تحلیل جامعهشناختی شعر «شاملو» و «ابوماضی» بر پایة نظریة «زالامانسکی»
الموضوعات :مرجان علی اکبرزاده زهتاب 1 , حسین یزدانی 2
1 - دانشگاه آزاد اسلامي واحد ورامين- پيشوا
2 - دانشگاه پیام نور
الکلمات المفتاحية: ادبیات تطبیقی, جامعهشناسی ادبیّات, شاملو, ابوماضی و هنری زالامانسکی.,
ملخص المقالة :
تحولات اجتماعی از آغاز قرن بیستم تاکنون در ادبیات ایران و لبنان بازتابی ویژه داشته است و شعر «شاملو» در ادبیات معاصر ایران و «ابوماضی» در ادبیات معاصر لبنان از منظر بازتاب تحوّلات اجتماعی اهمیّتی ویژه دارند. مقالۀ پیش روی با هدف تبیین بازتاب رخدادهای اجتماعی در شعر شاملو و ابوماضی بر پایة نظریّۀ محتواهای مسلط «هنری زالامانسکی» مبنی بر «جامعهشناسی ادبیّات» با رویکردی توصیفی- تحلیلی بر اساس مکتب آمریکایی ادبیّات تطبیقی انجام شده است. دستاورد پژوهش نشان میدهد که تحوّلات اجتماعی معاصر ایران و لبنان در شعر شاملو و ابوماضی، کارکردی آشکار داشته و مضامینی مشترک در شعر متعهّد این دو شاعر ایرانی و لبنانی پدید آورده است. پاسخ و راهكار این دو شاعر در قبال معضلات جامعۀ خود -كه از ديدگاه زالامانسكي، اين پاسخ در انواع ادبي گوناگون متبلور ميشود- «مبارزه براي آزادي» است. شاملو مبارزه با خفقان رژیم پهلوی و ابوماضی مبارزه در برابر ستمهای حکومت عثمانی را به تصوير كشيده است. مفاهیمی چون رنج مهاجرت، وطندوستی، انتقاد از فقر و رنج مردم، شکوه از استبداد حاکم، روشنگری و ظلمستیزی، آزادیخواهی و عدالتجویی از مفاهيم اجتماعي شعر این دو شاعر است. اين مضامين با توجه به نظريۀ زالامانسكي كه برخي ادبا تنها به روايت تجربههاي اجتماعي خود بدون بهرهمندي از زيباييآفريني ادبي ميپردازند و رويكرد برخي ديگر خلاقانه و هنرمندانه است، توسط هر دو با تخيّلگرايي و تصويرآفريني شاعرانه سروده شده است.
آرینپور، یحیی (1375) از صبا تا نیما؛ تاریخ 150 سال ادب فارسی، جلد 1، چاپ ششم، تهران، زوّار.
ابوماضی، ایلیا (2006) دیوان ابوماضی، مقدمه صلاح¬الدّین الهواری، طبع الاول، بیروت، دارُ و مکتبُ الهلالِ.
امنخاني، عيسي و عايشه خوجه (1395) «ادبيات كودك و ايدئولوژي¬هاي معاصر»، فصلنامۀ پژوهش زبان و ادبيات فارسي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي جهاد دانشگاهي، شماره 42، صص 139-166.
انوشیروانی، علیرضا (1389) «ضرورت ادبیّات تطبیقی در ایران»، دوفصلنامۀ ادبیّات تطبیقی (ویژهنامۀ نامۀ فرهنگستان)، شماره 1، صص 15-35.
البرهومی، خلیل (1993) ایلیا ابوماضی شاعرُ السُوالِ والجمالِ، طبع الاول، بیروت، دارُالکتبِ العلمیّه.
پیرانی شال، علی (1388) «سرگشتگی و پیچیدگی در شعر ایلیا ابوماضی و عمر خیام»، مجلّةُ الجمعیّةِ العلمیّةِ الایرانیّةِ للغةِ العربیّةِ و آدابِها، شماره 13، صص ۱۹-۳۵.
ترجانیزاده، احمد (1348) تاریخ ادبیّات عرب از دورۀ جاهلیّت تا عصر حاضر، تبریز، شمس.
تلطّف، كامران (1394) سياست نوشتار: پژوهشي در شعر و داستان معاصر، ترجمۀ مهرك كمالي، تهران، نامك.
جعفری گلنسایی، طیّبه و مهدی نیکمنش (1397) «مقایسۀ عشق پدرانه در شعر احمد شاملو و نزار قبّانی با تکیه بر آرای اریک فروم»، پژوهشنامۀ ادب غنایی، دانشگاه سيستان و بلوچستان، شماره ۳۰ ، صص ۵۳-72.
حسینپور چافی، علی (1384) جریانهای شعری معاصر فارسی، تهران، امیرکبیر.
رماک، هنری (1391) «تعریف و عملکرد ادبیّات تطبیقی»، ترجمۀ فرزانه علویزاده، فصلنامۀ ادبیّات تطبیقی (ویژهنامۀ نامۀ فرهنگستان)، شماره 6، صص 54-73.
روشنفکر، کبری (1386) «جلوه رمانتیسم مثبت در آثار سهراب سپهری و ایلیا ابوماضی»، فصلنامۀ زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه آزاد مشهد، شماره 13، صص ۱۳۵-150.
زالامانسكي، هانري (1377) بررسي محتواها، مرحله¬اي اساسي در جامعه¬شناسي ادبيات معاصر؛ درآمدي بر جامعه¬شناسي ادبيات، ترجمة محمّدجعفر پوينده، تهران، نقش جهان.
سرکیسیان، آیدا (1378) «سالشمار احمد شاملو»، ماهنامۀ بایا، شماره 4 و 5، صص 19-21.
شاملو، احمد (1384) مجموعه آثار، دفتر یکم؛ شعرها، چاپ ششم، تهران، نگاه.
شراره، عبدالّطیف (1965) ایلیا ابوماضی، طبع الثانی، بیروت، دار صادر.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1380) ادوار شعر فارسی از مشروطیّت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن.
--------------------- (1392) موسیقی شعر (بخش شعر منثور)، تهران، آگه.
عسگری حسنکلو، عسگر (1387) «سير نظریّه¬هاي نقد جامعه¬شناختي ادبيات»، فصلنامۀ ادب-پژوهی، دانشگاه گيلان، شماره 4، صص 43-64.
عظیمی، محمّد (1384) «ویژهنامۀ احمد شاملو»، فصلنامۀ گوهران، شماره 9 و 10، صص 16-27.
الفاخوری، حنّا (1995) الجامِعُ فی تاریخِ الادَبِ العَربّیِ الحَدیثِ، جلد 2، طبع الثانی، بیروت، دارُالجبلِ.
قانونپرور، محمدرضا (1395) مناديان قيامت: نقش اجتماعي سياسي ادبيات در ايران معاصر، ترجمۀ مريم طرزي، تهران، آگه.
کبوتری، جواد و دیگران (1396) «نگاهی تطبیقی به شعر احمد شاملو و احمد مطر؛ با رویکرد تحلیل روانشناختی بر پایه نظریۀ شخصیت فروید»، فصلنامۀ مطالعات ادبیّات تطبیقی، دانشگاه آزاد جيرفت، شماره ۴۴، صص ۹-29.
گلدمن، لوسين (1381) جامعهشناسی ادبیّات (دفاع از جامعهشناسی رمان)، ترجمۀ محمّدجعفر پوینده، تهران، هوش و ابتکار.
محسنينيا، ناصر و فائزه رحيمي (1391) «بررسي و مقايسۀ اشعار اجتماعي و انسانگرايانۀ مهدي اخوان ثالث و ايليا ابوماضي»، فصلنامۀ ادبيات تطبيقي، دانشگاه شهيد باهنر كرمان، شمارۀ 6، صص 161-186.
المعوش، سالم (1977) ایلیا ابوماضی بَینَ الشرقِ و الغربِ فی رِحلَةِ التَشَرُّدِ و الفَلسَفَةِ و الشّاعریةِ، بیروت، دارُالمنالِ.
ملكپايين، مصطفي و دیگران (1395) «واكاوي برونمتني و درونمتني اشعار متعهّد شاملو در دهههاي بيست و سي»، فصلنامۀ متنپژوهي ادبي، دانشگاه علامه طباطبائي، سال بیستم، شماره 69، صص 67-97.
ولك، رنه (1383) تاريخ نقد جديد، ترجمۀ سعيد ارباب شيراني، جلد 5، تهران، نيلوفر.
هداره، محمّدمصطفی (1994) بُحوثٌ فی الاَدَبِ العربیِ الحَدیثِ دارُالنَهضَةِ العَرَبیّةِ، بیروت، دارُالمنالِ.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره پنجاه و پنجم، زمستان 1398: 126-95
تاريخ دريافت: 30/10/1398
تاريخ پذيرش: 17/06/1399
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیل جامعهشناختی شعر «شاملو» و «ابوماضی»
بر پایة نظریة «زالامانسکی»
مرجان علیاکبرزاده زهتاب1
حسین یزدانی2
چکیده
تحولات اجتماعی از آغاز قرن بیستم تاکنون در ادبیات ایران و لبنان بازتابی ویژه داشته است و شعر «شاملو» در ادبیات معاصر ایران و «ابوماضی» در ادبیات معاصر لبنان از منظر بازتاب تحوّلات اجتماعی اهمیّتی ویژه دارند. مقالۀ پیش روی با هدف تبیین بازتاب رخدادهای اجتماعی در شعر شاملو و ابوماضی بر پایة نظریّۀ محتواهای مسلط «هنری زالامانسکی» مبنی بر «جامعهشناسی ادبیّات» با رویکردی توصیفی- تحلیلی بر اساس مکتب آمریکایی ادبیّات تطبیقی انجام شده است. دستاورد پژوهش نشان میدهد که تحوّلات اجتماعی معاصر ایران و لبنان در شعر شاملو و ابوماضی، کارکردی آشکار داشته و مضامینی مشترک در شعر متعهّد این دو شاعر ایرانی و لبنانی پدید آورده است. پاسخ و راهكار این دو شاعر در قبال معضلات جامعۀ خود -كه از ديدگاه زالامانسكي، اين پاسخ در انواع ادبي گوناگون متبلور ميشود- «مبارزه براي آزادي» است. شاملو مبارزه با خفقان رژیم پهلوی و ابوماضی مبارزه در برابر ستمهای حکومت عثمانی را به تصوير كشيده است. مفاهیمی چون رنج مهاجرت، وطندوستی، انتقاد از فقر و رنج مردم، شکوه از استبداد حاکم، روشنگری و ظلمستیزی، آزادیخواهی و عدالتجویی از مفاهيم اجتماعي شعر این دو شاعر است. اين مضامين با توجه به نظريۀ زالامانسكي كه برخي ادبا تنها به روايت تجربههاي اجتماعي خود بدون بهرهمندي از زيباييآفريني ادبي ميپردازند و رويكرد برخي ديگر خلاقانه و هنرمندانه است، توسط هر دو با تخيّلگرايي و تصويرآفريني شاعرانه سروده شده است.
واژههاي کلیدی: ادبیات تطبیقی، جامعهشناسی ادبیّات، شاملو، ابوماضی و هنری زالامانسکی.
