نقد ديدگاه «استبداد ايراني» همایون کاتوزیان
الموضوعات :
1 - استادیار گروه تاریخ سیاسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
الکلمات المفتاحية: استبداد ایرانی, همايون كاتوزيان, روابط دولت و ملت, تاريخ سياسي و ایران. ,
ملخص المقالة :
یکی از نظریه های شایعِ معطوف به سیاست، جامعه و دولت در ایران، «نظریۀ استبداد» است. دربارۀ چرايي و چگونگي پيدايش، صورتبندي و تداوم «استبداد» در ايران، بسياري از انديشمندان ايراني و غيرايراني به اظهارنظر و حتی نظریهپردازی پرداختهاند. از جمله پژوهشگران ایرانی که دیدگاه «استبداد» را درباره تاریخ ایران مطرح کرده، محمدعلی (همایون) کاتوزیان است. در ديدگاه کاتوزیان، جامعه و دولت ایرانی در طول تاریخ خود در چرخۀ «استبداد، آشوب، هرج ومرج و استبداد» قرار داشته است. در این دیدگاه، جامعة ایرانی همیشه یا گرفتار «استبداد» بوده یا «هرج و مرج، آشوب، درگیری و نزاع». دیدگاه کاتوزیان برتأثیرگذاری همه جانبۀ «قدرت سیاسی» -که استبدادی است-بر دیگر ابعاد جامعه تأکید دارد. سؤال این است که آیا دیدگاه «استبداد ایرانی» کاتوزیان، برآیندی از تمامیت واقعیت تاریخ ایران هست یا خیر. یافته ها حکایت از این دارد که این دیدگاه، تناسبی با کل و جوهرۀ تاریخ ایران ندارد و در این مقاله بر اساس محورهایی به بررسی این عدم تناسب از منظر تاریخی پرداخته می شود. روش مقاله، توصیفی- تحلیلی است؛ یعنی توصیف تاریخ و احتمالاً تحلیل نظری بر اساس توصیف ها و تبیین های انجام گرفته درباره تاریخ، در انطباق با دیدگاه استبداد ایرانی، روش این تحقیق است.
آوري، پيتر( 1369) تاريخ معاصر ايران از تاسيس تا انقراض سلسله قاجاريه، ترجمه محمد رفيعي محمدآبادي، تهران، حيدري.
ارغنده¬پور، کریم (1393) در جست¬وجوی جامعه بلندمدت؛ گفت¬وگو با کاتوزیان، تهران، نی.
آزاد ارمكي، تقي (1384) پاتوق و مدرنيته ايراني، تهران، لوح فكر.
اطهاری، كمال (1380) «نقد آموزه استبداد ایرانی»، مجله آفتاب، سال اول، شماره 6، تیر.
اولیویه.
ا (1371) سفرنامه اولیویه، ترجمه محمد طاهر میرزا، تهران، اطلاعات.
بدیع، امیرمهدی (1379) «هگل و شرق باستان»، ترجمه احمد نقیب¬زاده، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 151-152، صص 18-23.
برزین، سعید (1369) «نقد کتاب، اقتصاد سیاسی ایران (از مشروطیت تا سقوط رضاشاه) »، کلک، شماره11 و 12، بهمن و اسفند، صص 175-178.
«تبارشناسي و نقد نظريه¬هاي جامعه¬شناسي محمدعلي همايون كاتوزيان»، داريوش رحمانيان و دیگران، انجمن جامعه¬شناسي ايران، اول دي ماه.
ترابي فارساني، سهيلا ( 1384 ) تجار، مشروطيت و دولت مدرن، تهران، تاريخ ايران.
توفیق، ابراهیم (آذر1387) «چيستي جامعه¬شناسي تاريخي»، سخنراني، انجمن جامعه¬شناسي.
------------ (1391) «مدرنیته ایرانی جدی گرفته نشده است»، مصاحبه در روزنامه اعتماد، شماره2482، برگرفته از سایت شخص خودشانhttp://towfigh.
blogfa.
com/post/29 ------------ (1393) «بررسی و نقد نظریه¬های استبداد در ایران»، درس¬گفتار، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
جنادله، علی وتقی آزاد ارمکی (1393) «پیکربندی نهادی مبتنی بر موازنه قدرت در جامعه سنتی ایران (بازخوانی تحولات ایران از صفویه تا قاجاریه بر اساس رویکرد نهادگرایی تاریخی) »، مجله جامعه¬شناسی ایران، دوره پانزدهم، شماره 3، صص29-64.
حاجی یوسفی، امیر محمد (1378) دولت، نفت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
حسنی¬فر، عبدالرحمن (1397) تاریخ سیاسی چیست؟، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
---------------- (1399) «ارزیابی و تحلیل نقدهای واردشده بر آرای کاتوزیان در مورد استبداد ایرانی، جامعه کوتاه¬مدت و تضاد»، مجله جستارهای سیاسی معاصر، سال یازدهم، شماره سوم، صص89-63.
دلاوری، ابوالفضل (1383) «تحول منازعه سیاسی داخلی؛ از «عصر دولت - ملت» تا «عصر جهانیشدن»»، فصلنامه پژوهش حقوق و سیاست، سال ششم، شماره 12، صص 107-143.
دلاوری، ابوالفضل (1395) فایل صوتی جلسه «تبارشناسي و نقد نظريه هاي جامعه شناسي محمدعلي همايون كاتوزيان».
با حضور داريوش رحمانيان، حميد عبداللهيان، ابوالفضل دلاوري، مصطفي عبدي، نشست اول و دوم انجمن جامعه شناسي ايران، اول دي ماه.
دو گوبينو، كنت (1360) سه سال در ايران، ذبيح الله منصوري، تهران: نشر فرخي زرين¬كوب، عبدالحسين (1373) با كاروان حله، تهران، سخن.
سحابی، عزتالله (1373) «حاكمیت ایرانی طبقه خاستگاه خود را میسازد»، مجله پيام امروز، شماره 2، مرداد.
سلطاني، علي¬اصغر (1383) «تحليل گفتمان به مثابه نظريه و روش»، فصلنامه علوم سياسي، شماره 28، زمستان، برگرفته از سایت زیر تحلیل-گفتمان-به-مثابه-نظریه-و-روشhttp://ensani.
ir/fa/article/64147/ سوداگر، محمدرضا رشد (1369) روابط سرمایه¬داری در ایران مرحله گسترش 1342-1357، تهران، شعله اندیشه.
فروند، ژولین (1372) نظریه¬های مربوط به علوم انسانی، ترجمه علی¬محمد کاردان، تهران، مرکز دانشگاهی.
صدقی، ناصر و دیگران (1393) «تبارشناسی دیدگاههای همایون کاتوزیان درباره تاریخ ایران»، روزنامه شرق، شماره 02013، ص9.
طباطبایی، سيدجواد (1392) سخنرانی در خانه اندیشمندان علوم انسانی، خبرگزاری رسانه¬های دیگر، 16 مهر.
--------------- (1396) «ايرانشهري»، سخنراني، مشهد، تيرماه.
--------------- (1396) «اندیشه ايرانشهري»، سخنرانی، خانه گفتمان شهر و معماری، 11مهر.
عبداللهيان، حميد (1392) نظام ارباب غايب درايران، ترجمه غلامرضا جمشيديها و عليرضا صادقي، تهران، جامعه¬شناسان.
عنبري، موسي (1393) كنكاش¬هاي مفهومي و نظري درباره جامعه ايران، مجموعه مقالات، تهران، جامعه¬شناسان.
عیسوی، چارلز (1362) تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، گستره.
غنينژاد، موسی (1377) «تئوری استبداد ایرانی بر پایهای لرزان»، مجله پيام امروز، ش ۶.
كاتوزيان، محمدعلي همايون (1372) استبداد، دموكراسي ونهضت ملي، تهران، مركز، نسخه pdf.
---------------------- (1376) «حکومت خودکامه، نظریهای تطبیقی»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 117-118، صص56-71.
---------------------- (1377) «فره ایزدی و حق الهی پادشاهان»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 129-130، صص4-19.
---------------------- (1377) نه مقاله در جامعهشناسی تاریخی ایران، نفت و توسعه اقتصادی، ترجمه عليرضا طيب، تهران، مركز.
---------------------- (1378) «مسائل دموکراسی و حوزه همگانی در ایران نو»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 147-148، صص26-35.
---------------------- (1379) «رژیم¬های سلطانی، مورد رژیم پهلوی در ایران»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 153-154، صص12-31.
---------------------- (1379) «گونه¬¬های لیبرالیسم اروپایی و مفاهیم نوآزادی در ایران»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 155-156، صص64-83.
---------------------- (1379 و 1380) «بنیاد خودکامه دولت در ایران»، ترجمه علیرضا طیب، کتاب ماه علوم اجتماعی، اسفند 1379و فرودین 1380، صص61-67.
---------------------- (1382) «استبداد و منطق تاریخ ایران»، همشهري، 16 فروردين، شماره 3013 برگرفته از سایت ذیل: https://images.
hamshahrionline.
ir/hamnews/1382/820116/news/thought.
htm ---------------------- (1384) هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، تهران، مركز.
