اشعار نویافته از قاسم کاهی در جُنگ شرف
الموضوعات :
وحید برزگر قهفرخی
1
,
اصغر رضاپوریان
2
,
محمد حکیمآذر
3
1 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
3 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
الکلمات المفتاحية: شعر قرن دهم, جنگ شرف, قاسم کاهی, کاهی کابلی. ,
ملخص المقالة :
جُنگ شرف یکی از نسخههای موجود در کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی است که به دست عبدالرحمن ابن شرف گردآوری شده است. بخش عمدۀ این جُنگ را اشعار جامی و شعرای قرن نهم و دهم تشکیل داده است. در این میان اشعار شاعران پیش از قرن نهم نیز دیده میشود. شعر بسیاری از شعرای فارسی زبان ایران شرقی را در این مجموعه میتوان یافت؛ شعرایی که بیشتر یا در شبهقارۀ هند ساکن بودهاند یا به آن بلاد سفرکردهاند. از جمله شعرایی که شعرشان در این جُنگ معرفی میشوند، قاسم کاهی است. از قاسم کاهی سی و یک غزل در جنگ شرف آمده که از بین آنها هجده غزل در دیوان چاپی وی موجود نیست. این پژوهش نشان میدهد جنگ شرف بهعنوان منبعی که در دوران کاهی کابلی تصنیف شده است چه کمکی به افزایش غزلهای وی میکند. در این مقاله نخست ضمن ارائۀ مقدمهای کوتاه، پیشینهای از پژوهشهای مشابه صورت گرفته خواهیم آورد. در ادامه به زندگی و احوال آثار کاهی خواهیم پرداخت و در پایان ضمن ارائۀ هجده غزل نویافته و بررسی مختصری دربارۀ این آثار، به ذکر دلایلی مبنی بر صحت انتساب این غزلیات به قاسم کاهی خواهیم پرداخت.
احمد، نذیر (۱۳۹۹) قند پارسی (هجده گفتار ادبی و تاریخی)، تهران، دکتر محمود افشار با همکاری سخن.
اسکندر منشی (1314) تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، دارالطباعه آقا سیدمرتضی.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن بن علی (۱۳۶۳) تاریخ منتظم ناصری، تهران، دنیاى كتاب.
بدایونی، عبدالقادر بن ملوکشاه (۱۳79) منتخبالتواریخ، جلد ۳، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
برومند، ادیب (۱۳۴۴) شاعران دورۀ صفوی میرابوالقاسم کاهی، وحید شماره ۱۸، صص ۱9-۲۰.
ثروت، منصور (۱۳۹۳) روش تصحیح انتقادی متن، تهران، علمی.
جنگ شرف (بیتا) کتابخانه، موزه مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، شماره ثبت 86730.
جهانگیر گورکانی، نورالدین محمد (۱۳۵۹) جهانگیر نامه (توزک جهانگیری)، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
راقم سمرقندی، میر سیدشریف (بیتا) تاریخ راقم سمرقندی، (بیجا)، (بینا).
شیمل، آنه ماری (۱۳۸۶) در قلمرو خانان مغول، تهران، امیرکبیر.
صفا، ذبیحالله (۱۳۸۶) تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس.
صفری آق قلعه، علی (۱۳۹۰) نسخه شناخت، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
عبدی، محمدرضا و دیگران (۱۳۹۸) معرفی نسخۀ خطی منظومۀ «گلافشان» اثر کاهی کابلی، دو فصلنامۀ مطالعات شبه قارۀ دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال یازدهم، شماره ۳۶، بهار و تابستان ۱۳۹۸، صص ۱۷۵-۱۹۴.
علی یزدی، شرف الدین (1386) منظومات شرف الدین علی یزدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ثریا.
فتوحی، محمود (۱۳۹۵) صدسال عشق مجازی، تهران، سخن.
فرخ، محمود (1326) باد شرطه، جنگ-سفینه، یادداشت عباس اقبال آشتیانی، یادگار، سال چهارم، شماره 3، صص 56-60.
کاهی، قاسم (۱۳۶۶) دیوان قاسم کاهی به کوشش احمد کرمی، تهران، تالار کتاب.
کمالالدین اسماعیل، ابوالفضل (1348) دیوان خلاقالمعانی ابوالفضل کمالالدین اسماعیل اصفهانی، به اهتمام حسین بحرالعلومی، تهران، کتابفروشی دهخدا.
گویا، سرور (1310) کاهی کابلی، مجلة کابل، سال اول، شماره 2، صص 13-14.
مدرس، میرزا محمدعلی (۱۳۶۹) ریحانه الادب، در شرح احوال و آثار علما-عرفا فقها –فلاسفه-شعرا و خطاطین بزرگ اسلامی از آغاز تا عصر حاضر، تهران، چاپخانۀ حیدری.
موسوی، سیدعبدالرضا (۱۳۸۲) شعر فارسی در هند، ج ۱، تهران، اداره کل پژوهشهای سیما.
