تحلیلی جامعهشناختی بر حکایت «شیخ صنعان» در منطقالطیر (براساس نظریۀ «داغ ننگ» اروینگ گافمن)
محورهای موضوعی : پژوهشهای ادبیات کلاسیک ایران
1 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه لرستان، ایران
کلید واژه: شیخ صنعان, جامعه¬شناسی, اروینگ گافمن, چند خویشی, داغ رسوایی.,
چکیده مقاله :
حکایت «شیخ صنعان» یکی از روایت های خواندنی در ادبیات عرفانی است. ضرورت و کاربست نظریه های جدید، موجب می شود تا حکایت مذکور فراتر از متن و بافت عرفانی خود، نشان دهنده دلالت های جامعه شناختی و روانشناختی باشد. با استفاده از رویکرد های مربوط به روانشناسی اجتماعی، علاوه بر خارج-کردن متن مذکور از محدویت های سنتی، ظرفیتی توضیحی و تفسیری فراهم می شود تا حکایت «شیخصنعان» با توجه به نظریه «داغ ننگ» اروینگ گافمن، مورد ارزیابی قرار گیرد.گافمن با اصرار بر تحلیل رفتار و کنش های آگاهانه افراد در اجتماع، مبدع جامعه شناسی تحلیلی و غیر کمّی است. روش تحقیق مورد نظر در این مقاله نیز کیفی، توصیفی و از نوع تحلیل رفتار و کنش فردی است. وجود متغیرهایی چون «الگوی نمایش»، «دو خویشی»، «طرد شدگی و انزوای اجتماعی»، «ضایع شدن هویت مشترک»، «آگاهان و خودی ها»، «آشکارشدگی»، «عادتواره»، «بازیافتن هویت از دست رفته»، «مکانیسم های دفاعی و روانی »و... در روایت شیخ صنعان، موجب شده استتا تحلیل و همچنین نتایج برآمده از کاربست نظریۀ جامعه شناختی- روانشناختی «داغ ننگ» گافمن در این حکایت، باورپذیر و متقاعدکننده باشد. پیش فرض این است که عدم تعادل و توازن میان «خود» فردی و «خود» اجتماعی، موجب «داغ ننگ» و رسوایی شیخ صنعان شده است.
The story of "Sheikh Sanan" is one of the beautiful narrations in Persian literature. The application of new theories causes the mentioned anecdote to show sociological and psychological suggestions beyond its mystical text and context. Using approaches related to social psychology, in addition to taking the text out of the traditional limitations, an expounding and interpretativecapability is provided to estimate the story of "Sheikh Sanan" according to Irving Goffman's " stigma" theory. In the present article, an endeavor is made to scrutinize the "story of Sheikh Sanan" by means of qualitative description and analysis. The premise is that there are variables such as "play pattern", "pattern of individual and collective kinship", "social exclusion and isolation", "loss of common identity", "learning", "knowledge and insiders", "Revelation", "habitual", "recovery of lost identity", "defense and psychological mechanisms", etc. in the mentioned narrative, has caused criticism and analysis as well as the results of applying Goffman's "stigma" theory, be believable and convincing.The presupposition is that the lack of balance between the individual "self" and the social "self" has caused the "stigma" of Sheikh Sanan.
ایمان، محمد تقی و مرادی، گلمراد (1390) «روش¬شناسي نظريه اجتماعي گافمن»، فصلنامه¬ علمي-پژوهشي جامعه¬شناسي زنان، سال دوم، شماره دوم، تابستان، صص 59-79.
حسینی، مریم و سالارکیا، مژده (1391) »تحلیل رمان رویای تبت بر اساس استعارۀ نمایشی گافمن»، فصلنامه متن پژوهی ادبی، شماره 53، صص 80-108.
ریتزر، جرج (۱۳۷۹)، نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمهی محسن ثلاثی، چاپ چهارم، تهران، علمی.
گافمن، اروینگ، (1386)داغ ننگ؛ چاره¬اندیشیبرایهویتضایع¬شده، ترجمهاز مسعود کیانپور، تهران، مرکز.
گافمن، اروینگ (۱۳۹۱)، نمود خود در زندگي روزمره، ترجمه مسعود کیانپور، تهران، مرکز.
گیدنز، آنتونی )1374)، جامعه¬شناسی، ترجمهصبوری، منوچهر، تهران، نشرنی.
لوئیس، کورز (1393) زندگی و اندیشه بزرگان جامعه¬شناسی، ترجمه از محسن ثلاثی، چاپ نوزدهم، تهران، گلرنگ یکتا.
عطار، نیشابوری (1374) منطق¬الطیر، به تصحیح سید صادق گوهرین، چاپ دهم، تهران، علمی و فرهنگی.
Collins, R (1988). The Theoretical Continuities in Goffman s Work, Boston, Northeastern University Press.
Turner, J. H (2003) The Structure of Sociological Theory, United State, Wadsworth press.
Verhoeven. J (1993) “An interview with Erving Goffman.” Research on Language and Social Interaction, Vol. 26, No. 3, pp. 317-348.
Smith Greg (1999) Goffman and Social Organization: Studies in a sociological legacy, London, Routledge press.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و ششم، پاییز 1401: 50-25
تاريخ دريافت: 15/09/1400
تاريخ پذيرش: 10/11/1401
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیلی جامعهشناختی بر حکایت «شیخ صنعان» در منطقالطیر
(براساس نظریۀ «داغ ننگ» اروینگ گافمن)
محمد خسروی شکیب1
چکیده
حکایت «شیخ صنعان» یکی از روایتهای خواندنی در ادبیات عرفانی است. ضرورت و کاربست نظریههای جدید، موجب میشود تا حکایت مذکور فراتر از متن و بافت عرفانی خود، نشاندهنده دلالتهای جامعهشناختی و روانشناختی باشد. با استفاده از رویکردهای مربوط به روانشناسی اجتماعی، علاوه بر خارجکردن متن مذکور از محدویتهای سنتی، ظرفیتی توضیحی و تفسیری فراهم میشود تا حکایت «شیخصنعان» با توجه به نظریه «داغ ننگ» اروینگ گافمن، مورد ارزیابی قرار گیرد.گافمن با اصرار بر تحلیل رفتار و کنشهای آگاهانه افراد در اجتماع، مبدع جامعهشناسی تحلیلی و غیر کمّی است. روش تحقیق مورد نظر در این مقاله نیز کیفی، توصیفی و از نوع تحلیل رفتار و کنش فردی است. وجود متغیرهایی چون «الگوی نمایش»، «دو خویشی»، «طردشدگی و انزوای اجتماعی»، «ضایع شدن هویت مشترک»، «آگاهان و خودیها»، «آشکارشدگی»، «عادتواره»، «بازیافتن هویت از دسترفته»، «مکانیسمهای دفاعی و روانی»و... در روایت شیخ صنعان، موجب شده استتا تحلیل و همچنین نتایج برآمده از کاربست نظریۀ جامعهشناختی- روانشناختی «داغ ننگ» گافمن در این حکایت، باورپذیر و متقاعدکننده باشد. پیشفرض این است که عدم تعادل و توازن میان «خود» فردی و «خود» اجتماعی، موجب «داغ ننگ» و رسوایی شیخ صنعان شده است.
واژههاي کلیدی: شیخ صنعان، جامعهشناسی، اروینگ گافمن، چند خویشی، داغ رسوایی.