---------------------- (1390) ایران، جامعه کوتاه¬مدت و سه مقاله دیگر، ترجمه عبدالله کوثری، تهران، نی.
--------------------- (1392الف) دولت و جامعه درايران، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
--------------------- (1392ب) اقتصاد سياسي ايران، ترجمه محمدرضا نفيسي، چاپ نوزدهم، تهران، مرکز.
---------------------- (1392ج) تضاد دولت و ملت، نظریه تاريخ و سیاست در ایران، ترجمه علیرضا طیب، چاپ دهم، تهران، ني.
----------------------(1392د) نوسازی ناتمام، گفتوگو درباره نوگرایی در جامعه کلنگی و کوتاه¬مدت، تهران.
پایان.
----------------------(1392ه) ایرانیان، ترجمه حسین شهیدی، چاپ چهارم، تهران، مركز.
كدي، نيكيآر (1385) ريشه¬هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، علم.
---------- (1392) ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان (1304-1175)، ترجمه مهدی حقیقتخواه، چاپ چهارم، تهران، ققنوس.
کولاتیان، درویش¬علی (1381) «جامعه قحطی و نقد نظریه تضاد دولت و ملت»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره¬های 179 و 180، صص 268-275.
گودرزی، غلامرضا (1389) درآمدی بر جامعهشناسی استبداد ایرانی، چاپ نخست، تهران، مازیار.
مارتين، ونسا (1389) دوران قاجار: چانهزني، اعتراض و دولت در ايران قرن نوزدهم، افسانه منفرد، تهران، آمه.
ماهرویان، هوشنگ (1385) كتاب تبارشناسی استبداد ايرانی ما، تهران، بازتاب نگار.
مصاحبه با کاتوزیان با عنوان «یأس جای اهداف خیالی را میگرفت»، پاسخ همایون کاتوزیان به پرسشهای مهرنامه درباره کتاب «ایرانیان»، http: //homakatouzian.
com/?p=748.
ملکیان، مصطفی (1380) «روش¬شناسی در علوم سیاسی»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 14، برگرفته از سایت ذیل: روش-شناسى-در-علوم-سیاسى62804/ http://ensani.
ir/fa/article/.
فايل صوتي مناظره محمدعلي همايون كاتوزيان و عباس امّانت در مورد قدرت سياسي ايران، شبكه بي¬بي¬سي، برنامه آپارات.
نجاتی، غلامرضا (1371) تاریخ بیست¬و¬پنج ساله ایران، تهران، رسا.
وینر، فیلیپ پل (1385) فرهنگ اندیشه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، نی.
هگل، گئورک و ویلهلم فردریش (1393) عناصر فلسفه حق، ترجمه مهبد ایرانی طلب، چاپ دوم، تهران، قطره.
دوفصلنامه علمي «پژوهش سیاست نظری»
شماره بیست و نهم، بهار و تابستان 1400: 336-313
تاريخ دريافت: 17/08/1399
تاريخ پذيرش: 26/12/1399
نوع مقاله: پژوهشی
نقد ديدگاه «استبداد ايراني» همایون کاتوزیان
عبدالرحمن حسنیفر1
چکیده
یکی از نظریههای شایعِ معطوف به سیاست، جامعه و دولت در ایران، «نظریۀ استبداد» است. دربارۀ چرايي و چگونگي پيدايش، صورتبندي و تداوم «استبداد» در ايران، بسياري از انديشمندان ايراني و غيرايراني به اظهارنظر و حتی نظریهپردازی پرداختهاند. از جمله پژوهشگران ایرانی که دیدگاه «استبداد» را درباره تاریخ ایران مطرح کرده، محمدعلی (همایون) کاتوزیان است. در ديدگاه کاتوزیان، جامعه و دولت ایرانی در طول تاریخ خود در چرخۀ «استبداد، آشوب، هرجومرج و استبداد» قرار داشته است. در این دیدگاه، جامعة ایرانی همیشه یا گرفتار «استبداد» بوده یا «هرج و مرج، آشوب، درگیری و نزاع». دیدگاه کاتوزیان برتأثیرگذاری همهجانبۀ «قدرت سیاسی» -که استبدادی است-بر دیگر ابعاد جامعه تأکید دارد. سؤال این است که آیا دیدگاه «استبداد ایرانی» کاتوزیان، برآیندی از تمامیت واقعیت تاریخ ایران هست یا خیر. یافتهها حکایت از این دارد که این دیدگاه، تناسبی با کل و جوهرۀ تاریخ ایران ندارد و در این مقاله بر اساس محورهایی به بررسی این عدم تناسب از منظر تاریخی پرداخته میشود. روش مقاله، توصیفی- تحلیلی است؛ یعنی توصیف تاریخ و احتمالاً تحلیل نظری بر اساس توصیفها و تبیینهای انجامگرفته درباره تاریخ، در انطباق با دیدگاه استبداد ایرانی، روش این تحقیق است.
واژههاي کلیدی: استبداد ایرانی، همايون كاتوزيان، روابط دولت و ملت، تاريخ سياسي و ایران.
مقدمه
شناخت ماهيت «قدرت سياسي» از جمله موضوعاتی است كه براي اهل سياست، هم در بعد نظري و هم در بعد عملي آن داراي اهميّت زیادی است. دستيابي به ديدگاهی همهجانبه نسبت به قدرت سياسي در هر جامعهاي-مبتنی بر مطالعات و بررسیهای وضع موجود یا گذشته تاریخی- آسان و راحت نيست و اين به خاطر تغيير و تبلور متنوع جلوههاي قدرت در هر زمان و هر مکان، متأثر از روحیۀ سیّال انسانها و شرایط و مقتضیات محیطی داخلی و بیرونی متفاوت جوامع است.
در بررسی قدرت سیاسی در ایران، حوزۀ متفاوتی وجود دارد که بر ابهام آن میافزاید. این حوزه، تاریخ گسترده و طولانی ایران از یک طرف و برداشتهای متفاوت نسبت به آن از طرف دیگر است. این تاریخ، مملو از تحولات و اتفاقات ریز و درشت در حوزههای فردی و اجتماعی است که تاریخی با قدمت سههزار ساله را رقم میزند. تاریخی که به عبارتی صرفاً مختص ایران است و در دورههایی داعیهدار تمدن و در دورههایی تأثیرگذار بر تمدنهای دیگر بوده است. این تاریخ از جانب افرادی چون هگل (فیلسوف معروف آلمانی) در جایی مورد تمجید قرار گرفته و آن را «شروع تاریخ» دانسته است و در جای دیگر توسط دیگران در مقایسه با تاریخ غرب بهویژه یونان و غرب مدرن به عنوان «دوران کودکی تاریخ» از آن یاد شده است.
مسئله مهم در ارتباط با قدرت سیاسی در ایران این است که امروزه، نگاه جامع و مناسب علمی نسبت به آن وجود ندارد. قدرت سیاسی را خشن یا دلرحم، یکطرفه یا همهسو نگر، پرتوان یا کمتوان و غیره تعبیر کردن، تعابیر و تلقیهای کلی و ناکافی این حوزه است که در سطح ادبیات عامیانه و ادبیات دانشی و حتی علمی جامعه ایرانی نمود یافته است. این تعابیرِ کلی و نارسا، بیانگر مبهم بودن این حوزه است و لازم است درباره آنها بررسی و مداقه بیشتر صورت پذیرد؛ زیرا قدرت سیاسی، ازجمله حوزههایی است که هرکسی از ظن و منظر خود به آن مینگرد. این نگاه یا براساس «فکتها» و دادههای محدود، یا بر اساس دغدغهها، نیازها و مسائل شخصی و جزئی است. هر دوی این زوایا هم در سطح افراد جامعه و هم در سطح اصحاب دانش و علم وجود دارد که طبعاً جای تأمل و واکاوی و ارزیابی دقیق دارد.
در فضای فکری و عملی ایران، نوع نگاه به قدرت سیاسی، از لحاظ این که آیا خودمحور، خودکامه و یا به اصطلاح، استبدادی است یا خیر، نظرها و دیدگاههایی مطرح شده است. این نظریهها، عموماً متأثر از دیدگاه ابن خلدون یا شیوه تولید آسیایی یا استبداد شرقی ویتفوگل هستند. مثل نظریههای استبداد شرقی، حکومت خودکامه، سلطنت فئودالی، شبهمدرنیسم، دولت وابسته، دولت سلطهپذیر، دولت مطلقه، سلطانیسم و دولت تحصیلدار (رانتي)، دولت پدرسالاری یا پدرتباري (پاتریمونیالیسم)، دولت دودمانی و استبداد ایرانی و غیره که همگی به عنوان نظریهها و دیدگاههای معطوف ماهیت قدرت سیاسی در ایران مطرح شدهاند.
