سنّت و نمود آن در شعر شفیعی کدکنی
محورهای موضوعی : تحلیل متون نظم
1 - گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد ماکو، دانشگاه آزاد اسلامی، ماکو، ایران
2 - دانشگاه ارومیه
کلید واژه: شفیعی کدکنی, سنت گرایی, ادبیات سنتی فارسی, واژگان, مضامین, تصاویر شعری,
چکیده مقاله :
آشنایی عمیق و همه جانبه شفیعی کدکنی با ادب فارسی و تحقیق و تفحص مستمر او در متون و دیوانهای شعری فارسی، سبب شده که نشانه های بارزی از تاثیر سنت در شعر او دیده شود. این تاثیر در همه ابعاد ژرف ساختی و روساختی شعر او آشکار است ، هم در زبان شعری شاعر دیده می شود و هم در تصویرپردازی شاعرانه و هم در معنا و محتوی و مضامین شعری. شیفتگی او به سنت شعری فارسی ، سبب شده که هر از گاهی عباراتی از این شاعران را در شعر خود آورده و در بافتی هنرمندانه نو و کهنه را با هم درآمیزد. شاعر در بسیاری موارد ابیات و مصراعهایی از شاعران سنتی را در شعر خود آورده و گاه واژگان و ترکیبات و اصطلاحاتی را از آنان گرفته و در شعر خود آورده است؛ در برخی موارد مضامین تکراری شاعران کلاسیک را در شعر خود آورده است.گاهی نیز تصویرهایی را از شاعران سنتی و معاصر در شعر خود آورده است. باورهای عامیانه و اشارات تاریخی و اساطیری نیز از دیگر نشانه های توجه شفیعی به سنت است. هدف ما در این مقاله بررسی همه جوانب این تاثیرپذیری و توجه به سنت است. برای این منظور همه موارد ذکر شده در شعر شفیعی مورد پژوهش قرار گرفت و نمودهایی از این تاثیرپذیری و گرایش به سنت را آوردیم.
Reflections of literary traditionalism in shafies poem Shafies profound knowledge about iranian classic literature and his continuous investigation on this literature cause a vast influnce from convention.this influnce is abvious in two dimention:deep structure and surface stracture.we can see influnce in poetic languge : idioms ,words and terms and in poetic imagery.as well as in themes,content and poetic motifs clear influnce of conventions.shafiei in a more instancs bring a distich and semistich from classic iranian poets.in some case loan a words ,phrases and terms from themes and sometimes bring a them af classic poets in his poems.imagery is one of the other aspect that poet influnced by classic iranian poets.Our goal in this article is to examine all aspects of this impact and attention to the tradition. To this end, all of the items mentioned in Shafi'i poetry were investigated and illustrated by these influences and tendencies toward tradition
1. ابن خلف تبریزی،محمد حسین(1362)،برهان قاطع،به اهتمام محمد معین،چ پنجم،تهران،امیرکبیر
2. ابوالفضل بیهقی(1380)،تاریخ بیهقی،بر اساس نسخه دکتر فیاض،مقدمه و توضیحات از منوچهر دانش پژوه،چ دوم،انتشارات هیرمند
3. انوری ابیوردی،علی بن محمد(1337)،دیوان اشعار،به کوشش سعید نفیسی،تهران،چاپخانه پیروز
4. بامدادي محمد ،فاطمه مدرسي(1388)، ،نگاهي به اثرپذيري اشعار شفيعي کدکني از آثار قدما، نشریه ادب پژوهی،زمستان 1388،دوره3،شماره10،از ص 83تا 108
5. برگزیده اشعار رودکی و منوچهری چاپ ششم 1377 ناشر اساطیر تالیف دکتر اسماعیل حاکمی
6. بریان، بریور(1365)، گرفتگیهای ماه و خورشید ، ترجمة محسن مدیر شانه چی ، مشهد
7. پورنامداران، تقی(1377) آوازباد و باران، تهران: نشر چشمه
8. جامی،(1336)نفحات الانس ، چاپ مهدى توحیدىپور، تهران. کتابفروشى سعدى
9. حافظ شیرازی(1366)،دیوان غزلیات،به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر،چ چهارم،انتشارات صفی علیشاه
10. خاقانی شروانی(1385)،دیوان،به کوشش دکتر ضیاءالدین سجادی،چ هشتم،تهران، انتشارات زوار
11. خیام نیشابوری(1385)،دیوان رباعیات. به کوشش دکتر عباس عطاری.تهران. نشر آسیم
12. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی
13. دبیر سیاقی،محمد،(1374)،پیشاهنگان شعر فارسی،تهران:مجموعه سخن پارسی،شرکت کتابهای جیبی
14. رودکی،ابوعبدالله(1374)،دیوان رودکی،منوچهر دانش پژوه،تهران،انتشارات توس
15. سعدی شیرازی،مصلح الدین(1389)،گلستان ، به اهتمام محمدعلی فروغی ، چاپ پانزدهم ،تهران،انتشارات امیرکبیر
16. سعدی،مصلح بن عبدالله،(1362)،کلیات سعدی،به تصحیح محمد علی فروغی،تهران،امیرکبیر
17. شاملو،احمد(1382)،مجموعهآثار(دفتر یکم شعرها)،چاپ چهارم،تهران،انتشارات نگاه
18. شفيعي كدكني، محمدرضا (1376)، آيينه اي براي صداها، تهران: سخن.
