-
دسترسی آزاد مقاله
1 - مبانی وجودی آرمانگرایی سیاسی در فلسفه اسلامی (با تأکید بر حکمتالاشراق سهروردی)
احمد بستانیاین مقاله به بحث از نسبت وجودشناسی و اندیشه سیاسی در نگرش فلاسفه و حکمای مسلمان، بهویژه در ایران، اختصاص دارد. در نظامهای فلسفی قدیم وجودشناسی از اهمیت کانونی برخوردار بود و تمامی مباحث فکری، از جمله اندیشه سیاسی را از خود متأثر می ساخت. فلسفه سیاسی اسلامی نگرشی است آ چکیده کاملاین مقاله به بحث از نسبت وجودشناسی و اندیشه سیاسی در نگرش فلاسفه و حکمای مسلمان، بهویژه در ایران، اختصاص دارد. در نظامهای فلسفی قدیم وجودشناسی از اهمیت کانونی برخوردار بود و تمامی مباحث فکری، از جمله اندیشه سیاسی را از خود متأثر می ساخت. فلسفه سیاسی اسلامی نگرشی است آرمان گرا که واقعیت سیاسی موجود را نفی می کند و افقی نوین می گشاید. این سیاست آرمانی اما پشتوانه در وجودشناسی حکمای اسلامی دارد و از همین روی فهم مبانی فلسفه سیاسی اسلامی بدون مطالعه موشکافانه مبانی وجودشناسانه و کیهان شناسانه فلسفه اسلامی میسر نخواهد شد. در بحث حاضر این نکته بهویژه از این جهت اهمیت اساسی دارد که فلاسفه مسلمان معتقد بودند نظام سیاسی مطلوب باید از نظم کیهانی حاکم بر عالم هستی دقیقاً الگوبرداری شود. بدینسان هرگونه انسجام یا خلل در نگرش وجودی و کیهانی می تواند تاثیری مثبت یا منفی بر آرمان گرایی سیاسی داشته باشد. در این میان شهابالدین سهروردی با طرح «حکمت نوری» و تدوین نظام نوینی در کیهانشناسی توانست افق های جدیدی در فلسفه سیاسی آرمانی بگشاید. این مقاله علاوه بر بحث از مبانی آرمانگرایی در فلسفه اسلامی بهطور خاص مورد حکمتالاشراق را نیز بررسی خواهد کرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
2 - «هانری کُربن»، هرمنوتیک فلسفی و اندیشه سیاسی کیهانی: ارزیابی انتقادی
احمد بستانی«هانری کُربن»، نخستین اندیشمندی بود که به کاربست آگاهانه هرمنوتیک فلسفی در فهم و تفسیر متون شیعی و تاریخ اندیشه فلسفی در ایران پرداخته است. او با بهره گیری از سنت های پدیدارشناسی، هرمنوتیک، الهیات مسیحی و سنت افلاطونی، ابزاری روش شناسانه برای فهم و تفسیر میراث فکری اسلا چکیده کامل«هانری کُربن»، نخستین اندیشمندی بود که به کاربست آگاهانه هرمنوتیک فلسفی در فهم و تفسیر متون شیعی و تاریخ اندیشه فلسفی در ایران پرداخته است. او با بهره گیری از سنت های پدیدارشناسی، هرمنوتیک، الهیات مسیحی و سنت افلاطونی، ابزاری روش شناسانه برای فهم و تفسیر میراث فکری اسلام فراهم آورد و خود نیز در نوشته های متعددی آن را به کار بست. هرچند درباره اهمیت و جایگاه کُربن در مطالعات اسلامی و شیعی بسیار گفته اند، ارزیابی انتقادی از اندیشه و روش شناسی مطلوب او کمتر انجام شده است. هدف این مقاله، مطالعه و بررسی اسلوب هرمنوتیکی کُربن به ویژه از منظر نگرش انتقادی و اندیشۀ سیاسی است. مدعای ما این است که هرمنوتیک فلسفی کُربن در فهم خود از میراث اسلامی و ایرانی دست کم با سه مشکل اساسی مواجه است: نخست فقدان نگرش انتقادی به سنت، دوم تأویل افراطی و سوم سیاست زدایی از میراث فکری مسلمانان. هرسه ایراد یادشده در وجودشناسی کیهانی کُربن و فقدان ساحت بیناذهنی در اندیشه فلسفی وی ریشه دارد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
