه جاده کند باشد.
اقسام دیگری از مجاز نیز وجود دارند که همگی نشان میدهند، اندیشه و عمل ما به طور نظاممند از این مکانها، رویدادها و اجزا در ذهن تجربیاتی دارند و مفاهیم مجازی اندیشه، عملکرد و نگرش ما را بهصورت صریحتر و آشکارتر از مفاهیم استعاری نشان میدهند. کووچش در مورد مجازهای مفهومیِ مربوط به حوزة احساس، آنها را به دو دستة کلی تقسیم میکند، که در این پژوهش نیز موارد فراوانی از آنها وجود دارد. این دو دسته شامل؛ الف) علت احساس به جای احساس و ب) اثر احساس به جای احساس میباشند. به نظر او نوع دوم متداولتر و پربسامدتر میباشد. برای مثال در حوزة «اثر احساس به جای خود احساس» نمونههای رایج و معمول زیادی قابل ذکرند.
- گرمای بدن به جای خشم؛ «او قرمز شد»
- کاهش دمای بدن به جای ترس؛ «عرق سردی تمام وجودم را فرا گرفت»
- حالت صورت به جای ناراحتی؛ «سگرمههاش تو همه»
- فرار به جای ترس؛ «وقتی جلوتر آمد پا به فرار گذاشتم» و مثالهای فراوان دیگر که در کلام روزمره امری رایج و پرکاربرد به شمار میروند (2010: 171-173).
کووچش همة این مثالها و و این دو حوزة کلی را به سه دلیل کلی ربط میدهد؛ اول اینکه یا پاسخ فیزیولوژیکی هستند، مانند گرم شدن در هنگام عصبانیت و سرد شدن در هنگام ترس، دوم اینکه یا پاسخ رفتاریاند، مانند سینه سپر کردن برای نشان دادن غرور و شجاعت، و فرار به جای ترس، و سوم اینکه یا پاسخ چهرهای هستند، مانند نگاهِ حاکی از عشق و حالتِ صورت به جای غم. برای درک بهتر این سه گونه پاسخ، مثال دیگری را بهکار میبریم. مجازهای مفهومی خوشحالی میتواند به سه صورت بیان شوند؛ پایکوبی کردن به نشانة خوشحالی که پاسخی رفتاری است، تندتند زدن ضربان قلب به هنگام خوشحالی که پاسخی فیزیولوژیکی است و برق زدن چشمان یا گُر گرفتن صورت به هنگام خوشحالی که پاسخهای چهرهای هستند (همان: 173-175).
3.3 تفاوت میان مجاز و استعاره
تفاوت مهم استعاره و مجاز در این است که مجاز به رابطة میان دو حوزه ربطی ندارد و در واقع رابطة دو مقوله درون یک حوزه است. به همین دلیل، رابطة مجازی بر اساس قرابت (proximity) یا مجاورت است. دو مقولة مطرح در مجاز فقط در یک حوزه به همدیگر دسترسی دارند، اما در استعاره در دو حوزه، رابطة نگاشت وجود دارد (لیکاف و ترنر، 1989).
هيدالگو داونينگ و کرالِویچ (L. Hildago-Downing & B. Kraljevic) (2013: 159) تفاوتهای ميان استعاره و مجاز را که در معنیشناسی شناختی هردو مدلهای شناختی دوحوزهای هستند، بطور خلاصه اينگونه جمعبندی کردهاند:
- در استعاره، نگاشت ميان دو حوزة مفهومی رخ میدهد و در مجاز در يک حوزه.
- در مجاز رابطة ميان مقصد و مبدأ از نوع جايگزينی است ولی در استعاره از نوع شباهت است.
- در استعاره، کل مبدأ و ساختار طرحوارهای آن بر مقصد نگاشت میشود، ولی در مجاز تنها يک پديده به جای پديدهای ديگر مورد ارجاع قرار میگيرد.