19. شفیعی کدکنی،محمدرضا(1356)،در کوچه باغهای نیشابور،چ پنجم،تهران:توس
20. شفیعی کدکنی،محمدرضا،هزاره دوم آهوی کوهی،انتشارات سخن،تهران،1376
21. شهریار،محمد حسین(1391)،دیوان، چ چهل و یکم،تهران ،انتشارات زرین
22. عطار نیشابوری،(1346)،تذکره الاولیاء،به تصحیح محمد استعلامی،تهران،زوار
23. فتوحی،محمود،(1377)،نقد شعر شفیعی،کتاب ماه ادبیات و فلسفه،ازص20تا 23
24. فرخی سیستانی(1382)،گزیده سخن پارسی،بکوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، چاپ مروی
25. معین،محمد(1380)،فرهنگ فارسی،چ هجدهم،تهران،امیرکبیر
26. مولوی،جلال الدين محمد بلخي( 1392) مثنوي معنوي، تصحيح قوام االدين خرّمشاهي، تهران: دوستان
27. مولوی،جلال الدین محمد(1337)،کليات شمس،ج2،تهران،اميرکبير
28. ناصر خسرو،ابومعین حمیدالدین(1380)،دیوان اشعار،به اهتمام سید نصرالله تقوی،تصحیح مجتبی مینوی،تهران ، انتشارات معین
29. نظامی گنجوی(1376)،خسرو و شیرین ، به کوشش دکتر سعید حمیدیان چاپ اول ،نشر قطره
30. نیما یوشیج، درباره هنر شعر و شاعری،به کوشش سیروس طاهباز،چ اول،انتشارات نگاه ،1385
1. Meador, Betty De Shong (2001). translator and editor Inanna, Lady of Largest Heart: Poems of the Sumerian High. University of Texas
2. T. S. Eliot. Tradition and individual The SacreWood: Essays and Poetry & Criticism ,London: Methuen, 1960
سال دوم ، شماره 2 ، بهار 1398
ISSN : 2645-6478
سنّت و نمود آن در شعر شفیعی کدکنی
یعقوب نوروزی1
جواد خلیلی2
تاریخ دریافت : 5/11/1397
تاریخ پذیرش نهایی : 16/12/1397
از ص 153 تا ص 175
20.1001.1.26456478.1398.2.2.14.9
چکیده:
آشنایی عمیق و همه جانبه شفیعی کدکنی با ادب فارسی و تحقیق و تفحّص مستمر در متون و دیوانهای شعری فارسی، سبب شده که نشانه های بارزی از تأثیر سنّت در شعر او دیده شود. این تأثیر در ابعاد ژرف ساختی و روساختی شعر او آشکار است، هم در زبان شعری شاعر دیده میشود و هم در تصویرپردازی شاعرانه و هم در معنا و محتوی و مضامین شعری. شیفتگی او به سنّت شعری فارسی، سبب شده که هر از گاهی عباراتی از این شاعران را در شعر خود آورده و در بافتی هنرمندانه، نو وکهنه را با هم درآمیزد. شاعر در بسیاری موارد ابیات و مصراعهایی از شاعران سنّتی را در شعر خود آورده وگاه واژگان و ترکیباتی را از آنان گرفته و در شعر خود ذکر کرده؛در برخی موارد، مضامین تکراری شاعران کلاسیک را در شعر خود وارد ساخته است.گاهی نیز تصویرهایی را از شاعران سنّتی و معاصر، آورده است. باورهای عامیانه و اشارات تاریخی و اساطیری نیز از دیگر نشانه های توجّه شفیعی به سنّت است. هدف ما در این مقاله، بررسی همه جوانب این تأثیرپذیری و توجّه به سنّت است. برای این منظور همهی موارد ذکر شده در شعر شفیعی مورد پژوهش قرار گرفت و نمودهایی از این تأثیرپذیری و گرایش به سنّت را آوردیم.
واژگان کلیدی:شفیعیکدکنی،سنّتگرایی ،واژگان،مضامین،تصاویر شعری
مقدمه
شاید هیچ شاعری نتواند به طور کامل، پیوند خود را با سنّتها، پیشینه و ریشه ادبیّات جامعه خویش بگسلد؛ چرا که هنر در بستر سنّت میبالد و قدما«... به منزله پایه و ریشهاند،حکم معدنهای سر به مهر را دارند با مواد خامی که به ما(شاعران) میرسانند به ما کمک میکنند، جز اینکه ساختمان به دست ماست»(نیما،1385: 340). الیوت از منتقدان غربی در باره سنّت و اهمیّت آن مینویسد:«اگر شاعر هرگونه پیوندی از خودش را با همهی سنّتها قطع کند، بیریشه میشود و دیگر زبان او را کسی نمیفهمد» (Eliot.1960: P49) به همین سبب در شعر هر شاعری می توان کم و بیش نشانههایی از سنّت ادبی را دید. با این تفاوت که در شعر برخی شاعران به سبب شیفتگی به سنّت، این ویژگی بیشتر جلوهگری دارد و در برخی دیگر کورسویی از آن را می توان دید. شفیعی کدکنی از جمله شاعرانی است که سنّت در شعر او بیشتر مورد توجّه بوده است و این ناشی از شیفتگی شاعر به میراث کهن و گرانسنگ ادب فارسی است. او «از میراث ادبی کهن در حد بسیار گستردهای برخوردار است و این برخورداری به صورتهای متنوّع در آثار شعری او چه در زمینهی اندیشه ، چه در مضمونسازی و تصویرپردازی و ترکیبات زبانی گاهی آشکار و گاهی پنهان به چشم میخورد»(عزیزیان و پورنامداریان،1393 :2 ). تأثیرپذیری از میراث غنی ادب فارسی در شعر او تا حدی است که پورنامداریان در این باره مینویسد:«بیتردید در شعر هیچ یک از شاعران معاصر، خواه نوپردازان و خواه کهنگرایان این همه جلوههای تأثیر از میراث فرهنگی گذشته را نمیبینیم... آشنایی عمیق او با این میراث سبب شده که ارزشمندترین نکات را از لابه لای متون کشف کند و از دریچهی ارزشها و اندیشههای نو آنها را طرح و احیا کند»(پورنامداریان، 1377: 36) و این ویژگی است که به شعر شفیعی نوعی تشخّص سبکی میبخشد. شیفتگی به سنّت در دورههای کمال شعری شاعر، نه تنها کم رنگ نمیشود، بلکه با شدّت بیشتری ادامه مییابد. به گونهای که درصد لغاتی که از زبان شاعران سنّتی به عاریت گرفته، در اشعار متأخر او بیشتر است و«... عناصر باستانی زبان در مجموعهی شعر «هزاره دوم آهوی کوهی» بسیار بیشتر از دفترهای پیشین اوست.»(فتوحی، 1377: 21) و یکی از دلایل آن به یقین ابتذالی است که دامن نوگرایان زبان ورز را گرفته است که شاعر در قصیدهای3 با حسی نوستالوژیک از این روند، ابراز ناراحتی کرده است و شعر شاعرانی چون هوشنگ ایرانی و شاعران روزنامهای را به باد انتقاد گرفته و شعر باصلابت کهن فارسی را ستوده است.
پیشینهی پژوهش
در کتابها و مقالات متعدّدی به موضوع سنّت در شعر شفیعی پرداخته شده است؛در برخی از این نوشتهها اشارهای کلّی به گرایش شفیعی به سنّت شده ، در برخی مشروحتر به این مسأله پرداختهاند. پورنامداریان پژوهشهای ارزشمندی در این مورد داشته است، در مقالهی«سیری در هزاره دوم آهوی کوهی»به این موضوع پرداخته است. مجتبی بشر دوست در کتاب «در جستجوی نیشابور» مطالبی را در این مورد آورده و در کتاب «سفرنامه باران » که به کوشش حبیب الله عباسی چاپ شده در مقالاتی به صورت گذرا به این ویژگی شعر شفیعی نیز اشاره شده است. از دیگر نویسندگان میتوان محمود فتوحی و فاطمه مدرسی را نام برد . فتوحی در کتاب ماه ادبیّات و فلسفه به این موضوع پرداخته و بامدادی و مدرسی در مقاله ای با عنوان «نگاهي به اثرپذيري اشعار شفيعي کدکني از آثار قدما»در مجلهی ادب پژوهشی، این موضوع را مورد بررسی و مداقّه قرار دادهاند. مقالهی «انعکاس فرهنگ و ادب کلاسیک در شعر محمدرضا شفیعی کدکنی» از یوسف عزیزیان و تقی پورنامداریان،مقالهی دیگری است که در این باب نگارش یافته است. ما در این پژوهش سعی کردیم بخشهایی را که مغفول مانده بود، مورد بررسی قرار دهیم وابعادی از سنّت گرایی شاعر را که به آن پرداخته نشده بود، بکاویم.
