تحلیل گفتمان معنامبنایانۀ آموزش زبان و ادبیات فارسی برای گسترش دیپلماسی ¬فرهنگی (مطالعه موردی: ترکمنستان، ازبکستان و گرجستان)
الموضوعات :سهیلا رضائی مهر 1 , عباسعلی وفایی 2 , داوود اسپرهم 3 , غلامرضا مستعلی پارسا 4
1 - دانش آموخته دکتری دانشگاه علامه طباطبایی
2 - استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی
3 - استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی
4 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی
الکلمات المفتاحية: تحلیل گفتمان, آموزش زبان و ادبیات فارسی, دیپلماسی فرهنگی, ترکمنستان, ازبکستان و گرجستان,
ملخص المقالة :
تحلیل گفتمان، رویکردی بینارشته ای در حوزه های زبان شناسی، معناشناسی، ادبیات، روابط فرهنگی، حوزههای بینالملل و برخی رشتههای دیگر است. این رویکرد، چگونگي تبلور و شكل گيري معنا و پيام را در پیوند با عوامل درون زباني و برون زباني تحلیل و ارزیابی میکند. گفتمان ها به سبب استفاده از زبان و قدرت زبانی، به نوعی زبانِ روابطِ قدرت هستند و معانی و مضامین همسو و مشترک که در زبان متبلور است نیز از جلوه های بارز قدرت فرهنگی محسوب میشود. از اینرو هدف از نگارش این مقاله، تشریح معنامبنایانه و تحلیل گفتمانی معانی و مشاهیر مشترک در قالب طرحوارههای ذهنی با استفاده از روش اسنادی و با رویکرد توصیفی- تحلیلی در جهت ارتقای سطح روابط فرهنگی است. مهمترین یافته های این پژوهش در حوزة تمدنی مشترک (غیر هم زبان) مضمون ها، طرحواره های ذهنی و به ویژه عرفانی بین مشاهیر مشترک ایران و ترکمنستان است. طرحوارههای عرفانی، اخلاقی و... برای ایران و ازبکستان نیز نمود دارد که می تواند با اقبال عمومی همراه شود. مضامین و طرحواره های ذهنی- حماسی شاهنامه و مضامین پارهای از منظومههای عاشقانه یا حتی مضامین اشعار عمر خیام نیز که بیشتر با استقبال محققان گرجی مواجه شده است، میتواند نقشی بی بدیل در عرصۀ گسترش روابط فرهنگی با کشورهای غیر هم زبان حوزۀ تمدنی ایجاد کند.
اجاکه، علی اکبر (1389) «بررسی و تحلیل سیر فرهنگ گرجی در ادب فارسی»، فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی، شماره 28، صص 266-280.
اسلامی ندوشن، محمدعلی (1345) «خیام و فردوسی»، مجله یغما، شماره 217، صص 225-233.
امیراحمدیان، بهرام (1384) گرجستان در گذر تاریخ، تهران، شیرازه، مرکز بین¬المللی گفت¬وگوی تمدنها.
برتلس، یوگنی (1326) «رباعیات شیخ نجمالدین کبری»، ترجمه ولیالله شادان، مجله یادگار، شماره 31، صص 96-101.
برنی، چالرز و مارشال لانگ (1386) تاریخ اقوام کوهشین شمال غرب ایران، ترجمه هوشنگ طاووسی، تهران، نگاه.
پاکتچی، احمد (1383) «معرفت در اندیشه عرفانی شیخ نجمالدین کبری»، نامه حکمت، شماره 4، صص 15-33.
پالمر، فرانک رابرت (1387) نگاهی تازه به معنیشناسی، ترجمه کوروش صفوی، چاپ پنجم، تهران، مرکز.
پرتو بیضایی، حسین (1337) تاریخ ورزش باستانی ایران (زورخانه)، تهران، زوار.
تسرتلی، گیورگی (1365) «دولت هخامنشی و تمدّن جهان»، مجله آینده، سال دوازدهم، شمارة 7-8، ص 370.
حسینی فائق، سید محمدمهدی (1398) «ارزیابی ظرفیتها و کارآمدی دیپلماسی فرهنگی ج.
ا.
ا در بنگلادش»، فصلنامه مطالعات میان¬فرهنگی، شماره 40، صص 125-158.
جام جم (1388) «نگاهی به آرامگاه ابوالفضل ¬سرخسی»، قابل دسترسی در پایگاه اینترنتی (خبرگزاری) https://jamejamonline.
ir/fa/news/269683.
جهانشاهی افشار، علی و خدیجه رحیمی صادق (1393) «عناصر هویت در دیوان امیر علیشیر نوایی»، مجله مطالعات ایرانی، شماره 25، صص 93-118.
چولاخادزه، الکساندر (1386) ریشهشناسی و معناشناسی وامواژههای ایرانی در حماسه پلنگینه-پوش، پایاننامه گروه زبانشناسی، به راهنمایی دکتر علیمحمد حقشناس، دانشگاه تهران.
خاقانی شروانی، بدیل¬بن¬علی (1373) دیوان خاقانی، تصحیح سید ضیاءالدین سجادی، تهران، زوار.
خیام نیشابوری، محمدبن¬عمر (1372) رباعیات حکیم عمر خیام، با مقدمه و حواشی به اهتمام محمدعلی فروغی و قاسم غنی، تهران، عارف.
خدایار، ابراهیم (1390) «عطار نیشابوری و میراث فکری وی در آسیای مرکزی با تکیه بر آثار امیر علیشیر نوایی»، نشریه ادبیات تطبیقی، شماره 4، صص 47-73.
خوانساری، محمد (1375) «معرفی و نقد کتاب: جوامع الحکایات»، نشریه معارف، شماره 25، صص 80-92.
رودکی، جعفربن¬محمد (1373) گزیده اشعار رودکی، انتخاب و شرح جعفر شعار و دکتر حسن انوری، چاپ دوم، تهران، علمی.
روستاولی، شوتا (1379) پلنگینه¬پوش، ترجمه محمدکاظم یوسف¬پور، گیلان، دانشگاه گیلان.
سجادي، سيد جعفر (1383) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، تهران، طهوری.
سعدالله، ضمیر (1385) «آثار ادبی خلقشده از علی¬شیر نوایی به زبان فارسی»، سخن عشق، شماره 30، صص 31-37.
سلطانی گردفرامرزی، مهدی و محمدجواد غلامرضا کاشی (1397) «تحلیل گفتمان جنسیت در متون عرفانی قرن هفتم هجری (مطالعه موردی: نسخه خطی جوامع الحکایات و لوامع الروایات اثر محمد عوفی»، سال دوم، دوره دوم، شماره پیاپی 4، صص 95-118.
شعبانی، اکبر (1387) «نجم¬الدین کبری، استادان و شاگردان وی»، فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد مشهد، دوره پنجم، شماره 20، صص 25-34.
شهسواریفرد، شهره (1396) «ادبیات و زبان در دیپلماسی فرهنگی؛ از ضرورت تا واقعیت»، مجله بین¬المللی پژوهش ملل، دوره سوم، شماره 25، صص 43-29.
عسکری، حسن (1384) «گزارش: نقش، جایگاه و تأثیر زبان و ادبیات فارسی در گرجستان»، مجله سخن عشق، شماره 27، صص 44-61.
عسگریان، عباسقلی و صارم شیراوند و میر هادی موسوی (1393) «نقش زبان در گفتمان دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه تحقیقات سیاسی بینالمللی، شماره 19، صص 163-198.
عطار نیشابوری، فریدالدین (1338) اسرارنامه، به اهتمام سید صادق گوهرین، تهران، صفی-علیشاه.
--------------------- (1387) منطق¬الطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعیکدکنی، چاپ چهارم، تهران، علمی.
---------------------- (1359) دیوان شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، حواشی و تعلیقات م.
درویش، تهران، جاویدان.
عوفی، محمد (1352) برگزیده جوامع الحکایات، به کوشش محمدجعفر شعار، تهران، امیرکبیر.
عنصرالمعالی کیکاووس¬بن¬اسکندر (1345) قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
فردوسی، ابوالقاسم (1384) گزیده شاهنامه فردوسی، تصحیح و گزینش مصطفی سیفیکار جیحونی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
فرکلاف، نورمن (1379) تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه فاطمه شایسته پیران و دیگران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
کریستال، دیوید (1385) انقلاب زبانی، ترجمه شهرام نقش تبریزی، تهران، ققنوس.
گوپاموی، محمد قدرت¬الله (1336) تذکره نتایج الافکار، چاپ بمبئی.
گیوناشویلی، جمشید (1374) «ایران¬شناسی در گرجستان»، نشر دانش، شماره 87، صص 17-28.
لسترنج، گی (1364) جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی.
مامولا شویلی، گولیکو (1398) «نمایشهای مذهبی- دینی در روایتهای گرجی شاهنامه فردوسی»، همایش بین¬المللی شاهنامه در گذرگاه جاده ابریشم، مشهد، صص 1-5.
محمد بن منور (1376) اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی¬سعید، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، بخش اول، چاپ چهارم، تهران، نگاه.
نجمالدین کبری (1363ش) آداب الصوفيه، به كوشش مسعود قاسمي، بيجا، چاپخانه 16- گشن.
------------- (1365) فوائح الجمال و فواتح الجلال، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، به اهتمام حسین حیدرخانی مشتاق¬علی، تهران، مروی.
------------ (1993 م) فوائح الجمال و فواتح الجلال، به كوشش يوسف زيدان، چاپ قاهره.
نظامی گنجوی، الیاس¬بن¬یوسف (1363) کلیات خمسه (تصحیح وحید دستگردی)، تهران، شرکت چاپ و علمی.
نظامی عروضی، احمدبن¬عمر (1331) چهارمقاله، در حدود سال۵۵۰ هجري قمري طبق نسخهاي به سعي و اهتمام و تصحيح محمد قزويني، به کوشش محمد معين، تهران، زوار.
نوایی، امير عليشير (1342) ديوان اشعار، به سعي و اهتمام ركن¬الدين همايون فرخ، تهران، كتابفروشي ابن سينا.
واله داغستانی، علی¬قلی بن محمدعلی (1384) تذکره ریاض الشعرا، مقدمه، تصحیح و تحقیق محسن ناجی نصرآبادي، تهران، اساطیر.
وفایی، عباسعلی و جمعی از نویسندگان (1384) سیمای فرهنگی ازبکستان، تهران، بین¬المللی الهدی.
Gvakharia. A. (2001) "Georgia IV Literary Contacts with Persia", Encyclopedia Iranica ed. Ehsan Yarshater New York.
Long D.R. (1989) "second Language Listening Comprehension:A schema-theoretic Perspective", Modern Languag Journal 73 (1).PP.32-39.
