بررسی تطبیقی اندیشه¬های خیّامی در سروده¬های محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی
محورهای موضوعی : نقد متوندکتراحمدرضا نظری چروده 1 , دکتر معصومه نظری چروده 2
1 - دانشگاه آزاد اسلامی واحد آستارا
2 - دانشگاه آزاد اسلامی واحد آستارا
کلید واژه: ادبیّات تطبیقی, فلسفۀ زندگی, اندیشۀ خیّامی, شفیعی کدکنی, البیاتی,
چکیده مقاله :
چکیده حکیم عمر خیّام نیشابوری از ریاضیدانان، ستاره شناسان و شاعران بنام ایران در دورۀ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیّام برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازۀ وی بیشتر به واسطۀ سرودن رباعیّاتی است که در روزگار ما شهرت جهانی یافته است. رباعیّات خیّام را به اغلب زبان های زندۀ دنیا ترجمه کرده اند و ترجمۀ انگلیسی آن توسّط ادوارد فیتز جرالد در سال 1859 م. موجب شهرت او در مغرب زمین شده است. تأثیر رباعیّات خیّام بر ادبیّات جهان، او را به نماد فلسفۀ شرق و شاعر محبوب روشنفکران تبدیل کرده است. با اینکه شمار رباعیّات خیّام تا امروز به طور دقیق معلوم نشده است، امّا تأثیر خیّام در شعر فارسی چنان عمیق بوده که محقّقان را به وضع اصطلاح «اندیشۀ خیّامی» واداشته است. اندیشه های خیّامی که مضامینی همچون اغتنام فرصت، خوشباشی و رندی فلسفی، حیرت و سرگشتگی در مقابل معمّای هستی، تأکید بر کوتاهی و گذر عمر و افسوس خوردن بر آن، و پناه بردن به بادۀ فراموشی را دربرمی گیرد، در شعر معاصر فارسی و عربی نیز آشکار است. در تحقیق حاضر، این اندیشه های فلسفی را در شعر عبدالوهّاب البیاتی، شاعر شیفتۀ خیّام، بررسی می کنیم، آن را با شعر محمّدرضا شفیعی کدکنی که از منظر اندیشه های خیّامی شباهت و ارتباط زیادی با البیاتی دارد، مقایسه کرده ایم. نتایج این پژوهش که به شیوۀ تطبیقی و تفسیر محتوای آثار دو شاعر اجرا شده است نشان می دهد که عمق اندیشۀ هر دو شاعر نسبت به خیّام بسیار کمتر است و درک فلسفی البیاتی نیز بر تفکّر شفیعی کدکنی رجحان دارد.
: Hakim Omar Khayyam mathematicians, astronomers and poets called Iran Seljuk period. Although the scientific base Khayyam literary position is superior, But his reputation further by writing quatrains that in today's global reputation. Rubaiyat have been translated into many languages, living And an English translation by Edward Fitzgerald in 1859 AD. Has brought her fame in the West. Rubaiyat impact on world literature, he has become a symbol of the philosophy of the East and poet intellectuals popular. Although exact numbers are not known Rubaiyat today, but the influence of Persian poetry of Khayyam was so profound that researchers called the situation "the idea Khayyami" trend. Khayyam thought that themes like Seizing the opportunity, Khvshbashy and Randy philosophical astonishment and perplexity to the mystery of existence, emphasizing the short and the passing of time and regret it, and will take refuge in forgetfulness Badە in contemporary Persian poetry and Arabic is clear. In the present study, the philosophical ideas in poetry Abdul Wahhab al-Bayati, love poet Omar Khayyam, look, it's the thought of Khayyam's poetry Mohammad Reza Shafi'i Kadkani that in terms of similarities and a lot to do with al-Bayati, have been compared. The results of this study the comparative approach and interpret the content of the poet's works have been carried out show that Khayyam is less than the depth of thought, both poet and understanding of the thinking of the philosophical al-Bayati Shafi'I preferred kadkani.
#امین¬مقدّسی، ا ؛ گیتی، ش.، (1391)، «حاکمیت شب، نگاهی به دو شعر از نیما یوشیج و عبدالوهّاب البیاتی»، مجلّۀ ادب عربی، دورۀ 4، شمارۀ 4، صص 1- 20.#
#بکار، ی.، (1999 م.)، الأوهام فی کتابات العرب عن الخیّام، بیروت: دار الجیل.#
#البیاتی، ع.، (1348)، آوازهای سندباد، ترجمۀ شفیعی کدکنی، م.، تهران: نیل.#
# البیاتی، ع (1405 ق.)، الأعمال الکامله للشّاعر عبدالوهّاب البیاتی، بیروت: دارالشّروق.#
#البیاتی، ع (1972 م.)، دیوان، الطّبعه الاولی، بیروت: دارالعوده.#
# حیدری، م.؛ حمیدی بلدان، م.؛ متّحد، ش.، (1392)، «چگونگی حضور خیام در شعر عبدالوهّاب البیاتی»، کاوش¬نامۀ ادبیّات تطبیقی، سال سوّم، شمارۀ 10، صص 56- 79#
.
# داد، س.، (1393)، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.#
# شفیعی کدکنی، م.، (1376)، آیینه¬ای برای صداها، تهران: چشمه.#
# شفیعی کدکنی، م.، (1380)، ادوار شعر فارسی، تهران: سخن.#
#شفیعی کدکنی، م.، (1380)، شعر معاصر عرب، تهران: سخن.#
#.شفیعی کدکنی، م.، (1383)، آواز باد و باران (برگزیدۀ شعرها)، تهران: چشمه.#
#.شفیعی کدکنی، م.، (1388)، هزارۀ دوّم آهوی کوهی، تهران: سخن.#
#فروغی، م.؛ غنی، ق.، (1381)، رباعیّات عمر خیّام، تهران: ناهید.#
# فوزی، ن.، (1383)، «نگاهی به زندگی و شعر عبدالوهّاب البیاتی، شاعر معاصر عراقی: تکنیک¬گر نقاب»، مجلّۀ گوهران، شمارة 4، صص 218- 224.#
#فوزی، ن.،؛ امجد، م.؛ روشنفکر، ک.، (1393)، «بررسی شعر محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی از منظر ادبیّات تطبیقی»، دوفصلنامۀ علمی- پژوهشی پژوهش¬های ادبیّات تطبیقی، دورة 2، شماره 1(پیاپی 3) ، صص 79- 97.#
# معروف، ی.؛ رحیمی¬پور، س.، (1391)، «تأثیرپذیری رمزگرایی عبدالوهّاب بیاتی از مولوی»، مجلّۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیّات عربی، سال هشتم، شمارۀ 24، صص 109- 139.#
# نجفی ایوکی، ع.، (1389)، «اسطوره های برجسته در شعر عبدالوهّاب البیاتی»، مجلّۀ زبان و ادبیّات عربی، شمارۀ 2، سال 1389#
#. هدایت، ص.، (1342)، ترانه¬های خیّام، تهران: امیر کبیر.#
سال دوم ، شماره 5 ،زمستان 1398
ISSN : 2645-6478
بررسی تطبیقی اندیشههای خیّامی در سرودههای محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی
دکتراحمدرضانظری چروده1
دکترمعصومه نظری چروده2
تاریخ دریافت :04/03/1398
تاریخ پذیرش : 8/11/1398
از ص 120 تا ص 136
20.1001.1.26456478.1398.2.5.6.7
چکیده
حکیم عمر خیّام نیشابوری از ریاضیدانان، ستارهشناسان و شاعران بنام ایران در دورۀ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیّام برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازۀ وی بیشتر به واسطۀ سرودن رباعیّاتی است که در روزگار ما شهرت جهانی یافته است. رباعیّات خیّام را به اغلب زبانهای زندۀ دنیا ترجمه کردهاند و ترجمۀ انگلیسی آن توسّط ادوارد فیتز جرالد در سال 1859 م. موجب شهرت او در مغرب زمین شده است. تأثیر رباعیّات خیّام بر ادبیّات جهان، او را به نماد فلسفۀ شرق و شاعر محبوب روشنفکران تبدیل کرده است. با اینکه شمار رباعیّات خیّام تا امروز به طور دقیق معلوم نشده است، امّا تأثیر خیّام در شعر فارسی چنان عمیق بوده که محقّقان را به وضع اصطلاح «اندیشۀ خیّامی» واداشته است. اندیشههای خیّامی که مضامینی همچون اغتنام فرصت، خوشباشی و رندی فلسفی، حیرت و سرگشتگی در مقابل معمّای هستی، تأکید بر کوتاهی و گذر عمر و افسوس خوردن بر آن، و پناه بردن به بادۀ فراموشی را دربرمیگیرد، در شعر معاصر فارسی و عربی نیز آشکار است. در تحقیق حاضر، این اندیشههای فلسفی را در شعر عبدالوهّاب البیاتی، شاعر شیفتۀ خیّام، بررسی میکنیم، آن را با شعر محمّدرضا شفیعی کدکنی که از منظر اندیشههای خیّامی شباهت و ارتباط زیادی با البیاتی دارد، مقایسه کردهایم. نتایج این پژوهش که به شیوۀ تطبیقی و تفسیر محتوای آثار دو شاعر اجرا شده است نشان میدهد که عمق اندیشۀ هر دو شاعر نسبت به خیّام بسیار کمتر است و درک فلسفی البیاتی نیز بر تفکّر شفیعی کدکنی رجحان دارد.
