مقايسه رخسارههاي الكتريكي با گونههاي سنگي تعيين شده به روش واحدهاي همسان جرياني سازند كنگان در يکي از ميادين گازي خليج فارس
الموضوعات :حیدر صائمی 1 , وحید توکلی 2 , حسن اشراقی 3
1 - دانشگاه آزاد واحد شاهرود
2 - دانشگاه تهران
3 - شرکت نفت وگاز پارس
الکلمات المفتاحية: سازند کنگان رخساره هاي الکتريکي خوشهسازي واحدهاي همسان جرياني گونه هاي سنگي ,
ملخص المقالة :
چكيده سازند کنگان با ضخامتي حدود 444 متر از گروه دهرم، پرمين، در ناحيه مورد مطالعه به طور عمده، از سنگ آهک و دولوميت تشکيل شده که گاهي با ميان لايههاي انيدريتي نيز همراه است. در اين پژوهش، از روش تفکيکپذيري چندتايي براي تعيين رخسارههاي الکتريکي ميدان مورد مطالعه استفاده شده است. با توجه با اينکه در اين ميدان مطالعاتي جهت تعيين رخسارههاي الکتريکي و تعيين گونههاي سنگي به روش واحدهاي همسان جرياني انجام نشده است، انجام اين پژوهش اهميت کار را دو چندان کرده است. در اين مقاله، با استفاده از نمودارهاي پتروفيزيکي پرتو گاما، چگالي و تخلخل نوترون رانده شده و دادههاي مغزه در يکي از چاههاي ميدان، گونههاي سنگي به روشهاي رخسارههاي الکتريکي و واحدهاي همسان جرياني، تعيين گرديد. تعيين رخسارههاي سنگي در اين ميدان ميتواند راه حلي کارآمد براي طبقهبندي رخسارههاي مخزن در جهت تعيين خواص پتروفيزيکي سنگ مخزن و تفکيک مناطقي که پتانسيل بالاتري براي توليد گاز دارند از مناطق کم پتانسيل باشد. در اين راستا روش خوشه سازي براساس نمودار با تفکيکپذيري چندتايي (MRGC) که روشي براساس روش ناپارامتريK امين همسايه نزديک و نمايش نموداري دادهها است، بر روي نمودارهاي تخلخل نوترون، چگالي و پرتو گاما اعمال شد، تا رخساره الکتريکي معادل رخساره سنگي به دست آمده از مغزه بازسازي شود. درنهايت خوشه هاي نهايي با تلفيق خوشه هاي کوچک شکل ميگيرند که منجر به شناسايي پنج رخساره در اين ميدان گرديد. روش مورد استفاده در اين تحقيق نياز به مغزه گيري گسترده در اين ميدان را رفع ميکند و منجر به صرفه جويي بسيار در هزينه و زمان ميشود. علاوه بر روش فوق، گونههاي سنگي به روش واحدهاي همسان جرياني نيز تعيين گرديد. واحدهاي جرياني هيدروليکي روشي براي طبقهبندي انواع سنگها نسبت به خواص جرياني، برپايه پارامترهاي زمينشناسي و فيزيک جريان در مقياس منافذ است. در اين روش نيز 5 نوع واحد سنگي بدست آمد و در پايان اين دو روش با هم مقايسه شدند که در بسياري فواصل عمقي تطابق خوبي داشتند. البته در بعضي فواصل عمقي نتيجه مناسب حاصل نشد که اين ميتواند به دليل عدم يکنواختي در برداشت نمونهگيري در هر يک از دو روش و خطاهاي انساني باشد.