Meier, F. (1963) "Traites mineurs de Nagm al-Din Kubra", Annales Islamologiques, Cairo, IV.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و پنجم، تابستان 1401: 61-33
تاريخ دريافت: 06/11/1399
تاريخ پذيرش: 12/07/1401
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیل گفتمان معنامبنایانۀ آموزش زبان و ادبیات فارسی
برای گسترش دیپلماسی فرهنگی
(مطالعه موردی: ترکمنستان، ازبکستان و گرجستان)
سهیلا رضاییمهر1
عباسعلی وفایی 2
داوود اسپرهم3
غلامرضا مستعلی پارسا4
چکیده
تحلیل گفتمان، رویکردی بینارشتهای در حوزههای زبانشناسی، معناشناسی، ادبیات، روابط فرهنگی، حوزههای بینالملل و برخی رشتههای دیگر است. این رویکرد، چگونگي تبلور و شكلگيري معنا و پيام را در پیوند با عوامل درونزباني و برونزباني تحلیل و ارزیابی میکند. گفتمانها به سبب استفاده از زبان و قدرت زبانی، به نوعی زبانِ روابطِ قدرت هستند و معانی و مضامین همسو و مشترک که در زبان متبلور است نیز از جلوههای بارز قدرت فرهنگی محسوب میشود. از اینرو هدف از نگارش این مقاله، تشریح معنامبنایانه و تحلیل گفتمانی معانی و مشاهیر مشترک در قالب طرحوارههای ذهنی با استفاده از روش اسنادی و با رویکرد توصیفی- تحلیلی در جهت ارتقای سطح روابط فرهنگی است. مهمترین یافتههای این پژوهش در حوزة تمدنی مشترک (غیر همزبان) مضمونها، طرحوارههای ذهنی و بهویژه عرفانی بین مشاهیر مشترک ایران و ترکمنستان است. طرحوارههای عرفانی، اخلاقی و... برای ایران و ازبکستان نیز نمود دارد که میتواند با اقبال عمومی همراه شود. مضامین و طرحوارههای ذهنی- حماسی شاهنامه و مضامین پارهای از منظومههای عاشقانه یا حتی مضامین اشعار عمر خیام نیز که بیشتر با استقبال محققان گرجی مواجه شده است، میتواند نقشی بیبدیل در عرصۀ گسترش روابط فرهنگی با کشورهای غیر همزبان حوزۀ تمدنی ایجاد کند.
واژههاي کلیدی: تحلیل گفتمان، آموزش زبان و ادبیات فارسی، دیپلماسی فرهنگی، ترکمنستان، ازبکستان و گرجستان.
مقدمه
اصطلاح تحلیل گفتمان5 را نخستینبار هریس6، زبانشناس مشهور انگلیسی به کار برده است. این اصطلاح پس از وی، گسترة عميقي را در حوزههاي مختلف همچون ادبيات، زبانشناسی، معناشناسی، روانشناسی، فلسفه، علوم سياسي و روابط فرهنگی و بینالمللی و... شامل شده است.
گفتمان، امروزه یکی از مفاهیم کلیدی و پرکاربرد در تفکرات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... است و با مفاهیمی همچون قدرت، هژمونی و امثال آن عجین شده است. از اینرو گفتمانها، زبان قدرت هستند که در انواع مختلف آن جلوهگر میشوند. دیپلماسی فرهنگی نیز تلاش برای درک، مطلع ساختن، مشارکت دادن و تأثیرگذاری بر مردم سایر کشورهاست. پس آنچه در این میان مهم است، کیفیت اثرگذاری بر مردم سایر کشورهاست که خود از اهداف مهم دستگاه دیپلماسی هر کشوری به شمار میرود. از سوی دیگر در جهان کنونی، فرایند آموزش زبان دوم نیز به عنوان ابزار مؤثر در سیاست، فرهنگ و تجارت به ایفای نقش میپردازد و یکی از انواع مؤثر قدرت برای اثرگذاری، افزایش تعداد زبانآموزان و آشنایان به فرهنگ یک کشور است. چنانکه نانبرگ7 طی گزارشی مینویسد که در سال 1898، بیسمارک8 به اهمیت مسئله آموزش زبان دوم پی برد و در پاسخ به سؤال خبرنگاری که از او پرسید که به اعتقاد وی، سرنوشتسازترین پدیدة تاریخ معاصر چیست، گفته بود: «این است که مردم آمریکای شمالی به زبان انگلیسی سخن میگویند» (کریستال، 1385: 23).
امروزه استفاده از فرهنگ و به خدمت گرفتن ابزار فرهنگی در دیپلماسی فرهنگی و رسیدن به اهداف فرهنگی، در مقایسه با سایر ابزار و اهرمهای رایج در روابط بینالملل، هزینهای اندک و مزایایی بیشمار دارد. از اینرو دستگاه دیپلماسی فرهنگی باید این امکان را فراهم آورد که با استفاده از ابزار فرهنگی، که مهمترینِ آنها، زبان و ادبیات فارسی بهویژه در حیطۀ تمدنی مشترک است، اهداف دیپلماسی فرهنگی را دنبال کرده، موجبات گسترش روابط فرهنگی و ارتقای سطح دیپلماسی فرهنگی را فراهم آورد.
بنا بر آنچه گفته شد، هدف از این پژوهش، شناسایی مشاهیر و مضامین مشترک یا همان دانش پیشینی است که در قالب معانی مشترک متبلورشده در آثار آنان و تدوین طرحواره ذهنی با نظام ارزیابی معنامبنایی است. به نظر نویسندگان، تحلیل گفتمان معنامبنایانه، نوعی تحلیل گفتمانی با رویکرد برونزبانی در قالب بررسیها و تحلیلهایی است که پایۀ آن، بر معانی (اشتراکات فرهنگی و تمدنی) و ورای ساخت، قاعدتاً در پرتو طرحوارههای ذهنی شکل میگیرد و از گرایشهای گفتمان معناشناسانه میتواند تلقی شود. بنابراین از یکسو با توجه به نقشی که این فرایند در افزایش تعداد زبانآموزان و آشنایان به فرهنگ یک کشور و در نتیجه قدرت فرهنگی ایفا میکند و ازسوی دیگر به سبب آنکه خود، نوع مهم و تأثیرگذاری از گفتمان قدرت در جهان امروز محسوب میشود، پرسش پژوهش این است که: گفتمان معنامبنایی آموزش زبان فارسی در کشورهای ترکمنستان، ازبکستان و گرجستان، چگونه موجبات گسترش روابط فرهنگی را فراهم میآورد؟
فرض ما بر این است که تحلیل گفتمان معنامبنایی آموزش زبان و ادبیات با استفاده از ابزار زبان و ادبیات فارسی در دستگاه دیپلماسی فرهنگی خواهد توانست زمینۀ برقراری روابط عمیق فرهنگی بین ایران و کشورهای حوزة تمدنی مشترک مانند ترکمنستان، ازبکستان و گرجستان را از طریق معرفی مشاهیر و تبیین مضامین مشترک در قالب طرحوارههای ذهنی فراهم آورد. بنابراین پژوهش حاضر با استفاده از دادههای اسنادی و بر پایه روش توصیفی- تحلیلی، به نقد و تحلیل مضامین مشترک و غالب در زبان (متن باز) و گفتمان قدرت، در پی یافتن طبقهبندی تازه و نو در تعامل با معناشناسی است که با عنوان رویکرد معنامبنایی معرفی میشود؛ تا از این رهگذر به واکاوی اشتراکات معنایی و مضمونی در آثار مشاهیر ادبی در حوزة زبانی- فرهنگی مشترک اما غیر همزبان بپردازد و زمینۀ گسترش مناسبات فرهنگی را با همسایگان فراهم آورد.
برای توصیف و تحلیل طرحوارهها و معانی و مضامین مشترک بین ایران و ترکمنستان، به واکاوی در آثار مشاهیری همچون شیخ نجمالدین کبری، ابوسعید ابوالخیر و ابوالفضل سرخسی پرداخته میشود. همچنین درباره ایران و ازبکستان، طرحوارهها در اشعار رودکی سمرقندی، امیر علیشیر نوایی، عطار نیشابوری و پوریای ولی بررسی میشود و درباره ایران و گرجستان نیز معانی و مضامینی حماسی در شاهنامه، همچنین داستانهای عاشقانة موجود در منظومههایی همچون ویس و رامین، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و خسرو شیرین واکاوی میشود.
پیشینة پژوهش
عسگریان و همکاران (1393) در مقالهای با عنوان «نقش زبان در گفتمان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران»، به شناسایی نقش زبان در شکلگیری گفتمانها از طریق نشانهشناسی شناختی عناصر زبانی، استعارهها و همچنین بازنمایی اجزای دیپلماسی فرهنگی پرداختهاند. شهسواریفرد (1396) در مقالهای با عنوان «ادبیات و زبان در دیپلماسی فرهنگی: از ضرورت تا واقعیت» به تأثیر زبان و ادبیات به عنوان متغیری مستقل و تأثیرگذار بر رهیافت دیپلماسی فرهنگی به عنوان یک متغیر وابسته و تأثیرپذیر اشاره دارد. حسینی فائق (1398) در مقالۀ «ارزیابی ظرفیتها و کارامدی دیپلماسی فرهنگی ج.ا.ا در بنگلادش» به بررسی و ارزیابی ظرفیتهای تاریخی و تمدنی مشترک دینی و مذهبی، زبان فارسی، مشابهتها و اشتراکات و... در جهت گفتمان فرهنگی مشترک پرداخته است. رضایی مهر و همکاران (1400) نیز در مقالۀ «تحلیل گفتمان آموزش زبان و ادبیات فارسی؛ الگویی در ارتقای دیپلماسی فرهنگی ج.ا.ا»، به تحلیل انواعی از تحلیل گفتمانهای آموزش زبان برای ارتقای سطح دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران پرداختهاند.
در پژوهشهایی که بیان شد، به نقش زبان در گفتمان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، زبان و ادبیات به عنوان متغیری تأثیرگذار در دیپلماسی فرهنگی و همچنین ظرفیتهای مشترک مانند دین و مذهب و زبان فارسی در روابط فرهنگی با بنگلادش و... اشاره شده است. در پژوهش آخر نیز انواعی از تحلیل گفتمانهای آموزش زبان به طور مختصر و به عنوان نوعی الگوسازی مهم در جهت ارتقای سطح دیپلماسی فرهنگی مورد مداقه قرار گرفته است. اما پژوهش حاضر سعی دارد تا با تحلیل گفتمان آموزش زبان دوم (زبان و ادبیات فارسی) به عنوان نوعی قدرت فرهنگی، به تحلیل و تشریح طرحوارهها یا پیشذهنیتهای فرهنگی مشترک (معنامبنایی) به طور مبسوط و گسترده در آثار مشاهیر حوزۀ تمدنی مشترک فارسی به عنوان متن باز بپردازد، تا بدین وسیله گامی در جهت گسترش زبان و ادبیات فارسی، تقویت سطح آموزش زبان فارسی و ارتقای روابط فرهنگی بردارد.
