ميرزاده عشقي و مسئله تجدد
الموضوعات :
1 -
الکلمات المفتاحية: آنارشيسم انسان ايراني انسانگرايي تجدّد شعر مشروطه فرديت ميرزاده عشقي,
ملخص المقالة :
در عصر متلاطم و پر هيجان مشروطه ميرزاده عشقي از شاعران پرشور بود و اين بخت و اقبال را داشت تا به نوبه خود درباره تجدّد بينديشد. با اين حال در منظومه جهانبيني عشقي به گونهاي خاص ميتوان به تماشاي تمام جوانب پديده تجدد نشست. آنچه پيش و بيش از همه چيز در ساختار انديشه و رويكرد عشقي به چشم ميخورد رويكرد متناقض و ناهمسان او به ابعاد تجدد است. تفكر عشقي در گرداب سياه و سفيد بيني مطلق، دائماً دست و پا ميزند، بنابراين، چنين تفكر تمامت خواه هم انباشته از پارادوكس خواهد بود. در جهانبيني عشقي عرصه براي خرد و منطق بسيار تنگ است؛ عرصهاي كه بيشتر نمايانگر تصوير تخريب، انقلابيگري و خونريزي است. عشقي آن قدر عصبي و آتشين مزاج است كه با ديدن يك مصداق به افراط ميگرايد و تمام انسانها را اعم از خوب و بد با يك چوب ميراند؛ به طور كلي رويكرد عشقي به انسان ايراني انباشته از تناقض و تضاد است. در اين مقاله مفهوم تجدّد در شعر عشقي بررسي ميشود.