آوردن بخشی از شعر شاعران سنّتی(مصراع،نیم مصرع،ترکیبات و اصطلاحات):
انس و الفت شفیعی کدکنی با ادبیّات سنّتی سبب میشود، تا در اشعار خود مصراعها و بخشهایی از اشعار شاعران سنّتی یا متون نثر فارسی را بیاورد. این بخشها در هماهنگی کامل با کلّ ساختار شعرند و شاعر زیبا و هنرمندانه، نو و سنّتی را به هم پیوند میزند و ترکیبی تأثیرگذار خلق میکند. نحوهی جاسازی این مصراعها و بخشهایی از شعر، عمق آشنایی شاعر را با ادبیّات کلاسیک ایرانی و شاعران سنّتی نشان میدهد. این ویژگی در سخن شفیعی متصنّعانه نیست و در جریان شعر، این محفوظات ذهنی در مطاوی کلام شاعر، مجال بروز و ظهور پیدا میکند. از شاعرانی که بخشی از اشعار آنان در شعر شفیعی آمده است میتوان به رودکی، ناصرخسرو، خیام، خاقانی، سعدی، مولوی ، حافظ و ... اشاره کرد.
عبارت «ای آنکه غمگنی و سزاور» در شعر زیر:
در زیر آسمان/هرگز لبت تپیدن دل را/چون برگ در محاورهی باد/بوده ست ترجمان/ای آنکه غمگنی و سزاوار/در انزوای پرده و پندار/جوبار را ببین که چه موزون/با نغمه وتغّنی شادش/از هستی و جوانی/وز بودن و سرودن/تصویر میکند(شفیعیکدکنی،1376: 366)
برگرفته از بیت زیر از رودکی است که شفیعی هنرمندانه ، در متن گنجانده است.
ای آنکه غمگنی و سزاواری وندر نهان سرشک همی باری(رودکی،1377: 43)
در شعر زیر:
غبارآلود و/ زشت/آمد زمین/ در دیده آدم/چو چشم خویشتن بگشاد و رخسار زمین را دید/هزاران سال بعد از او و/صدها سال پیش از ما/ز ناهمواری گیتی سرود رودکی نالید(شفیعی کدکنی،1385: 363-364)
شاعر اشارهای دارد به این بیت از رودکی:
هموار کرد خواهی گیتی را؟ گیتیست،کی پذیرد همواری(رودکی،1377: 43)
در شعر : آنک/ شهری که از دروازه های آن/ هم بوی جوی مولیان خیزد؛ هم یاد یار مهربان آید(شفیعی کدکنی، 1376: 472)
به این بیت رودکی نظر داشته است:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی(رودکی،1377: 56)
باریدن روح در رباعی زیر:
پیش از تو دگر گل و بهاری ناید غم آید و غم گساری ناید
در ماتم تو روح بباریم نه اشک کز اشک در این زمینه کاری ناید
(شفیعی کدکنی،1385،376)
برگرفته از عبارتی از بایزید بسطامی است که در تذکره الاولیای عطار آمده است:
گفت : به صحرا شدم عشق باريده بود . و زمين تر شده بود... (عطار،1346: 183)
از دیگر شاعرانی که شفیعی، عباراتی را از او اخذ کرده، خیام است. شفیعی کدکنی هم از لحاظ فکری، از خیام تأثیر پذیرفته و هم بخشهایی از رباعیّات او را در شعرش آورده است.در شعر زیر :
نغمه توست بزن/آنچه که ما زنده بدانیم/اگر این پرده برافتد/من و تو نیز نمانیم/اگر چند بمانیم و/بگوییم همانیم (شفیعی کدکنی،1385،46)
عباراتی که شاعر آورده ، از این رباعی خیام، مأخوذ است:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین سر معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
(خیام،1385: دوازده)
رباعی زیر از خیام :
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
(خیام،1385: 216)
هم منبع الهام شفیعی در بیت زیر است.
وین سبزه ای که زار بر آن گرید ابر صبح بذری ز سبزه های تماشاگه وی است
(شفیعی ،1385: 59)
در بیت:
عجبا کز گذر کاشی این مزگت پیر
هوس کوی مغان است دگر بار مرا(همان،21)
شاعر مصراع دوم این بیت خاقانی را تضمین کرده:
سفر کعبه به صد جهد برآوردم و رفت سفر کوی مغان است دگر بار مرا
(خاقانی،1385: 39)
و محتوای بیت زیر و عبارات و اصطلاحاتش :
چه خواستیم و چه رو کرد نقشبند قضا که خود نبود«در آیینه تصور ما»
( شفیعی کدکنی،1385: 349 )
نیز برگرفته از این بیت انوري است:
هزار نقش برآرد زمانه و نبود یکی چنانکه در آیینه تصور ماست
(انوری،1337: 27)
سعدی از دیگر شاعرانی است که نمونه های بسیاری از تأثیرپذیری شفیعی کدکنی را از آثار منظوم و منثور او می توان نام برد. در عبارات زیر :
یخ بسته سنگ و دست و صدا نیز/در کوچه های حادثه یارا/بن بست ظلمت است و زآن سوی/بنگر سگان هار رها را(شفیعی کدکنی،1385: 134)
شفیعی به بخشی از «حکایت دهم» باب چهارم ازگلستان سعدی توجّه داشته است در این حکایت آمده:«...خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. زمین یخ گرفته بود. عاجز شد.گفت:این چه حرامزاده مردمان اند، سنگ را بستهاند و سگ را گشاده!(سعدی،1389: 125)
عبارت «دیدار می نمایی و پرهیز میکنی» در شعر زیر:
ای باد ای صبورترین سالک طریق/ای خضر ناشناس/که گاهی به شاخ بید/گاهی به موج برکه و/گاهی به خواب گرد/دیدار مینمایی و پرهیز می کنی/ایام تشنه کامی ما را/از یاس های ساحل دریاچهها مپرس/آنجا که از شکوفه شکر ریز می کنی(شفیعی کدکنی،1376: 191)
نیز بر گرفته از این بیت سعدی در گلستان است:
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
(سعدی،1362: 644)
یا در عبارات زیر :
من به آواز تو میاندیشم از راهت نمیپرسم/که به ترکستان رود یا کعبه یا جای دگر ای مرد (شفیعی کدکنی،1385: 328)
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این راه که میروی به ترکستان است
(سعدی،1389: 73)
که خاصیّت مثل سایر یافته، سود جسته است.