- در مجاز نگاشت مبدأ بر مقصد مستلزم برجستهسازی يک حوزه يا زيرحوزه بر ديگری است. شکل زیر تفاوت استعاره و مجاز را نشان میدهد:
حوزة مبدا حوزة مقصد
3-1 نگاشت در استعاره
3-2 نگاشت (مجاورت) در مجاز
4. روش پژوهش و تحلیل دادهها
دادههای پژوهشِ حاضر، کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (2011) میباشد. دادهها در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و تکنیکهای علمی تشخیص استعارة مفهومی و مجاز استخراج میشوند. این روشهای تشخیص استعاره عبارتاند از: گسترش (extending)، تفصیل (elaboration)، پرسش (questioning) و تلفیق (combining). کووچش (2010: 53-55)، با بیان چهار روش مذکور بیان میکند که لیکاف، ترنر و گیبز (R. Gibbz)، معتقدند که شاعران برای خلق زبانِ غیرقراردادی از زبان و تفکر روزمره این شیوهها را به کار میبرند. سپس براساس نظریة استعارههای مفهومی لیکاف و جانسون (1980) و نظریات کووچش (2010) در مورد مجازهای مفهومی، این دادهها تحلیل خواهند شد. ملاک انتخاب این اشعار که به زبان کُردی هستند، دارا بودن مفاهیم مجازی بودهاست، این پژوهش به شیوة توصیفی- تحلیلی و بر پایة مطالعات کتابخانهای صورت میگیرد.
شعر بیکس به واسطة اینکه او شاعری مردمی و از جنس آنها بوده است، به زبان روزمره نزدیک است و چون کلام روزمره در زبان کُردی سرشار از استعارهها و مجازهای مخصوصاً برخاسته از طبیعت است، قطعاً نکات فراوانی در مورد مجازهای مفهومی را میتوان در این اشعار یافت، که در زیر به ذکر آنها میپردازیم.
»dæmekæ baxæwaneki turæman le pæyda buwæ, næ guĺe næ dare næ mæle, be ?agabun čon hatuwæw, ke kərduyæti bæ baxæwan!«
«مدتی مدید است که باغبانی عبوس سررسیده، نه گلی، نه درختی، نه پرندهای، خبر ندارند که چگونه پیدایش شده! چه کسی او را باغبان باغچه کرده است؟!»
- در زبان کُردی (و البته فارسی) گوینده بعد از چند بار آوردن واژة «نه» همراه با چند عبارت و فعل منفی، در واقع حذف یک مجموعة بزرگ را مدّ نظر دارد. عبارات گل، درخت و پرنده در این مجموعة شعری اجزا و ساکنان باغچه هستند و بهکار بردن تک تک آنها مراد از کل باغچه میباشد. در معنای روساختی منظور این است که هیچکدام از ساکنان باغچه از آمدن و باغبان شدن او خبر ندارند و در معنای زیرساختی منظور این است که کل مردم عراق از کُرد و شیعه و سُنی از رئیس جمهور شدن صدام حسین بیخبر بوده و آنها با رأیِ خود، او را حاکم عراق نکردهاند. (اشاره به کودتای او که عامل رئیسجمهور شدنش بود نه خواست ساکنین عراق) بنابراین در واقع مجاز جزء به کل استفاده شده است.
»bæyanyan zu peŝ baw peŝ kaziwæ, bær læ niŝtəman xoy, læ xæw hæĺæsi «
«بامدادان خیلی زودتر از نسیم و طلوع، پیش از خود میهن از خواب برمیخیزی»
- باز هم به مانند مثال بالا در اکثر زبانهای دنیا و ازجمله زبان کُردی، شاعر با نام بردن از جزء، کل را طلب میکند. در واقع با نام بردن از نسیم و طلوع و میهن در واقع میخواهد بر زود بیدار شدن بلبل تأکید کند. و پیش از نسیم و طلوع و میهن بیدار شدن یعنی پیش از همه باغچه بیدار میشوی.
»kæ wəĺat bu bæ čætæwĺi hæřæŝæw či dærgayæ ley daxəsti«
«آن گاه که مملکت به راهزنان تهدید تبدیل شد و همة درها را به رویت بست»
- در بر روی کسی بستن مجاز از ناامید کردن کسی است و در واقع نوعی پاسخ رفتاری برای ناامید کردن به حساب میآید.