هدایت، رضاقلی بن هادی (۱۳۷۳) فهرسالتواریخ، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
«کاهی کابلی» (۱۳۳۴) در مجلۀ آریانا قوس ۱۳۳۴، سال سیزدهم- شماره ۱۱.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره هفتاد و هفتم، تابستان 1404: 48-31
تاريخ دريافت: 23/01/1403
تاريخ پذيرش: 05/06/1404
نوع مقاله: پژوهشی
اشعار نویافته از قاسم کاهی در جُنگ شرف
وحید برزگر قهفرخی1
اصغر رضاپوریان2
محمد حکیمآذر 3
چکیده
جُنگ شرف یکی از نسخههای موجود در کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی است که به دست عبدالرحمن ابن شرف گردآوری شده است. بخش عمدۀ این جُنگ را اشعار جامی و شعرای قرن نهم و دهم تشکیل داده است. در این میان اشعار شاعران پیش از قرن نهم نیز دیده میشود. شعر بسیاری از شعرای فارسی زبان ایران شرقی را در این مجموعه میتوان یافت؛ شعرایی که بیشتر یا در شبهقارۀ هند ساکن بودهاند یا به آن بلاد سفرکردهاند. از جمله شعرایی که شعرشان در این جُنگ معرفی میشوند، قاسم کاهی است. از قاسم کاهی سی و یک غزل در جنگ شرف آمده که از بین آنها هجده غزل در دیوان چاپی وی موجود نیست. این پژوهش نشان میدهد جنگ شرف بهعنوان منبعی که در دوران کاهی کابلی تصنیف شده است چه کمکی به افزایش غزلهای وی میکند. در این مقاله نخست ضمن ارائۀ مقدمهای کوتاه، پیشینهای از پژوهشهای مشابه صورت گرفته خواهیم آورد. در ادامه به زندگی و احوال آثار کاهی خواهیم پرداخت و در پایان ضمن ارائۀ هجده غزل نویافته و بررسی مختصری دربارۀ این آثار، به ذکر دلایلی مبنی بر صحت انتساب این غزلیات به قاسم کاهی خواهیم پرداخت.
واژههای کلیدی: شعر قرن دهم، جنگ شرف، قاسم کاهی، کاهی کابلی.
مقدمه
تصحیح نسخ خطی یکی از روشهای شناساندن و انتقال تاریخ و فرهنگ به نسلهای بعدی است. نسخههای خطی دربردارندۀ مطالب متعددی هستند که متفکران و اندیشمندان در طی قرون و اعصار گذشته نوشته و به یادگار گذاشتهاند. یکی از راههای شناخت آرا و افکار و آثار ادبا و اندیشمندان یک سرزمین تصحیح دستنوشتههای باقیمانده از آنها است. نسخههای خطی در موضوعات مختلفی تألیف و گردآوری شدهاند، از میان آنها بخش ویژهای به آثار ادبی تعلق دارد که این بخش نیز خود به گونههای مختلفی تقسیم میشود. یکی از این گونهها، سفینهها و جُنگها هستند.
جُنگها، مجموعههای ارزشمندی هستند که اشعار شعرای مختلف را در دل خود گنجاندهاند. واژۀ جُنگ و سفینه در متون کهن به یک معنا بهکار رفتهاند اما واژۀ سفینه کاربرد قدیمیتری به نسبت جنگ دارد. «کاربرد واژۀ جنگ پس از جایگیری مغولان در ایران -بهویژه پس از سدۀ نهم هجری- رواج پیدا کرد. چنانکه برخی از نویسندگان اشاره کردهاند، واژۀ جنگ (جونک) بهنوعی کشتی بادبانی مربوط به آسیای جنوب شرقی اطلاق میشد؛ بنابراین مشخص است که دقیقاً همان معنای واژۀ سفینه را از آن خواسته و جایگزین این واژه کردهاند» (صفری آققلعه، ۱۳۹۰: ۹-۱۰).
چنانکه محمود فرخ در مقالهای با عنوان «باد شرطه- جنگ و سفینه» اشاره کرده است، واژۀ سفینه در متونی چون لبابالالباب، المعجم فی معاییر اشعارالعجم، کلیات سعدی و دیوان حافظ نیز به معنی دفتر شعر به کار رفته است (فرخ، 1326: 56).
همچنین در دیوان کمال اسماعیل، واژۀ سفینه به همین معنی آمده است:
سفینهها را در بحر دیدهاند بسی |
| سفینهای که در و بحرها بود این است |
|
| (کمالالدین اسماعیل، 1348: 553) |
یکی از کهنترین نوشتة فارسی واژة جنگ در آن به معنی نوعی نسخه به کار رفته بیتی است از شرفالدین علی یزدی که در منظومات وی آمده و اشاره شده که برای جلد یک جنگ سروده شده، همانطور که مشاهده میشود این بیت صورت دیگری از بیت کمال اسماعیل است و گویا علی یزدی گوشهچشمی به این بیت داشته و جنگ را معادل سفینه به کار برده است:
جنگها در بحر باشد واندرین جنگ شریف |
| بحرها بینی گهرزا و آن گهرها بس لطیف |
|
| (علی یزدی، 1386: 40) |
نمونههای مختلفی از این شکل نسخ در گنجینههای نسخ خطی موجود است و هرساله برخی از این جنگها به دست پژوهشگران و مصححان تصحیح میشوند. یکی از این نمونه جنگها جنگی است که در کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی با عنوان «جنگ نظم -منتخب اشعار شعرا- قسمتی از دیوان جامی- یوسف و زلیخای جامی» با شمارة ۸۶۷۳۰ به ثبت رسیده و نگهداری میشود. این جنگ به قلم عبدالرحمن بن شرف جمعآوری شده و به همین دلیل از این پس با نام جنگ شرف از آن یاد خواهیم کرد. اگرچه در مشخصات نسخه کتابت را حدود ۹۱۰ هجری قمری دانستهاند اما بر اساس بررسیهای صورت گرفته و با توجه به وجود برخی شعرا در آن، تاریخ کتابت نسخه به نیمۀ دوم قرن دهم نزدیکتر مینماید. شاید یکی از دلایلی که دربارۀ این تاریخ اشتباه صورت گرفته است متنی باشد که در صفحۀ اول نسخه نوشتهشده که مشخص است به روزگار معاصر برمیگردد. بخش عمدهای از این جنگ را شعرهای عبدالرحمن جامی به خود اختصاص داده که شامل مثنوی یوسف و زلیخا و همچنین قسمتی از دیوان غزلیات اوست. ازآنجاییکه یکی از محاسن جنگها معرفی برخی شاعران ناشناخته و ارائۀ شعر ایشان است، این نسخه نیز از این منظر حائز اهمیت است، چراکه در آن بهجز شاعران مطرحی همچون نظامی، انوری، سعدی، حافظ و امیر خسرو، چیزی نزدیک به صد شاعر قرن نهم و دهم معرفی شده است. نکتۀ جالب این است که از برخی از آنها حتی نامی هم در تذکرهها نیافتیم، شعرایی همچون: مقید بیک، جوهرخان و وصالی کولایی. بیشتر شاعرانی که شعرشان در این مجموعه آمده شعرایی هستند که در ایران شرقی آن زمان و شبهقارۀ هند میزیستهاند. شعرایی همچون: آصفی، آهی، کاتبی، کاهی، غزالی، شهیدی، شریفی، شرف و نویدی.