شفیعی در بندهای زیر :
نسیمی ورق میزند/ برگهای سپیدار را/در شعاع گل زرد/و گنجشک با هوشیاری/میآموزد از هر ورق گونه گون معرفتها(شفیعی کدکنی،1385: 444 )
ذرات کاینات/به دیدار ژرف بین/هر یک گشوده پیش نگاه تو دفتری/گوید/قرار زندگی/از بی قراری است(همان، 465)
نیز ملهم از این بیت معروف سعدی در غزلیاتش میباشد:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت گردگار
(سعدی،1389: 519)
ایستاده/ابر و /باد و /ماه و /خورشید و /فلک/از کار/زیر این برف شبانگاهی(شفیعی کدکنی،1385: 491)
نیز شاعر گوشه چشمی دارد به این بیت سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
(ديباچه گلستان)
در بیت :
دهل زنی که از این کوچه مست می گذرد مجال نغمه به چنگ و چگور ما ندهد
(شفیعی کدکنی،1385: 333 )
شاعر ملهم از این بیت سعدی است:
تحکّم کند سیر بر بوی گل فرو ماند آواز طبل از دهل(سعدی،1362: 304)
حافظ نیز از تأثیرگذارترین شاعران، در عالم فکری و زبانی شفیعی است؛ شاعر بسیاری از اصطلاحات و ترکیبات و عبارات شعری را از او به وام گرفته است و زیبا و دلنشین در مطاوی اشعار خود آورده است. داستان دیو و انگشتری سلیمان که در شعر حافظ بارها و بارها آمده، دستمایهی شفیعی در عبارات زیر است:
اهرمن خاتم دانایی و زیبایی را برد زانگشت سلیمانی او(شفیعی کدکنی،1385: 350 )
عبارت «تقریر چنگ و عود» در این شعر شفیعی:
اما در آن میانه/زشادی/کس را خبر نبود«زتقریر چنگ و عود»( همان، 184)
برگرفته از این بیت حافظ است:
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خوری باده که تعزیر می کنند
(حافظ،1366: 271)
بیت زیر از حافظ :
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت زجهان گذران ما را بس
(همان،363)
نیز منبع الهام شاعر در بند زیر بوده است:
بر لب عمر نشستن،گذر جوی ندیدن/لحظه خویشتن از خویش زدودن...(شفیعی کدکنی،1385: 467)
در شعر زیر:
بر لاژورد صبح زمرد/رها رها/در زمره زمردی اش لعل پاره ها/خون موج می زند به دل لعل ها ولی/نز بهر آنکه از خزف است آن اشاره ها(همان، 159)
کلمات و ترکیبات برگرفته از این بیت حافظ است:
جایآن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف میشکند بازارش
(حافظ،1366: 375)
سرو و قمری و لاله در شعر زیر :
زخشکسال چه ترسی/که سد بسی بستند/نه در برابر آب/که در برابر نور/و در برابر آواز و در برابر شور/در این زمانه عسرت/ به شاعران زمان برگ رخصتی دادند/که از معاشقه سرو و قمری و لاله/سرودها بسرایند ژرفتر از خواب/زلال تر از آب(در کوچه باغهای نیشابور)
نیز به نوعی القاگر تکرار کلمات «سرو و گل و لاله» در این بیت حافظ به ذهن است.
ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین بحث با ثلاثه غساله می رود
(حافظ،1366: 305)
کلمات «چراغ مرده» و «هوش آفتابی »در عبارات زیر:
مرد/صبرت ار به طاقت آمده ست/زین شب چراغ مرده ملول/هوش آفتابیت کجاست(همان،110)
نیز این بیت حافظ را به یاد می آورد:
زروی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا نور آفتاب کجا (همان،3)
واژگان شعری:
شفیعی کدکنی شیفتهی ذهن و زبان حافظ است؛در جای جای شعرش نشانی از اندیشههای ریاستیزانه حافظ دیده میشود و شاعر با واژگانی که متعلّق به منظومهی فکری و فرهنگی حافظ است، داشتههای ذهنی خود را ثبت میکند. شاعر این واژگان را از عصری به عصر دیگر انتقال داده و از این واژگان با توجه به شرایط فکری و فرهنگی جامعه، مدلولهایی نزدیک به آنچه را که در دوره حافظ داشتهاند، ایراد میکند و جانی دوباره به آنها میبخشد.کلماتی مانند عسس،شحنه،داروغه،تزویر، باده فروش، رندان بلاکش، پرده تزویر،مستی و راستی و ...
از میان کلماتی که عسس یک یک را/تهی از مقصد و معنی کرده ست(شفیعی کدکنی،1385: 224)
در آنجا که آن عشق پاک برهنه/لب تشنه جان می سپارد و لیکن/زدست عسس آب پس می زند(همان،155)
مستیم و در زبانه تزویر شعله ور/وآنگه که سر به پیش هم آریم بی سرود/در چشم من اشاره مستی و راستی/گوید بر این حماسه بی قهرمان ما درود( همان،160 )
عصری که مرغ صاعقه را نیز/داروغه و دروغ درایان/میخواهند/در قاب و در قفس(همان،115)
خاموشی از جهنم ایام/داروغه و دروغ و درختان و دارها/بازار و جای دزدی و سوگندهای سخت/وآن شحنه های پشت به محراب در ظلام( همان،83)
آه از این قوم ریایی که در این شهر دوروی روزها شحنه و شب باده فروش اند همه
( همان،140)
به وفای تو که رندان بلاکش فردا جز به یاد تو و نام تو ننوش اند همه
( همان،141)
در شعر شفیعی نیز هر کدام از این واژگان با بار منفی به کار برده شده اند. عسس کلمات را تهی از معنا کرده و عشق پاک برهنه از دست او آب پس میزند. داروغه در جوار جهالت است و با صفت دروغ و دروغ درایی از او یاد میشود. شحنهها پشت به محراب و در ظلاماند. قوم ریایی روزها شحنه و شب باده فروشاند و تنها رندان بلاکشاند که پاکباز و صادقاند.
تکرار این واژگان به صورت مستمر در شعر شفیعی و بسامد بالای آن علاوه بر شیفتگی شاعر به حافظ، نشان از این دارد که شفیعی نیز مصداق هایی برای این تظاهر و ریاکاری؛که نوعی آسیب اجتماعی به شمار میرود، یافته و اینچنین از آن سخن رانده است. علاوه بر ترکیبات و واژگانی که شفیعی از حافظ به وام گرفته،واژگان کهن بسیاری هم در شعر او وجود دارند که در سنّت شعری فارسی کاربرد داشتهاند و شفیعی آنها را با مطالعه در دیوانهای شاعران کلاسیک فارسی و آشنایی عمیق با ادب سنّتی فارسی داشته است به وام گرفته است. از این واژگان میتوان:جابلقا (144)،زمهریر(145)،بلاساغون(145)،جابلسا(145)خنیا(79)خنیاگر،تموز(306)ژاژ(87،12)،ژاژسرای(174)نغز(309،316)،گربزی و فرهی(343)،نفیر(397 )، کنّاس(26)،ریمن(94)، نغمه طراز (72)، قصر قیصران(117)،نخّاس پیشگان(118)، نماز آوردن(48)، آرامگه(90)، نافهیختن(52)،طغرا(99)شوکران(170)،تتق(283)،اشتر(346)،سرنامه(14)،تنّین(15)،فرغانه(18)، فرخار(18)... را نام برد که پیشینهای کهن در ادب فارسی دارند.