مقدمه
ادبیّات هر ملّت، بازتاب فرهنگ و زاییدۀ تحوّلات سیاسی- اجتماعی آن ملّت است؛ آنگونه که با جستوجو در آثار ادبی یک قوم میتوان به اصول حاکم بر سیاست و اجتماع آنان، در محدودۀ خاصّی از زمان دست یافت. برخی شاعران، بیش از دیگر ادیبان از روند سیاسی اجتماعی جامعۀ خود تأثیر پذیرفتهاند. به عبارتی علاوه بر تأثیری که آفرینندۀ ادبی از سیاست و اجتماع خود دریافت میکند و اثر ادبی خویش را دانسته یا نادانسته، آیینة پژواک آن میسازد، گویی اینان درد اجتماع نیز دارند و رسالت و دغدغهشان، بیان متعهّدانة مفاهیم سیاسی- اجتماعی است. شاعران مورد مطالعة این پژوهش، احمد شاملو (1304- 1379) و ایلیا ابوماضی (1890- 1957)، چنین رویکردی دارند و هر یک با روشنگری سیاسی- اجتماعی و انتقال دیدگاههای خویش در مسیر بالندگی جوامع خویش گام برمیدارند.
پژوهش پیش روی، مضامین سیاسی- اجتماعی را در شعر دو شاعرِ مورد مطالعه، از منظر مطالعات بینارشتهای کاویده است، چنانکه مکتب ادبیات تطبیقی آمریکایی، رابطۀ ادبیّات را با سایر رشتههای علوم انسانی و هنرهای زیبا بررسی میکند. هنری رماک3، نظریهپرداز ادبیات تطبیقی، حوزههای معرفتی و اعتقادی مانند هنرها (نقاشی، پیکرتراشی، معماری، موسیقی)، فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی و ادیان را نیز وارد ادبیّات تطبیقی میکند (رماک، 1391: 65-66). رماک و همکاران وی، مقولۀ اثرپذیری یا اثرگذاری را شرط انجام تحقیقات تطبیقی نمیدانند، بلکه برخی شباهتها میان آثار از نگاه ایشان، برگرفته از روح مشترک تمامی انسانهاست و ادبیّات به عنوان یک پدیدۀ جهانی در ارتباط با سایر رشتههای دانش بشری و هنرهای زیبا قابل پژوهش است (همان: 69). با این نگاه، ادبیّات تطبیقی به نقد ادبی نزدیک است.
اكنون برآنيم تا بدانيم که با توجه به نظریۀ محتواهای مسلط هنری زالامانسکی4، بازتاب پدیدههای سیاسی و اجتماعی در شعر شاملو و ابوماضی چگونه است؟ و اين دو شاعر، چه رويكردها يا پاسخهايي در مواجهه با مسائل سياسي و اجتماعي روزگار خود عرضه ميکنند؟ هدف آن است كه با تحليل جامعهشناسانۀ شعر شاملو و ابوماضي در چهارچوب نظريۀ زالامانسكي، به شناخت و مقايسۀ مضامين سياسي- اجتماعي شعر اين دو شاعر ايراني و لبناني پرداخته شود؛ زيرا با وجود تحقيق بسيار درباره دو شاعر يادشده، انجام چنين پژوهشي به عنوان موضوعي بينارشتهاي در حوزۀ ادبيات تطبيقي، پيش از اين صورت نپذيرفته و ضروري به نظر ميرسد.
تعریف موضوع
احمد شاملو مبدع شعر سپید، روزنامهنگار، پژوهشگر، نویسنده و مترجم معروف ایرانی است که الهامبخش برخی شاعران معاصر در قالب، مضمون و طرز بیان شعر است و ایلیا ابوماضی نیز شاعر، روزنامهنگار و مترجمی لبنانیالأصل است که تحوّلاتی در شعر معاصر عرب آفریده است. هر دو شاعر از فرهنگ و ادبیّات غرب تأثیر پذیرفته و در دگرگونیهای شعر سرزمین خود سهم بسزایی دارند. نگرش سیاسی- اجتماعی احمد شاملو و ایلیا ابوماضی بدون آنکه با یکدیگر مراودهای شخصی داشته باشند، وحدت فکری و رابطۀ معناداری در حوزۀ اندیشه و آرمان دارد و مبارزۀ سیاسی و ظلمستیزی از درونمایههای شعری آنهاست.
ضرورت، اهمیّت و هدف
از آنجا که شعر اجتماعی، انسانمدار و جامعهمدار است، بازتاب ارزشهای اجتماعی و آرمانهای مردم یک سرزمین است و زمینة تحوّلات سیاسی- اجتماعی را فراهم میکند. بنابراین، پژوهش در درونمایههای چنین شعری، امری ضروری به نظر میرسد. سخن فردینان برونتیر5 (1894-1906)، استاد ادبیّات فرانسه -موهانتی6- كه میگوید: «ما هرگز خودمان را نخواهیم شناخت، اگر فقط خودمان را بشناسیم» (انوشیروانی، 1389: 23)، برای درک ضرورت مطالعات ادبیّات تطبیقی کافی است. ادبیّات تطبیقی نگاهی جهانشمول به محقق میبخشد؛ مرزهای سیاسی، زبانی، ملّی و فرهنگی را درمینوردد و افقهای جديد اندیشههای جهانی را فراروی پژوهشگران میگشاید. ادبیّات تطبیقی در پی ایجاد نوعی تعامل و گفتمان میان ملّتها و هنرها و رشتههای گوناگون دانش بشری است و میتواند فارغ از زبان، نژاد و محدودههای بستۀ جغرافیایی، در روزگاری که گفتمان غالب جهان، جنگ، عداوت و ستیز است، راهی به سوی آشتی میان فرهنگها و سرزمینها باشد. بنابراین پژوهش در حوزۀ ادب تطبیقی، ضروری است و پژوهش حاضر میتواند بخشی از پیوند ادبي میان ایران و ادبيات عرب را فراهم آورد.
پرسشهای پژوهش
- با توجه به نظریۀ محتواهای مسلط هنری زالامانسکی، بازتاب پدیدههای سیاسی و اجتماعی در شعر شاملو و ابوماضی چگونه است؟
- رويكردها يا پاسخهاي اين دو شاعر به معضلات سياسي- اجتماعي روزگار خود چيست؟
پیشینة پژوهش
پژوهشهایی در بررسی اندیشه و سرودههاي این دو شاعر به صورت مجزا نگاشته شده است که اشعار شاعران مورد مطالعه با شاعران همزبان و غیر همزبان به گونة تطبیقی بررسی شده، یا برخی سرودههای ایشان جداگانه کاویده شده است. برخی از پژوهشگرانی که به موارد یادشده پرداختهاند، به ترتیب تاریخی پژوهشها عبارتند از: روشنفکر (1386)، جلوۀ رمانتیسم را در شعر سهراب سپهری و ایلیا ابوماضی پژوهیده است. پیرانی (1388)، شعر ایلیا ابوماضی و خیّام را بررسی تطبیقی کرده است. محسنینیا و رحیمی (1391) به تحليل اشعار اجتماعی و انسانگرایانۀ مهدی اخوان ثالث و ایلیا ابوماضی پرداختهاند. ملكپايين و همكاران (1395) به واکاوی برونمتنی و درونمتنی اشعار متعهّد شاملو در دهههای بیست و سی پرداختهاند. کبوتری و همكاران (1396)، نگاهی تطبیقی به شعر احمد شاملو و احمد مطر از منظر روانشناختی افکندهاند و جعفری و نیکمنش (1397) که عشق پدرانه را در شعر احمد شاملو و نزار قبّانی به گونهای تطبیقی و روانشناسانه بررسی کردهاند. اما پژوهشی در مقايسۀ مضامین سیاسی- اجتماعی شعر شاملو و ابوماضی بر اساس نظريۀ هنری زالامانسکی،
دیده نشد. بنابراين نگارش چنين مقالهاي ضروري به نظر ميرسد.
روش پژوهش و چارچوب نظری
روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی از گونۀ کیفی و هنجاری است و با استناد به اشعار دو شاعر فراهم آمده است. همچنین اسناد و مدارک موجود اعم از کتاب، پایاننامه و مقاله که هر یک به نوعی با موضوع مورد نظر ارتباط معنایی داشتهاند نیز بررسی شده است. مطالعات میانرشتهای، چهارچوب نظری پژوهش است که در حوزۀ ادبیّات تطبیقی مکتب آمریکایی است و نظریّۀ محتواهای مسلط جامعهشناختی از هنری زالامانسکی، مبنای مطالعة تطبیقی پژوهش پیش روی است.
پردازش تحلیلی موضوع
اوضاع سیاسی- اجتماعی معاصر در ایران و لبنان و تأثیر آن بر ادب معاصر دو کشور
ادب هر سرزمینی از نگاه جامعهشناسی ادبیّات، بازتاب تحوّلات سیاسی- اجتماعی آن دیار است. بنابراین، پیش از تحلیل شعر شاملو و ابوماضی، اوضاع سیاسی و اجتماعی کشورهای ایران و لبنان در روزگار معاصر ارزیابی شده است. قرن بیستم، دوران نوآوری در نظریّهپردازی، علوم، فنون و پزشکی است و ویرانیها و آشوبهای جنگ جهانی دوّم (1939- 1945) نیز در کنار این پیشرفتهاست. هرچند روند صنعتی و مکانیزه شدن زندگی بشر که از قرن نوزدهم آغاز شده بود، روی به فزونی نهاد (ولك، 1383، ج5: 124-133).
تحوّلات شعر فارسی و عربی با توجّه به اشتراک در زمینههای فکری و فرهنگی-اجتماعی در سدۀ اخیر، صرفنظر از برخی تفاوتها، تقریباً روند مشابهی داشته است. در ایران مقارن با مشروطیّت، رویکرد شعر فارسی به مفاهیم اجتماعی و سیاسی بیش از پیش فزونی یافت و شاعر دارای رسالت سیاسی و اجتماعی شد. در جهان عرب نیز پس از آشنایی مصریان با فرهنگ غرب و تحوّلات اجتماعی نوین، رهایی شعر از ویژگیهای عصر انحطاط (فترت) و بازگشت به شعر کهن (عصر عبّاسی) مورد توجّه شاعران قرار گرفت و رویکرد ادبیّات در شکل و نیز مضمون متحوّل شد. از این پس، بیش از همه مضامین سیاسی، فکری، اجتماعی، ملّی و میهنی، مطمح نظر شاعران دو ملّت قرار گرفت.
بنا بر نظر شفیعی کدکنی، آنچه در این صد ساله در شعر عرب روی داده، در شعر فارسی نیز اتفاق افتاده است. بخشی از این تحوّلات در پی آشنایی و ارتباط مردم مصر و لبنان با دنیای غرب صورت پذیرفت و موجبات تحوّل فکری و دگرگونیهای ادبی آنان را ایجاد کرد. در ایران نیز از دورۀ قاجار، مراودة ایران با غرب روی به فزونی نهاد و این روند پس از مشروطه با آشنایی متفکّران ایرانی با زبانهای اروپایی و صنعت ترجمه، ادامۀ معناداری یافت و موجب بیداری فکری گشت و رویکرد سیاسی- اجتماعی ادبیّات معاصر را بنیاد نهاد (شفیعی کدکنی، 1392: 15 و 92).
نگاهی به تحوّلات شعر معاصر ایران و جایگاه احمد شاملو
تأسیس چاپخانه در تبریز به همت عباسمیرزا نایبالسلطنه، انتشار نخستین روزنامۀ دولتی در دوران محمدشاه قاجار، تأسیس مدرسۀ دارالفنون، به کارگیری معلّمان خارجی، اعزام دانشجو به خارج از کشور از دورۀ عبّاسمیرزا و قائممقام فراهانی (آرینپور، 1375، ج1: 230-254) و ایجاد نهضت ترجمه، موجبات روشنگري را فراهم آورد. «اشعار مطبوعاتی» با رسالت و هدف بیداری و آگاهی مردم، رواج بسیار یافت و شعر فارسی در ایجاد و تداوم انقلاب مشروطه، نقش بسزایی ایفا کرد و خود نیز به لحاظ مضمون بهکلّی متحوّل گشته، دارای رسالتی سیاسی- اجتماعی شد و از آن پس، شاعر از مفاهیم جديدي چون قانون، آزادیخواهی، نقد اجتماعی، طبقۀ کارگر، آموزش زنان، صنعت، اندیشههای نوین غرب، عدالت، مشروطیّت و طنز اجتماعی، داد سخن سرداد.
