Study and analysis of memoirs in the works of Jalal Al-Ahmad
Subject Areas : Research in Iranian classical literatureNasser Nikobakht 1 , Niloufar Ansari 2
1 - Professor of the Department of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran.
2 - Post-doctoral student in the Department of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran.
Keywords: Memoir writing, Memoir research, Jalal Al Ahmad, Fiction. ,
Abstract :
Memoir research is one of the reliable sources of research and investigation in historiography, and it is also a tool for transmitting experiences, customs, religious and national rituals of societies to future generations.On the other hand, it expresses individual, ethnic, and national emotions and feelings against incidents and events. Jalal Al-Ahmed is one of the writers whose vast volume of writing is in the field of memoirs.The works of this author in many ways, including social, political and historical, are indicative of his ups and downs life. This article tries to survey the memory and types of memoirs in the works of Jalal Al-Ahmed with a descriptive-analytical method.The results of the research indicate that most of the stories of Jalal Al-Ahmad are related to the description of the author's life and personal memories. For this reason, his works can be classified as memoirs.In most cases, these stories do not proceed with a specific story coherence; Because the author sometimes interrupts the course of the story and interferes in its process with his comments; It is as if Jalal's realism has made him sometimes cross the boundaries of fantasy and enter the real world.Among Jalal Al-Ahmad's works, his travelogues and letters have a prominent place. His views in his travelogues and letters, in addition to revealing part of the author's private and family life, also give us the opportunity to take a fresh look at the political, cultural and social events of the author's era.
آل احمد، جلال (1356) پنج داستان، چاپ دوم، تهران، رواق.
------------ (1383) مدیر مدرسه، تهران، گهبد.
------------ (1384 الف) دید وبازدید، تهران، جامهدران.
------------ (1384 ب) زن زیادی، تهران، جامهدران.
------------ (1386) در خدمت و خیانت روشنفکران، چاپ پنجم، تهران، فردوس.
------------ (1387 الف) از رنجی که میبریم، چاپ چهارم، تهران، جامهدران.
------------ (1387 ب) خسی در میقات، چاپ چهارم، تهران، جامهدران.
------------ (1387 پ) نون والقلم، چاپ چهارم، تهران، جامهدران.
------------ (1388 الف) سرگذشت کندوها، چاپ پنجم، تهران، معیار اندیشه.
------------ (1388 ب) سه تار، چاپ پنجم، تهران، معیار علم.
------------ (1388 پ) نفرین زمین، چاپ پنجم، تهران، معیار اندیشه.
اسحاقیان، جواد (1392) نقد و بررسی آثار جلالآل احمد، تهران، نگاه.
اسلامی، مهدی (1388) «بررسی و مقایسة زندگینامة خودنوشت در ادبیات فارسی و ادبیات مغرب زمین؛ با تأکید بر زندگینامة خود نوشت دورة قاجاریه و زندگی نامة راسل ویونگ» به راهنمایی احمد رضایی، دانشگاه قم.
اشرف، احمد (1388) «تاریخ، خاطره، افسانه»، مجلة بخارا، شمارة 17.
ایروانی، محمدرضا (1390) بر سمند خاطره، نگاهی تازه به خاطرهنویسی، تهران، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس.
دانشور، سیمین (1384) نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد، تدوین مسعود جعفری، تهران، نیلوفر.
شعیری، محمدرضا (1391) نشانه- معناشناسی دیداری، تهران، سخن.
عباسی، سمیه (1396) خاطرهنگاری و جایگاه آن در تاریخ نگاری عصر قاجار، تهران، سخنوران.
فراگنر، برت، گ (1377) خاطرهنویسی ایرانیان، ترجمه مجید جلیلوند، تهران، علمی و فرهنگی.
فروغی، محمدقاسم و مسعود امیرخانی (1386) گامی در راه علمی شدن خاطرهنویسی، تهران، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقّدس.
کمالی، محمدرضا (1384) «نگاهی به اندیشة آرمانگرایی جلال آل احمد»، حافظ، شمارة 18.
ناصریفر، نرگس (1391) «بازتاب اوضاع سیاسی واجتماعی ایران در آثار جلالآل احمد، داستانها، سفرنامهها، مشاهدات، مقالات» به راهنمایی رضا شجری، دانشگاه کاشان.
نیکوبخت، ناصر (1395) خاطرهنویسی در ادبیّات انقلاب اسلامی، تهران، سمت.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و سوم، زمستان 1400: 88-65
تاريخ دريافت: 22/05/1400
تاريخ پذيرش: 12/07/1401
نوع مقاله: پژوهشی
بررسی و تحلیل خاطرهنگاری در آثار جلال آل احمد1
ناصر نیکوبخت2
نیلوفر انصاری3
چکیده
خاطرهپژوهی یکی از منابع الهامبخش تحقیق در حوزۀ تاریخنگاری است. همچنین ابزاری برای انتقال تجربهها، آداب، رسوم و مناسک دینی و ملی جوامع به نسلهای آینده بهشمار میآید. از طرف دیگر، بیانکنندة عواطف و احساسات فردی، قومی و ملی در برابر حوادث و رویدادهاست. حجم وسیعی از نویسندگی جلال آل احمد در عرصة خاطرهنگاری است. آثار این نویسنده از جهات متعددی، از جمله اجتماعی، سیاسی و تاریخی، گویای زندگی پر فراز و نشیب اوست. این مقاله درصدد است تا با روشی توصیفی- تحلیلی، خاطره و انواع خاطرهنگاری را در آثار جلال آل احمد بکاود. نتایج تحقیق حاکی از آن است که اغلب داستانهای جلالآلاحمد، در شرح زندگی، حسبحال و حدیثنفس نویسنده است که از این جهت، در زمرة خاطرهنگاری قرار میگیرد. در اغلب این داستانها، حادثة داستانی با روانی و یکدستی و انسجام خاص داستانی پیش نمیرود؛ چرا که نویسنده گاه و بیگاه با اظهار نظرهای خویش، سیر داستانی را قطع و در روند آن دخالت میکند؛ گویی واقعگرایی جلال باعث شده که گاه مرزهای خیال را درنوردد و به عالم واقع ورود کند. در میان آثار جلالآل احمد، سفرنامهها و نامههای او، از جایگاهی برجسته برخوردار است. آرای او در سفرنامهها و نامههایش، علاوه بر آشکارکردن بخشی از زندگی خصوصی و خانوادگی این نویسنده، به ما فرصت نگاه جدید به رویدادهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عصر نویسنده را نیز میدهد.
واژههاي کلیدی: خاطرهنگاری، خاطرهپژوهی، جلال آلاحمد، داستاننویسی.
مقدمه
خاطره و خاطرهنگاری یکی از راههای شناخت بیشتر حوادث و رویدادهای تاریخ معاصر ایران است و همواره در تاریخ ادب فارسی، شاعران و نویسندگان بسیاری از این گونة ادبی، برای بیان اندیشهها و افکار خود استفاده کردهاند. با وجود اینکه، خاطرهنویسی در تاریخ ادبی ایران، پیشینهای بس طولانی دارد، به دلیل گرایش بسیاری از نویسندگان معاصر به این شیوه نویسندگی، میتوان مدعی شد، خاطرهنویسی شگردی نوین در نویسندگی دوره ما تلقی میشود. این شیوه نویسندگی، پایبند هیچیک از انواع بیان ادبی نیست، بیشتر بر توصیف استوار است و کاربرد صورخیال در آن کمتر است. این شیوه نویسندگی دارای شاخههای متفاوتی چون روزنامة خاطرات، وقایعنگاری، سفرنامه، حدیثنفس و زندگینامة خودنوشت است. خاطرهنویسی به سبک جدید، محصول تاریخ معاصر ایران در دورة قاجار است که به دلیل رفتوآمدهای سیاسی، آشنایی مردم با علوم و فنون جدید، تأسیس دارالفنون، آشنا شدن با ادبیات و فرهنگ غرب، ترجمه آثار ادبی نویسندگان مغرب زمین به زبان فارسی و شکلگیری و توسعه مطبوعات رواج پیدا کرد.
