-
مقاله
1 - تبيين عرفاني ملاصدرا از نظرية وحدت شخصي وجودخردنامه صدرا , شماره 86 , سال 22 , زمستان 1395تلاش فكري عميق و توأم با شهود حكيم ملاصدرا در تحقيقات پيرامون حقيقت هستي، سرانجام او را به نظريه وحدت شخصي وجود رسانيد تا آنجا كه خود در برخي آثارش خصوصاً رساله عرفاني ايقاظ النائمين همعقيده با عرفا بصراحت بر لزوم باور به وحدت شخصي وجود اذعان نموده است. او در تبيين عر چکیده کاملتلاش فكري عميق و توأم با شهود حكيم ملاصدرا در تحقيقات پيرامون حقيقت هستي، سرانجام او را به نظريه وحدت شخصي وجود رسانيد تا آنجا كه خود در برخي آثارش خصوصاً رساله عرفاني ايقاظ النائمين همعقيده با عرفا بصراحت بر لزوم باور به وحدت شخصي وجود اذعان نموده است. او در تبيين عرفاني اين نظريه در ساحت هستيشناسي، از رهگذر مباحثي همچون اصطلاح شناسي وجود، بيان رابطه ميان وجود و ماهيت، شرح اعتبارات ماهيات ـ هم از حيث تعين في نفسه و هم از حيث تنزل وجودي آنهاـ ابتدا نظريه وحدت تشكيكي وجود را طرح و نكات ظريفي را در مفاد اين نظريه بيان مينمايد و سپس از طريق برهان عدمي بودن ازلي و ابدي ممكنات، با بياني عرفاني به تبيين وحدت شخصي وجود نظر ميكند و در نهايت نتيجه ميگيرد كه وحدت و يگانگي موجودات در ذات وجودي خود، نه وحدت و اشتراك سنخي بلكه وحدت شخصي و سرياني است. از نظر او، وجود حقيقي مختص به وجود خداي تعالي است و ممكنات همگي ظهور، نمود و شئون اوصاف وجود حقند و نسبت به آن، وجود ظلي و قيام سايهوار دارند. پرونده مقاله -
مقاله
2 - بررسی مقایسهیی دیدگاه ملاصدرا و ویلیام کرایگ درباره حدوث زمانی عالمخردنامه صدرا , شماره 101 , سال 26 , پاییز 1399يكي از عميقترين مباحث هستيشناسي كه از ديرباز معركه آراء انديشمندان و فلاسفه بوده، مسئلة حدوث يا قدم عالم است. در سنت اسلامي، ملاصدرا كوشش نموده با طرح نظرية حركت جوهري، حدوث تجددي عالم ماده را بنحوي بتصوير بكشد كه ضمن برخورداري از انسجام، با هيچيك از آموزههاي ديني در چکیده کامليكي از عميقترين مباحث هستيشناسي كه از ديرباز معركه آراء انديشمندان و فلاسفه بوده، مسئلة حدوث يا قدم عالم است. در سنت اسلامي، ملاصدرا كوشش نموده با طرح نظرية حركت جوهري، حدوث تجددي عالم ماده را بنحوي بتصوير بكشد كه ضمن برخورداري از انسجام، با هيچيك از آموزههاي ديني در تعارض نباشد. بر اساس ديدگاه وي، تجدد عين هستي موجودات است و هر نوشدني، حدوثي مستقل است كه در بستر زمان، بيوقفه در ذات موجودات بوقوع ميپيوندد. سلسلة حوادث بدليل عدم انقطاع فيض، به نقطة معيني نميرسد؛ بدين ترتيب، همة اجزاء عالم، حادث زمانيند. در نتيجه عالم كه بعنوان يك كل اعتباري، وجودي جداگانه از حوادث ندارد نيز حادث زماني خواهد بود. ويليام كريگ، متفكر ديندار مسيحي، در فضاي فكري معاصر غرب، نيز برهان كيهانشناختي كلامي خود را بر مبناي رويكرد جديدي از حدوث زماني عالم ارائه كرده است. او معتقد است عالم با همة اجزائش، از جمله