بازنمایی هژمونی و ضد هژمونی در گفتمان شعر جمهوریِ «محمدتقی بهار» بر مبنای آرای «آنتونیو گرامشی»
محورهای موضوعی : پژوهشهای ادبیات کلاسیک ایرانرضا قنبری عبدالملکی 1 , آیلین فیروزیان پوراصفهانی 2
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه دامغان
2 - استادیار گروه زبان¬شناسی همگانی، دانشگاه دامغان
کلید واژه: گفتمان, قدرت, ایدئولوژی, هژمونی, محمدتقی بهار, گرامشی,
چکیده مقاله :
مقالۀ حاضر بر مبنای نظریۀ «گرامشی» و به شیوۀ تحلیل محتوا نوشته شده است و هدف آن، تحلیل گفتمانِ «بهار» در جمهوری نامۀ اوست که توأمان هم هژمونی و هم ضد هژمونی را تولید می کند. بهار به عنوان یکی از روشن فکران حقیقی در مرکز تقابل گفتمان های جمهوریت و ضد جمهوریت قرار دارد که شدیداً یک تقابل گفتمانیِ ایدئولوژیک است. ایدئولوژی، زبان را به شیوه های مختلف و در سطوحی متفاوت پنهان می سازد. نویسندگان در این جستار نشان خواهند داد که زبان ایدئولوژیک بهار، چگونه در پسِ ساختار بیرونی شعرش پنهان شده است. هژمونی، نوعی از رهبری فکری و فرهنگی است که طبقۀ حاکم آن را بر اکثریت جامعه اعمال می کنند. در این میان، گروه های ضد هژمونیک نیز از گفتمانی برخوردارند که با ارزش های عموماً پذیرفته شدۀ حکومت در تعارض قرار می گیرد. گفتمان حاکم برای پیشبرد پروژه های خود به دنبال کسب هژمونی است و گروه های حاشیه ای نیز راهبردهایی را برای هژمونیک کردن گفتمان خود طراحی می کنند. بهار در این شعر که در بردارندۀ دو معنای کاملاً متضاد است، در ظاهر با گفتمانِ جمهوریت رضاخان موافقت دارد؛ اما در باطن با کمک شگردهای زبانی، نظم سیاسیِ جدید او را به چالش کشیده است. آیرونیک بودن ساختار معنا در شعر مورد مطالعه، به مسئلۀ «تناقض متنی» انجامیده که مورد توجه نویسندگان این جستار قرار گرفته است.
Hegemony is generally defined as a kind of intellectual-cultural leadership that is applied to the majority of people by a dominant group. In the meantime, the anti-hegemonic groups have a kind of discourse that it conflicts with the accepted values of the government. In order to advance goals, the dominant discourse tries to gain hegemony; and the marginal anti-hegemony groups also design some strategies to hegemonized their discourse. This study uses the content analysis method based on Antonio Gramsci's theory of hegemony in order to analyze the discourse of Malekalshara's Republic poem in which he produces both hegemony and anti-hegemony. In this poem which has two different meaning, Malekalshara apparently agrees with Reza Khan's Republican discourse, but in fact he challenges Reza Khan new political order through language strategies implicitly. The two different semantic faces of a text structure, leads to textual contradiction which is taken into the consideration in this poem. This article studies the hegemonic process of the republican system by approaching the bahar discourse and also examines Reza Khan's behaviors in cultural hegemonic processes in order to create a new political order. Our theoretical foundation for entering the channel of discussion, as stated earlier, is Antonio Gramsci's hegemony theory.
آبراهامیان، یرواند (1384) ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل¬محمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ یازدهم، تهران، نی.
ایرانشهر کاظم¬زاده، حسین (1302) «جمهوریت و انقلاب اجتماعی»، مجلۀ ایرانشهر، شماره5 و 6، بهمن، صص 257-258.
بشیر، حسن (1384) تحلیل گفتمان، دریچه¬ای برای کشف ناگفته¬ها، تهران، دانشگاه امام صادق.
بوتکو، توماس.
ج.
(1385) «وحی یا انقلاب (رویکردی به ظهور بنیادگرایی در چارچوب نظری گرامشی)»، ترجمه مسعود بیننده و سعید ریزوندی، زریبار، شمارۀ 61 و 62، صص 29- 47 .
بهار، محمدتقی (1357) تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد 1 و 2، تهران، شرکت سهامی کتاب¬های جیبی.
----------- (1380) دیوان اشعار بهار، 2 جلد، به اهتمام چهرزاد بهار، تهران، توس.
پوراحمدی، حسین و روح¬الامین سعیدی (1390) رابطۀ فرهنگ و هژمونی در عرصۀ جهانی: رویکرد گرامشینیستی، رهیافت¬های سیاسی و بین¬المللی، شمارۀ 28، زمستان، صص 143-179.
تاجیک، محمدرضا (1383) گفتمان، پادگفتمان و سیاست، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی.
جاویدشاد، مهدی و امیرحسین نعمتی زیارتی (1398) «بررسی تطبیقی اشعار انگلیسی آغازین و پایانی جنگ جهانی اول بر اساس مفهوم هژمونی و ضد هژمونی»، مطالعات ادبیات تطبیقی، سال سیزدهم، شمارۀ 52، زمستان، صص 275-296.
جهان¬بخت لیلی، امید و سمیه پرماس (1398) «بازنمود هژمونی و اندیشه¬های ضد هژمونیک در داستان خلیل کافر (بر مبنای نظریۀ آنتونیو گرامشی)»، مجلۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شمارۀ 50، بهار، صص 81-100.
دولت¬آبادی، یحیی (1362) حیات یحیی، جلد 4، چاپ چهارم، تهران، فردوسی.
سپانلو، محمدعلی (1382) ملک¬الشعرا بهار، تهران، طرح نو.
سلدن، رامان (1372) راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران، هما.
شوری، محمود (1382) «هژمونی و ضد هژمونی»، راهبرد، شمارۀ 27، بهار، صص 145-167.
عشقی، میرزاده (1344) کلیات عشقی، به کوشش علی¬اکبر مشیر سلیمی، تهران، امیرکبیر.
عضدانلو، حمید (1380) گفتمان و جامعه، تهران، نی.
فرکلاف، نورمن (1379) تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه فاطمۀ شایسته¬پیران و دیگران، تهران، دفتر مطالعات و توسعۀ رسانه¬ها.
کرمانی، محسن و ابوالفضل دلاوری (1395) «از ایدئولوژی تا گفتمان: سوژه، قدرت و حقیقت»، فصلنامۀ علوم اجتماعی، سال بیست¬وششم، شمارۀ 74، پاییز، صص 111-148.
کریمی، ایوب (1391) «مفهوم هژمونی و امکان قدرت¬یابی گفتمان¬های حاشیه¬ای»، فصلنامۀ رهیافتهای سیاسی و بین¬المللی، شمارۀ 29، بهار، صص 175-191.
مکاریک، ایرناریما (1394) دانش¬نامۀ نظریه¬های ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران، آگه.
موکه، داگلاس کالین (1389) آیرونی، ترجمۀ حسن افشار، تهران، مرکز.
میرانصاری، علی (1386) بهار، پنجاه سال بعد، تهران، موسسۀ تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی.
ون¬دایک، تئون (1382) مطالعاتی در تحلیل گفتمان، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات رسانه-ها.
وینسنت، اندرو (1383) نظریه¬های دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نی.
هدایت، مهدی¬قلی¬خان (1375) خاطرات و خطرات، تهران، زوار.
هوروش، هما و سلما رضوان¬جو (1396) «جزیرۀ گنج و نظام مبارزه هژمونیک»، مجلۀ افق¬های زبان، سال یکم، شمارۀ 2، پاییز، صص 89-105.
Althusser, Louis (1969). For Marx. Translated by Ben Brewster. London: The Penguin Press.
Baker, Paul & Ellece, Sibonile (2011). Key Terms in Discourse Analysis. London: Continuum.
Blommaert, Jan (2005). Discourse: A Critical Introduction. Cambridge and NewYork: Cambridge University Press.
Boggs, Carl (1984), The Two Revolutions: Gramsci and the Dilemmas of Western Marxism, Boston: South End Press, 1984.
Colebrook, Claire. (2006). Irony. The New Critical Idiom. London and New York: Rutledge.
Fairclough, Norman (2010). Critical Discourse Analysis: The Critical Study of Language. London: Longman.
Gaventa, John. (2003). Power after Lukes: a review of the literature, Brighton: Institute of Development Studies Gramsci, Antonio. (1971). Selections from the Prison Notebooks of Antonio Gramsci. Translated by Q. Hoare & G. N. Smith. New York: International Publishers.
----------------------. (1996). Prison Notebooks: Volume II. Translated by J. A. Buttigieg. New York: Columbia University Press.
Hunt, G., (2002). Gramsci, Civil Society, and Bureaucracy. Antonio Gramsci: Marxism, philosophy and politics, Volume 2, Ed. James Martin. London and New York: Routledge. pp. 450-465.
Landy, Marcia. (1986).Culture and Politics in the Work of Antonio Gramsci. Boundary 2, Vol. 14, No. 3, (Spring).
Mouffe, Chantal (1979). Hegemony and Ideology in Gramsci. In Chantal Mouffe (ed). Gramsci and Marxist Theory. London and Boston: Routledge & Kegan Paul Ltd.
Simon, Roger (2005), Gramsci’s Political Thought: an introduction, London: Lawrence and Wishart.
Rupert, M., (1993). Alienation, capitalism and the inter-state system: toward a Marxian/Gramscian critique. Gramsci, Historical Materialism and International Relations, Ed. Stephen Gill. Cambridge: Cambridge University Press. 1993. 67-93.
Smith, A. M. (1998). Laclau and Mouffe, the radical democratic imaginary, London: Routldge press.
Van Dijk, Teun A. (2003). Ideology and discourse. Internet course For the Oberta de Catalvyna (VOC), Retrieved April 24, 2013, from http: //www.discourse-in-society.org/tenu.html.
