مفهوم اتوس در نظریة تراژدی ارسطو و بازتاب تاریخی آن
الموضوعات :
1 - دانشجوی دکتری فلسفة هنر، دانشکدة حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2 - استادیار گروه فلسفة هنر، دانشکدة علوم نظری و مطالعات عالی هنر، دانشگاه هنر تهران، ایران
الکلمات المفتاحية: ارسطو, اتوس, شخصیت, کنش, فن شعر, انتخاب آگاهانة اخلاقی, قاعدة حدوسط اخلاقی,
ملخص المقالة :
از دیدگاه ارسطو شخصیت آرمانی تراژدی باید از نظر اخلاقی خوب باشد؛ یعنی باید طی کنش انتخابگرانة آگاهانه، قاعدة حدوسط اخلاقی را رعایت کرده باشد. این پژوهش، بمنظور تشریح اتوس، به طرح این پرسش پرداخته است که در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی، خیرهای بیرونی و شباهت میان شخصیت و مخاطب چه جایگاهی دارد و بازتاب تاریخی این پیوند، بر چه مبنایی قابل بررسی است؟ هدف مقاله آنست که با تکیه بر نسبت میان کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر و بخشهای مرتبط رساله های دیگر ارسطو، نسبت میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق وی را بررسي نمايد و بازتاب تاریخی این پیوند را بیابد. این پژوهش نشان میدهد که کنش و شخصیت تراژدی در پیوند با یکدیگر، محاکاتی از ذات و ماهیت اخلاقی جهان ارائه میدهند. بازتاب تاریخی دیدگاه اخلاقی ارسطو دربارة تراژدی در نظریه های مربوط به اصالت اخلاق و نسبت هنر و اخلاق قابل تحقيق است. این پژوهش، کیفی است و با روش توصیفی ـ تحلیلی داده های کتابخانه يی خود را بررسی کرده است.
ارسطو (1392) دربارۀ هنر شعر، ترجمه سهیل افنان، تهران: حکمت.
ارسطو (1393الف) فن شعر، ترجمة عبدالحسین زرین کوب، تهران: امیرکبیر.
ارسطو (1393ب) سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران: علمی و فرهنگی.
ارسطو (1396) خطابه، ترجمة اسماعیل سعادت، تهران: هرمس.
ارسطو (1398) اخلاق نیکوماخوس، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران: طرح¬ نو.
افلاطون (1398) جمهوری (دورۀ آثار افلاطون)، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران: خوارزمی.
براکت، اسکار (1399) تاریخ تئاتر جهان، ترجمه هوشنگ آزادی¬ور، ج1، تهران: مروارید.
فورستر، ادوارد مورگان (1399) جنبه¬های رمان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: نگاه.
کارول، نوئل (1390) «هنر و قلمرو اخلاق»، ترجمه یاشار جیرانی، سورۀمهر، شمارة 20، ص174ـ137.
کرمی، محسن (1396) نقد زیباییشناختی و نقد اخلاقی، تهران: نگاه معاصر.
گات، بریس (1393) «هنر و اخلاق»، ترجمة بابک محقق و مسعود قاسمیان، دانشنامۀ زیباییشناسی، تهران: فرهنگستان هنر.
نوسباوم، مارتا (1389) ارسطو، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: طرح نو.
هالیول، استیون (1388) پژوهشی دربارۀ فن شعر ارسطو، ترجمه مهدی نصراللهزاده، تهران: مینوی خرد.
یانگ، جولیان (1395) فلسفۀ تراژدی: از افلاطون تا ژیژک، ترجمه حسن امیری آرا، تهران: ققنوس.
Aristotle (1991a). Eudemian Ethics. trans. by J. Solomon. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Aristotle (1991b). Nicomachean ethics. trans. by W. D. Ross. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Aristotle (1991c). Poetics, trans. by I. Bywater. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Aristotle (1991d). Politics. trans. by B. Jowett. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes.F 4th Edition. Princeton University Press: Princeton.
Aristotle (1991e). Rhetorics. trans. By W. R. Roberts. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Barnes, J. (2000). Aristotle: a very short introduction. London: Oxford University Press.
Belfiore, E. (1984). Aritotle’ Concept of Praxis in the Poetics. The Classical Journal, vol. 79, no. 2. pp. 110-124.
Butcher, S. H. (1951). Aristotle’s theory of poetry and fine art. New York: Dover Publication Inc.
Bywater, I. (1920). Aritotle on the Art of Poetry. London: Oxford Univerity Press.
Dale, A. M. (1959). Ethos and Dianoia: Character and Thouth’ in Aristotle’s Poetics, Journal of Australian Universities Language & Literature Association, vol.11, no. 1. pp. 3-16.
Deslauriers, M. (1990). Character and Explanation in Aristotle’s Etics and Poetics. Dialogue. vol.29, No.1. pp.79-94.
Halliwell, S. (2009). Aristotle’s poetics. London: Gerald Dockworth.
Lucas, D. W. (1962). Pity, Terror and Peripetia. The Classical Quarterly. vol. 12, no. 1. pp. 52-60.
Ross, D. (1995). Aristotle. London: Routledge.
Vernant, Jean-Pierre; & Vidal-Naquet, P. (1996). Myth and Tragedy in ancient Greece. New York: Urzon, Inc.
Winnington-Ingram, R. P. (1998). Sophocles: an interperetation. Cambridge. Cambridge Univerity Press.
مفهوم اتوس در نظریة تراژدی ارسطو و بازتاب تاریخی آن
چکیده
از دیدگاه ارسطو شخصیت آرمانی تراژدی باید از نظر اخلاقی خوب باشد؛ یعنی باید طی کنش انتخابگرانة آگاهانه، قاعدة حدوسط اخلاقی را رعایت کرده باشد. این پژوهش، بمنظور تشریح اتوس، به طرح این پرسش پرداخته است که در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی، خیرهای بیرونی و شباهت میان شخصیت و مخاطب چه جایگاهی دارد و بازتاب تاریخی این پیوند، بر چه مبنایی قابل بررسی است؟ هدف مقاله آنست که با تکیه بر نسبت میان کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر و بخشهای مرتبط رسالههای دیگر ارسطو، نسبت میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق وی را بررسي نمايد و بازتاب تاریخی این پیوند را بیابد. این پژوهش نشان میدهد که کنش و شخصیت تراژدی در پیوند با یکدیگر، محاکاتی از ذات و ماهیت اخلاقی جهان ارائه میدهند. بازتاب تاریخی دیدگاه اخلاقی ارسطو دربارة تراژدی در نظریههای مربوط به اصالت اخلاق و نسبت هنر و اخلاق قابل تحقيق است. این پژوهش، کیفی است و با روش توصیفی ـ تحلیلی دادههای کتابخانهيی خود را بررسی کرده است.
كليدواژگان: ارسطو، اتوس، شخصیت، کنش، فن شعر، انتخاب آگاهانة اخلاقی، قاعدة حدوسط اخلاقی.
* * *
مقدمه
ارسطو در رسالة فن شعر، کنش (action) را با واژههایی چون پراتین (prattein)، پراکسیس (praxis)، پراگماتا (pragmata) و موتوس1 (Muthos (Plot-structure)) تعریف كرده است. او پراتین را همراه با واژههای پراتونتاس (prattontes)، درونتس (drontes) و پراکسیس آورده است که به جنبة فاعلی کنش نظر دارند. همچنین پراگماتا را برای معادل کنشها، یعنی رویدادها و بويژه ترکیببندی رویدادها استفاده كرده، کما اینکه پراتین و پراکسیس را نيز گاهی بمعنای پراگماتا بکار برده است. وی موتوس را بعنوان حاصل جمعی از پراتین، پراکسیس و پراگماتا معرفي میکند. موتوس از نظر ارسطو تمامیت سازمانیافتة ساختار رویدادها و چارچوب دراماتیک کامل یک نمایشنامه2 و محاکات یا نمایشگری پراکسیس بطور عام یا یک پراکسیس بطور خاص3 است. بنابرین ارسطو در واژة موتوس به وحدت کنش توجه دارد که از طریق رابطة علّی میان کنشها و رویدادها بدست میآید. بعقيدة او، شاعر در کنشها و زندگی تأمل نموده، سپس الگویی از کنشها و زندگی را در قالب شعر تراژیک بشکل نمایشی تقلید میکند. پراکسیس، موضوع یا محتوای طرحساخت (موتوس) است و طرحساخت، نقشه یا سازمان معنادار اثر هنری و شاعر، در اصل سازندة موتوسهاست. ارسطو معتقد است ساختار یافتن رویدادها بطور منسجم در طرح ساخت تراژدی به وحدت کنش مطلوب در تراژدی منتهی میشود.
