خرد، تدبیر و رأی نزد زنان شاهنامه
الموضوعات :
امیر واثق عباسی
1
,
عبدالعی اویسی کهخا
2
,
عبدالله واثق عباسی
3
1 - دانشجوی دکتری رشتة زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
3 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
الکلمات المفتاحية: شاهنامه فردوسی, زنان, خرد, تدبیر و رأی.,
ملخص المقالة :
شاهنامه به عنوان یک شاهکار ادبی، نهتنها عرصۀ بازتاب روح دلاوری، شرح جنگها و حماسههای بیبدیل است، بلکه آوردگاه اندیشه و خردمندی و میدان تضارب آرا و تجربههای گرانسنگ نیاکان ما نیز بهشمار میرود که به صورت خصایص مدنی و فرهنگی برای ما به یادگار مانده است. حضور درخشان بانوان در اغلب داستانهای شاهنامه، همپا و همپایۀ مردان، ستودنی است. این درخشش و نقشآفرینی در عرصههای گوناگون از جمله بحرانهای پیچیدۀ اجتماعی- سیاسی همراه با هوشمندی و پاکدامنی، خیرهکننده است. هرچند درباره مسئله زن در شاهنامه فردوسی، پژوهشهای قابل تقدیری درباب مباحث داستانی، عاطفی و برخی جنبههای دیگر انجام شده، تاکنون تحقیقی مستقل در زمینۀ خردورزی و رایزنی زنان در حماسه ملی ایران تحریر نشده است و این ضرورت تدوین چنین پژوهشی را بایستگی میبخشد. این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی و با ابزار کتابخانهای تدوین شده است. چشمانداز نتایج تحقیق نشان میدهد که فردوسی در خلال شاهنامه درصدد است تا هم نقش دلاوری و دلاویزی بانوان را در صحنههای مخاطرهآمیز و هیجانانگیز رزم و بزم دورههای اساطیری و تاریخی شاهنامه نشان دهد و هم عیار کاردانی، چارهگری و هوشمندی آنان را در کمال نجابت و شایستگی به تصویر کشد.
قرآن.
ابراهیمیان، نادر و دیگران (1393) «بررسی مقام و چهره زنان در شاهنامه و ایلیاد»، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 111، صص 6-9.
اتحادیه، منصوره (1344) «زن در نظر فردوسی»، مجله پیام نوین، دوره هفتم، شماره 11 (پیاپی 83)، صص 38-48.
اسلامی ندوشن، محمدعلی (1370) آواها و ایماها، چاپ چهارم، تهران، یزدان.
-------------------- (1375) سرو سایه¬فکن، چاپ چهارم، تهران، یزدان.
-------------------- (1382) جام جهانبین، چاپ اول، تهران، قطره.
-------------------- (1391) زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، چاپ نهم، تهران، شرکت سهامی انتشار.
اکبری، منوچهر (1380) «شایست و ناشایست زنان در شاهنامه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 158، صص 61-81.
باستانی پاریزی، محمدابراهیم (1389) گذار زن از گدار تاریخ، چاپ سوم، تهران، علم.
بصّاری، طلعت (1350) «زنان شاهنامه»، تهران، دانشسرای عالی، شماره 45.
خطیبی، ابوالفضل و احمدرضا قائم¬مقامی (1392) «رای و رأی»، نامه فرهنگستان، شماره 5 و 6، صص 223- 244.
رستگار فسایی، منصور (1369) 21 گفتار درباره شاهنامه فردوسی، شیراز، نوید.
سرامی، قدمعلی (1383) از رنگ گل تا رنج خار، چاپ چهارم، تهران، علمی و فرهنگی.
صرفی، محمدرضا (1383) «مفهوم خرد و خاستگاهای آن در شاهنامه فردوسی»، نشریه مطالعات ایرانی، شماره 5، صص 65-92.
عباسی، حجت و حسینعلی قبادی (1389) «مقایسه جایگاه زن در شاهنامه فردوسی با ایلیاد و اودیسه هومر»، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، دوره ششم، شماره 19، صص 109-138.
علینقی، حسین (1390) «تحلیل شخصیت و نقش زنان در داستانهای شاهنامه»، فصلنامه زن و فرهنگ، سال سوم، شماره 9، صص 59-81.