پیش از این اشاره کردیم که بخش عمدهای از جنگ شرف را آثار عبدالرحمن جامی به خود اختصاص داده که کاتب نسخه ارادت ویژهای به وی داشته است. از جامی که بگذریم برخی از شعرا در این جنگ مورد توجه کاتب بودهاند و نسبتاً شعر بیشتری از این شعرا در این اثر میبینیم. یکی از شعرایی که در این نسخه مورد توجه کاتب بوده و سیویک غزل از وی آورده، قاسم کاهی است. کاهی شاعر خوشذوقی است که در دربار اکبرشاه گورکانی جایگاه ویژهای داشته است. هنگام تصحیح و مقابلة غزلیات وی با دیوان چاپشدهاش، متوجه شدیم که تعدادی از غزلها در دیوان وی نیامده است و همین پرسش این پژوهش را ایجاد کرد که آیا جایی دیگر، این اشعار کاهی آمدهاند؟ یا اینکه جزو اشعار نویافتۀ وی بهحساب میآیند. هرچه پیشتر رفتیم بیشتر لزوم این تحقیق بر ما محرز شد، چراکه با ارائۀ این اشعار نویافته زمینۀ تحقیقات دیگر درباره سبک و سیاق شاعری کاهی فراهم میشود. ضمن اینکه تکهای دیگر از جورچین فکری و ادبی این شاعر کمتر شناختهشده مشخص میشود و ممکن است در آینده به دیگر پژوهندگان شعر قرن دهم کمکی بکند.
پیشینه تحقیق
تصحیح نسخ خطی همچون کشفی باستانشناسی پرده از حقایق پنهان ادوار مختلف برمیدارد و چهبسا پژوهشگرانی که با یافتن این حقایق پاسخ بسیاری از سؤالات بیجواب تاریخ را یافتهاند. «نقد و تصحیح به شیوۀ جدید پرسابقه نیست؛ اما شیوۀ وسواس و دقت در نقل مطالب در حدی که میتوان آن را نظاممند دانست بین مسلمانان پیش از غربیان رواج داشته است. حفظ سنن رسولالله (ص) بهویژه حفظ امانت در آیات قرآن کریم محور این وسواس بوده است» (ثروت، ۱۳۹۳: ۲۳ و ۲۴). یکی از فواید تصحیح جنگها این است که امکان دارد در اینگونه از نسخ متونی بیابیم که حتی در دیوان شاعر هم موجود نباشد. یکی از دلایلی موجود بر این احتمال این است که این نسخ به شکل تکنسخه نوشته میشدهاند و کاتب هیچگاه در اینگونه موارد رونویسی از روی تصنیف دیگری را جایز نمیدانسته است، احتمالاً با خود میگفته وقتی قرار است مجموعهای از اشعار را جمعآوری کنم به میل و سلیقۀ خود این کار را انجام خواهم داد، لذا اشعاری را که جایی دیده یا شنیده و موردپسند خود و جامعۀ پیرامونش بوده جمعآوری میکرده و مینوشته است. اینجاست که اگر شعری سهواً از دیوان شاعری افتاده بود یا نوشته نشده بود ممکن است در این جنگها یافته شود.
از جمله مقالات مشابهی که در این زمینه نوشته شده است میتوان به مقالۀ اشعار نویافتۀ شاعران قدیم کرمان در سفینۀ سعد الهی نوشتۀ مهرداد چترایی، که در مجلۀ آیینۀ میراث شمارۀ ۵۳ به چاپ رسیده است اشاره کرد. همچنین اشعار نویافتۀ کمال اسماعیل نوشتۀ محمدرضا ضیا، از نمونههای دیگری است در این زمینه که در شمارۀ ۱، دورۀ دهم مجلۀ آیینۀ میراث به چاپ رسیده است.
فراوانی مقالاتی که با این موضوع به رشتۀ تحریر درآمده است گواه اهمیت این موضوع برای محققین و مخاطبین است. در سالهای اخیر پژوهشهای خوبی دربارۀ قاسم کاهی صورت گرفته است که از جملۀ این پژوهشها میتوان به مقالهای از هادی حسن با عنوان قاسم کاهی اشاره کرد که در سال ۱۳۳۴ در مجلۀ آریانا شمارۀ ۱۲ به چاپ رسیده است. همچنین مقالهای با عنوان معرفی نسخۀ خطی منظومۀ گلافشان اثر کاهی کابلی را محمدرضا عبدی و دیگران در شمارۀ ۳۶ فصلنامۀ مطالعات شبهقاره به چاپ رساندهاند که برگرفته از رساله دکتری با همین موضوع است. ادیب برومند نیز مقالهای با عنوان شاعران دورۀ صفوی: ابوالقاسم کاهی در مجلۀ وحید شمارۀ ۱۸ به چاپ رسانده است که جزو پیشینۀ این تحقیق بهحساب میآیند.