از دیگر واژگانی که در شعر شفیعی بسامد بالایی دارند می توان کلمات غز، تاتار و تتار و ترکیباتی برساخته از آنها همچون فتنه تاتار،جرگه تاتار،عهد تاتار،وحشت غز،حمله غز و تاتار و...را نام برد که مرتبط با تاریخ ایران در دوره اسلامی میباشند. شفیعی به سبب این که خراسانی است و در حافظهی تاریخی خراسانیان به طور اخص و ایرانیان به شکلی عام، حملات غز و تاتار ماندگار شده، اشاراتی به این کلمات داشته و تلمیحاتی از آن برساخته است. مطالعهی دیوانهای شاعران سنّتی و برخی متون عرفانی که در آن به این جنگها و غارتگریها اشاره شده، در احیاء دوباره این کلمات نقش داشته است(در دیوان ناصر خسرو بارها به این غارتگریها اشاره شده است)(ر.ک.دیوان ناصرخسرو،صص328،102).در رباعیای از خاقانی نیز به غارت غز اشاره شده است:
ای چشم تو فتنه فلک را قلوز هجران تو شیر شرزه را گیرد بز
ای زلف تو بر کلاه خوبی قندز با غارت تو عفی الله از غارت غز(خاقانی،1385: 721)
دلیل دیگری که می توان برای بسامد بالای این کلمات در شعر شفیعی ذکر کرد، علاقهی شفیعی به عرفان و تصوّف است؛چرا که چند تن از مشایخ بزرگ تصوّف در هجوم غزان به خراسان بزرگ و غارتگریهای آنها به شکلی بسیار وحشیانه مورد شکنجه قرار گرفته و کشته شدهاند ، که از جمله آنها نجمالدین کبرا – متولد ۵۴۰ هـ. ق در خیوه خوارزم و مقتول در مقاومت با تاتار در ۶۱۸ هـ. ق. را میتوان نام برد. در این باب در کتاب نفحات الانس میآید: «چون کفّار به شهر درآمدند شیخ اصحاب باقىمانده را بخواند و گفت: «قوموا على اسم الله نقاتل فى سبیلالله» و به خانه درآمد و خرقه خود را پوشید و میان محکم ببست و آن خرقه پیشگشاده بود. بغل خود را، از هر دو جانب، پر سنگ کرد و نیزه به دست گرفت و بیرون آمد. چون با کفّار مقاتله شد در روى ایشان سنگ مىانداخت تا آن غایت که هیچ سنگ نماند. کفار وى را تیرباران کردند»(جامى، ۱۳۳۶: ۴۲۳ )
بوته گندم روییده بر آن بام سفال /بادآورده آن خرمن آتش زده است /که به یاد آورد از فتنه تاتار مرا(شفیعی کدکنی،1385: 20)
کسی نمی آرد به یاد از عهد تاتاران/تا به اکنون این چنین باران... ( همان،106)
آن چربدست سحر طرازی که ساز او/شد سوخت بار جرگه تاتار( همان،79)
نیمی زچنگ او به دگر پاره سفال/در خاکریز وحشت غزها نهفته است( همان،59 )
می توان در حمله غز یا تتار و ترک/در ستیز دشمنان بر پشت زینش دید(همان،74)
تکرار مفاهیم و مضامین شعری شاعران سنّتی:
در برخی موارد نیز شفیعی، مفاهیم و مضامین و تم ها را از شعر سنّتی گرفته و با بیانی نو و جدیدتر عرضه می دارد.
جستیم و هیچ یافت نشد زیر آسمان سیمرغ و کیمیا و خردمن شادمان
هر جنبشی به گیتی از آن بود تا شود شادی نصیب مرد خردپیشه بی گمان
اما هماره بوده و بینی هنوز هست اندوه بهره بهر خردمن از زمان
(شفیعی کدکنی،1385: 308-309)
شاعر مفهوم این ابیات شهید بلخی را به بیانی دیگر تکرار میکند:
اگر غم را چو آتش دود بودی جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه
(دبیر سیاقی،1374: 29)
محتوای شعر زیر :
مهار این شتر مست را که می گیرد/کنون که مرتعی این چنین خوش چرا دیده ست/به سایه سار خوش بید و باد جویباران/دگر نخواهد هرگز به رفته ها پیوست(شفیعی کدکنی،1385: 171)
نیز الهام گرفته شده از این بیت حافظ است:
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف
(حافظ،1366: 400)
مضمونی که شفیعی در عبارات زیر آورده نیز از مضامین تکراری شعر فارسی است و در دیوانهای حافظ،مولوی و سعدی و دیگر شاعران ایرانی نمونههای بسیاری برای آن میتوان یافت4.
خوشا پرنده که بیواژه شعر میگوید/گذر به سوی تو کردن زکوچه کلمات/به راستی که چه صعب است و مایه آفات(شفیعی کدکنی،1385: 211)
در شعر زیر:
آن من که مینشیند و آن من که میرود/آن من که میسراید مانا که دیگری است(شفیعی کدکنی،1385: 411)
هنر سرودن شعر از دید شفیعی محصول از خود به در شدگی هنرمند در لحظهی آفرینش هنری است.این مضمون ،مضمونی تکراری در ادب فارسی است که شفیعی به بیانی دیگر آن را ادا کرده است.در شعر مولوی و حافظ و دیگر شاعران نمونههای بسیاری برای آن میتوان پیدا کرد.
مانند کردن جهان به عرصه شطرنج و فلک به شطرنجباز ماهری،که غایبانه میبازد و دست از همگان میبرد، هم از موضوعات تکراری ادب فارسی است5 که در این شعر شفیعی تکرار شده است:
وقتی که بر این رقعه شطرنج نشستم/دنباله آن بازی دیرین کهن بود/هر مهره به جایی نه به دلخواه من و کار/بیرون زصفآرایی اندیشه من بود(همان، 24)
در رباعی زیر نیز شفیعی متأثر از اندیشه و جهاننگری خیّامی و زبان رباعیّات اوست و به نوعی موضوعات تکراری در رباعیّات او را بن مایهی شعر خویش قرار داده است.
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداری آب
وین جمله مرا به خامشی می گفتند کاین لحظهی ناب زندگی را دریاب
(شفیعی کدکنی،1376: 67)
در ابیات زیر نیز گوشه چشمی به مضامین بعضی رباعیّات خیام داشته است.
وین زن که از میان سفال شکسته ای گیسو گشوده چنگ به مضراب می زند
هم بزم باده نوشی آن هوش قرن هاست کاین سان بر آتش غم او آب می زند
(شفیعی کدکنی،1385: 59)
تصاویر و ایماژهای شعری
آشنایی با ادب کلاسیک فارسی و انس و الفت با دواوین شعری گذشتگان و متون نثر گذشته،در تصویرپردازی و ایماژسازی شعری شفیعی بیتأثیر نبوده است.شاعر در بسیاری موارد تصاویری از شعر سنّتی را وام گرفته و در کنار تصاویر نوی که مرتبط با زندگی امروزین و برگرفته از ویژگیهای زندگی مدرن امروزین هستند، آورده است.ترکیب «مرغ دل» که شاعر آورده، مأخوذ از تاریخ بیهقی است .در بخشی از داستان حسنک وزیر میآید:«... و من در خلوت،دیگر روز او را بسیار ملامت کردم. گفت:تو مردی مرغ دلی سر دشمنان چنین باید»( بیهقی،1380،291)
ببین چه مرغ دلی /کز غمی پرد رنگت/که طیف هاش هزار هزار بار تو را/به دام چاله وحشت کشانده گاه عبور:/غم ستاره دنباله دار و بیم ظهور(شفیعی کدکنی،1385: 129-130)
تصویر کژدم غربت نیز برگرفته از این بیت ناصر خسرو است:
آزرده کرد کژدم غربت جگرم را گویی زبون نیافت زگیتی مگر مرا
(ناصرخسرو،1380 :89)
وینجا بلای «کژدم غربت»/پیری و انتظار/آن سبزه زار مخمل روحش را/فرسوده نخ نما کرده ست(شفيعي كدكني، محمدرضا، آيينه اي براي صداها،1385، 395).
