فهرس المقالات زینب  صابر


  • المقاله

    1 - بررسی تطبیقی- انتقادی تأثیرپذیری رمان «طوبا و معنای شب» از رمان «صد سال تنهایی» با تأکید بر درونمایه جدال سنت و مدرنیته
    پژوهش زبان و ادبیات فارسی , العدد 0 , السنة 13 , زمستان 1394
    در مقالۀ حاضر، تأثیرپذیری رمان «طوبا و معنای شب» اثر «شهرنوش پارسی پور» از رمان «صد سال تنهایی» اثر «گابریل گارسیا مارکز» با نگاهی تطبیقی- انتقادی مورد تأمل قرار می گیرد. مواجهه و جدال میان سنت و مدرنیته را می توان یکی از مهم‌ترین درون مایه های مشترک بین این دو رمان دا أکثر
    در مقالۀ حاضر، تأثیرپذیری رمان «طوبا و معنای شب» اثر «شهرنوش پارسی پور» از رمان «صد سال تنهایی» اثر «گابریل گارسیا مارکز» با نگاهی تطبیقی- انتقادی مورد تأمل قرار می گیرد. مواجهه و جدال میان سنت و مدرنیته را می توان یکی از مهم‌ترین درون مایه های مشترک بین این دو رمان دانست. این نوشتار می‌کوشد تا چگونگی رابطۀ گفتمانی و بینامتنی این دو رمان را از طریق خوانشی محتوایی و با تأکید بر درون مايه هاي مشترك این دو اثر نمایان سازد. همچنین سعی بر این است تا با تکیه بر صداها و همهمه های موجود در رمان، نحوۀ مواجهۀ این دو اثر با دنیای جدید را نشان دهد و تبیین نماید که مؤلفان این دو اثر، چگونه با درهم آمیزی واقعيت و توهم، جهان فيزيكي و متافيزيكي و مرگ و زندگي به گفت وگوی با دنیای مدرن پرداخته اند. در این مقاله پس از یک مطالعه تطبیقی، همچنین بر آنیم تا از منظری انتقادی به وجوه موجود در دو رمان، با توجه به دو گفتمان سنت و مدرنیته التفات کرده و نشان دهیم چگونه پارسی پور در روایت خود دچار گسست و دوپارگی شده است؛ به نحوی که «طوبا و معنای شب» هرگز به صلابت و پیچیدگی «صد سال تنهایی» نیست و به همین دلیل در به کار بردن عناصری چون طنز، باورپذیری شخصیت ها و همبستگی معنادار اتفاقات داستان، تاحدودی ناتوان است. همچنین شاهد آنیم که واکنش به بیگانگان در «صد سال تنهایی» به طور واضح انتقادی، اعتراضی و صریح است، در حالی که «طوبا و معنای شب» موضع گیری مغشوش، سردرگم و تاحدودی منفعلانه دارد. تفاصيل المقالة

  • المقاله

    2 - نسبت سوژه و قدرت در رمان‌های دُن‌کیشوت و مادام بوواری با ابتنای بر دیدگاه‌های میشل فوکو
    پژوهش سیاست نظری , العدد 11 , السنة 6 , بهار-تابستان 1399
    رمان های دُن‌کیشوت و مادام بوواری از جمله آثار تأثیرگذار بر تاریخ ادبیات داستانی شمرده می شوند. در این مقاله تلاش شده با تكيه بر دیدگاه های میشل فوکو (1926-1984)، فیلسوف فرانسوی، این دو رمان مقایسه و تحلیل شود. فوکو با تبیین سازوکار ساختار قدرت در صورت بندی سوژه، به نق أکثر
    رمان های دُن‌کیشوت و مادام بوواری از جمله آثار تأثیرگذار بر تاریخ ادبیات داستانی شمرده می شوند. در این مقاله تلاش شده با تكيه بر دیدگاه های میشل فوکو (1926-1984)، فیلسوف فرانسوی، این دو رمان مقایسه و تحلیل شود. فوکو با تبیین سازوکار ساختار قدرت در صورت بندی سوژه، به نقد مبانی متافیزیک غربی اهتمام دارد. طرح فکری فوکو، برملا کردن معیارها و اصول بدیهی انگاشته ای است که ساختار قدرت بر آن اساس، شکل بهنجارِ زیستن را تعریف می‌کند. در این طرح فکری، تفسیر آثار ادبی جایگاه حائز اهمیتی دارد. این مقاله می کوشد نحوة مواجهه و مقابلة دُن‌کیشوت و مادام بوواری را با فرایند بهنجارسازی در فرهنگ غربی تبیین کند و نشان دهد که این دو چگونه برای گریز از زندگی بهنجار، شیوه ای تازه از زیستن را بر مبنای ادبیات و داستان برای خویش خلق می کنند و به تعبیر بهتر با کمک گرفتن از ادبیات و جهان داستان، شکل دیگری از سوژه‌مندی را برای خود تعریف می کنند. در این فرایند، داستان و واقعیت و یا واژه ها و چیزها در هم می آمیزند. مقالة حاضر بر آن است تا از سویی طرح زندگی دُن‌کیشوت و مادام بوواری را بر اساس مفاهیم بهنجارسازی و انقیاد فوکو تحلیل و تبیین کند و نشان دهد که ادبیات در گونه‌ای خاص می تواند به شکلی اصیل در مقابل ساختارهای مسلط بر زندگیِ بهنجار، بایستد و با استقرار خود به منزلة شکلی تازه و متمایز از هنجار مسلط، طرحی نو دراندازد؛ و از سوی دیگر نشان دهد که ساختار مسلط نیز در مقابل هر تفاوتی با مشخص کردن آن تفاوت به مثابة گونه‌ای «نابهنجاری» به کنترل، اصلاح، طرد، حبس و حذف شکل‌های مختلف غیریت مبادرت می ورزد. تفاصيل المقالة