اتوس (ethos) در فن شعر به دو معنی: شخصیت (character) و شخصیتپردازی (characterisation) بکار رفته است که باید ماهیت پروآیرسیس (prohairesis)، یعنی کنش انتخابگرانة مطابق با میل و نیت آگاهانة فضیلتخواهانه یا رذیلتخواهانة نقشوارة تراژدی را نمايان سازد. اما کنش نیک یا فضیلتمندانه کنشی است که قهرمان یا شخصیت آرمانی تراژدی انجام میدهد و دارای ویژگیهایی است که در اين مقاله بررسی میشود. بنابرین مقالة حاضر در صدد است با تشریح مفهوم اتوس در فن شعر ارسطو، پیوند میان شخصیت و کنش را در نسبت میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق او شرح دهد. در این پژوهش رسالة فن شعر محوريت دارد اما هرجا نیاز به پژوهش بيشتر بوده، به ساير رسالههای ارسطو رجوع شده است که میتوان در آنها نشانههايی مهم از بحثهای اخلاقی را یافت. در اين بين، اخلاق نیکوماخوس در اولویت قرار گرفته اما توجهاتی به رسالههای اخلاق ائودموس و فن خطابه نیز شده است. پژوهش پيشرو از طریق بررسی دیدگاه نظریهپردازان معاصر دربارة رابطة هنر و اخلاق، بازتاب تاریخی نظریة ارسطو در مورد نسبت کنش و شخصیت اخلاقی را در فن شعر مورد مطالعه قرار داده است.
این نوشتار مشتمل بر پرسشهای ذيل است:
الف) در پیوند میان کنش و شخصیت از نظر ارسطو، انتخاب آگاهانة اخلاقی چه جایگاهی دارد؟
ب) ویژگیهای شباهت و منزلت، از ديدگاه ارسطو، در پیوند میان کنش و شخصیت چه نقشی ایفا میکنند؟
ج) با بررسی نظریههای معاصر در مورد نسبت هنر و اخلاق، چگونه میتوان بازتاب تاریخی دیدگاه ارسطو را دربارة نسبت کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر تحليل کرد؟
پیشینة پژوهش
ديويد راس معتقد است تراژدی از سه چیز تقلید میکند: شخصیتها، عواطف و کنشها. او در بحث تقلید از کنش میگوید: از نظر ارسطو تراژدی تقلید از شخصیت اخلاقاً خوب است اما نه آنقدر خوب که نتواند توسط تراژدینویس، احساس یا تخیل شود (Ross, 1995: pp. 290-293). در نتیجه از نظر راس، ارسطو به محاکات کنش آدمهای شرور در تراژدی معتقد نیست، مگر در قالب نقشهای فرعی. بنابرین از نظر راس تراژدی شکسپیری ـ همچون مکبث (Macbeth) که شخصیت اصلی آن شرور است و مکرراً مرتكب کنشهای اخلاقاً بد میشود، با دیدگاه ارسطویی همخواني ندارد. اما مقالة حاضر نشان ميدهد که تراژدی در درجة اول تقلید از کنش است و بواسطة تقلید از کنش است که میتواند تقلید از شخصیت و عواطف نيز باشد. در بحث شباهت نيز نشان داده شده که خوبی بیش از حد شخصیت تراژدی با کل بحث ارسطو در هنرهای محاکاتی (بويژه در موضوع شباهت) مغایرت دارد و شخصیت بیش از حدّ خوب، عواطف مخاطب تراژدی را برنمیانگیزاند.
بارنز به خطای اخلاقی پرداخته که شخصیت خوب با منزلت بالای اخلاقی حین طرح تراژدی مرتکب میشود (Barnes, 2000: pp. 133,134)؛ مقالة حاضر در مبحث شباهت شخصیت به این موضوع پرداخته است. بارنز معتقد است دیدگاه ارسطو در مورد تراژدی فقط با زمانة خود او سازگار است و نمیتواند تراژدیهای غیر از یونان باستان، ازجمله تراژدیهای شکسپيری که قهرمانان آن بمفهوم ارسطویی، اخلاقاً خوب نیستند و تراژدیهای مدرن که نه منزلت شخصیتهای ارسطویی و نه خوبی اخلاقی آنها را دارند، را توضیح دهد.
نوسباوم بر اين باور است که ارسطو در فن شعر كنش را بر تراژدی برتری نداده بلکه آنجا که به اولویت طرح اشاره كرده، منظور چهرهنگاری ادبی بوده نه تراژدی (نوسباوم، 1389: 117ـ116). بنظر نوسباوم ارسطو در فن شعر به پیوند ناگسستنی بین کنش و شخصیت قائل است چون کنشهایی که شخصیت در آنها تصمیم میگیرد موجب میشود بتوانیم دربارة آن داوری اخلاقی داشته باشیم و به شخصیت تراژدی میپردازد. مقالة پيشرو در عین اینکه بر پیوند استوار کنش و شخصیت تأکید دارد، نشان ميدهد که از نظر ارسطو طرح بر شخصیت ارجح است.
یانگ معتقد است از ديدگاه ارسطو قهرمان تراژدی باید پادشاهان و ملکهها باشند، کسانی که دارای منزلت اجتماعی هستند (يانگ، 1395: 69ـ 68)؛ چون تنها در این صورت است که سقوط شخصیت از بخت خوب، تند و دراماتیک خواهد شد. همچنین تراژدی باید شخصیت را در عین برتری اخلاقی نسبت به ما، در «زمین بازی اخلاقی ما» بتصویر بکشد. پژوهش حاضر به این موضوعات ذیل ویژگیهای شخصیت پرداخته است. یانگ همچون بارنز و راس معتقد است نظریة تراژدی ارسطو نمیتواند اعتقاد درامهای غیر یونان باستانی را توضیح دهد.
به اعتقاد فورستر، ارسطو در عقيده به اینکه کنشهای شخصیت تراژدی ویژگیهای اخلاقی وی را نمایان میسازند و بر مبنای کنش است که شخصیت خوشبخت یا شوربخت میشود، به خطا رفته است، زیرا شخصیت اخلاقی نه در کنشهای عیان بلکه در زندگیهای نهان و در خلوت زندگیها نمایان میگردد (فورستر، 1399: 115). این رویکرد به رابطة کنش و شخصیت، با رویکرد مقالة حاضر متفاوت است.
بلفيور (Belfiore, 1984: p. 11) بر اين باور است که واژة پراکسیس در فن شعر، بر کنش قابل ارزشگذاری اخلاقی دلالت ندارد. بنظر او پراکسیس تنها بر کنش دلالت دارد، بدون اینکه نسبتی با اخلاق داشته باشد. مثلاً کشتن یک پراکسیس ارتباطی به قتل قهرمانانه در دفاع از خود ندارد. از نظر بلفیور وقتی یک شاعر بخواهد شخصیتی را با کیفیتی اخلاقی بازنمایی کند، از اتوس یا دیانویا استفاده ميكند نه محاکات پراکسیس. مقالة حاضر نشان ميدهد که میان اتوس و پراکسیس پیوندی قوي برقرار است.
بوچر به کنش ارسطویی بعنوان مقولهيی میاندیشد که هر چیزی را که مبیّن حیات ذهنی است، دربرمیگیرد، یا بمثابه فرایندی بطئی عمل ميكند كه نوعی انرژی روانی رو به بیرون است (Bucher, 1907: pp. 123, 334)، اين نگرش ناشی از نگرش هگلی بوچر به فن شعر است. در این مقاله چنین نگرشی به ارسطو و فن شعر وی وجود ندارد.
لوكاس و بايواتر به دیدگاه ارسطو در مورد شباهت شخصیت در فصل سیزدهم فن شعر توجهي متفاوت نشان دادهاند (Lucas, 1962; Bywater, 1920). ارسطو در این فصل معتقد است برای اینکه حس شباهت با شخصیت تراژدی بوجود آید باید فردی با جايگاه بالاي اجتماعی، خطایی اخلاقی مرتکب شود. لوکاس و بایواتر بر اين باورند كه ريشة این دیدگاه ارسطو در اينست که وی میخواهد به کهنالگوهای اساطیری وفادار بماند. در مقالة حاضر، این موضوع با خوبی اخلاقی همدلیبرانگیزی که در فصل پانزدهم فن شعر بعنوان ویژگی اول شخصیت آمده، توضیح داده شده است.
