بررسی و تحلیل ویژگیهای ساختاری و شگردهای زبانیِ «داستانِ خسرو» نوشتۀ عبدالحسین وجدانی
الموضوعات :حمزه محمدی دهچشمه 1 , فرزاد محمدی 2
1 - دانشگاه کاشان
2 - دانشگاه آزاد اسلامی شهرکرد
الکلمات المفتاحية: داستان کوتاه ادبیّات مدرسهای داستانِ خسرو ویژگیهای ساختاری شگردهای زبانی,
ملخص المقالة :
عبدالحسین وجدانی یکی از نویسندگان برجستۀ ایران، در داستانهایش بـه تحـوّلات سیاسـی، فرهنگـی و اجتماعی انسان معاصر نظر دارد. در آثارِ وی بهراحتی مـیتـوان نمودهـای فراوانـی از فرهنـگ، هویّت، اخلاق، مردمداری، مذهب را که مطابق با سِرِشتِ مردم ایرانزمین اسـت، مشـاهده کرد. داستانِ «خسرو» سومین داستان از مجموعه داستان «عموغلام» تنها مجموعۀ داستانی وجدانی است. این داستان از زبان اوّل شخص نقل میشود، امّا شخصیّتِ راوی در مقابل شخصیّت اصلیِ داستان یعنی خسرو، رنگ میبازد. راوی که در دوران تحصیلات ابتدایی با خسرو همکلاس بوده، روزی او را در خیابان میبیند؛ «شیرۀ تریاک، آن شیرِ بیباک را چون اسکلتی وحشتناک ساخته بود.» آنگاه خاطرات دورانِ جوانی او را بازگو میکند و در لَفافۀ داستان، درون-مایۀ این اثر را که طرحِ یکی از مشکلات فرهنگی-اجتماعی عصرِ ما و آثار مخرّب و زیانبارِ اعتیاد است، به میان میآورد و در پایان توصیه میکند که از همنشینِ بد باید دوری کرد. از آنجا که داستان، منعکسکنندۀ مسائل مهمّ اجتماعی در هر دوره و زمان است، این پژوهش به روش توصیفی و تحلیل محتوا «داستانِ خسرو» نوشتۀ عبدالحسین وجدانی را مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داده و با بررس این اثر، ویژگیها و ظرافتهای زبانیِ آن و نیز شگردهایِ خاصّ نویسنده برای اَدایِ مقصودِ خود را بیان کرده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که وجدانی با استفاده از ظرفیّتهای ادبی و شگردهای زبانی مانند تشبیه، کنایه، طنز، اصطلاحات عامیانه توانسته است خوانندۀ داستان را با خود همراه و پیام نهایی (تأثیرِ همنشینِ بَد) را به او اِلقا کند.
1. آرین¬پور، یحیی. (1374)، از صبا تا نيما، ج اوّل، تهران: شركت سهامي.
2. اسکولز، رابرت. (1383)، درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیّات، مترجم: فرزانه طاهری، چاپ¬دوم، تهران: نشر مرکز.
3. تاجیک، محمّدرضا. (1379)، گفتمان و تحلیل گفتمانی، چاپ اوّل، تهران: انتشارات فرهنگ گفتمان.
4. جمال¬زاده، سیّدمحمّدعلی. (1335)، سر و ته يك كَرباس، تهران: سمت.
5. _______________. (1379)، یکی بود یکی نبود، به¬کوشش علی دهباشی، تهران: سخن.
6. چوبک، صادق. (1334)، خيمهشببازي، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
7. سعدی، مصلح بن عبدالله. (1359)، بوستان، تصحيح دكتر غلامحسين يوسفي، چاپ اوّل، تهران: خوارزمي.
8. _______________. (1378)، گلستان، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: سخن.
9. _______________. (1376)، غزلهایسعدی، تصحیح و توضیح: دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: سخن.
10. فردوسي، ابواقاسم. (1378)، شاهنامه فردوسی، تهران: نشر قطره.
11. فرکلاف، نورمن. (1379)، تحلیل انتقادیِ گفتمان، مترجمان: فاطمه شایسته¬پیران و دیگران، چاپ اوّل، تهران: انتشارت مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه¬ها.
12. کالر، جاناتان. (1382)، نظریة ادبی، مترجم: فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز.
13. مکاریک، ایرناریما. (1388)، دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، متـرجم: مهـران مهـاجر و محمّـد نبوی، چاپ سوم، تهران: انتشارات آگه.
14. مولوی، محمّد. (1373)، مثنوي معنوي، دفتر سوم، چاپ اوّل، تهران: بهزاد.
15. مِهروَرز، زکریّا. (1380)، بررسي داستان امروز، تهران: تيرگان.
16. میرصادقی، جمال. (1376)، ادبیّات داستانی، چاپ سوم، تهران: انتشارات سخن.
17. میرعابدینی، حسن. (1383)، صدسال داستاننويسي در ايران، تهران: چشمه.
18. نظامی¬گنجوی، الیاس بن یوسف. (1376)، ليلي و مجنون، با پيشگفتار كراچكوفسكي، ترجمة كامل احمدنژاد، تهران: زوّار.
19. وجدانی، عبدالحسین. (1348)، عَموغُلام (مجموعه دوازده داسـتانِ کوتـاه)، تهـران: انتشـارات امیرکبیر.
20. یان رید. (1376)، داستانِ کوتاه، مترجم: فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز.
21. یونسی، ابراهیم. (1369)، هنر داستان¬نویسی، تهران: ایران یکتا.
22. Saussur, F. de, (1966), Course in General Linguistics, new York/ Torno /Lendon, McGraw Hill, (Traslated by W. baskin.) [1916]
سال دوم ، شماره 2، بهار 1398
ISSN : 2645-6478
بررسی و تحلیل ویژگیهای ساختاری و شگردهای زبانیِ«داستانِ خسرو» نوشتۀ عبدالحسین وجدانی
حمزه محمدی دهچشمه1
فرزاد محمدی2
تاریخ دریافت : 01/12/1397
تاریخ پذیرش : 02/01/1398
از ص 116 تا ص 133
20.1001.1.26456478.1398.2.2.15.0
چکیده
عبدالحسین وجدانی یکی از نویسندگان برجستۀ ایران، در داستانهایش بـه تحـوّلات سیاسـی، فرهنگـی و اجتماعی انسان معاصر نظر دارد. در آثارِ وی بهراحتی مـیتـوان نمودهـای فراوانـی از فرهنـگ، هویّت، اخلاق، مردمداری، مذهب و ... را که مطابق با سِرِشتِ مردم ایرانزمین اسـت، مشـاهده کرد. داستانِ «خسرو» سومين داستان از مجموعه داستان «عموغلام» تنها مجموعۀ داستاني وجدانی است. این داستان از زبان اوّل شخص نقل ميشود، امّا شخصيّتِ راوي در مقابل شخصيّت اصليِ داستان يعني خسرو، رنگ ميبازد. راوي كه در دوران تحصيلات ابتدايي با خسرو همكلاس بوده، روزي او را در خيابان ميبيند؛ «شيرۀ ترياك، آن شيرِ بيباك را چون اسكلتي وحشتناك ساخته بود.» آنگاه خاطرات دورانِ جواني او را بازگو ميكند و در لَفافۀ داستان، درونمايۀ اين اثر را كه طرحِ يكي از مشكلات فرهنگي - اجتماعي عصرِ ما و آثار مخرّب و زيانبارِ اعتياد است، به ميان ميآورد و در پايان توصيه ميكند كه از همنشينِ بد بايد دوري كرد. از آنجا که داستان، منعکسکنندۀ مسائل مهمّ اجتماعی در هر دوره و زمان است، این پژوهش به روش توصیفی و تحلیل محتوا «داستانِ خسرو» نوشتۀ عبدالحسین وجدانی را مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داده و با بررسی ساختارِ این اثر، ویژگیها و ظرافتهای زبانیِ آن و نیز شگردهایِ خاصّ نویسنده برای اَدایِ مقصودِ خود را بیان کرده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که وجدانی با استفاده از ظرفیّتهای ادبی و شگردهای زبانی مانند تشبیه، کنایه، طنز، اصطلاحات عامیانه و ... توانسته است خوانندۀ داستان را با خود همراه و پیام نهایی (تأثیرِ همنشینِ بَد) را به او اِلقا کند.
