فهرس المقالات علی کریمی مله


  • المقاله

    1 - سیاست جهانی‌شده؛ ساخت‌یابی مجدد سامان سیاسی در منظومة دولت بین‌المللی شده
    پژوهش سیاست نظری , العدد 11 , السنة 6 , بهار-تابستان 1399
    دولت شکل گرفته در فضای مسلط نظام وستفالیایی، که در آن دولت قدرت فائقه داشت، در مواجهه با جهانی‌شدن و همچنین در قالب برداشت نظریة پست مدرنیسم دچار تحول و در برخی موارد از جمله گزاره های شهروندی و حقوق بین الملل مجبور به واگذاری قدرت خود شده است. جهانی‌شدن فرایندی است که أکثر
    دولت شکل گرفته در فضای مسلط نظام وستفالیایی، که در آن دولت قدرت فائقه داشت، در مواجهه با جهانی‌شدن و همچنین در قالب برداشت نظریة پست مدرنیسم دچار تحول و در برخی موارد از جمله گزاره های شهروندی و حقوق بین الملل مجبور به واگذاری قدرت خود شده است. جهانی‌شدن فرایندی است که سیاست را جهانی کرده و به شبکه ای شدن در دهکده ای جهانی و شکل‌گیری حوزة عمومی جدیدی انجامیده است که شهروندان آن فارغ از دخالت قدرتی که انحصار مشروع کاربرد زور را داشته باشد با هم در تعامل هستند. نظریة پست‌مدرنیسم نیز که به دولت به عنوان یکی از بازیگران حوزة تعریف شدة روابط بین الملل می نگرد و تلاش دارد از خرده نظام های فراموش شده اعادة وجود کند، به صورت‌بندی متفاوتی از عناصر شاکلة دولت جدید رهنمون می‌شود. این دولت جدید را مي‌توان به دلیل پذیرش هنجارهای نهادینه‌زدایی شدة نظام بین الملل و ساختارزدایی شدن نظام متصلب وستفالیایی، دولت بین المللی شده نام نهاد. لذا فرضیة این پژوهش این است که نظریة پست‌مدرنیسم در روابط بین‌الملل و فرایند جهانی شدن در عرصة نظری، به شکل گیری گفتمان جدیدی در حوزة تکوین و قوام دولت بین المللی شده منجر گردیده است. در همین راستا سه خط بارز تغییر، شامل دولت غیر ملی شده، دولت غیردولتی شده و رژیم های سیاسی- اقتصادی نهادینه شده، شاخص‌های تحول گفتمان دولت را از قالب وستفالیایی به دولت بین المللی شده، نشان می‌دهند. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    2 - گذار به دموکراسی و فراز و فرود منازعۀ قومی
    پژوهش سیاست نظری , العدد 21 , السنة 11 , بهار-تابستان 1396
    منازعۀ قومی و عوامل مرتبط با آن، یکی از پرسمان های عمدۀ نحله های مختلف علوم اجتماعی، به ویژه در چندین دهۀ اخیر بوده است. هم زمانی تحولات منازعۀ قومی و فرآیند گذار به دموکراسی، به ویژه پس از نیمه دوم قرن بیستم، مطالعات جامعه شناسی سیاسی منازعه قومی را به این مسئله متمر أکثر
    منازعۀ قومی و عوامل مرتبط با آن، یکی از پرسمان های عمدۀ نحله های مختلف علوم اجتماعی، به ویژه در چندین دهۀ اخیر بوده است. هم زمانی تحولات منازعۀ قومی و فرآیند گذار به دموکراسی، به ویژه پس از نیمه دوم قرن بیستم، مطالعات جامعه شناسی سیاسی منازعه قومی را به این مسئله متمرکز ساخته است که گذار به دموکراسی، چه شرایط و بسترهایی را برای تحولات منازعۀ قومی فراهم می کند. مهم تر اینکه گذار به دموکراسی الزاماً با منازعه قومی توأمان است، یا اینکه فرآیند گذار می تواند به واسطه ترویج مذاکرۀ سیاسی در حکومت های دموکراتیک نوین، فرصتی برای پیشگیری از منازعات قومی مهیا کند؟ با توجه به نبود پژوهش های تئوریک در این زمینه، ما در این مقاله با بهره گیری از تحلیل کیفی، به مطالعۀ شرایطی پرداخته ایم که طی آن، گذار به دموکراسی هم بستری برای تعدیل منازعات قومی مهیا می کند و هم منجر به تشدید آن می شود. راهبردهای نهادی ممانعت از منازعۀ قومی، منازعۀ قومی و نشو ونمای رویه های دموکراتیک و رفتارشناسی رژیم های اقتدارگرا در باب تنوع قومی از دیگر موضوعات مورد مداقه ما در این پژوهش بوده است. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    3 - پیامدها و دلالت‌های فروکاهش سرمایۀ سیاسی
    پژوهش سیاست نظری , العدد 31 , السنة 17 , بهار-تابستان 1401
    مفهوم سرمایۀ سیاسی، اصطلاحی نسبتاً نوپدید در قاموس سیاست و محل تلاقی دانش‌های گوناگون است که استواری سیاسی، همبستگی اجتماعی و انسجام ملی در نظام‌های سیاسی گسترده، پیچیده و غیرشخصی مدرن، بیش از پیش به آن وابسته است. با این حال علی رغم اهمیت بنیادین و کاربردی آن، هنوز پژو أکثر
    مفهوم سرمایۀ سیاسی، اصطلاحی نسبتاً نوپدید در قاموس سیاست و محل تلاقی دانش‌های گوناگون است که استواری سیاسی، همبستگی اجتماعی و انسجام ملی در نظام‌های سیاسی گسترده، پیچیده و غیرشخصی مدرن، بیش از پیش به آن وابسته است. با این حال علی رغم اهمیت بنیادین و کاربردی آن، هنوز پژوهش مستقل چندانی درباره آن صورت نگرفته است. از زاویۀ رهیافت نهادین، سرمایۀ سیاسی، سازه‌ای سیاسی- اجتماعی، پدیده‌ای اقتضایی، زمینه-مند و زمان پرورده است که تغییرات نزولی آن، پیامدهایی عمیق برای سامان و استواری سیاسی جوامع دارد. با این ملاحظه، این مقاله بدین پرسش اصلی می‌پردازد که پیامدها و دلالت‌های فروکاهش سرمایۀ سیاسی چیست؟ فرضیۀ مقاله چنین است که کاهش سرمایۀ سیاسی، پیامدهای چندوجهی مانند بالا رفتن هزینۀ مبادلات سیاسی، کاهش مشارکت مدنی، افزایش فساد، افزایش قابلیت تنظیم‌گری و مداخله جویی حکومت، رواج آنومی و نافرمانی و فرسایش مشروعیت سیاسی دارد و دلالت مهم آن، وقوع تغییرات جدی در ساحت‌های گوناگون جامعۀ سیاسی است. این نوشته با الهام از رویکرد نهادگرایی سیاسی و با روش توصیفی- تحلیلی در چهارچوب نظری ترکیبی بوردیو و دیگران، ابعاد مفهومی سرمایۀ سیاسی و پیامدها و دلالت‌های فروکاهش آن را بررسی می‌کند. تفاصيل المقالة