واژگان کلیدی: ادبیّات تطبیقی، فلسفۀ زندگی، اندیشۀ خیّامی، شفیعی کدکنی، البیاتی.
1-1.مقدمه:
حکیم عمر خيّام نیشابوری، همواره بر روي نقاط اصلي زندگي بشر دست گذاشته و هستۀ اصلي و بنيادين رباعيّات وی، طرح همين پرسشها در زمینۀ فلسفۀ زندگی انسان و آفرینش جهان است. خيّام در زمان حيات خودش به عنوان شاعر معروف نبود؛ بلكه سالها بعد نامش در تذكرهها آمد و شعرهايش مطرح شد و در دنياي امروز نيز به خاطر ترجمههاي خوب ادوارد فيتز جرالد (خیّام انگلیسی) در سراسر جهان شهرت يافته است. او در طول زندگياش به عنوان رياضيدان و فيلسوف مشهور بود و اين در حالي است كه معاصرانش از رباعيهايي كه امروزه مايۀ شهرت و افتخار او هستند، بيخبر بودند. مضمون شعرهاي خيّام مشرب فلسفي دارد. در دوران اندوهزدۀ خيّامي و در آن زماني كه تركهاي سلجوقي بر ايران حاكم بودند و فضايي تنگ و پر از اختناق را پديد آورده بودند، خيّام سعي ميكرد كه شاد باشد، و آن مضامين شراب و شادي كه در شعرهاي خيّام وجود دارد، براي اين است كه خيّام ميگويد اين زندگي و عمر انساني گذراست و بايد آن را جدّي گرفت؛ نه اينكه در آن بيهوده خوش گذراند.اهمّ اندیشههای خیّام عبارتند از: مرگاندیشی، پیچیدگی خلقت، عجز انسان، انکار جهان دیگر، پوچگرایی، گذر عمر، حسرت و افسوس، تسلیم سرنوشت محتوم بودن، حیرت، خاکنهادی آدمی، عشرتطلبی و میگساری، شک و تردید، بدبینی، اعتراض به تزویر متشرّعان، انسانمداری، خردورزی، غنیمت شمردن آن و لحظه در زندگی و خوشباشی.
محمّدرضا شفیعی کدکنی پس از ترجمۀ کتاب «آوازهای سندباد» از البیاتی که گزیدۀ پنج دفترازشعرهای شاعر است، بیشتر با خیّام و دنیای او آشنا گردید؛ چرا که البیاتی به شدّت تحت تأثیر افکار خیّامی بوده، در دو ديوان «الذي يأتي و لايأتي» و «الموتُ في الحياه» و همچنين در نمايشنامۀ منثور خود با عنوان «محاکمه في نيسابور»، کاملاً از آبشخور فلسفی خیّام سیراب گشته است (بکار، 1999 م.: 271). باری، این تأمّل و توجّه که شاید بتوان گفت در اثر توفیق اجباری رفیقِ شفیعی کدکنی شد، اساس التفات او در برخی از شعرهایش میباشد. البتّه این التفات به موازات آنکه شاعر در مسیر زندگی هنری خود پیش میرود، خردک خردک بیشتر میشود و اندیشههای شاعر پختهتر و به جهان اندیشگیِ فیلسوفان نزدیکتر میگردد. امّا گفتنی است که با تمام این اوصاف، فاصلۀ شفیعی کدکنی تا البیاتی زیاد و فاصلۀ هر دو تا فلسفۀ خیّامی بسیار زیاد است. با این وجود شاعران مورد تحقیق در آثار خود از او و اندیشههایش بهره جستهاند.
1-2.پیشینة تحقیق
در گذشته دربارة اندیشههای خیّامی در ادبیّات ایران و جهان مطالعات وسیع بسیاری انجام گرفته است، امّا در حوزة نقد و ادبیّات تطبیقی کمتر توجّه نشان دادهاند و اگر هم کاوشی انجام گرفته آنچنان چنگی به دل نمیزند. امروزه در حوزة ادبیات تطبیقی مخصوصاً ادبیّات ایران و عرب مقالات و آثار شایان توجّهی به وجود آمده، امّا موضوعِ «بررسی تطبیقی اندیشههای خیّامی در سرودههای شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی» موضوع کاملاً تازه و نوی است و به عنوان پیشینه و ادبیّات تحقیق، از مقالات تحقیقی و علمی- پژوهشی در جنب این تحقیق به آثار زیر میتوان اشاره کرد:
1- فوزی، ن.؛ امجد، م.؛ روشنفکر، ک.، (1393)، «بررسی شعر محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی از منظر ادبیّات تطبیقی»، دوفصلنامۀ علمی- پژوهشی پژوهشهای ادبیّات تطبیقی، دورة 2، شماره 1(پیاپی 3) ، صص 79- 97.نویسندگان معتقدند که عبدالوهّاب البیاتی شاعر پیشتاز عرب و محمّدرضا شفیعی کدکنی، ادیب، ناقد، شاعر و نویسندۀ توانمند فارسی در این عرصه جلوهای از تطبیق و داوری را مینمایانند؛ چنانکه بین اشعار شفیعی کدکنی و البیاتی وجوه مشترک بسیاری در زمینههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و بویژه ادبی وجود دارد. آشنایی دیرینة شفیعی کدکنی با آرا و دیدگاههای البیاتی از رهگذر مطالعه، ترجمة آثار او و نیز شیفتگیاش نسبت به البیاتی سبب شد تا اشعار وی را به عنوان نمونة برتر و شخصیت او را به مثابۀ الگو قرار دهد و حتّی در برخی موارد از وی تأثیر پذیرد و در مواردی دیگر، مشابه او بسراید.
