کلان¬استعارة شناختی آزادی در زبان کُردی با تکیه بر اشعار شیرکو بیکه¬س
محورهای موضوعی : تحلیل متون نظمصمد علی آقایی 1 , وحید غلامی 2 , صادق محمدی 3
1 - دانشگاه آزاد سنندج
2 - دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، گروه زبان انگلیسی و زبان شناسی،
3 - دانشگاه آزاد سنندج
کلید واژه: معنی¬, شناسی شناختیاستعاره¬, های مفهومیکلان¬, استعاره¬, آزادیزبان کُردیشیرکو بیکه¬, س.,
چکیده مقاله :
ازجمله نوین ترین رویکردهای نقد آثار ادبی، رویکرد شناختی می باشد. استعارة مفهومی یک مفهوم پایه ای در این رویکرد محسوب می شود که از طریق آن، مفهوم یک حوزه به حوزة دیگر نگاشت می شود و مفهوم حوزة دوم از طریق حوزة اول درک می شود. کلان استعاره ها که برای درک آثار ادبی مورد نیاز هستند و در فهم زبان و اندیشۀ منتقدین کاربرد دارند، از همین ساز و کارهای استعارة مفهومی بهره می برند. دراین جستار با تکیه بر مفهوم شناختی استعاره، نگارنده قصد دارد کلان استعارة آزادی را در اشعار بیکه س بررسی کند. داده های پژوهشِ حاضر، اشعار موجود در کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (2011) می باشد که در آن استعاره های کلان و مفهومیِ متعدد و مختلفی مشاهده می شود. اینکه کلان استعارة آزادی چگونه در اشعار بیکه س نمود پیدا می کند و کدام یک از اشعار بیکه س حاوی بیشترین مفاهیم مرتبط با آزادی هستند، سوالات اصلی پژوهش می باشند. پژوهش حاضر براساس نظریات لیکاف و جانسون (1980) و کووچش (2010)، و به روش تحلیلی صورت گرفته است. یافته های پژوهش نشان می دهد که اولاً آزادی، آزادی بیان، آزادی زنان، ظلم ستیزی، آزادیخواهی و عدالت طلبی مفاهیمی بارز در آثار بیکه س می-باشند. همچنین، استعاره های خُرد به کار رفته در روساخت این آثار داری زیرساختی پایه ای به نام آزادی هستند که آنها را سامان می بخشد.
Cognitive Megametaphor of "Freedom" in Kurdish language, According to Sherko Bekas Poetry Abstract One of the most important and recent approaches in criticizing literary works is cognitive linguistics. Conceptual Metaphor Theory is one of the main theoretical frameworks in Cognitive Semantics. According to it, metaphor is not just a matter of word, but it is about thought and reason. In all of conceptual metaphors mapping is primary, and they use a source domain language as a pattern for showing the target domain concepts. Megametaphors are set of macrostructures in linguistics which built by other conceptual metaphors in superstructure of the text. This investigation aims to study cognitive megametaphor of "freedom" in the; Now a Girl is my Homeland, a book by Sherko Bekas. How Bekas used different kinds of conceptual metaphors in the undercurrent to form freedom megametaphor at the superstructure, is the main question in this study. The results show that freedom and its relevant concepts are the most common concepts in Bekas poetry. Key words: Cognitive linguistics, conceptual metaphors, megametaphors of freedom,Kurdish language, Sherko Bekas Key words: Cognitive linguistics, conceptual metaphors, megametaphors of freedom,Kurdish language, Sherko Bekas Key words: Cognitive linguistics, conceptual metaphors, megametaphors of freedom,Kurdish language, Sherko Bekas
راسخ مهند، محمد. (۱۳۸۹). درآمدی بر زبانشناسی شناختی: نظریهها و مفاهیم. تهران، سمت.
زاهدی، کیوان و عصمت دریکوند. (1390). «استعارة شناختی در نثر فارسی و انگلیسی». پژوهش¬نامة علوم انسانی،دوره 3، شماره 6، صص 1-19.
عبداللهی، درخشان. (1394). «استعاره¬های ساختاری، جهتی و وجودی در کوردی جافی»، پایان¬نامة کارشناسی ارشد زبان¬شناسی، دانشگاه رازی کرمانشاه.
کریمی، وحیده. (1391). «استعاره¬های درد در گویش کردی کلهری ایلام از نظر معنی¬شناسی»، پایان¬نامة کارشناسی ارشد زبانشناسی، پژوهشکدة زبان¬شناسی تهران.
ویسی¬حصار، رحمن، منوچهر توانگر و والی رضایی. (1392). «پنج کلان¬الگوی استعاری در رباعیات اصیل خیام». نشریة پژوهش¬های زبان¬شناسی تطبیقی، دوره 3، شماره 6، صص 89-104.
کوردی بێکه¬س ، شێرکۆ. (2013). نووسین به¬ئاوی خوله¬مێش: ژیاننامه و بیره¬وه¬ری. چاپی یه¬که¬م، سلیێمانیه، ئاراس.
بێکه¬س ، شێرکۆ. (1394). دێوانی شێرکو بێکه¬س: ئێستا کچێک نیشتمانمه. تهران، آریوحان.
Lakoff, G. & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago press.
Lakeoff, G. & Johnson, M. (2003). Metaphors We Live By. London: University of Shicago Press.
Kovecses, Z. (2010). Metaphor: A Practical Introduction. Oxford and New York: Oxford University Press.
Ricoeur, P. (1977). The Rule of Metaphor: The Creation of Meaning in Language. London: Routledge.
Werth, P. (1994). Extended Metaphors: A text-world account. Language and Literature. 3(2): 79-103.
سال سوم ، شماره 7، تابستان 1399
ISSN : 2645-6478
کلاناستعارة شناختی آزادی در اشعار شیرکو بیکهس
صمد علیآقایی1
دکتر وحید غلامی2
دکتر صادق محمدیبلبلانآباد 3
دکتر عادل دستگشاده4
تاریخ دریافت :21/11/1398
تاریخ پذیرش نهایی :14/03/1399
(از ص 95 تا ص 113 )
20.1001.1.26456478.1399.3.7.1.3
چکیده
از جمله نوینترین رویکردهای نقد آثار ادبی، رویکرد شناختی میباشد. کلاناستعارهها که برای درک آثار ادبی مورد نیاز هستند، از ساز و کارهای استعارههای مفهومی در این نگرش بهره میبرند. در این جستار با تکیه بر مفهوم شناختی استعاره، نگارنده قصد دارد کلاناستعارة آزادی را در اشعار شیرکو بیکهس بررسی کند. دادههای پژوهشِ حاضر، کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (2011) میباشد. اینکه استعارة کلان آزادی چگونه در اشعار بیکهس نمود پیدا میکند و کدامیک از اشعار وی حاوی بیشترین مفاهیم مرتبط با آزادی هستند، سوالات اصلی پژوهش میباشند. پژوهش حاضر بر اساس نظریات لیکاف و جانسون (1980) و کووچش (2010)، و به روش تحلیلی صورت گرفته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که مفاهیم آزادی، آزادی بیان، آزادی زنان و ... مفاهیمی بارز در اشعار بیکهس میباشند. همچنین، استعارههای خُرد بهکار رفته در روساخت این آثار داری زیرساختی پایهای به نام آزادی هستند که آنها را سامان میبخشد.
کلیدواژهها: معنیشناسی شناختی، استعارههای مفهومی، کلاناستعاره، آزادی، شیرکو بیکهس.
1. مقدمه
نخستین بار در سال 1980، لیکاف و جانسون (G. lakoff & M. Johnson) با انتشار کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم (Metaphors We Live By)، نگاه کلاسیک به استعاره را به چالش کشیدند. طبق نظر آنها، استعاره تنها به حوزة زبان محدود نشده و سراسر زندگی روزمره، از جمله حوزة اندیشه و عمل را نیز در بر میگیرد، بهطوریکه نظام مفهومی هرروزة ما که بر اساس آن فکر میکنیم و اعمالمان را انجام میدهیم، اساساً ماهیتی استعاری دارد. به عقیدة معنیشناسان شناختی، حوزة مبدأ در استعارة مفهومی (conceptual metaphors)، حوزهای مفهومی است که به کمک آن حوزة مفهومی مقصد را درک میکنیم. هر دویِ این حوزهها در ذهن و شناخت ما ریشه دارند و این همان مفهوم شناختیِ استعاره است که نظریة استعارة مفهومی از آن سرچشمه گرفتهاست (کووچش (Z. Kovecses)، 2010: 3-5).