از جمله پژوهشگران ایرانی که دیدگاه «استبداد» را درباره تاریخ ایران مطرح کرده، محمدعلی (همایون) کاتوزیان است. محمدعلي (همايون) کاتوزیان از مفاهیم خاصی در توضیح دیدگاه خود استفاده میکند. ازجمله این مفاهیم، جامعه کوتاهمدت یا جامعۀ کلنگی، تضاد دولت و ملت، حکومتِ خودکامه، آرمانگرایی رومانتیک، فقدان منافع عمومی، شخصیگرایی، دولت و جامعه استبدادی، منطق غارت در روابط اجتماعی، پیشاسیاست، فقدان مالکیت مستمر، ناامنی مالی و جانی، فقدان طبقات، بیقانونی، مشروعیّت عملی مبتنی بر زور در حکومت، دولت بیحامی یا فاقد طبقه اجتماعی، دخالت حداکثری دولت در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی، بیاعتمادی مردم به حکومت و غيره است. او اين مفاهيم و اصطلاحات را با ارائه و به کارگیری از ديدگاه «استبداد ایرانی» مطرح ميكند.
پیشینه پژوهش
برديدگاه استبداد ایرانی کاتوزیان، انتقادهای زیادی وارد شده است که جای تأمل و بررسی و بازنگری در آرا و نظرهای کاتوزیان را باز میکند. دیدگاهها و نظرهای انتقادی ارائه شده درباره نظریۀ استبداد ایرانیِ همايون کاتوزیان از زوایای جامعهشناسی تاریخی، جامعهشناسی سیاسی یا جامعهشناسی فرهنگی تاریخی، گفتمانِ قدرت یا هر رویکرد دیگری قابل تقسیم و دستهبندی است که در آن به بحث تأثیر و جایگاه ساختارها، نهادهای جدید، دولت مدرن، خانواده و نظامهای هویّتیِ گروهی و اجتماعی مثل ایل و طایفه و قبیله و غیره، شخصیت حاکمان و تحوّلات و تحرّکات حوزۀ عمومی، میراث علمی و ادبی، سنن و آئینهای دینی و عرفی، نظام حقوقی، گروههای مرجع، گروههای حاکم بر طبقات بالادست در کل میراث ایرانی و غیره پرداخته میشود و آنها به واسطۀ این محورها، نظریه و دیدگاه همايون کاتوزیان را نقد کردهاند. نویسنده در مقالهای جداگانه به بررسی و ارزیابی انتقادی دقیق و دستهبندی این نقدها پرداخته است (ر.ک: حسنیفر، 1399).
اینکه این نظریه، چقدر درست و مناسب است، یا به عبارت بهتر تا چه مقدار، متناسب با تاریخ ایران است، مستلزم بررسی و تحقیق است. در این مقاله برای تحقق هدف مورد نظر، درگام اول به معرفی اصول و محورهای دیدگاه استبداد ایرانی کاتوزیان پرداخته میشود و درگام دوم، به «نقد» دیدگاه استبداد ایرانی پرداخته میشود. به این نحو که دیدگاه استبداد ایرانی با تاریخ ایران به صورت تطبیقی بررسی خواهد شد. به میزان ناتناسبی و عدم انطباق با واقعیت داشتن این دیدگاه، «نقد» هم صورت میگیرد. طبعاً هرچه شناخت ما از تاریخمان بیشتر باشد، بهتر میتوان اینگونه نظریهها را نقد کرد. از آنجا که ادعای این مقاله، «عدم انطباق دیدگاه استبداد ایرانی با تمامیت تاریخ ایران است»، با ذکر شواهد و ادلهای از تاریخ ایران در راستای تأیید مدعای خود حرکت خواهد کرد. به عبارت دیگر برای رد یا نقد دیدگاه کاتوزیان از مباحث نقد استفاده میشود؛ یعنی همین که میزان عدم انطباق با واقعیت داشتن دیدگاه، برجسته و نمایان شود، نقد است. در این تحقیق از منظر روشی و محتوایی به نقد دیدگاه استبداد ایرانی کاتوزیان پرداخته شده است.
مفاهیم
در این مقاله، چند مفهوم و اصطلاح ذکر میشود که از آنها در تحلیل استفاده میشود. از این مفاهیم و اصطلاحات برای تحلیل هم استفاده خواهد شد.
«مفهوم»، «نظریه» و «مفهوم- نظریه» : در بررسی هر موضوع اجتماعی و از جمله در حوزه تاریخ، داشتن «مفهومِ» مناسب از یک طرف و همچنین «نظریۀ» متناسب از طرف دیگر اهمیّت زیادی دارد. مفاهیم، مهمترین مدخل بررسی موضوع در حوزۀ هر پژوهش و بررسی مطالعاتی به شمار میآیند. مفاهیمی مثل مشروعیت، قدرت سیاسی، حاکم، رعیت/مردم، عدل، ظلم، کارگزاران (امیر، والی، خان، دیوانسالار، وزیر، کاتب و غیره) دین و مذهب، نهادها و ساختار حکومت، نظامیان، حامیان دولت (قبیله، سلسله، دودمان، ایل یا ایلات و غیره) دستگاه هیئت حاکمه، حاکمیت و غیره در بررسی تاریخ به کارگرفته میشوند که یک جور «حرکت از مفهوم به سمت یک معنا و استنباط تاحدی عام (1) با بررسی مصادیق آن» است. این حرکت میتواند حرکت از موضوع هم تعبیر شود که حرکت از جزء به سمت معنای عام و کلی با بررسی مصداق و مثالها به صورت «درزمانی» و «همزمانی» است.
قالب و چارچوبی بین مفهوم و نظریة (مفهوم- نظریه) وجود دارد که به نوعی تبیینکنندۀ بخشی از رفتارها، ساختار و عملکردهاست. مثل ایدۀ «نظام عشیرهای و ایلیاتی و قبیلهای» که در آن، فرهنگ و رفتار متأثر از نظام قبیله و عشیره و ایل تلقی میشود؛ یا دیدگاه فرهنگي و اجتماعي درباره جامعۀ ایرانی که بر ویژگیهای منفی و خلقیات ایرانیان چون دروغ و دورویی و دزدی، بیاعتمادی و ناتوانی در کار گروهی و جمعی، بیثباتی و عدم تعادل در رفتارهای جمعی یا حتی ویژگیهای مثبتی چون مهماننوازی و غیره تأکید دارد، می تواند از جنس مفهوم- نظریه تلقی شود.
تاریخ سیاسی: تاريخ سياسي، روايت و تحليل حوادث، ايدهها، جنبشها و رهبران سیاسی در حوزه قدرت سیاسی با در نظر داشتن امر سیاسی است. اين مفهوم از ديگر حوزههاي تاريخ مثل «تاريخ ديپلماسي»، «تاريخ اجتماعي»، «تاريخ اقتصادي» و «تاريخ نظامي» به علاوه تاريخ قانون اساسي و تاريخ عمومي فرق دارد، امّا با آنها ارتباط دارد. به طوركلي تاريخ سياسي روي حوادث مرتبط با «دولت- ملت» و فرايندهاي سياسي با در نظر داشتن رويكردهاي نظري سياست یعنی «امر سیاسی» تمركز دارد (ر.ک: حسنی فر، 1397).
استبداد: مفهوم «استبداد» در میان خانوادهای از مفاهیم شامل «جبّاریت»، «خودکامگی»، «سلطنت مطلقه»، «دیکتاتوری» و «توتالیتاریسم» جای دارد. مفهوم استبداد از دیگر اعضای این خانواده از مفاهیم با دقت زیاد متمایز شده است. مثلاً مونتسکیو، آنرا یکی از سه شکل بنیادین حکومت قلمداد کرد. در قرن هجدهم و خصوصاً در فرانسه بود که واژۀ استبداد در اکثر موارد برای توصیف یک نظام سلطۀمطلق، در تمایز با سوءاستفاده حاکم از قدرت در موارد استثنایی، جایگزین واژۀ جبّاریت شد (ريشتر دروينر، 1391: 82). استبداد، بخشی از اصطلاحشناسی سیاست تطبیقی و جامعهشناسی تاریخی، یا دستکم تاریخ این دورشته است. تعداد انگشتشماری از نویسندگان، نظیرهابز، باری مثبت به این واژه دادهاند. برخی دیگر نظیر ژان بدَن، گروتیوس و پوفندورف به استبداد همچون رابطهای مشروع بر مبنای سنت و سابقهای حقوقی پرداختهاندکه در قید و بند ردّش نبودهاند (ريشتردروينر، 1391: 83).
چارچوب نظری
در تحلیل این مقاله از بحث نقد استفاده شده است. به عبارت دیگر مبنای رد دیدگاه استبداد ایرانی، استفاده از بحث نظری نقد است.
تعریف مفهومی نقد: «نقد» نوعی بازشناسی خوبی از بدی، نیکی از زشتی، صحیح از سقیم و سره ازناسره یا «بهین چیزی گزیدن» است. معنی عیبجویی نیز از لوازم «بهگزینی» است و در فارسی و عربی بر وجه مجاز درباره شناخت محاسن و معایب بهکار میرود. «رأی زدن و داوری کردن در باره امور و شناخت نیک و بد و سره وناسره آنها مستلزم معرفت درست و دقیق آن امور است» (زرینکوب، 1373: 6). نقد، علمی مستقل نیست. انتقاد، وصف و تحلیل است. توصیف آنچه هست با درنظرگرفتن پیشفرضها، مبانی و نتایج. برخی آن را فن یا صناعتی که بر روشهاي علمی متّکی است، تعبیرکردهاند (همان: 23).