مقدمه
افراد در فرایند رشد تکاملی خود، به شرکت در گروهها و گرایشهای فکری و جمعی، تمایل نشان میدهند. بدیهی است که در کنار هویت فردی، هویت مشترک و گروهی آنها اهمیت پیدا میکند. هویت گروهی همان هویت اجتماعی است که افراد برای رهایی از درماندگی و بیپناهی و همچنین به عنوان یک ابزار استراتژیک و حیاتی، به آن نیاز دارند. ضرورت هویت مشترک در اجتماع باعث شده است تا افراد برای هماهنگی با هنجارهای اجتماعی و الگوهای رفتاری مورد نظر جمع، تصویری را به نمایش بگذارند که اغلب با هویت فردی آنها متفاوت است. این الگوها و باورهای مشترک همان شاخصهای فراتر از اختیار هستند که مبنای ارزیابی و داوری شخصیت اجتماعی افراد قرار میگیرند (ریترز، 1379: 27). در بسیاری از جوامع، افراد برای کسب هویت اجتماعی ناچارند که تصویر خاصی از «خود» را به نمایش بگذارند که بیشتر از آنکه نمایش دهندۀ واقعیت باشد، حاصل جبر و توقعات اجتماعی است که افراد را وادار میکنند تانقشهایی را بازی کنند که با ماهیت و هویت واقعی آنها در تناقض است.«اروینگ گافمن» از جامعهشناسان معاصر است که بهصورت تجربی و میدانی تلاش کرده است تا با ارتباط و نزدیک شدن با مردم در اجتماع، روشی را در جامعهشناسی طرح کند که بر مردمشناسی و تحلیل مناسبات عادی و روزمره زندگی استوار شده است. برخی او را مانند بالزاک میدانند که بر شناخت واقعیت زندگی مردم اصرار دارد (گیدنز، 1374: 52). برخی نیز او را جامعهشناسی در سطح خرد و نزدیک به مکتب شیکاگو میدانند (Vrhoeven, 1993: 319) که به اتفاقات روزمره و «تحلیل گفتگو(1)» اهمیت میدهد. گافمن به هویت مشترک و جمعی افراد و شناخت آن در گروه، اهمیت زیادی میدهد. هویت اجتماعی افراد، کنشهای متقابل ویژهای را ایجاب میکند که ممکن است توسط گروه اجتماعی رد و یا پذیرفته شوند. گافمن به کنش افراد «نقش» میگوید چراکه افراد جامعه تلاش دارند تا نقشی پذیرفتنی و درست از «خود» نشان دهند؛ هرچند ممکن است فریبکارانه باشد و یا با شخصیت واقعی افراد همخوان نباشد. او «خود» را محصول کنش متقابل فرد در صحنۀ اجتماع میداند. گافمن معتقد است که (Goffeman, 1959: 32). اجتماع یک «چارچوب صحنۀ نمایش» است که افراد تلاش دارند «توانمندی»های خود را برای تاثیرگذاری بیشتر بر حضار، نشان دهند. او میگوید: که افراد با ورود به موقعیتهای جدید تلاش میکنند برای تأثیرگذاری بیشتر، نقشی آرمانی و ایدهآل از «خود» را به نمایش بگذارند که این نقش ممکن است خلاف واقعیت و شخصیت افراد باشد و باعث رسوایی و از دست رفتن هویت مشترک و گروهی آنها شود (گافمن، 1386: 53).
گافمن با طرح الگوی «چندخویشی»، «خود» فردی را از «خود» جمعی و مشترک جدا و متفاوت میداند. «خود» واقعی ذهنی، عامل و مقدم بر «خود» جمعی و مشترک است. «خود» مشترک، نقشی است که در جریان تجارب و فعالیتهای اجتماعی ظاهر میشود. به عبارتی دیگر «خود» مشترک و جمعی، حاصل انگیزه و تقلید اجتماعی است.در حکایت «صنعان»، ناتواتایی در حفظ تعادل میان نقش «خود» فردی و طرحوارههای مورد نظر گروه و جمع، موجب انزوا و طرد شیخ از اجتماع میشود. شیخ صنعان نمیتواند میان «خود» فردی و «خود»اجتماعی، توازن برقرار کند؛ لاجرم این شکاف میان نقش فردی و نقش جمعی، موجب رسوایی و ننگ میشود. سؤال این است که:
آیا میتوان حکایت «شیخ صنعان» را با تأکید بر نظریۀ «داغ رسوایی(2)» اروینگ گافمن مورد بررسی و تحلیل قرار داد؟
آیا ناتوانی در برقراری تعادل و توازن میان «خود» فردی و «خود» مشترک، موجب رسوایی شیخ صنعان شده است؟
پیشفرض مقاله این است که متغیرهایی تفسیری مانند «از دست دادن هویت گروهی»، «انزوا و طردشدگی»، «طرح تقابل در الگوی دو خویشی»، «صحنه و الگوی نمایش»، «وجود آگاهان و اطرافیان»، «درسآموزی»، «عادت وارهها» و ... نشان میدهند که حکایت مذکور ظرفیتهای توضیحی فراوانی دارد که میتواند بر مبنای نظریه «داغ ننگ» اروینگ گافمن، مورد ارزیابی و نقد روانشناختی و جامعهشناختی قرار گیرد. شیخ صنعان و ناتوانی او در کنترل صحنۀ نمایش و همچنین ناهمخوانی میان نقش «خود» فردی و نقش «خود» مشترک، مهمترین عامل مؤثر در رسوایی و انزوای اجتماعی او است.
پیشینۀ تحقیق
با بررسی و جستجو در پایگاهای اطلاعاتی مقالهای در ارتباط با کاربست نظریه «داغ ننگ» گافمن در حوزه زبان و ادبیات فارسی، یافت نشد. مقالات یافت شده اغلب جامعهشناختی و میدانی بودند. در مقالهای با عنوان «روششناسي نظريه اجتماعي گافمن» (1390) تلاش شده است تا به صورت مختصر نظریههای گافمن مورد توجه و تحلیل قرار بگیرد. مقاله «بررسی و تحلیل اندیشه و نظریههای اروین گافمن» (1394) بدون توجه به تحلیل عملی و موردی، صرفاً اندیشههای گافمن را به صورت نظری مورد بررسی قرار میدهد. در مقاله «تحلیل رمان رویای تبّت بر اساس استعارهی نمایشی گافمن» (1391) تلاش شده است تا نقش و رفتار زنان رمان مذکور را در موقعیتهای متفاوت اجتماعی، مورد بررسی قرار دهد. این مقاله با استناد به نظریۀ«نقش» از گافمن به این نتیجه میرسد که اجتماع میتواند نقش و هویتهای متفاوتی را بر یک فرد تکلیف کند.درمورد حکایت شیخصنعان نیز کارهایی انجام شده است که هیچ وجه اشتراکی با کار پیش رو ندارند. «نقد و تحلیل حکایت شیخ صنعان بر اساس نظریه فرایند فردیت یونگ» (1390) و همچنین «تحلیل داستان شیخ صنعان منطقالطیر براساس نظریه کنش گرماس« (1391) از جمله آنها هستند. نوشته پیشرو میتواند یکی از نخستین تلاشهایی باشد که به کاربست عملی نظریه «داغ رسوایی» گافمن در حوزه زبان و ادبیات فارسی مبادرت کرده است.
رویکرد نظری تحقیق
اروینگ گافمن، همواره تلاش میکند تا در فرایند جامعهشناختی خود، به روانشناسی اجتماعی و کنشهای آگاهانۀ فردی توجه کند. او با بررسی و تحلیلهای کیفی، کتابهایی چون «نمود خود در زندگی روزمره»، «تیمارستان»، «مواجههها؛ کنش متقابل»، «اشکال گفتگو» و مهمتر از همه «داغ ننگ؛ چارهاندیشی برای هویت گمشده(3)» را نوشته است. در کتاب «نمود خود در زندگی روزمره» ذکر شده است که صحنۀ نمایش اجتماع با چهارچوب و قواعد خود، افراد و رفتار آنها را کنترل میکند. چارچوبهایی که درجهت پیشبرد اهداف حاکمیت هستند، افراد را وادار به اجرای نقشهایی میکنند که ممکن است مورد قبول آنها نباشد (گافمن، 1391: 55). او برای افراد در اجتماع، نقشها و «خود»هایی متعدد تعریف میکند که شامل خودهای اجتماعی و «خود» واقعی میشود. افراد یک «خود» واقعی دارند که اغلب پنهان و پوشیده است، اما بسته به کارکردهای اجتماعی، افراد ممکن است «خود»های جمعی متعدد داشته باشند.«هرچقدر شکاف میان «خود» فردی و «خود» اجتماعی افراد بزرگتر باشد تخریب هویت اجتماعی افراد بیشتر میشود و احتمال «داغ ننگ و رسوایی» بیشتر میشود» (ایمان و مرادی، 1390: 66). «داغ ننگ» موجب تباهی و خدشه دار شدن هویت جمعی افراد میشود. میزان داغ دیدهگی افراد به میزان اصراری و تأکیدی است که آنها بر نقش اجتماعی غیرواقعی خود دارند.به عبارت دیگر اگر یک فرد مدعی مذهب و دیانت، خطایی اخلاقی داشته باشد، داغ ننگ او برجستهتر از افراد عادی است. گافمن سه نوع «داغ رسوایی» را بیان میکند. داغهایی که به واسطه نقص ظاهر افراد بوجود میآیند. داغهایی که به واسطه نقص شخصیت و احساسات فردی به وجود میآیند. داغهایی که به ملیّت و مذهب افراد برمیگردند (گافمن، 1386: 36- 34). فردی که داغ ننگ دارد همواره تلاش میکند تا هویت ضایع شدۀ خود را ترمیم کند و از پذیرش جمعی برخوردار شود. این فرد از گروه و اجتماع طرد و منزوی میشود و اغلب از سوی دوستان نزدیک و گروه اندک «آگاهان» درک و حمایت میشود. کتاب «داغ ننگ؛ چارهاندیشی برای هویت گمشده3» که توسط گافمن نوشته شده است تلاش دارد تا با تأکید بر روانشناسی اجتماعی، به تحلیل نظریه «داغ ننگ» و چگونگی پیدایش، انواع آن و همچنین واکنش افراد در برابر آن بپردازد. این کتاب پنج فصل دارد که به ترتیب با عناوینی چون «داغ ننگ و هویت اجتماعی»، «کنترل اطلاعات و هویت شخصی»، «مشارکت جمعی»، «خود و دیگری» و «انحراف از مناسک و هنجارها» مشخص شدهاند. گافمن در این کتاب وضعیت افرادی را مورد بررسی قرار می دهد که میان هویت جمعی و فردی آنها تقابلی به وجود آمده باشد و این تقابل باعث به وجود آمدن «داغ ننگ» و همچنین خارج شدن از جریان عادی زندگی، شده باشد (گافمن، 1386: 18-19) این گونه از افراد احساس حاشیه بودن و بیگانه بودن را دارند (حسینی، 1391: 97). مفاهیم و اصول موجود درکتاب مذکور را که معرف رویکرد جامعهشناختی و روانشناختی «داغ ننگ» است، میتوان به صورت زیر خلاصه کرد.