2- حیدری، م.؛ حمیدی بلدان، م.؛ متّحد، ش.، (1392)، «چگونگی حضور خیام در شعر عبدالوهّاب البیاتی»، کاوشنامۀ ادبیّات تطبیقی، سال سوّم، شمارۀ 10، صص 56- 79.پژوهش حاضر ميكوشد چگونگي حضور انديشههاي خيّام را، به عنوان يكي از مفاهيم پربسامد، در شعر عبدالوهّاب البياتي شاعر نامآشناي عراقي بررسي كند و براي انجام اين كار دو دفتر شعري «الّذي يأتي و لا يأتي» و «الموت في الحياه» كه بيشترين توجّه را به خيّام دارند، مورد بررسي قرار گرفتهاند
3- فوزی، ن.، (1383)، «نگاهی به زندگی و شعر عبدالوهّاب البیاتی، شاعر معاصر عراقی: تکنیکگر نقاب»، مجلّۀ گوهران، شمارة 4، صص 218- 224. در این مقاله تلاش شده است تا مهمترین فرازهای زندگی و مراحل و تکنیکهای شعری او مود نقد و بررسی قرار گیرد. البیاتی ابداعگر تکنیک نقاب در شعر معاصر عرب به شمار میرود.
4- نجفی ایوکی، ع.، (1389)، «اسطوره های برجسته در شعر عبدالوهّاب البیاتی»، مجلّۀ زبان و ادبیّات عربی، شمارۀ 2، سال 1389.در این جستار با نگاهی گذرا به روند اسطورهگرایی در شعر معاصر عربی، از شیوۀ به کارگیری و کارکرد اسطورههایی همچون سندباد، سیزیف و تموز در شعر عبدالوهّاب البیاتی سخن رفته است.
5- امینمقدّسی، ا.؛ گیتی، ش.، (1391)، «حاکمیت شب، نگاهی به دو شعر از نیما یوشیج و عبدالوهّاب البیاتی»، مجلّۀ ادب عربی، دورۀ 4، شمارۀ 4، صص 1- 20. این مقاله ضمن اشاره به کارکرد نماد شب در شعر معاصر، به تحلیل دو شعر «هست شب» و «اللیل فی کلِّ مکان» از نیما و بیاتی میپردازد؛ سپس وجوه تشابه و افتراق آن دو را بیان میکند.
6- معروف، ی.؛ رحیمیپور، س.، (1391)، «تأثیرپذیری رمزگرایی عبدالوهّاب بیاتی از مولوی»، مجلّۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیّات عربی، سال هشتم، شمارۀ 24، صص 109- 139.
بحث وتحلیل
3-3. بازتاب اندیشههای خیّامی در شعر شفیعی کدکنی و البیاتی
با توغّل در آثار محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی مشخّص میشود که بازتاب اندیشههای خیّامی در شعر این شاعران به دو صورت بوده است:1-یکی ذکر نام خیّام 2-و دیگری بیان اندیشههای خیّامی. بر این نکته باید افزود که البیاتی در برخی آثارش چنان شیفتۀ خیّام است که خویش را شخصیّتی نه همانندِ او بلکه خودِ او فرض میکند. این روش برخورد با خودِ انسانی را اصطلاحاً «نقاب (قناع)» میگویند که عبارت از منِ اختراعی و جعلیای است که داستان و شعر از دیدگاه او نقل میشود (داد، 1393: 473). ناهده فوزی معتقد است که یاد کردنِ شفیعی کدکنی در عنوان دو قصیدۀ «در جستجوی نیشابور» و «زن نیشابور» از نیشابور، یادآور شیفتگی او به خراسان بزرگ است (فوزی و همکاران، 1393: 90). فوزی با این استدلال در پی آن بوده که وجود مسألۀ نقاب را در شعر شفیعی کدکنی اثبات نماید که به نظر، چندان در این کار خود موفّق نبوده است.
3-3-1. ذکر نام خیّام
محمّدرضا شفیعی کدکنی پس از ترجمۀ کتاب «آوازهای سندباد» از البیاتی که گزیدۀ پنج دفتر از شعرهای شاعر است، بیشتر با خیّام و دنیای او آشنا گردید؛ چرا که البیاتی به شدّت تحت تأثیر افکار خیّامی بوده، در دو ديوان «الذي يأتي و لايأتي» و «الموتُ في الحياه» و همچنين در نمايشنامۀ منثور خود با عنوان «محاکمه في نيسابور»، کاملاً از آبشخور فلسفی خیّام سیراب گشته است (بکار، 1999 م.: 271).
باری، این تأمّل و توجّه که شاید بتوان گفت در اثر توفیق اجباری رفیقِ شفیعی کدکنی شد، اساس التفات او در برخی از شعرهایش میباشد. البتّه این التفات به موازات آنکه شاعر در مسیر زندگی هنری خود پیش میرود، خردک خردک بیشتر میشود و اندیشههای شاعر پختهتر و به جهان اندیشگیِ فیلسوفان نزدیکتر میگردد. امّا گفتنی است که با تمام این اوصاف، فاصلۀ شفیعی کدکنی تا البیاتی زیاد و فاصلۀ هر دو تا فلسفۀ خیّامی بسیار زیاد است. با این وجود شاعران مورد تحقیق در آثار خود از او و اندیشههایش یاد کردهاند. شفیعی کدکنی در شعرِ «شِکوه» از فریاد و نعرۀ خیّام سخن میگوید که از جور آسمان و ستم روزگار به به بالا بر شده بود:
o «آن شکوهای که حافظ/ از شحنه زمان داشت/ وآن نعرهای که خیام/ از جور آسمان داشت/ جز کینه از شمایان/ معنای دیگرش چیست؟!/ بسیار از این حقیقت/ پرسیدهام شما را» (شفیعی کدکنی، 1376: 25).
همچنین در شعر «درین شبها» که به مهدی اخوان ثالث (م. امید) تقدیم شده و اصولاً خطاب به اوست، نیز از خیّام و اندیشهاش میسراید:
«تو، عصیانیترین خشمی، که میجوشد،/ ز جام و ساغر خیام»
شفیعی کدکنی در این دو مصراع، بسیار زیبا تنها در چند کلمه، خیّام را خلاصه و فشرده کرده است. بویژه آنکه این دو مصراع مربوط به خیّام، لَختهای پایانی شعر هستند:
o «درین شبها/ که گل از برگ و/ برگ از باد و/ ابر از خویش میترسد،/ و پنهان میکند هر چشمهای/ سرّ و سرودش را،/ در این آفاق ظلمانی/ چنین بیدار و دریاوار/ تویی تنها .....ا/تویی تنها که میفهمی/زبان و رمز ِ آواز ِ چُگور 3 ناامیدان را./ بر آن شاخ بلند،/ ای نغمهساز باغ ِ بیبرگی!/..... تو غمگینتر سرودِ حسرت و چاووش این ایّام./ تو، بارانیترین ابری/ که میگرید،/ به باغ مزدک و زرتشت./ تو، عصیانیترین خشمی، که میجوشد،/ ز جام و ساغر خیام» (همان: 37).
