سرمقاله
الموضوعات :
1 - بنیاد حکمت اسلامی صدرا
الکلمات المفتاحية: فلسفه فرهنگ برنامه آموزشی,
ملخص المقالة :
در زمانهاي نوجواني و كودكي ما، در كتب دبستاني، داستاني را مينوشتند كه در آن صيادي با اسلحه در جستجوي شير و شكار آن بود و همه جا از «جاي پاي شير» پرسش ميكرد. روزها كار اين شكارچي جستجو و پرسش بود و همه در انتظار كه روزي شير شرزهيي را در دست او كشته يا اسير ببينند. روزي از مردي از اثر پاي شير پرسيد و آن مرد پاسخ داد كه شير در نزديك و در فاصلة كوتاهي خفته است، اما بر خلاف انتظار، ديدند كه رنگ از رخسار شكارچي پريد و زانوي او لرزيد و سلاحش بر زمين افتاد و پا بفرار گذاشت. يكي پرسيد مگر اين مدت بدنبال شير و اثر پاي او نبودي پاسخ داد كه: من «جاي پاي شير» را ميخواستم نه خود شير را. اين داستان يا ضربالمثل كه شايد بسياري آنرا نشنيده بودند، درسي خواندني است، گرچه ما كودكان آن زمان مقصود آنرا نميفهميديم. اما امروز بالعيان مصاديق آنرا در صحنة مديريت كشور ميبينيم. وقتي كه در مقام سخن و نظر و در بيان و خطابه، همه طرفدار رشد عقلاني افراد ملت و توسعة فرهنگ و حكمت و معرفت هستند و در همة الواح قانوني كه گهگاه بصورت چشمانداز و برنامة پنجساله و لايحة بودجه سالانه ظاهر ميشود، اهميت حكمت و لزوم آموزش و رعايت عقلانيت را ميخوانند، باور اجتماعي بر آن قرار ميگيرد، و شادماني بسيار، كه بالأخره مسئولين مربوط لحظهيي نظر مودت از صنعت و پول و تجارت بركنده و بجانب عقلي و معرفتزا عطوفت نشان دادهاند. اما وقتي پاي عمل ميرسد و اين درخت مثمر و مبارك تشنه از باغبان آب ميطلبد، اينجاست كه مشاهده ميشود، كه افسوس، افسوس، جاي پاي شير را ميخواستهاند و نه خود شير را. بارها در اين صفحه نوشتهايم كه در نظر و تجربه و عمل، فرهنگ و فلسفه زيربنا و امور مادي همچون اقتصاد و صنعت و تجارت و ... مانند آن، همه فرعي از انديشه و فرهنگ و عقيده و عقل هستند، و شكست پياپي طرحهاي اقتصادي و صنعتي و تجارتي و پولي و مانند آن همه نشانگر آنست كه نان آنها «مايه» نداشته و «فطير» شده است. وقتي فرهنگ و حكمت و رشد عقلاني نباشد و فلسفه راهنماي خط و مشي جامعه نشود، جوان دانشجو يا دانشآموختة ايراني كه ملياردي خرج تحصيل او شده، سر از دانشگاههاي كشور ديگر درميآورد و سر به دامن دشمن ميگذارد و تئوري پيشرفتهيي را كه در اصل متعلق به كشور اوست بنام دشمن ثبت ميكند، و ناگه، سراسيمه رسانههاي ايراني به شادماني به اين مقدار قانعند كه تبار اين دانشجو ايراني است، و همين! مقايسه كنيد مغزهايي را كه بخرج خود در خارج تحصيل كرده و عليرغم بدرفتاري دستگاههاي اداري و علمي كشور، براي خدمت به كشور برگشتهاند و سرمايه كشورهاي ديگر را برايگان براي ملت خود آوردهاند، با مغزهايي كه با سرمايه و خون دل ملت پرورش يافته و همه را ارمغاني براي كشور خصم مادرزاد ملت ما بردهاند! آيا جز اينست كه اگر حكمت و شعور و دركي باشد ملت و سرمايههاي آنرا به دشمن او هديه نميكند و عمر و دانش خود را وقف بيگانه نمينمايد. اينهمه آثار دردناك اجتماعي و علمي و آبروئي، براي آنست كه اهل سخن بودهايم ولي نه اهل عمل و وفاي به عهد، و درك درستي از نياز جامعه و فقر فرهنگي او نبوده و از نقشة دشمن و خطر نفوذيهاي آنان در دستگاههاي مربوط چشمپوشي شده و بيشتر بدنبال جاي پاي معرفت و حكمت و عقلانيت بودهايم، نه خود آن. خصمي چو كجروي همه جا در ركاب ما است افلاك را به دشمني ما چه حاجت است