----------------------. (2000), Ethnic Minorities and the Media, News Racism: A Discourse Analytical Approach, P.33-49, Buckingham, UK. Open University Press.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره پنجاه و ششم، بهار 1399: 104-77
تاريخ دريافت: 03/11/1398
تاريخ پذيرش: 17/06/1399
نوع مقاله: پژوهشی
بازنمایی هژمونی و ضد هژمونی در گفتمان شعر جمهوریِ
«محمدتقی بهار» بر مبنای آرای «آنتونیو گرامشی»
رضا قنبری عبدالملکی1
آیلین فیروزیان پوراصفهانی2
چکیده
مقالۀ حاضر بر مبنای نظریۀ «گرامشی» و به شیوۀ تحلیل محتوا نوشته شده است و هدف آن، تحلیل گفتمانِ «بهار» در جمهورینامۀ اوست که توأمان هم هژمونی و هم ضد هژمونی را تولید میکند. بهار به عنوان یکی از روشنفکران حقیقی در مرکز تقابل گفتمانهای جمهوریت و ضد جمهوریت قرار دارد که شدیداً یک تقابل گفتمانیِ ایدئولوژیک است. ایدئولوژی، زبان را به شیوههای مختلف و در سطوحی متفاوت پنهان میسازد. نویسندگان در این جستار نشان خواهند داد که زبان ایدئولوژیک بهار، چگونه در پسِ ساختار بیرونی شعرش پنهان شده است. هژمونی، نوعی از رهبری فکری و فرهنگی است که طبقۀ حاکم آن را بر اکثریت جامعه اعمال میکنند. در این میان، گروههای ضد هژمونیک نیز از گفتمانی برخوردارند که با ارزشهای عموماً پذیرفتهشدۀ حکومت در تعارض قرار میگیرد. گفتمان حاکم برای پیشبرد پروژههای خود به دنبال کسب هژمونی است و گروههای حاشیهای نیز راهبردهایی را برای هژمونیک کردن گفتمان خود طراحی میکنند. بهار در این شعر که در بردارندۀ دو معنای کاملاً متضاد است، در ظاهر با گفتمانِ جمهوریت رضاخان موافقت دارد؛ اما در باطن با کمک شگردهای زبانی، نظم سیاسیِ جدید او را به چالش کشیده است. آیرونیک بودن ساختار معنا در شعر مورد مطالعه، به مسئلۀ «تناقض متنی» انجامیده که مورد توجه نویسندگان این جستار قرار گرفته است.
واژههاي کلیدی: گفتمان، قدرت، ایدئولوژی، هژمونی، محمدتقی بهار، گرامشی.
مقدمه
پیشبرد سیاستهای حکومتگران از طریق زبان و نفوذ در ذهن طبقات پایین جامعه از راه فرهنگسازی به منظور عادیسازی ایدئولوژیهای خود، همواره در تاریخ ایران وجود داشته است. با توجه به این موضوع، ادبیات نیز به عنوان یک نهاد اجتماعی، کارکردهایی داشته که از نگاه حاکمان، دور نبوده است. از این نظر، برخی از گفتمان3ها در شعر میتوانست ابزاری باشد در خدمت قدرت و یا برعکس، وسیلهای باشد برای برملا کردن ضعفهای آن.
در دورۀ مورد بررسی این جستار، رضاخانِ رئیسالوزرا شدیداً در پیِ افزایش قدرت خویش بود و چون قدرت ذاتاً میل به گسترش دارد، وی تلاش میکرد تا بالاترین مرحلۀ گسترش قدرت را به دست آورد. به همین منظور، به عنوان «هژمون4» میکوشید تا از گفتمان اقناع به منظور ایجاد صورتبندیِ هژمونیک برای پیشبرد طرح جمهوریت بهره گیرد. به عبارت دیگر، رضاخان به دنبالِ آن بود تا از ابزار هژمونیکِ مدنی برای مشروعیتبخشی به قدرت و تولید اجماع عمومی استفاده نماید. در همین جهت، ابزار هژمونیک سیاسی و مدنی که رضاخان با بهرهگیری از آنها در پیِ مشروعیت بخشیدن به گفتمان خود بود، احزاب سیاسی، مطبوعات، روشنفکران و نیز شاعران و نویسندگانِ خوشنام کشور را در برمیگرفت. سردار سپه با کمک این ابزار، گفتمانِ جمهوری را به یک گفتمانِ مسلط مبدّل ساخت تا به وسیلۀ آن، موج جمهوریخواهی فضای کشور را در برگیرد و زمزمۀ آن در سطوح مختلف جامعه رسوخ کند. البته اتخاذ چنین راهبردهایی، نتیجۀ بررسی و اندیشۀ اشخاصی چون محمدعلی فروغی، یحیی دولتآبادی، مخبرالدوله هدایت و سید حسن تقیزاده بود که به عنوان هیئت مشاوران رضاخان پیش از رسیدن وی به سلطنت در کنار او بودند.
در این میان، ملکالشعرای بهار، شعر جمهوری را میسراید؛ یعنی در دورهای که گفتمانِ مشروطه در حال فروپاشی است و درباره گفتمانِ آینده، یعنی جمهوریت و آنچه در حال رخ دادن است، هنوز ابهامهای فراوانی وجود دارد. با توجه به دو پهلو بودن این وضعیت، مقالۀ حاضر با تحلیل گفتمانِ شعر جمهوری، درصدد کشف این موضوع است که زبان شعر بهار چگونه هم برای ایجاد و حفظ قدرت رضاخان به کار گرفته شد و هم آن را به چالش کشید! برای انجام این مهم، پرسشهای زیر مطرح شده است:
- جمهوریخواهی در گفتمانِ ملکالشعرای بهار چگونه بازنمایی میشود؟
- بازتاب هژمونی5 و ضد هژمونی6 در ارتباط با مسئلۀ جمهوری در شعر بهار به چه نحو است؟
ساختاربندیِ شعر که دو معنای کاملاً متضاد را شامل میشود، از یکطرف همسو با برنامههای تبلیغاتی رضاخان به منظور مسلط کردنِ گفتمان جمهوریِ اوست و از طرف دیگر، خود گفتمانی جدید در ضدیت با آن است. نویسندگان با توجه به این مسئله در شعر بهار، روند چیره شدنِ گفتمان جمهوریخواهی در ایران را مطالعه کردهاند و سپس به بررسی رفتارهای رضاخان در فرایندهای هژمونیک سیاسی و فرهنگی برای ایجاد یک نظم جدید، یعنی جمهوریت پرداختهاند. اینکه در جامعه پیوسته نزاع گفتمانی برقرار است و هم اینکه پایۀ گفتمان بهار، نه ضدیت با مظاهر تجددخواهانۀ جمهوریت، بلکه با گفتمان تمامیتخواهانۀ رضاخان بوده است نیز در این مقاله مورد تأکید قرار گرفته است.
شالودۀ نظری نویسندگان برای ورود به مجرای بحث، نظریۀ هژمونی آنتونیو گرامشی7 است، زیرا آرای او به خوبی میتواند مسئولیت پشتیبانیِ تئوریک از تحلیلهای مقالۀ حاضر را برعهده گیرد.
پیشینۀ تحقیق
از گذشته تاکنون، پژوهشهای بسیاری دربارۀ اندیشه و شعر بهار انجام شده است. برای آگاهی از بهترین نمونههای آن میتوان به کتاب «بهار، پنجاه سال بعد» (میرانصاری، 1386) مراجعه کرد که در بردارندۀ مقالات بزرگداشت پنجاهمین سالگرد بهار در دانشگاه سوربنِ پاریس (20 و 21 آوریل 2001) است. دربارۀ اندیشۀ گرامشی نیز تحقیقات متعددی در قلمرو رشتههای جامعهشناسی و علوم سیاسی به چشم میخورد. اما تاکنون پژوهشی بر مبنای این نظریه دربارۀ شعر بهار به رشتۀ تحریر درنیامده است. به طور کلی در حیطۀ ادبیات، این نظریه تاکنون فقط روی چند اثر غیر ایرانی اجرا شده است که از این نظر، نزدیکترین پژوهشها به تحقیق حاضر به شمار میآیند:
هوروش و رضوانجو (1396) در پژوهش خود از نظریههای گرامشی درباره نقش هژمونی و فرهنگ در کشمکش میان طبقات اجتماعی، اجبار و رضایت و همچنین مفهوم روشنفکر رسمی8 استفاده کردهاند. این مقاله از طریق تحلیل نمودهای تقابل طبقات اجتماعی و سلطۀ طبقۀ غالب، به بررسی رمان «جزیرۀ گنج» اثر رابرت لوئیس استیونسن پرداخته است.
جاویدشاد و نعمتی (1398) در مطالعۀ خود، دو گروه از شاعران جنگ جهانی اول ادبیات انگلیسی را بر اساس نظریههای گرامشی مورد مطالعۀ تطبیقی قرار دادهاند. در این پژوهش، درونمایههای وطن، مذهب و مرگ در اشعار شاعران اوایل قرن بیستم ادبیات انگلیسی با توجه به مفاهیم هژمونی و ضد هژمونی بررسی شده است.
جهانبخت و پرماس (1398) نیز در مقالۀ خود، داستان «خلیل کافر» اثر جبران خلیل جبران را بر مبنای نظریۀ هژمونی آنتونیو گرامشی مورد تحلیل جامعهشناختی قرار دادهاند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که جبران، علاوه بر توجه به اقتصاد، بر نقش موثر استیلای فرهنگی در تعیین ساختارهای اجتماعی تأکید دارد.
با توجه به آنچه گفته شد، جستار حاضر، نخستین مقالهای است که در چارچوب ادبیات ایران، شعر یکی از سیاسیترین شعرای معاصر یعنی بهار را با تکیه بر آرای گرامشی تحلیل و بررسی کرده است.
چارچوب نظری
مفهوم هژمونی در نظریۀ گرامشی
مفهوم هژمونی ریشه در تمایز گرامشی میان «اجبار» و «رضایت» به مثابۀ مکانیسمهای جایگزین قدرت اجتماعی دارد. «اجبار بر توانایی دولتها برای اعمال خشونت اشاره دارد؛ اما قدرت هژمونیک برای متقاعد نمودن افراد برای پذیرش ارزشهای یک نظام عمل میکند. این شکلی از قدرت اجتماعی است که به جای تهدید به تنبیه و توبیخ، بر مشارکت داوطلبانه و همراه با رضایت مبتنی است» (Gramsci, 1971: 333). بنابراین بهترین فهم از هژمونی، سازماندهی رضایت بدون خشونت و رویکردهای سختافزاری است.