ورنانت و ويدال ناكت در مورد نسبت میان اتوس و دایمون، قائل به وجود روحی شریر در درون و بیرون شخصیت تراژدی است که علاوه بر اینکه شخصیت را به خطای اخلاقی میکشاند، او را بهمین دليل به مجازات نیز میرساند؛ مجازاتی که خودش و تمام اخلافش باید تحمل کنند (Vernant & vidal-Naguet, 1996: p. 36)، مانند سرنوشت اودیپشاه و فرزندانش در تراژدی یونانی. ورنانت و همكارانش معتقدند این ویژگی پیوند شخصیت و کنش در تراژدی یونان باستان، ناشی از اعتقادات مذهبی انسان یونان باستانی است. در اين مقاله نشان داده شده که ارسطو در فن شعر این عقاید مذهبی را نیز در چارچوب فلسفی و اخلاقی خود فهمپذیر کرده است. دیدگاهی مشابه ورنانت را وينينگتن اينگرام در مورد قانون الهی که بر اودیپ و فرزندانش اعمال میشود ارائه داده است (Winington-Ingram, 1998: p. 178). در پژوهش پيشرو، قانون الهی نیز ذیل کنش انتخابگرانه و آگاهانة شخصیت آورده شده و بر همان مبنا تفسیر شده است.
دسلاريس معتقد است در تفسیر شعری، برخلاف تفسیر اخلاقی، به توضیح کنشها برای ارزشگذاریهای انفرادی اخلاقی که نتیجة چنین توضیحاتی هستند علاقمند نیستیم، اما به توضیح تسلسلی از وقایع و نتایج ارزشگذارانة آنها، حاصل از چنان توضیحاتی برای مجموعهيی از زندگیها، علاقمندیم (Deslauriers, 1990). بنابرین طرحساخت نسبت به شخصیت تراژدی اهمیت بیشتری مییابد. دلیل اینکه از دید ارسطو شخصیتهای تراژیک باید خوب باشند اینست که به این ترتیب مخاطب تراژدی میتواند بجای تعیین و ارزشگذاری خصیصههای شخصیتی شخصیتها، بر تسلسل رویدادها و تأثیر متقابل آنها متمرکز شود. بنظر دسلاریس ارسطو در برداشت عمومی خود از اتوس، آن را الگوی مشخصة رفتارهای یک نوع از حیوان یا انسان ـ نه حیوان یا انسان منفرد ـ میداند و همچنین خوب یا بد یا قابل ستایش یا نکوهش بودن آن رفتارها مورد نظرش نیست. در مقالة حاضر، برداشت خاص ارسطو از اتوس مدنظر است که به رفتارهای قابل نکوهش و ستایش انسانی توجه دارد و در مورد قهرمان آرمانی تراژدی و رفتار خوب اوست. همچنین نگاه نوعی ارسطو به اتوس در کلیت فلسفی که در طرحساخت تراژدی ارائه ميشود، وجود دارد.
ديل نیز در تلاش برای فهم پیوند بین اتوس و دیانویا (dianoia) از دیدگاه ارسطو، اتوس صریح (Impilicit ethos) و اتوس ضمنی (Expilicit ethos) را از هم متمایز میکند (Dale, 1959). بنظر او، مثلاً در شخصیت تراژدی یونان باستانی آلسست (Alcest)، آنچه اهمیت بیشتری دارد اتوس صریح او نیست که در عظمت قربانی کردن خود برای شوهرش ظاهر ميشود، بلکه در اندیشههایی متضاد با آن عظمت است که وی حین تشریح کنش خود آشکار میكند که همان اتوس ضمنی وي است. مقالة حاضر بر موضوع دیگری دربارة اتوس متمرکز است که قبلاً تشریح شد.
اما مهمترین پژوهشی که بطور دقیق و جزئی، در فصلی به موضوع مورد توجه مقالة حاضر پرداخته، پژوهش هاليول است (2009: pp. 138-168 Halliwell,) است که استدلالهای او با مقالة حاضر همسوست و اين مقاله نیز بخشي مهم از تمرکز خود را بر استدلالهای همین کتاب گذاشته است. هالیول در فصل پنجم این کتاب به شرح پیوند کنش و شخصیت در فن شعر پرداخته که بخش مهمی از آن با جنبههای اخلاقی در پیوند است. ترجمة بسیارخوب و دقیق مهدی نصراللهزاده از کتاب مذکور نيز بهمین منظور و مطابق با روش پژوهش مقاله بکار گرفته شده است (هاليول، 1388: 169ـ139). البته مقالة حاضر سعي كرده نسبت به هالیول، پیوند شخصیت و کنش اخلاقی را در فن شعر ارسطو ایضاح و تبیین بیشتری کند و آن را با بخشهاي اصلي متون ارسطو تطبيق دهد.
رابطة کنش و شخصیت تراژیک از نظر ارسطو
در طول فن شعر، ارسطو دو بار (در فصلهای ششم و پانزدهم) اتوس (ethos) را هم بمعنای «شخصیت»، بعنوان «ویژگی یا صفتی برای اشخاص»4 و هم بمعنای «شخصیتپردازی» (Characterisation) بعنوان «بازنمایی این ویژگی یا صفت در اثر هنری»5، تعریف كرده است. در قطعة نخست چنین آمده است: «اما خُلق6 آن چیز است که در رفتار اراده7 را نشان دهد، آنچه، در امور نامعلوم کسی اختیار کند یا ردّ نماید (از اینرو در سخنانی که گوینده کلیتاً نه چیزی اختیار کند نه رد کند خُلقی وجود ندارد)» (ارسطو، 1392: 105؛ 1450b 8-10؛ Aristotle, 1991c: p. 9). بنابرین از نظر ارسطو شخصیت (شخصیتپردازی) ماهیت کنش انتخابگرانة آگاهانة اخلاقی را نشان میدهد. واژهيی که او در اینجا برای مفهوم انتخاب بکار میبرد، پروآیرسیس (prohairesis) است. اين واژه مبتنی بر کنش ناشی از میل و نیت آگاهانة (Conscious desire or intention) فضیلتخواهانه یا رذیلتخواهانه است. تمایزی که ارسطو بین شخصیت و کنش قائل است ناشی از اينست که در نظر وي شخصیت معرّف ویژگیهای اخلاقی کنشهاست8: «اخلاق آن چیزی [است] که بمقتضای آن صاحبان افعال را صفاتی نسبت دهیم» (ارسطو، 1392: 103). بعبارت دیگر، در نظر ارسطو شخصیت (اتوس، یا غالباً بصورت جمع آن یعنی ethe) عامل اخلاقی ویژهيی در ارتباط با کنش است ـ یعنی در پیوند با ویژگیهای اخلاقی عام (فضایل و رذائل)ـ ؛ به این ترتیب که شخصیتپردازی دراماتیک باید انتخاب اخلاقی شخصیت را در قالب کنش بنمایش بگذارد. مثلاً ارسطو در قطعة 18a1454 فن شعر مینویسد: «عنصری از شخصیت در نمایشنامه وجود دارد، که در آنچه یک شخصیت میگوید یا انجام میدهد، انتخابي مشخص (A certain choice) را نمایش دهد» (Aristotle,1991c: p. 15) و این انتخاب، حتماً یک انتخاب اخلاقی است.
پیوند میان کنش و شخصیت، از نظر ارسطو همواره و صراحتاً وجود دارد اما چگونگی این پیوند، بهمین صراحت نیست و شرایطی که کنش در آن واقع میشود، موجب تفسیر اتوس میگردد و نوعی محدودیت برای آن بوجود میآورد؛ ذيل این محدودیت است که قضاوت در مورد شخصیت صورت میگیرد. در عین حال، نباید هیچ تردید یا ابهامی دربارة شخصیت تراژدی وجود داشته باشد، بطوریکه بتوانیم درنهایت چنان قضاوت اخلاقیيی را داشته باشیم: «ما باید بتوانیم شخصیت را مانند بُعد ویژهيی از کنش، که آشکارا در قالب گرایشهای اخلاقی کنشگران تجسّم یافته است، بشناسیم» (هالیول، 1388: 154).