جلالآلاحمد یکی از کسانی است که از شیوة داستاننویسی، زندگینامهنویسی و به صورت کلّیتر خاطرهنگاری برای بازنمایی عمیق واقعیات جامعه و ارائة آن به صورت ملموس و واقعی استفاده کرده است. زاویة دید در اغلب آثار او، اول شخص است. شخصیت نویسنده و نشانههایی از زندگی متعارف نویسنده، به صورت شفاف در اغلب آثار او موجود است. آثار جلال اغلب ساختار روایی و خطی مشخصی دارند و در بسیاری موارد، ساختار داستانی، زندگینامه و خاطره با هم تداخل پیدا میکنند و به هم نزدیک میشوند. وی با قدرت نویسندگیاش توانسته است واقعیتهای موجود در زندگی خود را کنار هم بچیند و با نگاه دقیق و هنرمندانة خود، برداشتی داستانی به خواننده بدهد. برای نمونه، داستان «سنگی بر گوری» نوعی زندگینامة داستانی است؛ یعنی نویسنده کوشیده است در بیان حوادث زندگی از برخی عناصر داستان نظیر تخیل بهره گیرد.
در این نوشتار سعی داریم با توجه به مبحث خاطرهنگاری و انواع مختلف گونههای خاطرهنگاری، به بررسی این گونة ادبی در آثار جلالآل احمد بپردازیم. از آنجایی که در این تحقیق، قصد داریم به تحلیل متن آثار آلاحمد بپردازیم؛ بنابراین تحقیق پیشرو، از نوع تحلیلی و کیفی است. در این پژوهش سعی براین است تا به پرسشهای زیر پاسخ داده شود:
1- خاطرهنگاری چیست؟ چرا در عرصة ادبی، گونة ادبی محسوب میشود؟
2- خاطرهنگاری در آثار جلالآل احمد چگونه نمود یافته است؟
روش تحقیق
پژوهش حاضر به شیوه توصیفی- تحلیلی است و دادههای پژوهش اسنادی (کتابخانهای) و بر پایة مطالعة مستقیم کتابهای تاریخی، ادبی و نکات مرتبط با آن خواهد بود. برای اجرای این پژوهش، نگارندگان ضمن بررسی خاطره و ویژگیهای خاطرهنگاری، به بررسی و تحلیل این شیوة نویسندگی در آثار جلال آلاحمد پرداختهاند.
پیشینة پژوهش
پژوهشهای فراوانی در باب خاطرهنگاری صورت گرفته است که بخش زیادی از آنها، اختصاص به تاریخچة خاطرهنگاری و معرفی برخی خاطرهنگاران دارد که بیشتر آنها در زمرة خاطرهنگاران سیاسی و رجال حکومتی هستند.
از میان کتابهای نگاشته شده، «خاطراتنویسی ایرانیان» (برت، گ.فراگنر، 1377)، «یاد مانا» (علیرضا کمری، 1393)، «خاطرهنویسی و جایگاه آن درتاریخنگاری عصر قاجار» (سمیه عباسی، 1396)، «سابقة خاطرهنگاری در ایران» (احمد اشرف، 1375) و «با یاد خاطره: پنج مقاله دربارة خاطرهنویسی و خاطرهنگاشتههای جنگ» (علیرضا کمری، 1376) را میتوان ذکر کرد.
همچنین از میان پایاننامههای دانشگاهی، میتوان به «بررسی و تحلیل محتوایی و ادبی، زندگینامههای خودنوشت فارسی از دورة بازگشت تا معاصر» (حمید رضا سلمانی، 1389)، «بازنمایی هویت و نقشهای جنسیتی در خاطرهنگاری زنان ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی» (عباسی، 1398) و «تحلیل و مقایسة سنت خاطرهنگاری در عصر مشروطه 1320 -1340 ق» (مریم قانونی، 1387) اشاره کرد.
از میان انبوه مقالات هم میتوان به مقاله ناصر نیکوبخت با عنوان «خاطرهنویسی در ادبیات انقلاب اسلامی» در کتاب «ادبیات انقلاب اسلامی» (محمدرضا ترکی، 1395)، «کتابشناسی سرگذشت نامههای خودنگاشت و خاطرات ایرانی» (احمد شعبانی، 1374)، «زبان و زمان در روایت سیاسی زنان خاطرهنگار دورة پهلوی» (آقاجری، فصیحی، عباسی، 1398)، «خاطرهنگاری در تاریخ معاصر ایران» (رئیسالسادات، 1396)، «نگاهی به خاطرهنویسی و مقایسة آن با زندگینامه و سفرنامه» (محمدرضا ایروانی، 1386) و «تاریخ- خاطره- افسانه» (احمد اشرف، 1375) اشاره کرد.
با تأمل در مقالات و پژوهشهای صورتگرفتة مرتبط، باید اذعان کرد که نسبت به اهمیت و گستردگی مبحث، پژوهشهای انجامشده به صورت موردی و ذکر خاطرهنگاری و معرفی برخی خاطرنگاران محدود میشود که این مسئله میتواند ناشی از نگاه خاص به مقولة خاطرهنویسی و توجه به آن بهعنوان یکی از منابع مهم روشنکنندة تاریخ باشد. تاکنون پژوهشی با این رویکرد و نگاه تحلیلی به آثار خاطرهنگار نویسنده صورت نگرفته است. خلأ تحقیقاتی در این مورد، ضرورت انجام پژوهش را به اثبات میرساند.
مبانی نظری
خاطره و خاطرهنویسی
خاطرهنویسی شکلی از نوشتار و یکی از انواع ادبی محسوب میشود که در آن «نویسنده خاطرات خود، وقایع و صحنههایی را که در زندگی اتفاق افتاده و یا شاهد بوده، بازگو میکند؛ به عبارت دیگر، واژة خاطره، صورت دیگری است از خاطر به معنای اندیشه، ضمیر، یادبود، خیال، یادگار و آنچه در دل بگذرد» (فروغی و امیرخانی، 1386: 104).
خاطرهنگاری در مقام ژانر ادبی، از گونههای رایجی است که در تاریخ معاصر ایران موردتوجه قرار گرفت و همچنین عرصهای برای نمایش «خود» در جامعهای که به شدت عرصة خصوصی از عمومی، در آن تفکیک میشود. این تحول که تحت تأثیر افکار اروپایی در ایرانِ عصر ناصری به وجود آمد، بهعنوان روشی منتقدانه به کار برده شد؛ بهگونهای که اغلب مؤلفان با آگاهی از «منِ فردی» و «هویت جمعی»، آن را ابزاری در ارائة اطلاعاتی فراتر از زندگی خصوصی خود دانستند و آثاری خلق کردند که «تمام تأثیرپذیری از اندیشههای غربی در شکلگیری آن، روندی جدای از جریان خاطرهنویسی در غرب پیمود و بیشتر در حوزة منابع تاریخی جای گرفت تا آثار ادبی که نوع غالب زندگینامههای غربی بود» (عباسی، 1396: 6).
خاطرات ابزاری برای انتقال مفاهیم، تجربهها و آداب و رسوم جوامع به نسلهای آینده و بازگوکنندة احساسات و عواطف فردی، قومی و ملّی در برابر یک حادثه است؛ بنابراین «خاطرهنگاری هم از نظر جامعهشناسی، هم از نظر مردمشناسی، هم از نظر روانشناسی و هم از جنبة مطالعات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تاریخی اهمیت دارد» (ایروانی، 1390: 17). خاطره میتواند ابزار مهمی برای نقد مسائل و مشکلات جامعه و حتی ارائة راهحل برای آنها باشد. از طرف دیگر، «خاطرهنویسی زمینة مناسبی جهت اغراض شخصی، انگیزهها و افکار واقعی نویسندگان فراهم میسازد؛ همچنین اطلاعات محرمانة متعددی که قبلاً مخفی بودهاند، با نوشتن خاطرهها وارد تاریخ مکتوب میشوند» (فراگنر، 1377: 77).
انواع خاطره
زندگینامه، زندگینامة خودنوشت یا اتوبیوگرافی، حسب حال، سفرنامه، حدیث نفس و وقایعنگاری، از اشکال گوناگون خاطرهنگاری محسوب میشوند و وجه مشترکشان در این است که راوی رویدادهایی را انتقال میدهد که به گمان او واقعاً اتفاق افتاده است و چیزهایی را مینگارد که خود از نزدیک شاهد وقوع آنها بوده است. در این میان، وقایعنگاری در مرز تاریخنگاری جا دارد و از انواع مشخص آن به شمار میآید؛ حال آنکه حدیثنفس در مرز داستانپردازی قرار دارد و غالباً از انواع ادبی دانسته میشود؛ این گونه است که صور گوناگون خاطرهنگاری در محوری قرار دارد که یک سر آن تاریخ و سر دیگر آن انواع ادبی است (اسلامی، 1388: 55).