اکنون وقت آن رسیده بود که اندکاندک، شعر نه تنها در حوزۀ محتوا، بلکه به لحاظ قالب نیز دگرگون شود. پس از مدّتی پیکار میان سنّتگرایان و نوجویان، نیما یوشیج (1276- 1338) سرانجام توانست كوششهاي پيش از خود را به ثمر رسانده، شعر نو فارسی را هويت بخشد. با این سرآغاز تازه، پس از او سیل عظیمی از پیروان شعر نیمایی -چون شاملو- به ظهور رسیدند.
شاملو، متولد 1304 در تهران، متخلّص به «الف. بامداد» که فعّالیّتهای پرشمار او در زمینههای متفاوت اجتماعی، ادبی، علمی و هنری تحسینبرانگیز است، ابتدا به شیوۀ کلاسیک شعر میسرود. امّا ملاقات او در سال 1325 با نیمایوشیج، موجب پیروی وی از سبک نیمایی شد، تا اينكه نگاه متفاوت و البته روحیّۀ سرکش شاملو که معمولاً اهل دنبالهروی نبود، موجب شد تا در 1326 با مجموعۀ «آهنگهای فراموششده»، مبدع طرزی جدید از شعر نیمایی به نام شعر منثور یا شعر سپید گردد. در شعر سپید، وزن عروضی رعایت نمیشود، امّا کلام، همچنان آهنگین است. به عبارتی گویی شعری نثرگونه است که به جای وزن عروضی از موسیقی کناری و درونی بهره میجوید.
برخی اشعار فرانسوی و نیز اشعار پلکانی مایاکوفسکی -شاعر روس-، تأثیر مستقیم بر شعر سپید شاملو نهاد. هرچند شاملو، خود منکر این تأثیرپذیری باشد، این نکته چیزی از مقام والای او در شعر فارسی نمیکاهد (شفیعی کدکنی، 1380: 57-58). شعر شاملویی ابتدا در میان ادیبان، مقبول واقع نشد و به قول خود شاملو: «ریشخندمان میکردند و میگفتند شما آنقدر بیسواد و بیشعورید که نمیفهمید آنچه نوشتهاید، نثر است نه شعر!» (عظیمی، 1384: 10)؛ امّا طولی نکشید که پیروان بسیار یافت. گویی شاملو با این نوآوری، تمامی منطقهای شعری و تعاریف کهن آن را به سویی افکنده بود و به قول خودش، «منطق شاعرانه» (همان: 13) را بنیان نهاده بود.
شاملو در 1356، در مخالفت با رژیم پهلوی، به آمریکا مهاجرت کرد و مدتی پس از انقلاب به ایران بازگشت و سرانجام در 1379 در میهن، بدرود حیات گفت (ملك پايين و دیگران، 1395: 72)؛ زیرا به قول خودش: «بار غربت سنگینتر از توان و تحمّل من است» (همان). گذشته از شعر سپید یا شاملویی، او شاعری خلّاق و نوگراست. خلق واژگان بدیع، ترکیبات نو، ساختار نحوی تازه، صور خیال ابداعی از نوجوییهای شعری اوست. بازتاب کشاکش سیاسی- اجتماعی بر دیدگاههای شاملو اثر نهاد و شعر وی را میتوان به لحاظ محتوا به سه دوره تقسیم کرد: دورۀ اوّل، گرایش به اشعار سیاسی- اجتماعی در مجموعههای «قطعنامه»، «آهنها و احساسها» و «هوای تازه»؛ دورۀ دوّم که اغلب آثار این دوره در حوزۀ غنایی و عاشقانه است و مجموعههایی چون «آیدا در آینه»، «درخت و خنجر»، «خاطرهها» و دورۀ سوّم که با آثار وی چون «ققنوس در باران»، «مرثیههای خاک»، «شکفتن در مه»، «ابراهیم در آتش» و «دشنه در دیس» مواجهایم و جنبههای فلسفی و فکری دارند و مفاهیم اجتماعی، سیاسی و غنایی را در برمیگیرند (حسینپور چافی، 1384: 30-40).
نگاهی به تحوّلات شعر معاصر لبنان و جایگاه ایلیا ابوماضی
لبنان تقریبا چهارصد سال، جزئی از امپراتوری عثمانی (1299-1922) بود. شرق عربی در روزگار ایلیا ابوماضی همچنان تحت سیطرۀ امپراتوری عثمانی بود. وجود خفقان سیاسی، فقدان آزادی بیان و عمل، فقر و نابرابری، نابودی کشاورزی و مالیاتهای سنگین حکومت عثمانی و قوانین فئودالی تملّک زمین توسّط حکومت، عرصه را بر مردم لبنان تنگ کرده، موجب مهاجرت میشد (المعوش، 1977: 29). در اين دوران، لبنان درگیر جنگهای داخلی نیز شد و قدرتهای جهانی هر یک به بهانۀ ایجاد صلح در اوضاع داخلی لبنان دخالت میکردند. در این روزگاران، ابوماضی به عنوان شاعری مبارز در لبنان و مصر، سرود آزادی و استقلال سر داد. وقتی استعمارگران، او را در کنار مردم ستمدیده مشاهده کردند که با استعمار انگلیس مبارزه میکند، به او گفتند: گویی تو آهن سرد میکوبی و میخواهی خورشید را از جایگاهش پایین بکشی (شراره، 1965: 15).
دگرگونیهای بنیادین جهان عرب در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فکری با حملۀ فرانسه به مصر (1798) به رهبری ناپلئون بناپارت (1769-1821) آغاز شد. نفوذ استعمار انگلیس و فرانسه در جهان عرب در سدۀ نوزدهم موجب پیدایش جنبشهای میهندوستانه و انقلابهای سیاسی شد كه باعث بیداری و آگاهی جامعه و البتّه موجب ایجاد شعرهای وطنی، سیاسی و اجتماعی شد (هداره، 1994: 268). آگاهی از نقش استعمارگرایانۀ غرب در جهان عرب، موجب جریحهدار شدن حسّ ملّیگرایی و وطنپرستی شاعران شد و بسیاری از مضامین ملّی و میهنی شکل گرفت.
در اواخر دورۀ عثمانی با ایجاد تحوّلات سیاسی و ایجاد نوگرایی، عصر نهضت آغاز شد، شعر عرب جانی تازه یافت و مضامین سیاسی- اجتماعی تازهای چون وطن، حقوق زنان، مسائل رفاهی، آموزش و پرورش و قانون بدان راه یافت. مهمترین «عوامل نهضت» عبارتند از: تأسیس مدرسه و دانشگاه، صنعت چاپ و پیدایش مطبوعات، اعزام هیئتهای اعزامی جوانان عرب به اروپا، دعوت از استادان اروپایی به دانشگاهها، صنعت ترجمه، تأسیس فرهنگستانهای ادبی، شکلگیری نمایشنامه و تآتر، ورود شرقشناسان به دنیای عرب. هر یک از این عوامل در ایجاد نهضت ادبی و دگرگونیهای شعر و نثر عرب، تأثیر بنیادین نهاد و شباهتهای این عوامل با دلایل بیداری ایرانیان و تجدّدخواهی ادبی، مقارن با مشروطیّت و مدتّی قبل از آن قابل تأمّل است (ترجانیزاده، 1348: 93).
تقریباً اکثر عواملی که در شکلگیری شعر نو فارسی دخیل بود، نظیر دست و پاگیر بودن شعر موزون و مقفّا، پاسخگو نبودن مضامین رایج شعر کهن به نیاز جامعه و مسائلی از ایندست، در شکلگیری شعر نو عرب نیز دخالت داشت. از سوی دیگر، تحوّلات سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم که در جهان عرب رخ داد، در ایجاد شعر نو عرب موثّر بود (شفیعی کدکنی، 1392: 9- 18) و ایلیا ابوماضی از سردمداران این دگرگونیها بود. ابوماضی که با ادب غرب آشنا بود، شیوهای آزاد و نوین در شعر معاصر عرب بنیان گذاشت و پس از وی با تأثیری که او بر شاعران سهگانه (شکری، عقاد و مازنی) نهاد، آنان توانستند تا دامنۀ نوآوری در شعر عرب را فراختر کنند و شیوۀ رمانتیک خلیل مطران را پرتوانتر سازند و این دگرگونی در دو حوزۀ محتوا (مفاهیم سیاسی- اجتماعی) و زبان، قابل درک بود (هداره، 1994: 208).
ابوماضی در سال 1890 که هنوز لبنان زیر یوغ امپراتوری عثمانی بود، در خانوادهای فقیر و روستانشین زاده شد و در سال 1901 به امید رهایی از فقر به مصر مهاجرت کرد. مقارن با کار طاقتفرسا درس میخواند، تا اینکه در 22 سالگی به آمریکا مهاجرت کرد. او در 1929 توانست روزنامۀ سیاسی- اجتماعی «السمیر» را ماهی دو بار منتشر کند. البتّه بعدها موفق شد تا آن را به روزنامهاي سياسي مبدّل سازد که بخشی از شهرت ابوماضی مرهون همین نشریّه است. ابوماضی را از بنیانگذاران ادبیّات مهجَر (مهاجرت یا دور از وطن) عرب میدانند. او در 1957 در آمریکا درگذشت (الفاخوری، 1995: 510).
ابتدا در مکتب کلاسیسیم و به تقلید از گذشتگان (دورۀ عبّاسی) با برتری لفظ بر معنا شعر میسرود، امّا با پیوستن به اعضای «رابطة القلمیّه»، کلاسیسم را با رمانتیسم درهم آمیخت و در این مرحله، حتّی اصول وزن عروضی را نیز شکست و گاه بدان بیاعتنایی کرد (همان: 592).
او به لحاظ هستیشناسی از خیّام و ابوالعلاء معرّی تأثیر پذیرفت (پیرانی شال، 1388: 25-35). از مهمترین مضامین شعری او، عشق و زیباپرستی، طبیعت، فلسفه، وطنپرستی و مبارزه برای رهایی ملّت عرب از ظلم و خفقان است. یکی از دلایل شهرت او، وطنیّههای شاعر است و یکی از بارزترین ویژگیهای شعر او، بهرهگیری از منابع دینی و بهخصوص قرآن کریم است، چنانکه حتّی عنوان برخی قصایدش را از واژههای قرآنی برگزیده، مانند: «الی الله راجِعون» و «کُلوُا و اشرَبوا» (البرهومی، 1993: 58).
مباني نظري تحقيق
نقد جامعهشناختی دارای شاخههای مختلفی است که نظریۀ نقد محتواها از هنری زالامانسکی، یکی از مهمترین و کارآمدترین شاخههای آن تلقی میشود. در این روش، پژوهشگری که در عرصۀ نقد جامعهشناختی ادبی قدم میزند، بر محتوا و درونمایۀ مسلّطِ اثر ادبی تمرکز میکند و از طریق شناخت محتواهای مطرحشده در اثر، به مهمترین جریانها و گرایشهای فکری اجتماع خویش دست مییابد. در واقع خواننده با شناخت محتواهایی که نویسنده در اثرش بیان کرده است، با الگوهای عقیدتی و جریانهای فکری رایج در جامعه آشنا میشود. این شیوه، پس از مطالعۀ دقیق و عمیق اثر ادبی، محتوا و درونمایههای آن را بر اساس اهمیتشان طبقهبندی میکند، تا از این راه دریابید که نویسنده دربارۀ مسائل اجتماعیِ خاصی که در دوران نگارش اثرش در جامعه جریان داشته است، چه اطلاعاتی به ما میدهد.