البیاتی نیز دیوان «الّذی یأتی و لایأتی» را شرح حال خیّام میداند «که در تمام عصور در انتظار کسی بود که میآید و نمیآید» (البیاتی، 1972 م.: 2/ 57). در «فی حانه الاقدار» خیّام را بدینگونه وصف و معرّفی میکند:
o «وأشربَ ظلام النّور/ وحَطّم الزُّجاجه/ فهذه اللّیله لا تعود/ أصابک السهم فلا مفرّ یا خیّام ...» (همان: 2/ 67).ترجمه: تاریکی را نور نوشاند/ و جام بلورین را شکست/ بی شک این شب باز نمیگردد/ خیّام! تیر به تو اصابت کرد، هیچ راه گریزی نیست. شاعر در اینجا از خیّام و وصف او متوجّه اوضاع زمانة خود میشود و از وصف خیّام، پلی به شرایط امروز جامعه میزند:
o «أصابک السّهم، فلا مفرّ یا خیّام،/ ولتَحسب الدّیکَ حِماراً، إنّها مَشیئه الأیامِ/ .. الظبی فی الصحراء/ وراءَه تَجری کلابُ الصَّید فی السماء» (همانجا).ترجمه: تیر به تو اصابت کرد راه گریزی نیست خیّام!/ پندار که این خروس خری است، این خواست روزگاران است/ آهو در صحرا میخرامد/ و به دنبالش سگانی شکاری در آسماناند. البیاتی با نام بردن از خروس که رمز آگاهی است و در اساطیر همواره پیک سروش است، خیّام (در اینجا مخاطبان) را از فضای جامعۀ امروز آگاهی میدهد.
3-3-2. بیان اندیشههای خیّامی
با بررسی رباعیّات خیّامی، چهار محور اصلی اندیشگی را میتوان از یکدیگر متمایز کرد: گذر عمر و مرگاندیشی، شک و بدبینی و اعتراض، سرنوشت انسان و تقدیر الاهی، و خوشباشی و اغتنام فرصت. امّا اگر بخواهیم نگاهی ذرّهبینی داشته باشیم، میتوان در ذیل همین چهار موضوع اصلی و به عنوان زیرمجموعۀ آنها، مضامین جزئی چندی را گنجاند؛ مثلاً مضمون میگساری که در 59 رباعی آمده است، میتوان آن را در ذیل خوشباشی و اغتنام فرصت جای داد و یا حسرت و افسوس نوستالژیک را که در 14 رباعی آمده است، نیز میتوان در ذیل گذر عمر و مرگاندیشی مطرح نمود. باری، نگارنده برای آسانتر شدنِ کار مقایسه و تطبیق این اندیشهها در شعر دو شاعر: شفیعی کدکنی و البیاتی، همۀ این مضامین را در همان چهار موضوع اصلی یاد شده جای داد.
3-3-2-1. گذر عمر و مرگاندیشی
شفیعی کدکنی در شعرهای خود گاهی احساسی نوستالژیک دارد و اگر چه به طور مستقیم به مرگ اشاره نمیکند، امّا تلویحاً گذر عمر و پایان زندگی و نزدیک شدنِ اجل را بیان میکند. در شعر «پژواک»، شفیعی کدکنی نیز گویا جگرش از دست اجل خون شده است4 و از اینکه نتوانسته است در مدّت عمر خویش آنچنان که شایسته بود خدمت کند و در وادی عشق ثمربخش باشد، اظهار افسوس و نگرانی میکند و از پیشگاه عشق که نماد و مصدر همۀ خوبیها و جمع الجمع نیکیهای عالَم است، عذرها میخواهد:
o «به پایان رسیدیم اما/ نکردیم آغاز/ فرو ریخت پرها/ نکردیم پرواز/ ببخشای/ ای روشن عشق بر ما/ ببخشای/ ببخشای اگر صبح را/ ما به مهمانی کوچه/ دعوت نکردیم/ ببخشای... / و ما کمتر از آن نسیمیم/ در آن سوی دیوار بیمیم ببخشای ای روشن عشق/ بر ما ببخشای/ به پایان رسیدیم/ اما/ نکردیم آغاز/ فرو ریخت پرها/ نکردیم پرواز» (شفیعی کدکنی، 1388: 33).
این احساس گذر عمر که از موتیوهای (motif) برجستۀ اندیشۀ خیّامی است5، در چند جای دیگر نیز تکرار شده است: «و من به شکر این صفا و/ این رهایی رهاتر از خدا/ تمام بود خویش را/ که لحظه ای ست از ترنم غریب سیره ای/ نثار بی کرانی تو می کنم/ زمان ادامه دارد و سفر تمام می شود» (شفیعی کدکنی، عبور).
در اندیشۀ خیّامی، مرگ امری بسیار مبهم است و دری است که آن سوی آن نامشخّص است؛ لذا خیّام چیزی به عنوان «آمادگی برای دنیای پس از مرگ» را ارائه نکرده است و از این نظر، شفیعی کدکنی در شعر مزبور کمی متفاوت اندیشیده است
مرگ در شعر شفیعی کدکنی درونمایهای مهم محسوب میشود؛ امّا شدّت ظهور این درونمایه در شعر وی به اندازة البیاتی نیست؛ چرا که شرایط زندگی او با البیاتی متفاوت است و در دوران کودکی به اندازة البیاتی، با مرگ رابطه نداشته، دوران کودکی آرامی را سپری کرده است؛ از این رو شفیعی کدکنی، عاشق زندگی است و مرگ هم در شعر او پلی به سوی زندگی است. البتّه در ابتدای جوانی اشعاری یأس آلود نیز سروده است که با منِ حقیقی او متفاوت است؛ امّا پس از آنکه من حقیقی شاعر بارور میشود؛ یعنی از مجموعة «از زبان برگ» به بعد، مرگ در شعر او به مرگ در راه آزادی تبدیل میشود و سپس در مجموعههای بعدی به سوی مرگ عرفانی و مرگ زندگی بخش و تفکرات فلسفی پیش میرود.
o «میپرسم اینک زان ستاک ترد بادام/ وز تاکْبرگِ نورسِ این باغ بیدار/ کان سوی روزان سیاه مرگ ما نیز/ نقش امیدی از حیات دیگری هست؟/ یا همچنان این خواب جاوید است و جاوید/ تا بیکرانِ بیکرانِ روزگاران؟» (شفیعی کدکنی، 1376: 101).
شفیعی کدکنی در این شعر، از مجموعۀ «شبخوانی»، مرگ را با یأس و ناامیدی مینگرد که در مجموعههای بعدی نمود چندانی ندارد.سخن از مرگ برای آزادی از مجموعۀ «از زبان برگ» آغاز میشود و در مجموعۀ «در کوچه باغهای نشابور» به اوج خود میرسد؛ به عنوان نمونه در «از زبان برگ» میسراید:
o ای چشم نیلگونۀ دریا/ ... بیرحمی سکوت تو/ امشب/ در پاسخ ترنّم این شور و اشتیاق/ خاموشی گلولۀ سربیست/ در خون گرم سینۀ قرقاول جوان» (شفیعی کدکنی، 1376: 193).
