Analysis of the effect of short words of Nahj al-Balaghah in Persian literature (with emphasis on the wisdom of 142 Nahj al-Balaghah, citing verses of the Quran)
Subject Areas : Research in Iranian classical literatureFakhrieh Namazian 1 , Jalil Tajlil 2 , Ruqayyah Sadraie 3
1 - PhD student in Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran, Iran
2 - Professor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran, Iran
3 - Associate Professor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran, Iran.
Keywords: Holy Quran, Short words of Nahjul Balagha, Wisdom 142 and its effect on Persian literature,
Abstract :
Roghaiyeh sadraie*** Nahj al-Balaghah, as one of the reliable sources that can be cited, has been called "Akho Al-Quran" (brother of the Quran). This book has been compiled by Sayyid Razi from the poets and jurists of the fourth century. Many truths of the Holy Quran have been described in this book.The present article uses the wisdom of 142 to examine the extent of the effect of short words of Nahj al-Balaghah in Persian literature and seeks to prove the deep and close relationship between the teachings of Nahj al-Balaghah and the Holy Quran and the impact of these teachings on Persian literature.In this article, the answers to the following questions are analyzed by descriptive method and by following the content of one of the acronyms. Is the source of the wisdom of Nahj al-Balaghah the divine knowledge of the Holy Quran? To what extent has the moral and divine knowledge of Nahj al-Balaghah dominated the Iranian literature?Obviously, the works of Persian literature have been influenced in various ways, including adaptations, allusions, inspirations, etc. from the source of revelation and, consequently, from the words of the Amir al-Mo'menin. In this article, the wisdom No. 139 of Nahj al-Balaghah has been pondered and revised with regard to the roots of words and the Quranic sources and its effect on Persian literature has been discussed. Scholars believe that Nahj al-Balaghah is the interpretation of the Qur'an. The subject of this article is to find the divine sources of the words of the Amir al-Mo'menin, and to show its reflection in Iranian literary works.
قرآن کریم
نهجالبلاغه، (1388)، انصاریان، قم، دارالعرفان
نهجالبلاغه (1379) دشتی، محمّد، قم، موسسه انتشارات علامّه
نهجالبلاغه (1379)، زمانی، مصطفی، قم، انتشارات فاطمة الزهرا علیها السّلام
نهجالبلاغه، (1394) شهیدی، سیّدجعفر، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی
نهجالبلاغه (1376) عبدالمحمّد آیتی، تهران، انتشارات بنیاد نهجالبلاغه
نهجالبلاغه (1393) علّامه جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
نهجالبلاغه (1379)، فیضالسلام، حاج سید علینقی، تهران، انتشارات فیضالاسلام
نهجالبلاغه، (1386)، قم، مؤسّسةانصاریان لِلطباعة والنشر
نهجالبلاغه (1394)، موسوی گرمارودی، سیدعلی، تهران، انتشارات قدیانی
بهرامپور، ابوالفضل، (1389)، نسیم حیات، قم، انتشارات هجرت
پورسیف، عبّاس، (1390)، خلاصهی تفاسیر قرآنِ مجید (المیزان، نمونه)، تهران، نشر شاهد
تجلیل جلیل، (1379)، بلاغت نهجالبلاغه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
حقپناه، رضا، (1389) نهجالبلاغه، بزرگترین سند ماندگاری امامت و ولایت، مجلهی پژوهشهای اجتماعی اسلامی، شماره 85
حمیدیان، سعید (1371)، شاهنامهی فردوسی، تهران، نشر قطره
خاتمی، احمد، (1381) فرهنگنامهی موضوعی نهجالبلاغه، انتشارات سروش
خطیب رهبر، خلیل (1366)، دیوان غزلیات استاد سخن سعدی شیرازی، تهران، انتشارات سعدی
دهخدا، علیاکبر، (1377)، لغتنامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
دیوان حافظ (1394) علّامه قزوینی، قاسم غنی
دیوان رودکی (1398) نفیسی، سعید، تهران، نشر گویا
دیوان عطّار (1386)، نفیسی، سعید (1386)، تهران، انتشارات کتاب آبان
زمانی، کریم (1385)، شرح جامع مثنوی معنوی، تهران، انتشارات اطلاعات
سیّاح، احمد (1330)، فرهنگ بزرگ جامع نوین، عربی- فارسی، تهران، از نشریات کتابفروشی اسلام
شیرزاد، امیر، (1378) آشنایی با نهجالبلاغه، مجلّهی رشد، آموزش معارف اسلامی، شمارهی 40
طباطبایی، سیّدمحمّدحسین، (1386)، تفسیرالمیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی
قرائتی، محسن، (1384)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن
مثنوی مولوی (1379) محمد استعلامی، تهران، کتابخانه ملی ایران
محقّق، مهدی (1390) تحلیل اشعار ناصرخسرو انتشارات دانشگاه تهران
معادیخواه، عبدالمجید (1374) خورشید بیغروب نهجالبلاغه، تهران نشر ذرّه
معین، محمّد، (1378)، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر
مکارم شیرازی، ناصر (1393)، پیام امام امیرالمؤمنین علیهالسّلام، شرح تازه و جامعی بر نهجالبلاغه، قم، انتشارات امام علیبن ابیطالب (ع)
مکارم شیرازی، ناصر (1366)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه
مولوی، جلالالدّین محمّد، (1363)، کلیّات شمس تبریزی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
هادیزاده، محمّدرضا (1386) حکمتهای نهجالبلاغه، تهران انتشارات تابان
یوسفی، غلامحسین، (1363)، بوستان سعدی، تهران، انتشارات خوارزمی
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصتم، بهار 1400: 67-47
تاريخ دريافت: 12/09/1399
تاريخ پذيرش: 15/04/1400
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیلِ تأثیر کلمات قصار نهجالبلاغه در ادبیات فارسی با تأکید
بر حکمت 142 نهجالبلاغه و استناد به آیات قرآن کریم
فخریه نمازیان1
جلیل تجلیل2
رقيه صدرايي3
چکیده
نهجالبلاغه یکی از منابع معتبر قابل استناد است که «أَخو ٱلقُران» نامیده شده است. بسیاری از حقایق قرآن مجید در این کتاب شرح و بسط داده شده است. این نوشتار به بررسی گسترة تأثیر کلمات قصار نهجالبلاغه در ادبیات فارسی پرداخته و با روش توصیفی- تحلیل و با بررسی محتوایی حکمت 142، در پی پاسخ به پرسشهاست: آیا منشأ حکمتهای نهجالبلاغه معارف الهی قرآن است؟ سیطرة معارف اخلاقی و الهی نهجالبلاغه بر پهنه ادبیات ایران تا چه حد بوده است؟ بدیهی است آثار گرانقدر ادبیات فارسی به گونههای مختلف ازجمله الهام، اقتباس، تلمیح، تأثیر غیرمستقیم و تأثیر صریح و قطعی، از منبع وحی و و نیز نهجالبلاغه تأثیر پذیرفتهاند. این تحقیق در پی درکِ انواعِ این تأثیر به قدر استطاعت است. در این مقاله شرح و بسط حکمت 142 با توجه به ریشه ادبی لغات صورت گرفته است و در پی تبیین رابطة عمیق معارف نهجالبلاغه با قرآن کریم و پرتوافکنی این معارف عظیم الهی بر ادبیات فارسی است.