فردوسی، ابوالقاسم (1378) داستانهای نامور نامه باستان، به اهتمام سید محمد دبیرسیاقی، ج 20، تهران، قطره.
-------------- (1391) شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
کریستین سن، آرتور (1337) مزداپرستی در ایران قدیم، تهران، شرکت معلمان و مترجمان ایران.
مصاحب، شمسالملوک (1348) «زن در شاهنامه»، مجله وحید، سال ششم، شماره 11، صص 945-949.
نولدکه، تئودور (1379) حماسه ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی با مقدمه سعید نفیسی، چاپ پنجم، تهران، نگاه.
ولف، فریتس (1377) فرهنگ شاهنامه فردوسی، تهران، اساطیر.
یزدانفر، ساره و قهرمان شیری (1395) «نقش اجتماعی، موقعیت و مقام زن در شاهنامه فردوسی و هزار و یک شب»، فصلنامه پژوهشهای ادبیات تطبیقی، دوره چهارم، شماره 2، صص 177-201.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره هفتاد و هفتم، تابستان 1404: 30-1
تاريخ دريافت: 06/02/1403
تاريخ پذيرش: 13/12/1403
نوع مقاله: پژوهشی
خرد، تدبیر و رأی نزد زنان شاهنامه
امیر واثق عباسی1
عبدالعی اویسی کهخا2*
عبدالله واثق عباسی3**
چکیده
شاهنامه به عنوان یک شاهکار ادبی، نهتنها عرصۀ بازتاب روح دلاوری، شرح جنگها و حماسههای بیبدیل است، بلکه آوردگاه اندیشه و خردمندی و میدان تضارب آرا و تجربههای گرانسنگ نیاکان ما نیز بهشمار میرود که به صورت خصایص مدنی و فرهنگی برای ما به یادگار مانده است. حضور درخشان بانوان در اغلب داستانهای شاهنامه، همپا و همپایۀ مردان، ستودنی است. این درخشش و نقشآفرینی در عرصههای گوناگون از جمله بحرانهای پیچیدۀ اجتماعی- سیاسی همراه با هوشمندی و پاکدامنی، خیرهکننده است. هرچند درباره مسئله زن در شاهنامه فردوسی، پژوهشهای قابل تقدیری درباب مباحث داستانی، عاطفی و برخی جنبههای دیگر انجام شده، تاکنون تحقیقی مستقل در زمینۀ خردورزی و رایزنی زنان در حماسه ملی ایران تحریر نشده است و این ضرورت تدوین چنین پژوهشی را بایستگی میبخشد. این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی و با ابزار کتابخانهای تدوین شده است. چشمانداز نتایج تحقیق نشان میدهد که فردوسی در خلال شاهنامه درصدد است تا هم نقش دلاوری و دلاویزی بانوان را در صحنههای مخاطرهآمیز و هیجانانگیز رزم و بزم دورههای اساطیری و تاریخی شاهنامه نشان دهد و هم عیار کاردانی، چارهگری و هوشمندی آنان را در کمال نجابت و شایستگی به تصویر کشد.
واژههای کلیدی: شاهنامه فردوسی، زنان، خرد، تدبیر و رأی.
مقدمه
شاهنامه فردوسی، گنجینهای از ارزشهای انسانی، موازین و مبانی درخشان ادبی و فرهنگی و افتخارات ملی و باستانی ایران زمین است. در واقع شاهنامه، آینه تمامنمای آداب و رسوم، دلاوریها، فداکاریها، اخلاقیات و مذهب و حکمت و دیگر مظاهر فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران باستان است که اندیشهها و آرمانها و فراز و فرودهای روحی قوم ایرانی -از سپیده دم تاریخ تا پادشاهی یزدگرد- در آن بازتابانده شده است. وزیران، منجمان، پیشگویان، موبدان، بزرگان، پهلوانان و نزدیکان، نقش اصلی را در مشورت و رایزنی شئون مختلف به عهده دارند. حضور برجسته و شگرف زنان در حفظ، ترویج، تقویت و تثبیت ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و تاریخی ایران، تأثیر بسزایی داشته است. نقش چندگانه زن به عنوان مادر، همسر، رایزن، سفیر، جنگاور و حتی رأس هرم قدرت در کمال ذکاوت، هوشمندی و فداکاری، بسیار چشمگیر است. اهمیت مشورت و رایزنی در شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی تا بدان پایه است که در لسان مبارک قرآن، آیه 38 سوره شورا «و امرهم شوری بینهم»، آیه 174 آل عمران «و شاورهم فیالامر» و نیز در آیات 17 و 18 سوره زمر به صورت ضمنی بدان توصیه و تأکید شده است.