چارچوب نظری
زبانشناسان پساهریسی، تحلیل گفتمان را نقطۀ مقابل تحلیل متن دانستهاند و برخلاف دیدگاه هریس، اینان تحلیل گفتمان را فقط صرف عناصر لغوی و نحوی در ساخت کلام نمیدانند، بلکه آن را مطالعۀ جنبههای مختلف چگونگی استفاده از زبان میدانند که بر کارکرد واحدهای زبانی متمرکز است. این عده، اعمال و کردار مردم و همچنین مقاصد معینی را که آنها در بهکارگیری زبان بدان توجه دارند، مدنظر قرار داده و سعی میکنند معانی فرهنگی، اجتماعی و موقعیتی آنها را بشناسند (فرکلاف، 1379: 8).
معناشناسی نیز به واژههاي یک زبان تنها به عنوان منعکسکننده واقعیات دنیاي خارج نمینگرد؛ بلکه آن را بازتاب علایق مردمی میداند که به آن زبان صحبت کرده یا میکنند (پالمر، 1387: 48). اصطلاح درک مطلب که به نظر میرسد در حیطة معناشناسی شناختی قابل طرح باشد نیز در فراگیری زبان دوم به پردازش ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات و دادههای زبانی و تأثیر آن در فراگیری زبان دوم تأکید دارد. در درک مطلب، شخص به واسطة تقسیم دادهها به واحدهای معنادار به تطبیق دادهها و مطالب با دانش موجود در ذهن خود میپردازد (Long, 1989: 32).
در این میان، نظریه طرحوارههای ذهنیِ9مطرح میگردد. این نظریه، عملکرد کلیشهای و از پیش تعیینشدة ما در موقعیتهای شناختهشده را بررسی میکند. آنچه در این نظریه بااهمیت است، وجود طرحوارههاست که با توجه به دانش پیشین، زمینهساز درک مطلب در امر آموزش زبان میشود که حاصل پردازش ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات و دادههای زبانی است. این طرحوارهها از یک نظر انتزاعی هستند؛ زیرا در عناصر موجود ذهن ما جای دارند و از دیگر سو، کلیشهای و قالبی هستند، زیرا به روابط معمول میان عناصر یادشده دلالت میکنند. در این نظریه، نقش سابقة ذهنی یا دانش پیشین در درک زبان بیان شده است؛ چنانکه هر متن یا نوشتاری بهتنهایی معنا ندارد، بلکه به شنونده یا خواننده کمک میکند تا به دانش اکتسابی پیشین خود معنا بخشد. این دانش، «دانش پیشین» نام دارد. حال آنکه ساختارهای ذهنی اکتسابی، طرحواره10 نامیده میشود. به این ترتیب میتوان گفت که «درک مطلب» به تعامل ساختار و محتوای مطالب شنیداری با آگاهی فرد در آن موضوع بستگی دارد. بنابراین در فرایند یادگیری زبان دوم، «درک مطلب» نیز نقش اساسی را ایفا میکند (Long, 1989: 32-39). مثلاً میتوان گفت که ایران با ترکمنستان، ازبکستان، گرجستان و... که زبان اول آنها زبان فارسی نیست، اشتراکات فرهنگی بسیاری دارد که میتوان به عنوان طرحواره و پیشذهنیت فرهنگی در تألیف کتابهای آموزش زبان، برای درک مطلب و یادگیری سریعتر زبان فارسی توسط فارسیآموزان و در جهت تحقق اهداف فرهنگی و دیپلماسی فرهنگی از آنها بهره برد.
تحلیل گفتمان معنامبنایی آموزش زبان و ادبیات فارسی
دیدگاه نویسندگان در تحلیل گفتمانی معنامبنایی آموزش زبان این است که معانی و مضامین مشترک در جغرافیای مشترک فرهنگی در حیطۀ معناشناسی و حتی روانشناسی شناختی یا آمیزهای از هر دو در چارچوب طرحوارههای ذهنی قرار میگیرد. در این میان، تحلیل گفتمان، این معانی زبان را در ارتباط با عوامل برونزبانی (فرهنگ و جغرافیای فرهنگی مشترک) مورد ارزیابی و پایش قرار میدهد. بنابراین نویسندگان در این نوع تحلیل به شناخت شاعران، نویسندگان و مشاهیر مشترک میپردازند و اینکه چه مضامینی از این آثار برای کدام کشورها مطلوبند و تأثیری بیشتر از نظر تداعی پیشذهنیتهای فرهنگی بر مردم دارند؛ مضامین و افکار مشترکی که میتوان در آموزش زبان فارسی در میان زبانآموزان و در جهت درک مطلب سریعتر و بهتر از آن بهره گرفت.
تحلیل گفتمان معنامبنایی آموزش زبان و ادبیات فارسی؛ ایران و ترکمنستان
ترکمنستان، یکی از همسایگان مرزی ایران است که اشتراکات فرهنگی و اجتماعی بسیاری با ما دارد. در این بین، مشاهیری چون شیخ نجمالدین کبری، ابوسعید ابوالخیر،
ابوالفضل سرخسی و... قابلیت طرح از منظر گفتمان معنامبنایانه را دارند.
شیخ نجمالدین کبری از برجستهترین اندیشمندان در اواخر سدة ششم و اوایل سدة هفتم هجری است. او که در تاریخ تصوف به عنوان سرسلسلۀ طریقة کبرویه شناخته شده، یکی از شخصیتهای اثرگذار در حوزة عرفان نظری است. مزار وی در شهر «کهنه اورگنج»، که به فارسی گرگانج گفته میشد، در شمالشرقی ترکمنستان و یکی از مهمترین محلهای زیارت زائران محلی و خارجی است. شیخ علاوه بر ارشاد اهل معنی، در کار تألیف نیز دستی داشته است. رساله فی السلوک، رساله الطریق، فوائح الجمال و فواتح الجلال، آداب المریدین و... به علاوه رباعیاتی که بدو منتسب است، از جمله آثار اوست (شعبانی، 1387: 27).
شیخ نجمالدین کبری در اندیشة عرفانی خویش، نهایت سیر و سلوک انسان را برخورداری از دو امر معرفت و محبت میدانست. به باور او، نهایت امر معرفت، محبت است و محبت، ثمرة معرفت است (نجمالدین کبری، 1993: 177). همچنین او میان معرفت و عبادت نیز رابطهای برقرار کرده و بدین ترتیب معرفت را انگیزة آفرینش انسان شمرده است. وی با الهام از تفسیر ابنعباس در برداشت از آیة «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات/ 56)، «لیعبدون» را به معنای «لیعرفون» گرفته است و انگیزة مورد اشاره در آیه را معرفت دانسته است (نجمالدین کبری، 1363: 33). نجمالدين همچنین در بخشي از گفتار خود، به مراتب عرفان اشاره کرده و آن را داراي سه مرتبه دانسته است: عرفان عامه، عرفان خاصه و عرفان خاصه الخاصه (نجمالدين، 1993: 195).
نجمالدین در باب مراد و مرید گوید: «ای دوست من که خدا تو را برای آنچه دوست میدارد، توفیق دهد و بدانچه به حب ذاتی خویش از جهت تو اظهار رضامندی میفرماید، رهبری میفرماید، باید بدانی که مراد خداست و مرید نور حضرت او تعالی است؛ و خدا که بر همگان مهربان است، به هیچیک از آفریدگان خویش ستم نمیفرماید؛ و روح خویش را که وسیله آسایش ایشان است، در کالبد یکیک از آنها قرار داده؛ و نعمت عقل را که عقال راه اغیار است، در باطن آنها به ودیعت نهاده؛ و گوش و چشم و دل به آنها ارزانی داشته و همانا مردم در پس حجاب کوری میزیستند و جز آنها که پرده غفلت از پیش دیدگانشان به عنایت حق تعالی زدوده شده، دیگران در حجاب غفلت همچنان به سر میبرند. و پرده غفلت چیزی نبوده که از خارج گریبانگیر آدمی گردد، بلکه حجاب غفلت همانا خود آنهایند؛ یعنی تاریکی وجود عاریتی، حجاب غفلت آنها گردیده» (نجمالدین کبری، 1365: 66).
در اصطلاحات نجمالدين، «وقوف» مرتبهاي ورای دانايي است که بعد از علم و معرفت رخ میدهد. به همین دلیل، او در سخن از التزام به سه امر شريعت، طريقت و حقيقت، انواعی از دانایی را نام میبرد. به اعتقاد وی، دانايي بر شريعت علم، بر طريقت معرفت و بر حقيقت وقوف خوانده میشود. باید دانست او در مورد آخر، یعنی دانایی بر حقیقت، تعبير «بصيرت» را نيز به كار میبرد. او همچنین در توصیف پيرصالح میگوید: «چون مريد را در شريعت اشكالي افتد، پير به علم خویش بيان كند؛ و چون در طريقت، واقعهاي روي نمايد، به معرفت روشن كند؛ و چون در حقيقت، سري پيدا شود، به بصيرت خويش سر آن بازنمايد» (نجمالدین کبری، 1363: 27).
نجمالدین در آموزهای عرفانی خویش، حدیث قدسي «كُنت كنزاً مخفياً» را نيز مورد توجه قرار داده است و در رسالهای که در شرح آن به رشته تحریر درآورده، انگيزۀ نخستین آفرینش را شناخته شدن گنج پنهان، يعني همان خداي خالق دانسته است .(Meier, 1963: 198)
در باب اول کتاب «آداب الصوفیه»، سفر قلبی روحانی به سوی حضرت عزت و بیان فضیلت این سفر مطمح نظر واقع شده است که آدابی متعلق به ظاهر و آدابی متعلق به باطن دارد. در جهت شناخت طرحوارههای ذهنی به برخی از آداب ظاهر اشاره میکنیم. ادب اول، متعلق به ظاهر که سالک، دست خود از اسباب و اموال و اشتغالات دنیوی فروشوید. ادب دوم، گوشهنشینی از خلق، بهخصوص از هر کسی که او را از حضرت حق بازدارد. ادب سوم، سالک اعضا و جوارح خود را از آنچه مورد کراهت خداست -حرام یا مکروه- بازدارد؛ مثل غیبت، دروغ، سخنچینی و... . ادب چهارم، سالک در جمع تمنیات با نفس خود مخالفت کند. ادب پنجم، آنکه شیخ بصیر و کامل و فاضلی را طلب کند که او را در طریق کمال هدایت نماید و به حضرت حق به تحقیق واصل گرداند و... (نجمالدین کبری، 1363: 37)
غیر از عرفان و فلسفه، نجمالدین کبری، طبع شاعری نیز داشته است و اشعاری از او
باقی مانده که در تذکرههایی مثل تذکرهالشعرا، ریاضالعارفین، هفت اقلیم و... یافت میشود که برای شناخت پیشذهنیتهای فرهنگی، اشارهای به برخی از آن رباعیات ناگزیر است:
حاشا که دلم از تو جدا خواهد شد |
| یا با کس دیگر آشنا خواهد شد |
از مهر تو بگذرد، که را دارد دوست |
| وز کوی تو بگذرد، کجا خواهد شد |
*** | ||
در راه طلب رسیدهای میباید |
| دامن ز جهان کشیدهای میباید |
بینایی خویش را دوا کن زیراک |
| عالم همه اوست، دیدهای میباید |
*** | ||
زان باده نخوردهام که هشیار شوم |
| آن مست نبودهام که بیدار شوم |
یک جام تجلی جمال تو بس است |
| تا از عدم و وجود بیزار شوم |
| (برتلس، 1326: 99) |
اشعار شیخ نجمالدین کبری از حیث معنامبنایی و طرحوارههای ذهنی، دارای معانی و طرحوارههای عرفانی است. این پیشذهنیت و سابقۀ آن را میتوان در آثار عرفای پیشین و پسین جستوجو کرد.
ریشهدار بودن افکار نجمالدین را میتوان در عرفای پیشین چنان دانست که شجرة ارادت وی را پس از نام بردن از چندین تن از متصوفه بزرگ همچون جنید، معروف کرخی و حسن بصری به شیخ عمار یاسر بدلیسی و در خاتمه به حضرت علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) میرسانند. همچنین تأثیر اندیشة او را در عرفای پسین، از جمله در شیخ مجدالدین بغدادی، نجمالدین رازی، سیفالدین باخرزی، عطار نیشابوری، رضیالدین علی لالا، باباکمال خجندی، سهروردی و... میتوان مشاهده کرد (شعبانی، 1387: 30-33).
با توجه به آنچه گفته شد، طرحوارههای ذهنی شیخ نجمالدین کبری، عرفان نظری و استفاده از معانی بلند عرفانی در جهت القای معرفت و محبت یا معرفت و عبادت است (پاکتچی، 1383: 18). همچنین وی، غرور و منیت را حجاب و سبب کوری باطن و غفلت آدمی میداند. طرحوارههای ذهنی که وی درباره دانایی مطرح میکند، آن است که در مشرب عرفانیاش، دانايي به واسطه شریعت را علم و به وسیله تحصیل طریقت را معرفت و دانایی بر حقیقت را وقوف و بصیرت میداند. دوری از اشتغالات مادی محض و دوری از هر چیزی که او را از حق تعالی بازدارد، همچنین دوری از غیبت و دروغگویی و سخنچینی و مکروهات و محرمات، مخالفت با تمنیات نفس و طلب کردن شیخ و پیر واصل که بتواند او را در راه طلب به حضرت حق برساند و...، همه از طرحوارههای ذهنی برگرفته از معانی عرفانی اوست. وی در رباعیاتش نیز طرحوارههای عالی عرفانی را رسیدن به مقام فنا و بقای در ذات اقدس الهی دانسته است که با توجه به دانش پیشین و آشنایی مردمان با این شیخ، قابلیت بهرهگیری از آن در کتب درسی وجود دارد.
از دیگر مشاهیر مشترک که میتواند در روابط فرهنگی ایران و ترکمنستان، نقش بیبدیلی ایفا کند، ابوسعید ابیالخیر است. در باب این عارف نامی قرون چهارم و پنجم هجری قمری و شناخت پیشذهنیت فکری او برای دستیابی به طرحوارههای ذهنی مشترک بین دو کشور ایران و ترکمنستان، باید متذکر شد که آرامگاه او در ۱۳۰ کیلومتری جنوب شرقی پایتخت ترکمنستان و همجوار با مرز جمهوری اسلامی ایران واقع شده است. در کتاب اسرار التوحید -که شرح زندگانی او به کوشش نوادهاش محمدبنمنور است- احساسات بشری و تعالیم عالیه اخلاقی در همهجای کتاب و در قالب حکایات جلوهگر شده است. همچنین در این اثر به بیان مسائل دقیق و ظریف عرفانی در قالب حکایتها نیز پرداخته شده است. بنا بر آنچه درباره طرحوارههای ذهنی گفته شد، طرحوارههای ذهنی این اثر را -که شخصیت اصلی آن، مورد علاقه وافر مردم ترکمنستان نیز است- میتوان در قالب عرفان عملی و سبک زندگی صوفیانه برشمرد. برای نمونه به گوشهای از افکار و اندیشههای او اشاره میکنیم:
«شیخ، یک روز سخن مترسّمان میگفت... پس ابوبکر مودب را گفت: برخیز و دوات و کاغذ بیاور تا از رسوم و آداب خانقاهیان، فصلی بگویم. چون بیاورد، گفت: بنویس... بدانک اندر عادت و رسوم خانقاهیان، ده چیز است کی بر خود فریضه دارند، به نسبت اصحاب صفّه... . یکی آن است که جامه پاک دارند و پیوسته بر طهارت باشند. دوم، در مسجد یا جای مقدسی دیگر، فقط برای کار خیر بنشیند. سوم، آنکه در سر وقت، نماز را به جماعت کند. چهارم، نماز شب را به جای آورند. پنجم، در سحرگاه استغفار و دعا بسیار کنند. ششم، بامدادان چندانک تواند، قرآن خواند و تا آفتاب بر نیاید، حدیث نکند. هفتم، آنک میان نماز شام و خفتن (مغرب و عشاء) به وردی و ذکری مشغول باشند. هشتم، آنک نیازمندان و ضعیفان را و هر که بدیشان پیوست وی را بپذیرند و رنج آنان را تحمل کنند. نهم، آنک بی موافقت یکدیگر چیزی نخورند. دهم، آنک بی دستور یکدیگر غایب نشوند» (محمدبنمنور، 1376: 316-317).
دربارة تأثیر ابوسعید در میان شاعران و عرفای دیگر ایرانی نیز میتوان به نقل احوال شیخ فریدالدین عطار نیشابوری اشاره کرد. او در وصف خویش، قصیدهای دارد که برای ادراک احوال درونی و سیر او در مدارج سلوک و شناخت طرحوارههای ذهنی و عرفانی بوسعید و خود عطار، بااهمیت به نظر میرسد:
آنچه در قعر جان همییابم |
| مغز هر دو جهان همییابم |
و آنچه بررست از زمین دلم |
| فوق هفت آسمان همییابم |
در رهی اوفتادهام که در او |
| نه یقین، نه گمان همییابم |
غرق دریا چنان شدم که در آن |
| نه سر و نه کران همییابم |
گم شدم، گم شدم، نمیدانم |
| که منم آنچه آن همییابم |
آنچه آن کس نیافت و جان درباخت |
| من ز حق، رایگان همییابم |
هر دم از آفتاب حضرت حق |
| جای صد مژدگان همییابم |
تا گل دل ز خاوران بشکفت |
| همه دل، بوستان همییابم |
از دم بوسعید میدانم |
| دولتی کین زمان همییابم |
از مددهای او به هر نفسی |
| دولتی ناگهان همییابم |
دل خود را ز نور سینة او |
| گنج این خاکدان همییابم |
تا که بیخویش گشتهام من از او |
| خویش، صاحبقران همییابم |
|
| (عطار نیشابوری، 1359: 113-114) |
نکته جالب آنکه شخصیتی چون عطار -که خود دارای طرحوارههای ذهنی عرفانی و معارف جذاب و وسیع در سیر و سلوک معرفتی است- این معانی عرفانی را از دم و نفس جانبخش و سخنان ابوسعید میداند و همین نکته، اشعار عطار را برای دوستداران بوسعید در کشور ترکمنستان و... محبوبتر و رقت و لطافت طرحوارههای عرفانی وی را دوچندان مینماید. چنانکه گفته میشود، عطار به هیچیک از پیشینیان و همعصرانش، اینچنین اظهار اخلاص نکرده و خود را وامدار او ندانسته است. در بیتالغزل یکی از غزلهایش -که آن را با این بیت آغاز کرده است: آن را که نیست در دل از این سر سکینهای/ نبود کم از کم و بود از کم کمینهای- میتوان این پیشذهنیت عرفانی بوسعید را نیز دید:
عطار در بقای حق و در فنای خود |
| چون بوسعید مهنه نیابی مهینهای |
|
| (عطار نیشابوری، 1359: 589-590) |
همچنین حکایتهایی به نقل از بوسعید در اسرارنامه عطار نیشابوری آمده است که میتواند الگویی در تکمیل روند معنامبنایی باشد. این پیشذهنیتهای مشترک، مضامین عرفانی و مواردی از ایندست است که در تدوین کتابها و منابع آموزشی مهم ارزیابی میشود. چنانکه عطار در «اسرارنامه» نقل کرده است:
سخن بشنو ز سلطان طریقت |
| سپهسالار دین، شاه حقیقت |
سلیمان سخن در منطق الطیر |
| که این کس بوسعید است، ابنِ بوالخیر |
چنین گفت او که در هر کار و هر حال |
| نشان پی همی جستم بسی سال |
چو دیدم آنچ جستم گم شد از من |
| همی چون قطره در قلزم شدم من |
کنون گم گشتهام در پرده راز |
| نیابد گمشده، گمکرده را باز |
|
| (عطار نیشابوری، 1338: 93-94) |
تأثیر ابوسعید و نفوذ معنوی او تا به آنجا رسیده بود که حتی شاهان روزگار هم هنگام تربیت فرزندان و اندرز دادن به آنان، از سخنان او بهره میبردند و از اقوال او بر زبان میراندند. برای نمونه در کتاب «قابوسنامه» عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر، آنجا که در بیان عشق ورزیدن به فرزند خود گیلانشاه نصیحت میکند، به نقل از سخنان ابوسعید میگوید: «شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمه الله گفته است که آدمی را از چهار چیز ناگزیر بود: اول نانی، دوم خلقانی و سوم ویرانی و چهارم جانانی» (عنصر المعالی، 1345: 82). چنانکه پیداست، طرحوارة ذهنی او علاوه بر عرفان عملی، مسائل اجتماعی نیز است؛ زیرا عرفان را جدای از روابط اجتماعی نمیداند.
دولت ترکمنستان در چند دهه اخیر به دلیل احترام به اهل معرفت و عرفا بهویژه
ابوسعید ابیالخیر، اهتمامی خاص به تقویت جایگاه این بزرگان در جامعه از خود نشان داده است. به همین دلیل نیز پژوهشکده ملی نسخ خطی ترکمنستان در سالهای اخیر به ترجمه آثار مرتبط با ابوسعید پرداخته و تعدادی از آنها را نیز به زبان ترکمنی منتشر کرده است. با اهتمامی که دولت ترکمنستان به احیای ادبیات ملی و کهن شرق و گرامیداشت بزرگان اهل قلم دارد، در پارکی بزرگ در مرکز عشقآباد، پایتخت ترکمنستان، موسوم به پارک «الهام»، مجسمه و تندیس ادبا، عرفا و قهرمانان ملی ترکمن نصب شد که بین آنها، مجسمه بزرگ سنگی شیخ ابوسعید ابیالخیر (منه بابا) نیز قرار دارد. بنابراین بزرگانی چون ابوسعید ابیالخیر، شیخ نجمالدین کبری و... از جمله شخصیتهای تأثیرگذار در فرهنگ و ادب فارسی هستند که هماکنون در ترکمنستان به عنوان شخصیتهای تاریخی این ملت تکریم میشوند.
از اینرو ابوسعید ابیالخیر نیز از طرحوارههای ذهنی در قالب عرفان عملی و سبک زندگی اجتماعی برخوردار است که میتواند به دو صورت تجلی یابد: یکی بیان عرفان اجتماعی در مبانی تصوف و دیگری روابط اجتماعی عارفانه او با دیگر صوفیان و... .
از دیگر افرادی که پیشذهنیتساز فرهنگی بین ایران و ترکمنستان هستند، میتوان به ابوالفضل سرخسی، استاد ابوسعید که از مشایخ مفسران و محدثان قرن پنجم هجری است، اشاره کرد. جالب آنکه تفسیرهای او به شیوۀ عرفانی بوده است. این شخصیت عرفانی را در ترکمنستان به نام «سرخسبابا» میشناسند. تاریخنویسان، علت کم بودن اطلاعات از آرا و اندیشهها و نحوة سیر و سلوک این عارف بزرگ را سوزاندن آثار وی پس از مرگش عنوان میکنند.
تنها اطلاعات ما از ابوالفضل سرخسی، سخنان و حکایاتی است که در اسرارالتوحید و از قول ابوسعید ابیالخیر آورده شده است؛ چنانکه در این باب نقل شده است:
«شیخ بوسعید گفت ما در سرخس پیش بوالفضل بودیم. یکی درآمد و گفت لقمان را نالندگی پدید آمده است و فرومانده و گفت مرا برباط بورجا برید. سه روزست تا آنجاست و هیچ سخن نگفته است. امروز گفته است کی پیر بوالفضل را بگویید که لقمان میبرود، هیچ شغلی هست؟ پیر بوالفضل چون بشنید، گفت آنجا رویم. برخاست و مجمع آنجا شدیم. چون لقمان، وی را بدید، تبسمی کرد. پیر بوالفضل بر سر بالین او بنشست. او در پیر مینگریست و نفسی گرم میزد و لب نمیجنبانید. یکی از جمع گفت لا اله الا الله. لقمان تبسمی کرد و گفت یا جوامرد ما خراج بدادهایم و برات ستده و بر توحید باقی داریم. آن درویش گفت آخر خویشتن را میباید داد. لقمان گفت مرا عربده میفرمایی بر درگاه او؟ پیر بوالفضل را خوش آمد و گفت راست میگوید. ساعتی بود، نفسش منقطع شد و همچنان در پیر مینگریست و هیچ تغییر در نظرش پدید نیامد. بعضی گفتند تمام شد و بعضی میگفتند نشد، کی هنوز نظرش درست است. پیر بوالفضل گفت تمام شد، ولکن تا ما نشستهایم، او چشم فراز نکند. بوالفضل برخاست و لقمان چشم بر هم نهاد» (محمدبنمنور، 1376: 225).
بوسعید همچنین از او با عنوان پیر صحبت یاد میکند: «و شیخ ما بوسعید -قدس الله روحه العزیز- هیچکس را شیخ مطلق نخواندی، مگر الا شیخ ابوالعباس قصاب را، و پیر بوالفضل را پیر خواندی، چه او پیر صحبت شیخ ما بوده است» (همان: 38).
مضامین عرفانی یادشده، جزء طرحوارههای ذهنی است که خاصه در قالب پیشذهنیتهای عرفانی، روحانی و اخلاقی تبیین شده است. اگر پیشذهنیتها و طرحوارههای ایجادشده در کتب آموزش زبان فارسی به عنوان زبان دوم برای ترکمنها استفاده گردد، رغبت بیشتر به زبان فارسی در بین زبانآموزان ایجاد خواهد شد و تأثیری شگرف در دیپلماسی فرهنگی و تقویت روابط فرهنگی با کشور یادشده خواهد داشت.
تحلیل گفتمان معنامبنایی آموزش زبان و ادبیات فارسی؛ ایران و ازبکستان
کشور ازبکستان در حوزة معنامبنایی گفتمانی و در زمینه طرحوارههای ذهنی با ایران، اشتراکات فراوانی دارد. از جمله مشاهیر مشترک ایران و ازبکستان عبارتند از: رودکی سمرقندی (پدر شعر فارسی)، امیر علیشیر نوایی متخلص به فانی (از شاعران معروف و شاعر مورد علاقه ازبکها)، عطار نیشابوری، پوریای ولی و... که در حوزۀ شعر دو کشور مورد اقبال مردم آن سامان هستند. در حوزة متون منثور نیز میتوان به آثاری مانند جوامعالحکایات محمد عوفی بخارایی، تذکرهالشعرا دولتشاه سمرقندی، دستورالملوک خواجه سمندر ترمذی و... اشاره کرد که طرحوارههای برخی از آنها را برخواهیم شمرد. طرحوارههای ذهنی در بعد معناشناسانه گفتمان زبان دوم (فارسی) در شعر رودکی شامل عشق، زیبایی، طبیعت بکر و پاک و احوال طبیعی انسان است که ساده و بیپیرایه در شعر او تجلی یافته است:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب |
| با صدهزار نزهت و آرایش عجیب |
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان |
| گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب |
چرخ بزرگوار، یکی لشکری بکرد |
| لشکرش، ابر تیره و باد صبا، نقیب |
نفاط برق روشن و تندرش طبل زن |
| دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب |
آن ابر بین، که گرید چون مرد سوکوار |
| و آن رعد بین، که نالد چون عاشق کئیب |
خورشید را ز ابر دمد روی گاهگاه |
| چونان حصـاریی که گذر دارد از رقیـب
|
یک چند روزگار، جهان دردمند بود |
| به شد، که یافت بوی سمـن بـاد را طبیـب |
|
| (رودکی، 1373: 97) |
بازخوانی وصف شگفتانگیز اماکن طبیعی واقع در ازبکستان کنونی همچون آمودریا (رود جیحون و بخارا) در ادب فارسی بهویژه قصاید رودکی بهخوبی میتواند به مناسبات فرهنگی از رهگذر توجه به علایق مشترک میان دو ملت کمک کند و این خود محملی برای کشف و طراحی طرحواره ادبی- ذهنی برای آموزش زبان دوم این کشور است؛ چنان که در پایان این مبحث به تبیین آن خواهیم پرداخت.
بوی جوی مولیان آید همی |
| یاد یار مهربان آید همی |
ریگ آموی و درشتی راه او |
| زیر پایم پرنیان آید همی |
آب جیحون از نشاط روی دوست |
| خنگ ما را تا میان آید همی |
ای بخارا! شاد باش و دیر زی |
| میر زی تو شادمان آید همی |
میر ماه است و بخارا آسمان |
| ماه سوی آسمان آید همی |
میر سرو است و بخارا بوستان |
| سرو سوی بوستان آید همی |
|
| (رودکی، 1373: 69) |
همانطور که میدانیم به سبب اقامت طولانی نصر بن احمد در بخارا، سران و بزرگان از اقامت درازمدت و دوری از خانوادهشان به تنگ آمده بودند و از رودکی خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد و... (ر.ک: نظامی عروضی، 1331: ۴۹–۵۳).
طرحوارههای ذهنی و ادبی این ابیات در قالب دانش پیشینی و نوستالژیک، منجر به
ایجاد حسی خوشایند نسبت به زبان و ادبیات فارسی میگردد و به شکلگیری طرحوارههای ذهنی از رهگذر حافظة تاریخی مشترک برای اهالی سمرقند و بخارا و ساکنان کنارههای جیحون و آمودریا در ازبکستان امروزی میشود؛ زیرا این محدوده پیشتر جزء ایران فرهنگی بوده است. از اینرو بروز چنین دانشی، زمینة همذاتپنداری و پیشذهنیت مشترک فرهنگی را فراهم میسازد و تصویری مطلوب از قرابت زبانی- ادبی و تاریخی و جغرافیایی در ذهن مخاطب ازبکستانی نسبت به حیطه فرهنگی ِتاریخی و گستردة تمدنیاش ایجاد میکند.
از دیگر مشاهیر مشترک در حوزة ایران و ازبکستان، امیر علیشیر نوایی است. او در تاریخ و فرهنگ ازبک، جایگاهی ویژه دارد. خمسة نوایی، ادبیات ازبک را به مقامی والا رسانید. خمسة او نهتنها به پیروی از اسلاف بزرگ شعر فارسی سروده شده است، بلکه عامل رقابتهای شاعرانه و بروز خلاقیتهای بسیار گشت (وفایی و دیگران، 1384: 188). خمسه نوایی که در تقلید و استقبال از خمسة نظامی و خمسۀ امیرخسرو دهلوی سروده شده، شامل مثنویهایی است به زبان جغتایی به نامهای حیرةالابرار، لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین، سبعه سیاره، سد اسکندری یا اسکندرنامه. این طرحوارهها در شعر امیرعلیشیر نوایی شامل مسائل اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، آموزشی و پرورشی، همدردی با مظلومان و مخالفت با ظالمان است (جهانشاهی و رحیمی، 1393: 99).
نوایی بسیار به تصوف گرایش داشت و سرانجام در سال 1447 میلادی در اثر تبلیغ عبدالرحمن جامی رسماً وارد جرگه صوفیان شد و در شمار پیروان او درآمد (سعدالله، 1385: 32). تخلص «فانی» به احتمال زیاد مربوط به پذیرش مرام صوفیانه از سوی اوست؛ زیرا معنای این کلمه در تصوف آن است که شخص سالک در سیر الی االله به نوعی تحول اخلاقی و تجرید ذهنی از تمـامی مـدرکات، افکار، اعمال و احساسات نائل شود و در مقام فنا، صـفات خـودي و انانیّـت را از دست دهد و به مقامی درآید کـه منجـر بـه عالیترین مقام و مقصد نهایی او یعنی وصال گردد:
در دهر، هر که دامن پیر مغان گرفت |
| بهر نجات، دامن او میتوان گرفت |
نبود دگر ز خفت دور فلک غمش |
| آن کو، به کوی میکده رطل گران گرفت |
دل داشتم نگه، ز وی، اما به عشوهای |
| دانم گرفت، لیک ندانم چه سان گرفت |
آن کو، متاع هر دو جهان داد، وصل یافت |
| گفتن توان، که دُرّ ثمین رایگان گرفت |
در خانقاه غیر ریا، چون ندید دل |
| شد سوی دیر و مذهب رندان از آن گرفت |
خون دلم، که روی زمین را گرفته بود |
| نبود شفق، که دامنه آسمان گرفت |
فانی، به وصل دوست، از آن روز راه برد |
| کـو ترک هـوش و عقل و دل و خانمان گرفت |
|
| (نوایی، 1342: 32-33) |
از دیگر مشاهیر مشترک میان ایرانیان و ازبکها، فریدالدین عطار نیشابوری است؛ چنانکه نوایی، منطقالطیر عطار را در سال 904 ق در قالب 3495 بیت با عنوان «لسانالطیر» به ازبکی برگرداند. آثار عطار نیشابوری از اواخر قرن هفتم به بعد به طور مستقیم در بین تمام اقوام منطقه آسیای مرکزی رواج داشته است. وجود دهها نسخه از دستنویسهای آثار وی در کتابخانههای منطقه، بهویژه ازبکستان، خود تأییدی بر این ادعاست. شایان ذکر است که بخشی اعظم از شهرت عطار در بین غیر فارسیزبانان آسیای مرکزی و ازبکستان، مدیون آثار علیشیر نوایی است (خدایار، 1390: 61).
در منطقالطیر، گفتمان معنامبنایی، به طرحوارههای ذهنی مراحل مختلف سلوک عرفانی (همچون طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا) و حکایتها و تمثیلهایی در این مراحل و تشریح آنها ختم میشود.
گـفت ما را هفت وادی در ره است |
| چون گذشتی هفت وادی، درگه است |
وانــیامد در جهان زیــن راه کس |
| نیست از فـــرسنگ آن آگــــاه کس |
چــون نیامـد باز کس زین راه چون |
| چــون دهنـدت آگـهی ای ناصـبور |
چـون شدند آن جــایگه گـــم سربهسر |
| کـی خبر بــازت دهـــد از بیخـبر؟ |
هست وادی طـلب آغـــاز کــــار |
| وادی عشق است از آن پس، بی کنار |
پس سیــــم وادی است آنِ مـــعرفت |
| پس چـهارم وادی استغـــنا صــفت |
هست پنجــم وادیِ تــــوحید پــــاک |
| پس ششم وادی حیـرت صعبنـاک |
هفتمــین، وادی فـــقر است و فـــــنا |
| بعــد از ایــن رویِ روِش نبـــود ترا |
در کشش افتی، رَوِش گــــم گرددت |
| گــر بود یک قــطره، قـُــلزُم گرددت |
|
| (عطار نیشابوری، 1387: 216) |
تاریخ کهن ایرانزمین، مملو از تاریخ پهلوانی و آیین خردورزی، آزادی و فتوت،
راستی و مردمداری و... است. یکی از پهلوانان ایرانی که در کشور ازبکستان -و نیز ترکمنستان- به عنوان میراث مشترک یاد میشود، پهلوان محمود خوارزمی معروف به پوریای ولی و متخلص به قتالی، عارف اهل فتوت و شاعر قرن هفتم و هشتم است که جلوه پهلوانیها و جوانمردیهای وی در تاریخ پهلوانی ایران و ادبیات فارسی مشهود است. نمادهای پهلوانی و جوانمردی رایج در زورخانهها مانند احترام به پیشکسوت (کهنهسوار)، دروغ نگفتن، دشنام ندادن، ترک نماز نکردن و محبت کردن به مردم از اصول طراحیشده پوریای ولی است (پرتو بیضایی، 1337: 361-362). مثنوی «کنز الحقایق» او نیز که شامل مضامین عرفانی و اخلاقی (ایمان، شهادت، طهارت، زکات، حج و...) است (گوپاموی، 1336: 599)، مملو از سرچشمههای فرهنگی مشترک و اصول اخلاق اسلامی- ایرانی است که بازخوانی آن در تبیین اشتراکات و شناخت دانش پیشین، بسیار یاریکننده است. از اشعار زیبای منتسب به پوریای ولی که از روح بلند و سلوک عرفانی عمیق وی حکایت دارد، رباعیهای زیر است:
از دفتر عشق، راز میخوان و مگو |
| مرکب پی این قافله میران و مگوی |
خواهی که دل و دین به سلامت ببری |
| میبین و مگو ظاهر و میدان و مگو |
*** | ||
جز دست تو زلف تو نیارست کشید |
| جز پای تو سوی تو نیارست دوید |
از روی تو چشم من از آن بربندند |
| کان روی به جز چشم تو نتواند دید |
*** | ||
گر کار جهان به زور بودی و نبرد |
| مرد از سر نامرد برآوردی گرد |
این کار جهان چو کعبتین است چو نرد |
| نامرد ز مرد میبرد چه توان کرد |
*** | ||
تا بر سر کبر و کینه هستی، پستی |
| تا پیرو نفس بتپرستی، مستی |
از فکر جهان و قید و اندیشۀ او |
| چون شیشه آرزو شکستی، رستی |
(به نقل از واله داغستانی، 1384: 1786-1787) |
اشعار بالا که در «ریاض الشعرا» نقل شده است، آنچنان خواننده را مسحور میکند که گویی با یک استاد عرفان روبهرو هستیم؛ آنچنان که گویی تمام پیشذهنیتهای فرهنگی عرفانی بهیکباره در کلام یک پهلوان ایرانی اهل خوارزم، تبدیل به طرحوارههای عمیق عرفانی در رباعی اول و کمال آن در رباعی چهارم، طرحوارههای عارفانه- عاشقانه در رباعی دوم و طرحوارههای اخلاقی و اجتماعی در رباعی سوم میشود.
از دیگر آثاری که میتواند حاوی پیشذهنیتهای فرهنگی ایران و ازبکستان باشد، «جوامع الحکایات» عوفی است. اين كتاب مشتمل بر حدود 2000 حکایت ادبي و تاريخي و يكي از بزرگترين و مهمتـرين متنهای ادبی زبان فارسی است که بیش از هزار صفحه است و در چهار بخش و هر بخش مشتمل بر 25 باب یا فصل که در مجموع مشتمل بر صد باب میشود. از ويژگيهاي بارز اين اثر آن است كه نثر كتاب در بسياري از داستانها ساده و روان است و از نثر پرتكلف فارسي در قرون گذشته نشاني نـدارد (ر.ک: خوانسـاري، 1375). اين كتاب كه محمد عوفي آن را در سال 630 هجري، هنگام مهـاجرت بـه هنـد بر اثر حمله مغولان نوشته است، به نوعي بازسازي فرهنگ ايراني در قالب گفتارها و حكايات اخلاقي و تاريخي است (گرد فرامرزی و کاشی، 1397: 97).
جوامعالحکایات حاوی طرحوارههای تاریخی، اخلاقی، مذهبی و پند و اندرز و... است. برای نمونه به حکایت «گرانفروشی قصابان و تدبیر خان سمرقند» اشاره میشود:
«آوردهاند که در عهد سلطان طمغاجخان سمرقند، وقتی جماعتی قصابان شهر مرافعت کردند به خدمت او که ما گوسپند میخریم و میکشیم و گوشت میفروشیم و ما را سودی زیادت نمیآید. اگر پادشاه اجازت فرماید تا نرخ گوشت، گرانتر کنیم، هزار دینار به خزانه میرسانیم. پادشاه فرمود که زر به خزانه باید رسانید و بدان نرخ که خواهید، گوشت بفروخت. چون زر به خزانه رسانیدند و چیزی در نرخ گوشت درافزودند، پادشاه در شهر ندا فرمود که «هر که از قصابان گوشت خرد، بفرماییم تا او را سیاست کنند». هیچکس از ایشان گوشت نخرید و در محلّتی پنج شش تن بهشرکت گوسفندی بخریدندی و قصّابان را گوشتها به زیان آمدی و البته کس از ایشان چیزی نخریدی. مالی دیگر قبول کردند تا اجازت یافتند که به همان نرخ اول بفروشند و چون این کار بر این جملت قرار گرفت، طمغاجخان گفت: نیکو نبودی که ما تمامت رعیّت خود به هزار دینار بفروختمی» (عوفی، 1352: 21-22).
طرحوارههای ذهنی اکنون در این آثار میان کشور ما و ازبکستان شامل طرحوارههای ذهنی شامل توصیفات ملموس و دستیافتنی تا طرحوارههای اخلاقی و بالاخره طرحوارههای عرفانی است که به نظر میرسد طرحوارههای اخلاقی و عرفانی بر اساس پیشذهنیتهای فرهنگی، اهمیت بیشتری دارند.
تحلیل گفتمان معنامبنایی آموزش زبان و ادبیات فارسی؛ ایران و گرجستان
زبان و ادب ایرانی در سرزمین گرجستان، پیشینهاي سههزارساله دارد و روابط سیاسی- فرهنگی ایران و گرجستان از همین قدمت برخوردار است. گرجستان در زمان هخامنشیان، یکی از ساتراپنشینهاي ایران بوده و از نظر نظام سیاسی، اداري، اقتصادي و فرهنگی تحت تأثیر ایران قرار داشته است. محقّقان گرجی، دستاوردهاي عصر هخامنشی را در امر ظهور و تکامل دولت ایبري -یعنی گرجستان شرقی- حائز کمال اهمیّت دانستهاند (تسرتلی، 1365: 370). پژوهشگران، واژة ارمزي11 یعنی پایتخت باستانی گرجستان را که نام معبد و زیارتگاهی در این کشور است، به اهورامزدا نسبت دادهاند (Gvakharia, 2001: 481). شواهد تاریخی بیانگر این نکته است که گرجیان، پیش از آیین مسیح، تحـت تأثیر آیینهای باستانی ایران و از آن جمله آیین زرتشت بودهاند (برنی و لانگ، 1386: 338).
سابقة آشنایی گرجیان با ادبیّات فارسی به قرون 11 و 12 میلادي برمیگردد. هرچند شواهد متعدّد زبانی و ادبی وجود دارد که نشان میدهد آنان با زبان و ادبیّات پیش از اسلام ایران بهویژه داستانهاي عاشقانه، حماسی و اساطیري ایرانی آشنایی داشتهاند. منظومة «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی، اولین اثری بوده که در قرن 12 به زبان گرجی ترجمه شده است. در قرون بعدی، آثار برجسته دیگر مانند شاهنامه فردوسی، لیلی و مجنون و خسرو و شیرین نظامی به همراه رباعیات خیام و... به زبان گرجی ترجمه شدهاند (عسکری، 1384: 54).
از زمره شاعرانی که تأثیر زیادي از ادب فارسی گرفتند، باید از «شوتا روستاولی» بزرگتـرین شـاعر گرجی- یاد کرد. او به میراث ادبی رجال برجستۀ ادبیّات فارسی ماننـد فردوسـی و فخرالـدّین اسعد گرگانی، علاقهاي عمیق داشته، با خلاقیّت و خصوصیات بینش شاعرانۀ نظامی گنجوي آشنا بوده است (گیوناشویلی، 1374: 17). «شوتا روستالي»، پديدآورندة منظومة «پلنگينهپوش»، داستان آن را از منشأ ايراني ذكر ميكند. منظومه عاشقانه ويسورامين فخرالدين اسعد گرگاني، فقط پس از پنجاه- شصت سال بعد از سرودن، در گرجستان به زبان گرجي ترجمه شده است كه يكي از منابع اصيل بررسي علمي و انتقادي اين اثر به شمار ميرود (امیراحمدیان، 1384: 24). کلیله و دمنه نیز در سال 1975 به همت پروفسور ماگالی تودوآ در بیست هزار نسخه منتشر گردید. نامهای فریدون، گرگین بهمن، جمشید و سهراب و...، نامهای آشنا برای گرجیان است که در سرزمین گرجستان، این اسامی رواج دارد (اجاکه، 1389: 277).
در گفتمان معناشناسانه ایران و گرجستان با توجه به تأثیر عمیقی که شاهنامه و داستانهای پیرامونی آن بر فرهنگ و ادب گرجستان داشته است، به نظر میرسد که بتوان گفت شاهنامه فردوسی توانسته است از جایگاه ویژهای در گرجستان برخوردار شود چنانکه در قرون وسطی، شاهنامه فردوسی و شخصیتهای آن مانند فریدون، جمشید، رستم، سهراب، زال و غیره در گرجستان، خیلی مشهور و محبوب بودند (مامولا شویلی، 1398: 1). روستاولی به شاهنامۀ فردوسی اشراف داشته است و در متن پلنگینهپوش، یکبار به طور صریح از رستم نام میبرد و بعضی از نامهای دیگر پلنگینهپوش نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تأثیر نامهای مندرج در شاهنامهاند.
برای اطلاع از نامهایی که در پلنگینهپوش به طور مستقیم یا غیر مستقیم از شاهنامه فردوسی یا اساطیر ایران گرفته شده است، میتوان به تحقیق ایرانشناس گرجی الکساندر چولاخادزه با عنوان «ریشهشناسی و معناشناسی وامواژههای ایرانی در حماسه پلنگینهپوش» اشاره نمود (ر.ک: چولاخادزه، 1386). همچنین به گفتۀ ماگالیتودوا، ایرانشناس معاصر گرجی، در پیشگفتار ترجمه فارسی پلنگینهپوش، در گرجستان از دوره باستان با خوتاینامک آشنایی داشتند؛ زیرا در منابع تاریخی گرجستان، اسامیای همچون کاکاپوس (کاووس)، شیوش (سیاوش)، ویشتاسپ (گشتاسپ)، ویسپاندیات (اسفندیار) به کار رفته است (روستاولی، 1379: 17) در بیان طرحوارههای مشترک دو اثر شاهنامه و پلنگینهپوش و مقایسه هفتخان رستم و دهخان تاراییل قابل تعمق است. از مضامین و طرحوارههای مشترک، وجود اشتراکات در دهخان تاراییل، قهرمان حماسۀ پلنگینهپوش با هفتخان رستم شاهنامه است.
نظامی در مثنوی لیلی و مجنون خود درباره خصوصیات گرجیها، ترکیب «گرجی طره برکشیده» را به کار برده است.
زاین گرجی طرّه برکشیده |
| شد روز چو طرّه سر بریده |
|
| (نظامی گنجوی، 1363: 113) |
خاقانی شروانی که بارها در تفلیس اقامت داشته، در وصف تفلیس میگوید: | ||
خاقانی و خاقان و کنار کُر و تفلیس |
| جیحون شده آب کُر و تفلیس سمرقند |
|
| (خاقانی، 1373: 759) |
تفلیس، پایتخت گرجستان در ساحل علیای رود کُر در نزد جغرافینویسان قرن چهارم معروف بوده است و ابنحوقل در توصیف آن مینویسد: «این شهر دو بارو دارد و شهری است سرسبز و حاصلخیز و مستحکم، دارای سه دروازه و حمامهایی که بدون آتش، آبشان گرم است و رود کر از میان شهر عبور میکند» (لسترنج، 1364: 195).
طرحواره ذهنی ابیات بالا میتواند توصیف زیبارویی گرجیان در نظامی و حس نوستالژیک و همزادپنداری خاقانی با شهر تفلیس باشد؛ زیرا آن را شبیه به شهر سمرقند که در آن زمان، جزیی از ایران بود، میبیند.
تهآ آشورغايا، استاد دانشگاه دولتي تفليس و مترجم آثار ادبي فارسي به گرجي، درباره محبوبيت خيام در گرجستان میگوید: گرجيها تا دهه بيستم قرن بيستم ميلادي از اشعار خيام بياطلاع بودند و آشنايي خود با اين شاعر را مديون ادوارد فيتز جرالد، مترجم اين اشعار به انگليسياند؛ زیرا اين آشنايي نه از منابع فارسي، بلكه با ترجمه انگليسي فيتز جرالد ميسر شد. وي همچنین بیان میدارد که نخستين ترجمه از رباعيات خيام در سال 1924 منتشر شد. با وجود تأثير فراوان ادبيات فارسي بر ادبيات گرجي، تا آن زمان به خيام توجهي نشده بود. به همين دليل روشنفكران آن دوره به رفع اين نقصان شتافتند. بنابراين ترجمه ديگري نيز كه آن هم تحتاللفظي بود، از اين رباعيات منتشر شد. وي با اشاره به اينكه تاكنون نُه مترجم گرجي اقدام به ترجمه رباعيات خيام كردهاند، درباره ترجمه نشدن اين اثر تا پيش از قرن بیستم ميلادي میگوید: توجه به شعر حماسي و عاشقانه فارسي سبب غفلت از ادبيات غنايي اين حوزه شده بود. آشورغايا به رقابت موجود ميان مترجمان رباعيات خيام براي ارائه ترجمهاي قابل قبولتر از مترجم پيشين اشاره كرده و میگوید: اين رقابت سبب پديد آمدن ترجمههاي عالي از اين اشعار شد؛ تا جايي كه گفته ميشود برخي از آنها از رباعي اصلي قويتراند. لازم به يادآوري است كه اگر استعداد مترجمان گرجي نبود، اشعار خيام به اين شايستگي در گرجستان شناخته نميشد. با توجه به ترجمههای یادشده میتوان دریافت که طرحوارههای ذهنی در بعد تحلیل گفتمان معناشناسانه، بیشتر شامل حماسه و روایات و مضامین عاشقانه و گاه سادگی و بیتکلفی اغتنام فرصت و خوشباشی در مورد رباعیات خیام است (خبرگزاری کتاب ایران)12.
به نظر میرسد که اشعار عمر خیام که دارای طبیعتی ساده و بیتکلفاند و حتی به قول اسلامی ندوشن، سرچشمة اصلی خود را در شاهنامه جسته است (اسلامی ندوشن، 1345: 230)، نیز شاید دلیل دیگر بر ترجمههای زیاد از این اثر و شناخته شدن این شاعر در گرجستان شده است. چنانکه برای نمونه میتوان به اشتراکات معانی و طرحوارههای ذهنی در رباعیات خیام و شاهنامه فردوسی نیز اشاره داشت.
از این مضامین مشترک میتوان به حیرت در برابر دنیا که در رباعیات خیام و شاهنامه نمود یافته، با ذکر نمونهای اشاره داشت.
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت |
| کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت |
|
| (خیام، 1372: 74) |
چنین است و رازش نیامد پدید |
| نیابی، به خیره چه جويی کلید؟ |
|
| (فردوسی، 1384: 211) |
از دیگر مضامین و پیشذهنیتهای مشترک که شاید در پذیرش خیام در بین گرجیان بیتأثیر نبوده است، چون و چرا در کار خلقت و غنیمت شمردن وقت و شادباشی است که از دیگر تشابهات شاهنامه و رباعیات خیام است. چنانکه میگوید:
ترکیب پیالهای که درهم پیوست |
| بشکستن آن روا نمیدارد مست |
چندین سر و پای نازنین از سر دست |
| بر مهر که پیوست و به نام که شکست |
|
| (خیام، 1372: 76) |
جهانا ندانم چرا پروری |
| چو پروردۀ خویش را بشکری |
جهانا چه بَدمهر و بدگوهری |
| که خود پرورانی و خود بشکری |
|
| (فردوسی، 1384: 44) |
تشابه در مضمون «غنیمت شمردن وقت و خوشباشی»: | ||
ایام زمانه از کسی دارد ننگ |
| کاو در غم ایام نشیند دلتنگ |
|
| (خیام، 1372: 100) |
از او تو به جز شادمانی مجوی |
| به باغ جهان، برگ انده مبوی |
|
| (فردوسی، 1384: 290) |
شاید به همین خاطر باشد که رباعیات خیام مورد اقبال مردم و مترجمان گرجی قرار گرفته است. بنابراین روایتها و داستانهای عاشقانة اساطیری و حماسی، شادی و سادگی موجود در این روایتها و داستانها، از جمله طرحوارههای ذهنی مشترک ادبی و فرهنگی است. چنین مضامین مشترک و طرحوارههایی به عنوان مواد آموزشی یا محور گزینش متن، در کتابهای آموزش زبان فارسی برای فارسیآموزان کشور گرجستان نیز مفید خواهد بود. در پرتو مواردی که بیان شد، میتوان برای مردم گرجستان که خود را با ادبیات فارسی و سرزمین ما دارای پیوندهای تاریخی و زبانی مشترک در واژهها و اسامی میدانند، جذابیتهای زیادی را فراهم آورد.
نتیجهگیری
یکی از بسترهای تقویت دیپلماسی فرهنگی، تقویت آموزش زبان فارسی در کشورهایی است که قبلاً در حوزۀ تمدنی ایران قرار داشتهاند یا به نوعی با تاریخ و فرهنگ ایرانی در ارتباط بودهاند. حوزة نفوذ زبان فارسی از آسیا و حتی از سواحل دریای سیاه تا کنارههای خلیج بنگال و از آسیای مرکزی تا آسیای صغیر ادامه داشته است. در این جستار از منظر گفتمان معنامبنایانه، چارچوب طرحوارههای ذهنی حاصل از دانش پیشینی مشترک (مشاهیر، مضامین و باورهای مشترک) در کشورهای ترکمنستان، ازبکستان و گرجستان بررسی شد. این اشتراکات، با توجه به دانش پیشین فرهنگی، در کشور ترکمنستان شامل طرحوارههای عرفانی است که اغلب در اشعار و اقوال مشاهیر مشترک به طرحوارههای عرفانی (عرفان نظری، عملی و حتی به نوعی عرفان اجتماعی) میانجامد. دانش پیشین فرهنگی در کشور ازبکستان با محوریت اشعار رودکی منجر به طرحوارههای ذهنی توصیفی مشترک و برانگیختن احساسات مخاطب است. در اشعار پوریای ولی با طرحوارههای عرفانی و اخلاقی و بالاخره در باب تذکرهالشعرای عوفی با طرحوارهایی از پند و اندرز و... مواجهایم. اما درباره گرجستان، طرحوارههای ذهنی متفاوت است و شامل روایتها و داستانهای عاشقانة اساطیری، حماسی و مضامینی دیگر همچون شادی، بیاعتباری دنیا، سادگی و... است که بیشتر مورد توجه مردم گرجی واقع شده است.
از این مضامین میتوان برای ارتقای سطح درک مطلب در فارسیآموزان این کشورها بهره برد؛ زیرا این اشتراکات در اندیشه و معانی و مضامین (طرحوارهها) میتواند حس مشترک و به نوعی درک مطلبِ فرهنگی را در بین مردمان آن اقوام تقویت کند و به عنوان مؤلفهای مهم و تأثیرگذار در جهت برنامهریزی برای کرسیهای آموزش زبان فارسی از طریق نهادهایی همچون بنیاد سعدی و رایزنیهای فرهنگی که عهدهدار بسط و گسترش دیپلماسی فرهنگی هستند، در تقویت روابط فرهنگی استفاده شود؛ چنانکه هر کدام از این طرحوارهها میتواند با طرح در کتب آموزشی برای کشور هدف، به بسترسازی برای تقویت دیپلماسی فرهنگی و روابط قوی سیاسی با کشورهای دوست حوزة تاریخی و تمدنی ایران کمک کند.
منابع
اجاکه، علی اکبر (1389) «بررسی و تحلیل سیر فرهنگ گرجی در ادب فارسی»، فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی، شماره 28، صص 266-280.
اسلامی ندوشن، محمدعلی (1345) «خیام و فردوسی»، مجله یغما، شماره 217، صص 225-233.
امیراحمدیان، بهرام (1384) گرجستان در گذر تاریخ، تهران، شیرازه، مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها.
برتلس، یوگنی (1326) «رباعیات شیخ نجمالدین کبری»، ترجمه ولیالله شادان، مجله یادگار، شماره 31، صص 96-101.
برنی، چالرز و مارشال لانگ (1386) تاریخ اقوام کوهشین شمال غرب ایران، ترجمه هوشنگ طاووسی، تهران، نگاه.
پاکتچی، احمد (1383) «معرفت در اندیشه عرفانی شیخ نجمالدین کبری»، نامه حکمت، شماره 4، صص 15-33.
پالمر، فرانک رابرت (1387) نگاهی تازه به معنیشناسی، ترجمه کوروش صفوی، چاپ پنجم، تهران، مرکز.
پرتو بیضایی، حسین (1337) تاریخ ورزش باستانی ایران (زورخانه)، تهران، زوار.
تسرتلی، گیورگی (1365) «دولت هخامنشی و تمدّن جهان»، مجله آینده، سال دوازدهم، شمارة 7-8، ص 370.
حسینی فائق، سید محمدمهدی (1398) «ارزیابی ظرفیتها و کارآمدی دیپلماسی فرهنگی ج.ا.ا در بنگلادش»، فصلنامه مطالعات میانفرهنگی، شماره 40، صص 125-158.
جام جم (1388) «نگاهی به آرامگاه ابوالفضل سرخسی»، قابل دسترسی در پایگاه اینترنتی (خبرگزاری) https://jamejamonline.ir/fa/news/269683.
جهانشاهی افشار، علی و خدیجه رحیمی صادق (1393) «عناصر هویت در دیوان امیر علیشیر نوایی»، مجله مطالعات ایرانی، شماره 25، صص 93-118.
چولاخادزه، الکساندر (1386) ریشهشناسی و معناشناسی وامواژههای ایرانی در حماسه پلنگینهپوش، پایاننامه گروه زبانشناسی، به راهنمایی دکتر علیمحمد حقشناس، دانشگاه تهران.
خاقانی شروانی، بدیلبنعلی (1373) دیوان خاقانی، تصحیح سید ضیاءالدین سجادی، تهران، زوار.
خیام نیشابوری، محمدبنعمر (1372) رباعیات حکیم عمر خیام، با مقدمه و حواشی به اهتمام محمدعلی فروغی و قاسم غنی، تهران، عارف.
خدایار، ابراهیم (1390) «عطار نیشابوری و میراث فکری وی در آسیای مرکزی با تکیه بر آثار امیر علیشیر نوایی»، نشریه ادبیات تطبیقی، شماره 4، صص 47-73.
خوانساری، محمد (1375) «معرفی و نقد کتاب: جوامع الحکایات»، نشریه معارف، شماره 25، صص 80-92.
رودکی، جعفربنمحمد (1373) گزیده اشعار رودکی، انتخاب و شرح جعفر شعار و دکتر حسن انوری، چاپ دوم، تهران، علمی.
روستاولی، شوتا (1379) پلنگینهپوش، ترجمه محمدکاظم یوسفپور، گیلان، دانشگاه گیلان.
سجادي، سيد جعفر (1383) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، تهران، طهوری.
سعدالله، ضمیر (1385) «آثار ادبی خلقشده از علیشیر نوایی به زبان فارسی»، سخن عشق، شماره 30، صص 31-37.
سلطانی گردفرامرزی، مهدی و محمدجواد غلامرضا کاشی (1397) «تحلیل گفتمان جنسیت در متون عرفانی قرن هفتم هجری (مطالعه موردی: نسخه خطی جوامع الحکایات و لوامع الروایات اثر محمد عوفی»، سال دوم، دوره دوم، شماره پیاپی 4، صص 95-118.
شعبانی، اکبر (1387) «نجمالدین کبری، استادان و شاگردان وی»، فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد مشهد، دوره پنجم، شماره 20، صص 25-34.
شهسواریفرد، شهره (1396) «ادبیات و زبان در دیپلماسی فرهنگی؛ از ضرورت تا واقعیت»، مجله بینالمللی پژوهش ملل، دوره سوم، شماره 25، صص 43-29.
عسکری، حسن (1384) «گزارش: نقش، جایگاه و تأثیر زبان و ادبیات فارسی در گرجستان»، مجله سخن عشق، شماره 27، صص 44-61.
عسگریان، عباسقلی و صارم شیراوند و میر هادی موسوی (1393) «نقش زبان در گفتمان دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه تحقیقات سیاسی بینالمللی، شماره 19، صص 163-198.
عطار نیشابوری، فریدالدین (1338) اسرارنامه، به اهتمام سید صادق گوهرین، تهران، صفیعلیشاه.
--------------------- (1387) منطقالطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعیکدکنی، چاپ چهارم، تهران، علمی.
---------------------- (1359) دیوان شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، حواشی و تعلیقات م. درویش، تهران، جاویدان.
عوفی، محمد (1352) برگزیده جوامع الحکایات، به کوشش محمدجعفر شعار، تهران، امیرکبیر.
عنصرالمعالی کیکاووسبناسکندر (1345) قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
فردوسی، ابوالقاسم (1384) گزیده شاهنامه فردوسی، تصحیح و گزینش مصطفی سیفیکار جیحونی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
فرکلاف، نورمن (1379) تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه فاطمه شایسته پیران و دیگران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
کریستال، دیوید (1385) انقلاب زبانی، ترجمه شهرام نقش تبریزی، تهران، ققنوس.
گوپاموی، محمد قدرتالله (1336) تذکره نتایج الافکار، چاپ بمبئی.
گیوناشویلی، جمشید (1374) «ایرانشناسی در گرجستان»، نشر دانش، شماره 87، صص 17-28.
لسترنج، گی (1364) جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی.
مامولا شویلی، گولیکو (1398) «نمایشهای مذهبی- دینی در روایتهای گرجی شاهنامه فردوسی»، همایش بینالمللی شاهنامه در گذرگاه جاده ابریشم، مشهد، صص 1-5.
محمد بن منور (1376) اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، بخش اول، چاپ چهارم، تهران، نگاه.
نجمالدین کبری (1363ش) آداب الصوفيه، به كوشش مسعود قاسمي، بيجا، چاپخانه 16- گشن.
------------- (1365) فوائح الجمال و فواتح الجلال، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، به اهتمام حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران، مروی.
------------ (1993 م) فوائح الجمال و فواتح الجلال، به كوشش يوسف زيدان، چاپ قاهره.
نظامی گنجوی، الیاسبنیوسف (1363) کلیات خمسه (تصحیح وحید دستگردی)، تهران، شرکت چاپ و علمی.
نظامی عروضی، احمدبنعمر (1331) چهارمقاله، در حدود سال۵۵۰ هجري قمري طبق نسخهاي به سعي و اهتمام و تصحيح محمد قزويني، به کوشش محمد معين، تهران. زوار.
نوایی، امير عليشير (1342) ديوان اشعار، به سعي و اهتمام ركنالدين همايون فرخ، تهران، كتابفروشي ابن سينا.
واله داغستانی، علیقلی بن محمدعلی (1384) تذکره ریاض الشعرا، مقدمه، تصحیح و تحقیق محسن ناجی نصرآبادي، تهران، اساطیر.
وفایی، عباسعلی و جمعی از نویسندگان (1384) سیمای فرهنگی ازبکستان، تهران، بینالمللی الهدی.
Gvakharia. A. (2001) "Georgia IV Literary Contacts with Persia", Encyclopedia Iranica ed. Ehsan Yarshater New York.
Long, D.R. (1989) "second Language Listening Comprehension:A schema-theoretic Perspective", Modern Languag Journal 73 (1).PP.32-39.
Meier, F. (1963) "Traites mineurs de Nagm al-Din Kubra", Annales Islamologiques, Cairo, IV.
[1] * نویسنده مسئول: دانش آموخته دکتری دانشگاه علامه طباطبایی، ایران rezai_soheyla@yahoo.com
[2] ** استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی، ایران A_a_vafaie@yahoo.com
[3] *** استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی، ایران d_Sparham@yahoo.com
[4] **** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی، ایران Mastali.parsa@gmail.com
[5] . Discourse
[6] . Zellig Harris
[7] . Nunberg
[8] . Bismarck
[9] 1. schema theory
[10] . schema or schemata
[11] 1. Armazy
[12] . www.ibna.ir/fa/report/70237
.