تصویر «حلّه بریشم» برای شعر که در عبارت زیر آمده است:
خاموش ماندی و نسرودی/گفتن نداشت یا که شنفتن؟/آن حلّه بریشم تو نرم شد چنانک/کرمی شدی میانه پیله/طوفان واژه های تو امروز/گر خاک در دهان شیاطین نیفکند
برگرفته از این ابیات فرخی سیستانی است که در وصف شعر سروده است:
با کاروان حلّه برفتم زسیستان با حلّه ای تنیده زدل بافته زجان
با حلّه ای بریشم ترکیب او سخن با حلّه ای نگارگر نقش او زبان
(فرخی سیستانی،1382 :53)
تصویر «گل زرد» برای خورشید در شعر زیر:
نسیمی ورق میزند/ برگهای سپیدار را/در شعاع گل زرد/و گنجشک با هوشیاری/میآموزد از هر ورق گونه گون معرفتها( همان،444)
نیز برگرفته از این بیت نظامی است:
هزاران نرگس از چرخ جهانگرد فروشد تا برآمد یک گل زرد(نظامی،1376: 77)
شاعر در خلق تصویر «چنگ روح» در شعر زیر:
رونق ساز و/سرآواز و/سرود دگری/آفرین بر تو که مجموعه چندین هنری/چنگ روح تو به هر پرده سرودی دارد /عارفا جوهر عصیان تبار بشری(شفیعی کدکنی،1385: 71)
هم گوشه چشمی به تصاویر شعری مولوی در این ابیات داشته است:
شمس تبریزی به روحم چنگ زد زآن سبب در عشق گشتم ارغنون(غزلیات شمس)
از عشق تو گشتم ارغنون عالم وز زخمهی تو فاش شده احوالم
ماننده چنگ شد همه اشکالم هر پرده که میزنی مرا مینالم(مولوی،1337: 1527)
از میان شاعران معاصر نیز شفیعی، تصاویری را از اخوان و شاملو گرفته است.موج و گریختن او از خود از تصاویری است که شفیعی آن را از اخوان گرفته است.
هیچ میدانی چرا چون موج/ در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم/زآنکه بر این پردهی تاریک،این خاموشی نزدیک/آنچه میخواهم نمیبینم/وآنچه میبینم نمیخواهم(شفیعی کدکنی،1376: 29)
اخوان در بخشی از شعرش آورده:
صدا و آنگاه چون موجی که بگریزد زخود در خامشی/میخفت(اخوان،شعر زمان ما،150)
شفیعی برخی از تصاویر شعری خودش را نیز از شاملو گرفته است. شعر زیر از شفیعی:
زاغی سیاه و خسته به مقراض بالهاش/پیراهن حریر شفق را برید و رفت/من در حضور باغ برهنه/در این لحظه ی عبور شبانگاه/پلک جوانه ها را/آهسته میگشایم و میگویم(شفیعی کدکنی،1356: 24)
از لحاظ تصویری،شعر کلاغ شاملو را در ذهن تداعی میکند. تصویر«قیچی سیاه» که شاملو برای بالهای کلاغ به کار برده، به اضافهی تشبیهی «مقراض بالها» بدل شده و تعبیر «از آسمان کاغذی مات قوسی برید کج» تعبیری نزدیک به تعبیر «پیراهن حریر شفق را برید و رفت» میباشد.
هنوز در فکر آن کلاغم در درههای یوش/با قیچی سیاهش /بر زردی برشته گندمزار /با خش خشی مضاعف /از آسمان کاغذی مات /قوسی برید کج /و رو به کوه نزدیک /با غار غار خشک گلویش /چیزی گفت /که کوهها /بیحوصله /در زلّ آفتاب /تا دیرگاهی آن را /با حیرت /در کلههای سنگیشان /تکرار میکردند.../چه دارد بگوید /با کوههای پیر /این عابدان خستهی خواب آلود(شاملو،1382: 783)
تصویر «آسمان تنگ خیال» در شعر زیر:
آن روز از پریدن یک زاغ/در آسمان تنگ خیالش/تمام شک/تیغ یقین حضرت میر مبارزان/برنده گشت و گشت که/با سطری از آذرخش/پیر و جوان و کودک و بیمار قریه را/یکجا روانه کرد به ادراکی از درک(شفیعی کدکنی،1385،52)
برگرفته از تصویر «آسمان خشک خیال» در این شعر شاملوست:
موضوع شعر شاعر پیشین/از زندگی نبود/در آسمان خشک خیالش او/جز با شراب و یار نمیکرد گفتگو.(شاملو،1382،219)
تصاویر «ساعت سرخ »و «ساعت فرتوت» هم که توسط شاملو و شفیعی برای قلب به کار برده شده اند، تصاویر ی نزدیک به هم هستند.
اگر مرگ/ همه آن لحظهی آشناست که ساعت سرخ/از تپش باز میماند (همان،534)
آه/ناجوانمردی گیتی آیا/تا بدانجاست که فردا وقتی/نبض این ساعت فرتوت نخواهد زد/هیچ مستی دیگر در ته کوچه بن بستی(شفیعی کدکنی،1385، 125)
تصویر آبشار برای اشک که در شعر زیر از شفیعی آمده:
زلال روشن چشمانش/آبشار کبود/که آیتی است/به تصویر بیم و شرم و شکوه/نگاه ترد گوزنی است/کز بلند ستیغ/در آب می نگرد/عبور سایه ی صیاد را/ زدامن کوه(شفیعی کدکنی،1376: 46)
پیش از او در این شعر شاملو نیز آمده است و شفیعی به احتمال، ملهم از این تصویر شاملوست.
من فکر می کنم/ هرگز نبوده / دست من/ این سان بزرگ و شاد/ احساس می کنم در چشم من/ به آبشار اشک سرخگون/ خورشید بی غروب سرودی کشد نفس(شاملو،1382،335)
در شعر زیر نیز شفیعی در محتوا و تصویر، متأثر از شعر«در این بن بست» شاملوست6.
