ارزیابی انتقادات فخر رازی به براهین ابنسینا در ابطال خلأ
الموضوعات :
1 - استاديار گروه فلسفه و حكمت اسلامي، دانشگاه شاهد، تهران، ايران
الکلمات المفتاحية: خلأ, ملأ, ابن سینا, فخررازی, ابعاد.,
ملخص المقالة :
يكي از مباحثی که در طول تاریخ فلسفة اسلامی مورد بحث و بررسی بوده، امکان یا امتناع وجود خلأ است. مسئله اینست که آیا میتوان مکان یا فضايی در نظر گرفت که هیچگونه جسمی در آن نباشد؟ ارسطو از نخستین فیلسوفانی است که به نقادی نظریة خلأ پرداخته و استدلالهايی در اينباره ارائه كرده است. ابنسینا نيز بپيروي از ارسطو، به بحث و استدلال در اينباره پرداخته است. این براهین از حيث تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلأ، متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلأ، حرکت قسری در هوای آزاد و زمانی نبودن حرکت اجسام در خلأ اقامه شدهاند. فخر رازي اشکالات متعددی بر این براهین وارد دانسته که این پژوهش به بررسي نقادانه آنها ميپردازد.
ابنسینا (١٣٧١) المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم: بیدار.
ابنسینا (1375) الاشارات و التنبيهات، قم: نشر البلاغه.
ابنسینا (1379) النجاة، تصحيح محمدتقى دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
ابنسینا (1383) طبيعيات دانشنامه علائى، تصحيح سيدمحمد مشكوة، همدان: دانشگاه بوعلىسينا.
ابنسینا (1400ق) رسائل، تصحيح محسن بیدارفر، قم: بيدار.
ابنسینا (۱۴۰۴ ق/ الف) الطبیعیات من الشفاء، تصحيح ابراهیم مدکور، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ابنسینا (1404ق/ ب) التعلیقات، تصحيح عبد الرحمن بدوی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
ابنسینا (۱۴۰5ق) المنطق من الشفاء، تصحيح ابراهیم مدکور، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ابنسینا (1980م) عيون الحكمة، تصحیح عبد الرحمن بدوى، بيروت: دارالقلم.
ابنسینا (1989م) الحدود، قاهره: الهيئة المصرية العامة للكتاب.
ابنسینا (2005م) رسالة فی ما تقرر عنده من الحكومة، بيروت: دار بيبليون.
ارسطو (1390) سماع طبیعی، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران: طرح نو.
رازی، فخرالدین (۱۳۷۳) شرح عيون الحكمة، تحقيق محمد حجازى، تهران: مؤسسة الصادق (ع).
رازی، فخرالدین (۱۳۸۴) شرح الاشارات و التنبيهات، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
رازی، فخرالدین (1407ق) المطالب العالیه من العلم الالهی، تصحیح سقا احمد حجازی، بيروت: دار الکتاب العربي.
رازی، فخرالدین (۱۴۱۱ ق/ الف) المباحث المشرقيه، تصحیح محسن بيدارفر، قم: بيدار.
رازی، فخرالدین (۱۴۱۱ق/ ب) المحصل، تحقيق دكتر اتاى، عمان: دار الرازي.
رازی، فخرالدین (۱۹۸۶م) الأربعين فی أصول الدين، قاهره: مكتبة الكليات الأزهرية.
طوسی، خواجه نصیر (۱۳۷۵) شرح الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
ارزیابی انتقادات فخر رازی به براهین ابنسینا در ابطال خلأ
محمود صیدی1
چکیده
يكي از مباحثی که در طول تاریخ فلسفة اسلامی مورد بحث و بررسی بوده، امکان یا امتناع وجود خلأ است. مسئله اینست که آیا میتوان مکان یا فضايی در نظر گرفت که هیچگونه جسمی در آن نباشد؟ ارسطو از نخستین فیلسوفانی است که به نقادی نظریة خلأ پرداخته و استدلالهايی در اينباره ارائه كرده است. ابنسینا نيز بپيروي از ارسطو، به بحث و استدلال در اينباره پرداخته است. این براهین از حيث تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلأ، متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلأ، حرکت قسری در هوای آزاد و زمانی نبودن حرکت اجسام در خلأ اقامه شدهاند. فخر رازي اشکالات متعددی بر این براهین وارد دانسته که این پژوهش به بررسي نقادانه آنها ميپردازد.
کلیدواژگان: خلأ، ملأ، ابنسینا، فخر رازي، ابعاد.
* * *
مقدمه
بر اساس نقل ارسطو، آناکساگوراس جزو اولين کسانی است که به نقادی نظریة خلأ پرداخته است. از نظر وي، هوا خلأ پنداشته میشده ولی پرباد شدن مشکهای خالی و محبوس کردن هوا در ساعت یونانیان قدیم بر اين امر دلالت دارد که هوا شیء است نه خلأ (ارسطو، 1390: 160). در مقابل، متفکرانی همچون ملیوس از حرکات مکانی و تحرک جسم در مکانی خالی بر وجود خلأ استدلال میکردند (همان: 162ـ161). فیثاغوریان نیز به وجود خلأ معتقد بودند؛ از نظر آنها خلأ باعث میشود انواع مختلف اشیاء در کیهان از هم جدا بمانند و بهمين دليل ميتوان گفت خلأ مبدئی است که اشیائی را که یکی پس از دیگری قرار دارند، از يكديگر متمایز میکند. این امر در درجة اول در مورد اعداد صدق میكند، زیرا خلأ سبب تمایز طبیعت اعداد میگردد (همان: 162).
