مقاله
1 -
سرآغاز پيدايش فلسفه ايراني
تاریخ فلسفه
,
شماره 21
,
سال
6
,
تابستان
1394
شايد هرگز نتوان بطور دقيق و مسلّم معلوم کرد که علم و فلسفه در کدام نقطه از عالم و در نزد کدام مردم شروع شد و چگونه رشد و تکامل يافت؛ ولي قدر مسلّم اين است که علم و فلسفه نميتواند داراي يک زادگاه مشخص باشد. هرگز نبايد تصور کرد که يک عده خاص و معيني يا ملتي مشخص آن را ساخ
چکیده کامل
شايد هرگز نتوان بطور دقيق و مسلّم معلوم کرد که علم و فلسفه در کدام نقطه از عالم و در نزد کدام مردم شروع شد و چگونه رشد و تکامل يافت؛ ولي قدر مسلّم اين است که علم و فلسفه نميتواند داراي يک زادگاه مشخص باشد. هرگز نبايد تصور کرد که يک عده خاص و معيني يا ملتي مشخص آن را ساخته و پرداخته باشند، ولي اينکه کدام ملت گامهاي اوليه را در بسط و ترقي و تکامل اين معرفت پر ارج برداشتهاند، جاي بحث است .در يکي دو قرن گذشته، پژوهشگران و شرقشناسان، مطالب مختلفي درباره فلسفه و مرکزيت علم و انديشه به تحرير درآوردهاند که اغلب مغرضانه بنظر ميرسد. عمده اين متفکرين تلاش کردهاند که يونان و اروپا را اولين پايگاه و خاستگاه علم و فلسفه نشان دهند که اگر بخواهيم منصفانهتر قضاوت کنيم بايد بگوييم که شايد چون منابع مکتوبي از گذشتههاي درخشان علمي شرق و خاورميانه در دسترس آنها نبوده است، بيشتر دچار اشتباه شدهاند و مدارک و شواهد تاريخي بسياري وجود دارد که علما و بزرگان مشهور يوناني به مصر، هند، بابل و ايران سفر کرده و با کولهباري پر از دانش، فلسفه و عرفان و اشراق به يونان بازگشتهاند و منابع موثقي وجود دارد مبني بر اينکه کساني همچون فيثاغورس و سقراط و... نزد مغان ايراني تعليم ديدهاند. بدين ترتيب، فلسفه مغان مادستان ايران زمين در تاريخ فلسفه، دانش و عرفان قومهاي شرق و غرب جهان نقش ويژهيي داشته است و اين فيلسوفان، از جمله استانس، گبرياس، پازاتاس و استرامپ سيخوس ميباشند که به فيلسوفان خسرواني يا فهلويون شناخته ميشوند که نقش مهمي را در انتقال دانش ايرانيان به سراسر جهان داشتهاند. بنابرين، در اين نوشتار به دو تن از اين فيلسوفان يعني استانس و گبرياس پرداخته ميشود .
پرونده مقاله