بررسی رابطه بین یادگیری گرایی سازمانی و شناسایی فرصت و خودکارآمدی کارآفرینان شرکت های دانش بنیان شهر تهران
محورهای موضوعی : تخصصیصبا کاکاپور 1 , محمدعلی نعمتی 2
1 -
2 - گروه مدیریت آموزش عالی، دانشکده روان شناسی وعلوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران
کلید واژه: یاد گیری گرایی سازمانی, خودکارآمدی, شناسایی فرصت ها,
چکیده مقاله :
این پژوهش به بررسی روابط میان یادگیری گرایی، شناسایی فرصت و خودکارآمدی کارآفرینان در شرکت های دانش بنیان می پردازد. با استفاده از پرسشنامه نظرات 240 نفر از کارآفرینان و مدیران شرکت های دانش بنیان شهر تهران جمع آوری گردید. روایی و پایایی پرسشنامه با استفاده از آزمون های مرتبط مورد سنجش قرار گرفت و تایید شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که یادگیری گرایی بر شناسایی فرصت و خودکارآمدی کارآفرینان و مدیران شرکت های دانش بنیان تاثیر معنادار دارد و همچنین خودکارآمدی کارآفرینان و مدیران بر شناسایی فرصت آنها تاثیر معنادار دارد.
The purpose of this paper is to examine the relations between learning orientation and opportunity recognition and self-efficacy among Iranian knowledge-based entrepreneurial organizations (KBEs). A total of 240 usable questionnaires were received from entrepreneurs and top managers. These were subjected to a structural equation modeling (SEM) analysis. The results show that learning orientation positively affects self-efficacy and opportunity recognition and self-efficacy positively influences opportunity recognition.
رابطۀ بین یادگیریگرایی سازمانی و شناسایی فرصت با خودکارآمدی در میان کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان شهر تهران
محمد علی نعمتی* صبا کاکاپور**
*استادیار، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران
**دانشجوی کارشناسی ارشد، MBA، دانشگاه سمنان، سمنان
تاریخ دریافت: 10/7/92 تاریخ پذیرش: 6/12/92
چکیده:
این پژوهش به بررسی رابطۀ بین یادگیریگرایی و شناسایی فرصت با خودکارآمدی در میان کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان میپردازد. جامعۀ آماری تحقیق را تمامی مدیران و کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان زیر مجموعۀ پارکهای علم و فناوری و مراکز رشد تشکیل میدهند. با توجه به معدود بودن جامعه، از طریق روش نمونهگیری در دسترس و با استفاده از ابزار پرسشنامه نظرات 240 نفر از کارآفرینان و مدیران شرکتهای دانش بنیان شهر تهران جمعآوری گردید. روایی و پایایی پرسشنامه با استفاده از آزمون تحلیل عاملی تاییدی و آزمون آلفای کرونباخ مورد سنجش قرار گرفت و تایید شد. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که یادگیریگرایی بر شناسایی فرصت و خودکارآمدی کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان تأثیر معنادار دارد و همچنین خودکارآمدی کارآفرینان بر شناسایی فرصت آنها تأثیر معنادار دارد.
واژههای کلیدی: یادگیریگرایی سازمانی، خودکارآمدی، شناسایی فرصتها، شرکتهای دانش بنیان
مقدمه:
شناسایی فرصتها هسته اصلی کارآفرینی است(کیرزنر1،1973) و توسط شرکتهای مختلف در طی سالها مورد بررسی قرار گرفته است و در شرکتهای مبتنی بر دانش و تکنولوژی، شناسایی مداوم فرصتهای جدید میتواند یک مزیت رقابتی حیاتی باشد(وست و میر2،1998). کارآفرینی به عنوان یک رشتۀ آکادمیک در حال پیشرفت است و محققان به دنبال درک این مسئله هستند که چرا برخی از افراد در کشف فرصتها نسبت به دیگران موفقتر هستند و چگونه این فرصتها ارزیابی میشوند. شناسایی
فرصتها ممکن است شامل شناسایی کالاها و خدمات جدید، کشف یک بازار جدید، توسعۀ فرایند تولیدات جدید و به کارگیری مواد خام در روشهای جدید باشد(شین و ونکاتارمن3،2000).
یادگیریگرایی مزیت رقابتی مهمی برای تمامی شرکتها به خصوص شرکتهای دانشبنیان و مخاطرهآمیز است. از جمله تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفتۀ، تحقیق مربوط به مطالعۀ 158 شرکت مخاطره آمیز در کرۀ میباشد که توسط کن و ینگ چل4(2013) صورت گرفته است. تحقیقات این دو محقق نشان میدهد که یادگیریگرایی سازمانی قابلیتهای پویای سازمانی را تسهیل میکند.
خود کارآمدی از جمله ویژگیهای ضروری کارآفرینانه برای ایجاد کسب و کار و موفقیت در آن میباشد. در تحقیقی که پولاک و همکارانش5(2012) تحت عنوان" خودکارآمدی در مواجۀ با تهدیدات موفقیتهای کارآفرینان" به وجود خودکارآمدی بیشتر در کارآفرینان در هنگام مواجه با تهدیدات محیطی اشاره کردند و معتقدند که این ویژگی باعث موفقیت هر چه بیشتر کارآفرینان گردیده است.
هدف از این تحقیق بررسی روابط میان شناسایی فرصتها، خودکارآمدی و یادگیریگرایی شرکتهای دانشبنیان میباشد. شرکتهایی که به منظور ارتباط بین صنعت و دانشگاه در سالهای اخیر به وجود آمدهاند و نقش مهمی در توسعۀ اقتصادی کشور ایفا مینمایند. بنابراین بررسی عوامل تأثیرگذار بر شناسایی فرصت در این شرکتها و در نتیجه آن رشد و نوآوری در آنها میتواند اهمیت تحقیق حاضر را تبیین کند.
مبانی نظری و پیشینۀ تحقیق
یادگیریگرایی
براساس نظر بیکر و سینکولا6(1999) یادگیریگرایی، مجموعهای از ارزشهاست که بر سطحی که در آن یک سازمان از تئوریهای مورد استفادهاش(آرگریس و اسچون7،1978) مدلهای ذهنیاش(گس8،1998) و منطق غالبش(بتیس و پاراهالد9،1995)، احساس رضایت میکند، تأثیر میگذارد. یادگیریگرایی مکانیزمی است که تواناییهای یک شرکت در چالش با مفروضات قدیمی و تسهیل تکنیکها و متدولوژیهای جدید را تحت تأثیر قرار میدهد. هاردلی و ماوندا(2000)، معتقدند که یادگیری با ارزشترین منبع سازمان برای حفظ مزیت رقابتی است.