برخی خاطره، زندگینامه، زندگینامة خودنوشت و حسب حال را یک نوع شگرد نویسندگی تلقی میکنند و بر این باورند هر زندگینامه نوعی خاطره است؛ حتی اگر به صورت خودنوشت باشد. در حقیقت هر اثری که از تجربیات نویسنده مایه گرفته باشد، زندگینامه است که قابل تقسیم به گونههای جزئیتری مثل زندگینامه خودنوشت و حسب حال است (اشرف، 1388: 44). کلمة اتوبیوگرافی از دو بخش «اتو4» (خود) و «بیوگرافی5» (زندگینامه) تشکیل شده است و مترادف خودزیستنامه است. خودزیستنامه، زندگینامهای است که افراد دربارة خود مینویسند و به «توصیف جریانهای سیاسی، اجتماعی و فکری زمان خود میپردازند» (اسلامی، 1388: 40)؛ حسب حال نیز بخش از خودزیستنامه است و مشتمل بر نوشتههای خواندنی، خاطرات و یادداشتهایی است که اشخاص در گزارش احوال خود بیان میکنند. حدیث نفس نیز گفتاری است که یکی از شخصیتهای نمایش یا داستان به زبان میآورد و به طور قراردادی فاقد مخاطب است. این نوع گفتار معمولاً سیر اندیشهها و افکار درونی شخص را بیان میکند.
بنابراین هر اثری که با زاویة دید اول شخص نوشته شده باشد و نویسنده هم جزء شخصیتها باشد، زندگینامه است؛ بهعبارتدیگر، هر اثری که کاملاً با واقعیتهای خارجی زندگی مطابقت داشته باشد، خاطره یا زندگینامه است و در غیر این صورت، داستان است. زندگینامه عناصری دارد و نشانههایی از زندگی متعارف نویسنده و صاحب اثر را به ما نشان میدهد. برخی عناصر در زندگینامه وجود دارد که در آثار داستانی هم دیده میشود و در اینجاست که خاطره و زندگینامه و داستان با هم پیوند برقرار میکنند و از وجوه افتراق آنها با داستان، تخیل است. البته بعضی خاطرات و زندگینامهها، بنمایة داستانی دارند. واقعیت زندگینامه، مخاطب را وادار به پذیرش آن میکند؛ دیگر اینکه راوی و نویسندة اثر کسی است که محور تمام حوادث است.
در بیشتر آثار جلالآل احمد، همة بحثها و حوادث مربوط به خود اوست؛ بنابراین بخش زیادی از آثار او را میتوان زندگینامه دانست. آلاحمد در طول عمر 46 سالة خود (1302 ش-1348 ش) به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی علاقة بسیار نشان داد و بازتاب این فعالیتها را در آثار خود منعکس کرد. این نویسنده در طول دوران زندگی خویش، فرازونشیبهای زیادی را پشت سر گذاشت. او گذشته را همچون حال در اختیار نسل جدید قرار داد. نوسانات روحی و دگرگونی او در دو زندگی متضاد از نماز خواندن تا مخالفت با دین و مذهب، از سنّتگرایی تا تجدداندیشی، جذب شدن به گروهی و طرد شدن از گروه دیگر به بهانة بیدینی و یا با عنوان خیانت و ... همگی به خوبی بیانگر روحیة کمالجو و آرمانخواه وی است و تمام این نوسانات در آثار او منعکس شده است. تناقضهای بسیار زیادی میان دیدگاهها و نوشتههای جلال آلاحمد مشاهده میشود. او از یک طرف غربزدگان را سرزنش میکند و از طرف دیگر، هنجارهای مورد پذیرش غربیان در رفتارهای او بهوضوح مشاهده میشود. او از تعصباندیشی و مقدسمآبی بیزار است، اما موضعگیریهای متحجرانه نیز دارد. از روحانیون به دلیل صحبتهای متعصبانه انتقاد میکند و این قشر را جزء گروه روشنفکران قرار نمیدهد امّا آنها را در راه پیشرفت جامعه مؤثر میداند. تمام تحلیلهای او از مسائل جامعه در آثارش منعکس شده است. ازآنجایی که اکثر آثار آلاحمد با زاویة دید اول شخص نوشته شده است و نویسنده هم جزء شخصیتها است و بخش زیادی از نگاشتههای او با واقعیتهای خارجی و زندگی روزمرهاش مطابقت دارد، از نوع زندگینامه است که بهعنوان گونهای از خاطرهنگاری محسوب میشود؛ البته بسیاری از آثار خاطرهنگار او، بنمایة داستانی دارد. بههمین سبب، در آثار او میان زندگینامه، خاطره و داستان پیوندی برقرار میشود و بخش زیادی از آثارش را میتوان خاطره محسوب کرد.
بحث وبررسی
تحلیل آثار داستانی جلال آلاحمد بر اساس گونة ادبی خاطرهنگاری
در داستان «یک چاله دو چاه»، جلال زندگینامهاش را آورده است و مکان و زمان آشکار است؛ بنابراین دیگر داستان به معنای واقعی نیست؛ به عبارتی دیگر، اتوبیوگرافی است. ما در این داستان، شاهد شکستها و قهرمانیهای آلاحمد و اتفاقاتی که در زندگی واقعی او رخ داده، هستیم. این اثر جنبة تخیلی آن چنانی ندارد، بنابراین جنبة اتوبیوگرافی داستان بیشتر است و میتوان آن را در زمرة خاطرهنگاری قرار داد.
ملاک زندگینامه بودن یا داستانی بودن، میتواند زمان و مکان باشد؛ بنابراین با تاریخ به نوعی سروکار داریم. در «سنگی بر گوری» رویدادهای شاد و غمگین زندگی جلال هویداست؛ اگر عبارت ابتدایی داستان -«من جلال آل احمد و زنم سیمین...»- را نادیده بگیریم، شکل داستانی آن بیشتر هویدا میشود و زندگینامه نیز محسوب میشود که بنمایة داستانی آن کم است و به نوعی اتوبیوگرافی زندگی زناشویی اوست.
«سنگی بر گوری» بخشی از زندگی پردغدغة جلال است و به بیانی دیگر زندگینامة داستانی است؛ به این صورت که زندگینامه نیز میتواند از برخی عناصر داستان بهره ببرد، چون عنصر مهم داستان تخیل است. موضوع اصلی کتاب، سترونی آلاحمد و بیفرزندی او و سیمین دانشور است. «سنگی بر گوری» با جملة «ما بچه نداریم» آغاز میشود و گره ناگشودنی جلال را مطرح میکند. او ناتوانیاش در اتصال به فرزند را شکافی در امتداد سنت قلمداد میکند که در عین حال آزادی فردی او را تضمین میکند. با توجه به اینکه عقیم بودن آلاحمد، نفی گذشته و سنت است، او سنت و گذشته را «هیچ» میخواند که با تضمین آزادی فردی از قضا سودمند افتاده است.
در داستان، ماجراهای متعددی مطرح میشود؛ تمکین نکردن پدر نویسنده از قواعد جدید دولتی حاکم بر دفترخانهها و محضرها، خودسوزی خواهر همسر نویسنده و زلزلة بوئینزهرا درسال 1341 از این جملهاند. علاوه بر ماجراها، صحنههای اغلب کوتاه و پرشماری نیز در «سنگی بر گوری» وجود دارد که نویسنده آنها را به طور دقیق و با جزئیات توصیف کرده است؛ از میان این صحنهها میتوان به صحنة همراهی نویسنده با همسرش هنگام معاینة او به دست یک پزشک مرد اشاره کرد.
ذهن جلال همیشه در بین سنت و مدرنیته سرگردان و ناتوان از یافتن چارهای برای خود بوده است؛ به همین دلیل وقتی بیان میکند که دکترِ معالج سیمین، فرد هرزهای است، به دلیل سنتهای فرهنگی است که در ذهن جلال وجود داشته است -برخلاف مدرن بودن (مصرف الکل و ترک نماز و برخی واجبات دینی)- امّا باز شاهد ایمان و باور او به فرهنگ سنتی خود هستیم.