واژههاي کلیدی: قرآن، نهجالبلاغه، کلمات قصار، حکمت 142، ادبیات فارسی.
مقدمه
تحقیق در هستههای اصلی معارف دینی و تأثیر این مضامین عالی در ادبیات فارسی از اهداف اصلی این نوشتار است. قرآن کریم اصلیترین منبع معارفِ دینی است و نهجالبلاغة امیرمؤمنان(ع) که خود تفسیری بر این کتاب آسمانی است، «أَخو ٱلقُران» نامیده شده است. معارف بلند و الهیِ این کتاب بر گسترة ادبیات ایران سایه افکنده و کمتر به نویسنده و شاعری برمیخوریم که از این معارف عالی بهرهای نبرده باشد. نهجالبلاغه پس از قرآن کریم، ممتازترین اثر دینی است که از کلام الهی فروتر و از سخن مردم عادی فراتر است. این تألیفِ گرانسنگ به همّتِ عالمِ بزرگوار، سیّدرضی جمعآوری شد، او فصیحترین کلمات امام علی(ع) را برگزید و در این اثر گرد آورد. ابوالحسن محمّدبن الحسینبن موسی، معروف به سیّدرضی از شاعران و فقهای قرن چهارم (359ق- 406ق) است. او نهجالبلاغه را حدود چهارصد سال پس از حضرت علی(ع) گردآوری کرده است. کتاب ارزشمند نهجالبلاغه به سه بخش: خطبهها شامل 239 خطبه، نامهها شامل 79 نامه و کلمات قصار شامل 472 حکمت تقسیم شده است.
قسمت سوم نهجالبلاغه کلمات قصار امیرمؤمنان است که خالی از هرگونه ابهام، حقایق دینی، اخلاقی و اجتماعی را در اختیار همگان مینهد. در نوشتارِ پیشرو، سعی شده است ترجمهای نو از حکمتِ 142 ارائه گردد و به تأثیر شگرفِ آن در پهنة شعر و سخنِ سخنوران پارسیزبان پرداخته شود. استناد به آیات مرتبط با حکمت، آوردن نمونههایی از اشعار بزرگان ادبیات ایران که دربردارنده مضامین بلند عرفانی و اخلاقی نهجالبلاغهاند، از دیگر نکات این مقاله است.
موضوع اصلیِ این تحقیق تعمّق در معانیِ حکمت 142 نهجالبلاغه با توجّه به منابعِ قرآنیِ این حکمت و بررسی بازتاب اندیشههای حضرت علی علیهالسّلام در ادبیات فارسی است. با توجه به شرحِ مفصّل، توضیحات کافی و اشاره به ریشه ادبی بعضی لغات، مبنای تحقیق نگارنده براساس ترجمه و شرح نهجالبلاغه اثر سیّدعلی نقی فیضالاسلام است.
با توجه به این که نهجالبلاغه تفسیر قرآن است، نگارنده با مطالعة هر بخش از حکمت، برای یافتنِ منبعِ الهی حکمت بارها به قرآن مراجعه کرده تا آیات مربوط به آن حکمت را بیابد و سپس با مراجعه به آثار ادبیات فارسی تأثیر معارف الهیِ این حکمت را در شعر و نثر نویسندگان جستوجو کرده است تا برای سؤالات زیر پاسخی در خور ارائه کند:
1. ریشه و منبعِ سخنان امیرالمؤمنین(ع) چیست؟
2. آیا این حکمتها در ادبیاتِ فارسی مؤثر بودهاند و این تأثیر تا چه حدّ است؟
پیشینۀ تحقیق
تا به حال از نهجالبلاغه ترجمههایی به فارسی صورت گرفته که هر کدام به مقتضایِ حال مترجم و شارح، با دیگری تفاوتهایی دارد. ازجمله:
1. قدیمیترین ترجمه مربوط به قرن ششم است که ظاهراً توسط یکی از اهالی خراسان نوشته شده و با تحقیق عزیزالله جوینی در 2 جلد چاپ شده است.