بررسی داشتههای مادی و معنوی یک ملت که از آن به فرهنگ یاد میشود، بدون تحلیل مقام و موقعیت زن و سهم وی در چهارچوب فرهنگ و تمدن این آب و خاک، کاری ناقص خواهد بود. یکی از جلوههای کاردانی و کارآمدی بانوان در شاهنامه، حضور پررنگ آنان در امور مهم سیاسی- اجتماهی، جنگاوری و لشکرکشی و حتی سفارت و کشورداری است. خرد ضمن اینکه سرچشمه اصلی رأی و تدبیر است، نخستین و مهمترین عنصری است که در گزیدههای زاداسپرم، مینوی خرد، بندهشن، گاتاهای اوستا و شاهنامه بدان توصیه شده و در عین حال یکی از مفاهیم و عناصر برجسته در همه شاهکارهای ادبی جهان و ادیان و مکاتب مختلف تمدنهای بشری محسوب میشود.
شاهنامه فردوسی، گنجینه سرشاری از حکمت و خردورزی است «که در آن بیش از 500 بار، واژه خرد و خردمند و بیش از 150 بار، واژه روشنروان آمده است» (ولف، 1377: ذیل واژه خرد و روشنروان) و خردمندی و رایزنی در آن، بسامد بالایی دارد. مفهوم خرد، یکی از مفاهیم اصلی و کلیدی در فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی است. این مفهوم در طول تاریخ و همگام با رشد علوم عقلی و استدلالی و پیچیده شدن زندگی و روابط آدمیان، دستخوش تحولات گوناگون شده و معانی ضمنی متعددی را پذیرفته است (صرفی، 1383: 65-92). در شاهنامه گاهی «رأی» در نزدیکی «فرّ» آمده است، امّا ممکن است «در عین حال» بر معنای دیگری مثل «خرد» و «تدبیر» هم دلالت کند. این نکته بدان معناست که «رأی» به مرور زمان معنای «خرد» و «تدبیر» و «نظر» و مانند آن را هم به خود گرفته است (خطیبی و قائممقامی، 1392: 223-244).
در یک کلمه، شاهنامه کتاب «زندگی و مرگ»، زندگی سرشار و مرگ سترگ است. در نزد قهرمانان بزرگ شاهنامه -چه زن چه مرد- مرگ، پایان عمر نیست؛ ستیغ و نتیجۀ آن است (اسلامیندوشن، 1382: 261). در شاهنامه نهتنها بازوها و شمشیرها به کار میافتند، بلکه داشتههای معنوی و ذخایر روان و خردمندی قوم ایرانی نیز به نمایش گذاشته میشود. در شاهنامه، «تعدادی زن بسیار بزرگوار هستند که نظیر آنها از حیث رنگارنگی و دلاویزی، نهتنها در آثار دیگر فارسی، بلکه در آثار بزرگ باستانی سایر کشورها نیز نمیتوانیم ببینیم. اکثر زنان شاهنامه، نمونه بارز زن تمامعیار هستند. در عین برخورداری از فرزانگی، بزرگمنشی و حتی دلیری، از جوهر زنانه به نحو سرشار نیز بهرهمندند» (اسلامی ندوشن، 1391: 113). امّا همین شاهنامه، گاه به ملاحظات سیاسی و گاه از سر ناآگاهی، قربانی برداشتها و داوریهایی ناروا به اتهام زنستیزی شده است (عباسی و قبادی، 1389: 109-138). چنانکه مثلاً نولدکه در حماسه ملی ایران آورده است:
«زنها در شاهنامه مقام مهمی را حائز نیستند. وجود آنها در منظومه بیشتر یا از راه هوس و یا از راه عشق است» (نولدکه، 1379: 161). کریستینسن، خاورشناس دانمارکی میگوید: «رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان، همراه با نزاکت بود. زن، چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی، از آزادی کامل برخوردار بود» (کریستینسن، 1337: 75). اسلامی ندوشن در کتاب «سرو سایهفکن» آورده است: «حضور زنان در شاهنامه -که یک کتاب جنگی است- لطافتی مینهد که نظیرش را در هیچ حماسه مشابه دیگر نمیتوان یافت» (اسلامیندوشن، 1375: 102). زن در اساطیر و تاریخ، چهرههای متفاوت دارد، زیرا واقعیات و حقایق مربوط به وی به دلایل و جهات گوناگون، یکسان نگریسته نشده و طبعاً به نتیجهگیری یکسان نیز منجر نشده است (رستگار فسایی، 1369: 357). زنان خردورز و صاحبنظر حتی تا آنجا آیندهنگری داشتند که مبادا مورد انتقام و سرزنش مردم قرار گیرند (اکبری، 1380: 61-81).