از جمله کتبی که پیشینه این پژوهش قرار میگیرند میتوان به کتاب دیوان قاسم کاهی تصحیح احمد کرمی اشاره کرد، همچنین تذکرههای متعددی به معرفی شخصیت، زندگی و احوال کاهی پرداختهاند که از جمله آنها میتوان به: تذکره شمع انجمن نوشته نواب صدیقخان، تذکره حسینی اثر میرحسین دوست سنبهلی، ریحانهالادب اثر محمدعلی مدرس تبریزی، ریاضالعارفین اثر رضاقلیخان هدایت، تذکره نفایسالمآثر اثر میرعلاءالدوله کامی قزوینی و کتبی از این دست اشاره کرد.
بحث و بررسی
زندگی، آثار و احوال کاهی
دربارۀ زندگی و آثار و احوال قاسم کاهی در برخی از مجلات و در مقدمۀ آثاری که از وی تصحیح شده و به چاپ رسیده است توضیحات مفصلی ارائه شده است. استاد دانشگاه علیگرۀ هند آقای هادی حسن دراینباره مطالبی در شمارۀ ۸ مارس ۱۹۵۵ نمره یک مجلۀ روابط فرهنگی هند و ایران نشر دهلی جدید نوشته و هم در مقدمۀ دیوان کاهی در اختیار علاقهمندان قرار داده است. ضمناً همانطور که در مقالهای با نام و موضوع کاهی و کابلی آمده4؛ شخصی به نام سرور گویا مقالهای درباره این شاعر نوشته و تحتعنوان جداگانه به اسم، نسب، شهرت ادبی وفات و مزار شاعر و آثار و اشعار وی نکات مفیدی ارائه کرده است، که در مجلۀ کابل سال اول شماره سوم صفحۀ ۱ تا ۷ و شمارۀ دوم صفحۀ ۱۳ و ۱۴ آمده است (گویا، ۱۳10: 13). لذا ما در این مقاله سعی میکنیم به کوتاهی در این باب سخن برانیم.
تولد و وفات، زادگاه
سیدنجمالدین ابوالقاسم محمد میانکالی5 متخلص به کاهی در تذکرهها و کتب مختلف نامش با عناوینی همچون؛ کاهی کابلی، کاهی میدانکالی، کاهی سمرقندی، کاهی سغدی آمده است. سبب کاهی تخلص نمودن شاعر در بیتی چنین آمده است:
چنین که گشتهام از کوه غم چو کاه |
| سزد که یار به کاهی مرا خطاب کند |
|
| (موسوی، ۱۳۸۲: ۲۷۰) |
سال تولد کاهی دقیقاً مشخص نیست و در کتب مختلف بهصراحت اشارهای به آن نشده است، آنه ماری شیمل در کتاب در قلمرو خانان مغول به این موضوع اشاره میکند که تاریخ تولد و مرگ مولانا قاسم کاهی کاملاً مشخص نیست (شیمل، ۱۳۸۶: ۲۸۶)، اما دیگر منابع به تاریخ وفات وی اشارهای داشتهاند. وفاتش را رضا قلیخان هدایت در فهرسالتواریخ و اعتمادالسلطنه در تاریخ ناصری سال ۹۸۷ هجری ذکر کردهاند (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳، ج ۲: ۸۶۸ و هدایت،1373: 219). اما سال وفاتش براساس ماده تاریخهایی که سرودهاند و اشارههایی که در برخی آثار شده ۹۸۸ هجری است؛
افسوس که شد قاسم کاهی فانی |
| در گلشن خلد کرده پرافشـانی |
تاریخ وفات و سال و ماهش جستم |
| گفتا «دویم از ماه ربیع الثانی» |
|
| (صفا، 1369، ج 5: 756) |
از آنجا که برخی همچون احمد کرمی در مقدمۀ دیوانش سن وی را صدوبیست سال و برخی دیگر همچون؛ گوپاموی و صدیق و مدرس صدوده سال میدانند (گوپاموی، ۱۳۸۷: ۳۶۲ و صدیق، ۱۳۸۶: ۶۱۱ و مدرس، ۱۳۶۹: ۳۷) سال تولدش ۸۶۸ یا ۸۷۸ هجری است. همچنین ذبیحالله صفا در جلد پنجم تاریخ ادبیات به نقل از نویسندة هفت اقلیم، تاریخ تولد وی را پیرامون سال 868 یا 878 دانسته است (صفا، 1369، ج 5: 754). عبدالقادر بدایونی در منتخبالتواریخ در حکایتی به عمر طولانی کاهی چنین اشاره میکند؛ «روزى كه ملاقاسم كاهى را ديده پرسيده كه سن شريف چند باشد؟ قاسم گفته كه از خدا دو سال خردم. سلطان گفته كه مخدوم ما شما را دو سال زياده مىدانستيم، طوليت عمر خود را كم مىفرماييد ملاقاسم خنده زده و گفته تو قابل صحبت مايى» (بدایونی، ۱۳۸۰: ۱۶۳)
ادیب برومند در مقالهای که با عنوان شاعران دورۀ صفوی نوشته ذیل معرفی کاهی از قول تقیالدین کاشانی مؤلف کتاب خلاصهالاشعار مینویسد: «میرابوالقاسم کاهی گرچه در کابل پرورش یافته اما در اصل از سادات اصفهان است و هنگامی که امیر تیمور در اصفهان حکم به قتلعام داده است یکی از اجداد او را که سیدی محترم بوده مورد نوازش قرار داده و به سغد برده است» (برومند، ۱۳۴۴: ۱۹) اینجا تنها جایی است که به این مورد اشاره شده و تا پیش از تقیالدین کاشانی در منابع دیگر به چشم نمیخورد. به هر روی وی در سغد به دنیا آمد در کابل پرورش یافت و سفرهایی به هند داشت و در نهایت در هند درگذشت و در همانجا در نزدیکی مدار دروازۀ اکبرآباد به خاک سپرده شد که امروز متأسفانه اثری از آرامگاه وی نیست.