الف- داغ ننگ و تقابل خودها
ب- داغ ننگ و آشکارگی و رؤیتپذیری
پ- داغ ننگ و تفاوت رفتاری افراد
ج- داغ ننگ و تنهایی افراد
چ- داغ ننگ و انزوای اجباری
ح- داغ ننگ و تلاش برای کسب هویت از دست رفته
خ- داغ ننگ و آگاهان
د- داغ ننگ و عادت وارهها
ذ- داغ ننگ و مکانیسمهای دفاعی روانی
اکنون با توجه به نظریه مذکور و همچنین مبانی و مفاهیم حاکم برآن، میتوان به بررسی و تحلیل حکایت شیخ صنعان در منطقالطیر پرداخت.
بحث و بررسی
در کتاب منطقالطیر عطار، شیخ صنعان یک از مشاهیر معنوی و زاهدان عارف زمان خود معرفی شده است. هویت اجتماعی و مذهبی او باعث شده است تا مریدان بیشماری گرد او جمع شوند. در سفری که برای انجام فریضه حج با مریدان خود دارد، عاشق دختربچهای ترسا، میشود. دختر بچه زیباروی برای تن دادن به وصال شیخ کهنسال، شرایطی چون زنّار بستن، شراب خوردن و خوکچرانی را پیشنهاد میکند. شیخصنعان بدون توجه به هویت مذهبی و اجتماعی خود، قبول میکند و بدنامی و «داغ رسوایی» را بر خود میخرد. مریدان از اطراف او پراکنده میشوند و او تنها و منزوی میماند. سرانجام با همت دوستان نزدیکش و همچنین پشیمانی و توبه، هویت ضایعشده اجتماعی خود را باز میبابد. حال با در نظر گرفتن مبانی و مفاهیم مربوط به نظریۀ «داغ ننگ» تلاش میشود تا داستان مذکور تحلیل و بررسی شود.
1. داغ ننگ؛ تقابل خودهای متعدد
گافمن افراد را دارای خودهای متعدد میداند که گاهی تقابل آنها باعث رسوایی و داغ ننگ میشود. خود فردی همان «من»پنهان و حقیقی است که افراد برای خود انتخاب میکنند و مستقل از جبر و روابط اجتماعی و کنشهای جمعی است؛ به طوری که افراد تلاش دارند تا کسی از آن خبردار نشود. حال آنکه «خود» مشترک حاصل جبر اجتماعی، قواعد و سازوکارهای حاکم بر اجتماع است. از آنجا که باورها و قواعد اجتماعی متفاوتی وجود دارد ممکن است افراد، «خود»های اجتماعی متعددی برای خود برگزیند تا بتوانند در شرایط حساس با تغییر «خود» مشترک، از آسیبهای جمعی بکاهند و خود را تا حد ممکن در معرض منافع جمعی قرار دهند. در آغاز داستان شیخ صنعان، خود مشترک و اجتماعی او چنین توصیف میشود:
شیخ صنعان پیرعهد خویش بود |
| در کمال از هرچ گویم بیش بود |
قرب پنجه حج بجای آورده بود |
| عمره عمری بود تا میکرده بود |
خود صلوة و صوم بیحد داشت او |
| هیچ سنت را فرو نگذاشت او |
پیشوایانی که در عشق آمدند |
| پیش او از خویش بیخویش آمدند |
موی میبشکافت مرد معنوی |
| در کرامات و مقامات قوی |
هرک بیماری و سستی یافتی |
| از دم او تن درستی یافتی |
خلق را فیالجمله در شادی و غم |
| مقتدایی بود در عالم علم |
|
| (عطار، 1374: 67-68) |
در ابیات بالا چگونگی شکلگیری«خود» گروهی شیخصنعان، در جریان کنشهای اجتماعی او توصیف میشود. گزارههایی چون «پیر عهد خویش»، «صاحب مریدان»، «ریاضت شب و روز مریدان »، «علم و عمل»، «صاحب کشف و اسرار» بودن، «مرد معنوی»، «مقتدا و پیشوا بودن» و «شفا دادن دیگران» همه و همه نشان میدهد که شیخصنعان در فرایند کنشهای اجتماعی، چنین هویتی را برای خود پیدا کرده است. در توصیف هویت اجتماعی شیخ، همواره بر نقشهای اجتماعی او تأکید شده است تا ضمن تثبیت آن هویت و «خود» مشترک، بتوانند خواننده را متقاعد به پذیرش «خود» اجتماعی شیخ کنند. «خود» جمعی شیخ همان هویت اجتماعی اوست که جامعه برای او تعریف کرده است و شیخ باید در چارچوب این نقشها، عمل کند؛ به طوری که هرگونه فاصله گرفتن و تخطی از این هویت اجتماعی، باعث رسوایی و «داغ ننگ» میشود. این توصیفات مطلوب با نشاندادن تعاملات و مهارتهای اجتماعی و ارتباطی، موجب خلق هویتی مشترک و جمعی برای شیخ صنعان شدهاند بهطوریکه مردم و مریدان همگی آن را به رسمیت میشناسند و هرگونه انحراف و عبور از این «خود» مشترک، به سهولت دیده میشود و باعث رسوایی شیخ میشود. «خود» اجتماعی برای شیخ صنعان نوعی از هویت جبری ایجاد میکند که حاصل تعاملات و ارتباطات جمعی شیخ با مریدان و نیز ترتیبات و سلسلهمراتبی است که مریدان به عنوان اعضای سازمان برای او در نظر میگیرند. حضور در این ترتیبات جمعی، میدان عمل را برای شیخ به عنوان بازیگر اجتماعی تنگ میکند و به عنوان فرایندی جبرگرا و جمعی، نقش و بازیگری او را به عنوان یک عضو خاص، محدود میکند. به عبارت دیگر فرایند «داغ ننگ» پیشآمده در مورد هیچکدام از مریدان نمیتوانست نتایج و آسیبهای شدیدی را نشان دهد، آنچنان که در مورد شیخ صنعان رخ داد.
گروه مریدان، همان گروه نخستین مورد نظر هورتون کولی است. گروه نخستین است که ماهیت و هویت اجتماعی افراد را تعریف میکند (لیوئیس، 1393: 412). گروه مریدان برای شیخ، همان اجتماع و صحنهای است که شیخ کنش اجتماعی خود را آنجا نشان میدهد و لاجرم هویت زاهدانه و عابدانه جمعی «خود» را از آنجا کسب کرده است. در این صحنه است که شیخ و همچنین مریدانش به اجرای نقش و کنش اجتماعی و جمعی خود میپردازند. هرگونه دیالوگ و گفتگویی که میان شیخ و مریدان اتفاق میافتد خود یک اجراست. یک نقش است. یک کنش اجتماعی است برای نشان دادن و تثبیت هویت جمعی.