کلیدواژهها: داستان کوتاه، ادبیّات مدرسهای، داستانِ خسرو، ویژگیهای ساختاری، شگردهای زبانی.
مقدّمه
در اصطلاح امروز، داستان کوتاه معمولاً هرگونه روایت منثوری است که کوتاهتر از رُمان است و «با طرحی منسجم در مدّتزمان کوتاهی تلاش چند شخصیّت محدود را در جریان حادثه و عمل واحدی نشان میدهد.» (یانرید، 1376: 14) بنابراین، کاری که داستان کوتاه شروع و تمام میکند، کامل است و اضافه و کم کردن مطالب داستان، امکانپذیر نیست.
ای. ام. فورستر (رماننویس و ادیب انگلیسی، ۱۸۷۹-۱۹۷۰) داستان را چنین تعریف میکند: «داستان، نقل وقایع است به ترتیب توالی زمانی؛ در مثل، ناهار پس از چاشت و سهشنبه پس از دوشنبه و تباهی پس از مرگ میآید. به تعریفی دیگر، داستان، توالی حوادث واقعی و تاریخی یا ساختگی است؛ بنابراین، تسخیر عمل به وسیلۀ تخیّل را ارائه میدهد.» (یونسی، 1369: 36) خصلت بارز داستان این است که بتواند ما را وادار کند که بخواهیم بدانیم بعد چه اتّفاق میافتد. از اینرو، داستان عنصر مشترک همۀ انواع ادبی خلّاقه است. در قصّه، رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، فیلمنامه، شعر روایتی و اشکال دیگر داستان وجود دارد. (میرصادقی، 1383: 24)
امروزه نثر، انواع گوناگونی دارد که یکی از آنها شکل داستانی آن است. داستان یکی از قسمتهای اصلی ادبیّات است و ادبیّات داستانی شامل آثاری است که علاوه بر داشتن ماهیت تخیّلی، ارتباط معناداری نیز با جهان واقعیّت دارند. (روزبه، ۱۳۸۸: ۱۸) «داستان کوتاه، روایتِ بهنسبت کوتاه خلّاقهای است که نوعاً سر و کارش با گروهی محدود از شخصیّتها است که عمل منفردی شرکت دارد و غالباً با مددگرفتن از وحدت تأثیر، بیشتر بر آفرینش حالوهوا تمرکز مییابد تا داستانپردازی. (میرصادقی، 1376: 109)
داستان کوتاه، روایت منثوری است که در یک نشست خوانده شود. هرچند اندازۀ داستانها متفاوت است، امّا به هر حال داستان کوتاه باید تا حدّی از اختصار برخوردار باشد؛ زیرا در غیر این صورت، به رمان کوتاه نزدیک میشود. اگر رمان را با پیچیدگی رابطۀ شخصیّتها و گستردگی ماجراها میسنجیم، داستان کوتاه با ایجاز، فشردگی و شدّت تأثیرش تشخّص مییابد. رماننویس فرصت کافی دارد تا به سطح گستردهای از زندگی بپردازد؛ امّا در داستان کوتاه، «زندگی کاملی باید در چند دقیقه خلاصه شود. آن دقایق باید به دقّت انتخاب و با تابشی اسرارآمیز روشن شوند؛ فروغی که به ما امکان میدهد تا گذشته، حال و آینده را در آنِ واحد تشخیص دهیم». (همان: 111)
«ظهور داستان کوتاه در قرن ۱۹ به وسیلۀ نویسندگانی چون نیکلای گوگول (Nikolai Gogol) و اِدگار آلنپو (Edgar Allan Poe) آغاز گردید و با افرادی چون لئو تولستوی، اِرنست همینگوی و ... کاملتر شد.» (روزبه، 1388: 28) در ایران نیز در سال ۱۳۰۰ شمسی، محمّدعلی جمالزاده با نوشتن مجموعۀ «یکی بود، یکی نبود» داستان کوتاه را پایه نهاد. از معروفترین نویسندگان ایرانی که به نوشتن داستانهای کوتاه پرداختند، میتوان صادق هدایت، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، جمال میرصادقی و ... را نام برد.
بیان مسأله
در ادبیّات معاصر، یکی از انواع ادبی که خاصیّت تبلور مسائلِ موردِ ابتلایِ انسانِ عصرِ جدید را دارد، ادبیّات داستانی و بهویژه داستانِ کوتاه است. «انعکاس مسائل مهمّ اجتماعیِ هر عصر در داستان باعث میشود که نویسنده از عهدۀ رسالت خویش در مقامِ نویسنده و مُصلِحِ اجتماعی بهخوبی برآید.» (میرعابدینی، 1383: 42) از جملۀ این داستانهای تأثیرگذار که با هدف اصلاح فرهنگی و اجتماعی نسلِ جدید به نگارش درآمده و در کتابهای درسی نیز راه یافته است، «داستانِ خسرو» از مجموعۀ عَموغُلامِ «عبدالحسین وجدانی» است. مجموعه عَموغُلام شامل 12 داستان کوتاهِ عالی و اصیلِ این مرز و بوم بوده که از گنجینۀ ادب فارسی بهره گرفته است. عبدالحسین وجدانی در داستانِ خسرو، ضمنِ پرداختن به سرگذشتِ شخصیّت اصلی (خسرو)، تعبیری اخلاقی، اجتماعی ارائه داده است. نویسنده در داستانِ خاطرة «خسرو» از مجموعة عموغلام (1348) به تأثيرِ تربيتِ صحيحِ خانوادگي و تأثيرِ همنشيني با نااهلان ميپردازد؛ گويا وجداني اين سخنِ سعدي: «پسرِ نوح با بدان بنشست / خاندان نبوّتش گم شد» (سعدی، 1378، باب اوّل، حکایت چهارم) را مدّّ نظر داشته است. او خاطرۀ خود را بیریا و بیپرده روایت کرده و خواننده را با خود به فضای مدرسه و ساعتِ پُرخاطرۀ انشا میبرد و شیوۀ انشانویسی دانشآموزانِ سالهای دور را به تصویر میکشد. از این رو، داستانِ خسرو را میتوان جُزوِ داستانهای واقعگرا محسوب کرد. این داستان در سالهای دهۀ 40 شمسی در مجلۀ یغما به چاپ رسیده است. یکی از برجستهترین نقاط قوّتِ این اثر، نثرِ روان آن است که بهتعبیر جمالزاده «تمام و کمال ایرانی است و عاری از هرگونه فرنگی مآبی» (جمالزاده، 1379: 36)
داستانهای این مجموعه با آوردن امثال و ابیات شاعرانی چون سعدی، فردوسی و نظامی آراسته شده است. نویسنده در تحلیلِ داستان، منشاء بدبختیها و ناکامیها را در استفاده نکردن از استعدادِ ذاتی و خدادادی، اعتیاد و شرایطِ نامطلوب خانواده میداند. عبدالحسین وجدانی به تأثیرِ تربیتِ صحیحِ خانوادگی و تأثیرِ همنشین بد و آثارِ نشست و برخاست با نااهلان، توجّه خاص داشته است. بنابراین، در این پژوهش ضمنِ نقد و تحلیلِ «داستان خسرو» از منظر ساختار اجتماعی و ویژگیهای حاکم بر آن، تلاش شده است تا حدّ امکان به ظرافتها و نکات شاخص این اثرِ داستانی، اشاره شود تا ویژگیهایِ نثرِ نویسنده بیش از پیش نمایان گردد.