زمان، در لحظهيي خاص، با ارادة آزاد الهي، از عدم خلق شده و از آن پس، خداوند كه قبل از آغاز خلقت در موقعيتي فرازماني قرار داشت، بدليل نسبت واقعي خود با حوادث زماني، در معرض زمان قرار گرفته است. مسئلة اصلي پژوهش حاضر اينست كه كارآمدي تقرير ملاصدرا از حدوث زماني عالم را در مقايسه با تلقي جديد كريگ، نشان دهد. رهيافتهاي بدست آمده از مقايسة اين دو ديدگاه نشان ميدهد كه كوشش كريگ براي ارائة اين رويكرد جديد، گرچه در جاي خود درخور توجه است اما در مقايسه با ديدگاه ملاصدرا نهتنها داراي انسجام لازم نيست بلكه آشكارا با مبناييترين آموزههاي ديني ـ از جمله عدم اتصاف ذات خداوند به تغيير، ازليت خداوند، معيت قيومية خداوند با مخلوقات و دوام فيض ـ تعارض دارد. پرونده مقاله -
مقاله
3 - تعالی و سعة وجودی انسان در نظام هستیشناسی ملاصدرا و هیدگرخردنامه صدرا , شماره 110 , سال 28 , زمستان 1401هیدگر دربارة بسیاری از موضوعات مرتبط با طور خاص وجود آدمی، تفاسیري بدیع را در آثارش ارائه کرده است. اندیشههای او در مورد انسان، از برخی جهات با آراء ملاصدرا قابل مطالعة تطبیقی است. یکی از این جهات، باور هر دو فیلسوف به تعالی و سعة وجودی «انسان» است. بعقیدة هر دو انديشم چکیده کاملهیدگر دربارة بسیاری از موضوعات مرتبط با طور خاص وجود آدمی، تفاسیري بدیع را در آثارش ارائه کرده است. اندیشههای او در مورد انسان، از برخی جهات با آراء ملاصدرا قابل مطالعة تطبیقی است. یکی از این جهات، باور هر دو فیلسوف به تعالی و سعة وجودی «انسان» است. بعقیدة هر دو انديشمند، انسان جوهري محبوس در خود نیست؛ او که سرچشمة امکانات است و به امکانات خود نیز آگاهی دارد، توانايي «شدن» دارد و میتواند آنچه فعلاً نیست، باشد، از وضع موجود گذر کند و تعالی یابد. در عین حال که شباهت فوق ميان انديشة اين دو متفكر وجود دارد، اما باید این نکته را در نظر داشت که در نظام هستیشناسی ملاصدرا نفس انسان بدلیل تجرد ذاتیش، همواره دارای درک و فهمی از هویت تعلقی خویش نسبت به وجودی نامحدود و حقیقتی بینهایت است. نفس انسان که تمام حدود هستی را در خود جمع دارد، در سیر مراحل برونخویشی خود، ميكوشد كه با تقرب و تشبه به آن حقیقت بینهایت، وجود خویش را معنا بخشد. سیر تکاملی نفس پس از مرگ نیز برای رسیدن به مرتبة فوق عقلانی ادامه دارد. در مقابل، در نظام هستیشناسی هیدگر، حقیقت مبتنی بر «دازاین» است. حقیقی بودن دازاین بدین معناست که او تنها موجود در جهان است و بیآنکه تعلقی به قدرت مرموز و ماورایی داشته باشد، همواره از پیش، نسبت به همة آنچه جزئی از جهان اوست، آگاه است و پیوسته اشیاء را بدون هیچگونه حجابی، در آشکاری و گشودگی درمییابد. بهمين دليل دازاین در تعالی و استعلا، متكي به خود است؛ تعالی دازاین با انگیزة به فعلیت رساندن امکانات وجودیش، تا مواجهه با مرگ ادامه دارد و مرگ آخرین امکان وجودی دازاین است که با وقوعش به تمامیت خود میرسد. پرونده مقاله