آثار کاهی
علیرغم اینکه قاسم کاهی عمر نسبتاً طولانی و طبعی روان داشت، آثار باقیماندۀ او بسیار اندک است. شاعری که در پانزدهسالگی با جامی دیدار داشته و به روایتی صدوبیست سال عمر کرده حداقل صدسال فرصت شعر گفتن داشته و آنچه از او بر جای مانده است بهاحتمال قوی همۀ آثار او نیست. در ادامه به آثار موجود وی و همچنین آثاری که در کتب مختلف آمده اشاره میکنیم؛
۱. «رفیعالدرجات»: رفیعالدرجات دیوان اشعار کاهی شامل ۱۷۲۸ بیت از غزلیات و قصاید و رباعیات است. این مجموعه را آقای هادی حسن استاد دانشگاه علیگره براساس نسخهای منحصربهفرد در هند در سال ۱۳۷۵ هجری (۱۳۳۴ ه.ش) به چاپ رسانده است. وی اشعار متفرقهای که از کاهی بهدست آورده به آن افزوده است. در سال ۱۳۶۶ احمد کرمیدیوانی از قاسم کاهی به چاپ رساند که همانطور که خود وی اشاره میکند بر بنیاد دیوان تصحیحشدۀ هادی حسن آن را چاپ کرده و با تصفح در چند سفینۀ خطی چند بیت دیگر از آثار کاهی یافته و به آن افزوده است (کرمی، ۱۳۶۶: الف).کرمی در مقدمۀ دیوان کاهی به نسخهای خطی اشاره میکند که در یکی از مراکز فروش کتب خطی در افغانستان دیده است و حجم اشعار آن سه برابر دیوانی است که او چاپ کرده، اما متأسفانه با توجه به مشکلاتی که برای خروج آن نسخه از افغانستان وجود داشته است نتوانسته آن نسخه را با خود به ایران بیاورد و تصحیح کند. برای ما ویژگیهای این نسخه مشخص نیست و فقط میدانیم دستنویسی بوده کهن در افغانستان با حجمی نزدیک به سه برابر دیوان وی. (همان) و نمیدانیم تا امروز موجود هست یا خیر، اما نشاندهندۀ فراوانی اشعار کاهی است که بخش عمدهای از آن در دست نیست.
۲. مثنوی «گلافشان»: در ریحانهالادب ضمن اینکه به دو مورد از آثار کاهی اشاره میکند مینویسد: «... و دیوان او مشهور است. یک مثنوی گلافشان نامی در جواب بوستان سعدی و قافیه به قافیه گفته» (مدرس، ۱۳۶۹: ۳۸) تا چیزی حدود یک دهه پیش همه گمان میکردند که این مثنوی از بین رفته است و تنها یک بیت که در تذکره ریحانهالادب هم آمده از آن باقیمانده است، اما با یافتن نسخهای خطی در کتابخانۀ اصفهان و تصحیح آن توسط محمدرضا عبدی، محمدامیر مشهدی و عبدالله واثقعباسی این اثر کاهی هم در دسترس قرار گرفت (عبدی و دیگران، ۱۳۹۸: ۱۸۱) مصححان این نسخه مقالهای نیز با عنوان معرفی نسخۀ خطی منظومۀ «گلافشان» اثر کاهی کابلی در مجلۀ دو فصلنامۀ مطالعات شبهقارۀ دانشگاه سیستان و بلوچستان به چاپ رساندهاند که بهطور مفصل این کتاب کاهی را معرفی میکن.د
۳. منظومهای در معما: ذبیحالله صفا در جلد پنجم تاریخ ادبیات ذیل نام کاهی وقتی به آثار وی اشاره میکند مینویسد: «منظومهای دیگر در معما بر وزن حدیقۀ سنایی داشت و برای هر قسم از معما مثالی بر همان وزن آورده و در منظومه گنجانیده است» (صفا،۱۳۸۶ج ۵، ب ۲: ۷۵۸). این مجموعه در کتاب قند پارسی به کوشش نذیر احمد به چاپ رسیده است و یکی از هجده مقالۀ موجود در این کتاب است (احمد، ۱۳۹۹: ۳۰۵-۳۴۷)
۴. آثار دیگر: کتابهای دیگری به نام کاهی در برخی منابع آمده که یا به وی منسوب هستند و یا نشانی از آنها در دست نیست. از جمله رسالهای در موسیقی، رسالهای در علم معانی و بیان و بدیع، رسالهای در علم عروض، نقدالشعر و مفتاحالابواب (عبدی و دیگران، ۱۳۹۸: ۱۸۱).