ارسطو برای مشخص كردن درستی یا نادرستی نظریات مطرح شده دربارة خلأ، ابتدا به تعریف آن پرداخته است؛ خلأ مکانی است که هیچ شيئي در آن نیست. بر اساس این تعریف، خلأ باید مکان باشد و در این مکان بُعد محسوس و لمسشدنی نیز موجود است (همان: 163). بدینصورت از نظر ارسطو خلأ با مکان ارتباطي وثیق مییابد، چون خلأ مکان خالی از اشیاء است (همان: 164). سپس ارسطو به اقامه دلایلی در مورد ابطال نظریه خلأ میپردازد که يكي از آنها امتناع وقوع حرکت در خلأ است؛ اگر خلأ نباشد، هیچیک از حدود مسافت، برای حرکت متحرک ترجیح نخواهد داشت (همان: 168).
در مورد خلأ دو نظریه در تاریخ فلسفه وجود داشته است: عدم محض بودن خلأ و ابعادی که در جهات سهگانه امتداد یافته است؛ بگونهيی که امکان حصول جسم در آن وجود دارد، که در اینصورت مکان آن جسم میگردد (طوسی، 1375: 2/ 165). بر اساس معنای دوم، خلأ بُعدی است که میتوان ابعاد سهگانه را بدون ماده در آن فرض كرد. همچنین شأنیت اشتغال یا خالی بودن جسم از آن را دارد. بهمين دليل خلأ در برابر ملأ قرار میگیرد که تعریف آن چنین است: جسمی است که ابعاد آن مانع اجسام دیگر میگردد (ابنسینا، 1400: 109).
ابنسینا از فیلسوفانی است که بتبع ارسطو به نقادی نظریة خلأ پرداخته و استدلالهايی در اينباره اقامه نموده است. فخر رازي انتقادات متعددی به براهین ابنسینا در این زمینه وارد كرده است. در اين پژوهش به بررسی و نقد انتقادات فخر رازي بر ممتنع بودن خلأ ميپردازيم.
تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلأ
نخستین برهان ابنسینا دربارة ابطال خلأ چنین است: فضای خالی یا خلأيی که در اطراف ظرفی خالی مانند لیوان دیده میشود، کوچکتر از چنین فضايی است كه در میان دیوارهای یک اتاق خالی وجود دارد. بهمین اندازه، فضای خالی در میان دیوارهای یک شهر کوچکتر از فضای تهی میان آسمان و زمین است. بنابرین خلأ قابلیت تساوی یا تفاوت در ابعاد را دارد و از این حيث، موجودی دارای ابعاد و مقدار است و معدوم نیست. اين مقدار اگر مقداری قائم بالذات و مستقل بنفسه باشد، بگونهيی که ابعاد آن در ابعاد متمکن داخل گردیده و نفوذ كرده باشد، در این صورت تداخل ابعاد خلأ با ابعاد متکمن لازم میآید. ببیان دیگر، یک جسم دو نوع بُعد متفاوت خواهد داشت که بر هم منطبق شدهاند، زیرا ابعاد این دو در یکدیگر تداخل نموده و انطباق یافتهاند. اما اگر فرض شود که ابعاد خلأ با ابعاد متمکن تداخل نداشته بلکه ابعادی که در مقدمة برهان فرض شد، صرفاً ابعاد متمکن است نه ابعاد خلأ، در این صورت خلأ حقیقتاً وجود ندارد بلکه جسم تحقق مييابد و ابعاد مختص آن است. بعبارت دیگر، آنچه فرض شده، خلأ نیست بلکه ملأ است (همان: 37). بهمين دليل از نظر ابنسینا ابعاد و مقدار داشتن خلأ صرفاً امری ذهنی و وهمی است نه اینکه در خارج چنین امری موجود باشد (همو، 2005: 101).1
به اعتقاد فخر رازي این استدلال مبتنی بر قابلیت اشارة حسی و مکانمند بودن، ابعاد قائم بالذات و مستقل است، حال آنکه چنین وجودی برای آنها ممتنع است (رازی، 1407: 5/ 171). توضیح اینکه: از دیدگاه ابنسینا، تحقق ابعاد مستقل بدلیل امتناع تداخل ابعاد محال است (همو، 1379: 238ـ237)،2 زیرا اگر فرض کنیم ابعاد اجسام مادی مستقل از خود جسم تحقق داشته باشند، جسم ابعادی دارد که با ابعاد آن، یعنی همان خلأ، تداخل پيدا ميكند. در مقابل، فخر رازي انتقاداتي بر این مدعا دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
الف) اگر دو بعد متفاوت از هم را در نظر بگیریم، لزوماً یکی از دیگری مقدار بیشتری خواهد داشت، بگونهيی نهایت آن دو یکسان نيست، زیرا دو بعد متفاوت و متمایز در نظر گرفته شده است نه دو بعد یکسان. از این جهت در فرض حصول جسمی در فضايی خالی، تداخل ابعاد آنها با یکدیگر لازم نمیآید (رازی، 1411الف: 1/ 228)، چراكه لزوماً ابعاد جسم با ابعاد فضای تهی یا خلأ یکسان نیستند.