زالامانسکی با این رویکرد به مطالعه و تحلیل جامعهشناسانۀ آثار ادبی میپردازد. «او معتقد است که با صورتبرداری از محتوای آثار و ردهبندی آنها، کاملترین مصالح برای بررسی جامعهشناختی ادبیات فراهم میآید. هر نويسندهاي در دوران خود به مجموعهای از پرسشها و مسائل اجتماعي پاسخ ميگويد و با بررسي آثار نويسندگان ادوار مختلف ميتوان دريافت كه پاسخهاي نويسندگان آن ادوار به مسائل اجتماعي و فرهنگي آن دوران چه بوده است. ممكن است بتوان از خلال اثر نويسنده به راهحلهاي اجتماعيای كه او به صورت ضمني براي مسائل و مشكلات ارائه ميدهد نيز پي برد» (عسگری، 1387: 51). در این رویکرد، آثار ادبی به اَسنادی اجتماعی بدل میشوند که با تمرکز و شناخت محتوا و درونمایههای جامعهشناسانه در آنها، میتوان به روند وقایع تاریخی و نحوۀ تحوّلات جامعهای پی برد که آثار ادبی در بستر آن جامعه خلق شدهاند.
در دیگر نظریههای نقد جامعهشناختی، مانند نظریۀ جامعهشناسی ساختاری لوکاچ و گلدمن، به جنبههای جمالشناسی اثر نیز توجه میشود (گلدمن، 1381: 250- 262)؛ در حالی که در شیوۀ نقد محتواها، توجه منتقد جامعهشناس ادبی بیشتر معطوف به درونمایه و محتواست. به همین سبب در اینجا، تضاد میان ساختار و محتوا، بحثی کاذب به نظر میرسد؛ زیرا منتقد به یافتن برگردانِ محتواهای واقعی در متن ادبی بسنده میکند و درصدد است تا دریابد که ذهن خوانندگان با چه محتواهای جامعهشناختی انباشته میشود.
زالامانسکی جهت حصول نتیجهای مطلوبتر و تکمیل نظریۀ خویش، از روش دیگری نیز بهره میبرد که آن، جامعهشناسی انواع ادبی است. بدین معنی که هر نوع ادبی از حیث فضای فکری و گرایشهای اجتماعی، ویژگیهای منحصر به خود را دارد و از این نظر، انواع مختلف ادبی با یکدیگر تفاوتهایی بنیادی دارند. «برحسب این که با رمان، نمایشنامه یا شعر سروکار داشته باشیم، باید با پاسخهای متفاوتی روبهرو شویم. این پاسخهای متفاوت، کارکرد هر نوع -یعنی نحوۀ خاص برخورد با یک مسئله- را میسازند. همین پاسخ خاص برای ما در حکم ویژگی هر نوع است» (زالامانسکی، 1377: 274). در متن مقالۀ حاضر به نوع پاسخگويي شاملو و ابوماضي به مشكلات جامعۀ خود اشاره خواهد شد.
از ديگر سوی به نظر زالامانسكي، برخي آثار حاوي مضامين اجتماعي است، اما بيبهره از تخيلگرايي و تصويرآفريني شاعرانه. در حقيقت شاعر يا نويسنده در اين آثار به توصيف يا روايت تجربۀ شخصي خود بسنده ميكند، بيآنكه اين تجربه را خلاقانه و هنرمندانه به جهان اثر منتقل سازد (همان: 300). از اين ديدگاه ميبايست بررسي كرد كه تخيل و تصويرسازي شاعرانه در انتقال مفاهيم اجتماعي توسط شاملو و ابوماضي، چه جايگاهي دارد.
موضوعات سیاسی و اجتماعی مشترک در شعر شاملو و ابوماضی
وطندوستی
بر اساس نظریّۀ جامعهشناسی ادبیات و داد و ستد دوسویۀ ادیب و اجتماع او، شاملو و ابوماضی (بهویژه که این دو، شاعرانی کاملاً سیاسی و اجتماعیاند) نیز از حیات اجتماعی که در آن زیست میکنند، دور نیستند و قطعاً نمیتوانند نسبت به وطن خود، شور و شوقی را اظهار نکنند. هرچند شاملو، دورۀ کوتاهی مهاجرت کرده و نیز در دنیای غرب شناخته شده بوده و برای سخنرانی، برگزاری نشستهای ادبی و تدریس در دانشگاه دعوت میشده (سرکیسیان، 1378: 19- 21)، عشق به وطن، چنان در جان وی ریشه دوانده که توان و میل جلای همیشگی وطن را نداشته است:
«من اینجاییام، وطن من اینجاست. به جهان نگاه میکنم امّا فقط از روی این یک تختهپوست، دیگران خود بهتر میدانند که چرا جلای وطن کردهاند. من اینجایی هستم. چراغم در این خانه میسوزد. آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفره است. اینجا به من به زبان خودم سلام میکنند و من ناگزیر نیستم در جوابشان بن ژور و گودمرنینگ بگویم» (شاملو، 1366: 25).
وطندوستی در بسیاری از اشعار شاملو متبلور است و آن را با تصويرآفرينيهاي شاعرانه همراه ميسازد:
«بگذار آفتاب من پیراهنم باشد/ و آسمان من/ آن کهنهکرباس بیرنگ/ بگذار بر زمین خود بایستم/ بر خاکی از برادۀ الماس و رعشه و درد/ بگذار سرزمینم را زیر پای خود احساس کنم/ و صدای رویش خود را بشنوم/ و...» (همان، 1384: 810).
«زمین خود» کنایه از ایران است که شاعر از آنِ خود میداند و این سرزمین از دیدگاه شاعرانۀ او، برادههای الماس دارد که نمادی از ثروت و منابع ایران است و البته «رعشه و درد»ی که شاعر ترجیح میدهد آن را به جان بخرد و ایران را بدرود نگوید. شاعر در ادامه، خود را چون درختی به تصویر میکشد که در خاکِ خود در حال بالندگی است و قطعاً درخت را اگر از رستنگاه خود برکنند، خشک خواهد شد.
شعر وطنی از دلایل شهرت ابوماضی در شاعری است، چنانکه لبنان را چنین شاعرانه به تصویر کشیده است:
لَو انَّ في کیوانَ دارَ إقامَتی هـُوَ جَنـَّةُ |
| لهجرتُ کیواناً اِلی لبنانَ |
الخـُلدِ الـــّتی مَنیَ بها |
| رُسُلُ الهُدی قَدَماً بَنی الإنسانِ |
|
| (ابوماضی، 2006: 499) |
(ترجمه: اگر خانۀ اقامت من در ستارۀ کیوان هم باشد، حتماً از آنجا به لبنان هجرت
میکنم، زیرا لبنان بهشت جاودانهای است که پیامبران برای هدایت فرزندان آدم، قدم بر آنجا نهادند.)
کیوان، نماد بلندی و اوج است و هرچند ابوماضی فقط مدتّی در لبنان زندگی کرده و برای رهایی از فقر به مصر و آنگاه به آمریکا مهاجرت کرده -که گویی با توجّه به بُعد مسافتش به لبنان، کیوان، استعاره از آن باشد-، به نظر میرسد که همیشه آرزوی بازگشت به موطن اصلی را در سر میپرورانده است.
ابوماضی در ابیات زیر، گویی با وطن خود به دردِ دل نشسته و میخواهد لبنان را مُجاب سازد که همچنان شیفتۀ اوست و هجرت از سر بیمهری نبوده است:
شردَت اَهلَکَ النوائبُ فی الارضِ |
| و کانوا کَأنَّجم الجَوزاءِ |
ما هَجَرناکَ اِذ هَجَرناکَ طَوعاً |
| لاتظُنّی العُقوقَ فی الأَبناءِ |
|
| (ابوماضی، 2006: 19) |
(ترجمه: سختیها، مردم تو را در سرزمینهای دیگر پراکنده ساخت، در حالی که آنان مانند ستارههای دوپیکر، نورانی و درخشان بودند. ما مهاجران از روی میل و رغبت، تو را ترک نگفتیم. به فرزندان خود گمان نافرمانی مبر.)
شاعر در ادامه، خود و دیگر مهاجران را به «قوم موسی» تشبیه میکند که دور از وطن، سرگردانند.
شاعر در قصیدۀ «الشّاعر فی السّماء»، گویی با خداوند به گفتوگو نشسته است. خدا در آسمانها به او نعمتهایی را پیشنهاد میدهد، امّا هیچکدام، روح آواره و دور از وطن شاعر را خرسند نمیکند، تا اینکه خدا خواستهاش را میپرسد و او چنین میگوید:
رَآنی اللهُ ذاتَ یَومٍ |
| فی الأَرضِ أَبکی مِنَ الشقاءِ |
فَقُلتُ یا ربِّ، فصلُ صیفٍ |
| فی ارضِ لبنانَ أو شتاءِ |
|
| (همان: 68) |
(ترجمه: رؤیایی در جانم شعله میکشد. هرچند ترس و آزرم مانع بروز آن میشود، این رؤیا آن است که ای کاش تابستان بود و من در طبیعت لبنان گشت میزدم، یا زمستان بود و در لبنان بودم.)
بدین ترتیب برترین آرزوی شاعر در غربت، حضور در وطن در تابستان یا زمستان
(کنایه از همیشه) است. ابوماضی در اشعار بسیاری، عاشقانه با وطن خود سخن میگوید:
وطنَ النُّجومِ...أَنا هُنا |
| حَدّق...أَتذکّرُ مَن أَنا |
|
| (ابوماضی، 2006: 29) |
(ترجمه: ای سرزمین ستارهها من اینجا هستم. بنگر، آیا به یاد میآوری من که هستم!)
قریب به پنجاه سال دوری از وطن، شاعر را عاشقانه تشنۀ دیدار کرده است. گویی جلوههای زیبای طبیعت نیز هرچند او را به یاد لبنان میاندازند، در برابر زیباییهای وطن، هیچ ارزشی ندارند تا درخور مقایسه باشند:
وَ لَرُبَّما جَبَلُ الشِّبههُ بِهِ |
| مُستَرسِلاً مَعَ روعةِ التشبیهِ |
فَأَقولُ یحکیهِ، و أعلمُ أنَّهُ |
| مَهما سَما، هیهاتَ أَن یَحکیهِ |
|
| (همان: 100) |
(ترجمه: چهبسا کوهی که من آن را با سهلانگاری، با وجود اندک زیبایاش به کوه لبنان تشبیه میکنم. پس میگویم به او شبیه است، در حالی که میدانم که آن کوه تا هرجا که بالا رود، بعید است شبیه او شود.)
درباره وطنیّههای ابوماضی میتوان شاهد مثالهای بسیاری را ذکر و بررسی کرد. البته به نظر میرسد که دوری درازمدّت از وطن نیز در شکلگیری مقولۀ دلتنگی برای لبنان نزد شاعر بسیار تأثیرگذار بوده است که در این مجال اندک به همین مقدار از شواهد شعری، بسنده میشود.
