-
دسترسی آزاد مقاله
1 - سخن سردبیر
حسین کلباسی اشتریاز زمره مقاطع حساسّ و درخشان تاريخي كه از قضا بطور خاص با تاريخ فلسفه پيوند مستقيم دارد، قرن پنجم پيش از ميلاد با محوريّت و ميدانداري دو تمدّن اصلي ايران و يونان است. البته آگاهي ما از اين دوره شوربختانه يكسويه است و عمدتاً متكّي بر نوشتهها، منابع و گزارشهاي مورخان يون چکیده کاملاز زمره مقاطع حساسّ و درخشان تاريخي كه از قضا بطور خاص با تاريخ فلسفه پيوند مستقيم دارد، قرن پنجم پيش از ميلاد با محوريّت و ميدانداري دو تمدّن اصلي ايران و يونان است. البته آگاهي ما از اين دوره شوربختانه يكسويه است و عمدتاً متكّي بر نوشتهها، منابع و گزارشهاي مورخان يوناني است و از اين سو، يعني جهان ايراني و بطور خاص سرزمين پارس، هيچگونه مدركي در اختيار ما نيست و اگر هست، براي عرصه تاريخنگاري و مستندسازي كارآيي چنداني ندارد. قرن پنجم را عصر طلايي و شكوفايي فرهنگ و تمدن يوناني ناميدهاند و البته كه در اين تعبير و توصيف حقيقتي نهفته است: در آن دوره، بجز شماري از فيلسوفان، مجموعهيي از هنرمندان، شاعران، دانشمندان، نويسندگان و سياستمداران مهم و تأثيرگذار ظهور كردند كه آثار قلمي و معنوي آنان امروز نيز با گذشت بيش از 25 قرن، همچنان در مركز توجّه هر پژوهش علمي و تاريخي و فرهنگي است. هرچند از فيلسوفان آن دوره ـ موسوم به پيشاسقراطيان ـ بلحاظ آثار مكتوب، بغير از پاره نوشتهها، كتاب و دفتر و رساله منظّم و كاملي در اختيار نداريم، اما همين مقدار اندك و پراكنده هم براي تاريخ فلسفه و خود فلسفه، منبعي سرشار از تفكّر و تأمّلات عميق نظري است و دور نيست كه هر يك از آنان بعنوان آموزگار فلسفه براي ادوار بعدي خوانده شوند. دربارة نقش و سهم ساير دانشمندان و هنرمندان بسيار گفتهاند و نوشتهاند و امروزه در نوشتههاي مختصر و مفصّل نويسندگان غربي، بعنوان نياي پرافتخار فرهنگ، از آنان همچون پشتوانه درازدامن تاريخي ياد ميشود. نقد و ارزيابي آثار علمي و فرهنگي آن دوره با عنوان تمدن يوناني از جهات مختلفي قابل تأمل است كه به برخي از آن جهات در قالب ملاحظه مقدماتي اشاره ميشود: 1. در عنوان «سرزمين يونان» و «فرهنگ يوناني» قدري مسامحه و اغماض وجود دارد. چنانكه ميدانيم، سرزميني كه امروزه با نام كشور يونان شناخته ميشود، در قديم مشتمل بر مجموعهيي از جزاير و مناطق مستقل و نيمهمستقلاً بوده است كه عمدتاً در سواحل مديترانه و تركيه امروزي ـ آسياي صغير ـ بصورت كولونيها و مستعمرهنشينها پراكنده شده و بهاعتبار مهاجرت ساكنان يونان مركزي ـ آتيكا ـ به مناطق يونانينشين آن دوره، شهرت يافتند. شايد عامل زباني نيز بيتأثير نبوده است، بطوريكه زبانهاي محلي جزاير و مناطق پراكنده آن عصر، پس از مدتي به زبان ـ و البته فرهنگ ـ عمومي يونان قديم خو گرفتند. گذشته از اين، نزاع و مناقشات سياسي و نظامي ميان آن مناطق، همواره در طول قرن پنجم بر قرار بوده است كه مشهورترين نمونه آن، نزاع و رقابت مستمر ميان آتن و اسپارت، بعنوان سمبل تقابل دو فرهنگ و نظام سياسي عصر باستان تلقي شده است. بدين ترتيب، چيزي بنام «دولت واحد» و حتي «وحدت سياسي» تحت عنوان «امپراتوري يونان»، عاري از واقعيت است و اين سرزمينهاي پراكنده، رقيب و حتي دشمن يكديگر، تنها در نقاطي خاص براي حفظ منافع و در مقابل دشمن مشترك به يكديگر نزديك ميشدهاند و لذا اطلاق مفهومي واحد و يكدست بر اين قطعات متكثّر و عمدتاً ناسازگار، خالي از مسامحه نيست. 2. در مورد فيلسوفان و مكاتب و نحلههاي فلسفي نيز همين ملاحظه جاري است. بغير از كساني چون سقراط و افلاطون، اغلب يا تمامي چهرههاي شاخص فلسفي پيش و پس از سقراط، عمدتاً به خارج از قلمرو يونان مركزي تعلق داشتند و در آتن، بعنوان مهاجر و احياناً شهروند درجه دوم محسوب ميشدند. مشهود است كه ارسطو بعنوان بيگانه و مهاجر، براي تأسيس مدرسه خود به خارج از شهر آتن كوچ كرد و در طول فعاليت علمي خود، همواره تحت نظر حاكميت و رقباي خود قرار داشت. اين موضوع در مورد نويسندگان و دانشمندان و هنرمندان نيز صادق است و كمتر چهرهيي در اين عرصهها را ميشناسيم كه از سرزمين اصلي و مركزي يونان آن عصر، بر آمده باشد. نظير اين موقعيت در دنياي قديم را ميتوان شهر اسكندريه در شمال آفريقا نام بُرد. پس از افول و زوال قدرت سياسي و فرهنگي آتن، جمعيت زيادي از دانشمندان راه اسكندريه را در پيش گرفتند و در آنجا مدارس و حلقههاي علمي، يكي پس از ديگري شكل گرفتند. چنانكه روشن است اطلاق عنواني مانند «تمدن اسكندريه» نيز خالي از اشكال نيست. بهر روي، فارغ از ملّيت و تعّلق افراد به آب و خاك و سرزمين مادري، سخن ما در تحليل و سنجش اصطلاح «تمدن يوناني» با تمركز بر قابلّيت و استعدادهاي ذاتي و جبلّي آنست كه در قياس با تمدنهاي ديگري، نظير هند، چين، مصر و ايران، نياز به بازخواني دارد. براي نمونه، موقعيت و شرايط امپراتوري پارس در همان عصر و برخورداري آن از وحدت سياسي و فرهنگي، دستكم در بازه زماني دويست سال حاكميت هخامنشيان، براي چنين مقصدي ميتواند مَدد رساند. ملاحظات ديگر در اين زمينه را به يادداشت بعدي واميگذاريم. پرونده مقاله