-
المقاله
1 - تحليل، نقد و بررسي آراء ناظر به «اسلاميت» فلسفه اسلاميتاریخ فلسفه , العدد 16 , السنة 4 , بهار 1393يکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانست أکثريکي از پرسشهايي که امروزه در باب فلسفة اسلامي مطرح ميشود، اين است که منظور از فلسفة اسلامي چيست؟ و چرا اين فلسفه، در مقام واقع، بعنوان و وصفِ «اسلامي» متّصف گشته است؟ در پاسخ به اين پرسش، آراء مختلف و متضادي بيان شده است: برخي اين فلسفه را اساساً همان فلسفة يوناني دانسته و افزودن وصف عربي و اسلامي به آن را امري بيوجه دانستهاند. برخي ديگر، اين فلسفه را بجهت جانبداري از باورهاي اسلامي، به الهيات و کلام اسلامي تقليل و تحويل دادهاند. لکن محققان و صاحبنظران زيادي هم هستند که به واقعيت و تحقق اين فلسفه و اسلاميت آن معتقدند. اين محققان به دو دستة بزرگ تقسيم ميشوند: برخي عنوان «اسلامي» را امري صوري و ظاهري قلمداد کرده و رشد و گسترش اين فلسفه در سرزمين اسلامي و بدست فيلسوفان مسلمان و تحت لواي حکومت اسلامي را علل نامگذاري آن به «فلسفة اسلامي» دانستهاند. دستهيي ديگر، وصف مذکور را ناظر و معطوف به محتواي اين فلسفه دانسته و ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه ارائه کردهاند. برخي از اين بزرگان بر اين باورند که چون بعضي از مسائل اين فلسفه، مأخوذ از تعاليم اسلامي است و برخي از آن نيز در خدمت اثبات بعضي از تعاليم دين اسلام است، ازاينرو اين فلسفه به صفت اسلامي متصف گشته است. برخي ديگر از اين محقّقان، باور مستدّل فيلسوفان اين فلسفه به وجود باريتعالي و توحيد ربوبي و تشريعي را براي اسلامي (بمعناي عام) ناميدن اين فلسفه،کافي ميدانند و بعضي ديگر، اين فلسفه را همان فلسفة نبوي و مأخوذ از کتاب و سنّت معرفي ميکنند. نوشتار حاضر پس از تشريح و تحليل ديدگاههاي مذکور، به اين نتيجه ميرسد که فلسفة اسلامي، مولود تعامل زندۀ فلسفه و تفکر يوناني و ايراني و فرهنگ و تمدن اسلامي است و اين فلسفه با التزام به موضوع و چارچوب و روش فکر فلسفي، از جهات مختلف، متأثر از جهانبيني و تعاليم اسلامي است و هرگونه حصرگرايي در اين زمينه و تمرکز به برخي جهات، مستلزمِ افتادن در دام مغالطة کنه و وجه خواهد بود. تفاصيل المقالة -
المقاله
2 - بررسی تطور چیستی و هستی حرکت توسطیه و قطعیه در نظر ابنسینا و ملاصدراتاریخ فلسفه , العدد 41 , السنة 11 , تابستان 1399مبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ا أکثرمبحث حرکت یکی از مباحث پیچیده و همیشگی تاریخ فلسفه است و مباحث مختلفی در باب مفهوم و هستی آن مطرح شده است. پرسش اساسی در باب حرکت، به وجود و تحقق آن مربوط میشود. در تاریخ فلسفه اسلامی در باب هستی و نحوة تحقق حرکت، دو مبحث شکل گرفته است؛ حرکت توسطیه و حرکت قطعیه. تأکید ابن سینا بر این بوده که مطابق مبانی علم طبیعی و فلسفی خود، هستی حرکت را بگونه یی تبیین نماید که از اشکالات مخالفان وجودِ حرکت بدور باشد. بهمین منظور، او اتصال و امتدادِ دارای اجزاء را به متن حرکت راه نداده و به حرکت توسطیه بسیط معتقد شده و اتصال دارای اجزاء پیوسته و باقرار (حرکت قطعیه) را به عالم ذهن و خیال مرتبط دانسته است. این دیدگاه ابن سینا بعدها مورد نقد، تحلیل و توجیههای مختلف قرار گرفت و با ورود به قلمرو حکمت متعالیه، رنگ و چهره یی متفاوت بخود گرفت. در حکمت متعالیه حرکت توسطیه و قطعیه، دو اعتبار عقلی از هویتِ تدریجیِ وجود سیلانی قلمداد شدهاند. تحلیل دقیق و موشکافانه نظر ابن سینا و ملاصدرا در اینباره و معانی مختلف حرکت توسطیه و قطعیه، موضوع اصلی مقاله حاضر است. بدون تردید، احصای معانی مختلف این دو اصطلاح و تفکیک بحث فیزیکی و متافیزیکی آن، روشنگر بسیاری از مناقشات و مجادلات در اینباره خواهد بود. تفاصيل المقالة -