وطنيّههاي هر دو شاعر بر اساس نظريۀ زالامانسكي، همچون اسنادي تاريخي به شمار ميروند. بهويژه زماني كه هر دو شاعر از مهاجرت، داد شكوه سر ميدهند. به هر حال پارادوكسي را در ذهن مخاطب ايجاد ميكند كه چگونه ممكن است اديبي اينگونه مهاجرت را تقبيح كند يا دلتنگ وطن باشد، با اين حال جلاي وطن را برگزيند! قطعاً بر اساس اين اسناد تاريخي، مهاجرت مطلوب ايشان نبوده، بلكه به دلیل وضعیت بسيار بد سياسي- اجتماعي، آنان ياراي ماندن در وطن را نداشتهاند. بهويژه درباره ابوماضي كه اغلب در مهاجرت بوده، زيرا ابوماضي به دلیل ستم عثماني و فرار از فقر، مهاجرت كرده و شاملو هرچند اغلب عمر را در وطن سپري كرده، ماندنِ او با توجه به گلايههاي بسيار از اوضاع سياسي- اجتماعي دوران پهلوي -كه در سطور آينده بدانها خواهيم پرداخت- به جهت اوضاع مطلوب وطن نبوده، بلكه غم غربت را برنميتافته است.
شعر متعهّد
در ادبيات و نقد ادبي، اصطلاح «ادبيات متعهّد» عمدتاً در توصيف آثار كساني به كار ميرود كه به دفاع از اعتقادات خاص و فعاليتهاي خاص ايدئولوژيك و سياسي، به منظور ايجاد اصلاحات سياسي معروف هستند (تلطّف، 1394: 18). با كنارهگيري رضاشاه از سلطنت در سال 1320 و با پيروزي متفقين در جنگ دوم جهاني، نوعي جنبش اجتماعي و در كنار آن جنبش ادبي در ايران نضج ميگيرد كه مشخصۀ اصلياش، تعهّد به يك برنامۀ سياسي- ايدئولوژيك مشخص در حمايت از مردم، دشمني با ظلم و فقر و ضديت با نظام مستقر است. اين ادبيات ايدئولوژيك پس از كودتاي 1332 ش. به اوج خود ميرسد. بسياري از ادبا به بلندگوهاي تبليغاتي اتحاد جماهير شوروي -كه در آن روزگار در اوج قدرت بود- بدل ميشوند. بنابراين ادبيات متعهّد پا به عرصۀ وجود ميگذارد. ادبياتي كه نقد، تئوري و حتي استعارات خود را از ماركسيسم ميگيرد. جنبش ادبيات متعهّد تا قبل از انقلاب 1357 ادامه مييابد (همان: 155-159).
بنابراين در فاصلۀ زماني كودتاى بيست و هشتم مرداد 1332 تا بهمن 1357، شعر سياسي- اجتماعي فارسي، سير نسبتاً سريعِ تکامليِ خود را ميپيمايد؛ زيرا در پي دگرگونىهاى اجتماعى گسترده، خفقان و سانسور نيز بر جامعۀ ايراني چنگ ميافكند و ويژگي شعر آزاديخواهانۀ اين دوره براى گريز از سانسور و مميّزى، بيان استعارى و زبان نمادين آن است (قانونپرور، 1395: 168-171).
شاملو و ابوماضی در اشعار متعهّد خود -که در سطور پیش روی بررسی میشود- کاملاً زبان گویای جامعۀ خویشاند. گویی این مردم روزگار آناناند، که از وضعیت خفقان موجود شکایت میکنند و فریاد آرمانخواهی و آزادی سر میدهند. همچنین بر اساس نظریۀ جامعهشناسی ادبیّات، افراد را نمیتوان به گونهای جداگانه از حیات اجتماعی آنان درک کرد. از این دیدگاه، شاملو و ابوماضی و نیز آثار ایشان، بدون تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر اجتماع دوران خود، قابل نقد و بررسی نیستند. از سوی دیگر، شاملو شاعری است با دیدگاه ایدئولوژیک چپگرا. يعني با توجه به نظریۀ نقد محتواها از هنری زالامانسکی كه هر شاعر يا نويسندهاي نسبت به مشكلات جامعۀ خود پاسخ خاص خود را دارد، پاسخ او به معضلات اجتماعي و راهكاري كه او ارائه ميدهد، راهكارهاي چپگرايانه است كه نمونههايي از آن را در اشعار شاهدمثال خواهيم ديد. ابوماضی نیز هرچند چنین دیدگاهی ندارد، دفاع از مردم و حقگرایی اجتماعی در اشعار او، سهم بسزایی دارد و پاسخ او نسبت به مشكلات اجتماعي است.
شاملو، اشعار کهن و دارای مضامین سنّتی را پیوسته زیر سؤال میبرد و آنها را غیر متعهّد میداند. هرچند اینگونه داوریها گاهی مقداری افراطی به نظر میرسد و پیمودن راه افراط در دیدگاههای چپگرا عموماً دیده میشود، شاملو حتي پاي را از ديدگاه چپگرا نيز فراتر نهاده، شعر را يكسره سياسي ميكند. او حتي حمايت از شعرهايي همچون اشعار «حميدي شيرازي» را كه فارغ از مسائل سياسي و اجتماعي بود، شيطاني و ضد انقلابي ميشمارد (تلطّف، 1394: 166). او شعر کلاسیک را در بندِ خال و خطّ یار میداند:
«موضوع شعر شاعر پیشین، از زندگی نبود/ در آسمان خشک خیالش او/ جز با شراب و یار نمیکرد گفتوگو/ او در خیال بود، شب و روز/ در دامِ گیسِ مضحکِ معشوقه، پایبند» (شاملو، 1384: 140).
شاملو، شعر سنتّی را مربوط به واقعیّت زندگی نمیداند و آن را گرفتار گیس تمسخرآمیز معشوقه میپندارد که در استفاده از واژۀ گیس به جای گیسو، نوعی خوارداشت و بیان بیمقداری نیز نهفته است. همچنین به زعم او، شعر کلاسیک فاقد سود سیاسی- اجتماعی است و کاربردی ندارد:
«آن را به جای متّه نمیشد، به کار زد/ در راههای رزم/ با دستکار شعر/ هر دیو صخره را/ از پیش راه خلق/ نمیشد، کنار زد/ یعنی اثر نداشت، وجودش/ فرقی نداشت، بود و نبودش/ آن را به جای دار نمیشد، به کار برد» (همان).
از دیدگاه او، آن کلامی به راستی شعر است که همچون «متّه» تأثیرگذار باشد. در رزمگاه و مواجهه با «دیو صخره» (که نمادی از پلیدی و ستم است) به عنوان ابزاری جنگی به کارِ «خلق» بیاید و حتّی چونان «دارِ» مکافات به مجازات ستمکاران برآید!
بدین ترتیب رسالتی که شاعر برای دنیای شاعرانۀ خود پذیرفته و تنها حاضر است در آن گام بردارد، شعر متعهّدانه و دردمندِ مسائل سیاسی- اجتماعی است. او پیش از انقلاب اسلامی، چندین بار راهی زندان شد؛ 1321- 1323 بعد از فعالیّتهای سیاسی، بار دیگر در سال 1332 که تمامی شعرهای آن سال خود را در زندان سرود و سرانجام در 1336. شاملو بارها از سرایش مجموعۀ غیر متعهّد خود -«آهنگهای فراموششده»- که در سالهای جوانی سروده بود، اظهار ندامت کرد: «دیر، امّا ناگهان بیدار شده بودم. تعهّد را تا مغز استخوانهایم حس میکردم. «آهنگهای فراموششده» میبایست صمیمانه، همچون خطایی بزرگ، اعتراف و محکوم شود و با آن، عدم تعهّد و بیخبریِ گذشته» (شاملو، 1384: 1057-1058).
از سوی دیگر، ایلیا ابوماضی که در خانوادهای فقیر رشد یافته بود و همانطور که پیش از این اشاره رفت، فقر شدید و اوضاع اجتماعی نامناسبِ لبنان آن روزگار، او را به مهاجرت واداشته بود، خود دردآشنای رنجهای اجتماعی بود و آنگونه که در سطور پیش روی خواهد آمد، شعر او شعر مبارزه علیه ظلم و سرشار از حساسیّتهای منتقدانۀ سیاسی- اجتماعی است. هرچند او دور از وطن، شعر مهجر میسراید، متعهّدانه، رویدادهای سیاسی- اجتماعی لبنان را رصد کرده، آنها را به نقد میکشد و حاضر به بیتوجّهی نسبت به قوم خود نیست و همچنان به شعر متعهّدانه پایبند است:
اَأبیتُ ألهُو و الهُمومُ تُحیطُ بی |
| و أنامُ عَن قومی وَ قَومی فی خَطَرٍ |
|
| (ابوماضی، 2006: 76) |
(ترجمه: آیا با خوشگذرانی شب را به صبح سپری کنم؟ در حالی که اندوهها مرا در بر گرفتهاند؟ و آیا با بیتوجّهی به قومم سر بر بالین گذارم، حال آنکه قومم در خطرند؟)
فقر و رنج مردم
آفرینندۀ اثر ادبی، نمایندۀ طبقهای از جامعه است. او از این طبقه برخاسته یا به هر دلیلی بدانها تمایل دارد. درباره شاملو، او به دلیل طرفداری از حزب توده، به طبقۀ محروم و فقیر جامعه تمایل بسیار دارد و گویی خود را زبان گویای آنان میداند. ابوماضی، خود با درد فقر آشناست و همین فقر، سالیان درازی زندگی بسیار سختی را برای شاعر رقم زده است. بنابراین او نمایندۀ طبقۀ محروم جامعه به شمار میرود و در
آفرینشهای ادبی خود، زبان مردم فقیر است.
سرودههای شاملو چیزی است از جنس درد و رنج. شاعر با دردهای مردم همآوا گشته است. از جمله شعر «هوای تازه» که در 1330 سروده، پس از آنکه از شبی تاریک و نومیدانه سخن میگوید، از بیخانمانی و رنج کودکان چنین یاد میکند:
«دو کودک بر جلوخانِ سرایی خفتهاند، اکنون/ سه کودک بر سریرِ سنگفرش سرد/ و صد کودک به خاک مردۀ مرطوب» (شاملو، 1384: 67).
و در ادامه با استفهامهایی، تصویر پردرد آنان را به تکرار مینشیند:
«دو کودک بر جلوخانِ کدامین خانه با رؤیایِ آتش میکنند تن گرم؟/ سه کودک بر کدامین سنگفرشِ سرد؟/ و صد کودک به نمناکِ کدامین کوی؟» (همان).
و در شعری دیگر:
«من براي روسپيان و برهنگان مينويسم/ برای مسلولین و خاکسترنشینان/ براي آنها كه بر خاك سرد اميدوارند/ و براي آنان كه ديگر به آسمان اميد ندارند./ بگذار خون من بریزد و خلأ میان انسانها را پر کند/ بگذار خون ما بريزد/ و آفتاب را به انسانهاي خوابآلوده/ پيوند دهد» (همان: 248).
شاملو این شعر را در پی حملۀ ارتش شاهنشاهی (برای سرکوب مخالفان) در آذر ماه 1325 به آذربایجان و کردستان سروده و نسبت به فقر و آوارگی آنان اظهار همدردی کرده است.
ابوماضی در شعری با عنوان «الحُزن نار غیر ذات ضیاء» (اندوه مانند آتشی است که روشنایی ندارد)، حالِ فرد تهیدست را چنین به تصویر میکشد:
یَرعی نُجومَ اللَّیلِ لیسَ بِه هَوی |
| وَ یَخالُهُ کَلِفاً بِهِنَّ الرّائی |
|
| (ابوماضی، 2006: 89) |
(با شبزندهداری، ستارههای آسمان را همراهی میکند، در حالی که عاشق نیست، ولی مخارج زندگی خانوادهاش او را متحیّر کرده.)