شایان ذکر است که از برخی زنان فقط نامی در شاهنامه آمده است مانند: ماهآفرید، از زنان ایرج که از وی باردار است، اسپنوی همسر تژاو تورانی، فغستان دختر کید هندی، ناهید دختر قیصر روم و... . تعدادی دیگر، حضوری کمرنگ دارند، مانند: دختران سرو یمنی، همای و بهآفرید خواهران اسفندیار، روشنک دختر دارا و... . تعدادی از زنان شاهنامه، حضوری جرقهوار اما مؤثر دارند، مانند: مادر سیاوش، سپینود دختر شنگل پادشاه هند، گلشهر همسر پیران ویسه، جریره دختر پیران و مادر فرود، مالکه دختر طایر غسّانی و نوشه عمه شاپور ذوالاکتاف، دختر مهرک نوشزاد، پوراندخت دختر خسروپرویز ساسانی و... . حضور برخی دیگر چون آذرخش، خیرهکننده و اعجابآور است، مانند: تهمینه، گردآفرید دختر گژدهم، همای چهرزاد دختر بهمن، گلنار دختر کنیزک اردوان و... . از اینها که بگذریم در شاهنامه تعدادی زن خردمند، دوراندیش، رایزن و در یک کلمه تمامعیار هستند که حضور و نقشآفرینی آنان در فراگرد حماسه ملّی ایران، بسیار تأثیرگذار و سرنوشتساز است، مانند: فرانک مادر فریدون، سیندخت همسر مهراب کابلی، رودابه مادر رستم، فرنگیس همسر سیاوش و مادر کیخسرو، کتایون مادر اسفندیار، منیژه دختر افراسیاب، قیدافه شهریار اندلس، گردیه خواهر بهرام چوبین و... .
پیشینه پژوهش
کتابها و مقالات متعددی درباره زن در ارتباط با شاهنامه تدوین شده که به برخی از آنها اشاره میشود: طلعت بصّاری در کتاب «زنان شاهنامه» و محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «سرو سایهفکن»، ضمن معرفی بانوان شاهنامه به نقشآفرینیها و ویژگیهای برجسته آنها پرداختهاند. همچنین ویژهنامه شفق، نشریه دانشجویان دانشکده خدمات اجتماعی با همکاری کانون نشر پژوهشهای اسلامی، کتابی با عنوان «زن در شاهنامه فردوسی» یا «نقش زن در پیدایش و زوال قدرت از دیدگاه فردوسی» به چاپ رسانده است.
منصوره اتحادیه در مقاله «زن در نظر فردوسی»، محمدعلی اسلامی ندوشن در مقاله «زن در دوره پهلوانی شاهنامه»، شمسالملوک مصاحب در مقاله «زن در شاهنامه»، منصور رستگار فسایی در مقاله «زن در شاهنامه فردوسی»، منوچهر اکبری در مقاله «شایست و ناشایست زنان در شاهنامه» و حسین علینقی در مقاله «تحلیل شخصیت و نقش زنان در داستانهای شاهنامه»، هر کدام به سهم خویش، نقش و مقام و موقعیت زنان نامدار شاهنامه را نقد و بررسی کردهاند.