مادهتاریخهایی که کاهی سروده است
یکی از مباحثی که در میان شعرای عصر صفوی مورد توجه بوده است و شاید نوعی قدرتنمایی شاعران بهحساب میآمده سرودن مادهتاریخهای متفاوت بوده است. در میان شاعران این دوره قاسم کاهی ید طولایی در این زمینه داشته است و مادهتاریخهای مختلفی در برخی از آثار از وی موجود است. در تاریخ راقم چنین آمده: «فضلا در فوت همايون ميرزا تاریخها نوشتند از آن جمله مولانا قاسم كاهى كه از ظرفاى هندوستان است در تاريخ طوطى ناطقهاش به اين ابيات شيرين شكوفا گرديد:
تاريخ
هـمـايـون پـادشـاه مـلك معنى |
| ندارد كس چو او شاهنشهى ياد |
ز بــام قـصـر چـون افـتـاد نـاگـاه |
| وز آن عـمـر عـزيـزش رفـت بر باد |
بـنـاى دولـتـش چون يافت رايت |
| اسـاس عـمـرش از انـجـام افـتاد |
جهان تاريك شد در چشم مردم |
| خـلـل در كـار خـاص و عـام افـتاد |
پــى تــاريـخ او كـاهـى رقـم زد |
| «هـمـايـون پـادشـاه از بام افتاد»» |
|
| (راقم سمرقندی، بی تا:321) |
همچنین در منتخبالتواریخ اشارهای به قطعهای در مادهتاریخ فوت غزالی مشهدی شده است (ر. ک. بدایونی، 1379، ج3: 122). مؤلف تاریخ عالمآرای عباسی در زوال سه پادشاه هند و قطعهای که کاهی در این باره سروده مینویسد: «...مولانا قاسم کاهی زوال خسروان تاریخ یافته را در سلک نظم آورده بود. قطعه:
سه خسرو را قران آمد به یک سال |
| که هند از عدلشان دارالامان بود |
ز من تاریخ فوت این سه خسرو |
| چه میپرسی زوال خسروان بود |
|
| (اسکندر منشی، 1314: 750) |
مصنف، در جُنگ شرف ۳۱ غزل از کاهی را آورده است که از میان این ۳۱ غزل ۱۳ غزل را در دیوان وی یافته و مقابله کردیم و به این حساب ۱۸ غزل یافتهایم که در دیوان کاهی موجود نیست و در دیگر کتب بیتی هم از آنها نیامده است. کرمی در مقدمۀ دیوان کاهی اشاره میکند که این دیوان را براساس دیوان تصحیحشدۀ هادی حسن و چند بیت که در سفینهها یافته چاپ کرده اما اگر دسترسی به این جنگ داشت مجموعه چاپشده ۱۸ غزل دیگر را هم در دل خود داشت. بههرروی این هجده غزل میتوانند زمینه پژوهشهای دیگری باشد که شاید یافتههای جدیدی از کاهی را به معرض نمایش بگذارد. با توجه به وجود تخلص کاهی در پایان اشعار و سبک زبانی و همچنین شعری مدحی که در مدح همایون پادشاه (غزل ۶) است و شواهدی در نتیجهگیری به آنها اشاره خواهیم کرد، میتوان این اشعار را جزو اشعار قاسم کاهی بهحساب آورد.
در ادامه غزلهای نویافتۀ کاهی در جنگ شرف را به ترتیبی که در نسخه قرارگرفتهاند میآوریم:
غزل ۱
از بسکه گشت قامتم از بار عشق خم |
| نزدیک شد که روی نهم در ره عدم |
حاشا که سر به سرو قدان آورد فرود |
| آنکس که همچو لاله به داغ تو شد علم |
یکلحظه نیست خاطرم از درد و غم خلاص |
| گویا سرشتهاند گل من به درد و غم |
خود گو چگونه عرض کنم با تو حال خویش |
| من بندۀ حقیر و تو سلطان محتشم |
زینسان که شادمان به رقیبان نشستهای |
| گر در غم تو زار بمیرم تو را چه غم |
بر صفحۀ سمن رقم از مشک ناب زد |
| کاهی که وصف خط تو آورد در قلم |
غزل ۲
چرا با هر کس از احوال خود ای بیوفا گویم
|
| نمیپرسد کسی از حال من من هم چرا گویم |
جفا دیدم بهر جایی که گفتم قصۀ خود را |
| کنون درد دل خود را نمیدانم کجا گویم |
کشیدم ز آشنایان جور وز بیگانگان محنت |
| ..... یاد آرم کجا از آشنا گویم |
.............مهر و وفا باشد |
| اگر گفتم غلط گفتم و گر گویم خطا گویم |
چه سود ار حال خود گفتم به آن مه یکزمان کاهی |
| نیاید باورش گر قصۀ خود سالها گویم |
غزل ۳
تو آفتابی و من همچو خاک ره پستم |
| به دامنت چه عجب گر نمیرسد دستم |
گذشتم از خرد و هوش و واله تو شدم |
| بریدم از همه و با غم تو پیوستم |
صفات حسن تو کردم بهر کجا که شدم |
| حدیث عشق تو گفتم به هر کجا که نشستم |
حجاب چهرۀ مقصود هستی من بود |
| هزار شکر که از قید عشق وارستم |
مگو که بیسروسامان چرا شدی کاهی |
| طریق عشق چه دانم چو عاشق و مستم |
غزل ۴
آرزومند نگاه تو منم |
| کشتۀ چشم سیاه تو منم |
به امیدی که به سویم گذری |
| عمرها خاک به راه تو منم |
نکنم بر رخ خورشید نظر |
| طالب روی چو ماه تو منم |
چون کنی جامۀ کاهی در بر |
| کهربای تو و کاه تو منم |
کاهیا چند کشی آه از دل |
| سوخته ز آتش آه تو منم |
غزل 5
شیشۀ می بکف ای ساقی مست آوردی |
| دل پرخون مرا باز به دست آوردی |
جانب چشمۀ خورشید نبیند هرگز |
| جام اگر در نظر بادهپرست آوردی |
گر نبودت هوس آنکه شوی شهره به حسن |