المقاله
3 - حد و تعریف بر مبنای فلسفة سینوی و صدرايیتاریخ فلسفه , العدد 43 , السنة 11 , زمستان 1399بحث تعریف در معرفت شناسی از جایگاهي ویژه برخوردار است و گاه با دشواریهایی همراه است. یکی از این دشواریها نقشی است که فصل در نظام معرفتی ابن سینا ایفا میکند و تحدید اشیاء را با مشکل مواجه میسازد. این دغدغه از حوزه فلسفۀ مشاء فراتر رفته و به فلاسفة بعد نیز سرایت نموده، ب أکثربحث تعریف در معرفت شناسی از جایگاهي ویژه برخوردار است و گاه با دشواریهایی همراه است. یکی از این دشواریها نقشی است که فصل در نظام معرفتی ابن سینا ایفا میکند و تحدید اشیاء را با مشکل مواجه میسازد. این دغدغه از حوزه فلسفۀ مشاء فراتر رفته و به فلاسفة بعد نیز سرایت نموده، بطوری که در بررسی منشأ این مسئله و علت بروز مجادلات، گاه اشکال را به نظام فکری یکدیگر نسبت داده اند اما در نهایت، هر یک با خطمشی فکری خویش، بنحوی سعی در گره گشايی از آن نمودهاند. ابن سینا برای حل مسئله بناچار به فصول منطقی متوسل شده، هر چند تعریف تحت این فصول را رسم و نقش آن را صرفاً تمایز معرَّف قلمداد ميكند. ملاصدرا با مدد گرفتن از اصول فلسفیش و احتساب فصل در زمرۀ لوازم وجود، تعریف به فصول منطقی را در حکم حد تلقی نموده و با این رویکرد، رسم را تا مرتبة حد، تعالی بخشیده است. او بپشتوانۀ حیثیت وجودییی که در مقابل حیثیت مفهومی برای فصول قائل شده، بسنده کردن به دانش مفهومی را در شناخت حقایق ناکافی دانسته؛ بنابرین ضمن تأکید و اهتمام بر علم حضوری، آن را راهکاری در برابر اظهار عجز ابن سینا بر حدآوری و حلال مشکل معرفی میکند. تفاصيل المقالة -
المقاله
4 - «من» و معيار تشخيص آن از «غير» از منظر سهروردي، ملاصدرا، دكارتخردنامه صدرا , العدد 104 , السنة 26 , تابستان 1400پژوهش حاضر به بيان هويت و مصداق «من» و نيز ملاك تشخيص «منِ حقيقي» از غير، از ديدگاه سهروردي، ملاصدرا و دكارت پرداخته است. از نظر اين سه فيلسوف، «من» هويت ظاهر و خودپيدايي است كه انسان با علم حضوري بدان خودآگاهي مييابد. مصداق منِ حقيقي نزد سهروردي نور مجرد است كه با ظه أکثرپژوهش حاضر به بيان هويت و مصداق «من» و نيز ملاك تشخيص «منِ حقيقي» از غير، از ديدگاه سهروردي، ملاصدرا و دكارت پرداخته است. از نظر اين سه فيلسوف، «من» هويت ظاهر و خودپيدايي است كه انسان با علم حضوري بدان خودآگاهي مييابد. مصداق منِ حقيقي نزد سهروردي نور مجرد است كه با ظهور دائمي ذات، از خودآگاهي مستمر برخوردار ميباشد. در فلسفة ملاصدرا، مصداق آن مرتبهيي از وجود است كه در بستر حركت جوهري دائماً متطور بوده و مملكتي ذومراتب است كه هويتي ثابت ندارد، و نزد دكارت بُعد مجردي است كه بنحو دائمي در حال انديشيدن است. بنابرين، در واقع هر سه فيلسوف «من» حقيقي را منِ مدرك، عالم و انديشنده ميدانند. ملاك تمييز منِ حقيقي نيز نزد آنها يكي است، زيرا سهروردي و ملاصدرا علم مستمر و عدم غفلت از خود را كه در واقع همان خودآگاهي است، ملاك تمييز منِ حقيقي ميدانند، اما ملاك دكارت وضوح و تمايز است كه بنظر ميرسد همان أمري است كه سهروردي و ملاصدرا آن را علم حضوري مستمر يا خودآگاهي مينامند. در نتيجه، ميتوان گفت كه ملاك تمايز «من حقيقي» از نظر هر سه فيلسوف يكسان است. تفاصيل المقالة -