استعارههای مفهومی خُرد (micrometaphor)، شامل ساختاری، جهتی و هستیشناختی (مادی، ظرف و جاندارپنداری)، در متون ادبی نمود روساختی دارند، درحالیکه در زیرساخت آنها، استعارههای کلانی (megametaphors) وجود دارند که آنها را سامان میبخشند. این استعارههای کلان گاهی بدون آنکه در روساخت ظاهر شوند، در سراسر متن موج میزنند. استعارههای کلان که استعارههای گسترش یافته (extended metaphors) نیز نامیده میشوند علاوه بر اینکه برای درک یک اثر ادبی مورد نیاز هستند، در فهم زبان و اندیشۀ منتقدین نیز کاربرد دارند (کووچش، 2010).
آثار تحلیلی متعددی در مورد استعارههای مفهومی و کلاناستعارهها در ادبيات فارسي از ديد زبانشناسي شناختي انجام گرفتهاست که در بخش پیشینه به تعدادی از آنها اشاره خواهد شد، اما به علت خلأ کار برروی آثار شاعران و نویسندگان کورد در این زمینه، سعی شده است تا در این پژوهش به کلاناستعارههای آزادی و ظلمستیزی در آثار یکی از نامداران شعر و ادبیات کوردی یعنی شیرکو بیکهس (Sh. Bekas) پرداخته شود. پژوهش حاضر که به صورت توصیفی ـ تحلیلی و بر پایة مطالعات کتابخانهای انجام میشود، شامل پنج بخش اصلیِ مقدمه، پیشینة تحقیق، مبانی نظری، روش پژوهش و تحلیل دادهها، و نهایتاً نتایج تحقیق میباشد. پس از معرفی اجمالیِ زبانشناسی شناختی و استعاره در این رویکرد، به بررسی کلاناستعارة آزادی در اشعار شیرکو بیکهس پرداخته خواهد شد. دادههای پژوهشِ حاضر، کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (Esta Kəček Niŝtəmanmæ) (2011) میباشند که از مشهورترین آثار بیکهس است و حاوی کلاناستعارهها، مجازها و استعارههای مفهومی متعدد و مختلفی میباشد. تحلیل دادهها در این پژوهش بر اساس نظریة استعارههای مفهومی لیکاف و جانسون (1980) و نظریات کووچش (2010) در مورد استعارههای مفهومی و کلاناستعارهها صورت پذیرفتهاست.
شیرکو بیکهس (1940-2013)، چهرهاي جهاني در سيطرة فرهنگ، ادبیات و شعر کوردی، فرزند فایق بیکهسِ شاعر بوده است و همانند پدرش از شاعران مشهور و مطرح ادبیات در کوردستان عراق میباشد. ایشان در حوزههاي نقد، داستان، ترجمه و شعر در اذهانِ اهلِ فنّ شناخته شدهاست. بیکهس، در سال 1998، جایزة کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky) را از سوي انجمن قلم سوئد، به عنوان «شاعری در تبعید» دریافت نمود. همچنین جایزة پیرهمیرد (Piræmerd) یا همان شاعر ملی کورد (2001)، از جمله افتخارات این شاعر معاصر میباشد. بیکهس که درونمایۀ سرودههایش غالباً مسایل اجتماعی است را میتوان از مهمترین شاعران نوپرداز معاصر دانست که تمام عمرش را صرف مطالعه و نوشتن کرد و حاصل تلاشش بالغ بر 38 دیوان و مجموعه شعر به زبان کوردی و ترجمة آثاری همچون پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی و عروسی خون اثر لورکا به زبان کوردی بودهاست. ایشان در 73 سالگي، به دليل بيماري قلبي در كشور سوئد درگذشت و پيكرش در شهر سليمانية عراق در پارك آزادي و در جوار تنديس شهداي 1963 دفن شد (بیکهس: ج1، 2013).
بیکهس در کتاب اینک دختری سرزمین من است، برخلاف همیشه لب به گلایه از میهن میگشاید و بدیهای میهن را برای میهن بازگو میکند. البته بایستی خاطرنشان ساخت، واژة میهن در کل کتاب نوعی مجاز «ظرف به جای مظروف» است و مقصود از میهن، مردمان ساکن در آن هستند. در واقع این اثر، انقلابِ درونی شاعر در میان آثارش محسوب میشود. بیکهس از جمله شاعرانی است که در آثارش استعارههای فراوانی بهکار برده است و گاهاً چندین استعارۀ خُرد حولِ محور یک استعارۀ کلان دوران و فعالیت دارند؛ برخی از مهمترین کلاناستعارههای بهکار رفته در اشعار بیکهس عبارت از «عشق»، «آزادی»، «ظلمستیزی»، «زن و حقوق زنان»، «میهنپرستی»، «دانش و آگاهی»، «فقر»، «حقوق بشر»، «مهاجرت»، «ظلم» و ... هستند. در این کتاب، شاعر در خلسه و حالات درونی هر بار از زبان یکی از این کلاناستعارهها لب به سخن میگشاید و سخن میگوید. هرز چند گاهی به خود میآید و بعد از مدتی کوتاه دوباره به درون و خلسۀ خود فرو میرود و باز در این حالت روایت را آغاز میکند.
2. پیشینة پژوهش
هر چند که معنیشناسی شناختی (و به تبعِ آن استعارة مفهومی) از مفاهیم نوین در نظریات زبانشناسی به حساب میآید، اما به نسبت تازگیِ این رویکرد، تحقیقات متعددی در زمینة آن صورت گرفته است. آثاری که بر روی استعارههای مفهومی انجام شدهاند، اعمّ از کتاب، رساله و یا مقاله را میتوان به دو گروه دستهبندی کرد: آنهایی که تأکید اصلیشان بر تحلیل نظری ماهیّت استعاره است و آنهایی که بر یک یا چند اثر، بررسیِ موردی انجام میدهند، و با استخراج انواع استعارههای مفهومی در آن اثر یا آثار، مفهوم استعاره را توضیح میدهند. غیرایرانیان بسیاری بر روی نظریة استعارههای مفهومی و کلاناستعارهها کار کردهاند، که ازجمله مشهورترین آنها میتوان لیکاف، جانسون و کووچش را نام برد. افراد دیگری نیز در این باب مطالعه کردهاند که در اینجا به دو نمونه از آنها که به شعر و ادبیات مرتبطترند، اشاره خواهد شد.
پُلوِرث (P. Werth) نویسندة کتاب استعارههای گسترش یافته (Extended Metaphors) (1994)، عقیده دارد که در واقع این استعارههای خُرد هستند که منجر به پدید آمدن کلاناستعارهها میشوند. وی برای توضیح استعارههای کلان، متن «زیر درختان شیر» از دیلن توماس (Dylan Thomas) را ارائه داده و سپس با توضیح اینکه در این متن جاندارپنداریهای فراوانی یافت میشود که همگی حول یک محور میچرخند و آن این است که «خواب، ناتوانی است». او به این نکته اشاره دارد که جاندارپنداریهایِ «مغازهها، عزادارند»، «مرکز شهر، خفه شده است»، «درختان گوژپشتند» و ... همگی روساختِ کلاناستعارة «ناتوانی در هنگام خواب است». وی این استعارۀ کلان را در متن «جریان نهفتهای» میداند که در آن استعارههای خُرد سبب بوجود آمدن استعارههای گسترش یافته یا همان کلان میشوند (کووچش، 2010).
يو (N. Yu) (2003) نیز در مقالهاي به اين سوال كه؛ آيا استعارههاي شعري از راهبردهاي شناختي استعاره روزمره پيروي ميكنند و يا آنچه استعارههاي شعري را متفاوت ميسازد بسط و گسترش اين راهبردهاست، پاسخ میدهد. وی استعارهها در آثار مويان (M. Yan)، نویسندة معاصر چینی را مورد بررسي قرار ميدهد و بیان میکند كه گرچه استعارههاي تحليل شده، نو و غيرمتعارف هستند اما چهارچوب كلي استعارة روزمره و زبان شعري گذشتگان را با خود دارند و از آنها پيروي ميكنند. يو نشأتگرفتن استعارههاي روزمره و جديد از تجارب جسماني را دليل اين امر مي داند.