نقد: از نظر فخر رازي مفروض ابنسینا، تساوی ابعاد جسم با ابعاد خلأ میباشد، حال آنکه لزوماً چنین نیست بلکه یقیناً ابعاد آنها در فرض وجود خلأ، متفاوت است. در نقد این ادعاي فخر رازي باید گفت؛ از دیدگاه ابنسینا امتناع تداخل اجسام بدلیل ابعاد آنهاست نه بدلیل هیولی یا صورت (ابنسینا، 1375: 2/ 163). چنین ادعايي بدیهی است، زیرا تحلیل آن منجر به قضیة بدیهی امتناع بزرگتر بودن جزء از کل میگردد (همو، 1980: 23)؛ با اين توضیح که ابعاد جسم کوچکتر از ابعاد خلأ است. اگر خلأ موجود باشد که جسم در آن حصول یابد، بدلیل ماده نداشتن خلأ و صرف ابعاد بودن آن، ابعاد خلأ با ابعاد جسم یکی میشود، حال آنکه چنین چيزي بدلیل امتناع تساوی کل و جزء، محال است. با توجه به این نکته، اساساً این انتقاد فخر رازي وارد نیست، زیرا پندار او از مفروض ابنسینا صحیح نميباشد. دیگر اینکه مدعای او در مورد عدم تساوی ابعاد جسم با ابعاد خلأ، همان نکتهيی است که ابنسینا بواسطة آن، وجود خلأ را ممتنع میداند.
ب) همة اجسام مادی در اصل بُعد و امتداد داشتن یکسانند. بهمين دليل، تفاوت و تغایر اجسام بعلت امور دیگری مانند رقیق یا غلیظ بودن آنهاست. در نتیجه اجسام بدلیل رقت یا غلظت در یکدیگر تداخل نمیکنند و بالتبع ابعاد آنها نیز اينگونه است. نظر به این نکته، فضاي خالی یا خلأ، ابعادی ندارد تا تداخل ابعاد جسم متمکن با ابعاد خلأ لازم آید (رازی، 1407: 5/ 126).
نقد: همة اجسام در اصل بُعد داشتن مشترکند و بدلیل اموری همانند رقیق یا غلیظ بودن تفاوت دارند، ولی مسئله اینست که تنها علت تفاوت اجسام، رقت یا غلظت نیست بلکه هر جسمی ابعاد معین و مشخصی دارد که با ابعاد اجسام دیگر متفاوت است، زیرا تفاوت ابعاد اجسام امری بدیهی است. خلأ ماده ندارد و بهمين دليل اگر خلأ ابعاد نیز نداشته باشد، وجودش ممتنع خواهد بود، زیرا ابعاد و ماده نداشتن مستلزم عدم تحقق وجودی امور مادی است. از اينرو ابنسینا معتقد است وجود خلأ ممتنع بالذات است (ابنسینا، 1404ب: 149).
ج) میتوان گفت خود خلأ قابلیت ابعاد و حتی تساوی یا تفاوت ابعاد را ندارد [زیرا فضای خالی و تهی از ابعاد، از چنین قابلیتی برخوردار نيست] بلکه شيئي که در خلأ حاصل میشود، چنین است. در نتیجه، اجسامی که در فضای خالی طاس حاصل میشوند، کمتر از اجسامی است که در میان دیوارهای شهر ممکن است تحقق یابند (رازی، 1986: 2/ 37)، زیرا ابعاد و تعداد اجسام موجود میان دیوارهای خالی شهر بسیار بیشتر از طاس است.
نقد: اشکال فخر رازي در این قسمت نشاندهندة تناقضی در اعتقاد به نظریة خلأ میباشد، چراکه اگر خلأ ابعاد و ماده نداشته باشد، ممتنعالوجود است، ولی توصیفاتی که فخر رازي برای آن بیان میكند مستلزم وجود داشتن آن است، زیرا اگر خلأ ابعاد را بالذات نداشته نباشد بلکه بالعرض قابلیت ابعاد را داشته باشد، شیء است که دارای کمیتي خاص است؛ بر همين اساس وجودی جوهری یا عرضی دارد. ابنسینا میگوید: «...إن كان قبلها [یعنی خلأ] بالعرض فهو شيء ذو كم إما عرض ذو كم و إما جوهر ذو كم» (ابنسینا، 1404الف: 1/ 124).3 در نتیجه قابلیت بالعرض خلأ برای داشتن ابعاد مستلزم وجود داشتن و ابعاد داشتن آن است، حال آنکه فخر رازي منتقد این مدعاست.4
د) حتی اگر قابلیت نسبت را در مورد خلأ بپذیریم، چنین نسبتی فرضی است نه حقیقی؛ مانند این قضیه «اگر نصف قطر عالم دو برابر الان باشد، محیط آن خارج از عالم واقع میگردد». مشخص است که چنین قضیهيی فرضی میباشد و از آن ثبوت ابعادی خارج از عالم لازم نمیآید. در بحث خلأ و نسبتپذیری آن نیز چنین است. در نتیجه لازمة قابلیت نسبت ابعادی در برهان مذکور، امتناع خلأ نیست (رازی، 1411ب: 214).
نقد: فرض بودن وجود خلأ مستلزم عدمی بودن و حقیقی نبودن وجود آن است. بهمين دليل ابنسینا ميگويد قضایايی مانند «خلأ ابعاد دارد»، صرفاً ذهنی است نه خارجی (ابنسینا، 1405: 1/ 81ـ80). این اشکال فخر رازي خود بیانگر عدمی بودن خلأ میباشد، در حالیکه وي با بیان این انتقادات درصدد نقادی نظریة ابنسینا در مورد عدمی بودن خلأ است؛ این خود تناقض در اشکالات و انتقادات فخر رازي را نشان میدهد.
متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلأ
دومین برهان ابنسینا در ابطال خلأ چنین است: در فرض وجود خلأ، تحقق جسم ساکن یا متحرک در آن محال است، از اینرو، مکان بودن خلأ نسبت به جسم نیز ممتنع میباشد. امتناع مکان بودن خلأ برای جسم متحرک و ساکن به این دلیل است که خلأ در فرض وجود، دارای ابعاد متشابه و یکسان بدون تمایز است؛ بهمين دليل، میان اجزاء یا جوانب آن تمایز و تفاوتی نیست. بنابرين، ساکن شدن جسم در جزئی از اجزاء یا جهتی از جهات آن، ممتنع میباشد، زیرا لازمة استقرار جسم در جزء یا جهتی از آن، با امکان حرکت به جهت یا جزء دیگر ـ بدلیل مساوی بودن همة ابعاد، اجزاء و جهات ـ ترجیح بدون مرجح است.
دلیل امتناع حرکت جسم در خلأ اينست که حرکت خروج از مبدأ بسوی منتهی است، از اینرو حدود مسافت حرکت باید متفاوت از یکدیگر بوده و مغایر هم باشند، در حالیکه ابعاد خلأ مساوی و متشابه بوده و تفاوتی ندارند. نتیجه اینکه، در فرض تحقق خلأ، جسمی که در آن متمکن میگردد، متحرک یا ساکن است، حال آنکه هر دو فرض ممتنع میباشد و بهمين علت خلأ مکان هیچ جسمی نیست (همو، 1404الف: 1/ 127).
از نظر فخر رازي این استدلال مبتنی بر چندين مبناست که همة آنها از دیدگاه این متکلم اشعری مسلک، نادرستند. تقریر و نقد این مبانی بترتیب زير است:
1. غیرمتناهی بودن خلأ، زیرا از نظر ابنسینا اصولاً خلأ موجود نیست و بهمين دلیل متصف به متناهی بودن نمیشود؛ تناهی از احکام موجودات است (رازی، 1384: 2/ 51)، در حالیكه ابنسینا خود معتقد است خارج از عالم وجود، نه خلأ است نه ملأ (ابنسینا، 1400: 33). بر همين اساس در این فرض نیز میتوان گفت خلأ دارای مقدار متناهی است و جسم عالم در آن متمکن میگردد. بنابرين بدلیل متناهی بودن خلأ، جسم در بعضی از اجزاء خلأ (نه برخی دیگر) حاصل میگردد (رازی، 1373: 2/ 94). در نتیجه ادعای نامتناهی بودن خلأ این استدلال را از صورت برهانی خارج کرده و خطابی میکند (همو، 1407: 5/ 172).
نقد: مشخص نیست که فخر رازي چگونه باور به نامتناهی بودن خلأ را به ابنسینا نسبت داده است. تناهی و نامتناهی هر دو از احکام موجودات هستند. بهمين دليل میان آنها از این حيث تفاوتی نیست. همانطور كه گفته شد، از نظر ابنسینا خلأ ممتنعالوجود میباشد، بنابرين اتصاف خلأ به نامتناهی بودن با مبانی او سازگاری ندارد؛ بعلاوه تصریح یا حتی اشارهيی به آن در آثار ابنسینا نیست. دیگر اینکه، شيخالرئيس در بعضی موارد ابتدا متناهی بودن خلأ را فرض میگیرد، سپس به اقامة برهان میپردازد، زیرا حرکت جسم میان مبدأ و منتهی لزوماً متناهی است (ابنسینا، 1371: 358)، چراكه فاصلة میان هر مبدأ و منتهايي نامتناهی نیست بلکه مقداري مشخص دارد؛ اصولاً هر متحرکی غایتي مشخص دارد که لزوماً بمعنای متناهی بودن است.
2. متشابه و متساوی بودن ابعاد و اجزاء خلأ؛ میتوان گفت برخی از اجزاء یا ابعاد خلأ با برخی دیگر از آنها ماهیتاً متفاوت است، از اينرو حصول عالم در برخی از آنها نسبت به برخی دیگر اولویت دارد. توضیح اینکه: خلأ موجودی است که میتوان ابعاد سهگانه را در آن فرض نمود، ولی لازمة اشتراک اجزاء خلأ در قابلیت داشتن نسبت به ابعاد سهگانه، اشتراک در تمام ماهیت و اجزاء ماهوی نیست؛ بويژه اینکه داشتن لوازم ماهوی مشترک، بر اشتراک ماهیت و ملزوم دلالت نمیکند، زیرا ممکن است ماهیات و ملزومات متعدد، لوازمي یکسان داشته باشند (رازی، 1407: 5/ 172).
نقد: از ديدگاه ابنسینا دلیل متشابه و متساوی بودن خلأ، ابعاد صرف و بدون ماده بودن آن است. از اينرو هیچ جزء یا جهتی از آن با جزء یا جهت دیگر تفاوت ندارد تا حرکت جسم در آن رخ دهد (ابنسینا، 1371: 358)؛ بويژه اینکه ابعاد سهگانه اشتراک ماهوی دارند و امری که سبب تفاوت آنها گردد، موجود نیست. اصولاً حرکت، پیمودن حدود مختلف مسافت حرکت میباشد که متحرک درصدد پیمودن آنهاست، در حالیکه در خلأ اينگونه نیست.