تعریف نظری نقد: نقد به دو صورت امکانپذیر است. یکی، اگر نتایج و تبعات چیزی مورد سؤال قرار گیرد و رد شود، به نوعی نقد صورت گرفته است و دیگر، بیان عدم انطباق با واقعیت پدیده مورد بررسی نیز حرکت در راستای نقد است.
نقد نظریه تاریخی: اینکه نظریهای درباره تاریخ هر جامعهای مطرح شود و میزان انطباق آن با واقعیت مورد بررسی قرار گیرد، «نقد» آن است. موضوع قدرت سیاسی مورد مطالعه این مقاله به عنوان یکی از مؤلفههای مهم فرهنگی و سیاسی در حوزۀ روابط عمومی وکلان سیاسی و اجتماعی، حضور همیشگی و پررنگی دارد. باید در نظر داشت که در یک بررسی تاریخی، باید از علم و دانش کافی بهره برد. نمود این علم در «روش» و «محتوا» است. روش، بهرهگیری از مفهوم و نظریه مناسب است و محتوا، کفایت دادهها و اطلاعات عقلی، نقلی، تجربی، تاریخی و غیره است و اگر بین نظریه و تاریخ تناسب وجود نداشته باشد، میتوان دیدگاه را مورد انتقاد قرار داد.
در این مقاله با عطف توجه به مباحث نقد در راستای میزان تطابق و تناسب دیدگاه استبداد ایرانی با واقعیت، بررسی و پژوهش صورت میگیرد.
آرای کاتوزیان درباره استبداد
تعریف استبداد ایرانی: دیدگاه «استبداد ايراني» همایون کاتوزیان به نقش مهم و تأثیرگذار قدرت سیاسی، نوع مشروعیت حکومت در نحوۀ برخورد و تعامل مردم با حکومتها در تاریخ ایران اشاره دارد. این دیدگاه بر تأثیرگذاری همهجانبۀ حوزۀ سیاست و قدرت سیاسی بر دیگر ابعاد و حتی کل جامعه تأکید دارد.
حکومت استبدادی از منظر كاتوزيان، حکومت خودسرانه و غیرقانونمند است؛ حکومتی که اگر کاری را اراده میکرد و زورش هم به اجرای آن میرسید، هیچ مانع و رادع قانونی در برابر آن وجود نداشت، اعم از گرفتن جان و مال افراد یا حتی قتل عام شهرهاست (کاتوزیان، 1396: 211). استبداد، خودرأیی یا خودکامگی مستلزم و متضمّن نظامی است که در آن، دولت -و در تحلیل نهایی فردی که در رأس دولت قرار دارد- در مقابل ملّت هیچگونه تعهد و مسئولیتی ندارد؛ نظامی که در آن اساس حکومت بر بیقانونی است. به این معنی که «قوانین» و مقررات موجود، فقط تا زمانی نافذند که مستبد کل یا گماشتگان او، صلاح خود را در آن بدانند. امّا هر «قانون» و «ضابطه» میتواند در هر لحظهای زیر پا گذاشته شود و «قانون» دیگر جای آن را بگیرد و درست به همین دلیل است که اصطلاحات قانون و ضابطه، در یک نظام استبدادی، معنا و محتوایی ندارند. چون خوب و بد عرف و قانون، درست در همین است که به آسانی تغییرپذیر نیستند (همان، 1372: 8).
در نظام استبدادی، «قانون» -یا در واقع مقررات حاکم بر سرنوشت مردم- ناشی از ارادۀ یک دولتِ مقتدر و مستقل است که ممکن است در هر آن و هر لحظهای بدون کوچکترین تشریفات و اشکالاتی تغییر یابد و به همین دلیل، استنباط قانون به آن معنا که در فرنگ وجود داشته و دارد، در چنین نظامی ناموجود است. در نظر كاتوزيان، استبداد چیزی نبود که وزرا بتوانند آن را محدود کنند، بلکه اعمال خود وزرا منوط به رضایت پادشاهان بود (کاتوزیان، 1396: 178). هرکس هر نظری داشت، تصمیم قطعی و نهایی با پادشاه بود (همان: 179). اگر کسی خلاف رأی او کاری میکرد، مجرم و یاغی شناخته میشد (همان).
ويژگيهاي دولت و جامعۀ استبدادی
طبقات: طبقات، خاصه طبقات بالا، در ايران کوتاهمدت بودند و ترکيبشان در ظرف دوسه نسل تغيير ميکرد. در ایران، فئودالیسم مالکان زمین هرگز پدید نیامد؛ زیرا بخش بزرگی از زمینهای زراعی مستقیماً در مالکیّت دولت بود و بخش دیگر به ارادۀ دولت به زمینداران واگذار میشد. در نتیجه دولت هرلحظه که اراده میکرد، میتوانست ملک زمینداری را به خود منتقل یا به شخص دیگری واگذار کند. بنابراین زمیندار حقّ مالکیّت نداشت، بلکه این امتیازی بود که دولت به او میداد و هرزمان که میخواست، پس میگرفت. این سبب شد که در ایران طبقۀ اریستوکرات- مالک و دولت نماینده و مقیّد به رضایت چنین طبقهای نباشد. برعکس، در ایران قدرت اقتصادی و سیاسی طبقۀ زمیندار منوط به اجازه و ارادۀ دولت بود. در ایران، طبقات متّکی به دولت بودند. هرچه طبقه بالاتر بود، بیشتر به دولت اتّکا داشت.
دولت: در ايران قدرت دولت به هيچ سنت و قانوني مقيد نبود و نه فقط در رأس، بلکه در فوق اجتماع قرار داشت و به همين دليل پايگاه اجتماعي نداشت. دولت، نمایندۀ هیچ طبقۀ دیگری از تاجر و کاسب گرفته تا پیشه ور و رعیّت نبود، بلکه این طبقات نیز -گذشته از سلطۀ طبقات بالاتر از خود- تحت سلطۀ دولت قرار داشتند. به این ترتیب هیچ یک از طبقات در برابر دولت حقوقی نداشت. ولی بدیهی است که مثلاً یک زمیندار، تا زمانی که امتیاز بهرهبرداری از ملکی را داشت، مازاد تولید رعایای آن ملک را میگرفت «و بخش عمدهای از آن را به دولت میداد». به عبارت دیگر، ساختار و ویژگیهای طبقاتی جامعۀ ایران معنایش این نبود که در آن استثمار وجود نداشت. در واقع خود دولت، به علت انحصار مالکیّت زمین، استثمارگر کل بود. دولت، فوق طبقات -یعنی فوق جامعه- قرار داشت، نه فقط در رأس آن.
مشروعیت: مشروعيت دولت ايران بر مبناي اسطوره فرّ ايزدي بود که طبق آن پادشاه را خداوند برميگزيد و خداوند معزول ميکرد. دولت در خارج از خود، مشروعیّت مستمرّ و مداومی نداشت. «مشروعیّت» دولت اساساً ناشی از واقعیّت قدرت آن «و در نتیجه توانایی ادارۀ کشور» بود.
قانون: قانون، یعنی چارچوبی که تصمیمهای دولت به حدود آن محدود و (در نتیجه) قابل پیشبینی باشد، وجود نداشت؛ هرچند احکام و اوامر و مقررات معمولاً زیاد بود. «قانون» عبارت از رأی دولت بود که میتوانست هر لحظه تغییر کند. دیکتاتوری و دسپوتیسم نظامهای سیاسی یک جامعۀ طبقاتی به معنای اروپایی آنند که به طبقات حاکم متکّی هستند. استبداد نه متّکی به طبقات است، نه محدود به قانون.
حقوق: همۀ حقوق اساساً در انحصار دولت بود، همۀ وظایف نیز اساساً بر عهدۀ دولت قرار میگرفت. و نیز برعکس؛ چون مردم اصولاً حقّی نداشتند و وظیفهای در برابر دولت برای خود قائل نبودند. بنابراین طبقات اجتماعی صرفنظر از تضادها و اختلاف منافع درون خود، به هیئت اجتماع از دولت بیگانه بودند، یا به زبان دیگر، دولت را از خود نمیدانستند. به این جهت نیز همۀ آنها هنگام ضعف و تزلزل دولت، یا آن را میکوبیدند یا از آن دفاعی نمیکردند.
انباشت سرمایه: در چنین نظامی ممکن نبود کاپیتالیسم رشد کند و صنعت جدید پدید آید، چنانکه فئودالیسم اروپایی یا نهادهای آن پدید نیامد. در ایران، بازرگانی داخلی و خارجی خیلی پیش از رشد بورژوازی در اروپا وجود داشته و در بعضی دورهها بسی گسترده و با رونق بوده است. امّا ظهور کاپیتالیسم از جمله نتیجۀ انباشت سرمایه در درازمدّت بود و انباشت درازمدّت سرمایه منوط به پسانداز و سرمایهگذاری در درازمدت -حتّی نسلاً بعد نسل- است که با نبودن حق مالکیّت و امنیّت ناشی از آن در یک چارچوب قانونی، ممکن نمیبود.