تعدادی از پژوهشهای صورتگرفته درمورد استعارههای مفهومی و کلاناستعارهها، به شکل مقاله و پایاننامه در زبان فارسی نیز عبارتند از: ویسیحصار و همکاران (1392) در مقالة «پنج الگویِ کلاناستعاری در رباعیات اصیل خیام»، به بررسی سبکشناختی استعارههای بنیادین دربارة «انسان»، «جهان»، «تولد»، «زندگی» و «مرگ» در رباعیات خیام پرداختهاند و برای هر مفهوم چندین استعارة مفهومی را در این رباعیات پیدا کردهاند. آنها در این تحقیق الگوهای «محفظه»، «کوزهگری»، «سرقت»، «می» و «بازگشت» را که مبانی اصلی جهانبینی استعاری خیام هستند به عنوان مبنای سبکشناختی در تشخیص رباعیهای اصیل خیام معرفی میکنند.
زاهدی و دریکوند (1390) نیز در پژوهشی تطبیقی، انواع استعارههای مفهومی را در نثر فارسي و انگليسي بررسي كردند، و براي اين منظور، جلد نخست از رمان کلیدر نوشتة دولتآبادی و رمان به دور از شوریده مردم نوشتة هاردی را با هم مقايسه كردند. پژوهش آنها نشان داد كه اساساً تفاوتي ميان نوع استعارههاي زباني بهكار رفته در دو اثر وجود ندارد و بيشترين استعارههای شناختي از نوع جهتي بوده و مفهوم «زمان»، به عنوان مظروفي ديده میشود كه وقايع در آن رخ ميدهند.
در زبان کوردی نیز پژوهشهایی درباب استعارة مفهومی صورتگرفته است؛ کریمی (1392)، در پژوهشی با عنوان «استعارههاي مفهومیِ درد در گویش کوردي ایلامی از منظر معنیشناسی شناختی» به مطالعة استعارهسازيهایی میپردازد که هنگام بیان «درد» در گویشهاي کوردي ایلامی رخ میدهند. ایشان از دیدگاه شناختی دادههاي پژوهش را که مشتمل بر 150 جملة گفتاری گویشوران کوردي کلهري است، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و پس از تحلیل دادهها به این نتیجه میرسد که درمجموع 11 حوزة مبدأ اصلی ویرانی، حرکت، صدا، موجود جاندار، مانع، نیرو، رنگ، سرما، گیاه، نور و آتش در گویش کوردي کلهري ایلام براي بیان «درد» بهکار رفته است.
«استعارههای ساختاری، جهتی و وجودی در کوردی جافی» پایاننامة کارشناسیِ ارشدِ عبدالهی (1394)، اثری دیگر است که به روش توصیفی ـ تحلیلی صورت گرفته و منبع دادههای ایشان کلام گویشوران بومی کوردی جافی است که در ابتدا ضبط شده و سپس به نگارش درآمده است. یافتههای پژوهش ایشان نقش استعاره در آفرینش و درک مفاهیم را نشان میدهد و حاکی از این است که بدون زبان استعاری، بسیاری از مفاهیم زبانی قابل بیان نیستند.
3. مفاهیم نظری و روش تحقیق
1.3 استعاره از دیدگاه قدیم و جدید
تعريف استعاره در غرب، از دیرباز دارای پيچيدگیهایی بودهاست و رويكردهايي متفاوت نسبت به آن وجود دارد. ارسطو استعاره را در سطح واژه بررسي میكند و در طبقهبندي وي، استعاره و مجاز يكي فرض ميشوند. از نظر وي گاه در ساخت استعاره، يك واژه جايگزين واژهای ميشود كه قبلاً در زبان موجود بوده است. در اين حالت، استعاره هيچگونه نقش شناختي ندارد و تنها داراي كاركردي تزئيني در كلام است. اما گاه واژة استعاره جايگزين واژهای ميشود كه در واقع در زبان وجود ندارد. در اين حالت، هدف از استعاره پركردن يك خلأ واژگاني است (ریکور (P. Ricoeur )، 1977: 19و20).
اما در زبانشناسيِ شناختي كه از مكتبهاي نوين زبانشناسي است، استعاره به حوزة زبانی محدود نیست و زندگی روزمره، از جمله حوزة اندیشه و عمل را در بر میگیرد (لیکاف و جانسون،1980). به عقیدة لیکاف و جانسون نظام مفهومیِ هرروزة ما، اساساً ماهیتی مبتنی بر استعاره دارد. استعارهها برحسب ضرورت و نیاز بشر به درک و بازنمایی پدیدههای ناآشنا، با تکیه بر انطباق استعاری اطلاعات و انتقال دانستهها از زمینهای به زمینة دیگر، نظم مییابند. بدین ترتیب توجه به بیان استعاری، بویژه ازاین نظر که تبیین جدیدی از کاربرد مغز در برخورد با جهان پیرامون را در اختیارمان میگذارد اهمیت دارد (همان).
کووچش در مقدمة کتاب استعاره: مقدمهای کاربردی (2010)، بیان میکند که لیکاف و جانسون دیدگاه سنتی در مورد استعاره را به چالش کشیده و پنج اصل جدید را به عنوان اصول استعاره معرفی کردند:
(1) استعاره پدیدهای صرفاً لغوی نیست، بلکه ابتدا در مفهوم رخ میدهد و سپس در واژه تحقق پیدا میکند.
(2) هدف از استعاره صرفاً هنری یا ارجاعی نیست، بلکه هدف، فهم بهتر مفاهیم است.
(3) استعاره اغلب بر تشبیه استوار نیست، بلکه بهطور متعارف بر پایة ارتباط متقابل دو حوزه در تجربة ما مبتنی است و این ارتباط است که شباهتهای میان دو حوزه را بوجود میآورد.
(4) استعاره مختص ادیبان و افراد خاص نیست، و عموم مردم در جامعه آن را بهکار میبرند.
(5) استعاره جدا از اینکه یک صنعت ادبی و تزئیندهندة کلام است، یک فرایند جداییناپذیر از افکار و منطق انسان به شمار میرود.
پس میتوان اظهار داشت که استعاره در زبانشناسیِ شناختی، فهمیدن یک ایده یا یک حوزة مفهومی بر اساس ایده یا حوزة مفهومیِ دیگر است. این ایده یا حوزة مفهومی میتواند شامل هرگونه تجربیات انسانی باشد. این تجربیات که گاهاً بین انسانها مشترک هستند، باعث ایجاد پایههای مفهومیِ مشترک شده و به همین دلیل است که در بسیاری موارد، زبانهای مختلف از استعارههای یکسانی استفاده میکنند (راسخمهند، 1396: 57).
استعارههای مفهومی شامل حوزة مبدأ و حوزة مقصد هستند. حوزة مبدأ معمولاً مادیتر و فیزیکیتر است، درحالیکه حوزة مقصد، مفهومیتر و انتزاعیتر است (کووچش، 2010: 17). هنگامی که پیوندی میان حوزههای مبدأ و مقصد شکل میگیرد، گفته میشود که میان آنها، نگاشت بوجود آمده است. بنابراین طبق این نظریه هنگامی که بین دو حوزه، نگاشت برقرار میشود، مفاهیم حوزة مقصد به واسطة مفاهیم حوزة مبدأ، درک و فهمیده میشوند. بهطور مثال در استعارة «بحث جنگ است»، ما «بحث» را که یک مفهوم انتزاعی است، به وسیلة موضوعی ملموس و قابلدرک مثل «جنگ»، درک میکنیم (لیکاف و جانسون، 2003). البته باید اضافه کرد که گاهی یک حوزة مبدأ یکسان میتواند در چند فرهنگ متفاوت برای درک حوزههای مقصد متفاوت استفاده شود، از قبیل مفهوم «جنگ» که هم برای «بحث» و هم برای «عشق» و یا مفهوم «ساختمان» که هم برای «نظریه» و هم برای «جامعه» کاربرد دارد (کووچش،2010: 13). برخی از رایجترین حوزههای مبدأ عبارت از بدن انسان، حیوانات، ساختمان، جنگ، غذا، حرکت و جهت، و از جمله رایجترین حوزههای مقصد عبارت از احساس، فکر، روابط انسانی، زمان، زندگی، مرگ، مذهب و آزادی هستند (همان: 34).
2.3 انواع استعارههای مفهومی
لیکاف و جانسون استعارههای مفهومی را به سه دستة جهتی (orientational)، هستیشناختی (ontological) و ساختاری (structural) تقسیم کردهاند، که همگی استعارة خُرد محسوب شده و در روساخت متون قرار میگیرند. اما در زیرساخت آنها، این استعارههای کلان هستند که آنها را انسجام بخشیده و سامان میدهند (2003: 12). در استعارههای ساختاری، ساختار تصوریی که در حوزة مبدأ قرار گرفته است، به ساختار مفهوم انتزاعیِ حوزة مقصد بازتاب مییابد. این نوع استعارهها، ساماندهی مفهومی در چهارچوبِ مفهومِ دیگر هستند. یعنی حوزة مبدأ، ساختاری را بر حوزة مقصد تحمیل میکند. استعارههایی نظیر، «زندگی به مثابه سفر» و «نظریه به مثابه ساختمان» از جملة این موارد هستند (کووچش، 2010: 128).