جلال در رمان «سنگی بر گوری»، عریان در مقابل ما ایستاده است، حتی اهل ملاحظهکاری هم نیست. این رمان با گرهافکنی آغاز و با گرهگشایی پایان مییابد؛ بنابراین متنی است که بر یک خودزندگینامه بنا شده است و از آنجایی که از عنصر تخیل نیز بهره گرفته است، زندگینامه داستانی است؛ علاوهبراین، وجود ویژگیهای دیگر زندگینامة خودنوشت، از جمله ماجرا، صحنه، گفتوگو، توصیف و معناهای پشت متن، نیز مؤید خاطرهنگاری است.
در اکثر داستانهای جلالآلاحمد، برشهایی از زندگی او، مردم، اوضاع و احوال اجتماعی و همچنین مشکلات موجود در جامعه به چشم میخورد؛ همچنین در اغلب داستانها، حادثة داستان با روانی و یکدستی و انسجام خاص پیش نمیرود؛ چرا که نویسنده گاه و بیگاه با ظهار نظرها و تجربههای خویش، سیر داستانی را قطع و در روند آن دخالت میکند.
در داستان «سه تار»، پسرک سهتارزن پس از کشیدن رنج و زحمت فراوان و همچنین بیخوابی طولانی، برای خود سهتاری فراهم میکند تا بتواند خرج خود و خانوادهاش را درآورد: «سه تار را روی شکم نگه داشته بود و با دست دیگر، سیمهای آن را میپایید که با دکمة لباس کسی یا به گوشة بار حمالی گیر نکند و پاره نشود. عاقبت امروز توانسته بود به آرزوی خود برسد» (آل احمد، 1388ب: 8)؛ اما «عطرفروش تسبیح در دست» که پیوسته ذکر میگوید و با دیدن سهتار، از خود بیخود میشود، احساس و اعتقادی خاص خویش دارد. او دیدن سهتار را که «آلت کفر» میخواند، نشانة «بیدینی» و «بیشرمی از خدا» میداند و هنگامی که پسرک سهتارزن از پلههای «مسجد شاه» بالا میرود، به «تکلیف شرعی» خود عمل میکند و سهتار را میشکند.
«داستان سهتار، ترسیم زندگی جلالآلاحمد است. نویسنده در آغاز جوانی یکی از طلبههای حوزههای علمی «نجف اشرف» بود و در خانوادة مذهبی، بازاری، روحانی و سنتی بزرگ شده بود، به اقتضای زمانه کوشید و به پیشروترین جریان اجتماعی- سیاسی عصر خود پیوست» (اسحاقیان، 1392 :41). جلال ناگزیر به «حزب توده» پیوست و یکشبه، ره صدساله رفت و به مقام مسئولیتی بزرگ، مسئول چاپخانة حزب توده به نام «شعلهور»، رسید. آلاحمد دستکم دو سه سال با مطبوعات این حزب همکاری جدّی داشت و به اشارة حزب، «داستانهای فرمایشی» مینوشت. سال 1326، مقطع جدایی نویسنده از حزب و بیاعتقادی به آرمانها و اعتقادات ناپایدار او به این ایدئولوژی کوتاهمدت و تجربة سیاسی و هنری است؛ «وقتی نویسنده از زبان شخصیت داستان به «آوازخوانی و نواختن سهتار» برای دیگران اشاره میکند، به همین تجربة هنری گذشته اشاره دارد. در مجموعة داستان سهتار -که جلال یک سال پس از جدایی از حزب نوشته است- نویسنده به خود نوید میدهد که از این پس قصد دارد از هنر خود، برای بیان احساسات و علایق قلبی خود بنویسد؛ داستانهایی که معرّف منش فردی و مستقل خود اوست» (اسحاقیان، 1392: 41). در واقع، «عطرفروش همان سیمای «آلاحمد» پیش از پیوستن به حزب یا سیمای روزگار طلبگی «جلال» است. نویسنده در این سیما، مانند همین «عطرفروش تسبیح به دست» وانمود میکند که به دین و آیینی اعتقاد دارد؛ با اینهمه چنین سیمایی، یک شخصیت فضول، متعرض و مهاجم، بدزبان و پرخاشجوست؛ پس کشاکش نویسندة نخست یا «منِ» حزبی و دیگری «منِ» مذهبی خویش است» (همان: 40).
در داستان کوتاه «خواهرم و عنکبوت»، «عنکبوت استعاره از بیماری سرطان خواهر جلالآلاحمد است که خواهر او را در سی وپنج سالگی میکُشد و دوا و درمان اعضای خانواده برای پیشگیری افاقه نمیکند» (همان: 179). راوی (نویسنده) میگوید:
«من سرم به خوردن گرم بود که شنیدم: همچه چنگ انداخته وسط جونش عین عنکبوت. خوب خانباجی، بیخود که نگفتن سلاطون» (آل احمد، 1356: 56).
«نویسنده عنکبوت را استعاره از «شوهر خواهر» نیز میداند. وقتی راوی میکوشد از تخت خواهر بیمار بالا برود، عنکبوت را بیجان کند، درمییابد که خواهر پیوسته به عنکبوت مینگرد، تو گویی با عنکبوت انس گرفته وکشتن عنکبوت، اصلاً به مصلحت نیست. راوی در برخی عبارات به گونهای سخن میگوید که از فحوای کلامش میتوان دریافت که عنکبوت، همان شوهر خواهر است» (اسحاقیان، 1392: 181): «خواهرم از خیلی چیزهای دیگر ممکن است خوشش بیاید، مثلاً از این شوهرخواهر. پنج- شش سال خانهاش بوده و همهاش مریض بوده و بچهدار هم نشده و چندبار هم کارش به مریضخانه کشیده. مگر من از شوهرخواهرم خوشم میآید؟ درست است که من از مگس هم بدم میآید، اما حاضر نیستم حتی یک مگس در تمام عالم به دام هیچ عنکبوتی بیفتد» (آل احمد، 1356: 50- 51).
در این داستان، چهرهای زشت و سیاه از مردسالاری آمیخته با سنتها و خرافهها و حماقت موجود در جامعه ترسیم میشود که معصومیت زن را دستخوش رویدادهای تلخ جامعه میکند و سرانجام او را به قعر نابودی میکشاند. لحن و فضاسازی در این داستان، بسیار زیبا و جذّاب است. آلاحمد با ترسیم زندگی خود در قالب برادر نوجوان قربانی، به مثابة شاهدی است که علیرغم درک مشکلات، در حل و تغییر آن ناتوان است و در تصویر چهرة خواهر و مسائل و مشکلات موجود در زندگی او، بسیار موفق عمل کرده است. در این داستان روایت غیرمستقیم و از نگاه کودکی خردسال بیان میشود که همین عامل، سبب ماندگاری و تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب گردیده است.
«گلدستهها و فلک» نخستین داستان کوتاه از مجموعة «پنج داستان» است که با این عبارت و شروع زیبا وجذاب آغاز میشود: «گلدستههای مسجد، بدجوری هوس بالا رفتن را به کلة آدم میزد. ما هیچکدام، کاری به کار گلدستهها نداشتیم، امّا نمیدانم چرا مُدام توی چشممان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق میکردی ... باز هم گلدستهها توی چشمت بود» (آل احمد، 1356: 9).
این داستان «بخشی از خاطرههای نویسنده در سیزده- چهارده سالگی و سالهای 1316 به بعد است و از تصویریترین داستانهای جلالآلاحمد است. روایت معصومانهای است از جسارت در عبور از خطکشیها و محدودیتهای رایج زمانه که باز از دریچة نگاه همان شخصیت نوجوان که این بار میکوشد تا با فرار از دبستان، خودش را به بالای گلدستههای نیمهکارة مسجد مجاور برساند، روایت میشود. حتی اگر کل اثر، نمادی از تفکری سیاسی باشد، به دلیل استقرار درست عناصر بهکاررفته در بافت و جهان متن و تحویل ایدههای سیاسی به موقعیتهای انسانی و اجتماعی سبب شده تا داستان تنها وامدار خودش باشد نه جای دیگر. گلدستهها تمثیلی است برای فرار از اختناق و رسیدن به آزادی و در بیانی دیگر، میتوان بالا رفتن از گلدستهها را تمثیلی از پناه بردن به مذهب و سنت دانست» (اسحاقیان، 1392: 177).