2. ترجمهای مربوط به عصر شاه اسماعیل صفوی که توسط حسین بن شرف الدّین اردبیلی (950 هـ.ق) نوشته شده، این کتاب شرح «منهاج الفصاحة فی شرح نهجالبلاغه» از الهی اردبیلی است.
3. «تنبیه الغافلین و تذکرةالعارفین» اثر ملّا فتح الله کاشانی (988 ه.ق) ترجمهای دیگر است که گاهی در آن از لغات نامأنوس استفاده شده است. مؤلّف، متنِ عربی را به فارسیِ عصرِ خود برگردانده، از اینرو، کتاب، صعوبتی غیرقابلِ انکار دارد.
4. شرح محمدباقر لاهیجی بر نهجالبلاغه که ترجمهای تحتاللفظی و کلمهبهکلمه است. در این شرح، مقدمّة سیّدرضی ذکر نشده و مؤلّف به اقتضایِ موضوع، به مسائلِ تاریخی، بدونِ ذکرِ منبع پرداخته است، برخی واژگانِ این شرح، از سدههایِ پیش از تألیفِ کتاب، باقی مانده و چندان روشن نیست.
5. محمدصالح بن محمد باقر روغنی قزوینی (1019 ق) شرحی روان بر نهجالبلاغه دارد که در آن از اشعار شاعرانِ معروفِ فارسی، بهرة فراوان برده است. این شرح یکی از بهترین شروحِ فارسی نهجالبلاغه است و شارح در شرحِ جملهها و عبارتها، پژوهشی ژرف و شایسته داشته و آیات و اخبار اشعار بزرگان عرب و عجم را به استشهاد آورده و حکایاتی مناسب نیز در برخی جاها نقل کرده است. در پایان نسخه، یادداشتی از سیّد محسن طباطبایی به خط شکسته و ناخوانا موجود است.
6. دائرةالمعارف علوی، اثر حاج میرزا خلیل کمرهای است (1277 ه.ش) که در آن نهجالبلاغه به 24 موضوع تقسیمبندی شده است. در این کتاب به دلایلی که امام علی(ع) را علیرغمِ میلِ باطنی، مجبور به جنگ کرد، اشاره شده است. توضیحاتِ این کتاب بسیار زیاد است و گاهی اشارهای به اشعار فارسی شده که بدون ذکر منبع و نام شاعر است.
7. ترجمة نهجالبلاغه از عمادالدین حسین اصفهانی (1410 ه.ق) از ترجمههای ارزشمند این کتاب است.
8. شرح و ترجمة نهجالبلاغه از علامه محمدتقی جعفری (1386) که ترجمة حکمتها در آن بدون ذکر منبع قرآنی و شواهد شعر فارسی است.
9. ترجمه سیّدجعفر شهیدی و «منتخب» که خلاصة آن است، از ترجمههای گرانسنگ و ادبی است. نثر این کتاب ادبی است ولی در آن اشارهای به تأثیر حکمتها در ادبیات فارسی نشده است.
10. نهجالبلاغه به قلم فیضالاسلام که در نیم قرن اخیر، بیشتر ترجمهها از کتابِ وی بهرهمند شدهاند.
11. ترجمه منظوم، اثر محمدعلی انصاری قمی، که در 27000 بیت تنظیم شده است.
12. ترجمه محمّد دشتی که علاوه بر ترجمه، برای هر یک از خطبهها و نامهها عنوانی تعیین شده است. در این اثر ترجمة حکمتها در بعضی موارد، نیاز به توضیح بیشتر دارد.
13. ترجمه علی موسوی گرمارودی از نهجالبلاغه که موجز و روان است.
14. نهجالبلاغه عبدالحمید آیتی با مقدمة عالیِ جمالالدین دینپرور، این ترجمه بدون اشاره به تأثیر حکمتهای نهجالبلاغه در ادبیات فارسی است.
15. خورشید بیغروب از عبدالمجید معادیخواه که با ترجمهای ادبی عرضه شده است. منابع قرآنی حکمتها و اشارههای ادبی در این کتاب ذکر نشده است.
16. شرح نهجالبلاغه از مصطفی زمانی (1380) که در آن شاهدهای قرآنی کتاب، به صورت زیرنویس ارائه شده است.
17. نهجالبلاغه با ترجمه منظوم امید مجد (1379).
18. شرح تازه و جامعی بر نهجالبلاغه به نام «پیام امام امیرالمؤمنین علیهالسّلام» اثر آیتالله مکارم شیرازی که شامل منابع قرآنی حکمتهاست و هر حکمت توضیح داده شده است.
19. کلمات قصار علی(ع) با ترجمة فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی اثر ابوالقاسم حالت است. شاعرِ رباعیها در این اثر، خود نویسنده است.
20. کتاب «تأثیر نهجالبلاغه و کلام امیرالمؤمنین (ع) در شعر فارسی» نوشتة دکتر محسن راثی است. در این اثر در ذیل برخی حکمتهای نهجالبلاغه اشعاری از بزرگان ادبیات ایران ذکر شده است.
21. «تجّلی قرآن و حدیث در شعر فارسی» نوشتة سید محمّد راستگو است که نویسنده در آن با ذکر شواهدی از ادبیات فارسی، مطابقت این آثار را با آیات قرآن و احادیث به تصویر کشیده است.