»dæs ?ægeřəm bæ naw dəĺma, ræhəm bæ hæsti, xom nakæm «
«دست در داخلِ قلبم میگردانم، به احساس خود رحم نمیکنم»
- دست در داخل چیزی گرداندن پاسخ رفتاری برای مجاز مفهومیِ جستجو میباشد و شاعر حسش را جستجو میکند.
»mən tæmænəm nozdæ momæw læw nozdæyæ, fuy niŝtəman, se čwareki heŝtotæwæ bo ŝæwqi bəzæw pekænin «
«من عمرم نوزده شمع است، از آن نوزده فووت، میهن، سه چهار تای آنها را باقی گذاشته است برای شوق تبسم و خنده!»
- نوزده شمع عمر داشتن در واقع نوزده سال عمر داشتن است و هر شمع به نشانة یک سال در تجربه و زندگی ما شکل گرفته است و نوعی مجاز شیئ به جای رویداد یا کنش (نشای کنش) به حساب میآید.
- کووچش (2010: 108) معتقد است، «لبخند، عادیترین نشانة خوشحالی است» و در اینجا نیز عبارت شوق تبسم و خنده نشانگر خوشحالی میباشند که در واقع بارزترین پاسخ چهرهای در مجاز مفهومی خوشحالی است.
»hærdu hær xəŝæxəŝman de, hærdukiŝman læbærxowæw lætərsi čawi tarmayi žer sebæri pænayekda, tuřaw bezar hær boĺæmande! «
«هر دوتامان دزدکی از ترس چشمان شبح، در سایة پناهگاهی عصبی و بیزار غر و لند میکنیم!»
- «غر و لند کردن» پاسخ رفتاری در مجازِ مفهومیِ نارضایتی و گلایهمندی است. یعنی وقتی که ما ناراضی هستیم، اولین عکسالعمل رفتاری که نشان میدهیم غر و لند کردن است.
»?æm katæt baŝ, mən nawəm ?ædaĺætæ! læsær zæminčaweki xodaw dæsteki xəwam «
«روز بخیر! اسم من «عدالت» است! در روی زمین چشمی از خُدا و دستی از خُدایم»
- شاعر در این قسمت با استفاده از فن گسترش، استعارة «عدالت، خود خداست» را آفریده است. اما همزمان چشم و دست که از اعضای بدن هستند را بهکار برده که مجاز جزء به کل است.
» hæmu ŝæwe bæ čərpakæy xomæwæ ?æmbæstnæwæ, pəlastærekiŝ ?ædæn læ dæməm «
«هر شب مرا به تخت خواب خود میبندند و پلاستری هم بر لبهایم میزنند»
- پلاستر بر لب زدن مجاز از مجبور به سکوت کردن است و در واقع این رفتار مجاز مفهومی سکوت را به تصویر میکشد.
»?æmæ diroki dæsæĺati særzæminæw boni dæmi dərokani ?æm řožgaræ «
«این حکایت، حکایت سرزمین و بوی دهان دروغهای این روزگار!»
- مجاز ظرف به جای مظروف بوده و روزگار جانشین مردم این روزگار است و مقصود از دروغهای این روزگار، دروغهای مردم این روزگار است.
»řawæstawəm, bæĺam čawəm kæwtotæ naw ?æw jamæwæ kæ žəneki dærozækær læbær pey xoyda daynawæw nawbænawe zəringæyek læ naw jamækæy hæĺ ?æsew leræŝæwæ lægæĺ ?æwda čawi mniŝ da ?æčĺæke! «
«ایستادهام، اما چشمهایم به داخل کاسهای افتاده است که پیرزنی گدا در مقابل خود گذاشته و گهگاه صدای درنگی از کاسه بلند میشود و از اینجا هم به همراه او پلکهای من هم یکّه میخورد!»
- یکّه خوردن پلکها با هر بار بلند شدن صدا از کاسه نوعی واکنش یا پاسخ بیولوژیکی و نشان دادن نوعی ترس و وحشتزدگی است.
»ŝæw baŝ! mən nawəm kərasi žənanæyæ! ?æwæy niŝtəman pey ŝærmæ bikatæ bæri xoy, mənəm «
«شب بخیر! اسم من پیرهنِ زنانه است. آنچه میهن، شرم دارد بر تن خود بپوشاند، منم!»