«مدیر مدرسه» نیز یکی دیگر از زندگینامههای خودنوشت جلالآلاحمد است. وی که تجربة معلمی در دبیرستان را داشته، حاصل خاطرات خود را در این رمان به تصویر کشیده است؛ بنابراین «مدیر مدرسه» غیر از بازتاب حوادث فرهنگی که پیرامون جلال
اتفاق افتاده، نمیتواند چیز دیگری باشد.
«مدیر مدرسه ترسیم شخصیت خستة جلال از وضع نابهسامان آموزش و پرورش و حتی کتابهای ناقص و سنتی تحصیلی است. اثری که با به تصویر کشیدن محیط یک مدرسه و بیان مشکلات مدیر در ادارة آن، ضمن اشاره به مشکلات عرصة فرهنگ و آموزش کشور، به انتقاد از سیاستهای وزارت فرهنگ و آموزش و پرورش کشور میپردازد. معلمی خسته و بیحوصله از شغل معلمی که فکر میکند با مدیریت یک مدرسه بر اضطراب و مشکلات خویش غلبه میکند و به آن آرمانی که در نظر دارد، میرسد» (کمالی، 1384: 48). مدیر برای تغییر وضع به هر دری می زند، امّا به تدریج میبیند، نمیتواند به آنچه میخواسته، برسد و سرانجام استعفا میدهد.
«تا دو روز بعد که موعد احضار بود، اصلاً از خانه درنیامدم. نشستم و ماحصل حرفهایم را روی کاغذ آوردم. سر ساعت معین رفتم به دادگستری. روی همان کاغذهای نشاندار دادگستری استعفانامهام را نوشتم و به نام همکلاسی پخمهام که تازه رئیس فرهنگ شده بود، دم در پست کردم» (آل احمد، 1383: 120).
کتاب «از رنجی که میبریم» نیز «حسبحالی از حضور جلال در حزب توده و فعالیتهای حزبی اوست؛ نویسندة کتاب، قصد دارد علیرغم بیان شرح حالی از خود و فعالیتهای حزبی خود، به ترویج و تبلیغ ارزشها و تفکرات حزبی خود بپردازد؛ آنچنان که در داستان «زیرابیها» از این مجموعه، آلاحمد به دفاع از آرمانهای حزبی خود میپردازد و علیرغم خردههایی که برخی شخصیتهای داستانهای این مجموعه از «رفقا» و رهبری حزب دارند، در جمعبندی نهایی، هنوز به حزب خود امیدوار است» (کمالی، 1384: 48). جلال و دوستانش در برابر شرایط نامطلوب جامعه از خود عکسالعمل نشان میدهند و سعی میکنند، وضع را عوض کنند و طرحی نو دراندازند:
«ما خیلی چیزهای از دست رفته داریم. خیلی چیزها از دست دادهایم. خودت در آن چند روز خیلی از آنها را برای ما گفتی ...امّا خیلی مغبون نیستم... درست پیداست که زندگی جدیدی برای من شروع شده. این را میبینم، خیلی خوب حس میکنم. مثل اینکه خیلی از تنگ نظریهای من از بین رفته. از این خوشحالم. نمیتوانم برایت بگویم چه طور» (آل احمد، 1387الف: 44).
داستان «جا پا» از مجموعه داستان «زن زیادی»، حدیثنفس جلال است. «او در داستان «جا پا» شخصیت سرخوردة خود از بیفرزندی را به تصویر میکشد. عدم تعلق به جهان، دغدغة جاودانگی، آرزوی نامیرایی و حتی جدالی که نویسندة داستان در اوج مرزهای دلتنگی، اندوه، تنهایی و یأس دارد، در این داستان احساس میشود. تمام آرزوی وی این است که جا پایش بر روی برف باقی بماند» (کمالی، 1384: 48):
«یکبار زیر نور مات چراغ ایستادم، نگاه چشمم روی برف تازهنشستة خیابان به جای پایی افتاد! جای پایی بود بزرگ و پهن که تازه گذاشته بود... بیاختیار به فکر افتادم که: «یعنی میشه؟ یعنی میشه این جا پای من باشد؟ کاش جا پای من بود!...» و یک مرتبه دیدم که چقدر دلم میخواهد جای پای من باشد. دیدم که چقدر آرزو دارم جای پای من روی زمین باقی مانده باشد. نزدیک بود، حتم کنم که جا پای من است. نگاه چشمم از لای رشتههای خیالی و سفیدی که دانههای برف از خود در فضا بهجا میگذاشتند، دوباره به دنبال سرگردانی خود میگشت و من به این فکر میکردم که یعنی میشه؟ یعنی منم جا پام رو زمین باقی میمونه؟ کاشکی جا پای من بود» (آل احمد، 1384ب: 151).
«جای پا بر برف» میتواند قابل تأویل به معانی دیگری نیز باشد که ذهن نویسنده را مشغول کرده و او را به فلسفهبافی روشنفکرانه و هذیانگونه کشانده است..
«سرگذشت کندوها» و «نون والقلم» نیز حسبحالی از تجربة سالها مبارزة جلال آلاحمد و یارانش بر ضد استبداد و استعمار است که برای فرار از سانسور حکومت از قالب داستان تمثیلی استفاده میکند و با استفاده از آن، دلایل شکست نهضتهای چپگرای معاصر را تجزیه و تحلیل میکند. «بدین ترتیب یقیناً جلالآلاحمد با بیان داستان «نون والقلم» اشارهای تمثیلی به جریانات حکومت مصدق و کودتای نافرجام 25 مرداد داشته است که بعد از افشای دست داشتن شاه و عمّالش در این کودتا، شاه از کشور میگریزد و مردم که فکر میکنند، این فرار یعنی پایان استبداد، به پایکوبی و شادی میپردازند، غافل از این که بعد از سه روز یعنی 28 مرداد، استبداد به کمک استعمار موفق میشود تا انقلاب مردمی را سرکوب کرده و بار دیگر سلطنت و شاه به ایران برگردد» (اسحاقیان، 1392: 112).
نویسنده نظر خود را درباره حکومت، در بیان «حسن» پسر حاج ممرضای مرحوم این گونه بیان میکند:
«در اصل با هر حکومتی مخالفم، چون لازمة حکومت، شدت عمل است و بعد قساوت و مصادره و جدال و حبس وتبعید... حکومت از روز اول کار آدمهای بیکلّه بوده...» (آل احمد، 1387پ: 131).
در داستان «سرگذشت کندوها» آلاحمد به شیوة فابل (حکایت تمثیلی از زبان حیوانات) به ارائة پدیدة استعمارگری میپردازد. زنبورها و سرگذشت آنها در حقیقت، بیان حال خود و سرگذشت مردم کشورش است. این داستان را میتوان نوعی زندگینامة تمثیلی خطاب کرد که در زیرمجموعه خاطرهنگاری قرار میگیرد. «جلال و مردمش که تحت سلطة استعمارگران هستند، همان زنبورهای عسل هستند که در تلاش و کوشش برای جمعآوری محصول هستند و در پایان هر سال محصول جمعآوری آنها که همان عسل (نفت) است توسط استعمارگران به غارت میرود. جلال در این داستان بر این باور است که وطنی که با پشتوانة استعمار ساخته میشود و سرمایههای آن توسط آنها به غارت میرود، ارزش عشق ورزیدن ندارد» (ناصریفر، 1391: 127).
«به عقیدة من ناقصالعقل، خونهای که توش دشمن لونه کرده و زورمون هم نمیرسه بیرونش کنیم، دیگه خونة ما نیست. از امروز به بعد این شهر و این ولایت مال این جونور کثیفه که توش رخنه کرده و خوراکش را همانجا پیدا کرده» (آل احمد، 1388الف: 49).
نویسنده با بیان تمثیلی، آرزومند عصیان مردم ایران علیه بیگانگان است و با شورش و عصیان و بازگشت به سنت و ارزشهای مذهبی خود، راه حل ارائه میکند.