3 - بررسی عوامل کم رونقی حکمت عملی در فلسفهی اسلامی از ابن سینا تا ملاصدرا (با تاکید بر اخلاق)
محمد رضا اسدی غلامرضا بدرخانیدر فلسفه اسلامی حکمت عملی، قسیم حکمت نظری است. ولی چه از نظر حجم تالیفات و چه تفصیل و توسعه مباحث، در مقایسه با حکمت نظری کم رونق است. شناخت عوامل این کم رونقی، می تواند زمینه ساز توسعهی آن، باشد. ورود فلسفه در فضای فکری جهان اسلام با دو موضع مخالف و موافق همراه بوده ا چکیده کاملدر فلسفه اسلامی حکمت عملی، قسیم حکمت نظری است. ولی چه از نظر حجم تالیفات و چه تفصیل و توسعه مباحث، در مقایسه با حکمت نظری کم رونق است. شناخت عوامل این کم رونقی، می تواند زمینه ساز توسعهی آن، باشد. ورود فلسفه در فضای فکری جهان اسلام با دو موضع مخالف و موافق همراه بوده است در موضع مخالف، فلسفه جایگاهی برای ورود در عرصه حکمت نظری و عملی ندارد و در موضع موافق، نوعی تلاش در جهت بومی سازی فلسفه یونان در لایه های مختلف مشاهده میشود که نتیجه آن احاله حکمت عملی به شریعت شده است. عوامل منجر به این احاله را، می توان عدم امکان استنتاج حکمت عملی از حکمت نظری ارسطویی و تفصیل و احاطه شریعت بر تمام دقائق حکمت عملی و عدم احساس ضرورت حکما از ورود به حکمت عملی و اهمیت فلسفه اولی در نگاه حکمای مسلمان به حسب شرافت موضوعی، برشمرد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
4 - سخن سردبیر
دکتر حسین کلباسی اشتریتلقي رايج چنين بوده است که «شرقشناسي» بمثابه رشتهيي تحقيقاتي در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي داير بوده و «شرقشناسان» نيز گروهي از استادان و پژوهشگراني بوده و هستند که درباره تمدن و ميراث فرهنگي مشرق زمين به امر آموزش و پژوهش اشتغال دارند. اما اگر اين تلقي تا چند دهه پيش چکیده کاملتلقي رايج چنين بوده است که «شرقشناسي» بمثابه رشتهيي تحقيقاتي در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي داير بوده و «شرقشناسان» نيز گروهي از استادان و پژوهشگراني بوده و هستند که درباره تمدن و ميراث فرهنگي مشرق زمين به امر آموزش و پژوهش اشتغال دارند. اما اگر اين تلقي تا چند دهه پيش اعتباري داشت، اکنون بکلّي دگرگون شده و ضمن نقد بسياري از پيشفرضهاي شرقشناسي، سخن از پايان شرقشناسي به گفتماني غالب مبدل شده است. دربارة مبادي، اصول و پيشفرضهاي شرقشناسي و بويژه سرانجام آن در دورة معاصر نوشتههاي متعددي حتي به زبان فارسي انتشار يافته است و در اينجا مجالي براي پرداختن بدان ولو باجمال نيز وجود ندارد، ليکن به قدر اشاره، التفات به اشتباهات فاحش ـ و شايد جزميت و مقاومت نابخردانهـ برخي مورخان غربي فلسفه و متأثر از آنان در جاهاي ديگر خالي از لطف نيست. پرسش محوري نوشته حاضر اين است كه اکنون با گذشت چهارده قرن از تولد فلسفه و حکمت اسلامي برآمده از فرهنگ و تعليمات وحياني، استعمال واژة «فلسفه عربي» در گفتار و نوشتههاي برخي متخصصان غربي ـ و غربزده ـ تاريخ فلسفه چه توجيهي دارد؟ آيا با وجود انبوهي از پژوهشهاي تاريخي و فلسفي آنهم به زبانهاي مختلف، تکرار اين اصطلاح مجعول و خالي از محتوا به چيزي جز جهالت يا لجاجت گوينده يا نويسنده آن ميتواند دلالت داشته باشد؟ مجعول بودن اين اصطلاح از آنروست که تمامي قراين و آثار مربوط به جريان حکمت و علوم عقلي در عالم اسلام هيچ قيدي جز اسلاميت را نميپذيرد و حتي اگر به حيث زباني و ادبي آثار فلسفي در اين سنت استناد کنيم، حجم بزرگي از اين آثار نه به زبان عربي بلکه به زبان فارسي به نگارش درآمده است. اگر اين گروه از نويسندگان براي توجيه کاربرد اين واژه يعني «فلسفه عربي»، وجود چند چهره فلسفي را در مناطق عربزبان مورد استناد قرار دهند، روشن است که در مقام مقايسه، اين استناد نيز هم بلحاظ کمي و هم بلحاظ کيفي فاقد اعتبار است. نام معدود کساني چون ابواسحاق کندي و ابنرشد در مقابل شمار کثيري از حکماي طراز نخست اين سنت نظير فارابي، ابوعلي مسکويه، ابنسينا، ابوحيان توحيدي، ابوالعباس لوکري، ابوسليمان سجستاني، شهابالدين سهروردي، خواجه نصيرالدين طوسي، ميرداماد، ميرفندرسکي، ملاصدرا و دهها تن در ميانه آنها به انضمام چهرههاي نامدار و حتي کمتر شناخته شده دو مکتب شيراز و اصفهان اساساً قابلمقايسه و قابل رقابت نيست. اين معنا نه تنها در لسان و نوشته گروه کثيري از اسلامشناسان و مستشرقان قديم و جديد ظاهر شده است که حتي بدست آنان برخي از وجوه و زواياي تاريک اين سنت پربار و زاينده به ديگران شناسانده شده است. نمونه بارز آن را بايد در کوششهاي اسلامشناس فقيد معاصر هانري کربن ملاحظه کرد که تمامي اهتمام خويش را با انصراف از مغرب وجود، مصروف کشف مشرق وجود در آثار مشرقيان يعني حکماي ايراني و اسلامي ساخته و اين تنها نمونهيي است از فهرست بلند بالاي پژوهشهاي مستشرقان در قالب دانشنامهها و تکنگاشتهايي که صدالبته خالي از برخي خطاهاي تاريخي و مفهومي هم نيست. با اين اوصاف اصرار برخي نويسندگان و فرهنگنويسان معاصر در استعمال واژة مجعول پيشگفته چه وجهي ميتواند داشته باشد جز جهالت يا تجاهل نسبت به واقعيتهاي محرز تاريخي و يا گرفتاري آنان در جزميتها و پيشفرضهاي نادرست شرقشناسي و يا دخالت اغراض سياسي و يا قيود مليگرايانه و تعصبات کور قومي نظير آن نوع دعاوي که در نوشتههاي مؤلف نقد عقلعربي پديدار گشته است؟! که اثبات سست بودن آن دعاوي را تني چند از صاحبنظران کشورمان بر عهده گرفتهاند. شگفت آنکه انتشار کتابهايي با اين عنوان يا عناوين مشابه را ناشريني برعهده گرفته يا ميگيرند که از اسم و رسمي در محافل علمي دنيا برخوردارند. شايد يادآوري اين پرسش نزد پژوهشگران اين مرز و بوم، انگيزهيي را براي خوانش مجدد سير تاريخي حکمت در عالم اسلام متمايز از مشهورات شرقشناسي فراهم سازد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
5 - يادداشت سردبير