چنانکه پیداست، در تفکر گرامشی، هژمونی به نوعی از رهبری فکری و فرهنگی اطلاق میشود که طبقۀ حاکم آن را اعمال میکنند. بدین ترتیب هژمونی از اجبار که قدرتهای اجرایی یا قانونی و نیروهای سرکوبگر فیزیکی را برای حفظ سلطۀ نخبگان حاکم به کار میگیرد، متفاوت است. از دیدگاه گرامشی، روشنفکران نظم حاکم را با تولید و اشاعۀ جهانبینیای حفظ میکنند که سرکوبشدگان را به پذیرش این امر متقاعد میسازد که انقیاد آنها مناسب، اجتنابناپذیر و عادلانه است. در این حالت، تودهها اینگونه جامعهپذیر میشوند و باور میکنند که وضعیت سیاسی آنها قابل تغییر نیست و نباید با آن مخالفت کرد (Boggs, 1984: 161). از این نظر، هژمونی صرفاً شامل متحد کردن گروههای گوناگون از طریق مفصلبندی نیست، بلکه ساخت رهبری سیاسی است که خودش را در ظاهر به عنوان یک فضای بیطرف برای ثبت خواستههای سیاسی مختلف نشان میدهد (Smith, 1998: 166).
در جامعهشناسی گرامشیستی، هر فردی اساساً تحت تأثیر ایدههای مسلط حاکم است و این تأثیر غالباً به طور ناخودآگاه از طریق فرافکنی احساس مشترک از سوی هژمونی نمود پیدا میکند. بنابراین هژمونی از طریق اشاعۀ درک احساس مشترک، تودهها را از شناخت آگاهی واقعی و منافع بنیادیشان بازمیدارد. بدین جهت ایدۀ احساس مشترک هژمونی - که جهت کسب رضایت تودهها نسبت به قدرت خود از آن بهره میجوید - چیزی نیست مگر منافع خودخواهانۀ نخبگان که با منافع عمومی مردم تلفیق میشود (بوتکو، 1385: 31).
مفهوم ضد هژمونی در نظریۀ گرامشی
به ندرت اتفاق میافتد که گروههای زیر سلطه کلاً بدون قدرت باشند. چنین گروههایی در وضعیت خاص سیاسی- اجتماعی ممکن است درگیر اشکال مختلفی از مقاومت شوند. بنابراین گفتمان میتواند مکانی هم برای قدرت و هم مقاومت باشد (Gaventa, 2003: 3). به عبارتی گفتمانها فقط در انحصار قدرتهای رسمی جامعه نیستند. گروههای بیقدرت جامعه نیز در مواقع لزوم از این ابزار پرقدرت، برای نامشروع جلوه دادن قدرت نخبگان و قدرتهای رسمی استفاده میکنند (عضدانلو، 1380: 67). بنابراین میتوان گفت هژمونی و ضد هژمونی همواره در حال تنازع با یکدیگر هستند و یکدیگر را شکل میدهند (Gramsci, 1971: 328).
کنشهای ضد هژمونیک به لحاظ ماهوی به دو دسته تقسیم میشوند: 1- کنشهایی که ماهیت نظام هژمونیک را مورد تشکیک قرار میدهند و الگوی متفاوتی را مطرح میکنند. 2- کنشهایی که با عناصری از نظام هژمونیک دچار مشکل هستند و الزاماً با کلیت نظام در تعارض نیستند (شوری، 1382: 163).
گرامشی، مفهوم ضد هژمونی را به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی و روانی - فرهنگی مطرح میسازد که روشنفکران طبقۀ تحت استثمار آن را برای سرنگونی نظم حاکم تولید میکنند. او استدلال میکند که این ایدئولوژیها باید دیدگاهی ضد هژمونیک را در نهادهای ضد سلطۀ طبقۀ حاکم ایجاد نمایند و تودهها را در آغاز یک انقلاب از طریق سرنگونی فرهنگی بدون استفاده از خشونت رهبری کنند (Boggs, 1984: 164).
رابطۀ هژمونی و فرهنگ
در کنار توجه به ابعاد نظامی و اقتصادیِ قدرت و هژمونی، باید بُعد فرهنگی آن نیز مورد توجه قرار گیرد. از آنجا که هژمونی نه به مفهوم سلطۀ اجبارآمیز، بلکه نوعی اعمال سلطۀ آمیخته با رضایت و مبتنی بر توان راهبریِ فرهنگی جامعه است، میان دو مقولۀ «فرهنگ» و «هژمونی»، رابطهای مستقیم وجود دارد، چنانکه میتوان گفت مؤلفۀ فرهنگ، واسطۀ تحقق هژمونی و شرط لازم آن است.
البته از میان تعاریف متفاوتی که از قدرت و هژمونی ارائه شده، تنها تعریف گرامشی نیست که قابلیت انطباق با بحث فرهنگ را دارد، بلکه آرای فوکو9 و برخی دیگر از نظریهپردازان گفتمان انتقادی هم میتواند با فرهنگ قابل انطباق باشد. به طور مثال در اندیشۀ فوکو، قدرت، مفهومی چنان فراگیر و گسترده فرض میشود که فرهنگ و به طور کلی علوم انسانی را در برمیگیرد. در واقع بر مبنای اندیشۀ او، فرهنگ در عین اینکه درون شبکۀ روابط قدرت شکل میگیرد، خود به پیشبرد اهداف قدرت نیز یاری میرساند. در این میان، گرامشی فرهنگ را به عنوان ابزار طبقۀ حاکم برای حفظ هژمونی خود - یعنی قدرتی که مبتنی بر رضایت بوده و از زور، تنها در حاشیه استفاده مینماید - تعریف میکند (پوراحمدی و سعیدی، 1390: 148 و 155). اگر هژمونی را به معنای راهبریِ فرهنگی و ایدئولوژیک جوامع بدانیم، آنگاه این فرض مطرح خواهد شد که مؤلفۀ «فرهنگ» برای بسط هژمونی یک فرد به منظور جلب رضایت سایر اعضای یک جامعه، منشأ اثر است (همان: 148).
در تعریف گرامشی از هژمونی، تفسیری تازه از قدرت برحسب سلطه و استیلای فرهنگی داده شده است. هژمونی در این معنا، به اعمال غیر مستقیم قدرت از طریق نهادهای مدنی مانند مدارس، اتحادیههای تجاری، کلیساها و غیره اشاره دارد. «تودهها با بهرهگیری از وسایل سلطۀ فکری به سازش کشانده میشوند و یا سرکوب میگردند. ایدئولوژی از طریق ابزاری چون اخلاق، زبان و جز آن درون ذهن تودهها رسوخ میکند و مآلاً موجب جلب رضایت آنها و مشروعیت دولت میگردد. بنابراین دولت صرفاً دستگاه سیاسیِ اعمال سلطۀ اجبارآمیز بر یک طبقه نیست، بلکه مجرای سلطۀ فکری است و واکنش مساعدی در بین تودهها ایجاد میکند» (وینسنت، 1383: 246).
گرامشی معتقد است که فرهنگ عامه مجرای ایجاد اجماع میان گروههای مختلف اجتماعی تحت لوای طبقۀ حاکم است. از همینروی تمایل به خلق فرهنگ عامه، ویژگیِ مرامهای سیاسی قرن بیستم به شمار میآید. وی در اینباره به قدرت ادبیات در تولید اجماع و هژمونی اشاره دارد (Landy, 1986: 50-52). با این حساب گرامشی را باید اولین تئوریسین مارکسیست قلمداد کرد که نظریۀ سیاسی و فرهنگی را درهم آمیخته و با ایجاد پل ارتباطی میان آنها، پدیدۀ روبنایی فرهنگ را در بازتولید روابط زیربنا و نیز در استمرار حاکمیت طبقۀ مسلط، منشأ اثر دانسته است (پوراحمدی و سعیدی، 1390: 156).
ابزار فرهنگی، هژمونیِ یک فرد سیطرهجو را بسط داده، تفوق ایدئولوژیک او را به گونهای نرم و غیر مستقیم به جامعه تحمیل میکند. این ابزار (از جمله شعر)، رادیو و تلویزیون، مطبوعات، سینما و دیگر رسانههای ارتباط جمعی که در حقیقت دلال معنا و واسطۀ انتقال فرهنگ و ایدئولوژی هستند، شاهراههای ارتباطی ایجاد میکنند که بستههای فرهنگی را در چارسوی جامعه میپراکنند.
بحث و بررسی
جمهوریت رضاخان به مثابۀ یک گفتمان
به گفتۀ تئون وندایک10، مفهوم گفتمان اساساً مبهم است و در گرایشهای مختلف علوم انسانی، معانی گوناگونی از آن وجود دارد (وندایک، 1382: 15). لاکلائو11، «گفتمان» را مجموعهای معنادار از نشانههای زبانشناختی و فرازبانشناختی تعریف میکند که صرفاً ترکیبی از گفتار و نوشتار نبوده، بلکه این دو خود اجزای درونی کلیت گفتمان فرض میشوند (تاجیک، 1383: 21). فرکلاف12 نیز معتقد است که گفتمان فقط از طریق تحلیل ساختارهای یک متن قابل تحقیق نیست، بلکه در رابطه با شرایط اجتماعی و سیاسی قابل فهم و تحلیل است (همان: 14).
در بررسی نویسندگان این جستار، مفهوم گفتمان ناظر به تعریف لاکلائو است و اگر با توجه به دیدگاه او، گفتمان را مجموعهای از نشانهها و منظومهای از مفاهیم در نظر بگیریم که از یک انسجام درونی برخوردار باشد، در آن صورت، جمهوریت رضاخان را که حاوی دالهایی به هم مرتبط است، میتوان یک «گفتمان» دانست که معنای خود را در تمایز با گفتمانهای مخالف به دست میآورد. نوسازی سیاسی، برقراری تمرکز و ایجاد حاکمیتی مقتدر و مدرن، از مهمترین دالهای تشکیلدهندۀ این گفتمان هستند که به منظور چیره شدن میکوشد تا شکلهای مسلط چنین معانی و دالهایی را تعیین کند.