او پس از ابیاتی چند ادامه میدهد:
وارَحمَتَا لِلبائسینَ فَإنَّهُم |
| مَوتی وَ تَحسَبُهُم مِنَ الأحیاءِ |
|
| (ابوماضی، 2006: 90) |
(ترجمه: خدا به حال فقرا رحم کند، زیرا آنان مردگانی هستند که جزء زندگانشان میپنداری).
بنابراين با توجه به نظريۀ زالامانسكي، هيچ اثري در خلأ موجوديت نمييابد، زیرا انديشۀ ادبا پيوسته تحت تأثير اوضاع سياسي و اجتماعي روزگار خويش است. در نمونههاي یادشده ديديم که ناگزيريم متون ادبي را نهتنها در بافتهاي سياسي اجتماعي، بلكه اقتصادي نقد و بررسي كنيم؛ زيرا فقر و تنگدستي مردم، بر نگاه شاعرانۀ شاملو و ابوماضي تأثير مستقيم داشته است.
انتقاد از ستم و خفقان سیاسی- اجتماعی
شاملو و ابوماضی نه به عنوان یک فرد، بلکه به منزلۀ صداي مردم جامعه، به سرایش شعر پرداختهاند. گویی فاعل این آثار سیاسی- اجتماعی، آنچنان که در شواهد مثال آینده بررسی خواهد شد، طبقۀ ستمدیدهای است که بهشدّت تحت خفقان سیاسی و اجتماعی قرار دارد. بسیاری از اشعار شاملو در شکوه از خفقان سیاسی- اجتماعی سالهای پیش از انقلاب است. برخی از آنها، لحنی حماسی و ظلمستیزانه دارد که بعد از این، بدانها پرداخته خواهد شد و برخی مغموم و ناامیدانه است و شاعر از فضایی مملو از خفقان و اندوه سخن میراند؛ گویی شدّت خفقان به حدّی است که کاری از کسی برنمیآید. از جمله در شعری با عنوان «شبانه» با زبانی عامیانه و البته نمادین گوید:
«کوچهها باریکن، دکونا بستهاس/ خونهها تاریکن، طاقا شیکستهاس/ از صدا افتاده تار و کمونچه/ مرده میبرن کوچه به کوچه» (شاملو، 1384: 446 -447).
آشکار است که کوچههای تنگ و باریک، تعطیلی مغازهها، تاریکی منازل و بهویژه سقفهای شکسته (سقف کسی خراب بودن، کنایه از بدبختی)، همه و همه نماد خفقان سیاسی- اجتماعی است و از صدا افتادن تار و کمانچه، نماد نبود شادی و دلخوشی. جملۀ بعد نیز به تعدّد اعدامها و کشتهشدگان توسّط حکومت آن روزگار اشاره دارد.
شاعر در بسیاری از سرودهها با تصويرآفريني هنرمندانه از خفقانی که موجب سانسور
و عدم آزادی بیان شده، فریاد برمیکشد. از جمله:
«و چنین است و بود/ که کتاب لغت نیز به بازجویان سپرده شد/ تا هر واژه را که معنایی داشت، به بند کشند/ و واژگان بیآرش را به شاعران بگذارند/ و واژهها به گنهکار و بیگناه تقسیم شد/ به آزاده و بیمعنی سیاسی و بیمعنی/ نمادین و بیمعنی/ ناروا و بیمعنی/ و شاعران/ از بی ارزشترین الفاظ/ چندان واژه تراشیدند/ که بازجویان به تنگ آمده/ شیوه، دیگر کردند/ از آن پس، سخن گفتن / نفس جنایت شد» (شاملو، 1384: 613).
در این شعر نمادین، «واژگان بیآرش» نماد لغات غیر حقطلبانه و ظلمستیزانه است و سخن از روزگاری است که سخن گفتن و شعر حقجویانه سرودن، عین جنایت است. چنین فضای رعبآور و پرخفقانی در اشعار دیگر او نیز ملموس است. از جمله در شعری بسیار معروف:
«بیابان را سراسر مه گرفته است/ چراغ قریه پنهان است/ موجی گرم، در خون بیایان است/ بیابان خسته، لببسته، نفسبشکسته/ در هذیان گرم مه، عرق میریزدش آهسته از هر بند» (همان: 300).
«مه» با پنهانکاری و عدم آشکارگی خود، نماد خفقان است. «چراغ» نماد روشنایی، روشنگری و هدایت به سوی آزادی و گشایش است که البته اینجا پنهان است. یعنی خاموش نیست، امّا پنهان شده تا روشنگر نباشد و «بیابان» نماد جامعهای زخمدیده و خسته است که با عدم آزادی بیان، گویی لبان او را بستهاند و در زندانِ روزگار رنج میکشد.
شعر شاملو كاملاً نمادين و رمزآلود است، زيرا در جوامعي مانند ايران پيش از انقلاب به علت شرايط سياسي خاص آن، نويسندگان متعهّد اغلب آراي سياسي خود را با رمز بيان ميكنند. آنان از اشارات براي توصيف و بازنمايي مسائل اجتماعي و نقد نظام اجتماعي سود ميبرند و استفاده از كنايات براي بيان ديدگاههاي ايدئولوژي، ويژگي انكارناپذير آثار ادبي ميشود. بنابراين نماد، همانگونه كه در متن ادبي به ايدئولوژي ياري ميرساند، همچون عامل جنبش اجتماعي نيز عمل ميكند (تلطّف، 1394: 14-28).
ابوماضی از اوضاع نابسامان سیاسی- اجتماعی و خفقان موجود شکایت سر میدهد و به وضوح میگوید که ادیب آزاده در این جامعه بیمقدار است:
مَا عزَّ قَدرُ الأدیبِ الحُرِّ بینَهُم |
| الّا کَما عَزَّ قَدرُ الحیِّ فی الرَمَمِ |
|
| (ابوماضی، 2006: 75) |
(ترجمه: ادیب آزاده در میان ایشان ارجمند نیست. همانطور که موجود زنده، میان خاک ارزش ندارد.)
ابوماضی در سرودهای، انزجار خود را از حکومت وقت (عثمانی) بیان میدارد و خفقان و ظلم موجود را به تصویر میکشد:
و حُکومَةٌ ما إن تُزَحزحُ أَحمقاً |
| عَن رَأسِها حَتّی تُولّی أَحمَقا |
وَأَبَت سِوی إرهاقِنا فَکَأَنَّما |
| کُلُّ العِدالَةِ عِندَها أن نُرهَقا |
|
| (همان: 341) |
(ترجمه: و حکومتی است که اگر احمقی از رأس آن کنار برود، احمق دیگری به جای او قرار میگیرد. این حکومت از هر چیزی تنفّر دارد، جز از کشتن و نابودی ما. گویا عدالت از نظر او به معنای هلاکت و نابودی ماست.)
شاعر اخیر در شعر زیر، ستم و ویرانگری حکومت عثمانی را به حملۀ ملخها (وجه شبه: آفت بودن و نابودی و ویرانگری بسیار) و بیماری وبا (وجه شبه: مرگآفرینی) مانند میکند:
ما کَفَتنا مَظالِمُ التُّرکِ حَتّی |
| زَحَفُـوا کَالجَرادِ أَو کَالـوَباءِ |
|
| (همان: 64) |
(ترجمه: ستم و بیعدالتی ترکان، ما را کفایت نکرد، تا اینکه مانند ملخ یا بیماری وبا پیشروی کردند.)
اصولاً رسالت شعر متعهّد كه در نمونههاي یادشده از شاملو و ابوماضي به وضوح مشهود است، طغيان در برابر وضع موجود سياسي و اجتماعي به شمار ميرود (تلطّف، 1394: 148). از سوي دیگر بر اساس نظريۀ زالامانسكي، همانطور كه پيش از اين نيز اشاره شد، ارتباط تنگاتنگ ادبيات با اجتماع آنگونه است كه آثار ادبي، اسناد تاريخي روزگار خود به شمار ميروند. در بررسي شواهد مثال یادشده از شاملو و ابوماضي ميتوان به سادگي دريافت كه در روزگار آنان، ستم پهلوي و ظلم عثماني حضور پررنگي داشته، نظر دو شاعر را به خود جلب كرده است.
روشنگری و ظلمستیزی
از آنجا که درک افراد و آثار ادبی، مستقل از حیات اجتماعی آنان میسّر نیست، شاملو و ابوماضی نیز که هر دو تجربۀ خفقان را داشتهاند (یکی خفقان دوران عثمانی و دیگری خفقان پیش از انقلاب اسلامی)، با امید به بیداری جامعه، به روشنگری پرداختهاند. در این بخش، با اشعاری از دو شاعر مورد نظر مواجهایم که به لحاظ لحن، جنبۀ حماسی دارد. عموماً فضای شعر، مغموم و ناامیدانه نیست، بلکه هر دو شاعر، هرچند ظلمها را بیان میکنند، در راستاي نظريۀ زالامانسكي كه در مواجهه با معضلات اجتماعي، هر اديبي پاسخ و راهحل خود را دارد، راهحل و پاسخي نیز ارائه میدهند؛ یعنی قصد آگاهسازی دارند و برای خود رسالت ظلمستیزی قائلند. بدین ترتیب منفعل نیستند، بلکه به عنوان فعّال سیاسی- اجتماعی در عرصۀ تاریکیها قد برافراشتهاند. گویی در کالبد جامعه، روحی تازه دمیدهاند که با وجود ظلم و ستم، هنوز هم امیدی به مبارزه وجود دارد.
شاملو از این دست اشعار، بسیار دارد. از جمله شعری که در 1336 سروده: «چراغی به دستم، چراغی در برابرم/ من به جنگِ سیاهی میروم» (شاملو، 1384: 47). همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، چراغ نماد روشنگری و راهنمایی است. اکنون شاعر بر آن است تا با این چراغ به جنگ سیاهی که نماد ظلم و ستم و سیهروزی است، بشتابد. او با این روشنگری و تخيلگرايي شاعرانه، نوید طلوع خورشیدی میدهد که نماد روشنی و زدوده شدن سیاهی و پلیدی حاکم است:
«گهوارههای خستگی/ از کشاکشِ رفتوآمدها/ باز ایستادهاند/ و خورشیدی از اعماق،/ کهکشانهای خاکسترشده را روشن میکند» (همان).
شاملو در واپسین سطور همین شعر ادامه میدهد:
«من/ برمیخیزم/ چراغی در دست، چراغی در دلم/ زنگارِ روحم را صیقل میزنم» (همان: 48).
چراغی که در دل شاعر روشن شده و نیز زنگاری که از روح او زدوده میشود، نمادی است از امید به پیروزی در مبارزه با ستم. آنگاه که آیینۀ روح شاعر صیقل میخورد، میتواند آن را در مقابل دیگر افراد جامعه قرار دهد، تا انعکاسی از خود را ببینند و دریابند که در این مبارزه تنها نیستند: «آینهای برابرِ آینهات میگذارم/ تا با تو/ ابدیّتی بسازم» (شاملو، 1384: 48). این ابدیّت و جاودانگی که شاعر بدان دلبسته، تحقّق آرمانهای سیاسی- اجتماعی اوست.
در شعر روشنگرانۀ دیگری، شاملو با «فانوس»ی در دست که نماد روشنگری و آگاهسازی است، با فریاد «آهای» مردم «پشت شیشهها» را، که با نگاهی نمادین یعنی خود را محصور دغدغههای شخصیشان ساختهاند و از رویدادهای جامعه دوری گزیدهاند، آگاه میسازد که به «خیابان» -در معنای نمادین آن، عنصری از جامعه و رویدادهای اجتماعی و سیاسی- نگاه کنند:
«فانوس برگرفته به معبر درآمدم/گشتم میان کوچۀ مردم/ این بانگ با لبم شررفشان؛ آهای!/ از پشت شیشهها به خیابان نظر کنید» (همان: 329).