تحرک طبقاتی: مجموعۀ ویژگیهای نظام استبدادی، تحرّک طبقاتی زیادی پدید آورد. در ایران، هر کس با هر سابقۀ طبقاتی و اجتماعی، ممکن بود وزیر و صدراعظم (و حتّی شاه) شود و هر وزیر و صدراعظم (و حتّی شاهی) نه فقط مقام، که مال و جانش به کلّی نابود گردد و دودمانش برای همیشه برافتد. پدرکشی، پسرکشی، برادرکشی، شاهکشی و وزیرکشی رایج در تاریخ ایران نیز ناشی از این واقعیّات بود؛ زیرا برای در دست گرفتن قدرت مالاً ضابطهای جز خود قدرت وجود نداشت.
قدرت متمرکز: به این ترتیب قدرت متمرکز بود؛ یعنی هیچ طبقه و فردی در قدرت شاه و دولت سهیم و شریک نبود. شیوۀ اعمال قدرت و ادارۀ امور کشور نیز متمرکز بود. امّا هرچند تمرکز قدرت به حکم استبدادی بود، نظام همیشه وجود داشت، میزان تمرکز اداری همیشه یکسان نبود و در ادوار گوناگون تفاوت میکرد. یک مثال بارز، شیوۀ اداری هخامنشیان-که داریوش اوّل طراح آن بود- از شیوۀ اداری دورۀ اشکانی به مراتب مرکزیتر بود. همین ویژگی-یعنی عدم نسبی مرکزیّت اداری- در دورۀ اشکانی سبب شد که مورّخان بزرگ عرب پس از اسلام (مانند مسعودی، صاحب مروجالذّهب) پادشاهان اشکانی را «ملوکالطوائف» بنامند. از دورۀ مشروطه به بعد لفظ «فئودالیسم» را به «ملوکالطوائفی» ترجمه کردند. به ویژه با توجّه به اینکه شیوۀ اداری کشور در عصر قاجار نیز (به نسبت دورۀ صفوی) چندان متمرکز نبود.
عدم استمرار تاریخی: یکی از ویژگیهای جامعۀ استبدادی (در کلّ وجوهش)، عدم تداوم و استمرار است. یعنی همانطور که اریستوکراسی مداومی در آن پدید نمیآید و همانطور که انباشت درازمدّت سرمایه در آن صورت نمیپذیرد، همانطور نیز پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و اداری و فرهنگی الزاماً دوام نمییابد و در هر حال ظریف و شکننده و آسیبپذیر است. این واقعیّت را حتّی میتوان درباره دستاوردهای علمی و ادبی در بعد از اسلام نیز مشاهده کرد.
تکرار نظام استبدادی: سقوط یک دولت استبدادی سبب تغییر نظام استبدادی نمیشد؛ چون نه بدیلی برای این نظام متصوّر بود، نه ضابطه و مکانیسم مستقرّی برای انتقال قدرت وجود داشت. چنین حادثهای -که بر اثر فتنه، آشوب، انقلاب و... داخلی یا خارجی پیش میآمد- سبب هرجومرج و قتل و غارت میشد و بدون استثنا کار به جایی میرسید که مردم از هر طبقهای که بودند، آرزوی بازگشت استبداد را داشته باشند. تا بالاخره یکی از مدعیّان قدرت، دیگران را حذف میکرد و دولت استبدادی جدیدی به وجود میآورد.
استمرار و عمومیت دیدگاه استبداد بر تمام تاریخ ایران: کاتوزیان معتقد است که این الگو اساساً به تاریخ ایران، چه پیش و چه پس از اسلام، قابل اطلاق است. تاریخ نسبتاً مدرن سه دورۀ هخامنشی، اشکانی و ساسانی که در دست ماست، نشان میدهد که با اصول نظریّۀ استبداد ایرانی سازگار است (کاتوزیان، 1392ب: 9).
شکل 1- نظریه استبداد ایرانی از منظر کاتوزیان
نقد دیدگاه
در راستای میزان انطباق با واقعیت دیدگاه کاتوزیان، دو نوع «نقد» ميتوان از نظريه «استبداد ايراني» داشت: 1- نقد روشي و شكلي 2- نقد محتوايي. هرچند مرز ميان اين دو نوع نقد در برخي جاها خیلی مشخص نيست، در اينجا تلاش شده كه در نقد روشي وشكلي به نواقص، خلأها و كمبودها (جنبههاي سلبي دیدگاه) توجه شود و در نقد محتوايي به مؤلفههاي ايجابي اشاره شده است. این نحوه از بررسی در راستای موضوع
محوری این مقاله که نقد میباشد، است.
1- نقد روششناختي
تأثيرپذيري كاتوزيان از روش «پوزيتيويسم»، «ساختارگرا» بودن، «ايدئولوژيك» بودن روش و «تقدم مفهوم بر واقعيت»، «ابطالناپذیری» تئوری و «شبهعلمی» بودن از جمله نقدهای روششناختی است که بر کاتوزیان وارد است (2).
صفت ایدئولوژیک بودن و تقدم مفهوم بر واقعیت به این اشاره دارد که کاتوزیان موضعش را بر یک نظریه گذاشته و برای تأیید دیدگاهش از واقعیتها به صورت گزینشی استفاده میکند که در مجموع میتوان نتیجه گرفت که دیدگاهش، نمود و برایندی از کلیت جامعه ایرانی نیست.
ساختارگرا بودن دیدگاه کاتوزیان به این اشاره دارد که وی به نقش عوامل کارگزاری و ارادی در تبیین، کمتر توجه دارد.
پوزیتیویستی بودن دیدگاه کاتوزیان نشان از این دارد که جنبههای معنایی و ذهنی رفتار ایرانیان مورد توجه قرار نگرفته است. به عبارت دیگر فهم رفتار و پدیدههای عینی، کار راحتی نیست.
ابطالناپذیری و شبهعلمی بودن تئوری کاتوزیان به این اشاره دارد که این دیدگاه به گونهای است که مستنداتی در رد و تأیید آن وجود دارد و این باعث جلوهگری ویژگی شبهعلمی بودن آن شده است.
2- نقد از منظر منشأ ديدگاه
یکی از اشکالات برجسته به دیدگاه کاتوزیان، حضور کامل دیدگاه ماركسيسم و نظرهای ويتفوگل در نگاه اوست. این در حالی است که کاتوزیان نظر خود را جدای از آنها قلمداد میکند. سلطۀ نظریه ماکسیسم و دیدگاه ویتفوگل در دیدگاه کاتوزیان مشهود است، اما به این سلطه اصلاً اعتقاد ندارد. رهيافت کاتوزیان شدیداً تحت تأثير ماركس و شيوۀ توليد آسيايي است. تأکید بر ساختار، عوامل اقتصادی و آب و چارچوب مفهومي نهادگرايي اقتصادمدار، توجه صرف به عوامل دروني و بيعلاقگي به عوامل و متغيرهاي بيروني چون استثمار و استعمار خارجي، از مشخصات دیدگاه مارکسیسم و نظریۀ استبداد شرقی کارل ویتفوگل است که در آرای کاتوزیان به صورت محوری وجود دارد.
3- نقد از نظر مبنای استدلال
تبيين تكعاملي يا تكبعدي ديدن استبداد، مشخصۀ بارز دیدگاه استبداد ایرانی است. در این دیدگاه، جزمیت ماتریالیستی با تأكيد بر خشکی هوا به عنوان علتالعلل این وضعیت وجود دارد که به نوعی باعث اعتقاد به یک جبرگرایی اقلیمی و جغرافیایی میشود. حال آنکه درباره این عامل تک، اتفاقنظر وجود ندارد و منطقاً باید عوامل دیگر هم توجه شود.
4- نقد به چرخۀ «استبداد، هرجومرج و استبداد»
کاتوزیان روی چرخه «استبداد، هرجومرج و استبداد» تأکید دارد و آن را تصویرگر تاریخ ایران معرفی میکند. در این چرخه، انسان ايراني محصور و زنداني در دو هستي تاريخي به تصوير كشيده ميشود. انسان ایرانی در این نگاه، عاملی ارادهمند و اثرگذار برای ساخت تاریخ نیست. انسان ایرانی صرفاً عاملی تصادفی بوده که در لحظههایی از تاریخ به گونهای اتفاقی ظهور میکند و به همان نحو نیز ناپدید میشود. در روایت کاتوزیان، عاملیت انسانی در تاریخ ایران تنها وضعیت «آنارشی» میآفریند و این وضعیت آنارشیک با ظهور استبداد خاتمه مییابد. در این روایت، انسان ایرانی، اسیر ساختهای «استبداد ایرانی» و «جامعۀ خشک و پراکنده» است. همچنين میتوان چرخۀ «استبداد -هرجومرج- استبداد» را يك دور باطل تصوير كرد. القای یأس و ناامیدی، تکرار و تکرار همیشگی تاریخ، مهمترین نقد به کاتوزیان در چرخه «استبداد -هرجومرج- استبداد» است (دلاوری، 1395: فايل صوتي نشست دوم).
5- نقد به كافي نبودن شواهد نظريۀ
استحكام تجربي نظريۀ استبداد ايراني کاتوزیان يعني بازنمايي واقعگرايانه و زمينهاي از پديدههاي اجتماعي ايران، که در این مورد دیدگاه کاتوزیان قابل مناقشه است (عنبري، 1393: 269). ندیدن و نپرداختن به شواهدی بس مهم، بخش مشاهده را ناقص باقی گذاشته است (کولاتیان، 1381: 269). بنابراین از منظر نپرداختن به شواهد کافی یا شواهدی که بیانگر تاریخ ایران باشد، میتوان ادعایی بر ناکافی بودن شواهد مطرح کرد.