شیخ بود او در حرم پنجاه سال |
| با مرید چارصد صاحب کمال |
هر مریدی کان او بود ای عجب |
| می نیاسود از ریاضت روز و شب |
هم عمل هم علم با هم یار داشت |
| هم عیان کشف هم اسرار داشت |
چار صد مرد مرید معتبر |
| پس روی کردند با او در سفر |
میشدند از کعبه تا اقصای روم |
| طوف میکردند سر تا پای روم |
|
| (عطار، 1374: 67) |
خود جمعی و هویت اجتماعی شیخ با دیدن دختر ترسا فرو میریزد و نمیتواند تضاد و تعارض میان خود جمعی و «من» فردی را مدیریت کند لاجرم این تفاوت هویتی باعث رسوایی میشود. | ||
بر سپهر حسن در برج جمال |
| آفتابی بود اما بیزوال |
آفتاب از رشک عکس روی او |
| زردتر از عاشقان در کوی او |
هرک دل در زلف آن دلدار بست |
| از خیال زلف او زنار بست |
دختر ترسا چو برقع برگرفت |
| بند بند شیخ آتش درگرفت |
چون نمود از زیر برقع روی خویش |
| بست صد زنارش از یک موی خویش |
گرچه شیخ آنجا نظر در پیش کرد |
| عشق آن بت روی کارخویش کرد |
شد به کل از دست و در پای اوفتاد |
| جای آتش بود و برجای اوفتاد |
هرچ بودش سر به سر نابود شد |
| ز آتش سودا دلش چون دود شد |
عشق دختر کرد غارت جان او |
| کفر ریخت از زلف بر ایمان او |
شیخ ایمان داد و ترسایی خرید |
| عافیت بفروخت رسوایی خرید |
عشق برجان و دل او چیر گشت |
| تا ز دل نومید وز جان سیر گشت |
|
| (عطار، 1374: 68-69) |
در ابیات بالا نشان داده شده است که استمرار و استحکام هویت جمعی و تصویر ایدهآل شیخ، نزد مریدان به راحتی فرو میریزد.توصیف زیباییهای فیزیولوژیک و جسمانی ترسابچه در ابیات بالا نشان میدهد که نگاه شیخ به او نگاهی کاملاً دنیوی و جنسیتی است. این نگاه جنسیتی و سطحی با ماهیت جمعی شیخ صنعان کاملاً متفاوت است. او که سالها بر مناسک مذهبی و آیین خودداری و کف نفس اصرار داشته است چگونه میتواند نگاهی کاملاً زمینی و هوسآلود به دختر ترسابچه داشته باشد. این تقابل و ناهمخوانی میان «خود» فردی شیخ صنعان با «خود» جمعی او باعث تعارض و لاجرم پدیدارشدن «داغ ننگ» و رسوایی میشود.تأکید عطار بر زیبایی و «بدنمندی» ترسابچه، خود تلاشی است جامعهشناختی و روانشناختی تا نشان دهد که «بدن» به خودی خود میتواند هم منبع قدرت باشد و هم ابزار و وسیلۀ اعمال آن. تأکید عطار بر تاثیرگذاری و عاملیّت «بدن» در ابیات بالا، جالب و قابل توجه است.
چون مریدانش چنین دیدند زار |
| جمله دانستند کافتادست کار |
سر به سر در کار او حیران شدند |
| سرنگون گشتند و سرگردان شدند |
|
| (عطار، 1374: 70) |
«خود» بالقوۀ شیخ به راحتی «خود» بالفعل او را پس میزند و باعث به وجود آمدن بحران و سرگردانی شیخ و همچنین مریدان او میشود. باید گفت که ننگ و رسوایی محصول عدم انطباق «خود» های فردی و جمعیاست. هرچقدر هویتهای فردی افراد از هویت جمعی آنها فاصله داشته باشد و هرچقدر ناسازگاری و تناقض میان این دو بیشتر باشد، لاجرم «داغ ننگ» برجستهتر و تخریب هویت جمعی و سازمانی نیز عمیقتر خواهد شد. در روایت شیخصنعان همانقدر که بر هویت جمعی و عارفانۀ شیخ، اصرار شده است به همان نسبت «داغ ننگ» او نیز برجسته و مخرب جلوه میکند. شیخ صنعان در روایت مذکور مدلی از «چندخویشی»را به نمایش میگذارد که در آن «خود» ترکیبی از دو موجودیت قابل تفکیک «شخصیت» واقعی و «بازیگری نقش» است. شیخ صنعان نشان میدهد که نمیتواند «خود»های متفاوت را مدیریت و سازماندهی کند و میان آنها الفت و سازگاری برقرار کند؛ لاجرم این عدم تقارن و برهمنمایی آشکار و در نهایت موجب داغدیدهگی و رسوایی میشود و به هویت جمعی او صدمۀ شدیدی میزند و او را در گروه و اجتماع به رسوایی و انزوا میکشاند.
2. داغ ننگ؛ طرد و انزوای اجتماعی
تنهایی خودساخته میتواند یکی از ظرفیتهای شخصیتی افراد باشد تا با تفکر به چیستی و چندوچون هستی، باورهای شناختشناسیک خود را تقویت کنند. همانقدر که تنهایی میتواند سازنده و آگاهیبخش باشد، انزوا و کنارگیری از اجتماع نیز میتواند موجب تضعیف شخصیت، خامی و آسیب روانی در افراد باشد. یکی از عواملی که میتواند باعث طرد افراد از اجتماع شوند «داغ ننگ» پنهان و یا پیداست که هویت اجتماعی افراد را تخریب میکند و موجب بدنامی و همچنین اضطراب اجتماعی آنها میشود. «داغ ننگ» و آشکار شدن آن، فرد را از جمع دور میکند و کنشهای اجتماعی او را به حداقل میرساند (Turner, 2000: 72). در روایت شیخصنعان، داغ بدنامی باعث میشود تا جامعه و مریدان، شیخ را «تنها» بگذارند و شیخ لاجرم طرد و به انزوای اجتماعی برسد.
جملۀ یاران منبر گشتهاند |
| دشمن جان من سرگشتهاند |
هم نشینانش چنان درماندند |
| کز فرو ماندن به جان درماندند ... |
چون بدیدند آن گرفتاری او |
| بازگردیدند از یاری او |
جمله از شومی او بگریختند |
| در غم او خاک بر سر ریختند |
عاقبت رفتند سوی کعبه باز |
| مانده جان در سوختن، تن درگداز |
شیخشان در روم تنها مانده |
| داده دین در راه ترسا مانده |
شیخ چون افتاد در کام نهنگ |
| جمله زو بگریختید از نام و ننگ |
|
| (عطار، 1374: 82) |
ابیات بالا نشان میدهد که «جمله یاران» و «همنشینان» شیخ نه تنها از او رویگردان شدهاند، بلکه به نوعی از دشمنی و تضاد رفتاری با او رسیدهاند. شیخ را شوم میدانند و از او میگریزند. آنها میترسند که مبادا «داغ ننگ» شیخ به آنها سرایت کند. درنتیجه او را «تنها» رها میکنند. «تنها»یی شیخ در ابیات بالا خود ساخته نیست. او به علت رسوایی و اضطراب اجتماعی است که میل به تنهایی و انزوا میکند. «داغ ننگ» در ابیات بالا به «کام نهنگ» تشبیه شده است. از این روست که کسی توان مقابله با آن را ندارد. «بگریختند» نیز فعلی خنثی نیست که دلالت بر پراکنده شدن و دور شدن از جایی باشد، بلکه عکسالعملی است که نشاندهندهی وجود علت و محرکی خطرناک و آسیب زاست که موجبات گریز را توجیه میکند. باید گفت که ضایع شدن هویت اجتماعی شیخ به عنوان «داغ ننگ» باعث میشود تا شیخ از جمع طرد و لاجرم به انزوایی خودانگیخته روی آورد.
3. داغ ننگ؛ آشکارگی و رویتپذیری
داغ ننگ و ضایع شدن هویت اجتماعی افراد میتواند پنهان و یا آشکار باشد. اگر داغ
ننگ پنهان باشد کنشگر اجتماعی تلاش میکند تا با تنظیم رفتار ویژه و ارایه تصویری ایدهآل از خود، داغ ننگ را همچنان پنهان نگه دارد. شیخصنعان در روایت مذکور از آشکارگی رسوایی و بدنامی اجتماعی خود آگاه است. او تلاش میکند تا مریدان خود را از تنشهای احتمالی دور نگه دارد.