پیشینۀ تحقیق
اگرچه دربارۀ ادبیّات داستانی و جنبههای مختلف آن تاکنون مقالات و کتابهای متعدّدی به چاپ رسیده است، امّا راجعبه آثار عبدالحسین وجدانی تنها یک مقاله با عنوان «موقعیّت متن در دو داستان کوتاه خسرو نوشته عبدالحسین وجدانی و نخستین جام اثر مصطفی لطفیمنفلوطی با رویکرد فرکلاف» تألیف سیّداسماعیل حسینیاجداد یافت شد. بنابراین، تحقیقِ پیش رو به لحاظ موضوعی کاملاً جدید محسوب میگردد. برخی از پژوهشهایی که در حوزۀ ادبیّات داستانی و بهویژه ادبیّات مدرسهای با رویکرد ساختاری صورت گرفته، بدین شرح است:
مقالهای با عنوان «ويژگيهاي ساختاري ادبيّات داستاني كودكان در زبان فارسي» توسّط فردوس آقاگل زاده و اکرم رضوی زاده در سال 1391 نگاشته شده که در آن 57 نمونه کتاب داستانی در گروههاي سنّی «الف، ب، ج» (17 نمونه گروه سنّی الف، 20 نمونه گروه سنّی ب و 20 نمونه گروه سنّی ج) بررسی و تحلیل شدهاند.
پزوهش دیگری با عنوان «بحثی دربارة ساختار و پژوهش تاريخ ادبیّات داستانی ايران» در فصلنامه نقد ادبی، سال هشتم، شمارۀ 30، تابستان 1394 به چاپ رسیده که نویسنده طیّ آن به نقد کتاب تاریخ ادبیّات داستانی ایران از حسن میرعابدینی پرداخته و شیوۀ پژوهش و ساختار کلّی فصلها در این کتاب را مورد ارزیابی قرار داده است.
«بررسی متون ادبی در مقطع متوسطۀ کلاسهای داستاننویسی» عنوان پایاننامهای است که در سال 1388 در دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی از آن دفاع گردیده است. این پژوهش ترجمۀ کتاب «بررسی متون ادبی در مقطع متوسطه یا دانشآموزان و خلق آثار ادبی» نوشتۀ نویسندۀ فرانسوی به نام آلن ریفو (مدرّس ادبیّات) است.
مبانی نظری تحقیق
پیش از پرداختن به موضوع، تعریفی کوتاه و مختصر از داستان کوتاه و برخی ویژگیهای آن بیان میشود. «داستانِ كوتاه اثري است كوتاه كه در آن نويسنده به ياري يك طرح منظّم، شخصيّتي اصلي را در يك واقعۀ اصلي نشان ميدهد و اين اثر بر روي هم، تأثيرِ واحدي را القا ميكند.» (یونسی، 1369: 9) برخی ویژگیهای داستان کوتاه عبارت است از:
1. وحدتتأثير: بدين معني كه داستان، تأثير واحدي را بر خواننده القا كند.
2. محدوديّت شخصيّتها: در داستان كوتاه نميتوان شخصيّتهاي زيادي وارد داستان كرد؛ زيرا در داستانِ كوتاه جايي براي پرورش و توصيف آنها وجود ندارد.
3. داشتن طرح مشخّص: يعني اينكه داستان، آغاز، وسط و پايان مشخّصي داشته باشد. اِدگار آلنپو معتقد بود «طرح، شرطِ اصلي در داستان كوتاه است.» (یانرید، 1376: 80)
خلاصۀ داستان خسرو
داستان خسرو، روایتِ پسری از طبقۀ متوسّط جامعه در کرمانشاه است که در کودکی مادرِ خود را از دست میدهد و شرایط جامعه و محیط آن، سرنوشت زندگیاش را تغییر میدهد و به بیراهه میکشاند. داستان با توصیف زندگی خسرو از زبان یکی از دوستان او آغاز میشود که دوسـت دوران ابتدایی و همکلاسی خسرو است. «از سال چهارم تا ششم ابتدايي با خسرو همكلاس بودم. در تمام اين مدّت سه سال نشد كه يك روز كاغذ و مدادي به مدرسه بياورد يا تكليفي انجام دهد. با اينحال بيشتر نمرههايش بيست بود. وقتي كه معلّم براي خواندنِ انشا، خسرو را پاي تخته صدا ميكرد، دفترچة من يا مصطفي را ... برميداشت و صفحة سفيدي را بازميكرد و اِرتجالاًً انشايي ميساخت و با صداي گرم و رَسا، به اصطلاح امروزيها، اجرا ميكرد ... .» (وجدانی، 1348: 40) راوی با زبانی ساده و روان، شخصیّت خسرو را بـه خواننـده میشناساند و از موفقیّتهای او در مدرسه و هنرهایش در آوازخوانی و ورزش سخن میگوید: «دیگر از استعداد های خدادادِ خسرو، آوازش بود. یک روز، خسرو زنگِ قرآن در «شهناز» شوری به پا کرده بود ... خسرو در ورزش هم استعدادي شگرف داشت با آن سنّ و سال با شاگردان كلاسهاي هشتم و نهم كشتي ميگرفت و همه را زمين ميزد ...» (همان: 47-46) که در نهایت بهدلیلِ ضعف در درس ریاضی در دورة ابتدایی مجبور به ترک تحصیل مـیشـود. سرپرستی خسرو بر عهدة مادربزرگش است. با وجـود اینکـه مـادربزرگ، زن مـؤمن و متـدیّنی است و در تربیت نوة پسریاش بسیار تلاش میکند، امّا موّفق نمیشود. نقشة حسودانِ تنگنظر، خسرو را که در کُشتی بسیار موفّق است و بازوبندِ طلا گرفته، به سمت مواد مخدّر میکشاند و او بهدلیل اِفراط در استفاده از این مواد، حواسّ خود را از دست میدهد و در پایان زیر پلاسـی مُندرس بی سر و صدا جان میسپارد. «خسرو بهدليلِ شكست در درس رياضي ترك تحصيل نمود، به كشتي روي آورد، قهرمان شد ولي چهسود که حسودانِ تنگنظر و عَنودانِ بدگُهر وي را به مِي و معشوق و لَهو و لَعَب كشيدند و سرانجام گمنام و فراموششده مِثلِ بسياري از جوانان بينام و نشان اعماق، در زيرِ پلاسي مُندرس جان سپرد.» (همان: 48)
محتوا و درونمایۀ داستان
با توجّه به عُنصرِ درونمایه در این داستان، نویسنده سعی دارد یکی از مشکلات فرهنگی و اجتماعی آن عصر و آثار مخرّب و زیانبارِ آن را در قالبِ داستان بیـان کنـد. نویسـنده در داستانِ خسرو بر آن است که عواملی را که باعثِ تخریب و از بین بردن جوانان میشود، به خواننده اِلقا کند تا از این راه بتواند با رویکرد انتقادی به جامعه، جوانان دیگر را هوشیار سازد و آنان را از فرورفتن در منجلابِ فساد و اعتیاد بازدارد.