در استعارههای جهتی، نظام کاملی از مفاهیم با توجه به نظامی دیگر با جهتهای مکانی سازماندهی میشوند، همانند بالا ـ پایین، درون ـ بیرون، پیش ـ پس، دور ـ نزدیک، عقب ـ جلو و غیره. این جهتهای مکانی نتیجة ویژگیهای جسمانی و نوع عملکرد جسم ما در محیط فیزیکی هستند. در واقع این نوع استعارههای جهتی، جهتگیریای فضایی به یک مفهوم میدهند. مثلاً وقتی میگوییم شادی بالا است، این نسبتدادن شادی به بالا، مبنایی تجربی در فرهنگ و زندگی انسان دارد (لیکاف و جانسون، 2003).
در استعارههای هستیشناختی، انسان با استفاده از تجارب مادّی و فیزیکی خود، بسیاری از مفاهیم مجرد، انتزاعی و ناشناخته را برحسب اشیای شناخته شده مفهومسازی میکند. لیکاف و جانسون استعارههای هستیشناختی را به سه دستة استعارۀ ظرف (container)، استعارة جاندارپنداری (personification) و استعارة مادّی (entity) تقسیمبندی میکنند (همان: 50).
3.3 کلاناستعارهها
استعارههای کلان، استعارههایی هستند که گرچه خودشان بازنمودی صوری نمییابند ولی به تمام خُردهاستعارههای یک متن انسجام میبخشند. وجه تمایز این استعارهها با سایرین در نبود اسمنگاشتی که انواع عبارتهای زبانی از آن منتج میشود، است. هر چند که کلاناستعارهها بیشتر در ادبیات دیده میشوند، اما از همان ساز و کارهای استعارة مفهومی برای مفهومسازی بهره میبرند. به عنوان مثال از بازنمود استعارة «زبان یک موجود زنده است»، میتوان به «مرگ زبانها»، «تکامل یک زبان» و «شجرهنامة یک زبان اشاره کرد (کووچش، 2010: 57).
آنچه بعضاً در متون ادبی نمود روساختی دارد استعارههای خُرد هستند، درحالیکه در زیرساخت آنها، استعارههای کلانی وجود دارند که موجب جمع شدن استعارههای خُرد حول یک مرکز میشوند. این استعارههای کلان گاهی بدون آنکه در روساخت ظاهر شوند، در سراسر متن موج میزنند. استعارههای کلان که استعارههای گسترش یافته نیز نامیده میشوند، علاوه بر اینکه برای درک یک اثر ادبی مورد نیاز هستند، در فهم زبان و اندیشۀ منتقدین نیز کاربرد دارند (کووچش، 2010).
بیکهس از جمله شاعرانی است که در آثارش استعارههای فراوانی را بهکار برده است. وجود این استعارههای مفهومی، منجر به پیدایش کلاناستعارههایی برجسته در اشعارش شدهاست که برخی از مهمترین آنها عبارتند از؛ «عشق»، «آزادی»، «زن»، «میهنپرستی»، «دانش و آگاهی»، «فقر»، «حقوق بشر»، «مهاجرت» و «عدالتخواهی».
4. روش پژوهش و تحلیل دادهها
دادههای پژوهشِ حاضر، کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (2011) میباشد. در این جستار سعی بر آن است تا به شیوة توصیفی ـ تحلیلی و بر پایة مطالعات کتابخانهای، استعارهة کلان «آزادی» در این اثر مورد بررسی قرار گیرد. ابتدا مفاهیم استعاری مرتبط با این کلاناستعاره در ترجمة فارسی این اشعار مورد بررسی قرار خواهد گرفت و سپس بر اساس نظریة استعارههای مفهومی لیکاف و جانسون (1980) و نظریات کووچش (2010) در مورد کلاناستعارهها، این دادهها تحلیل خواهند شد. این اشعار که به شیوة هدفمند انتخاب شدهاند و ملاک انتخاب این شعرها دارا بودن مفاهیم مرتبط با آزادی بودهاست.
بیکهس از جمله شاعران آزادیخواه و ظلمستیزِ عراق و خاورمیانه به حساب میآید که همواره قلمش با خفقان، بیعدالتی و ظلم در نبرد بوده است. مفاهیم آزادی، آزادی بیان، آزادی زنان و آزادیخواهی از جمله مفاهیم بارز و غالب در تمامی اشعارش به حساب میآیند. هر چند که کلاناستعارههای غم، عشق، میهنپرستی، دانش و زن، در کنار آزادی از دیگر مفاهیم شعر او هستند، اما بسیاری از همعصرانش، از او بیشتر با نام شاعر آزادی و عدالتخواهی یاد میکنند. بیکهس در زندگی شخصیش نیز سابقۀ مبارزه برای آزادی میهن، زندانی شدن و تبعید به خاطر همین ظلمستیزی و مبارزه برای آزادی را تجربه کرده است. این دیدگاه و شیوة تفکر در آثارش هم نمود دارد تا آنجا که کلمة «آزادی» از پربسامدترین کلمات بهکار رفته در اشعار و آثارش میباشد. در کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است (2011)، بیکهس در همان صفحات آغازین کتاب، شاعر با خلق تابلویی کمنظیر، خفقان و زندانِ بوجود آمده برای خود و میهن را به تصویر میکشد و خود را همچون پرندهای در قفس نشان میدهد که زندانی شده و مجال پرواز و فعالیت ندارد؛
wæřæsbun čiyæ?! dəĺekæ, læŝi xoy ?afæroz kərduwæ, yan mælekæ, hæmu ?asman læbærdæmya, bæqæd sæqfi qæfæsekæ!(بیکهس، 2011: 16)
«بیزار شدن چیست؟! دلی که تن خود را مطرود نموده، پرندهایست که همۀ آسمان در مقابلش به اندازۀ سقف قفسی بیش نیست».
در ادامه و در شعر «بلبل» این مفهوم ظلمستیزی و آزادیخواهی بیشتر و صریحتر نمود پیدا میکند. وی در این شعر، نبود آزادی بیان و خفقان حاکم بر میهن توسط صدامحسین، رئیسجمهور ظالم و دیکتاتور وقت عراق را در قالب تصویری از یک باغچة ظلمزده نشان میدهد و شاعر در کسوت بلبلی که نمیتواند به میل خود بخواند (سخن بگوید)، آن را بر نمیتابد و در مقابل این همه خفقان لب به سخن گشوده و اعتراض میکند.
dæmekæ baxæwaneki turæman le pæyda buwæ, næ guĺe næ dare næ mæle, be ?agabun čon hatuwæw, ke kərduyæti bæ baxæwan, bejgæ læ xoy, baxæwani læxobayi! Naheĺe bæ dəĺi xom bəxwenəm, ?æĺe to fəřinət ŝumæw goraniyeki lasari. (همان: 17-18)
«دم دمایی است یک باغبانِ عصبانی در رسیده، نه گلی، نه درختی، نه پرندهای خبر ندارند او چگونه سررسید و چه کسی او را باغبان کرد، غیرِ خودش؟! باغبانِ از خود راضی اجازه نمیدهد به میلِ خود بخوانم او میگوید تو پروازت شوم است و ترانهای لجبازی».
باغبان عصبانی در این شعر به حاکم ظالم عراق (که حمله به ایران و کویت نیز در کارنامۀ اوست) اشاره دارد که دوران ریاست جمهوریش، سیاهترین دوران آزادی برای نویسندگان، شاعران و تمام مردم عراق اعم از کوردها و شیعیان بود. «نه گلی، نه درختی، نه پرندهای خبر ندارند... چه کسی او را باغبان کرده» اشاره به انتخابات فرمایشی چند سال یکبار در عراق دارد که تنها کاندیدیی که حق نامزدی داشت خودش بود و همیشه آمار نزدیک به 100 درصد پیروزی را برای خودش ثبت میکرد. اینکه «باغبانی از خود راضی اجازه نمیدهد به میل خود بخوانم» اشاره به خفقان حاکم بر نویسندگان، شاعران و روزنامهنگاران میباشد چراکه یکی از دیکتاتورترین و خونخوارترین حاکمان تاریخ عراق در قلع و قمع بزرگان ادبی و مذهبی به شمار میرفت.