| عاشقان را ز چه از نیست به هست آوردی |
دل نمیخواست که در منزل خود مانده دلیر؟ |
| از چه ای خانهاش6 زود شکست آوردی |
کاهیا مست نه امروز شدی از می عشق |
| داری آن نشئه که از روز الست آوردی |
غزل ۶
مگو مطرب که می خوردن گناه است
|
| که آیین همایون پادشاه است |
همیشه در پناهش باد عالم |
| که او شاهنشه عالم پناه است |
نشسته بر سریر پادشاهی |
| بر اوج عرش منزل کرده ماه است |
دلش آگه بود از درد دلها |
| بلی دل را به دل گویند راه است |
جهانی شادکام از جام عشرت |
| بهجز کاهی که از غم همچو کاه است |
غزل ۷
چو گرید دیده از دل آه دردآلود میخیزد |
| به آتش آب هر گاهی که ریزد دود میخیزد |
به مجلس گر نسازد با من و با دیگران سازد |
| ز آهم ناله از چنگ و فغان از عود میخیزد |
مرا خواند به نزدیک خود و همچون سگان راند |
| اگر مقبول در کویش فتد مردود میخیزد |
همیخواهم که سوزم ز آتش نابود بود خود |
| که چندین غصه از بود و غم نابود میخیزد |
بود مقصود کاهی کام خویش و مقصدش جانان |
| به مقصد میرسد آنکس که از مقصود میخیزد |
غزل ۸
ساقی شدهام ز روزه آزاد |
| عید رمضان مبارکت باد |
بر طرف چمن چو گل قدح گیر |
| با خاطر خرّم و دلشاد |
می خور که دل تو شاد گردد |
| غم چند خوری در این غم آباد |
چون نخل قدت به باغ آمد |
| شد غیرت سرو و رشک شمشاد |
کاهی که به طرۀ تو دل بست |
| بیفایده داد [عمر] بر باد |
غزل ۹
مرا غم تو شب هجر مونس دل بود |
| اگر غم تو نمیبود کار مشکل بود |
دمی به کوی خراباتیان گذر کردم |
| کز آن گروه مرا هر دو کون حاصل بود |
به کنج مدرسه هر سو سبوکشی دیدم |
| چو کوزه دستبهسر پای مانده در گل بود |
به سوز و ناله همه عندلیب و پروانه |
| چراکه بادۀ گلفام و شمع محفل بود |
نه این زمان شده میخواره قاسم کاهی |
| دم نخست به جام شراب مایل بود |
غزل ۱۰
بی لعل تو خون شد دل و از چشم تر افتاد |
| بنگر که دلخون شدهام از نظر افتاد |
شادم که رقیبان به سگان تو به جنگند |
| [با اهل] وفا هر که درافتاد برافتاد |
........ |
| ..... 7 نشد آگه که چو او را به سر افتاد |
گاهی به در کعبه روم گه به در دیر |
| هر کس که طلبکار تو شد دربهدر افتاد |
گفتی که هنر نیست غزل گفتن کاهی |
| خود گو چه توان کرد اگر بیهنر افتاد |
غزل ۱۱
ای حلقه زده سنبل مشکین تو بر دوش |
| داغی به دل لاله از آن خال بناگوش
|
از نخل قدت سرو سهی مانده ز رفتار |
| وز لعل لبت غنچه سخن کرده فراموش |
گلها همه در خنده ولی سنبل مشکین |
| در ماتم مرغان خزاندیده سیهپوش |
بی زهر فراقی نبود چاشنی وصل |
| القصه که بی نیش ندیده است کسی نوش |
منبعد من و ناله در آن کوی چو کاهی |
| خواهی تو بدین گوش شنو خواه بدان گوش |
|
|
|
غزل ۱۲
ای خاک حریم حرمت سجدهگه ما |
| بخشای به لطف و کرم خود گنه ما |
ره در حرم کعبۀ مقصود نبردیم |
| زان روی که شد نقش بتان سنگ ره ما |
ما پادشه کشور عشقیم عجب نیست |
| گر لشکر اندوه و غم آمد سپه ما |
دانست منجم که به زلف تو اسیریم |
| از طالع برگشته و بخت سیه ما |
چون آه کشید از ستمت کاهی بیدل |
| بر باد فنا رفت تن همچو که ما |
غزل ۱۳
هدف تیر بلا شد دل بیحاصل ما |
| تو چه دانی که چه ها میگذرد از دل ما |
شمع سان تیر تو کردیم علم بر سر خاک |
| تا شود بر همه روشن که تویی قاتل ما |
چون به یاد لب جانبخش تو در خاک شویم |
| بوی جان آید از آن گُل که دمد از گِل ما |
رشتۀ جان به سر زلف درازت بستیم |
| به امیدی که شود نخل قدت مایل ما |
خاک شد بر سر راهت سر کاهی و هنوز |
| نگذاری قدم از ناز به سرمنزل ما |
غزل ۱۴
اگرچه نیست به وصل تو دسترس ما را |
| همینکه طالب وصل توایم بس ما را |
چنین که پیش تو قربان شدن هوس داریم |
| عجب اگر نکشد آخر این هوس ما را |
رسید جان به لب و یاد ما نکرد سگت |
| گذشت عمر و نپرسید هیچکس ما را |
نمیکنیم تمنای خرگه شاهی |
| کجا چو مرغ بود جای در قفس ما را |
گل بقا نتوان چید از این چمن کاهی |
| که تندباد فنا میبرد چو خس ما را |
غزل ۱۵
هیچکس را ز سگ کوی تو آزاری نیست |
| ای خوش آنجا که کسی را بهکسی کاری نیست |
کار من نیست بهجز عشق بتان شکر خدا |
| که دل زار من و کار من آزاری نیست |
زاهدان گر بپرستند مرا ننگ آید |
| میکنم خدمت رندان و از آن عاری نیست |
تا به کی از صنم از مذهب من میپرسی |
| کافر عشقم و جز زلف تو زناری نیست |
گر سخن گوش کنی شاه سخندان کسی |
| خوشتر از گفتۀ کاهی دُر شهواری نیست |
غزل ۱۶