بنابراين پاسخ و راهكار شاملو در مواجهه با تنگناهاي خفقانآور سياسي و اجتماعي، آگاهسازي مردم و روشنگري است كه با زباني نمادين بيان ميشود. چنين زباني براي عبور از سدّ سانسور و خفقان از خصايص برجستۀ شعر متعهّد است (قانونپرور، 1395: 148).
ابوماضی نیز در ابیات ذیل، سکوت در برابر ظلم را کارِ ترسوها میداند و مردم را بهروشنی به قیام و شورش فرامیخواند:
ضِیمَ أَحرارُنا و ریعَ حِمانا |
| و سَکَتنا و الصَّمتُ لِلجُبَناءِ |
نَهضَةً تَکشِفُ المَذَلَّةَ عَنّا |
| فَلَقَد طالَ نَومُنا فی الشَّقاءِ |
|
| (ابوماضی، 2006: 20) |
(ترجمه: به آزادگان ما ستم میشود و خانههای ما پرخطر میشود، در حالی که ما سکوت کردیم و سکوت، کار ترسوهاست. شورشی نیاز است تا این خواری را از ما بزداید. همانا خواب ما در فلاکت و بدبختی به درازا کشیده است.)
شاعر در ابیات بعد نیز همچنان از این قیام و ویژگیهای آن سخن میراند:
نَهضَةً تَلفِتُ العُیونَ إِلَینا |
| إنّ خَوفَ البَلاءِ شرُّ بَلاءِ |
نَهضَةً تَبلُغُ النُفُوسُ مُناها |
| فَهِیَ مُشتاقَةٌ إلی الهَیجاءِ |
|
| (همان) |
(ترجمه: جنبشی است که چشمها را به ما معطوف میسازد. همانا ترس از بلا، بدترین بلاهاست. جنبشی است که در آن مردم به آرزوهایشان میرسند، زیرا ایشان، مشتاق جنگ و پیکارند.)
بدین ترتیب بر اساس ديدگاه زالامانسكي كه هر اديبي در رويارويي با معضلات اجتماعي، شيوه و پاسخ خود را دارد، پاسخ و راهكار ابوماضی در مواجهه با ظلم موجود در جهان عرب آن روزگار، فقط قیام، پیکار و مبارزه است.
ابوماضی در قصیدۀ «مصر و الاحتلال»، اینبار روشنگری خود را به مردم مصر معطوف میسازد:
خَلِّنی أِستَصرَخُ القَومَ النّیاما |
| أَنا لا أَرضی لِمِصرَ أن تُضاما |
|
| (ابوماضی، 2006: 48) |
(ترجمه: بگذارید بر سر قومی که به خواب فرو رفتهاند، فریاد برآورم و بگویم که: راضی نخواهم شد که مصر مورد ظلم و ستم واقع شود.)
معمولاً تحوّلات مصر در روند دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی سرتاسر جهان عرب تأثیرگذار بوده است. بهویژه اینکه ابوماضی مدتی از عمر خود را نیز در این کشور گذرانده، مصر برای او اهمیّت خاصّی دارد.
روشنگري و ظلمستيزي، پاسخ بسيار هدفمند شاملو و ابوماضي در مواجهه با ظلم و ستم پهلوي و عثماني است. بر اساس نظريۀ زالامانسكي نيز شاعر يا نويسنده در مواجهه با مسائل سياسي و اجتماعي، فراخور هر نوع از انواع ادبي، پاسخ و رويكردي دارد كه آن را به مدد صنايع ادبي و بياني منتقل ميسازد. ديديم که خيالانگيزي و لطافت ذاتِ شعر نيز باعث نشده تا پاسخ دو شاعر مورد نظر در برابر ظلم، منفعلانه و داراي لطافت باشد؛ بلكه هر دو رويكردي فعالانه را برگزيدهاند، هرچند اصولاً رويكرد شاملو به جهت تأثيرپذيري از گفتمان چپ و مبارزات حزب توده در آن روزگار، بسيار قاطعانهتر و كوبندهتر از ابوماضي است.
آرمانخواهی و آزادی
در واقع آرمان سیاسی- اجتماعی هر دو شاعر، آزادی است و تمام تلاشها و روشنگریهای ایشان به همین آرزو ختم میشود. دعوت براي مبارزه در راه آزادي، پاسخ و راهكاري است كه هر دو شاعر در مواجهه با معضل سياسي- اجتماعي ظلم و ستم ارائه ميدهند. لحن هر دو شاعر نیز در بیان مفهوم آزادی، لحنی حماسی، برانگیزاننده و قهرمانانه است. شاملو، آزادی هر محبوسی (زندان در معنای راستین آن و نیز در معنای مجازی آن یعنی حبس در خفقان سیاسی- اجتماعی) را پشت پلکهای یکایک مردم میبیند. گویی با هر پلک زدن، فریادی از آزادیخواهی در فضا طنینانداز میشود (کنایه از بسیاری و کثرت این فریادها):
«پسِ پشتِ مردمکانت/ فریاد کدام زندانیست/ که آزادی را/ به لبان برآماسیده/ گل سرخی پرتاب میکند؟» (شاملو، 1384: 722)
همچنین عبارت «گل سرخ» به «خسرو گلسرخی» (1322- 1352)، مبارز سیاسی آن روزگار و هممسلک شاملو نیز ایهام دارد. همچنین از دید زیباشناسی میتوان چنین تصویرآفرینی کرد که حدقۀ داخل چشم، به زندانی مانند شده که مردمک چشم، داخل آن زندانی شده، مژهها نیز چونان میلههای زندان است.
برخي از اشعار شاملو بهظاهر كودكانه مينمايد. بايد گفت که مخاطبان اين اشعار نه كودكان، بلكه بزرگسالانياند كه دوران خفقانآور پس از كودتا را سپري ميكنند. زبان كودكانۀ اينگونه اشعار در واقع حربهاي است كه شاعر بتواند از پشت سد عظيم سانسور عبور كند. ترفندي كه ادبايي ديگر چون صمد بهرنگي نيز از آن سود جستهاند (امنخاني و خوجه، 1395: 148). شاملو در شعر عامیانه، روایتگونه و به ظاهر كودكانۀ «پریا» که بهشدّت از عناصر نمادین برخوردار است، رهایی و آزادی را چنین به تصویر میکشد:
«الان غلوما وایسادن/ که مشعلا رو وردارن/ بزنن به جون شب/ ظلمتو داغونش کنن/ وارد میدونش کنن/ به جایی که شنگولش کنن/ سکّۀ یه پولش کنن/ دست همو بچسبن/ دور یارو برقصن» (شاملو، 1384: 199).
داستان پریا که نماد اسارت و بردگی مردم در دست ظالمان است، از بازی کودکانۀ «عمو زنجیرباف» الهام گرفته است. در این شعر، «بردهداران» و «عمو زنجیرباف» نماد حکومت ظالم، غلامان و در بخشی از داستان، «پریان» نماد مردم ستمدیدهاند و اینکه سرانجام در آرمان شاملو، روزی فرا خواهد رسید که آزادی حاصل میشود؛ یعنی مردم ستمدیده با شادی و پیروزی، گرداگردِ «عمو زنجیرباف» چرخ میزنند و اینگونه با آواز و فریاد، او را رسوا میکنند. همچنین شاملو فضای شهر داستان (نماد جامعۀ آن روزگار) را نیز با آرزوی پیروزی مردم بر «بردهداران» (نماد ستمکاران) و پایان خوش آزادی، چنین به تصویر میکشد:
«عوضش تو شهر ما [آخ نمیدونین پریا]/ در برجا وا میشن/ بردهدارا رسوا میشن» (شاملو، 1384: 198).
آشكار است كه شاملو در شواهد یادشده، علاوه بر رسالت سياسي اجتماعي خود، به رسالت شاعري و هنري خويشتن نيز كه همانا تصويرآفريني، تخيلگرايي و در مجموع زيباييآفريني است نيز وفادار مانده است. يعني با رويكرد نظريۀ زالامانسكي درباره برخي آثار اجتماعي بيبهره از زيباييآفريني هنري، اشعار منتقدانۀ او از اين دست نيست، بلكه مشحون از هنرنماييهاي ادبي است.
آزادی در شعر ایلیا ابوماضی نیز چنین حماسی و قهرمانانه به تصویر کشیده شده:
لَلمَوتُ أجملُ مِن عَیشِ عَلی مَضَضٍ |
| اِنّ الحَیاةَ بِلا حُریَّةِ عَــدمُ |
|
| (ابوماضی، 2006: 46) |
(ترجمه: براستی که مرگ، از زندگی در سختی و تنگا، زیباتر است. همانا زندگی بدون آزادی، برابر با نیستی است.)
در دیدگاه ابوماضی، زندگی منهای آزادی، تمامی مفهوم زنده بودن را از دست داده است و مرگ برآن رجحان دارد. مقولۀ آزادی در آثار ابوماضی تا بدانجا دارای اهمیّت است که شاعر، یک قصیده به نام «حریّة» را نیز بدان اختصاص داده که ابیاتی از آن چنین است:
هیَ اُمنیةُ الجمیعِ و لکِن |
| أَرهَقَتهُ الطَبیعةُ البشریَّةِ |
و عجیبُ أن یُخلَقَ الَمَرءُ حُرّاً |
| ثُمَّ یَأبی لِنَفسِهِ الحُریَّةَ |
|
| (همان: 66) |
(ترجمه: آزادی، آرزوی همگان است، امّا سرشت آدمی بدان ستم میکند. شگفتا انسانی که آزاد آفریده شده، خود از پذیرش آزادی سر باز میزند.)
بنابراین ابوماضی تنها سیاست و سیاسیون را در سلب آزادی مردم مقصر نمیداند، بلکه پاسخ او به معضل اجتماعي سياسي خفقان و عدم آزادي، آن است که آدمی، خود را در زندان باورهای نادرست، پیروی از نیاکان و ترس از پدیدهها محبوس ساخته و آزادی خود را با افکار نادرست خویش به بند كشيده است. پس ميبايست ابتدا اين بندها را از افكار خويشتن بگسلد.
با بررسي شواهد مثال يادشده ميتوان گفت که پاسخ نهايي و آرمانخواهانۀ هر دو شاعر در مواجهه با معضلات سياسي- اجتماعي موجود در روزگار خود -كه يكي دچار خفقان دوران پهلوي است و ديگري با ستم عثماني دست و پنجه نرم ميكند- مبارزه و ترسيم چشمانداز آزادي است و اين همان پاسخ يا رويكردي است كه از نظر جامعهشناسي ادبيات، سرانجام هر اديبي فراخور نوع ادبي و البته جهانبيني شخصي، در مواجهه با سياست و جامعه ارائه خواهد داد.
نتیجهگیری
احمد شاملو و ایلیا ابوماضی دوران خفقان و ستم سیاسی و اجتماعی را تجربه کردهاند؛ چنانکه شاملو به سبب فعالیّتهای سیاسی در دورة پهلوی محبوس شده و ابوماضی نیز به عنوان یک منتقد سیاسی، درگیر ظلم و ستم عثمانیان بوده است. هر دو شاعر به مردم و جامعۀ خود نیز احساس تعهّد و مسئولیّت داشته، شاعرانی دردآشنا و منتقدانی اجتماعیاند که فقر، درد و رنج و مظلومیّت مردم خود را درک کردهاند و مفاهیم این دریافت را در اشعار خود به تصویر کشیدهاند و برای خویشتن، جایگاه روشنگری و آگاهسازی نیز قائل بوده، در بیداری مردم کوشیدهاند.