شاعر که در ادامه از گل و گیاه و درخت برای اشاره به مردم عراق استفاده کرده، بیان میدارد جیرجیر و کلام او از نظرِ باغبان یا همان حاکم عراق نوعی عدالتخواهی بوده که باعث خروشاندن و قیام و ناآرامی مردم میشود و خواب را از مردم سرزمینش رمانده است. در نهایت مجبور به ترک وطن (باغچه) میشود و مهاجرت (کوچ) به سرزمین دیگر (باغچهای در دیار دور) را به ماندن در سرزمینش ترجیح میدهد؛
bæ jukæjuk meŝki ?æm dəræxtanæt bərduwæ, to xæwət læ ?aw, læ guĺ, læ giya zəřanduwæ, ?æm hæmu zærdezeřæy pərsyaranæ čiyæ, ?æyanwəruženiw! (همان: 19)
«با جیرجیرِ خود درختان را معذب ساختهای! تو خواب از آب، از گل، از گیاه رماندهای. این همه پرسشهای جیرجیرکوار از برای چیست؟ آنها را میخروشانی و ...»
وی در جای دیگری در شعر «لاکپشت» حتی به کوردستان نیز میتازد و در پوشش میهن به دو حزب بزرگ کوردستان (حزب پارتی و حزب میهنی کوردستان) که حکومت در دست آنان است حمله میکند و آنها را به ظلم و بیعدالتی متهم میسازد.
niwæřot baŝ! mən nawəm kisæĺæ. ?æwæ čænd saĺæ læm goy gomæ hæmaĺi ?ækæm. ?a ?æw konæŝ maĺækæmæ. bæĺam dwene čænd qačeki niŝtəmanəmle pæyda bun. tuřæw təro. bæ nukæŝæq hæta ?æw xwaræ bərdiyanəm. peyan wotəm: læbær bæržæwændi ?awu ?æw ŝaxanæ, læbær bæržæwændi homaw bazu ?æw hæmu kæĺæ kewanæ, ?æbe bəron hæta zuwæ. ?eræ čoĺ kæn ..., čonkæ hævaĺ hæĺozadæ wa bænyazæ læ dway næwroz ... ?a ?æm ?astæ læ særæwæ hæta ?æw sær bəkat bæ keĺgæy nazdari goĺi xæŝxaŝ. (همان: 31)
«ظهر بخیر! اسم من لاکپشت است! اکنون چند سال است در کنار این دریاچه حمالی میکنم. آن سوراخ هم خانة من است. اما دیروز چند پای میهن پیدا شدند، اخمو و عصبانی! با تُکِ پا تا آن پایین مرا بردند، به من گفتند: به خاطر منفعتِ آب و آن کوهها، به خاطر مصلحت، هما و باز و آن همه گوزنها، باید از اینجا بروند و در اولین فرصت این منطقه را تخلیه نمایند ... زیرا رفیق عقابزاده چنین تصمیمی گرفته است، بعد از نوروز ... این مکان را از این گوش تا به آن گوش، به کشتزارِ نازنین گلِ خشخاش تبدیل کند!»
استعارههای مفهومی خُرد همچون مادی، ساختاری، ظرف و مجاز مفهومی در این قسمت فراوانند. لاکپشت که نماد مردم عادی کوردستان است، در حال کار و حمالی کردن است که افراد وابسته به حکومت میآیند و او را از سوراخی که خانهاش است به بهانۀ تبدیل آن به کشتزار خشخاش بیرون میکنند، چراکه اظهار میکنند این کار به خاطر مصلحت هما، باز و گوزن (افراد نزدیک به دو حزب حال حاضر کوردستان عراق و وابستگان آنها که خودیتر هستند) میباشد. در ادامه شاعر فدرالیسم اعطا شده به کوردستان عراق را فردی میخواند که تمام تنش سوراخ سوراخ است و خسته و کشته شده است.
mən gwem leyæ leræ xak nərkænərkyætiw ?ænaĺenew ?æwəndæyan ledəziwæ læmsæræwæ hæta ?æwsæri fedeřaĺi hæmu jæstæy konawdæræ. (همان: 33)
«من میشنوم اینجا خاک، ذجّه و فغان برمیآورد و مینالد و به اندازهای از او دزدیدهاند که از این طرف تا آن سرِ فدرالیسم تمامِ تنش سوراخ سوراخ میباشد».
در شعر بعدی با عنوان «عدالت» شاعر در کسوت عدالت خود را در میهن خود غریب میداند و مردم میهن را بیگانه با خود (عدالت) معرفی میکند و باز هم کلاناستعارههای ظلمستیزی، آزادی و آزادیِ بیان را دستمایه قرار داده و بیان میکند:
?æwætæy hatomætæ ?æm niiŝtəmanæwæ kæs namnasew kæs nambinew hæmu ŝæwe bæ čərpakæy xomæwæ ?æmbæstnæwæ, pəlastærekiŝ ?ædæn læ dæməm. ?æm niŝtəmanæ ?æwəndæ řəqi læ məna hær hæleki bo hæĺkæwe særəm ?æbře. bæĺam lera ?ægær ?agam læ xom næbe ?æmdəznu ?æmfərenən. maskækæy mən ?æbæstənu tærazuwækæm hæĺ?ægərnu ?æčnæ dære bon aw xæĺku səlsar səlsar ?æĺen ?emæ næk 'ædaĺæt, xodayæki tazæhatoy ?æm wəĺatæyn! (همان: 34)
«از هنگامی که به این میهن آمدهام، کسی مرا نمیشناسد و کس مرا نمیبیند و آنکه اسم ندارد، منم. اینجا من تنها هستم. هرشب مرا به تخت خواب خود میبندند و پلاستری هم بر لبهایم میزنند. این میهن به حدی از من متنفر است گر فرصت یابد مرا سر میبرد. من به آسانی دزدیده نمیشوم، اما اینجا اگر مواظب نباشم میدزدندم، میربایندم و ماسک مرا به چهره میزنند و ترازویم را برمیدارند و بیرون میروند و در داخل انبوه مردمان بیشرم، بیشرم میگویند ما نه تنها عدالت، بلکه خدای جدید این کشوریم!»
در شعر «نارضایتی» نیز شاعر در لباس نارضایتی خود را متولد شهر یاغیان میخواند و حاضر نیست در مقابل ظلم و بیعدالتی کوتاه بیاید و سکوت اختیار کند.
æm katætan baŝ, mən nawəm naræzayiyæ! læ daykboy ŝari yaxibunu gæřæki bərsetiw koĺani kəweræwærim. leræ bædwawæ... mən sær bæ hozi bedængi nim. (همان: 82)
«گاهتان بخیر! اسم من «ناراضایتی» است! متولد شهرِ یاغیانم، محلۀ گرسنگی، کوچۀ مشقت! از حالا به بعد ... من دیگر به عشیرۀ سکوت تعلق ندارم». او تصمیم به اعتراض گرفته است و دیگر حاضر به شعار دادنِ صِرف نیست، سکوت نمیکند و فریاد میزند.
mən řebwari sær řew bani hætahætay čawæřwaniw dəruŝmi bedæstu qač nim. læmřo bædwawæ mən hawĺati xæritæy niŝtəmaneki dəzraw nim, niŝtəmane hæmu jare yan pænjæyeki ?æfrenən. yan gwečkæyekiw yan čaweki wən ?ækænu yan wəŝæyeki zindæbæčaĺ ?ækænu kæči næ haware ?ækatu næ bərineki ra ?æčĺæke! (همان: 83)
«من رهگذرِ پیادهرو و خیابانِ ابدیِ انتظار و شعارِ بیدست و پا نیستم. از امروز به بعد من همشهریِ نقشۀ میهنی دزدیده شده نیستم. میهنی که هر بار یا انگشتی از آن میدزدند، یا گوش و یا چشمی از آن گم میکنند و یا کلمهای از آن را زنده به گور؛ اما نه فریادی برمیدارند و نه زخمی از آن به درد میآید!»
تعدادی از استعارههای خُرد موجود در این اشعار عبارت از: «نارضایتی، انسان است»، «فریاد، کالایِ قابل برداشتن است»، «زخم، انسان است»، «میهن، کالایی ارزشمند است»، هستند که همگی در روساخت نمود دارند و کلاناستعارۀ اصلی موجود در زیرساخت همان مفهوم ظلمستیزی و عدالتخواهی میباشد.