یادگیریگرایی تلاشی است برای بالا بردن ارزشهای سازمانی که بر تمایل سازمان در خلق و استفاده از دانش تأثیر میگذارد(سینکولا و دیگران،1997). سازمانهایی که سیاستهای یادگیریگرایی قویای را پیاده میکنند، نیازمند کارکنانی هستند که به طور پیوسته به دنبال دانستن هنجارها، ارزشها و کارکردهایی میباشند که راهنمای فعالیتهای سازمانیشان است. در ادبیات بازاریابی و یادگیری سازمانی، سه ارزش سازمانی به تمایل سازمان برای یادگیری مربوط میشوند که عبارتند از: تعهد به یادگیری، روشن فکری و چشم انداز مشترک(دی،1994، توبین، 101993). تعهد به یادگیری به ارزش واقع در فعالیتهای یادگیری در یک سازمان و گسترش آن تا جایی که این ارزش به عنوان ارزش بدیهی برای سازمان در نظر گرفته شود، مربوط میشود(سنگه،1990،توبین،1993). روشن فکری به پرس و جوی کنشگرانه پیوسته درباره هنجارها، فرضیات و باورهای سازمان(سنگه،1992، سینکولا،1994)مربوط میشود. در قلب تغییرات سازمانی، در شرایطی که مدیران به اندازه کافی روشن بین هستند، شرکتها باورها و هنجارهای مربوط به کارکردهای عملی را تغییر میدهند. در نهایت، چشم انداز مشترک یک بینش در جهت یادگیریگرایی با تمرکز بر اینکه یادگیری انرژی، تعهد و هدف را در میان اعضای سازمان ارتقا میدهد، ارائه میکند.(دی،1994).
بیکر و سینکولا(1999) یادگیریگرایی را به عنوان بعدی از سازمان در نظر میگیرند که بر تمایل سازمان برای با ارزش دانستن یادگیری خلاق تأثیر میگذارد و اعضایش را به فکر کردن خارج از چهارچوب11 تشویق میکند. به رغم اینکه یادگیریگرایی قابل قیاس با یادگیری سازمانی است، هر دو با بینشهای جدید ارتباط دارند(اسلاتر و نارور،1995). یادگیریگرایی در مقایسه با یادگیری سازمانی تأکید بیشتری بر جنبههای فرهنگی دارد(سینکولا و دیگران، 1997). یادگیریگرایی به عنوان یک جنبۀ فرهنگی است که بر فرایند بهبود بینش، دانش و درک بهبود عملکرد سازمانی و ارزش مشتری است. این تعریف که مطابق با نظر
درایور12(2001)است، اساساً فرایند یادگیری در سازمان را که از افراد شروع میشود و تا سطح سازمانی گسترش مییابد، منعکس میکند. نقطۀ شروع بسیاری از تحقیقات در زمینۀ یادگیری سازمانی، یادگیری فردی است(اندوبیسی،گوپتا و مسعود13،2003)
نظرات متعددی در زمینۀ سازمانهایی که به یادگیری گرایش دارند، گزارش شده است، شامل افزایش عملکرد(کالانتون و دیگران،2002) و تسهیم بازار(بیکر و سینکولا،1999)، یادگیری و نوآوری بیشتر(اسلاتر و نارور،1995) و طراحی و پیادهسازی موفق مدیریت کیفیت(کومار و سانکاران14،2007). دیکسون(1996) ادعا میکند تقلید از پردازش اطلاعات که از طریق یک بازارگرایی قوی اتفاق میافتد توسط رقبا آسان است، اما تقلید از محیط یادگیری که در آن پردازش اتفاق می افتد، آسان نیست.یادگیریگرایی به عنوان پذیرش یک فرایند یادگیری پایهای میباشد. همان طور که شرکتها رشد میکنند، تعهد به یادگیری در به روز کردن داراییها و قابلیتهای در رابطه با فعالیتهای کلیدیاش، نقش مهمی را بازی میکند(ونگ،2008)، اگر یک شرکت کوچک از رقبایش کمتر یادگیریگرا باشد، ممکن است که مشکلات اساسیای در ادامۀ حیات داشته باشد. یادگیری در سازمانها میتواند تحت تأثیر عوامل مشخصی پیشرفت کند(آلگری و شیوا15 ،2008). ناسوشن و دیگران(2011) بر جنبههای فرهنگی یادگیریگرایی تأکید دارند که توسط بهبود بینش، دانش و درک، موجب توسعۀ عملکرد سازمان میشود. یادگیری میتواند به عنوان فرایندی که در آن هر عضوی در سازمان به تلاش مداوم برای دیدگاههای جدید و اکتسابهای جدید و همچنین تسهیم دانش برای تعامل با محیط، برانگیخته شود(آرگریس،1997).