شفیعی کدکنی حتّی برای بیان مفهوم مرگ یک شهید از لطیفترین و زیباترین واژگان استفاده میکند و این ریشه در روح لطیف شاعر دارد که حتّی مفاهیم دردآور را با واژگان زیبا و لطیف بیان میکند، در حالی که تصویر مرگ در شعر البیاتی، خشونت بیشتری دارد و از واژگانی استفاده میکند که درد و رنج را تداعی میکند:
o «أیا ابوابَ لیلِ المستحیلِ/ لاتنزعینی آه مِن حُبّی الجدید/ فالطّینُ فی رِئتی و فی فَمیَ الصّدیدِ/ و علی الوسادهِ مُضعه سوداءَ مِن جسدی القتیلِ» (البیاتی، 1972 م.: 1/ 215).ترجمه: ای درهای شب/ آه مرا از عشق جدیدم جدا نکنید/ شُشهایم پُر از خاک است/ و دهانم زخم است/ و بر بالش، تکّهای سیاه از جسد کشته شدهام افتاده است.
این در حالی است که شفیعی میسراید:«آه ای شقایقان بهاران من/ یاران من/ از خاک و خاره، خون شما را/ حتّی/ طوفان نوح نیز نیارد سترد» (شفیعی کدکنی، 1388: 430).
در جایی دیگر مرگِ شهید در قالبی اسطورهای و رمزگونه جلوه میکند؛ این نوع رمزها عمدتاً از میان عارفان و شاعران انتخاب میشوند. به عنوان نمونه در شعر حلّاج میسراید:«خاکستر تو را/ بادِ سحرگهان/ هر جا که برد/ مردی ز خاک رویید» (شفیعی کدکنی، 1376: 277).
گاه نگاه شاعر به مرگ، حاصلِ تأمّلات فلسفی او در هستی خویش است و اینکه از کجا آمده و به کجا میرود و سرانجامش چه خواهد شد. «ندانم کجا میکشانی مرا؟/ سوی آسمان!/ یا به خاموشی خاک/ .../ نیم در هراس از تو ای ناگزیر!/ ندانم کجا میکشانی مرا؟/ ندانم کجا؟/ لیک دانم/ یقین/ کزین تنگنا میرهانی مرا» (شفیعی کدکنی، 1388: 431- 432).
م. سرشک همچنین در شعر «پرسش» از خویشتن میپرسد که مرگ و زندگی برای چیست:
o «تا کدامین را تو میخواهی/ زین درختستان بار و برگ؟/ مرگ را جُستن برای زندگی/ یا آنک/ زندگی کردن برای مرگ؟!» (شفیعی کدکنی، 1388: 418).
|
|
|
در مجموعة شعر البیاتی نیز، اندیشة «حاکمیّت مرگ بر مُلک هستی»، به عنوان یک الگوی اسطورهای، برای همگان، حتّی خدایان، به طور جدّی مطرح میشود؛ تکرار عبارتِ:«هیچ کس جز خدا غالب و پیروز نیست».
در مجموعة «الّذی یأتی و لایأتی» تأکیدی است بر ایمان و باور قلبی شاعر نسبت به فناپذیری عالم وجود. عبارتِ:«عایشه مُرد ولی من او را همچون تو میبینم».
و یا شعرِ:«پس ببار ای ابر - هر زمان که خواستی- فردا نیشابور سرسبز می شود- و از قبر مهجورش به سوی من باز میگردد».به رستاخیز و تولّد دوبارة عایشه و نیشابور، پس از مرگ و نیستی اشاره دارد. نکتة دیگر دربارة مفهوم «مرگ» در شعر بیاتی این است که در اغلب موارد، نگاهی مثبت به این پدیده دارد. مرگ را برای رسیدن به خوشبختی و آرامش و آبادانی، ضروری میداند. مثلاً وقتی میگوید:
o «وإندلعی شرارهً، تحرق نیسابور و تغسل وجهها البلید، الشاحب المقهور» (البیاتی، 1972 م.: 2/ 125)ترجمه: شرارهای فکن - که نیشابور را بسوزاند- و چهرة رنگ پریدة مقهورِ احمقانه اش را بشوید. مرگِ نیشابور (عراق)، همان زدودن رنگ فقر و غصّه و درد از چهرة نیشابور است؛ کاری است که به نیشابور عزّت و آبروی دوباره میبخشد و از این حیث، «مرگ» مفهومی نمادین پیدا میکند.
در قصیدة «طریده» از مرگ و حیات سخن میگوید، مرگ خرگوش ترسیده بیهوده نیست، بلکه مقدّمة یک زندگی جدید است و همین طور مرگ یک انسان انقلابی، به معنای نابود شدن او نیست بلکه مقدّمهای برای حیاتی نو است:
o «والأرنب المذعور/ یموت تحت قدم الصیاد/ مُخضِّباً بِدَمِه الأَوراد/ لورکا یجرّ واقفاً للمَوتِ فِی المیلادِ/ أمامَه کِلابُ الصَّیدِ تَجری/ تَنَبحُ الجَلّادَ/ .../ أهذه الآلامِ/ و هذه السُّجون و الأصفَادِ/ شهادهُ المیلادِ، یا خیّام/ فی هذه الأیام؟» (البیاتی، 1972 م.: 1/ 149).
ترجمه: خرگوش ترسیده/ زیر گامهای صیاد میمیرد/ و از خونش گلها را رنگین میکند/ لورکا ایستاده است تا مرگ را در حیات به دست آورد/ پیش رویش سگان شکاری در حرکتاند/ که برای جلاد پارس میکنند/ خیّام! آیا این دردها/ و این زندانها و این دستبندها در این روزگار/ گواه زاده شدن هستند؟
خیّام دربارۀ مسألۀ لاینحل مرگ و گره ناگشودنی اجل چنین میسراید:
از جِرم گِل سیاه تا اوج زُحل |
| کردم همه مشکلات گیتی را حل |
در شعر البیاتی نیز، بیشترین ظهور و جلوة مرگ در «أباریق مهشمه» است و شاعر، تنها از مرگ مینالد یا از آن فرار میکند؛ به عنوان نمونه:
o «نعشی ستحمله الریاح مع الغیوم/ عبر القفار، مع الغیوم/ و أنا و احلامی الکسیحه النجوم/ ..../ نبکی و نضحک ثم یدرکنا النهار/ فنلوذ فی ظلّ الجدار/ عبثا نحاول - ایها الموتی- الفرار» (البیاتی، 1972 م.: 1/ 180).
ترجمه: [چه می جویی؟]/ نعش مرا به زودی بادها بر ابرها حمل خواهند کرد/ بر روی دشت های سوزان، با ابرها/ و من و رؤیاهای سنگی ام و ستارگان/.../ می گوییم و می خندیم و آنگاه که خواب ما را دریابد/ و به سایة دیوار پناهنده میشویم/ بیهوده میکوشیم ای مردان برای گریز/...» (البیاتی، 1348: 21).