6- نقد به دولتمحوري و سياست مركزي نظريه
در ديدگاه كاتوزيان، «دولت»، محور و «سياست»، اصليترين مركز توليد قدرت و ثروت است. دولتمحوری و برجستهساختنِ نقش تعیینکنندۀ دولت در تاریخ ایران، آن هم در نقش دولت «خودکامه»، از ویژگیهای حاکم در تاریخنگاری کاتوزیان است (صدقی و دیگران، 1393: 9). مدل «استبداد شرقي» که مبنای کاتوزیان قرار گرفته، هیچگونه استقلالی را برای جامعه در مقابل دولت در نظر نمیگیرد. به عبارت دیگر، این مدل برای دولت ایران، نوعی استقلال کامل قائل میباشد (حاجی یوسفی، 1378: 61). در نظريه استبداد، قدرت منحصراً در اختيار دولت است. اين در حالي است كه قدرت در ایران منحصراً در اختیار دولت نیست و قدرتهای دیگر اجتماعی هم هست (آزادارمکی، 1391: 287-304).
7- نقد از منظر دیگر نواقص نظريه
الف) نقد به مؤلفهها و عوامل مشروعیتبخش در نظریۀ استبداد که زور صرف (اعمال قدرت و سلطه) و فاقد پایگاه طبقاتیبودن، منشأ نظام استبدادی است و تأکید بر اینکه هر نوع اعمال قدرتی برای تداوم و ثبات و پایداری خود نیاز به مشروعیت فرهنگی یا ایدئولوژیکی نیز دارد و لزوم توجه به تفاوتهای مشروعیت حکومتهای قبل از اسلام، بعد از اسلام و پس از انقلاب مشروطیت که در دیدگاه کاتوزیان همه یکجور دیده شدهاند.
ب) نقد به نادیده انگاشتن نقش فرهنگ و اجزای آن از جمله ایدئولوژی در حوزۀ سیاست و اقتصاد و صرف توجه کاتوزیان به نقش اقتصاد سیاسی و عوامل سیاسی به عنوان عوامل تعیّنبخش و مسلط و حتی تأثیرپذیری فرهنگ از اقتصاد سیاسی.
ج) نقد به بیتوجهی به سطح میانی اجتماعی (مثل نهادها، سازمانها و فرایندها) و سطح خرد اجتماعی (شامل فرد، شخصیت، ذهن، کنش و رفتار) در تحلیل و صرفاً توجه به سطح کلان یعنی ساختارهای کلی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در افق تاریخ.
د) نقد به یکبعدی بودن دیدگاه کاتوزیان و لزوم بهرهگیری از دیدگاههای تلفیقی در بررسی تاریخ ایران مثل نظریههای مربوط به کنش (وبریها و نووبریها) یا نظریههای مربوط به آگاهی و ذهنیت و ساخت اجتماعی که حتی ممکن است باعث تغییر در نظریۀ استبداد ایرانی شود (گودرزی، 1389: 39).
ه) نقد به سکوت دیدگاه استبداد كاتوزيان در بخشهایی از تاریخ و اینکه انگار حرفی برای تاریخ ایران و در مورد تاريخ ايران ندارد (توفيق، 1393، درس گفتار).
1- نقد فرضیه دولت خودکامه
مفهوم «دولت خودکامه یا متمرکز» که غالباً برای تبیین فقدان مالکیت خصوصی در
تاریخ ایران به کار میرود، بیپایه است و مبنای تاریخی برای تأیید آن در تاریخ ایران وجود ندارد. بازنگری تاریخ ایران نشان میدهد که بعد از 642 میلادی، دولت در ایران، مرکزیّت خود را از دست داد (به جز دوره صفویه) و درنتیجه ساختار سیاسی مسلط، ویژگیهای یک نظام چند مرکزی را به خود گرفت که در آنها تنها اندکی اقتدار متمرکز توسط حاکمان مسلط در دولت بر قلمروی کوچک تحمیل میشد (عبدالهیان، 1392: 137). به عبارت دیگر میتوان گفت که خودکامگی، پدیدهای پیوسته نبوده است. از اینرو نمیتوان آن را به عنوان نهادی یکپارچه در نظر گرفت که در سراسر تاریخ طولانی ایران حضور داشته است؛ زیرا حاکمان خودکامه نتوانستند تمرکزگرایی را بازتولید کنند. مسئلۀ دوم این است که شرایط برای بازتولید چنین نهادی درنظر گرفته نشده است. با مرور فرایند شکلگیری دولت در ایران آشکار میشودکه سلطه دولتهای قدرتمند دچار تغییر و نوسان بوده است؛ یعنی خودکامگی به شیوهای مداوم و پیوسته وجود نداشته است. برای بیان استدلال خود در زمینۀ توسعۀ اراضی خصوصی، میتوانیم از این موضوع یعنی فقدان خودکامگی بهره ببریم (همان: 156-157).
2- نقد از منظر بیتوجهی به معانی متفاوت استبداد
مفهوم «استبداد» در ميان خانوادهاي از مفاهيم شامل «جباريت»، «خودكامگي»، «سلطنت مطلقه»، «ديكتاتوري» و «توتاليتاريسم» است كه به نظر از همه كمتر شناخته شده است. هرچند مفهوم استبداد تقريباً همزمان با مفهوم جباريت ساخته شد و به كار رفت، در تاريخ انديشه سياسي به اندازه مفهوم جباريت اهميت نداشته است. با اين همه گاهی اوقات و در آثار برخي از بزرگترين فيلسوفان سياسي، مفهوم استبداد از ديگر اعضاي اين خانواده از مفاهيم با دقت زياد متمايز شده است. مثلاً مونتسيكو، آن را يكي از سه شكل بنيادين حكومت قلمداد كرد. در قرن هجدهم و خصوصاً در فرانسه بود كه واژۀ استبداد در اكثر موارد براي توصيف يك نظام سلطه مطلق، در تمايز با سوءاستفاده حاكم از قدرت در موارد استثنايي، جايگزين واژه جباريت شد. موفقيت موقتي اين واژه منجر به آميختگي آن با واژه جبّاريت شد. مثلاً در «اعلاميۀ استقلال» در جملات متوالي، «استبداد مطلقه» و «جباريت مطلقه» جابهجا به يك معنا به كار رفتهاند (ريشتر در وينر، 1391: 82). معانی متفاوت و متنوع استبداد بههیچوجه در نظریه کاتوزیان نمود ندارد و این نقد کمی نیست و اشکال محتوایی بر آن وارد میکند.
3- نقد دولت متمركز در تاريخ سياسي ايران
دیدگاه استبداد شرقی با اوضاع جامعه ایرانی از صفویه به بعد بهویژه در دورۀ قاجار همخوانی ندارد؛ زیرا در ساختارسیاسی و اجتماعی ایران بهویژه از دورۀ صفویه به بعد، نوعی حالت عدم تمرکز در نظام سیاسی و اداری وجود دارد که با دیدگاه نظام استبدادی مورد تأکید کاتوزیان تطابق ندارد. «وجود یک حکومت با یک دستگاه اداری گسترده و متمرکز دولتی نمیتواند با شرایط ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه ایران سنتی همخوانی داشته باشد» (جنادله و آزاد ارمکی، 1393: 31).
4- نقد از منظر وجود اندیشۀ سیاسی ایرانشهری یا اندیشۀ سیاسی ایرانی- اسلامی
اندیشه استبداد، عامل بقا و استمرار ایران به معنای یک میراث قوی اندیشهای نیست. تداوم «ایران» به معنای یک میراث قوی، تداوم یک اندیشه سیاسی است که برخي آن را در عبارت اندیشه سیاسي ایرانشهری میآورند (طباطبايي، سخنرانی، 1396). نیکی. آر. کدی هم عبارتي دارد كه نشان از سنت ديرينه حكومتداري در ايران دارد. وي مطرح میکند که هرچند رؤسای ایلات و معمولاً ایلات ترکزبان، قدرت نظامی را در اختیار داشتند و اغلب شاهان و فرمانروایان را پشتیبانی میکردند، مقامهای دیوانی عمدتاً در اختیار فارسیزبانها بود که سنت مدیریتی متفاوتی داشتند که به نحوی در دوران پیش از اسلام ریشه داشت (کدی، 1392: 24). اين خود نشان از قدمت، سابقه، قدرت و توان اداري ايرانيان دارد.
5- نقد از منظر وجود نظام مالكيتي غير از مالكيت دولتي
نظام مالكيت در بخش مهمش ناشي از ورود حكومت به عرصۀ امتيازدهيها بود. ولي بايد متذكر شد كه اين تمام بحث مالكيت نيست. «برخي ايرانشناسان شوروي سابق نشان ميدهند كه حتي در زمان مغولان (1220-1336ميلادي)، مالكيت خصوصي در ايران وجود داشته است. اگرچه وسعت آن به اندازۀ اراضي دولتي نبوده است (كشاورز، 1984: 359 به نقل از عبداللهيان، 1392: 141). همين الگوي مالكيت (يعني زمين دولتي در كنار زمين خصوصي) را ميتوان در دوره صفويه مشاهده كرد (بوساني، 1971: 148-150 به نقل از همان). به عبارت دیگر در جامعه ایرانی، نوعی از نظام مالکیت وجود داشته است که مبنای تعاملات اجتماعی به حساب میآمده است.