شاید بتوان گفت رویکردِ فوکویی به گفتمان نیز در بررسی حاضر مورد توجه بوده است؛ چنانکه وی معتقد است هر دوران، گفتمان خاص خود را دارد و هر حادثهای درون گفتمان خودش قابل تحلیل است (بشیر، 1384: 14). ناظر به رویکرد فوکو، درون گفتمان جمهوری رضاخان، پیکرههای نظاممند عقاید و حوادث سیاسی - فرهنگیِ مربوط به آن دوران مورد تحلیل قرار گرفته است.
ابزار هژمونیکسازیِ گفتمان جمهوری
برای گرهگشایی از گفتمان بهار درباره موضوع جمهوریت، ناچار از تحلیل اقداماتی هستیم که رضاخان برای مسلط کردن گفتمان خود در اینباره انجام داد. او به خوبی میدانست که با نفوذ جهانبینی و گفتمانش در سرتاسر جامعه، هژمونی کسب میکند و این نفوذ جز با ابزار فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک به دست نمیآمد.
در تفکر گرامشی، هژمونی به دو بخشِ «سیاسی13» و «مدنی14» تقسیم میشود. وی از قوای مجریه، مقننه و قضاییه به عنوان «نهادهای هژمونی سیاسی» و از اتحادیهها، احزاب، مدارس، رسانهها، کلیساها و مطبوعات به عنوان «نهادهای هژمونی مدنی» یاد میکند (کرمانی و دلاوری، 1395: 125). نهادهای مدنی یا همان «جامعۀ مدنی15» در نزد گرامشی با «فرهنگ» مترادف است.
دولت رضاخان برای پیشبرد گفتمان جمهوریت، فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خاصی را برای اِعمال سلطۀ خود تدارک دید که آنها را با توجه به نظریۀ گرامشی میتوان در دو گروه «اقدامات سیاسی» و «اقدامات مدنی» دستهبندی کرد. اقدامات سیاسی در بردارندۀ پروژههایی است که از درون مجلس و دولت در حال پیگیری بود و اقدامات مدنی شامل برنامههایی میشد که روشنفکران و نخبگان سیاسی، روزنامهنگاران و اهالی مطبوعات و همچنین شعرا و نویسندگانِ حامی دولت برای فراهم کردن زمینههای اجتماعیِ طرح به پیش میبردند. مجموعۀ این کنشگران را با توجه به آرای گرامشی، میتوان به دو دستۀ «کنشگران سیاسی» و «کنشگران مدنی» تقسیم کرد که در مسلط کردن گفتمان جمهوریت، نقش مهمی ایفا نمودند.
اقدامات هژمونیک سیاسی
ارائۀ طرح سهمادهای «تغییر سلطنت» توسط حزب تجدد
الغای سلطنت قاجار و استقرار رژیم جمهوری فقط از طریق قانون و با تصویب نمایندگان مجلس امکانپذیر بود. از اینرو رضاخان نمیتوانست تنها با استفاده از اهرمهای سخت قدرت، به این هدف دست یابد. او بعد از انتصاب به مقام نخستوزیری، با کمک نظامیان تحتِ امر خود، زمینۀ راهیابی طرفدارانش به مجلس پنجم را فراهم کرد (آبراهامیان، 1384: 164). بدین ترتیب در انتخابات این دوره، نمایندگان حزب تجدد که حامی سیاستهای رضاخان بودند، همراه با سوسیالیستها فراکسیون، اکثریت پارلمان را تشکیل دادند. در اوایل گشایش مجلس، پس از وصول تلگرافهای بسیاری از سراسر مملکت در حمایت از استقرار جمهوری، حزب تجدد به شدت بر تغییر رژیم پافشاری کرد و در راستای چنین سیاستی، طرحی سهمادهای برای تغییر نظام سلطنتی و تبدیل آن به جمهوری به مجلس ارائه داد.
اقدامات هژمونیک مدنی
توجه به شرایط خاص دورۀ پس از مشروطه که افزایش آگاهیهای عمومی را به دنبال داشت، اهمیت رابطۀ «فرهنگ و قدرت» به طور عام و «فرهنگ و هژمونی» به طور خاص را بیشتر آشکار خواهد کرد. بیتردید سرکردگی در این محیط دگرگونشده، اختلافات ذاتیِ فراوانی با گذشته داشت. دیگر حکومت به شیوۀ دهههای قبل امکانپذیر نبود و از اینرو اگر کسی سودای قدرتطلبی در سر میداشت، باید میدانست که نمیتواند این هدف را فقط به زور اسلحه محقق سازد؛ زیرا عصر سیادت با قهر و غلبۀ مطلق پایان یافته بود و مدعیان جدید قدرت ناگزیر بودند خود را با اقتضائات جدید جامعه سازگار کنند. با توجه به این شرایط، رضاخان هرچند سرچشمۀ قدرتش اساساً ارتش بود، بدون پشتیبانی چشمگیر مردمی نمیتوانست به صورت صلحآمیز و قانونی بر تخت سلطنت بنشیند. او بدون حمایت مردم، شاید میتوانست کودتای نظامی دیگری انجام دهد، ولی نمیتوانست سلطنت را از طریق قانونی تغییر دهد (آبراهامیان، 1384: 150). در این میان، روزنامهنگاران، روشنفکران، نویسندگان و به طور کلی «ملیّون خوشنام»، کنشگرانی بودند که رضاخان ایشان را واداشت تا «با قلم و زبان به تشویق خلق برای قبول جمهوریت بپردازند» (دولتآبادی، 1362: 346). بدیهی است که رضاخان با این اقدام، نه با زور و اجبار، بلکه به تعبیر گرامشی با «اقدامات مدنی» در پیِ دستیابی به قدرت بود.
کنشگران اقدامات هژمونیک مدنی
1- روزنامهنگاران و اهالی مطبوعات
شکلگیری نظام جمهوری به عنوان یک پروژۀ گفتمانی به اشکال مختلف در مطبوعات دورۀ نخستوزیریِ رضاخان جلوهگر بود. روزنامههای ایران، ستارۀ ایران، شفق سرخ، کوشش، میهن، حبلالمتین، ایرانشهر (در برلین) و سایر نشریههای فارسیزبان داخل و خارج از کشور تقریباً همزمان و به طور هماهنگ از جمهوریخواهی که رضاخان مظهر آن بود، حمایت میکردند. در این میان، روزنامۀ شفق سرخ به مدیریت علی دشتی، ارگان رسمی جنبش جمهوریخواهی محسوب میشد.
بهار که خود یکی از روزنامهنگاران آن عصر بود، دربارۀ حال و هوای مطبوعاتِ ایران در بحبوحۀ جمهوریخواهی چنین مینویسد: «جراید بر ضد شاه مشروطه مقالات مینوشتند و از حکومت انتخابی تعریف میکردند. البته اسمی از نامزد حکومت انتخابی، یعنی رئیسجمهوری آینده برده نمیشد، اما از سردار سپه در همان جراید تمجید میشد» (بهار، 1357، ج2: 28).
بدون شک سردبیران و مدیران مسئولِ این روزنامهها از طرف دولتِ رضاخان پشتیبانی میشدند، وگرنه امکان فعالیت در چنین سطح گستردهای را نداشتند. این رسانهها در شکلدهی افکار عمومیِ جامعه برای مسلط کردن گفتمان جمهوریت، نقش مهمی داشتند. برای نمونه به نقل مطلبی از ایرانشهر بسنده میکنیم: «تردیدی نیست که در این دوران جدید، شکل جمهوریِ حکومت، بهترین نظام حکومتی میباشد» (ایرانشهر، 1302: 258).
2- روشنفکران و نخبگان سیاسی
با توجه به اینکه هژمونی، «رضایت ساختگی» است (Hunt, 2002: 460)، گرامشی آن را نتیجۀ تفکرات نخبگان در عرصههای عمومی میداند و از این نظر، برای روشنفکران به عنوان عوامل تغییر اجتماعی، اهمیت بسیار قائل است. وی روشنفکران را کسانی معرفی میکند که نقش راهنما و سازماندهنده دارند (مکاریک، 1394: 467). از دیدگاه این متفکر، روشنفکرها نظم حاکم را با تولید و اشاعۀ جهانبینیای حفظ میکنند که سرکوبشدگان را به پذیرش این امر متقاعد میسازد که انقیاد آنها مناسب، اجتنابناپذیر و عادلانه است (Boggs, 1984: 161).
گرامشی، روشنفکران طبقۀ حاکم را به دو گروه «سنتی16» و «رسمی17» تقسیمبندی میکند. روشنفکران رسمی، برخلاف روشنفکران سنتی، دانشآموختۀ بورژوا18 هستند که ریشههای عمیقی در اجتماع خود دارند. این نوع روشنفکران عمیقاً با ایدئولوژیِ طبقۀ حاکم در ائتلافند؛ در حالی که روشنفکران سنتی، خود را تافتهای جدابافته و مستقل از جامعه میدانند و ادعا میکنند که از گروهی مستقل با حضور تاریخی مافوق و جدا از مبارزۀ سیاسی طبقاتی هستند (Simon, 2005: 103).
از نظر گرامشی، روشنفکران از طریق نفوذ خود در نهادهای مدنی، هژمونی را تولید میکنند و اشاعه میدهند. آنها فرهنگ عامیانه را شکل میدهند که نظم سیاسی حاکم را اعتبار میبخشد. به این ترتیب روشنفکران طبقۀ حاکم، ایدههایی هژمونیک تولید میکنند که تودهها را وادار میسازد به نظم سیاسی موجود و در نتیجه به سرکوب خود رضایت دهند (کریمی، 1391: 180). از این جنس روشنفکران که در اصطلاح گرامشی، «روشنفکران رسمی» هستند، میتوان به کسانی چون عبدالحسین تیمورتاش و علیاکبرخان داور اشاره کرد. به گفتۀ بهار در واقع فکر جمهوریت از سوی این روشنفکران بروز کرد و در جراید انتشار یافت (بهار، 1357، ج2: 30). به زعم این اشخاص، نظام جمهوری، منابع قدرت را در شخص رئیسجمهور متمرکز میکرد و مانع از تشتت بیش از حدِ آن میشد. اینگونه بود که به دنبال آن، بسترهای اجتماعی - اقتصادی متناسب شکل میگرفت و نهادهای مردمسالار بر بنیانی استوار بنا میشد.