با توجه به موضوع و مضمونِ داسـتانها، «ژرفسـاختِ کلـّی، پیرامـون نقـد مسـائل و مشکلات اجتماع و چگونگی تأثیر آن بر ابعاد وجودی انسانهاست و روسـاختِ هـر داسـتان، شامل کُنشهای شخصیّتهای داستان بر اساس واقعیّتِ زندگی در سطح عوام است.» (اسکولز، 1383: 67) راویِ داستان که در بُرههای از زندگی، دوستِ صمیمی شخصیّت اصلیِ داستان (خسرو) بـوده، بـا دیـدِ اِنتقادی قصد دارد به برترین شکلِ ممکـن، وضـعیّت فرهنگـی و اجتمـاعیِ آن دوره را کـه بـا زندگیِ مردم آمیخته شده و خاصّ همۀ طبقات جامعه است، به تصویر بکشد.
توصیفِ فضایِ حاکم بر داستان
داسـتان خسرو از زبـان اوّل شـخص در قالـب خـاطرهنوشـت نقـل میشود، اگرچه، شخصیّت راویِ داستان در مقابل شخصیّت اصلیِ داستان یعنـی خسـرو رنـگ میبازد و یا تا حدّ امکان با کمترین حضور در متنِ داستان، سخن میگویـد. راوی کـه از سـال چهارم تا ششم ابتدایی با خسرو همکلاس بوده (وجدانی، 1348: 38) در دوران جوانی دوبار وی را ملاقات میکند. یکبار، روزی که اوّلین مسابقة قهرمانی کُشتی کشور برگزار شـد و خسـرو حریفی قویپنجه را با چالاکی «فروکوفت». (همان: 46) بـارِ دیگـر، روزی کـه او را در خیابـان میبیند که «شیرة تریاک آن شیر بیباک را هیولایی وحشتناک ساخته بود.» (همـان:47) و بدبختی و سیهروزی از چهرهاش هویدا بود. پس از آن راوی، خاطراتِ سالهای مدرسـه و جـوانیِ وی را بیـان مـیکنـد. در مـتن ایـن داستان، عُنصرِ تَقابُل، نشاندهندة تکنیکِ همنشینی و همآییِ واژگان (شیرة تریاک، شیر بیبـاک) است که به لحاظ ایدئولوژیک، طرح خاصّی به داستان بخشیده است. آغازِ داسـتان بـا واژههایی همچون همکلاسی، کاغذ، مواد، تختهسیاه، انشا و ... تصـاویری زنـده از محـیط آموزشـی ارائـه میدهد و فضای آموزشـیِ آن دوره را ترسـیم مـیکنـد. داسـتان بـا عبـاراتی صـمیمی و روان، خواننده را مرحله به مرحله به بطنِ داستان میبرد و میان او و متن همحسّـی ایجـاد مـیکنـد. در ابتدای داستان، راوی با یادآوریِ خاطراتِ زنگ انشا، استعداد و حافظة فوقالعاده و ذهن خلّاق خسرو را در خیالپردازی به تصویر میکشد. پـس از آن، مهارت وی را در هنرهـای مختلـف مانند نقّاشی، آوازخوانی، خطّاطی نشان میدهد و به استعداد خسرو در ورزش اشاره میکند. با توجّه به این توضیحات و موارد بیان شده، ذهنِ خواننـده، ناخودآگـاه جـوانی پیـروز را تصـوّر میکند که نردبانِ ترقّی را طی کرده است؛ درحالیکه داستان به سمتی سوق مییابد که به جـای طیّ مدارجِ عالی به منجلاب فساد گرفتار میشـود. ایـن تقابـل و دوگـانگی بـه زیبـایی در ایـن داستان هُویدا است. البتّه نویسنده با این تقابل، روابطی از شُمولِ معنایی را ایجاد میکند کـه تـا پایان داستان ادامه مییابد و از لحاظ ایدئولوژیک، ارتباط بین واژگان را طوری مشخِّص میکند که مخاطب درمییابد نوعی تضادّ شخصیّتی در خسرو مانند زنجیرهای به هم پیوسـته در جریـان است که وی را از شخصیّتی مثبت در ابتدایِ داستان به شخصیّتی منفی در انتها مبدّل مـیسـازد. هرچهقدر از ابتدای داستان به سمت پایان آن میرویم، آرایهها، کلمات خاص و مصراعهایی که در متن آورده شده، کمتر میشود؛ بهطوریکه در پایان داستان و چند بندِ آخِر، انگار نویسنده از شاخ و برگ دادنِ داستان خسته شده و دیگر توانایی این کار را ندارد ؛ گویی نویسنده فقط میخواهد داستان را به پایان برساند. این موضوع را میتوان بهخاطر علاقۀ وافِرِ نویسنده به شخصیّت خسرو نیز دانست؛ چراکه در ابتدای داستان که خسرو شخصیّتی فعّال، پویا و خوشذوق دارد و توانمند است، نویسنده هم بیشتر به موضوع پَر و بال میدهد، امّا هنگامیکه خسرو به بیبندوباری و منجلاب کشیده میشود، خودِ نویسنده هم ناراحت و دلخسته شده و میخواهد کار را زودتر به فَرجام برساند. درواقع، نویسنده نمیخواهد شخصیّت بَدَلیافتۀ خسرو را بیشتر از این بَرملا کند. البتّه شاید بتوان این مسأله را با گذر زمان تطبیق داد؛ بهگونهای که هر چقدر زمان جلوتر میرود و صحبتهای عادی و محاورهای مردم سادهتر می شود، قلمِ نویسنده هم سادهتر مینویسد و از آرایهها کم میکند.
ساختار اجتماعیِ داستان
در ساختارِ اجتماعیِ داستانِ خسرو، با توجه به اینکه داستان، فضای کلاس و مدرسـه را بـه تصویر میکشد، راوی از واژگانی چون «مـدیر، معلّـم، کـلاس، درس، هـمکلاسـی، فـرّاش و ...» استفاده میکند و آن را در تقابل با جامعة بیرون از مدرسه قرار میدهد که با واژگانی همچـون «عَنودانِ بدگهر، حَسودانِ تنگنظر، مَنجلابِ فساد، تکریم مرگ» (ای مرگ بیـا کـه زنـدگی مـا را کشت) (وجدانی، 1348: 48) روایت میشود.