البته ترجمهها و شرحهای بسیاری بر نهجالبلاغه انجام گرفته است که ذکر همه آنها در این مقاله نمیگنجد. در بین ترجمههای نهجالبلاغه، گاه به آثاری برمیخوریم که نگاهی هم به ادبیات فارسی داشتهاند؛ از جمله ترجمه نهجالبلاغه از محمدصالح روغنی قزوینی (1019ق) که در آن از شعر شعرای فارسی بهرههایی برده است. گاه نیز به شروحی برمیخوریم که در منابعِ قرآنیِ سخنان امیرالمؤمنین(ع) بررسی و تحقیق کردهاند؛ از جمله شرح نهجالبلاغه مصطفی زمانی (1380) که تلاشی بینظیر است. در این میان کمتر به اثری برمیخوریم که در آن، نهجالبلاغه هم از حیثِ منابعِ قرآنی و هم از جهتِ تأثیر بر ادبیات فارسی، بررسی شده باشد.
نمونههایی از تأثیر نهجالبلاغه بر ادب فارسی
نهجالبلاغه عنوانِ گزیدهای از سخنان امیرالمؤمنین(ع) است که از همان روزِ نخستِ پدیدار شدن، تأثیری ژرف بر فرهنگ و ادبیات عربی و فارسی گذاشته است؛ شاعرانی مانند رودکی و فردوسی حتّی پیش از گردآوری نهجالبلاغه (400 هـ.ق) نیز از سخنانِ امیرالمؤمنین که در محیطهایِ فرهنگیِ جهانِ اسلام شایع بوده، متأثّر بودهاند.
سخنان امیرالمؤمنین علی(ع) همانگونه که بر ادب عرب تأثیر گذاشته، بر ادب فارسی نیز پرتوافکن بوده است؛ بهگونهای که شعرا و نویسندگان برای ارزش دادن به اثر خود، به شیوههای گوناگون سخنان امام علی(ع) را در آثارشان به کار میبردند، برای مثال نمونههایی ذکر میشود:
الف) رودکی (ف 329 هـ.ق) سرآمدِ شاعران عهد سامانی:
فی تَقَلُبِّ ٱلْأَحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ ٱلرِّجالِ (حکمت 217)
اندر بلایِ سخت پدید آید |
| فضل و بزرگمردی و سالاری |
|
| (رودکی، 1398: 50) |
ب) فردوسی (329-416 ه.ق) در آغاز سخن، میانه و یا پایان داستانها، هرجا فرصتی یافته و مناسب دیده است، از این سخنان ارزشمند سود برده و مُهر جاودانگی و فرزانگی بر اشعار خود زده است.
مهمترین اندیشۀ حاکم بر شاهنامه خردگرایی است. انسان از طریق تفکّر و خرد، حقایق را میشناسد و آگاهیهای خود را نظام میبخشد.
أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ، فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ، وَ لَا تُرِكَ سُدًى فَيَلْغُوَ (حکمت 370)
سوی کاردانانْشْ نامه نوشت |
| که ما را خداوند یافه نهشت |
|
| (فردوسی، 1369: 215) |
اسفندیار سوی کاردانان نامه نوشت که خداوند ما را بیهوده نیافریده است.
ج) ناصرخسرو قبادیانی (481-394 هـ.ق ) حکیم و شاعر نامدار ایرانی، متولّد قبادیان از نواحی بلخ، و درگذشته در یمگانِ بدخشان.
قیِمَةُ کُلُّ ٱمْرِیءٍ مایُحْسِنَهُ (حکمت 81)
ترجمه: ارزش هر انسان، به چیزی است که آن را نیکو میداند، یعنی احترام هر شخصی به اندازه دانشِ اوست.
قیمت هرکس به قدر علمِ اوست |
| همچنین گفتست امیرالمؤمنین |
|
| (ناصرخسرو، 1357: 119) |
نگاهی به حکمت 142 از کلمات قصار نهجالبلاغه با رویکرد ادبی
وَ قالَ عَلَیْهِ ٱلسلامُ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَن یَّعِظَهُ مردی از امام علیهالسّلام درخواست موعظه کرد، امام در جواب او فرمودند.
1- لا تَکُن مِّمَّن یَّرْجوُ ٱلْاخِرَةِ بِغَیْرِ عَمَلٍ، وَّ یُرَجِّی ٱلتَّوْبَةَ بِطوُلِ ٱلْأَمَلِ: مباش کسی که بدون عمل، امیدوار به آخرت باشد و با آرزوهای طولانی، امیدوار به توبه کردن باشد. (در حالی که این آرزوها مانع توبه و سبب تسویف و تأخیر توبه میشوند). که به آیة زیر درباره به تأخیر انداختن توبه، اشاره دارد:
«إِنَّ الَّذِینَ ٱرْتَدُّوا عَلی أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدیَ ٱلشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أمْلی لَهُم: آنان که پس از بیان شدنِ راه هدایت بر آنها، باز به دین پشت کرده و مرتد شدند، شیطان کفر را در نظرشان جلوهگر ساخت و به آمال و آرزوهایِ دراز فریبشان داد» (محمّد/ 25).
فرمایش امام علی(ع) در مناجات جامی در «سبحه الابرار» جلوهگر است:
ای ز هر رو همه را روی به تو |
| روی هر ذرّه ز هر سوی، به تو |
کار ما چیست؟ گنه ورزیدن |
| عادت تو، گنه آمرزیدن |
هر که شد گمشده تیهِ گناه |
| جز به توبه نشود روی به راه |
جامی گمشده را بخش نجات |
| توبه روزی کن و بر توبه، ثبات |
2- یَقوُلُ فِی ٱلدُّنْیا بِقَوْلِ ٱلزّاهِدِینَ، وَ یَعْمَلُ فِیها بِعَمَلِ ٱلرّ'اغِبِینَ: [چنین کسی] در دنیا مانند پارسایان سخن میگوید ولی در عمل مثل مشتاقان دنیا رفتار میکند (فاصله علم و عملش زیاد است تا جایی که گاهی خود را زاهد میپندارد).