3- شعرا و نویسندگان
شبکۀ اجتماعی قدرت، نتیجۀ منازعه میان نخبگان حاکم و گروههای تابع است (Gramsci, 1996: 21). این منازعه در دورۀ نخستوزیری رضاخان، هنگام طرح موضوع جمهوری، بین او و گروههای مخالفِ سیاسیاش درگرفت و پایش به ادبیات نیز کشیده شد، چنانکه صفبندیهایی را هم در این زمینه ایجاد کرد. از یک طرف، عارف قزوینی به حمایت از جمهوری، نمایشهای مهمی در محل گراند هتل و غیره ترتیب میداد که جمعیت زیادی در آن شرکت میکردند (دولتآبادی، 1362: 351)؛ از سوی دیگر میرزادۀ عشقی بر این عقیده بود که بسیاری از جمهوریخواهان با فریب و تحریک سردار سپه به خیابانها آمدهاند، در حالی که اصلاً نمیدانند که جمهوری چیست! (عشقی، 1344: 141). در میانۀ این دو طیف، کسانی چون ملکالشعرای بهار بودند که هرچند اساساً جزء مخالفان به حساب میآمدند، موضع دوگانۀ خود را نسبت به قدرت حفظ میکردند! (دستکم بهار در شعر جمهوری این موضع را به وضوح نشان میدهد).
چنانکه گفته شد، با بهرهگیری از تعریف گرامشی از مفهوم هژمونی میتوان گفت که این مفهوم «در سطوح فرهنگی و ایدئولوژیک برقرار میشود» (مکاریک، 1394: 467). سلطۀ هژمونیک که در آرای این متفکر بر آن تأکید شده است، تقریباً چیزی بود که رضاخان با استفاده از پشتیبانیِ برخی شعرای حامی جمهوریت، سعی در به دست آوردن آن داشت (دولتآبادی، 1362: 346). اساساً اِعمال قدرتِ هژمونیک رضاخان در عرصۀ فرهنگی جامعه جز با کمک شاعران و نویسندگانِ طرفدار او حاصل نمیگردید. این کنشگران به عنوان کارگزاران فرهنگی، در چارچوب اقدامات مدنی برای پیشبردِ گفتمان جمهوریت، نقش مهمی ایفا کردند؛ چنانکه بهار، طرح نقشۀ جمهوری در قصر سردار سپه را نتیجۀ رفتوآمد نویسندگان و سیاسیون در آنجا میدانست (بهار، 1357، ج2: 30).
4- عموم مردم جامعه
هدفِ اصلی از انجامِ اقدامات هژمونیک مدنی، این بود که موج جمهوریخواهی، فضای کشور را در برگیرد و زمزمۀ آن در سطوح مختلف جامعه نفوذ کند. به همین منظور، تبلیغات دولتی و غیر دولتی یا به تعبیر گرامشی، «اقدامات هژمونیک سیاسی و مدنی» به سود جمهوریت در جریان بود؛ چنانکه در اماکن عمومی، گردهماییهایی تشکیل میشد و کنسرتها و نمایشنامههایی در ستایش جمهوریت همهروزه در مکانهای ویژه به اجرا درمیآمد (دولتآبادی، 1362: 348). در پیِ این اقدامات، به گفتۀ بهار، «تظاهرات جمهوریطلبی قوت گرفت و مردم، جمهوری میخواستند. از ایالات و ولایات، تلگرافهایی میرسید و همۀ خلق، عاشق بیقرار جمهوری بودند» (بهار، 1357، ج2: 28، 30 و 39). بدین ترتیب اقدامات رضاخان، موجِ گستردۀ لازم را برای تهییج افکار عمومی فراهم کرد و در نتیجه بدون استفاده از ابزار زور و اجبار، «جمهوریخواهی» تبدیل به یک مطالبۀ عمومی شد.
تحلیلِ گفتمان شعر جمهوری
تبیین ساختار چندمعناییِ شعر جمهوری
فرکلاف، گفتمان را مجموعهای بههمتافته از سه عنصر «عمل اجتماعی»، «عمل گفتمانی» و «متن» میداند و معتقد است که تحلیل یک گفتمان خاص، تحلیل هر یک از این سه بعد و روابط میان آنها را طلب میکند (فرکلاف، 1379: 97). تحلیل گفتمان انتقادی بر این امر تأکید دارد که گفتمان، ابزاری در خدمت قدرت است که معمولاً درک نحوۀ کارکرد آن دشوار است. آشکار ساختن و برملا کردن این نحوۀ کارکرد، هدف تحلیل گفتمان انتقادی است (Blommaert, 2005: 24- 25). در حقیقت تحلیل گفتمان انتقادی درصدد کشف این موضوع است که زبان چگونه برای ایجاد و حفظ روابط قدرت و ایدئولوژیها به کار گرفته میشود و چگونه آنان را به چالش میکشد (Baker & Ellece, 2011: 167).
در گرماگرمِ غوغای جمهوریخواهی در ایران، در روزنامۀ «ناهید»، شعری از ملکالشعرای بهار در ستایش جمهوریِ سردار سپه منتشر شد. هرچند ظاهر شعر در دفاع از طرح جمهوریت بود و در روزنامۀ ناهید -ارگان طرفدار دولت رضاخان- به چاپ رسید، اگر کلمات آغازین مصراعهایِ این شعر را جداگانه مورد توجه قرار دهیم، از درون آن، غزلی با مطلعِ ذیل در نکوهش جمهوری پدید خواهد آمد:
جمهوریِ ایران چو بود عزت احرار |
| سردار سپه مایۀ حیثیت احرار |
ننگ است که ننگین شود این نیت احرار |
| این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است |
|
| (بهار، 1380: 374) |
همانطور که میبینیم، ساختار چندخوانشیِ شعر مشتمل بر دو معنای کاملاً متضاد است. از یکسو در راستای برنامههای تبلیغاتی رضاخان به منظور مسلط کردنِ گفتمان جمهوریت او قرار دارد و از سوی دیگر، خود گفتمانی جدید در ضدیت با آن است. این گفتمان آیرونیک یعنی بازنماییِ هژمونی و ضد هژمونی را به طور همزمان در ساختار شعر بهار، بدینگونه میتوان نشان داد:
جدول 1- بازنمایی گفتمان جمهوری و ضدجمهوری
| شمارۀ بیت | بازنمایی هژمونی (گفتمان جمهوری) | بازنمایی ضدهژمونی (گفتمان ضدجمهوری) |
گفتمانهای جمهوری و ضد جمهوری | 1 و 2 | جمهوریِ سردار سپه، موجب عزّت و حیثیت احرار است. | جمهوری سردارسپه مایۀ ننگ است و نهتنها موجب اصلاح کشور نیست، بلکه اعلام جنگ علیه آن است. |
3 و 4 | از اقدامات قشون رضاخان، کشور ایران گلستان شده است. (فرماندهان قشون رضاخان، عوامل اجرایی او در کشور برای پیشبرد پروژۀ جمهوری بودند.) | قشون رضاخان که منادی جمهوریت است، پلنگ درنده در پوستین شبان است. | |
5 و 6 | نهتنها دین و جمهوریت، منافاتی با هم ندارند، بلکه جمهوریخواهی موافق اصول شریعت است. | طرح مقولۀ جمهوریت در جامعۀ فقیر و کمسواد ایران، حرفی پوچ و بیمعناست. | |
7 و 8 | درباریان قاجار، بیتالمال را به یغما بردهاند، اما رضاخان اکنون با قدرت از سرمایههای ملی ایران دفاع میکند. | کسی که برای حفاظت از سرمایههای ملت، تفنگ به دست گرفته، امروز به بهانۀ جمهوریت، خواهان سلطنت است. | |
9 و 10 | مشروطیت قادر به دفع عیب از ما نیست و جای خود را باید به یک نظام جمهوری بدهد. | رضاخان با طرح جمهوریت، اصول مشروطیت را به خطر انداخته است. | |
11 و 12 | نظام جمهوری، کشور را از رخوت و رکود دور میکند و موجب پیشرفت و نشاط ملی میشود. | رضاخان زیر لوای جمهوریخواهی به دنبال کنار گذاشتن رژیم قاجار و برپایی سلطنت خویش است. | |
13 و 14 | تا وقتی نظام قاجار بر کشور حاکم باشد، همیشه بین نوخواهی و واپسگرایی در نوسان خواهیم بود. | تا وقتی رضاخانِ فریبکار و خدانشناس، تعزیهگردانِ جمهوریخواهی باشد، کشور پیشرفت نخواهد کرد. | |
15 و 16 | استقرار جمهوری در ایران با بازیهای بچهگانۀ برخی از رجال سیاسی به تأخیر افتاده است. | در گوش ملت ایران، «افسانۀ جمهوری» میخوانند، در حالی که حقیقتاً چیزی جز سرگرمی کودکانۀ «شهر فرنگ» نیست! |
چنانکه از محتوای جدول بالا برمیآید، شعر بهار در مرکز تقابل ایدئولوژیک گفتمانهای جمهوریت و ضد جمهوریت قرار دارد. در واقع زبان ایدئولوژیک بهار در پسِ ساختار بیرونی شعرش پنهان است؛ چنانکه فرکلاف در اینباره میگوید که ایدئولوژی، زبان را به شیوههای مختلف و در سطوحی متفاوت، پنهان میسازد (Fairclough, 2010: 57). او در اینجا متأثر از لوئی آلتوسر19 و تعریفی است که وی از ایدئولوژی ارائه میدهد: «در ایدئولوژی، رابطۀ واقعی به گونهای گریزناپذیر در رابطۀ خیالی پنهان گشته است؛ رابطهای که بیانگر یک میل، آرزو یا نوستالژی است، تا اینکه توصیفکنندۀ یک واقعیت باشد» (Althusser, 1969: 234).