خودکارآمدی
خودکارآمدی به میزانی که اشخاص اعتقاد دارند که آنها میتوانند به طور مؤثر، ایجاد دستاوردهای از قبل تعیین شده را به انجام رسانند و سازمان دهی کنند، اشاره دارد(چن و دیگران16،1998). کلین(1989) شرح میدهد که وقتی افراد فعالیت، اهداف یا مسئولیتهای مشخصی را دنبال میکنند، آنها منابع متنوعی از اطلاعات را پردازش، سنجش و ادغام میکنند و آنها انتخابهای رفتاری و براساس آن تلاش خود را سازمان دهی میکنند. خودکارآمدی بر باورهایی که بر عملکرد آینده تأثیر دارند، اثر میگذارد. به دلیل اینکه خودکارآمدی به طور مثبت بر عملکرد انسانی تأثیر میگذارد میتواند نتایج مشابهی در زمینه کارآفرینی داشته باشد. به عنوان مثال، افراد با خودکارآمدی بالا نه تنها فعالیتهای چالشی را ترجیح میدهند بلکه آنها پایداری بالاتری در آن فعالیتها دارند(باندورا،1997). به همین دلیل است که کارآفرینانی که خودکارآمدی بالاتری دارند از کارآفرینانی که خودکارآمدی پایینتری داند بهتر عمل میکنند و به همین ترتیب، به دلیل اینکه وقتی که کارآفرینان به عملکردشان(مانند راهاندازی شرکت جدید) اعتقاد دارند اشتیاق به انجام کار در بالاترین سطح خود قرار دارد و منجر به نتایج دست یافتنی(مانند موفقیت کسب و کار) میشود، خودکارآمدی بالا، یک تعیین کننده مهم رفتار کارآفرینانۀ موفق است. تحقیقات عملی نشان میدهد که خودکارآمدی به طور موفق، کارآفرینان را از غیر کارآفرینان جدا میکند(چن ودیگران17،1998). دیگر محققین معتقدند که به دلیل اینکه توانایی راهاندازی یک بنگاه جدید(مانند کسب منابع مالی مورد نیاز، استخدام شریک و کارکنان با استعداد و تبدیل کشفیات به خدمات و کالاهای قابل استفاده) مستلزم سطح بالایی از اعتقاد راسخ است، موفقیت شخصی با سطح بالایی از خودکارآمدی بالا تعیین خواهد شد. در یک مطالعه مارکمن18 و دیگران (2002) یافتهاند که خودکارآمدی بالا یک پیش بینی مهم موفقیت شخصی است که توسط درآمد سالیانه اندازهگیری میشود و آن خودکارآمدی بین کارآفرینان و غیر کارآفرینان تمایز قائل است. تئوری شناختی اجتماعی و شواهد تجربی این دیدگاه را که موفقیت کارآفرینانه به طور قابل توجهی تحت تأثیر تفاوتهای شخصی در خودکارآمدی است را حمایت میکند.
خودکارآمدی به عنوان یک اعتقاد شخصی به تواناییها در دستیابی موفقیتآمیز به اهداف است(باندورا19،1997). خودکارآمدی مفهومی است برای توصیف رفتار انسانی که نقش مؤثری در تعیین انتخابهای شخصی، سطح تلاش و مقاومت بازی میکند(چن و دیگران،2004). به عبارت دیگر، افراد با خودکارآمدی بالا در انجام یک وظیفۀ مشخص دارای مقاومت و پشتکار بیشتری هستند(باندورا،1997).
خودکارآمدی بر شناخت و رفتار تأثیرگذار است. افراد با سطح بالای خود کارآمدی تمایل به تعیین اهداف چالشی، تحقق دستیابی به اهدافشان حتی تحت شرایط استرسزا و سخت، بهبود سریع خود بعد از شکست حتی در شرایطی که برای سایر افراد بسیار سخت به نظر میرسد، رضایت از کارشان و تجربه کردن سطح بالایی از رضایت از زندگی، تمایل دارند(باندورا، 1997).
در رابطه با تحقیقات کارآفرینی، مارکمن، بالکین وبارون20(2002) دریافتهاند که افرادی که در راهاندازی کسب و کار جدید درگیر هستند نسبت به افرادی که تصمیم برای این کار ندارند از سطح بالاتری از خود کارآمدی برخوردارند. یافتههای مشابهی در مطالعات بعدی توسط مارکمن، بارون و بالکین(2005) به دست آمد. این یافتهها نشان میدهند که خودکارآمدی برای ادراک ریسک که با ایجاد کسب و کار جدید ارتباط دارد، یک مکانیزم مهمی است.
دیگر مطالعات کارآفرینی به بررسی خودکارآمدی کارآفرینانه پرداختهاند. این تحقیقات بر اعتقاد افراد به تواناییهایشان برای اجرای وظایف مربوط به کارآفرینی تمرکز دارند. به عنوان مثال، چن و دیگران(1998)یک معیار خودکارآمدی کارآفرینانه شامل ابعاد مربوط به بازاریابی، نوآوری، مدیریت، پذیرش ریسک و کنترل مالی، ایجاد کرد. با استفاده از این معیارها، چن و دیگران(1998)، خودکارآمدی کارآفرینانه را عامل متمایز کننده کارآفرینان از غیر کارآفرینان میدانند.
شناسایی فرصت ها
چالش برای کارآفرینی، کشف اطلاعات تازهای است که آنها را قادر میسازد که فرصتهای عالی را از استراتژیهایی که به دلیل ریسکهای بالای قابل توجه برگشتهای بالا دارند، تشخیص دهند. همانطور که توسط دیگر افراد بیان شده، کارآفرینان با کشفیات کارآفرینانه به موفقیت میرسند(کیرزنر،1987)
به دلیل خطر افول بازارها و ظرفیت بالا یک تمایل قوی برای کارآفرینان در دستیابی به اطلاعات دقیق و کامل ایجاد میکند، آنهایی که هوشیارتر و ناظران بهتری هستند شانس بهتری نسبت به آنهایی که در این زمینه کم مهارت هستند، دارند. از نظر کیرزنر، هوشیاری یا توجه به ویژگیهایی از محیط که تاکنون مورد توجه نبودهاند، به کارآفرینان موفق اجازه میدهد که فرصتهای با ظرفیت بالا را شکار کنند و بنابراین از آنها برای فائق آمدن بر تازگیهای تجاری استفاده کنند(مارکمن و بارون،2003).
افراد در تواناییهایشان برای شکار، تشخیص و استفاده از اطلاعات ضمنی و در حال تغییر متفاوتند(میلر،1996). نظریۀ تشخیص فرصت بیان میدارد که توانایی تشخیص فرصتهای دارای پتانسیل از فرصتهای کم پتانسیل منجر به ایجاد بنگاههای برتر میشود. زیرا نو بودن و مبهم بودن بازارهای نوظهور یک تمایل قوی برای کارآفرینان در بدست آوردن اطلاعات بهتر، ایجاد میکند. آنهایی که هوشیارتر هستند در نظارت و تحلیل اطلاعات شانس بهتری نسبت به آنهایی که در این زمینه کم مهارت هستند، دارند. تفاوتهای شخصی در تحلیل شناختی(مثل مدلهای ذهنی) ممکن است تشخیص عوامل غیر قابل تشخیص را که میتواند احتمال موفقیت کسب و کارهای جدید را افزایش دهد، تسهیل نماید. اگر چه اکثر افراد محیطشان را به دقت بررسی مینمایند، کارآفرینان موفق در کشف فرصتهای نهفته در محیط بهتر هستند. همانطور که بارها گفته شده، هوشیاری یا جستجوی ویژگیهایی از محیط که تا کنون به آنها توجه نشده (کیرزنر،1997) به کارآفرینان موفق اجازه توجه به فرصتهای بالقوه و در نتیجه استفاده از آنها برای فائق آمدن بر نوآوریهای تجاری را میدهد. به دلیل اینکه توسعۀ محصول جدید ذاتاً نامشخص است، فقدان اطلاعات با در نظر گرفتن کاربرد و اندازاه بازار آن، این نامشخص بودن را تشدید میکند و شانس شکست را افزایش میدهد. مزایای هوشیاری در تحقیقات نشان میدهد که شکست در درک مشتری، طراحی محصولات و عدم توجه به نیازهای استفاده کنندگان، نسخهای برای شکست شرکتهای نوپا است(داوتری21،1992).