در اخلاق ائودموس (Eudemian Ethics)، قطعة 7-5a1228 آمده است: «از انتخاب فرد است که ما دربارة شخصیتش قضاوت میکنیم و آن هم بخاطر هدف کنش اوست نه بخاطر خود کنش او» (Aristotle,1991a: p.30). همچنین در فنّ خطابه، قطعة 27-22 b1367 آمده است:
چون ستایش از عمل حاصل میشود و سنجیده عمل کردن از خصایص انسان شایسته است، باید کوشید تا نشان داده شود که آنکه او را ستایش میکند، سنجیده عمل میکند، و اغلب سنجیده عمل کرده است... ذکر شمار بسیاری از اعمال او که همه از اینگونه باشد نشانة فضیلت او و سنجیده عمل کردن اوست (ارسطو، 1396: 94 ـ 93؛ Aristotle, 1991e: pp. 31-32).
سنجیده عمل کردن در اینجا بمعنای انتخاب اخلاقی درست است. بعقيدة ارسطو، برای اينکه از استنتاج شخصیت از کنش مطمئن باشیم، چه بسا نیاز به اطلاعاتی داشته باشیم، بیش از آنکه اعمال منفرد گاه اجازة انتقال آنها را ميدهند، بدین معنی که برای اینکه در مورد شخصیت اخلاقی قضاوت درستی داشته باشیم باید مجموعة کنشهای شخصیت را در نظر بگیریم، نه یک کنش خاص او را.
بنابرین در خارج از فن شعر هم، از نظر ارسطو هرچند اعمال و کردار ممکن است نشانههایی از شخصیت باشند، و با وجود اينکه ما در عمل به استنتاج شخصیت از کنش گرايش داریم، اين دو ديدگاه از هم قابل تفكيك هستند؛ مثلاً در اخلاق ائودموس (11ـ8 b1219) آمده است که ستایش نصیب فضیلت ناشی از کنش میشود و ما به کسی جایزه نمیدهیم که قدرت برد در مسابقه را داشته باشد، بلکه به کسی جایزه میدهیم که مسابقه را ببرد، بنابرین قضاوت شخصیت انسانی از طریق کنشهای او رخ میدهد (Aristotle, 1991a: p. 12)، مثلاً از اخلاق نیکوماخوس (5 b1111 و بعد) میتوان نتیجه گرفت كه کنشی که از روی اضطرار و اجبار بجا میآوریم، نشانة شخصیت ما نیست (ارسطو، 1398: 95 ـ 85). یا در فن خطابه 14( b1374) ارسطو پس بحث دربارة اینکه انصاف در بخشودن خطاهای انسانی است که ناشی از شرارت نیست بلکه از ضعف است، به اینجا میرسد که توجه باید به نیت عمل باشد نه به خود عمل (ارسطو، 1396: 130 ـ 129)؛ این مسئله نیز نشان میدهد كه شخصیت ما را همواره کنش ما تعیین نمیکند و بنابرین، این دو جداييپذيرند.
البته، در شکل آرمانی آن، شخصیت و کنش کاملاً یکی هستند؛ مثلاً در اخلاق نیکوماخوس (27 a1127) میگوید کنش هر فرد منطبق بر شخصیت اوست (Aristotle, 1991b: p. 63). اما بنظر ارسطو برای انجام محکمترین قضاوتهای اخلاقی باید بتوانیم از پروآیرسیس مطمئن باشیم. ارسطو ـ مثلاً در اخلاق نیکوماخوس قطعة 28 a1105 ـ یکی از شرایط مهم فضیلت در عمل را که باید در حالت روحی خاصی انجام شود، این میداند که: «باید آن را بعلت انتخاب و تصمیم روشنی بجا آورد، آنهم تصمیم و انتخاب به خاطر خود عمل» (ارسطو، 1398: 60). این نکته در قطعة 3 a1144 و بعد، در اخلاق نیکوماخوس تکرار شده است:
پس چنین مینماید که آدمی برای اینکه عادل و دارای فضیلت باشد باید در آن حال که عملی را انجام میدهد دارای حالتي خاص باشد، یعنی باید آن عمل را از روی انتخاب و برای خود عمل انجام دهد. انتخاب درست نتیجة فضیلت است و بعبارت دیگر فضیلت باعث میشود که انتخاب درست باشد (همان: 235).
بنابرین در فلسفة اخلاق ارسطو شخصیت حاصل کنش انتخابگرانه، غایتمدارانه، نیتمندانه و آگاهانة اخلاقی کنشگر است. بر همین اساس رابطة میان نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق ارسطو نیز با محوريت شخصیت مبتنی بر کنش شکل میگیرد.
ارسطو در آغاز فصل دوم فن شعر مینویسد: «چون شبیهسازان از صاحبان افعال شبیهسازند، و میبایست اینها یا مردمان خوب باشند یا بد، زیرا اخلاق تقریباً همیشه فقط تابع این دو قسم بوده، همه در زشتی و نیکویی اخلاق تفاوت دارند...» (ارسطو، 1392: 94؛ Aristotle, 1991c: p. 3). او بار ديگر در فصل ششم، این نوع تأکید بر رابطة کنش و شخصیت را تکرار کرده است:
باز چون تشبیه از کردار است و این از صاحبان افعال سر زند، که بمقتضای خُلق و اندیشه میبایست صفاتی دارا باشند، زیرا بر اثر اینها به افعال نیز صفات نسبت میدهیم و در گذر طبیعی امور کردارها را دو سبب مقرر نموده، اندیشه و خُلق، و حسب این کردارها مردمان همگان کامیاب یا ناکام شوند (ارسطو، 1392: 102).
بنابرین ارسطو در فن شعر، در نسبت میان کنش و شخصیت تراژدی معتقد است:
الف) از آنجا که شعر محاکاتی از کنشگران یا آدمیان در حال کنش است، شخصیتپردازی اخلاقیِ کنشگران را نیز، بنا بر ضرورت، بدنبال خود میآورد.
ب) هیچ کنش دراماتیکی نیست که شخصیت را ایجاب نکند.
ج) کنشگران شعر عموماً بلحاظ اخلاقی شخصیتپردازیشده هستند، زیرا شخصیت، بخش اعظم کنشهای انسانی با هر میزان اهمیت است.
د) اساساً از طریق شخصیت در شعر دراماتیک است که میتوان کنش انسانی را بطور کامل فهم کرد.
اما با تأسی به آثار دیگر ارسطو و از آنجا که شعر محاکات کنشها و زندگی است، پیوند میان کنش و شخصیت در نسبت نظریة تراژدی و فلسفة اخلاق ارسطو، ملاحظاتی بهمراه دارد که بیش از همه میتوان این ملاحظات را در سه ویژگی شخصیت مشاهده نمود که ارسطو در فصل پانزدهم فن شعر از آنها یاد کرده است9.
1. خوبی اخلاقی شخصیت
ارسطو در فصل پانزدهم فن شعر خوبی شخصیت را اولین ویژگی شخصیت دانسته است. به اعتقاد وی اولین ویژگی شخصیت اینست که: «...خوب باشد. خُلق خواهد داشت اگر سخن یا کردار، چنانکه گفته شد، یک رفتار اخلاقی مخصوصی آشکار سازد، و خُلق خوب است اگر آن رفتار خوب باشد» (ارسطو، 1392: 119؛ Aristotle,1991c: p. 15).