بهار، شعر را مطابق عقاید خود با همین گفتمان دوگانه و ساختار معناییِ متضاد به پیش میبرد و در اصطلاح عامه، «یکی به نعل میزند، یکی به میخ». وی بدون آنکه موضع و خطمشی روشن و شفافی داشته باشد، در ابیات ذیل، با لحنی جانبدارانه از جمهوریت، آن را کارگشا و دافعِ توسعهنیافتگیِ ایران میداند:
در پردۀ شور است سرود جلی ما |
| جمهوری ما دفع کند تنبلی ما |
کوبد در شاهی قجر از مهملی ما |
| ما بیخبر و دشمن طماع و زرنگ است |
|
| (بهار، 1380: 374) |
اما اگر همین ابیات را به گونهای دیگر بخوانیم، یعنی کلمات اول سه مصراع اول را با مصراع چهارم کنار هم قرار دهیم، این بیت به دست میآید:
در پردۀ جمهوری، کوبد در شاهی |
| ما بیخبر و دشمن، طمّاعِ زرنگ است |
|
| (همان) |
چنانکه پیداست، بهار در بیت یادشده با قرائن درونمتنی، موضع ضد جمهوریِ خویش را نشان میدهد و طرح شعار جمهوری را بهانۀ رضاخان برای کنار گذاشتن نظام قاجار و روی کار آوردن سلطنت خود میداند.
اگر این دیدگاه گرامشی را که میگوید روشنفکران هم هژمونی و هم ضد هژمونی را تولید میکنند (Simon, 2005: 103) بپذیریم، باید گفت که بهار به عنوان یک روشنفکر سنتی - رسمی به خوبی توانسته است تا همزمان به بازنمایی هژمونی و ضد هژمونی بپردازد. او قادر شد که به عنوان یک روشنفکر سنتی، در قالب گفتمان حاکم، شعر موافق جمهوری بگوید و تصاویر رومانتیک و قهرمانپرورانه از رضاخان ارائه دهد. همچنین توانست به عنوان یک روشنفکر رسمی، در تقابل با گفتمان مسلط دورۀ خود، چالشی برای ساختار حاکم به وجود آورد و تصاویر واقعگرایانه از جمهوری مدنظر رضاخان را در لایهای دیگر از شعر خود مطرح سازد. بنابراین تولید ادبی بهار را که به جمهورینامه معروف است، میتوان هم در جهت سلطۀ نظام حاکم قلمداد نمود و هم آن را یک تولید ضد سلطه خواند.
این شعر که در بحبوحۀ تحولات سیاسی ایران در پایان دورۀ قاجار سروده شد، اوج موضعگیری متناقض ملکالشعرا نسبت به طرح جمهوری را بازمینمایاند. آیرونیک بودنِ زبان و ساختار معنا در این شعر، مخاطبِ سردرگم را در برابر چند پرسش مهم قرار میدهد:
1. بالاخره موضع بهار در این شعر، جمهوریخواهانه است یا ضد جمهوریخواهانه؟
2. آیا لحن دوگانۀ شعر بیانگر بیثباتی بهار در رویکرد سیاسیاش نسبت به طرح جمهوری است؟
3. آیا بهار زیرکانه هم در حال مدارا با گفتمانِ حاکم و هم در حالِ صورتبندی یک گفتمان جدید است؟
4. آیا وجود تضاد معنایی در شعر، ناشی از ناچاری و حفظ و صیانت ذات شاعر در برابر تهدیدات رضاخان است؟
در یک نمای کلیتر، اصولاً بررسی رابطۀ بهار و رضاخان و تأثیر این رابطه بر ذهن و زبانِ شاعر، از بخشهای مهم زندگی اوست. جستوجو در انگیزهها و چگونگی شکلگیری «مهر و کین»، «ستیزه و سازش» و «نکوهش و ستایش» میان این دو چهره، خود جستاری جداگانه را میطلبد که از موضوع تحقیق ما خارج است.
محمدعلی سپانلو معتقد است که در اشعارِ دوپهلوی بهار (همچون شعر مورد بررسی ما)، روحیۀ واقعی شاعر یعنی شیوۀ زندگانی او کشف میشود:
«شیوهای که میتوان گفت نوعی شگرد زیستن به سبک شرقی است که ریشه در فرهنگ حاکم و محکوم و یادها و آزمودههای تاریخی مردم ایران دارد. بین صراحت لهجه، یعنی زبانِ سرخی که سرِ سبز به باد میداد و چاپلوسی و مزاجگویی که آیینۀ وجدان را سیاه میکرد، راه سومی بوده است که برخی از بزرگترین ادبا و هنرمندان ایران بر آن گام زدهاند. نوسان بین بیم و امید، بین جبن و شجاعت، بین خودداری و مهار نشدن. در این گروه، آثار بهار شگفتانگیز و شایان تأمل است. اینها پرتوهای واقعی روح مردی فرهیخته، با فرهنگ و صاحبنظر است که هرچند میهراسد و هرچند برای زنده ماندن تملق میگوید، ولی چون بسیاری از اسلاف خود نمیتواند در لحظۀ تعیینکننده، مهار زبانش را داشته باشد» (سپانلو، 1382: 78).
متغیر «قدرت» در شعر جمهوری
اگر در بررسی خود، توجه را به متغیّر «قدرت» در شعر بهار معطوف کنیم، نفوذ قدرت در سخن او، در تنوع گفتمانیِ موضوعات کلامش مشهود است. فوکو دربارۀ این موضوع که دانش و ارکان گوناگون جامعه تا چه اندازه تحت نفوذ و سیطرۀ قدرت قرار دارد و بر اساس گفتمان حاکم، موجودیت کسب میکند، برای نمونه میگوید که «در دهۀ 1860، برای نظریههای ژنتیکی مندل، گوش شنوایی وجود نداشت. این نظریهها در خلأ اعلام میشد و برای آنکه پذیرفته شود، به ناگزیر تا قرن بیستم در انتظار ماند» (سلدن، 1372: 193). بهار نیز در دوران چندین سالۀ شاعری خود، با توجه به گفتمانهای حاکم به میزان متفاوتی تحت نفوذ قدرت، شعر گفته است. به طور مثال همین شعر مورد بحث، نفوذ و تسلط قدرت را به روشنی بازنمایی میکند. با این همه، شمارِ سرودههای معطوف به قدرت، بسامد چندان بالایی در دیوان او ندارد.
بهار برخلاف سید حسن مدرس که هیچگاه مخالفتش را با طرح جمهوری در مجلسِ پنجم تخفیف نداد، درباره این طرح و ضروری یا غیر ضروری بودن استقرار جمهوری در کشور، مواضع و رویکردهای متناقض داشت که در شعر جمهوری نیز نمود یافته است. بنا به روایت دولتآبادی، در همان روزهای نخست طرحِ جمهوریت، بهار جزء امضاکنندگانِ نامهای بود که طی آن از وی تقاضا کردند تا در «ترویج فکر جمهوریت» برای مردم در مدرسۀ ناصری سخنرانی کند (دولتآبادی، 1362: 348). هدایت نیز وقتی از «وجوه وکلا»ی مجلس پنجم که مخالف طرح جمهوری بودند نام میبرد، از بهار ذکری به میان نمیآورد، در حالی که اشخاصی چون مدرس، دولتآبادی، مصدق، مشیرالدوله، مستوفی، مؤتمنالملک، حائریزاده، کازرونی، زعیم و علائی در فهرست او دیده میشود (هدایت، 1375: 366).
از گفتههای یحیی دولتآبادی و مخبرالسلطنۀ هدایت میتوان فهمید که در این ایام، بهار توأمان هم در مقام سخنگوی اصلی اقلیت مجلس پنجم وارد گود میشود و هم تلاش میکند که روابط دوستانه با قدرت، یعنی رضاخان را همچنان حفظ نماید. فوکو بنا بر بُعد تاریخی و نقش گفتمان قدرت در تغییر سخن، به این نکته اشاره میکند: «آنچه امکان گفتنش باشد، از عصری به عصر دیگر فرق خواهد کرد» (سلدن، 1372: 193).
تحلیل گرامشیستی شعر جمهوری
به طور کلی بهار با اصلِ جمهوریت موافق بود و حتی سابقۀ جمهوریخواهی در تفکر او به چند سال پیش از طرح این موضوع در مجلس پنجم بازمیگشت؛ چنانکه در اسفند 1299 و در ایام حبس در زندان رژیم کودتا، در قصیدۀ «هیجان روح» که خطاب به احمدشاه سرود، نظام «پادشاهی» را افسانه دانست و ضرورت برپایی حکومت «جمهوری» را به او یادآور شد:
ای شاه دگر فسانه شد شاهی |
| خاصه چو تو شاهِ شومِ بداختر |
خاصه تو که تخم فتنه را در مُلک |
| آوردی و کاشتی به هر معبر |
برکن ز بُن این گیاه فاسد را |
| وین تخمِ پلید را برون آور |
تا تخمِ بزرگوار جمهوری |
| زین خاک بروید و بر آرد بر |
|
| (بهار، 1380: 345-348) |
در قضیۀ جمهوریخواهیِ رضاخان نیز بهار به اعتراف خودش «در بادی امر چون دیگران مفتون جمال جمهوری شد»، اما چون «سر و کلۀ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده دید»، صف خود را از جمهوریخواهان جدا کرد و به جرگۀ مخالفانِ آن پیوست (بهار، 1357، ج 1: ی). به عبارت دیگر بهار، سیستم جمهوری را به عنوان یک تفکر مدرن سیاسی میپذیرد، اما با جمهوریتی که رضاخان در رأس آن قرار داشته باشد، مخالف است:
«طبیعی است هر وطنخواهی از چنین رئیسجمهوری میترسد. او میخواست رئیسجمهور بشود برای اینکه جمعی را بکشد؛ ایران را از متفکران و مردم شجاع و رشید خالی نماید و هرچه ثروت هست، به جیب خود بریزد. چه کسی با این اعمال موافق است؟ پس خلاف جمهوری، خلاف سردار سپه بود، نه خلاف یک فکر اجتماعی» (بهار، 1357، ج 2: 70).