تحقیقات گذشته در تشخیص فرصت و هوشیاری، رفتار، سوابق و ادراک کارآفرینان را ارزیابی کرده است. برای مثال،کوپر، فلتا و وو22(1995) معتقدند که کارآفرینان نوپا نسبت به کارآفرینان با تجربه تمایل کمتری به جستجوی اطلاعات دارند. کایش و گیلاد23(1991) که میزان زمان صرف شده بر ای فکر کردن به کسب و کارشان را بررسی کردهاند، بیان میدارند که کارآفرینان و مدیران به طور متفاوت اطلاعات را مورد بررسی و جستجو قرار میدهند، برای مثال کارآفرینان زمان بیشتری را در بررسی و توجه به ریسکپذیری فرصتهای جدید صرف میکنند، در حالیکه مدیران بر اقتصادی بودن فرصتها تمرکز میکنند.
یادگیریگرایی و شناسایی فرصتها
گاروین(1993) ارتباط بین یادگیری و شناسایی فرصتها را اینگونه بیان میکند:
"ایدههای جدید در نتیجه یادگیری اتفاق میافتند. گاهی به علت خلاقیت به وجود میآیند و گاهی از بیرون سازمان میآیند. منبعشان هر جا که باشد باعث بهبود سازمان میشوند."
اعتقاد گاروین یکی از نظریاتی است که نشان میدهد چگونه کیفیتهایی که با سازمانهای یادگیرنده ارزیابی میشوند به اجزای فرایند شناسایی فرصتها شبیه هستند. به ویژه فرایند شناسایی فرصتها شامل تبدیل اطلاعات به دانش است(نوناکا،1994).
فرایند شناسایی فرصتها ممکن است یک مثال از یادگیری سازمانی باشد. یادگیری سازمانی فرایند کسب و تعبیر اطلاعاتی است که به دانش جدید منجر میشوند(براون و دیوگید،1998). مشابها، کسب و تعبیر اطلاعات جزء اصلی فرایند شناسایی فرصتهاست و نتیجه هر دو تلاش افزایش دانش در سازمان است. شناسایی فرصت کارآفرینانه یک فرایند یادگیری است که باعث ایجاد ارزشهای جدید میشود(کربت، 2002).
یادگیریگرایی و خودکارآمدی
یادگیریگرایی به توسعه تواناییهای افراد و سازمانها کمک میکند(دیوک،2000). نوناکا و تاکچی(1995) معتقدند که یادگیریگرایی محرک خبرگی است و افراد یادگیریگرا با احتمال بیشتری خبرگی موفق را تجربه میکنند( ون بویینگن، دی روتیر و وتیر و وتسلز، 2011). براساس تئوری شناخت اجتماعی تجربه خبرگی به عنوان منبع اصلی خودکارآمدی در نظر گرفته میشود(باندورا،1986).
خودکارآمدی و شناسایی فرصتها
آردیویچی24 و همکارانش(2003) معتقدند که خودکارآمدی بالا با خوشبینی کارآفرینانه همراه است که این خوش بینی به نوبۀ خود به شناسایی فرصتها مربوط میشود. دلایل آنها براساس تحقیقاتی است که نشان میدهند افراد با خودکارآمدی بالا به دنبال فرصتهای ارزشمند پتانسیلدار هستند، در حالی که افراد با خودکارآمدی پایین تمایل به اجتناب از ریسک و درک آن به عنوان تهدید هستند تا فرصت(نک و منز،1996).
ازگن و بارون(2007) بیان میدارند که افراد با خودکارآمدی بالا در مقایسه با افراد با خودکارآمدی پایین بیشتر به دنبال فرصتهای کنشگرا هستند. همچنین خودکارآمدی بیشتر تلاش کارآفرینان را در تشخیص فرصتها تقویت میکند بدین دلیل که آنها اعتقاد بیشتری به گرفتن نتیجه از تلاشهایشان هستند(ازگن و بارون،2007). گیبس(2009) اثر خودکارآمدی بر شناسایی فرصتها را سنجیده است و به این نتیجه رسیده است که خودکارآمدی یک متغیر پیشبین برای شناسایی فرصتها میباشد. بریانت(2007) بیان میدارد که خودکارآمدی بر تصمیمگیری ابتکاری کارآفرینان در اکتشاف و ارزیابی فرصتها تأثیر میگذارد.