پس از نظر ارسطو اولین ویژگی شخصیت آرمانی تراژدی اینست که حتماً در کنش و گفتار، انتخاب اخلاقی داشته باشد و انتخاب اخلاقیش خوب، یعنی مبتنی بر فضیلت اخلاقی باشد. اما چه چیزي باعث میشود که انتخاب اخلاقی شخصیت، خوب و مبتنی بر فضیلت اخلاقی باشد؟ در مورد تبیین این معیار اخلاقی ابتدا باید به اخلاق نیکوماخوس رجوع كنيم. ارسطو در قطعة a1106 اخلاق نیکوماخوس، ماهیت کنش فضیلتمندانه را شرح میدهد که به مثالهای فراوانی از قطعة b1106 به بعد، منتهی میشوند:
در هر مقدار تقسیمپذیر بیشتر و کمتر وجود دارد، هم فینفسه و هم برای ما. برابر، حد وسط میان بیشتر و کمتر است. من حد وسط یک شیء، نقطهيی را مینامم که از هردو طرف شیء فاصلة برابر دارد؛ و این نقطه (=حد وسط عینی) برای همة آدمیان یک و همان است. ولی حد وسط درست برای ما آن است که نه زیاد است و نه کم، و این برای همة آدمیان یک و همان نیست. مثلاً آنجا که 10 زیاد است و 2 کم، 6 حد وسط است چون فاصلهاش با هر دو طرف برابر است[...] ولی حد وسط درست برای ما را نباید چنین حساب کرد زیرا اگر برای کسی غذا به مقدار ده مینه کم است، استاد ورزش بسادگی غذا بمقدار شش مینه را برای او تعیین نمیکند، چون این مقدار ممکن است هنوز هم برای آن کس کم یا زیاد باشد. برای میلون (Milon) ورزشکار کم است و برای کسی که تازه شروع به ورزش کرده است زیاد[...] استاد هر هنر از افراط و تفریط پرهیز میکند و حد وسط را میجوید و میگزیند ولی نه حد وسط فینفسه را بلکه حد وسط درست را (ارسطو، 1398: 64ـ63).
در حوزة فضیلت اخلاقی نیز ارسطو عمل عاری از افراط و تفریط را بهمین ترتیب تجویز میکند: لذت و دردی که از هر عمل حاصل میشود اگر زیاد و کم (حاوی افراط و تفریط) احساس شود، بنحو نادرست (غیراخلاقی) احساس شده است و «احساس آنها بهنگام درست و در مورد موضوعات درست و در برابر اشخاص درست و بنحو درست، هم حدوسط است و هم بهترین» (همان: 65ـ64). آشکار است که در اینجا هم باید کنشی که «فینفسه» اخلاقی است و کنشی که «برای ما» اخلاقی است از هم متمایز گردد.
اما محاکات تراژیک این کنش اخلاقی فضیلتمندانه، یعنی کنشی که در آن قاعدة حدوسط رعایت شود، مقتضیات بسیار مهم دیگری نیز دارد. ارسطو در فصل دوم فن شعر میگويد: تقلید در هنرها بطورکلی سه نوع است: محاکات انسانهای خوبتر از ما، محاکات انسانهای بدتر از ما و محاکات انسانهای شبیه به ما. سپس از بعضی نقاشان دورة خود مثال میآورد که در هریک از این سه نوع، کار تقلید یا محاکات را انجام دادهاند (همو، 1392: 94). او در پایان این فصل در مورد تفاوت تراژدی و کمدی از همین منظر، تراژدی را از نوع اول میداند: «در همین تفاوت است که ترگودیا با کومودیا فرق ميكند، زیرا یکی خواستة مردمان را بدتر و دیگری بهتر از مردمان کنونی جلوه ميدهد» (همان: 95). بعبارت دیگر، ارسطو برای شخصیت تراژدی نوعی اعتلای آگاهانة اخلاقی نسبت به آنچه عموماً انسانها در زندگیشان هستند، را میپسندد. او این اعتلای آگاهانة اخلاقی را حین دو ویژگی دیگر شخصیت، یعنی مناسبت و شباهت نیز شرح داده است.
2. مناسبت شخصیت
دومین اصل شخصیتپردازی ارسطو در فصل پانزدهم فن شعر، مناسبت (Appropriateness) است: «دوم آنکه اخلاق موافق باشد، زیرا خُلق میشود مردانه باشد، ولی اینگونه مردانگی یا زرنگی موافق زن نیست» (ارسطو، 1392: 119؛ Aristotle, 1991c: p. 15). مثال مستقیم ارسطو در موضوع مناسبت، جنسیت است اما میتوان آن را گسترش داد و نتیجه گرفت که منظور او مناسبت میان شخصیت اخلاقی و شرایط عینی زندگی است؛ مواردي مثل سن، جنسیت، منزلت اجتماعی و... . برای استدلال این موضوع میتوانیم به قطعة 31b1388 از فصل12، کتاب دوم فنّ خطابه رجوع کنیم:
حال باید خصایص اخلاقی را بررسی کنیم، یعنی اینکه مردم از جهت انفعالات نفسانی، حالات روحی، سنین زندگی و شرایط اتفاقی چگونهاند. مقصودم از انفعالات نفسانی خشم، میل و چیزهایی از این نوع است...، و مقصودم از حالات روحی فضایل و رذائل است... یعنی اینکه هرکس چه نوع چیزهایی اختیار میکند و چگونه آنها را بعمل درمیآورد. سنین زندگی جوانی و پختگی و پیری است. مقصودم از شرایط اتفاقی بزرگی نسب، ثروت، قدرت و اضداد آنهاست، یعنی بطور کلی بختیاری و بداقبالی (همو، 1396: 218).
اما اگر بر اساس فرازهایی كه از فن خطابه آوردیم، شخصیت اخلاقی در زندگی دارای ویژگی مناسبت است، در تراژدی نیز که محاکات زندگی است، باید شبیه همین ویژگی را در شخصیت اخلاقی اِعمال کرد.
چنانكه اشاره شد، ارسطو بار اول که در فصل پانزدهم فن شعر، ویژگی مناسبت را برای شخصیت تراژدی نام میبرد، زنان را مثال میزند که شرایط عینی زندگیشان طوری نیست که بتوانند شخصیت مناسبی برای تراژدی باشند10. اما بعد از آن در همین فصل، مثال دیگری از نامناسب بودن میآورد و آن «ناشایستگی و ناموافقی نوحهگری اودوسئیوس در اسکولا»11 است که از نظر او عملی غیرقهرمانانه است. پس همانگونه كه در فن خطابه گفته شد در تراژدی نيز (همچون خود زندگی و بعنوان شبیهی برای زندگی) باید شرط مناسب بودن شخصیت در پیوند با شرط خوبی شخصیت برای کنشگران لحاظ شود.
شخصیت در صورت وجود مناسبت (منزلت مادی و اجتماعی) قابلیت آن را پیدا میکند که انتخابهای اخلاقی آگاهانة درستی داشته باشد تا نیک باشد، یعنی انتخابهای فضیلتمندانهيی که در آن حدوسط اخلاقی رعایت شده باشد و روی بسوی سعادت (به انگلیسی Happiness و به یونانی Eudimonia) داشته باشد؛ سعادت از نظر ارسطو در اخلاق نیکوماخوس، خیر اعلی و خیر فینفسه است که علت همة خیرهاست اما خودش علت خودش است، بنابرین بهترین غایت عمل است (همو، 1398: 17). در واقع منزلت همان خیرهای بیرونی (External goods) است که از نظر ارسطو شخصیت برای کنش اخلاقی به آن نياز دارد؛ مثلاً در اخلاق نیکوماخوس مینویسد: «کسی که از بعضی مواهب بینصیب است، مثلاً در خانوادهيی شریف به دنيا نیامده، فرزندان خوب ندارد یا از زیبایی بیبهره است یا تنها و بیکس است یا هیچ فرزندي ندارد، نميتواند نیکبخت باشد» (همان: 37). پس وجود یا عدم خیرهای بیرونی همان بافت و زمینهيی است که کنش «فینفسه» خوب را از کنش خوب «برای ما» مجزا میسازد؛ بطوریکه ممکن است شخصیت تراژدی در بافت و زمینهيی قرار بگیرد که خیرهای بیرونی از وی سلب شود و بهمين دليل نتواند در این زمینه و بافت، کنش فضیلتمندانه انجام دهد.
با این حال، همچون شخصیت اودیپ در نمایشنامة اودیپ شاه، که تراژدی آرمانی ارسطو در فصل سیزدهم فن شعر است، شخصيت با کنشهای انتخابگرانة دیگري که انجام میدهد، آسیبی که چنين کنش غیرفضیلتمندانه یا خطای اخلاقیيی وارد کرده را جبران میکند و به جادة سعادت بازمیگردد. پس در هرحال، در فن شعر، از نظر ارسطو آنچه پایه و اساس اخلاقی یا غیراخلاقی بودن کنش شخصیت را میسازد، منزلت مادی و اجتماعی (مناسبت) وی نیست بلکه انتخابهای آگاهانهاش براي کسب رذیلت یا فضیلت است.