از گریۀ من خانه شده همچو حبابی |
| در روی زمین نیست چو من خانهخرابی |
عمری است که داریم به شبهای فراقت |
| چون شمع دلسوخته و چشم پرآبی |
تا جرعهای از جام وصال تو چشیدیم |
| از درد و غم هجر ندیدیم عذابی |
ای شیخ بقا غیر فنا نیست در این راه |
| فانی نشوی تا نکشی جام شرابی |
کاهی بهجز این چاره دگر چارۀ غم نیست |
| رودی و سرودی و شرابی و کبابی |
غزل ۱۷
دلا مباش مقید به زاهدان ریایی |
| که هست رشتۀ تسبیحشان طناب گدایی |
به گریه گفتمش ازجانگذشتهام به هوایت |
| به خنده گفت که ای بوالهوس هنوز کجایی |
چو هست بیم زوال آفتاب وصل نیاز |
| از آن خوشم که به شام فراق و روز جدایی8 |
کدام شب که به خاک در تو رخ ننهادیم |
| بدان امید که روزی به طور ما به درآیی |
گشاده بر رخ کاهی نمیشود در رحمت |
| مگر تو چشم ترحم به حال او بگشایی |
غزل ۱۸
گر به شرح غم دل ناله برون میآید |
| شکر کز عهدۀ ایام برون میآید |
به فسون رام نشد یار و غلط میگویند |
| که پری جانب مردم به فسون میآید |
اشک کوکب رود از دیدۀ چرخ ار بیند |
| که چه ها بر سرم از بخت نگون میآید |
چون نفس همره جان شد غم یارم که ز دل |
| کو برون میکنمش باز درون میآید |
نیست جز داغ غمت چاره دل ریش مرا |
| مرهم آنجا نتوان بست که خون میآید |
کوه غم سنگ ره کوهکن آمد لیکن |
| غم جانکاه من از کوه فزون میآید |
کاهیا هر که شود در خم آن بحر اسیر |
| چون تو در حلقۀ ارباب جنون میآید |
با نگاهی به این هجده غزل مواردی به چشم میآید که ذکر آنها خالی از لطف نیست. نکتۀ نخست اینکه در بیت پایانی غزل شمارۀ ۹ نام و تخلص شاعر به شکل کامل آمده است. گفته که: «نه این زمان شده میخواره قاسم کاهی» و همین امر فرض قرارگیری این هجده غزل را در بین آثار قاسم کاهی بیشتر قویتر میکند و در مابقی غزلیات نویافته نیز تخلص کاهی مشاهده میشود. به گواه بسیاری از کتب تاریخی و ادبی عصر صفوی به بعد قاسم کاهی در دیوان همایون پادشاه گورکانی و اکبر شاه حضور داشته و حتی به مقام ملکالشعرایی از این پادشاهان نائل گردیده است، چنانکه جهانگیر گورکانی در جهانگیر نامه ذیل علما فضلا و شعرای دربار همایون شاه نام قاسم کاهی را آورده است (جهانگیر گورکانی، ۱۳۵۹: ۳۰). اشارههایی که در بخشهای پیشین همین پژوهش به مادهتاریخسراییهای کاهی برای همایونشاه و دیگر شاهان گورکانی شد هم مؤید ارادت کاهی به همایونشاه است. در میان غزلهای نویافته غزل ششم غزلی است که شاعر آن را در مدح همایون پادشاه سروده است و این احتمال را که این اشعار از قاسم کاهی باشد بیش از پیش میکند. یکی از مواردی که در میان این غزلیات بسامد بالایی دارد بحث سگیهسرایی است که در چهار غزل از این هجده غزل وجود دارد. این موضوعی متداول در غزل قرن دهم و بهویژه طرز وقوع است و در دیوان اشعار کاهی نیز موتیف پربسامدی است، چنانکه مؤلف منتخبالتواریخ در ضمن شرح احوال کاهی مینویسد: «قلندران بسیار لوطی و لولی همیشه گرد او می بودند و اختلاط با سگان بی تحاشی داشت» (بدایونی، 1379، ج3: 121).
دورهای که این غزلها در آن کتابت شدهاند دورهای است که به طرزهای مختلفی
شعر گفته میشده است. عدهای به همان شیوۀ عراقیوار حافظ و سعدی و امیرخسرو شعر میگفتند، عدهای طرز وقوعی را پیشگرفتهاند و وقوعگویی و اشعار واسوختی را سرلوحۀ کار خود قرار دادهاند و عدهای طرزی تازه دارند که نازکخیالانه است و مقدمهای است برای بروز سبک هندی. نکته قابل توجه اینجا است که هر سه شیوه در حال و هوای این غزلیات نویافته به چشم میخورد. بهعنوان مثال غزل شمارۀ ۱۵ غزلی عراقیوار است و یا در غزل سیزدهم بیتهایی خیال خاص دارد مثل:
شمع سان تیر تو کردیم علم بر سر خاک |
| تا شود بر همه روشن که تویی قاتل ما |
و یا این بیت از غزل هفتم که به شیوۀ هندی مدعا و مثل آورده:
[1] * دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
[2] ** نویسنده مسئول: دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
[3] *** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
[4] . در مجلۀ آریانا برای نام پدید آوردندگان فقط حرف میم نوشته شده و نام پدید آورندگان مشخص نیست.
[5] . در برخی منابع میدانکالی آمده است
[6] . این بیت به همین شکل در نسخه آمده است و به نظر میرسد ایراد نگارش کاتب است.
[7] .این بیت افتادگیهایی در نسخه دارد.
[8] . نگارش این بیت در نسخه به همین صورت است که به نظر میرسد اشتباه کاتب در نگارش است.