3-3-2-2. شک و بدبینی و اعتراض
دیدگاه فلسفی خیّام دربارة نظام خلقت که مبتنی بر ژرفاندیشی و صداقت علمی است، او را نسبت به پارهای از مسائل از قبیل «امورات شرع» و «آخرت» دچار تردید و حیرت نموده است. خیّام بهشت و دوزخ و وجود دنیای دیگر را امری نامعلوم و غیر قابل اعتماد میداند. چنین نگرشی اگرچه به ظاهر، مغایر با شرع اسلام و مایة شگفتی است، امّا در حقیقت، آدمی را به مراقبت از لحظات زودگذر عمر برمیانگیزد
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا |
| چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا |
شفیعی کدکنی اگر چه به اندیشههای فلسفی و خیّامی توجّه دارد، امّا آنچنان که البیاتی درین راه دواسبه و شتابان میتازد، اندیشههای شفیعی پخته و عمیق نیست. مخاطبان در پایان این فصل و پس از خوانش نمونههای شعریِ البیاتی و مقایسۀ آن با شفیعی کدکنی با نگارنده همداستان و موافق خواهند شد و نکتۀ یاد شده را به صورت نظرگیرتری درخواهند یافت. در شعر زیر، شاعر دچار حالتِ بُهت و تردید فلسفی در نظام آفرینش شده است، امّا سطحی بودنِ این اندیشه، آن اندازه مشخّص است که شاعر لامَحاله از شگرد ادبی تکرار مصراع که در واقع هدفی جز پُر کردنِ جای خالی ردیف را ندارد، سود جُسته است:
o «چشمم به روی بیشه و/ دریاچه بود و ابر/ و خوشه های خیس اقاقی ها/ و روشنای آب که قلبم را/ در هُرم آفتاب نشابور/ طفلان منتظر/ در کوچه ای محکمه کردند/ قلبم برهنه شد/ آنجا به روی خاره و خارا/ در تیز تاب دشنۀ خورشید/ با واژه واژه پرسش آنان/ قلبم برهنه شد/ از خویش رفته بودم/ باران نرم و ریز فرو می ریخت/ بر بازوان سبز علف ها/ و گیسوان خیس خزه ها/ بر سطح پر تبسم امواج آب و/ من/ در هُرم آفتاب نشابور/ آتش گرفته بودم» (شفیعی کدکنی، 1388: 139).
خیّام همین حالت تردید و بدبینی را بدین صورت بیان میکند:
اَجرام که ساکنان این ایواناند، |
| اسبابِ تَرَدُّدِ خردمنداناند، |
در دفاتر شعری البیاتی، نمونهای مشخّص که بازگوکنندة روحیة انکار یا تردید وی در فلسفة آفرینش و چون و چرا در برابر مشیّت الاهی باشد، مطرح نشده است. شاید از این جهت که محتوای کلّی شعر او سازگاری نداشته است؛ چرا که ایجاد انگیزۀ قیام و سازندگی و مقاومت در برابر رنج و شکنجههای تبعید و فشارها و بیدادهای دشمنان به سرزمینش عراق، هدف اصلی و رسالت شاعر است، نه چیز دیگر. «بایستی انتخاب کنیم/ بایستی باد را قبضه کنیم و ظروفِ زردِ مسی را بچرخانیم/ بایستی معنی را در پشتِ عبثهای زندگی بیابیم/ چرا که زندگی در این مدارِ بسته، خود کشی است» (البیاتی، 1972 م.: 2/ 96).
و در پایان دفتر دوّم، بابل (عراق امروزی) را به تلاش و امید به یافتن حیات دوباره فرا میخواند:
o «بابل یا مدینه الأشرار،/ قومی و غطّی عریَ هذا الجسد الذابلِ بالأزهار،/ قومی لعلَّ البرق/ و الفارس المجهول من دمشق،/ یبذر فی بطنک بذرهً فتحملین» (همان: 2/ 195).
ترجمه: ای بابل، ای شهر اشرار- برخیز و برهنگی این جسد پژمرده را با گلها بپوشان- برخیز شاید برق- و سوار مجهول از دمشق- دانهای در دل تو بکارد و تو باردار گردی.
شاعر آوارۀ بغداد (به قول شفیعی کدکنی در کتاب «شعر معاصر عرب»، 1380: 183)، در شعر «ربیعنا لن یموت» از همان آغاز، ندای استمرار زندگی را سر میدهد. او زن معاصر عرب را عشتاری ندادهندة نوزایی در شرایط اسفبار معاصر کشورهای عربی میداند که امیدوارانه به انتظار بازگشت نجات دهندۀ دوران نشسته است:
o «عشتروتُ/ ربیعُنا لن یموتَ/ مادامَ عبرَ البحار/ امرأهٌ تنتظر/ یا بنت جیلی الحزین» (البیاتی، 1972 م.: 1/ 204)
ترجمه: عشتار!/ بهار ما هرگز نخواهد مرد،/ مادامی که از خلال دریاها/ زنی به انتظار نشسته باشد،/ ای دختر نسل غمزدهام.
او در جواب پرسش برادران خردسالش و فرزندان وطن که از زمان بازگشتش از او میپرسند، با تکیه بر اسطورة الاهة باروری (عشتار) و ارتباط آن با کهنالگوی (Archetype) زمین و مادر بیان میدارد که با وجود راهنمای دو چشم سبز رنگ و عشق الاهة بهار و باروری و دعاهای مادرش، هیچ گاه ناامید نخواهد شد و قطعاً با آغوشی سرشار از خوشبختی از سفر (تبعید) به آغوش وطن باز خواهد گشت و با آمدنش ستارۀ خوشبختی و آزادی طلوع خواهد نمود:
o «صلی لأجلی، أنتِ یا أماه من وطنی البعید/ وحیثُ إخوتی الصغار/ یتساءلون: «متی أعودُ؟» و أنا وحدی أجوبُ/ عرضَ البحارِ مع الغروب/ و دلیلُ مرکبی الطروب/ عینان خضراوان، الهه الربیعِ/ من عالمِ الموتی تطل عَلیَّ من افق الدموع/ إن ضاعَ أمسی فی انتظارک أیها النجمُ السعیدُ/ فغداً علی الأمواجِ إیمانی یعودُ/ بک أیها النجمُ السعیدُ» (همان: 1/ 162-163).
ترجمه: ای مادر از وطن دوردستم برایم دعا کن،/ آنجا که برادران خردسالم/ میپرسند که چه زمان باز خوهم گشت؟ و من پاسخ میدهم: به تنهایی/ عرض دریاها را در غروب میپیمایم/ و راهنمای کشتی چابکم/ دو چشم سبز رنگ است، الهۀ بهار/ از جهان مردگان از افق اشکها بر من چشم دوختهاند،/ ای ستارة خوشبختی اگر امشبم در انتظار تو از بین رفت،/ فردا ایمانم بر پهنة امواج، بازمیگرداند/ تو را ای ستارة خوشبختی.
3-3-2-3. سرنوشت انسان و تقدیر الاهی
محمّدرضا شفیعی کدکنی با اینکه به طور مستقیم هیچ اندیشهای را ابراز نمیکند و البتّه این از ویژگیهای شعر نو بویژه شعر سپید است، امّا گاهی کلمات و سیاق سخنش، آنچه را که در دل اوست آشکار میکند. در شعر زیر، آنجا که میگوید:«این منطق آب است/ قانون سرشاری و لبریزیست»،
از تفکّری دفاع میکند که همه چیز را از پیش تعیین شده میداند. اندیشهای که بر اساس آن، انسان در برابر قضا و قدر الاهی تسلیم محض است و مجبور است قوانین موسوم به عاده الله را بپذیرد. «آب از کنار کاج ها/ تنها/ نخواهد رفت/ این منطق آب است/ قانون سرشاری و لبریزیست/ سیلاب/ در بالاترین پرواز/ هر گنبد و گلدسته و هر برج و باروی مقدس را/ تسخیر کرده از لجن........... » (شفیعی کدکنی، 1383: 182).