که اشاره به آیه زیر دارد:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوُا لِمَ تَقوُلوُنَ مَا لَا تَفْعَلُونَ: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی به زبان میگویید که در مقام عمل خلاف آن میکنید؟» (صف/ 2)
مصداق این جمله امیرالمؤمنین(ع) در ابیاتِ زیر هویداست:
هر وفایی که نه با دوست به اخلاصکنی |
| جور لایقتر از آن است و جفا اولاتر |
گر مسلمانی و گر گبر، ریا واجب نیست |
| کافری کردنِ مطلق، ز ریا اولاتر |
کعبه جستن به ریا کافریِ پنهانیست |
| بت پرستیدنِ پیدا به صفا اولاتر |
|
| (حکیم نزاری، 1371: 1202) |
3- إِنْ أُعْطِیَ مِنْها لَمْ یَشْبَعْ، وَ إِن مُّنِعَ مِنْها لَمْ یَقْنَعْ: هرچه از دنیا به او بدهند سیر نمیشود، و اگر دنیا از او منع شود، نمیتواند زندگی با قناعت را پیشه کند، زیرا برخلاف سخنانش، در عمل، رفاهطلب است.
مصداق بارز سخن امام علی علیهالسّلام در شعر زیر است:
خدا را ندانست و طاعت نکرد |
| که بر بخت و روزی قناعت نکرد |
قناعت توانگر کند مرد را |
| خبر کن حریص جهانگرد را |
سکونی به دست آر ای بیثبات |
| که بر سنگ گردان نرویَد نبات |
|
| (سعدی، 1368: 145: 4) |
4- یَعْجِزُ عَن شُکْرِ ما أُوتِیَ، وَ یَبْتَغِی ٱلزِّیادَةَ فِیما بَقِیَ: از شکرگزاری نعمتهای الهی عاجز است و خواهان دریافت ثروت و دارایی بیشتر است.
سخن امام (ع) بازتاب آیة زیر است:
« وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابیبی لَشَدید: و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان، اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذابِ من، بسیار سخت است (ابراهیم/ 7).
سعدی این پیامِ امام(ع) را به این صورت بیان کرده است:
دوامِ دولت اندر حقشناسیست |
| زوالِ نعمت اندر ناسپاسی است |
اگر فضل خدا بر خود بدانی |
| بماند بر تو نعمت، جاودانی |
چه ماند از لطف و احساس و نکویی؟ |
| حرامت باد اگر شکرش نگویی |
|
| (سعدی، 1367: 166) |
5- یَنْهی وَ لا یَنتَهِی، وَ یَأْمُرُ بِما لا یَأْتِی: نهی از منکر مینماید ولی در عمل، خودش امور ناپسند را به انتها نمیرساند، و امر (به معروف) میکند به اموری که خودش عامل به آنها نیست.
سخن امام (ع) بدینگونه در شعر حافظ تجلّی مییابد:
واعظانکاین جلوه در محراب و منبر میکنند |
| چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند |
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس |
| توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند |
گوییا باور نمیدارند روز داوری |
| کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند |
|
| (حافظ، 1378: 131) |
6- یُحِبُّ ٱلصّالِحِینَ وَ لایَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَ یُبْغِضُ ٱلْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ: صالحان را
دوست دارد ولی عملش مانند آنها نیست، و گناهکاران را دشمن میدارد؛ در حالی که خود، یکی از آنهاست.
این بخش از حکمت، به آیه زیر که توصیف عالِمان بیعمل است، اشاره دارد:
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبوُا بِآیَاتِ اللهِ وَ اللهُ لَا یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: وصفِ حال آنان که علمِ تورات بر آنان نهاده شد (و بدان مکلّف شدند) ولی آن را حمل نکردند (و خلاف آن عمل نمودند) در مثل به حماری ماند که بار کتابها بر پشت کشد (و از آن هیج نفهمد و بهره نبرد)، آری مثل قومی که حالشان این است که آیا خدا را تکذیب کردند بسیار بد است و خدا هرگز ستمکاران را (به راه سعادت) رهبری نخواهد کرد. (جمعه/ 5)
این بیانِ امام علی(ع) به زیبایی در شعر عطّار جلوهگر است:
به علمست آدمی، انسانِ مطلق |
| چو علمش نیست، شد حیوانِ مطلق |
ولی علم تو باید با عمل یار |
| که تا شاخ امیدت آورد بار |
چو علمت با علم انباز گردد |
| همه کار تو برگ و ساز گردد |
چو علمت بیعمل باشد سفیهی |
| چو با علمت عمل باشد، فقیهی |
|
| (عطار، بیانالارشاد) |
7- یَکْرَهُ ٱلْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنوُبِهِ، وَ یُقِیمُ عَلی مایَکْرَهُ ٱلْمَوْتَ لَهُ: به خاطر گناهان زیادش از مرگ کراهت دارد و بر آن گناهانی که سبب کراهت او از مرگ است، ایستادگی میکند.
مولوی در این غزل، به جان بر کفان و شهدایی اشاره میکند که بیمی از مرگ ندارند، و انسان دنیاپرست را به سبب ترسِ از مرگ، شماتت میکند.
رو مسلمان سپر سلامت باش |
| جهد میکن به پارسا بودن |
کاین شهیدان زمرگ نشکیبند |
| عاشقانند بر فنا بودن |
از بلا و قضا گریزی تو |
| ترس ایشان ز بیبلا بودن |
|
| (مولوی، 1363: د چهارم: 290) |
8- إِن سَقِمَ ظَلَّ نادِماً وَّ إِن صَحَّ أَمِنَ لاهِیاً: اگر بیمار شود، از اعمالش پشیمان میگردد و اگر سلامتی یابد، در کمالِ امنیّت، به لهو و بیهودگی ادامه میدهد.