6- نقد از منظر منازعۀ سياسي و تودهاي شدن سياست
اگر منازعه سياسي يك جلوه از مشاركت سياسي فرض شود، به نوعي با نظريۀ استبداد كاتوزيان در تضاد است. منازعۀ سیاسی با وجود پیشینۀ طولانی که دارد، در بخش اعظم تاریخ خود گسترۀ محدودی داشته است. سیاست و نهادهای سیاسی در آنها به گونهای بود که بازیگران و موضوعات محدودی را با خود درگیر میکرد. ساختارهای سیاسی ساده- نظیر ساختارهای قبیلهای، خاندانی، پیرسالاریها، پدرشاهیها، اشرفسالاریها، نظامهای سلطانی و حتی ساختارهای امپراطوری -علیرغم اینکه بعضاً نظیر دو مورد آخر- از لحاظ قلمرو جغرافیایی کم و بیش وسیع بودند، اما گسترۀ سیاست و منازعات سیاسی در آنها ساده و محدود بود. در این نظامها، حکومت و دولت در نهادها و افراد معدودی خلاصه میشد و متقابلاً رقبا و معارضان معدودی را به صحنۀ منازعات سیاسی میکشاند. جدالهای سیاسی، علاوه بر جنگهای خارجی-که غالباً در شکل لشکرکشیها و تجاوزات و تعرضات ارضی صورت میگرفت- در بعد داخلی نیز به ظهور رقبا (گردنکشان) درمیان گروه کوچکی از نخبگان، نظیر سران خاندانها و عشایر و جنگسالاران محدود بود و غالباً در شکل رویاروییهای نظامی و گاه توطئههای درباری ظاهر میشد (دلاوری، 1383: 114-115). اين نكته نشان از مشاركت در كم كردن استبداد داشته است و لزوماً رويارويي نظامي و توطئۀ درباري در موقعيتهاي هرجومرج كه نظریه استبداد بر آن اشاره دارد، نبوده است.
7- نقد از منظر نسبت نيروهاي اجتماعي و قدرت حكومت
الف) اقوام و ایلات
ایلات و عشایر در سرنوشت تاریخی جامعه ایران همواره نقش مؤثری داشتهاند. برای صدها سال حکمرانان و فرمانروایان این کشور از میان ایلات و عشایر برمیخاستند. این روند چه قبل و چه بعد از اسلام تداوم داشت. سلسلههای بزرگی مانند غزنویان و سلجوقیان و مغولان و سپس صفویان و افشاریه و زندیه همگی از بستر جامعه ایلی برخاستهاند. تا ابتدای قرن نوزدهم و به قدرت رسیدن سلسله قاجاریه که خود یکی از ایلات ترک پرقدرت در ایران بود، این روند بدون تغییر چندانی تداوم داشت. نیروی نظامی ایران همواره متکی به ایلات بود. اولیویه در اشاره به بدنۀ ایلی ارتش ایران مینویسد: «افراد لشكر ایران از هر طایفه و از هر جنس مختلط باشند: از قبیل كرد، تركمان، ازبك، افغان و لزگى. هر طایفه را رئیس مخصوص است كه بهفرمان او حركت كنند» (اولیویه، 1371: 189).
ب) علما، فقها و روحانيان
علما در بسیاری از موارد نه تنها نماینده و حافظ منافع خود بودند، بلکه منافع گروههای اجتماعی دیگر را نیز در ارتباط با حکومت نمايندگی میکردند. نيكي آر کدی در تحلیل مناسبات نهاد مذهبی با پادشاه در این دوران نوشته است: «آنچه برای قدرت دولت مرکزی از قبایل و خانوادههای پرقدرت نیز خطرناکتر (مهمتر) مینمود، نفوذ عظیم علمای مذهبی شیعه بود. درحالی که سلاطین صفوی با این ادعا که از اولاد ائمه میباشند و با کنترل قابل ملاحظۀ بسیاری از رهبران مذهبی موفق شدند از عواقب بسیار خطرناک رشد قدرت اجتماعی- اقتصادی و نیز داعیههای عقیدتی علما در امان بمانند، این مسئله در مورد سلاطین قاجار کمتر صادق بود» (كدي، 1385: 60).
ج) بازار، تجار، اصناف و مالکان زمین
رابطۀ دوطرفهای میان حکومت و بازار برقرار بود؛ بدینگونه که حکومت در مقابل دریافت کمکهای مالی از سوی بازاریان و تجار، از یکسو استقلال و خودمختاری آنها را به رسمیت میشناخت و از سوی دیگر، تأمین امنیت آنها را برعهده میگرفت (آوری، 1369: 154؛ ترابی فارسانی، 1384: 50 و52؛ عیسوی: 1362: 444). از جمله امتیازات دیگری که حکومت در اوایل دورۀ قاجار برای بازرگانان در نظر گرفته بود، معافیت آنها از مالیات به جز عوارض گمرکی بود (دوگوبینو، 1360: 30، عیسوی، 1362: 54). با وجود همکاری مالی و اقتصادی که بازاریان با حکومت و مقامات دولتی داشتند، در صورت زیادهخواهی دولت در برابر آن مقاومت میکردند. بستن بازار یا بخشی از آن و بست نشستن در مساجد به عنوان یک شیوۀ اعتراضی در برابر دخالتهای حکومت در بازار و زیادهخواهیهای مقامات دولتی، الگویی بود که در دورۀ قاجاریه بسیار تکرار میشد (مارتین، 1389: 41؛ دوگوبینو، 1360: 7- 56؛ ترابی فارسانی، 1384: 47).
نتيجهگيري
دیدگاه کاتوزیان، دیدگاهی عام و برآیندی کلی از تاریخ و ماهیت قدرت سیاسی در ایران است. این در حالی است که عموم مورّخان به دنبال «نظریۀ عام» در تاریخ نیستند و اتّفاقات و وقایع تاریخی را «منحصربهفرد» قلمداد میکنند. معمولاً افرادی از حوزههای دیگر علوم مثل جامعهشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، فلسفه و غیره ممکن است به تولید نظریههای عام با رجوع به تاریخ با تأثیرپذیری از مباحث نظری و مفهومی رشتههای خود اقدام کنند. تولید نظریۀ عام میتواند در شناخت بهتر حال و آینده مفید باشد، امّا نکتۀ علمی مهم در این زمینه این است که هر نظریه و دیدگاهی، مطلق و همیشگی نیست و قاعدتاً تابع تحولات و تغییرات و انباشتهای جدید علمی، تصحیح و تکمیل میشود.
دیدگاه «استبداد ایرانی» کاتوزیان در میان جامعه ایرانی به طور عام و حتی اجتماعات و گروههای علمی، روشنفکری و سیاسی به طور خاص، طرفدارانی پیدا کرده است. این طرفداری در عرصۀ عمومی و محیطهای علمی، ناشی از قابلیت، قوّت و قدرت مفاهیم و نظریه استبداد است. اما این دیدگاه دارای اشکالاتی است که در راستای نقد آن به برخی از این اشکالات اشاره شد. بحث نقد دیدگاه کاتوزیان با محوریت میزان انطباق و تناسب این دیدگاه با واقعیت تاریخی ایران، در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت. با ذکر نمونهها و شواهدی از تاریخ ایران، یافتههایی دال بر عدم انطباق این دیدگاه با تاریخ ایران مورد تأکید قرار گرفت. ضمن اینکه در کنار پرداختن به شواهد و ادله تاریخی که جنبۀ محتوایی دارد، به اشکالات روشی و شکلی این دیدگاه که بر نوع نگاه به محتوا نیز تأثیر میگذارد، پرداخته شد. نوآوری مقاله نیز در ارائه محورهای بیشتر و کاملتری در نقد دیدگاه کاتوزیان است؛ محورهایی که هرکدام میتوانند مبنایی برای دیگر محققان جهت بررسی انتقادی دیدگاه کاتوزیان باشد.
پینوشت
. منظور از عام یا عمومیسازی در محدوده زمان و مکان خاص است و از این محدوده فراتر نمیرود؛ یعنی ادعایی مبنی بر قواعد عام و عمومی همهجایی و همهزمانی ندارد. بحث قاعده یا قانون به مبحث عام و عمومیسازی ارتباط مییابد که در جای خود محل گفتوگو و مناقشات فراوانی شده است.
2. یک بررسی که از نقدهایی که بر دیدگاه کاتوزیان شده، به صورت تفصیلی به آنها پرداخته شده است (ر.ک: حسنیفر، 1399).
منابع
آوري، پيتر( 1369) تاريخ معاصر ايران از تاسيس تا انقراض سلسله قاجاريه، ترجمه محمد رفيعي محمدآبادي، تهران، حيدري.
ارغندهپور، کریم (1393) در جستوجوی جامعه بلندمدت؛ گفتوگو با کاتوزیان، تهران، نی.
آزاد ارمكي، تقي (1384) پاتوق و مدرنيته ايراني، تهران، لوح فكر.