- اینکه میهن همچون انسانی لباس بپوشد، استعارة جاندارپنداریست، اما در این شعر مجاز «لباس به جای شخص» بهکار رفته است و در واقع لباس زنانه، همان زن و جنس مؤنث است که لب به گلایه و اعتراض گشوده است.
»mən meyinæm! mən særapa hæmu jæstæm læ gunahu pərsiyari ruti hæram pekhatuwæ! læ yækæm roži bunmæwæ bærdi řæjəm læ qomatmæwæ pečrawæw niŝtəman təfəm le ?ækat! «
«من مادینهام! من سراپا تمامِ تنم از گناه و پرسش عریانِ حرام بوجود آمده است! از همان روزِ خلقتم سنگ رجم به قنداقم بسته شده است و میهن به رویم تُف میاندازد!»
- سنگ رجم و تف انداختن به روی کسی، واکنشهای رفتاری به نشانة طرد کردن کسی است. در واقع این مجاز میتواند اشاره به همان شرمندگیِ پدران از دختردار شدن و زنده به گور کردن نوزاد دختر در عصر جاهلیت باشد.
»čændin saĺæ zindanim, næ hætaw ?ætwane særdanəm bəkaw næ ba ?æheĺe bəčmæ dærew řegæŝ nada bæ hič ŝe're yan ?awaze kæ benæ lam«
«(گیسوی زن) چندین سال است در زندانم! نه آفتاب اجازه دارد به ملاقاتم بیاید و نه باد میگذارد بیرون بروم و نه اجازه میدهد هیچ شعر یا ترانهای پیشم بیایند»
- اینکه آفتاب اجازة ملاقات موی سر را نداشته باشد و موی سر در زندان باشد، مجاز از حجاب است.
»læsær bærztərin lutkæ bæ bær čawi mezærækani dənyawæ bisutene «
«تا در بالای بلندترین قلۀ کوه در مقابل چشمانِ تمامِ عمامههای دنیا آن را بسوزاند!»
- دو مجاز در این قسمت وجود دارد؛ اول اینکه در مقابل چشمانِ عمامة کسی مقصود همان در مقابلِ خود فردِ معمم است و مجاز جزء به کل است. دوم اینکه مجاز لباس به جای شخص در عبارت «عمامههای دنیا» که مقصود پوشندگان آن یعنی ملایان و حاکمان دینی هستند.
»hær dəwene bu læ særmæwæ ta koĺæməsti pem«
«همین دیروز بود از سر تا انگشت پایم ...»
- سر تا انگشت پا مانند سر تا پا، مجاز از کل بدن میباشد.
»gær tæmaŝat... gær fəřinu gæroy xotu særu məli xot nægoři! «
«گر نگاهت ... گر پرواز و سر و گردن وگلویت را تغییر ندهی!»
- نگاه وسیلة بصیرت و نگرش است و جانشین خود نگرش شده است و مجاز است. (اگر دیدگاهت را عوض نکنی)
- در عبارت «گر گلویت را تغییر ندهی» نیز مکان تولید صدا و کلام به جای خود کلام آمده است و مجاز میباشد. (اگر کلام و سخنت را تغییر ندهی)
»řožət baŝ, mən nawəm ŝe'ræ! xæĺki ?æm zəmani kordiyæm! řože lægæĺ se čwar čiroku čænd ŝanonamæyeku yek du řomanu čænd sətuneki řožnamæwanida čoiyn bo lay niŝtəman «
«روزت بخیر، اسم من شعر است! اهل این زبان کُردی هستم! روزی به همراه سه چهار قصه و چند نمایشنامه و یک دو رمان و چندین ستون روزنامه، با هم به دیدار میهن رفتیم»
- سه چهار قصه و چند نمایشنامه و یک دو رمان و چندین ستون روزنامه مجاز از آثار شاعر میباشد.