مدل مفهومی تحقیق
با استفاده از ادبیات تحقیق مدل مفهومی تحقیق( نمودار 1) استخراج گردید. همچنان که در نمودار 1 قابل مشاهده است، متغیر یادگیریگرایی با سه بعد تعهد به یادگیری
[1] 1.Kirzner
[2] 2.West and Meyer
[3] 3.Shane and Vankataraman
[4] 4.Kown and Yung-Chul
[5] 5.Pollack
[6] 6.Baker and Sinkula
[7] 7.Argris and Schon
[8] Geus.8
[9] 9.Bettis and Parahald
[10] Tobin.10
[11] think outside a box.11
[12] Driver.12
[13] Ndubisi,Gupta,&Massoud .13
[14] Kumar and Sankaran.14
[15] Alegre and Chiva .15
[16] Chen et al .16
[17] 17.Chen
[18] 18.Markman
[19] 19.Bandura
[20] 20.Balkin and Baron
[21] Dougherty.21
[22] 22.Cooper, Folta and Woo
[23] Kaish and Gilad.23
[24] 24.Ardichvili and Cardozo
تعهد به یادگیری |
چشم انداز مشترک |
چشم انداز مشترک و روشن فکری به عنوان متغیر مستقل، سازه خودکارآمدی به عنوان متغیر میانجی و در نهایت سازه شناسایی فرصتها به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده اند. روش شناسی این تحقیق بر حسب هدف از نوع تحقیقات کاربردی است و بر حسب روش جمع آوری اطلاعات از نوع تحقیقات توصیفی-همبستگی است. ازطریق روش تحقیق توصیفی، سازههای تحقیق در نمونۀ آماری مورد مطالعه توصیف میگردد و از طریق روش تحقیق همبستگی و مدلسازی معادلات ساختاری روابط بین سازههای تحقیق بررسی میگردد.در این تحقیق به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه 32 سوالی استفاده شده است. برای سنجش سازه یادگیریگرایی از مقیاس توسعه یافته توسط سینکولا و بیکر (1999)که عبارتند از: تعهد به یادگیری(4 سوال)، چشم انداز مشترک(5 سوال) و روشن فکری(4 سوال) استفاده شده است. برای سنجش سازه خودکارآمدی از مدل خودکارآمدی عمومی مشتمل بر 8 سوال که توسط چن؛ |
روشن فکری |
نمودار1: مدل مفهومی تحقیق
|
گولاي و ادن كه در سال2001 مطرح گردیده استفاده شده است و در نهایت برای سنجش سازه شناسایی فرصتها که شامل 11 سوال میباشد تلفیقی از گویههایی که آردویچویلی،کاردوزو و ری(2003)؛ایم و ورکمن(2004) و تیچ،اسچوارتز و تاریلی(1989) مطرح نمودهاند استفاده شده است. پرسشنامه تحقیق به دو صورت پرسشنامۀ کارآفرینان و پرسشنامۀ مدیران طراحی شده است که تفاوت آنها در سوالات مربوط به خودکارآمدی و شناسایی فرصتها است که در پرسشنامۀ کارآفرینان افراد ویژگیهای خود را میسنجند و در پرسشنامۀ مدیران، افراد ویژگیهای کارآفرینان خود را میسنجند.جامعۀ آماری در این تحقیق پرسنل و کارآفرینان شرکتهای زیر مجموعه پارکهای علم و فناوری و مراکز رشد واحدهای فناوری دارای مجوز از وزارت علوم تحقیقات و فناوری شهر تهران میباشند که محصولشان وارد بازار شده و در حال رقابت میباشند. این شرکتهای زیر مجموعه تحت عنوان شرکتهای دانش بنیان نامیده میشوند. اسامی پارک های علم و فناوری و مراکز رشد شهر تهران عبارتند از:
|
1-پارک علم و فناوری پردیس 2-پارک علم و فناوری دانشگاه تهران 3- مرکز رشد واحدهای فناوری پیشرفته دانشگاه صنعتی شریف 4- مرکز رشد واحدهای فناوری پلیمر پژوهشگاه پلیمر و پتروشیمی ایران 5- مرکز رشد واحدهای فناوری پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و زیست فناوری 6- مرکز رشد واحدهای فناوری دانشگاه شهیدبهشتی 7-مرکز رشد واحدهای فناوری دانشگاه صنعتی امیرکبیر 8- مرکز رشد واحدهای فناوری لوازم و تجهیزات پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران 9- مرکز رشد واحدهای فناوری فراوردههای دارویی دانشگاه علوم پزشکی ایران 10- مرکز رشد واحدهای فناوری اطلاعات و ارتباطات دانشگاه علم و صنعت ایران 11- مرکز رشد فناوری اطلاعات و ارتباطات(رویش) 12- مرکز رشد واحدهای فناوری سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران(عصر انقلاب). با توجه به معدود بودن شرکتهای کارآفرین(دانش بنیان) زیرمجموعه
مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری از روش نمونهبرداریدر دسترس برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است. روش نمونهگیری در دسترس از روشهای نمونهگیری غیر احتمالی میباشد که در آن پاسخدهندگان براساس در دسترس بودن انتخاب میشوند. بر این اساس پرسشنامه تحقیق در اختیار مدیران و کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان تا جایی که مقدور بوده است و افراد حاضر به همکاری بودهاند قرار گرفت. براساس تخمینها جامعۀ آماری این تحقیق یعنی مدیران و کارآفرینان شرکتهای دانش بنیانی که محصولات آنها وارد بازار شده و در حال رقابت میباشند حدود 600 نفر تخمین زد شدهاند که براساس جدول مورگان حجم نمونه برابر 234 نفر میباشد . در این پژوهش حدود 290 پرسشنامه توزیع شده که حدود 250 پرسشنامه جمعآوری شده است و از این تعداد 240 پرسشنامه قابل استفاده برای تحلیل بودهاند.