3. شباهت شخصیت
شرط سوم ارسطو برای شخصیت تراژیک، شباهت (likeness) است: «سوم آنکه همانند اصل باشد، چه این غیر از خوب و موافق بودن خُلق است که گفته شد» (ارسطو، 1392: 119؛ Aristotle, 1991c: p. 15). چنانکه گفته شد، ارسطو در فصل دوم فن شعر بيان ميكند كه هنرمند در سه نوع بهتر، بدتر و برابر نسبت به ابژههای بیرونی در اثر هنریش شبیهسازی میکند. وی سپس تراژدی را با نوعی اعتلای عام ابژههای شبیهسازی خود تعريف میکند. رویکرد عام فصل دوم، در فصلهاي بعد به رویکردهای دقیقتری در این مورد میرسد. در فصل سیزدهم شرط شباهت شخصیت کنشگران، در نوعی نزدیکی اخلاقی متجلی میشود که باعث میگردد مخاطب تراژدی در نتیجة این احساس شباهت اخلاقی با شخصیت، تجربة تراژیک شخصیت را با تجربة زندگی خود شبیه ببیند و در نتیجه، با شخصیت احساس همدلی كند. شخصیت تراژدی ممکن است همچون ما خطای اخلاقی مرتکب شود. این خطا از نظر اخلاقي موجب شباهت او به ما میشود اما او در عین ارتکاب خطای اخلاقی، همچنان در مسیر کسب فضیلت باقی میماند. به بيان ديگر، در عین نزدیکی مذکور، قهرمان تراژیک هنوز در جايگاه بالای اخلاقی قرار دارد. پس شخصیت در تراژدی از نظر اخلاقی وضعیتی شبیه و در عین حال برتر نسبت به مخاطب دارد اما از حیث منزلت، دارای رفعت و بلندمرتبگی قابل توجهی نسبت به مخاطب است.
ارسطو در انتهای فصل پانزدهم بر آن است که بار دیگر بر قاعدهيی که در انتهای فصل دوم در مورد تراژدی آورده، تأکید کند و آن را در مقایسه با نقاشی، دوباره (حتی بصورت الگو گرفتن از نقاشی) و این بار با دقت بیشتری، بیان نمايد:
و چون ترگودیا12 تشبیه مردمان بهتر از ماست، باید از صورتگران خوب سرمشق گرفت، چه اینها در نقاشی از شکل بخصوص هرکس، شبیه ساخته در عین حال بهتر از اصل میکشند. همانطور نیز شاعر در تشبیه مردمان تندخو یا بیغیرت یا دارای نواقص اخلاقی دیگری از این قبیل، باید آنان را آنچنانکه هستند و در عین حال مردان شایسته جلوه دهد (ارسطو، 1392: 121؛ Aristotle, 1991c:16).
بنابرين ارسطو به آنچه در فصل دوم فن شعر با قاعدة عام شبیهسازی در عین اعتلا برای شخصیت تراژدی نگریسته بود، در فصل سیزدهم وجه قوی اخلاقی میدهد. این وجه قوی اخلاقی را در نسبت با خوبی اخلاقی شخصیت که در کنشهای انتخابگرانهاش نمود مییابد و همچنین در نسبت با منزلت وی قرار میدهد.
بازتاب تاریخی دیدگاه ارسطو دربارة نسبت کنش و شخصیت اخلاقی تراژدی
نظریة تراژدی ارسطو دربارة نسبت کنش و شخصیت اخلاقی بیش از همه در نظرورزیهای فیلسوفان در مورد نسبت هنر و اخلاق بروز يافته است. بنظر میرسد دیدگاه ارسطو در این مورد، بیش از همه در آراء نظریهپردازانی نمود داشته که در رابطة هنر و اخلاق، برای اخلاق شأنی از اصالت قائل شدهاند، بدون اینکه قابلیتهای ویژة هنر را برای بازنماییهای خاص اخلاقی فراموش كنند. این استدلالها عموماً استدلالهای شناختی بودهاند. «مبنای این استدلالها اینست که آثار هنری برای ما جنبة آموزشی دارند و آموزههای آنها شامل اصول اخلاقی و نحوة نگرش اخلاقی ماست» (گات، 1393: 257). محسن کرمی بازتاب این استدلالها را در دیدگاههای نوئل كارول (Noel Carrol)، ذیل عنوان اخلاقگرایی میانهروانه (Moderate moralism) تشریح میکند:
بگمان اخلاقگرای میانهرو، دستکم بخشی از پارهيی از آثار هنری دارای وجوهی اخلاقیند و بر این مبنا که دیدگاههای اخلاقی/ غیراخلاقی عرضه میدارند، آثاری که بر قوای داوری اخلاقی مخاطبانشان تأثیر مثبت/منفی میگذارند، و آثاری که بصیرتها / سوء فهمهای اخلاقی ایجاد میکنند و بر این اساس، کاملاً معقول است که به نقد اخلاقی چنین آثاری بنشینیم (کرمی، 1396: 105).
نوئل كارول، در تبیین استدلال معرفتشناختی در نسبت هنر و اخلاق، بر وجه آموزشی پیشگفته تأکید بیشتری میكند. بنظر وی:
آثار هنری روایی مردم را وامیدارند که درگیر فرایندی از قضاوت اخلاقی در باب شخصیتها، موقعیتها و حتی دیدگاههای اثر هنری بمنزلة یک کل بشوند. در این فرایند، این آثار موقعیتی را برای کاربست اصول و مفاهیم انتزاعی اخلاقی (مثل فضایل و رذائل) بر موقعیتهای جزئی فراهم میآورند. بدون چنین تمرینی، در تطبیق موارد انضمامی با انتزاعیات اخلاقی، داوریهای اخلاقی بیخاصیت، اگر نه بیثمر، خواهد ماند (کارول، 1390: 145).
کارول در ادامة مقالة خود و در بحث عواطف، به موضوع اعتدال اخلاقی عواطف از دید ارسطو و از طریق تراژدی نیز توجه دارد:
هنر عواطف ما را درگیر میکند، این امر شامل عواطف اخلاقی از قبیل خشم به حق هم میشود. بعلاوه عواطف ما تربیتپذیرند. بگفتة ارسطو بخش عمدهيی از فرهنگآموزی و فرهنگپذیری عبارتست از تحریک عاطفة بجا در واکنش به شیء مناسب در میزان شایستهيی از شدت. هنر با بکار انداختن عواطفمان، شامل عواطف اخلاقی، به ما میآموزد که به چیزهای درست، بدلایل درست، و با میزان مناسبی از انرژی، عشق یا نفرت بورزیم (همان: 147).
کارول این دیدگاه شناختی نسبت به رابطة هنر و اخلاق را در هنر رواییيی میبیند که با ساخت وحدتهایی از طریق داستان، تولید معنا مینمايد و از طریق معنادار کردن زندگی، به تربیت اخلاقی خدمت میکند.
بدينترتيب بحث از بازتاب تاریخی دیدگاه ارسطویی دربارة نسبت هنر و اخلاق را میتوان به زمینة نسبت میان کنش و شخصیت اخلاقی بازگرداند که از نظر ارسطو در زندگی تنها کنشها و شخصیتهایی اخلاقی هستند که در آنها قاعدة حدوسط رعایت شده باشد. تراژدی شامل محاکاتی از کنشهایی است که شخصیتها ارائه میدهند بگونهيی که وحدتی علّی و عقلانی از این کنشها بدست دهد. در تراژدی شخصیتهایی اخلاقی و غیراخلاقی وجود دارند اما شخصیت محوري یا قهرمان تراژدی آرمانی، فضیلتمندي متوسط است؛ فردی که حتی در صورت ارتكاب خطای اخلاقی باز میتواند به مسیر سعادت بازگردد. در اصل، تراژدی آرمانی ارسطو تراژدیی است که محاکاتی از شخصیت نیک ارائه دهد که ویژگی اصلی آن انتخابهای آگاهانة اخلاقی است که در آنها قاعدة حدوسط رعایت شده باشد13.