آرند یکیّ و دیگری بربایند |
| بر هیچ کسی راز همی نگشایند |
گونههایی از اندیشۀ خیّامی راجع به سرنوشت را در اشعار البیاتی نیز میتوان دید. در نمونة زیر از شعر «العوده من بابل/ بازگشت از بابل»، در عین حال که منتظر رستاخیز است و دعوت به بازسازی بنای ویران شدة عراق و زندگی میکند و میگوید:
o «بابل تحت قدم الزمان/ تنتظر البعث، فیا عشتار/ قومی، إملئی الجرار/ و بلّلی شفاه هذا الأسد الجریح/ و أنتظری مع الذئاب و نواح الریح» (البیاتی، 1972 م.: 1/ 77)،
ترجمه: بابل در زیر قدمهای زمان/ در انتظار رستاخیز است/ پس ای عشتار6!/ برخیز و کوزهها را پر کن/ و لبهای این شیر زخمی را آبی بنوشان/ و با گرگها و زوزههای باد منتظر باش.
3-3-2-4. خوشباشی و اغتنام فرصت
شاعر «آیینهای برای صداها» در شعر «مزامیر گل داوودی»، به بیان اندیشۀ خوشباشی و اغتنام فرصت دست یازیده است. وی شعر خود را با پرسشِ «هیچ کس هست؟» آغاز کرده و هر بار در بیان مضمونی تازه آن را مکرّر کرده است. شفیعی کدکنی از دیدنِ قطرۀ باران و از زیبایی و روشنی گلها و صبح و خورشید، از لب جوباران و از باغ و پروانه و دریا متأثّر شده و به شدّت احساس لذّت و شادی نموده است. شاعر، این احساسش را به شادخواری و اغتنام فرصت پیوند زده و با پرسشِ «هیچ کس هست؟»، مخاطبان را به دم غنیمت شمردن ترغیب میکند که به لب جوباران ساغر خویش را به شادی کام گیاهی که از ابر کویر آبی ننوشیده بنوشند:
o «هیچ کس هست که با قطرۀ باران امشب/ همسرایی کند و روشنی گلها را/ بستاید تا صبح/ که براید خورشید؟/ هیچ کس هست که در نشئۀ صبح/ ساغر خود را بر ساغر آلاله زند/ به لب جوباران/ و بنوشد همه جامش را/ شادی کام گیاهی که ننوشیده از ابر کویر/ ساغر روشنی باران؟/ هیچ کس هست که با باد بگوید/ در باغ/ آشیانها را ویرانه مکن جوی/ آبشخور پروانۀ صحرا را/ آشفته مدار/ و زلالش را/ کایینۀ صدرنگ گل است/ با سحرگاهان بیگانه مکن/ هیچ کس هست که از خط افق/ گرد صحرا را/ دریا را/ مرزی بکشد/ نگذارد که عبور شیطان/ از پل نقرۀ موج/ عصمت سبز علفزاران را/ تیره و نحس و شبآلود کند؟/ هیچ کس هست در اینجا که بگوید/ من/ روح هستی را/ در روشنی سوسنها/ و مزامیر گل داوودی/ بهتر از مسجد یا صومعه میبینم؟/ هیچ کس هست که احساس کند/ لطف تک بیتی زیبایی را/ که خروس شبگیر/ میسراید گه گاه؟/ هیچ کس هست/ که اندیشۀ گلها را/ از سرخ و کبود/ بنگرد صبح در آیینۀ رود/ یا یکی هست/ درین خانه/ که همسایه شود/ با سرودی که شفق میخواند/ بر لب ساحل بدرود و درود؟» (شفیعی کدکنی، 1383: 216).
شفیعی کدکنی گاهی روزنهای از امید را هم که میبیند یا احساس میکند، آن را مغتنم دانسته، جام طرب را بر قدح شعر میپیماید و سرمست از بادۀ شادمانگی به ستایش آزادی میپردازد:
o «در منزل خجستۀ اسفند/ همسایۀ سراچۀ فروردین/ با شاخههای ترد بلوغ جوانهها/ باران به چشم روشنی صبح آمدهست/ زشت است اگر که من/ یار قدیم و همدم همساغر سحر/ در کوچههای خامُش و خلوت نجویمش/ یا با جام شعر خویش/ خوشآمد نگویمش» (شفیعی کدکنی، 1376: 176).
در واقع، در شعرهای شفیعی کدکنی از خوشباشی خیّامی چندان خبری نیست؛ چه، آن احساس فلسفی نسبت به مرگ و جهانِ پس از این، به شاعر دست نداده است تا به چشموهمچشمیِ آن، به رندی و خوشباشی ساغر مستانه بزند.
عبدالوهّاب البیاتی نیز آنجا که خود و یا انسان معاصر را تیر خوردة سرنوشت مرگبار میبیند و در برابر سختگیری و بیرحمیِ زمانه، تاب نمیآورد، گریزگاهی جز «می و پیمانه» نمیشناسد. در شعر «در میخانة سرنوشت»، وطن را «میخانة سرنوشت» خویش میپندارد که باید غربت را رها کند و به آنجا بازگردد و باقیماندة عمرش را تا دمِ مرگ، هم نفس آن باشد. شعر البیاتی، علاوه بر اینکه به مغتنم شمردن فرصت کوتاه هستی سفارش میکند، جنبة وطنی هم پیدا کرده است:
o «الخمر فی الإناء/ فعُبَّ ما تشاء/ بقبّه السماء/ أو قدح البکاء/ فی حانه الأقدار/ حتی تموت فارغ الیدین تحت قدم الخمار/ رفیقک الوحید فی رحلتک الأخیره/ لمدن النمل التی تحکمها الأرقام و البنوک» (البیاتی، 1972 م.: 2/ 68).
ترجمه: شراب در ساغر است/ هر چه خواهی بنوش/ در زیر آسمان مینایی/ و یا جام گریه را بنوش/ در میکدة سرنوشت/ تا اینکه با دست خالی در زیر پاهای می فروش بمیری/ او تنها دوستت در سفر پایانی/ به شهرهای مورچگان است، شهری که اعداد و ارقام و بانکها بر آن فرمان میرانند.
خیّام نیز چنین میگوید:
چندان که نگاه میکنم هر سویی |
| در باغ روان است ز کوثر جویی |
4. نتایج تحقیق
نتایج حاصل شده ازین تحقیق، به شرح ذیل میباشد.
1. در اندیشۀ خیّامی، مرگ امری بسیار مبهم است و دری است که آن سوی آن نامشخّص است. مرگ در شعر شفیعی کدکنی درونمایهای مهم محسوب میشود؛ امّا شدّت ظهور این درونمایه در شعر وی به اندازة البیاتی نیست؛ چرا که شرایط زندگی او با البیاتی متفاوت است
2. دیدگاه فلسفی خیّام دربارة نظام خلقت که مبتنی بر ژرفاندیشی و صداقت علمی است، او را نسبت به پارهای از مسائل از قبیل «امورات شرع» و «آخرت» دچار تردید و حیرت نموده است. خیّام بهشت و دوزخ و وجود دنیای دیگر را امری نامعلوم و غیر قابل اعتماد میداند. در نظر خیّام، عملاً بهشت و دوزخ در همین دنیاست. باری، شاعر نیشابوری، شفیعی کدکنی هیچگاه مانند خیّام نسبت به دستگاه آفرینش دچار دودلی و شک نشده است و تنها با دیدنِ بیعدالتیها و استبداد، لب به اعتراض گشوده؛. در دفاتر شعری البیاتی نیز، نمونهای مشخّص که بازگوکنندة روحیة انکار یا تردید وی در فلسفة آفرینش و چون و چرا در برابر مشیّت الاهی باشد، مطرح نشده است. شاید از این جهت که با محتوای کلّی شعر او سازگاری نداشته است؛ چرا که ایجاد انگیزۀ قیام و سازندگی و مقاومت در برابر رنج و شکنجههای تبعید و فشارها و بیدادهای دشمنان به سرزمینش عراق، هدف اصلی و رسالت شاعر است، نه چیز دیگر.