«داستان جشن فرخنده، از دیگر داستانهای زندگینامهای نویسنده و مربوط به روزگار «وزارت عدلیة» اکبر داور است که قانون کشف حجاب و سختگیری و تغییر لباس روحانیون با تمام خشونتش در کشور پیاده میشد» (اسحاقیان، 1392: 186). در داستان، به پدر راوی (جلال) که پیشنماز مسجد محله است، دستور داده شده که به اتفاق همسرش باید کشف حجاب کند:
«بابام رو کرسی نشسته بود؛ که سرِ پاکت را باز کردم. چهار خط چاپی بود... امّا فقط
اسم بابام را وسط خطهای چاپی با قلم نوشته بودند، زیرش هم اعضای یکی از آخوندهای محضردار محلّمان بود که تازگی کلاهی شده بود... یادم است که اسم بابام را آن وسط با قلم نوشته بودند، خیلی خلاصه بود، از آیتالله و حجتالاسلام و این حرفها خبری نبود که عادت داشتم روی همة کاغذهایش ببینم» (آل احمد، 1356: 32-33).
«در خدمت و خیانت روشنفکران» حسبحالی دیگر از جلال است که در آن، «به تصویر اقدامات رضاشاه برای سرکوبی اسلام با هدف رواج ملّیگرایی افراطی پرداخته است. آل احمد در این کتاب بر این باور است که رضاشاه با سرگرم کردن مردم با زرتشتیبازی و هخامنشیبازی و آتشپرستی میخواهد جریان روشنفکری را که در زمان مشروطه شکل گرفته بود و خطر جدی برای حکومت بود، سرنگون شود» (ناصریفر، 1391: 44).
«یادم است در همان ایام کمپانی داروسازی بایر آلمان نقشة ایرانی چاپ کرده بود و به شکل زن جوانی و در بستر خوابیده و لابد مام میهن و سر در آغوش شاه وقت گذاشته وکوروش و داریوش و اردشیر ودیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان پایین آمده، کنار درگاه یعنی (بحر خزر) به عیادتش» (آل احمد، 1386: 442-443).
هم چنین جلال در این کتاب، «دلایل خود را برای انشعاب از حزب توده بیان میکند و در تشریح دلایل خود، علاوه بر مشارکت و حمایت کشور شوروی از حزب توده، به قضایای آذربایجان و شرکت حزب در کابینة قوام و حمایت حزب از اقامت قوای روس اشاره میکند» (ناصریفر، 1391: 44): «برای من، اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزب بودم، اوّل شاه آباد، چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما، کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچة سیدهاشم و بازوبند را شوت کردم» (آل احمد، 1386: 463).
«آل احمد در مجموعة «دید و بازدید» در هنگام بیان داستان «شمع قدی»، به بیان خاطرات خود در دوران حکومت رضاشاه برای انجام مراسم مذهبی میپردازد و شادی خود را از پایان رسیدن آن دوران در قالب شخصیتها به تصویر میکشد» (ناصریفر، 1392: 172).
«نوای گنگ و بم نوحة دستهای که از دور میآمد، کمکم، روشنتر و واضحتر به گوش میرسید. قزاقبازی تمام شده بود. مردم آزادی یافته بودند... بابا صالح روحش تازه شده بود. مدتها بود که صدای نوحه و نالة هیچ عزاداری را نشنیده بود» (آل احمد، 1384الف: 84-85).
داستان «آفتاب لبِ بام» اتوبیوگرافی جلال در دوران گریز از مذهب است. «جلال به علت سختگیریهای پدر روحانی خود و همچنین تحتتأثیر اندیشههای کسروی که در جامعة آن روز رواج پیدا کرده است، از مذهب گریزان میشود» (ناصری فر، 1391: 115). او در این داستان، سختگیریهای مذهبی را که ناشی از برداشتهای متحجرانه از دین است، مورد انتقاد شدید قرار میدهد و به بیان قصة پدری میپردازد که با سختگیری به کودکان خود، آنها را مجبور به گرفتن روزه در روزهای گرم تابستان نموده است. کودکان در موقع افطار با بداخلاقی پدر مذهبی خود مواجه میشوند.
«خجالت نمیکشی؟ این دستمزد دم افطارشونه؟ وادارشون کردهای روزه بگیرند!... و حالا، خون به صورتش دویده بود. دستش توی ظرف خربزه مانده بود و هیچ از این رو گردان نبود که هر چه از دهانش درآمد به شوهرش بگوید» (آل احمد، 1384ب: 73).
تحلیل سفرنامههای جلال آلاحمد بر اساس گونة ادبی خاطرهنگاری
سفرنامه نیز یکی از انواع خاطرهنگاری محسوب میشود و «به وقایع، رویدادها، دیدهها و شنیدههایی میپردازد که طیّ سفر برای نویسنده رخ داده است؛ یعنی بر بخشی از خاطرات راوی تعلّق میگیرد؛ بنابراین، بین سفرنامه و خاطره رابطة عموم وخصوص مِن وجه برقرار است؛ البته ممکن است خاطرهنویسی و سفرنامهنویسی در هم آمیزند که خاطرة سفر محصول آن خواهد بود» (نیکوبخت، 1395: 201).
سفرنامه در میان آثار جلال آلاحمد، جایگاهی والایی دارد. جلال طی هر سفر به کشف جهان میپردازد. او در این سفرنامهها به هدف واقعی نمیرسد؛ امّا به هر حال در مسیر دانایی و تجربه، همواره بیقرار و پرتلاش است.
سفرنامههای جلال را میتوان به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم کرد. سفرهای خارجی جلال شامل: سفر به عراق در سال (1321) به قصد زیارت و سیاحت؛ سفری تابستانه به فرنگ در سال (1336) به قصد ماه عسل با سیمین دانشور؛ سفری چهارده روزه به حج در سال (1343) به قصد زیارت خانه خدا - که شرح آن در «خسی در میقات» در سال (1345) منتشر شد. از سفرنامههای دیگر جلال میتوان به سفر او به شوروی در سال (1343) و سفر به آمریکا در سال (1344) اشاره کرد.
سفرهای داخلی جلال معمولاً همراه غلامحسین ساعدی و برادرش، شمس آل احمد، صورت گرفته است. او بخش زیادی از روستاها و شهرهای ایران را پیاده طی کرده است و با بینش و بصیرت خاصی به مشاهدة زندگی مردم و واقعیات اجتماعی پرداخته است. این سفرنامهها (اورازان و تاتنشینهای بلوک زهرا) از جنبههای جامعهشناسی و مردمشناسی بسیار ارزشمندند و کمک شایانی در روشنگری ابعاد زندگی اجتماعی مردم دارند.
چهار سفر خارجی جلال در میان سفرنامههای او، برجسته و ارزشمند تلقی میشود و او نیز بر آن بود که این سفرنامهها را با نام چهارکعبه منتشر کند. چهارکعبة او عبارت بود از:
1-کعبة نخست، مکه، زیارتگاه مسلمین جهان (سفرنامة خسی در میقات)
2-کعبة دوم، بیت المقدس، (سفر به دیار عزرائیل)
3-کعبة سوم، آمریکا، (کلاه فرنگ، زیارتگاه غربگرایان)
4-کعبة چهارم، شوروی، (زیارتگاه کمونیستهای روسی)
جلال در سفرنامة «خسی در میقات»، تصاویری را از «من» و «دیگری» در وجوه متعددّ آنها به خواننده عرضه میدارد. زمانی که خوانش متن را آغاز میکنیم، نخستین بازنمودهای «من» در کتاب دیده میشود: «یادم است صبح در آشیانة حجّاج فرودگاه تهران، نماز خواندم. نمیدانم پس از چندین سال. لابد پس از ترک نماز در کلاس اوّل دانشگاه. روزگاری بود! وضو میگرفتم و نماز میخواندم و گاهی نماز شب!» (آل احمد، 1387ب: 14).
«دیگری» در سفرنامة «خسی در میقات»، شامل دیگری «درونفرهنگی» و «برونفرهنگی» میشود. دیگری درونفرهنگی که در پیوند فرهنگی/ زبانی/ سرزمینی با راوی نویسنده است، هموطنان راوی از قبیل اراکیها، کاشانیها و مازنیها هستند که با راوی به سرزمین وحی آمدهاند و با او تقابل و تضادهای فرهنگی و اندیشگی دارند.
«آه! بابا تو هم! آمدهای حج و آن وقت این همه در بند خود بودن؟ اگر مردی این دواخانة قراضة سفری را فراموش کن و اصلاً خودت را» (همان: 27).
دیگری برونفرهنگی شامل ملتهای مسلمانی چون مصریها، سوریها، آفریقاییها، اروپاییها، اسرائیلیها و آمریکاییها هستند؛ از آن رو که به سرزمین بیگانه تعلّق دارند. جلال در «خسی در میقات»، در تصویرپردازیها از «من نوعی» و «من جمعی» به بُعد صنعتی، اقتصادی و سیاسی نیز توجّه دارد و آن را برجسته میسازد.