توصیف متنِ داستان خسرو کـه در قالـبِ خـاطرهنوشـت اسـت، نزدیک بـه زبـان محاوره با لحنی صمیمی پیش میرود. جملات با بیـانی سـاده و روان در ارتبـاطی ملمـوس و واقعی در وَجهِ ماضی روایت میشوند. نویسنده در بخشهای مختلف داستان بـه میـراثِ ادبـی گذشتگان (بینامتنیّت) توجّه دارد و با تضمین عباراتی چون: «من گوش اسـتماع ندارم» (همـان:47) «و فیالجمله نماند از مَعاصی و مُنکَری که نکرد و مُسکِری که نخورد» (همـان) «که پولاد کوبند آهنگران» (همان: 41) «مطربی و مسخرگی پیشـه سـازی» (همان: 44) «همۀ قبیلة من عالِمانِ دین بودند» (سعدی،1385: 39) نشان میدهد که به جانمایة متون گذشته که در حافظـة خـود اندوختـهاسـت و جنبـة تجربـی یـا محتـوایی دارد، (فرکلاف، 1379: 241) نظر دارد. جملات بهکاررفته در متن، بیشتر مُثبت و ضـمایر بیشـتر بـه صـورت سـوم شـخص اسـت. جملههای داستان از نوع معلوم است؛ زیرا روند داستان بر اساس خاطرهنویسـی و بیـان وقـایع است؛ نویسنده در داستانِ خسرو ضمنِ پرداختن بـه سرگذشـتِ خسـرو سـعی دارد خـاطرات گذشتة خود را مرور کند. در این داستان هر شخصیّت، گفتار خاصّ خود را بـا توجّـه بـه تیـپ شخصیّتی، اجتماعی و فرهنگی خویش داراست و گوینده در گفتوگوی خـود، آنچـه را در وَرایِ اندیشهاش میگذرد، آشکارا بیان میکند و مخاطب بهراحتی بـه مَکنونـات و تیـپِ شخصیتّی افرادِ داستان پی میبرد:
«پدرش آقارضاخان توجّهی به تربیتِ وی نداشت.» (وجدانی، 1348: 41) معلّمِ قرآنِ ما میرزاعبّاس، شعر هم میگفت، زیاد هم میگفت. امّا به قـولِ نظـامی «خشـت مـیزد» (همان).
از شگردهای دیگر در متن داستانِ خسرو، اسـتفاده از اصـطلاحات و ضـربالمثـلهاسـت کـه نشاندهندة بومی بودن و تقلید نکـردن از اروپاییـان اسـت. (کالر، 1382: 105) عبدالحسین وجـدانی سـعی دارد در توصیف متنِ داستان، واژگان و فرهنگ ایرانی را دستمایة داستاننویسیِ خود سازد. واژگـان و عباراتی مثل: «شاخِ شمشاد»، «کُمِیتش لنگ بود»، «با قربان صدقه» (همان: 41) چهچهه و ... ذهنِ خواننده را به فضای فرهنگ این مرزوبوم میبرد؛ این شیوه، نوشـته را زیبـا و جـذّاب میکند. نویسنده سعی دارد در توصیفاتش انواع آرایههای سجع، تلمیح، تضمین و حـسآمیـزی را به زیبایی به تصویر بکشد تا همحسّی میان مخاطب و داستان ایجـاد شـود.
تفسیر و تحلیلِ داستان
این داستان در سطحِ ماجرایی فرهنگی و اجتمـاعی روایـت مـیشـود. در این سطح «راوی سعی میکند روایت داستانیاش را بر پایة روابط و گفتمان اجتماعی و فرهنگی قرار دهـد و در هر داستان، زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم را به تصویر میکشد.» (تاجیک، 1379: 81) شرایط زندگی اجتمـاع آن دوره، مُقارن با پیشرفت ارتباطات و آمد و شُد با کشورهای غربی و نوعی فرنگیمآبی در اَذهـان نویسندگان آن دوره هُویدا شد. از سوی دیگر، جامعۀ زمان نویسنده، به دلیلِ فقر اقتصادی کـه مُنجـر بـه فقـر فرهنگـی میشد، در میان اَقشارِ مردم مخصوصاً طبقة متوسط و پایین جامعه رِخنه کرده بود. با توجّـه بـه این رویکردها، نویسندۀ این داستان، جزوِ نویسندگانی است که روحیۀ تقلید از فرنگ و آثار فرنگی را زشت میشمردند؛ ازاینرو، دست به خَلقِ اثری زده که عاری از هر نوع فرنگیمآبی و تقلید از ادب اروپا باشد. وجدانی سعی دارد در متنِ داستانِ خود از گنجینة سرشار ادب بومی بهرة کافی ببرد. بنابراین، داستان، در قالبِ خاطرهنوشت، بـه تحلیـلِ تـأثیر تربیـت صـحیح خانوادگی و تأثیر همنشینی با نااهلان میپردازد. در داستانِ خسرو، فضایِ کلاس و مدرسه بهویژه ساعت پُرخاطرة انشا و شیوة انشانویسـی دانشآموزان آن دوره به تصویر درمیآید و وضعیّت عمومیِ مدرسه و شـیوة برخـورد معلّمـان بهطور کلّی تشریح میشود. شخصیّتهای داستانِ خسرو، طیف متنوّعی دارنـد کـه بـه فراخـور جامعه و مرتبه آنها در اجتماع در داستان حضور دارند و راوی، آنها را بـا زبـانِ توضـیحی بـه مخاطب میشناساند:
«معلّم قرآنِ ما میرزاعبّاس بود ... سیهچرده و آبلهرو. تودماغی حرف میزد ... کسی را به اسم صدا نمیکرد.» (وجدانی، 1348: 41) «معلّم نقّاشی ما یکی از سرتیپهای دوران ناصرالدّینشاه بود. پیرمردی بود سرخ و سفید و فَربِه و گوشتآلود. صورتی شاداب و خندان داشت ... به لباس و پوشاک خود کمتـرین اِلتفـاتی نداشت.» (همان: 42) «آشعبانعلی، جوانی بود زورمند، قویهیکل و دُرُشتاستخوان ...» (همان: 45)