شیخ گفتا جان من پر درد بود |
| هر کجا خواهید باید رفت زود |
باز گردید ای رفیقان عزیز |
| میندانم تا چه خواهد بود نیز |
گر ز ما پرسند، برگویید راست |
| کان ز پا افتاده سرگردان کجاست |
چشم پر خون و دهن پر زهر ماند |
| در دهان اژدهای دهر ماند |
|
| (عطار، 1374: 80) |
در ابیات بالا شیخ صنعان نشان میدهد که از بدنامی و هویت تخریب شده خود آگاه است و بر پوشیده ماندن آن نیز اصرار ندارد. او مریدان را ملزم به بیان حقیقت پیشآمده میکند و آنها را به بیان «راست» حقیقت توصیه میکند و به این دلیل است که مریدان را به برگشتن به شهر خود تشویق میکند تا مبادا آنها نیز گرفتار رسوایی و داغ پیشآمده شوند. او اینگونه از بدنامیها را «ماندن در دهان اژدهای دهر» میداند. نکته جالب اینکه گافمن معتقد است که همهی ما از نوعی داغرسوایی در عذاب هستیم و همواره تلاش میکنیم تا در موقعیتهای اجتماعی و کنشهای گروهی آن را پنهان کنیم (گافمن، 1386: 71). شیخ صنعان به درستی میگوید:
گر مرا در سرزنش گیرد کسی |
| گو درین ره این چنین افتد بسی |
در چنین ره کان نه بن دارد نه سر |
| کس مبادا ایمن از مکر و خطر |
نیست یک تن بر همه روی زمین |
| کو ندارد عقبهای در ره چنین |
در نهاد هر کسی صد خوک هست |
| خوک باید سوخت یا زنار بست |
تو چنان ظن میبری ای هیچ کس |
| کین خطر آن پیر را افتاد بس |
در درون هر کسی هست این خطر |
| سر برون آرد چو آید در سفر |
تو ز خوک خویش اگر آگه نهای |
| سخت معذوری که مرد ره نهای |
گر قدم در ره نهی چون مرد کار |
| هم بت و هم خوک بینی صد هزار |
خوک کش، بت سوز، اندر راه عشق |
| ورنه همچون شیخ شو رسوای عشق |
|
| (عطار، 1374: 79-80) |
شیخ صنعان با پذیرفتن داغ ننگ خود تلاش نمیکند که آن را از اطرافیان پنهان کند. او پذیرفته است که هویت جمعی او آسیب دیده است و تلاش میکند تا اطرافیان و آگاهان را از آسیب این داغ دور نگه دارد. گفتگو و پرسش و پاسخ زیبای او با مریدان خود نشان میدهد که شیخصنعان بر حفظ احترام و نظم اجتماعی و همچنین دیگر مناسک تعاملی و روزانه با اطرافیان خود اعتقاد دارد. شیخصنعان همهی افراد روی زمین را دارای «داغ ننگ» و رسوایی میداند. او میداند که انحراف از هویت ایدهآل و اجتماعی، همواره در کمین همه هست. گرایشهای نامتعارف جنسی و هوا و هوس، ناهنجارهای رفتاری و عدول از باورها و نظام حاکم بر اجتماع، همواره در سر راه همه وجود دارد. شیخ صنعان در روایت مذکور نه تنها به داغ ننگ خود «آگاهی» دارد و آن را پنهان نمیکند، بلکه با پذیرفتن آن تلاش میکند تا آن را مدیریت کند و از تنشهای احتمالی روانی خود جلوگیری کند. او «رسوایی» خود را میپذیرد.
گفت من بس فارغم از نام و ننگ |
| شیشۀ سالوس بشکستم به سنگ |
|
| (عطار، 1374: 73) |
گافمن معتقد است افرادی که هویت اجتماعی خود را ضایع کردهاند و به داغ ننگی دچار شدهاند، میتوانند با رفتار سنجیده و معقول، مجدد هویت جمعی خود را به دست آورند (گافمن، 1386: 54). گام نخست، پذیرفتن رسوایی مذکور است. پذیرفتن «داغ ننگ» موجب میشود تا جبران و تلاش برای هویت ضایع شده ممکن گردد. در نتیجه باید گفت که شیخ صنعان با پذیرفتن داغ ننگ خود، اولین قدم را برای دریافت کمک و دستگیری دیگران و همچنین تلاش برای بازیافتن هویت از دست رفته خود انجام داده است. اگر شیخ موضوع فرایند داغ ننگ خود را پنهان میکرد و مریدان را از گفتن و دانستن واقعیت «داغ ننگ» منع میکرد لاجرم کنش جمعی مریدان برای رهایی و برگرداندن هویت اجتماعی او شکل نمیگرفت.
4. داغ ننگ؛ آگاهان و نزدیکان
آگاهان از نظر گافمن، افراد نزدیک به شخص داغ خورده هستند که مستقیم از داغ
ننگ او متاثر هستند. این آگاهان میتوانند دوستان و یا خانوادۀ فردی باشند که هویت اجتماعی او با هویت فردیاو در تقابل و تضاد باهم قرار گرفته باشند. در روایت مذکور، مریدان شیخصنعان آگاهان از داغ ننگ هستند که تلاش میکنند تا با شیخ همدردی کنند.
جملۀ یاران به دل داری او |
| جمع گشتند آن شب از زاری او |
همنشینی گفتش ای شیخ کبار |
| خیز این وسواس را غسلی برآر |
شیخ گفتش امشب از خون جگر |
| کردهام صد بار غسل ای بیخبر |
آن دگر یک گفت تسبیحت کجاست |
| کی شود کار تو بیتسبیح راست |
گفت تسبیحم بیفکندم ز دست |
| تا توانم بر میان زنار بست |
آن دگر یک گفت ای پیرکهن |
| گر خطایی رفت بر تو توبه کن |
گفت کردم توبه از ناموس و حال |
| تایبم از شیخی و حال و محال |
آن دگر یک گفت ای دانای راز |
| خیز خود را جمع کن اندر نماز |
گفت کو محراب روی آن نگار |
| تا نباشد جز نمازم هیچکار |
آن دگر یک گفت تا کی زین سخن |
| خیز در خلوت خدا را سجده کن |
گفت اگر بتروی من اینجاستی |
| سجده پیش روی او زیباستی |
آن دگر گفتش که هرک آگاه شد |
| گوید این پیر این چنین گمراه شد |
گفت من بس فارغم از نام و ننگ |
| شیشۀ سال وسب شکستم به سنگ |
آن دگر گفتش که دوزخ در ره است |
| مرد دوزخ نیست هرکو آگهست |
گفت اگر دوزخ شود همراه من |
| هفت دوزخ سوزد از یک آه من |
آن دگر گفتش برو ساکن بباش |
| باز ایمان آور و مؤمن بباش |
گفت جز کفر از من حیران مخواه |
| هرک کافر شد ازو ایمان مخواه |
|
| (عطار، 1374: 71-72) |
ابیات بالا نشان میدهد که مریدان تلاش میکنند تا با شیخ صنعان همدردی کنند. استفاده شیخ صنعان از واژههایی که مریدان بکار میبرند، نشان میدهد که شیخ برای گفتگوی آنها ارزش قایل است و به گفتگوی آنها خوب گوش میدهد و همچنین در حضور آنها احساس شرمساری و آزرم ندارد؛ لاجرم تلاش میکند تا با استفاده از الفاظ بکار رفته توسط مریدان، به آنها پاسخ بدهد. مریدان شیخ، خود افرادی عادی هستند که موقعیت سفر و همراهی با شیخ آنها را در موقعیت خاصی قرار داده است؛ موقعیتی که موجب آگاه شدن آنها با یک «داغ ننگ» و رسوایی شده است. همدردی و احساس وظیفه جمعی مریدان و همچنین ارتباط درونی آنها با شیخ، باعث شده است تا آنها پیشنهاد انطباق و مشارکت افتخاری را در یک جمع داغ خورده را نیز داشته باشند.
یا همه هم چون تو ترسایی کنیم |
| خویش را محراب رسوایی کنیم |
این چنین تنهات نپسندیم ما |
| همچو تو زنّار بربندیم ما |
|
| (عطار، 1374: 74) |
گافمن در کتاب داغ ننگ خود بیان میکند که آگاهان افرادی نزدیک هستند که فرد داغ خورده در حضور آنها احساس آزرم و ننگ نمیکند (گافمن، 1386: 83). شیخ نیز در حضور مریدان، تلاش نمیکند که «داغ رسوایی» خود را پنهان کندو یا با رفتاری خاص و کنترل شده به دنبال توجیه آن باشد؛ چراکه خوب میداند که مریدانش با او به عنوان یک فرد داغخورده و رسوا برخورد نمیکنند. او را به عنوان یک «دیگری» نمیدانند؛ بلکه با وجود داغ ننگ او را یک فرد عادی میپندارند. مریدان به ساختار جمعی و ارتباط مرید و مرادی خود همچنان پایبند هستند، هرچند ممکن است که اجتماع با هر دوی آنها برخوردی یکسان داشته باشد. ساختار و مناسبات عرفانی باعث شده تا مریدان خود را در رسوایی پیشآمده شریک بدانند و با او همدردی کنند. گافمن میگوید: بسیاری از افراد داغ خورده تلاش میکنند که داغ ننگ خود را بر جمع آگاهان خود سرشکن کنند و از بار روانی رسوایی خود بکاهند؛ (گافمن، 1386: 103). حال آنکه شیخصنعان مسئولیت رسوایی خود را میپذیرد و ضمن تلاش برای دور کردن مریدانش از رسوایی، به آنها هشدار میدهد که حقیقت را چنان که هست برای اطرافیان بازگو کنند.گافمن معتقد است که داغ ننگ یک نفر ممکن است بر زندگی اجتماعی اطرافیان و دوستان آن فرد تاثیر بگذارند و آنها را وادار به انزوا و کنارهگیری کنند (گافمن، 1386: 63). در داستان شیخ صنعان نیز مریدان احساس شرم ورسوایی میکنند.
یا چو نتوانیم دیدت هم چنین |
| زود بگریزیم بیتو زین زمین |
معتکف در کعبه بنشینیم ما |
| دامن از هستیت در چینیم ما |
|
| (عطار، 1374: 80) |
چنین به نظر میرسد که مریدان با گذشت زمان این احساس را در خود میبینند که جزوی از فرایند «داغ ننگ» و رسوایی شدهاند.