اطهاری، كمال (1380) «نقد آموزه استبداد ایرانی»، مجله آفتاب، سال اول، شماره 6، تیر.
اولیویه.ا (1371) سفرنامه اولیویه، ترجمه محمد طاهر میرزا، تهران، اطلاعات.
بدیع، امیرمهدی (1379) «هگل و شرق باستان»، ترجمه احمد نقیبزاده، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 151-152، صص 18-23.
برزین، سعید (1369) «نقد کتاب، اقتصاد سیاسی ایران (از مشروطیت تا سقوط رضاشاه) »، کلک، شماره11 و 12، بهمن و اسفند، صص 175-178.
«تبارشناسي و نقد نظريههاي جامعهشناسي محمدعلي همايون كاتوزيان»، داريوش رحمانيان و دیگران، انجمن جامعهشناسي ايران، اول دي ماه.
ترابي فارساني، سهيلا ( 1384 ) تجار، مشروطيت و دولت مدرن، تهران، تاريخ ايران.
توفیق، ابراهیم (آذر1387) «چيستي جامعهشناسي تاريخي»، سخنراني، انجمن جامعهشناسي.
------------ (1391) «مدرنیته ایرانی جدی گرفته نشده است»، مصاحبه در روزنامه اعتماد، شماره2482، برگرفته از سایت شخص خودشانhttp://towfigh.blogfa.com/post/29
------------ (1393) «بررسی و نقد نظریههای استبداد در ایران»، درسگفتار، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
جنادله، علی وتقی آزاد ارمکی (1393) «پیکربندی نهادی مبتنی بر موازنه قدرت در جامعه سنتی ایران (بازخوانی تحولات ایران از صفویه تا قاجاریه بر اساس رویکرد نهادگرایی تاریخی) »، مجله جامعهشناسی ایران، دوره پانزدهم، شماره 3، صص29-64.
حاجی یوسفی، امیر محمد (1378) دولت، نفت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
حسنیفر، عبدالرحمن (1397) تاریخ سیاسی چیست؟، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
---------------- (1399) «ارزیابی و تحلیل نقدهای واردشده بر آرای کاتوزیان در مورد استبداد ایرانی، جامعه کوتاهمدت و تضاد»، مجله جستارهای سیاسی معاصر، سال یازدهم، شماره سوم، صص89-63.
دلاوری، ابوالفضل (1383) «تحول منازعه سیاسی داخلی؛ از «عصر دولت - ملت» تا «عصر جهانیشدن»»، فصلنامه پژوهش حقوق و سیاست، سال ششم، شماره 12، صص 107-143.
دلاوری، ابوالفضل (1395) فایل صوتی جلسه «تبارشناسي و نقد نظريه هاي جامعه شناسي محمدعلي همايون كاتوزيان». با حضور داريوش رحمانيان، حميد عبداللهيان، ابوالفضل دلاوري، مصطفي عبدي، نشست اول و دوم انجمن جامعه شناسي ايران، اول دي ماه.
دو گوبينو، كنت (1360) سه سال در ايران، ذبيح الله منصوري، تهران: نشر فرخي
زرينكوب، عبدالحسين (1373) با كاروان حله، تهران، سخن.
سحابی، عزتالله (1373) «حاكمیت ایرانی طبقه خاستگاه خود را میسازد»، مجله پيام امروز، شماره 2، مرداد.
سلطاني، علياصغر (1383) «تحليل گفتمان به مثابه نظريه و روش»، فصلنامه علوم سياسي، شماره 28، زمستان، برگرفته از سایت زیر تحلیل-گفتمان-به-مثابه-نظریه-و-روشhttp://ensani.ir/fa/article/64147/
سوداگر، محمدرضا رشد (1369) روابط سرمایهداری در ایران مرحله گسترش 1342-1357، تهران، شعله اندیشه.
فروند، ژولین (1372) نظریههای مربوط به علوم انسانی، ترجمه علیمحمد کاردان، تهران، مرکز دانشگاهی.
صدقی، ناصر و دیگران (1393) «تبارشناسی دیدگاههای همایون کاتوزیان درباره تاریخ ایران»، روزنامه شرق، شماره 02013، ص9.
طباطبایی، سيدجواد (1392) سخنرانی در خانه اندیشمندان علوم انسانی، خبرگزاری رسانههای دیگر، 16 مهر.
--------------- (1396) «ايرانشهري»، سخنراني، مشهد، تيرماه.
--------------- (1396) «اندیشه ايرانشهري»، سخنرانی، خانه گفتمان شهر و معماری، 11مهر.
عبداللهيان، حميد (1392) نظام ارباب غايب درايران، ترجمه غلامرضا جمشيديها و عليرضا صادقي، تهران، جامعهشناسان.
عنبري، موسي (1393) كنكاشهاي مفهومي و نظري درباره جامعه ايران، مجموعه مقالات، تهران، جامعهشناسان.
عیسوی، چارلز (1362) تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، گستره.
غنينژاد، موسی (1377) «تئوری استبداد ایرانی بر پایهای لرزان»، مجله پيام امروز، ش ۶.
كاتوزيان، محمدعلي همايون (1372) استبداد، دموكراسي ونهضت ملي، تهران، مركز، نسخه pdf.
---------------------- (1376) «حکومت خودکامه، نظریهای تطبیقی»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 117-118، صص56-71.
---------------------- (1377) «فره ایزدی و حق الهی پادشاهان»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 129-130، صص4-19.
---------------------- (1377) نه مقاله در جامعهشناسی تاریخی ایران، نفت و توسعه اقتصادی، ترجمه عليرضا طيب، تهران، مركز.
---------------------- (1378) «مسائل دموکراسی و حوزه همگانی در ایران نو»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 147-148، صص26-35.
---------------------- (1379) «رژیمهای سلطانی، مورد رژیم پهلوی در ایران»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 153-154، صص12-31.
---------------------- (1379) «گونههای لیبرالیسم اروپایی و مفاهیم نوآزادی در ایران»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 155-156، صص64-83.
---------------------- (1379 و 1380) «بنیاد خودکامه دولت در ایران»، ترجمه علیرضا طیب، کتاب ماه علوم اجتماعی، اسفند 1379و فرودین 1380، صص61-67.
---------------------- (1382) «استبداد و منطق تاریخ ایران»، همشهري، 16 فروردين، شماره 3013 برگرفته از سایت ذیل:
https://images.hamshahrionline.ir/hamnews/1382/820116/news/thought.htm
---------------------- (1384) هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، تهران، مركز.
---------------------- (1390) ایران، جامعه کوتاهمدت و سه مقاله دیگر، ترجمه عبدالله کوثری، تهران، نی.
--------------------- (1392الف) دولت و جامعه درايران، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
--------------------- (1392ب) اقتصاد سياسي ايران، ترجمه محمدرضا نفيسي، چاپ نوزدهم، تهران، مرکز.
---------------------- (1392ج) تضاد دولت و ملت، نظریه تاريخ و سیاست در ایران، ترجمه علیرضا طیب، چاپ دهم، تهران، ني.
----------------------(1392د) نوسازی ناتمام، گفتوگو درباره نوگرایی در جامعه کلنگی و کوتاهمدت، تهران. پایان.
----------------------(1392ه) ایرانیان، ترجمه حسین شهیدی، چاپ چهارم، تهران، مركز.
كدي، نيكيآر (1385) ريشههاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، علم.
---------- (1392) ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان (1304-1175)، ترجمه مهدی حقیقتخواه، چاپ چهارم، تهران، ققنوس.
کولاتیان، درویشعلی (1381) «جامعه قحطی و نقد نظریه تضاد دولت و ملت»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شمارههای 179 و 180، صص 268-275.
گودرزی، غلامرضا (1389) درآمدی بر جامعهشناسی استبداد ایرانی، چاپ نخست، تهران، مازیار.
مارتين، ونسا (1389) دوران قاجار: چانهزني، اعتراض و دولت در ايران قرن نوزدهم، افسانه منفرد، تهران، آمه.
ماهرویان، هوشنگ (1385) كتاب تبارشناسی استبداد ايرانی ما، تهران، بازتاب نگار.
مصاحبه با کاتوزیان با عنوان «یأس جای اهداف خیالی را میگرفت»، پاسخ همایون کاتوزیان به پرسشهای مهرنامه درباره کتاب «ایرانیان»، http: //homakatouzian. com/?p=748.
ملکیان، مصطفی (1380) «روششناسی در علوم سیاسی»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 14، برگرفته از سایت ذیل: روش-شناسى-در-علوم-سیاسى62804/ http://ensani.ir/fa/article/.
فايل صوتي مناظره محمدعلي همايون كاتوزيان و عباس امّانت در مورد قدرت سياسي ايران، شبكه بيبيسي، برنامه آپارات.
نجاتی، غلامرضا (1371) تاریخ بیستوپنج ساله ایران، تهران، رسا.
وینر، فیلیپ پل (1385) فرهنگ اندیشه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، نی.
هگل، گئورک و ویلهلم فردریش (1393) عناصر فلسفه حق، ترجمه مهبد ایرانی طلب، چاپ دوم، تهران، قطره.
[1] * استادیار گروه تاریخ سیاسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ایران hassanifar@gmail.com