استفاده از زبان توضیحی و توصیفی، دستِ نویسنده را در کاربرد صنایع لفظی و معنوی باز میگذارد و میتواند از همه ظرفیّتهای آرایههای ادبی و واژگان بهره گیـرد تـا بتوانـد صـحنۀ حوادث و رُخدادها را برای خواننده ملموس سازد. «زمان ما چوب و فلک، بهراه بود و خسرو که کارش شِرارت و شیطانی بود، تقریباً هـر روز فَلَک میشد ...» (وجدانی، 1348: 45) «زبـانِ توضـیحی، خواننـده را بـه صـحنة داسـتان نزدیکتر میکند و توانایی آن را دارد که رویدادها، حوادث و شخصیّتها را در همة ابعـاد، در نگاهی نزدیک به فضای داستان پردازش کند.» (سوسور 1966: 127) «زبان داستان به برترین شکل ممکن، واژگان و اصطلاحات محـاوره در محـیط اجتمـاعی آن دوره را داراست.» (میرصادقی، 1376: 256) این زبان حقیقی و واقعی را در گفت و گوها میتوان مشاهده کرد. جملههـا، کوتاه و روان و لحنِ کلام بسیار خودمانی است. شخصیّتهای داستان از مردمِ عـادی کوچـه و بازارند که راوی با زبانی نـرم و واقعـی توانسـته اسـت تصـاویر ذهنـی را در داسـتان عینـی و ملموس نشان دهد که این احساس صـمیمیّت و نزدیکـیِ راوی، بـیش از پـیش باعث مـیشـود همحسّی عجیبی میان راوی و مخاطب و متنِ داستان ایجاد شود:
«عرض کردم حرام از یک کف دست کاغذ، یک بند انگشت مداد که خسرو به مدرسـه بیاورد و یا لای کتاب را باز کند، با این حال شاگرد ممتازی بود.» (وجدانی، 1348: 41) «میرزامسیح خان با چهرة گشاده و خشـنود قلـمِ آهنـین فرسـوده را در دَواتِ چـرک گرفتـة شیشهای فرو ُرد و از پشتِ عینک زنگاری، نوک قلم را وَرانـداز کـرد و بـا دو انگشـت بلنـد و استخوانی خود کُرک و پشم ... .» (همان: 40)
شگردهای زبانیِ نویسنده در داستان خسرو
از شاخصــههــای زبــانیِ داســتان خسرو، اســتفادۀ شایســته و مناســب از تشــبیهات، ضربالمثلها، کنایات و اصطلاحات عامیانه و حتّی آوردن ابیات متناسب با متن و کـاملاً ملّـی است که در گفتوگوی اشخاص برای شناخت بیشتر شخصیّتها و ملمـوس کـردن رخـدادها گنجانده شدهاست. مردم کوچه و بازار برای برقراری ارتباط بـا دیگـران و تفهیمِ کـلامِ خـود بـه مخاطب، بیشتر از دیگر تیپهای شخصیّتی جامعه از ضربالمثلها، کنایات و تشبیهات اسـتفاده میکنند. (حسینیاجداد، 1393: 48-47) برای مثال:
تشبیه
«مِثلِ شاخِ شمشاد میآمد، سـر جـایِ خـودش مـینشسـت.» (وجدانی،1348: 39)؛ «خسـرو هـم میخواند. چه خواندنی؟! گویی صوت داوود برداشتهاند.» (همان: 41)؛ چشمهای درشت و پرفُروغش چون چشمههای خشكشده سرد و بیحالت شده بود. (همان: 45)؛ «چون برق به میان میدان جَستم.» (همان: 42)
استعاره
در بیت زیر که تضمین بیتِ سعدی شیرازی است و در بند پایانی داستانِ خسرو آمده، «دام» استعاره از خطراتِ پیشِ رو است؛ از طرفی، تمام بیت استعارۀ تمثیلیه است.
«کبـوتری که دگــر آشـیــان نخواهد دید قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام»
در عبارت «شیرۀ تریاک، آن شیرِ بیباک را چون اسکلتی وحشتناک کرده بود» (وجدانی، 1348: 48) «شیرِ بیباک»، استعاره از خسرو است. «همۀ قبیلۀ من، عالِمانِ دین بودند.» (همان: 43) واژۀ «قبیله» در این عبارت مجازاً به معنی مردم بهکار رفته است.
کنایه
«سپر بینداخت» (همان)؛ کنایه از اینکه تسلیم شد؛ «خشـت میزد» (همان: 41) کنایـه از اینکه پُرحرف بود؛ «رهآورد بابِ دندان» (همان)؛ کنایه از خوشمزه بودن. «با صدایی که گویی از ته چاه درمیآمد» (همان: 46)؛ کنایه از صدای آرام و ضعیف، صدایی که به سختی شنیده میشد. «در ریاضی کُمِیتش لنگ بود» (همان: 40)؛ کنایه از ضعیف و ناتوان بودن در درسِ ریاضی.
«از دیگر شگردهای زبانی، به تصویر کشیدن و تفسیر محیطِ اجتماعی و فرهنگی آن بُرهـه از جامعه و بیتفاوتی اطرافیان نسبت به مسائل اخلاقی و اجتماعی و توجّه نکردن به تربیتِ اَفـرادِ اجتماع است. بهطورِ مثال در داستانِ خسرو، وقتی که خسرو دو خـروس غالـب و مغلـوب را سر میبُرَد و از آن هَلیم میپزد، راوی میگوید: «ابداً هم ایرادی نگرفت که بچّهجـان! خـروس غالب چه بَدسگالیای به تو کرد که سر از تنش جدا کردی؟ اصلاً به چـه حقّـی خـروسهـای مردم را سَر بُریدی و حلیم درست کردی و خوردی؟ خیر، به قول امروزیها این مسائل اساسـاً مطرح نبود.» (حسینیاجداد، 1393: 48)
در داستان خسرو کـه راوی، داسـتان را در قالب خاطرهنوشت، بیان و حوادث گذشته را سلسلهوار روایت میکند، در ضمنِ داسـتان بـه خواننده القا میکند که زمانِ رُخ دادن ماجراهای داستان و بازگویی آن متفاوت است و در میـان آن، به نقد و تحلیل موقعیّتی و اجتماعی داستان میپردازد و با بیانی ساده و صـمیمانه، کوتـاهی شخصیّتهای داستان را به مُقتَضایِ موقعیّت و وظیفة آنان بیان میدارد:
«پدرش آقارضاخان توجّهی به تربیتِ او نداشت» (وجدانی، 1348: 41)؛ «کسی چه مـیدانـد؟ شاید اگر خسرو در درس ریاضی فقط یک7گرفته بود، بـه ایـن سرنوشـت گرفتـار نمـیشـد.» (همان: 48)
از دیگرد شگردهای زبانیِ این داستان میتوان به مهارت نویسنده در بهکارگیری اشعارِ نابِ فارسی اشاره نمود. درواقع، عبدالحسین وجدانی در این بخش، بهخوبی توانسته میان ادبیّات سنّتی و کلاسیک با ادبیّات امروزی (داستان) پیوند برقرار نماید. این امر، ناشی از تعامل و ارتباطِ قویِ نویسنده با آثار منظومِ فارسی بهویژه آثار سعدی، فردوسی، نظامی، مولوی و ... است.