3. حتی اگر فرض کنیم که اجزاء خلأ همگی متشابه و متساوی هستند، باز هم نتیجه مورد نظر ابنسینا اثبات نميشود، زیرا خداوند که دارای صفت اراده بگونة مطلق است، وجود عالم را به جزء یا جهتی از خلأ تخصیص میدهد. افزون بر آن، تعلق ارادة الهی به موجودی نیازمند مرجح خاصی نیست. بر همين اساس مسئلة اثبات خلأ به مبحث جبر و اختیار و تفاوت فاعل قادر با فاعل مجبور برمیگردد که اختلاف میان متفکران، بویژه فلاسفه و متکلمان در مورد آن بسیار است (رازی، 1407: 5/ 172).
نقد: این انتقاد فخر رازي مبتنی بر نظریه ارادة گزافی خداوند میباشد که متکلمان اشعری به آن باور دارند. بررسی و نقد این نظریه پژوهشي مستقل میطلبد. با وجود این، بايد گفت خداوند حکیم است و در همة افعال خویش دارای غایت میباشد. بنابرين، تعلق ارادة الهی بدون وجود مرجحی نسبت به موجود یا امري، محال میباشد (ابنسینا، 1404ب: 16). در نتیجه تعلق ارادة الهی به حرکت جسم در جهت یا جزئی از خلأ، بدلیل تساوی و تشابه همة آنها، ترجیح بدون مرجح میباشد که با حکمت الهی سازگار نیست.
4. با پذیرفتن دیدگاه ابنسینا در مورد بطلان فاعل ارادی، یعنی فاعلی که دارای صفت اراده بگونة زائد بر ذات باشد، مسئله اینست که هر یک از اجسام حیوانات، نباتات و معدنی، صورت معین، جهات مشخص و ابعادي خاص دارند. حصول اين ویژگیهای مشخص و معین یقیناً بدون علت و مرجح نیست. بنابرین پرسش اینست که چه چيزي آنها را به ویژگیهای خاصی اختصاص داده است؟
در پاسخ ميتوان گفت فاعل مختار با ارادة خویش هر یک از اجسام عالم را بجهت خاص یا ویژگیهای معینی تخصیص زده است. بر همين اساس تحقق هر یک از اجسام عالم در جهت یا مکاني خاص از خلأ نیز بدلیل ارادة فاعل مختار یا همان خداوند میباشد. بهمين دليل هرگونه تبیینی که ابنسینا در مورد داشتن ابعاد و خواص معین اجسام بیان كرده است، همان را در مورد اختصاص یافتن هر یک از اجسام عالم در جزئی معین یا جهت خاصی از خلأ نیز میتوان در نظر گرفت (رازی، 1407: 5/ 173ـ172).
نقد: بر اساس مبانی ابنسینا، خداوند و در سلسله طولی، عقل فعّال، صورت اشیاء مادی را به هیولی اولی افاضه میکند؛ ببيان دیگر، با افاضة صورت به ماده، موجود مادی را خلق میكند. ماده نیز ممکنالوجود است نه ممتنعالوجود، بهمين دلیل قابلیت پذیرش صورت را دارد، زیرا اگر ممتنعالوجود میبود، قابلیت پذیرش معنی نداشت، در حالیکه خلأ ممتنعالوجود میباشد و از اينرو فاقد حالت استعداد و قابلیت است؛ بنابرين، تمایز جهت در آن ممتنع میباشد نه ممکن. از این حيث، قیاس دو مورد مذکور در این اشکال فخر رازي فاقد جامع مشترک میباشد، چون اشکال درصدد سرایت احکام ممکنالوجود به ممتنعالوجود است.
زمانی نبودن حرکت اجسام در خلأ
ترجمة برهان سوم ابنسينا چنين است: اگر فرض كنيم كه خلأ وجود دارد ]ميگوييم[ حركت در آن يا در زمان حاصل ميشود يا در لازمان، ولي هر دو فرض باطل است، پس قول به وجود خلأ باطل است. اما چرا وقوع حركت در زمان ممتنع است؟ جسمي كه در مسافت با ملأ حركت ميكند هر اندازه ملأ رقيتتر باشد حركت در آن مسافت سريعتر انجام ميشود، مثلاً رسوب و نفوذ سنگ در آب آسانتر و سريعتر از رسوبش در روغن و شيره است و شكافته شدن جسم رقيق آسانتر از شكافته شدن جسم غليظ است. حال فرض ميكنيم متحركي در خلأ ده متر مسافت را در يك ساعت طي ميكند و در مسافت پر از آب، ده متر مسافت را در ده ساعت طي ميكند؛ پس فرض زمان حركت در خلأ يكدهم (عُشر) زمان حركت در آب خواهد بود. ملأ ديگري را فرض ميكنيم كه رقيقي آن ده مرتبه بيشتر از رقيقي آب باشد؛ اگر كم بودن زمان حركت بنسبت زيادت رقت ملأ موجود در مسافت باشد، بايد زمان حركت در اين ملأ رقيقتر يكدهم زمان حركت در آب باشد، در حاليكه زمان حركت در خلأ هم يكدهم زمان حركت در آب بود، پس لازم ميآيد زمان حركت در ملأ رقيقتر مساوي با زمان حركت در خلأ باشد؛ بعبارت ديگر، لازم ميآيد زمان حركت با مانع (در ملأ) با زمان حركت بدون مانع (در خلأ) مساوي باشد. حال اگر فرض كنيم ملأ ديگري را كه رقيقتر از ملأ دوم باشد، زمان حركت در اين ملأ كمتر از زمان حركت در خلأ، بود و حركت در ملاء سريعتر از حركت در خلأ خواهد بود.