جدول1: نتایج تحلیل عاملی و آلفای کرونباخ سازه های تحقیق
|
سازه | گویه | بارعاملی | مقدارعدد معناداری | آلفای کرونباخ |
یادگیریگرایی | تعهد به یادگیری | 1 | 8.79 |
0.886 |
تعهد1 | 0.57 | - | ||
تعهد2 | 0.59 | 7.12 | ||
تعهد3 | 0.76 | 8.38 | ||
تعهد4 | 0.64 | 7.57 | ||
چشم انداز مشترک | 0.88 | 9.24 | ||
چشم انداز1 | 0.64 | - | ||
چشم انداز2 | 0.58 | 7.42 | ||
چشم انداز3 | 0.63 | 7.97 | ||
چشم انداز 4 | 0.64 | 8.12 | ||
چشم انداز5 | 0.66 | 8.27 | ||
روشن فکری | 0.95 | 10.97 | ||
روشن فکری1 | 0.70 | - | ||
روشن فکری2 | 0.70 | 9.65 | ||
روشن فکری3 | 0.64 | 8.96 | ||
روشن فکری 4 | 0.58 | 8.19 | ||
خودکارآمدی
| خودکارآمدی1 | 0.55 | 8.13 |
0.758 |
خودکارآمدی2 | 0.58 | 8.75 | ||
خودکارآمدی3 | 0.71 | 11.02 | ||
خودکارآمدی4 | 0.42 | 6.02 | ||
خودکارآمدی 5 | 0.43 | 6.13 | ||
خودکارآمدی6 | 0.55 | 8.48 | ||
خودکارآمدی 7 | 0.56 | 8.32 | ||
خودکارآمدی 8 | 0.44 | 6.39 | ||
شناسایی فرصت ها | شناسایی فرصت1 | 0.50 | 7.67 |
0.822
|
شناسایی فرصت2 | 0.49 | 7.48 | ||
شناسایی فرصت3 | 0.49 | 7.49 | ||
شناسایی فرصت4 | 0.52 | 7.86 | ||
شناسایی فرصت5 | 0.43 | 6.40 | ||
شناسایی فرصت6 | 0.63 | 10.01 | ||
شناسایی فرصت7 | 0.42 | 6.28 | ||
شناسایی فرصت8 | 0.61 | 9.67 | ||
شناسایی فرصت9 | 0.67 | 10.88 | ||
شناسایی فرصت 10 | 0.62 | 9.75 | ||
شناسایی فرصت 11 | 0.61 | 9.52 |
یافته های تحقیق
قبل از آزمون فرضیهها و مدل مفهومی تحقیق بایستی روایی و اعتبار ابزارهای سنجش سازههای تحقیق تعیین گردد. اعتبار پرسشنامه تحقیق با استفاده از روش آلفای کرونباخ تعیین گردید که این میزان برای همۀ سازههای تحقیق بالاتر از 0.7 و برای تعیین روایی از روش تحلیل عاملی تاییدی استفاده گردید که خلاصۀ نتایج این تحلیل در جدول شماره1 آورده شده است. همچنین مقدار شاخصهای برازش تحلیل عاملی در جدول شماره 2 خلاصه شده است.
نتایج تحلیل عاملی تاییدی نشان میدهد که تمامی ابعاد با سطح معناداری بیشتر از میزان استاندارد 1.96 و ضرایب
معناداری بیشتر از 03، سازههای خود را به خوبی تبیین میکنند و نشان میدهند که ابزار تحقیق از روایی مناسبی برخوردار است. برای سنجش فرضیهها از روش ضریب همبستگی پیرسون و همچنین مدل معادلات ساختاری استفاده شده است. نتایج انحراف معیار، میانگین و همچنین ضریب همبستگی پیرسون بین سازههای تحقیق در جدول شماره3 خلاصه گردیده است. این نتایج نشان میدهند بین سازههای تحقیق در سطح معنا داری0.01، همبستگی معناداری با مقدار 0.451 تا 0.613 وجود دارد.
جدول 2: شاخص های برازش
سازه | RMSEA | CHI-SQUARE/DF | NFI | CFI | IFI | GFI |
یادگیریگرایی | 0.074 | 2.32 | 0.95 | 0.97 | 0.97 | 0.92 |
خودکارآمدی | 0.088 | 2.85 | 0.91 | 0.94 | 0.94 | 0.94 |
شناسایی فرصت | 0.079 | 2.48 | 0.91 | 0.94 | 0.94 | 0.92 |
جدول 3: میانگین، انحراف معیار و آزمون همبستگی پیرسون سازه های تحقیق
سازه | میانگین | انحراف معیار | یادگیریگرایی | خودکارآمدی | شناسایی فرصت |
یادگیریگرایی | 4.07 | 0.54 | - | 0.451 | 0.613 |
خودکارآمدی | 4.08 | 0.49 | 0.451 | - | 0.452 |
شناسایی فرصت | 3.91 | 0.53 | 0.613 | 0.452 | - |
تحقیق نشان داده است که سازه یادگیریگرایی بر شناسایی فرصتها (B=0.63 ,t=5.90, p<0.01 )، وخودکارآمدی(B=0.53,t=4.91,P<0.01) با توجه به عدد معناداری بیشتر از 1.96، تأثیر معنادار دارد بنابراین فرضیه 1 و 2 تایید گردید. همچنین تأثیر سازه خودکارآمدی بر شناسایی فرصتها(B=0.23,t=2.64,P<0.01) نیز دارای عدد معناداری بیشتر از میزان استاندارد 1.96 میباشد که نشان دهنده تایید فرضیه 3 تحقیق میباشد. نتایج آزمون فرضیهها با استفاده از مدل معادلات ساختاری در نمودار1
نشان داده شده است. همچنین میزان شاخص های برازش در جدول شماره4 خلاصه گردیده است. نتایج مدل نشان میدهند که تأثیر یادگیریگرایی بر شناسایی فرصت بیشتر از تأثیرش بر سازه خودکارآمدی میباشد. همچنین با توجه به شاخصهای برازش RMSEA حدود 0.08 و تقسیم کایدو بر درجه آزادی کمتر از 3 و همچنین شاخصهای NFI , CFI که اعدادی بیشتر از میزان استاندارد 0.9 میباشند میتوان استنباط کرد که مدل تحقیق مدل خوب و مناسبی میباشد.