حسین کلباسی اشتریاز مداخل مهم تاريخ علم و فلسفه جهان، مدخلي موسوم به «نهضت ترجمه» در دو قلمرو عالم اسلام و غرب لاتيني است. تتبّعات و تحقيقات متعدّدي در چگونگي اين دو رخداد مهم علمي و فرهنگي صورت پذيرفته و اكنون به بركت اين تلاشها، دادههاي ارزشمندي دربارة آثار و منابع، مترجمان و چگونگي چکیده کاملاز مداخل مهم تاريخ علم و فلسفه جهان، مدخلي موسوم به «نهضت ترجمه» در دو قلمرو عالم اسلام و غرب لاتيني است. تتبّعات و تحقيقات متعدّدي در چگونگي اين دو رخداد مهم علمي و فرهنگي صورت پذيرفته و اكنون به بركت اين تلاشها، دادههاي ارزشمندي دربارة آثار و منابع، مترجمان و چگونگي ترجمة آثار از زبان مبدأ به زبان مقصد در اختيار ماست. برابر گاهشماري موّرخانِ تاريخ علم، نهضت ترجمة نخست، حدّ فاصل قرن سوّم تا پنجم قمري در عالم اسلام و در مناطقي چون بغداد و مرو و نهضت ترجمة دوم، حد فاصل اواخر قرن يازدهم تا اواسط قرن سيزدهم ميلادي در مناطقي چون صَقليّه (سيسيل) و طليطليه (تولدو) در جنوب اروپاي آنروز پديد آمد. بيترديد در باب مبادي و انگيزههاي دو حوزة فرهنگي و تمدني عالم اسلام و غرب لاتيني در اقبال به ترجمة متون نيز ديدگاههاي مختلفي عرضه شده است، ليكن همچنان پرسشهاي مهمي در اين زمينه وجود دارد كه نيازمند تتبّع و تحقيق افزونتري است، مانند اين پرسشها كه: به غير از احساس نياز به فراگيري دانشها ـ بويژه دانشهاي كاربردي نظير رياضيات، نجوم و طبّ ـ چه انگيزه يا انگيزههاي ديگري در اخذ و اقتباس اين علوم وجود داشته است؟ در اقبال و توجه به علوم عقلي نظير منطق و فلسفه و كلام چه زمينههاي روحي و فرهنگي مؤثر بوده است؟ و مهمتر اينكه: در اخذ و اقتباس علوم، چه افزودهها و تغييراتي به صورتهاي اوليه آن علوم ضميمه شده است؟ بنظر ميرسد مبادي تحرّك و نشاط علمي سدههاي نخستين قمري در عالم اسلام و نيز تأثيرات ناشي از حضور هشتصد ساله حاكمان مسلمان (711 ـ 1492م.) در شبه جزيره ايبري در جنوب اسپانيا از جمله موضوعاتي است كه همچنان نيازمند بررسي و پژوهش بيشتري است، زيرا در مقايسه با شرايط و موقعيتهاي قبل و بعد از اين مقاطع تاريخي، تحولات چشمگيري صورت گرفته كه تنها برمبناي آگاهي از گاهشماري آن تحولات، نميتوان به عمق روابط و مناسبات فرهنگي و معنوي آن روزگار پي برد. به اين مطلب بايد مطلب ديگري نيز افزود و آن اينكه بخش اعظم پژوهشهاي صورت گرفته در خصوص اين دو جريان علمي بدست پژوهشگران غربي انجام شده و حتي آن بخش از اين پژوهشها كه مربوط به نهضت ترجمه در عالم اسلام است نيز عمدتاً از جانب پژوهشهاي غرب به شرق سرازير شده است، اين در حالي است كه منابع و مدارك تاريخي براي پژوهشهاي گسترده در اين زمينه در اختيار پژوهشگران عالم اسلام قرار داشته و دارد، مانند انبوهي از تراجم و فهرستها و گزارشهاي تاريخي كه هرچند نيازمند مطالعه و بررسي انتقادي است، ليكن حجم قابل توجهي از دادهها را در اختيار پژوهشگران اين حوزه قرار ميدهد. اميد آنكه اين مهم با همّت و دقت نظر صاحبان قلم و پژوهشگران علاقمند به حوزة تاريخ علم و تمدن تحقق يافته و افق جديدي از تأثير ميراث علمي جهان اسلام را به روي نسل حاضر بگشايد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
6 - يادداشت سردبير