»kæ wæxtekiŝ niŝtəman bæ ŝæw ?ænwe lægærmæy xæwda pænjæmori pe ?ækæn«
«و شب هنگام که میهن میخوابد و در خواب سنگین است، مهر انگشتانش را بر کاغذ میزنند»
- خواب مفهومی انتزاعیست و نمیتواند وزن داشته باشد اما اینجا شاعر با فن گسترش استعارة مادی خلق کرده و خواب را به مثابه جسمی سنگین نمایانده است که مجاز از غفلت و بدون خبر بودن است.
»čirokeki kortæbənæy surfiliŝ kæ ta ?æw katæ hær læ piŝxwardnæwæda bu, bu bæ pəŝkow bæ řoy niŝtəmanda hæĺŝaxaw«
«یک قصة کوتاه بدقواره هم که تا آن وقت از خشم مدام لبهایش را میجوید، اخگر شد و در مقابل میهن قد علم کرد.»
مجموعهای از مجازها همچون؛ لب خود را جویدن که یکی از واکنشهای رفتاری در مجاز مفهومی خشم میباشد.
- اخگر شدن به معنای قرمز شدن نیز یکی از واکنشهای بیولوژیکی در مجاز اثر احساس به جای احساس است.
- قد علم کردن مجاز جزء به کل است و تمکین نکردن و کلاً در برابر کسی ایستادن برای مقابله است.
»lerædabu niŝtəman tuřæbu, dæmi kæfi kərd «
«اینجا بود که میهن عصبانی شد و دهانش کف کرد»
- کف کردن دهان نیز از واکنشهای بیولوژیکی در مجاز مفهومی خشم میباشد.
»mən hænde jar kæ ?æw pem ?ænuset dəĺəm ?ækæwetæ xorpæ xorp «
«حتی خود من (قلم) گاهگاهی که او با من مینویسد، دلم بشدت به تپش میافتد.»
- دل به تپش افتادن، واکنش بیولوژیکی به مجاز مفهومی ترس است.
»læ gežaweki ... mælada, læ zəryaneki fætwada, sær pæřandən læ tekərdəni pærdaxe ?aw suktəræ. læ gəre dani qæytani qondæræyæk ?asantəra! læ bəřyari səřinæwæy wəŝæyækiŝ xeratəræ! ?axər sær bəřin læ naw ?æm hikayæti ɣædranæda læ hæĺpəčřini særi botĺeki badæ řæhættəræ«!
«در گردابِ ... ملا، در طوفانِ فتوا، سر پرانیدن از ریختنِ لیوانی آب آسانتر است. از گره زدنِ بندِ کفش سهلتر است. از فرمانِ پاک کردنِ یک کلمه سریعتر است. زیرا سر بریدن در میانِ این حکایتهای ظلم از بازکردنِ سرِ یک بطری راحتتر است!»
- عبارت «گردن زدن» و «سر بریدن»، مجاز از کشتن هستند چراکه این دو قسمت از اجزاءِ مهم بدن هستند که قطع و بریدن آنها نابودی کل بدن را در پی دارد. تأکید بر آن دو از مزیتهای مجاز نسبت به استعاره است.
- ریختن لیوان آب، گره زدن کفش و باز کردن سر بطری هم نشان از کار آسان انجام دادن میباشد.
»polæ goĺi čaw bæ fərmesk, řæwæ ?æspi mandu hawaryan lekərdum«
«گلهایِ اشک در چشم، اسبهایِ خسته به رویم فریاد کشیدند!»
- اشک همچون گلی در چشم است و اشک در چشم بودن واکنشی بیولوژیکی و چهرهای در مجاز مفهومی غم و نارحتی به شمار میآید.
- فریاد کشیدن هم همانگونه که قبلا بحث شد واکنش بارز رفتاری در مجاز مفهومی خشم و درد است.
»newi mən qæĺæmæw nukeki særbæstəm hæyæ«
«اسم من قلم است و نکی مستقل دارم»
- مجاز جزء به کل بوده و نک مستقل داشتن مجاز از آزاد بودن و عدم وابستگی به هیچ گروه و حزبی است. (عبارت قلم تیزی دارد هم همین مجاز است و صاحب قلم را منتقد خوبی خطاب میکند).