بر مبنای بررسیيی که از رسالههای دیگر ارسطو و بويژه اخلاق نیکوماخوس ارائه شد، میتوان گفت از نظر ارسطو الگویی اخلاقی بر جهان حاکم است که تراژدی تقلیدی از آن را در قالب کنشهای آگاهانة شخصیتهای اخلاقاً خوب به انجام میرساند. البته ارسطو در در رسالة سیاست مباحثي در مورد تربیت اخلاقی از طریق کاتارسیس موسیقایی مطرح میکند که در بخشی از آن میتوان ارجاعی به کاتارسیس تراژیک14 نیز یافت و بنابرین بطور غیرمستقیم نقش تراژدی را در تربیت اخلاقی نیز ديد (Aristotle, 1991d: pp. 159-173؛ ارسطو،1393ب: 343ـ335). اما بنظر میرسد ارسطو در فن شعر، بیش از اینکه به بحث تربیتی و آموزشی اخلاقی در تراژدی علاقمند باشد، علاقمند است نشان دهد كه تراژدی تقلیدی از کنشها و زندگیيی ارائه میدهد که ذاتاً اخلاقی هستند. از دید او تراژدی از طریق تقلید کنشهای انتخابگرانه و آگاهانة اخلاقی شخصیتها و تبدیل آنها به یک کنش واحد از طریق طرحساخت، تقلیدی از قاعدة اخلاقی واحد حاکم بر زندگی و جهان عرضه ميدارد.
جمعبندي و نتیجهگیری
از نظر ارسطو اتوس، عامل اخلاقیيي ویژه در ارتباط با کنش است. شخصیتپردازی دراماتیک باید انتخاب اخلاقی شخصیت را در قالب کنش بنمایش بگذارد و انتخاب اخلاقی نیک، ملاک نیک بودن شخصیت تراژیک از لحاظ اخلاقی است. کنش نیک یا فضیلتمندانه، بر مبنای اخلاق نیکوماخوس، کنشی عاری از افراط و تفریط است؛ کنشی که در آن قاعدة حدوسط رعایت شده باشد. البته ارسطو میان «خوب فینفسه» و «خوب برای ما» تفاوت قائل شده است. از نظر او شرایطی که کنش در آن واقع میشود، قضاوت ما را دربارة نیک یا بد بودن کنش شخصیت تحت تأثیر قرار میدهد، اما در هرحال تراژدی باید طوری نوشته شود که در پایان بتوان به قضاوت اخلاقی صریح دربارة شخصیت دست یافت.
اما ویژگی خوبی شخصیت آرمانی تراژدی در نسبت با دو ویژگی مهم دیگر در شخصیت قرار میگیرد که در فصل پانزدهم فن شعر به آنها اشاره میشود و البته برای فهم بهتر آن باید به رسالههای دیگر ارسطو نيز مراجعه کرد. ویژگی دوم شخصیت تراژیک از نظر ارسطو، مناسبت است که عمدتاً عبارتست از مناسبت میان شخصیت اخلاقی و شرایط عینی زندگی. این ویژگی به آن چیزی ارتباط دارد که ارسطو در اخلاق نیکوماخوس با عنوان خیرهای بیرونی از آنها یاد میکند و معتقد است فردی که خیرهای بیرونی را داشته باشد (چیزهایی چون ثروت، قدرت و منزلت اجتماعی) میتواند انتخابهای اخلاقی درستي داشته باشد و از لحاظ اخلاقي شخصیتی نیک باشد. بنابرين پیششرط تحقق ویژگی خوبی شخصیت، از ديدگاه ارسطو، مناسبت شخصیت است.
ویژگی سوم شخصیت تراژدی از نظر ارسطو شباهت است. منظور او از شباهت در شخصیت، هم شباهت از نظر خوبی اخلاقی و هم شباهت از نظر مناسبت شخصیت است. ارسطو در فصل دوم فن شعر، ابتدا از هنر نقاشی مثال میآورد که در آن هنرمندان مختلف چیزها را بهتر، بدتر یا شبیه به اصلشان نقاشی میکنند، اما در فصل پانزدهم توصیه میکند هنرمندان در عین اینکه نقاشی خود را شبیه به اصل ميکشند، آن را با نوعی اعتلای اخلاقی بتصویر کشند. ارسطو این الگو را برای تراژدی نیز توصیه میکند.
شخصیت آرمانی یا قهرمان تراژدی از نظر منزلت بطور چشمگیری برتر از ماست اما بواسطة خطای اخلاقی و عملی غیرفضیلتمندانه، منزلت وی خدشهدار میشود. در عين حال، این شخصیت آرمانی بطورکلی از نظر اخلاقی فردی فضیلتمند است که خطای اخلاقیش هرچند مدتی او را از مسیر سعادت خارج میکند، اما دغدغة نظری و عملی وي برای بازگشت و ادامة زندگی فضيلتمندانه بجای خود باقی میماند. پس هرچند شخصیت تراژیک از لحاظ اخلاقی شبیه به ماست، زيرا همچون ما خطای اخلاقی مرتکب میشود، اما همچنان برتر از ماست چون با وجود خطای اخلاقیش میتواند دوباره به مسیر زندگی فضیلتمندانه بازگردد.
دیدگاههای ارسطو در مورد نسبت کنش و شخصیت اخلاقی در فن شعر، از نظر تاریخی بیش از همه در نظریههایی بروز یافته که در نسبت هنر و اخلاق، قائل به اصالت اخلاق هستند. در دیدگاه این نظریهپردازان، که نظریههایشان عمدتاً شناختی است و میتوان آنان را اخلاقگرایان میانهرو ناميد، هنر میتواند از طریق ایجاد قضاوتهای اخلاقی در مخاطب، در تربیت اخلاقی وی مؤثر باشد. همچنین امکان نقد اخلاقی هنر وجود دارد؛ بدین معنی که میتوان حکمی روشن داد به اینکه يك اثر هنری، آیا بر مبنای قواعد اخلاقی قابل پذیرش هست یا خیر؟ ارسطو در فن شعر چنین رویههایی را در مورد تراژدی دنبال کرده است. او بويژه با مرکزیت دادن به نسبت کنش و شخصیت اخلاقی، هم معیارهایی عام برای نقد اخلاقی تراژدی بدست داده و هم امکان قضاوتهای اخلاقی و در نتیجه، بطور غیرمستقیم، امکانی برای تربیت اخلاقی مخاطبان را از طریق تراژدی میسر دانسته است. با این حال، بنظر میرسد ارسطو از محور قرار دادن نسبت کنش و شخصیت در فن شعر، اهداف بنیادینتری نیز داشته است. البته کنش در فن شعر بر شخصیت ارجح و جزء اصلی تراژدی است، زیرا شخصیت نمایشنامه نمیتواند بدون یک چارچوب کنش اخلاقی که حین طرح ساخت تراژیک معین میشود، تحقق معناداری پيدا كند.
از نظر ارسطو تراژدی بنحوی اولویتمند و از طریق طرحساخت، باید به تقلیدی از شاکلة ذاتی و اساسی زندگی بپردازد که همانا تقلیدی از شاکلة ذاتی و اساسی کنشهای هدفمند و اخلاقی انسانی است. بعقیدة وی کنش و شخصیت در تراژدی باید بنحوی در هم تنیده شده باشند که طبیعت تماماً اخلاقی زندگی انسانی را نمايان سازند. بنابرین شخصیت ایدهآل تراژدی شخصیتی است اخلاقاً و بالقوه خوب که طی فرایند عقلانی، علّی، وحدتمند و غایتمدارِ طرحساخت تراژیک میکوشد خوبی اخلاقی خویش را تحقق بخشد و به فعلیت برساند.
پينوشتها
[1] این مقاله برگرفته از رساله دکتری با عنوان «نسبت میان فلسفة اخلاق و نظریة تراژدی نزد ارسطو» است.
. دانشجوی دکتری فلسفة هنر، دانشکدة حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران؛ mh7poetica@gmail.com
[2] . استادیار گروه فلسفة هنر، دانشکدة علوم نظری و مطالعات عالی هنر، دانشگاه هنر تهران، ایران (نویسنده مسئول)؛ maziar1356@gmail.com
تاریخ دریافت: 18/10/1400 تاریخ پذيرش: 24/11/1400 نوع مقاله: پژوهشي
منابع
ارسطو (1392) دربارۀ هنر شعر، ترجمه سهیل افنان، تهران: حکمت.
ــــــــ (1393الف) فن شعر، ترجمة عبدالحسین زرین کوب، تهران: امیرکبیر.
ــــــــ (1393ب) سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران: علمی و فرهنگی.
ــــــــ (1396) خطابه، ترجمة اسماعیل سعادت، تهران: هرمس.
ــــــــ (1398) اخلاق نیکوماخوس، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران: طرح نو.
افلاطون (1398) جمهوری (دورۀ آثار افلاطون)، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، تهران: خوارزمی.