5. داغ ننگ؛ تجربهای اوج
گاهی یک تجربه خاص، فردی را برای مدتها متاثر میکند و روش و منش او را تغییر میدهد وباعث منازعه درونی و روانی طولانی مدت میشود. «داغ ننگ» به عنوان تجربهای ویژه و خاص میتواندموجب درسآموزی و آگاهی فردی و اجتماعی شود. یکی از مراحل فرایند داغ خوردگی، ادارک و خودشناسی است که در آن فرد داغ خورده به شناخت و فهم متفاوتی از خود و ارتباطش با جامعه و اطراف میرسد. داغ خوردگی به عنوان یک تجربهی اوج(4) میتواند باعث دگرگونی و تحول روحی و روانی در شخص باشد. در روایت شیخ صنعان این موضوع چنین بیان شده است.
نیست یک تن بر همه روی زمین |
| کو ندارد عقبهای در ره چنین |
گر کند آن عقبه قطع این جایگاه |
| راه روشن گرددش تا پیشگاه |
ور بماند در پس آن عقبه باز |
| در عقوبت ره شود بر وی دراز ... |
|
| (عطار، 1374: 68) |
شیخ صنعان در ابیات بالا نشان میدهد «داغ ننگ» و رسوایی را یکی از مراحل سلوک میداند. او متعقد است که گذشتن از این نوع «عقبه» است که میتواند ما را به شناخت واقعی برساند. پشت سرگذاشتن داغ رسوایی و ننگ اجتماعی، راه رسیدن به حقیقت را بر داغ خورده، میگشاید. هرچند از دست دادن هویت اجتماعی بسیار دردناک است، اما ضایعشدن هویت جمعی گاهی میتواند راهگشا باشد و راه را بر انسان «روشن» کند.شیخ صنعان هویت اجتماعی خود را که سالها برای به دست اوردن آن زحمت کشیده است در یک دم به واسطه «داغ ننگ» از دست میدهد. او ناامید نمیشود. بیتابی نمیکند. دیگران را سرزنش نمیکند. فرافکنی نمیکند. جامعه و اطرافیان و آگاهان را مقصر نمیداند؛ بلکه آگاهانه میپذیرد که این مرحله نیز میتواند موجب آگاهی و خودشناسی باشد. او مبدأ و مقصد رسوایی خود را میشناسد. او نشان میدهد که خودشناسی و شناخت انسان از ماهیت خود، از نتایج فرایند «داغ ننگ» است. سرشت انسان و ماهیت او را در این گونه از حوادث بیشتر و دقیقتر مشخص میشود. او در فرایند «داغ دیدهگی» ضعف انسان و نیز تکبّر حاصل از اشتهار جمعی و همچنین بسیاری از احساسات ضد و نقیض را تجربه میکند.
زین چنین افتد بسی در راه عشق |
| این کسی داند که هست آگاه عشق |
هرچ میگویند در ره ممکنست |
| رحمت و نومید و مکر و ایمنست |
نفس این اسرار نتواند شنود |
| بینصیبه گوی نتواند ربود |
این یقین از جان و دل باید شنید |
| نه بنفس آب و گل باید شنید |
|
| (عطار، 1374: 88) |
شیخصنعان در فرایند برگشت به هویت جمعی خود، به «آگاهی» و بصیرت درونی میرسد. او به این «یقین» میرسد که درک ماهیت «داغ ننگ» چطور میتواند حامل درسآموزی و الگوهای معرفتی باشد.
6. داغ ننگ؛ عادتواره
عادتوارهها، رفتارهایی جمعی هستند که اغلب در جمعیتهای سنتی، بسته و اغلب مذهبی دیده میشوند که موجب قالبی شدن شخصیت و هویت افراد است و همچنین تحرک عمودی و افقی آنها را دراجتماعمحدود و فردیت و خلاقیت آنها را به حداقل میرساند. «داغ ننگ» میتواند محصول خروج از هنجارهای جمعی و تحمیلی باشد که از طرف اجتماع بر افراد تکلیف شده است (گافمن، 1386: 29). شیخصنعان خارج از هنجارهای عرفانی و مذهبی، به دنبال تجربههای متفاوت و متمایز است. او سالهای متمادی، با ارزشهای جمعی و مورد قبول اجتماع بالیده است. آن هنجارها را درونی کرده است. با آنها انس گرفته است و قسمتی از سرشت او شده است و اغلب در ترویج آنها نیز کوشیده است. این هنجارها، ترکیباتی پیچیده و ذهنی هستند که روابط افراد را با محیط تنظیم میکنند و از کمترین انعطاف برخوردارند. احساس شیخ صنعان به دختربچه ترسا، عدول از هنجارها و عادتوارههای مورد پذیرش جماعت صوفیان است. عادتوارههای حاکم بر گفتمان صوفیه و عرفان، سازوکارهایی یکپارچه و درونی را بر اعضای مشارکتکننده خود، تحمیل میکنند که تمام تفکرات و ذهنیات و امورات اجتماعی آنها را تحت تأثیر قرار میدهند. شیخ صنعان در مواجهه با دختربچه ترسا همه الگوها و عادتوارهها و تجربیات خود را نادیده میگیرد و برخلاف ارزشهای جمعی عمل میکند. او ارزشها و عاداتوارههایی را که در سازمان صوفیان کسب کرده است به یکسو مینهد و در تقابل با آنها رفتاری متمایز را از خود نشان میدهد. شیخ صنعان در تقابل با جماعت صوفیان که همان میدان اجتماعی شکلگیری هویت و شخصیت جمعی است، عادتوارههای متمایزی را از خود نشان میدهد. بهابیات زیر از زبان شیخصنعان توجه شود.
گفت تسبیحم بیفکندم ز دست |
| تا توانم بر میان زنار بست... |
گفت کردم توبه از ناموس و حال |
| تایبم از شیخی و حال و محال... |
گفت کو محراب روی آن نگار |
| تا نباشد جز نمازم هیچکار... |
گفت اگر بتروی من اینجاستی |
| سجده پیش روی او زیباستی... |
گفت کس نبود پشیمان بیش ازین |
| تا چرا عاشق نبودم پیش ازین.... |
گفت گر دیوی که راهم میزند |
| گو بزن چون چست و زیبا میزند..... |
گفت من بس فارغم از نام و ننگ |
| شیشۀ سالوس بشکستم به سنگ.... |
گفت چون ترسا بچه خوش دل بود |
| دل ز رنج این و آن غافل بود... |
گفت اگر کعبه نباشد دیر هست |
| هوشیار کعبهام در دیر مست... |
گفت سر بر آستان آن نگار |
| عذر خواهم خواست، دست از من بدار... |
گفت اگر دوزخ شود هم راه من |
| هفت دوزخ سوزد از یک آه من... |
گفت چون یار بهشتی روی هست |
| گر بهشتی بایدم این کوی هست... |
|
| (عطار، 1374: 72-73) |
در ابیات بالا، بسیاری از اصطلاحات و عادتوارههای جمعی مورد نظر جماعت صوفیان ذکر شده است. عادتوارههایی که با محوریت «تسبیح»، «توبه»، «محراب»، «سجده»، «توبه و پشیمانی»، «نام و ننگ»، «کعبه»، «دورخ»، «بهشت» و... شکل گرفتهاند. شیخ صنعان در جواب مریدان، که ارزشها و هنجارهای جمعی مورد نظر صوفیان را به او یادآوری میکنند، آگاهانه تلاش میکند تا نشان دهد که عادتوارههای حاکم، انرژی و انعطاف لازم را ندارند؛ لاجرم کارکرد آن عادتوارهها در فرایند جامعهپذیری افرادی مثل او، به حالت غیرفعال درآمده است. او خود واضع عادتوارههای جدیدی شده است که نه تنها متمایز، بلکه در تقابل با الگوهایی است که او سالها با آنها رشد کرده است. شیخصنعان در ابیات بالا نشان میدهدکه عادتوارها، مفاهیمی واسطهای هستند و میتوانند تغییر کنندو به ظرفیتها و تمایلاتی متفاوت تبدیل شوند. میتوان گفت که شیخصنعان با تفسیر، تغییر و دستکاری کارکرد عاتوارههای جمعی حاکم بر اجتماع صوفیان، موجب طغیان و ضایع شدن هویت سازمانی خود میشود و لاجرم «داغ ننگ» و رسوایی او رقم میخورد.