»niŝtəman ?aværozi kərdəbum, bæĺam dəĺi ?æw kəčæ daĺdæy dam. niŝtəman bæ tænha hær řabərdoy hæbu wæli ?æw kəčæ hatu læ naw dæstækanida dahatoy bo henam! «
«میهن مرا طرد کرده بود، امّا قلبِ آن دختر مرا پناه داد. میهن تنها صاحبِ گذشته بود، ولی این دختر آمد و در میانِ دستهایش آینده را برای من آورد»
- در بحث مجاز، لیکاف و جانسون اعتقاد داشتند مجاز از آن جهت مزیت دارد که میتوانی با انتخاب جزئی خاص از کل بر یک ویژگی خاص هم تأکید داشته باشی. به عنوان مثال اگر بگویی به یک «مغز جدید در شرکتمان نیاز داریم» مقصود یک نفر است اما نفری که باهوش است و مغز خوبی دارد! در اینجا هم قلب مرکز احساسات و عشق است و در واقع وقتی میگوییم قلب کسی ما را پناه داده است یعنی او ما را پناه داده است اما اویی که قلبی دوستداشتنی و عاشقانه دارد.
- آینده مجاز جزء به کل است و درواقع آینده در اکثر این اشعار همان امید به آینده که جزئی از آن است میباشد.
- در میان دستهایش به معنای در آغوشش است. آغوش کل و دو دست بخشی از آغوش هستند.
»læ dway nasini ?æw kəčæ læ hæžari xom pərsi, ?esta čoni! wæk naneki betaqæt zærdæxænæyæk gərtiw wəti:«
«بعد از شناختن آن دختر، از فقرِ خود پرسیدم: اکنون چگونهای؟! همچون نانی بیطاقت، تبسمی نمود و گفت»
- در عبارت فقر تبسم کرد، مجاز مفهومی خوشحالی وجود دارد. به عقیدة کووچش(2010: 108) خنده و تبسم بارزترین پاسخهای چهرهای به مجاز خوشحالی میباشند.
»dæmarækaniŝəm bun bæ žey taru gitar! «
«عصبهایم زهِ تار و گیتار گردیدند»
- مجاز از خوشحالی و اینکه تمام اعضای بدنش غرق شادی و موسیقی شدند.
» ?æm katætan baŝ! mənəm Řozana! tæmænəm noždæ goĺæbaxi wæřæsæw! «
«روزتان بخیر، منم «رزانا»! عمرم نوزده گل مأیوس است!»
- نوزده گل جانشین نوزده سال شده است. چون عمر گل کوتاه است و سالی یکبار شکوفه میدهد، این جانشینی صورت گرفته است.
»mən zor dæmeka bawkəm čotæblay gəĺ, niŝtəmani piroz bæ dæstækani xoy... «
«دم دمایی است که پدرم رفته پیشِ گِل و میهنِ مقدس با دستهای مقدسِ خودش ... »
- پیشِ گِل رفتن مجاز از مردن و در گِل (خاک) دفن شدن است. (نوعی جاندارپنداری خاک)
»læw dæmæda se fiŝæki gəřdaryan læsærya čand «
«در آن هنگام سه تا گلولۀ آتشزا در جمجمهاش کاشتند»
- کاشتن گلوله در جمجمه، همزمان که استعارة ساختاریست (گلوله گیاه است)، مجاز از کشتن نیز میباشد.
»gæřæk ?æbu bæ sixuřu hængawi řebwari ?æžmard!... mən niŝtəmani pirozəm wæha bini!«
«محله جاسوس میشد و قدمهای رهگذران را میشمرد... من میهن را این چنین دیدم»
- محله مجاز ظرف به جای مظروف است و مقصود مردم محله میباشند.
- میهن مجاز ظرف به جای مظروف است و مقصود مردم میهن میباشند.
5. نتیجهگیری
در این پژوهش که به شیوة تحلیلی و به روش کتابخانهای در مورد مجازهای مفهومی موجود در زبان کُردی، براساس اشعار بیکس صورت گرفته است، نخست زبانشناسی شناختی و نظریة مجاز مفهومی از دیدگاه لیکاف، جانسون و کووچش مطرح شد. سپس به معرفی انواع مجازهای مفهومی و تعاریف آنها پرداخته شد.. بررسی موردی انواع مجاز همراه با مثالهای متعدد در اشعار، کار اصلی نگارنده در بخش تحلیل دادههای پژوهش حاضر بود.