بیکهس در شعر دیگر با نام «کرسی» یا صندلی، جویبارهای خون به راه افتاده، چاقویِ غدر فرو رفته در پیکر میهن، دزدی و تنفر را بر میشمرد و بیان میکند که افراد انجام دهندۀ آن ادعا میکنند به خاطر آزادی (چشم و قامت آزدی، مجاز جزء به کل) این کارها را کردهاند. عبارت «قامت آزادی»، استعارۀ مفهومی جهتی رخ داده است که در آن آزادی دارای قامت است و در واقع «آزادی، بالا است» که این استعارۀ خُرد نیز زیرمجموعه ای از کلان استعارۀ آزادی به شمار میرود.
kæs næyzane mən æyzanəm, ?æm hæmu čæqoy ɣædrranæ, ?æm hæmu jogæy xenanæ, ?æm hæmu maski dəzyanæ, ?æm hæmu řæžoy rəqanæ, læsær mənæ! læsær daniŝtəni sær mən ækren! bæĺam naĺen, kæsyan naĺen læsær mənæ! hæmu ?æĺen læbær čawu baĺay jəwani ?azadiyæ! (همان: 47)
«هیچ کس نداند، من میدانم، آن همه چاقویِ غدر، آن همه جویبارِ خونالود، آن همه ماسکِ دزدی، آن همه تنفر سیاه، به خاطر دستیابی به من است و به خاطر رسیدن به من، روی میدهند! امّا نمیگویند، هیچ کدام اعتراف نمیکنند که به خاطر رسیدن به من است! همه میگویند به خاطر چشم و قامتِ آزادی است!»
«گیسوی زن» نمونۀ برجستهای از آزادیخواهی و درخواست حقوق زنان در میان اشعار بیکهس به شمار میرود. در این شعر نیز حجاب، زندان زن و مویش به حساب میآید، زندانی طولانی مدت به درازای عمر تاریخ و حتی بدون اجازة ملاقاتی؛
slaweki duru dərež, mən nawəm pərčæ, niŝtəmanəm særi žənekæ. læ se lawæ gæmaro dərawəm bæ hijab!čændin saĺæ zindanim, næ hætaw ?ætwane særdanəm bəkaw næ ba ?æheĺe bəčmæ dærew řegæŝ nada bæ hič ŝe're yan ?awaze kæ benæ lam. (همان: 76-77)
«سلامی دور و دراز! اسم من «گیسو» است. میهنم سرِ یک زن است. از سه طرف در محاصرة حجابم! چندین سال است در زندانم، نه آفتاب اجازه دارد به ملاقاتم بیاید و نه باد میگذارد بیرون بروم و نه اجازه میدهد هیچ شعر یا ترانهای پیشم بیایند».
به عقیدۀ شاعر حجاب نیروی محاصرهکنندۀ گیسو و وطنش یعنی سرِ زن میباشد و زلف زن همچون اسیری در زندانِ حجاب، محبوس است. این حجاب اجازۀ ملاقات به زیباییهایی همچون شعر و ترانه را نمیدهد و حتی اجازۀ دیدار زلف با آفتاب و باد که از حیاتیترین چیزها برای گیسو هستند را نیز سلب کرده است. در پایان انگشتان دست و «گیسو» دست به دست هم داده و فرار از زندانِ حجاب را رقم زده و به آزادی میرسند:
wæli ?itər mən bæ nəheni lægæĺ pænjækanda řekæwtum ?æmŝæw zindanækæ ?æbřin. ?azad ?æbəm, læ dwaiŝda hijabækæiŝ ?ædæinæ dæst čæxmaxæyek læsær bærztərin lutkæ bæ bær čawi mezærækani dənyawæ bisutene! (همان: 78)
«اما دیگر من در اختفا با انگشتان توافق کردهام! امشب زندان را میشکنیم، آزاد میشوم و در نهایت، حجاب را هم به دست برقی سوزان میدهیم تا در بالاترین قلۀ کوه، در مقابلِ چشمانِ تمامِ عمامههای دنیا آن را بسوزاند!».
اینکه زندانی محبوس یعنی زلف زن، در تبانی با انگشتان دستش و به صورت پنهانی تصمیم به فرار از زندان حجاب میگیرند، امیدی است در دل شاعر که احقاق حقوق زنان را آرزو دارد. با روی دادن این اتفاق میمون، گیسوی زن تصمیم میگیرد حجاب را بدست برقی سوزان بدهد تا در بالای بلندترین قلۀ کوه دنیا که برای تمام حاکمان دینیِ دنیا قابل مشاهده باشد، آن را بسوزاند. «عمامههای دنیا» مجاز از حاکمان دینی است که شاعر در شعرهای دیگر از فتواهای آنها به عنوان طوفان و از خود آنها به عنوان گرداب یاد میکند.
در شعر «قلم» نیز بحث آزادی بیان یا آزادی قلم را مطرح میکند و در ابتدای شعر میگوید:
mən nawəm qæĺæmæ! læ naw pænjækani byeki gænj dam. xawænækæm hæmiŝæ hætawəm pe ?ænusetæwæ! ?æw səĺ læ hič tarmayiyəku lastikeki xæt kožanæwæy məqæstækan nakatæw. (همان: 155)
«اسم من «قلم» است. در میانِ انگشتانِ بادی جوان هستم. صاحبم همیشه آفتاب را با من مینویسد. او از هیچ شبح و پاککنِ قیچیهای سانسور واهمه ندارد».
استعارۀ ساختاری «سانسور، قیچی است» و قصد بریدن آزادی را دارد نکتهای است که قلم شاعر از آن واهمه ندارد و روحیۀ آزادیخواهانۀ شاعر را نشان میدهد. این مطلب که قلم در میان انگشتان بادی جوان قرار گرفته و با آن آفتاب را مینویسد جدا از جاندارپنداری و مجاز بهکار رفته در زیرساختش، آزادیِ بیان را دنبال میکند. در ادامۀ این شعر همین باد جوان با حالتی دردناک و بدون مسکن و مأوا در آزادی اقامت میکند و بدون هراس سعی در روشنگری در مطبوعات دارد.
bayækæ hægbæyeki bəčuki hæwri dawæ bæ ŝanæ səpyækaniaw xerayætiw kæwtotæ ře. bayekæw yæk maĺi niyæw hærči ?azaræ maĺeti! nawbænawe lænaw sətuni bezari řožnamæyæki ?azad da ?æniŝe, yaxod hæĺ ?æstetæ sær pew læ sətunæwæ baz ?æda. (همان: 156)
«بادی که خورجینِ کوچکی از ابر به شانههای سفیدش انداخته و شتابنده است و به راه افتاده. باد است و مأوایی ندارد و هر چه درد است خانۀ اوست گاه به گاهی در ستونِ بیزاریِ روزنامهای آزاد مینشیند، یا خود به پا میخیزد و از آن ستون میپرد».
عبارت «روزنامهای آزاد»، «به پا خاستن قلم» و «ستون به ستون آزادانه پریدن قلم»، همگی دلالت بر استعارۀ کلان آزادی هستند. قلمی که در ادامه اظهار میدارد:
dəĺniya nim, særnia nim, řuhniya nim! čonkæ ?axər sær pæřandən læ peči ?æm mežuwæda læ tæmtumani ?æm řožæw ?æm dæwræda læ gežaweki ... mælada, læ zəryaneki fætwada, sær pæřandən læ tekərdəni pærdaxe ?aw suktəræ. læ gəre dani qæytani qondæræyæk ?asantəra! læ bəřyari səřinæwæy wəŝæyækiŝ xeratəræ! ?axər sær bəřin læ naw ?æm hikayæti ɣædranæda læ hæĺpəčřini særi botĺeki badæ řæhættəræ! (همان: 159-160)
«دل آرام نیستم، سر آرام نیستم، روح آرام نیستم، زیرا سر پرانیدن در پیچ و خمِ این تاریخ، در دود و غبارِ این روزگار و این دوره، در گردابِ ... ملا، در طوفانِ فتوا، سر پرانیدن از ریختنِ لیوانی آب آسانتر است. از گره زدنِ بندِ کفش سهلتر است. از فرمانِ پاک کردنِ یک کلمه سریعتر است. زیرا سر بریدن در میانِ این حکایتهای ظلم از باز کردنِ سرِ یک بطری راحتتر است!»
استعارههای ساختاری «ملا، گرداب است» و «فتوا، طوفان است» در ادامه با عبارت گردن زدن و سر بریدن افراد متابعت میشوند و شاعر معتقد است که جدا از ظلم سیاستمداران، حاکمان دینی نیز در این سلب آزادی و قلع و قمع افراد نقش دارند و خیلی راحت جان انسانهای آزادیخواه را میگیرند. در ادامه در مورد ظرف میهن و مظروف آن که مردم باشند مینویسد.