نمودار2: مدل معادلات ساختاری برای سنجش فرضیهها در حالت تخمین استاندارد
|
RMSEA | CHI-SQUARE/DF | NFI | CFI | IFI | GFI |
0.061 | 1.8 | 0.90 | 0.95 | 0.95 | 0.87 |
نتیجهگیری
این تحقیق رابطۀ میان یادگیریگرایی، خودکارآمدی و شناسایی فرصت را بررسی نموده است. همانطور که نتایج تحقیق نشان میدهند، یادگیریگرایی بر شناسایی فرصت کارآفرینان تأثیر معناداری دارد. این نتیجه، نتایج نوناکا(1994) و کربت(2002) را حمایت میکند. این نتیجه نشان میدهد که تعهد به یادگیری در حد فردی و سازمانی و همچنین داشتن دیدگاه روشن و بدون تعصب نسبت به مسائل درونی و بیرونی سازمان و تعریف چشمانداز واحد بین همۀ اعضای سازمان به کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان کمک میکند که نسبت به فرصتهای موجود جهت نوآوری محصولات و توسعه بازارهایشان همواره هوشیار باشند و با شناسایی و استفاده به موقع از آنها همواره به دنبال توسعۀ سازمان خود باشند. این نتیجه نشان میدهد که یادگیری نه تنها برای کارآفرینان لازم است بلکه این یادگیری باید با تعریف چشمانداز مشترک در بین همۀ اعضای سازمان اتفاق بیافتد و مجموع تمامی این تعهدات به یادگیری در نهایت به شناسایی فرصت از طرف کارآفرینان منجر میشود. همچنین نتایج تحقیق نشان میدهد که یادگیریگرایی بر خودکارآمدی کارآفرینان نیز تأثیر معناداری دارد. این نتیجه نتایج تحقیقات پیشین را تایید میکند. همچنان که نوناکا و تاکچی(1995) بر این باورند که یادگیریگرایی باعث خبرگی افراد و باندورا(1986) بیان میدارد که براساس تئوری شناخت اجتماعی، خبرگی در نهایت موجب خودکارآمدی افراد میشود. این نتیجه بیان میدارد که هر چه یک سازمان به سمت یادگیری حرکت کند و افرادش دارای چشمانداز مشترک و درنتیجه حس تعهد به یادگیری داشته باشند، کارآفرینان این سازمانها با احتمال بیشتری به رسیدن به موفقیت اعتماد دارند و این دو نتیجه اهمیت یادگیری را در شرکتهای دانش بنیان نشان میدهد. نتیجۀ دیگر تحقیق نشان میدهد که خودکارآمدی کارآفرینان بر شناسایی فرصت کارآفرینان تأثیر معناداری دارد. این نتیجه، یافتههای تحقیق ازگن و بارون(2007) را تایید میکند. این دو محقق معتقدند که افراد با خودکارآمدی بالا بیشتر به دنبال فرصتهای کارآفرینانه میباشند. این نتیجه نشان میدهد که کارآفرینانی که به موفقیت و تواناییهای خود باور دارند بیشتر به دنبال فرصتهای جدید هستند زیرا احتمال موفقیت خود را در شناسایی و استفاده مؤثر از این فرصتها رابیشتر میدانند.
کاربرد این تحقیق در توسعۀ علم این است، که تحقیق حاضر اولین پژوهشی است که در زمینۀ ارتباط بین یادگیریگرایی در سطح سازمان و شناسایی فرصت کارآفرینان انجام شده است و همچنین اولین پژوهشی است که به بررسی مؤلفۀ یادگیریگرایی و ارتباط آن با خودکارآمدی کارآفرینان در شرکتهای دانش بنیان پرداخته است. به دلیل اهمیت شرکتهای دانش بنیان در توسعۀ اقتصادی کشورهای در حال توسعه مانند ایران، تحقیق فوق با بررسی عوامل تأثیرگزار بر مؤلفه شناسایی فرصت که محوریت اصلی کارآفرینی و در نتیجه پیشرفت نوآوری در این شرکتهاست میتواند سهم به سزایی در کمک به تحقیقات کارآفرینی داشته باشد.
پیشنهاد کاربردی تحقیق حاضر این است که کارآفرینان شرکتهای دانش بنیان که عمدتاً افراد تحصیلکرده دانشگاهی هستند و به دنبال یادگیری مسائل جدید میباشند باید به این مسئله مهم نیز توجه نمایند که این احساس تعهد به یادگیری را با تعریف چشمانداز مشترک در بین تمام اعضای سازمان خود ایجاد نمایند.
این یادگیری به افراد سازمان کمک میکند که آنها همواره دیدگاهی روشنفکرانه نسبت به مسائل پیرامون خود داشته باشند و در نتیجه این تمایل همیشگی به یادگیری از محیط پیرامون به آنها باعث توجه بیشتر به فرصتهای بازار در بین تمام اعضای سازمان و به ویژه خود کارآفرینان میشود.
همچنین با ایجاد یک محیط یادگیرنده در بین اعضای سازمان، کارآفرینان احساس خودکارآمدی بیشتری نسبت به شناسایی و استفاده از فرصتهای بازار خواهند داشت.
منابع
1.Alegre,J.,Chiva,R.(2008).Assessingtheimpactoforganizationallearning capability on product innovation performance: an empirical test.Technovation, 28, 315–326.
2.Ardichvili, A., Cardozo, R., Ray, S., )2003(.A theory of entrepreneurial opportunity identification and development. Journal of Business Venturing, 18, 105–123.
3.Argyris, C. (1977).Double loop learning in organisations. Harvard Business Review, 55 (5), pp. 115-25.
4.Argyris, C. and Schon, D. (1978) .Organisational Learning: A Theory of Action Perspective. Addison-Wesley, Reading, MA.
5.Baker, W.E. and Sinkula, J.M. (1999(.The synergistic effect of market orientation and learning orientation on organizational performance. Journal of Academy of Marketing Science, 27(4), 411-27.
6.Bandura, A. (1997).Self-efficacy: the exercise of control. New York: W. H. Freeman & Co.
7.Bettis, R.A. and Prahalad, C.K. (1995). The dominant logic: retrospective and extension. Strategic Management Journal, 16(1), 5-14.
8.Brown, J.S. & Duguid, P. (1998) . Organizing knowledge. California Management Review, 40(3), 90–111.
9.Bryant, P., (2007) . Self-regulation and decision heuristics in entrepreneurial opportunity evaluation and exploitation. Management Decision 45, 732–748.
10.Calantone, R.J., Cavusgil, S.T. and Yushan, Z. (2002) . Learning orientation, firm innovation capability, and firm performance. Industrial Marketing Management, 31(6), 515-24.
11.Chen, C. C., Greene, P. G., & Crick, A. (1998) . Does entrepreneurial self-efficacy distinguish entrepreneurs from managers?. Journal of Business Venturing, 13, 295–316.
12.Chen, G., Gully, M.S. and Eden, D. (2004). General self-efficacy and self-esteem: toward theoretical and empirical distinction between correlated self-evaluations. Journal of Organizational Behavior, 25(3), 375-95.
13.Cooper, A.C., Folta, T.B., & Woo, C.Y. (1995) . Entrepreneurial information search. Journal of Business Venturing, 10(2): 107-120.
14.Corbett, A.C. (2002). Recognizing high tech opportunities: A learning and cognitive approach. In Frontiers of entrepreneurship research, 49–61. Wellesley, MA: Babson College.
15.Day, G.S. )1994(.The capabilities of market driven organizations. Journal of Marketing , 58, 37–52.
16.Dickson, P. (1996) . The static and dynamic mechanics of competition: a comment on Hunt and Morgan’s comparative advantage theory. Journal of Marketing, 60, 102– 106.