المقاله
5 - حدوث جسمانی نفس؛ بررسی و مقایسۀ دیدگاه شارحان ملاصدراخردنامه صدرا , العدد 114 , السنة 29 , زمستان 1402ملاصدرا نفس را در مرحلۀ پیدایش، جسمانی و در مرحلۀ بقا، روحانی دانسته است. بعقیدۀ وی، مادۀ جسمانی با حرکت جوهری، بتدریج مراتب کمال را طی میکند تا به حد تجرد میرسد. این نظریه انقلابی در تاریخ فلسفۀ اسلامی محسوب میشد. با توجه به اهمیت موضوع، شارحان ملاصدرا نیز نسبت به شرح أکثرملاصدرا نفس را در مرحلۀ پیدایش، جسمانی و در مرحلۀ بقا، روحانی دانسته است. بعقیدۀ وی، مادۀ جسمانی با حرکت جوهری، بتدریج مراتب کمال را طی میکند تا به حد تجرد میرسد. این نظریه انقلابی در تاریخ فلسفۀ اسلامی محسوب میشد. با توجه به اهمیت موضوع، شارحان ملاصدرا نیز نسبت به شرح و تبیین جسمانیةالحدوث بودن نفس از منظر ملاصدرا، اهتمام ویژه نمودهاند و هر¬یک با ¬توجه به نگرش و دریافت خودشان از موضوع، به شرح و تبیین این نظریه پرداختهاند و همواره اختلافنظرهایی با یکدیگر داشتهاند. بطور کلی، در تشریح معنا و ماهیت حدوث جسمانی نفس، شارحان آثار ملاصدرا را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: بعضی منظور از جسمانی در این نظریه را جسم طبیعی دانستهاند، برخی جسمانی را چیزی که تعلق شدید به جسم دارد، تفسیر کردهاند، و گروهی، معنای عامی از جسمانیت را بکار بردهاند که شامل جسم طبیعی و موجود مجرد، هر دو میشود. تشریح دیدگاههای این سه گروه و بتبع آن، روشن ساختن معنای حقیقی حدوث جسمانی نفس، با روش تحلیلیـتوصیفی، محور اصلی پژوهش حاضر است. تفاصيل المقالة -
المقاله
6 - ریشه¬های تاریخی نظریة حرکت جوهریتاریخ فلسفه , العدد 55 , السنة 14 , زمستان 1402بدون شک، تفسیر واقعیت عالم طبیعت، یکی از مباحث اساسی فلسفة اولی محسوب میشود و از آغاز پیدایش فلسفه و عرفان، همیشه مورد بحث بوده ¬است. ملاصدرا بر اساس نظریة حرکت جوهری، کل عالم طبیعت را مساوی با حرکت و صیرورت دانسته و به حرکت ذاتی آن، بسمت عالم ثبات، رأی داده است. اکنون أکثربدون شک، تفسیر واقعیت عالم طبیعت، یکی از مباحث اساسی فلسفة اولی محسوب میشود و از آغاز پیدایش فلسفه و عرفان، همیشه مورد بحث بوده ¬است. ملاصدرا بر اساس نظریة حرکت جوهری، کل عالم طبیعت را مساوی با حرکت و صیرورت دانسته و به حرکت ذاتی آن، بسمت عالم ثبات، رأی داده است. اکنون پرسش اینست که آیا این نظریه، نظریهیی بکلی ابتکاری است، یا مسبوق به سوابق تاریخی است؟ نوشتار پیش رو، با رویکرد توصیفیـتحلیلی، نشان میدهد که این مسئله مسبوق به سابقه بوده و در یونان باستان، برخی فیلسوفان به حرکت تمام موجودات عالم طبیعت باور داشتهاند؛ در عالم اسلامی نیز برخی فیلسوفان، تنها به حرکت در حوزۀ اعراض اعتقاد داشته و با انواع مناقشات و استدلالها، به رد نظریۀ حرکت جوهری پرداختهاند، اما دستهیی دیگر، از منظری متفاوت به عالم نگریستهاند و با نگاه عرفانی و با استناد به تجارب شهودی، کل کائنات را متجدد دانستهاند. ملاصدرا بر پایۀ این زمینه و گنج آماده، و تأثیرپذیری از آن، حرکت جوهری را متناسب با فلسفۀ وجودی خود، مطرح و بازنگری کرده و با اثبات آن و مبنا قرار دادنش برای بسیاری از مسائل فلسفی، طرحی دیگر درانداخت و بر آن اساس، هستی را در نگاهی کلان، به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم نمود و بدنبال آن، نتایجی را در امور عامه و خداشناسی استنتاج کرد. تفاصيل المقالة