امام علی (ع) در این کلام، به خصوصیات انسانِ تربیتنشده میپردازند که متأثّر از آیات قرآن است، برای نمونه آیات زیر از سوره معارج:
«إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً(19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوُعاً(20) وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً(21) إِلَّا الْمُصَلِّینَ(22) الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمونَ(23)»: به راستی که انسان سخت آزمند (و بیتاب) خلق شده است. چون صدمهای به او رسد عجز و لابه کند و چون خیری به او رسد بخل ورزد؛ غیر از نمازگزاران، همان کسانی که بر نمازشان دائماً پایداری میکنند.
اشارهای به حدیث امام حسین(ع) دارد که فرمودند: اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، انسان در مقابل هیچ چیز سرفرود نمیآورد.
ندامت و بازگشت انسان در بیان شاعرانة مناجاتنامه به این صورت آمده است:
«الهی! ای آرندۀ غمِ پشیمانی در دلهای آشنایان! و ای افکنندۀ سوز در دل تائبان! ای پذیرندۀ گناهکاران و معترفان! کسی بازنیامد تا بازنیاوردی و کسی راه نیافت تا دست نگرفتی...» (خواجه عبدالله انصاری، 1398: 75).
9- یُعْجِبُ بِنَفْسِهِ إِذ'ا عوُفِیَ، وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ: هرگاه عافیت یابد مُعْجَبْ میشود و از سلامت خویش، مغرور و مفتون میگردد، و هرگاه بیمار و مبتلا شود ناامید میگردد.
صائب تبریزی در این غزل، مضمون سخنِ امیرالمؤمنین علی(ع) را با تقبیحِ عُجب و تکبّر به بیان میکند:
عرض نادادن کمالِ خود، کمالِ دیگرست |
| چهرة پوشیدهحالان را جمال دیگرست |
میکند هرچند چشم شور طوفان درگزند |
| خودپسندی مرد را عینالکمال دیگرست |
|
| (صائب، 1365: 50) |
10- إِنْ أَصابَهُ بَلاءٌ دَعا مُضْطَرّاً، وَّ إِن نالَهُ رَخاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً: اگر به او بلایی برسد مضطرّانه دعا میکند و اگر به آسایش نائل شود مغرورانه از حقّ، اعراض میکند.
این سخن امیرالمؤمنین(ع) توصیف انسانِ ناسپاس است، که منبعث از آیه زیر است:
«وَ إِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُ فِيٱلْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعوُنَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی ٱلْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کَانَ الْإِنْسَانُ کَفوُراً» (اسرا، 67): و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد، در آن حال به جز خدا همه آنهایی که به خدایی میخوانید از یاد شما بروند، و آنگاه که خدا شما را به ساحل
سلامت رسانید، باز از خدا روی میگردانید، و انسان بسیار کفرکیش و ناسپاس است.
مولوی در دفتر سوّم از مثنوی، به زیبایی چهره نازیبایِ چنین شخصی را که در خیالِ خامِ خود، خویشتن را بزرگ میپندارد، به تصویر میکشد:
غرّه گشتی زین دروغین پَرّ و بال |
| پرّ و بالی کو کشد سوی وبال |
پر سبک دارد ره بالا کند |
| چون گِل آلو شد گرانیها کند |
|
| (مولوی، 3:509:1390) |
11- تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ علی ما یَظُنُّ، وَ لایَغْلِبُه اعلی ما یَسْتَیْقِنُ: براساس ظنّ و گمانِ خویش، حکم میکند و نفسِ امّاره بر پایه ظنّ، بر او غلبه دارد. در حالی که او براساس یقین و باور، بر نفس مسلّط نیست.
این سخن امام منبعث از آیة زیر است:
«وَ مَا یَتَّبعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَناً إِنًّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ ٱلْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللهَ عَلیِمٌ بِمَا یَفْعَلوُنَ» (یونس، 36): و اکثر این مردم جز از خیال و گمانِ باطل خود، از چیزی پیروی نمیکنند؛ در صورتی که گمان و خیالات موهوم، هیچ از حق بینیاز نمیگرداند (و به علم یقین نمیرساند) و خدا به هر چه این کافران میکنند، آگاه است.
مولانا به زیبایی در شعر زیر، انسان را از ظنّ دور میدارد و او را به مقام عالی یقین، رهنمون میشود.
آن ماه همیتابد، بر چرخ و زمین یا نی؟ |
| خود نيست بجز آن مه اين هست چنين يا ني؟ |
در هر ره و هر پیشه، در لشکر اندیشه |
| هر چستی و هر سستی، آید زکمین یا نی؟ |
گر باغ یقینخواهی، پس رخت منه برظَنّ |
| ظَنّ ار چه بود عالی، باشد چو یقین یا نی؟ |
|
| (مولوی، 1363: 296: 5) |
12- یَخافُ علی غَیْرِهِ بِأَدْنی مِن ذَنبِهِ، وَ یَرْجوُ لِنَفْسِهِ باَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ: از گناه دیگران، با اینکه کمتر از تبهکاریِ خودش است، ترسان است و بیشتر از عملش، برای خود امیدوار است.
«وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فِی الارْضِ مَرَحاً إِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور»: متکبرانه روی از مردم برمگردان، و در زمین با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هیچ خودپسند فخر فروش را دوست ندارد. (لقمان/18)
حافظ در مصراع دوم از بیت زیر جهل انسان را دلیل خودپسندیِ او میداند:
نیکنامی خواهی ای دل، با بَدان صحبت مدار |
| خودپسندی جان من، برهانِ نادانی بُوَد |
|
| (حافظ، 1378: 143) |
13- إِنِ ٱسْتَغْنی بَطِرَ وَ فُتِنَ، وَ إِنِ ٱفْتَقَرَ قَنَطَ وَ وَهَنَ: اگر ثروتمند شود به دام سرمستی و فتنه میافتد (ظرفیت این ثروت را ندارد) و اگر فقیر شود ناامید گشته و در طاعت الهی سست میگردد.