«به این فکر میکردم که غرب بدجوری از اسرائیل، ستّارالعیوبی برای خود ساخته. یا وسیلة اختفایی. اسرائیل را کاشتهاند در دل سرزمینهای عربی تا اعراب در حضور مزاحمتهای او، فراموش کنند مزاحمت اصلی را و متذّکر نباشد که آب و کود درخت اسرائیل از غرب مسیحی میآید. سرمایههای فرانسوی و آمریکایی» (آل احمد، 1387ب: 135-136).
حاصل سفرهای آلاحمد در قالب سفرنامه یا مقاله چاپ شده است؛ گزارش سفر او به شوروی و شرکت در سمینار مردمشناسی در کتاب «ارزیابی شتابزده» به چاپ رسید، گزارش سفر او به آمریکا، روسیه و اسرائیل در کتابهای «سفر روس»، «سفر فرنگ» و «سفر به ولایت عزرائیل» که بعد از مرگ او به چاپ رسید.
تحلیل نامههای جلالآل احمد بر اساس گونة ادبی خاطرهنگاری
نامه «نوعی گفتمان متنی و مکالمهگر است و تحتتأثیر دنیای کنشگرها، یعنی بافت فرهنگی سوژهها (مخاطب گفتهیاب و نویسندة گفتهپرداز) و بافت شرایطی (مکان و زمان) قرار دارد؛ به همین خاطر در تحلیل و خوانش این گفتمان، باید مؤلفههای بسیاری چون شرایط زمانی، مکانی، وضعیت روحی و عاطفی را در نظر گرفت» (شعیری، 1391: 180).
یکی از راههای ورود به عرصة حسبحالنویسی جلال، تحلیل و بررسی برخی از سازههای متنی در نامههای او است که نمایشگر نوع حضور و تعامل جلال در موقعیتهای گوناگون با افراد مختلف است وگویای بخشی از اتوبیوگرافی اوست.
نامههای جلال آلاحمد از آنجایی که برای مخاطب خاص خود و به انگیزة شخصی نوشته شده است، در زمرة نامههای خصوصی محسوب میشود. این نامهها خطاب به سیمین دانشور نوشته شده است و از این جهت که حاوی دقیقترین حالات روحی جلال است، بسیار ارزشمند است و سهم زیادی در روشن کردن زوایای تاریک شخصیت و زندگی او دارد.
نامة جلال به سیمین در ساعت 2 بعد ازظهر یک شنبه 19 بهمن 1332/ 8 فوریه 1953
«عزیز دلم، سیمین، صبح وقتی کاغذم را مینوشتم، این شاعرک، فریدون کار، آمد اینجا و دنبالة کاغذم ماند. حالا نهار خوردهام و تنها هستم. لازم است هرگونه ناراحتی و وسواسی را برای هم بنویسیم و نگذاریم کاغذهامان با مسائل عادی روزانه پر شود و از درون هم خبر نداشته باشیم و بگذاریم ناراحتیها و وسواسها به صورت عقدههای عذابآور درآید. میفهمی عزیزم؟ برای فرار خودت از دست من سه دلیل آوردهای: اوّل اینکه از دست قوم و خویشهای من دررفتهای. خوب عزیز دلم، گرچه خودت هم به این مسئله معترفی، آیا یادت رفته است که من اصرار داشتم اصلاً رابطه را با آنها بِبُریم؟ یادت رفته است که من اصلاً حاضر نبودم رفتوآمد کنیم؟» (دانشور، 1384، ج 2: 460).
نامههای جلال به سیمین بهانهای است برای نوشتن از خود و برای خود. از سویی دیگر، بسیاری از این نامهها، از آن رو که نویسندة آن در سفر بوده، گاه حکم سفرنامه نیز پیدا میکند و از آنجایی که بسیاری از وقایع روزانه جلال نیز در آن ثبت شده است، حکم دفترچه یادداشت نیز پیدا کرده است؛ بنابراین نامههای جلال به لحاظ نوع ادبی، تلفیقی است از نامه، یاداشت روزانه و سفرنامه.
5 بعداز ظهر شنبه 29 سپتامبر 1962/7 مهر 1341
«سیمین جانم، کاغذ صبحم را وقتی فرستادم که هنوز مستقر نشده بودم؛ گرچه حالا هم درست مستقر نشدهام، ولی باز بهتر است. اطاقکی دارم در همان هتل هسپریا. ذوزنقة نامرتّب، در حدود یک چهارم آن مردک سیاه در همسایگی موسیو کوپر برادر سرکار؛ امّا جایی خوبی است، نزدیک یونسکو و در محلّ اعیاننشین و دکانهای مختلف نزدیکش. از آنچه دیشب دیدیم و این یکی چنین برمیآید که مهمانخانههای پاریس را اخیراً رنگ و روغنی مالیدهاند و قیمتش را دوبرابر کردهاند. هتل دیشبی- پادوکاله- (pas de calais) عین همین فضا را داشت و با یک چنین تختی، منتها یک وان و روشویی بیده به آن افزوده بودند و قیمتش را گذاشته بودند 35 برای یک نفر و 40 برای دو و ما که سه نفر بودیم 45 فرانک دادیم» (همان، ج 3: 13).
نامههای جلال به سیمین علاوه بر گزارش زندگی او، حاوی مضامین سیاسی، اجتماعی، عاطفی و فرهنگی نیز است و به ما فرصت میدهد که از دریچة نگاه جلال آل احمد به مسائل بنگریم. این نامهها، متعلّق به دو دورة زمانی متفاوت است؛ دورة اوّل کمتر از یک سال مداوم طول میکشد و شامل نامههای جلال به دانشور در سفر آمریکای دانشور درسال (1331- 1332 ش) و دورة دوم نامههای آل احمد به سیمین دانشور در چند سفر مختلف آنها به اروپا در سالهای (1341- 1344 ش) است که برهههای زمانی کوتاهتری را در یک دورة چندساله دربرمیگیرد.
ساعت 7:30 بعدازظهر یک شنبه 11 اسفند 1331/ اول مارس 1953
«عزیز دلم، سیمین جان، دارم با قلم تازهای که برایم فرستادهای مینویسم، قربان دستت. امروز دانشگاه را هم تعطیل کردیم و دمونستراسیون (تظاهرات) بزرگی ترتیب دادیم که در تمام شهر گشت و تا بازار رفت. بازار هم عصر تعطیل کرده بود به طرفداری از مصدق و برای تعطیل بازار برایت نوشتم که بین شاه و مصدق شکرآب شده و آیتالله و غیره هم از آب گلآلود ماهی میگیرند» (دانشور، 1384، ج 2: 535).
نامههای دورة دوم جلال آلاحمد به سیمین، دقیقاً در همان سالهایی نوشته شده است که حکومت وقت با انقلاب سفید، اصلاحات ارضی، حق رأی زنان و غیره، به سرعت در حال نوسازی کشور بود و نیروهای مخالف نیز درصدد بودند از هر طریق مشروعیت حاکمیت را سلب کنند. واکنش آلاحمد و دانشور به این تحوّلات که از جمله شامل وقایع مربوط به پانزده خرداد سال 1342 نیز میشود، مضمون محوری نامهها را در حوزة عمومی شکل میدهد؛ البته میان دیدگاه آل احمد و دانشور تفاوتهایی نیز دیده میشود. آل احمد یکسره درصدد نفی و انکار حاکمیت است و هیچ نقطة روشنی در این تحوّلات و نوسازیها نمیبیند امّا از طرز بیان دانشور و پاسخهای آل احمد به او میتوان استنباط کرد که او با واقعبینی بیشتری به مسائل مینگرد.
ساعت 7 بعدازظهر پنجشنبه 10 مرداد 1342/ اوّل اوت 1963
«سیمین جانم، امان از این عصرهای انتظار! و امروز پست آمد و از تو کاغذی نبود. وضع اینجا از این قرار است که هیچ امیدی به هیچ تغییری نیست. اگر روزگاری بود که روس وآمریکا مثل سگ و درویش به هم میپریدند حالا به ترس از چین، وردست هم مینشینند و خوش و بش میکنند. حضرت ایشان هم که نفت را دادهاند و حاضرند به روسها هم هر چه میخواهند، بدهند که آرام و راحت حکومت کنند و الخ... روشنفکرها هم که گندش را درآوردهاند. هر کدام به یک ماشین و مقامی دلخوش کردهاند که روزگاری بود و آزادیهایی بود و آنها را از دست دادهاند و اصلاً این جور که من میبینم در این 20 سال آینده، سرنوشت ما عین وضع فعلی است» (دانشور، 1384، ج 3: 473).