?æm niŝtəmanæ qæĺæmeki hæyæ čænd nukeki řængaĺæy pewæyæ... bæ řæŝ ?ænose ?azadi mew bæ suri ner ?æykuženetæwæ. bæ mor ?ænose yæksaniw bæ ŝini xel ?æykuženetæwæ. bæ sæwz ?ænuse dadpærwæriw bæ qawæyi hizb ?æykuženetæwæ. (همان: 165)
«این میهن قلمی دارد که چند نُکِ رنگارنگ دارد ... با سیاه مینویسد آزادی مؤنث و با سرخِ مذکر آن را خط میزند. با بنفش مینویسد یکسانی، و با آبیِ چشملوچ آن را خط میزند. با سبز مینویسد عدالت و با قهوهایِ حزب آن را خط میزند».
یعنی هر چند در ظاهر و در قانون اساسی نام آزادی را نوشتهاند اما بسیار راحت مداد قرمزی بر آن کشیده و آن را نادیده میگیرند و یکسانی یا حقوق برابر فقط در ظاهر وجود دارد.
نام بردن از مفهوم آزادی در این شعر به وفور یافت میشود و حتی او نام عشق جدید (رُزانا) را بر روی تن «آزادی» نیز مینویسد. «بر رویِ تنِ خودِ میهن مینویسم «رُزانا»! بر رویِ تنِ شعر و آزادی مینویسم رُزانا»، در واقع شعر گفتن برای شیرکو بیکهس نوعی آزادی محسوب میشود، برای همین است در جای جای اشعارش به این مفهوم اشاره میکند و حتی گاهی در سه راهی عشق، میهن و آزادی مجبور به انتخاب میشود و بین آنها نوعی رقابت در دیدگاه شاعر وجود دارد.
آزادی
عشق میهن
شکل 3-1: کلاناستعارههای بارز در اشعار بیکهس
حتی در شعر طولانیِ «پایان نمایشنامه»، شاعر یکی از دلایل گرویدن به عشق بزرگش را رهایی و آزادی عنوان میکند و معتقد است با عاشق شدن نیرویی ماورالطبیعه به بدن عاشق سرازیر میشود که دیگر از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسد و رها و آزاد، اسب ترس را رام کرده و سوار بر پشت آن از مسیرهای سخت و دشوار عبور میکند و این دوباره برگشتن به همان مفهوم آزادی و کلاناستعارۀ آزادی میباشد؛
kæ 'aŝəq buit, nazani čon yan læ kəwewæ hezek detæ naw læŝtæwæ læ xotæwæ bedærbæstiw swari særi tərəs ?æbitu læ řegæy hatu næhatda be pærwaytu to hær řegæy næhat ?ægri! (همان: 209)
«وقتی که عاشق شدی، نمیدانی چگونه؟ یا از کجا؟ نیرویی به جسمت میریزد و بدونِ دلیل رها و آزاد، سوارِ سرِ ترس میشوی و در طریقِ سخت و آسان، بیپروایی و تو فقط راهِ دشوار میپویی!»
با این عشق و این نیروی آزادی دیگر شاعر رها و آزاد است و همراه با رفیقش باران در افق خانه میسازد و ترانه و شعر پوشاکش میشوند و همراه با آینده و امیدوار در خیابان خورشید قدم میزند. این عناصر طبیعی در کنار هم نهایت آزادی و رها بودن را به تصویر میکشند.
?esta baran hawřemæw samaĺ maĺmæw ŝædæy særəm goraniyæw jəli ŝe'rəm læbærdayæw hætaw bowæ bæjadæmu ?ayændæyŝəm lægæĺdayæ! (همان: 212)
«اکنون باران، رفیقم و افقِ روشن، خانه ام و دستارِ سرم، ترانه ام و لباسِ شعر، به تنم و خورشید، خیابانم و آینده هم به همراهم». عشق به درونش حلول کرده و روح اسیر و دربند شاعر را به پرواز درآورده و او را از بند آزاد میکند.
niŝtəman řuhi məni xəstəbwæ naw čwarčewæyæki tængæbæri xoyæwæ! bæĺam ?æw kəčæ hatu řuhi girodæy bæræw mæwdakani gærdune hæĺfəřan. (همان)
«میهن روحِ مرا در یک قابِ تنگِ خود جا داده بود. ولی آن دختر آمد و روح دربندم را به طرفِ امکانیاتِ گردون پرواز داد».
حتی بیکهس برای تعریف و تمجید از عشق محبوبش از لغت آزادی استفاده میکند و اندام رزانا را به خاطر «آزاد بودنش» دوست دارد و او را پنجرهای باز شده در شبی (عصری از روزگار) که میهن (مظروف آن، نه خود میهن) تمام پنجرهها را بر روی او بسته است و او زندانی میباشد.
Řozana hæwayæki pakæ læ niŝtəmaneki xoĺawida! jwaniyæki begunahæ læ niŝtəmaneki pəř gunahda! jæstæyæki ?azadæ læ xæritæyæki hæřamda! Řozana bo mən pænjæræyæki kərawæy bær mangæŝæwæ wæxte kæ niŝtəman hæmu pænjærækani læsær daxəstəbum. (همان: 224)
«رُزانا هوایی پاک است، در یک میهنِ غبارآلود. زیبایی بیگناه است، در یک میهنِ پرگناه. تنی آزاد است در یک نقشۀ حرام. رُزانا برای من پنجرهای باز شده در شبِ مهتاب است، هنگامی که میهن تمام پنجرهها را بر من بسته است».
در شعر بعدی با عنوان «رزانا» نیز که این بار شاعر از زبان معشوقش لب به سخن میگشاید، مفهوم آزادیخواهی و کلاناستعارۀ آزادی موج میزند. رزانا از پدر و مادری زخمی به خاطر آزادی، همراه با «قیام» یا شورش برای آزادی متولد میشود و خود را خواهر شیری «قیام» معرفی میکند. اشارۀ او به خفقان و عدم آزادی جامعه با استفاده از استعارههای خُردی همچون «میهن، قتلگاه است»، «گلوله، گیاه است»، «مملکت، آسیابِ دستی است» که برادران (احزاب) همدیگر را در آن نابود میکنند و ... ادامه دارد و نبرد برای آزادی در ادامۀ شعر نیز استنباط میشود.
mən læ gæřæki payizda læ dayk bum.tænyayi mæĺaŝumi hæĺdawætæwæ, qomatkæm gæĺay wæriw buwæ. bawkəm nawi brindaræw daykiŝəm nawi xæzanæ. lægæĺ rapæřini čawsæwzda hærdukman læ řožekda čawman hæĺhenawæ. ?æw ŝiri dayki məni xwardwaw mniŝ ŝiri dayki ?æw. mən zor dæmeka bawkəm čotæblay gəĺ, niŝtəmani piroz bæ dæstækani xoy bær læ dæ saĺ, læ bæyanyæki tæmawida læ peči mežoyæki ŝumda ?æw katæy wəĺat bəbu bæ dæstařeki gæwræ gæwræw, bərakaniŝ yyæktəryan pe ?æhaři, læw dæmæda se fiŝæki gəřdaryan læsærya čand. mən lægæĺ nanu ?awi kožrawda gæwræ bum. (همان: 233-234)
«من در محلة پاییز بدنیا آمدم، تنهایی سقم را برداشت و قنداقم برگهای خزان، پدرم اسمش «زخمی» و مادرم اسمش «خزان»! به همراهِ «قیامِ» سبز چشم، هر دو با هم قدم به دنیا گذاشتیم. او شیرِ مادرِ مرا خورده و من هم شیرِ مادرِ او. دم دمایی است که پدرم رفته پیشِ گِل و میهنِ مقدس با دستهای مقدسِ خودش قبل از ده سال در یک صبحگاهِ مهآلود و در معبرِ یک تاریخِ شوم، آن وقت که مملکت، دستاسی بزرگِ بزرگ شده بود و برادران همدیگر را در آن خورد میکردند! در آن هنگام سه تا گلولۀ آتشزا در جمجمهاش کاشتند. من همراه نان و آبِ کشته شده بزرگ شدم».