7. داغ ننگ؛ مکانیسمهای دفاعی
داغزدگی به عنوان یک موقعیت مضطربکننده میتواند روح و روان فرد داغخورده را به هم بریزد و او را به کنشهای غیرمنطقی و سرکشیهای نامتعارف و آسیبزا بکشاند. از آنجا که «داغ ننگ» و رسوایی اجتماعی میتواند افراد را در هول و هراس اندازد و از آنجاکه موجب روانپریشی میشود، لاجرم مکانیسمهای روانی دفاعی را بصورت ناخودآگاه و ناهوشیار، فعال میشوند تا افراد بتواند در موقعیتهای اضطرابزا تابآوری و سازگاری بیشتری از خود نشان دهند. اگر بپذیریم که «داغ ننگ» شیخصنعان باورپذیر و منطقی است لاجرم باید به دنبال شناسایی مکانیسمهای دفاعی و روانی او در مواجهه با رسوایی پیشآمده باشیم. در روایت شیخصنعان نیز مانند همه افراد داغخورده، استفاده از مکانیسمهای دفاعی روانی وجود دارد، اما با این تفاوت که این سازوکارهای دفاعی و روانی، گاهی ناخودآگاه و گاه خودآگاه هستند. هرچند استفاده از این مکانیسمهای دفاعی و روانی، ناخودآگاه و پاسخ طبیعی انسان به تنش و منازعات روانی است، اما وسعت روانی و توانایی روحی افراد در فرایند خودتنظیمی استفاده از مکانیسمهای مذکور، میتواند در استفاده آگاهانه از آنها، مؤثر باشد. خوانش دقیق روایت شیخصنعان نشان میدهد که استفاده از مکانیسمهای دفاعی فرایندی افقی است به این معنا که شیخ در مرحلهی نخست به صورت ناخودآگاه از مکانیسمهایی روانی چون «تعمیم دهی»، «آرمانیسازی»، «دلیلتراشی»، «واپسروی»، «خیالپردازی» و «گوشهگیری» و «انفعال» استفاده میکند؛ اما در مراحل پایانی روایت، شیخ با خودآگاهی و بلوغ روانی تلاش میکند تا از سازوکارهای روانی خودآگاه چون «پذیرش»، «دلیری»، «بازگشت و توبه»، «سپاسگزاری» و «فروتنی» استفاده کند تا بتواند تنش روانی خود را آگاهانه کنترل کند.
در مکانیسم «تعمیم دهی»، شیخصنعان تلاش میکند تا «داغ ننگ» خود را به همه نسبت دهد و با این «تعمیمدهی» و یکسانسازی از اضطراب روانی خود بکاهد. شیخ میخواهد بگوید که تنها او نیست که در معرض اینگونه از رسوایی است بلکه همه انسان در اینگونه از موقعیتها، ظرفیت رسوایی را دارند.
گر مرا در سرزنش گیرد کسی |
| گو درین ره این چنین افتد بسی |
در چنین ره کان نه بن دارد نه سر |
| کس مبادا ایمن از مکر و خطر |
نیست یک تن بر همه روی زمین |
| کو ندارد عقبهای در ره چنین |
عاشقی را چه جوان چه پیرمرد |
| عشق بر هر دل که زد تأثیر کرد |
|
| (عطار، 1374: 88) |
در مکانیسم «آرمانیسازی»، شیخ تلاش میکند تا با ایدهآل سازی و توصیف زیبایی ترسابچه، از بار روانی و بدنامی اجتماعی خود بکاهد و آن را موجه جلوه دهد. | ||
بر سپهر حسن در برج جمال |
| آفتابی بود امّا بی زوال |
آفتاب از رشک عکس روی او |
| زردتر از عاشقان در کوی او |
هرک دل در زلف آن دلدار بست |
| از خیال زلف او زنار بست |
هرک جان بر لعل آن دلبر نهاد |
| پای در ره نانهاده سرنهاد |
چون صبا از زلف او مشکین شدی |
| روم از آن مشکین صفت پر چین شدی |
هر دو چشمش فتنۀ عشاق بود |
| هر دو ابرویش به خوبی طاق بود |
مردم چشمش چو کردی مردمی |
| صید کردی جان صد صد آدمی |
لعل سیرابش جهانی تشنه داشت |
| نرگس مستش هزاران دشنه داشت |
صد هزاران دل چو یوسف غرق خون |
| اوفتاده در چه او سرنگون |
|
| (عطار، 1374: 68-69) |
در ابیات بالا شیخ به دنبال ایدهآل سازی و آرمانیسازی ظواهر و زیبایی دخترترسا است تا با این توصیفات بتواند از اضطراب روانی خود بکاهد و رسوایی خود را توجیه کند و چنان نشان دهد که همه در برابر زیبایی ترسابچه به رسوایی کشانده میشوند. شیخ در ابیاتی دیگر به مکانیسم «دلیل تراشی و توجیه» میآویزد تا شاید بتواند از تنش روانی خود بکاهد.
گفت کس نبود پشیمان بیش ازین |
| تا چرا عاشق نبودم پیش ازین |
گفت من بس فارغم از نام و ننگ |
| شیشۀ سالوسب شکستم به سنگ |
گفت چون ترسا بچه خوش دل بود |
| دل ز رنج این و آن غافل بود |
|
| (عطار، 1374: 72) |
«گوشهگیری و انزوا» مکانیسم سازگاری دیگری است که شیخ صنعان از آن استفاده میکند تا بتواند منازعات روانی حاصل از داغ ننگ خود را برتابد. | ||
شیخ چون افتاد در کام نهنگ |
| جمله زو بگریختید از نام و ننگ |
شیخ گفتا جان من پر درد بود |
| هر کجا خواهید باید رفت زود... |
شیخشان در روم تنها مانده |
| داده دین در راه ترسا مانده |
|
| (عطار، 1374: 82) |
مکانیسمهای ناخودآگاه شیخ صنعان در بالا، هرچند موجب تخفیف کوتاه مدت تنش روانی او شده است اما از آنجا که ناخودآگاه هستند نتوانستهاند اضطراب روانی شیخ را به صورت منطقی و بنیادین برطرف کنند. این سازوکارها در بسیاری از قسمتهای روایت موجب آسیب روانی و حتی لجبازی رفتاری شیخ شده است.باید گفت استفاده شیخ از این سازوکارهای ناخودآگاه نه تنها تنش روانی او را کاهش نداده، بلکه بر اختلال رفتاری و اضطراب او افزوده است. شیخ در قسمت پایانی روایت است که با خودآگاهی و استفاده درست از مکانیسمهایی چون «پذیرش»، «دلیری»، «سپاسگزاری» و «فروتنی» و«بازگشت و توبه»، به تعادل وخود تنظیمی روانی میرسد.
در بهکارگیری «مکانیسم پذیرش» شیخ صنعان به صورت خودآگاه تلاش میکند تا با قبول واقعیت پیشآمده از تنش روانی خود بکاهد و با «دلیری» روانی با موقعیت اضطرابزا و پیامدههای آن روبرو شود. او اضطراب روانی پیشآمده را تنش و «مشکلی» جدی می داند.
گفت من بس فارغم از نام و ننگ |
| شیشۀ سالوس بشکستم به سنگ |
گفت چون دین رفت چه جای دلست |
| عشق ترسازاده کاری مشکل است |
بحر قهاریت رابنشان ز جوش |
| میندانستم، خطاکردم، بپوش |
|
| (عطار، 1374: 72) |
در مکانیسم دفاعی «رهاسازی»، شیخ صنعان با وسعت فکری و روحی به این بینش میرسد که گاهی باید دست کشید و مطلوب مورد نظر را رها کرد. او آگاهانه و اختیاری از عشق دختربچهی ترسا دست میکشد. این مکانیسم دفاعی از سازوکارهای متعالی و مبتنی بر بلوغ فکری است که اضطراب و تنش روانی او را کاهش میدهد.
شیخ غسلی کرد و شد در خرقه بازرفت با اصحاب خود سوی حجاز (عطار، 1374: 85).
«شکرگذاری» یکی دیگر از مکانیسمهای دفاعی متاخر و مبتنی بر بلوغ فکری در روایت شیخ صنعان است که اضطراب و تنش او را کاهش میدهد وموجب شادمانی-روانی او میشود.
این زمان شکرانه عالم عالمست |
| شکر کن حق را چه جای ماتمست |
منت ایزد را که در دریای قار |
| کرده راهی همچو خورشید آشکار |
|
| (عطار، 1374: 85) |
«توبه و بازگشت» آخرین و متعالیترین سازوکارهای دفاعی و روانیشیخصنعان است که در موقعیت تنشزای رسواشدهگی، توانسته موجب تعادل روانی اوشود. این مکانیسم آگاهانه است و بلوغ و وسعت روانی او را نشان میدهد.
آتش توبه چو برافروزد او |
| هرچ باید جمله بر هم سوزد او |
برفکندم توبه تا آگه شوم |
| عرضه کن اسلام تا با ره شوم |
مرد راه چون تویی را ره زدم |
| تو مزن بر من که بی آگه زدم |
هرچ کردم بر من مسکین مگیر |
| دین پذیرفتم ، مرا تو دست گیر |
|
| (عطار، 1374: 85) |
شیخ صنعان با آگاهی از ماهیت و اهمیت توبه و بازگشت، تلاش میکند تا از تشویش روانی خود بکاهد.