17.Dickson, P. R. (1992) .Toward a general theory of competitive rationality. Journal of Marketing, 56(January), 69–83.
18.Dougherty, D. (1992). A practice-centered model of organizational renewal through product innovation. Strategic Management Journal, 13, 77–92.
19.Driver, M. (2001) . Activity-based costing: A tool for adaptive and generative organizational learning. The Learning Organization, 8(3), 94−105.
20.Dweck, C. S. (2000). Self-theories: Their role in motivation, personality, and development. Philadelphia: Psychological Press.
21.Garvin, D. (1993). Building a learning organization. Harvard Business Review, July–August, 78–91.
22.Geus, A.P.D. (1998). Why some companies live to tell about change. The Journal for Quality and Participation, 21(4). 17-21.
23.Gibbs, S.R., (2009) . Exploring the influence of task-specific self-efficacy on opportunity recognition perceptions and behaviors. Frontiers of Entrepreneurship Research 29.
24.Hardley, F. and Mavondo, F. (2000) . The relationship between learning orientation, market orientation and organisational performance. paper presented at the Australian & NewZealand Marketing Academy Conference, Queensland, Australia.
25.Kaish, S., & Gilad, B. (1991). Characteristics of opportunities search of entrepreneurs versus executives: sources,interest, general alertness. Journal of Business Venturing, 6, 45–61.
26.Kirzner, I. (1997) . Entrepreneurial discovery and the competitive market process: an Austrian approach. Journal of Economic Literature, 35, 60–85.
27.Kirzner, I.M. (1973). Competition and Entrepreneurship, University of Chicago Press, Chicago, IL.
28.Klein, H. J. (1989). An integrated control theory model of workmotivation. Academy of Management Review, 14, 150–172.
29.Kumar, M.R. and Sankaran, S. (2007). Indian culture and the culture for TQM: a comparison. The TQM Magazine, 19(2), 176-88.
30.Kown, YC and Yung-Chul, K.(2013). Learning Orientation, Dynamic Capabilities and Performance in Korean High-Tech Ventures. Advances in Management . 6 (4), 54-61.
31.Markman, G., Balkin, D., Baron, R.(2002). Inventors and new venture formation: the effects of general self-efficacy and regretful thinking. Entrepreneurship Theory and Practice, 27 (2), 149–166.
32.Markman, G.D., Baron, R.A., Balkin, D.B.(2005) . Are perseverance and self-efficacy costless? Assessing entrepreneurs' regretful thinking. Journal of Organizational Behavior, 26, 1–19.
33.Markman,G.D,Baron,R.A,(2003) . Person–entrepreneurship fit: why some people are moresuccessful as entrepreneurs than others. Human Resource Management Review,13, 281–301.
34.Miller, S.M. (1996). Monitoring and blunting of threatening information: Cognitive interference and facilitation in the coping process. In I.G. Sarason, G.R. Pierce, and B.R. Sarason (Eds.) Cognitive interference; theory, methods, and findings. Lawrence Erlbaum Associate Publishers, Mahwah, NJ.
35.Nasution, Hanny N., Felix T. Mavondo, Margaret Jekanyika Matanda, and Nelson Oly Ndubisi (2011). Entrepreneurship: Its Relationship with Market Orientation and Learning Orientation and as Antecendents to Innovation and Customer Value. Industrial Marketing Management, 40(3), 336-345.
36.Ndubisi, N. O., Gupta, O. K., & Massoud, S. (2003). Organizational learning and vendor support quality by the usage of application software packages : A study of Asian entrepreneurs. Journal of Systems Science and Systems Engineering, 3, 314−331.
37.Neck, C.P., Manz, C.C., (1996). Though self-leadership: the impact of mental strategies training on employee cognition, behavior, and affect. Journal of Organizational Behavior 17, 445–467.
38.Nonaka, I. (1994).A dynamic theory of organizational knowledge creation. Organization Science,15, 14–37.
39.Ozgen, E., Baron, R.A., (2007). Social sources of information in opportunity recognition: effects of mentors, industry networks, and professional forums. Journal of Business Venturing. 22, 174–192.
40.Pollack, M. , Burnetta, L . , Hoyt, L. (2012).Self-Efficacy in the Face of Threats to Entrepreneurial Success: Mind-Sets Matter. Basic and Applied Social Psychology 34( 3), pp.287-249.
41.Senge, P. M. (1990). The fifth discipline: The art and practice of the learning organization. London: Ramdom House.
42.Shane, S. and Venkataraman, S. (2000) . The promise of entrepreneurship as a field of research. Academy of Management Review,25(1), 217-26.
43.Sinkula, J. M. (1994). Market information processing and organizational learning. Journal of Marketing, 58(1), 35−45.
44.Sinkula, J. M., Baker,W. E., & Noordewier, T. (1997). A framework for marketbased organizational learning: Linking values. knowledge and behaviour.Journal of the Academy of Marketing Science, 25(4), 305−318.
45.Sinkula, J. M., Baker,W. E., & Noordewier, T. (1997). A framework for marketbased organizational learning: Linking values. knowledge and behaviour.Journal of the Academy of Marketing Science, 25(4), 305−318.
46.Slater, S. F., & Narver, J. C. (1995) . Market orientation and the learning Organization. Journal of Marketing, 59(3), 63−74.
47.Tobin, D.R. (1993). Re-Educating the Corporation: Foundations for the Learning Organisation. Oliver Wright, Brattleboro, VT.
48.Teach, R.D., Schwartz, R.G. and Tarpley, F. (1989) . The recognition and exploitation of opportunity in the software industry, Frontiers of Entrepreneurial Research, Wellesley,Boston, MA, 383-97.
49.van Beuningen, J., de Ruyter, K., & Wetzels, M. (2011). The Power of Self-Efficacy Change During Service Provision: Making Your Customers Feel Better About Themselves Pays Off. Journal of Service Research : JSR, 14(1), 108-126.
50.Wang,C.L.,(2008).Entrepreneurialorientation, learningorientation, and firm performance. Entrepreneurship Theory & Practice, 32(4), 635–657.
51.West, G.P. III and Meyer, G.D. (1998). Temporal dimensions of opportunity change in technology-based ventures. Entrepreneurship Theory and Practice, 2(22), 31-52.
نویسندۀ عهدهدار مکاتبات: صبا کاکاپور saba.2kpour@gmail.com