حسین کلباسی اشتریسنجش نسبت ميان فلسفه و فيلسوفان اسلامي با فلسفه و فيلسوفان يوناني و تأثير و تأثر ميان آنها، پيشينهيي دراز دارد و احتمالاً تتبّع و گردآوري نگرشها و تحليلها در اين زمينه و طبقهبندي نتايج حاصله از آن، خود بتواند موضوعي مستقل ـ و البته پُر ثمر ـ در اين زمينه بشمار آيد. د چکیده کاملسنجش نسبت ميان فلسفه و فيلسوفان اسلامي با فلسفه و فيلسوفان يوناني و تأثير و تأثر ميان آنها، پيشينهيي دراز دارد و احتمالاً تتبّع و گردآوري نگرشها و تحليلها در اين زمينه و طبقهبندي نتايج حاصله از آن، خود بتواند موضوعي مستقل ـ و البته پُر ثمر ـ در اين زمينه بشمار آيد. در قرون اخير و بويژه در خلال اغلب نوشتههاي مستشرقان، نگاه و تعبير اخذ و اقتباس حكماي اسلامي از سنت يوناني و يونانيمآبي به گرتهبرداري و تقليد و استمرار همهجانبه بَدَل شده و در لابلاي انبوهي از گزارشهاي مربوط به دورة ترجمه و فهرستهاي مربوط به شرح و تفسيرهاي صورت گرفته بر آثار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان، ابتكارات و نوآوريهاي حكيمان مسلمان در مداخل و مسائل فلسفي و مابعدطبيعي كمرنگ و ناچيز انگاشته و حتي ناديده گرفته شده است. علاوه بر اين، استفاده از واژگان مبهم و نادرستي چون «فلسفة عربي» و حتي قرار دادن آن در مقابل اصطلاحات دقيق و عميقي همچون «فلسفة ايراني»، «حكمت خسرواني» و «حكمت مشرقي»، اگر نگوييم ناشي از مقاصد سياسي و دلبستگيهاي مليگرايانه است، دستكم ناشي از ناآگاهي نسبت به سير و مسير تطّور فلسفة اسلامي و روح حاكم بر اين سنت عقلي است. اهل نظر و محققان حوزة فلسفة اسلامي بخوبي ميدانند كه نهتنها حكمت متعاليه صدرايي و مشارب فلسفي پس از آن، بلكه حتي نظامهاي فلسفي فارابي و ابنسينا، به رغم مشابهتهايي در قلمرو معرفتشناسي و كيهانشناسي و طبيعيات، در قلمروهايي چون هستيشناسي، علمالنفس و معاد، از اساس با فلسفههاي ارسطو و مشائيان متفاوت است. براي نمونه، چگونه ميتوان دغدغة بنيادين فارابي در هماهنگي و تطابق ميان عقل و شرع را به زمينههاي فلسفي و تأملات نظري سنت يوناني و حتي نوافلاطوني پيوند زد؟ يا چگونه ميتوان تقرير استوار و خلاقانة ابنسينا درباره علّيت و بويژه عليت فاعلي را مربوط و متأثر از فلسفة ارسطو و اتباع او دانست؟ در مورد اخير، مراجعه به نمط چهارم اشارات و تنبيهات شيخالرئيس براي درك و آگاهي از تمايز و فاصلة وي از اسلاف يونانيش كفايت ميكند. «عليت» بعنوان يكي از اركان مباحث مابعدالطبيعه از يكسو و نقص و كاستي تقرير ارسطوئيان از اين مبحث با تأكيد و تمركز آنان بر علّيت غايي از سوي ديگر، ميزان فاصلة صاحب اشارات را از تمامي صُور مشارب فلسفي قبل از خودش روشن ميسازد. بيترديد، اين مبحث مسبوق به نوعي وجودشناسي مستقل از يونانيان و مشخّصاً بر تمايز ميان «وجود و ماهيت» و «امكان و وجوب» استوار است كه زمينهيي در اسلاف يوناني ندارد. نمونههايي از اين دست فراوان است، آنچه از اين جُستار انتظار ميرود، گردآوري و برآورد ابداعات حكماي مسلمان در جميع مداخل و ابواب طبيعيات، مابعدالطبيعه و حكمت عملي است كه هم حيث تاريخي آن مورد نياز است و هم حيث تحليلي و پديدارشناسانة آن. از حيث تاريخي، ملاحظاتي بميان ميآيد كه بر لزوم اِعمال دقّت و تأمل افزونتر ميافزايد؛ مهمترين اين ملاحظات به نگرش و نگارش جديدي از سير تحول و تطّور تاريخي انديشهها و مشارب فلسفي در عالم اسلام بازميگردد. پيش از اين به نقيصة مشترك بسياري از آثار مربوط به تاريخ فلسفة اسلامي اشاره كرديم و آن عبارتست از التزام و تقيد نويسندگان به پيشفرضها و انگارههاي شرقشناسي در اين زمينه. بدينترتيب، در گام اول، سنجش و نقد اين پيشفرضها براي تدوين هرگونه مجموعهيي در باب تاريخ فلسفه و عرفان اسلامي ضرورت دارد و بدون بازنگري در اين انگارهها، نتيجة كار حداكثر تقريري نو از نوشتههاي قبلي خواهد شد. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