نتيجه اينكه، اگر قول به وجود خلأ درست باشد كه حركت در آن در زمان حاصل شود، در حاليكه هر حركتي در مسافت قابل انقسام واقع ميشود كه نصف اول آن قبل از نصف دوم است، پس بايد در زمان باشد (ابنسينا، 1404الف: 1/ 127؛ رازي، 1407: 5/ 169).
فخر رازي انتقادات بسياري به این استدلال وارد كرده که بترتیب آنها را بررسی ميكنيم:
1. هر حرکتی لزوماً در زماني خاص اتفاق ميافتد، زیرا هر حرکت دارای مقداری خاص است و در زماني معین از سرعت یا بُطء انجام میگیرد. بهمين دليل، حرکتی که در مسافتي معین واقع میگردد، مقدار خاصی از زمان را نیز دارد. از اینرو اگر حرکت در مسافت مذکور با مانع یا عائقی برخورد كند، چنین حرکتی زمان دیگری نیاز خواهد داشت، زیرا با مانعی برخورد نموده و حرکت آن منقطع گردیده است. اگر مانع لطیف باشد، زمان مورد نیاز حرکت کمتر و اگر غلیظتر یا کثیفتر باشد، زمان بیشتری لازم است. با توجه به این نکته، اگر جزئی از این زمان در مقابل اصل حرکت و جزء دیگر آن در مقابل مانع موجود در مسافت حرکت، قرار داده شود، اشکال مذکور در برهان پيش نمیآید. بر همين اساس محذور برهان فوق در صورتی لازم میآید که همة زمان در مقابل مانع و عائق قرار داده شود، ولی در فرض تبعیض و تجزیه زمان در مقابل اصل حرکت و موانع آن، اشکالی پیش نمیآید. از سوی دیگر، حرکتی که در ملأ واقع میشود، در زمان خاص و مقدار مشخصی از آن واقع میگردد که لازمة وجود مانع است (رازی، 1407: 5/ 174).
نقد: زمان از دیدگاه ابنسینا مقدار حرکت است، بدین معنا که هر حرکتی لزوماً مقداری از سرعت یا کُندی را دارد که با حرکت دیگر متفاوت است (ابنسینا، 1379: 225). با توجه به اینکه زمان از حرکت متحرک بوجود میآید، وابسته به حرکت است و نمیتوان آن را تجزیه نمود و مقداری از زمان یک متحرک را در مقابل اصل حرکت و مقداری دیگر را در مقابل موانع آن قرار داد، زیرا در اینجا بدلیلی که گفته شد، تجزیه بیمعنی است. دیگر اینکه، با توجه به وابستگی زمان به حرکت، حرکت یا زمان در مقابل هم قرار ندارند كه بتوان یکی را در مقابل دیگری فرض نمود بلکه زمان از حرکت متحرک بوجود میآید و بهمين دليل به آن وابستگی دارد. نتیجه اینکه، در فرض وجود خلأ، زمان حرکت در آن، مساوی زمان حرکت در ملأ خواهد بود، حال آنکه چنین امری بداهتاً ممتنع است، چراكه ضرورتاً حرکت با مانع در سرعت یا کُندی، مساوی حرکت بدون مانع نیست.
2. در این برهان گفته شده که حرکت واقع شده در خلأ، زماني معین دارد و حرکتی که در آب رخ میدهد نیز زمان دیگری دارد. از سوی دیگر، یقیناً میان زمان حرکت در خلأ و آب، نسبتی وجود دارد. بر همين اساس، مانعی فرض میکنیم که نسبت آن به مانع موجود در آب، مانند نسبت زمان حرکت در خلأ به زمان حرکت در آب باشد. بهمين دليل، ابنسینا فرض میگیرد که حصول و تحقق مانعی بدین نسبت امری ممکن است. ولی سؤال اینست که چه دلیلی براي اين ادعا وجود دارد؟ توضیح اینکه، طبق دیدگاه ابنسینا، مسافت حرکت بدلیل اينكه از مقولة کمّ است، تا بینهایت تقسیمپذير است، بنابرين حرکت نیز تا بینهایت تقسیمپذیر است. در نتیجه هر زمانی را فرض بگیریم، زمان کوچکتری از آن نیز ـ بدلیل قابلیت تقسیم بینهایت ـ قابل فرض است. ولی ابنسینا برهانی در اثبات مراتب نامتناهی آن بلحاظ شدت و ضعف و همچنین امکان فرض مانع کوچکتری از هر مانع مفروض را اقامه نکرده است. با توجه به اثبات نشدن این مدعا، اثبات وجود مانعی که نسبت آن به مانع موجود در آب همانند نسبت زمان حرکت در خلأ به زمان حرکت در آب باشد، ممکن نیست. از اينرو میتوان گفت اقامهکنندة این برهان، تحقق مقدمة مذکور در آن را مسلّم دانسته است، بدون اینکه برهان یا استدلالی براي آن اقامه كند (رازی، 1407: 5/ 175). ببیان دیگر، حرکت در خلأ نیز در یک ساعت انجام ميشود بدون اینکه با مانعی مواجه شود. در نتیجه این برهان مغالطهيی بیش نیست (همو، 1986: 2/ 38).