هر کوی و برزنی را/میجویند/هر مرد و هر زنی را میبویند/بشنو/این زوزهی سگان شکاری است/در جست و جویش اکنون (شفیعی کدکنی،1376: 16)
باورهای عامیانه گذشتگان
از دیگر نمودهای سنّت در شعر شفیعی کدکنی، اشاره به باورهای عامیانهای است که در شعر او مجال بروز یافته است و برگرفته از اشعار شاعران سنّتی ایران و فرهنگ کهن ایرانی است. در شعر زیر :
پرسیدم از صبح و پاسخ نیامد/وقتی که این کرکس هفتمین را/دور زمان روز عمرش سرآرد/سیمرغ از افسانه/بیرون پرد سوی تاریخ آیا(شفیعی کدکنی،1385: 186)
شفیعی اشارهای به باور عامیانه در فرهنگ کهن ایرانی دارد که در اشعار شاعران فارسی زبان نیز منعکس شده است. بر اساس این باور عامیانه ایرانی، هر سیاره هفت هزار سال عمر می کند و به زوال می گراید. در فرهنگ فارسی معین می آید: هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود، دور سیارة دیگر آغاز گردد. این ادوار را از زحل آغاز کنند و به ترتیب فرود آیند تا به ماه (قمر) رسند.(فرهنگ معین،مدخل هفت دور) کرکس هفتمین که در شعر شفیعی آمده اشاره به دور قمر دارد و دَور قمر آخرین دور هفت سیاره است، دور آدم آغاز دور قمرى است. و گفتهاند در پایان این دور قیامت آغاز شود و این دور، دور نحوست و بلاست.
خضر و این باور که به هرجا گذر کند، سرسبز و خرم می شود از دیگر باورهای عامیانه منعکس شده در ادبیات فارسی است،که در شعر شفیعی نیز بارها و بارها به آن اشاره شده است.
بهار عاریتی/خضری مگر گذشته ازین راه/آه این چه معجزه ست/کز دور سبز می زند و جلوه می کند/تنوار خشک و پیر سپیدار پار/شاید/اما/نه/بی گمان/این پیچکی ست رسته و بالیده/و افکنده طیلسان بلندش را/بر قامت نژند سپیدار دیدار خضر بود و /چه بسیار سبز و /سبز/ (شفیعی کدکنی،1385: 164 )
شگون ندارد چشم انتظار خواجه خضری/که زرد شد خشکید/و گردباد به اعماق لوت پرتش کرد( همان،68)
هفت دریا که در ادب کهن ایرانی فراوان آمده ،و باو ر به وجود هفت دریا در جهان که باوری قدمایی است؛ پیشینه کاربرد این اصطلاح به روزگار سومریان، قومی ساکن میانرودان، بازمیگردد که قومی با زبانی تکخانواده و نامرتبط با دیگر خانوادههای زبانی جهان بودند. در سرودهی ۸ از سرود انهدوآنا برای ایزدبانو اینانا که در ۲۳۰۰ پیش از میلاد نوشته شده به «هفت دریا» اشاره میشود(2001:292Meador,). در این شعر شفیعی آمده است و نشان تأثیر او از سنّت است. برهان قاطع به نقل از غیاثاللغات هفت دریا را اینگونه نام میبرد: دریای چین، دریای مغرب، دریای روم، بحر بنطش، بحر طبریه، بحر جرجان، بحر خوارزم.(برهان قاطع)
...هفت دریای جهان با همه طوفان هایش/می زند غوطه در آن کاسه طنبور هنوز(شفیعی کدکنی،1385،44)
تنّین (اژدها ، ثُعبان )، از صورتهای فلکی در نیمکرة شمالی آسمان است. بنا بر اسطورههای کشورهای مختلف مشرق زمین، به هنگام خورشیدگرفتگی یا ماه گرفتگی، خورشید یا ماه به کام اژدهای فلکی(تنین) میرود ( ر.ک به بریور ، ص 16ـ17). در گذشته در ایران، هنگام خورشیدگرفتگی یا ماه گرفتگی بر بام خانه ها روی طشت میزدهاند تا اژدها، خورشید یا ماه را آزاد کند( ر.ک به نظامی ، ص 97؛ همو، ص 200).این باور عامیانه در این بیت شفیعی آمده است.
چو دست حرب بگشایند مردان در صف میدان
به سان تندر و تنّین همه تن بانگ و هرّایی(شفیعی کدکنی،1385: 15)
جابلقا و جابلسا دو شهر اسطورهای هستند که در ادبیات فارسی مظهر شرق و غرب قرار گرفته اند7. در دانشنامهی اسلام میآید:نام جابلقا و جابلسا در روایات اسلامی زیاد استفاده شدهاست: «هریک هزار یا ده هزار در دارد، مخلوقات آنها غیرقابل شمارشاند، ساکنان آنها از ابلیس و حضرت آدم علیه السلام بیاطلاعاند و هریک هفت هزار سال عمر میکنند، خورشید و ماه را نمیبینند و از نور دیگری استفاده میکنند»( دانشنامهی جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جابلقا »، شماره۴۲۹۷)
بادا که جابلقا/با آن طلسم پر طنین فردا/هستار گیتی را کند زیر درفش خویش/فارغ ز گشنامار و بیماری و بی برگی/وز زمهریر و سوده سرما/نامی نماند از بلاساغون و جابلسا (شفیعی کدکنی،1385 : 145)
نتیجه گیری:
سرودههای شفیعی نشان از تأثیر عمیق وی از سنّت دارد و این میتواند حاصل مطالعه و تفحّص او در اشعار و متون کلاسیک فارسی و شیفتگی و علاقه وافر او به میراث غنی ادب فارسی باشد. عشق و علاقهی او به قلّههای ادب فارسی همچون حافظ، سعدی،مولوی، خیام و ... سبب میشود واژگان،تعبیرات،اصطلاحات و مصراعهایی از اشعار این شاعران را که در حافظهی خود دارد،در شعر خود بیاورد و به همین سبب است که برخی واژگان ادبی کهن در شعر او جانی دوباره میگیرند و برای بیان منویّات شاعر به کار گرفته میشوند و زبان شاعر را خاص و منحصر به فرد جلوه میدهند. تصویرپردازی از دیگر زمینههای تأثیرپذیری شاعر از سنّت است؛غور در شعر شاعران کلاسیک سبب شده شاعر تصاویر و ایماژهایی را از اشعار آنان گرفته و در شعر خود بگنجاند،شاعر در این زمینه از برخی شاعران معاصر پیش از خود همچون شاملو و اخوان نیز تأثیر پذیرفته که در متن به آن اشاره شد.برخی از اشعار شفیعی نیز تکرار مضامین شعری سنّتی است که شاعر به بیانی دیگر و به شکلی هنرمندانه این مضامین را از گذشتگان گرفته و بازآفرینی کرده است. باورهای عامیانه و اشاره به این باورها که در جای جای متون کهن دیده میشود در شعر شفیعی نیز انعکاس یافته است و این مورد نیز یکی از موارد گرایش او به سنّت میتواند باشد.اساطیر و عناصر اسطورهای و تاریخی و دینی که در شعر او آمده نیز نشانی دیگر از توجه او به سنّت ادبی شعر فارسی است. شاعر عناصر اسطورهای و تاریخی را در بافتی نو و برای بیان ذهنیّات خاص خود به کار گرفته است. همه انواع مختلف تأثیرپذیری نشان از آشنایی شاعر با سنّت و شیفتگی و علاقه او به ادب کلاسیک فارسی است که این چنین گسترده در شعر او انعکاس یافته است.