با توجه به دامنة گستردة این تحقیق چه از لحاظ تعداد اشعار پژوهش و چه از لحاظ چارچوب نظری که تمام مجازهای مفهومی را شامل میشود، این جستار دستاوردهای متعدد و مختلفی به همراه داشته است که از مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد. نخست اینکه؛ استفاده از مجازهای بدیع و خلاقانه هر چند از هنرهای شیرکو بیکس محسوب میشود، اما اکثر آنها از درون کلام مردم و زبان روزمرة آنها سرچشمه گرفتهاند، و هر مجاز، یک تجربه یا یک مدل فرهنگی در پشت پردة ذهن ما دارد و لذا منطبق بر نظریات لیکاف، جانسون و کووچش میباشند. ثانیاً مجازهای مفهومی پدیدهای بارز در کلام روزمره مردمان کُرد میباشند و به همین دلیل در اشعار بیکس نیز به وفور یافت میشوند و درواقع این مجازها یا همان مجازهای به کار رفته در زندگی عادی مردم هستند و یا به نوعی از آنها اقتباس شدهاند. از دیگر یافتههای پژوهش میتوان به این مطلب اشاره کرد که از میان مجازهای مفهومی در زبان کُردی و شعر بیکس، مجاز ظرف به جای مظروف و مجاز جزء به جای کل، دارای بیشترین بسامد میباشند.
منابع
ادیب پویا، رقیه. (1395). مطالعة مجاز از منظر زبان شناختی در خسرو و شیرین نظامی گنجوی. پایاننامة کارشناسی ارشد زبانشناسی همگانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت.
بامشادی، پارسا. زینب محمدابراهیمی و شادی انصاریان. (1395). «استعاره و مجاز در گونه زبانی رسانههای اقتصادی: رویکردی پیکرهبنیاد». فصلنامة زبانشناسی اجتماعی، دوره 1، شماره 1، صص 49-57.
پورابراهیم، شیرین. (1398). «تحلیل انتقادی شناختی مجاز در سرخطهای انتخاباتی روزنامههای ایران». نشریة پژوهشهای زبانشناسی، دوره 11، شماره 2، صص 81-96.
کُردی
بێکهس ، شێرکۆ. (2013). نووسین بهئاوی خولهمێش: ژیاننامه و بیرهوهری. چاپی یهکهم، سلیێمانیه، ئاراس.
بێکهس ، شێرکۆ. (1394). دێوانی شێرکو بێکهس: ئێستا کچێک نیشتمانمه. تهران، آریوحان.
Barcelona, A. (2002). Clarifying and Applying the Notions of Metaphor and Metonymy within Cognitive Linguistics: An update. In René Driven and Ralf Poerings (eds.), Metaphor and Metonymy in Comparison and Contrast, 207–277. Berlin/New York: Mouton de Gruyter.
Hidalgo-Downing, L. & Kraljevic, B. (2013). Multimodal Metonymy and Metaphor as Complex Discourse Resources for Creativity in ICT Advertising Discourse, In Francisco Gonzalvez-Garcia, Maria Sandra Peٌa Cervel and Lorena Pérez Hernandez (eds.): Metaphor and Metonymy Revisited Beyond the Contemporary Theory of Metaphor. 157-181. Amsterdam / Philadelphia: John Benjamins Publishing Company.
Lakoff, G. & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago press.
Lakeoff, G. & Johnson, M. (2003). Metaphors We Live By. London: University of Shicago Press.
Lakoff, G. & Turner. M. (1989). More than Cool Reason: A Field Guide to Poetic Metaphor. Chicago: University of Chicago Press.
Kovecses, Z. (2010). Metaphor: A Practical Introduction. Oxford and New York: Oxford University Press.
Radden, G. & Kovecses, Z. (1999). Towards a Theory of Metonymy. In K. Panther, & G. Radden (Eds.), The Conceptual Basis of Metonymy, 17-60. Amsterdam: John Benjamins.