نقد: نظر به اینکه خلأ از دیدگاه ابنسینا ممتنعالوجود است، قضایايی که در مورد آن ساخته میشود، سالبه بسیط هستند نه موجبه معدوله (ابنسینا، 1405: 1/ 81). بنابرین احکامی که در مورد خلأ بیان ميشود نیز فرضی ميباشند نه خارجی و واقعی؛ چراكه موضوع اساساً تحقق خارجی یا نفسالأمری ندارد. با توجه به این نکته، ابنسینا در این برهان وجود مانع مساوی را مفروض میگیرد، همانگونه که میتوان مانع بزرگتر یا کوچکتر را نیز فرض كرد. در نتیجه چنین مانعی بدلیل فرضی بودن، خارجی نیست. بحث در مورد قابلیت تقسیم نامتناهی زمان و انتقادات فخر رازي به آن پژوهشي مستقل میطلبد، در عين حال باختصار اشاره میشود که زمان بدلیل کمّ و مقدار بودن، عقلاً قابلیت تقسیم نامتناهی را دارد، زیرا هر مقداری قابلیت تقسیم خارجی، وهمی و عقلی دارد.
3. حتی اگر فرض بگیریم که حالت مانع نداشتن حرکت مساوی با حالت مانع ضعیف داشتن آن است، دلیلی بر بطلان این مطلب وجود ندارد. توضیح اینکه، اگر مانع بسیار ضعیف باشد، حالت وجودی آن با معدوم بودنش تفاوتی ندارد. مثلاً سنگی که بیست نفر میتوانند آن را حرکت دهند، یک نفر بتنهايی قادر به حركت دادن آن نیست. در این صورت، جزء مؤثر، تأثیر اندک یا بسیاری ندارد (رازی، 1407: 5/ 176)، چراكه داراي وجودی بسیار ضعیف است.
نقد: مانع ضعیف وجود ضعیفی نیز دارد و این بمعنای معدوم بودن آن نیست، زیرا وجود ضعیف معدوم نیست بلکه موجود ضعیف است. اینکه یک نفر بتنهايی نمیتواند سنگی بزرگ را حرکت دهد، مستلزم معدوم بودن شخص یا قوای وجودی او نیست، زیرا اگر چنین باشد، بیست نفر نیز نخواهند توانست آن را حرکت دهند، چون از اجتماع اعدام، وجود تحقق نمییابد.
حرکت قسری در هوای آزاد
برهان چهارم ابنسینا در ابطال خلأ چنین است: در حرکت قسری، هنگامی که شخص، متحرکی مانند سنگ را بسوی بالا پرتاب میكند، محرک نیرويی بر متحرک وارده كرده است که باعث حرکت آن میگردد. ولی چون این متحرک با هوا برخورد مینماید، حرکت آن تا بینهایت ادامه پيدا نميكند و بعد از طی مسافتي خاص، بار ديگر بسوی زمین باز میگردد. بدینجهت حرکت سنگ در ملأ صورت گرفته است نه در فضای خلأ (ابنسینا، 1404الف: 1/ 132)، زیرا این حرکت قسری در برخورد با موانعی کُند شده و متوقف گردیده است. پس در صورتی که این موانع نبودند، حرکت چنین متحرکی تا بینهایت ادامه مییافت.
فخر رازي انتقاداتی نسبت به این استدلال مطرح كرده است که بترتیب آنها را بررسي و نقد ميكنيم:
1. مسافت میان زمین و آسمان از همة اجسام خالی نیست بلکه در درون آن اجسام هوايی بسیاری وجود دارد. این اجسام هوايی سبب کُندی حرکت قسری و در نهایت انقطاع آن میگردند (رازی، 1407: 5/ 176). بهمين دليل اینکه ابنسینا در این برهان خلأ بودن فاصله میان زمین و آسمان را مفروض میگیرد، صحیح نیست.
نقد: ابنسینا در این برهان خلأ بودن فاصلة میان زمین و آسمان را مفروض نمیگیرد بلکه ميگويد اگر فرض كنيم خلأ موجود باشد، حرکت متحرک در هوای آزاد تا بینهایت ادامه مییابد، زیرا در این فرض به مانعی برخورد نمیکند که از سرعت آن کاسته شود و حرکت رو به بالای آن متوقف گردد؛ حال آنکه اينگونه نیست. همچنین طبق نظر ارسطو، برخی از فیلسوفان به خلأ بودن هوای آزاد باور داشتند (ارسطو، 1390: 160). از اینرو ابنسینا در این برهان به نقادی این نظریه نیز توجه دارد تا نتیجه بگيرد كه فرض خلأ بودن هوای آزاد صحیح نیست.
2. این استدلال وجود ملأ را اثبات ميكند ولی بر اين نكته دلالت ندارد که تحقق خلأ ممتنع است (همانجا)؛ زیرا طبق برهان ابنسینا فاصلة میان زمین و آسمان ملأ میباشد؛ بدون اینکه تهی باشد و خلأ.
نقد: بنظر میرسد وجود ملأ بدیهی باشد، چون نمونههای فراوان آن را هر شخصی با ادراکات حسی خود درمییابد؛ مانند پر بودن لیوان از آب و... . از اینرو وجهی ندارد که ابنسینا برهانی در اثبات ملأ اقامه نماید. همچنین گفته شد که در برهان فوقالذکر ابنسینا به نقادی نظریه خلأ بودن هوا نیز پرداخته است، از اينرو مقصود وي اینست که هوای آزاد در واقع خلأ نیست بلکه ملأ است، نه اینکه از ابتداي برهان، درصدد اثبات ملأ باشد.
