سير تحول مفهومي «شب» در شعر فارسی؛ از نماد عرفاني تا استعارة سیاسی (به عنوان نمادی بومی)
الموضوعات :مريم فيلهكش 1 , سحر جوانمرد 2 , مهدی نجفزاده 3
1 -
2 -
3 -
الکلمات المفتاحية: همنشيني درزماني شب شعر سیاست,
ملخص المقالة :
در اين نوشتار، تغييرات زباني در بافتار اجتماعي و بر اساس عنصر زمان تجزيه و تحليل می شود. تحول در نقش کلمات از جمله تغييرات زباني است كه دلايل آن را بايد در تغييرات ساخت اجتماعي جست وجو كرد. «شب» از جمله مفاهیمی است که تحول بنيادين معناي آن در ادبيات را ميتوان به مثابه نشانههايی از تغييرات سترگ اجتماعي ايران به حساب آورد. از رهگذر به كارگيري روش تحليل درزماني و همزماني، نويسندگان مقالۀ حاضر اين تغييرات را پيجويي كردهاند. به گمان نويسندگان، چهار مرحله از تحول در واژۀ شب در شعر فارسي قابل بازيابي است. به نحوي كه در اشعار كلاسيك بيشتر واژۀ شب در نماد طبيعت و به منزلۀ نشانهاي حماسي جلوهگر شده است. با تحول بنيادين در بافتار اجتماعي به ويژه در ايران ميانه، شب به مفهوم نمادين از عرفان به كار رفته شد. سپس در مسير تاريخي جامعۀ ايران و با تحول بافتار در طي دورۀ مشروطه و بروز انديشۀ نوگرايي، موضعي نمايهاي اتخاذ كرده و به معناي گردش روزگار تلقي شده است. و سرانجام در مرحلۀ چهارم با افزايش سلطۀ سياسي با تحول به نشانهاي شمايلي، استعارهاي از استبداد سياسي در دورۀ جديد قلمداد شده است.