ابراهیمیان و همکاران (1393) در مقاله «بررسی مقام و چهره زنان در شاهنامه و ایلیاد هومر» و عباسی و قبادی (1389) در مقاله «مقایسۀ جایگاه زن در شاهنامه فردوسی با ایلیاد و اودیسه هومر»، جایگاه زنان در این دو اثر را به صورت مقایسهای، نقد و تحلیل کردهاند. همچنین یزدانفر و شیری به تدوین مقالهای با عنوان «نقش اجتماعی، موقعیت و مقام زن در شاهنامه فردوسی و هزار و یک شب» همت گماشتهاند. اما تاکنون پژوهشی در زمینه خرد، تدبیر و رأی نزد بانوان شاهنامه انجام نشده است. این پژوهش بر آن است تا مقام و موقعیت زنان بنام شاهنامه را بهویژه در عرصه تدبیر و رایزنی همراه با حس تعهد و مسئولیتپذیری و آگاهی از رموز سیاستمداری و خردمندی، تحلیل و واکاوی کند. موارد زیر به عنوان مشت نمونه خروار، نشان از فداکاری و هوشمندی بانوان شاهنامه دارد:
- فرانک، مادر فریدون:
خردمند مام فریدون چو دید |
| که بر جفت او بر، چنان بد رسید |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 115) |
- سیندخت: سام، یک زخم سیندخت را اینگونه میستاید:
سخنها چو بشنید از او پهلوان |
| زنی دید با رای و روشنروان |
|
| (همان: 242) |
- فرنگیس، همسر سیاوش: پیران ویسه پس از وصف زیباییهای ظاهری فرنگیس، خردمندی و دانشوری وی را اینگونه میستاید.
هنرها و دانش ز دیدار بیش |
| خرد را پرستار دارد به پیش |
|
| (همان، ج2: 297) |
- گلشهر، همسر پیران:
که او بود مه بانوی پهلوان |
| ستوده زنی بود و روشنروان |
|
| (همان: 302) |
- جریره:
بدو گفت رای تو ای شیرزن |
| درخشان کند دوده و انجمن |
|
| (فردوسی، 1391، ج3: 33) |
- کتایون:
زنی بود گشتاسب را هوشمند |
| خردمند و دانا و رایش بلند |
|
| (همان: 183) |
- چهرزاد «همای»: روایت شاهنامه درباره همای، دختر بهمن و رعایت داد و دهش و آیین مملکتداری وی در بیتهای زیر قابل توجه است:
به رای و به داد از پدر درگذشت |
| همه گیتی از دادش آباد گشت |
به گیتی جز از داد و خوبی نخواست |
| جهان را سراسر همی داشت راست |
جهانی شده ایمن از داد اوی |
| به گیتی نبودی جز از یاد اوی |
نخستین که دیهیم بر سر نهاد |
| جهان را به داد و دهش مژده داد |
|
| (همان، ج5: 487-488) |
- دختر کید هندی:
ز دیدار و چهرش خرد بگذرد |
| همی داستان را خرد پرورد |
|
| (همان: 23) |
- قیدافه:
زنی بود در اندلس شهریار |
| خردمند و با لشکری بیشمار |
|
| (همان، ج6: 51) |
- مریم دختر قیصر روم:
یکی دخترش بود مریم به نام |
| خردمند و با سنگ و با رای و کام |
|
| (همان، ج8: 115) |
همان نیز مریم زن هوشمند |
| که بودی همیشه لبانش به پند |
|
| (همان: 161) |
- گردیه خواهر بهرام چوبین:
ز پاکی و از پارسایی زن |
| که هم غمگسار است و هم رایزن |
|
| (همان: 210) |
ز مرد خردمند بیدارتر |
| ز دستور داننده هشیارتر |
|
| (فردوسی، 1391، ج 8: 213) |
در شاهنامه کمتر داستانی است که در آن زن، نقشی نداشته باشد (اتحادیه، 1344، ج1: 38- 48). تنوع و تعدد نقشآفرینی زن در شاهنامه به گونهای است که تقریباً بیشتر نقشهای زنانۀ ممکن در یک اجتماع کهن را در برمیگیرد که البته در این میان، غلبه با نقشهای مثبت است (عباسی و قبادی، 1389: 109-138).
بحث اصلی
1- فرانک
در کاردانی و خردمندی فرانک همین بس که پس از اینکه آبتین به دست کارگزاران ضحاک کشته میشود و مأموران درصدد یافتن فریدون هستند، فرانک فرزانه، فریدون را از معرکه به در میبرد و وی را به نگهبان مرغزاری که گاو برمایه در آن است میسپارد:
بدو گفت کاین کودک شیرخوار |
| ز من روزگاری به زنهار دار |
پدروارش از مادر اندر پذیر |
| وزین گاو نغزش به پرور به شیر |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 63) |
پس از سه سال فرانک با هوشمندی بوی خطر را حس میکند و سراسیمه نزد نگهبان مرغزار میآید.