بهکار بردن واژة آزادی در اشعار دیگر کتاب نیز بسامد بالایی دارد، به عنوان مثال در شعری دیگر با عنوان «کتاب» باز هم شاعر از میان مفاهیم زیبایی که کتاب مملو از آنها میباشد، در کنار عشق، بخشش، ترحم و عقل منور مفهوم آزادی را قرار میدهد، چراکه همواره مفهوم آزادی برای بیکهس از زیباترین مفاهیم به شمار رفته است.
bæyanitan baŝ, mən nawəm kətebæ! hæzaran hæzar dæmu čawu hæzaran hæzar wəĺatu dəĺu dærunəm hæyæ. jari wa hæyæ pəřəm læ xoŝæwisti, læ lebordən, læ bæzæyi, læ 'æqĺi řunak, læ ?azadi! (همان: 237)
«صبحتان بخیر! اسم من کتاب است هزاران هزار دهن و و چشم و هزاران هزار کشور و دل و درون دارم. گاهی اوقات مملو از عشقم، از بخشش، از ترحم، از عقلِ منوّر، از آزادی».
بنابراین با بررسی کتاب مجموعه شعر اینک دختری سرزمین من است، همانند همین شعر میتوان دریافت که کلاناستعارۀ آزادی و ظلمستیزی تقریباً در جایجای زیرساخت شعر یافت میشود که استعارههای مفهومی خُرد اعم از ساختاری، مادی، جاندارپنداری، جهتی، ظرف و مجازهای مفهومی زیر چتر آن قرار گرفتهاند و حتی آنگونه که پل وِرث میگوید، میتوان ادعا کرد که این استعارههای خُرد هستند که منجر به پدید آمدن کلاناستعارهها میشوند (1994).
5. نتیجهگیری
در این پژوهش که به شیوة تحلیلی و به روش کتابخانهای بر روی اشعار بیکهس در مورد کلاناستعارة آزادی صورت گرفته است، نخست زبانشناسی شناختی و نظریة استعارههای مفهومی از دیدگاه لیکاف، جانسون و کووچش مطرح شد. آنها معتقدند استعاره امری تزئینی و صرفاً مخصوص زبان ادبی نیست، بلکه در عمل و اندیشة هر روزة ما جاری و ساری میباشد، سپس به معرفی انواع استعارههای مفهومی و تعاریف آنها پرداخته شد. اینکه هر چند کلاناستعارهها بیشتر در ادبیات دیده میشوند، اما از همان ساز و کارهای استعارة مفهومی برای مفهومسازی بهره میبرند و استعارههای کلان، گرچه در اکثر موارد به صورت جزئی بازنمودی صوری نمییابند ولی در واقع به تمام استعارههای مفهومیِ دیگرِ موجود در متن انسجام میبخشند و آنها را زیر چتر خود ساماندهی میکنند، از مباحث بعدی پژوهش بود. نتایج جستار حاضر پس از بررسی دادههای پژوهش که در واقع به صورت هدفمند از کتاب اینک دختری سرزمین من است (2011)، انتخاب شدهبودند، نشان میدهند که؛ از سویی تناظرهای متعددی بین حوزههای مبدأ و حوزههای مقصد در اکثر ابیات و بندهای این اشعار یافت میشود، اما استعارة بارز و مشترک در همة آنها «آزادی» میباشد. از سوی دیگر پس از بررسی کل کتاب مشخص شد که در اشعار «بلبل»، «قلم»، «کتاب»، «گیسوی زنانه»، «لاکپشت»، «عدالت»، «کرسی»، «نارضایتی»، «پایان نمایشنامه» و «رزانا» مهمترین و بارزترین کلاناستعاره، «آزادی» میباشد، هر چند که در باقی اشعار کتاب نیز کلاناستعارة «آزادی» جزو مهمترین کلاناستعارههاست. در نهایت میتوان اضافه کرد که کلانالگوی استعاریِ «آزادی» نیز، همانند دیگر طرحوارههای شناختی میتواند جهانبینی شاعران را نسبت به مفاهیم بنیادی نشان دهد. بیکهس با استفاده از نگاشتهای ریز استعاری، کلاناستعارة آزادی را در این اشعار آفریده است و مفاهیم مربوط به آزادی، آزادی بیان، آزادی زنان، ظلمستیزی و عدالتطلبی، مفاهیمی بارز و غالب در شعر و کلام وی میباشند.
منابع
راسخ مهند، محمد. (۱۳۸۹). درآمدی بر زبانشناسی شناختی: نظریهها و مفاهیم. تهران: سمت.
زاهدی، کیوان و عصمت دریکوند. (1390). «استعارة شناختی در نثر فارسی و انگلیسی». پژوهشنامة علوم انسانی، دوره 3، شماره 6، صص 1-19.
عبداللهی، درخشان. (1394). «استعارههای ساختاری، جهتی و وجودی در کوردی جافی». پایاننامة کارشناسی ارشد زبانشناسی، دانشگاه رازی کرمانشاه.
کریمی، وحیده. (1391). «استعارههای درد در گویش کردی کلهری ایلام از نظر معنیشناسی». پایاننامة کارشناسی ارشد زبانشناسی، پژوهشکدة زبانشناسی تهران.
ویسیحصار، رحمن، منوچهر توانگر و والی رضایی. (1392). «پنج کلانالگوی استعاری در رباعیات اصیل خیام». نشریة پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی، دوره 3، شماره 6، صص 89-104.
کوردی
بێکهس ، شێرکۆ. (2013). نووسین بهئاوی خولهمێش: ژیاننامه و بیرهوهری. چاپی یهکهم، سلیێمانیه: ئاراس.
بێکهس ، شێرکۆ. (1394). دێوانی شێرکو بێکهس: ئێستا کچێک نیشتمانمه. تهران: آریوحان.
Lakoff, G. & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago press.
Lakeoff, G. & Johnson, M. (2003). Metaphors We Live By. London: University of Shicago Press.
Kovecses, Z. (2010). Metaphor: A Practical Introduction. Oxford and New York: Oxford University Press.
Ricoeur, P. (1977). The Rule of Metaphor: The Creation of Meaning in Language. London: Routledge.
Werth, P. (1994). Extended Metaphors: A text-world account. Language and Literature. 3(2): 79-103
Yu, N. (2003). “Chinese Metaphors of Thinking” Paper presented at the 7th International cognitive linguistics conference, cognitive linguistics, (14)2/3.
Cognitive Megametaphor of "Freedom" in Sherko Bekas Poetry
Samad Aliaghayee5
Vahid Gholami6
Sadegh Mohammadi Bolbolanabad7
Adel Dastgoshadeh8
Abstract
One of the most recent approaches in criticizing literary works is cognitive linguistics. Conceptual Metaphor Theory is one of the main theoretical frameworks in Cognitive Semantics. According to it, metaphor is not just a matter of word, but it is about thought and reason. In all of conceptual metaphors mapping is primary, and they use a source domain language as a pattern for showing the target domain concepts. Megametaphors are set of macrostructures in linguistics which built by other conceptual metaphors in superstructure of the text. This investigation aims to study cognitive megametaphor of "freedom" in the; Now a Girl is my Homeland, a book by Sherko Bekas. How Bekas used different kinds of conceptual metaphors in the undercurrent to form freedom megametaphor at the superstructure, is the main question in this study. The results show that freedom and its relevant concepts are the most common concepts in Bekas poetry.
Key words: Cognitive linguistics, Conceptual Metaphors, Megametaphors, Freedom, Sherko Bekas
[3] 1. دانشجوی دکتری زبانشناسی، گروه زبان انگلیسی و زبانشناسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی،سنندج، ایران samadaliagha@gmail.com
2. استادیارگروه زبان انگلیسی و زبانشناسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران (نویسنده مسئول) vahidgholami20@gmail.com
3. استادیار ( مدعو) گروه زبان انگلیسی و زبانشناسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران sdghmohamadi @gmail.com
[4] . استادیارگروه زبان انگلیسی و زبانشناسی، واحد سنندج، دانشگاه آزاد اسلامی، سنندج، ایران adastgoshadeh@gmail.com
[5] . PhD. Student of Linguistics, Azad University, Sanandaj Branch, Humanity Faculty, Linguistics Group. Email: samadaliagha@gmail.com
[6] . . Assistant Professor of English Language and Literature, Azad University, Sanandaj Branch, Humanity Faculty, Linguistics Group. Email: vahidgholami20@gmail.com
[7] . Assistant Professor of Linguistics, Azad University, Sanandaj Branch, Humanity Faculty, Linguistics Group. Email: sdghmohamadi@gmail.com
[8] . Assistant Professor of English language, Azad University, Sanandaj Branch, Humanity Faculty, Linguistics Group. Email: adastgoshadeh@gmail.com