فهرست منابع
ابن خلف تبریزی،محمد حسین(1362) برهان قاطع،به اهتمام محمد معین ،تهران:امیرکبیر
ابوالفضل بیهقی(1380) تاریخ بیهقی،بر اساس نسخه ر فیاض،مقدمه و توضیحات از منوچهر دانش پژوه، تهران:انتشارات هیرمند
انوری ابیوردی،علی بن محمد(1337)دیوان اشعار،به کوشش سعید نفیسی،تهران:چاپخانه پیروز
بامدادي محمد ،فاطمه مدرسي(1388)«نگاهي به اثرپذيري اشعار شفيعي کدکني از آثار قدما»، نشریه ادب پژوهی،زمستان 1388،دوره3،شماره10، صفحات 108-83
بریان، بریور(1365)، گرفتگی های ماه و خورشید ، ترجمة محسن مدیر شانه چی ، مشهد .
پورنامداران، تقی(1377) آوازباد و باران، تهران: نشر چشمه.
جامی،(1336)نفحات الانس ، چاپ مهدى توحیدىپور، تهران. کتابفروشى سعدى .
حافظ شیرازی(1366) دیوان غزلیات،به کوشش خلیل خطیب رهبر ،تهران: انتشارات صفی علیشاه.
حاکمی، اسماعیل(1377) برگزیده اشعار رودکی و منوچهری ، تهران: ناشر اساطیر .
خاقانی شروانی(1385) دیوان،به کوشش ضیاءالدین سجادی ،تهران: انتشارات زوار.
خیام نیشابوری(1385) دیوان رباعیات، به کوشش عباس عطاری،تهران: نشر آسیم.
دبیر سیاقی،محمد،(1374) پیشاهنگان شعر فارسی،تهران:مجموعه سخن پارسی،شرکت کتابهای جیبی.
رودکی،ابوعبدالله(1374) دیوان رودکی،منوچهر دانش پژوه،تهران: انتشارات توس.
سعدی شیرازی،مصلح الدین(1389) گلستان ، به اهتمام محمدعلی فروغی ،تهران،انتشارات امیرکبیر.
سعدی،مصلح بن عبدالله،(1362) کلیات سعدی،به تصحیح محمد علی فروغی،تهران:امیرکبیر .
شاملو،احمد(1382) مجموعهآثار(دفتر یکم شعرها) ،تهران:انتشارات نگاه.
شفیعی کدکنی،محمدرضا(1356) در کوچه باغ های نیشابور،تهران:توس.
شفیعی کدکنی،محمدرضا(1376) هزاره دوم آهوی کوهی،انتشارات سخن،تهران،1376.
شفيعي كدكني، محمدرضا (1376) آيينه اي براي صداها، تهران: سخن.
شهریار،محمد حسین(1391) دیوان، چ چهل و یکم،تهران :انتشارات زرین.
عزیزیان یوسف و پورنامداریان، تقی(1393) «انعکاس فرهنگ و ادب کلاسیک در شعر محمدرضا شفیعی کدکنی»، مجله فنون ادبی، سال ششم، شماره1(پیاپی10)، بهار و تابستان، صفحات34-1.
عطار نیشابوری،(1346) تذکره الاولیاء،به تصحیح محمد استعلامی،تهران:زوّار.
فتوحی،محمود،(1377) «نقد شعر شفیعی»،کتاب ماه ادبیات و فلسفه،صفحات23-20 .
فرخی سیستانی(1382)گزیده سخن پارسی،بکوشش خلیل خطیب رهبر،تهران: چاپ مروی .
معین،محمد(1380)،فرهنگ فارسی، ،تهران:امیرکبیر.
مولوی،جلال الدین محمد(1337)کليات شمس،ج2،تهران:اميرکبير.
مولوی،جلال الدين محمد بلخي( 1392) مثنوي معنوي، تصحيح قوام االدين خرّمشاهي، تهران: دوستان.
ناصر خسرو،ابومعین حمیدالدین(1380) دیوان اشعار،به اهتمام سید نصرالله تقوی،تصحیح مجتبی مینوی،تهران: انتشارات معین.
نظامی گنجوی(1376) خسرو و شیرین ، به کوشش سعید حمیدیان، تهران:نشر قطره .
نیما یوشیج(1385) درباره هنر شعر و شاعری،به کوشش سیروس طاهباز ،تهران: انتشارات نگاه .
Meador, Betty De Shong (2001). translator and editor Inanna, Lady of Largest Heart: Poems of the Sumerian High. University of Texas
T. S. Eliot.(1960) Tradition and individual The SacreWood: Essays and Poetry & Criticism ,London: Methuen
Reflections of literary tradition in shafies poem
Yaqob norozi8
Javad khalili9
Abstract:
Shafies profound knowledge about iranian classic literature and his continuous investigation on this literature cause a vast influnce from convention.this influnce is abvious in two dimention:deep structure and surface stracture.we can see influnce in poetic languge : idioms ,words and terms and in poetic imagery.as well as in themes,content and poetic motifs clear influnce of conventions.shafiei in a more instancs bring a distich and semistich from classic iranian poets.in some case loan a words,phrases and terms from themes and sometimes bring a them af classic poets in his poems.imagery is one of the other aspect that poet influnced by classic iranian poets.our purpose in this article debating about whole of this influnces imagery is one of the other aspect that poet influnced by classic iranian poets.shafii influnced by great iranina poets as khayyam,saadi,hafiz and molavi and in the contamprory ages affected by shamlu an akhavan in imagery and poetic language.
Key words: shafi kadkani,litarary tradition,words,theme,poetic imagery
[1] - گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد ماکو، دانشگاه آزاد اسلامی، آذربایجان غربی ،ماکو، ایران.(نویسنده مسئول)noruziyagub@yahoo.com
[2] - دانش آموخته دوره کارشناسی ارشد ، رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ارومیه ، آذربایجان غربی ، ارومیه، ایران.
[3] -ای شعر پارســی که بدین روزت اوفکند کاندر تو کس نظر نکند جز به ریشخـند
[4] -مولوی میسراید:حرف وگفت و صوت را بر هم زنم تا که بی این هردو با تو دم زنم
(مثنوی، دفتر اول،بيت1732)
[5] - ای بس شه پیل افکن کآورده به شه پیلی شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان(خاقانی،359)
فغان که به همه کس غایبانه باخت فلک که کس نبود که دستی از این دغا ببرد(حافظ،175)
[6] - دهانت را می بویند /مبادا گفته باشی دوستت می دارم /دلت را می بویند /روزگار غریبی است نازنین.../ آنکه قصابان اند بر گذرگاهها مستقر / با کنده و ساتوری خون آلود /روزگار غریبی است نازنین...(شاملو،824)
[7] -سخن کز روی حق گویی جه عبرانی چه سریانی مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا
(سنایی ،ص27)
چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقا برآمد صبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی
(ناصرخسرو،389)
[8] . Islamic Azad University, Maku Branch.
[9] . Master of Persian Language and Literature, Urmia University.