3. شفیعی کدکنی در برخی از شعرهایش از تفکّری دفاع میکند که همه چیز را از پیش تعیین شده میداند. اندیشهای که بر اساس آن، انسان در برابر قضا و قدر الاهی تسلیم محض است و مجبور است قوانین موسوم به عاده الله را بپذیرد. ، امّا در اشعارش پژواک فریادی به گوش میرسد که هر لحظه ممکن است دیوارهای تسلیم را فرو شکند .گونههایی از اندیشۀ خیّامی راجع به سرنوشت را در اشعار البیاتی نیز میتوان دید، امّا البیاتی در مواردی نیز، اندیشة جبری دارد.
4. در شعرهای شفیعی کدکنی از خوشباشی خیّامی چندان خبری نیست؛. عبدالوهّاب البیاتی نیز آنجا که خود و یا انسان معاصر را تیر خوردة سرنوشت مرگبار میبیند و در برابر سختگیری و بیرحمیِ زمانه، تاب نمیآورد، گریزگاهی جز «می و پیمانه» نمیشناسد.
5. پیوستها
نمودار 1. بسامد اندیشههای خیّامی در آثار شفیعی کدکنی و البیاتی
توجّه: منظور از بسامد و یا همان اعداد نوشته شده در نمودار، تعداد شعرهایی است که حاوی اندیشۀ مورد نظر هستند؛ مثلاً در ستون اوّل، در 43 شعر از مجموع 178 رباعی خیّام (بر اساس تصحیح فروغی و غنی) و 16 شعر از شفیعی کدکنی و 31 شعر از البیاتی به موضوع گذر عمر و مسألۀ مرگ اشاره شده است.
فهرست منابع و مآخذ
امینمقدّسی، ابوالحسن ، گیتی، شهریار (1391) «حاکمیت شب، نگاهی به دو شعر از نیما یوشیج و عبدالوهّاب البیاتی»، مجلّۀ ادب عربی، دورۀ 4، شمارۀ 4، صص 1- 20.
بکار، ی.، (1999 م.) الأوهام فی کتابات العرب عن الخیّام، بیروت: دار الجیل.
البیاتی، عبدالوهان (1348) آوازهای سندباد، ترجمۀ شفیعی کدکنی، م.، تهران: نیل.
............... (1405 ق.) الأعمال الکامله للشّاعر عبدالوهّاب البیاتی، بیروت: دارالشّروق.
................ (1972 م.) دیوان، الطّبعه الاولی، بیروت: دارالعوده.
حیدری، محمود و همکاران (1392) «چگونگی حضور خیام در شعر عبدالوهّاب البیاتی»، کاوشنامۀ ادبیّات تطبیقی، سال سوّم، شمارۀ 10، صص 56- 79.
داد، سیف الله (1393) فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1376) آیینهای برای صداها، تهران: چشمه.
................ (1380) ادوار شعر فارسی، تهران: سخن.
................ (1380) شعر معاصر عرب، تهران: سخن.
................ (1383) آواز باد و باران (برگزیدۀ شعرها)، تهران: چشمه.
................ (1388) هزارۀ دوّم آهوی کوهی، تهران: سخن.
فروغی، محمد.؛ غنی، قاسم، (1381) رباعیّات عمر خیّام، تهران: ناهید.
فوزی،ناهده و همکاران (1383) «نگاهی به زندگی و شعر عبدالوهّاب البیاتی، شاعر معاصر عراقی: تکنیکگر نقاب»، مجلّۀ گوهران، شمارة 4، صص 218- 224.
فوزی، ناهده و همکاران (1393) «بررسی شعر محمّدرضا شفیعی کدکنی و عبدالوهّاب البیاتی از منظر ادبیّات تطبیقی» دوفصلنامۀ علمی- پژوهشی پژوهشهای ادبیّات تطبیقی، دورة 2، شماره 1(پیاپی 3) ، صص 79- 97.
معروف، یحیی ،رحیمیپور، سارا (1391) «تأثیرپذیری رمزگرایی عبدالوهّاب بیاتی از مولوی»، مجلّۀ انجمن ایرانی زبان و ادبیّات عربی، سال هشتم، شمارۀ 24، صص 109- 139.
نجفی ایوکی، علی (1389) «اسطوره های برجسته در شعر عبدالوهّاب البیاتی»، مجلّۀ زبان و ادبیّات عربی، شمارۀ 2، سال 1389.
هدایت، صادق (1342) ترانههای خیّام، تهران: امیر کبیر.
A Comparative Study of Khayyam's Thoughts in the Poems of Mohammad Reza Shafi'i Kadkani and Abdul Wahhab al-Bayati
Dr. Ahmad Reza Nazari charvadeh7
Dr. Masoumeh Nazari charvadeh8
Abstract:
Hakim Omar Khayyam mathematicians, astronomers and poets called Iran Seljuk period. Although the scientific base Khayyam literary position is superior, But his reputation further by writing quatrains that in today's global reputation. Rubaiyat have been translated into many languages, living And an English translation by Edward Fitzgerald in 1859 AD. Has brought her fame in the West. Rubaiyat impact on world literature, he has become a symbol of the philosophy of the East and poet intellectuals popular. Although exact numbers are not known Rubaiyat today, but the influence of Persian poetry of Khayyam was so profound that researchers called the situation "the idea Khayyami" trend. Khayyam thought that themes like Seizing the opportunity, Khvshbashy and Randy philosophical astonishment and perplexity to the mystery of existence, emphasizing the short and the passing of time and regret it, and will take refuge in forgetfulness Badە in contemporary Persian poetry and Arabic is clear. In the present study, the philosophical ideas in poetry Abdul Wahhab al-Bayati, love poet Omar Khayyam, look, it's the thought of Khayyam's poetry Mohammad Reza Shafi'i Kadkani that in terms of similarities and a lot to do with al-Bayati, have been compared. The results of this study the comparative approach and interpret the content of the poet's works have been carried out show that Khayyam is less than the depth of thought, both poet and understanding of the thinking of the philosophical al-Bayati Shafi'I preferred kadkani.
Keywords: Comparative Literature, Philosophy of life, Death, The idea Khayyami, Shafi’i Kadkani, al-Bayati.
[1] . استادیار گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد آستارا، گیلان،آستارا،ایران(نویسنده مسئول)acharvadeh@gmail.com Email:
[2] . استادیار گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد آستارا. گیلان ، آستارا ، ایران . Email : nazarimasoume@gmail.com
[3] . چُگور /chogur/: نوعی ساز سیمی ساده.
[4] . «وز دست اجل بسی جگرها خون شد» (فروغی و غنی 62).
[5] . «این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت» (فروغی و غنی 18).
[6] . عشتار: الاهۀ عشق و زیبایی نزد بابلیان در قدیم.
[7] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Astara Branch.gilan , astara , iran .Email : acharvadeh@gmail.com.
[8] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, Astara Branch , gilan , astara, iran .Email : nazarimasoume@gmail.com.