از دیدگاه جامعهشناسی ادبیّات که پدیدآورندۀ اثر ادبی، نمایندۀ طبقهای از جامعۀ خود است، هر دو شاعر به عنوان نمایندۀ طبقۀ مظلوم و ستمدیده به آفرینش ادبی پرداختهاند؛ شاملو علاوه بر تجربۀ ستم در جامعه، با توجه به دیدگاههای چپگرا، پیوسته خود را زبان گویای طبقۀ محروم دانسته است. ابوماضی که افزون بر درک ظلم و ستم جامعه، خود نیز رنج فقر را متحمّل شده و به عنوان نمایندهای از آن طبقه به سرایش آثار خود پرداخته است. مفاهیمی چون رنج و فقر مردم و آرمان آزادی از دیگر مفاهیم سیاسی- اجتماعی بسیار مهم در شعر ایشان است و وقتی سخن از آزادی به میان میآید، لحن دو شاعر کاملاً حماسی و قهرمانانه میشود.
بر پایۀ جامعهشناسي ادبيات، همواره میان اثر ادبی و جامعه، داد و ستدی برقرار است. شاملو و ابوماضی، علاوه بر آنکه در ایجاد آثار ادبی خویش بسیار از اجتماع و سیاست حاکم بر روزگار خود تأثیر پذیرفتهاند، همچنین بر ادبیّات میهن خویش نیز اثرگذار بودهاند؛ چنانکه شاملو -بنیانگذار شعر سپید- به عنوان شاعری متعهّد به اجتماع، سرمشق شاعران معاصر است و ابوماضی، شیوۀ شعر متعهّد او در جهان عرب مورد توجّه و پیروی است. همچنین هر دو از وطن خود با شیفتگی و علاقه یاد کردهاند و بايد گفت که بيان رنج و گلايههاي مهاجرت، خواه مانند ابوماضي كه اغلب زندگي خود را در هجران از وطن گذرانده، عيني و بيروني باشد و خواه همچون شكوههاي شاعرانۀ شاملو از جلاي وطن كه مدت بسيار كوتاهي تجربۀ مهاجرت داشته، ذهني و دروني باشد، به هر حال بسان سندي تاريخي، گوياي وطني است با اوضاع بسيار بد سياسي- اجتماعي كه شاعرِ شيفتۀ آن، ناگزير به ترك آن است و البته همچنان از دوري اين دلدار يا حتي تصور اين هجران، در رنج و سوز و گداز.
زالامانسكي در تبيين جامعهشناسي انواع ادبي، هر نوع ادبيِ آفريدهشده از سوي شاعر يا نويسنده را حاوي پاسخ يا راهحل او در مواجهه با معضلات اجتماعي ميداند. از اين ديدگاه، همانطور كه در شواهد مثال يادشده از شاملو و ابوماضي مشهود بود، شاملو با ديدگاه چپگرايانۀ خود و ابوماضي بدون چنين ديدگاهي، همواره هر دو، پاسخ قاطع «مبارزه و ظلمستيزي» را ارائه ميدهند. هر دو شاعر، پيشزمينۀ مبارزه را روشنگري و آگاهسازي مردم ميدانند. نوع ادبي «شعر» و لطافت ذاتي آن كه آنان براي انتقال مفاهيم و عواطف خود برگزيدهاند (هرچند بهويژه شاملو در بسياري ديگر از انواع ادبي نيز آثاري دارد، مقصود مقالۀ حاضر بررسي شعر اوست)، موجب پاسخ و رويكرد منفعلانۀ هيچيك از دو شاعر نشده، اما اصولاً رويكرد شاملو به دلیل تأثيرپذيري از ايدئولوژي چپ، قدرت و تبليغات بسيار گستردۀ حزب توده در آن روزگار، بسيار تندتر، قاطعانهتر و كوبندهتر از ابوماضي است.
آثار سياسي- اجتماعي هر دو شاعر بر اساس نظريۀ زالامانسكي، اسنادي تاريخي از روزگار زندگي هر دو اديب به شمار ميروند كه يكي، آيينۀ تمامنماي ستم پهلوي و ديگري، ظلم عثماني در برههاي از تاريخ است. براي مثال، ظلمستيزي و مبارزه با فقر كه در متن مقاله، شواهد مثالي از اين موضوعات بررسي شد، مانند اسنادي تاريخي بيانگر شرايط نابسامان عصر پهلوي و روزگار عثماني است.
از سوي دیگر بر اساس نظریۀ نقد محتواها از زالامانسکی، درست است كه آثار برخي ادبا حاوي مضامين اجتماعي است، اما گويي از تخيلگرايي و تصويرآفريني شاعرانه تهي يا كمبهره است. اما با بررسي اشعار سياسي- اجتماعي شاملو و ابوماضي در متن مقاله بايد گفت که اشعار هر دو شاعرِ مورد بحث، مشحون از زيباييآفرينيهاي شاعرانه است. به عبارتي هر دو شاعر، تنها به تجربۀ شخصي خود از جامعه بسنده نكردهاند، بلكه اين تجربه را خلاقانه و هنرمندانه به مخاطب ادبي عرضه داشتهاند. شعر متعهّد شاملو به جهت حضور او در فضاي پرخفقان پهلوي، بيش از ابوماضي -كه مهاجرت را برگزيد- داراي نمادها و استعارات است. در واقع زبان رمزآلود از ويژگيهاي شعر متعهّد است و راهي براي عبور از ديوار سانسور و خفقان به شمار ميرود.
منابع
آرینپور، یحیی (1375) از صبا تا نیما؛ تاریخ 150 سال ادب فارسی، جلد 1، چاپ ششم، تهران، زوّار.
ابوماضی، ایلیا (2006) دیوان ابوماضی، مقدمه صلاحالدّین الهواری، طبع الاول، بیروت، دارُ و مکتبُ الهلالِ.
امنخاني، عيسي و عايشه خوجه (1395) «ادبيات كودك و ايدئولوژيهاي معاصر»، فصلنامۀ پژوهش زبان و ادبيات فارسي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات اجتماعي جهاد دانشگاهي، شماره 42، صص 139-166.
انوشیروانی، علیرضا (1389) «ضرورت ادبیّات تطبیقی در ایران»، دوفصلنامۀ ادبیّات تطبیقی (ویژهنامۀ نامۀ فرهنگستان)، شماره 1، صص 15-35.
البرهومی، خلیل (1993) ایلیا ابوماضی شاعرُ السُوالِ والجمالِ، طبع الاول، بیروت، دارُالکتبِ العلمیّه.
پیرانی شال، علی (1388) «سرگشتگی و پیچیدگی در شعر ایلیا ابوماضی و عمر خیام»، مجلّةُ الجمعیّةِ العلمیّةِ الایرانیّةِ للغةِ العربیّةِ و آدابِها، شماره 13، صص ۱۹-۳۵.
ترجانیزاده، احمد (1348) تاریخ ادبیّات عرب از دورۀ جاهلیّت تا عصر حاضر، تبریز، شمس.
تلطّف، كامران (1394) سياست نوشتار: پژوهشي در شعر و داستان معاصر، ترجمۀ مهرك كمالي، تهران، نامك.
جعفری گلنسایی، طیّبه و مهدی نیکمنش (1397) «مقایسۀ عشق پدرانه در شعر احمد شاملو و نزار قبّانی با تکیه بر آرای اریک فروم»، پژوهشنامۀ ادب غنایی، دانشگاه سيستان و بلوچستان، شماره ۳۰ ، صص ۵۳-72.
حسینپور چافی، علی (1384) جریانهای شعری معاصر فارسی، تهران، امیرکبیر.
رماک، هنری (1391) «تعریف و عملکرد ادبیّات تطبیقی»، ترجمۀ فرزانه علویزاده، فصلنامۀ ادبیّات تطبیقی (ویژهنامۀ نامۀ فرهنگستان)، شماره 6، صص 54-73.
روشنفکر، کبری (1386) «جلوه رمانتیسم مثبت در آثار سهراب سپهری و ایلیا ابوماضی»، فصلنامۀ زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه آزاد مشهد، شماره 13، صص ۱۳۵-150.
زالامانسكي، هانري (1377) بررسي محتواها، مرحلهاي اساسي در جامعهشناسي ادبيات معاصر؛ درآمدي بر جامعهشناسي ادبيات، ترجمة محمّدجعفر پوينده، تهران، نقش جهان.
سرکیسیان، آیدا (1378) «سالشمار احمد شاملو»، ماهنامۀ بایا، شماره 4 و 5، صص 19-21.
شاملو، احمد (1384) مجموعه آثار، دفتر یکم؛ شعرها، چاپ ششم، تهران، نگاه.
شراره، عبدالّطیف (1965) ایلیا ابوماضی، طبع الثانی، بیروت، دار صادر.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1380) ادوار شعر فارسی از مشروطیّت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن.
--------------------- (1392) موسیقی شعر (بخش شعر منثور)، تهران، آگه.
عسگری حسنکلو، عسگر (1387) «سير نظریّههاي نقد جامعهشناختي ادبيات»، فصلنامۀ ادبپژوهی، دانشگاه گيلان، شماره 4، صص 43-64.
عظیمی، محمّد (1384) «ویژهنامۀ احمد شاملو»، فصلنامۀ گوهران، شماره 9 و 10، صص 16-27.
الفاخوری، حنّا (1995) الجامِعُ فی تاریخِ الادَبِ العَربّیِ الحَدیثِ، جلد 2، طبع الثانی، بیروت، دارُالجبلِ.
قانونپرور، محمدرضا (1395) مناديان قيامت: نقش اجتماعي سياسي ادبيات در ايران معاصر، ترجمۀ مريم طرزي، تهران، آگه.
کبوتری، جواد و دیگران (1396) «نگاهی تطبیقی به شعر احمد شاملو و احمد مطر؛ با رویکرد تحلیل روانشناختی بر پایه نظریۀ شخصیت فروید»، فصلنامۀ مطالعات ادبیّات تطبیقی، دانشگاه آزاد جيرفت، شماره ۴۴، صص ۹-29.
گلدمن، لوسين (1381) جامعهشناسی ادبیّات (دفاع از جامعهشناسی رمان)، ترجمۀ محمّدجعفر پوینده، تهران، هوش و ابتکار.
محسنينيا، ناصر و فائزه رحيمي (1391) «بررسي و مقايسۀ اشعار اجتماعي و انسانگرايانۀ مهدي اخوان ثالث و ايليا ابوماضي»، فصلنامۀ ادبيات تطبيقي، دانشگاه شهيد باهنر كرمان، شمارۀ 6، صص 161-186.
المعوش، سالم (1977) ایلیا ابوماضی بَینَ الشرقِ و الغربِ فی رِحلَةِ التَشَرُّدِ و الفَلسَفَةِ و الشّاعریةِ، بیروت، دارُالمنالِ.
ملكپايين، مصطفي و دیگران (1395) «واكاوي برونمتني و درونمتني اشعار متعهّد شاملو در دهههاي بيست و سي»، فصلنامۀ متنپژوهي ادبي، دانشگاه علامه طباطبائي، سال بیستم، شماره 69، صص 67-97.
ولك، رنه (1383) تاريخ نقد جديد، ترجمۀ سعيد ارباب شيراني، جلد 5، تهران، نيلوفر.
هداره، محمّدمصطفی (1994) بُحوثٌ فی الاَدَبِ العربیِ الحَدیثِ دارُالنَهضَةِ العَرَبیّةِ، بیروت، دارُالمنالِ.
[1] * نویسنده مسئول: مربی گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین پیشوا، ایران
[2] ** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، ایران H.yazdani@pnu.ac.ir
[3] . H.Remak
[4] . Henri Zalamansky
[5] . Ferdinand Brunetiere
[6] . Mohanty