«جهان، تیره شد پیش آن نامدار» (همان: 41)، مصراعی است از شاهنامۀ فردوسی، داستان رستم و سهراب. آنگونه که فردوسی سروده است:
«بزد تیر بر چشم اسفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار»
(فردوسی، 1378: 1224)
«که پولاد کوبند آهنگران» (وجدانی، 1348: 42) این عبارت نیز تضمینِ مصراعی است از داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه:
«چنانت بکوبم به گُرزِ گَران که پولاد کوبند آهنگران»
(فردوسی، 1378: 1190)
«امّا خروسِ غالب، حرکتی کرد، نه مناسب حالِ درویشان ...» (همان: 43) این بخش، تحتتأثیرِ حکایت «جدال سعدی با مدّعی» از گلستان سعدی است. «تنی چند از روندگان در صحبتِ من بودند، ظاهر ایشان به صلاح آراسته و یکی را از بزرگان در حق این طایفه حُسن ظنّی بلیغ و اِدراری معیّن کرده تا یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسب حال درویشان، ظنّ آن شخص فاسد شد و ...» (سعدی، 1378: حکایت هفدهم)
«شعر هم میگفت، زیاد هم میگفت، امّا به قولِ نظامی خِشت میزد.» (وجدانی، 1348: 46) این عبارت، به شعر نظامی و بیتِ زیر، تلمیح دارد:
«لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد»
(نظامی، 1376: 235)
یا بیت زیر که در باب دوم از گلستان سعدی آمده و از آن، تضمین و اقتباس شده است:
اُشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گــر ذوق نیست تــو را کَــژطَبـع جانوری
(سعدی، 1376: غزل 548)
استفاده از عبارات خاص در بعضی جملهها و عبارتهای داستان، به جای توضیح و توصیفِ مطالب، شگرد دیگری است که نویسنده از طریق آن توانسته ضمنِ خلاصهگویی و پرهیز از اِطناب، بر گیرایی و جذابیّتِ داستان بیفزاید و ارزشِ ادبیِ کارِ خویش را دوچندان نماید. برای نمونه به چند مورد از اینگونه جملهها و عبارات اشاره میشود:
- «و با صدای بلند میگفت: «الها صدهزار مرتبه شکر که (شکر نعمت نعمتت افزون کند).» (وجدانی، 1348: 41)
- بهکلّی ورزش را کنار گذاشت که دیگر «مردِ میدان نبود». (همان: 43)
- «فیالجمله نماند از مَعاصی مُنکِری که نکرد و مُسکِری که نخورد.» (همان: 45)
در قسمتهای متعدّدی از داستان، نویسنده به روشهای مختلف تمام تلاش خود را کرده است تا خسرو را انسانی دانا، فعّال و بااستعداد معرّفی کند که این مسأله در بینش و نگرش خواننده نسبت به شخصیّت داستان تأثیرگذار است؛ چراکه با پایان داستان، خواننده هنوز خسرو را انسانی خوشذوق، مُستعد و دانا میپندارد که اسیرِ سرنوشتِ بد گردیده است. برای مثال:
- خسرو تمام درسها را سرِ کلاس یاد میگرفت و حفظ میکرد و دیگر احتیاجی به مُرور نداشت. (همان: 42)
- تصویرِ سرتیپ را با «ضمائم و تعلیقات» در نهایتِ مهارت و استادی میکشید. (همان: 45)
- بی سر و صدا جان سپرد و آنهمه استعداد و قریحه را با خود به زیرِ خاک برد. (همان: 46)
یکی دیگر از شگردهای مطرحِ عبدالحسین وجدانی در داستانِ خسرو، «نقد بعد از نقل» است. بدین صورت که خودِ نویسنده بعد از نقلِ داستان خسرو آن را نقد و به بِداهه بودن آن اشاره میکند. این مسأله از طرفی قدرت فنّ بیان نویسنده و از طرف دیگر، تأثیرگذاریِ داستانِ خسرو را بر مخاطب نشان میدهد. درواقع، نقد بعد از نقل، ترفندی است که بهنوعی مخاطب را با داستان همراه کرده و بر تأثیرگذاریِ بیش از پیشِ آن افزوده است. «اَبَداً هم ایراد نگرفت که بچّهجان، اوّلاً خروس چه الزامی دارد که حرکاتش «مناسبِ حالِ درویشان» باشد. دیگر اینکه، خروسِ غالب چه بدسگالی به تو کرده بود که سر از تنش جدا کردی؟ خروس، عبرت چه کسانی بشود؟ و از همۀ اینها گذشته، اصلاً به چه حق، خروسهای مردم را سَر بُریدی و هلیم درست کردی خوردی؟!» (همان: 43-42) نویسنده چند مورد در متن، به گفتههای قبلیِ خودش اشاره و یا یک مسأله را چندبار تکرار کرده و با این روش، مطالبِ داستان را دوباره یادآوری میکند. این یادآوری و تکرارِ نویسنده، از طرفی برای نتیجهگیری بهتر و مؤثّرتر از داستان، صورت گرفته و از طرفی دیگر، خواننده را در فضایِ وضعیّت بهوجود آمده برای درک و دریافت درستتر از موضوع، مُدام به تعمّق و تفکّر فرو میبَرَد. و این شگردی است که نویسنده با متوسّل شدن به آن، اثرگذاری داستانش را بیشتر کرده و فضای داستانش را واقعیتر جلوه داده است. عباراتی نظیر: «عرض کردم»، «گفتم که» و ... نشاندهندۀ این تکرار و یادآوری است:
- عرض کردم حرام از یک کف دست کاغذ و یکبند انگشت مداد که خسرو به مدرسه بیاورد یا لایِ کتاب را باز کند. (همان: 41)
- گفتم که خسرو در ریاضیّات ضعیف بود. (همان: 43)
پیامدهای اجتماعیِ داستان
در تحلیل متن داستان و جایگاه آن در جامعه بهعنوان جزئی از روندِ اجتمـاعی زنـدگی در ظرف مناسبات قدرت، میتوان گفت که تکوینِ شخصیّت خسرو بـهعنوان شخصیّتِ اصلی داستان، و نیز بهعنوانِ فردی در پیکرة جامعـه، بـهدلیـلِ اِهمـال و کوتاهی کارگُزاران قدرت در سه مرحلة رشد کودکی، نوجوانی و جوانی آسـیبهـای فراوانـی دیده است. برای مثال ضرر و زیانِ ناشی از قُصور پدر در دورانی که کودک به توجّـه و تربیـت وی نیازمند است، هیچگاه قابلِ جبران نیست. خسرو بهعنوان کودکی که نیازمندِ اِلتفـات پـدر بـود، وی را از خود دور میدید و از حمایتِ مادی و معنوی پدر بیبهره بود و بهدلیل احساس نیـاز که امری طبیعی است به مادربزرگ که تنها پناهِ وی بود، روی آورد و مادربزرگ بهدلیلِ داشـتن جنسیّت متفاوت و کهولت سن، آنچنان قدرتی برای کنترلِ خسرو نداشت؛ تنها با احساسات و عواطف میتوانست بر تربیتِ کودک تأثیر گذارد و وی را از انحراف به سوی مفاسـدِ اخلاقـی بازدارد؛ بنابراین، با قربانصدقه خسرو را هر روز مینشاند و وادار میکرد برایش قرآن بخواند. (وجدانی، 1348: 41) از سوی دیگر، راویِ داستان، ویژگیهای مثبت اخلاقی فراوان و تواناییهای جسمی و فکری و استعدادهای زیادی را برای شخصیّت اوّل (خسرو) برمیشمرد که اگـر پرورش صحیحی مییافت و در وجودش تقویت میشد، هیچگاه نابود نمیشد. امـّا جایگـاه آنها در جامعه و مسئولیّتناپذیری دیگران در قبالِ این شخصیّت باعث شد که در مناسـبات قدرت، خسرو با آن همه توانایی نتواند بر قدرت حاکم بر جامعه غلبـه کند. خسرو با واژگان و عباراتی همچون: «با خُضوع و خُشـوع» (همان: 46) «مهربـان و خونگرم» (همان: 47) «در کمالِ ادب و اطاعـت» (همـان: 45) و اسـتعدادهایی همچـون «آوازی بسیار خوش» (همان: 46) «مهارت در نقّاشی» (همان) و ... توصیف میشود که حاکی از نُبوغِ او در میان اجتماع و افراد هم سن و سال اوست.