جمعبندي و نتیجهگیری
ابنسینا براهینی در ابطال خلأ اقامه كرده که مورد نقادی فخر رازي قرار گرفته است. عمدة براهین ابنسینا بر مباني زير استوارند:
1. تساوی یا تفاوت نداشتن ابعاد خلأ. اصل اشکالات انتقادات فخر رازي در این قسمت امتناع تداخل ابعاد بدلیل اصل ابعاد، تفاوت اجسام بدلیل ابعاد و ماده و ذهنی بودن قضایايی در مورد خلأ میباشد.
2. متحرک و ساکن نبودن اجسام در خلأ. اغلب اشکالات انتقادات فخر رازي در این بخش متوجه نامتناهی نبودن خلأ، متشابه و متساوی بودن خلأ بدلیل ابعاد صرف و بدون ماده بودن آن، و ارادة گزافی یا جزافی نداشتن خداوند است.
3. زمانی نبودن حرکت اجسام. بيشتر ايرادات انتقادات فخر رازي در این قسمت بر وابستگی زمان به حرکت، سالبة بسیطه بودن قضایای در مورد خلأ و تفاوت نداشتن مانع شدید و ضعیف در وجودی بودن مبتني است.
4. حرکت قسری در هوای آزاد. مبناي اشکالات انتقادات فخر رازي در این قسمت، خلأ نبودن فاصلة میان زمین و آسمان و بدیهی بودن وجود ملأ ميباشد.
پينوشتها
[1] * استاديار گروه فلسفه و حكمت اسلامي، دانشگاه شاهد، تهران، ايران؛ m.saidiy@yahoo.com
تاریخ دریافت: 1/2/1401 تاریخ پذيرش: 15/3/1401 نوع مقاله: پژوهشي
منابع
ابنسینا (١٣٧١) المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم: بیدار.
ـــــــــــ (1375) الاشارات و التنبيهات، قم: نشر البلاغه.
ـــــــــــ (1379) النجاة، تصحيح محمدتقى دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
ـــــــــــ (1383) طبيعيات دانشنامه علائى، تصحيح سيدمحمد مشكوة، همدان: دانشگاه بوعلىسينا.
ـــــــــــ (1400ق) رسائل، تصحيح محسن بیدارفر، قم: بيدار.
ـــــــــــ (۱۴۰۴ ق/ الف) الطبیعیات من الشفاء، تصحيح ابراهیم مدکور، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ـــــــــــ (1404ق/ ب) التعلیقات، تصحيح عبد الرحمن بدوی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
ـــــــــــ (۱۴۰5ق) المنطق من الشفاء، تصحيح ابراهیم مدکور، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ـــــــــــ (1980م) عيون الحكمة، تصحیح عبد الرحمن بدوى، بيروت: دارالقلم.
ـــــــــــ (1989م) الحدود، قاهره: الهيئة المصرية العامة للكتاب.
ـــــــــــ (2005م) رسالة فی ما تقرر عنده من الحكومة، بيروت: دار بيبليون.
ارسطو (1390) سماع طبیعی، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران: طرح نو.
رازی، فخرالدین (۱۳۷۳) شرح عيون الحكمة، تحقيق محمد حجازى، تهران: مؤسسة الصادق (ع).
ـــــــــــ (۱۳۸۴) شرح الاشارات و التنبيهات، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.
ـــــــــــ (1407ق) المطالب العالیه من العلم الالهی، تصحیح سقا احمد حجازی، بيروت: دار الکتاب العربي.
ـــــــــــ (۱۴۱۱ ق/ الف) المباحث المشرقيه، تصحیح محسن بيدارفر، قم: بيدار.
ـــــــــــ (۱۴۱۱ق/ ب) المحصل، تحقيق دكتر اتاى، عمان: دار الرازي.
ـــــــــــ (۱۹۸۶م) الأربعين فی أصول الدين، قاهره: مكتبة الكليات الأزهرية.
طوسی، خواجه نصیر (۱۳۷۵) شرح الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه.
[1] . با توجه به اين نكته ابنسینا تصریح میکند که در صورتیکه خلأ موجود شود، جهت یا نسبت خاصی به مکان خویش یا همان خلأ دارد، در حالیکه در خلأ نسبت یا جهتی نیست (ابنسینا، 1980: 34). ببیان دیگر، جهت یا نسبت داشتن ملازم با ماده داشتن است. در صورتيكه خلأ ابعاد بدون ماده است.
[2] . بدین جهت ابنسینا، ممتنع بودن خلأ را مبتنی بر امتناع تداخل ابعاد میداند (طوسی، 1375: 2/ 163)، زیرا خلأ ابعاد بدون ماده است و در فرض وجود آن، ابعاد جسم با ابعاد خلأ تداخل دارد.
[3] . ابنسینا میگوید: «پس خلأ اگر بود چيزى بود با اندازه، و جوهر بود نه عرض، چراكه بخود ايستاده بود، و اندر موضوع نبود؛ و دانسته ـكه نفس اندازه جوهر نبود، پس خلأ نفس اندازه نبود، پس اندازه بود اندر جوهر؛ و هرچه چنين بود ملأ بود ـ و جسم بود، پس خلأ جسم بود، پس جسم اندر جسم شود، و اين محال است» (ابنسينا، 1383: 19).
[4] . شيخ در اینباره مينويسد: «... و ان كان لايجوز الّا ان يشغلها جسم كانت أبعاداً غير أبعاد الخلأ؛ إلّا أنّ هذا المعنى، من اسم المكان، غير موجود» (همو، 1989: 255).