در میان شیخ و حق از دیرگاه |
| بود گردی و غباری بس سیاه |
آن غبار از راه او برداشتیم |
| در میان ظلمتش نگذاشتیم |
آن غبار اکنون ز ره برخاستست |
| توبه بنشسته گنه برخاستست |
تو یقین میدان که صد عالم گناه |
| از تف یک توبه برخیزد ز راه |
|
| (عطار، 1374: 84) |
«غبار» در ابیات بالا را همان اشتهار و هویت اجتماعی است که موجب غرور و خودبینی در شیخ شده است.اشتهار خلق و «داغ ننگ» و رسوایی حاصل از عدم تطابق هویت جمعی و فردی همان «عقبه»ای است که شیخصنعان باور دارد که در مسیر هرکس میتواند وجود داشته باشد. «توبه» و پشیمانی همان مکانیسمی روانی است که میتواند موجب امیدواری باشد و تعادل روانی افراد را تضمین کند. از این روست که در همه کتب عرفانی و مذهبی همواره بر توبه و بازگشت اصرار شده است. قابل ذکر است که مکانیسمهای روانی مورد استفاده شیخصنعان از آغاز روایت تا پایان آن، خطی و یکسان نیست، بلکه با نزدیک شدن به پایان روایت، سازوکارهای دفاع روانی او حالتی خودآگاه و هوشیار به خود میگیرند که علاوه بر نشان داده بلوغ ذهنی و روانی شیخ، موجب بازگشت و توبهی او میشوند. شیخصنعان انسانی را به نمایش میگذارد که مبدع و خلاق است. انعطافپذیر است. مقلد، منفعل و محافظهکار نیست. او به دور از محافظهکاری و ظاهرسازی، «داغ ننگ» و رسوایی خود را قبول میکند و میپذیرد که هویت جمعی او در میان جماعت صوفیان ضایع شده است، اما سرانجام با «توبه و بازگشت» به هویت ضایع شدهی خود بازمیرسد و مجدد مورد استقبال و احترام جمع صوفیان و مریدان خود قرار میگیرد.
نتیجهگیری
نگاه جامعهشناختی و همچنین کاربست نظریه «داغ ننگ» اروینگ گافمن، میتواند دلالتها و نشانگان معنایی فرامتن را در حکایت «شیخصنعان» فعال کند و موجب شود تا متن مذکور خارج از بافت سنتی و عرفانی خود، ظرفیتهای توضیحی و تفسیری تازهای را به نمایش بگذارد؛ ظرفیتهایی که کاربردی هستند و میتوانند مخاطبان جوان و اغلب سختپسند امروزی را به این اثر کلاسیک و ارزشمند علاقمند کنند. با این نگاه میتوان گفت عطار در حکایت شیخصنعان، «عقبه»ای جدید را برای رسیدن به حقیقت طرح میکند؛ «عقبه»ای که گذشتن از آن به مراتب دشوارتر از هفت وادیمرسوم معرفت و سلوکاست. این «عقبه» چیزی فراتر از «وادی عشق» است و آن «داغ ننگ» و رسوایی است که موجب از دست رفتن هویت جمعی و سازمانی میشود و افراد را با منازعات روانی و اضطرابهای جدی و بلندمدت اجتماعی مواجه میکند. در حکایت مذکور نشان داده میشود که شیخ صنعان نمیتواند هنجارها و عادتوارههای سازمانی حلقه عرفانی خود را رعایت کند. او همچنین در مدیریت و انطباق هویت فردی «خود» با هویت جمعی «خود»، ناکام میماند و این تضاد و ناهمخوانی در هویت بالقوه و بالفعل، باعث داغ دیدهگی، آسیب و اضطراب روانیو همچنین بیاعتمادی میشود و حلقهی مریدان و آگاهان را از اطراف او پراکنده میکند و لاجرم او را نیز به انزوا و طردشدگی میکشاند. «داغ ننگ» و رسوایی جمعی شیخ صنعان، هرچند در نهایت به عنوان یک تجربه اوج، موجب آگاهی و «روشن» شدن راه رسیدن به حقیقت میشود اما با برهم زدن تعادل روانی او، سبب فعال شدن مکانیسمها دفاعی و روانی خودآگاه و ناخودآگاه در شیخ میشود. شیخ صنعان به عنوان فردی داغخورده تلاش میکند تا منازعات و تنشروانی خود را با استفاده از مکانیسمهای ناخودآگاه و ابتدایی چون «تعمیمدهی»، «آرمانیسازی» و «گوشهگیری و انزوا» کم کند. در پایان روایت، شیخ صنعان با خودآگاهی و بلوغ روانی و همچنین با استفاده از مکانیسمهایی دفاعی متاخر و پختهتر چون «پذیرش«، «رهاسازی»، «توبه و پشیمانی»، «شکرگذاری» و «فروتنی» هویت ازدست رفته جمعی خود را بازمییابد و با موفقیت منازعات روانی خود را از سر میگذراند. این رهایی به معنای گذشتن از «عقبۀ» رسوایی و داغ ننگی است که همواره مانند «غباری بس سیاه»حجاب میان شیخصنعان و رسیدن او به حقیقت بوده است.
در میان شیخ و حق از دیرگاه |
| بود گردی و غباری بس سیاه |
آن غبار از راه او برداشتیم |
| در میان ظلمتش نگذاشتیم |
آن غبار اکنون ز ره برخاستست |
| توبه بنشسته گنه برخاستست |
|
| (عطار، 1374: 84) |
«غبار» در اینجا همان خوشنامی و اقبال عمومی است که شیرین و وسوسهکننده است. عشق ترسابچه موجبات ننگ و رسوایی شیخ را رقم میزند.«برداشتن غبار» و «رهایی از ظلمت»که با توبه و دستگیری«حق» میسر شد، همان رهایی از اقبال و تحسین عمومی است. همان پذیرفتن بدنامی و رسوایی است؛ نوعی از بدنامی که برای رسیدن به حقیقت باید آن را به جان پذیرفت و از شماتت و سرزنش دیگران نهراسید. به عبارت دیگر انسان برای رشد شناختی، نیازمند است که ماهیت واقعی و تجربی بدنامی و رسوایی را فهم کند. باید درد و سردی بیاعتنایی اطرافیان را بچشد. باید تیزی و سنگینی نگاههای تحقیرآمیز را ببیند. نمیشود تجربۀ ننگ و رسوایی را نداشت و عین حال به مراحل بالایی از کمال و شناخت دست یافت.
پینوشت
1. کالینز معنقد است که اروینگ گافمن پدر روششناسی مردمگرا و همچنین مبدع روش «تحلیل گفتگو»ی روزمره است (Collins, 1988: 13).
2. Stigma
3. این کتاب با همین عنوان توسط مسعود کیانپور ترجمه و در انتشارت مرکز پاپ شده است.
4. تجربه اوج به تجربهای گفته میشود که عمیقاً افراد را تحت تاثیر میگذارد و آنها را بصورت پایدار متحول میکند.
منابع
ایمان، محمد تقی و مرادی، گلمراد (1390) «روششناسي نظريه اجتماعي گافمن»، فصلنامه علمي-پژوهشي جامعهشناسي زنان، سال دوم، شماره دوم، تابستان، صص 59-79.
حسینی، مریم و سالارکیا، مژده (1391) »تحلیل رمان رویای تبت بر اساس استعارۀ نمایشی گافمن»، فصلنامه متن پژوهی ادبی، شماره 53، صص 80-108.
ریتزر، جرج (۱۳۷۹)، نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمهی محسن ثلاثی، چاپ چهارم، تهران، علمی.
گافمن، اروینگ، (1386)داغ ننگ؛ چارهاندیشیبرایهویتضایعشده، ترجمهاز مسعود کیانپور، تهران، مرکز.
گافمن، اروینگ (۱۳۹۱)، نمود خود در زندگي روزمره، ترجمه مسعود کیانپور، تهران، مرکز.
گیدنز، آنتونی )1374)، جامعهشناسی، ترجمهصبوری، منوچهر، تهران، نشرنی.
لوئیس، کورز (1393) زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه از محسن ثلاثی، چاپ نوزدهم، تهران، گلرنگ یکتا.
عطار، نیشابوری (1374) منطقالطیر، به تصحیح سید صادق گوهرین، چاپ دهم، تهران، علمی و فرهنگی.
Collins, R (1988). The Theoretical Continuities in Goffman s Work, Boston, Northeastern University Press.
Turner, J. H (2003). The Structure of Sociological Theory, United State, Wadsworth press.
Verhoeven. J (1993) “An interview with Erving Goffman.” Research on Language and Social Interaction, Vol. 26, No. 3, pp. 317-348.
Smith Greg (1999) Goffman and Social Organization: Studies in a sociological legacy, London, Routledge press.
[1] * دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه لرستان، ایران M.Khosravishakib@gmail.com