کلام امام (ع) به خوبی تفسیر این آیات سوره علق است:
«کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَی(6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی(7) إِنَّ إِلَی رَبِّکَ الرُّجْعَی(8)»: حقّا که انسان سرکشی میکند. همین که خود را بینیاز پندارد. در حقیقت بازگشت به سوی پروردگار توست.
تأثیر این کلامِ امیرالمؤمنین علی(ع) را در شعر سنایی میبینیم:
چون زنخوت کنی دماغ تهی |
| پای بر تارکِ سپهر، نهی |
وگر از کبر، برتریطلبی |
| سرفرازی و سرویطلبی |
کبرت از چرخ، بر زمین فکند |
| در دل مردم از تو کین فکند |
|
| (سنایی، 1380: 60) |
14- یُقَصِّرُ إِذ'ا عَمِلَ، وَ یُبالِغُ إِذ'ا سَأَلَ: هنگامِ عمل و اطاعت خداوند، قصور و کوتاهی میکند، ولی در دنیاطلبی زیادهخواه است.
مضمون این بخش از سخن امیرمؤمنان(ع) منبعث از آیات آغازین سوره مطففین است: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفیِنَ(1) الَّذیِنَ إِذَاکْتالوُا عَلَی الناسِ یَسْتَوْفوُنَ(2) وَ إِذَا کالوُهُمْ أَوْ وَزَنوُهُمْ یُخْسِروُنَ(3)»: وای بر کمفروشان. آنان که چون از مردم کالایی را با پیمانه میستانند، تمام و کامل میستانند و چون برایِ آنان پیمانه و وزن کنند، کم میدهند.
سعدی در باب اول از بوستان قصور در عمل را در قالب حکایتی به تصویر میکشد:
تو ناکرده بر خلق بخشایشی |
| کجا بینی از دولت آسایشی؟ |
|
| (سعدی، 1368: 64) |
15- إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ ٱلْمَعْصِيَةَ، وَ سَوَّفَ ٱلتَّوْبَةَ، وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ ٱنفَرَجَ عَن
شَرآئِطِ ٱلْمِلَّةِ: اگر خواهشی به او رو کند، معصیت را انتخاب میکند و توبه را به تأخیر میاندازد و اگر محنتی به او برسد، از دستورهای دین دور میشود.
مولوی در شعر زیر، از دفتر دوم مثنوی، تأخیر توبه را به صورت تمثیل بیان میکند:
همچو آن شخص درشت خوشسخُن |
| در میان ره نشاند او خاربُن |
ره گُذَرْیانَشْ ملامتگر شدند |
| پس بگفتندش بکن این را، نکند |
هر دمی آن خاربن افزون شدی |
| پایِ درویشان بخستی زار زار |
چون بجد حاکم بدوگفت اینبکن |
| گفت آری برکنم روزیش من |
مدتی فردا و فردا وعده داد |
| شد درخت خار او محکم نهاد |
خاربُن دان هر یکی خوی بَدَت |
| بارها در پای خار آخر زدت |
|
| (مولوی، 1390: 232: 2) |
همچنین تسویف در دفتر سوّم مثنوی به این صورت آمده است: | ||
وعدة فردا و پسفردای تو |
| انتظار حشرت آمد وای تو! |
منتظر مانی در آن روز دراز |
| در حساب و آفتابِ جانگداز |
کاسمان را منتظر میداشتی |
| تخم فردا ره روم میکاشتی |
|
| (همان: 494: 3) |
16- یَصِفُ ٱلْعِبْرَةَ وَ لایَعْتَبِرُ، وَ یُبالِغُ فِی ٱلْمَوْعِظَةِ وَ لا یَتَّعِظُ: پند و عبرت را به خوبی توصیف میکند، ولی خودش پندپذیر نیست، و در موعظه و سخنرانی مبالغه میکند، ولی واعظِ غیرمتّعظ است.
تأثیرپذیریِ این کلام امام(ع) از آیاتِ اولیّة سورة صف، مشهود است:
«یَا أَیُّهَا الذَّیِنُ آمَنوُا لِمَ تَقوُلوُنَ مَا لَا تَفْعَلوُنَ(2) کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقوُلوُا مَا لَا تَفْعَلوُنَ(3)»: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی به زبان میگویید که در مقام عمل خلاف آن عمل میکنید؟ این عمل که سخن بگویید وخلاف آن کنید بسیار سخت، خدا را به خشم و غضب میآورد.
عبرتپذیریِ عاقل، در دفتر اول از مثنوی:
عاقل آن باشد که عبرت گیرد از |
| مرگِ یاران در بلایِ محترز |
عاقل از سر بنهد این هستی و باد |
| چون شنید انجام فرعونان و عاد |
ور بِنَنهَد دیگران از حالِ او |
| عبرتی گیرند از اضلال او |
|
| (مولوی، 1379: 235: 1) |
17- فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَّ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ: در سخن گفتن دلیل و حجّت میآورد، ولی هنگام عمل، کم کار است.