این دیدگاهِ اصلاحطلبانۀ بهار، او را همسو با نظرهای گرامشی نشان میدهد که صریحاً اعلام میکند اصلاح فکری، منوط به زدودن کامل جهانبینی موجود و جایگزینی آن با جهانبینیای کاملاً جدید نیست، بلکه منوط به فرایند دگردیسی عناصر ایدئولوژیک موجود است. طبق دیدگاه گرامشی، آنچه این کشاکش ایدئولوژیکی دنبال میکند، نه نفیِ نظام و تمام عناصر آن، بلکه بازمفصلبندیِ آن و گزینش از میان مفاهیم پیشین برای ادراک این امر است که کدامین آنان را با اعمال تغییراتی در فحوایشان، میتوان برای مشخص ساختن شرایط جدید به خدمت گرفت (Mouffe, 1979: 191- 192).
بهار در شعر جمهوری، از یکسو با حمایت از ایدۀ جمهوریت تلاش میکند تا ارتباط خود را با مرکز قدرت به نحوی حفظ نماید (بازنمایی هژمونی) و از سوی دیگر به صورتبندیِ گفتمانی جدید علیه جمهوریت (بازنمایی ضدهژمونی) بپردازد. او در این شعر وقتی میخواهد جمهوریِ رضاخان را ستایش کند، از چنین عباراتی استفاده میکند:
1. جمهوری به احرار ایران عزت میبخشد و با مبانی اسلام مخالفت ندارد (سرِ دین را نتراشد).
2. نظام مشروطه که «معایب» را از ما دفع نمیکند، باید جای خود را به جمهوری بدهد.
3. فقط جمهوری خواهد توانست کشور را از توسعهنیافتگی و «تنبلی» نجات دهد.
4. جمهوری ایران با بچهبازیهای سیاسی، «عقب افتاده است» و باید زمان ازدسترفته را به سرعت جبران کرد!
بدیهی است که بهار در اینجا، تلاشهای مدرس و اقلیت مجلس پنجم برای به تأخیر انداختن تصویب طرح جمهوری را «بچهبازی» قلمداد میکند! کاملاً پیداست که لحن شاعر در سطور یادشده، بیانگر همراهی او با گفتمانِ جمهوری رضاخان و تلاش وی برای مسلط کردن آن است. اما ببینیم در موضع ضد سلطۀ خود، در لایۀ پنهانِ شعر جمهوری، دربارۀ این حرکت سیاسی چه سخنان متضادی گفته است:
جمهوری سردار سپه مایۀ ننگ است |
| این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است |
بیعلمی و آوازۀ جمهوری ایران |
| این حرف در این مملکت امروز جفنگ است |
افسانۀ جمهوریِ ما ملت کودک |
| عیناً مَثَل ملعبۀ شهر فرنگ است |
|
| (بهار، 1380: 374) |
بدیهی است که واژگان دارای بار ارزشی منفی یا مثبت هستند. در تحلیل گفتمان میتوان معانی مشابه را با توجه به نقش، اهداف و دیدگاه گویندگان و یا نویسندگان، به شیوهای متفاوت بیان کرد (Van Dijk, 2003: 77). به عبارت دیگر، نوع ایدئولوژی گوینده باعث میشود که معانی مشابه با واژگان متفاوت بیان شود (Van Dijk, 2000: 61)؛ چنانکه در گفتمان بهار در رابطه با جمهوریِ رضاخان اتفاق افتاده است.
واکاوی چگونگی انتخاب هر واژه در مقابل واژگان فرضی که میتواند همان معنا را برساند، محقق را به ارزشها و باورهای شاعر رهنمون میکند. بهار در شعر خود با استفاده از واژگان و الگوهای منظم کلامی، به بیان ایدۀ سوگیرانۀ خود به سود و به زیان جمهوریت پرداخته است. او با استفاده از کلماتی نظیر «مایۀ ننگ»، «افسانه» و «حرف جفنگ»، تصویری منفی از جمهوری ارائه داده و این اندیشه را به مخاطب القا کرده است که رضاخان «در پردۀ جمهوری» بر «درِ شاهی» میکوبد، در حالی که ملت ایران از آن بیاطلاعاند! بهار در عین حال با رویکرد و زبانی متفاوت، سردار سپه را مایۀ آبروی «احرار» ایران میداند که میخواهد جمهوریت را نه برای کسب قدرت، بلکه برای «اصلاح وطن» در ایران مستقر نماید!
هرچند گفتمان بهار در لایۀ دوم شعر، به عنوان یک گفتمان آلترناتیو و ضد هژمونیک مطرح است، آیا گروههای ضد سلطه میتوانستند گفتمان خود را از حاشیه به متن منتقل کنند و سوژههای مورد نظر خود را بسازند؟ آیا این امکان وجود داشت که گروههای حاشیهای با سلطۀ طبقۀ حاکم مقابله کنند؟ پاسخگویی به این پرسشها مستلزم روشن شدن رابطۀ ضد هژمونی و استراتژی است. پیشبرد هر نوع استراتژیای نیاز مبرمی به رسانه دارد. آیا گروههای حاشیهای میتوانستند در دورهای که توسط رسانههای جریان اصلی (گفتمان رضاخان) قبضه شده بودند، به مطرح شدن گفتمان ضد سلطۀ خود امیدوار باشند؟ مسلماً راهبردهای کلاسیک که مبتنی بر تبلیغات سیاسی بود، نمیتوانست در آن محیط به سرانجام برسد. بنابراین باید گروههای حاشیهای به استراتژیهای جدید میاندیشیدند. یکی از این استراتژیها، ارائۀ گفتمان ضد هژمونیک در فُرم پذیرفتهشدۀ شعر بود.
بهار از ظرفیت بسیار شعر به عنوان یکی از منابع مولّد قدرت نرم و ابزاری برای اعمال نفوذ و تحمیل ارادۀ خود غافل نبود و میکوشید از این طریق، مشروعیت هژمونیِ رضاخان را حتیالامکان کمرنگ نماید. در واقع بهار به یُمن برخورداری از ایدئولوژی مستقل و گفتمان منحصربهفرد، در شعر خود یک بلوک ضد هژمون ایجاد کرد و به جای مواجهۀ نظامی یا اقتصادی، به رویاروییِ فرهنگی و گفتمانی با نظام مطلوبِ رضاخان پرداخت.
بازنمایی آثار بیرونی و اجتماعیِ شعر جمهوری
در ارتباط با شعر جمهوری، چگونگی نقشآفرینی بهار در جهتدهی به افکار جامعه به منظور مخالفت با طرح جمهوریت رضاخان را نمیتوان نادیده گرفت. از نظر گرامشی، نخبگان در تولید و بازتولید آنچه او «ائتلاف تاریخی20» مینامد، نقش اساسی دارند. بدین وسیله گرامشی اعلام میدارد که گروههای اجتماعی در برهههای تاریخی خاص یا اصطلاحاً «تقاطع تاریخی» به وجود میآیند و توانمندی هر یک از ائتلافها در مداخلۀ مؤثر در سازوکارهای اجتماعی، بستگی به قدرت نسبی دیگر ائتلافها در عرصههای اجتماعی دارد (جاویدشاد و نعمتی زیارتی، 1398: 278). با توجه به اینکه مناقشه و رقابت، بخشهای جداییناپذیر این عرصهها هستند، «ائتلاف تاریخی» ممکن است به دو شکل محافظهکار و انقلابی پدیدار شود (Rupert, 1993: 81).
با توجه به آنچه گفته شد، ائتلافی که در جریان اعلام جمهوری رضاخان بر ضد آن پدید آمد، یک ائتلاف تاریخی بود که بهار به شکل محافظهکارانه و نه انقلابی، به آن پیوست تا از درون گفتمان ضد جمهوری به سازماندهی نیروهای اجتماعی علیه جهوریت بپردازد. بدیهی است که مخالفت بهار با این گفتمان، چنانکه خود صراحتاً در نوشتههایش بدان اشاره کرده است، «ضدیت با سردار سپه بود، نه مخالفت با یک فکر اجتماعی» (بهار، 1357، ج 2: 70). در این میان نفوذ گفتمان روحانیت بر ضد جمهوریت که بلندترین صدای آن، سید حسن مدرس بود، در همراهی بهار با این گروه سیاسی بیتأثیر نبوده است.
در نهایت تلاشهای بهار و «ائتلاف تاریخیِ» ضد جمهوری به نتیجۀ مطلوب خود رسید و علاوه بر اغلب نخبگان، عموم جامعه نیز با طرح جمهوریت به ضدیت برخاست. به دنبال این مخالفت عمومی، رضاخان با صدور بیانیهای در 12 فروردین 1303، لغو جمهوریت را اعلام کرد. بدین ترتیب عقاید بهار، دیدگاهی ضد هژمونیک را در نهادهای ضد سلطۀ طبقۀ حاکم ایجاد نمود و ضد هژمونی به عنوان یک ایدۀ انقلابی و روانی- فرهنگی توانست نظم حاکم را تغییر دهد و تودهها را در آغاز یک انقلاب از طریق سرنگونی فرهنگی بدون استفاده از خشونت رهبری کند. به عبارت دیگر «ائتلاف تاریخی» در شکل انقلابی خود توانست با تولید «ضد هژمونی»، ایدئولوژی طبقۀ حاکم را به چالش بکشد.
آیرونی در شعر جمهوری
بر سر چیستی مفهوم «آیرونی21»، گرایشهای متفاوتی وجود دارد. از دیدگاه کلینث بروکس22 که آن را بسیار فراگیر میداند، تا عقیدۀ اندرو رایت23 که مفهوم آیرونی را بسیار محدود کرده است (موکه، 1389: 19-20)، رویکردهایی هستند که در این زمینه پیش روی ما قرار دارد. بدیهی است که با چنین رویکردهای متفاوتی، به دست دادن تعریفی مورد توافق از آیرونی بسیار دشوار باشد. اما اگر ما در این جستار، مفهوم آیرونی را به حدی گسترش دهیم که آن را هرگونه دوپهلویی در گفتمان یا کلام بنامیم، باید جمهورینامۀ بهار را گفتمانی با ساختار آیرونیک دانست.