نامههای آل احمد و دانشور در لحظة نگارش به قصد انتشار، آنچنان که مثلاً شعر یا داستان نوشته میشود، نوشته نشدهاند و بخشی از جذابیتشان نیز از همین جا است؛ اما هر دو طرف به این نکته توجه داشتهاند که نامههایشان در قیاس با نامههای معمول، نوشتههایی متفاوتاند و باید از حوادث روزگار در امان بمانند تا شاید در زمانهایی دیگر امکان انتشار نیز پیدا کنند.
آل احمد درجایی از همین نامهها میگوید: «میخواهم این روزهایی را که بر من میگذرد، یک جایی ضبط کنم» (همان: 42).
نتیجهگیری
خاطرهنویسی یکی از کهنترین انواع ادبی است که پایبند هیچ یک از انواع بیان ادبی نیست. خاطرهنگاری و گونههای مختلف آن (روزنامة خاطرات، وقایع نگاری، سفرنامه، حدیث نفس و زندگی نامة خود نوشت) یکی از بنمایههای برجسته و مفهومی است که به عنوان گونة ادبی در آثار جلال آلاحمد کاربرد بیشتری دارد. آلاحمد از معدود نویسندگانی است که در مدت عمر چهل و شش سالة خود توانسته است که آثار خود را مصروف و معطوف اندیشههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود کند و اکثر آثار او بازآفرینی واقعیات اجتماعی در عصر و زمان اوست که با بنمایة داستانی صورت گرفته و به نوعی زندگینامه و اتوبیوگرافی جلال محسوب میشوند و در زمرة خاطرهنگاری قرار میگیرند؛ با این تفاوت که در برخی، بنمایة داستانی بیشتر و در برخی بنمایة داستانی کمتر است. برای مثال، «مدیر مدرسه» تجلی دوران مدیریت او در مدرسه و حوادث فرهنگی پیرامون اوست. «ن و القلم» نیز بازتاب کارهای او در حزب توده است یا «نفرین زمین» که بازتاب اصلاحات ارضی رضاشاه است. «گلدستهها و فلک» از مجموعة «پنج داستان» بخشی از یادبودهای نویسنده در سیزده الی چهارده سالگی است و «سنگی بر گوری» اتوبیوگرافی زندگی زناشویی و جنسی اوست. داستان «خواهرم و عنکبوت» شرح بیماری سرطان خواهر جلال است و داستان کوتاه «جشن فرخنده» شرح قانون کشف حجاب و تأثیر این قانون در زندگی خانوادة جلال آل احمد است. داستان «سه تار» نیز سیر زندگی جلال آلاحمد از مرتبة طلبگی تا پیوستن به حزب توده را ترسیم میکند. «دید وبازدید» و «زن زیادی» نیز تصویر عقاید دینستیزانة جلال است. «از رنجیکه میبریم»، «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «یک چاه و دو چاله» نیز تصویر فعالیتهای حزبی جلال و علّت پیوستن او به حزب توده است.
چهرة تند و گزندة نسل جلال با همة مشکلات و عصیانها در تمامی آثار جلال آل احمد، اعم از سفرنامهها و نامهها نیز دیده میشود. ذهن و تفکر جلال نسبت به مدرنیته و سنت در اغلب آثار او هویدا است و در حقیقت کمتر نویسندهای وجود دارد که برای یافتن مدینة فاضلهاش، این همه تلاش و تکاپو کند. آل احمد در خانوادهای مذهبی و روحانی متولد میشود و در ادامه شاهد فعالیتهای سیاسی واجتماعی او در حزب توده هستیم. برخی آثار او در تأیید مواضع حزب توده و برخی در رد آن است. این نویسنده زمانی که شاهد فقدان ایدهآلهایش در حزب توده است، با ترجمة آثار، سعی بر پاک کردن اشتباهات گذشته میکند؛ بهگونهای که برخی از مجموعهداستانهایش را دیگر چاپ نمیکند. جلال در آثارش جستوجوگری است که در یک نقطه متوقف نمیشود. نوشتههای آل احمد بازتاب حالات روحی او در مقاطع مختلف زندگیاش است و از آنجاییکه بسیاری از آثارش، ساختار داستانی دارند و بهعبارتی دیگر، نقطة آغاز و پایان و ساختار روایی و خطی مشخص دارند و از جانبی دیگر، زندگینامة خودنوشت او محسوب میشوند، ترکیبی از زندگینامه و داستان هستند. برخی برای زندگی نامه و خاطره، حالات «جزء و کل» قادرند؛ هر زندگی نامه نوعی خاطره است؛ بنابراین اغلب آثار جلال آل احمد خاطره هستند که از بنمایة داستانی برخوردارند.
منابع
آل احمد، جلال (1356) پنج داستان، چاپ دوم، تهران، رواق.
------------ (1383) مدیر مدرسه، تهران، گهبد.
------------ (1384 الف) دید وبازدید، تهران، جامهدران.
------------ (1384 ب) زن زیادی، تهران، جامهدران.
------------ (1386) در خدمت و خیانت روشنفکران، چاپ پنجم، تهران، فردوس.
------------ (1387 الف) از رنجی که میبریم، چاپ چهارم، تهران، جامهدران.
------------ (1387 ب) خسی در میقات، چاپ چهارم، تهران، جامهدران.
------------ (1387 پ) نون والقلم، چاپ چهارم، تهران، جامهدران.
------------ (1388 الف) سرگذشت کندوها، چاپ پنجم، تهران، معیار اندیشه.
------------ (1388 ب) سه تار، چاپ پنجم، تهران، معیار علم.
------------ (1388 پ) نفرین زمین، چاپ پنجم، تهران، معیار اندیشه.
اسحاقیان، جواد (1392) نقد و بررسی آثار جلالآل احمد، تهران، نگاه.
اسلامی، مهدی (1388) «بررسی و مقایسة زندگینامة خودنوشت در ادبیات فارسی و ادبیات مغرب زمین؛ با تأکید بر زندگینامة خود نوشت دورة قاجاریه و زندگی نامة راسل ویونگ» به راهنمایی احمد رضایی، دانشگاه قم.
اشرف، احمد (1388) «تاریخ، خاطره، افسانه»، مجلة بخارا، شمارة 17.
ایروانی، محمدرضا (1390) بر سمند خاطره، نگاهی تازه به خاطرهنویسی، تهران، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس.
دانشور، سیمین (1384) نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد، تدوین مسعود جعفری، تهران، نیلوفر.
شعیری، محمدرضا (1391) نشانه- معناشناسی دیداری، تهران، سخن.
عباسی، سمیه (1396) خاطرهنگاری و جایگاه آن در تاریخ نگاری عصر قاجار، تهران، سخنوران.
فراگنر، برت، گ (1377) خاطرهنویسی ایرانیان، ترجمه مجید جلیلوند، تهران، علمی و فرهنگی.
فروغی، محمدقاسم و مسعود امیرخانی (1386) گامی در راه علمی شدن خاطرهنویسی، تهران، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقّدس.
کمالی، محمدرضا (1384) «نگاهی به اندیشة آرمانگرایی جلال آل احمد»، حافظ، شمارة 18.
ناصریفر، نرگس (1391) «بازتاب اوضاع سیاسی واجتماعی ایران در آثار جلالآل احمد، داستانها، سفرنامهها، مشاهدات، مقالات» به راهنمایی رضا شجری، دانشگاه کاشان.
نیکوبخت، ناصر (1395) خاطرهنویسی در ادبیّات انقلاب اسلامی، تهران، سمت.
[1] . این اثر تحت حمایت مادی صندوق حمایت از پژوهشگران و فناوران کشور(INSF) برگرفته شده از طرح شمارة (4000766) انجام شده است.
[2] * نویسنده مسئول: استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس، ایران nikoubakht@yahoo.com
[3] ** دانشجوی پسا دکتری رشتة زبان وادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس، ایران na142335@gmail.com
[4] . auto
[5] . biography