که اندیشهای در دلم ایزدی |
| فراز آمده است از ره بخردی |
|
| (همان) |
و فریدون را به مرد دینی در دامنه البرز کوه در هندوستان میسپارد و توصیه میکند که به نیکی او را بپرورد چون:
ببرّد سر و تاج ضحاک را |
| سپارد کمربند او خاک را |
|
| (همان: 64) |
2- سیندخت
زن به موجب شاهنامه که زبان گویای فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم و تفکر و اندیشه ایرانیان باستان است، در اجتماع، مقام و منزلتی ارجمند داشته، در مقام مادری و همسری، در نگهداری تاج و تخت، آزادی و آزادگی، وطنپرستی، شاهدوستی، فنون جنگ و رزمآرایی، رایزنی و رسالت و سفارت، شایستگی کامل و حقوقی قابل توجه داشته است (مصاحب، 1348: 297).
زال پس از دیدار با رودابه، نگران موافقت نکردن منوچهر و سام با این پیوند است. به رودابه میگوید: من تا پای جان ایستادهام و چون نظر رودابه را جویا میشود، رودابه در نهایت هوشمندی و شجاعت جواب میدهد:
بدو گفت رودابه من همچنین |
| پذیرفتم از داور داد و دین |
که بر من نباشد کسی پادشا |
| جهانآفرین بر زبانم گوا |
جز از پهلوان جهان زال زر |
| که با تخت و تاج است و با زیب و فر |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 201) |
سیندخت در نوع خود، زنی یگانه است. استحکام شخصیت و کفایت و دانایی او در میان زنان میانهسال شاهنامه دارای درخشندگی خاصی است. وقتی میخواهد خبر شیفتگی دخترش رودابه را به شوهرش مهراب بدهد، چون میداند که مهراب خشمگین خواهد شد، با این سخنان زمینه را آماده میکند. شوهر از او میپرسد که چرا غمگین است و او جواب میدهد (اسلامیندوشن، 1370: 26):
چنین داد پاسخ به مهراب باز |
| که اندیشه اندر دلم شد دراز |
از این گنج آباد و این خواسته |
| وز این تازی اسپان آراسته |
بناکام باید به دشمن سپرد |
| همه رنج ما باد باید شمرد |
یکی تنگ صندوق از آن بهر ماست |
| درختی که تریاک او زهر ماست |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 216) |
و بدینگونه ذهن شوهر را برای شنیدن خبر آماده میسازد. «مهراب، پدر رودابه هنگامی که از عشق دختر خود نسبت به زال آگاه میشود و خشمگین، این سیندخت همسر او و مادر رودابه است که با دوراندیشی و تدبیر و رازداری از خشم پدر میکاهد و با رفتن به نزد سام، رفع اختلاف میکند» (بصاری، 1350: 16).
اگر سام یل با منوچهرشاه |
| بیابند بر ما یکی دستگاه |
ز کاول برآید به خورشید دود |
| نه آباد ماند نه کشت و درود |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 218) |
جواب سیندخت به مهراب بسیار خردمندانه و شجاعانه است:
کزین آگهی یافت سام سوار |
| به دل ترس و تیمار چندین مدار |
وی از گرگساران بدین گشت باز |
| گشاده شده این سخن نیست راز |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 218)
|
و پس از آنکه مهراب به سیندخت میگوید که رودابه را نزد او بیاورد، کاردانی و تیزهوشی سیندخت بیشتر آشکار میشود:
بدو گفت: پیمانت خواهم نخست |
| که او را سپاری به من تندرست |
|
| (همان: 219)
|
با شنیدن این سخنان، مهراب سخت بر میآشوبد:
چو بشنید مهراب بر پای جست |
| نهاد از بر دست شمشیر دست |
همی گفت رودابه را رود خون |
| روی زمین برکنم هم کنون |
مرا گفت چون دختر آمد پدید |
| ببایستش اندر زمان سر برید |
|
| (همان: 217) |
مهراب که از فاش شدن ماجرای زال و رودابه سخت خشمناک شده، باز هوشمندی سیندخت چاره کار است.