براکت، اسکار (1399) تاریخ تئاتر جهان، ترجمه هوشنگ آزادیور، ج1، تهران: مروارید.
فورستر، ادوارد مورگان (1399) جنبههای رمان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: نگاه.
کارول، نوئل (1390) «هنر و قلمرو اخلاق»، ترجمه یاشار جیرانی، سورۀمهر، شمارة 20، ص174ـ137.
کرمی، محسن (1396) نقد زیباییشناختی و نقد اخلاقی، تهران: نگاه معاصر.
گات، بریس (1393) «هنر و اخلاق»، ترجمة بابک محقق و مسعود قاسمیان، دانشنامۀ زیباییشناسی، تهران: فرهنگستان هنر.
نوسباوم، مارتا (1389) ارسطو، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: طرح نو.
هالیول، استیون (1388) پژوهشی دربارۀ فن شعر ارسطو، ترجمه مهدی نصراللهزاده، تهران: مینوی خرد.
یانگ، جولیان (1395) فلسفۀ تراژدی: از افلاطون تا ژیژک، ترجمه حسن امیری آرا، تهران: ققنوس.
Aristotle (1991a). Eudemian Ethics. trans. by J. Solomon. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
ـــــــــ (1991b). Nicomachean ethics. trans. by W. D. Ross. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
ـــــــــ (1991c). Poetics, trans. by I. Bywater. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
ـــــــــ (1991d). Politics. trans. by B. Jowett. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes.F 4th Edition. Princeton University Press: Princeton.
ـــــــــ (1991e). Rhetorics. trans. By W. R. Roberts. The Complete Works of Aristotle. ed. by J. Barnes. New Jeresey: Princeton University Press.
Barnes, J. (2000). Aristotle: a very short introduction. London: Oxford University Press.
Belfiore, E. (1984). Aritotle’ Concept of Praxis in the Poetics. The Classical Journal, vol. 79, no. 2. pp. 110-124.
Butcher, S. H. (1951). Aristotle’s theory of poetry and fine art. New York: Dover Publication Inc.
Bywater, I. (1920). Aritotle on the Art of Poetry. London: Oxford Univerity Press.
Dale, A. M. (1959). Ethos and Dianoia: Character and Thouth’ in Aristotle’s Poetics, Journal of Australian Universities Language & Literature Association, vol.11, no. 1. pp. 3-16.
Deslauriers, M. (1990). Character and Explanation in Aristotle’s Etics and Poetics. Dialogue. vol.29, No.1. pp.79-94.
Halliwell, S. (2009). Aristotle’s poetics. London: Gerald Dockworth.
Lucas, D. W. (1962). Pity, Terror and Peripetia. The Classical Quarterly. vol. 12, no. 1. pp. 52-60.
Ross, D. (1995). Aristotle. London: Routledge.
Vernant, Jean-Pierre; & Vidal-Naquet, P. (1996). Myth and Tragedy in ancient Greece. New York: Urzon, Inc.
Winnington-Ingram, R. P. (1998). Sophocles: an interperetation. Cambridge. Cambridge Univerity Press.
[1] . اولین جزء از اجزاء ششگانة تراژدی در فن شعر ارسطو که ارسطو آن را روح تراژدی میداند و مهمترین جزء آن، چون از طریق پیوندهای علّی و عقلانی وقایع تراژدی، ذات فلسفی آنها را بنمایش درمیآورد. زرین کوب معادل افسانة مضمون را برای آن بکار برده است: «پس به حکم ضرورت در تراژدی شش جزء وجود دارد که تراژدی از آنها ترکیب مییابد و ماهیت آن، بدان شش چیز حاصل میگردد. آن شش چیز عبارتند از: افسانة مضمون، سیرت، گفتار، اندیشه، منظر نمایش و آواز» (ارسطو، 1393الف: 122). افنان معادل داستان را برای آن آورده است اما ما عمدتاً در مقالة حاضر معادل طرحساخت را از ترجمة مهدی نصراللهزاده از کتاب هالیول (پژوهشی در فن شعر ارسطو) استفاده کردهایم که بنظر میرسد معادل فارسی دقیقتری برای این اصطلاح است. این عبارت در بسیاری جاها به پیرنگ نیز ترجمه شده است.
[2] . The organized totality of a play’s structure of events, it’s complete dramatic framework (Halliwell, 2009: p. 141).
[3] . The mimesis or enactment of the (or a) praxis (Ibid).
[4] . An attribute of persons (Ibid: 150).
[5] . A property of the work of art (Ibid).
[6] . افنان «شخصیت و شخصیتپردازی» را به «خُلق» ترجمه کرده است.
[7] . افنان «انتخاب آگاهانه اخلاقی» را «اراده در رفتار» ترجمه کرده است.
[8] . Character represent the ethical qualities of actions (Haliwell, 2009: p. 151).
[9] . البته ارسطو در فصل پانزدهم فن شعر، چهار ویژگی برای شخصیت تراژدی برشمرده که ویژگی چهارم، یعنی همسازی شخصیت، بیش از همه به اصل وحدت توجه دارد.
[10] . طبعاً باید این طبقهبندی جنسیتی را مطابق با زمانه و زمینهيي از فرهنگ یونان باستان که ارسطو در آن میزیست سنجید و در زمانه و زمینة خود، بهجدّ از آن تبری جست.
[11] . Of the incongruous and unbefitting in the lamentation of Ulysses in Scylla (Aristotle, 1991c: p. 15).
ارسطو در این عقيده، تحت تأثیر افلاطون در رسالۀ جمهوری است. یکی از دلایلی که افلاطون بر مبنای آن، در رسالۀ جمهوری، شعر تراژیک را نفی میکند، ضعف نشان دادن قهرمانان تراژدی از خود است، که بلند خندیدن در شادیها و بلند گریه کردن در غمها ازجملة آنهاست (افلاطون، 1398: 955ـ954). ارسطو نيز معتقد است چنین کنشهایی با ویژگی مناسبت در شخصیت تراژدی مغاير است، اما به این خاطر تراژدی را نفی نمیکند.
[12] . افنان در ترجمة فن شعر ترجیح داده بجای لفظ تراژدی از ترگودیا استفاده کند که واژة اصل یونانی تراژدی است، اما تراگودیا به نظریهيي دربارة خاستگاه تراژدی هم مربوط است که خود ارسطو در فن شعر به آن اشارهيي کرده (ارسطو، 1392: 99) و بعداً، مورخان تئاتر آن را بسط داده و شرح کردهاند. مثلاً اسکار براکت در اينباره مینویسد: «تراژدی از بدیههسازیهای سرخوان دیتیرامب (dithyramb) بوجود آمده است... دیتیرامب سرودهای روحانی و رقصهایی است که در بزرگداشت دیونیزوس، خدای باروری در یونان باستان اجرا میشد... آريون (Arion) اولین كسي بود كه دیتیرامبها را با تعریفی مشخص و بر اساس موضوع قهرمانی و با دادن عنوانی برای هریک از آنها نوشت، از اینرو او گاه پایهگذار تراژدی شناخته میشود، زیرا اجراکنندگان او را تراگودیا (tragoidoi) و آوازها را درام تراجیکون (tragikon drama) مینامیدند (براکت، 1399: 60).
[13] . مثلاً از نظر ارسطو اگر کنش خطاکارانة شخصیت مرکزی تراژدی، دانسته و شناخته انجام پذیرد، آن تراژدی قابل قبول نیست (همچون مدهآی اوریپید که فرزندان خود را دانسته و شناخته به قتل رساند) (ارسطو، 1392: 118).
[14] . Catharsis، ارسطو این اصطلاح را تنها یک بار در فصل ششم فن شعر و هنگام تعریف تراژدی بکار برده است و بنظر میرسد قصد داشته در بخش ديگري از فن شعر، شرح بیشتری از کاتارسیس ارائه دهد ولی هیچ وقت این بخش دوم را ننوشته است. بهمین دليل، تاریخی غنی از نوشتههای اندیشمندان مختلف در توضیح و تبیین کاتارسیس وجود دارد. جولیان یانگ این تبیینها را در سه گروه درمانی، اخلاقی و شناختی قرار داده است (یانگ، 1395: 67ـ56). از نظر ارسطو در فن شعر، تراژدی با برانگیختن عواطف ترس و شفقت در مخاطب خود، این عواطف را پاکسازی میکند.