بهار به عنوان یک آیرونیست، با کاربست تمهیداتی در گفتمان خود و با ایجاد تقابل میان ظاهر و واقعیت امور، معنایی ضمنی را به مخاطب منتقل میکند که در ضدیت با گفتمان جمهوریت رضاخان قرار دارد. این نوع از موقعیت آیرونیک برخاسته از نوع نگاه و نگرش خاص به وضع یا حادثهای است که محصول «آیرونیک دیدن» است. از اینرو باید «تضاد ظاهر با واقعیت» را یکی از ویژگیهای مهم آیرونی در گفتمان شعر جمهوری دانست.
در پیوند با راهبرد «تضاد ظاهر با واقعیت»، کلبروک آیرونی را «گفتن چیزی و ارادۀ معنای متضاد آن» میداند (colebrook, 2006: 1). بر این اساس اگر آیرونی را تضاد میان «بود» و «نمود» بدانیم، وجود آن در گفتمان، مستلزم تقابل یا بیتناسبیِ آنهاست. هرچه این تقابل بیشتر باشد، آیرونی برجستهتر خواهد شد. طبق نظر کلبروک و با توجه به اهمیت تضاد در تعریفی که او از آیرونی ارائه میدهد، ساختار چندخوانشیِ جمهورینامه که بر دو معنای کاملاً متضاد استوار شده است، مصداق بارز یک گفتمان آیرونیک است. شایان ذکر است که بهار این گفتمان را بر اساس مغایرت و مخالفت بین آنچه بر زبان او جاری میشود، استوار کرده است؛ هرچند در این نوع وارونهسازی، خواننده از منظور واقعی او آگاهی کامل دارد. درک این جنبۀ آیرونیکِ کلامِ بهار که القائات معنایی را چندوجهی میکند، به زمینه و موقعیتی وابسته است که گفتمان آیرونیک در آن رخ میدهد.
نتیجهگیری
تحلیل دادههای این پژوهش نشان داد که بر اساس دیدگاه گرامشی، رضاخان در ماجرای جمهوریخواهی کوشید تا با تکیه بر هژمونی، به تولید و بازتولید رضایت عمومی بپردازد و به همین منظور کنشگران سیاسی و مدنیِ کشور را برای اِعمال اقدامات هژمونیک خود به خدمت گرفت. طرح جمهوری او، روشنفکرانِ موافق و مخالف از جمله ملکالشعرای بهار را درگیر مجادلۀ جدید صورتبندیِ قدرت کرد. همزمان با تثبیت وضعیت هژمونیک، کنشهای ضد هژمونیک نیز در قالبهای مختلف (از جمله شعر) خود را بروز دادند و ادبیات ایران در موضوع جمهوریخواهی، صحنۀ مقابلۀ رویکردهای مختلفِ شعرا و نویسندگان شد. در این میان، بهار در شعر «جمهوری» با بازنمایی هژمونی، در جهتِ اقدامات تبلیغاتی رضاخان گام برداشت و همزمان با بازنمایی ضد هژمونی، گفتمانی جدید در ضدیت با آن تولید کرد.
منابع
آبراهامیان، یرواند (1384) ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ یازدهم، تهران، نی.
ایرانشهر کاظمزاده، حسین (1302) «جمهوریت و انقلاب اجتماعی»، مجلۀ ایرانشهر، شماره5 و 6، بهمن، صص 257-258.
بشیر، حسن (1384) تحلیل گفتمان، دریچهای برای کشف ناگفتهها، تهران، دانشگاه امام صادق.
بوتکو، توماس. ج. (1385) «وحی یا انقلاب (رویکردی به ظهور بنیادگرایی در چارچوب نظری گرامشی)»، ترجمه مسعود بیننده و سعید ریزوندی، زریبار، شمارۀ 61 و 62، صص 29- 47 .
بهار، محمدتقی (1357) تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد 1 و 2، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی.
----------- (1380) دیوان اشعار بهار، 2 جلد، به اهتمام چهرزاد بهار، تهران، توس.
پوراحمدی، حسین و روحالامین سعیدی (1390) رابطۀ فرهنگ و هژمونی در عرصۀ جهانی: رویکرد گرامشینیستی، رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شمارۀ 28، زمستان، صص 143-179.
تاجیک، محمدرضا (1383) گفتمان، پادگفتمان و سیاست، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی.
جاویدشاد، مهدی و امیرحسین نعمتی زیارتی (1398) «بررسی تطبیقی اشعار انگلیسی آغازین و پایانی جنگ جهانی اول بر اساس مفهوم هژمونی و ضد هژمونی»، مطالعات ادبیات تطبیقی، سال سیزدهم، شمارۀ 52، زمستان، صص 275-296.
جهانبخت لیلی، امید و سمیه پرماس (1398) «بازنمود هژمونی و اندیشههای ضد هژمونیک در داستان خلیل کافر (بر مبنای نظریۀ آنتونیو گرامشی)»، مجلۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شمارۀ 50، بهار، صص 81-100.
دولتآبادی، یحیی (1362) حیات یحیی، جلد 4، چاپ چهارم، تهران، فردوسی.
سپانلو، محمدعلی (1382) ملکالشعرا بهار، تهران، طرح نو.
سلدن، رامان (1372) راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران، هما.
شوری، محمود (1382) «هژمونی و ضد هژمونی»، راهبرد، شمارۀ 27، بهار، صص 145-167.
عشقی، میرزاده (1344) کلیات عشقی، به کوشش علیاکبر مشیر سلیمی، تهران، امیرکبیر.
عضدانلو، حمید (1380) گفتمان و جامعه، تهران، نی.
فرکلاف، نورمن (1379) تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه فاطمۀ شایستهپیران و دیگران، تهران، دفتر مطالعات و توسعۀ رسانهها.
کرمانی، محسن و ابوالفضل دلاوری (1395) «از ایدئولوژی تا گفتمان: سوژه، قدرت و حقیقت»، فصلنامۀ علوم اجتماعی، سال بیستوششم، شمارۀ 74، پاییز، صص 111-148.
کریمی، ایوب (1391) «مفهوم هژمونی و امکان قدرتیابی گفتمانهای حاشیهای»، فصلنامۀ رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شمارۀ 29، بهار، صص 175-191.
مکاریک، ایرناریما (1394) دانشنامۀ نظریههای ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران، آگه.
موکه، داگلاس کالین (1389) آیرونی، ترجمۀ حسن افشار، تهران، مرکز.
میرانصاری، علی (1386) بهار، پنجاه سال بعد، تهران، موسسۀ تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی.
وندایک، تئون (1382) مطالعاتی در تحلیل گفتمان، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات رسانهها.
وینسنت، اندرو (1383) نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نی.
هدایت، مهدیقلیخان (1375) خاطرات و خطرات، تهران، زوار.
هوروش، هما و سلما رضوانجو (1396) «جزیرۀ گنج و نظام مبارزه هژمونیک»، مجلۀ افقهای زبان، سال یکم، شمارۀ 2، پاییز، صص 89-105.
Althusser, Louis (1969). For Marx. Translated by Ben Brewster. London: The Penguin Press.
Baker, Paul & Ellece, Sibonile (2011). Key Terms in Discourse Analysis. London: Continuum.
Blommaert, Jan (2005). Discourse: A Critical Introduction. Cambridge and NewYork: Cambridge University Press.
Boggs, Carl (1984), The Two Revolutions: Gramsci and the Dilemmas of Western Marxism, Boston: South End Press, 1984.
Colebrook, Claire. (2006). Irony. The New Critical Idiom. London and New York: Rutledge
Fairclough, Norman (2010). Critical Discourse Analysis: The Critical Study of Language. London: Longman.
Gaventa, John. (2003). Power after Lukes: a review of the literature, Brighton: Institute of Development Studies
Gramsci, Antonio. (1971). Selections from the Prison Notebooks of Antonio Gramsci. Translated by Q. Hoare & G. N. Smith. New York: International Publishers.
----------------------. (1996). Prison Notebooks: Volume II. Translated by J. A. Buttigieg. New York: Columbia University Press.
Hunt, G., (2002). Gramsci, Civil Society, and Bureaucracy. Antonio Gramsci: Marxism, philosophy and politics, Volume 2, Ed. James Martin. London and New York: Routledge. pp. 450-465.
Landy, Marcia. (1986).Culture and Politics in the Work of Antonio Gramsci. Boundary 2, Vol. 14, No. 3, (Spring).
Mouffe, Chantal (1979). Hegemony and Ideology in Gramsci. In Chantal Mouffe (ed). Gramsci and Marxist Theory. London and Boston: Routledge & Kegan Paul Ltd.
Simon, Roger (2005), Gramsci’s Political Thought: an introduction, London: Lawrence and Wishart.
Rupert, M., (1993). Alienation, capitalism and the inter-state system: toward a Marxian/Gramscian critique. Gramsci, Historical Materialism and International Relations, Ed. Stephen Gill. Cambridge: Cambridge University Press. 1993. 67-93.
Smith, A. M. (1998). Laclau and Mouffe, the radical democratic imaginary, London: Routldge press.
Van Dijk, Teun A. (2003). Ideology and discourse. Internet course For the Oberta de Catalvyna (VOC), Retrieved April 24, 2013, from http: //www.discourse-in-society.org/tenu.html
----------------------. (2000), Ethnic Minorities and the Media, News Racism: A Discourse Analytical Approach, P.33-49, Buckingham, UK. Open University Press.
[1] * نویسنده مسئول: استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه دامغان، ایران abdolmaleki@du.ac.ir
[2] ** استادیار گروه زبانشناسی همگانی، دانشگاه دامغان، ایران a.firoozian@du.ac.ir
[3] . discourse
[4] . hegemon
[5] . hegemony
[6] . counter-hegemony
[7] . Antonio Gramsci
[8] . Organic intellectual
[9] . Michel Foucault
[10] . Teun A. van Dijk
[11] . Laclau
[12] . Fairclough
[13] . Political hegemony
[14] . Civil hegemony
[15] . Civil Society
[16] . Traditional intellectuals
[17] . Organic intellectuals
[18] . Bourgeoisie
[19] . Louis Althusser
[20] . historic bloc
[21] . Irony
[22] . Clint Brooks
[23] . Andrew Wright