نتیجهگیری
جانمایة داستانِ خسرو اثر عبدالحسین وجدانی، بیانکنندة ماجرای اعتیـاد شخصـیّت خسرو در عُنفـوان جوانی است؛ اعتیادی که در زندگی عادیِ خسرو تأثیرگذار بوده و همة امور اجتماعی و فرهنگـی جامعه را تحتالشّعاع خود قرار دادهاست. قهرمان داستان را میبینیم کـه ظـاهراً در اوج است، امّا به دلایل مختلفی چون کوتاهی دیگران در تربیت صحیح، عـدم توجّـه و برنامـهریـزی برای دوران جوانی از ناحیه خود، عُصیان میکند و از راهِ راست منحرف و دُچار شکسـت و حِرمان میشود؛ نبودِ تربیتِ صحیحِ خانوادگی و همنشینی با نااهلان، عیاشی زودگذرِ زنـدگیِ معتـادان در بستر جامعه، ملموس کردن تصـاویرِ عینـی بـا اسـتفاده از ظرفیـتّهـای ادبـی بـرای ایجـاد صمیمیّت با خواننده، استفاده از تشبیهات، ضـربالمثـلهـا، کنایـات و اصـطلاحات عامیانـه را به وضوح میتوان در متنِ داستان، مشاهده و استنباط نمود. از شگردهای نویسنده در داستان خسرو میتوان به استفادۀ نسبتاً زیاد و البتّه بجا از عبارات و اشعار خاص، نقد بعد از نقل، اِستناد به گفتههای قبلی از طریق یادآوری و تکرار، استفاده از طنز کلامی، برقراری پیوند میان ادبیّات سنّتی (بهویژه نظم) و ادبیات امروزی (داستان)، استفاده از کلمات مترادف به جای توضیحات اضافی و دستوپاگیر به منظورِ درکِ بهتر خواننده و تکنیکِ عقب بُردنِ داستان بهوسیلۀ مقایسۀ زبانِ رایج در زمانِ داستان با زمانِ نقلِ داستان، اشاره کرد.
فهرست منابع
اسکولز، رابرت. (1383) درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیّات، مترجم: فرزانه طاهری، چاپدوم، تهران: نشر مرکز.
تاجیک، محمّدرضا. (1379)، گفتمان و تحلیل گفتمانی، چاپ اوّل، تهران: انتشارات فرهنگ گفتمان.
جمالزاده، محمّدعلی. (1379)، یکی بود، یکی نبود، بهکوشش علی دهباشی، تهران: سخن.
حسینیاجداد، سیّداسماعیل. (1393) «موقعیّت متن در دو داستان کوتاه خسرو نوشته عبدالحسین وجدانی و نخستین جام اثر مصطفی لطفی منفلوطی با رویکرد فرکلاف»،مجلّه انجمن ایرانی زبان و ادبیّات عربی، شماره33، صص 56-33.
روزبه، محمّدرضا. (1388)، ادبیّات معاصر ایران (نثر)، تهران: نشر روزگار.
سعدی، مصلح بن عبدالله. (1378)، گلستان، تصحیح غلامحسینیوسفی، تهران: سخن.
سعدی، مصلح بن عبدالله (1376)، غزلهایسعدی، تصحیح و توضیح: دکتر غلامحسین یوسفی، تهران: سخن.
سوسور، فردینان. (1966)، دورۀ زبانشناسی عمومی، ترجمۀ کوروش صفوی، تهران: انتشارات هرمس.
فردوسي، ابواقاسم. (1378)، شاهنامه فردوسی، تهران: نشر قطره.
فرکلاف، نورمن. (1379)، تحلیل انتقادیِ گفتمان، مترجمان: فاطمه شایستهپیران و دیگران، چاپ اوّل، تهران: انتشارت مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
کالر، جاناتان. (1382)، نظریة ادبی، مترجم: فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز.
مکاریک، ایرناریما. (1388)، دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، متـرجم: مهـران مهـاجر و محمّـد نبوی، چاپ سوم، تهران: انتشارات آگه.
میرصادقی، جمال. (1376)، عناصر داستان، تهران: سخن.
میرصادقی، جمال. (1383)، ادبیّات داستانی، چاپ سوم، تهران: سخن.
میرعابدینی، حسن. (1383)، صدسال داستاننويسي در ايران، تهران: چشمه.
نظامیگنجوی، الیاس بن یوسف. (1376)، ليلي و مجنون، با پيشگفتار كراچكوفسكي، ترجمة كامل احمدنژاد، تهران: زوّار.
وجدانی، عبدالحسین. (1348)، عَموغُلام (مجموعه دوازده داسـتانِ کوتـاه)، تهـران: انتشـارات امیرکبیر.
یان رید. (1376)، داستانِ کوتاه، مترجم: فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز.
یونسی، ابراهیم. (1369)، هنر داستاننویسی، تهران: ایران یکتا.
Analysis of structural features and linguistic techniques "Khosrow's Story" by Abdolhossein Vojdani
Hamzeh Mohammadi Dahcheshmeh3
Farzad Mohammadi4
Abstract
Abdolhossein Vojdani,one of Iran's most prominent writers,views his contemporary political,cultural and social developments in his stories.In his works,it is easy to see the many manifestations of culture,identity, morality,peoples,religion,which is in line with the nature of the people of Iran.The story of"Khosrow The third story from the collection of the story of"Amugholam"is the only collection of the story of Vojdani.This story is narrated from the first person,but the character of the narrator is colored against the main character of the story,Khosrow.The narrator,who had also been in class at the elementary level with Khosrow,once sees him on the street;"The opium drink had made that fearless milk a terrible skeleton" Then he recounts his youthful memories And in the story of the story,it brings in the theme of this work,which is one of the socio-cultural problems of our time and the harmful and harmful effects of addiction And at the end,he recommends that the bad guy should be avoided.Since the story reflects important social issues in each period and time, this research has been analyzed and criticized by descriptive and content analysis methodology,"Khosrow's Story"by Abdolhossein Vojdani And by examining the social structure of this work, its linguistic features and delicacies,as well as the author's particular writings for his purpose.The results of the research show that Vojdani,using literary capacities and linguistic techniques such as simile, poetry, satire, slang expressions, has been able to accompany the reader of the story with him and the final message (the effect of a bad companion).
Keywords: Short Story, School Literature, Khosrow Story, Structural Features, Language Tricks.
[1] . مدرّس گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیامنور،چهارمحال و بختیاری، شهرکرد، ایران.(نویسنده مسئول)// hamzehm661@gmail.com .
[2] . دانشجوی دکتری، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهرکرد، چهارمحال و بختیاری، شهرکرد، ایران.// farzad_pnu@yahoo.com
[3] . Lecturer of Payam Noor University Branch .
[4] . Ph.D. Student of Islamic Azad University of Shahrekord .