سعدی در ترغیب به عمل در باب دوم از گلستان چنین سروده است:
در عمل کوش و هرچه خواهی پوش |
| تاج بر سر نِه و عَلَم بر دوش |
|
| (سعدی، 1368: 150) |
همچنین عطّار در اسرارنامه با این بیان سفارش به سکوت دارد: | ||
زفان را خوی کم ده بر سخن تو |
| ز سی دندانش در سی بند کن تو |
|
| (عطّار، 1361: 176) |
18- یُنافِسُ فِیما یَفْنی، وَ یُسامِحُ فِیما یَبْقی: در دنیایی که فانی است با دیگران مسابقه میدهد، ولی برای آخرتی که باقی است، مسامحه و سهلانگاری میکند.
به فرمودة قرآن، عقلا برایِ رسیدن به نعمتهای جاویدان بهشت باید بر یکدیگر سبقت گیرند در حالی که چنین شخصی این تلاش را نسبت به دنیا دارد.
خِتَامُهُ مِشْکٌ وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ ٱلْمُتَنَافِسُونَ. (مطفّفین/26): (بادهای که) مُهر آن مشک است، و مسابقه گران در این نعمتهای بهشتی باید بر یکدیگر پیشی گیرند.
تأثیرپذیری شعر زیر از معانی بلند سخن امام(ع) مشهود است:
خبر واده کز این دنیای فانی |
| به تلخی میروی یا شادمانی |
عجب یارا ز اصحاب شمالی |
| عجب زاصحاب ایمان و امانی |
عجب هم راز نفسِ سگ پرستی |
| عجب همراه شیر راه دانی |
|
| (مولوی، 1363: 33: 6) |
19- یَرَی ٱلْغُنْمَ مَغْرَماً وَّٱلْغُرْمَ مَغْنَماً: غنیمت و سود (عبادت مالی) را غرامت پندارد، در حالی که غرامت و زیان را غنیمت میداند.
معانی حکمت بالا در شعر زیر متبلور است:
چو دانستی عمادِ دین، صلوه است |
| از آن پس در پیش آتو الزکوه است |
زکوة مال چندانی که حالست |
| برون میکن چو دانی شوخِ مالست |
چو بینی مستحق از طعم و طیبی |
| نصابت چون بود میده نصیبی |
|
| (شبستری، 1344: 80) |
20- یَخْشَی ٱلْمَوْتَ وَ لایُبادِرُٱلْفَوْتَ: از مرگ میترسد ولی برای مهیّا شدن برای آن، مبادرت نمیکند.
«أَرَضِیتُم بِالْحَیاةِ ٱلدُّنْیا مِنَ ٱلاخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنیا فِی ٱلاخِرَة إلا قِلیلٌ» (توبه/38): آیا راضی به زندگی دینا عوض آخرت شدهاید؟ در صورتی که متاعِ دنیا در پیشِ عالَمِ آخرت، اندکی بیش نیست.
عمر بر امّید فردا میرود |
| غافلانه سوی غوغا میرود |
مرگ در ره ایستاده منتظر |
| خواجه بر عزمِ تماشا میرود |
مرگز از خاطر به ما نزدیکتر |
| خاطرِ غافل کجاها میرود |
|
| (مولوی، 1363: 159) |
21- یَسْتَعْظِمُ مِن مَّعْصِيَةِ غَیْرِهِ مایَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِن نَّفْسِهِ: معصیّتِ قلیلِ دیگری را عظیم میشمارد ولی اگر خودش گناهی بزرگتر از آن را انجام دهد، کم حساب میکند.
بردار زِ پیشِ پردۀ خودبینی |
| زینسان که تویی، اگر کنی خودبینی |
ابلیس سزایِ خود ز خودبینی دید |
| تو نیز مکن وگر کنی خود بینی |
|
| (شاه نعمتالله ولی، 1375: 1032) |
سعدی در باب چهارم از بوستان به زیبایی این مطلب را بیان میکند:
بزرگان نکردند در خود نگاه |
| خدابینی از خویشتن بین مخواه |
بزرگی به ناموس و گفتار نیست |
| بلندی به دعویّ و پندار نیست |
زمغرورِ دنیا رهِ دین مجوی |
| خدابینی از خویشتن بین مجوی |
گَرَت جاه باید مکن چون خسان |
| به چشمِ حقارت، نگه در کسان |
|
| (سعدی، 1368 : 116) |
22- وَ یَسْتَکْثِرُ مِن طاعَتِهِ مایَحْقِرُهُ مِن طاعَةِ غَیْرِهِ: طاعتِ کم خود را کثیر حساب میکند و عبادتِ زیادِ دیگری را حقیر میداند.
پیامِ کلامِ امیرالمؤمنین(ع) را در شعر زیر از اقبال لاهوری میتوان یافت:
یخ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت |
| ما را ز مویه تو شود تلخ، روزگار |
گستاخ میسرایی و بیباک میروی |
| هر سال شوخدیده و آوارهتر ز پار |
شایان دودمانِ کُهستانیان نهای |
| خود را مگوی دخترکِ ابرِ کوهسار |
گردنده و فتنده و غلطندهای بخاک |
| راه دگر بگیر و برو سوی مرغزار |
گفت آبجوچنینسخن دلشکنمگوی |
| بر خویشتن مناز و نهالِ منی مکار |
من میروم که درخور این دودمان نیم |
| تو خویش را ز مهرِ درخشان نگاه دار |
|
| (اقبال، 1958: 104) |
23- فَهُوَ عَلَی ٱلنّاسِ طاعِنٌ، وَّ لِنَفْسِهِ مُداهِنٌ: پس او بر مردم طعنه میزند و سختگیر است (چون آنان را حقیر میبیند) و نسبت به خویش آسانگیر و سهلانگار است.
صائب در بیت زیر، به خوبی سخن امام(ع) را به نظم کشیده است:
[1] * دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
namazianfa@gmail.com
[2] ** نویسنده مسئول: استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
tajlilmahdi@gmail.com
[3] *** دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران