تحلیل عناصر مفهومی هنر در سرودههای شاعران قرن ششم هجری
الموضوعات :
1 - دانشیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه پیام نور
الکلمات المفتاحية: معني شناسي, معني شناسي مفهومي, مؤلّفه هاي معنايي, مفهوم هنر, شعر قرن ششم.,
ملخص المقالة :
در اين پژوهش نويسنده با ياري گرفتن از مباني معني شناسي مفهومي به استخراج مؤلّفه هاي معنايي نشان دار شده براي مفهوم هنر در شعر قرن ششم پرداخته و با نگاهي انتقادي و ويرايشي به سازه هاي شناسانده شده براي معني-شناسي مفهومي، به بازبيني اين سازه ها و كاربرد شناسي آنها در پژوهش هاي زباني و ادبي روی آورده است. پس از دسته بندي مؤلّفه هاي معنايي در حوزه هاي هم بسته با هر مؤلّفه، پانزده حوزۀ معنايي گوناگون براي مفهوم هنر در سروده-هاي شاعران قرن ششم به دست آمده است. حوزه هاي معنايي زبان ادبي، حكمت عملي، مدح، زيبايي شناسي، صناعت، اخلاق و خُلق و خوي، نقد اجتماعي، جنگ، انسان شناسي، جانور شناسي، دين، كيهان شناسي، زیست بوم شناسي، عرفان و عشق حوزه هايي هستند كه به ترتيبِ گستردگيِ دامنه، مؤلّفه هاي معنايي مفهوم هنر را دربرگرفته اند. در حوزۀ زبان ادبي، پديدار هاي متنوّع هستي شناختي با ابزار هاي تشبيه و استعارۀ كِنايي كارمايۀ تصوير سازي شاعرانه قرار گرفته اند. در حوزۀ معنايي مدح، هنر ويژگي ممدوح، بازبستۀ وي و نا توان در برابر وي گزارش شده است. مؤلّفه هاي گِرد آمده در حوزۀ زيبايي شناسي نشان میدهد شعر قرن ششم زمینهساز گفتمان زيباييشناسي بوده است. حوزۀ معنايي صناعت نيز از فنون و حرفههاي گوناگوني برساخته شده است. خصايل فردي و اجتماعي در حوزۀ معنايي اخلاق و خُلقوخوي گِرد آمده اند. نا كامروايي شاعران قرن ششم از هنر خويش، حوزۀ معنايي نقد اجتماعي را مفهوم گذاري-كرده است. جنگاوري و ویژگی ابزار جنگي نيز براي مفهوم هنر نشانه گذاري شده است. هنر همچنين در حوزۀ انسانشناسي مَلَكه اي انساني برشمرده شده و با وجود این، ويژگي جانوران گوناگون نيز دانسته شده است. خدا شناسي و دين و لازمۀ نشان داريِ دين نيز براي هنر مفهوم گذاري شده است. سرانجام هنر ويژگي جهان و اجرام كيهاني گزارش شده و با مؤلّفه هاي متفرّدي از زیست بوم شناسي، عرفان و عشق مفهوم دار شده است. يافته هاي پژوهش نشان مي دهد هنر در چهارچوب مطالعاتي اشاره شده، مفهومي بسيار فراگير و خلاف پنداشت هاي متعارَف امروز دارد.
انوری ابیوردی (1376) دیوان انوری، به کوشش محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ پنجم، تهران، شرکت علمی و فرهنگی.
انوری، حسن (سر¬ویر استار) (1386) فرهنگ بزرگ سخن (8 جلد) چاپ پنجم، تهران، سخن.
چامسکی، نوام (1390) زبان و ذهن، ترجمۀ کوروش صفوی، چاپ پنجم، تهران، هرمس.
چومسکی، نُعام [نوام چامسکی] (1374) ساختهای نحوی، ترجمۀ احمد سمیعی، چاپ دوم، تهران، خوارزمی.
خاقانی شروانی، افضل¬الدّین بدیل¬بن¬علی (1375) دیوان خاقانی (2 جلد) ویر استۀ دکتر میرجلالالدّین کزّازی، تهران، مرکز.
---------------------------------- (1382) دیوان خاقانی شروانی، به¬کوشش و تصحیح دکتر ضیاءالدّین سجّادی، چاپ هفتم، تهران، زوّار.
دهخدا، علی اکبر (1387) لغت نامه (لوح فشرده) تهران، دانشگاه تهران.
راسخ¬ مهند، محمّد و دیگران (1393) فرهنگ توصیفی نحو، تهران، علمی.
سجّادی، سیّد¬جعفر (1373) فرهنگ معارف اسلامی (3¬جلد) چاپ سوم، تهران، دانشگاه تهران.
-------------- (1379) فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاّصدرا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سنایی، مجدود¬بن¬آدم (1329) حدیقۀ¬الحقیقه و طریقۀ¬الشّریعۀ، به ¬تصحیح محمّد¬تقی مدرّس رضوی، تهران، کتابخانۀ سپهر.
---------------- (1381) دیوان حکیم سنایی، با مقدّمۀ بدیع¬الزمان فروزانفر، به¬اهتمام پرویز بابایی، تهران، آزاد¬مهر.
سوانه، پیر (1391) مبانی زیبایی¬شناسی، ترجمۀ محمّد¬رضا ابوالقاسمی، چاپ دوم، تهران، ماهی.
سوزنی سمرقندی (1338) دیوان حکیم سوزنی سمرقندی، به¬تصحیح دکتر ناصر¬الدّین شاه-حسینی، تهران، امیر¬کبیر.
شقاقی، ویدا (1394) فرهنگ توصیفی صرف، تهران، علمی.
صفوی، کوروش (1384) فرهنگ توصیفی معنی¬شناسی، تهران، فرهنگ معاصر.
------------ (1390) درآمدی بر معنی¬شناسی، چاپ چهارم، تهران، سوره¬مهر.
طبیب¬زاده، امید (1393) دستور زبان فارسی، چاپ دوم، تهران، مرکز.
فرشیدورد، خسرو (1384) دستور مفصّل امروز، چاپ دوم، تهران، سخن.
فلکی شروانی، حکیم نجم¬الدّین¬محمّد (1345) دیوان فلکی شروانی، به¬ا هتمام ¬و¬ تصحیح شهاب طاهری، تهران، کتابخانۀ سنایی.
قوامی رازی، شرف¬الشّعرا بدر¬الدّین (1334) دیوان قوامی رازی، به ¬تصحیح¬ و ¬¬اهتمام محدّث اُرموی، تهران، چاپخانۀ سپهر.
لیکاف، جورج و جانسون، مارک (1395) فلسفۀ جسمانی (ذهن جسمانی و چالش آن با اندیشۀ غرب) (2¬جلد) ترجمۀ جهانشاه میرزا¬بیگی، چاپ دوم، تهران، آگاه.
لیکاف، جورج (1395) قلمرو تازۀ علوم شناختی (2¬جلد) ترجمۀ جهانشاه میرزا¬بیگی، تهران، آگاه.
مصفّی، ابوالفضل (1357) فرهنگ اصطلاحات نجومی همراه با واژه¬های کیهانی در شعر فارسی، تبریز، مؤسّسۀ تاریخ و فرهنگ ایران.
معزّی، امیر¬الشّعرا محمّد¬بن¬عبد¬الملک نیشابوری (1318) دیوان معزّی، به¬کوشش عبّاس اقبال، تهران، کتابفروشی اسلامیّه، ناتل¬خانلری، پرویز (1345) شعر و هنر، تهران، شرکت سهامی ایران چاپ.
نظامی گنجوی، الیاس¬بن¬یوسف (1380) دیوان قصاید و غزلیّات نظامی گنجوی، به کوشش سعید نفیسی، چاپ هفتم، تهران، فروغی.
----------------------- (1385 الف) اقبال¬نامه، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385ب) خسرو¬و¬شیرین، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 ج) شرف¬نامه، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 د) لیلی و مجنون، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 و) هفت¬پیکر، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 ھ) مخزن¬الاسرار، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
Aristotle (1995) The Complete Works of Aristotle, The revised oxford translation, Jonathan Barnes (ed.) 6th printing, Princeton, Princeton University Press.
Brown, Keith (ed.) (2005) Encyclopedia of Language and Liguistics, 2nd ed, Oxford, Elsevier.
Bussmann, Hadumod (2006) Routledge Dictionary of Language and Linguistics, Gregory Trauth & Kerstin Kazzazi (trans, & eds.) London and New York, Routledge.
Cruse, David Alan (1986) Lexical Semantics, Cambridge, Cambridge University Press.
Crystal, David (2008) A Dictionary of Linguistics and Phonetics, 6th ed, Singapore, Blackwell Publishing Ltd.
Lakoff, George and Turner, Mark (1989) More than Cool Reason, a Field Guide to Poetic Metaphore, Chicago and Londo, The University of Chicago Press.
Lakoff, George (1987) Women, Fire and Dangerous Things, What Categories Reveal about the Mind, Chicago and Londo, The University of Chicago Press.
Leech, Jeoffery Neil (1980) Explorations in Semantics and Pragmatics, Amsterdam, John Benjamind B.V.
--------------------- (1985) Semantics, The Study of Maning, 2nd ed, Harmondsworth, Penguin Books.
Lyons, John (1979) Semantics, Vol, 2, Cambridge, Cambridge University Press.
------------ (1995) Linguistic Semantics, An Introduction, New York, Cambridge University Press.
------------ (1996) Semantics, Vol, 1, New York, Cambridge University Press.
Malmkjær, Kirsten (ed.) (2002) 2nd ed, The Linguistic Encyclopedia, London & NewYork, Routledge.
Plato (1997) Complete Works, John M, Cooper (ed.) Indianapolish, Hackett Publishing Company, Inc.
Searle, John Rogers (1979) Expression and Meaning, Studies in the Theory of Speech Acts, New York, Cambridge University Press.
------------------- (1983) Inentionality, An Essay in the Philosophy of Mind, Cambridge, Cambridge University Press.
Ullmann, Stephen (1963) The Principles of Semantics, Oxford, Basil Blackwell.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره پنجاه و نهم، زمستان 1399: 126-93
تاريخ دريافت: 03/11/1399
تاريخ پذيرش: 15/04/1400
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیل عناصر مفهومی هنر در سرودههای شاعران قرن ششم هجری
مرتضی حیدری1
چکیده
در اين پژوهش نويسنده با ياريگرفتن از مباني معنيشناسي مفهومي به استخراج مؤلّفههاي معنايي نشاندارشده براي مفهوم هنر در شعر قرن ششم پرداخته و با نگاهي انتقادي و ويرايشي به سازههاي شناسانده شده براي معنيشناسي مفهومي، به بازبيني اين سازهها و كاربردشناسي آنها در پژوهشهاي زباني و ادبي روی آورده است. پس از دستهبندي مؤلّفههاي معنايي در حوزههاي همبسته با هر مؤلّفه، پانزده حوزۀ معنايي گوناگون براي مفهوم هنر در سرودههاي شاعران قرن ششم به دست آمده است. حوزههاي معنايي زبان ادبي، حكمت عملي، مدح، زيباييشناسي، صناعت، اخلاق و خُلقوخوي، نقد اجتماعي، جنگ، انسانشناسي، جانورشناسي، دين، كيهانشناسي، زیستبومشناسي، عرفان و عشق حوزههايي هستند كه به ترتيبِ گستردگيِ دامنه، مؤلّفههاي معنايي مفهوم هنر را دربرگرفتهاند. در حوزۀ زبان ادبي، پديدارهاي متنوّع هستيشناختي با ابزارهاي تشبيه و استعارۀ كِنايي كارمايۀ تصويرسازي شاعرانه قرار گرفتهاند. در حوزۀ معنايي مدح، هنر ويژگي ممدوح، بازبستۀ وي و ناتوان در برابر وي گزارش شده است. مؤلّفههاي گِردآمده در حوزۀ زيباييشناسي نشان میدهد شعر قرن ششم زمینهساز گفتمان زيباييشناسي بوده است. حوزۀ معنايي صناعت نيز از فنون و حرفههاي گوناگوني برساخته شده است. خصايل فردي و اجتماعي در حوزۀ معنايي اخلاق و خُلقوخوي گِرد آمدهاند. ناكامروايي شاعران قرن ششم از هنر خويش، حوزۀ معنايي نقد اجتماعي را مفهومگذاريكرده است. جنگاوري و ویژگی ابزار جنگي نيز براي مفهوم هنر نشانهگذاري شده است. هنر همچنين در حوزۀ انسانشناسي مَلَكهاي انساني برشمرده شده و با وجود این، ويژگي جانوران گوناگون نيز دانسته شده است. خداشناسي و دين و لازمۀ نشانداريِ دين نيز براي هنر مفهومگذاري شده است. سرانجام هنر ويژگي جهان و اجرام كيهاني گزارش شده و با مؤلّفههاي متفرّدي از زیستبومشناسي، عرفان و عشق مفهومدار شده است. يافتههاي پژوهش نشانميدهد هنر در چهارچوب مطالعاتي اشاره شده، مفهومي بسيار فراگير و خلاف پنداشتهاي متعارَف امروز دارد.
واژههاي کلیدی: معنيشناسي، معنيشناسي مفهومي، مؤلّفههاي معنايي، مفهوم هنر، شعر قرن ششم.
کلّیات پژوهش
مقدمه
معنیشناسی مفهومی نظریّهای است که از سال 1972 میلادی در آثار «رِی جکندوف»2 تا سالهای پایانی قرن بیستم در تحوّل و تکامل بوده است (صفوی، 1384: 103 - 102). یکی از کاربردیترین رویکردها در مطالعۀ مفهوم واحدهای واژگانیِ زبان، رویکرد مفهومشناسی3 بر پایۀ طرح مؤلّفههای معنایی4 و گِردآوردن این مؤلّفههای معنایی در حوزههای معناییِ5 همبسته با آنها است.
مفهوم هنر از بنیادیترین مفاهیم علوم انسانی و فلسفۀ هنر بوده و از دیرباز دربارۀ آن بهتفصیل گفتوگو شده است. افلاطون هنر را صناعت و مهارت میداند و مهارت را به مهارت ساختن و کسبوکار بخشمیکند (Plato, 1997: Sophist, 265 – 266; Statesman, 299 d, e). ارسطو هنر را یکی از گونههای شناخت میداند که بر پایۀ آنها حقیقت با تأیید و تکذیب چیزها بر جان آدمی روی مینماید (Aristotle, 1995: Nicomachean Ethics, Book VI, 1139b, par. 3, p. 3862). در قرون وسطی، مرزهای میان هنرهای زیبا و حرفهها و هنرهای کاربردی، اندکی متمایزتر شد و در دوران رنسانس، نظام هنرهای زیبا پیریزی شد. سرانجام در قرن هجدهم، نویسندگان فرانسوی دایرهالمعارف (مانند دیدرو6 و دالامبر7)، علم، هنر و حرفه را از یکدیگر تفکیک کردند (سوانه، 1391: 125). گفتمان هنر در زبان فارسی، گفتمانی برگرفته از اندیشههای نظریّهپردازان و فیلسوفانِ بِنام هنر بوده است.
بیان مسئله
مفهوم هنر در زبان فارسی، دریافتی از آرای اندیشمندان اَنیرانی بوده و واژۀ هنر در تُهیمایگی نظریّهپردازی و نظریّهسنجیِ علمی در ایران از یکسو و آسانپنداری مفهوم هنر در متون ادب فارسی از سوی دیگر، انگیزشی بایسته برای مطالعۀ مفهوم هنر در کُهنمیراثِ زبان و ادبیّات فارسی ایجاد نکرده است. از همینروی بهرهگیری از نظریّهای کاربردی برای مطالعۀ مفهوم هنر در متون زبان و ادبیّات فارسی، موضوعی است که پژوهشهای متعدّدی را ایجاب میکند.
نوع، روش و چهارچوب نظری پژوهش
این جُستار ماهیتی بنیادی و کاربردی دارد؛ زیرا پس از مطالعۀ فراگیر آرای زبانشناسان ایرانی و اَنیرانی دربارۀ معنیشناسی مفهومی با رویکردِ طرح مؤلّفههای معنایی، بنیادهای این رویکردِ مفهومشناسی در سامانهای کاربردی گِردآوری شده و با یاری گرفتن از این رویکرد، مفهوم هنر در سرودههای شاعران قرن ششم بررسی و ارزیابی شده است. چهارچوب مطالعاتی پژوهش سرودههای شاعران قرن ششم هجری است؛ از همین روی دیوانها و منظومههای شاخص قرن ششم هجری برای جامعۀ آماری پژوهش، نمونهگیری شدهاند. ابیاتی از شاعران که در آنها واژۀ هنر در شبکۀ روابط مفهومی قرارگرفته است، همگی مطالعه شدهاند. در پیکرۀ پژوهش نیز برای بازنمودن روش تحلیلی نویسنده، بیتهای نیازمند گزارش ارزیابی شدهاند و به برخی دیگر از بیتها تنها اِرجاع داده شده است. سرانجام همۀ مؤلّفههای معنایی استخراجشده برای مفهوم هنر در جدولی تمامنما ارائه شدهاند. رویِ همرفته، هشت شاعر و پانزده دیوان و منظومۀ قرن ششم هجری (با تفکیک اقبالنامه و شرفنامه در پنج گنج نظامی)، پارامتر و آمارۀ این پژوهش قرار گرفتهاند.
پیشینۀ پژوهش
معنیشناسی مفهومی بر پایۀ مؤلّفههای معنایی، دارای بنیادهای نظری گسستهای در آرای زبانشناسان ایرانی و جهانی است و تاکنون پیکرۀ منسجمی برای بهرهبرداری کاربردی نیافته است. مفهوم هنر نیز در متون زبان و ادبیّات فارسی چندان مطالعه نشده و تنها دهخدا در لغتنامه (ذیل سرواژۀ هنر) و ناتلخانلری در کتاب «شعر و هنر»، با آوردن شاهدهایی از متون ادب فارسی مفاهیمی از هنر را -بیآنکه طرحی برای مطالعۀ مفهوم هنر داشته باشند- با رویکردی کُلنگرانه شناساندهاند (دهخدا، 1387: ذیل هنر؛ ناتل خانلری، 1345: 33-34).
اهمّیت و ضرورت پژوهش
اهمّیت این پژوهش در شناساندن بنیادهای معنیشناسی مفهومی با طرح مؤلّفههای معنایی، دستهبندی این بنیادهای نظری و پیشنهادن روشِ کاربردیِ این سامانۀ نظری برای توسعه و ترویج آن در مفهومپژوهی است. همچنین بازنمودن مفهوم هنر در متون منظوم قرن ششم به روشی سنجشپذیر دیگر ضرورت و هدف این جُستار است. از همینروی، این پژوهش جایگاه ویژهای در دانش معنیشناسی مفهومی و مطالعات هنر میتواند داشته باشد.
تبیین چهارچوب نظری پژوهش(1)
بنیادهای نظریّۀ معنیشناسی مفهومشناسی
نظریّۀ معنیشناسی مفهومی دارای چهار شاخصۀ بنیادین است که بر پایۀ آنها ارزش مطالعاتی کاربردی پیدا میکند. این بنیانهای چهارگانۀ نظری ابزارهای کاربردی سودمندی را فراهم میسازد:
مؤلّفۀ معنایی8
مؤلّفۀ معنایی «یک کمینه عنصر تبیینگر از معنای یک واژه است که سازۀ معنایی9 نیز نامیده میشود؛ برای نمونه واژۀ «دختر» با مؤلّفههایی مانند «جوان»، «مؤنّث» و «انسان» تحلیل میشود» (Crystal, 2008: 427). تحلیل مؤلّفۀ معنایی یک واژه، تجزیه شدن مفهوم آن واژه به ریزمؤلّفههای معنایی سازندۀ آن است. (Leech, 1985: 89؛ Bussmann, 2006: 219 – 220 Lyons, 1995: 116;). «تحلیل مفاهیم از طریق مؤلّفههای معنایی، تحلیل مؤلّفهای نامیده میشود. ... مؤلفههای معناییِ یک مفهوم را نشانهای10 آن مفهوم مینامند» (صفوی، 1384: 112). مؤلّفههای معنایی، صفات و ویژگیهای مصداقها و مفهومها هستند که از بافت درونزبانی یا برونزبانی استنباط میشوند. تحلیل مؤلّفهای، در اساس «ابزارهای سیستماتیک و سودمندی را برای زبانشناسان در بازنمودن روابط مفهومیِ برقرار شده میان واژگان زبانها، فراهم میکند» (Lyons, 1995: 114). در تحلیل مؤلّفهای این نکتۀ بسیار کارگشا را در پیش چشم باید داشت که «برخی از واژهها ... محمول دو موضعیاند؛ یعنی ... به روابطی ارجاع میدهند که میان دو چیز برقرار است. ... تجزیۀ مؤلّفههای مفهومی باید گزارشی از جهتمندی رابطههای مفهومی را داشته باشد» (Lyons, 1995: 113). لاینز سپس تأکید میکند که برای نشاندادن مفهوم واژههایِ دارای معنای مشخّص ناگزیر از شناساندن ساختاری سلسلهمراتبی هستیم که نشاندهندۀ ساخت نحوی محتوای گزارهای جملهها باشد (Lyons, 1995: 113). مجموعۀ مؤلّفههای معنایی در یک حوزۀ معنایی گِرد میآیند؛ برای نمونه همۀ مؤلّفههای معنایی تجزیهشده از مفهوم جفتواژههای «زن/مرد» و «پسر/دختر» که همگون هم نیستند، در حوزۀ معنایی «نژاد انسان» جای میگیرند (Leech, 1985: 89).
حوزۀ معنایی11
حوزههای معنایی، کلانترین طبقه از مؤلّفههای برآمده از مصداقها و مفاهیم هستند که ساحاتِ شناختیِ گوناگون از معانی و مفاهیم را در یک فرهنگ و زبان، دستهبندی میکنند (Crystal, 2008: 429، صفوی، 1384: 51). گردآوری و دستهبندی مفاهیم در یک سیستم فراگیر که مؤلّفههایِ بومیِ کمتر و مؤلّفههایِ جهانی بیشتری دارد، طرحی برای نظریّههای شناختهشده در فلسفۀ ذهن و زبانشناسی شناختی شده است (Lakoff, 1987: 68, 134; Searle, 1983: 12 – 13, 42; Searle, 1979: 142 – 143).(2)
شرایط لازم و کافی12
اصطلاح «شرایط لازم و کافی» هم در معنیشناسی فلسفی و هم در معنیشناسی منطقی بررسی میشود. در معنیشناسی فلسفی به مجموعه شرایطی گفته میشود که برای توصیف هر مفهوم کاربرد دارد. به زبانِ سادهتر، شرایط لازم و کافی مجموعۀ اطلاعاتی است که برای درک یک مفهوم بایسته مینمایند. در معنیشناسی منطقی شرایط لازم و کافی، مجموعۀ اطلاعاتی است که از طریق آن مصداقِ مشخّصی را در جهان خارج بتوان تشخیص داد. در این نگرش برای تعیین چنین شرایطی از قاعدهای نظیر (1) استفاده میشود:
(1) X مرد است، اگر و فقط اگر Y باشد: Y انسان است؛ Y مذکّر است؛ Y بالغ است.
به اینترتیب «مرد» باید انسان، مذکّر و بالغ باشد و آنچه انسان، مذکّر و بالغ است، «مرد» است. مجموعۀ شرایطی که برای توصیف یک مفهوم، یا تشخیص یک مصداق لازم تلقّی میشوند، «شرایط لازم»اند و آن شرط یا شرایطی که برای تعیین تقابل نیاز است، «شرایط کافی» به شمار میآیند؛ برای نمونه، «انسانبودن»، «مذکّر بودن» و «بالغ بودن» برای مفهوم «مرد» شرایط لازم است، ولی برای این که مفهوم «مرد» از مفهوم «زن» متمایز گردد، «مذکّر بودن» شرط کافی است (صفوی، 1384: 62-63).
نشانداری و بینشانی
نشانداری و بینشانی اجزای یک زوج متقابل را در جایگاه نشاندار (دارای چند گونه مؤلّفه) و بینشان (بدون هیچ مؤلّفهای) ارزیابی میکند (Bussmann, 2006: 722). بهگفتۀ پالمر، هرگاه میان دو واژۀ متقابل، یکی از آنها برای پرسش و صحبت دربارۀ مفهوم هردو واژه بهکار رود، واژۀ مذکور بینشان و دیگری نسبت به آن نشاندار به شمار میرود. ترکیبهای رایجی مانند «پلومرغ» یا «مرغداری» نشان میدهد که مفهوم «مرغ» نسبت به «خروس» بینشان به کار رفته است (صفوی، 1390: 121-123). لیکاف13 میگوید: «آن واژهای که وجه پایهای شناخت را مینمایاند در بافتهای خنثی به کار میرود» (لیکاف، 1395 ج1: 117). نشانداری و بینشانیِ مفاهیم، با بافت برونزبانی (شناسههای از پیشانگاشتهشدۀ فرهنگی و اجتماعی) و بافت درونزبانی (روابط واحدهای زبانی در زنجیرۀ سخن) مشخّص میشود. واژههای «دانشجو» و «دانشآموز» با مؤلّفۀ [± دانشگاه رفتن] در بافت فرهنگی و اجتماعی زبان فارسی از یکدیگر بازشناخته میشوند.
گونههای روابط مفهومی در معنیشناسی مفهومی
پیش از این گفته شد که نشاندادن جهتمندی روابط مفهومی کارگشای معنیشناسی مفهومی است. روابط تنیدهشده میان واحدهای زبانی یکسان نیست و واژگان یک زبان به شیوههای مختلفی معانی و مفاهیم گوناگونی را نمایان میکنند.
شمول معنایی14
شمول معنایی مفاهیم خاص را با مفاهیم عامتر مرتبط میکند و رابطهای سلسلهمراتبی میان واژگان دارای شمول معنایی برقرار است؛ بهگونهای که یک واژۀ شامل، میتواند در مرتبهای دیگر زیر شمول مفهومی دیگر باشد (Crystal, 2008: 233 ;Brown, 2005: 666).
جزءواژگی15
جزءواژگی رابطۀ میان جزئیات و کلّیات را نشان میدهد؛ مانند «چرخ» و «ماشین» یا «پا» و «زانو» (Crystal, 2008: 302؛ 666 Brown, 2005:؛ صفوی، 1384: 41-42).
عضوواژگی16
عضوواژگی رابطۀ مفهومي ميان واژهاي را که عضوی از یک مجموعه است، نسبت به آن مجموعه مينماياند. در اين باره ميتوان رابطۀ مفهومي ميان واژۀ عضو «درخت» را نسبت به واژۀ مجموعۀ «جنگل» نمونه آورد (صفوی، 1384: 75- 76).
واحدواژگی
واحدواژگی رابطهای مفهومي است که ميان واحدهایِ پیشینِ اندازهنما و هستههای
اسمی برقرار میشود (طبیبزاده، 1393: 227 - 225؛ فرشیدورد، 1384: 317-318)؛ برای نمونه «دسته» و «گُل»، «پُرس» و «چلوكباب»، «فروند» و «هواپيما» و ... .
در شمول معنایی، جزءواژگی، عضوواژگی و واحدواژگی مؤلّفۀ معنایی آن حالت مرکزیای است که در آن همۀ اعضای یکگروه، همگرا میشوند (لیکاف، 1395، ج1: 154). بنابراین مؤلّفۀ معنایی جامع اعضای مجموعه است. اشتراکِ مجموعهها در یک یا چند ویژگی فراگیر که به نسبتی میان همۀ اعضا توزیع شده است، ممکن میشود. این فصل مشترکِ مفهومی، مؤلّفۀ معناییِ پایه برای مجموعهها به شمار میرود (Lyons, 1995: 111).
چندمعنایی17
اصطلاح چندمعنایی به یک واحد واژگانی اشاره میکند که معانی متفاوتی دارد (Crystal, 2008: 373 - 374). اولمان (Stephen Ullmann) میگوید، تغییرهای همزمانی و درزمانیِ معنیها به شکل چندمعنایی، دوشادوش یکدیگر، زنده میمانند (Ullmann, 1963: 37). «انتقال در کاربرد»، «کاربرد ویژه»، «هنرآفرینی» و «تأثیرپذیری از زبان بیگانه» را بر پایۀ آرای اولمان، دلایلی برای رویدادن چندمعنایی برشمردهاند (صفوی، 1384: 47 - 45؛ صفوی، 1390: 111- 117؛ لیکاف و جانسون، 1395، ج1: 193). گونهای از چندمعنایی نیز دیده میشود که با خنثیشدگی مؤلّفههای معنایی روی میدهد؛ برای نمونه هنگامی که واژۀ «مرد» از مؤلّفههای [- بلوغ] و [- مذکّر] تُهی میشود، مفهوم عام انسان را پیدا میکند (Leech, 1985: 90).(3) مفاهیم خواستهشده از یک واژۀ چندمعنا در بافت سخن، مؤلّفههای آن واژه به شمار میروند.
هممعنایی18
هممعنایی بهتقریب میان دو یا چندواژه که تلفّظ یا اِملای یکسان دارند، روی میدهد (Leech, 1985: 227؛ Ullmann, 1963: 37). در هممعنایی، واژگان هممعنا دارای یک یا چند مؤلّفۀ معنایی مشترک هستند؛ برای نمونه واژههای «بالغ» (دربارۀ انسان) و «رشدیافته»، بهترتیب در مؤلّفههای [+ انسان] و [+ بالغ] دارای مرز هممعنایی هستند (leech, 1985: 90). رابطۀ هممعنایی دارای گونههای هممعنایی مطلق19 (Lyons, 1995: 61)، هممعنایی بافت مقیّد20 (صفوی، 1384: 124-125؛ صفوی، 1390: 108- 109)، هممعنایی تحلیلی21 (صفوی، 1384: 125)، هممعنايي ضمني22 (صفوی، 1384: 125؛ صفوی، 1390: 109) و هممعنايي تقریبی23 (Lyons, 1995: 60) است.
تقابل معنایی24
تقابل برای نشاندادن تفاوتهای کمّی (مانند کم/ زیاد) یا تفاوتهای کیفیِ (مانند سفید و سیاه) واژگانِ زبان در حوزۀ ادراکی و شناختی آن واژگان به کار میرود. اگرچه تضاد25 اصطلاح فنّی پذیرفتهشدهای برای تبیین متقابلبودنِ معنیِ واژگانِ قاموسی است، ولی در مقایسه با اصطلاح تقابل کاربرد غیرِدقیقتری دارد (Lyons, 1996,Vol 1: 271, 274). تقابل معنایی را بهگونههای تقابل جهتی26 (Lyons, 1996,Vol 1: 281)، تقابل دوسویه/ متقارن27، (4) تقابل صوری28 (صفوی، 1384: 36- 37)، تقابل ضمنی29 (همان: 37)، تقابل مدرّج30 (Lyons, 1996. Vol. 1: 271؛ لیکاف، 1395، ج. 1: 134)، تقابل مکمّل31 (Lyons, 1996. Vol. 1: 279 - 280) و تقابل کامل/ تضاد32 (5) بخشکردهاند.
مؤلّفههای معنایی در روابط مفهومی از گونۀ تقابل، آن وجهِ ممیِّزی است که واژگان متقابل را از یکدیگر متمایز میکند؛ برای نمونه مؤلّفۀ معنایی [+ مذکّر] برای «شوهر»، در تقابل مکمّل میان «زن» و «شوهر»، نشانۀ مفارِق مفهومی به شمار میرود.
تباین معنایی33
تباین معنایی رابطهای است که در قلمرو عناصر یک مجموعه از یک حوزۀ معنایی برقرار میشود. واژههای متباین «شمال/ جنوب»، یا «شرق/ غرب» در تقابل جهتی با یکدیگرند. گروههای متباینی مانند {چپ/راست/پس/پیش} را در مقولۀ تباین متقاطر34 باید بررسی کرد و تباین خطی35 را برای گروههایی چون {شنبه/ یکشنبه/ .../ جمعه} لحاظکرد که اعضای آن در تقابل با یکدیگر قرار ندارند (صفوی، 1390: 120-121). تباین خطی را بر پایۀ متقابل بودن یا نبودن عضو نخست و پایانیِ واژههای مجموعۀ متباین به دوگونۀ تباین ردیفی36 و تباین مدوّر\ میتوان بخشکرد (صفوی، 1390: 120-121؛ Leech, 1985: 103 ;Malmkjær, 2002: 341).
در رابطۀ مفهومی تباین معنایی، واژگان متباین در یک حوزۀ معنایی میتوانند مؤلّفۀ معناییِ یک مفهوم باشند؛ برای نمونه مؤلّفههای [+ سبز بودن] و [+ زرد بودن] برای مفهوم «برگ» مؤلّفههایی شناختهشده و نشاندار هستند.
بررسی مؤلّفههای معنایی واژۀ هنر در سرودههای شاعران قرن ششم
قوامی رازی
- در همه سطح زمین چون هنر خامۀ تو |
| باد خاکیگهر و آتش آبآور نیست |
|
| (قوامی رازی، 1334: 13) |
بیت بالا از قصیدهای در مدح امیری صاحبطرف و اظهار گله و طلب صله برگزیده شده است. هنر در همنشینی و رابطۀ التزام با «خامۀ ممدوح» ویژگی قلم وی برشمرده شده و مؤلّفۀ معنایی [+ لازم قلم ممدوح] برای هنر نشاندار شده است. «لاینز» نیز در روش تحلیل مؤلّفهای خود از رابطۀ التزام در ساخت نحوی جملهها و محتوای گزارهای آنها سود برده است (Lyons, 1995: 113).
(مؤلّفههای معنایی [+ ویژگی ممدوح] را در (قوامی رازی، 1334: 4)، [+ نقشگونگی] را در (همان: 26)، [+ فضلوکمال] را در (همان: 40)، [+ خوبسیرتی] را در (همان: 41) و [+ مانند کتبخانه] را در (همان: 163) ببینید.)
امیرمعزّی
- گر عالم هنر ز بهاری شود بدیع |
| زیباتر از رخ تو به عالم بهار نیست |
|
| (معزّی، 1318: 92) |
«عالم هنر» ترکیبی است که در آن هنر با کاربرد هنری زبان، در حوزۀ زبان ادبی به عالَمی تشبیه شده که میتواند با بهاری بدیع شود. بنابراین، مؤلّفۀ معنایی [+ عالَمگونگی] برای هنر برقرار شده است.
- شاها تو را خدای هنر داد و بخت نیک |
| زیرا که بخت نیک بود مایۀ هنر |
|
| (همان: 214) |
در مصرع نخست هنر با رابطۀ التزام مسبَّب و برآمده از دهش خدای دانسته شده و مؤلّفۀ معنایی [+ خدادادی بودن] برای مفهوم هنر شناسانده شده است. در مصرع دوم، نیز در ژرفساخت سخن جملۀ «بخت نیک مایۀ هنر است» دیده میشود که دارای گشتاری حافظ معنی37 (راسخمهند و دیگران، 1393: 296) است: «مایۀ هنر بخت نیک است.». مؤلّفۀ معنایی [+ مایهگرفتن از بخت نیک] برای هنر برقرار شده است.
- چو دین و عقل و هنر داد شاه عالم را |
| به عالم اندر ازو تازه کرد فتح و ظفر |
|
| (همان: 277) |
این بیت از قصیدهای که «در فتح سمرقند به دست ملکشاه» سروده شده، برچیده شده است. در مجموعۀ متباینی از ویژگیهای خدادادیِ ممدوح، {دین، عقل و هنر}، مؤلّفۀ جامعِ [+ ویژگی خدادادی ممدوح] برای عضوهای دارای تباین خطّی (ازگونۀ مدوَّر) این مجموعه نشاندار شده و مفهوم هنر نیز از این مؤلّفه بهره گرفته است.
- بی دانش و هنر نتوان ملک یافتن |
| دولت به هیچکس ندهد ملک رایگان |
|
| (همان: 527) |
هنر با رابطۀ التزام مسبِّب ملکیافتن دانسته شده و با مؤلّفۀ معنایی [+ لازمۀ مُلک یافتن] نشاندار شده است.
(مؤلّفههای معنایی [+ انسانمانندی] را در (همان: 18)، [+ دانش] را در (همان: 35)، [+ دانش دینی] را در (همان: 39)، [+ مسبِّب آرایش دهر] و [+ مسبِّب سامان یافتن مُلک] را در (همان: 40)، [+ ویژگی ستور] را در (همان: 54)، [+ خداآفریدهبودن] را در (همان: 79)، [+ جنگاوری] را در (همان: 88)، [+ دلیری و مردانگی] را در (همان: 104)، [+ مانند موجودی دارای چشم] را در (همان: 111)، [+ ویژگی ممدوح] را در (همان: 137)، [+ مسبِّب نامداری مرد] را در (همانجا)، [+ رِفقومدارا] را در (همان: 176)، [+ بهسان تخم کشتکاری] را در (همان: 189)، [+ مسبِّب سامانیافتن اسباب شاهی] را در (همان: 205)، [+ برآمدن از نام ممدوح] و [+ برآمدن از نام و نامۀ ممدوح] را در (همان: 225)، [+ انسانمانندی] و [+ ستایشگر کفایت ممدوح] را در (همان: 239)، [+ لازم طبع ممدوح] را در (همان: 259)، [+ مانند اسب] را در (همان: 307)، [+ شاعری] و [+ ستودهشدن با نظم شعر] را در (همان: 385)، [+ برآمدن از جهد] و [+ مسبِّب مرتبه و فایده] را در (همان: 398)، [+ برآمدن از آفرینش یزدان] و [+ ویژگی ممدوح] را در (همان: 413)، [+ ویژگی ممدوح] را در (همان: 418)، [+ مانند جامه] را در (همان: 440)، [+ برجمانندی] را در (راسخمهند و دیگران، 1393: 511)، [+ مسبِّب داشتن گنج و سپاه و مملکت] و [+ لازمۀ کامرانشدن] را در (همان: 642)، [+ برآمدن از گوهر ممدوح] را در (همان: 667)، [+ جمالداشتن] را در (همان: 739) و [+ سرومانندی] را در (همان: 755) ببینید.)
سوزنی سمرقندی
- هنر و آهوی ارباب هنر بر دل او |
| شد پدیدار از آنگونه که شیر از آهو |
|
| (سوزنی سمرقندی، 1338: 78) |
هنر در تقابل کامل با آهو (= عیب) قرار گرفته و مؤلّفۀ معنایی [+ کمال و بینقصی] شرط کافی و ممیِّز این تقابل نشانهگذاری شده است.
- ز امتحان تو شده اهل هنر عاجز |
| هنر نموده به تو عاجزی و ممتحنی |
|
| (همان: 350) |
در مصرع نخست مفهوم هنر با مؤلّفۀ معنایی مشخّصی نشاندار شده است. در مصرع دوم، هنر با کاربرد هنری زبان به انسانی عاجز و محنتزده در برابر ممدوح مانند شده و مؤلّفۀ معنایی [+ انسانگونگی] برای هنر نشاندار شده است. همچنین در ژرفساختِ38 سخن جملۀ «هنر در برابر تو عاجز و ممتحن است» دیده میشود که مسند و مؤلّفۀ معنایی [+ عاجزی و ممتحنی در برابر ممدوح] برای هنر برقرار شده است. «ژرفساخت در واقع نمود نحوی انتزاعی جمله است» (راسخمهند و دیگران، 1393: 220). افزون بر روساخت39 «که در تعبیر معنایی نقشی بر عهده دارد... روابط دستوری موجود در ژرفساخت نیز همانهایی هستند که معنی را تعیین میکنند» (چامسکی، 1390: 152). جملههای گشتاری «دارای بیش از یک تفسیرند و در سطح گشتاری (ولی نه در سطوح دیگر) بازنمودی چندگانه دارند» (چومسکی، 1374: 139). «ژرفساخت روابط دستوری اسناد40، تغییر41 و جز آن را بهدست میدهد» (چامسکی، 1390: 157).
(مؤلّفههای معنایی [+ ویژگی ممدوح] را در (سوزنی سمرقندی، 1338: 100)، [+ گنجگونگی] را در (همان: 161)، [+ سروگونگی] را در (همان: 162)، [+ ویژگی ممدوح] و [+ لازم خداوند] را در (سوزنی سمرقندی، 1338: 167)، [+ مرکبگونگی] و [+ تنها برای ممدوح زین شدن] را در (همان: 167)، [+ تزئینشدن با ذات ممدوح] را در (همان: 180)، [+ ویژگی ممدوح] را در (همان: 196)، [+ آسمانگونگی] را در (همان: 211)، [+ مُلکگونگی] را در (همان: 212)، [+ سپهرگونگی] را در (همان: 225)، [+ مسبِّب فخر نمودن] و [+ لازمۀ گرویدن دیگران] و [+ کمال و بینقصی] را در (همان: 228)، [کانگونگی] را در (همان: 246)، [+ مسبِّب عزّت] را در (همان: 265) و [+ حریف ممدوح بودن] را در (همانجا)، [+ بناتگونگی] و [+ لازم قلم ممدوح] را در (همان: 323)، [+ انسانگونگی] را در (همان: 327) و [+ دارای فنونبودن] و [+ شاعری] را در (همان: 491) ببینید).
سنایی غزنوی
- تا بود شاه فلک را ذنب و رأس کمر |
| تا بود مرد هنر را محل از فضل و حسب |
باد بینحس همهساله به گردون شرف |
| کمر رأس و محل تو شده رأس و ذنب |
|
| (سنایی، 1381: 71) |
«شاه فلک» استعارۀ مصرّحه از خورشید است. شاعر بلندمرتبگی ابدی (تا هنگامی که خورشید در ذَنَب و رأس قرار میگیرد) را برای ممدوح آرزو میکند. «اهل علوم غريبه گويند دو عقده كه بنام عقدتان ناميدهاند در جهان سماوات وجود دارد كه يكى را رأس نامند كه دلالت بر سعادات دارد و ديگر ذنب كه دلالت بر نحوست دارد» (سجّادی، 1373، ج3: 1995؛ مصفّی، 1357: 310،308،304). واژۀ هنر با رابطۀ التزام، مسبِّب فضل و حسب به شمار رفته است. مؤلّفههای معنایی [+ موجب فضل] و [+ موجب حسب= بزرگی] برای هنر نشاندار شده است.
- چون ذات هنر نیست در اوصاف تو عیبی |
| چون فعل خرد نیست در اعمال تو عاری |
|
| (سنایی، 1381: 310) |
نداشتن عیب، وجهشبهی است که از مشبّهٌبه هنر برگرفته شده است. مؤلّفۀ [+ بیعیبی] برای مفهوم هنر نشاندار شده است.
- ز آینه روی را هنر باشد |
| گرچه پشتش پر از گهر باشد |
|
| (همان، 1329: 87) |
این بیت و ابیات بازپسین از مثنوی حدیقه الحقیقه سنایی است. واژۀ هنر با هممعنایی در بافت مقیّد، مفهوم خاصیت و فایده یافته و با مؤلّفۀ معنایی [+ خاصیت و فایده] نشاندار شده است.
- علم خواندی نگشتی اهل هنر |
| جهل از این علم تو بسی بهتر |
|
| (سنایی، 1329: 317) |
این بیت را سنایی دربارۀ جاهلی که عالِم پنداشته میشود («فی الجاهلِ یُظَنُّ العالِمُ»)، سروده و مفهوم علم را در تقابلی ضمنی با مفهوم هنر به کار برده است؛ گویا هنر را بینشی خجسته پنداشته است که میوۀ درخت علم است. بنابراین مؤلّفۀ معنایی [+ بینشمندی] شرط کافی و ممیِّزِ میان علم و هنر نشانهگذاری شده است.
- بر در قصر شاه دینپرور |
| از پی نام و ننگ و کسب هنر |
تیغداران چو نیزه و چو سنان |
| همه برجسته و ببسته میان |
|
| (همان: 504) |
واژۀ هنر در همنشینی با واژۀ «کسب» قرار گرفته و مؤلّفۀ معنایی [+ اکتسابی بودن] در اثر مجاورت و انتقال معنایی برآمده از آن، برای مفهوم هنر نشاندار شده است.
(مؤلّفههای معنایی [+ گراییدن بهسوی مردان] و [+ موجب زیور باطن] را در (سنایی، 1381: 160)، [+ زیبایی] را در (همان: 174)، [+ ویژگی شمشیر] را در (همان: 181)، [+ شعر] را در (همان: 202)، [+ سپهرگونگی] را در (همان: 264)، [+ ویژگی شاعر] را در (همان: 294)، [+ ویژگی ممدوح] را در (همان: 630)، [+ ویژگی شاعر] را در (همان: 632)، [+ کمال و بینقصی] را در (سنایی، 1329: 97)، [+ سخندانی] را در (همان: 107)، [+ فضل و کمال] را در (همان: 151)، [+ ویژگی کرّۀ اسب] را در (همان: 160)، [+ روحمانندی] را در (همان: 229)، [+ دین] را در (همان: 248)، [+ خداشناسی] را در (همان: 299)، [+ ویژگی اهل علم] را در (همان: 315)، [+ فضل و کمال] را در (همان: 329)، [+ خاصیت و ویژگی] را در (همان: 360)، [+ مزیّت و حُسنِ آدمی] را در (همان: 386)، [+ زینت مرد] را در (همان: 390)، [+ ویژگی جهاندیدگان] را در (همان: 454)، [+ لزوم پاسبانیشدن با خرد] را در (همان: 499)، [+ مُلکرانی بهجِد] را در (همان: 578)، [+ عدل] را در (همان: 587)، [+ فضل و کمال] را در (همان: 606)، [+ ویژگی ممدوح] را در (همان: 626)، [+ ویژگی شاعر] را در (همان: 708)، [+ سخنسنجی] را در (سنایی، 1381: 718)، [+ مسبِّب شادی جان] را در (همان: 725) و [+ مسبِّب بیارزش شدن نزد مردمان] را در (همان: 742) ببینید).
انوری ابیوردی
- عالیسخن به حضرت عالینسب شتافت |
| صاحبهنر به درگه صاحبقران رسید |
|
| (انوری، 1376: 152) |
این بیت در مدح «مجدالدّین ابوالحسن عمرانی» سروده شده است. واژۀ شامل و عام هنر با هممعنایی تقریبی برابر با سخن دانسته شده است. بنابراین مفهوم هنر با مؤلّفۀ معنایی [+ سخن] نشاندار شده است.
- ای زمان تو بیتناسخ نفس |
| کبک را داده در هنر بازی |
|
| (همان: 477) |
تناسخ نفس یعنی انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر که گونههایی دارد. یکی از گونههای تناسخ نفس، انتقال نفس از حیوانی پس از مرگ به حیوان دیگر است؛ خواه این انتقال از حیوانی اخسّ به اشرف باشد، خواه برعکسِ آن (سجّادی، 1379: 165). این بیت از قصیدهای در مدح «سلطان اعظم، سنجربنملکشاه» برچیده شده است. هنر ویژگی شاخص باز در برابر کبک دانسته شده و در حوزۀ معنایی جانورشناسی با مؤلّفۀ معنایی [+ ویژگی شاخص باز دربرابر کبک] شناسانده شده است.
- تا دامن دل به دست عشق توست |
| صد گونه هنر در آستین دارد |
|
| (همان: 802) |
با هممعناییای از گونۀ بافت مقیّد، هنر در معنا و با مؤلّفۀ [+ خاصیتوفایده] به کار رفته است.
(مؤلّفههای معنایی [+ ویژگی نظم شاعر] را در همان: 6، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 22، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 37، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 60، [+ کویمانندی] را در همان: 73، [+ بهسان شاخهای در باغ سخن] را در همان: 97، [+ ویژگی شاعر] را در همان: 142، [+ مانند شویی بیجفت] را در همان: 146، [+ آفتابمانندی] را در همان: 147،[+ سخنوری] را در همان: 175، [+ سخنوری] را در همانجا، [+ سپهرگونگی] را در همان: 196، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 200، [+ مقیمبودن در بغداد] را در سجّادی، 1379: 213، [+ بهسان پرورندهای مهربان] را در همان: 219، [+ مسبِّب معروفشدن ممدوح] را در همان: 223، [+ شاعری] را در همان: 225، [+ مسبِّب شهرت ممدوح] را در همان: 290، [+ بهسان انسانی ذیروح] را در همان: 292، [+ مسبِّب مشهورشدن ممدوح] را در همان: 295، [+ لازم طبع ممدوح] و [+ شرف یافتن از خدمت طبع ممدوح] را در همان: 370، [+ لازم قلم ممدوح بودن] را در همان: 385، [+ فضل وکمال] را در همان: 398، [+ فضلوکمال] را در همان: 420، [+ جنگاوری] را در همان: 430، [+ بهسان فالجویی بودن] را در همان: 432، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 461، [+ گوهرمانندی] را در همان: 470، [+ کمال و بینقصی] را در همان: 547، [+ بهسان موجودی دارای چشم] را در همان: 630، [+ مزیّت و حُسن] را در همان: 653، [+ عود مانندی] را در همان: 654، [+ اکتسابیبودن] و [+ مسبِّب رنج و اندوه] را در همان: 655، [+ کمال و بینقصی] را در همان: 687، [+ ویژگی لازم روباه و شیر] را در همان: 742، [+ مسبِّب پیشیگرفتن] را در همان: 755، [+ سخنوری] را در همان: 961 و [+ بهسان آفتاب بودن] را در همان: 994 ببینید).
فلکی شروانی
- تا به هنر نژاد تو، ز آرش و جم درست شد
نـام نمانـده در هنـر، تخمۀ سـام و زال را (فلکی شروانی، 1345: 19)
شاعر هنر را در همنشینی با «نژاد ممدوح» به کار برده و با رابطۀ التزام هنر را لازم آن دانسته است. مؤلّفۀ معنایی [+ لازم نژاد ممدوح بودن] در مصرع نخست برای هنر نشاندار شده است. در مصرع دوم، واژۀ هنر با هممعنایی در بافت مقیّد در معنا و با مؤلّفۀ [+ دلاوری] شناخته شده است.
(مؤلّفههای معنایی [+ بهسان شاعری دیوانپرداز] را در فلکی شروانی، 1345: 39، [+ مانند گنجوری برای ممدوح] را در همانجا، [+ انسانگونگی] و [+ خیرهشدن از رای ممدوح] را در همان: 50، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 75، [+ مصحفگونگی] و [+ سنجیدهشدن با طبع ممدوح] را در همان: 76 ببینید.)
خاقانی شروانی
|
| ناید همی ز آهنِ بدگوهر آینه |
|
| (همان: 575) |
با هممعنایی از گونۀ ضمنی در بافت سخن، واژۀ هنر دارای مؤلّفۀ معنایی [+ شاعری] شده است.
- نه نه ما را هنری نیست که گردون شکنیم
خـویشتن چنـد به فتـراک هنـر بربنـدیـم؟ (فلکی شروانی، 1345: 711)
این بیت از ترکیببندی است که شاعر در مرثیۀ فرزند خویش، رشیدالدّین، سروده است. «گردون» صفتی است که دارای اشتقاق صفر42 (شقاقی، 1394: 23) است؛ یعنی صفتی است به معنی گردنده و بدون آنکه با پسوند یا پیشوندی درآمیزد، تغییر مقولۀ صرفی داده و بهجای اسمِ خود (موصوف آسمان) به کار میرود.(6) گردون شکستن یعنی شکافتن آسمان و بر آسمان پیروز شدن. هنر در مصرع نخست با رابطۀ التزام لازمۀ دست یافتن بر آسمان پنداشته شده و با مؤلّفۀ معنایی [+ لازمۀ پیروزی برآسمان] نشاندار شده است؛ گرچه شاعر خود را از چنین هنری بیبهره یافته است و از آسمان حیلتساز ناله سرداده است. در مصرع دوم نیز هنر با کاربرد هنری زبان به شکار بندِ پشتِ زینِ اسب (= فِتراک) تشبیه شده و مفهوم هنر با مؤلّفۀ [+ فتراکگونگی] در حوزۀ زبان ادبی شناسانده شده است. شاعر چنان در رثای فرزند خویش دلشکسته است که خویشتن را درآویخته از هنر میبیند، نه هنرمند!
(مؤلّفههای معنایی [+ کمال و بینقصی] را در خاقانی، 1375: 110، [+ جنگ] را در همان: 214، [+ لازمۀ معرکه (= ستیزهجویی)] را در همان: 362، [+ مانند طفلی بیمادر] را در همان: 407، [+ ویژگی زنبور و مور] را در همان: 443، [+ فضل و کمال] را در همان: 464، [+ سروگونگی] را در همان: 501، [+ بهسان الههای آسمانی] را در همان: 517، [+ بهسان فرمانروا] را در همان: 518، [+ فضل و کمال] را در همان: 556، [+ چراغگونگی] را در همان: 704، [+ مانند موجودی گریان] را در همان: 705، [+ سخنوری] و [+ مسبِّب نرسیدن روزی] را در همان: 712، [+ فضل و کمال] را در همان: 714، [+ فضل و کمال] را در همان: 715، [+ مانند موجودی جاندار] و [+ ویژگی جان ممدوح] را در همان: 718، [+ روشنایی خورشید] را در همان: 775، [+ مانند ستارگان] و [+ شرط ممکن وزارت] را در همان: 1044، [+ مانند باغ] را در همان: 1178، [+ مسبِّب دردسر دیدن] را در همان: 1180، [+ ویژگی سیّارۀ عطارِد] را در خاقانی، 1375: 1276، [+ سوختن پروانه و شمع برای هم] را در همان: 1291، [+ ناسازگاری با نیکبختی] را در خاقانی، 1382: 292 ببینید).
نظامی گنجهای
|
| جوابش داد کای گیتی خداوند |
|
| (نظامی، 1385ب: 55) |
هنرمند، وصف معرّفی برای شاپور نقّاش است. بنابراین، هنر با هممعنایی ضمنی در معنی نقّاشی به کار رفته و دارای مؤلّفۀ [+ نقّاشی] شده است.
|
| هنر اصلی و زیبایی مزید است |
|
| (همان: 70) |
این بیت در وصف خسرو، از زبان شاپور، در گفتوگو با شیرین است. هنر اصلِ جمالِ بزمآرای خسرو برشمرده شده و زیبایی هم افزون بر جمال وی گزارش شده است. شاعر تقابلی میان «جمال و زیبایی» برقرارکرده است؛ گویا در متنهای کهن فارسی جمال، هم بر زیبایی سیرت و هم بر زیبایی صورت دلالتکرده و هر آن چیزی بوده که مایۀ آراستگی و زینتبخشی میشده است (ر.ک: دهخدا، 1387: ذیل جمال؛ انوری، 1386: ذیل جمال). در ژرفساخت سخن، مسند و مؤلّفۀ معنایی [+ اصلی برای جمال ممدوح] برای مفهوم هنر برقرار شده است.
|
| تا تویی آخر چه هنر کردهای؟ |
|
| (نظامی، 1385هـ: 92) |
بیت از «داستان پیرزن با سلطان سنجر» در منظومۀ مخزنالاسرار برچیده شده که در آن داستان پیرزن از بیداد پروریدن سنجر برآشفته است. هنر در بافت مقيّد سخن هممعنا با دادگري به كار رفته و با مؤلّفۀ [+ دادگري] در حوزۀ سياست مدن (حكمت عملي) مفهومدار شده است.
|
| چرخ شب و روز نکردی سفر |
|
| (همان: 169) |
این بیت از مقالت نوزدهم مخزنالاسرار، «در استقبال آخرت» برگزیده شده است.
هنر در بافت مقیّد سخن در معنی حُسن به کار رفته و با مؤلّفۀ معنایی [+ مزیّت و حُسن] شناسانده شده است.
(مؤلّفههای معنایی [+ کمال و بینقصی] را در نظامی، 1380: 240، [+ ویژگی شاعر] را در همان: 256، [+ سرپوشیدگی با بخت] را در همان: 353، [+ مسبِّب برتری] را در نظامی، 1385الف: 38، [+ لازم مردم گوهریبودن] را در همان: 55، [+ فضل و کمال] را در همانجا، [+ مسبِّب مدارا کردن با خردمند] را در همان: 85، [+ سخنوری] را در همان: 109، [+ مزیّت و حُسن] را در همان: 226، [+ سکّهمانندی] را در همان: 228، [+ گیاهگونگی] را در همان: 292، [+ اکتسابی بودن] را در نظامی، 1385ب: 41، [+ انسانگونگی] را در همان: 52، [+ کمال و بینقصی] را در همان: 189، [+ سنگتراشی] را در همان: 219، [+ خودبین نبودن] را در همان: 435، [+ یاریگر ارسطو] و [+ مسبِّب دولتمندی] و [+ مسبِّب دولتخدایی] را در نظامی، 1385ج: 87، [+ ویژگی ارسطو] را در همان: 88، [+ کمال و بینقصی] را در همان: 90، [+ ویژگی ممدوح] را در همان: 241، [+ لازمۀ داشتن جایگاه شایسته] را در همان: 256، [+ سیاست] را در همان: 480، [+ دُرجمانندی] را در نظامی، 1385د: 24، [+ کمال و بینقصی] را در همان: 29، [+ لازمۀ سرفرازی فرزند] را در همان: 45، [+ شجاعت و دلاوری] را در همان: 53، [+ فضل و کمال] را در همان: 57، [+ رِفق و دلنوازی] را در همان: 193، [+ مانند انساني شرمسار] و [+ تظلّم و دادخواهي] را در نظامی، 1385ھ: 89، [+ لازمۀ عقل] و [+ دادگري] را در همانجا، [+ ويژگي سگ] را در همان: 103، [+ کمال و بینقصی] را در همان: 125، [+ مهارت و توانایی] را در همان: 134، [+ کمال و بینقصی] و [+ دین] را در همان: 142، [+ فضل و کمال] را در همان: 150، [+ محتوای کتاب] را در همان: 155، [+ شکرمانندی] و [+ کمال و بینقصی] را در همان: 163، [+ بازبستۀ پسندیده شدن] را در همان: 175، [+ مسبِّب پاکی خاک زمین] و [+ فضل و کمال] را در همانجا، [+ لازم طبع بودن] را در همان: 176، [+ فضل و کمال] و [+ محتوای خواندنی کتابها] را در نظامی، 1385: 30، [+ کمال و بینقصی] و [+ فضل و کمال] را در همانجا، [+ مسبِّب بیدولتی] را در همان: 48، [+ مسبِّبِ خوشبختی] و [+ لازمۀ پادشاهی] را در همان: 86، [+ فضل و کمال] را در همان: 183، [+ خوبی] و [+ ویژگی خرد] را در همان: 189،[+ شرط لازم برای آدمی] را در همان: 198، [+ لازمۀ چارهگری و تدبیر درکارها] را در نظامی، 1385: 218، [+ لازمۀ همسرگزینی] را در همان: 220 و [+ بهسان کشتزار] را در همان: 360 ببینید).
اکنون همۀ حوزههای معنایی و مؤلّفههای برسازندۀ این حوزههای معنایی که از مطالعۀ مفهوم هنر در سرودههای شاعران قرن ششم هجری به دست آمده، در جدول زیر بازنموده میشود(7):
جدول تمامنمای حوزههای معنایی و مؤلّفههای معنایی مفهوم هنر در سرودههای شاعران قرن ششم:
| حکمت عملی | مدح | زیباییشناسی | صناعت | اخلاق و خلقوخوی | نقد اجتماعی | جنگ | انسانشناسی | جانورشناسی | دین | کیهانشناسی | زیستبومشناسی | عرفان | عشق | ||
تدبیر نفس | تدبیر منزل | سیاست مُدُن | ||||||||||||||
نقشگونگی | مسبِّب آرایش دهر | ویژگی ممدوح (16) | خداآفریده بودن | دانش | فضلوکمال (20) | مسبِّب بیارزششدن نزد مردمان | جنگاوری (2) | گراییدن بهسوي مردان | ويژگي ستور | دانش ديني | لازمۀ پيروزي بر آسمان | مقيمبودن در بغداد | مسبِّب شادي جان | سوختن پروانه و شمع براي يكديگر | ||
مانند کتبخانه | مسبِّب سامانیافتن مُلک | لازم قلم ممدوح | مایهگرفتن از بخت نیک | شاعری (4) | خوبسیرتی | بهسان شوی بیجفت | دلیریومردانگی | مزيّتوحُسنِ آدمي | ويژگي كُرّۀ اسب | دين (2) | روشنايي خورشيد |
|
|
| ||
انسانمانندی (6) | مسبِّب نامداری مرد | برآمدن از نام و نامۀ ممدوح | برآمدن از جهد | ستودهشدن با نظمِ شعر | رِفق و مُدارا | مانند طفلی بیمادر | ویژگی شمشیر | زينتِ مرد | ويژگي شاخص باز در برابر كبك | خداشناسي | ويژگي سيّارۀ عطارِد |
|
|
| ||
عالَمگونگی | مسبِّب سامانیافتن اسباب شاهی | ستایشگر کفایت ممدوح | برآمدن ازآفرینش یزدان | دارای فنون بودن | لازمۀ تزیین ذات انسان | مسبِّب رنجواندوه | رزماوری | ياريگر ارسطو | شرط لازم براي روباه و شير | مسبِّب نشانداري دين |
|
|
|
| ||
مانند موجودی دارای چشم | مسبِّب مرتبه و فایده | لازم طبع ممدوح (2) | جمال داشتن | شعر | مسبِّب فخرنمودن | ناسازگاری با نیکبختی | دلاوری (2) | ويژگي ارسطو | ويژگي زنبور و مور |
|
|
|
|
| ||
بهسان تخم کِشتکاری | لازمۀ مُلکیافتن | ویژگی خدادادی ممدوح | کمال و بینقصی (13) | ویژگی شاعر (4) | موجب زیور باطن | مسبِّب نرسیدن روزی | لازمۀ معرکه | شرط لازم براي آدمي |
|
|
|
|
|
| ||
مانند اسب | مسبِّب داشتن گنج و سپاه و مملکت | برآمدن از گوهر ممدوح | لازم خداوند | سخندانی | بیعیبی | مسبِّب دردسر دیدن |
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مانند جامه | لازمۀ گرویدن دیگران | تنها برای ممدوح زینشدن | زیبایی | ویژگی اهل علم | بینشمندی | مسبِّب بیدولتی |
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بُرجمانندی | لازمۀ کامرانشدن | حریف ممدوح بودن | خاصیت و فایده (2) | ویژگی نظم شاعر | ویژگی جهاندیدگان |
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
سَرومانندی (3) | مسبِّب عزّت | لازم قلم ممدوح (2) | خاصیت و ویژگی | سخن | عدل |
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
گنجگونگی | موجب فضل | عاجزی و ممتحنی در برابر ممدوح | اکتسابیبودن (4) | سخنوری (5) | مسبِّب مدار اکردن با خردمند |
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مَرکَبگونگی | موجب حَسَب | مسبِّب معروفشدن ممدوح | مزیّت و حُسن (3) | نقّاشی | خودبیننبودن |
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
آسمانگونگی | لزوم پاسبانیشدن با خرد | مسبِّب شهرت ممدوح (2) | سرپوشیدگی با بخت | سنگتراشی | رِفق و دلنوازی |
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مُلکگونگی | ملکرانی بهجِد | شرفیافتن از خدمت طبع ممدوح | لازم مردم گوهری | محتوای کتاب | مسبِّب پاکیِ خاک زمین |
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
سپهرگونگی (3) | مسبِّب پیشیگرفتن | لازم نژاد ممدوح | مهارت و توانایی | محتوای خواندنی کتابها |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
کانگونگی | مسبِّب برتری | مانند گنجوری برای ممدوح | بازبستۀ پسندیدهشدن |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بَناتگونگی | شرط ممکن وزارت | خیرهشدن از رای ممدوح | لازم طبع بودن |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
روحمانندی | مسبِّب دولتمندی | سنجیدهشدن با طبع ممدوح | خوبی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
کویمانندی | مسبِّب دولتخدایی | ویژگی جان ممدوح |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان شاخهای درباغِ سخن | لازمۀ داشتن جایگاه شایسته | اصلی برای جمال ممدوح |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
آفتابمانندی (2) | سیاست |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان پرورندهای مهربان | لازمۀ سرفرازی فرزند |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان انسانی ذیروح | تظلّم و دادخواهی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان فالجویی بودن | لازمۀ عقل |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
گوهرمانندی | دادگری |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان موجودی دارای چشم | مسبِّب خوشبختی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
عودمانندی | لازمۀ پادشاهی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان شاعری دیوانپرداز | ویژگی خرد |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مصحَفگونگی | لازمۀ چارهگری و تدبیر درکارها |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان الههای آسمانی | لازمۀ همسرگزینی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان فرمانروا |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
چراغگونگی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مانند موجودی گریان |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
فِتراکگونگی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مانندموجودی جاندار |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مانند ستارگان |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مانند باغ |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
گیاهگونگی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
دُرجمانندی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
مانند انسانی شرمسار |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
شکَرمانندی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
| ||
بهسان کشتزار |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
نتیجهگیری
پس از تبیین روابط مفهومی و استخراج مؤلّفههای معنایی مفهوم هنر در شعر قرن ششم و دستهبندی این مؤلّفهها در حوزههای معنایی گوناگون، پانزده حوزۀ معنایی برای مفهوم هنر رخ مینماید. نخستین و گستردهترین حوزۀ معنایی در چهارچوب نمونههای این پژوهش، حوزۀ معنایی زبان ادبی است. شاعران قرن ششم با شگردهای ادبی تشبیه و استعارۀ مکنیّۀ تخییلیّه مفاهیم ادبی را برای هنر برقرار کردهاند. این نکته با سطح ادبی سبک شعر در آن روزگار، رابطۀ معناداری دارد. گونههای جماد، نبات و حیوان، عالَم و اَجرام سماوی، صورتهای فلکی و باورهای آسمانی، همچنین اشیای محسوسِ پیرامونی و مفاهیم معقول، همگی، کارمایۀ شاعران مضمونپرداز در بازنمودن مفهوم هنر قرار گرفتهاند. دومین رَده از حوزههای معنایی مفهوم هنر به حوزۀ معنایی حکمت عملی اختصاص یافته است. در این حوزۀ معنایی هنر با انتظام فردی و اجتماعی مفهومگذاری شده و مفهوم مفید بودن در حوزۀ حکمت عملی برای آن پیریزی شده است. حوزۀ معنایی مدح، سومینحوزۀ گستردۀ مفهوم هنر در شعر قرن ششم است. در این حوزۀ معنایی هنر ویژگی ممدوح و لازم طبع و گوهر وی دانسته شده، همچنین شهرت و جمال ممدوح برآمده از هنر گزارده شده است. مبالغهها و غلوّهای شاعرانِ قرن ششم از این نیز درگذشته و هنر در برابر شکوه ممدوح کوچک نموده شده؛ تا بدان جای که ارزش خود را از جوار ممدوح برگرفته است. حوزۀ معنایی زیباییشناسی از مؤلّفههای معنایی گوناگونی سامان یافته؛ چنانکه هنر ویژگی خداوند و برگرفته از ذات آفرینشگر خداوند برشمرده شده است. همچنین جمال داشتن، زیبایی و خوبی سه مؤلّفۀ معنایی هستند که هنر را امر زیبا مفهومگذاری کردهاند. هنر همچنین از یک سو با گوهر و نژاد و از سوی دیگر با جهد وکسب در پیوند گزارش شده است. مؤلّفههای معنایی کمال و بینقصی، خاصیت، فایده و مزیّت و حُسنِ چیزی، مفهوم عامی را در حوزۀ زیباییشناسی برای هنر نشاندار کردهاند. افزون بر این مؤلّفهها، هنر با نگرشی تقدیرگرایانه با بخت و پیشانینوشتِ هنرمند دارای ارتباط پنداشته شده، همچنین در رویکردی مخاطبمَدار و مصرفگرا، بازبستۀ پسندیدهشدن از سوی مخاطب برشمرده شده است. فنون صناعت که در تاریخ زیباییشناسی و فلسفۀ هنر نیز جایگاهی ویژه دارند، با مؤلّفههای دانش، شعر و شاعری، سخن و سخنوری، نقّاشی، سنگتراشی و محتوای کتابها (= نوشتههای مکتوب) شناخته شدهاند و مفهوم هنر را در حوزۀ معنایی صناعت نشاندار کردهاند. در این حوزۀ معنایی، مفهوم هنر همچنین با مؤلّفههای ویژگی اهل علم، ویژگی نظم شاعر و ستودهشدن با نظم شعر شناسانده شده است. در حوزۀ معنایی اخلاق و خلقوخوی هنر فضل و کمال برشمرده شده و مؤلّفههای معنایی برقرار شده برای مفهوم هنر در این حوزه، طیفی از خصایل نیکوی فردی و اجتماعی را دربرگرفته است. افزون بر این مفاهیم مُستَحسَن در حوزههای معنایی گوناگون، هنر مسبِّب رنج و اندوه و ناکامی نیز برشمرده شده و در حوزۀ نقد اجتماعی با نگرشی منفی مفهومگذاری شده است. جنگاوری و دلاوری، لازمۀ معرکه و ویژگی شمشیر، مؤلّفههایی هستند که حوزۀ معنایی جنگ را برساختهاند. در حوزۀ معنایی انسانشناسی هنر شرط لازم برای آدمی، مزیّت و حُسنِ آدمی و ویژگی فیلسوفی مانند ارسطو برشمرده شده که به سوی مردان میگراید و این مؤلّفه با معنای ریشهشناختی واژۀ هنر (= نرِ نیک) تناسبی نیز دارد. هنر ویژگی جانوران نیز دانسته شده و در حوزۀ معنایی جانورشناسی، ویژگی ستوران، پرندگان، درندگان و حشرات دانسته شده است. در حوزۀ معنایی دین، مفهوم هنر با مؤلّفههای معنایی دین و دانشِ دینی، مسبِّبِ نشانداری دین و خداشناسی نشانهگذاری شده و در حوزۀ معنایی کیهانشناسی در پیوند با جهان، آسمان، خورشید و سیّارۀ عُطارِد مفهومدار شده است. در حوزۀ معنایی زیستبومشناسی، بغداد جای اقامت هنر گزارده شده و سوختن پروانه و شمع برای یکدیگر، نیز مؤلّفهای معنایی است که در حوزۀ معنایی عشق برای مفهوم هنر در شعر قرن ششم برقرار شده است. سرانجام در حوزۀ معنایی عرفان، هنر مسبِّب شادی جان شناسانده شده است. از این پانزده حوزۀ معنایی و مؤلّفههای برسازندۀ آنها چنین برمیآید که مفهوم هنر در سرودههای شاعران قرن ششم، طیفهای گستردهتری از گفتمان زیباییشناسی و فلسفۀ هنر داشته و نظریّۀ معنیشناسی مفهومی سازهها و حوزههای گوناگون مفهوم هنر را بیش از آنچه پنداشته میشود، بازنموده یا تأیید کرده است.
پینوشت
1. چهارچوب نظری معنیشناسی مفهومی با طرح مؤلّفههای معنایی و روش کاربردی آن، برآمده از کاوشهای انتقادی و اجتهادی نویسنده در گذار سالیان است و کارمایۀ نویسنده در پژوهشهایی ازایندست خواهد بود (بِعَونِهِ تعالی).
2. مطرح شدن معانی و مفاهیم در ساختار یک حوزۀ شناختی به ساحت بلاغی زبان نیز راه یافته است (Lakoff and Turner, 1989: 103).
3. برای آگاهی بیشتر از چندمعنایی و رویکردهای زبانشناسان به این مقوله، بنگرید به: Brown, 2005: 742.
4. تقابل دوسویه که عنوان تقابل متقارن برای آن شایستهتر مینماید (زیرا دوسویگی را در هر گونه تقابلی میتوان یافت)، گونهای از تقابل است که میان واژگانی با قطبهای مثبت و منفی روی میدهد، ولی قطبهای متقارن با یکدیگر وجه سلبی و دفعی ندارند؛ در کنار هم و در دوسوی یک قضیّه محقَّق میشوند؛ مانند جفتواژگان «دخل/ خرج» (هزینۀ زندگی)، «زدن/ خوردن» (دعواکردن)، «بدهکار/ طلبکار» (قرضگرفتن).
5. تقابل کامل رابطهای مفهومی است که میان واژگانی با قطبهای سالبه و دافعۀ یکدیگر برقرار میشود، بهگونهای که قطبهای متقابل نمیتوانند همراه با هم محقَّق شوند؛ برای نمونه «زنده/ مرده»، «خاموش/ روشن»، «نشسته/ ایستاده».
6. برخی از واژگان دارای اشتقاق صفر (مانند گردون) را گاهی استعاره و گاهی کنایه از آسمان گزارش کردهاند. اینگونه واژهها را استعاره یا کنایه نباید گزارش کرد، زیرا برآمده از رخدادی صرفی هستند که در زبان خودکار روی داده و مجازی در محور همنشینی و انتقال طبقۀ تصریفیِ43 واژگانی ترکیبی، مانند موصوف و صفت یا مضاف و مضافٌالیه به یکدیگر به شمار میروند.
7. شمارۀ درون پرانتز درکنار برخی از مؤلّفههای معناییِ جدول تمامنما، نشانگر شمارگان تکرار آنها در جامعۀ آماری پژوهش است.
منابع
انوری ابیوردی (1376) دیوان انوری، به کوشش محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ پنجم، تهران، شرکت علمی و فرهنگی.
انوری، حسن (سرویر استار) (1386) فرهنگ بزرگ سخن (8 جلد) چاپ پنجم، تهران، سخن.
چامسکی، نوام (1390) زبان و ذهن، ترجمۀ کوروش صفوی، چاپ پنجم، تهران، هرمس.
چومسکی، نُعام [نوام چامسکی] (1374) ساختهای نحوی، ترجمۀ احمد سمیعی، چاپ دوم، تهران، خوارزمی.
خاقانی شروانی، افضلالدّین بدیلبنعلی (1375) دیوان خاقانی (2 جلد) ویر استۀ دکتر میرجلالالدّین کزّازی، تهران، مرکز.
---------------------------------- (1382) دیوان خاقانی شروانی، بهکوشش و تصحیح دکتر ضیاءالدّین سجّادی، چاپ هفتم، تهران، زوّار.
دهخدا، علی اکبر (1387) لغت نامه (لوح فشرده) تهران، دانشگاه تهران.
راسخ مهند، محمّد و دیگران (1393) فرهنگ توصیفی نحو، تهران، علمی.
سجّادی، سیّدجعفر (1373) فرهنگ معارف اسلامی (3جلد) چاپ سوم، تهران، دانشگاه تهران.
-------------- (1379) فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاّصدرا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سنایی، مجدودبنآدم (1329) حدیقۀالحقیقه و طریقۀالشّریعۀ، به تصحیح محمّدتقی مدرّس رضوی، تهران، کتابخانۀ سپهر.
---------------- (1381) دیوان حکیم سنایی، با مقدّمۀ بدیعالزمان فروزانفر، بهاهتمام پرویز بابایی، تهران، آزادمهر.
سوانه، پیر (1391) مبانی زیباییشناسی، ترجمۀ محمّدرضا ابوالقاسمی، چاپ دوم، تهران، ماهی.
سوزنی سمرقندی (1338) دیوان حکیم سوزنی سمرقندی، بهتصحیح دکتر ناصرالدّین شاهحسینی، تهران، امیرکبیر.
شقاقی، ویدا (1394) فرهنگ توصیفی صرف، تهران، علمی.
صفوی، کوروش (1384) فرهنگ توصیفی معنیشناسی، تهران، فرهنگ معاصر.
------------ (1390) درآمدی بر معنیشناسی، چاپ چهارم، تهران، سورهمهر.
طبیبزاده، امید (1393) دستور زبان فارسی، چاپ دوم، تهران، مرکز.
فرشیدورد، خسرو (1384) دستور مفصّل امروز، چاپ دوم، تهران، سخن.
فلکی شروانی، حکیم نجمالدّینمحمّد (1345) دیوان فلکی شروانی، بها هتمام و تصحیح شهاب طاهری، تهران، کتابخانۀ سنایی.
قوامی رازی، شرفالشّعرا بدرالدّین (1334) دیوان قوامی رازی، به تصحیح و اهتمام محدّث اُرموی، تهران، چاپخانۀ سپهر.
لیکاف، جورج و جانسون، مارک (1395) فلسفۀ جسمانی (ذهن جسمانی و چالش آن با اندیشۀ غرب) (2جلد) ترجمۀ جهانشاه میرزابیگی، چاپ دوم، تهران، آگاه.
لیکاف، جورج (1395) قلمرو تازۀ علوم شناختی (2جلد) ترجمۀ جهانشاه میرزابیگی، تهران، آگاه.
مصفّی، ابوالفضل (1357) فرهنگ اصطلاحات نجومی همراه با واژههای کیهانی در شعر فارسی، تبریز، مؤسّسۀ تاریخ و فرهنگ ایران.
معزّی، امیرالشّعرا محمّدبنعبدالملک نیشابوری (1318) دیوان معزّی، بهکوشش عبّاس اقبال، تهران، کتابفروشی اسلامیّه،
ناتلخانلری، پرویز (1345) شعر و هنر، تهران، شرکت سهامی ایران چاپ.
نظامی گنجوی، الیاسبنیوسف (1380) دیوان قصاید و غزلیّات نظامی گنجوی، به کوشش سعید نفیسی، چاپ هفتم، تهران، فروغی.
----------------------- (1385 الف) اقبالنامه، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385ب) خسرووشیرین، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 ج) شرفنامه، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 د) لیلی و مجنون، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 و) هفتپیکر، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
----------------------- (1385 ھ) مخزنالاسرار، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، چاپ هفتم، تهران، قطره.
Aristotle (1995) The Complete Works of Aristotle, The revised oxford translation, Jonathan Barnes (ed.) 6th printing, Princeton, Princeton University Press.
Brown, Keith (ed.) (2005) Encyclopedia of Language and Liguistics, 2nd ed, Oxford, Elsevier.
Bussmann, Hadumod (2006) Routledge Dictionary of Language and Linguistics, Gregory Trauth & Kerstin Kazzazi (trans, & eds.) London and New York, Routledge.
Cruse, David Alan (1986) Lexical Semantics, Cambridge, Cambridge University Press.
Crystal, David (2008) A Dictionary of Linguistics and Phonetics, 6th ed, Singapore, Blackwell Publishing Ltd.
Lakoff, George and Turner, Mark (1989) More than Cool Reason, a Field Guide to Poetic Metaphore, Chicago and Londo, The University of Chicago Press.
Lakoff, George (1987) Women, Fire and Dangerous Things, What Categories Reveal about the Mind, Chicago and Londo, The University of Chicago Press.
Leech, Jeoffery Neil (1980) Explorations in Semantics and Pragmatics, Amsterdam, John Benjamind B.V.
--------------------- (1985) Semantics, The Study of Maning, 2nd ed, Harmondsworth, Penguin Books.
Lyons, John (1979) Semantics, Vol, 2, Cambridge, Cambridge University Press.
------------ (1995) Linguistic Semantics, An Introduction, New York, Cambridge University Press.
------------ (1996) Semantics, Vol, 1, New York, Cambridge University Press.
Malmkjær, Kirsten (ed.) (2002) 2nd ed, The Linguistic Encyclopedia, London & NewYork, Routledge.
Plato (1997) Complete Works, John M, Cooper (ed.) Indianapolish, Hackett Publishing Company, Inc.
Searle, John Rogers (1979) Expression and Meaning, Studies in the Theory of Speech Acts, New York, Cambridge University Press.
------------------- (1983) Inentionality, An Essay in the Philosophy of Mind, Cambridge, Cambridge University Press.
Ullmann, Stephen (1963) The Principles of Semantics, Oxford, Basil Blackwell.
[1] * دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور Mortezaheydari.58@gmail.com
[2] 1. Ray Jackendoff
[3] 2. conceptology
[4] 3. semantic features
[5] 4. semantic features
[6] 5. Denis Diderot
[7] 6. Jean le Rond d'Alembert
[8] 1. semantic feature
[9] 2. semantic component
[10] 3. marks
[11] 1. semantic field
[12] 2. necessary and sufficient conditions
[13] 1. George Lakoff
[14] 1. meronymy
[15] 2. member-collection
[16] 3. portion-mass
[17] 4. polysemy
[18] 1. synonymy
[19] 2. absolute synonymy
[20] 3. context-dependent synonymy
[21] 4. analytic synonymy
[22] 5. implicational synonymy
[23] 6. near synonymy
[24] . semantic opposition
[25] 8. antonymy
[26] 1. directional opposition
[27] 2. symmetrical opposition
[28] 3. connotational opposition
[29] 4. gradable opposition
[30] 5. complementary opposition
[31] 6. complete opposition/ antonymy
[32] 7. semantic contrast
[33] 8. antipodal contrast
[34] 9. orthogonal contrast
[35] 10. serial contrast
[36] 11. cyclical contrast
[37] 1. meaning preserving transformation
[38] 1. deep structure
[39] 2. surface structure
[40] 3. predication
[41] 4. modification
[42] 1. zero derivation
[43] 1. inflection class transmission