7 - بررسی و نقد دیدگاه اولیور لیمن در باره تعارض وحی و فلسفه
علیرضا اسعدیمسئله رابطه وحی و فلسفه یکی از مشهورترین مباحث در تاریخ فکر بشر است. در تاریخ اندیشه اسلامی نیز این مبحث از آعاز مطرح شده است و حتی خاورشناسان و نویسندگان تاریخ فلسفه غرب نیز به مسئله تعارض عقل و وحی در اسلام اهتمام ورزیده اند. از جمله اولیور لیمن (1950م-) خاورشناس قرآن چکیده کاملمسئله رابطه وحی و فلسفه یکی از مشهورترین مباحث در تاریخ فکر بشر است. در تاریخ اندیشه اسلامی نیز این مبحث از آعاز مطرح شده است و حتی خاورشناسان و نویسندگان تاریخ فلسفه غرب نیز به مسئله تعارض عقل و وحی در اسلام اهتمام ورزیده اند. از جمله اولیور لیمن (1950م-) خاورشناس قرآن پژوه و مفسر غربی فلسفه اسلامی در برخی آثار خود رابطه قرآن و فلسفه را بررسی کرده است. او هر چند نسبت به تاثیر تعالیم قرآنی در فلسفه اسلامی دیدگاه معتدل تری نسبت به بسیاری از خاورشناسان دارد و نقش تعالیم قرآن کریم را در شکل گیری فلسفه اسلامی پذیرفته است اما در مسئله تعارض وحی قرآنی با فلسفه و راه حل فلاسفه اسلامی برای آن، اظهارات تامل برانگیزی را مطرح کرده است. این مقاله با روش توصیفی انتقادی دیدگاه او را در این زمینه بررسی و نقد می کند و ضمن تبیین دیدگاه وی نشان می دهد که اولا تعارض تنها بین فهم عقلی فلسفی و فهم قرآنی بشری واقع می شود و انگاره تعارض وحی و فلسفه در میان خاورشناسان ناشی از قیاس اسلام و قرآن با مسیحیت و کتاب مقدس است. ثانیا برخلاف گفته اولیور لیمن راه حل فلاسفه اسلامی و از جمله ابن رشد، مستلزم فرودست انگاری قرآن و وحی نیست و متهم ساختن فلاسفه مسلمان به اموری همچون انکار علم الهی به جزئیات و یا معاد جسمانی و پیروی از ارسطو در باب نفس، به دلیل برداشت نادرست از بیان آنها توسط مخالفان فلسفه در جهان اسلام و یا خاورشناسان است. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
8 - بررسی و تحلیل نقش انسانشناسی در پیریزی فرهنگ و تمدن نوین اسلامی
روح اله پورآسیاب دیزج سید حسین واعظی محمدرضا شمشیریفرهنگ و تمدن اسلامی به دلیل اتصال به عالم وحیانی و قرآنی و روایی، دارای غنای محتوایی بیبدیلی است که میتواند تمامی انسانها را در هر زمان و هر مکان و با هر شرایطی تا قیامت هدایت نموده و سعادت دنیا و آخرت ایشان را تضمین نماید. از سوی دیگر نقش بینظیر فلسفه اسلامی به عنو چکیده کاملفرهنگ و تمدن اسلامی به دلیل اتصال به عالم وحیانی و قرآنی و روایی، دارای غنای محتوایی بیبدیلی است که میتواند تمامی انسانها را در هر زمان و هر مکان و با هر شرایطی تا قیامت هدایت نموده و سعادت دنیا و آخرت ایشان را تضمین نماید. از سوی دیگر نقش بینظیر فلسفه اسلامی به عنوان پشتوانه عقلانی و معرفتی فرهنگ و تمدن اسلامی دارای اهمیت فوقالعادهای است. حال بایستی توجه نمود که در آینده، نقش انسانشناسی فلسفه اسلامی در طراحی مبانی نظری فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی که بارها مورد تأکید امام امت(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی است، چگونه است؟ فلسفه اسلامی با رویکرد انسانشناسانه خود به مبانی نظری فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی ورود نموده و بصورت کامل و دقیق تبیین مینماید و بر این اساس، شاکله حیات طیبه بشری را طرحریزی میکند. به عبارت دیگر حل این مهم، باعث رفع همه مشکلات کاربردی فرهنگی و تمدنی نوین اسلامی میگردد، چرا که مباحث رفتاری و عملی رابطه مستقیم و تنگاتنگی با مباحث نظری دارد و از آن متأثر است. اين پژوهش با هدف بررسی و تحلیل انسانشناسی فلسفه اسلامی در فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی و با روش توصيفي- تحليلي به دنبال نشان دادن نقش مهم و حیاتی انسانشناسی فلسفه اسلامی به عنوان مباحث نظری فرهنگ و تمدن نوین اسلامی و جامعه مهدوی است. یافتههای پژوهش عبارتند از عملیاتی نمودن مباحث نظری دقیق و عمیق انسانشناسی فلسفه اسلامی در فرهنگ و تمدن نوین اسلامی. پرونده مقاله -
دسترسی آزاد مقاله
9 - یادداشت سردبیر
حسین کلباسی اشتری<p>درباره چگونگی سیر و انتقال فلسفه و علوم یونانی به شرق و سرزمینهای اسلامی، پژوهشهایی مفصّل، اعم از دانش‌نامه‌ها و تک‌نگاریها، نگاشته شده و میشود. از آنچه مربوط به انتقال علوم و دانشمندان از آتن به اسکندریه بوده، گزارشهایی نسبتاً دقیق در اختیار نسل حاضر چکیده کامل<p>درباره چگونگی سیر و انتقال فلسفه و علوم یونانی به شرق و سرزمینهای اسلامی، پژوهشهایی مفصّل، اعم از دانش‌نامه‌ها و تک‌نگاریها، نگاشته شده و میشود. از آنچه مربوط به انتقال علوم و دانشمندان از آتن به اسکندریه بوده، گزارشهایی نسبتاً دقیق در اختیار نسل حاضر قرار گرفته، اما از انتقال میراث علمی اسکندریه به سرزمینهای شرق، یعنی از اسکندریه تا حّران و نصیبین، و از آنجا به جندی شاپور و سپس بغداد و مرو و ری و دیگر مناطق و مراکز علمی سده‌های دوم تا پنجم هجری قمری، اطلاعاتی جامع در دست نیست. مشهور است که فیلسوفان مسلمان از خلال منشور نوافلاطونیان با فلسفۀ یونانی آشنا شدند و همین امر در شکلگیری فلسفۀ فارابی و ابن‌سینا بصورت تلاقی و پیوند دین با فلسفه و عقل با شریعت ظهور کرده است. بیتردید، این معنا از جهاتی چند قابل مناقشه است، از آنرو که گرچه نوافلاطونیان ـ بویژه اسکندرانیها ـ نسبت به اسلاف یونانی خود دغدغۀ بیشتری نسبت به دین و اخلاق و عرفان داشتند، و چهره‌های متأخر نوافلاطونی، از زمرۀ متألهان مسیحی قلمداد میشوند. اما از سویی دیگر، آنچه بعنوان دین (مثلاً) نزد فارابی میخوانیم و میبینیم، شباهت چندانی با دین مدنظر غربیها، حتی از نوع نوافلاطونی آن، ندارد؛ بویژه در مقولاتی چون وحی و نبوّت و رستاخیز و توحید. پس حتی با فرض اینکه الگوی فارابی و ابن‌سینا در پیوند میان عقل و وحی ـ‌یا دین و فلسفه‌ـ برگرفته از اسلاف نوافلاطونی آنها باشد، در جزئیات و مفردات، با پرسشها و مغایرتهای متعددی مواجه خواهیم شد، چنانکه در اخلاق و عرفان نیز این فاصله و تفاوت افزونتر میشود.</p> پرونده مقاله