مرا رفت باید همی پیش سام |
| کشیدن مر این تیغ را از نیام |
نباید که چون من شوم چارهجوی |
| تو رودابه را سختی آری بروی |
|
| (همان: 237) |
پس از آن سیندخت با هدایای درخور آماده رفتن به دربار سام میگردد:
چو برساخت کار اندرآمد به اسپ |
| چو گردی به کردار آذرگشسب |
بیامد گرازان به درگاه سام |
| نه آواز داد و نه برگفت نام |
|
| (همان: 239) |
از این لحاظ زن همپایه مرد است، زیرا برای مرد نیز خردمندی، مهمترین صفت شناخته شده است. زنی که خردمند بود، از تدبیر و رأی نیز برخوردار است. چارهگری و زبانآوری نیز در برخی از زنان، صفت مقبولی است. نمونه بارز زنان کدبانو و چارهگر و سخندان، سیندخت، زن مهراب کابلی و مادر رودابه است. این زن در جریان عشقبازی دخترش با زال چنان پختگی و تدبیر به خرج میدهد و چنان ظرافت را با زیرکی میآمیزد، که امر مشکل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان میشود و کشورش از بلایی بزرگ که تا آستانهاش آمده، نجات مییابد. در این ماجرا، چند صحنه بسیار زیبا میبینیم که در آنها لطف و ذوق و فرزانگی سیندخت به خوبی نموده میشود. از جمله صحنه برخورد او با شوهر هنگامی که میخواهد خبر عاشقی دخترشان را به او بدهد و صحنه روبهرو کردن رودابه با پدرش مهراب و صحنه روبهرو شدن با سام و گفتوشنود با او (اسلامیندوشن، 1370: 26).
سیندخت به صورت ناشناس به نزد سام میرود و پس از رایزنیهای قابل تحسین، دل وی را نرم میکند و چون سام از وی چند و چون ماجرای زال را میپرسد، سیندخت ابتدا از وی پیمان میگیرد:
یکی سخت پیمانت خواهم نخست |
| که لرزان شود زو بر و بوم و رُست |
که از تو نیاید به جانم گزند |
| نه آنکس که بر من بود ارجمند |
|
| (فردوسی، 1391، ج1: 241) |
و سپس خود را معرفی میکند:
که من خویش ضحاکم ای پهلوان |
| زن گرد مهراب روشنروان |
همان مام رودابهی ماهروی |
| که دستان همی جان فشاند بر اوی |
|
| (همان: 241) |
و پس از آن با حالت انکسار و فروتنی اظهار میدارد:
اگر ما گنهکار و بدگوهریم |
| بدین پادشاهی نه اندرخوریم |
من اینک به پیش توام مستمند |
| بکش کشتنی را و بندی ببند |
|
| (همان: 242) |
سرانجام پس از گفتوگوهای فراوان و فرستادن زال به دربار منوچهر و یکرویه شدن کارها، سام موافقت خود را با پیوند زال و رودابه اعلام میکند. سیندخت، نمونه برجستهای از عقل و درایت و تدبیر است. وی در کاردانی و هوشمندی، یکی از زنان بینظیر شاهنامه است. «پیمبر زنی بود سیندختنام؛ این زن نقش یک دیپلمات زبانآور را بر عهده میگیرد که اوج قدرت تدبیر است. او با قدرت استدلال همراه چاشنی عاطفه، از وقوع یک جنگ بزرگ جلوگیری میکند» (یزدانفر و شیری، 1395: 177-201).
مهراب پس از آگاهی از دلدادگی زال و رودابه «از بیم شاهنشاه ایران و از اینکه مبادا
پادشاهی و خانمانش بر سر این عشق و خشم پادشاه ایران از بین برود، دیوانهوار قصد جان رودابه را میکند. ولی در همه این احوال، سیندخت چون همسری مهربان، کارآزموده و مادری فداکار، کارها را با عقل و تدبیر کفایت میکند و نخست به رسالت و سفارت نزد سام که به فرمان شاه ایران برای جنگ با مهراب آمده است میرود و پیمان صلح و دوستی با او میبندد و پس از اینکه کارها به صلاح راست میآید، مهراب شاد و خندان، رأی و تدبیر سیندخت را میستاید» (مصاحب، 1348: 286).
[1] * دانشجوی دکتری رشتة زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
a.vacegh@yahoo.com
[2] ** نویسنده مسئول: دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
oveisi@lihu.usb.ac.ir
[3] *** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران vacegh40@yahoo.com